Friday, May 25, 2012

طر‌ح‌درس درست‌نويسي، ويرايش و پالايش زبان فارسي

بسمه تعالي


طر‌ح‌درس درست‌نويسي، ويرايش و پالايش زبان فارسي


هدفهاي طرح:
هدف كاربردي:  حساس‌كردن همگان نسبت به درست‌‌نويسي در زبان فارسي.
               هدف پـايـاني:  پالايش و ويرايش زبان فارسي نه تنها در آموزشگاه‌ها، بلكـه
                                          در كارهاي فردي، پيوند‌هاي مدني و وابستگي‌هاي اجتماعي.

سخن‌نخست

درست‌نويسي در زبان فارسي با دشواري‌هايي به‌ گونه‌هاي زير روبه‌روست:
1. فرهنگستان‌زبان‌و‌ادب‌فارسي تاكنون نتوانسته‌است وظايف خود را به‌خوبي انجام‌دهد، ازجمله:
ـ هنوز تمام واژگان زبان فارسي را تعريف نكرده‌است.
ـ هنوز نگارش زبان فارسي را يكدست و سازمند نكرده‌است.
ـ بااينكه به ديگران رهنمود مي‌دهد، هنوز خود را وفادار به درست‌نويسي نشان‌نداده.
ـ نه‌تنها كوششي براي برابريابي واژگان عربي نكرده، بلكه از عربي‌نويسي نيز دوري‌نجسته.
ـ بخشي از برابرها و تعريف‌هايي كه براي واژگان و نگارش تصويب‌كرده، نيازها را براورده‌نكرده.
2. بي‌توجهي و بي‌دقتي روزنامه‌ها در نگارش، تاُثير واژگونه‌اي بر درست‌نويسي داشته و دارد.
3. كمتر كتاب يا نوشته‌اي را مي‌توان يافت كه از خطاهاي نگارشي و درست‌نويسي دور ‌باشد.
4.  كمتر ‌كسي يا سازماني خود را موظف به درست‌نويسي مي‌داند.
5.  كساني كه بتوانند كاملاٌ درست بنويسند بسيار كم‌اند. 
6.  پس‌رفت زبان ‌فارسي تا بدانجا رسيده‌است كه در كتاب‌هاي درسي آموزش زبان فارسي، براي برابرگزيني و آموزش واژگان سره فارسي از واژگان عربي بهره‌مي‌گيرند.
    بنابراين اگر آهنگ‌آن‌كرده‌ايم كه زبان فارسي را گسترش‌دهيم، ناگزير از درست‌نويسي و پالايش آن هستيم، و تاآنجاكه درتوان‌داريم بايد آن را از آميختگي‌ها پاك‌كنيم، و پس از آن، و يا دستكم همگاه با اين پاكسازي آن را گسترش‌دهيم.

چگونه درست‌نويسي را فراگيريم؟
تاكنون بدون برنامه‌اي درست، و داشتن يك طرح‌درس آموزشي، به دانش‌پژوهان(دانش‌آموز و دانشجو) گفته‌ايم بايد چنين‌و‌چنان نوشت، و كمتر نتيجة دلخواه را گرفته‌ا‌يم. زيرا نتوانسته‌ايم آنان را نسبت به درست‌نويسي حساس‌كنيم. آنان پس از آنكه به‌هرگونه نمرة قبولي را گرفته‌اند، در عمل و به هنگام كار، و نيز در كاركرد‌هاي مدني و اجتماعي خويش، انگيزه‌اي براي درست‌نويسي درخودنديده‌اند. بنابراين:
بايد درسي را پايه‌گذاري كنيم كه خود دانش‌پژوهان انگشت روي نا‌درستي‌ها گذارند و كاستي‌ها را ببينند، تا احساس نكنند وادارشده‌اند درست‌بنويسند، بلكه باوركنند كه خود، داراي انگيزه و پشتيبان درست‌نويسي هستند.   
هنگامي‌كه دانش‌پژوه در برابر نا‌درستي‌ها حساس‌شد، خرده‌خرده نسبت به هر واژه و نگارش نادرستي حساس مي‌شود، و نه‌تنها خود نا‌درست نمي‌نويسد، بلكه آنچه را كه كم‌و‌كاست دارد، ناخودآگاه درست‌مي‌كند و همچون رايانه نسبت به نوشته‌هاي ديگران دقيق و حساس‌مي‌شود.


پالايش زبان فارسي

چگونه زبان فارسي از خود دورشد؟
پس از ورود اسلام به ايران، گذشته از دانشمندان ايراني كه كتاب‌هاي خود را به زبان عربي مي‌نوشتند، آنان واژگان مختلف يوناني، رومي و ايراني را با گنجاندن حرفهايي چون «ط»، «ض» و «ص» به گونة عربي درمي‌آوردند.
در سده‌هاي پسين، درس‌خواندگان ايراني نيز واژگان‌، دستورها و پايه‌هاي زبان عربي را وارد زبان فارسي كردند و با آنها واژگان تازه‌اي ساختند و طرح‌هاي نوي در زبان فارسي درانداختند. زيرا گرايش روز آن دوران به گونه‌اي بود كه به كسي درس‌خوانده و «ملا» مي‌گفتند كه اين شيوه را به‌كاربندد(اين شيوه در دوره قاجاريه به اوج خود رسيد). همان‌گونه كه امروزه نيز گرايش روز چنين است و هرانكس كه چند واژه فرنگي را وارد زبان فارسي كند، فرنگ‌رفته و فرهيخته‌اش مي‌خوانند.
 بدين ترتيب بود كه زبان فارسي ازخوددورشد. با اين شيوه، آنان نه‌تنها خدمتي به زبان عربي و كمكي به فهم آن نكردند، بلكه زبان دين را نيز ويران‌ساختند. زيرا واژگان عربي واردشده در زبان فارسي نه ترجمان زبان دين، و نه ترجمان زبان امروزين عربي است.

فرايند پالايش زبان فارسي را مي‌توان به چند دوره بخش كرد، به گونه زير:
 فردوسي و شاهنامه‌اش: بي‌گمان اولين پالايشگر زبان فارسي، فردوسي توسي است كه نيازي به روشنگري ندارد. خود نيز گفته‌‌است:
بسي رنج‌بردم در اين سال سي                        عجم زنده‌كردم بدين پارسي
 دستاورد جنبشها: در گذر تاريخ، هرازچندگاهي جنبشهايي ملي‌گرايانه در ايران رخ‌داد كه در پالايش زبان فارسي، يا كارايي چنداني نداشتند و يا كارامدي آنها ديري نپاييد.
 پيشگامي رضاخان: رضاخان نيز، نه به‌پشتيباني از زبان فارسي كه به‌انگيزه نوخواهي و نوگرايي، در زدودن برخي واژه‌هاي عربي و فرانسوي از زبان فارسي گامي فرا‌پيش‌نهاد، ولي او هم در كار خود چندان كامياب نشد و نتوانست اين دگرگوني‌ها را به همگان برساند و گفتار و نوشتار همگان را دگرگون سازد. نوسازي نام بسياري از شهرها و ديگر دگرگوني‌ها در واژگان وابسته به ارتش، وزارت‌خانه‌ها، و ديوان‌خانه‌هاي دولتي در دورة او پي‌ريزي شد. 

آخرين گام: آخرين گامي كه در زمينه پالايش زبان فارسي گذاشته ‌شد، از سالهاي پاياني حكومت پيشين كشورمان آغاز گشت و پس از انقلاب اسلامي پي‌گيـري‌، و با بنيـانگذاري ‹فرهنگستان‌زبان‌و‌ادب‌فارسي› اميدهايي برانگيخته شد. اميدمي‌رود فرهنگستان با يك خودبازنگري و خودتكاني در لاكي كه كارگزاران رضاخان فروافتادند، درنيفتد و همگام با واژه‌گزيني‌هاي علمي و كارويژگي، در پويا‌كردن زبان فارسي نيز بكوشد.

و اين گام: نتيجه كار اين طرح‌درس نيز همانا پالايش زبان فارسي است. آنهم به‌گونه‌اي‌كه در آغاز گفتار آمد. در دوره‌هاي پيشين پالايش، واژه‌هايي جايگزين واژگان بيگانه شد، ولي اين جايگزيني نتوانست واژه‌هاي عربي و حتي در دهه‌هاي اخير واژه‌هاي فرنگي را از زبان فارسي بزدايد. اين طرح‌درس، به دانش‌پژوهان مي‌آموزد كه فارسي را تاآنجاكه درتوان‌دارند فارسي بنويسند و آن را از آميختگي‌ها و ناسره‌ها بزدايند، به‌گونه‌اي‌كه نوشتارشان گفتار آنان را نيز دگرگون سازد.
    آنگاه كه اين طرح‌درس جاي خود را در ميان درس‌هاي دانش‌پژوهان ايراني و انيراني بازكند، و همگان ببينند زبان فارسي تاچه‌اندازه زيبا و پربار بوده و چه دگرگوني‌هايي در زبان فارسي پديدار گشته‌است، ديري نخواهد پاييد كه آخرين ته‌نشين‌هاي واژگان ناهمگون نيز، به كوشش خودجوش فارسي‌زبانان و دوستداران زبان فارسي زدوده‌‌خواهدشد.
پس: فارسي را پاس بداريم! و به اين ‌طرح‌درس توجه‌كنيم، و در انجام‌دادن آن بكوشيم.

نكته‌هايي كه پيش از آغاز درس، بايد به‌ديد‌آيد:
1. از‌آنجا‌كه دانش‌پژوهان آغازكنندة درس در اين طرح‌اند، بايد نكته‌سنج باشند و پيش از آغاز درس نكته‌هاي زير را بدانند و سپس به‌كار‌بندند:
الف ـ دستورهاي‌ درست‌نويسي ‌و ‌پالايش‌ زبان‌ فارسي را كه پس‌از‌اين خواهدآمد، بياموزند.
ب ـ تاآنجاكه به زيبايي نگارش زيان نرساند، از كاربري واژه‌هاي بيگانه خودداري، و برابرهاي فارسي را در متن آموزشي جايگزين‌كنند.(پيوست‌ها را ببينيد.)
ج ـ با برخي نشانه‌هاي ويرايشي مورد نياز به گونة زير آشنا شوند:
- فاصله از ميان برود (    ) - يك فاصله ايجاد شود (    ) - جدا شوند (    ) - بچسبند (    )
- نشانه يا واژه افزوده‌شود (    )                                    
نشانه يا واژه ازميان‌برود (    )
- اول بند( پاراگراف): (   )     
در پايان جمله‌اي كه پايان مطلب نيست بيايد(؛)
د ـ به ساختار جمله توجه‌كنند، يعني جداكردن(بافاصله‌نوشتن) بخشهاي جمله(فاعل، فعل، مفعول، قيد و ) و يكي‌كردن(بدون‌فاصله‌نوشتن) چند واژه يا حرفي كه يكي از بخشهاي جمله را شكل‌داده‌باشند.
تاآنجاكه‌ نگارنده‌ آگاهي دارد، بخش دوم اين سفارش(د) تاكنون از سوي هيچ نويسنده يا اديبي رعايت‌نشده، درنتيجه، انجام‌دادن آن كاري‌ دشوار‌، و نيازمند دقتي بسنده و بلكه بسيار است. در اين نوشته تاآنجاكه درتوان‌بوده نگارنده خود كوشش‌كرده‌ تا آن را انجام‌دهد. پس، پي‌گيري و پي‌جويي اين نكته در اين نوشته، به فهم موضوع كمك‌خواهدكرد، و توجه به آن، درمورد مضاف‌ومضاف‌اليه و صفت‌وموصوف و نيز لازم است.
2. آموزگار نيز گذشته‌ازاينكه بايد زبان فارسي را خوب بداند، لازم‌است با واژگان زبان فارسي الفتي‌ديرينه، و از واژه‌ها و روشهاي پذيرفته‌شدة فرهنگستان، آگاهي بسنده‌اي داشته‌باشد.  ‌
3. پيشنهادمي‌شود اين درس، در برنامة درسي دانش‌پژوهان ايراني، از سال سوم دوره راهنمايي، و براي دانش‌پژوهان انيراني زبان‌وادب‌فارسي، از سال سوم دانشگاه گنجانده شود.
   
