Thursday, May 31, 2012

فاطمه(فاتیما- Fatima)

فاطمه(فاتیما- Fatima)

در کشور پرتغال زیارتگاهی وجود دارد که معمولا مسیحیان جهان اگر بتوانند از هرجایی که هستند به زیارت این محل میروند. این محل که پیش از به شهرت رسیدن نام و عنوان Cowa di Iria  را داشته است در یک کیلومتری روستایی به نام Aljustra واقع شده که این روستا در منطقه Ourem قرارداشته که با مرکز منطقه ده کیلومتر فاصله دارد. برای اولین بار در سال 1943 روی نقشه ای که انگلیسیها چاپ کرده بودند نام فاتیما آمده بود. پیش از آن Cowa di Iria ده کوره ای بیش نبود و روی نقشه ها دیده نمیشد.
موضوع از این قرار است که روزی دو دختر و یک پسر تقریبا 6- 8 ساله این ده کوره کمی دورتر و در بالای جایی که به منزله مزبله روستا بود بانویی را میبینند درهاله ای از نور با لباسی سفید بر تن و تسبیحی در دست. کودکان که از این منظره به هیجان آمده بودند نزدیک میشوند. آن بانو به آنها میگوید نام من فاتیما و دختر پیامبر هستم. مطالبی دیگر رد و بدل میشود و قرار گذاشته میشود که روزی دیگر نیز بیایند. چند روز این ملاقات تکرار میشود. 

در آغاز سخن کودکان برای والدین و مردم باورکردنی نبود ولی چون اهالی منطقه که در خشکسالی به سرمیبردند میگویند اگر چنین است بانو دعا کند باران بیاید. همه در روز موعود گرد می آیند و باران نازل میشود. مردم غریو شادی سرمیدهند و به رخ دادن یک معجزه معتقد میشوند. سپس کلیسای محل و پس از آن مقامهای بالاتر کلیسایی کودکان را چندین بار بازپرسی میکنند تا واقعیت را بدانند و بالاخره باورشان میشود. 

این سه کودک برای آباء کلیسا بسیارعزیز میشوند و یکی از آنان به نام لوچیا(ایتالیایی و اسپانیولی. انگلیسی: لوسیا. لهستانی: لوشا) در هیأت خواهران روحانی درآمده و از آن دو دیگر بیشتر زنده میماند و چند سال پیش در سن بیش از هشتاد سالگی فوت میکند.

واتیکان به هر دلیل به این واقعه شکلی مسیحی میبخشد و آن را از مسلمانان میگیرد و میگوید که آن بانو مریم مقدس بوده. هرچند همه میدانند که حضرت مریم هیچگاه چنین عنوانی نداشته و دختر پیامبر هم نبوده. واتیکان از این رخداد چند فیلم سینمایی ساخته که تلویزیون ایران هم یکی از آنها را نمایش داده است. چندین سال پیش تلویزیون ایران یک کلیپ تلویزیونی از این رخداد ساخت و به عنوان حضرت فاطمه زهرا(س) از آن یاد کرد که با اعتراض واتیکان رو به رو شد و پس از آن دیگر کسی نمایش آن کلیپ را ندید.

دلایلی مبنی بر اینکه ایشان حضرت مریم نبوده بلکه حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها بوده است:
-   گفته دختر پیامبرم که حضرت مریم فرزند عمران بوده است.
نام ایشان فاتیما(فاطمه) بوده است. که حضرت مریم چنین عنوانی را هیچگاه نداشته.
- تسبیح داشته است که تسبیح خاص حضرت فاطمه زهراء مشهور است و حضرت مریم مشهور به تسبیح داشتن و حتی تسبیح گفتن نیست.
- درست است که آن حضرت در کشوری مسیحی رخ نموده ولی این کشور یک کشور اروپایی معمولی نیست بلکه به مدت 700 سال قدرتمندترین سلسله اسلامی که دارای تمدنی پیشرفته نیز بوده بر شبه جزیره اسپانیا و از جمله پرتغال حکومت میکرده که نام و عنوان آن سلسله فاطمیون بوده است.
احمد شماع زاده – 10/3/91
*****
 تا اینجای این نوشته را به کمک حافظه خود و یک یادداشت درباره محل Cowa di Iria از یک کتاب به زبان لهستانی که در سال 2003 دیدم و یادداشت برداشتم نوشتم و میدانستم اگر واژه فاتیما را در گوگل سرچ کنم مطالب زیادی خواهم یافت. ولی چون تقریبا همه نوشته های نگارنده تصنیف هستند و نه تالیف(گرداوری) خواستم این مطلب را نیز با کمک حافظه خود بنویسم تا صفای بیشتری داشته باشد.

