Tuesday, July 31, 2012

راضی باش!!

پادشاهی که بر یک کشور بزرگ حکومت میکرد، باز هم از زندگی خود راضی نبود؛ خود نیز علت را نمیدانست.
روزی پادشاه در کاخ قدم میزد. هنگامی که از آشپزخانه میگذشت، صدای آوازی را شنید.
به دنبال صدا، متوجه آشپزی شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده میشد.
پادشاه بسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید: چرا اینقدر شاد هستی؟
آشپز جواب داد: قربان، من فقط یک آشپز هستم، اما تلاش میکنم تا همسر و بچه ام را شاد کنم.
ما خانه ای حصیری تهیه کرده  ایم و به اندازه کافی خوراک و پوشاک داریم.
بدین سبب من راضی و خوشحال هستم
پس از شنیدن سخن آشپز، پادشاه با نخست وزیر در این مورد صحبت کرد.
نخست وزیر به پادشاه گفت: قربان، این آشپز هنوز عضو گروه 99 نیست!!!
اگر او به این گروه نپیوندد، نشانگر آن است که مرد خوشبینی است.
پادشاه با تعجب پرسید: گروه 99 چیست؟
نخست وزیر جواب داد: اگر میخواهید بدانید که گروه 99 چیست، باید این  کار را انجام دهید: یک کیسه با 99 سکه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذارید.
به زودی خواهید فهمید که گروه 99 چیست!!!
پادشاه بر اساس حرفهای نخست وزیر فرمان داد یک کیسه با 99 سکه طلا را کنار در خانه آشپز قرار دهند.
آشپز پس از انجام کارها به خانه باز گشت و در مقابل در کیسه را دید. با تعجب کیسه را به اتاق برد و باز کرد.
با دیدن سکه های طلایی ابتدا متعجب شد و سپس از شادی آشفته و شوریده گشت.
آشپز سکه های طلایی را روی میز گذاشت و آنها را شمرد. 99 سکه!!
آشپز فکر کرد اشتباهی رخ داده است. بارها طلاها را شمرد؛ ولی واقعاً 99 سکه بود!!!
او تعجب کرد که چرا تنها 99 سکه است و 100 سکه نیست!!!
فکر کرد که یک سکه دیگر کجاست و شروع به جستجوی سکه صدم کرد. اتاقها و حتی حیاط را زیر و رو کرد؛
اما خسته و کوفته و ناامید به این کار خاتمه داد!!!
آشپز بسیار دلشکسته شد و تصمیم گرفت از فردا بسیار تلاش کند تا یک سکه طلایی دیگر ب
ه دست آورد و ثروت خود را هر چه زودتر به یکصد سکه طلا برساند.
تا دیروقت کار کرد. به همین دلیل صبح روز بعد دیرتر از خواب بیدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد که چرا وی را بیدار نکرده اند!!! آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمی خواند؛ او فقط تا حد توان کار می کرد!!!
پادشاه نمیدانست که چرا این کیسه چنین بلایی برسر آشپز آورده است و علت را از نخست وزیر پرسید.
نخست وزیر جواب داد:

قربان، حالا این آشپز رسماً به عضویت گروه 99 درآمد!!!
اعضای گروه 99 چنین افرادی هستند: آنان زیاد دارند اما راضی نیستند.
خوشبختي ما در سه جمله است:

تجربه از ديروز، استفاده از امروز، اميد به فردا
 
ولي ما با سه جمله ديگر زندگي مان را تباه مي کنيم: 
 حسرت ديروز، اتلاف امروز، ترس از فردا.                                   
د  كتر علي شريعتي

Monday, July 30, 2012

شیرین‌ترین نماز من!!

