Wednesday, April 4, 2012

مدلی مدرن برای کیهان

شكل كيهان در قرآن
(مدلی مدرن برای کیهان)
سخن نخست
ديدگاه اينشتاين
سخن هاوكينگ  
نظر يك گروه بين‌المللي فيزيك كيهان
ديدگاه قرآن كريم
شكل گستردگي كيهان از نظر قرآن
ويژگي‌هاي لايه‌هاي حلزون كيهاني و شمار آنها
تفسير ‹والسماء ذات‌الحبك›
ويژگي‌هاي جسم داراي شكل حلزوني
پاسخي قاطعانه به دانشمندان شكّاك
‹صور اسرافيل› چيست؟
سه دليل علمي بر حلزوني‌بودن شكل كيهان
دستاوردهاي شكل حلزوني كيهان
شكل حلزوني كيهان، شكلي مدرن!
سرگذشت اين مقاله


الم‌ تروا كيف خلق‌الله سبع سموات طباقاً(نوح 15)

آيا هرگز نديديد چگونه آفريد خداوند هفت آسمان را رويهم؟ 

کل فی فلک یسبحون      همگی در لاکی چون حلزون

در رده‌بندي معماهايي كه فكر بشر را به خود مشغول‌داشته، بايد ابتدا اسرار مربوط به وجود روح و حيات پس‌ازمرگ، و سپس رمز مربوط به شكل‌ كيهان را نام برد، كه حل آن براي دانشمندان بسيار مشكل بوده‌است. ‹ابراهيم ويكتوري ـ كيهان‌شناس›


سخن نخست
در سال 2000 بالوني تحقيقاتي به‌نام « بومرنگ » به فضا پرتاب‌‌شد و برخي كيهان‌شناسان به تحليل نتايج به‌دست‌آمده از دستاوردهاي آن پرداختند كه نوع برداشت آنان از آن دستاوردها با هدفمندي آفرينش همخواني‌ نداشت.
در اين گفتار برآن شديم تا سير دگرگوني يك نظريه كيهان‌شناسي را از دهه‌هاي اخير تاكنون به‌اختصار مورد بررسي قرارداده، در پايان، ديدگاه قرآن‌كريم را در اين زمينه يعني پايان‌داربودن كيهان بياوريم؛ باشد كه اين كتاب آسماني در روشن‌شدن گوشه‌هاي تاريك دانش كيهان‌شناسي كارايي خود را نشان‌دهد، و شيفتگان قرآن را ايمان بيفزايد.
نخست ديدگاه بزرگ‌انديشمندكيهان‌شناس ديروز، « اينشتاين » و سپس سخن و ديدگاه بزرگ‌انديشمند كيهان‌شناس امروز، «هاوكينگ»(كه ديدگاه هردو به ديدگاه قرآن كريم بسيارنزديك است،) را به‌گونه‌اي كوتاه از كتاب «تاريخچه زمان»(ص 58 ـ 66) نقل‌مي‌كنيم. پس‌از آن، نظر يك گروه بين‌المللي فيزيك كيهاني را پيرامون بالن تحقيقاتي يادشده به‌ نقل از مجله علمي «نيچر» مورخ آوريل 2000 آورده، سپس ديدگاه قرآن كريم پيرامون شكل حلزوني و تابداربودن كيهان را مي‌آوريم.

ديدگاه اينشتاين
وي در سال1915 پيشنهادي انقلابي عرضه‌كرد مشعربراينكه نيروي گرانش، پيامدي از اين واقعيت‌ است كه فضا ـ زمان آن گونه كه قبلا فرض مي‌شده‌است، مسطح و تخت نيست، بلكه در نتيجه توزيع جرم و انرژي در آن، خميده و پيچ‌وتابدار است.(تاريخچة ‌زمان، هاوكينگ، ص46 نشر كيهان)

سخن هاوكينگ
اين اكتشاف كه مجموعه‌كيهاني درحال انبساط است، يكي از انقلابهاي عقلاني و معنوي بزرگ قرن بيستم بود. با يك پس‌نگري، ديگر چندان تعجبي نخواهد داشت كه چرا قبلا كسي دراين‌ باره نينديشيده‌بود (قرآن كريم ياداوري كرده‌بود ولي ما به مانند بسياري موارد ديگر بدان توجه نكرده و پيرامون آن نينديشيده‌بوديم ـ نگارنده.) آن ايام(دوران زندگي نيوتن) عقيده به جهاني ايستا آنچنان قوي بود كه انجام چنين پيشگويي را مصرانه به سدة بيستم احاله‌كرد. حتي هنگامي كه اينشتاين نظريه نسبيت‌عام را در سال 1915 فرمول‌بندي‌كرد، آنقدر به ايستابودن جهان بزرگ اطمينان داشت كه براي امكان آن، با واردكردن مقدار ثابتي در معادلات خود به‌نام ثابت كيهاني، نظريه خود را اصلاح‌‌‌‌‌كرد در حالي‌كه اينشتاين و ديگر فيزيكدانان به‌دنبال يافتن راههايي براي رهايي از پيشگويي نظريه نسبيت‌عام دررابطه‌ با بزرگ‌جهاني ناايستا بود، تنها يك نفر به حفظ ارزش اعتباري آن نطريه تمايل و رضايت داشت و او «الكساندر فريدمان » فيزيكدان و رياضيدان روسي بود
فريدمان فقط كاشف يك مدل(براي انبساط كيهان) بود، ولي درحقيقت سه مدل مختلف وجوددارد:
در نوع اول كه فريدمان آن را كشف‌كرد، مجموعه كيهاني با كندي مقيدي در حال انبساط است، به‌قسمي كه نيروي جاذبه بين كهكشانهاي مختلف، سبب‌مي‌شود كه اين انبساط رفته‌رفته كندشده، وسرانجام متوقف‌شود و سپس كهكشانها به‌سوي يكديگر آغاز حركت‌كرده و جهان هستي «بسته» شود.
در نوع دوم مجموعه‌كيهاني آنچنان سريع انبساط مي‌يابد كه جاذبه گرانشي هرگز نمي‌تواند آن را متوقف سازد و فقط سرعت آن را كمي كاهش‌مي‌دهد.
در نوع سوم سرعت انبساط مجموعه‌كيهاني فقط به اندازه‌اي است كه براي جلوگيري از درهمفرونشيني مجدد آن كافي‌است. در اين حالت انبساط از صفر آغاز گشته و تا ابد افزايش مي‌يابد.
در مدل نوع اول كه در آن كيهان نخست منبسط و دوباره منقبض‌مي‌شود، فضا همچون زمين در روي خودش خم‌شده‌است. بنابراين از نظر وسعت و اندازه « متناهي » است.
در مدل نوع دوم كه در آن گسترش كيهان تا ابد ادامه‌مي‌يابد، فضا به طريق ديگري خميده‌مي‌شود. يعني شبيه يك زين اسب. بنابراين در اين حالت فضا ‌«نامتناهي» است.
در مدل نوع سوم كه در آن نرخ انبساط روندي بحراني دارد، فضا تخت و مسطح و بازهم «نامتناهي» است.



پس كداميك از اين مدل‌ها شارح كيهان ماست؟
براي پاسخ‌گويي به اين پرسش بايد نرخ كنوني انبساط كيهان و ميانگين چگالي فعلي آن را بدانيم نرخ كنوني انبساط كيهان را مي‌توانيم با اندازه‌گيري سرعت كهكشانهايي كه از ما دورمي‌شوند تعيين‌كنيم. ولي اين اندازه‌گيري چندان هم ساده نيست و از آن مشكل‌تر تعيين ميانگين چگالي است.
اگر جرمهاي تمام ستارگان كهكشانها را باهم جمع‌كنيم، از يكصدم مقداري كه براي متوقف‌كردن انبساط كيهان لازم است، كمتر خواهدشد. بااين‌حال، تمام كهكشانها بايد محتوي مقدار عظيمي «مادة‌تيره» باشند كه ما مستقيما قادر به ديدن آنها نيستيم ولي به‌سبب تاثيري كه جاذبه گرانشي اين ماده در مدارهاي ستارگان كهكشانها دارد، چنين چيزي بايد وجودداشته‌باشد وقتي همه اين ماده‌هاي تيره را باهم جمع‌بزنيم، تازه فقط يكدهم مقدار لازم براي متوقف‌شدن انبساط كيهان را به‌دست‌خواهيم‌آورد. بااين وجود، مانمي‌توانيم امكان وجود شكل ديگري ازماده را كه تقريبا به‌طور يكنواخت در سراسر عالم پخش‌شده و ما تاكنون نتوانسته‌ايم آن را شناسايي‌كنيم، كناربگذاريم. يعني ماده‌اي كه هنوز مي‌تواند ميانگين چگالي مجموعه‌كيهاني را تا حد مقدار بحراني لازم براي جلوگيري از انبساط بالاببرد.

نظر يك گروه‌بين‌المللي‌فيزيك‌كيهاني
پس‌از اندازه‌گيري «تابش‌زمينة‌ريزموجي» توسط بالن تحقيقاتي «بومرنگ» كه در ماوراي جو و در بالاي قطب جنوب رهاشده‌بود، اكنون تصور ما از شكل كيهان كاملا تغييريافته‌است. زيرا تابش اندازه‌گيري‌شده پيش‌از آنكه به زمين برسد، از مناطق بسيارگسترده‌اي از كيهان عبوركرده‌ست. اگر فضاي كيهاني خميده‌بود، تصوير اين تابش واضح نبود.
اين نظر از سوي كارشناسان فيزيك كيهاني به‌سرپرستي «پائولو د برنارديس» از دانشگاه «لاساپينزا» رم اعلام‌شده‌است. اظهار اين نظر در محافل علمي جهان سروصدايي برپا كرد؛ (زيرا مخالف نظر اينشتاين است كه تاكنون در مسائل كيهان‌شناسي لحاظ‌ شده‌است.) از جمله در كشورمان منجر به نوشتن مقاله‌اي تحت عنوان «دنياي تخت و تابدار» در روزنامه همشهري مورخ 28/10/79 گرديد؛ و متأسفانه كمتركسي متوجه‌شد كه پذيرش اين نظر به چه معنايي‌‌است. تخت‌بودن كيهان به معناي گسترش يكنواخت و بي‌‌پايان آن و درنتيجه نامتناهي‌بودن و به‌پوچي‌گراييدن آن است.

