Wednesday, October 31, 2012

دکتر بهرام مبشر و تازه‌های کیهان‌شناسی

دکتر «بهرام مبشر»، نماینده سازمان فضایی اروپا (ESA) در ناسا و از مجریان تهیه ژرف‌ترین تصویر نجومی جهان که روز گذشته جایزه رتبه اول پژوهش‌های بنیادی بیستمین جشنواره بین‌المللی خوارزمی را دریافت کرد، در گفت‌و‌گویی تفصیلی با سرویس علمی - پژوهشی خبرگزاری دانشجویان ایران به سوالات ایسنا پاسخ داد. 
به گزارش سرویس علمی - پژوهشی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، نام این دانشمند برجسته ایرانی که به واسطه نقش شایانی که در تهیه و بررسی ژرف‌ترین تصویر از جهان موسوم به «فراژرف» داشته، در محافل کیهان‌شناسی جهان کاملا شناخته شده است، در هفته‌های اخیر نیز در پی یکی دیگر از موفقیت‌های برجسته کیهان‌شناسی سال‌های اخیر که تهیه نخستین نقشه سه‌بعدی از چارچوب ماده تاریک جهان بوده، بار دیگر مطرح شده است. این موفقیت علمی چندی پیش در یک کنفرانس خبری در دویست و نهمین نشست انجمن ستاره‌شناسی آمریکا در واشنگتن اعلام و در قالب مقاله‌ای در مجله نیچر گزارش شد. 
این پژوهش بهترین مدرک علمی، عنوان شده که الگویی از توزیع کهکشان‌ها را در پی توزیع ماده تاریک ارائه می‌کند. این تحقیق که حاصل 1000 ساعت رصد توسط تلسکوپ فضایی هابل بوده است، تایید زیبایی از تئوری‌های استاندارد برای توضیح نحوه تکامل ساختارها در کائنات طی میلیاردها سال ارائه داده و در حالی که مطالعات قبلی بر روی ماده تاریک وابسته به شبیه‌سازی‌ها بوده، یافته اخیر جزئیات توزیع ماده تاریک را در مقیاس گسترده به شکل سه بعدی ارائه کرده است. 
دکتر مبشر که در سال‌های اخیر علی‌رغم مسئولیت‌ها و مشغله‌ فراوان علمی بارها به ایران سفر کرده و هر بار نشست‌ها و سخنرانی‌هایی در مجامع علمی و دانشگاهی کشور داشته است، انگیزه خود را از حضور مستمر در محافل دانشجویی کشور، تشویق و تقویت روح خودباوری جوانان ایرانی در عرصه‌های علمی پژوهشی عنوان کرده و معتقدست در سایه تلاش و موفقیت جوانان ایرانی امروز حتی در مراکز علمی بزرگ دنیا نظیر ناسا دیدگاه مثبتی نسبت به محققان ایرانی به وجود آمده است. 
دکتر بهرام مبشر که در سال 1337 در تهران متولد شده، دیپلم ریاضی را از دبیرستان البرز و لیسانس فیزیک را از مدرسه عالی پارس دریافت کرده و سپس به انگلستان رفته و تحصیلات فوق ‌لیسانس و دکتری خود را در رشته کیهان‌شناسی مشاهداتی در دانشگاه «دورهام» انگلستان پشت سر گذاشته است. وی پس از دریافت درجه فوق‌لیسانس مهندسی اپتوالکترونیک و دیپلم مهندسی میکروویو از دانشگاه لندن، مدت هشت سال در این دانشگاه به تدریس و تحقیق اشتغال داشته و از چند سال قبل در موسسه تلسکوپ فضایی هابل در ناسا فعالیت دارد. دکتر مبشر در حال حاضر نماینده سازمان فضایی اروپا (ESA) در ناسا و از دانشمندان مسئول آشکارساز Nikmouse تلسکوپ فضایی هابل است. 
دکتر مبشر در گفت‌و‌گوی تفصیلی با خبرنگاران گروه علمی ایسنا علاوه بر ارائه توضیحاتی درباره کشف اخیر خود و همکارانش از آینده تلسکوپ هابل، تلسکوپ‌های جدید فضایی و نقش آنها در دورنمای مطالعات کیهان‌شناسی، ابعاد بی‌کران کیهان و نظریه‌های مطرح درباره آغاز و انجام آن، برخی دیگر از طرح‌های تحقیقاتی هابل و مباحث دیگر سخن گفته است. 
تهیه نخستین نقشه سه‌بعدی از چارچوب ماده تاریک جهان 
این کیهان‌شناس برجسته ایرانی که از محققان و نویسندگان مقاله نیچر درباره تهیه نخستین نقشه سه‌بعدی از چارچوب ماده تاریک جهان است، درباره این طرح اظهار داشت: در این طرح، ماده تاریک جهان را با ماده نورانی موجود در جهان مقایسه کردیم و با یافتن نقاطی که ماده تاریک وجود داشته و ماده نورانی وجود ندارد و یا نقاطی که همراه با ماده نورانی، ماده تاریک نیز وجود دارد، به این نتیجه رسیدیم که ماده نورانی که شب‌ها در آسمان رویت می‌شود، توام با ماده تاریک است که قابل رویت نمی‌باشد. وی افزود: با مطالعه سرعت حرکت کهکشان‌ها تصویری سه بعدی تهیه شد که توزیع این ماده در کهکشان‌ها را در جهان نشان می‌دهد. این تصویر بر روی جلد مجله نیچر به تاریخ 18 ژانویه 2007 به همراه مقاله‌ای منتشر شده است. به گزارش ایسنا، به بیانی دیگر، نور ناشی از کهکشان‌ها برای اینکه بتواند به ما برسد باید از میان ماده تاریک بگذرد. این ماده تاریک به واسطه جاذبه خود نور را خم می‌کند که این پدیده بسیار شبیه به خم شدن نور به هنگام گذشتن از یک عدسی است. انحراف نور، شکل پیش‌زمینه کهکشان‌ها را بهم می‌زند و به این ترتیب ما این کهکشان‌ها را در یک شکل به هم ریخته و غیرطبیعی می‌بینیم. نقشه توزیع ماده تاریک تاکیدی بر این مطلب است که خوشه‌های کهکشانی در بین ماده تاریک مستقر شده‌اند. 
آینده «هابل» 
 نماینده آژانس فضایی اروپا (ESA) در موسسه تلسکوپ فضایی «هابل» در ادامه درباره دورنمای فعالیت تلسکوپ فضایی هابل اظهار کرد: حدود یک یا دو سال آینده شاتلی برای تعویض باتری‌ها و نصب یا تعمیر ژیروسکوپ و جهت‌یاب‌های هابل و نصب دستگاه‌های جدید روی آن به فضا پرتاب می‌شود که در این صورت عمر هابل حداقل پنج سال افزایش می‌یابد. تلسکوپ جانشین هابل (جیمزوب) در سال 2014 با فضانوردان تعلیم دیده به فضا پرتاب شده و در مدار زمین قرار می‌گیرد که زمان پرتاب آن به پروازهای آینده شاتل بستگی دارد. دکتر مبشر درباره مشکلات اعزام فضانورد به هابل گفت: تلسکوپ فضایی هابل ورای جو زمین در 350 مایلی بالای جو زمین و پایین‌تر از ایستگاه فضایی قرار دارد و اگر بخواهیم از هابل به ایستگاه فضایی برویم، برای تغییر مدار و حرکت به طرف بالا باید انرژی بیشتری صرف کنیم، بنابراین اگر شاتلی به ایستگاه فضایی فرستاده شود و ایرادی پیدا کند، فضانوردان می توانند در ایستگاه فضایی بمانند تا شاتل دیگری به فضا پرتاب شده و آنها را برگرداند اما اگر این شاتل در پرواز به طرف هابل، مشکلی پیدا کند، محلی برای استقرار فضانوردان در آن تعبیه نشده است. 
وی افزود: چند ماه پیش یکی از دوربین‌های هابل که 70 درصد کار فعلی آن را انجام می‌داد، از کار افتاد و پس از دو هفته مشخص شد که مشکل از مدار الکترونیکی آن بوده و آن را با سیستم جانشینی ـ‌ که در تلسکوپ برای زمان‌های اضطراری تعبیه شده بود ‌ـ عوض کردند. دستگاه جدیدی که روی هابل نصب می‌شود، یک دوربین مادون قرمز بوده که می‌تواند تا عمق جهان و زمان به وجود آمدن اولین کهکشان‌ها را تا حدود 400، 500 میلیون سال بعد از بیگ بنگ نگاه کند. تلسکوپ «جیمز وب» عمق دید ما را تا «دوران تاریک» افزایش می‌دهد. دکتر مبشر درباره طرح تلسکوپ جایگزین هابل(جیمز وب) که قرار است تا چند سال دیگر در فضا مستقر شده و با قدرت بسیار بیشتر کاوش‌های هابل را دنبال کند، اظهار داشت: تلسکوپ «جیمز وب» با هدف نگاه به جهان قبل از دوران تاریک، در حال پیشرفت و تکمیل است. قطر آینه این تلسکوپ فضایی حدود 5/6 متر (بیش از سه برابر تلسکوپ هابل) و قدرت آن 9 تا 10 برابر هابل است. این تلسکوپ در مداری در فاصله یک و نیم میلیون کیلومتری زمین (ورای ماه) قرار می‌گیرد تا تشعشعات و حرارت تولید شده از زمین، روی آن تاثیر نگذاشته و اختلالی روی دستگاه‌های آن ایجاد نشود. وی خاطرنشان کرد: تلسکوپ جیمزوب که قابلیت تفکیک بسیار بالایی دارد می‌تواند کرات در حال تشکیل را مشاهده و سیارات دیگری همانند زمین را پیدا کند و درون کهکشان‌های بسیار دور را آشکار کند و برد دید بشر را تا قبل از دوران تاریک گسترش دهد. 