گوشزدي چند پيرامون درست‌نويسي و پالايش زبان فارسي 

1.‌‌‌ خودداري از به‌كارگيري همزة ‌عربي در واژگان فارسي، مانند:
آيين، آيينه، بفرماييد، پايين، زيبايي، تنهايي
روشنگري: شكل(ة) را كه در پايان برخي واژه‌هاي فارسي به‌كارمي‌رود،(مانند: بهرة مالكانه) نوعي قرارداد است؛ كه ‹ي› را كوچك كرده و بر سر ‹ه› مي‌گذاشته‌اند و اين شيوه در زبان فارسي پيشينة درازي دارد، ‌و همزة عربي نيست. چنين شكلي در زبان عربي وجودنداشته و معنايي نيز ندارد.
با اين وصف نتيجه‌مي‌گيريم روشي را كه چندسالي است در كتاب‌هاي درسي به‌كاربرده‌اند و به شكل نازيبايي مي‌نويسند و به كودكان مي‌آموزند كه بنويسند: «ترجمه‌ي نمونه‌ي » روشي ناشايسته است.

2. خودداري از جدانوشتن ‹كه› در واژه‌هايي كه اين شكل را در خود دارند؛ مانند ‹آنكه› و ‹اينكه›؛ زيرا اين‌گونه واژه‌ها،‌ خود يك واژه با معناي خاصي هستند، و ربطي به ‹كه› موصول ندارند. به‌تازگي ديده‌شده، ‹آنها› و ‹اينها› را نيز به‌گونة ‹آن‌ها› و ‹اين‌ها› مي‌نويسند، كه درست نيست. اين گونه واژگان، خود يك واژه هستند و واژة آميخته‌ نيستند كه بخش‌هاي آن را از يكديگر جداكنيم؛ چنانكه مي‌نويسيم: اينان و آنان. آيا مي‌توان نوشت: اين‌ان، آن‌ان؟

3. خودداري از به‌كارگيري شكل عربي واژگان فارسي، مانند:
ممهور: مهرشده ـ ملكوك: لكه‌دار ـ مفلوك: فلك‌زده ـ گاهاٌ: گاهگاهي ـ دفاتر: دفترها ـ ميادين: ميدان‌ها ـ اساتيد: استادان ـ كفّاش: كفشدوز ـ مزبور: يادشده(بالايي) ـ طوفان: توفان ـ طناب: تناب ـ صندل: چندل(سندل) ـ طبر: تبر ـ اطاق: اتاق ـ طباشير: تباشير

4. پرهيز از نادرست و بي‌رويه‌نويسي واژگان بيگانه در نگارش فارسي؛ مانند:
ـ ‹هليم› كه درست آن ‹هليوم›(هيدروژن سنگين) است.
در اين زمينه روزنامه‌نگاراني يافت‌مي‌شوند كه ‹حليم› را نيز ‹هليم› مي‌نويسند، و كار را بر همگان دشوار‌مي‌سازند.
ـ عرابه = ارابه = گردونه

5. هر واژة عجمي كه شكل عربي به‌خود‌گرفته، فارسي بنويسيم؛ مانند:
مغناطيس = مگنتيك: كهربا
گفتني است كه عرب‌زبانان واژة ‹كهربا›(كوچك‌شدة كاه‌ربا، همانند كهكشان) را از فارسي گرفته و براي الكتريسيته(برق) به‌كارمي‌برند.

6. خودداري از فاصله‌گذاري ميان پسوندها و پيشوندها با واژه‌ها، مانند:
برداشتن، دربرداشتن، كارگر، پيشگاه، برامدن، آسايشگاه، نامدار، بي‌رويه، هدفدار، بنام = نامدار
 
7. جايگزيني واژه‌هاي عربي ساده به‌‌جاي واژه‌هاي عربي دشوار، مانند:
لزوم = ضرورت 
رايج = مصطلح، متداول، مأنوس 
به‌تناسب = به‌مقتضاي 
مناسب = مقتضي
ممكن = ميسّر
توجّه = عنايت 
تميز = تشخيص 
بعداً = تلواً 
رقابت‌ها = مسابقات

8. جايگزيني برابرهاي فارسي با واژگان سنگين عربي مانند:
ويژگي‌ها = خصوصيات و مختصات
نيازمندي‌ها = ملزومات 
زودياب = سهل‌الوصول
ديرياب = صعب‌الوصول
بهتراست = ترجيحاً
برتري‌دارد = مرجّح‌است
تا‌آنجاكه‌مي‌شود = حتي‌الامكان، حتي‌‌المقدور
برواژگان = اصطلاحات
چشم‌برهم‌زدن = طرفه‌العين
به‌ناچاري = لابدمنه، لاجرم
خوش‌نما، آراسته = ظاهرالصّلاح
بدگماني = سوءظن
ديرباز = قديم‌الايام
نامبرده = مشاراليه
شنود، گوش‌ايستادن = استراق‌سمع
تيزرو، تندرو = سريع‌السير
به‌آسودگي = فراغ‌البال
آسوده = فارغ‌البال
به‌گونة زير = به شرح ذيل
به‌دست‌دادن، نمودن = مشخّص و معيّن‌كردن
نوپا = جديد‌التّأسيس
باربردار = جراثقال، جرثقيل
بهره‌برداري = استحصال

9. خودداري از فاصله‌گذاري ميان واژه‌ها در فعلهاي آميخته، مانند:
نگاه‌كردن، نگاه‌داشتن، پشت‌گرم‌بودن، پشت‌كارداشتن، به‌كارگرفتن، سروكارداشتن.

10. خودداري از به‌كارگيري ‹ات› عربي در نگارش فارسي، مانند: مقامات، عبارات، جملات

11. خودداري از به‌كارگيري نامهاي ‹علمي› كه شكل عربي به‌خودگرفته‌اند،‌ و جايگزيني آنها با واژگان خودي، مانند:
اطريش، ايطاليا، سوئيس(سويس)، طهران، طبرستان، اصطهبان، اصفهان(اسپهان)، آذربايجان(آذرپايگان)، جنابذ(گناباد) طبس، جرجان، قصران(كيسران) پطرزبورغ(پیترزبورگ)، ارسطاطاليس(ارستو)، قسطنطنيه(كنستانتين)، بوذرجمهر(بزرگ‌مهر)

12. «آ» تنها در ابتداي واژه‌ها مي‌‌آيد و يا هنگامي كه به‌خوبي تلفظ شود وگرنه به شكل «ا» نوشته مي‌شود. يعني همان‌گونه كه دلارام، هماواز، پيشامد، دلاويز، هماهنگ درست است؛ پس، واژگاني همچون گرداوري، ناماور، درامد، كارامد، و فنّاوري نيز درست است.

13. هرگاه ‹ب› جزئي از واژه‌اي باشد، نبايد آن را جدانوشت، مانند اين حالت‌ها:
هرگاه واژه، قيد باشد، مانند: بموقع(سر وقت)، بجا(شايسته)
هرگاه واژه اسم مفعول باشد، مانند: بسامان(سامان‌يافته)، بنام(مشهور)‌
هرگاه واژه مضارع التزامي باشد، مانند: برود، ببرد
14. خودداري از نادرست‌نويسي و نادرست‌گويي واژگان و مثلها، مانند:
دست‌مريزاد، نه دست‌مريضاد؛
كجدارومريز، نه كجدارومريض؛
سالانه و ماهانه، همچون روزانه، نه ساليانه و ماهيانه؛
صحت خواب و آب‌گرم نه ساعت خواب و آب‌گرم؛
ويرايش نه ويراستاري، و ويرايشگر، نه ويراستار. مگر مي‌نويسيم آراستار كه مي‌گوييم ويراستار، همان‌گونه كه مي‌نويسيم آرايشگر، پس بايد بگوييم ويرايشگر.
غافلگيرانه، نه ناغافل،
خوب‌نيست، نه خوبيّت‌ندارد. همان‌گونه كه دوئيّت و منيّت نيز درست نيست.               

15. خودداري از به‌كاربردن ‹ي› نسبت براي قوم‌ها؛ مانند: تركيه‌اي، لرستاني، بلوچي، گيلاني، چكي، ازبكي، تاجيكي. بلكه بايد گفت و نوشت: او ‹ترك› است، ‹لر› يا ‹بلوچ› يا ‹گيل› است، ‹چك› است، ‹ازبك› يا ‹تاجيك› است. تنها در مواردي شكل اول درست است كه بدانيم آن شخص تنها ساكن آن شهر است، يا شناسنامة آن كشور را داراست؛ و از پيكرة آن قوم نيست.
در زبان انگليسي يا ديگر زبان‌ها نيز اين روش به‌كارمي‌رود. براي نمونه نمي‌گويند: He is polish بلكه بايد بنويسند و مي‌نويسند: He is a Pole يعني نمي‌گويند او ‹لهستاني› است، بلكه مي‌گويند او يك ‹له› است. البته اين واژه در زبان فارسي نادانسته ‹لخ› ترجمه‌شده، چنانكه مي‌نويسند: لخ والنسا.(نام رئيس‌جمهور پيشين كشور لهستان)

16ـ خودداري از به‌كارگيري نابجاي واژگان عربي و جايگزين‌كردن واژگان فارسي به‌‌جاي آنها
(بخشي از واژگان بيگانه واردشده در زبان فارسي و برابرهاي آنها را در بخش پيوستها ببينيد).

17. خودداري از بي‌رويه‌نويسي واژگان آميخته:( پيوست‌ها را ببينيد )


روند انجام طرح‌درس

گزينش منبع
- آموزگار كتابي را از ميان كتا‌‌بهاي چاپ‌شده‌اي كه داراي خطاهاي نگارشي و درست‌نويسي است، برمي‌گزيند.
- بهتر است از برگزيدن كتابهايي كه با روش‌‌هاي نو، ويرايش‌شده و كمتر ايراد دارند، و نيز از گزينش متن روزنامه‌ها كه نادرستي‌هايشان زياد است، خودداري‌ شود.

 گروه‌بندي دانش‌پژوهان

ـ دانش‌پژوهان هر كلاس درسي به سه گروه الف، ب، و ج بخش مي‌شوند.
ـ براي هر گروه، بايد يك سرگروه به‌دست‌داد.
ـ سرگروه به هر يك از دانش‌پژوهان يك شماره مي‌دهد و اين شماره نزد آموزگار نيز مي‌ماند.

 گزينش متن

ـ آموزگار از منبع تعيين‌شده، براي هر نشست در‌سي، سه برگ متن برمي‌گزيند.
ـ بهتر است هر سه‌برگ درسي پي‌درپي و به ترتيب برگه‌هاي منبع، تصويربرداري شود.   
ـ آموزگار عنوان گروه‌ها را بر روي سه برگة متن برگزيده مي‌نويسد و آنها را به شمار افراد هرگروه درمي‌آورد.
ـ آموزگار برگه‌ها را توسط سرگروه‌ها ميان دانش‌پژوهان پخش‌مي‌كند.

 روش‌كار دانش‌پژوهان

ـ دانش‌‌پژوهان پس از نوشتن شمارة خود بر روي متن آموزشي، نادرستي‌هاي متن را با بهره‌گيري از آموخته‌هاي خود از زبان فارسي و نشانه‌هاي ويرايشي، با مداد درست‌نويسي مي‌كنند و همگاه با درست‌نويسي، برابرهاي فارسي را جايگزين واژه‌هاي بيگانه مي‌سازند. 
ـ دانش‌پژوه در برخورد با موارد ناآشنا، از آموزگار مي‌پرسد.
ـ سرگروه پس از آگاهي از پايان كار گروه خود، آموزگار را نيز آگاه‌مي‌سازد.

 روش‌كار آموزگار

- آموزگار زمان پايان‌يافتن كار هر گروه را زير نظر دارد، ولي تا پايان كار سه گروه، بخش دوم درس را آغاز نمي‌كند.
- پس از پايان كار سه گروه، آموزگار از سرگروه‌ها مي‌خواهد برگة يكي از كسان گروه خود را به او بدهند.
- آموزگار تصوير سه برگة درست‌شده را به ترتيب و با بهره‌گيري از دستگاه بزرگ‌نمايي (Overhead)، روي تخته‌سياه(سفيد) و يا روي ديوار مي‌اندازد.(در نبود چنين دستگاهي تنها از تخته‌سياه بهره‌گيري مي‌شود).
- آموزگار متن درست‌شدة سه دانش‌پژوه را بررسي‌مي‌كند. گونه‌هاي درست را به ديد همگان مي‌گذارد، و گونه‌هاي نادرست را با توجه به نظر ديگران روي تخته‌سياه درست‌نويسي‌، و نكته‌هاي لازم را گوشزدمي‌كند. 