شیرین‌ترین نماز من!!
برگرفته از كانون گفتگوی قرآنی: 
... در اتوبوس بودم. یك مرتبه دیدم خورشید دارد غروب می‌كند. یادم آمد نماز نخوانده ام. به بابایم گفتم نماز نخوانده ام. گفت خوب باید بخوانی حالا كه توی جاده هستیم و بیابان. گفتم برویم به راننده بگوییم نگه‌دارد.
گفت راننده به خاطر یك دختر
بچه نگه نمی‌دارد. گفتم التماسش می‌كنیم. گفت نگه نمی‌دارد. گفتم تو به او بگو. گفت گفتم نگه نمی‌دارد، بنشین. بعداً قضا می‌كنی.
دیدم خورشید هنوزغروب نكرده است. گفتم بابا خواهش می‌كنم. پدر عصبانی شد. گفتم آقاجان می‌شود امروز شما دخالت نكنی؟ امروز اجازه بده من تصمیم بگیرم. گفت خوب هرغلطی می‌خواهی بكن.
ساكی داشتیم. زیپ ساك را باز كردم. یك شیشه آب درآوردم. زیرِ صندلی اتوبوس هم یك سطل بود. آن سطل را هم آوردم بیرون. شروع كردم وسط اتوبوس وضو گرفتن.(قرآن یك آیه دارد می‌گوید كسانی كه برای خدا حركت كنند مهرش را در دلها می‌گذاریم به شرطی كه اخلاص داشته باشد، نخواسته باشد خودنمایی كند، شیرین‌كاری كند، واقعا دلش برای نماز بسوزد، پُز نمی‌خواهد بدهد. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» مریم/۹۶ یعنی كسی كه ایمان دارد، «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» كارهایش هم صالح است، كسی كه ایمان دارد، كارش هم شایسته است، «سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»، «وُدّ» یعنی مودت، مودتش را در دلها می‌گذاریم.) شاگرد شوفر نگاه كرد دید من وسط اتوبوس دارم وضو می‌گیرم. گفت دختر چه می‌كنی؟ گفتم آقا من وضو می‌گیرم ولی سعی می‌كنم آب تو اتوبوس نریزه. می‌خواهم روی صندلی نشسته نماز بخوانم. شاگرد شوفر یك خورده نگاهم كرد و چیزی نگفت. به راننده گفت عباس آقا ببین این داره وضومی‌گیره. راننده هم همین‌طور كه جاده را می‌دید در آینه هم مرا می‌دید، هی جاده را می‌دید، هی آینه را می‌دید. جاده را می‌دید، آینه را می‌دید. راننده دلش برام سوخت و گفت: دخترم می‌خوای نماز بخونی؟ من می‌ایستم. ماشین را كشید كنار گفت نماز بخوان آقاجان. وقتی اتوبوس ایستاد من پیاده شدم و شروع كردم به "الله اكبر" گفتن.
یك مرتبه مسافرانی که نگاه میكردند یکی یکی گفتند: من هم نخوانده ام، من هم نخوانده ام. یكی یكی آنهایی هم كه نخوانده بودند ایستادند. یك مرتبه دیدم پشت سرم یك عده دارند نماز می‌خوانند. شیرین‌ترین نماز من این بود.

"روبرتو جولي": اصفهانیها, بزرگترين بازيگران!!!

به نقل از "روبرتو جولي" سرپرست گروه بازيگران تئاتر ایتالیا در مورد بازيگري در ايران:
من پتانسيل قوي در بازيگران ايراني ميبينم. اين فرهنگ زبان فارسی دارد و اين زبان امكان بازيگري و نمايش را پديد مي آورد كه انحصارا مربوط به تئاتر و جايگاه نمايش نيست؛ در جاهاي ديگر هم وجود دارد. میخواهم موضوعي را تعريف مي كنم و از شخصي حرف بزنم که بي نام و نشان است.
چند سال پيش كه به ايران رفته بودم و در اصفهان بودم، در يكي از روزهاي تعطيل و عزاداري وارد دسته اي شدم. مطمئنا در آن روز در بازار اصفهان من تنها فرد خارجي بودم. در آن دسته شيون و گريه زاري زيادي مي شد. اما از آنجا كه من شيعه نيستم موقعيت بسيار مشكلي داشتم و تنها كسي بودم كه در اين دسته گريه نمي كردم. من بازيگر بسيار خوبي هستم ولي آن جا خجالت ميكشيدم كه گريه كنم. كنار من چند مرد ايستاده بودند كه زار زار گريه ميكردند يكي از آنها كه به من نزديكتر بود هنگام عزاداري و وسط گريه زاري رو به من كرد و گفت: مي خواهي فرش بخري؟ و در عين حال به سختي گريه ميكرد. او بزرگترين بازيگري بود كه تا کنون ديده ام.