«دوران تاریک» و سلطه هزاران ساله «هیدوژن» بر جهان 
 دکتر مبشر درباره دوران تاریک جهان گفت: دوران تاریک (DARK AGE) زمانی است که در طول آن هیچ کهکشان یا ستاره‌ای شکل نمی‌گرفت و جهان فقط در حال انبساط بود. جهان در آن دوران که از حدود 300 هزار سال بعد از انفجار بزرگ(بیگ‌بنگ) آغاز شد و چند صد هزار سال ادامه داشت، همانند هوای مه آلودی بود که چیزی در آن قابل رویت نیست و بعد از آن اولین ستاره‌ها و کهکشان‌ها مشاهده می‌شوند. انبساط جهان از لحظه بیگ بنگ آغاز شد که در اثر آن حرارت زیادی تولید ‌شد که در اثر آن تمام جهان را نور فراگرفته بود و به علت وجود انرژی زیاد در فوتون‌ها، اتم‌ها و مولکول‌ها نمی‌توانستند شکل بگیرند و زمانی که به وجود می‌آمدند، متلاشی می‌شدند؛ تا زمانی که جهان منبسط و انرژی فوتون‌ها کم ‌شد و در نتیجه بعد از یک حد بحرانی، کم‌کم اولین ستاره‌ها و کهکشان‌ها به وجود می‌آیند. وقتی دما کم شد به تدریج هیدروژن شکل گرفت و هیدروژن، بیشترین عنصری بود که به طور ملکولی در تمام جهان وجود داشت و مه ناشی از وجود هیدروژن در این دوره مانع از رویت کهکشان‌ها می‌شود اما پس از چند صد هزار سال فوتون‌های نوری ملکول‌های هیدروژن را یونیزه کرده و این مه کنار می‌رود. 