 پايان درس

ـ همة دانش‌پژوهان برگه‌هاي خود را به‌مانند نمونة درست‌شده درمي‌آورند.
ـ برگه‌هاي ويرايش‌‌شدة همة دانش‌پژوهان گرداوري، نگهداري، و سپس بايگاني مي‌شود، تا به هنگام خود از آنها بهره‌برداري‌هاي گوناگون بشود.

×××××××××××

 بي مايه فطير است
خوانندة گرامي با خواندن اين متن دريافته‌است كه نگارنده در نوشتن آن كوشش‌كرده‌ تا ازعربي‌نويسي بپرهيزد و واژگان فارسي را بيشتر به‌كارگيرد؛ درنتيجه هنگام نوشتن آن با رايانه با دشواري‌هايي روبه‌روگرديد.  
چرا؟ 
چون حرفهاي ژ، پ، گ، و چ را به گونه‌اي پراكنده در جاي‌جاي ‌كليدنما يافت.
چه كسي آنها را پراكنده است؟
يك برنامه‌ريز ايراني رايانه، كه اين چهار حرف را بر حرفهاي عربي رايانه افزوده است.
چرا برنامه‌ريز آنها را پراكنده است؟
چون كاربرد كمتري نسبت به ديگرحرفها داشته‌اند.

چرا كاربرد كمتري داشته‌اند؟
زيرا ما فارسي‌زبانان كوشش نمي‌كنيم بيشتر فارسي بنويسيم، بلكه نگارش ما بيشتر عربي است، كه خالي از اين چهار حرف است. آنهم نگارشي كه آميخته‌اي ناجور از عربي و فارسي است كه نه فارسي است، و نه عربي. بويژه‌ آنكه فارسي در دنيا تاكنون جايگاهي نداشته كه برنامه‌ريزان رايانه، جداگانه براي آن كوشش‌كنند. حتي براي «عبري» چنين شده‌، ولي براي «فارسي» هنوز نشده‌است.

به اميد آن روز كه حرفهاي پراكندة ويژه زبان فارسي در كليدنماها، در دسترس و در جايگاه شايستة خويش جاي‌گيرند.

14/12/1380 ـ احمد شمّاع‌زاده

اين طرح‌درس پيوست نيز دارد؛ پيوست‌ها را نيز ببينيد:

پيوست‌ها

1. گونه درست برخي واژگان آميخته
 
گونة درست                                            گونة نادرست
يك‌پارچه ـ يكپارچه                                    يك پارچه
دوباره                                                     دو باره
باهم                                                      با هم
هشت‌بهشت                                          هشت بهشت
گيرودار                                                   گير و دار
جست‌وجو                                              جست و جو ـ جستجو
گفت‌وگو                                                گفت و گو ـ گفتگو
كندوكاو                                                   كند و كاو
درهرصورت                                              در هر صورت
بي‌وزني                                                بيوزني
بي‌هوده                                                 بيهوده
درصورتي‌كه                                             در صورتي كه
طرح‌درس                                                طرح درس ـ طرحدرس
راه‌حل                                                    راه حل ـ راهحل
ادارة‌كل                                                  ادارة كل
جناب‌عالي                                              جناب عالي - جنابعالي
هم‌اسم، هم‌‌مرز                                      هم اسم، هم مرز
جمهوري‌اسلامي‌ايران                               جمهوري اسلامي ايران
صداوسيما                                              صدا و سيما
سيل‌آسا                                                سيل آسا

نكته: فرهنگستان در بند 7 از اصول موضوعه خود در « دستور خط فارسي ‌» به موضوع سفارش‌كرده ولي اين سفارش را در نوشته‌هاي خود به‌كارنبرده‌است.


 


2. بخشي از واژگان ناهمگون و  بيگانه در زبان فارسي و برابرهاي آنها:

واژه                              برگردان فارسي            واژه                  برگردان فارسي
احتراز، اجتناب                 دوري‌گزيدن                      احفاد                             نوادگان
اخفا                              پنهان‌داشتن                    ادراك                              آگاهي
اراذل، اسافل، اوباش         فرومايگان، تبهكاران          حرص، طمع، شره            آز
حريص، طمّاع                  آزمند                             جزا                                كيفر، سزا
استظهار                         پشتگرمي                      مستظهر                        پشتگرم
استعلا                           برتري‌جويي                     استغنا                           بي‌نيازي
استراق                          دزدي                             استماع              شنيدن، گوش‌دادن
اصحاب، صحابه                ياران                              اضطرار                           ناچاري
اعتقاد                            باور                                اعتكاف               گوشه(چله)‌نشيني
اعتراف                           بازشناسي                     افراطي                           تندرو
اسرارورموز                      رمزورازها                        مواصلاتي                       ترابري
التهاب                            برافروختگي                     انصار                  مددكاران، ياوران
اوراد                               افسون‌ها                        اهتزاز                             جنبش
باديه                              بيابان                             باغي                             گردنكش
طاغي                            سركش                          ياغي                             افسارگسيخته
تحمل‌كردن                      تاب‌آوردن                        تحت                              زير
تعاون                             همكاري                         همزمان                          همگاه
تعاطي                           بده‌بستان                       معامله                           دادوستد
مزبور، مذكور                   يادشده                          فقدان                            نبود
تعليمات                         آموزه‌ها                          احتراز                             دوري‌جستن
تقديم                            پيشكش                      تشجيع، تحريص                 برانگيختن
تعلقات                           دلبستگي‌ها                   تفحّص                           جست‌وجو
قابل تأمّل                        انديشيدني‌(شايان درنگ)  باب، درب                        در
تفسير                           پرده‌برداري                      تقرّب                             نزديكي
تمشيت                         راهبرد                            تواضع                            فروتني
تهذيب                            آراستن، بهتركردن            جبلي، ذاتي                 خدادادي
جبين                             پيشاني                         جريمه، غرامت                 تاوان
جوارح، ارگانيزم                اندام                              نحس، نحوست   ناخجسته،‌ ناخجستگي
 حجاب، نقاب                  پرده، پوشش                   حسد                             رشگ
حلم                              بردباري                          صبر                               شكيبايي
خاطره                            يادبود، يادمان                  خجالت               شرمندگي، شرمساري
خدشه                           خراش                            خدعه، حيله، مكر، كيد      فريب، نيرنگ
خبيث                            ناپاك                              خصم                             دشمن
خلل                              آشفتگي، رخنه               ركن                               ستون
زخم، جراحت                   ريش                              زاد                                 ره‌توشه
زائل‌كردن                        زدودن                            ساطع                            تابان، درخشان
سيرت                            نهاد، منش                     شافي، معالج                  چاره‌ساز
شراره                            اخگر، جرقه                     شماتت، عتاب                 سرزنش
صعب                             سخت، دشوار                 سهل                             آسان
صلابت                           سختي، استواري             صومعه                           دير
صيد                               شكار                             صيقل‌دادن                      پرداخت‌كردن
ضيق                             تنگي،تنگ                      طرّار، شياد                     گوش(جيب)‌بر
طعام                             خوراك                            طنطنه                           خروش، ولوله
طواف                             گردگشت، گرديدن            طيور                              پرندگان
عاري                             برهنه، تهي                    عاجل                             بي‌درنگ
عاقبت                            سرانجام                        عدم                              نيستي
عميق                            گود، ژرف                        عزلت                        كناره‌گيري   
عرق                              رگ، ريشه                      عنان                              دهنه
عطف                             بازگشت                         عودت                            برگشت
غدار                              پيمان‌شكن                     غره                               فريفته
فاحشه                          روسپي                          فتّان                  دلربا، دلفريب، فريبنده
فجور                              هرزگي                           فراست                           هوشياري
فراغت                            آزادي، آسايش                 فرتوت                سالخورده، پوسيده
فرط                               زيادي                             خالص                            سره
قلع‌وقمع                         بركندن، ريشه‌كني           قنات، كانال                     كاريز
كاهل                             تنبل، تن‌پرور                    كراهت، تنفر                    بيزاري
كسوت، لباس                 پوشش، جامه                 كتمان                            پنهان‌داشتن
كفران                             ناسپاسي                      لئيم                              دون‌مايه، پست
مملو،‌ مالامال                  انباشته، لبالب                مأمن ـ ماوا                      پناهگاه ـ جا
مبدأ ـ مقصد                    آغازراه ـ پايان‌راه               مجتمع، مجموعه             گردامد
مباهات                          باليدن، نازيدن                 مبرّا                               پاك، بيگناه
مبرز                               برجسته، نامدار               مبهم                             سربسته
مختوم، پلمب‌شده           سربه‌مهر                        مبين                             روشن، آشكار
متابعت                           پيروي، دنباله‌روي               مزين                     آراسته، آذين‌بسته
مترصد                            دركمين، گوش‌به‌زنگ         متروك                واگذارده، رهاكرده
متعال، متعالي                 بلندپايگاه                        متنبّه                             آگاه، بيدار
متوفّي                           درگذشته                        مثابه، مشابه                  ماننده
مجادله                           چون‌وچرا                          منازعه                           كشمكش
مشاجره                         ستيزه‌جويي                    مجاورت                          همسايگي
مجرم                             بزهكار، گناهكار               مجوّف                ميان‌تهي، پوك، توخالي
محاسن            نيكويي‌ها، زيبايي‌ها                     محل‌تولد             زادگاه، زادبوم
مخاصمت                        دشمني                         مخدوش             خراشيده، نادرست
مخمصه                          گيرودار، دردسر                مدفون                خاك‌سپرده
تدفين                            خاكسپاري                      مرور ايام             گذشت روزگار
هجوم، حمله، هجمه        يورش                            فيش،‌ قبض                     رسيد
بعضي                            برخي، پاره‌اي                  شبيه، مثل                     مانند، ماننده
منقضي                          سپري‌شده                     هرچقدر                          هراندازه
شيء                            چيز                               اشياء                             چيزها
مرصّع                             جواهرنشان                   مستمعين                      شنوندگان
مسمّي                          نامگذاري‌شده               مشايعت، ملازمت           همراهي
معاش، معيشت               گذران‌زندگي                    معاد                              روزبازپسين
معاضدت             همياري                                     معرفت                           آگاهي، دانش
معضلات، مشكلات           دشواري‌ها                      معظّم                ارجمند، بزرگوار
معما                              چيستان                         مصداق‌يافتن        درستي خود را بازيافتن
 معمور                           آباد                                مغلق                             پيچيده
مكّار، حيله‌گر       فريبكار، نيرنگ‌باز، گول‌زننده            مكافات، مجازات               كيفر
ملحقات                         پيوست‌ها                       منحرف                           گمراه
مناره                             گلدسته                        مؤسّسه                          بنياد     
منقطع                           گسيخته، بريده                منوال                             روش، گونه
مركز                              كانون، ستاد                  رشيو                              بايگاني
دوسيه                           پرونده                            فايل                               پوشه
تضارب افكار                     برخورد انديشه‌ها


