Tuesday, May 22, 2012

ساعت بيولوژيك

ساعت بيولوژيك

خلق ساعت بیولوژیک با باکتری 

پزشکی - محققان با انتقال ژن‌های کنترل‌کننده جمعیت در میکروارگانیسم‌ها با  نوعی باکتری، نوسانگری زیستی خلق کرده‌اند که مانند یک ساعت زیستی، در مصارف متعددی چون در انتقال داروها به بدن بیمار یا هماهنگ‌سازی فرایندهای حیاتی با کمک مغز کاربرد دارد.

محبوبه عمیدی: دانشمندان موفق به ایجاد یک ساعت میکروبیولوژی شده‌اند که از تعداد بسیار‌زیادی باکتری با قابلیت تشخیص هماهنگ زمان تشکیل‌شده است. این ابداع برای زیست‌شناسی ترکیبی یک قدم بزرگ رو به جلو خواهد بود و می‌تواند در طول زمان برای توسعه توزیع‌کننده‌های خودکار دارو که درون بدن بیمار کاشته می‌شوند و وظیفه تزریق میزان ثابت و منظمی از دارو را به داخل بدن دارند، به کار گرفته شود.
پیش از این‌ هم دانشمندان موفق به تولید سلول‌های یگانه‌ای شده بودند که می‌توانستند نقش نوسانگر - ابزاری که می‌تواند با انجام یک فعالیت خاص در یک بازه زمانی تکرار‌شونده و به واسطه برنامه‌ای منظم، زمان طی‌شده را محاسبه کند - را بازی کنند.
به گزارش نیچر، مارتین فاسنجر از مؤسسه ملی تکنولوژی سوئیس در بازل که در این تحقیق نهایی حضور نداشته، می‌گوید: «این برای اولین‌بارست که امکان تولید نوسانگرهای اختصاصی هماهنگ در ارگانیسم‌های متفاوت با جمعیت برابر فراهم شده است. اگر خلق این سیستم در سلول‌های پستانداران محقق شود، در آینده شاهد موفقیت‌های چشم‌گیری در زیست‌شناسی ترکیبی خواهیم بود».
این تحقیق شامل انتقال ژن‌های حامل پدیده بیولوژیکی quorum sensing یا احساس حد‌نصاب از دوگونه باکتریایی به ژنوم اشریشیا کولی می‌شود که بخشی از سیستم ارتباطی میان این باکتری‌ها در طبیعت می‌باشد. محققان به گونه‌ای این دو ژن را در مدار زیستی اشریشیا به یکدیگر متصل کرده‌اند که می‌توانند در صورت لزوم اثر یکدیگر را خنثی کنند. در واقع یکی از ژن‌ها مولکولی را تولید می‌کند که آسیل‌هوموسرین‌لاکتون یا(AHL) نام دارد و با انتشار از سلول اولیه درون سایر سلول‌ها باعث تولید میزان بیشتری از این ماده در آنها می‌شود. اما این چرخه زیستی به گونه‌ای طراحی‌شده که افزایش حجم (AHL) و گذر آن از حد نصاب تعریف‌شده در سلول‌ها می‌تواند با فعال‌کردن ژن دیگر باعث شکست مولکول‌های تولید شده و حفظ تعادل شود.

بنا به گفته محققان این چرخه زیستی اثر متقابل مثبت یا منفی در تولید(AHL) مانند آونگ یک ساعت پاندولی قدیمی کار می‌کند و باعث می‌شود میزان گسترش پرگنه به طور منظم کنترل شود. هدایت این تیم تحقیقاتی را جف هاستی، زیست‌شناس مولکولی و مهندس زیستی دانشگاه کالیفرنیا در سن‌دیه‌گو به عهده داشته است. این تیم برای مشاهده تغییرات میزان (AHL) محیط و تأثیر آن بر جمعیت ای.کولی از یک پروتئین گزارشگر تابنده زیستی که به وسیله یک ژن اختصاصی رمز‌گذاری‌شده استفاده کرده است. این پروتئین با بالاتر رفتن میزان (AHL) و افزایش جمعیت باکتری درخشان‌تر ‌شده و به این ترتیب تغییرات هماهنگ را با تغییر تابش نور نشان می‌دهد.