ديدگاه قرآن كريم
انسان بايد افزاري از يقين در دست‌ داشته‌باشد تا او را به يافتن قوانيني كه باقي‌ماندة مناسبات عيني جهان فيزيك را توضيح‌مي‌دهند،‌ در كمترين زمان ياري‌رساند. در اين عصر،‌ آن افزار، قرآن كريم است؛ زيرا در مواردي كه نظريه‌هاي كهنة فيزيك با قرآن مباينت داشت، پس از قرن‌ها مشخص‌شد كه حق با قرآن كريم بوده‌است. بنابراين،‌ از اين پس مي‌توانيم با تدبر در آيات قرآن كريم، آن را افزار و معيار سنجش و شناخت ديگر قوانين ناشناختة فيزيك قراردهيم.
از نظر قرآن كريم جهان پيدا پاياني دارد و پايان‌يافتنش نيز به ‌همان ‌صورتي ‌است كه خداوند آن را آفريده‌است. يعني شيوه همان است ولي به صورت عكس عمل مي‌شود. شيوه‌اي را كه قرآن كريم در اين مورد ضمن آوردن مثالي بيان‌كرده، هنوز به ذهن هيچ دانشمندي نيامده و قدرت علمي و تخيلي آنان تاكنون به اين قله رفيع نرسيده‌است.

قرآن‌كريم درمورد پايان جهان و آغاز جهاني ديگر مي‌فرمايد:
يوم نطوي‌السماء كطيّ‌السّجلّ‌للكتب ‌كما بد‏أنا اول‌ خلق نعيده وعداً علينا انّا كنّا فاعلين(انبياء:104)
ترجمه‌: روزي(زماني) كه مي‌پيچانيم(درمي‌نورديم) آسمان(كيهان) را چون پيچاندن طومار نامه‌ها. همچنانكه شروع‌كرديم آفرينش اوليه را، برمي‌گردانيم آن را. وعده‌اي‌است كه اجراي آن بر ماست و ما آن وعده را به‌انجام خواهيم‌رساند.
ترجمة انگليسي:
On the day when We will roll up universe like the rolling up of the scroll for writings; as We originated the first creation, (so) We shall reverse it; a promise binding on us; surely We will bring it about.

روشنگري: از اين جهت ترجمة انگليسي آيه آورده‌شد، كه هرگاه كسي قصدكرد اين آيه را به زبان انگليسي ترجمه‌كند، به اشتباهي كه ديگران در ترجمة اين آيه كرده‌اند، دچار نشود و از همين ترجمه بهره‌برداري كند؛ چرا كه مترجمين قرآن به زبان انگليسي نيز مانند مترجمين فارسي آن، چون دقت كافي در ترجمه كلام حق ندارند، و نمي‌توانند درك‌كنند كه كلام خداوند بسيار دقيق است، در اين آيه، واژة آميختة ‌‹نعيده› را كه به معناي ‹برمي‌گردانيم آن را› = reverse it هست، ‹دوباره ايجادش‌مي‌كنيم› = reproduce it ترجمه كرده‌اند.

نكته‌هاي جالب‌توجه در اين آيه:
1- ترسيم شكل آفرينش و گسترش‌ كيهان.
2- پايان‌دادن به جهان پيدا، به شيوة عكس آفرينش آن.
3- تأكيد بر اينكه گسترش كيهان ابدي نيست و يقيناً خداوند آن را پايان‌خواهدداد.

شكل گستردگي كيهان از نظر قرآن
همة ما يك برگ كاغذ لوله‌شده را ديده‌ايم. اگر به داخل اين لوله‌كاغذي كه تاحدممكن پيچانده و سپس رهاشده‌باشد بنگريم، چه شكل ‌و حالتي را مشاهده‌مي‌كنيم؟
پاسخ: «شكلي حلزوني»
اگر بخواهيم اين كاغذ را مجدداً جمع‌كنيم، چه كاري را بايد انجام‌دهيم؟
پاسخ: لاية مركزي آن را فشرده‌كرده و مي‌پيچانيم. در نتيجه، لايه‌هاي بالايي از فشردگي لاية مركزي تبعيت‌كرده، و همة لايه‌ها روي يكديگر جمع و هموار مي‌شوند.
شكل حلزوني، شكلي است كه قرآن‌كريم با مثال كطي‌السجل‌للكتب يعني پيچاندن تومارها(نامه‌هاي قديمي) شكل آفرينش كيهان و نيز روش برچيدن جهان پيدا را، و به عبارت بهتر، رمز آفرينش(Big Bang) و پايان‌كار كيهان(Big Crunch) را به‌سادگي، براي همگان از يك كودك دبستاني تا يك دانشمند كيهان‌شناس مشخص‌كرده‌است.

ويژگي‌هاي لايه‌هاي حلزون كيهاني و شمار آنها
تعداد لايه‌هاي اين حلزون نيز با‌توجه‌به آيه‌هاي زير، هفت لايه است:
نوح: 15ـ الم‌ تر كيف خلق‌الله سبع سموات طباقا
ملك: 3ـ الذي‌خلق سبع سموات طباقاً ماتري في خلق‌الرحمن من تفاوت فارجع‌البصر هل تري من فطور 
مؤمنون: 17ـ ولقد خلقنا فوقكم سبع طرائق و ماكنا عن‌الخلق غافلين
نبأ: 12ـ و بنينا فوقكم سبعاً شداداً
هر يك از اين آيات، يكي از ويژگي‌هاي آسمان‌هاي هفتگانه يا لا‌يه‌هاي حلزون كيهاني را بازگومي‌كند:
در آية اول خداوند بر چگونگي آفرينش كيهان در هفت لايه تأكيد، و كيهان‌شناسان را بر آگاهي‌يافتن از «سازمان كيهان» فراخوانده‌است. طباقاً معناي ‹روي‌هم‌قرارگرفتن› يا ‹روي‌هم گذاشتن› را مي‌دهد.
آية دوم بر همگني، يكپارچگي، پيوستگي و خلل‌ناپذيري هفت لاية كيهان تأكيد دارد.
ق: 6 ـ افلم ينظروا الي‌السّماء فوقهم كيف بنيناها و زيّنّاها ومالها من فروج  
اين آيه بدون ذكر هفت‌لايه‌بودن كيهان، پيام‌هاي دو آية بالا را يكجا دربردارد.
آية سوم نيز نشان مي‌دهد كه هريك از لايه‌ها يك ‹راه› به حساب مي‌آيند؛ و چون ما در لاية آخر حلزون كيهاني قرارگرفته‌ايم، واژة ‹فوقكم› بسيار به‌جا و شايسته به‌كاررفته‌است. نكتة مهم ديگري كه در اين آيه نهفته‌است، اين است كه مي‌فرمايد اگر اين هفت راه را نيافريده‌بودم، از آفرينش يا آفريدگان خود غافل‌بوديم و آفرينش محقق‌نشده‌بود. و اين نكته خيلي مهم است. 
آية چهارم گوياي اين واقعيت است كه اين هفت لايه سخت هستند؛ و با اينكه روي‌هم قرارگرفته‌اند، با يكديگر درنمي‌آميزند.
همة اين آيات درست؛ ولي يك آيه و تنها يك آية سه‌واژه‌اي كه با سوگند همراه است، يك دنيا مطلب با خود دارد؛ كه حتي براي مخالفين، جاي هيچ شك و شبهه‌اي را باقي نمي‌گذارد كه شكل كيهان حلزوني است. گويا بيشتر شگفتي‌هاي قرآن در آياتي نهفته‌است كه سه‌‌واژه‌اي است و بيشتر با سوگند شروع‌مي‌شود:
والسماء ذات‌الحبك(ذاريات: 7) سوگند به كيهان داراي راهها. (ولي چه‌جور راهي؟)

المنجد،‌ كتاب:
1.       ‹حبك› جمع ‹حباك› است.
2.       حباك: الحظيره تكون بقصبات تعرض ثم تشد.
3.       الحظيره: جايي كه احاطه‌شده‌باشد، دهليز، تنگنا، راه تنگ و دراز
4.       قصب: هر استخوان لوله‌‌مانند، دراز و توخالي، هر استخوان مغزدار، مري و ناي و نايژه‌ها
5.       تعرض ثم تشد: گشاد و گسترده‌ و سپس سخت و محكم مي‌گردد.
خلاصة كلام: راه تنگ و درازي كه از تونل‌هايي تشكيل‌شده كه(هرچه در آن پيش مي‌رويم) گشاد و گسترده‌، سپس(ديواره‌هاي) آن سخت و محكم مي‌شوند.

المنجد، نرم‌افزار:
ـ حبكه: چيزي مانند لواشك لوله‌شده
ـ حبيكه: چين‌وشكن آب
ـ حبك‌الحبل: پيچ‌وتاب داد ريسمان را.
            اگر به تمام معناهايي كه براي ‹حباك› و واژه‌هاي هم‌خانوادة آن آمده توجه‌كنيم، درمي‌يابيم كه چه نوع راهي منظور خداوند بوده‌است كه واژة ‹حبك› را به‌كاربرده و از به‌كارگيري واژه‌هاي سادة بسياري كه همه، معنا و مفهوم ‹راه› را مي‌رسانند خودداري كرده‌است.
آيا به نظرنمي‌رسد اين واژه همة ويژگي‌هايي را كه لاك يك حلزون داراست،‌ به ذهن ما مي‌آورد؟ آيا ديواره‌هاي لاك حلزون، فضاي بسته‌اي را ايجاد نمي‌كند؟ آيا اين لاك ميان‌تهي نيست؟ آيا فضاي تهي آن با چيزهايي پرنشد‌ه‌است؟ آيا شكل لوله‌اي و تونلي ندارد؟ آيا هرلايه‌اي كه درست‌مي‌شود، گسترده‌تر نمي‌شود؟ آيا ديوارة اين لاك، سخت و محكم نيست؟ آيا اين لاك با پيچ‌‌وتاب خوردن شكل‌نگرفته‌است؟
برخي ترجمه‌ها از قرآن كريم، ‹حبك› را راه‌هاي ‹تو در تو› و ‹توبرتو› معناكرده‌اند كه يكي از ويژگي‌هاي مهم حلزون نيز همين است. قرآني نيز وجوددارد كه به زبان عربي حاشيه‌نويسي‌ شده و در پيرامون ذات‌الحبك آورده‌است: الطرق التي تسير فيها الكواكب. در ميان معناهاي نابجايي كه ديگر ترجمه‌ها و توضيح‌ها براي ذات‌الحبك آورده‌اند، اين يكي به واقعيت نزديك است؛ چرا كه چون ديوارة حلزون كيهاني سخت است، كهكشانها نمي‌توانند از يكي از اين لايه‌ها به لاية ديگري گذركنند، مگر اينكه در مسير خود تا آن اندازه حركت كنند تا به لاية بالاتر برسند؛ و اينجاست كه «الطرق التي تسير فيها الكواكب» معنايي درست براي ذات‌الحبك مي‌يابد.