و اما نظر دیگر وبلاگها و سایتهای فارسی و ایرانی که چه دفاعهایی کرده اند!!؟:
- فاتیما مریم مقدس است!!
- محلی که ظاهر شده از پیش همین نام را داشته و ربطی به فاطمه زهراء(س) پیدا نمیکند!!
- تسبیح هم نشانه حضرت مریم است!!
- و اینکه مدعیان فاطمه زهراء بودن ایشان ایرانیان هستند و مسلمانان عرب چنین ادعایی ندارند.
      پس از خواندن این تحریفها؛ عنوان Cowa di Iria را در گوگل جست و جو کردم تا ببینم نقشه ها در این زمینه چه ارمغانی دارند ولی باز هم با کمال تعجب دیدم این عنوان با این واقعه چنان گره خورده که اگر کسی ادعا کند پیش از ظهور بانوی تسبیح به دست نام آن دهکده فاتیما بوده باید مردم را خیلی دستکم گرفته و تصورکرده باشد مردم در عصر حجر زندگی میکنند.
ازهمین نکته نیز میشود پی برد که تمام ادعاهای آنان بیهوده و بی پایه است ولی بازهم دلایل خود را میگویم:        
نمی توان مدعی شد مسلمانان عرب چنین ادعایی ندارند بلکه بایستی مینوشتند اهل تسنن. این هم از نشانه های بی دقتی و شاید بیسوادی نویسندگان آن وبلاگهاست که نمیدانند در میان عربها هم شیعیان بسیارند و آنان نیز مدعی اند که فاطمه دخت پیامبر گرامی در این محل ظهور کرده است. بگذریم.
- چرا اهل تسنن چنین ادعایی ندارند؟ 
پاسخ: چون آنان خود را تنها مدافغ قرآن و رسول اکرم میدانند و هیچگاه خود را ملزم به دفاع از حقوق ضایع شده از اولاد و احفاد رسول اکرم نمیدانند. زیرا که خود نیز به زیر سؤال میروند. برای نمونه آنان میدانند که یزید به ناحق خون حسینی را ریخت که روی زانوی رسول اکرم بزرگ شده بود ولی روز عاشورا که فرامیرسد در خطبه های نماز جمعه شان حتی از این واقعه سهمگین یادی نمی کنند!! و میگویند روزه این روز از پیش از اسلام معمول بوده و پیامبر اکرم روزه داشتن آن را تأیید کرده است.
*****
امروز(16/3/91) نیز برای جست و جوی بیشتر واژه فاتیما را سرچ کردم. در این زمینه در ویکیپدیا مطلب زیاد بود ولی سایتها و وبلاگهای دیگری را نیز خواندم که رویهم رفته این نکات دستگیرم شد:
- پس از ساختن کلیپ تلویزیونی و اعتراض واتیکان تلویزیون ایران مجبور شده که کلیپ دیگری در رد ادعای خود بسازد و اعتراف کند که آن بانو- مریم مقدس بوده و نه فاطمه زهراء(ع).
- بانو اولین بار در سوم ماه می 1917 ظاهر شده و لوسیا از دو دیگر بزرگتر بوده و ده سال داشته و هرچند آن دو دیگر نیز صدای بانو را میشنیدند و صورت ایشان را میدیدند ولی لوسیا با ایشان مکالمه نیزداشته است.
- بانوی تسبیح به دست گفته من سه واقعه ای را که برای کره زمین مهمند و در آینده اتفاق میافتند به شما خبر میدهم و به آنها خبرداده که در بازجوییها توسط آباء کلیسا توقیف شده و تنها نزد بزرگان واتیکان همچون رازهایی از آنها نگهداری میشود.
- لوسیا چند سال بعد و تا اندازه ای به صورت اجباری در جرگه خواهران روحانی قرار گرفته است. خواهران روحانی هم صومعه او گفته اند که خواهر لوسیا دعاهایی میخوانده و نیایشهایش مانند ما نبوده است.
- هیچیکس نتوانسته بود بگوید چرا حضرت مریم متصف به تسبیح داشتن بوده است در حالیکه به توصیه بانو- لوسیا تا آخر عمر تسبیح داشته و با آن ذکر میگفته است که این رویه در میان خواهران روحانی مرسوم نیست.
- در سال 1960 لوسیا درخواست میکند که پیشگوییها را عیان کنند ولی هیچگاه واتیکان زیر بار نرفته و پیشگوییهایی که اعلام کرده اند واقعی نیستند.
- لوسیا بعدها تحت نظر قرارگفته و از مصاحبه منع شده و حتی کشیش محله کودکی وی نیز اجازه نداشته با او همصحبت شود و در آواخرعمر در حصر کامل بوده است.