آهنگ زندگی در سیستم طراحی‌شده توسط هاستی و همکارانش، باکتری‌ها در یک ابزار میکروسیال ساکن شده‌اند که برای ارسال مواد غذایی و خروج ضایعات حاصل از رشد و نمو آنها در آن کانال‌های باریکی تعبیه شده است. مطابق گزارش این تیم تحقیقاتی سرعت عمل نوسانگر این ساعت بیولوژیک و قدرت آن با سرعت ارسال موادغذایی به محیط و خروج مواد زائد ایجاد‌شده توسط باکتری‌های کلونی به وسیله کانال‌های ارتباطی دستگاه رابطه مستقیم دارد.
محققان پس از شکست‌های متعدد جهت تبدیل نتایج علمی به کار آزمایشگاهی در نهایت توانستند این ساعت باکتریایی را به کار وادارند. نکته اینجا بود که این دستگاه تنها در طول شب می‌توانست زمان کافی برای رسیدن به تعداد حد نصاب جهت شکستن ماده مؤثر (AHL) و آغاز چرخه زیستی مورد نظر گروه را در اختیار ژن‌های اضافه‌شده به باکتری بگذارد.
هاستی می‌گوید: «تجربه نشان داد ما به ابزاری نیاز داریم که بتواند حجم بسیار‌زیادی از این سلول‌ها را در مرحله نوسان نگه دارد و علاوه بر این با به کارگیری جریانی از سیالات، امکان خروج مولکول‌های اضافی (AHL) را که به خودی‌خود شکسته نمی‌شوند از محیط فراهم کند».
فاسنجر معتقد است توسعه این ساعت باکتریایی هماهنگ می‌تواند باکتری‌ها را به حسگرهای زیست شناختی مؤثری تبدیل کند و علاوه بر این به محققان اجازه دهد شناخت بهتری از آهنگ پویای زیستی در بدن جانداران پیدا کنند. او به این نکته هم اشاره می‌کند که بسیاری از فعالیت‌ها در بدن انسان مانند عمل هم‌زمان سلول‌های عصبی برای ایجاد یک سیگنال که منجر به عکس‌العمل متناسب با آن توسط مغز خواهد شد، نمونه‌ای از هماهنگی و هم‌زمان‌سازی طبیعی فعالیت‌ها میان سلول‌های بدن است.
فاسنجر می‌گوید: «شاید بتوانیم در آینده دستگاهی طراحی کنیم که امکان هدایت مغز را داشته باشد یا اطلاعات بیشتری در مورد هماهنگی میان سلول‌های نزدیک به هم به دست بیاوریم یا زمانی برسد که قادر به درک آسیب‌شناختی عدم‌هماهنگی برخی سلول‌ها با روند زیستی مورد نظر بشویم. بدون‌شک نوسان همگام نقش بسیار‌حائز اهمیتی در زیست‌شناسی خواهد داشت».
هاستی می‌گوید: «تجربه فعلی درس بسیار‌با‌ارزشی در زمینه چرخه زیستی برای ما داشت، دیدیم که به پیچیدگی چندانی برای دست پیدا کردن به الگوهای پیچیده زیستی نیازی نیست. ما توانستیم تمامی این تغییرات را با استفاده از دو ژن متفاوت ایجاد کنیم، این یک تجربه فوق‌العاده است که نشان می‌دهد برای خلق الگوهای رفتاری پیچیده نیاز به ژن‌های فراوان و پیچیدگی غیر‌قابل پیش‌بینی نخواهیم داشت». منبع: Khabar online