ويژگيهاي جسم داراي شكل حلزوني باشد را درنظرآوريد و ويژگيهاي«جسم داراي شكل حلزون
بنابرآنچه كه در بالا اشاره‌شد، براي تجسم شكل كيهان در ذهن خويش، لاك يك حلزون طبيعي كه داراي هفت لايه ي» را كه از اين پس به اختصار «حلزون» ناميده‌مي‌شود، به‌شرح‌زير مورد مطالعه قراردهيد:
1. نيروي گرانش حلزون در هسته يا مركز آن نهفته‌است.
2. هستة حلزون نمي‌تواند خودبه‌خود ايجادشده‌باشد، زيرا نيازمند نيروي محركه اوليه است.
3. هرحلزوني از مركز رشدكرده و منبسط‌شده‌است.
4. هرچه لايه‌هاي حلزون از مركز دورترمي‌شوند، قدرت گريزازمركز و انبساط بيشتري پيدامي‌كنند.  5. انبساط حلزون تابع قانون خاصي‌است. درنتيجه روند گسترش كاملاً منظم‌است.
6. هرلايه از لاك حلزون، به وسيلة ديوارة سختي از ديگري جداشده‌است.
7. يكي از ويژگي‌هاي مهم حلزون آن است كه امواج گوناگون از جمله صدا را بهتر منتقل‌مي‌كند. به همين دليل تمام وسايلي كه صدا را منتقل مي كنند، مانند بخش حلزوني گوش انسان و ‌ديگر پستانداران، شيپور، ترومپت و ديگر وسايل انتقال صدا، شكل حلزوني دارند. در جهان مدرن نيز انواع گيرنده‌ها و فرستنده‌هاي امواج ديداري و شنيداري بوقي‌شكل، يعني تاحدممكن داراي شكل حلزوني هستند.
گويي خداوند متعال آن حلزون كوچك دوست‌داشتني را كه خانة آهكي، غارمانند و موقتي خود را بر دوش مي‌كشد، بدان جهت آفريد تا پيكرة سترگ و بزرگ كيهان را كه بر دوش‌ انسانيت جاي‌گرفته، به عنوان خانة جاويدمان به ما بنماياند؛ تا با آغازيدن روز بازپسين، در آن فرورويم. 

پاسخي قاطعانه
خداوند كريم براي پاسخگويي به دانشمنداني كه معتقد به نبود ماده كافي در عالم هستي و درنتيجه تخت‌بودن كيهان هستند نيز، پيش‌بيني لازم را كرده و در پاسخي دندان‌شكن مي‌فرمايد خداوند را دست‌كم‌گرفته‌اند و به‌دنبال نيروي ديگري هستند. حال آنكه روزي كه قيامت فرارسد، تمام كهكشانها در مشت اوست و آسمانها با دستش درهم‌پيچيده‌مي‌شوند:
و ماقدروالله حق قدره والارض جميعا قبضته يوم‌القيامه والسموات مطويات بيمينه سبحانه و تعالي عمايشركون(سوره زمر آيه 67)
ترجمه‌: ارزيابي نادرستي از خداوند دارند. روز قيامت تمام كهكشانها در مشت(دست تواناي) اوست و آسمانها با دستش(ارادة ويژه و بي‌ميانجي خداوندگاري) درهم‌پيچيده‌مي‌شوند. پاك‌ومنزه‌است خداوند، از آنچه ‌كه شرك‌مي‌ورزند(و به‌دنبال نيروي ديگري هستند).
شايد اگر هسته حلزون به نيروي خاصي متصل نبود، نيروي گريزازمركز لايه‌ها تاآنجا به‌‌راه‌خودادامه‌مي‌داد كه نيروي گرانشي موجود در هسته به‌كلي تحليل‌رفته و اين شكل تابدار به شكلي تخت تبديل‌‌مي‌گرديد، ولي از آنجا كه در آية بالا آشكارا و به‌روشني آمده‌است كه قبضة حركت و پيچش كيهان در دست ‌تواناي «او»ست و «او» بر ايستاندن آن تواناست؛ پس، ايستاندن و معكوس‌كردن‌ روند گسترش‌ كيهان، حتمي است.
نكته قابل‌توجه در اين آيه آن‌ است‌كه خداوند در اينجا نيز بر شيوه برچيدن كيهان، دوباره تأكيد‌كرده، و وجود قدرت(نيروي‌كافي) و روش اعمال قدرت(درهم‌پيچاندن) را باز هم تذكرمي‌دهد و پاسخ قاطعي به كساني مي‌دهد كه به‌دنبال شريكي براي خداوند و نيروي ديگري هستند.  

صور اسرافيل چيست؟
مثالي براي فهم مطلب: چندين‌سال‌پيش نوعي اسباب‌بازي و سرگرمي براي بچه‌ها وجودداشت كه اكنون كمتر يافت مي‌شود. اين وسيله، كاغذي دولايه بود با عرض تقريبي سه سانتيمتر و طول تقريبي بيست سانتيمتر كه به‌صورت حلزوني تاب‌خورده‌بود. يك لوله كوچك هم براي دميدن در انتهاي حلزون كاغذي قرارداشت. هنگامي كه كودك توي لوله كوچك مي‌دميد، و نيروي حاصل ‌از ‌دميدن، حلزون را بازمي‌كرد، كاغذ تقريباً تخت‌مي‌شد و هنگامي كه نيروي دميدن تمام‌مي‌شد، نيروي گرانشي موجود كه حاصل تابداركردن اوليه كاغذ بود، كاغذ را دوباره به صورت حلزوني(تابدار) درمي‌آورد.
آوردن اين مثال، گذشته از معرفي سادة مفهوم كيهان تخت و تابدار، مقدمه‌اي بود براي پرده‌برداري(تفسير) از آيه 68 سوره زُمر كه به‌دنبال آيه يادشده آمده‌است:
و نفخ في‌الصور فصعق من في‌السموات و من في‌الارض الا من شاءالله
ترجمه: در صور دميده‌شود پس هركه در آسمانها و هركس در زمين است، مگر آنكه را كه خدا خواهد، بيهوش شود.
به‌جاي «صور» مثال را درنظرآوريد. قديمي‌ها براي تفهيم « صوراسرافيل» به بچه‌ها از مثال بوق و شاخ چهارپايان، استفاده‌مي‌كردند كه مي‌دانيم هردو، شكل حلزوني دارند. و همان‌گونه كه پيشتر آمد، در دنياي امروز نيز انواع گيرنده‌ها و فرستنده‌هاي امواج صوتي و حتي تصويري، بوقي‌شكل، يعني تاحدممكن حلزوني‌شكل‌اند. 

چند دليل كيهاني براي اين مدل كيهاني
1
. ديدگاه همانندي در كيهان:
الف ـ چند سال پيش از اينكه ‹ادوين هابل› گسترش جهان هستي را كشف‌كند، فيزيكدان و رياضي‌دان روسي ‹الكساندر فريدمن› در سال 1922 به دو نظرية خيلي سادة زير رسيده‌بود:‌
ـ جهات مختلف جهان هستي، يكسان بوده و به هر سو نگاه‌شود، مشابه هستند.
ـ از هر نقطه‌اي كه نگريسته‌شود،‌ تشابه جهات جهان هستي صادق است.
ب ـ در سال 1965دو فيريكدان آمريكايي، ‹پنزياس› و ‹ويلسون› در مورد صداهايي كه از فضاهاي دوردست مي‌رسد، نشان‌دادند كه اين امواج پيش از آنكه به ما برسد از بخش‌هاي عمدة جهان هستي مي‌گذرد؛ علاوه بر اين، امواج در تمام جهات مختلف، مشابه و يكسان هستند. بنابراين، اين دو دانشمند آمريكايي نتيجه‌گرفتند كه جهان هستي در اندازه‌هاي بزرگ يكسان و مشابه است. (برگرفته از كتاب مادّه انرژي و جهان هستي ـ صص 249و250 ـ دكتر منوچهر بهرون)
ج ـ دانشمنداني از نيوتن تا اينشتين، فرضية تعيين حدومرز براي كيهان را مردود دانسته‌اند،‌ چرا كه به گفتة آنان در كيهان از هر زاويه‌اي كه نگريسته‌شود، تقريباً يك شكل است؛ و اگر چه هيچ بخشي از آن متشابه بخشهاي ديگر نيست، اما شكل كلي آن همه‌جا يكسان است. افزون بر اين، چنانچه فرض را بر اين بگذاريم كه كيهان حدومرز دارد، منظره‌اي كه كنار مرز وجوددارد، به كلي با آنچه در مركز است، متفاوت است.(شگفتي‌هاي جهان ـ ابراهيم ويكتوري. ص: 70)
ايشان پس از يك بحث كوتاه پيرامون بي‌كرانگي يا كرانه‌داري هستي، مي‌نويسد: بنابراين پرسشي كه مطرح‌مي‌شود، اين است كه: آن چيست كه شكلش محدود است، اما آن را حدومرز نيست.
د ـ در ميان شكل‌هاي هندسي هيچ شكلي كه جهات مختلف آن يكسان، متناسب و متشابه(ISOTROPIC) باشد، و از هربخش كه به آن نگريسته‌شود، مشابه ديگربخش‌ها باشد، و در عين مرزداري، خود را بي‌كرانه نشان‌دهد، بهتر از شكل حلزوني پيدانمي‌شود. پس: شكل جهان هستي(جاي‌گاه) حلزوني است.

قرآن كريم در مورد وجود نظم يكنواخت و همانندي در تمام هفت لاية كيهان مي‌فرمايد:
الذي‌ خلق‌‌ سبع سموات طباقاً ماتري في خلق‌الرحمن من تفاوت فارجع‌البصر هل تري من فطورثم ارجع‌البصر كرّتين‌ينقلب‌اليك البصرخاسئاً و هو حسير(ملك: 3و4)
ترجمه: آنكه آفريد هفت آسمان را روي‌هم. نمي‌‌بيني در آفرينش ‹آفرينندة هستي›(الرحمن صفتي عام براي خداوند است؛ هنگامي كه از كل هستي سخن به ميان آورد.) تفاوتي را. پس ديدگان را برگردان؛ آيا هيچ ناهماهنگي مي‌بيني؟ سپس برگردان ديدگانت را دوباره. برمي‌گردد به سوي تو ديدگانت خسته، درحالي‌كه بسيار درمانده‌شده‌است.

2. ديدگاه گرانشي اينشتن:
الف ـ به موجب نظريه نسبيت عام (كه چندبار به اثبات رسيده و آخرين بار در ماه اوت 2005 بود) «مادّه، فضاي اطراف خود را تغييرشكل‌مي‌دهد و مي‌پيچاند». بنابراين، هرچه جرم و چگالي مادّه در يك حوزة معين بيشتر باشد، گرانش و خميدگي فضا در آن حوزه بيشتر خواهد بود.
ب ـ مركز يك حلزون طبيعي داراي بيشترين جرم و بيشترين خميدگي است.
ج ـ بر اساس آموزه‌هاي مهبانگ، و بر مبناي اثر داپلر، مركز كيهان بايد پرچگالي‌ترين بخش كيهان؛ و در نتيجه بيشترين پيچ‌وخم را داشته‌باشد؛ و اين ويژگي‌ها را هستة حلزون كيهاني داراست. پس شكل كيهان حلزوني است.