Saturday, July 28, 2012

در بــرابــر خــدا(فروغ فرخزاد)

در بــرابــر خــدا

از دفتر شعر زنده یاد فروغ فرخزاد

از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا

یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه من بینی
این مایه گناه و تباهی را

دل نیست این دلی که به من دادی
در خون تپیده آه رهایش کن
یا خالی از هوی و هوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن

تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی
بر روح من صفای نخستین را

آه ای خدا چگونه ترا گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گویی امید جسم دگر دارم

از دیدگان روشن من بستان
شوق به سوی غیر دویدن را
لطفی کن ای خدا و بیاموزش
از برق چشم غیر رمیدن را

عشقی به من بده که مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
یاری به من بده که در او بینم
یک گوشه از صفای سرشت تو

یک شب ز لوح خاطر من بزدای
تصویر عشق و نقش فریبش را
خواهم به انتقام جفاکاری
در عشقش تازه فتح رقیبش را

آه ای خدا که دست توانایت
بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از دل من بستان
شوق گناه و نقش پرستی را

راضی مشو که بنده ناچیزی
عاصی شود بغیر تو روی آرد
راضی مشو که سیل سرشکش را
در پای جام باده فرو بارد

از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیــــاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا


خدا! خدا! خدا!

خدا مال همه است. مال من، مال شما، مال یکایک ما و شما. خدا نمایندگی انحصاری ندارد. خدا به تعداد آدم‌ها در زمین شعبه دارد. خدا تنها امکانی است که هیچ‌کس نمی‌تواند از من وشما بگیرد.
خدا تنها دارایی است که فقیران بیشتر از ثروت‌اندوزان دارند. خدا تنها قدرتی است که مظلومان بیش از ستمگران دارند. خدا تنها پناهگاهی است که امنتیش هیچگاه به مخاطره نمی‌افتد و حفاظ حصارش خلل نمی‌پذیرد.
niniweblog.com
خدا تنها روزنه امیدی است که هیچ‌گاه بسته نمی‌شود. خدا تنها کسی است که با دهان بسته هم می‌توان صدایش کرد و با پای شکسته هم می‌توان سراغش رفت. خدا تنها معشوقی است که به عاشقان خود عشق می‌ورزد. خدا تنها قاضی است که در قضاوتش احتمال ظلم و خطا نمی‌رود و عدالتش کمترین خدشه‌ای نمی‌پذیرد. خدا تنها خریداری است که اجناس شکسته را بهتر برمی‌دارد و بیشتر می‌خرد. خدا تنها حاکمی است که دنبال راهی برای خلاصی محکوم می‌گردد. خدا تنها دارنده‌ای است که بی‌منت و چشمداشت می‌بخشد. خدا تنها دادستانی است که راه‌های فرار را نشان خلافکار می‌دهد و کلید زندان را در جیب می‌گذارد و چشمش را بر خطای گناهکار می‌بندد.
niniweblog.com

خدا تنها محبوبی است که محبان خود را تر وخشک می‌کند. خدا تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن خنک می‌شود نه با تنبیه کردن. خدا تنها کسی است که دشمنانش را هم بر سر سفره اطعامش می‌نشاند و به منکران و تکذیب‌کنندگانش هم روزی می‌دهد.


خدا تنها کسی است که علی‌رغم دانستن، چشم می‌پوشد و در عین توانستن، در می‌گذرد و می‌بخشد. خدا تنها حاکم مقتدری است که هیچگاه در خانه‌اش را نمی‌بندد و هیچ‌کس را از در خانه‌اش نمی‌راند. خدا تنها مالکی است که درخواست متقاضیان آزارش نمی‌دهد و اصرار و پافشاری خواهشگران، کلافه‌اش نمی‌کند. خدا تنها پادشاهی است که ملاقاتش نیاز به وقت قبلی ندارد. خدا تنها کسی است که برای همگان بهترین را می‌خواهد و از عهده تأمینش هم برمی‌آید. خدا تنها متعهدی است که اگر امانت وجودت را به دستش بسپاری بهتر از خودت مراقبت و محافظتش می‌کند و بیشترین سود را نصیبت می‌سازد.
niniweblog.com
خدا تنها کسی که اگر یک قدم به سویش برداری، ده قدم به سویت پیش می‌آید و اگر به سمتش راه بروی، به سمت تو می‌دود. خدا تنها کسی است که اگر از تو محبت ببیند، زیردینت نمی‌ماند و با قدردانی شگفت و بی‌نظیرش تو را شرمنده می‌گرداند. خدا تنها کسی است که وقتی همه رفتند، می‌ماند و وقتی همه پشت کردند، آغوش می‌گشاید و وقتی همه تنهایت گذاشتند، محرمت می‌شود. خدا تنها حاکم مقتدری است که برای بخشیدن گناهکار، هزاران بهانه می‌تراشد، هزاران وسیله می‌سازد و انواع عذرها و بهانه‌ها را به دست خطاکار می‌دهد تا تبرئه‌اش کند.
niniweblog.com
...و ماه رمضان یکی از این بهانه‌ها و وسیله‌هاست. و از مهمترین و مؤثرترین و کارسازترین آن‌ها. ماه رمضان، مهلت یا وقت اضافه‌ای است که خدا برای غفلت‌زده‌ها و در راه مانده‌ها و دیر‌رسیده‌ها فراهم می‌کند.
ماه رمضان، ماه مهمانی دیار عالی است که خدا کارت دعوتش را برای همه مردم، از کوچک، بزرگ و پیر وجوان، وعابد و عاصی، وصالح و طالح می‌فرستد.
ماه رمضان، مقطعی از زمان است که خدا ناز بندگان را می‌کشد، به دنبال فراریان و گریختگان می‌فرستد. و هر شرط و شروطی را برای ورود به خانه و مهمانخانه‌اش بر می‌دارد.
بیایید این فرصت آسمانی را دریابیم...
سید مهدی شجاعی