*****
ساعت بيولوژيكي بدن بسيار كهن‌تر از تصورات پيشين است
                                 (ایسنا - سرویس علمي و فناوري)


دانشمندان دانشگاه كمبريج دريافته‌اند كه ساعت بيولوژيك بدن از 2.5 ميليارد سال قبل كار خود را آغاز كرده است. به گفته دانشمندان، مكانيزم كنترل كننده خواب و پرواززدگي بسيار كهنتر از تصورات پيشين است. اين دانشمندان موفق به شناسايي آنزيم پروكسيردوكسين(PRX) شده‌اند كه «ساعت پدربزرگ» نام گرفته است. اين ساعت در يك دوره 24 ساعته حتي در تاريكي مطلق كار مي‌كند. محققان توانستند چرخه مشابه PRX را در موش‌ها،‌ حشره ميوه، يك گياه، يك قارچ، يك جلبك، باكتري و حتي در ساده‌ترين حيات سلولي يعني آرکی شناسايي كنند. طبق يك تحليل توالي ژنتيكي، آغاز به كار اين ساعت در حدود 2.5 ميليارد سال پيش در دوران رويداد بزرگ انتقال اكسيژن رقم خورده كه طي اين دوره بحراني، انتشار اكسيژن از طريق فوتوسنتز در جو به شكل متراكم درآمده است. به عقيده محققان، اين آنزيم در زمان افزايش سطوح اكسيژن توسط بالا رفتن قله‌هاي فوتوسنتز مرتبط با نور روز از آسيب‌ديدن سلولهاي اوليه جلوگيري مي‌كند. به عقيده اين محققان، PRX براي ادامه حيات موجودات به يك ساعت ابتدايي تبديل شده است. به گفته آنها، موجودات با اين قابليت مقدماتی بهتر خود را منطبق مي‌كردند. در زمان ظهور اين آنزيم در 2.5 ميليارد سال پيش، زمين از سرعت گردش بيشتري برخوردار بوده و روزهاي آن 11 ساعت بودند. اين آنزيم به گفته دانشمندان در طول زمان خود را با چرخه شبانه‌روزي منطبق كرده است.

قرآن و ژنتیک(چهارپايان ويژه قرآني) را نیز ببینید.

اندیشه هایی نو , پندارهایی نیکو - 4


اندیشه هایی نو و پندارهایی نیکو - 4

نیکوس کازانتراکیس نقل می کند که در دوران کودکی، یک پیله کرم ابریشم را بر روي درختی می یابد، درست هنگامی که پروانه خود را برای خروج از پیله آماده می سازد. اندکی منتظر می ماند اما سرانجام چون خروج پروانه طول می کشد تصمیم می گیرد این فرآیند را شتاب بخشد. با حرارت دهان خود آغاز به گرم نمودن پیله می کند، تا اینکه پروانه خروج خود را آغازمی کند. اما بال هایش هنوز بسته اند و اندکی بعد می میرد.
او می گوید:
بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود; اما من انتظارکشیدن نمی دانستم. آن جنازه  کوچک تا به امروز یکی از سنگین ترین بارها بر روی وجدان من بوده است. اما همان جنازه باعث شد درک کنم که یک گناه حقیقی وجود دارد: 
فشار آوردن بر قوانین بزرگ کیهان
بردباری لازم است و نیز انتظار زمان موعود را کشیدن; و با اعتماد راهی را دنبال کردن که خدا برای زندگانی ما برگزیده است.

نویسنده ؟    ویرایشگر: احمد شماع زاده

Monday, May 21, 2012

اندیشه هایی نو , پندارهایی نیکو - 3

گابریل گارسیا مارکز به سرطان لنفاوی مبتلاست و می‌داند عمر زیادی برایش باقی نیست. بخوانید چگونه در این نامهٔ کوتاه از جهان و خوانندگان خود خداحافظی می‌کند:

«اگر
پروردگار لحظه‌ای از یاد می‌برد که من آدمکی مردنی بیش نیستم و فرصتی ولو کوتاه برای زنده ماندن به من می‌داد از این فرجه به بهترین وجه ممکن استفاده می‌کردم. به احتمال زیاد هر فکرم را به زبان نمی‌راندنم، اما یقینا هرچه را می‌گفتم فکر می‌کردم. هر چیزی را نه به دلیل قیمت که به دلیل نمادی که بود بها می‌دادم. کمتر می‌خوابیدم و بیشتر رویا می‌بافتم؛ زیرا در ازای هر دقیقه که چشم می‌بندیم، شصت ثانیه نور از دست می‌دهیم. راه را از‌‌ همان جایی ادامه می‌دادم که سایرین متوقف شده بودند و زمانی از بستر بر می‌خواستم که سایرین هنوز در خوابند. اگر پروردگار فرصت کوتاه دیگری به من می‌بخشید، ‌ ساده‌تر لباس می‌پوشیدم، در آفتاب غوطه می‌خوردم و نه تنها جسم که روحم را نیز در آفتاب عریان می‌کردم. به همه ثابت می‌کردم که به دلیل پیر شدن نیست که دیگر عاشق نمی‌شوند بلکه زمانی پیر می‌شوند که دیگر عاشق نمی‌شوند. به بچه‌ها بال می‌دادم، اما آن‌ها را تنها می‌گذاشتم تا خود پرواز را فرا گیرند. به سالمندان می‌آموختم با سالمند شدن نیست که مرگ فرا می‌رسد، با غفلت از زمان حال است. چه چیز‌ها که از شما‌ها [خوانندگانم] یاد نگرفته‌ام...
یاد گرفته‌ام همه می‌خواهند بر فراز قلهٔ کوه زندگی کنند و فراموش کرده‌اند مهم صعود از کوه است. یاد گرفته‌ام وقتی نوزادی انگشت شصت پدر را در مشت می‌فشارد، او را تا ابد اسیر عشق خود می‌کند. یاد گرفته‌ام انسان فقط زمانی حق دارد از بالا به پایین بنگرد که بخواهد یاری کند تا افتاده‌ای را از جا بلند کند. چه چیز‌ها که از شما یاد نگرفته‌ام... .
 احساساتتان را همواره بیان کنید و افکارتان را اجرا. اگر می‌دانستم امروز آخرین روزی است که تو را می‌بینم، چنان محکم در آغوش می‌فشردمت تا حافظ روح تو گردم. اگر می‌دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می‌بینم، چنان محکم در آغوش می‌فشردمت تا حافظ روح تو گردم. اگر می‌دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می‌بینم، به تو می‌گفتم «دوستت دارم» و نمی‌پنداشتم تو خود این را می‌دانی. همیشه فردایی نیست تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلت‌ها به ما دهد.
کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آن‌ها علاقه و نیاز داری. مراقبشان باش. به خودت این فرصت را بده تا بگویی: «مرا ببخش»، «متاسفم»، «خواهش می‌کنم»، «ممنونم» و از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن.
هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری. خودت را مجبور به بیان آن‌ها کن. به دوستان و همه‌ی آنهایی که دوستشان داری بگو چقدر برایت ارزش دارند. اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود و روزی با اهمیت نخواهد گشت.
آرزو می‌کنم و امید دارم از این نامه‌ی کوتاه خوشتان آمده باشد و آن را برای تمام کسانی که به آن‌ها علاقه‌مندید بفرستید.»              
 همراه با عشق
«گابریل گارسیا مارکز»
 

منبع: مجله «بخارا»؛ شماره ۸۲؛ ص ۷۸ و ۷۹ .
A Farewell Letter
  If for an instant God were to forget that I am rag doll and gifted me with a piece of life, possibly I wouldn't say all that I think, but rather I would think of all that I say. I would value things, not for their worth but for what they mean. I would sleep little, dream more, understanding that for each minute we close our eyes we lose sixty seconds of light .
I would walk when others hold back. I would wake when others sleep. I would listen when others talk, and how I would enjoy a good chocolate ice cream! If God were to give me a piece of life, I would dress simply, throw myself face first into the sun, baring not only my body but also my soul. My God, if I had a heart, I would write my hate on ice, and wait for the sun to show. Over the stars I would paint with a Van Gogh dream a Benedetti poem, and a Serrat song would be the serenade I'd offer to the moon. With my tears I would water roses, to feel the pain of their thorns, and the red kiss of their petals .
My God, if I had a piece of life... I wouldn't let a single day pass without telling the people I love that I love them. I would convince each woman and each man that they are my favorites, and I would live in love with love. I would show men how very wrong they are to think that they cease to be in love when they grow old, not knowing that they grow old when they cease to love! To a child I shall give wings, but I shall let him learn to fly on his own. I would teach the old that death does not come with old age, but with forgetting. So much have I learned from you, oh men ...
I have learned that everyone wants to live on the peak of the mountain, without knowing that real happiness is in how it is scaled. I have learned that when a newborn child squeezes for the first time with his tiny fist his father's finger, he has him trapped forever. I have learned that a man has the right to look down on another only when he has to help the other get to his feet. From you I have learned so many things, but in truth they won't be of much use, for when I keep them within this suitcase, unhappily shall I be dying.
~ GABRIEL GARCIA MARQUEZ

بر خلاف آنچه در ایران جاری است !!!



بر خلاف آنچه در ایران جاری است !!!