«فراژرف» جنجالی و سوالات همچنان بی‌پاسخ ... 
 دکتر مبشر که از دانشمندان مسئول آشکارسازNikmouse تلسکوپ فضایی هابل است، نقش عمده‌ای در تهیه تصویر بی‌سابقه این تلسکوپ فضایی موسوم به «فراژرف» داشته که ژرف‌ترین نگاه بشر به جهان و سرآغاز پیدایش آن است. تصویر «فراژرف» برای نخستین بار امکان مطالعه نخستین کهکشان‌ها را که ستارگان آنها تنها چند صد میلیون سال پس از انفجار بزرگ متولد شدند، برای دانشمندان فراهم و فرضیه‌های‌ تکامل کیهان را با چالشی اساسی مواجه کرد، به طوری که دانشمندانی که این تصویر را مطالعه می‌کنند آن را سوال برانگیز و یک معمای واقعی توصیف کرده‌اند. تصویر فراژرف با تلفیق تصاویر و داده‌های تلسکوپ‌های فضایی در ناحیه مرئی و آشکارساز « نیکموس» در ناحیه مادون قرمز و« اسپیتزر» - در طول موج‌های بلندتر - و نیز برخی تلسکوپ‌های زمینی 8 متری و 10 متری نظیر کک، جمینا و سوبارو حاصل شده و امکان بررسی روند شکل‌گیری کهکشان‌ها را فراهم می‌کند. 
نماینده آژانس فضایی اروپا (ESA) در موسسه تلسکوپ فضایی «هابل» درباره تصویر فراژرف تهیه شده توسط هابل گفت: «فراژرف» عمیق‌ترین تصویری است که تاکنون بشر دیده است. وقتی به اعماق فضا می‌نگریم - به دلیل محدود بودن سرعت نور و در نتیجه زمانی که طول می‌کشد تا نور به ما برسد-، گویی در زمان به عقب نگاه می‌کنیم، در نتیجه کهکشان‌ها را آن طور که بوده‌اند می‌بینیم، نه آن طور که در حال حاضر هستند و هر چه دورتر برویم، گویی به ابتدای جهان نزدیک‌تر می‌شویم. وی در گفت‌و‌گو با ایسنا افزود: در تصویر فراژرف، کهکشانی را رویت کردیم که حدود 600 میلیون سال پس از «بیگ بنگ»(انفجار بزرگ) به وجود آمده و فاصله آن با ما 12 میلیارد سال است و جرمی نزدیک به صد هزار میلیون برابر جرم خورشید دارد و این سوال پیش می‌آید که در مدت زمان کوتاهی از ابتدای جهان، چطور توانسته چنین جرم زیادی را کسب کند. در ادامه مطالعات، تعداد بیشتری از این نوع کهکشان‌ها را پیدا کردیم و مشغول مطالعه هستیم که در صورت صحیح بودن نتایج، تئوری‌های موجود در زمینه پیدایش کهکشان‌ها را زیر سؤال می‌برد. 
دکتر مبشر تصریح کرد: این کهکشان‌ها از ستاره‌های پیر تشکیل شده‌اند و اگر فرض کنیم تمام جهان به یک شکل و نظیر همان نقطه‌ای است که ما این مطالعات را انجام داده‌ایم؛ پس در کل جهان این کهکشان‌های غول پیکر پراکنده هستند. براساس تئوری‌های موجود، کهکشان‌های بزرگ در اثر ادغام کهکشان‌های کوچکتر به وجود می‌آیند، اما نکته اینجاست که کهکشان‌های یاد شده آنقدر زود در طول عمر جهان به وجود آمده‌اند که فرصتی نبوده تا کهکشان‌های کوچک به وجود آمده و با هم ادغام شوند و تنها در صورت تلقی پیدایش ناگهانی این کهکشان‌ها در اثر توده گاز و ابر، می‌توان این مساله را توجیه کرد که صحت این تئوری هنوز به اثبات نرسیده است. 
«فراژرف» دیگری در راه است ... 
 وی که سال گذشته از تهیه تصویر فراژرف دیگری خبر داده بود با اشاره به این که فراژرف دوم تا حد زیادی تهیه شده است، اظهار داشت: هدف از تهیه فراژرف دوم رویت کهکشان‌های موجود در فاصله دورتر(نزدیک به 13 میلیارد سال) است که عمق آن تقریبا به اندازه تصویر فراژرف اول است ولی سطحی به مراتب وسیع‌تر را می‌پوشاند. دکتر مبشر خاطرنشان کرد: بروز مشکلاتی در تلسکوپ هابل و وقفه‌ای که در کار آن ایجاد شد، تهیه این تصویر را چند ماهی به تاخیر انداخت چون باید چند ماه صبر کرد تا مجددا در موقعیت مناسب برای تصویربرداری قرار بگیریم. 
این کیهان شناس برجسته ایرانی خاطرنشان کرد: تلسکوپ فضایی هابل دارای سه آشکارساز است که یکی از آنها موسوم به ACS در طیف مرئی، یکی در طیف مادون قرمز (نیک ماوس) و دیگری در ناحیه ماورای بنفش عمل می‌کنند. در تهیه تصویر فراژرف دوم از آشکارساز‌های نیک ماوس و ACS استفاده می‌شود. جهان عرصه رقابت چند میلیارد ساله انرژی و ماده تاریک است. 
این استاد ایرانی و رتبه اول بخش خارجی بیستمین جشنواره بین‌المللی خوارزمی در ادامه درباره مساله انرژی تاریک که همواره یکی از مهمترین سوالات کیهان‌شناسی بوده است، اظهار داشت: با مطالعه ابرنواخترها و سوپرنوواها که در طول چندین ماه به وسیله هابل یافت شده‌اند و به دلیل درخشندگی زیاد در کهکشان‌های دور دست هم مشاهده می‌شوند، فاصله خودمان تا کهکشان‌ها را مورد مطالعه قرار می‌دهیم و با مقایسه این فاصله با سرعت ابرنواخترها، اطلاعاتی درباره هندسه جهان، دینامیک و سرعت حرکت جهان به دست می‌آوریم. 
مطالعات انجام شده نشان داده که فاصله ابرنواخترها تا ما، کمتر از چیزی است که به وسیله تئوری محاسبه شده بود؛ پس ایرادی در تئوری‌ها وجود دارد که چیزی که آن را حل می‌کند، انرژی تاریک و ورود آن به محاسبات است. وی در گفت‌و‌گو با ایسنا خاطرنشان کرد: جهان از ابتدای لحظه بیگ بنگ در حال انبساط است که به دلیل وجود ماده تاریک که 99 درصد ماده موجود در جهان را تشکیل می‌دهد(این مصاحبه قدیمی ست یا ایشان آخرین محاسبه ها را نمیداند؟)، سرعت آن در حال کم شدن است. ماده تاریک اگرچه قابل مشاهده نیست ولی جرم دارد و سبب کم شدن سرعت انبساط جهان می‌شود اما پس از دوره‌ای که جهان حدود 70 درصد از عمر کنونی‌اش را داشته، میزان کاسته شدن شتاب انبساط جهان تغییر یافته(یعنی زمانی که عرش دربند شد) و سرعت انبساط افزایش یافته و این چیزی است که با مشاهدات اخیر نشان داده شده است که علت آن انرژی تاریک است که فشار منفی ایجاد کرده و نیروی جاذبه، خاصیت دافعه پیدا می‌کند و کهکشهان‌ها از هم دور می‌شوند. 
دکتر مبشر تصریح کرد: از ابتدای جهان رقابتی میان ماده تاریک و انرژی تاریک بوده و در برهه‌ای از زمان(بله حدود ٥ میلیارد سال پیش- یعنی زمانی که عرش دربند شد) که ما نیز در آن حضور داریم، اثر انرژی تاریک بیشتر می‌شود و در صورت ادامه یافتن این انبساط، تا ابد سرعت انبساط زیاد می‌شود. 
«بزرگترین اشتباه زندگی» انشتین، اشتباه نبود! به گفته وی، اولین بار انیشتین به صورت تئوری به وجود انرژی تاریک پی برد و از آن به عنوان یک ثابت کیهانی در معادلات خود استفاده کرد و متوجه شد معادلاتش انبساط جهان را پیش بینی می‌کند اما به دلیل تصور ساکن بودن جهان، آن را باور نکرد و ثابتی به معادلات ثابت جهانی اضافه کرد که در اثر آن سرعت انبساط جهان کم شده و جهان ثابت می‌شود و وقتی انبساط جهان کشف شد، اعلام کرد که بزرگترین اشتباه زندگی‌اش را انجام داده و تا حدود 50 سال ثابت کیهانی رد شده بود اما در حال حاضر دوباره به وجود آن پی برده‌اند. 
دکتر مبشر در گفت‌و‌گو با ایسنا تصریح کرد: تاکنون دو گروه بر وجود ثابت کیهانی تاکید دارند که یکی گروه تلسکوپ فضایی هابل و دیگری گروهی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا هستند که در حال طراحی پروژه فضایی به نام «استپ» هستند که بتواند هزاران ابر نواختر پیدا کنند و به کمک آنها این مساله ثابت شود. «کاسموس» تلاشی دیگر برای شناخت نحوه تکامل کهکشان‌ها دانشمند ایرانی سازمان فضایی اروپا (اسا) در ادامه گفت و گو با خبرنگاران ایسنا درباره سایر پروژه‌های خود در موسسه هابل گفت: یکی دیگر از طرح‌های هابل که مسئولیت اصلی آن را بر عهده دارم پروژه‌ای موسوم به «کاسموس» است که طی آن تلاش می‌کنیم که در سطحی نسبتا بزرگ (2 درجه در 2 درجه) ساختار جهان، نحوه تشکیل خوشه‌های کهکشانی و .... را مشاهده و بررسی کنیم که با توجه به قابلیت تفکیک بالای هابل و گستره دید وسیع آن امیدواریم که به نتایج قابل توجهی درباره نحوه تشکیل جهان دست پیدا کنیم. 
در این بررسی جهان در عمق‌های مختلف (دوره‌های زمانی مختلف) بررسی می‌شود که از این طریق حدود دو میلیون کهکشان پیدا شده است. کلکسیون کهکشان‌ها از بیضوی‌های پیر تا حلزونی‌های جوان دکتر مبشر در بخش دیگری از این گفت‌و‌گو با اشاره به تنوع اشکال و ساختار کهکشان‌ها درباره اطلاعاتی که می‌توان با بررسی تصاویر تهیه شده از کهکشان‌ها کسب کرد، گفت: به عنوان نمونه کهکشان‌های بیضوی ستاره‌های پیرتری نسبت به کهکشان‌های حلزونی دارند که این به دلیل حالت ریلکس کهکشان‌های بیضوی است که در نقاطی که چگالی کهکشان‌ها زیاد است، در اثر برخورد با کهکشان‌های اطراف، گاز آنها از بین رفته و نمی‌توانند ستاره تولید کنند، پس ستاره‌های باقی مانده پیر هستند و شکل کهکشان مرتب است اما در کهکشان‌های حلزونی ستاره‌ها در حال شکل گیری بوده و چگالی بین کهکشان‌ها کم است و برخورد کهکشانی کمتر صورت می‌گیرد و ستاره‌ها در بازوهای حلزونی بیشتر مشاهده می‌شوند که از روی رنگ کهکشان‌ها قابل مشاهده است به طوری که رنگ قرمز کهکشان‌ها دلیل بر وجود ستاره‌های پیر و رنگ آبی دلیل بر جوان بودن ستاره‌ها است. 
وی خاطرنشان کرد: به عنوان مثال در مورد کهکشان راه شیری که کهکشان‌ی حلزونی شکل است، حدود 50 ستاره در هر سال شکل می‌گیرند که این تعداد در کهکشان‌های بیضوی بسیار کمتر بوده و به سه، چهار ستاره در سال نیز می‌رسد. ما در کجای جهان ایستاده‌ایم؟ دکتر مبشر در ادامه گفت‌و‌گو با ایسنا درباره محل قرارگیری منظومه خورشیدی و زمین گفت: ما روی یکی از بازوهای کهکشان حلزونی شکل راه شیری و در گوشه‌ای از کهکشان‌ قرار داریم که اگر از کهکشان‌های دیگر به این نقطه بنگریم اصلا مورد توجه قرار نمی‌گیرد و 30 سال طول می‌کشد تا نور خورشید از کهکشان‌ ما خارج شود. در اطراف ما ستاره‌ها در حال شکل گیری هستند و ما در حال حرکت در کهکشان‌ هستیم اما به سمت خاصی کشیده نمی‌شویم. وی خاطرنشان کرد: کهکشان‌ ما در حال گردش به دور خورشید(?!!...)است که این امر سبب تغییر شکل بازوها می‌شود. ما در گروهی تحت عنوان LOCAL GROUP هستیم که کهکشان‌های موجود در آن ممکن است در زمانی به هم برخورد کنند. آندرومدا یکی از نزدیکترین کهکشان‌ها به کهکشان‌ ماست که در فاصله‌ای حدود چهار میلیون سال نوری ما قرار دارد. 
 