تا آنجایی که نگارنده آگاهی دارد(که به مدت چهار سال در واتیکان ماموریت داشته است) کسانی که در راه مسیحیت مجاهدتهایی داشته اند توسط آباء کلیسا تقدیس شده و عنوان قدیس یا قدیسه(Saint- انگلیسی. سانتو و سانتا- ایتالیایی) را به آنان داده اند. با اینکه در میان آنان هیچیک به وسیله مریم مقدس انتخاب و با او همکلام نشده است و لوسیا عملا به چنین مقام یگانه ای رسیده بایستی این عنوان توسط واتیکان به وی داده میشد که داده نشده است. در نتیجه جای پرسش و محل تعجب است. به نظر نگارنده به دو دلیل این مقام را به وی نداده اند:
-  خود آباء کلیسا میدانند که آن بانو مریم مقدس نبوده است و نمیتوان به کسی که به وسیله دختر پیامبر اسلام انتخاب و با او همکلام شده است چنین عنوانی را داد. 
-  میان خواهر لوسیا و واتیکان اختلاف نظر شدیدی وجود داشته است.
نکته: چرا لوسیا از تکرار بسیاری نکات که پیشتر عنوان کرده بود منع شده مانند اینکه بانو گفته است من فاطمه دختر پیامبر هستم؟  

نکته ای دیگر: حتی میتوان پژوهشی صورت گیرد که از چه زمانی مادونا به معنای بانوی ما در میان مسیحیان کاتولیک مرسوم شده است. احتمال میرود پس از این رخداد یعنی هنگامی که سه کودک بانوی تسبیح به دست را دیدند حضرت مریم این عنوان را یافته اند و پیش از این به حضرت مریم بانوی ما نمیگفته اند.