سال 1973 من مدیر پروژه برنامه ساخت و پرتاب ماهواره هند شدم. هدف ما قرار دادن ماهواره هند در مدار تا سال 1980 بود. به من بودجه و نیروی انسانی لازم داده شد و صراحتاً به من گفته شد که تا سال 1980 باید ماهواره را به فضا پرتاب کنیم. هزاران نفر با هم در تیم های علمی و فنی برای دستیابی به هدف کار می کردند.
ماه آگوست سال 1979، ما اطمینان داشتیم که برای پرتاب آماده هستیم. به عنوان مدیر پروژه، من به مرکز کنترل پرتاب رفتم. چهار دقیقه قبل از پرتاب، کامپیوتر شروع به تست موارد تنظیم شده در چک لیست کرد. یک دقیقه بعد، برنامه کامپیوتری تست را متوقف کرد؛ نمایشگر خبر از اشکال در برخی از مولفه های برنامه می داد. متخصصان همراه من گفتند که جای نگرانی نیست؛ آنان محاسباتی انجام دادند و گفتند که می توانیم ادامه دهیم. بنابراین برنامه کامپیوتری را متوقف کردم و وضعیت را به حالت دستی تغییر دادم و دکمه پرتاب راکت را زدم. در مرحله اول همه چیز خوب کار کرد. در مرحله دوم اشکالی پیش آمد و راکت به جای اینکه به سمت فضا حرکت کند در خلیج بنگال سقوط کرد. این یک شکست بزرگ بود!!
پرتاب ساعت 7 صبح انجام شده بود و رئیس سازمان تحقیقات فضایی هند ساعت 7 و 45 دقیقه صبح یک کنفرانس خبری با حضور خبرنگاران داخلی و خارجی ترتیب داد و خود پشت تریبون قرار گرفت و گفت که مسئولیت این شکست را به عهده می گیرد. او گفت که تیم تحت رهبری او در این مدت سخت کار کرده اند اما پشتوانه فنی بیشتری نیاز بوده است. او به رسانه ها اطمینان داد که سال بعد یک پرتاب موفق خواهند داشت. من مدیر پروژه بودم و این شکست، به دلیل کوتاهی و اشتباه من بود، اما او به عنوان رئیس سازمان، مسئولیت شکست پرتاب را به عهده گرفته بود.

سال بعد، در جولای 1980، دوباره پرتاب ماهواره را اجرا کردیم و این بار موفق شدیم. مردم همه خوشحال بودند. دوباره یک کنفرانس خبری برگزار شد. رئیس سازمان تحقیقات فضایی من را به کناری کشید و گفت: «امروز تو کنفرانس خبری را برگزار میکنی.» آن روز یک درس خیلی مهم یاد گرفتم. وقتی خطایی پیش آمد، رهبر سازمان آن را به عهده گرفت. وقتی موفق شدیم، آن را به تیمش نسبت داد. بهترین درس مدیریتی که یاد گرفته بودم از خواندن کتابها بدست نیامده بود بلکه از آن تجربه حاصل شده بود.
نویسنده ؟    ویرایشگر: احمد شماع زاده

Sunday, May 20, 2012

سفرِ کهکشانی International Space Station

چه احساسی‌ می‌‌کنید وقتی‌ که بالایِ سیاره زمین پرواز می‌‌کنید ؟

ناسا (NASA) می‌‌گوید: اگر میخواهید در این احساس شریک باشید، این ویدئو را تماشا کنید که از ایستگاهِ بین المللیِ فضا International Space Station گرفته شده است. فیلم از اقیانوسِ آرام آغاز میشود و به خیلی‌ جاها سفر می‌کند(آمریکای شمالی و جنوبی، قطب جنوب، لس آنجلس، ونکوور، ویکتوریا، سیاتل، پورتلند، تگزاس، نیومکزیکو و مکزیکو سیتی، خلیج مکزیک، شبه جزیره یوکاتان، رعد و برق در اقیانوس آرام، گواتمالا، پاناما، کلمبیا ، اکوادور، پرو، شیلی و آمازون). خودتان با تماشایِ این فیلم میتوانید شاهدِ سفرِ کهکشانی باشید.

What_does_it_feel_like_to_fly_over_planet_Earth.mp4What_does_it_feel_like_to_fly_over_planet_Earth.mp4
2677K   Download  

ضرب المثل های پارسی


ضرب المثل های پارسی
 
در جدول زیر ضرب المثل های پارسی  بر اساس حروف الفبا دسته بندی شده اند که شما عزیزان علاقمند به آشنایی هر چه بیشتر زبان پارسی می توانید با کلیک روی هر حرف ضرب المثل هایی که با همان حرف انتخابی شما شروع میشوند را مشاهده و مطالعه بفرمائید.
 