واژة‌ فارسي           واژة عربي                       واژة فارسي                 واژة عربي
پايايي                            ثبات                              پايدار                             مداوم
پايداري،استواري              مقاومت                          پايگيري                          نضج
گستره، اندازه‌ها               ابعاد                              بازتاب                            انعكاس
تندروي                      افراط                                   كندروي                          تفريط
تندرو                              مفرط، راديكال                  جلوگيري                        ممانعت
نادرست                         غلط                                كم                             معدود، قليل
نياز                                احتياج، لزوم                    راي                               راُي، نظر
پرچم، درفش                   رايت، لوا                       رايمند                            صاحب‌نظر
انديشمند                       متفكر                            دانشمند                         عالم
برداشت                      استنباط                گسترش‌دادن                توسعه، اشاعه، ترويج
 سودمند                       مفيد                               كارا، كارامد                   مؤثر
كارايي                           تآثير                               بازده، برايند                     نتيجه
هوده، سود، بهره             فايده، نفع                       بي‌هوده               بي‌فايده،بي‌نتيجه
اندازه                             مقياس، سايز                  اندازة نقشه                  مقياس نقشه
فراواني                           تعدد                              گوناگوني                        تنوع
برپايه                             برطبق، براساس              فراگيري                          تحصيل
آموزش                           تعليم                             پرورش                           تربيت
واژگان آميخته                  كلمات مركب                   والايي                            اعتلاء، تعالي
فرزانه                             عاقل                              فرهيخته                         فاضل
ديرينه، كهن                    قديمي، مندرس               هنگامة درگيري                بحبوحة جدال
اطلاعات                         اينفورميشن                    دانستني‌ها                    اطلاعات
داده‌ها، دادگان                 ديتا، اطلاعات                  گرفته‌شده                       مأخوذه
فروپاشي                        اضمحلال                        نام‌هايي كه                    اسامي‌اي كه
فروريزي                          سقوط                           همينكه                       به‌محض‌اينكه
دهل، كوس                     طبل                              رسا، گويا                       فصيح
رسا                               بليغ                            رسايي(سخن)                 بلاغت(كلام)
همگاني                         عمومي                          بسنده                           كافي
چلچراغ                          لوستر                            دگرگوني                        تطور
چشمگير                        قابل توجه، معتنابه           دلبسته                          علاقمند 
 از اين دست                  از اين قبيل(در اين‌زمره)        بارگاه ـ بارگاهان            بقعه ـ ‌بقاع
پافشاري                      تأكيد، اصرار، ابرام               بنيان‌(پايه)‌گذاري             تأسيس  
ساخت                           ايجاد، احداث                   ناگهاني، نابهنگام          غيرمترقبه
بهنگام                           بموقع                            گوياي…                       حاكي(حكايتگر)
همگي                           جملگي، تماماُ                به انجام(پايان)رساندن       به اتمام‌رساندن
سرانجام                         بالاخره، در نهايت            رخدادها                      اتفاقات، حوادث
گفتني، شايان‌گفت          قابل‌ذكر، لازم‌به‌ذكر            جداگانه                          مجزا
رده‌ها                             اقشار، طبقات‌                 درگذر زندگي                   در طول زمان
گذر، گذرگاه                     معبر، پاساژ                     فراورده‌ها                        توليدات
نشست‌ها                      جلسات                         ريشه‌گرفتن، پاگيري          نضج‌گرفتن
رفت‌و‌آمدها                      مراودات                          پيوندها، پيوستگيها          مرابطات
دادوستدها                      معاملات                         بلندي‌ها                         ارتفاعات
بده‌بستان                       تعاطي                           گلگشت                         تفريح، تفرج
ساده                             بسيط                            گسترده                        مبسوط
ستاد، كانون                    مركز                              ساخت‌وساز               عمليات ساختماني
شمار                             تعداد، عدّه                      شمارگان                        تيراژ
كارزار                             عمليات(نظامي)              ديرينگي                         قدمت
استوانه‌هاي(علم، دين)     اقطاب(علم، دين)            هماجين                         ادغام
ساختمان                       بنا                                 درهم‌فرونشيني               انقباض
نام‌هايي كه                    اسامي‌اي كه                  شماره                           نمره
سخن‌نخست، پيشگفتار   مقدمه                           پيدايي، پيداشدن             ظهور
درامد                             كسب، ماحصل                درامد، برامد - برامدن        طليعه –  طلوع
پهنه، گستره                   وسعت                           گشاد، فراخ، پهن              عريض   
درون ـ بيرون                    باطن ـ ظاهر                   پنهان ـ پيدا                     غيب ـ شهود
آماده‌سازي                     تهيه، تدارك                  آماده‌ساز                          تهيه‌كننده
ديه، ده، روستا                قريه                               آبادي                             واحه
سربه‌نيست‌شدن             هلاك(تلف)شدن              پيشينه                          سابقه
نخست - نخستين           اول - اوليه                       آغازين                          مقدّماتي
چند‌وچون                        كم‌وكيف                      چندي‌و‌چوني                     كمي‌و‌كيفي
چندينگي                        كميت                            چگونگي                       كيفيت
آينده - آمدن                    آتي - اتيان                    آميخته                       عجين، مركب
زيارتگاه - آرامگاه - گور       مزار - مقبره –                قبر نبود                               فقدان
رهنمود، راهنمايي           ارشاد، هدايت                 جاودانه، جاويد                 مخلد، خالد
فراهم‌آوري                      جمعاوري                        گرداوري                          تاُليف
برين، والا                        اعلي، اعلا، عليا              زيرين                    اسفل سفلا، سفلي
زبرين، بالايي، فرازين        فوقاني                           زيرين، پاييني، فروزين       تحتاني
وابستگي ـ وابستگان      تعلق ـ متعلقين                 وابسته                           مربوط، منوط
سمت ـ سو                    طرف ـ جهت                    آن سوي                     ماوراء    
پيوسته                          مدام                              كاروان                            قافله
گام                                قدم                               جهانگرد                          سياح
دوران، هنگام                   مقطع‌زماني،‌ برهه            هنگام                         وقت، زمان، اوان
همه‌گاه، همواره               در هر زمان                      همواره، هميشه              دائماُ
كنارآمدن                         مداراكردن                       استوار                    مقاوم، محكم، حصين
گلكار( كارگرساختماني )   عمله                             كسان                            افراد، اشخاص
كاميابي – كامياب            موفقيت – موفق              خرسندي – خرسند          رضايت – راضي
كمياب                            نادر، معدود                     بلندپايگان                       مقامات
شگفت – شگفت‌انگيز       عجيب – تعجب‌آور            نامها                              اسامي 
كيستي، نام‌ونشان          هويت                            چيستي                         ماهيت
براوردن                           اجابت‌كردن                      براورد‌كردن       تعيين، تشخيص‌‌دادن
فرازياب                           ارتفاع‌سنج، آلتيمتر           فراياز- فرايازي      تصاعد ـ تصاعدي
سازمندكردن                   تدوين                             سازمند                          مدون
پي                                اساس                           پايه‌ها                            قواعد    
بربستها                         ضوابط                            ريشه‌ها                         اصول
دستور                           مقررات                           گماشته                         ماٌمور
بازماندگي                       عقب‌ماندگي                   پيوستگي                       تداوم
بلند‌آوازه                         مشهور، شهره‌آفاق           كم‌نشان، گمنام               نامشهور
نامدار                             شهير، مشهور                 خوي                              خلق، اخلاق
وامدار                             مديون                            آهن‌ربا                           مغناطيس
دريافتن                          منوجه‌شدن، فهميدن        برهم‌گذاري                     مطابقت
برابري                            مساوات                         برگرفته                           ماٌخوذ
به‌گونه‌اي‌ كه        ‌            به صورتي(نحوي، طوري، نوعي) كه
چگونه                            چطور                             سازواري                         توافق
چليپا                             صليب                            پيرامون                        محيط، اطراف
بازايستادن                      توقف‌كردن                      
ايستگاه                         موقف                         بازايستگاه                   توقفگاه، پاركينگ
بازگذاشتن‌دست              اختياردادن                      گرايش،                          ميل، تمايل
كهن‌بنياد                        قديمي(‌ شهر و ساختمان) جز‌اينها                           امثالهم
تالاب، آبريز                      منجلاب                          دژ                                 قلعه، حصن
تاريخ‌نگار                        مورخ                              زمين‌نگار                        جغرافي‌دان
زمين‌نگاري                      جغرافي، جغرافيا              پسند                             سليقه
پزشك                            طبيب، دكتر                     پزشكي                          طب
اسپرز                            طحال                             جگر                               كبد
خوني                            دموي                             زردابي                           صفراوي
فرودست                      مستضعف                       دلبستگي                         علاقه
ويژه‌خودكرد‌ن                   به‌خوداختصاص‌دادن           نگراني، دل‌نگراني            دل‌مشغولي
پويا – پويايي                   فعال – فعاليت                  كوشش                          همت، سعي

دست‌اندازي                    تعدي، تجاوز                     پربار                            غني، پرثمر

خوشايند                        مطلوب                           بهره‌مند                      منتفع       
ته‌نشين‌ها                      رسوبات                         جست‌وجو ـ كنكاش       تحقيق
كارويژه – كارويژگي            تخصص – تخصصي           كارويژه‌گر                       متخصص
پشتيباني                       حمايت                           بهره‌گيري                        استفاده
توانمند                           قدرتمند                          بي‌ميانجي                   بي‌واسطه
جاودانگي                       خلد                               گمان                             شك، ترديد
پندار                              خيال، نيت                      امروزين                          مدرن
مانند                             شبيه                             چاپ                              طبع
يادشده                          فوق‌الذكر، مذكور              گورسنگ                        سنگ‌قبر
شناساندن                     معرفي                           كانونها                           مراكز
انگيزه‌دار، دلبسته علاقه‌مند، علاقمند                      كنكاش                       مطالعه، تفحص
راه‌يافتن                          خطوركردن                      به‌ديد‌آمدن                  به‌نظررسيدن
سنجش‌ديد، ديدسنجي   نظرخواهي                       پسرفت              قهقرا، عقب‌ماندگي
درپايان، دست‌آخر درنهايت، بالاخره                          نگارگر                            نقاش
روبه‌رو                            مقابل، مواجه                 وابسته                           ذي‌ربط، مرتبط
پيشامدها، رخدادها          حوادث، اتفاقات                سنگين                         ثقيل
ازديد، به‌ديد                     ازلحاظ، ازنظر                   به‌ديد‌مي‌آيد                  به‌نظرمي‌رسد
شماره ـ شمار                 نمره ـ تعداد                     به‌شمارمي‌آيد              محسوب‌مي‌گردد
گران‌مايگي‌ووالايي            اهميت‌واعتبار                  آفرينش                       خلاقيت، خلقت
شوريدگي، دلواپسي        اضطراب                          آشفته، پريشان           مضطرب
ياري‌خواستن، ياري‌جويي  استغاثه             
گرته‌برداري                      كپي‌‌كردن، طراحي، نقش‌زدن
بستاخي، گسترش          انبساط                          رستگاري                        فلاح
انديشه                          تفكر، تامل                      واپسين                          آخرين
پسين                            بعدي                             پس از                            بعد از
دوري‌جستن                    برائت                             پاك‌شدن(از گناه‌ناكرده)      تبرئه‌شدن
فرستادن                        ارسال‌كردن                     به‌سرآمدن                      انقضاء
پته                                بليت، تيكت                    لگن                               قصري
دودمان، خاندان               آل، نسب                        پروانه                             مجوز، ليسانس
نهفته،‌ پنهان                   مخفي                           نهمار                         عظيم، بي‌نهايت
نوشت‌افزار                      لوازم‌التحرير                     گذرنده                           عابر

 



فرهنگ واژگان چپكي!

 

اجتماعي

دست مريضاد = دست مريزاد يعني دستت از كار نيفتد؛ يا دست شما درد نكند.
كجدار و مريض = كج‌ دار و مريز يعني كج نگهدار و مريز آن را، كنايه از مداراكردن است.
ساعت خواب = صحت خواب
ساعت آب‌گرم = صحت آب‌گرم
ناغافل = غافلگيرانه
جونمرگ = جوون‌مرگ = مخفف جوان‌مرگ = ناكام‌
جدّوآباد = جدوآباء. آباء(جمع ‹ابو›) = پدران، نياكان.
تقديم = پيشكش (اين واژه را در مورد قرآن كريم نبايد به‌كاربرد؛ ولي متأسفانه حتي در برنامه‌هاي تلويزيوني چنين مي‌گويند كه نابجا و اهانت‌آميز است.)
غرق كشتي = غرق‌شدن كشتي. اين واژه بويژه در اخبار رسمي نادرست به‌كارمي‌رود.
قبوض = رسيدها

خوراكي:
نان‌خامه‌اي = نان كرم‌دار. در اين روزگار ناممكن است نان‌خامه‌اي به‌دست‌بياوريد. آن‌گاه كه نان‌خامه‌اي واقعاً ناني بود كه ‌خامه در درون داشت، روزگار، روزگاري كهن بود!
جوجه‌كباب = مرغ‌كباب. آن زمان جوجه‌كباب بهتر از مرغ‌كباب بود كه مرغ ماشيني وجودنداشت و جوجه ارزشي داشت؛ اكنون جوجه‌ها بايستي ناخوش ‌باشند كه سربريده‌شوند وگرنه به‌صرفه نيست.

فني:
چارشاخ‌گاردان = چهارشاخ گردان. اين واژه را مكانيك‌هاي اتومبيل ارمني‌ تهران به اين شكل دراورده‌اند.
پيچ‌گوشتي = پيچ‌گشتي
سگ دست =

اداري

سپروزر = سوپر وايزر = استادكار
تلواً = به‌پيوست( اين واژه معني ‹بعداً› را مي‌دهد،‌ ولي در وزارت‌امورخارجه به‌معناي ‹پيوست› ديده‌شده.)

ورزشي

اوزان = وزن‌ها
گردن آويز = نشان، مدال
دووميداني = دوو و ميداني

ادامه‌دارد

Thursday, May 24, 2012

داستان مرد خوشبخت

 داستان مرد خوشبخت

پادشاهی پس از اينكه بیمار شد گفت:
«نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا درمان کند».
تمام آدمهای دانا دور هم جمع شدند تا ببینند چطور میشود شاه را درمان کرد، اما هیچیک ندانستند.
 تنها یکی از مردان دانا گفت: فکر میکند میتواند شاه را درمان کند... اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کردید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می شود.