3. ديدگاه نگاهداشت امواج در كيهان
‹ويلسون› و ‹پنزياس› چنددهه‌پيش، با گيرندة بسيار بزرگ و بوقي‌شكل خود تابش زمينة ريزموج‌ كيهاني را كشف، و اعلام‌كردند اين امواج تمام اركان كيهان را پركرده‌است؛ و با اين كشف، جايزة نوبل را ازآن‌خود‌كردند. يعني اينكه:
1. اگر گيرندة آنان بوقي‌شكل نبود، آنان نمي‌توانستند به اين كشف نائل‌آيند.(با توجه به اينكه بوق، حلزوني ناقص است.)
2. اگر كيهان حلزوني‌شكل نبود، نمي‌توانست امواج صوتي اين تابش را از لحظة مهبانگ تا پايان كارش، در خود نگه‌دارد.

            چنين به نظرمي‌رسد كه كيهان‌شناسان با سنجش مسافت‌هاي كيهاني هيچگاه نتوانند به شكل كيهان پي‌ببرند؛ چرا كه ما در درون كيهان جاي‌داريم و همانند كسي هستيم كه در اتاقي جاي‌گرفته و تصورمي‌كند، شكلي را كه از درون اتاق مي‌بيند، همان شكل بيروني آن است،‌ درصورتي‌كه شكل بيروني اتاق، ممكن است با شكل دروني آن تفاوت بسياري داشته‌باشد و تنها كسي مي‌تواند شكل كيهان را دريابد كه بر فضاي بيروني كيهان اشراف داشته‌باشد؛ و او كسي جز خداوند نيست.

دستاوردهاي شكل حلزوني كيهان:
1.   قطعيت بخشيدن به وجود گرانش بسنده در مركز حلزون كيهاني براي پايان‌دادن به ساختار جهان پيدا و معني‌بخشيدن به زندگي.(تابدار‌بودن كيهان)
2.   تثبيت نظر اينشتين پيرامون خميدگي و بسته‌بودن كيهان و پيشگيري از نظرهاي انحرافي برخي كيهان‌شناسان از بررسي يافته‌هايشان كه هرازچندگاهي رخ‌ نشان‌مي‌دهد.
3.   واقعيت‌بخشيدن به‌ «ثابت كيهان‌شناختي اينشتين» كه تاكنون ناشناخته باقي‌مانده‌است؛ زيرا اين ثابت، با معادلة گسترش حلزون كيهاني رابطة تنگاتنگي دارد.
4.      ايجاد دگرگوني در ديدگاه كيهان‌شناسان پيرامون مسائل آيندة كيهان‌شناسي. 
5.  رفع اختلاف ‹شاپلي ـ كورتيس› در مورد فاصله و درخشندگي قيفاووسي‌ها            كه تصورشده‌، ‹ادوين هابل› آن را رفع‌كرده‌است. در اين زمينه به بخش ‹ساختار كيهان› در گفتار ‹سازمان كيهان در قرآن› رجوع‌شود.
6.   اصلاح اصل ثابت هابل: هابل مي‌گفت: ‹هرچه يك كهكشان از زمين دورتر باشد، با سرعت بيشتري دورمي‌شود›. ديدگاه او ناشي از آن بود كه از شكل كيهان آگاهي نداشت، ولي اگر از آن اطلاع داشت، چنين مي گفت: «هرچه كهكشاني از مركز حلزون كيهاني دورتر باشد، با سرعت بيشتري دورمي‌شود».

7.      توجيه بيضي‌بودن مدار حركت سياره‌ها
از هنگامي كه كپرنيك كشف‌كرد كه مسير حركت سياره‌ها بيضي‌شكل است، و تا آن زمان كه كپلر قانون‌هاي سه‌گانة آن را تدوين‌كرد، تاكنون كسي نپرسيده و شايد هم كسي پرسيده و پاسخ درستي نشنيده كه چرا چنين است و دايره‌وار نيست؟ 
نيوتن ظاهراً پاسخي براي آن داشت و پاسخ او، كشف نيروي گرانش بود؛ اما نيروي گرانش ستاره‌ها، ‌تنها براي توجيه گردش سياره‌ها به‌ دور خورشيدهايشان كارايي داشت؛ ولي توجيهي براي بيضي‌شكل‌بودن مسير سياره‌ها نبود؛ كسي هم پيدانشد كه به اين نقص خرده‌بگيرد.

با توجه به اينكه اينشتين نسبيت خاص را به حركت شتابدار نيز تعميم داد، و نيز نشان‌داد كه كه ‹شتاب› و ‹گرانش› با يكديگر بسيار مرتبط هستند، نيروي گرانش ستاره‌ها به‌تنهايي براي پاسخ به اين پرسش و نيز بسياري از پرسش‌هاي ديگر، بسنده نيست؛ بلكه گذشته از نيروي گرانش ستاره، ‹نيروي گرانش كانون حلزون كيهاني›، و ‹شتاب گسترش كيهان› نيز بايد در توجيه بسياري از مسائل به حساب آيند؛ اما چگونه؟

زمين را فرض‌كنيد كه به دور خورشيد مي‌گردد. يك نقطه مثل ‹الف› را در نظربگيريد كه زمين از آنجا زير گرانش متعارف خورشيد، حركت‌كرده‌است. هنگامي كه زمين درحال نزديك‌شدن به مركز حلزون كيهاني است، بر اثر نيروي گرانش آن(با اينكه بسيار دور از آن است، با اين حال، به ميزان بسيار‌كمي جذب آن مي‌شود) از مسير معمولي و دايره‌وار خود منحرف‌مي‌گردد و به راه كج‌شدة خود ادامه‌مي‌دهد. تا كجا؟ تا آنجا كه گرانش خورشيد به او اجازةكار ‌مي‌دهد؛ و به نقطة ‹ب› كه رسيد، ديگر نمي‌تواند بيش از آن جلوبرود. در زبان نجوم به اين نقطة حضيض گويند. زمين از آن پس راه خود را زير تأثير گرانش خورشيد و گرانش كانون حلزون كيهاني ادامه‌مي‌دهد تا به نقطة ‹ج› كه درست مقابل نقطة ‹الف› است، برسد. مسير ‹الف ـ ب› درست اندازة ‹ب ـ ج› است؛ اگر زير تأثير نيروي گرانشي ديگري نباشد.
از اين پس مسير حركت زمين باز هم روند انحرافي مي‌پيمايد؛ ولي اين بار نه زير تاًثير گرانش مركز حلزون كيهاني، بلكه به دليل روند گسترش كيهان.(هرچيزي كه  از مركز حلزون دورمي‌شود،‌ نيروي گريزازمركز و شتاب گريز بيشتري مي‌يابد.) اين روند نيز تا آنجا ادامه‌مي‌يابد كه زمين ديگر نتواند از چنگ نيروي گرانش خورشيد، بيش از آن دورشود. اين نقطه را ‹د› مي‌ناميم كه درست در برابر نقطة ‹ب› قراردارد. در زبان نجوم به آن ‹اوج› گويند. سپس روند گردش زمين به دور خورشيد، به سوي نقطة ‹الف› ميل‌مي‌كند، كه در اين صورت مسير ‹ج ـ د› درست به‌مانند مسير ‹د ـ الف› است؛ اگر زير تأثير نيروي گرانشي ديگري نباشد.
بدين ترتيب است كه شكل مسير گردش زمين به دور خورشيد به‌جاي دايره‌اي‌بودن، بيضي‌شكل مي‌شود. در اين روند، ‹نقطة حضيض› به‌سوي مركز؛ و ‹نقطة اوج› به سوي لايه‌هاي بالايي حلزون كيهاني است.

8.       توجيه وجود نقطه‌هاي اوج و حضيض:
ممكن است به اين پرسش نيز كسي پاسخ نگفته باشد كه چرا خورشيد يا هرستارة ديگري در مركز مدار بيضي‌شكل قرار ندارد و نقطه‌هاي اوج و حضيض وجوددارند؟
            دليل اين موضوع نيز آن است كه ‹شتاب ‌گسترش› كيهان از ‹كشش گرانش› مركز حلزون كيهاني بيشتر است. اگر كيهان‌شناسان اندازه‌هاي هريك از نقطه‌هاي اوج و حضيض را نسبت به مجموع اندازه‌هاي آنها، با توجه به زمان طي‌شدن(يك سال شمسي) محاسبه‌كنند، به معادله‌اي خواهندرسيد كه ممكن است نتايج خوبي براي آنان به‌همراه داشته‌باشد.
            در اين ميان پاسخ پرسش‌هاي زيادي ازجمله: ‹چرا برمبناي قانون دوم كپلر، سرعت مسير حركت سياره‌ها متغير است؟›، و ‹چرا حركت رجعي براي سياره‌ها وجوددارد؟› نيز روشن‌مي‌شود.
            اين موضوع نيز قابل بررسي‌ است كه ممكن است زماني‌ مدار حركت سياره‌ها بيضي‌شكل نبوده باشد، زيرا زماني بوده كه ‹شتاب گسترش› و ‹كشش گرانش› به اين صورت نبوده‌اند. اگر كيهان‌شناسان بتوانند آن زمان را مشاهده‌كنند كه دستكم پنج ميليادسال نوري از ما به‌دورند، درستي يا نادرستي اين موضوع را بازخواهندشناخت.

ياداوري چند نكته:
ـ اين وضع براي كهكشان‌هاي بيضي‌شكل نيز صدق‌مي‌كند؛ زيرا اين كهكشان‌ها ممكن است، به روشي كه يادشد، بر اثر گرانش كانون حلزون كيهاني از يك سو، و شتاب گسترش از سوي ديگر، چنين شكلي را يافته‌باشند.
ـ در مورد سياره‌هاي كهكشان راه‌شيري و يا هركهكشان ديگري كه حلزوني‌شكل باشد، ممكن است به‌جاي مركز حلزون كيهاني، سياهچالة كانون كهكشان را درنظربگيريم؛ ولي بايددانست، سياهچالة كانون كهكشان نيز، زير تاًثير كانون حلزون كيهاني است.
ـ براي تصويركردن شكل حلزون كيهاني، شكل حلزوني كهكشان راه شيري را در نظر آوريد، سياهچالة بزرگ مركز آن را كانون حلزون‌كيهاني تلقي‌كنيد؛ و بقية آن را كل كيهان با هفت لايه تصوركنيد.
ـ براي تصوري بهتر از از سيستم حلزون كيهاني، ساختار و محدودة آن، مي‌توانيم يك لاك حلزون عظيم شيشه‌اي شفاف و براق را درنظربگيريم كه سياه به‌نظرمي‌رسد، همراه با جزيره‌هايي روشن كه در ميان تاريكي پراكنده‌اند؛ و ما مي‌توانيم ديوارة لايه‌ها، و هستة شبق‌گون حلزون را تشخيص‌دهيم.
شرح بخش‌هاي اين سيستم:
1.       هفت لايه، ‹حلزون كيهاني› را شكل‌مي‌دهند.
2.       جزيره‌هاي روشن (4 درصد سنگيني كيهان) جهان پيدا را شكل‌مي‌دهند.
3.       بقية هفت لايه، مادة تاريك است. (23 درصد)
4.       هستة كاملاً سياه، كه انرژي تاريك نام‌دارد، هستة حلزون كيهاني است. (73 درصد)

چند پرسش و پاسخ‌هاي آن، بر مبناي هستة حلزون كيهاني

آيا مادة تاريك واقعاً ‹ماده› است يا تنها نام و اصطلاحي است كه به آن داده‌اند؟
ممكن است همان ضدّمادّه‌اي باشد كه در كيهان در جست‌وجوي آنيم. دستكم بخشي از مادّه تاريك از ضدّمادّه تشكيل‌شده‌است؛ زيرا كيهان در كليت خود هماهنگ و منظم است.