حال ببینیم قرآن کریم در این زمینه یعنی شکل گیری مراحل تکامل کیهان چه گفته است: سوره نازعات- آیات 27-30:  
آیا آفرینش شما سختتر است یا بنای کیهان؟ بالای آن را بلندگردانید(مبنای طراحی کیهان بر گسترش قرارگرفت). پس آن را درست کرد وبیاراست(کیهان سامان یافت). و تاریک و روشنش را مشخص ساخت(بخشهای روشن کیهان نمود یافتند). پس از آن زمین را بگسترانید(مانند سیلابهای آتش فشانی که پس از سردشدن شکل میگیرند بخشهایی از کیهان سرد شدند). بیرون آورد از آن آب و گیاهش را(زندگی گیاهی آغاز شد) و کوهها را موجب استواریش ساخت(دورانهایی را گذراند که به دورانهای زمینشناسی مشهورند و این روند در بخشهای زیادی از کیهان انجام گرفت).
 ما در جهانی فوق‌العاده سرد زندگی می‌کنیم! 
 دکتر مبشر با بیان اینکه طبق یک اصل کیهان شناسی، توزیع ماده در جهان همگن و ایزوتروپ است به گونه‌ای که در تمام جهات توزیع کهکشان‌ها یکسان است، درباره دمای جهان گفت: در لحظه بیگ بنگ تابش و حرارت شدیدی وجود داشته که این سؤال پیش می‌آید که الان آن تابش کجاست. باید گفت در اثر انبساط جهان، این حرارت به شدت کم شده و دما جهان به 270 ـ درجه سانتیگراد رسیده که در تمام جهان یکسان است و یکی از بازمانده‌های ابتدای جهان و لحظه بیگ بنگ است. البته در نقاطی که ستاره‌ها در حال شکل گیری هستند دما میلیون‌ها درجه است اما در کل کیهان، دما 3 درجه کلوین است. 