 
با تشكر از سپنتا
"DeleAria Group www.delearia.com"
 

حجاب شرعی در عصر پیامبر

نامه و کتاب یک دوست

با سلام
به پیوست، متن کامل کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر که حاصل چهار سال زحمتِ پی‏گیرانه و بالغ بر 1017 صفحه است را تقدیم می‏دارم. ممنون می‏شوم در صورت صلاحدید آن را در اختیار سایر محققان و علاقمندان نیز قرار دهید. در پناه حق.
امیر ترکاشوند
 
hejab ordibehesht90.pdfhejab ordibehesht90.pdf
6816K   View   Download  

دروغهای علمی

دروغهای علمی 
نویسنده?
 

 حکایت من و مدرسه و دروغ، حکایت من است و شب کویر و ستاره. اما ظاهرا چرخه یکسان بوده و اساتید نیز هر از چندی دروغی را به اذهان خام ما می بسته اند که دانستن آنها جدای از یادآوری خاطرات شیرین و سخت گذشته، مزید نمکی است بر دردهای چوب و شلنگ (همدردی مجدد با دهه پنجاه و شصتی ها).
1-نیوتن جاذبه را به خاطر افتادن سیب بر روی سرش کشف کرد. این داستان را همیشه در مدرسه ها می شنیدیم که نیوتن عزیز زیر درخت سیب نشسته بوده و سیبی که در همان اثنا روی سرش می افتد او را به فکر می اندازد و نهایتا قانون جاذبه توسط او کشف می شود. اما واقعیت این است که خود نیوتن هیچگاه این داستان را مطرح نکرده است و این داستان چندین دهه پس از کشف قانون نیوتن و بعد از مرگ وی بر سر زبانها افتاد. شاید این داستان را باید بزرگترین دروغی که در مدرسه ها به ما گفته اند نام گذاشت.
نیوتن
۲- فصل ها بخاطر نزدیکی زمین به خورشید بوجود می آیند. به ما یاد دادند که بخاطر تغییر فاصله زمین از خورشید فصل ها از بهار به تابستان، پاییز و زمستان تغییر می کنند. این افسانه غلط است. در واقع در بسیاری از شهرها در فصل تابستان، فاصله بین زمین و خورشید، بیشتر از فصل های دیگر است. تحقیقات علمی این نکته را اثبات کرده اند که تغییر فصول بدلیل تغییر زاویه زمین بر روی محور خود ایجاد می گردد. هنگامی که زمای به صورت عمود بر خورشید قرار می گیرد تشعشع بیشتری را نیز دریافت می کند.
تغییر فصل ها
۳- سیاه چاله هر چه در اطرافش باشد را می خورد. (به درون خود می کشد) در مدرسه تصور شرورانه ای از سیاه چاله به ما دادند و می گفتند که سیاه چاله هر شئ اطرافش را بدرون خود می کشد. اما این تمام حقیقت نیست. سیاه چاله اجسام را به داخل خودش می کشد اما نه لزوما همه اجسام. به دلیل گرایش بالا در سطج سیاه چاله عمل کشش به سمت سیاه چاله رخ می دهد اما همواره این گرایش بر گرایش دیگر ستاره ها برتری نخواهد داشت.
سیاه چاله
۴- دیوار چین از کره ماه قابل رویت است. این داستان هیچ گاه به اثبات نرسیده است و در هیچ تصویر گرفته شده از خارج زمین، دیوار چین را نمی توان دید.
دیوار چین
۵- هشت لیوان آب در طول روز برای سلامتی ضروری است. این یک باور عمومی است که برای زنده ماندن حتما می بایست آب خورد. و روزی هشت لیوان آب را ضروری می دانستند. اما واقعیت کمی متفاوت تر است. به منظور حفظ هیدراته بدن، می توانیم از نوشیدنی های دیگر نظیر میوه، آب میوه و سبزیجات استفاده کنیم که نیاز بدن به آب را تا حدودی تامین می کنند. بنابراین صرف ضرورت نوشیدن روزی هشت لیوان آب کاملا اشتباه است.
8 لیوان آب در روز