چرا سرعت نور ثابت است؟
هرگاه منبع گرانش و چيزي كه از آن مي‌گريزد از يك جنس باشند، سرعت گريز ثابت مي‌ماند. نظربه‌اينكه هستة حلزون كيهاني منبع گرانش، و از جنس نور است، پس سرعت نور ثابت مي‌ماند.

چرا نور دو حالت دارد؛ حالت فوتوني(كوربوسكولي) و حالت موجي؟
ـ نور مانند هر پرتو ديگري از ‹هستة حلزون كيهاني› ساطع‌مي‌شود.
ـ ‹هستة حلزون كيهاني› منبع كوانتمي(فوتوني) پنهان پرتوهاست.
ـ نور و ديگر پرتوها در منبع خود حالت كوانتمي دارند؛ ولي هنگامي كه از آن بيرون مي‌آيند، حالت موجي نيز به‌خودمي‌گيرند. به عبارت ديگر، شكل كوانتمي، حالت ذاتي پرتوها، و حالت موجي، شكل عرضي آنهاست.

چرا حالت موجي و نه حالتي ديگر؟
با توجه به اينكه ‹هستة حلزون كيهاني› بيشترين جرم و چگالي را دارد و سرچشمة گرانش است، هرچيزي همچون نور و صدا كه از آن بيرون بيايد، شكل موجي به‌خودمي‌گيرد.

چرا جهت حركت نور مستقيم است؟
دليل آن ماهيت فرّاربودن نور است؛ هرچيزي كه از منبع و سرچشمة خود فراركند، مستقيم فرارمي‌كند.

در جست‌وجوي يك ‹تئوري نهايي›؟
چنين به‌نظرمي‌رسد كه «شكل حلزوني كيهان» توانايي حل تمام مسائل كيهان‌شناسي را دارد. پس مي‌توانيم بپرسيم: ممكن است اين تئوري همان ‹تئوري همه‌چيز› باشدكه ما را به يك ‹تئوري نهائي› رهنمون مي‌سازد؟
            براي دستيابي به يك ‹تئوري نهائي› درآينده، به نظرمي رسد ما بايد ابتدا شكل حلزوني را براي كيهان بپذيريم؛ زيرا در غير اين صورت چنين امكاني وجود نخواهدداشت.

شكل حلزوني كيهان، شكلي مدرن!
اكنون شايسته است دربارة اين شكل انديشه و داوري‌كنيم و از خود بپرسيم: آيا شكل قرآني كيهان، بسيارمدرن نيست؟ و آنگاه پاسخمان مثبت است كه نگاهي بر شكل‌هايي كه نويسندگان علوم كيهاني براي منظورهاي مختلف در كتاب‌هايشان از كيهان مي‌كشند؛ بيفكنيم.
شكل‌هاي چندين كتاب و چندين مقاله را ديده‌ام؛ و هنگامي‌كه با ‹شكل حلزوني› مقايسه‌شان مي‌كنم متوجه‌مي‌شوم آنها از قافلة كيهان‌شناسي قرآني بسيار پرت‌اند؛ همان‌گونه كه از ديگر موضوع‌هاي كيهاني نيز از قرآن عقب‌ترند.
ديري نخواهد پاييد كه شكل حلزوني كيهان حقيقت خود را بازخواهديافت و آنگاه، دانشمندان تصويرهاي پيشين خود از كيهان را دوباره از نظرمي‌گذرانند، و به ياد نقشة پتولمي(بطلميوس) از عالم آن زمان خواهندافتاد؛ و تصورهاي امروزين خود از كيهان را به‌ ريشخند‌خواهندگرفت.
            در ميان اين تصويرها از مدل كيهاني، بهترينش از آن پروفسور هاوكينگ است كه در كتاب خود ‹جهان در پوست گردو› از آن يادكرده: ‹جهان گلابي‌شكل ما›. ‹گلابي›‌، شباهت زيادي به ناقوس كليسا دارد كه برخي كيهان‌شناسان به‌تازگي(سال 1383) شكل كيهان را شبيه به ‹شيپور›، ‹قيف› و ‹ناقوس› دانسته‌اند؛ كه همة اينها تازه شكل ناقصي از ‹حلزون›‌اند. با اين حال بايد گفت اگر پروفسور هاوكينگ مي‌دانست شكل كيهان حلزوني است، يقيناً عنوان كتاب خود را به‌جاي ‹جهان در پوست گردو›، ‹كيهان در لاك حلزون›(The cosmos in a snail shell) مي‌ناميد.

براي حسن ختام، به نقل يك گفته پيرامون مدل كيهان مي‌پردازيم:
«فيزيكدانان ليست طويلي از مدل‌ها را براي كيهان در حال انبساط پيشنهادكرده‌اند، ‌ولي اغلب اين راه‌حل‌ها، پايه و اساس كاملاً فيزيكي ندارند و براي سهولت كار، از يك سري ملاحظات و حذفيات رياضي نيز در آنها استفاده‌شده ‌است».
            «ادوارد راكي كولب، اخترفيزيكدان ‹شتابدهندة فرمي› مي‌گويد: پس از بررسي تمامي تئوري‌هاي موجود دربارة مبحث تورم و انبساط عالم، به اين نتيجه مي‌رسيم كه هنوز نظريه‌اي كامل در اين مورد در اختيارنداريم».(شرق: مقالة هشت معماي بزرگ ـ 25/2/84)



سرگذشت اين مقاله

قرآن كريم:
اگر گران آمد بر تو دوري‌گزيني‌شان، پس اگر مي‌تواني كه بيابي، نقبي در زمين زن يا پايگاهي در آسمان ساز، پس نشانه‌اي از آن براي آنان بياور. و اگر خداوند مي‌خواست، همانا همه را بر هدايت گردمي‌آورد. پس نبودند از نادانان.(انعام: 35)