از ماورای جهان قابل مشاهده چه خبر؟ 
کیهان‌شناس برجسته ایرانی در ادامه درباره حد و مرز جهان قابل مشاهد و آنچه در ماورای آن قابل تصورست، گفت: جهان قابل مشاهده حد و مرزی دارد و در ورای آن، جهانی است که ما آن را مشاهده نمی‌کنیم و در واقع حد کل جهان قابل اندازه‌گیری نیست. برای محاسبه آن بیشترین سرعت (سرعت نور) را که 300 هزار کیلومتر در ثانیه است را در بیشترین زمان در جهان (عمر جهان) که 13 میلیارد سال است ضرب کنیم که عدد حاصل فاصله‌ای را به ما می‌دهد که «بیشترین فاصله موجود در جهان» (افق) است و ورای آن را هیچگاه بشر نمی‌تواند ببیند و شعاع جهان مرئی از این میزان بیشتر نیست. 

ظرفیت‌های مساعدی برای گسترش اخترفیزیک در ایران وجود دارد 
دکتر مبشر در ادامه با ابراز خرسندی از استقبال فزاینده جوانان ایرانی از مباحث نجومی و پیگیری اخبار مربوط به اخترشناسی و فضا در کشور با اشاره به ظرفیت‌های مناسب موجود در این حوزه بر ضرورت توسعه رشته اختر فیزیک در ایران تاکید کرد و اظهار داشت: این رشته را به راحتی می‌توان به فلسفه و آنچه ایرانیان علاقمند به آن هستند، ربط داد و در جهت توسعه آن در کشور گام برداشت. وی گفت: با توجه به ماهیت این رشته و در دسترس بودن اطلاعات لازم از طریق منابع خارجی، انجام تحقیقات سطح بالا در علم کیهان شناسی در ایران میسر بوده و با توجه به توانمندی‌ها و ظرفیت‌های موجود در جنبه‌های تئوری تا مشاهداتی اخترفیزیک می‌توان با راه‌اندازی این رشته در کشور و دعوت از اساتید و نخبگان ایرانی و خارجی این علم به ایران برای برگزاری دوره‌های آموزشی و آشنایی با جدیدترین روش‌ها به پیشرفت کشور در این حوزه کمک کرد. دکتر مبشر در پایان بر ضرورت ارتباط هر چه بیشتر محققان ایرانی داخل و خارج کشور تاکید کرد و اظهار داشت: حضور اساتید و دانشمندان موفق ایرانی که با دانشمندان خارجی در ارتباط و تعامل هستند، علاوه بر ترویج مطالب علمی آموخته شده در کشور، انگیزه‌ای برای افراد علاقمند ایجاد کرده و تاثیر ژرفی در آینده علمی کشور می‌گذارد.

Tuesday, October 23, 2012

صداي پاي آب


صداي پاي آب
نثار شب هاي خاموش مادرم!

اهل كاشانم
روزگارم بد نيست.
تكه ناني دارم، خرده هوشي، سر سوزن ذوقي.
مادري دارم، بهتر از برگ درخت.
دوستاني، بهتر از آب روان.

و خدايي كه در اين نزديكي است:
لاي اين شب بوها، پاي آن كاج بلند.
روي آگاهي آب، روي قانون گياه.

من مسلمانم.
قبله ام يك گل سرخ.
جانمازم چشمه، مهرم نور.
دشت, سجاده من.
من وضو با تپش پنجره ها مي گيرم.
در نمازم جريان دارد ماه، جريان دارد طيف.
سنگ از پشت نمازم پيداست:
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتي ميخوانم
كه اذانش را باد، گفته باشد سر گلدسته سرو.
من نمازم را پي "تكبيره الاحرام" علف مي خوانم،
پي "قد قامت" موج.

كعبه ام بر لب آب،
كعبه ام زير اقاقي هاست.
كعبه ام مثل نسيم، مي رود باغ به باغ، مي رود شهر به شهر.
"حجر الاسود" من روشني باغچه است.

اهل كاشانم.
پيشه ام نقاشي است:
گاهگاهي قفسي ميسازم با رنگ، مي فروشم به شما
تا به آواز شقايق كه در آن زنداني است
دل تنهايي تان تازه شود.
چه خيالي، چه خيالي، ... مي دانم
پرده ام بي جان است.
خوب مي دانم، حوض نقاشي من بي ماهي است.

اهل كاشانم
نسبم شايد برسد
به گياهي در هند، به سفالينه اي از خاك "سيلك".
نسبم شايد، به زني فاحشه در شهر بخارا برسد.

پدرم پشت دو بار آمدن چلچله ها، پشت دو برف،
پدرم پشت دو خوابيدن در مهتابي،
پدرم پشت زمان ها مرده است.
پدرم وقتي مرد. آسمان آبي بود،
مادرم بي خبر از خواب پريد، خواهرم زيبا شد.
پدرم وقتي مرد، پاسبان ها همه شاعر بودند.
مرد بقال از من پرسيد: چند من خربزه ميخواهي؟
من از او پرسيدم: دل خوش سيري چند؟

پدرم نقاشي مي كرد.
تار هم مي ساخت، تار هم مي زد.
خط خوبي هم داشت.

