... برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستانهای روانی رفتیم. بیرون بیمارستان غُلغله بود . چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند. چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را مورد لطف قرار می دادند.
وارد حیاط بیمارستان که شدیم ، دیدیم جایی است آرام و پردرخت. بیماران روی نیمکتها نشسته بودند و با ملاقات کنندگان گفت وگو میکردند.
بیماری از کنار ما بلند شد و با کمال ادب گفت: من می روم روی نیمکت دیگری مینشینم که شما راحت تر بتوانید صحبت کنید.
پروانه زیبایی روی زمین نشسته بود ، بیماری پروانه را نگاه می کرد و نگران بود که مبادا زیر پا له شود. آمد آهسته پروانه را برداشت و کف دستش گذاشت تا پرواز کند و برود.
ما بالاخره نفهمیدیم ... بیمارستان روانی اینور دیوار است یا آنور دیوار ؟
البته که بیرون دیوار وضعیت خراب و آشفته است؛ چون پشت دیوار یا هرجا که جامعه روانیان(به تعبیر بیرون دیواریها) وجود دارد؛ همچون جزیره ای دست نخورده و بکر است که از بحرانها و فروپاشیهای بیرون دیواریها مصون مانده! تنها باید واژه های دیوانه و عاقل را از نو بفهمیم.
No comments:
Post a Comment