گفتاري كه ضمن بازگويي يك نظرية كيهاني از نظرتان گذشت، به‌شكل‌هاي گوناگون، از سال 1379 تا پايان سال 1383 به نشريه‌هاي همشهري، نجوم، اطلاعات علمي، فصلنامة قرآني بينات، پيام ‌جاويدان، و ماهنامة دانشمند، برخي كسان، و برخي سازمان‌ها و جشنواره‌ها تسليم‌شده‌است. در نهايت تنها فصلنامة بينات پس از سه‌سال در شمارة بهار سال 1384 آن را چاپ‌كرد. پيش از چاپ، در تاريخ 31/2/84 در واحد ثبت آثار كتابخانة ملي جمهوري‌اسلامي‌ايران با شمارة 84646 ‍‍‍ـ ح، به‌ثبت‌رسيد.
شرح‌ گردش‌ كار: پس از خودداري روزنامة همشهري از چاپ شكل نقدگونة آن در پاسخ به مقالة مندرج در آن روزنامه به‌ تاريخ 28/10/79 ، زير عنوان ‹جهان تخت يا تابدار›، آن را  به‌گونة مقاله‌اي كه با مقالة كنوني نيز تفاوت داشت،‌ در اوايل سال 1380 به ماهنامة ‹نجوم› شخصاً تسليم‌كردم. متوليان آن ماهنامه نيز از چاپ آن خودداري‌كردند. در ضمن پيگيري، با شخصي با عنوان دكتر، تلفني گفت‌وگويي داشتم كه گفت: «قرآن به موضوعات علمي چكار دارد؟ قرآن مسائل آخرت را بيان‌مي‌كند و براي آخرت است»؛ كه موجب‌شد ديگر پيگير موضوع نشوم.
چندي پيش يكي از دوستان قديمي را ديدم كه ظاهراً متدين و انقلابي هم هست. پرسيد اين روزها چكارمي‌كني و من گفتم مشغول كارهاي علمي ـ قرآني از جمله مقالة شكل كيهان در قرآن هستم و هنگامي كه چنين موضوعي را شنيد، با شگفتي تمام و كمي هم با تمسخر كه مگر خدا بيكار است كه شكل كإيهان را در قرآن بياورد؟ و من هم با لبخند گفتم خواهيم ديد. مي‌بينيد كه ديدگاه يك فيزيكدان و يك شخص مذهبي هر دو در مورد قرآن يكي است؛ دليلش هم اين است كه در جامعة ما به فهم و تدبر در قرآن اهميت لازم داده‌نشده‌است.
در سال 1380 نيز همان نوع مقاله را به مجلة ‹اطلاعات‌علمي› كه پيش از آن برخي مقاله‌هاي مرا چاپ‌كرده‌بود، تسليم‌كردم. سردبير ايرادگرفت كه آن را به‌گونه‌اي ديگر دراورم. اين كار را كردم و خيلي منسجم‌تر شد؛ ولي پس از پيگيري مشخص‌شد نمي‌خواهند آن را چاپ‌كنند.
به دليل گرفتاري‌هاي شخصي، از آن پس چاپ آن را پيگيرنشدم؛ تا اينكه در سال 81 آن را همراه چند مقالة قرآني ديگر به ‹فصلنامة قرآني بينات› كه در قم منتشرمي‌شود، فرستادم. در سال 1382 پيگير موضوع شدم و پاسخ‌شنيدم كه مقاله‌هايم در سال 83 يك‌به‌يك چاپ خواهندشد.
در بهار 83 مقاله را همراه با چند مقالة قرآني، به فصلنامة ‹پيام جاويدان› نشرية دانشكدة علوم قرآني تحويل‌دادم. پس از چندي انتظار، متوجه‌شدم كه حتي اگر تصويب‌شود كه چاپ شود، مدت زيادي به‌درازا خواهدكشيد. و پس از چندين ماه كه خواستم بدانم بر سر نوشته‌هايم چه آمده، به آن دانشكده مراجعه‌كردم ولي هرچه در بايگاني گشتند آنها را نيافتند، مسؤول نشريه نيز عوض‌شده‌بود، و پيگيري غيرممكن مي‌نمود.
در ارديبهشت سال 83 كشفي صورت گرفت، كه مرا به‌تكاپو انداخت. زيرا احساس‌كردم شايد تا چندي ديگر كشف آنان كامل‌شود و اين هدايت قرآني مانند ديگر گوشزدهاي علمي قرآن، پس از كشف نامسلمانان، روشود، و اين خلاف خواسته‌ام بود. كشف مورد نظر اين است:
دستاورد تازة كيهان‌شناسان آلماني:
شكل كلي جهان هستي شبيه به يك شيپور است. محققان دانشگاه اولم آلمان با بهره‌گيري از مدل رياضي پيچيده مكان‌شناسي پيكارد، به ارزيابي شكل كلي جهان هستي پرداخته‌اند. اين پژوهش نشان مي‌دهد كه جهان هستي به شكل يك قيف بلند كشيده‌شده‌است و در يك‌سو، حجم آن مانند سر ناقوس وسعت بيشتري دارد.(روزنامة شرق 2/2/1383ـ 21/4/2004)
يكي از دوستان كه پزشك است، تابستان سال 83 از وين به تهران آمده‌بود. موضوع را با او درميان‌گذاشتم؛ و به او پيشنهادكردم تا آن را در وين ترجمه‌كند و در يك نشرية علمي به‌چاپ‌برساند؛ وي پذيرفت، و نسخه‌اي از آن را با خود برد ولي تاكنون نه او با من تماس‌گرفته‌است، و نه من با او.
پيش خود گفتم حال كه اين مقاله چاپ‌نمي‌شود، پس بهتر است آن را به‌ثبت‌برسانم. به ‹سازمان ثبت مالكيت‌هاي علمي و صنعتي› رفتم. در راه با شخص جواني برخوردكردم كه او هم عازم آنجا بود. وي از طرح موضوع استقبال‌كرد و حتي موضوع را با مديركل، كه با او ملاقات داشت، درميان‌گذاشت؛ ولي همه‌ مي‌گفتند كه در اينجا تنها به اختراع‌ها و ابتكارهاي علمي مي‌پردازند و كشف علمي ثبت‌نمي‌شود. شخصي كه سؤال‌هاي پي‌درپي و نگراني مرا مي‌شنيد، پيشنهادكرد كه آن را به ‹جشنوارة خوارزمي› ارائه‌دهم. با راهنمايي او روند اين كار را نيز گذراندم و منتظرشدم تا روز موعود فرارسد.
از سوي ديگر همان دوست تازه،‌ كه براي شبكة 4 تلويزيون برخي برنامه‌هاي علمي را  تهيه‌مي‌كند، پيشنهادكرد كه آن را به مجلة دانشمند نيز بدهم، يك توصيه نيز به مديرمسؤول آن كرد؛ مقاله را به آن مجله نيز دادم،‌ ‌ولي پس از گذشت قريب به يك ماه متوجه‌شدم كه چاپ‌نمي‌شود.  
            پس از آن باتوجه به اينكه يكي از كيهان‌شناسان ايراني مقيم آمريكا كه با ‹ناسا› همكاري دارد، در سفري كه به ايران داشت، با روزنامة شرق مصاحبه‌اي انجام داده‌بود و گفته‌بود از جمله پروژه‌هايي كه روي آنها كارمي‌كند، ‹شكل كيهان› است، از دوستي كه در آن نشريه دارم درخواست‌كردم تا در اين زمينه كمك كند. نامه‌اي تهيه، و همراه با خلاصة مقاله، و ترجمة آيه‌هاي مربوطه، با پست الكترونيكي براي ايشان فرستاده‌شد. پس از مدتي نوشتند چيزي آمده ولي نمي‌توانم بخوانم. ظاهراً بايستي مقاله اسكن‌مي‌شد، نامه و مقاله را اين بار اسكن‌كرديم و فرستاديم. پس از مدتي كه گذشت و خبري نشد، تلفني از ايشان موضوع را جوياشدم. ايشان گفت كه يك مقاله رسيده ولي نمي‌دانم آن را چكاركنم. گفتم در نامة مربوطه نوشته‌بودم كه هدفم چيست. گفتند نامه نرسيده. اين‌بار نامه را نيز دوباره فرستاديم ولي تاكنون خبري نشده‌است.
بخشي از نامه در زير مي‌آيد:
«مشكل من اين است كه به عقيدة خود به كشفي علمي دست‌يافته‌ام و قصد آن دارم تا كشف خود را كه به گونة مقاله‌اي نوشته‌ام، به گوش اهل علم در ايران و جهان برسانم؛ ولي هر دري را كه مي‌زنم آن را بسته مي‌يابم. دليل آن هم اين است كه اين كشف علمي از مأخذي ديني گرفته‌شده. اهل علم ايراني به آن توجهي ندارند؛ زيرا از دين گرفته شده. و اهل دين به آن توجهي ندارند، چون يافته‌هاي علمي را هر روزه دگرگون مي‌بينند، و اين طبيعت دانش انساني است كه هر روزه رو به پيشرفت است. البته هر دو طرف در سطوح پايين‌اند و همان‌گونه كه خود گفتيد: ‹مشكل ما بي‌سوادي باسوادهاي ماست›. زيرا مثلاً اگر كيهان‌شناسي مثل جناب‌عالي مطالعه‌كند و نظر خود را بگويد، حرفي نيست؛ يا نادرست است و مستدل ردمي‌شود؛ و يا درست است و موردتأييدقرارمي‌گيرد؛ و يا قابل بررسي است؛ و يا دستكم شخص كيهان‌شناسي را به تفكر در اين زمينه وامي‌دارد».
«نتيجه آنكه از جناب‌عالي كه هم متخصص اين كار هستيد، و هم به زبان انگليسي تسلط داريد و هم از همكاران و هم‌اندايشاني ايراني و انيراني در اين زمينه، در آن كشور برخورداريد،‌ خواهش‌مي‌كنم مقاله‌اي را كه به‌دنبال مي‌آيد، لطف‌كرده، زير نظر شما ترجمه‌شده و در يك نشرية علمي به ديد ديگر كيهان‌شناسان برسانيد؛ بلكه يا به عنوان يك نظر در كيهان‌شناسي مطرح‌شود و يا به‌گونه‌اي مستدل ردشود، تا آينده دربارة آن داوري‌كند. ولي من نمي‌توانم از اين رسالتي كه قرآن كريم بر دوشم نهاده شانه‌خالي‌كنم؛ بويژه آنكه به‌ ‹شكل كيهاني› اعلام شده از سوي ‹قرآن‌كريم› ايمان دارم».
            همزمان با اين كار، اين مقاله را همراه با چند گفتار قرآني ديگر، به مناسبت آغاز ماه مبارك رمضان به خبرگزار قرآني ‹ايكنا› تسليم، و درخواست‌كردم اين مقاله‌ها را در سايت قراردهند. ولي پس از دو ماه متوجه‌شدم كه ديگر نبايد پيگير آن شوم و در سايت قرارنخواهندگرفت.
            زمستان شد و در يكي از روزهاي دهة فجر، مرا با نامه و دعوت‌نامه‌اي به جشنواره خوارزمي دعوت‌كردند؛ و گفتند چون مقاله‌ها فراوان و امكانات ما محدود است،‌ طرح شما جزء اولويت‌ها قرارنگرفت. پس از مدتي كه آن را بازپس‌گرفتم، هدفم آن بود كه ببينم در بررسي‌ها چه ايرادهايي بر آن گرفته‌اند،‌ تا بتوانم از مقاله‌ام براي آينده دفاع‌كنم؛ ولي گفتند دادن آنچه منظور نظر شماست، غيرممكن است. و هنگامي‌كه مقاله‌ و مقاله‌هاي پيوست آن را وراندازكردم، متوجه‌شدم كه اصلاً خوانده‌نشده‌اند. پيش خود گفتم اگر كشور ما كساني را داشت كه از اين مسائل به‌خوبي سردراورند و نظردهند،‌ كيهان‌شناسي ما چنين وضعي نمي‌داشت.
            پس از افتتاح ‹كتابخانةملي‌ايران› در ساختمان جديد، روزي به آنجا رفته‌بودم كه نظرم به برگه‌اي راهنما جلب‌شد: واحد ثبت آثار. پس از پرس‌وجو متوجه‌شدم كه آب در كوزه و ما گرد جهان مي‌گرديم. همين اعلام موجب‌شد تا مقاله‌ام را در آنجا به‌ثبت‌برسانم و با آسودگي، ديگر نگران چاپ‌‌نشدن آن نباشم؛ هرچند هنوز انگيزة بسياري دارم تا نظر كيهان‌شناسان مبرز را نسبت به اين نظر بدانم؛ و شاهد هدررفتن پيش از موعد اين هدايت قرآني نباشم.
            پس از سه سال كه از فرستادن مقاله‌هايم به فصلنامة قرآني ‹بينات› مي‌گذشت، يك روز به ذهنم رسيد كه پيگير موضوع شوم. اين كار را كردم و متوجه شدم درست به‌تازگي فصلنامة بهار 84 از زير چاپ بيرون آمده و اولين مقاله‌ام را همان ‹شكل كيهان در قرآن› برگزيده‌ و به‌چاپ‌رسانده‌اند. به رحمت خداوند بيش از پيش اميدوارشدم.
            روزي در كتابخانة ملي ايران با مترجم محترمي آشناشدم و پس از مدتي به ايشان پيشنهاد‌كردم خلاصة اين مقاله را به زبان انگليسي ترجمه‌كند تا براي چند پايگاه اينترنتي فرستاده‌شود. ايشان پذيرفت؛ ولي پس از مدتي كه قصدداشت كار را شروع‌كند، متوجه‌شد كه كار، كاري دشوار است و عذرخواهي‌كرد. گويي نيرويي مرا واداركرد بايد خود دست‌به‌كارشوم و بيش از اين نبايد صبركرد.
كار ترجمه را شروع، و پس از سه روز تمام‌كردم. ترجمة خود را با كمك يكي از دوستان بخش ترجمة وزارت امور خارجه ويرايش‌كردم. ويرايش بسيار مفيدي صورت‌گرفت. خلاصة مقاله آماده، و با پست الكترونيكي به چند پايگاه مهم كيهان‌شناسي در آمريكا و انگلستان فرستاده‌شد.
با اين كار آرامش گرفتم و دين خود را از اين جهت به قرآن كريم اداكردم. اگر به چاپ رسيد، چه‌بهتر؛ موجب اظهارنظرهاي گوناگون و تحولي در ميان اهل اين دانش خواهدشد؛ و اگر نشد من به وظيفة خود عمل‌كرده‌ام؛ اما اميدوارم در آينده خبرهايي بشود.
ماه رمضان امسال(84) فرارسيد. سيزدهمين نمايشگاه قرآن كريم برپاشد. به غرقة ‹ايكنا› سرزدم. جوياي دليل درج‌نشدن مقاله‌ها شدم. گفتند اكنون امكانات بهتر، و پايگاهي به نام ‹ايسكا› نيز ايجادشده‌است. نوشته‌هايم را كه در يك سي. دي. بود، تحويل‌دادم و پس از مدتي كوتاه، يكي يكي در آن پايگاه درج‌گرديد.
 