باغ ما در طرف سايه دانايي بود.
باغ ما جاي گره خوردن احساس و گياه،
باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس و آينه بود.
باغ ما شايد، قوسي از دايره سبز سعادت بود.
ميوه كال خدا را آن روز، مي جويدم در خواب.
آب بي فلسفه مي خوردم.
توت بي دانش ميچيدم.
تا اناري تركي برميداشت، دست, فواره خواهش ميشد.
تا چلويي مي خواند، سينه از ذوق شنيدن ميسوخت.
گاه تنهايي، صورتش را به پس پنجره مي چسبانيد.
شوق مي آمد، دست در گردن حس ميا نداخت.
فكر، بازي ميكرد.
زندگي چيزي بود، مثل يك بارش عيد، يك چنار پرسار.
زندگي در آن وقت، صفي از نور و عروسك بود،
يك بغل آزادي بود.
زندگي در آن وقت، حوض موسيقي بود.

طفل، پاورچين پاورچين، دور شد كم كم در كوچه سنجاقك ها.
بار خود را بستم، رفتم از شهر خيالات سبك بيرون دلم از غربت سنجاقك پر.

من به مهماني دنيا رفتم:
من به دشت اندوه،
من به باغ عرفان،
من به ايوان چراغاني دانش رفتم.
رفتم از پله مذهب بالا.
تا ته كوچه شك ،
تا هواي خنك استغنا،
تا شب خيس محبت رفتم.
من به ديدار كسي رفتم در آن سر عشق.
رفتم، رفتم تا زن،
تا چراغ لذت،
تا سكوت خواهش،
تا صداي پر تنهايي.

چيزهايي ديدم در روي زمين:
كودكي ديم، ماه را بو مي كرد.
قفسي بي در ديدم كه در آن، روشني پرپر مي زد.
نردباني كه از آن ، عشق مي رفت به بام ملكوت.
من زني را ديدم ، نور در هاون مي كوفت.
ظهر در سفره آنان نان بود ، سبزي بود، دوري شبنم بود، كاسه داغ محبت بود.
من گدايي ديدم، در به در مي رفت آواز چكاوك مي خواست و سپوري كه به يك پوسته خربزه مي برد نماز.

بره اي ديدم ، بادبادك مي خورد.
من الاغي ديدم، ينجه را مي فهميد.
در چراگاه " نصيحت" گاوي ديدم سير.

شاعري ديدم هنگام خطاب، به گل سوسن مي گفت: "شما"

من كتابي ديدم ، واژه هايش همه از جنس بلور.
كاغذي ديدم ، از جنس بهار،
موزه اي ديدم دور از سبزه،
مسجدي دور از آب.
سر بالين فقهي نوميد، كوزه اي ديدم لبريز سوال.

قاطري ديدم بارش "انشا"
اشتري ديدم بارش سبد خالي " پند و امثال".
عارفي ديدم بارش " تننا ها يا هو".

من قطاري ديدم ، روشنايي مي برد.
من قطاري ديدم ، فقه مي برد و چه سنگين مي رفت .
من قطاري ديدم، كه سياست مي برد ( و چه خالي مي رفت.)
من قطاري ديدم، تخم نيلوفر و آواز قناري مي برد.
و هواپيمايي، كه در آن اوج هزاران پايي
خاك از شيشه آن پيدا بود:
كاكل پوپك ،
خال هاي پر پروانه،
عكس غوكي در حوض
و عبور مگس از كوچه تنهايي.
خواهش روشن يك گنجشك، وقتي از روي چناري به زمين مي آيد.
و بلوغ خورشيد.
و هم آغوشي زيباي عروسك با صبح.

پله هايي كه به گلخانه شهوت مي رفت.
پله هايي كه به سردابه الكل مي رفت.
پله هايي كه به قانون فساد گل سرخ
و به ادراك رياضي حيات،
پله هايي كه به بام اشراق،
پله هايي كه به سكوي تجلي مي رفت.

مادرم آن پايين
استكان ها را در خاطره شط مي شست.

شهر پيدا بود:
رويش هندسي سيمان ، آهن ، سنگ.
سقف بي كفتر صدها اتوبوس.
گل فروشي گل هايش را مي كرد حراج.
در ميان دو درخت گل ياس ، شاعري تابي مي بست.
پسري سنگ به ديوار دبستان مي زد.
كودكي هسته زردآلو را ، روي سجاده بيرنگ پدر تف مي كرد.
و بزي از "خزر" نقشه جغرافي ، آب مي خورد.

بند رختي پيدا بود : سينه بندي بي تاب.

چرخ يك گاري در حسرت واماندن اسب،
اسب در حسرت خوابيدن گاري چي ،
مرد گاري چي در حسرت مرگ.

عشق پيدا بود ، موج پيدا بود.
برف پيدا بود ، دوستي پيدا بود.
كلمه پيدا بود.
آب پيدا بود ، عكس اشيا در آب.
سايه گاه خنك ياخته ها در تف خون.
سمت مرطوب حيات.
شرق اندوه نهاد بشري.
فصل ول گردي در كوچه زن.
بوي تنهايي در كوچه فصل.

دست تابستان يك بادبزن پيدا بود.

سفر دانه به گل .
سفر پيچك اين خانه به آن خانه.
سفر ماه به حوض.
فوران گل حسرت از خاك.
ريزش تاك جوان از ديوار.
بارش شبنم روي پل خواب.
پرش شادي از خندق مرگ.
گذر حادثه از پشت كلام.

جنگ يك روزنه با خواهش نور.
جنگ يك پله با پاي بلند خورشيد.
جنگ تنهايي با يك آواز:
جنگ زيبايي گلابي ها با خالي يك زنبيل.
جنگ خونين انار و دندان.
جنگ "نازي" ها با ساقه ناز.
جنگ طوطي و فصاحت با هم.
جنگ پيشاني با سردي مهر.

حمله كاشي مسجد به سجود.
حمله باد به معراج حباب صابون.
حمله لشگر پروانه به برنامه " دفع آفات".
حمله دسته سنجاقك، به صف كارگر " لوله كشي".
حمله هنگ سياه قلم ني به حروف سربي.
حمله واژه به فك شاعر.