Thursday, July 26, 2012

زندگی بایدهدفمند باشد

این آزمایش در یکی از خانه های سالمندان کشور آمریکا به انجام رسید و نتیجه آن دیدگاه روانشناسی را تغییر داد. اکثر مردم از این آزمایش و نتایج آن بی خبرند. در این خانه ی سالمندان، پیرمردها و پیرزن هایی زندگی می کردند که اکثرا دچار بیماری های گوناگونی بودند و تنها برای چند ماه نقش میهمان را در این خانه بازی می کردند. تمام میهمانان این خانه می دانستند که دیگر مدت زیادی زرق و برق دنیا را نخواهند دید و کارکنان این خانه یا همان میزبانان نیز از این موضوع با خبر بودند لذا تمام تلاش خود را می نمودند تا این چند صباح باقی مانده آنها در آرامش سپری گردد.
میهمانی در این خانه همانند سال های گذشته در حال برگزاری بود که روزی یکی از اساتید روانشناسی آمریکا با یک وانت پر از گل و گلدان وارد خانه سالمندان شد و آزمایشی را انجام داد. روانشناس سالمندان را به دو گروه تقسیم کرد. به گروه اول تعدادی گل و گلدان داد و از آنها خواست تا مسئولیت نگهداری آنها را بپذیرند. به آنها آموزش داد تا به گل ها آب بدهند، چه ساعاتی در معرض آفتاب قرار دهند، چه موقعی به آنها گرما برسانند، چگونه به آنها کود و سموم ضد آفت بزنند و چگونه از آنها مراقبت کنند. از آنها خواست تا مسئولیت پذیر بوده و با هم در نگهداری بهتر گل ها به رقابت بپردازند. گروه دوم را نیز به اتاق های خود برده و در کنار پنجره هر کدام یک گل و گلدان قرار داد و به آنها گفت: اگر مایل بودید می توانید مسئولیت مراقبت از آنها را بپذیرید و اگر هم تمایلی نداشتید اهمیتی ندارد. روانشناس چند ماهی به بررسی این آزمایش پرداخت و نتایج آن باعث شگفتی او گردید.
استاد روانشناس مشاهده کرد که گروه اول در طول مدت مراقبت از گل ها وضعیت جسمی بهتری را نشان می دهند و چون روزهای قبل تمام روز را در تختخواب خود به انتظار مرگ نمی نشینند. رفتارهای آنان نیز نسبت به قبل بهتر گردیده بود و همانند سابق بهانه گیری و پرخاش نمی کردند. تغذیه شان هم تغییر محسوسی داشت و نسبت به قبل غذای بیشتری می خوردند و حتی مصرف داروهای آنان نیز کاهش یافته بود. در حالیکه در گروه دوم تغییر خاصی مشاهده نگردید.
استاد روانشناس بعد از 6 ماه پرونده های دو گروه را با هم مقایسه کرد و متوجه شد که آمار مرگ و میر گروه دوم 30 درصد بیشتر از گروه اول بوده و گروه اول از نظر روحی انسان هایی به مراتب شادتر و امیدوارتر از گروه دوم بوده اند.
در پایان آزمایش استاد روانشناس می نویسد: به علت اینکه در زندگی گروه اول هدفی به وجود آمد طول عمر و شادابی آنها نیز بیشتر گردید و نبود هدف در گروه دوم هیچگونه تغییری در روند زندگیشان بو جود نیاورد. او نوشته خود را با این جمله تمام کرد، هنگامی که یک زندگی، مسئولیت و بار یک زندگی دیگر را به دوش می کشد، قدرت، صبر، همت و امید آن چند برابر می گردد. زندگی شیرین تر می شود و هم استوار تر....
اگر شما هم زندگی خود را در این آزمایش قرار دهید و با دقت نتایج آن را بررسی نمایید، جواب تمام کمبودها، شکست ها، افسردگی ها و خستگی های خود را خواهید یافت. هنگامی که هدفی در زندگی ما پدیدار می گردد، قدرت، صبر و امید ما افزایش می یابد، جسم ما توان بیشتری پیدا می کند و روح ما نیز آرامش و شادابی دو چندانی در خود حس می کند.