۶- مغز انسان دارای حواس پنج گانه است. این واقعیت که مغز انسان دارای پنج حس بینایی، بویایی، چشایی، شنوایی و لامسه است را همه در مدرسه ها آموخته ایم. اما این نیز یک فریب علمی بزرگ است. چرا که دانشمندان معتقدند مغز انسان دارای حواس دیگری نظیر حس تعادل، سرعت، گرسنگی، خارش، اکستراپولیت درد، اکستراپولیت حرارت (اکستراپولیت به این معنی است که شما قسمتی از موضوع را بدانید و بقیه آنرا بتوانید پیش بینی کنید. این مورد در نمودار های تحلیلی بسیار کاربرد دارد که نرم افزارهای محاسبه گر ادامه نمودار را با توجه به قسمت های موجود نمودار اکستراپوله می کنند) و امثالهم است. دانشمندان معتقد به این قضیه، حواس انسان را بین ۹ تا ۲۰ حس متغییر دانسته اند.
مغز انسان و حواس پنج گانه
۷- همه انسان ها متفاوت هستند. در تعالیم مدرسه این افسانه قهریه را آموختیم که چون انسان ها شیوه آموزش متفاوت دارند لذا با یکدیگر متفاوت هستند. اما تحقیقات و آزمایشات علمی حقیقت دیگری را به اثبات رسانده اند. حقیقت این است که انسان ها هنگام قرار گرفتن در معرض موارد مشابه، رفتار یکسانی را نشان می دهند. و با توجه به تحقیقات تنها ویژگی های ظاهری بسیار از انسان ها متفاوت می باشد اما ویژگی رفتاری آنها در شرایط مشابه، یکسان است. (خوانندگان عزیز توجه نمایند که صحبت از تفکر جمعی و علمی درمیان است و وجود استثناء در اینگونه تحقیقات کاملا بدیهی به تظر می رسد و چه بسا تایید کننده صحت آزمایش باشد).
همه انسانها
۸- گاز CO2 آلاینده است و مضر. حتما بیانیه های مختلف در مورد کاهش مصرف گاز دی اکسیدکربن جهت کنترل گرمایش زمین وکمک به محیط زیست شنیده اید و همگی متفق القول از تاثیر منفی این گاز بر محیط زیست و سلامتی و آلودگی های آن صحبت کرده اند. اما حقیقت بازهم کمی متفاوت تر است. CO2 مسئول اینهمه آلودگی نیست. حدود ۸۰% از اتمسفر را گاز نیتروژن تشکیل داده است. اگر این مقدار بیشتر بود، بعنوان مثال اگر ۱۰۰% آن نیتروژن بود ما دیگر قادر به زندگی بر روی زمین نمی بودیم. حیات بر روی کره مین بدون وجود CO2 نیز غیر ممکن است.  چرا که گیاهان برای رشد و نمو نیاز به دی اکسید کربن دارند. در واقع مواد سمی صنایع مخلوط شده با CO2 مسئول آلودگی آن است.
آلایندگی گاز CO2
۹- خفاش کور است. در کلاس های درس آموختیم که خفاش ها کور هستند. اما درست نیست چرا که خفاش ها از سیستم Biosonar برای شناخت دنیای پیرامون خود استفاده می کنند. خفاش با دریافت پژواک صدای فرستاده شده می تواند موقعیت تمامی اشیاء اطرافش را تشخیص دهد. این سیستم تشخیص اشیاء بسیار دقیق و پیچیده است و شاید بهتر بود بجای لفظ کور برای سیستم بینایی پر برکت(نمی دونم چرا این اصطلاح را نوشتم!) خفاش، اصطلاح بهتری را به کار می بردند.
خفاش کور
۱۰- صدای اردک اکو نمی شود. (کواک کواک) خوب یادم هست که آموخته بودم صدای اردک ها اکو نمی شود. اما در آن روزگاران مثل بقیه آموخته هایم هیچ علاقه ای به دانستن دلیلش نداشتم. اما امروز دارم و میدانم! صدای اردک اکو می شود و مسئله این است که گوش ما انسانها قادر به شنیدن صدای اکو آن نیست. دانشمندان با طراحی اتاق مخصوص توانستند پژواک صدای اردک را بشنوند 
صدای اردک اکو نمی شود