شاه پیکهایش را برای پیداکردن یک آدم خوشبخت فرستاد.
آنها در سراسر کشور سفرکردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیداکنند. حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد. 

آنکه ثروت داشت، بیمار بود.
آنکه سالم بود در فقر دست و پا می زد؛ یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت.
یا اگر فرزند داشت، فرزندانش بد بودند. خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند. 

آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه ردمی شد که شنید یک نفر دارد چیزهایی میگوید: « شکر خدا که کارم را تمام کرده ام. سیر و پر غذا خورده ام و می توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟».

پسر شاه خوشحال شد و دستور داد پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه ببرند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند.
 پیکها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند؛ 
اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!! نویسنده ؟   ویرایشگر: احمد شماع زاده

شیرزنان ایران باستان


شیرزنان ایران باستان


از آنجا که بزرگترین کتابخانه های تاریخی و علمی ایران (گندی شاپور) توسط تازیان به آتش کشیده شد و هزاران کتاب ایرانی به گفته مورخ و جامعه شناس بزرگ عرب (ابن خلدون) نابود و به دریا ریخته شد و بسیاری از بزرگان این سرزمین گمنام ماندند و اثری از آنان نیست ولی با همه فراز و نشیبهای یورش اسکندر گجستک و تازیان هنوز نام شیرزنان بزرگی از سرزمین مقدس ایران برای ما به جای مانده است که گوشه ای از نام و جنگاوریهایشان را از نظر خواهید گذراند:


ماندانا
ماندان یا ماندانا در لغت به معنی شاه بوی عنبر سیاه، دختر آژی دهاک آخرین پادشاه ماد که همسر کمبوجیه پدر کوروش شد و از این وصلت کوروش متولد گردید. او در تربیت و نیز انتقال قدرت به کوروش سهم بسیار موثری داشت. ماندان اولین مدرسه جمعی که در آن برگزیدگانی از پسران بودند بنیان مینهد که خود شخصا به دانش آموزان این مدرسه درس حقوق و قانون را می آموخت و به کوروش می آموخت که باید پایه و اساس ظلم و بیدادی را ویران نماید و در هر حال یار و همیار زیردستان باشد. در این مدرسه فنون سوارکاری و تیراندازی و نبرد نیز آموزش داده میشد.

شیــــرین
شاهزاده ارمنی و برادر زاده و جانشین مهین بانو فرمانروای ارمنستان و زنی خردمند که همسر وفادار خسروپرویز بود. در آن زمان ارمنستان یکی از شهرهای کوچک ایران و شاه ارمنستان زیر نظر شاهنشاه ایران بود. خسروپرویز و شیرین حماسه ای از خود ساختند که همیشه در تاریخ ماندگار ماند. شیرین از خسرو چهار فرزند به نام های نستور، شهریار، فرود و مردانشه بدنیا آورد که هر چهار فرزند وی در زندان کشته شدند. داستان عشق او و خسرو پرویز و دلدادگی او و فرهاد در ادبیات ایران مشهور است. پس از این که خسرو پرویز بدست افسری جوان به نام مهرهرمز (که پدرش مرزبان نیم روز “بابل و عراق” بوده و دو سال پیش از این واقعه، به دست خسروپرویز مجازات شده بود) کشته می‌شود، به پسرش شیرویه گفت که من به عنوان ملکه ایران باید بهترین مراسم سوگواری را برای پدرت خسرو پرویز بجا آورم و در حالی که زیباترین لباس و آرایش را داشت با متانت به همراه موبدان و بزرگان به تشیع جنازه خسرو پرویز پرداخت. پس از انجام مراسم از حاضران خواست که او را برای آخرین وداع با جنازه همسرش تنها بگذارند در آن هنگام با خنجری در کنار جسد همسرش، خود را کشت.

دغدویـــه

دغدویه یا دوغدو مادر زرتشت است که اصلا از شهر ری بوده است. وی در آنجا با کوی ها و کرپن ها که مردم را گمراه می کردند و از آنها مرتب فدیه و قربانی می خواستند و دین را وسیله ای برای رسیدن به امیال و خواستهای ناروای خود کرده بودند به مبارزه پرداخت. پدر و مادرش چون جان او را در خطر دیدند او را نزد یکی از نزدیکان خود به آذربایجان فرستادند. او در آنجا با پوروشسب ازدواج کرد و ثمره این پیوند همایون، زرتشت پیامبر بزرگ ایرانیان است.

کاساندان

کاساندان یا کاساندانه تنها همسر کوروش بزرگ، شهبانوی ایران (ملکه جهان) دختر فرناسپه از شاهدختان و دختر فرناسپه هخامنشی از دودمانی بود که از نجبای پارس محسوب می شدند و پدر واجدادش در چند نسل شاه پارسیان بودند. کاساندان ملکه ۲۸ کشور آسیائی بوده و همواره در کنار همسرش کوروش بزرگ پادشاهی میکرده و پس از او نخستین فرد قدرتمند و سیاستمدار دربار هخامنشیان بشمار می آمده است. او ۵ فرزند با نام های کمبوجیه، بردیا، آتوسا، رکسانه و ارتیستونه داشت. هر یک از فرزندان کاساندان و کوروش بزرگ به نحوی در تاریخ هخامنشیان دارای نقش تعیین کننده بوده اند و از نشانه ها چنین بر می اید که آنها از تربیتی خاص برخوردار بودند.
به نقل از هرودوت: کاساندان در ۶ نوامبر ۵۳۹ پیش از میلاد فوت کرد و هنگام مرگ وی در بابل ۶ روز همه به سوگواری همگانی فراخوان شدند.
کاساندان قبل از کورش درگذشت و بعد از او کورش در اندوهی فراوان ماند و برای همیشه و به احترام همسرش تنهایی را برگزید. مقبره شهبانو کاساندانه در پاسارگاد، در کنار آرامگاه کوروش بزرگ میباشد.

آتوســا

آتوسا در لغت به معنای خوش اندام است. همچنین به معنای قدرت و توانمندی نیز میباشد. آتوسـا (۵۵۰ تا ۴۷۵ پیش از میلاد مسیح) شهبانوی ایران یکی از برجسته‌ترین زنان در تاریخ ایران قدیم است. وی دختر کورش کبیر و کاساندان، خواهر کمبوجیه، و همسر دو پادشاه هخامنشی، کمبوجیه و داریوش یکم، و مادر خشایار شاه بود.
آتوسـا بانویی زیبا بود هم شاعر و هم ادیب بود و به نوجوانان پارسی درس ادبیات پارسی میداد. به خاطر خرد و اندیشه نیکویش داریوش با ایشان در مسائل مملکتی و سرنوشت ساز مشورت میکرد و نیز به ایشان اعتماد کامل داشت. اگر داریوش به منطقه ای لشگر میکشید شورای سلطنت برای اداره امور کشور تشکیل میشد و رئیس و مافوق همه در راس شورای سلطنت شهربانو آتوسا بود.
هرودوت در مورد زندگی سیاسی وی می‌گوید: آتوسا از قدرت فوق‌العاده‌ای برخوردار
بود و علاقمند بود که در میدان کارزار نیز شوهرش را همراهی کند. وی همواره یاور فکری داریوش بزرگ بوده و چندین نبرد بزرگ را شخصا فرماندهی کرده و یا با نقشه های جنگی او انجام گرفته است. از زمان مرگ او هیچ اطلاعی در دست نیست. تنها می‌دانیم تا زمانی که خشایار از جنگ یونان بر میگردد زنده بوده‌است. احتمالا آرامگاه او در کنار آرامگاه داریوش کبیر در نقش رستم است. گفته میشود که “هما” در اساطیر ایران، بر مبنای یادمانهایی از “آتوسا شهبانوی پارسی” و رویدادهای دوران داریوش و خشایارشاه، همسر و پسرش شکل گرفته باشد. “هما” در افسانه های مردمی مرغ فرخنده ایست که گاه از آن با نام “مرغ سعادت” نیز یاد می شود و در این باورها همان مرغی است که اگر سایه او بر کسی افتد او را سعادتمند و اگر بر تارک کسی نشیند او را به شهریاری رساند و شاید واژه “همایون و همایونی” با این نام پیوند دارد.

یوتاب
یوتاب در لغت به معنی درخشنده و بیمانند است. از یوتاب به عنوان یکی از سردارن
زن ایرانی نام برده اند. یوتاب خواهر آریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است وی در نبرد با اسکندر گجستک همراه آریو برزن فرماندهی بخشی از ارتش را بر عهده داشته است. او در کوههای بختیاری راه را بر اسکندر بست ولی یک ایرانی خائن راه را به اسکندر نشان داد و او از مسیر دیگری به ایران هجوم آورد. از یوتاب به عنوان شاه آتروپاتان (آذربایجان) در سالهای ۲۰ قبل از میلاد تا ۲۰ پس از میلاد نیز یاد شده است. آریو برزن و یوتاب در راه وطن کشته شدند و نامی جاویدان از خود بر جای گذاشتند.

آرتمیـــــس
آرتمیـس یا آرتمیـز در لغت به معنی راست گفتار بزرگ است. او نخستین و تنها بانوی دریاسالار جهان است. تاریخ نویسان یونان او را در زیبایی و برجستگی و متانت سرآمد همه زنان آن روزگار نامیده اند.
آرتمیس Artemis نخستین زن دریانورد ایرانی است که درحدود ۲۴۹۴ سال پیش فرمان دریاسالاری خود را از سوی خشایارشاه هخامنشی دریافت کرد. در سال ۴۸۴ پیش از میلاد فرمان بسیج دریایی برای شرکت در جنگ با یونانیان توسط خشایارشا
هخامنشی صادر شد. آرتمیس فرماندار سرزمین کاربه با پنج فروند کشتی جنگی که خود فرماندهی آنها را در دست داشت به نیروی دریایی ایران پیوست. در این نبرد ایران موفق به تصرف آتن شد. در این نبرد نیروی زمینی ایران از   ۸۰۰
هزار پیاده و ۸۰ هزار سواره تشکیل شده بود. نیروی دریایی ایران دارای ۱۲۰۰
 کشتی جنگی و ۳۰۰ کشتی ترابری بود. همچنین آرتمیس در سال ۴۸۰ پیش از میلاد
در جنگ سالامین Salamine که بین نیروی دریایی ایران و یونان درگرفت شرکت داشت و دلاوری های بسیاری از خود نشان داد و با ستایش دوست و آشنا روبرو شد. او در یکی از دشوارترین شرایط در جنگ سالامین، با دلیری و بیباکی کم مانند توانست بخشی از نیروی دریایی ایران را از خطر نابودی نجات دهد و به همین دلیل به افتخار دریافت فرمان دریاسالاری از سوی خشایارشاه رسید. او به خشایارشاه پیشنهاد ازدواج نیز داد که بدلایلی این پیوند صورت نگرفت. در سالهای دهه شصت میلادی(دهه چهل خورشیدی) نیروی دریایی ایران، برای نخستین بار ناوشکن بزرگی را به نام یک زن نام گذاری کرد و او “آرتمیس” بود. ناو شکن آرتمیس در دوران خدمت “دریاسالار فرج الله رسایی” به آب انداخته شد و سالها بر روی آبهای خلیج همیشه فارس پاسدار سواحل ایران بود.


گردآفـــرید
گردآفرید یا گُردآفرین یکی از پهلوانان سرزمین ایران که تاریخ از او به عنوان دختر
کژدهم یاد میــکند. در داستان رستم و سهراب گردآفرید با لباسی مردانه با سهراب رزم کرد و به دست او گرفتار شد ولی توانست خود را با تدبیر از دست سهراب برهاند. فردوسی بزرگ از او به عـــنوان زنی جنگجو و دلاور سرزمین پاکان یاد میکند.در شاهنامهٔ فردوسی نیز چنین آمده‌است:
زنی بود بر سان گرد سوار                         همیشه به جنگ اندرون نامدار

سیندخت
همسر خردمند مهرآب کابلی و مادر رودابه و مادربزرگ رستم که در همسری زال و رودابه و جلب موافقت مهرآب پدر رودابه به این وصلت نقش مهمی داشت و نیز در موقع تولد رستم از مادر، سیندخت یارومددکار دخترش رودابه بود. کوتاه سخن اینکه سیندخت یکی از خردمندترین چهره های شاهنامه است.