اما اگر دچار سرطان بی هدفی شویم، آرام آرام به این نتیجه خواهیم رسید که وزن ما بر روی زمین سنگینی می کند و این نتیجه گیری ما را در تختخواب مرگ می خواباند. کمبود هدف یا همان (( گول))، در روح، جسم و ذهن ما خلاء ایجاد می کند. این خلاء به تدریج زمان ما را از درون پوچ می کند و این محل پوچ و خالی پر می شود از انواع مریضی ها و مرض ها!
شاید شما هم بسیاری از مدیران ارشد لشکری و کشوری، افسران پلیس و دیگر افراد فعال جامعه را دیده باشید که بعد از بازنشستگی به سرعت شکسته می شوند. این افراد تا آخرین روز کاری خود بسیار خندان و شادند، ورزش می کنند و به شب نشینی می روند. اما کافی است تنها 1 سال بعد از بازنشستگی با آنها مواجه شوید، شاید باورتان نگردد که او همان شخص است. 90 درصد آنها دارای امراض گوناگون می شوند. کمرشان خم می گردد. چندین عمل جراحی در کمتر از 1 سال انجام می دهند. کج خلق می گردند و روزی 5 بار یا قرص می خورند یا شربت!
اما شما نمی توانید چنین وضعیت و افسردگی را در بیل گیتس، تاتا، هاکوپیان، کلینتون و اشخاصی چون آنان ببینید. این افراد هم پیر می شوند. اما به همان اندازه ای که پیر می شوند فعال تر، جوان تر و با نشاط تر می گردند... چرا؟ زیرا با پیر شدن جسم آنها اهدافشان جوان تر و بالغ تر می گردد و تاثیر آن چنان مطلوب است که روند افزایش عمر را نیز فرح بخش می نماید.
به نظر من یکی از بزرگترین مشکلات جامعه امروز ما سرطان بی هدفی است. وقتی بچه هستیم هدفی جز بازی نداریم، جوان که می شویم همه هدفمان می شود خوشگذرانی و در سنین کهنسالی هدفمان نشستن در صف اول نماز جماعت!
تمام دوران بچگی، نوجوانی و جوانی خود را فقط صرف درس خواندن می نماییم و تمام هدف ما می شود درس خواندن. در ادامه، این درس خواندن به ما مدرک می دهد و بر اساس این مدرک به دنبال کار می گردیم. اما این درس خواندن، مدرک و این کار هیچ هدف خاصی به زندگی ما نمی دهد. این مدرک و کار در جسم و ذهن و روح ما نقش محرک و الهام بخشی بوجود نمی آورد. به همین دلیل است که مدام بی حوصله می شویم، به دنبال روزهای تعطیل هستیم و چهارشنبه ها را به امید اینکه تعطیلی نزدیک است از خواب بر می خیزیم.
جامعه امروز ما روز به روز افسرده تر و پرخاش گر تر می شود. در اکثر چهره های مردم تنفر و کسالت خاصی نقش بسته است. تمامی این رفتارها شاید به علت مبتلا شدن به سرطان بی هدفی باشد. این سرطان بی هدفی است که تعداد مشاجره های خیابانی، خانوادگی و ملی ما را به بالاترین حد خود رسانده است و همین بیماری است که جامعه ما را در مصرف داروهای گوناگون داخلی و خارجی پیشتاز دیگر جوامع نموده است. از هر 3 نفر ایرانی 1 نفر به نوعی قرص و شربت آمپول معتاد است و اکثر ما قبل از سنمان پیر می شویم.
اگر همین امروز هدفی برای زندگی خود بیابیم (هر چند که آن هدف نگهداری از گیاهی باشد، تمیز نمودن محیط زیست باشد و یا نشاندن خنده ای بر روی لب کودکی معصوم) ایمان دارم فردا تغییرات محسوسی در زندگی خود خواهیم یافت، دیگر آن همه دارو استفاده نمی کنیم، سنمان زودتر از ما پیر می شود و در زندگی خود زندگی خواهیم کرد.