فهم قرآن

فهم قرآن
(وسمه بر ابروی کور)

حکایت ترجمه های مختلف از قرآن کریم(که چند سالی است مد هم شده است) و اظهار نظرهای گوناگون در این زمینه بویژه با انتشار مقاله هایی پیرامون نوع فارسی آن- به این میماند که بخواهند ابروی کسی را درست کنند ولی نه تنها ابرویش را درست نمیکنند که چشمش را هم کور میکنند. یا با مثالی دیگر ترجمه کوری است که میخواهند ابرویش را وسمه کشند!... نمیشود! عزیران! نمیشود! عرض خود می برید و زحمت دیگران میدارید. موارد قابل نقد بسیار زیادند ولی در اینجا تنها به یک نمونه اکتفا میشود تا خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل:
یک نویسنده و قرآن پژوه که پیرامون حذف نحوی مقاله مفصلی نگاشته است در این مورد مینویسد:
حذف صنعتی بدیع و آرایه ای ادبی است که با هدف اقتصاد(اقتصار درستتر است- نگارنده) کلامی و به عنوان برانگیزنده تفکر از آن استفاده میشود. این صنعت کلامی در زبان های متفاوت تحت شرایط ویژه ای مورد استفاده قرارمیگیرد. به عنوان مثال در زبان عربی هنگام قرائت آیه 13 سوره مبارکه انعام که میفرماید: "وله ما سکن فی الیل والنهار و هوالسمیع العلیم" به ناگاه متوجه حذف واژه "ماتحرک" میشویم(ماسکن و ما تحرک)."ما سکن فی الیل و ما تحرک فی النهار".(ترجمان وحی شماره 22 ص: 9)
مهمترین ایرادهای وارده بر این بخش از مقاله ایشان:
-         تعریفی که در باره حذف نحوی آمد در مورد کلام حق یعنی قرآن کریم صادق نیست. یک مثال ساده با آیه ده از سوره شوری: ومااختلفتم فیه من شیء فحکمه الی الله ذلکم الله ربی علیه توکلت و الیه انیب. در این آیه ذهن خواننده قرآن متوجه این نکته میشود که یک قل پیش از ذلکم حذف شده. هرکس میتواند قضاوت کند که این حذف چه ربطی به تعریف حذف نحوی نویسنده پیدا میکند؟ مثلا چگونه حذف قل موجب انگیزش اندیشه در خواننده این آیه میشود؟
-         نویسنده به گونه ای تعریف خود را به پایان رسانده که گویی در زبان عربی این گونه حذف بسیار رایج است و از جمله قرآن کریم به پیروی از عرب زبانان این رویه را در آیه 13 سوره انعام خود به کار برده است!! والله که این گونه رفتار با قرآن کریم توهین به کلام حق است زیرا به قرآن عظیم به مانند یک کتاب ادبی پیرو و نه آوانگارد(پیشرو) نگریسته شده است. بویژه آنکه کلام خداوند در هیچ قالبی و هیچ تعریفی نمیگنجد(میتوان این موضوع را به اثبات رساند که جای آن در این نوشته نیست).

         نویسنده پس از نقل آیه مینویسد: به ناگاه متوجه حذف واژه "ما تحرک" میشویم. چه کسی جز ایشان گفته که ذهن به ناگاه متوجه حذفی شده است. آنهم نه یک واژه که یک عبارت!! (بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که قرآن بدون حساب و کتاب نگاشته شده و از این پس باید منتظر کسانی باشیم تا آیه های آن را تکمیل و سپس قابل فهم کنند!!) نگارنده که چند سال پیش این آیه نظرش را جلب کرد همراه چند آیه دیگر که درکشان سخت بود در پایان مقاله چرخشي بر محور قرآن در جهان دانش از فیزیکدانان استمداد کرد که: 
فيزيكدانان محترمي كه كارويژگي‌تان نور، امواج نوري و پرتوهاي گوناگون است! روي اين آيات كاركنيد. در اين آيات از ديدگاه فيزيك نور، ماهيت نور و از هرديدگاهي كه صلاح‌بدانيد تدبر كنيد؛ و مفهوم اين آيات را به دنيا اعلام كنيد. يقيناً بهره‌مند و خرسند خواهيد شد.

و به تازگی به این نتیجه نیز رسیده است که حتی ممکن است منظور این نباشد که در کیهان چیزها و جاهایی وجوددارد که زمان بر آنها میگذرد ولی ساکنند بلکه ممکن است بدین دلیل ساکنند که زمان بر آنها نمی گذرد. یعنی بجز عرش که زمان بر آن نمیگذرد(مقاله شکل کیهان در قرآن)  جاهایی دیگر و چیزهایی وجوددارد که بی زمان اند.

-       در هرصورت از این آیه این موضوع استنباط میشود که خداوند میخواهد مطلبی را به ما گوشزد کند و بگوید بروید در این زمینه تحقیق کنید. متاسفانه ایشان پیش پا افتاده ترین معانی را برای این کلام حق قائل شده اند. بویژه آنکه اصولا چنین ترجمه ای کاملا نادرست و توهین به کلام حق است. چه کسی گفته است که همه آفریده های خداوند در شب ساکن و در روز متحرک اند؟ آیا جز یک بچه چند ساله کسی چنین تفکری دارد؟ بویژه در این عصر که بسیاری انسانها میدانند که بسیاری چیزها از جمله اجزاء درون اتمها شب و روز در حرکتند. کهکشانها و آنچه در آنهاست همواره در حرکتند و همه میدانند که قلب اگر بایستد انسان میمیرد. طبق این ترجمه آنها مال خداوند نیستند؟!!
قرآن کریم یک منظومه(سیستم) کامل است و تمام ویژگیهای یک سیستم را داراست و در عین سادگی همچون دیگر سیستمها پیچیدگیهای بسیاری دارد که ناشی از ویژگیهای منحضر به فرد آن است. بر یک سیستم قوانینی حاکم است. اجزاء آن با یکدیگر پیوسته و به یکدیگر بافته شده اند. کسی نمیتواند چیزی بر یک سیستم بیفزاید یا از آن کم کند یا حتی بگوید چرا سیستمی چنین شکل گرفته است. چرا خداوند اینگونه گفته یا چرا فلان آیه آنچنان نگاشته شده است؛ مگر با شواهد و دلایل کافی بتواند ادعای خود را به اثبات برساند. 
برای مثال در سوره اعراف آیه 69 به دستور خداوند واژه بسطه به صورت بصطه آمده. پژوهشگران اعجاز عددی قرآن کریم گفته اند که دستور بدین دلیل آمده که شمار ص های این سوره به عددی برسد تا مضرب نوزده درست درآید که خداوند این حرف را پس از الم در آغاز سوره به عنوان حروف مقطعه و پرمصرفترین حروف این سوره با مضرب نوزده آورده است. این میشود یک استدلال قابل قبول؛ هرچند ممکن است دلیل یا دلایل دیگری هم وجود داشته باشد که با تدبر بیشتر در آیات قرآن بازشناخته شوند.
از همین استدلال نیز میتوان نتیجه گرفت که تمام واژه ها- حروف و علامتهای قرآن کریم روی حساب و کتاب است تا یک سیستم به حساب آید که این خواست خداوند بوده و ما نباید خواست خود را جانشین خواست خداوند کنیم. به همین دلیل خداوند برای استدلال اعجاز قرآن به کفار میگوید نمیتوانید حتی یک آیه هم مانند آیات قرآن بیاورید.
همان گونه که نمیتوانیم چیزی بر یک سیستم بیفزاییم یا کم کنیم و اگر چنین کنیم کل سیستم دگرگونه و واژگونه میشود با قرآن نیز نمیتوانیم چنین برخوردی داشته باشیم. کهکشانها یک سیستم کیهانی را تشکیل میدهند(مقاله شکل کیهان در قرآن) منظومه شمسی همان گونه که از نامش پیداست یک سیستم است. یک وبسایت یک سیستم است. یک خانواده یک سیستم اجتماعی را شکل میدهد. آیا ممکن است تغییری در منظومه شمسی ایجاد شود؟ مثلا ماه زمین به جایی دیگر رود؟ آیا میتوان بر یک وبسایت چیزی افزود یا چیزی از آن کاست؟ آیا یک غریبه میتواند وارد سیستم خانوادگی یک خانواده شود؟ 
آری قرآن کریم دایره المعارف کل هستی است. بنابراین ترجمه یا تفسیر کل آن غیرممکن است و ترجمه برخی آیات آن در صورتی که با پژوهش صورت گیرد تنها میتواند آگاهی هایی به ما بدهد. کدام دانشمندی وجود داشته یا دارد که بر تمام دانشها و آگاهیها احاطه علمی داشته باشد تا توانسته باشد یا بتواند کل قرآن را ترجمه یا تفسیر کند؟ 
اصولا ترجمه و تفسیر گتره ای یعنی از سوره حمد تا سوره ناس تنها یک سراب است. چگونه است وقتی میخواهیم دایره المعارفی را در زمینه ای تدوین کنیم هر واژه آن را به یک یا چند خبره و اهل فن میدهیم تا یک یا چند مقاله برای آن واژه بنویسند؛ ولی هنگامی که به دایره المعارف کل هستی یعنی قرآن کریم میرسیم این رسم را به کنار میگذاریم و از شرح واژه های کلیدی(و نه آیه های محوری) در یک آیه و سپس در ارتباط با کل قرآن خودداری میکنیم و اجازه میدهیم هرکس که دستی بر قلم دارد به ترجمه کل قرآن بپردازد؟   
 برخی میپرسند پس آنان که عربی نمیدانند چه کنند؟ نگارنده پاسخ این پرسش را در مقاله افلا یتدبرون القران داده است. ولی به گونه ای خلاصه باید گفت: هرآن کس که مسلمان باشد یا نباشد، عرب باشد یا غیر عرب، اصول زبان عربی را بداند یا نداند، برای فهم قرآن طبق دستور قرآن(افلا یتدبرون القرآن؟- نساء:82- محمد:24) باید قرآن را تدبر کند تا بتواند به اندازه دانش- درک- و جهان بینی خویش- از قرآن مجید بهره ای برگیرد و همواره این موضوع را نیز در نظر داشته باشد که تنها بهره گرفته و به کلیت آنچه که منظور نظر خداوند بوده دست نیافته است.
بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که: تنها آنگاه ترجمه یا تفسیر برخی آیات میتواند مفید واقع شود که کسی را در تدبر قرآن یاری رساند.
چرا در مورد ترجمه و فهم قرآن کریم به چنین عقیده ای رسیده ام؟ با مثالی ساده ولی تفکر برانگیر پاسخ میدهم:
والنجم اذا هوی(نجم: 1) تاکنون هیچ ترجمه یا تفسیری را ندیده ام که بگوید چرا خداوند واژه هوی را به کاربرده و از به کارگیری واژگان دیگری خودداری کرده است که معناهایی را میدهند که مترجمین و مفسرین به کارمیگیرند. بویژه آنکه این آیه یکی از آیه های مهم قرآن و خداوند برای آن ارزش ویژه ای قائل است به دلایل زیر:
-         خداوند در اول سوره قرارش داده است.
-         نام سوره را از این آیه گرفته است.
-         به هوی شدن یک ستاره سوگند یاد کرده است. پس معلوم میشود که موضوع آیه برای خداوند بسیار مهم است و اگر ما مدعی هستیم که قرآن و خدا را دوست داریم باید به معنای اصلی واژه هوی پی ببریم و شانه خالی کردن از فهم آن جفاکردن به قرآن است.
-   در این سوره به معراج رسول اکرم اشاره شده که بی ارتباط نیست.