رودابه
دختر مهرآب کابلی و همسر زال و مادر رستم که به روایت شاهنامه دلباختگی زال به
او یکی از زیباترین صحنه های شاهنامه است. رودابه در موقع تولد رستم اولین سزارین را انجام داد. بنابراین، چنین زایمانها را باید “رستمی” گفت نه سزارین. زیرا سزار قرنها پس از تولد رستم به دنیا آمده است.

تهمینه
دختر زیباروی پادشاه سمنگان که شبی همسر رستم بود. ثمره آن تولد سهراب است که
داستان زندگی و مرگ دردناکش به دست پدر در شاهنامه فردوسی به تفصیل آمده است. تهمینه برای آنکه تمام وقت خود را صرف پرورش سهراب کند، با وجود جوانی و زیبایی ازدواج نکرد.

بانو گُشنــسب و زربانوی دلیـــر
بانو گشسب(مخفف گشنسپ) به معنی بانوی دارنده اسب نر است که در جنگاوری هیچکس یارای مقاومت با او را نداشت. بانو گُشنــسب دختر رستم و همسر “گیو” که نام وی در برزونامه و بهمننامه بسیار آمده است. یکی از مشهورترین حکایتهای او نبرد سگانه فرامرز، رستم و بانو گشنسب است که در هنگام کشتی پهلوانان را به خاک می افکند. دلیری این بانوی ایرانی مشهور است. او منظومه ای نیز بنام خود دارد که هم اکنون نسخه ای از آن در کتابخانه ملی پارسی و در کتابخانه ملی بریتانیا موجود است. 
شهین سراج، پژوهش‌گر ادب و تاریخ :
اگر بخواهیم ارزش پهلوانی دختر رستم را باز کنیم ارزش و نقش حماسی این دختر از جایی شروع می‌شود که بهمن اسفندیار به کینه‌توزی خون اسفندیار به سیستان حمله می‌کند و زال را در قفس می‌اندازد و با فرامرز، پسر رستم جنگ می‌کند و عاقبت او را دارمی‌زند. تنها کسی که در خاندان رستم در برابر بهمن حقیقتاً یک مقامت نظامی نشان می‌دهد و از آن باورهای رستم دفاع می‌کند به نظر من بانو گشنسب است. او است که این نبرد را ادامه می‌دهد و مانند پدرش همیشه حامی پادشاهان ایران بوده ولی هیچ‌وقت سر فرود نیاورد. زربانو سردار جنگجوی ایرانی و دختر رستم و خواهر بانو گشنسب است. او در سوارکاری زبده بوده و در نبردها دلاوریهای بسیار از خود نشان داده است. تاریخ نام او را جنگجویی که آزاد کننده زال، آذربرزین و تخوار از زندان بوده ثبت کرده است.

آذرناهیــــد
ملکه ملکه های امپراتوری ایران در زمان شاهنـــــــشاهی شاپور یکم بنیانگزار ساسله ساسانی. نام این ملکه بزرگ و اقتدارات دولتی او در قلمرو ایــــران در کتیبه های کعبه زرتشت در استان فارس بارها آمده است و او را ستایـش کرده است.

هلاله – همای چهر آزاد
پادشاه زن ایرانی که به گفته کتاب دینی و تاریخی (۳۹۱ یشتا ۲۷۴+۱ یشتا ۲) در زمان کیانیان بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست. از او به عنوان هفتـــمین پادشاه کیانی یاد شده است که نامش را “همای چهر آزاد” و “همای وهمون” نیز گفته اند. او مادر داراب بود و پس از “وهومن سپندداتان” بر تخت شاهنشاهی ایران نشست. وی با زیبایی تمام سی سال پادشاه ایران بود. نوشتارهای زیادی درباره رفتار و کردار او یادشده که او در مدت سی سال پادشاهیش هرگز خطائی نکرده و مردمان در زمان او همواره در آسایش و سلامت زندگی میکرده اند.


آریاتــس
یکی از سرداران مبارز و دلیر هخامنشیان در سالهای پیش از میلاد. مورخــین یونانی در چندین جا نامی از وی به میان اورده اند. 


پریــــن - بانوی دانشمند ایرانی
او دختر کی قباد بود که در سال ۹۲۴ قبل از مــیلاد هزاران برگ از نسخه های اوستا را به زبان پهلوی برای آیندگان از گوشه و کنار ممالک اریایی گرداوری کرد و یک بار کامل آن را نوشت و نامش در تاریخ ایران زمین برای همیشه درج گردید.

آرتادخــت
وزیر خزانه داری و امور مالی دولت ایران در زمان شاهنشاهی اردوان چهارم اشکانی. به گفته کتاب اشکانیان اثر دیاکونوف روســــی خاور شناس بزرگ او مالیاتها را سامان بخشید و در اداره امور مالی کوچکتـــــرین خطایی مرتکب نشد و اقتصاد امپراتوری پارتیان را رونق بخشید. از کارهای بزرگ او در گردآوری دارایی کشور٬ یکی جلوگیری از هزینه های بیهوده بویژه، درباریان و دیگری گرفتن باج و خراج از درآمد توانگران بوده است.


فرانّـــک
همسر آبتین و مادر فریدون که در رهاندن و زنده ماندن فریدون از دست دژخیمان ضحاک رنجها برد و در به قدرت رسیدنش نقش اساسی داشت.

پــوراندخت و آزرمیــدخت
پوراندخت شاهنشاه ایران در زمان ساسانی بود و زنی بود که بر بیش از ۱۰ کشور آسیایی پادشاهی میکرد. او پس از اردشیر شیرویه به عنوان بیست و پنجمین پادشاه ساسانی بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست. پوران خسرو منظور پوراندخت دختر خسرو پرویز است که زنی با کفایت و خردمند بود ولی متأسفانه به علت وضع آشفته و نابسامان آن دوران و جنگهای طولانی ایران و روم در زمان خسرو پرویز و نفوذ دین مزدک و نارضایی مردم از وضع موجود و در یکی از دشوارترین شرایط تاریخی ایران حکومت کشور را چند ماهی در اختیار داشت و پس از مرگ او حکومت به آزرمیدخت رسید. 
ملکه آزرمیدخت، آزرم، آزرمی، (۶۳۰م یا ۶۳۱م) (به معنی دختر پیر نشدنی) شاهنشاه زن ایرانی و سی و دومین شاهنشاه ساسانی، دختر خسروپرویز پسر هرمز پسر انوشیروان ملقب به عادله که پس از خواهر خویش پوراندخت لشکریان او را در تیسفون بپادشاهی برداشتند. فرمانرواى خراسان، سپهبد فرخ‌هرمز که یکى از مدعیان جدى سلطنت بود، ملکه را به همسرى خواست. در حالی که آزرمى‌دخت علناً وعده‌ى ازدواج به او داد، در نهان تدارک قتلش را دید (بنا به فرهنگ معین چون آزرمیدخت نمی‌توانست علنا مخالفت کند). رستم، پسر فرخ‌هرمزد، به خون‌خواهى پدرش لشکر به پایتخت کشید و پس از سرنگونی آزرمى‌دخت، ملکهٔ ساسانی را نابینا کرد. آزرمیدخت چهار ماه پادشاهی کرد. از کیفیت وفات این ملکه اطلاعی در دست نیست.پاره ای از اشعار حکیم فردوسی در باره ی پوراندخت و آزرمیدخت:
یکی دختری بود پوران بنام چو زن شاه شد کارها گشت خام
بزرگان برو گوهر افشاندند بران تخت شاهیش بنشاندند
چنین گفت پس دخت پوران که من نخواهم پراگندن انجمن
کسی راکه درویش باشد ز گنج توانگر کنم تانماند به رنج
مبادا ز گیتی کسی مستمند که از درد او بر من آید گزند
ز کشور کنم دور بدخواه را بر آیین شاهان کنم گاه را
یکی دخت دیگر بد آزرم نام ز تاج بزرگان رسیده به کام
بیامد به تخت کیان برنشست گرفت این جهان جهان رابه دست
نخستین چنین گفت کای بخردان جهان گشته و کار کرده ردان
همه کار بر داد و آیین کنیم کزین پس همه خشت بالین کنیم
هر آنکس که باشد مرا دوستدار چنانم مر او را چو پروردگار
کسی کو ز پیمان من بگذرد بپیچید ز آیین و راه خرد

منیــــژه
دختر افراسیاب که بیژن سردار معروف ایرانی دلباخته او گردید و به بند اسارت افراسیاب افتاد و به دستور افراسیاب او را به چاهی که به همین نام معروف است انداختند تا سرانجام رستم که خود را به صورت بازرگانی درآورده بود توانست او را نجات بخشد.

کتایـــون
دختر قیصر روم، همسر گشتاسب شاه و مادر اسفندیار و یکی از اولین کسانی که کیش زرتشت را پذیرفت. موقعی که اسفندیار به دستور گشتاسب می خواست به جنگ رستم برود کتایون به سختی با رفتن او مخالف بود و او بخردانه پند داد ولی اسفندیار نپذیرفت و در جنگ با رستم کور و سپس کشته شد و کتایون با غم و دردی جانکاه به سوگ فرزند نشست.

همــــــا
دختر اسفندیار و خواهر بهمن و ملکه نامداری از سلسله کیانیان.

نگان
که در لغت به معنی کامروا و پیروزمند است. وی از سرداران ساسانی بود که با تازیان دلاورانه جنگید. دلاوریهای شکوهمندانه او در جنگهای چریکی با سپاه تازیان زبان زد ایرانیان بود و تازیان به هنگام حمله های او از مقابلش پا بفرار میگزاردند.

آپارنیک
همسر رستم فرخزاد که همچون یک شیر زن، به همراه او تا آخرین قطرهُ خون با تازیان دلیرانه جنگید. 

سورا 
در لغت به معنی گلگون رخ٬ که دختر اردوان پنجم بود و سمت سپهبدی داشت و دست راست پدر بود و در جنگها دلاورانه همراه پدر می جنگید.

کُردیـــه
خواهر خردمند بهرام چوبین (در دوره ساسانیان). بهرام چوبین که یکی از اهالی شهر
خفر جهرم و از کردان بوده و خواهر بهرام به نام ” کردیه” همسر اردشیر بابکان بوده است. کُردیـــه پس از برادرش٬ فرماندهی را به دست میگیرد و در میدانهای نبرد٬ ‌آنچنان بیباکی و شایستگی از خود نشان میدهد که همگان را به ستایش وامیدارد. او در رده سپهسالاری سپاه برادرش در جنگ تن به تن با “تور” فرمانده نیروی خاقان چین٬ او را شکست میدهد و سپاهش را تار و مار میکند.

ورزا
در لغت به معنی نیرومند و توانا٬ سرداری از هخامنشیان.
هومی یاستِر
که از سرداران و بزرگان سپاه هخامنشی بود.
وهومسه
در لغت به معنی والاتبار و نیکزاده بزرگ٬ ‌از سرداران هخامنشی.
هومی یاستِر
در لغت به معنی دوست و هم پیمان و پشتیبان٬ از سرداران هخامنشی.
پریساتیس
در چم فرشته و زیبا٬ همسر داریوش دوم که پا به پای همسر و دختر به جنگها
میرفت و پیکار میکرد.
آمسترس
در لغت به معنی هم اندیش و پشتیبان و یار٬ دختر داریوش دوم که پا به پای
پدر در نبردها میجنگید.
سی سی کام
در لغت به معنی کامروا٬ ‌مادر داریوش سوم که هیچگاه در برابر اسکندر
تسلیم نشد و همچنان جنگ را دنبال نمود.
استاتیرا
دختر داریوش سوم و از سرداران هخامنشی نیز بود.