Wednesday, July 25, 2012

فاصله ها

استادى از شاگردانش پرسید:

چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟
چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت:
چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم

استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟
آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.

سرانجام او چنین توضیح داد:
هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد.
آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند.
هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.

سپس استاد پرسید:
هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟
آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟
چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است.
فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است.

استاد ادامه داد:
هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.

سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باش

اين همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است که خدا حرف نمیزند اما همیشه صدایش را در همه وجودت مي توانی حس کني اينجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی.

Monday, July 23, 2012

پند ارزشمند استاد

  1. پند ارزشمند استاد 

  2. شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود. مدتی گذشت تا آنکه استاد خود را بالای سر خود دید که با تعجب و حیرت؛ او را نظاره می کند!
    استاد پرسید: برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟
    شاگرد گفت: برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم و برخورداری از لطف خداوند!
    استاد گفت: پرسشی دارم، پاسخ ده؟
    شاگرد گفت: با کمال میل استاد.
    استاد گفت: اگر مرغی را پروش دهی، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟
    شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم.
    استاد گفت: اگر آن مرغ برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود منصرف خواهی شد؟
    شاگردگفت: خوب راستش نه...! نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ برای خود تصور کنم!
    استاد گفت: حال اگر این مرغ، تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت تا از گوشت آن بهره مند گردی؟!
    شاگرد گفت: نه. هرگز استاد! مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزشتر خواهند بود!
    استاد گفت: پس تو نیز برای خداوند چنین باش! همیشه تلاش کن تا با ارزشتر از جسم، گوشت، پوست و استخوانت گردی.
    تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند مفید و با ارزش شوی تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری.
    خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!
    او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و ارزشمند شدن را میخواهد ومیپذیرد «نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را!!»

معجزه ریاضی فیزیکی دیگری از قرآن

معجزه ریاضی فیزیکی دیگری از قرآن

در مسجد بودم و چون مسجد مربوط به اهل تسنن بود و در مساجد اهل تسنن چیزی جز قرآن برای خواندن وجود ندارد تصمیم گرفتم قرآن بخوانم. (پس معلوم میشود یکی از دلایلی که موجب میشود بزرگان شیعه کمتر با قرآن مآنوس باشند و کوچکهایشان کمتر قرآن بخوانند وجود کتابهای دعا و زیارت در مساجد و زیارتگاههاست.) قرآن را که بازکردم سوره کهف آمد. پیش خود گفتم شاید حکمتی در آن باشد همین سوره را میخوانم. البته این سوره را دوست هم دارم چون گذشته از قصه آموزنده و زیبای اصحاب کهف قصه های قشنگ باغدار کافر- موسی و خضر و ذوالقرنین نیز در آن است.
شروع کردم به خواندن تا اینکه به آیه های ٢٥و٢٦ رسیدم. همان گونه که در دیگر نوشته های خود آورده ام. نکته های قرآن تا ابد ممکن است نور افشانی کنند. بسیار رخ داده که چندین و چند بار یک سوره یا آیه ای را خوانده ای و نکته آن را در نیافته ای ولی روزی نکته یا نکته های آن خود را به تو نشان میدهند. و اما آیه ٢٥ و بخشی از آیه ٢٦:
ولبثوا فی کهفهم ثلاث مآته سنین وازدادوا تسعا٢٥ قل الله اعلم بما لبثوا(لا) له غیب السموات و الارض
این دو آیه کمی عجیب به نظرم رسیدند. چرا خداوند نمیگوید ٣٠٩ سال در غار بودند و میگوید ٣٠٠ سال و افزودند بر آن ٩ سال. آنها که خواب بودند و نمیتوانستند چیزی بیفزایند یا کم کنند پس این بخش از آیه کنایه از چیزی است.
از سوی دیگر در آیه بعد میگوید خداوند داناتر است به آنچه که درنگ کردند(اینکه چند سال در غار بودند). اگر ٣٠٩ سال در غار بودند پس چرا خداوند میگوید او داناتر است.(این هم یک نکته) و بعد میگوید پنهانیهای کیهان از آن اوست و پیش از آوردن این بخش علامت لا آمده. یعنی به بخش پیشین آیه مربوط است و نباید از آن جدایش کرد. ذهن کوشا متوجه میشود که در این دو آیه خداوند میخواهد چیزهایی به خوانندگانش بگوید.