فتح يك قرن به دست يك شعر.
فتح يك باغ به دست يك سار.
فتح يك كوچه به دست دو سلام.
فتح يك شهر به دست سه چهار اسب سواري چوبي.
فتح يك عيد به دست دو عروسك ، يك توپ.

قتل يك جغجغه روي تشك بعد از ظهر.
قتل يك قصه سر كوچه خواب .
قتل يك غصه به دستور سرود.
قتل يك مهتاب به فرمان نئون.
قتل يك بيد به دست "دولت".
قتل يك شاعر افسرده به دست گل يخ.

همه روي زمين پيدا بود:
نظم در كوچه يونان مي رفت.
جغد در "باغ معلق " مي خواند.
باد در گردنه خيبر ، بافه اي از خس تاري خ به خاور مي راند.
روي درياچه آرام "نگين" ، قايقي گل مي برد.
در بنارس سر هر كرچه چراغي ابدي روشن بود.

مردمان را ديدم.
شهرها را ديدم.
دشت ها را، كوه ها را ديدم.
آب را ديدم ، خاك را ديدم.
نور و ظلمت را ديدم.
و گياهان را در نور، و گياهان را در ظلمت ديدم.
جانور را در نور ، جانور را در ظلمت ديدم.
و بشر را در نور ، و بشر را در ظلمت ديدم.


اهل كاشانم، اما
شهر من كاشان نيست.
شهر من گم شده است.
من با تاب ، من با تب
خانه اي در طرف ديگر شب ساخته ام.
من در اين خانه به گم نامي نمناك علف نزديكم.
من صداي نفس باغچه را مي شنوم.
و صداي ظلمت را ، وقتي از برگي مي ريزد.
و صداي ، سرفه روشني از پشت درخت،
عطسه آب از هر رخنه سنگ ،
چكچك چلچله از سقف بهار.
و صداي صاف ، باز و بسته شدن پنجره تنهايي.
و صداي پاك ، پوست انداختن مبهم عشق،
متراكم شدن ذوق پريدن در بال
و ترك خوردن خودداري روح.
من صداي قدم خواهش را مي شنوم
و صداي ، پاي قانوني خون را در رگ،
ضربان سحر چاه كبوترها،
تپش قلب شب آدينه،
جريان گل ميخك در فكر،
شيهه پاك حقيقت از دور.
من صداي وزش ماده را مي شنوم
و صداي ، كفش ايمان را در كوچه شوق.
و صداي باران را، روي پلك تر عشق،
روي موسيقي غمناك بلوغ،
روي آواز انارستان ها.
و صداي متلاشي شدن شيشه شادي در شب،
پاره پاره شدن كاغذ زيبايي،
پر و خالي شدن كاسه غربت از باد.

من به آغاز زمين نزديكم.
نبض گل ها را مي گيرم.
آشنا هستم با ، سرنوشت تر آب، عادت سبز درخت.

روح من در جهت تازه اشيا جاري است .
روح من كم سال است.
روح من گاهي از شوق ، سرفه اش مي گيرد.
روح من بيكار است:
قطره هاي باران را، درز آجرها را، مي شمارد.
روح من گاهي ، مثل يك سنگ سر راه حقيقت دارد.

من نديدم دو صنوبر را با هم دشمن.
من نديدن بيدي، سايه اش را بفروشد به زمين.
رايگان مي بخشد، نارون شاخه خود را به كلاغ.
هر كجا برگي هست ، شور من مي شكفد.
بوته خشخاشي، شست و شو داده مرا در سيلان بودن.

مثل بال حشره وزن سحر را مي دانم.
مثل يك گلدان ، مي دهم گوش به موسيقي روييدن.
مثل زنبيل پر از ميوه تب تند رسيدن دارم.
مثل يك ميكده در مرز كسالت هستم.
مثل يك ساختمان لب دريا نگرانم به كشش هاي بلند ابدي.
< BR>تا بخواهي خورشيد ، تا بخواهي پيوند، تا بخواهي تكثير.

من به سيبي خوشنودم
و به بوييدن يك بوته بابونه.
من به يك آينه، يك بستگي پاك قناعت دارم.
من نمي خندم اگر بادكنك مي تركد.
و نمي خندم اگر فلسفه اي ، ماه را نصف كند.
من صداي پر بلدرچين را ، مي شناسم،
رنگ هاي شكم هوبره را ، اثر پاي بز كوهي را.
خوب مي دانم ريواس كجا مي رويد،
سار كي مي آيد، كبك كي مي خواند، باز كي مي ميرد،
ماه در خواب بيابان چيست ،
مرگ در ساقه خواهش
و تمشك لذت ، زير دندان هم آغوشي.


زندگي رسم خوشايندي است.
زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ،
پرشي دارد اندازه عشق.
زندگي چيزي نيست ، كه لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود.
زندگي جذبه دستي است كه مي چيند.
زندگي نوبر انجير سياه ، كه در دهان گس تابستان است.
زندگي ، بعد درخت است به چشم حشره.
زندگي تجربه شب پره در تاريكي است.
زندگي حس غريبي است كه يك مرغ مهاجر دارد.
زندگي سوت قطاري است كه در خواب پلي مي پيچد.
زندگي ديدن يك باغچه از شيشه مسدود هواپيماست.
خبر رفتن موشك به فضا،
لمس تنهايي "ماه"، فكر بوييدن گل در كره اي ديگر.

زندگي شستن يك بشقاب است.


زندگي يافتن سكه دهشاهي در جوي خيابان است.
زندگي "مجذور" آينه است.
زندگي گل به "توان" ابديت،
زندگي "ضرب" زمين در ضربان دل ما،
زندگي "هندسه" ساده و يكسان نفسهاست.

هر كجا هستم ، باشم،
آسمان مال من است.
پنجره، فكر ، هوا ، عشق ، زمين مال من است.
چه اهميت دارد
گاه اگر مي رويند
قارچهاي غربت؟

من نمي دانم
كه چرا مي گويند: اسب حيوان نجيبي است ، كبوتر زيباست.
و چرا در قفس هيچكسي كركس نيست.
گل شبدر چه كم از لاله قرمز دارد.
چشم ها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد.
واژه ها را بايد شست .
واژه بايد خود باد، واژه بايد خود باران باشد.