آرتونیس
در زمان داریوش کبیر فرمانده ای شجاع بود نام شوهرش آرتاباز بود که یکی
از سپهبدان داریوش شاه بود.
داناک
در لغت به معنی باهوش و خردمند و فرزانه٬ از سرداران هخامنشی.
مهرمس
در لغت به معنی مهر بزرگ٬ ‌خورشید درخشان٬ از سرداران هخامنشی.
آذرنوش
در لغت به معنی پرفروغ آتشین٬ از شاهدختهای هخامنشی و هم سردار سپاه.
آسپاسیا
همسر کورش دوم که از سرداران او نیز بود.
آرتونیس
در لغت به معنی راست و درست٬ دختر آ«ارته بازآ» که او خود نیز سردار بزرگ
داریوش بزرگ بود.
آپاما
در لغت به معنی گیرا٬‌ خوش آب و رنگ و زیبا میباشد، دختر آ«سپیتمنآ» که
خودش از سرداران زمان هخامنشیان بود.
داناک
در لغت به معنی باهوش و خردمند و فرزانه٬ از سرداران هخامنشی.
میترادخت
در لغت به معنی دختر مهر٬‌ دختر خورشید٬ ‌از سرداران اشکانی.
نوشین
سردار نامی ساسانی در زمان انوشیراوان دادگر و همچنین از سرداران و جنگجویان و بزرگان سپاه ساسانی می توان از مهر یار٬ برزین دخت(دخت آتش)، ماه آذر٬ ابردخت٬ گلبویه نام برد

معتادبودن


معتادبودن

برای همگان ویژه نوجوانان 


هنگامي‌ كه آموزگار درس‌هاي ‹اخلاق› و ‹ادب فارسي› وارد كلاس شد، دانش‌آموزان به احترام اوبرپاايستادند. آموزگار، همان‌گونه كه مي‌رفت تا روي صندلي بنشيند، گفت: ‹بفرماييد› و سپس پشت ميز قرارگرفت. براي شروع درس، در آغاز، به يكي از شاگردان گفت: زمان حال سادة فعل معتادبودن را صرف‌كن. برخي شاگردان شگفت‌زده‌شدند و همصدا گفتند: آقا امروز "اخلاق" داريم. فردا ‹دستور زبان› داريم. آموزگار گفت: مي‌دانم، اما اگر امروز دستور زبان بپرسم اشكال‌داره؟ بچه‌ها چيزي نگفتند. شاگردي كه از او پرسش‌شده‌بود، چون پسر با هوش و زرنگي بود، فعل "معتاد بودن" را زود و تند صرف‌كرد:

من معتادم، تو معتادي، او معتاد است، ما معتاديم، شما معتاديد، آنها معتادند

شاگرد مكثي كرد و پيش خود، دو باره تكرار كرد: من معتادم؟ تو معتادي؟ او معتاد است؟ و بلافاصله پرسيد: آقا راستي چرا فعل معتادبودن را انتخاب‌كرديد؟ مگر قحطي فعل هست؟ آموزگار لبخندي‌زد و پس از كمي فكركردن گفت: همان‌گونه كه در آغاز كلاس برخي‌ها اعتراض‌كردند، امروز درس اخلاق داريم و توي صرف‌كردن اين فعل يك نكتة اخلاقي وجودداره كه اول، موضوع جالبي را براي شما تعريف‌مي‌كنم، بعد منظور خودم را از به‌كاربردن فعل "معتادبودن" در اخلاق، براي شما بيان‌مي‌كنم.
دردوره تربيت معلم، استاد عربي ما ‌هرگاه مي‌خواست فعلي را صرف‌كند، ‹قتل› را به‌كارمي‌برد. يك روز كه زمان گذشتة فعل قتل را به صورت مجهول صرف‌كرد، من پرسيدم: استاد شما چرا اينقدر فعل قتل را تكرارمي‌كنيد؟ فعل خوبي نيست. مگر فعل قحطيه؟ خصوصاً اينكه كسي كه كشته‌شده‌باشه، ديگه زبان نداره كه بگه كشته‌شدم. استاد چيزي نگفت و روزهاي بعد، باز هم فعل قتل را تكراركرد. مي‌دانيد چرا؟ چون او به صرف‌كردن اين فعل معتادشده‌بود. (بچه‌ها زدند زير خنده)
آموزگار ادامه‌داد: خوب بريم سر موضوع اصلي. گفتي كه چرا فعل معتادبودن را به‌كاربردم، نه؟ قصد من از به‌ميان‌كشيدن اين فعل، اين بود كه به شما بگويم همة ما معتاديم؛ ولي از اعتياد خود آگاه‌نيستيم. چون اگر آگاه‌بوديم، به فكر چارة آن هم بوديم. البته اعتياد ما به مواد مخدر و امثال آن نيست، اما از آنها هم كمتر نيست. چون اگر روزي به اعتياد خود آگاه‌بشيم آن موقع مي‌فهميم كه دچار چه خطاي بزرگي شده‌ايم؛ و از كرده خود پشيمان خواهيم‌شد.
حالا ببينيم اعتياد ما چيه كه اگر از آن آگاه‌بشيم، مي فهميم همة كارها و رفتارمان بيهوده بوده. از قرآن ياري مي‌جوييم:
    قرآن از قول "شيطان" نقل‌مي‌كند كه: فبعزّتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين. يعني: پس به عزّتت سوگند كه همة آنها را فريب‌مي‌دهم مگر بندگان "مخلص" تو را.
    قر آن از جانب "خدا " مي گويد: ان‌الانسان لفي خسر الاّ الذين آمنوا و عملواالصّالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصّبر. يعني: همانا كه انسان همواره در زيانكاري است، مگر آناني كه ايمان آوردند و عمل شايسته انجام دادند و يكديگر را به " حق و صبر " سفارش‌كردند.
    و باز قرآن از قول حضرت "يوسف" نقل‌مي‌كند كه: ان‌النّفس لامّاره بالسّوء الاّ ما رحم ربّي. يعني: نفس آدمي همواره بر "بدي" بسيار امركننده است، مگر آنچه را كه پروردگارم رحم‌كند. حضرت يوسف كه چنين سخني را بيان‌مي‌كند، كسي است كه پس از آنكه دامن خود را از هواي "نفس" خود و زليخا پاك‌نگه‌داشت، خداوند در باره او مي‌گويد: كذلك لنصرف عنه السّوء و الفحشاء انّه من عبادنا المخلصين. يعني: او از بندگان "مخلص" ماست و ما اين‌چنين او را از "بدي و فحشاء" منصرف‌مي‌گردانيم. بله يوسف از مخلصان بود يعني از بندگاني بود كه شيطان گفته بود با آنها كاري ندارم.
    پس نتيجه مي گيريم كه:
اولاً انسان همواره به‌راه‌خطامي‌رود، مگر آنجا كه ايمان بياورد و "عمل صالح" انجام‌دهد و در راه اصلاح جامعه‌اش بكوشد.
    دوم اينكه از شيطان و نيرنگهايش بدتر و خطرناكتر براي انسان، نفس انسان است. يعني خودخواهي اوست.
سوم اينكه نفس آنچنان قوي است كه تنها بايد خدا انسان را رحم‌كند و از پيروي آن بازش بدارد. البته به شرط اينكه بنده از گروه "مخلصين" باشد.
    بله نفس آدمي از شيطان بدتره. به همين دليل، پيامبر ما صلي‌الله‌عليه‌وآله گفت: اعدي عدوّك نفسك التي بين جنبيك. يعني: دشمن‌ترين دشمنان تو نفس توست كه بين دو پهلوي توست. يعني خودت هستي. و هنگامي كه از جنگ برمي‌گشت گفت: از جهاد كوچكتر برگشتيم، برماست كه در جهاد بزرگتر بكوشيم. پرسيدند: جهاد بزرگتر كدام است؟ پاسخ داد: جهاد با نفس. يعني جهاد با خود.
حافظ عليه‌الرحمه مي‌گويد: "تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز". يعني اي نفس، تو پرده‌اي هستي كه مانع از ديدن خداي خودت مي‌شوي.
    خوب. حالا ببينيم آيا ما ايمان آورده‌ايم و "عمل صالح" انجام‌مي‌دهيم؟
    در اينجا يكي از بچه ها سؤال‌كرد: آقا! عمل صالح چه عمليه؟ و آموزگار پاسخ‌داد: "عملي كه‌ تنها براي خدا باشه. البته همة حرفهاي ما هم بر سر هيمنه. پس با دقت بيشتري گوش بده تا بهتر بفهمي" و ادامه داد: ب له. آيا ما بندة "مخلص" خدا هستيم؟ آيا شايستگي آن را داريم كه خدا به ما رحم‌كنه؟ اگر اين طور نيستيم، بايد بدانيم كه ما "معتاد" به فريب خوردن از شيطان هستيم. "معتاد" به زيانكاري هستيم. "معتاد" به پيروي از هواي نفس، يعني دشمن‌ترين دشمن خود هستيم. بله ما "معتاديم" به انجام كارهاي "غيرخدايي" معتاديم و خود خبر نداريم.
همان‌گونه كه جسم انسان از ماده درست شده ولي از روح خدا بهره‌ داره، از نظر معنوي هم ميان خدا و غيرخدا قرارداره. (در اين موقع آموزگار از جا بلندشد و با بهره‌گيري از تخته‌سياه، شروع به كشيدن طرحي بر روي تابلو كرد: 