خوب وظیفه خواننده قرآن در مورد این دو آیه چیست؟ معلوم است: تدبر
تدبر یا پشت بینی آیات را آغاز کردم. به ذهنم رسید که شاید ٣٠٠ سال شمسی برابر با ٣٠٩ سال قمری باشد. با یک حساب سرانگشتی دیدم که امکانش وجود دارد. شمار روزهای سالهای شمسی و قمری را در اینترنت سرچ کردم:
سال شمسی: ٣٦٥/٢٥ روز و سال قمری: ٣٥٤/٣٦٧٠٥٦ روز(کدام روز؟ روز خورشیدی یا روز خود ماه؟)
اگر چنین فرضی درست باشد که خداوند میخواهد به ما بگوید که هر ٣٠٠ سال شمسی برابر است با ٣٠٩ سال قمری پس هر صد سال شمسی برابر است با ١٠٣ سال قمری. این را برای راحتی محاسبه آوردم:
پس صد سال شمسی میشود ٣٦٥٢٥ روز و صد سال قمری میشود: ٣٥٤٣٦/٧ + سه سال(١٠٦٣روز) میشود: ٣٦٤٩٩/٧ # ٣٦٥٠٠ روز
نگارنده اختلاف ٢٥ روز در هر صد سال را به حساب آیه قرآن نمیگذارد(زیرا همان گونه که خود خداوند گفت: پنهانیهای کیهان از آن اوست) بلکه به در نظر نگرفتن ریزه کاریهای محاسبات نجومی میگذارد که در این مورد منجمان بایستی محاسبه های خود را با هدایت قرآن تطبیق دهند.
مثلا شاید شمار روزهای سال قمری را با معیار روزهای سال شمسی اندازه گیری کرده اند(همان گونه که در پرانتر بالا پرسیده ام) و اگر بر مبنای معیار روزهای سال قمری اندازه گیری کنند اختلاف این ٢٥ روز در هر صد سال نیز رفع گردد. (نکته ای قابل پژوهش برای منجمان)

4 رمضان المبارک 1433(2/5/91) احمد شماع زاده

Sunday, July 22, 2012

اندیشه هایی نو, پندارهایی نیکو - 14

com
5:36 PM (21 minutes ago)

to undisclosed recipients
حسین پناهی(ره):



وقتی کسی اندازت نیست
 دست بـه اندازه خودت نزن...

  
این روزها به جای" شرافت" از انسانها
 فقط" شر" و " آفت" می بینی !
دنیا را بغل گرفتیم گفتند امن است هیچ کاری با ما ندارد
خوابمان برد بیدار شدیم دیدیم آبستن تمام دردها یش شده ایم

اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند
دیگر گوسفند نمی درند
به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند...


مي داني ... !؟ به رويت نياوردم ... !
 از همان زماني كه جاي " تو " به " من " گفتي : "شما " فهميدم پاي " او " در ميان است ...
اجازه ... ! اشک سه حرف ندارد ... ، اشک خیلی حرف دارد!!!


می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که: پدر تنها قهرمان بود.
 عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه زمین، شــانه های پـدر بــود ...
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند.
تنــها دردم، زانوهای زخمـی ام بودند.
تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!

راســــــتی،
دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام...!
"حــــال مـــن خـــــــوب اســت" ... خــــــوبِ خــــوب

می‌دونی"بهشت" کجاست؟
یه فضـای ِ چند وجب در چند وجب !
بین ِ بازوهای ِ کسی که دوسـتش داری...
این روزها "بــی" در دنیای من غوغا میکند!
بــی‌کس، بــی‌مار، بــی‌زار، بــی‌چاره, بــی‌تاب، بــی‌دار، بــی‌یار،
بــی‌دل، بـی‌ریخت، بــی‌صدا، بــی‌جان، بــی‌نوا,
بــی‌حس، بــی‌عقل، بــی‌خبر، بـی‌نشان، بــی‌بال، بــی‌وفا، بــی‌کلام
،بــی‌جواب ، بــی‌شمار ، بــی‌نفس ، بــی‌هوا ، بــی‌خود،بــی‌داد ، بــی‌روح
، بــی‌هدف ، بــی‌راه ، بــی‌همزبان
بــی‌تو بــی‌تو بــی‌تو......
ماندن به پای کسی که دوستش داری
 قشنگ ترین اسارت زندگی است !
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
 بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
  
میدانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند !!!
مگه اشك چقدر وزن داره...؟
که با جاري شدنش ، اينقدر سبک مي شيم...
 