نگارنده در حد توان خود و با زحمتها و پژوهشهای زیاد در زمینه های کیهان شناسی و انسان شناسی(و با برخورداری از هدایت های الهی که اگر نبود دستیابی به این حقایق امکان نداشت) برخی از آیات کیهان شناسی و انسان شناسی قرآن کریم را قابل فهم کرده است که هر نوجوان یا جوانی به دانستن این رمزورازها علاقمند است. مثلا در فهم واژه هوی که مربوط به شکل گیری یک سیاهچاله است مقاله بلندی با عنوان ابواب السماء(سیاهچالگان) نگاشته است که هم مستدل و هم خرسندکننده هر خواننده ای است.(همه مقاله های یادشده در محیط مجازی اینترنت موجودند)
احمد شماع زاده - 28 دیماه 1390

Tuesday, April 3, 2012

صابئین


صابئین(صابئون)
در قرآن کریم نام پیروان دینی در سه آیه با یکی از دو گونه بالا آمده است. در فرهنگ واژگان آمده است که صابئه یا صابئون خود را پیرو دین نوح میدانند و گفته میشود که ستاره پرست بوده اند(به همین دلیل برخی ترجمه های قرآن آنان را ستاره پرست تلقی کرده اند که درست نیست) و نیز آمده است که صابئی کسی را گویند که از دین خود خارج شده و به دین دیگری بگرود. 

پس نتیجه میگیریم که پیروان این دین بدین دلیل با این نام مشهور شده اند که پیش از دین کنونی خود دین دیگری داشته اند و از آنجا که در خرمشهر آنان را صبی(با ضم صاد و تشدید باء) میخوانند و در فرهنگ واژگان آمده است که صب و صبا(با تشدید باء) یعنی آب را ریخت یا در رود فرود آمد و صبیب یعنی عرق تن. از سوی دیگر چون در خرمشهر به آنان منداوی نیز میگویند و مندی(با ضم میم و تشدید دال) یعنی جای آب دادن یا به عرق دراوردن اسبان. و به این دلیل که مقر و محله های آنان همواره در کنار آب بوده است و در آب فرورفتن (غسل تعمید) شرط ایمان آنهاست به این نتیجه میرسیم که آنان نه تنها دین خود را تغییر داده اند که نام دین خود را نیز(که با آن خوانده میشدند) در طول تاریخ تغییر داده اند زیرا که نام خوشایندی نبوده است. یعنی نام آنان که طبق قرآن از ریشه صبأ به معنای اول بوده به ریشه صبب به معنای دوم تغییرشکل و محتوی داده است. 

آنان طایفه ای هستند پیرو حضرت یحیی زکریا که همزمان با حضرت عیسی مسیح میزیسته و کمی پیشتر از او به پیامبری مبعوث شده و با وی نسبت خویشاوندی نیز داشته و در جوانی به شهادت رسیده است. حضرت زکریا همان پیامبری است که سرپرستی مریم مقدس را بر عهده داشته است و داستان فرزنددار شدن او(زاده شدن یحیی) در سالخوردگی زکریا و همسرش و اینکه کسی پیش از او بدین نام خوانده نشده در قرآن کریم آمده است. 

در دو آیه از سه آیه ای که اشاره شد نام آنان پس از یهود و پیش از نصاری آمده یعنی قرآن کریم دین آنان را در ردیف ادیان بزرگ یهود و مسیحیت آورده است و چنین به نظر می رسد که پیروان این دین بسیار زیادتر از شمار کنونی بوده اند که با گذشت زمان جذب دیگرادیان شده یا به دلایلی تحلیل رفته اند.

نام کتاب آنان کنرا به معنای کتاب بزرگ یا کتاب خدا است. قرآن مجید این موضوع را نیز تأیید میکند که آنان کتاب داشته و کتاب آنان کتابی بزرگ و سنگین همانند الواحی که خداوند در کوه طور به حضرت موسی داد بوده است آنجا که می فرماید: یا یحیی خذالکتاب بقوه(مریم:12) و باز از آنجا که قرآن مجید نام یحیی را در پنج آیه ذکر کرده و آیات بسیاری را به او اختصاص داده ارزش وی در نزد خداوند بیشتر مشخص میشود. مانند همین آیه که پس از بقوه میفرماید در کودکی به او حکمت عطاکردیم. و در آیات پس از آن(13-14 و 15) او را همچون عیسی بن مریم وصف کرده است. یا آنجا که خداوند پیش از تولد یحیی خبر تولد او را برای پدرش چنین وصف میکند: 
ان الله یبشرک بیحیی مصدقا بکلمه من الله و سیدا و حصورا و نبیا من الصالحین(آل عمران:39)

لقب مشهوری که برای یحیی(ع) ذکر شده و به احتمال زیاد در انجیل آمده "تعمید دهنده" است. همان گونه که عیسی(ع) ملقب به "مسیح"(بسیار مسح کننده که با مسح کردن بیماران را شفا میبخشید) است. ظاهرا وی مبدع غسل تعمید بوده و این واجب شرعی که شرط ایمان بوده از دین او به دین مسیحیت رفته است. البته بعید نیست که غسل تعمید تاریخی دیرینه تر نیز داشته باشد. در آغاز گفتار و به هنگام بحث پیرامون نام و عنوان صبی سخن از غسل و در آب رودخانه فرورفتن شد که بدین ترتیب با صفت و لقب پیامبر آنان نیز همخوانی دارد.

همچنانکه حضرت یحیی در قرآن بسیار ارزشمند وصف شده در انجیل نیز چنین است که مسیحیان نام او را بر فرزندان خود میگذارند(متاسفانه نامگذاری یحیی در میان مسلمانان بسیار کم است). بدین گونه: یوحنا(با تشدید نون که عبری است و نام اصلی اوست)- جوانی(با تشدید نون:ایتالیایی) -خوان(اسپانیولی)- جان(انگلیسی)- یانا(لهستانی) ژان(فرانسوی)- ایوان(روسی) - یوهانس(آلمانی)- ژوهانس(؟)- جوهانس(؟)- یوهان(؟)- یان(؟)   

همچنین در دین مسیحیت شب اول تابستان که کوتاهترین شب است به نام شب یحیی نامگذاری شده و روز آن را جشن میگیرند و بویژه عید کسانی است که نام آنان یحیی است. شب دوم را به احترام بانوانی که نام آنان یحیی(با تفاوتی که در عربی ه است) است نیز جشن میگیرند. 

در دین آنان خوردن گوشت خوک (مانند دین اسلام) و ازدواج مبلغین دینی(همچون کاتولیکها) حرام است. کشته شدن معصومانه و سربریدن یحیی در جوانی به خواسته زنی یهودیه به نام سالومه از او شهیدی اسطوره ای ساخته که طرز شهادتش بسیار دردناک و اندوهناک است. اسکار وایلد نمایشنامه ای دارد با عنوان سالومه که موضوع شهادت یحیی(ع) را به تصویر کشیده است. البته ممکن است نویسندگان مسیحی دیگری نیز در باره او و بویژه شهادتش کتاب یا نوشته ای داشته باشند.

پیروان این دین در آغاز در شام و حلب زندگی میکرده اند و به درستی مشخص نیست در چه زمانی به نواحی دیگر کوچ کرده اند. در حال حاضر شماری از آنان در بغداد و اطراف آن و شماری دیگر در دزفول- دشت میشان- اهواز و خرمشهر ساکنند. در خرمشهر و دزفول محله ای به نام خود دارند. بومی هستند و به زبان عربی سخن میگویند. پیشترها به کار زرگری مشغول بوده اند ولی اکنون تنها پیرمردانشان که ریش خود را نمیتراشند و لباس عربی بر تن میکنند به این کار اشتغال دارند و جوانهای آنها توانسته اند میزان تحصیلات خود را بالا برده و مانند دیگران به کارهای دیگری مشغول شوند.

جوانان آنان مصمم هستند در دین خود اصلاحاتی صورت دهند. آنان ملزم به انجام مراسم مذهبی خود هستند ولی شکل برپایی مراسم موجب رنجش آنان شده است. برای مثال آنان در مراسم ازدواج همانند غسل تعمید باید به میان آب رودخانه بروند و غسل کنند. جوانان بر این موضوع خرده گرفته میگویند چون امکان آلودگی آب رودخانه هست(و احتمال دستمایه تمسخر قرارگرفتن) پس بهتر است از آب پاکیزه در خانه استفاده کرد. 
مرحوم جلال آل احمد در سال 1345 برای تحقیق در مورد این دین به خرمشهر آمد. بیاد دارم که دبیر ادبیاتمان چند نفر از صبیهای کلاسمان را به هتلی که ایشان در آن اقامت داشت برد تا ویژگیهای مذهبی خود را برای او بازگویند.                                                                     
    احمد شماع زاده
پژوهش میدانی و نگارش اول: شهریور 1355
پژوهش کتایخانه ای و نگارش دوم: بهمن 1390

Monday, April 2, 2012

How do you see God?


How do you see God?
We can study in the tale about Solomon which is explained in the Holy Qur’an, when he made a mistake in his behavior to God and Almighty God gave him a slight punishment, he repented and God accepted it. Afterwards, he requested of God for grant him an unique and exclusive kingdom, He would grant nobody in the future. How wonderful application!! And more wonderful in which Almighty God accepted his request and granted him such a particular kingdom.
In your mind, why Almighty God accepted his such a great and wonderful application? I thought about this question so much. Finally, arrived at this conclusion in which God consider to the greater aims. So, He accepted his apply and with many proud expressed it in His Holy Book. One of these aims is that:
Almighty God would likes tell us “I’m for everybody so, who see me”. Solomon saw me so much merciful and open-handed, then I granted him everything he requested. If somebody like Solomon see me so much merciful and open-handed, then I’ll become for him so and give him from my extremely blessing, everything he apply. vast versa, if somebody see me close-handed and afraid if request of me something great, I hesitate to give him, consequently apply slight thing, I’ll become for him as he see me, close-handed:
“… and Jews told, God is close-handed. Be closed! their hands. They been banned by this impudence!! But He is open-handed and  grants everybody, everything He would likes.” (Holy Qur’an-Maedah: 64)

For reach to this target, you need a preparation that it is a strong belief and faith (not only by saying and thought) otherwise you can’t reach to your purpose.                        

Ahmad Shammazadeh - 2006