خدا ................ انسان ................ غير خدا

و ادامه‌داد: انسان از دو وجه و صورت بهره داره. يكي صورت و سهم خدايي و ديگري سهم غيرخدايي. خدا غيرخود را براي او آفريده تا انسان از آنها بهره‌برداري‌كنه و به خدا برسه. حالا اين انسانه كه مي تونه انتخاب‌كنه. يا تمام چيزها را براي رسيدن به خدا به‌كاربگيره، كه در اين صورت به خدا نزديكتر مي‌شه و در عوض از غيرخدا دورمي‌شه و آنقدر دورمي‌شه تا به خدا برسه؛ و يا از تمام چيزها در راه خودش يعني "نفسش" استفاده‌كنه و همة چيزها را براي خودش و به خودش ختم‌كنه.
در اين صورت به غيرخدا نزديك مي‌شه و آنقدر اين كار را ادامه مي‌ده تا رابطه‌اش با خدا قطع‌مي‌شه و از خدا جدامي‌شه. و در اين صورت تنها سهم غيرخدايي او برايش باقي‌مي‌مونه و قرآن‌كريم در اين مورد نيز اشاره‌هايي دارد:
ارايت من اتّخذ الهه هويه افانت تكون عليه وكيلاً ام تحسب ان اكثرهم يسمعون او يعقلون. ان هم الاّ كالانعام بل هم اضلّ سبيلا يعني: آيا ديدي آن كسي را كه هواي "نفسش" را به‌جاي خداي خود برگرفت؟ آيا پس تو وكيل وصي او هستي؟ آيا فكرمي‌كني بيشترشان عاقل و حرف‌شنو هستند؟ نه آنها چيزي نيستند؛ مگر مانند چهارپايان، بلكه از آنها نيز گمراه‌ترند.
    يكي از دانش‌آموزان پرسيد: راستي آقا! چرا قرآن مي‌گه از حيوانات هم بدترند؟ وآموزگار پاسخ‌داد: چون چهارپايان از اول حيوان آفريده‌شده‌اند و مقام و منزلتي نداشته‌اند و وظيفة خودشان را هم، چون بيگار انسانند به‌خوبي انجام‌مي‌دهند و ‌راه‌ خود را مي‌روند و آزارشان به كسي نمي‌رسد؛ درصورتي‌كه انسان با كارهاي ناشايست خودش از خدا جدامي‌شه. نيمة خدايي خودش را فراموش‌مي‌كنه. پس از چهارپايان هم بدتره.
    آموزگار ادامه‌داد: قرآن در جاي ديگري مي‌فرمايد: آيا پس ديدي كسي را كه هوي نفسش را به‌جاي خداي خود برگرفت و خداوند او را عمداً گمراه‌كرد؟ و بر گوش و قلبش مهرنهاد و بر چشمش پرده‌اي‌كشيد؟ پس چه كسي از اين پس او را هدايت‌خواهدكرد؟ او كه نه گوشي دارد تا كلام خدا را بشنود و نه قلبي كه عطوفتي از خود نشان‌دهد و محبت‌كند و نه بينشي كه راه‌يابد...
    يكي از دانش‌آموزان بلندشد و گفت: لطفاً درباره اين دو راه كه گفتيد، توضيح بيشتري بديد.
    آموزگار ادامه داد: انتخاب اول مخصوص انسان كامل و دوستان خداست. مثل پيامبران و ائمة معصومين، و هركس از آنها پيروي‌كند. انتخاب دوم همان است كه اغلب ما كم و بيش در آن راه هستيم و به آن معتادشده‌ايم و خودمان هم خبر نداريم، چون اگر باخبر بوديم آن راه را نمي‌رفتيم و اگر باخبر شويم، سخت پشيمان مي‌شويم. البته ممكنه كه باخبر هم بشيم ولي چون "معتاديم"، به فكر ترك‌كردنش نباشيم.
يكي ديگر از دانش‌آموزان بلندشد و گفت: آقا پس چاره چيه؟ و آموزگار گفت: حالا مي‌گم . البته راه اول راه مشكليه و خيلي هم مشكله ولي غيرممكن نيست. مثلاً كسي تصميم‌مي‌گيره هركاري را كه از اين به بعد انجام مي‌ده خالصاً مخلصاً براي خدا باشه. هر حركت بدني و زباني و فكري كه مي‌كنه، تنها براي خدا باشه. تا مدّتي هم از اعمال و رفتار خودش مراقبت‌مي‌كنه. مقداري هم پيشروي مي‌كنه. اما يك وقت متوجه‌مي‌شه كه سر نخ از دستش دررفته و خودش هم متوجه نشده. خيلي كارها كرده كه براي خدا نبوده. مي‌دونيد چرا؟ چون "معتاد" بوده. "معتاد" بوده كه ناخودآگاه به‌انحراف‌كشيده‌شده. پس معني "ان الانسان لامّاره بالسّوء" همينه.
    يكي ديگر از شاگردان بلند شد و گفت: آقا باز هم نگفتيد چاره چيه؟
معلم پاسخ‌داد: الان موضوع را روي تابلو براي شما روشن‌مي‌كنم، (آموزگار گچ را برداشت و روي تابلو طرح ديگري را كشيد) و گفت:
فرض‌كنيد خط (الف) راه راسته. راه خداونده. راه «به سوي خدا»ست. و راه (ب) راه انحراف از راه خداست. راه غيرخداست. وقتي آدم در نقطة (ج) هست فكرمي‌كنه كه انحرافش كمه. به انحراف كم، بي‌توجهي مي‌كنه و در مدت زماني نه چندان زياد، كه بستگي به سرعتش داره، به نقطه (د) مي‌رسه. اما اينجا انحراف از حد درگذشته. خيلي زياد شده. كنترلش مشكله. برگشتن از آن مشكله. اگر هم كسي خيلي اراده داشته باشه و تصميم بگيره برگرده و بتونه برگرده تازه خيلي عقب مانده. اما اگر از نقطه (ج) برمي‌گشت, هم براي او خيلي آسان بود و هم خيلي كمتر عقب افتاده بود. پس راه چاره اينه كه از كوچكترين خطاي خودمان خودداري كنيم و اگر دچار اشتباهي شديم، فوراً توبه‌كنيم. به همين دليل اولياء خدا گفته‌اند كه تكرار گناه كوچك، خود گناه بزرگي حساب مي شه. و يا كوچك‌شمردن گناه، باعث انحراف از مسير الهيه.
    يكي از دانش‌آموزان پرسيد: راه‌هاي ديگه‌اي هم به نظرتون مي‌رسه؟ و پاسخ شنيد: بله. يك راه ديگه اينه كه از "اعتياد" به خودپسندي بپرهيزيم. هميشه بايد شك‌كنيم كه عمل خوب ما واقعاً خوبه. هيچ وقت از كارهاي خودمان راضي نباشيم. هيچگاه كارهاي خوبمان را هم بي‌كم‌وكاست ندانيم. قرآن در اين‌ مورد مي‌گويد: و زيّن لهم الشيطان اعمالهم. يعني شيطان كارهاي آنها را برايشان نيكو جلوه‌مي‌دهد. راه ديگه اينه كه هر كسي از هرجا ضعفي داشته‌باشه، بيشتر بايد اون ضعف را درمان‌كنه و از اين راه، خود را در برابر دشمنانش كه همانا شيطان و نفس خودش هستند قوي‌كنه. اين‌هم يك نوع "اعتياده". هنگامي كه انسان به كارهاي خودش خوش‌بين بود موقعي به خود مياد كه كا از كار گذشته و به انحراف رفته.
    باز يكي از شاگردان حرف معلم را قطع‌كرد و سؤال‌كرد: آقا اگر كسي متوجه نشه و از نقطة (د) هم عبور كنه چي مي‌شه؟ خدا چيكارش مي‌كنه؟
    آموزگار پاسخ‌داد: چنين افرادي كساني هستند كه قرآن درباره آنها مي‌گويد: "في غمراتهم يعمهون" در ناآگاهيهاي خودشان دست‌وپامي‌زنند. آب از سر آنها گذشته؛ و يا مي‌فرمايد: "ختم‌الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوه" خداوند بر دلها و گوشهايشان مهر نهاده و بر چشم‌هايشان پرده‌اي كشيده است. اينها ديگر هدايت‌نمي‌شوند. آنها هواي نفس خودشان را پروردگار خود قرار داده اند.

بهار 1364 – احمد شماع‌زاده


خداون,د عشق و کیهان را این گونه آفرید

 خداوند، عشق و کیهان را این گونه آفرید

به گزارش خبرگزاری مهر، محققان دانشگاه ژنو در سویس موفق به کشف سیگنالی شدند که سرعت حرکت آن از سرعت نور بیشتر است.
در دنیای خارق العاده کوانتوم و مکانیک کوانتومی، پدیده ای به نام درگیری ذرات با یکدیگر وجود دارد به این معنی که اگر دو ذره که به شدت با هم در ارتباطند را از یکدیگر جدا کرده و در فاصله طولانی از هم نگه داریم، علی رغم فاصله ای که بین آنها وجود دارد، در صورت بروز تغییر در یکی از ذره ها دیگری نیز دچار تغییر خواهد شد.
این پدیده توسط دکتر دانیل سالارت و همکارانش در دانشگاه ژنو مورد بررسی قرار گرفت. وی دو فوتون نور مرتبط و درگیر به هم را در آزمایشگاه به فاصله 18 کیلومتر از یکدیگر دور کرد و با بررسی خصوصیات هر یک از آنها دریافت که با تغییر در هر کدام دیگری نیز متحول می شود.
وی این آزمایش را بر روی جفتهای زیادی از فوتونها انجام داد که نتایج به دست آمده مشابه نتیجه اولیه بود با مشاهده این نتایج محققان به این نتیجه رسیدند که بین این دو ذره سیگنالی در حال حرکت است که خصوصیات یکی را به دیگری منتقل می کند.

بر اساس گزارش New Scientist، محققان بر این باورند که این سیگنال باید سرعتی 10000 بار بیشتر از سرعت نور داشته باشد تا بتواند خصوصیت یک فوتون را به دیگری منتقل کند.
 نظریه دیگری که این تیم ارائه داد, این است که سنجش خصوصیات یک فوتون به سرعت بر روی فوتونهای دیگر نیز تاثیر می گذارد  .

Wednesday, May 23, 2012

تصاویر رشد جنین + فیلمبرداری پزشکان برلین از جنین

لینارت نیلسون
(Lennart Nilsson) 
دوازده سال از عمر خود را صرف تهیه تصاویری از رشد نوزاد درون رحم کرد. این تصاویر باورنکردنی با استفاده از دوربین های معمولی مجهز به لنز ماکرو و همچنین میکروسکوپ الکترونی گرفته شده است.
در این تصاویر مراحل رشد نوزاد از ابتدای لقاح تا کامل شدن جنین و تبدیل به یک نوزاد را می بینیم.
اسپرم در لوله فالوپ (لوله شیپور رحمی)
اسپرم در لوله فالوپ (لوله شیپور رحمی)
تخمک
تخمک
یه قرار ملاقات... اما نه معمولی!
یه قرار ملاقات... اما نه معمولی!
لوله فالوپ
لوله فالوپ
دو اسپرم در تماس با تخمک
دو اسپرم در تماس با تخمک
اسپرم برنده!
اسپرم برنده!
اسپرم
اسپرم
روز پنجم-ششم
روز پنجم - ششم
روز هشتم. جنین به دیوار رحم چسبده است.
روز هشتم. جنین به دیوار رحم چسبده است.
مغز جنین شکل می گیرد.
مغز جنین شکل میگیرد.
روز 24ام. بعد از 18 روز قلب شروع به شکل گیری می کند. می دانیم که جنین یک ماه هیچ استخوانی ندارد.
روز ۲۴ام. بعد از ۱۸ روز قلب شروع به شکل گیری میکند. میدانیم که جنین یک ماه هیچ استخوانی ندارد.
4 هفته
4 هفته
4-5 هفته
4-5 هفته
هفته پنجم: تقریبا 9 میلی متر. به وضوح صورت جنین با سوراخ چشم و بینی و دهان مشخص است.
هفته پنجم: تقریبا ۹ میلی متر. به وضوح صورت جنین با سوراخ چشم و بینی و دهان مشخص است.
40 روز بعد.
40 روز بعد.
40 روز بعد.
هفته هشتم. جنین به سرعت در کیسه رحمی رشد میکند.
هفته هشتم. جنین به سرعت در کیسه رحمی رشد می کند.
هفته دهم. پلک ها نیمه باز هستند. در روزهای آینده کاملا بسته خواهند شد.
هفته دهم. پلک ها نیمه باز هستند. در روزهای آتی کاملا بسته خواهند شد.
هفته شانزدهم. جنین از دست هایش برای شناخت محیط پیرامونش استفاده میکند.
هفته شانزدهم. جنین از دست هایش برای شناخت محیط پیرامونش استفاده می کند.
شبکه ای از رگ های خونی را مشاهده می کنید. در واقع بدن در حال ساخت استخوان است و این رگها تغذیه کننده استخوان بدن خواهند بود.
شبکه ای از رگ های خونی را مشاهده می کنید. در واقع بدن در حال ساخت استخوان است و این رگ ها تغذیه کننده استخوان بدن خواهند بود.
هفته هجدهم. تقریبا ۱۴ سانتی متر. اکنون می تواند صداهای بیرون را درک کند.
هفته هجدهم. ابعاد تقریبا 14 سانتی متر. اکنون می تواند صدا های بیرون را درک کند.
هفته نوزدهم.
هفته نوزدهم. هفته بیستم. تقریبا 20 سانتی متر. موهای پشمالویی بر روی سر و صورت نوزاد ایجاد می شود. این موها را با نام لانوگو (lanugo) می شناسند.
هفته بیستم. تقریبا ۲۰ سانتی متر. موهای بر روی سر و صورت نوزاد ایجاد می شود. این موها را با نام لانوگو (lanugo) می شناسند.
هفته بیست و چهارم
هفته بیست و چهارم
هفته بیست و ششم
هفته بیست و ششم
6 ماه بعد. جنین کامل شده و نوزاد آماده ترک رحم می شود. در این زمان جنین به سمت پایین می چرخد تا راحت تر بتواند خارج شود
6 ماه بعد. جنین کامل شده و نوزاد آماده ترک رحم می شود. در این زمان جنین به سمت پایین میچرخد تا راحت تر بتواند خارج شود
هفته 36 ام. نوزاد چهار هفته دیگر دنیا بیرون را خواهد دید.
هفته ۳۶ ام. نوزاد چهار هفته دیگر دنیای بیرون را خواهد دید.
فیلمبرداری پزشکان بیمارستان «کلاریته» برلین از جنین

فیلم پیوست نیز که لینک آن را در زیر میبینید تصاویر واقعی از شکل گیری همه ماست. بسیار شگفت انگیز و هیجان آور است. همه انسانها از خوب و بد، زشت و زیبا، زن و مرد، فقیروثروتمند، همه و همه اینچنین مراحلي را در دوران جنيني گذرانده ایم. 

پزشکان آلمانی توانستند برای نخستین بار، تمام مراحل و حرکات درون رحم پيش از تولد جنین را، با استفاده از ابزار جدیدی، تصوير‌برداری کنند. پزشکان بیمارستان «کلاریته» برلین برای اولین بار از جنین در حال تولد اسکن ام.آر.آی(MRI) گرفتند. 

اين تصاویر که با موافقت مادر در دستگاه ام.آر.آی گرفته شده، شناخت جدید و ارزشمندی را از فرايند تشكيل و رشد جنين به وجود آورده كه در آینده نيز در راه نجات جان انسان‌ها نقش موثری ایفا خواهدکرد. 

به گفته پزشکان، این زایمان به صورت عادی انجام شد و دستگاه تمام مراحل و حرکات درون رحم را اسكن کرده است. پزشکان حتی این توانایی را داشتند که از این دستگاه برای شنیدن ضربان قلب کودک نیز استفاده کنند. درحالی که تمام دستگاه‌های ام.آر.آی لوله‌ای شکل هستند، تیم «کلاریته» دستگاه اسکنری ساختند که جای کافی برای حرکت مناسب جنین در کانال تولد را داشته باشد. به گفته پزشکان اين مادر و کودک هم اكنون از سلامت کامل برخوردارند.
nonamenoname
6306K   Download