من اگه خـــــــــــــــــــــدا بودم ...
 یه بار دیگه تمـــــــــــــــوم بنده هام رو میشمردم
 ببینم که یه وقت یکیشون تنــــــــــــــها نمونده باشه ...
و هوای دو نفره ها رو انقدر به رخ تک نفره ها نمی کشیدم!!!!

- Understand!!! - اندیشه هایی نو, پندارهایی نیکو - 13

من مسئول چیزی که می گویم هستم،
نه چیزی که تو می فهمی !
iranalive.ir | گروه اینترنتی ایران الایو
زندگی ات واقعی نيست
تا زماني كه براي كسي كه قادر به تلافي كار نيك تو نيست ،كاري كني !
iranalive.ir | گروه اینترنتی ایران الایو
زن مثل کیسه چای می ماند.
هرگز نخواهی دانست چه قدر قوی است ، تا این که در آب داغ بگذاری اش.
iranalive.ir | گروه اینترنتی ایران الایو
اتفاقات خوب برای صبوران رخ می دهند.
اما اتفاقات بهتر نصیب کسانی می شود که برای وقوع آن ها تلاش می کنند.
iranalive.ir | گروه اینترنتی ایران الایو
هرگز توان گروه های وسیع آدم های احمق را دست کم نگیر!
iranalive.ir | گروه اینترنتی ایران الایو
نیازی به انتقام نیست. فقط منتظر بمان. آن ها که آزارت می دهند،
سرانجام به خود آسیب می زنند و اگر بخت مدد کند،
خداوند اجازه می دهد تماشاگرشان باشی.
iranalive.ir | گروه اینترنتی ایران الایو
هر روز سپاسگزارم براي:
شب هایی که به صبح می رسند، دوستانی که بخشي از خانواده مي شوند.
رویاهایی که تحقق می یابند و علاقه هایی که به عشق تبدیل می شوند.
iranalive.ir | گروه اینترنتی ایران الایو
در حالي كه زاده شده اي تا خودت باشي؛
از تلاش برای تطبیق دادن خودت، دست بردار.
iranalive.ir | گروه اینترنتی ایران الایو
باید بتوانیم زندگی طرح ریزی شده مان را رها کنیم تا
به آن زندگی که انتظارمان را می کشد، برسیم.
iranalive.ir | گروه اینترنتی ایران الایو
فقط یک بار جوان هستی. اما می توانی برای همه عمر خام بمانی.
iranalive.ir | گروه اینترنتی ایران الایو
قلبت را دنبال کن، اما، مغزت را هم با خودت ببر.
iranalive.ir | گروه اینترنتی ایران الایو
به سیاست مداران حداقل دستمزد را بده و شاهد تغییر سریع اوضاع باش.
iranalive.ir | گروه اینترنتی ایران الایو
ثروت مندان ثروت مند تر،
بینوایان بینواتر و
احمق ها احمق تر می شوند.
iranalive.ir | گروه اینترنتی ایران الایو
همیشه به خاطر داشته باش: کسی در جایی به خاطر وجود تو خوشبخت است.
iranalive.ir | گروه اینترنتی ایران الایو
انسان هم ميتواند دايره باشد و هم خط راست.
انتخاب با خودتان هست!
 تا ابد دور خودتان بچرخيد يا تا بينهايت ادامه بدهيد.
          
_.___







Click here to Reply or Forward
Ads – Why this ad?
Luksusowe apartamenty.WOLNE TERMINY TYLKO OD 27LIPCA. Od 200zł/Doba
20% full
Using 2 GB of your 10 GB
©2012 Google - Terms & Privacy
Last account activity: 1.5 hours ago
Details

Mahmoud


Show details
Ads – Why these ads?
Konradówka Hotel SPA
Hotel w Centrum Karpacza Basen, Świat Saun, Bilard, Tenis
Tanie Hotele w Stegna
Tanie Hotele w Stegna, Wybierz, Porównaj Ceny, Zarezerwuj Już Dziś!
Mind Improvement Games
Improve Your Mind with Scientifically Designed Exercises
Wakacje w Sopocie
Moc atrakcji dla dzieci i rodziców. Pokój już od 385,00 zł za dobę
Mieszkania Ursynów
Nowe Mieszkania w Niskiej Cenie i o Wysokim Standardzie - Zobacz!
Wczasy w Chorwacja
Zobacz najnowsze oferty na wakacje Piękna Chorwacja czeka na Ciebie!
Nowe Linie Lotnicze
Teraz lata się OLT Express. Zobacz dlaczego!
Hotel 7 Szczecin
Tani nocleg.
15 pokoi i restauracja