چترها را بايد بست.
زير باران بايد رفت.
فكر را، خاطره را، زير باران بايد برد.
با همه مردم شهر ، زير باران بايد رفت.
دوست را، زير باران بايد ديد.
عشق را، زير باران بايد جست.
زير باران بايد با زن خوابيد.
زير باران بايد بازي كرد.
زير بايد بايد چيز نوشت، حرف زد، نيلوفر كاشت
زندگي تر شدن پي در پي ،
زندگي آب تني كردن در حوضچه "اكنون"است.

رخت ها را بكنيم:
آب در يك قدمي است.

روشني را بچشيم.
شب يك دهكده را وزن كنيم، خواب يك آهو را.
گرمي لانه لكلك را ادراك كنيم.
روي قانون چمن پا نگذاريم.
در موستان گره ذايقه را باز كنيم.
و دهان را بگشاييم اگر ماه در آمد.
و نگوييم كه شب چيز بدي است.
و نگوييم كه شب تاب ندارد خبر از بينش باغ.

و بياريم سبد
ببريم اين همه سرخ ، اين همه سبز.

صبح ها نان و پنيرك بخوريم.
و بكاريم نهالي سر هر پيچ كلام.
و بپاشيم ميان دو هجا تخم سكوت.
و نخوانيم كتابي كه در آن باد نمي آيد
و كتابي كه در آن پوست شبنم تر نيست
و كتابي كه در آن ياخته ها بي بعدند.
و نخواهيم مگس از سر انگشت طبيعت بپرد.
و نخواهيم پلنگ از در خلقت برود بيرون.
و بدانيم اگر كرم نبود ، زندگي چيزي كم داشت.
و اگر خنج نبود ، لطمه ميخورد به قانون درخت.
و اگر مرگ نبود دست ما در پي چيزي مي گشت.
و بدانيم اگر نور نبود ، منطق زنده پرواز دگرگون مي شد.
و بدانيم كه پيش از مرجان خلائي بود در انديشه درياها.

و نپرسيم كجاييم،
بو كنيم اطلسي تازه بيمارستان را.

و نپرسيم كه فواره اقبال كجاست.
و نپرسيم چرا قلب حقيقت آبي است.
و نپرسيم پدرهاي پدرها چه نسيمي، چه شبي داشته اند.
پشت سر نيست فضايي زنده.
پشت سر مرغ نمي خواند.
پشت سر باد نمي آيد.
پشت سر پنجره سبز صنوبر بسته است.
پشت سر روي همه فرفره ها خاك نشسته است.
پشت سر خستگي تاريخ است.
پشت سر خاطره موج به ساحل صدف سر دسكون مي ريزد.

لب دريا برويم،
تور در آب بيندازيم
و بگيريم طراوت را از آب.

ريگي از روي زمين برداريم
وزن بودن را احساس كنيم.

بد نگوييم به مهتاب اگر تب داريم
(ديده ام گاهي در تب ، ماه مي آيد پايين،
مي رسد دست به سقف ملكوت.
ديده ام، سهره بهتر مي خواند.
گاه زخمي كه به پا داشته ام
زير و بم هاي زمين را به من آموخته است.
گاه در بستر بيماري من، حجم گل چند برابر شده است.
و فزون تر شده است ، قطر نارنج ، شعاع فانوس.)
و نترسيم از مرگ
(مرگ پايان كبوتر نيست.
مرگ وارونه يك زنجره نيست.
مرگ در ذهن اقاقي جاري است.
مرگ در آب و هواي خوش انديشه نشيمن دارد.
مرگ در ذات شب دهكده از صبح سخن مي گويد.
مرگ با خوشه انگور مي آيد به دهان.
مرگ در حنجره سرخ - گلو مي خواند.
مرگ مسئول قشن گي پر شاپرك است.
مرگ گاهي ريحان مي چيند.
مرگ گاهي ودكا مي نوشد.
گاه در سايه است به ما مي نگرد.
و همه مي دانيم
ريه هاي لذت ، پر اكسيژن مرگ است.)

در نبنديم به روي سخن زنده تقدير كه از پشت چپر هاي صدا مي شنويم.

پرده را برداريم :
بگذاريم كه احساس هوايي بخورد.
بگذاريم بلوغ ، زير هر بوته كه مي خواهد بيتوته كند.
بگذاريم غريزه پي بازي برود.
كفش ها را بكند، و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد.
بگذاريم كه تنهايي آواز بخواند.
چيز بنويسد.
به خيابان برود.

ساده باشيم.
ساده باشيم چه در باجه يك بانك چه در زير درخت.

كار ما نيست شناسايي "راز" گل سرخ ،
كار ما شايد اين است
كه در "افسون" گل سرخ شناور باشيم.
پشت دانايي اردو بزنيم.
دست در جذبه يك برگ بشوييم و سر خوان برويم.
صبح ها وقتي خورشيد ، در مي آيد متولد بشويم.
هيجان ها را پرواز دهيم.
روي ادراك فضا ، رنگ ، صدا ، پنجره گل نم بزنيم.
آسمان را بنشانيم ميان دو هجاي "هستي".
ريه را از ابديت پر و خالي بكنيم.
بار دانش را از دوش پرستو به زمين بگذاريم.
نام را باز ستانيم از ابر،
از چنار، از پشه، از تابستان.
روي پاي تر باران به بلندي محبت برويم.
در به روي بشر و نور و گياه و حشره باز كنيم.

كار ما شايد اين است
كه ميان گل نيلوفر و قرن
پي آواز حقيقت بدويم.

كاشان، قريه چنار، تابستان 1343


زندگی،

زندگی،

برگ بودن در مسیر باد نیست،

امتحان ریشه هاست،

ریشه هم هرگز اسیر باد نیست،

زندگی چون پیچکی است،

انتهایش می رسد پیش خدا،

...
سهراب سپهری




شب سردی است ، و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته.
تیرگی هست و چراغی مرده

می کنم ، تنها از جاده عبور:
دور ماندند زِ من آدم ها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها

فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی

نیست رنگی که بگوید با من
"اندکی صبر،سحر نزدیک است"
هردم این بانک برآرم از دل
وای، این شب چقدر تاریک است

خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟

مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من ، لیک، غمی غمناک است
*****
سایه هایی بی لک
گوشه ای روشن و پاک
کودکان احساس جای بازی اینجاست
زندگی خالی نیست
مهربانی هست ،سیب هست، ایمان هست
آری
تا شقایق هست زندگی باید کرد
در دل من چیزی است ، مثل یک بیشه ی نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم ، که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دور ها آوایی است که مرا می خواند
*****