***

- برخی از محل فاتیما به عنوان شهر یاد کرده اند(وضعیت کنونی آن) و برخی آن را دهکده خوانده اند. همین اختلاف نظرها نشان از آن دارد که نظر ما درستتر است یعنی حتی دهکده ای هم نبوده و تنها دهکوره ای در نزدیکی دهکده الیوسترا یا الجوسترا بوده است.
یک وبلاگ هم نوشته بود که به این دلیل نام این محل فاطیما بوده که در سال 1150 هنگام جنگ میان مسیحیان و مسلمانان (فاطمیون) دختری از مسلمانان به نام فاطمه اسیر میشود و حاکم اورم او را به همسری بر میگزیند و نام این محل از او برگرفته شده است. عجب؟!!! کسی نیست از نویسنده بپرسد اگر چنین است:
چرا حاکم اورم یک دهکوره را به نام او کرده در حالی که حاکم کل منطقه بوده و این محل دوازده کیلومتر از مرکز اورم دور بوده؟
چرا این محل که هیچ امتیازی نداشته پس از نامگذاری از سال 1150 تا 1917 باز رونق نیافته است؟
چرا حضرت مریم در اینهمه جاهایی که او را گرامی میدارند و مقدسش میخوانند ظاهر نشده و چنین محلی را برگزیده است؟
اینهمه جاهای عالی در این دنیا وجود دارد بویژه در دنیای مسیحیت که آن حضرت را گرامی میدارند. چرا مریم مقدس بیاید توی دورافتاده ترین و فقیرترین محل ظاهر شود؟
تنها میتوان گفت به همین دلیل نیز آن بانو حضرت فاطمه زهرا بوده تا: 
-  پیامش به جهان برسد و شهرت یابد زیرا اگر در کشورهای مسلمان اهل تسنن ظاهر میگشت به نوعی به او بی توجهی میشد و اگر در کشوری شیعی همچون ایران ظاهر میشد به گونه ای دیگر پیامش جهانی نمیشد. 
- اگر نام این دهکوره از پیش فاطیما بوده باز این پرسش پیش می آید که: چرا حضرت مریم بیاید در جایی پرت و دور افتاده ظاهر شود که نام دختر پیامبر اسلام بر آن قراردارد تا منجر به اختلاف شود. این رویه از ساحت مریم مقدس به دور است.
- شخصی هم اظهارنظر کرده بود که چه تفاوتی میکند که فاطمه اسلام باشد یا مریم مسیحیت. ما مسلمانان که حضرت مریم را قبول داریم و پیام ایشان هم که جهانی بوده و اثر خود را بخشیده است.
به ایشان باید گفت از منظر کلی سخن شما درست است ولی موضوع این است که واتیکان پیامهای ایشان را مصادره کرده و در پرده ابهام قرارداده چون خود میدانستند که حضرت مریم نبوده و سخنان ایشان به ضرر واتیکان بوده است.
هدف این نوشتار روشن شدن حقیقت است که حقیقت هم همیشه در پس پرده نمیماند و روزی فرامیرسد که: سیه روی شود هرکه در او غش باشد.
  احمد شماع زاده 16/3/91

دین گزینی


دین گزینی

همان گونه که قرآن کریم در آغاز می فرماید "ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین" هر آیه از آن نیز ممکن است چنین باشد. یعنی اگر کسی متقی نباشد ممکن است حتی یک آیه از قرآن او را به انحراف کشاند. نمونه ای از آن این آیه است:
ومن یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین(آل عمران: 85)
بسیاری کسان از این آیه این برداشت را دارند: هرکس مسلمان نباشد به جهنم میرود  در حالی که این نظر خلاف صریح قرآن کریم است زیرا:
1.    نگفته است "غیر مسلمان باشد" گفته است "غیر اسلام را برگزیند". گزینش دین آگاهانه است در حالی که جزء پیروان دینی بودن میتواند دلایل زیادی داشته باشد. مانند کسانی که در مناطقی زندگی کرده اند که اسلام به آنان عرضه نشده است یا به طور کلی از تنوع ادیان آگاهی ندارند. یا در خانواده ای زندگی کرده اند که دینی غیر از اسلام داشته اند و او نیز به آن دین عمل کرده است. ولی همه اینان ممکن است هیچگاه در زندگی خود مرتکب چنان فسادی نشده باشند که مستوجب جهنم شوند.
آیه قرآن تنها بر این صراحت دارد که اگر کسی آگاهانه دینی غیر از اسلام را برگزید هرگز از او پذیرفته نمی شود و او از زیانکاران است.  
2.    باز هم نگفته است به جهنم میرود گفته است زیانکار است. در آخرت حتی از نیکوکاران کسان بسیاری خواهند بود که زیانکارند. مانند دانشمندانی که از دانش خود به شکل بهینه بهره برداری نکرده اند.
3.    حتی نگفته است "اخسرین". یعنی چه بسا کسانی که در آخرت از او (که دینی غیر از اسلام را برگزیده) بیشتر زیان میکنند که خوب است با توجه به دیگر آیات بدانیم آنان کیانند:
-         آیات 18 تا 22 سوره هود: آنانکه مانع راه خدا شوند و راه خدا را بیراهه نشان دهند. مانند کسانی که با اعمالشان مردم را به دین خدا بدبین میکنند.
-         آیات 4 و 5 سوره نمل: آنانکه به آخرت ایمان نمیآورند.
-         آیات 103 تا 106 سوره کهف: آنانکه به آیات پروردگارشان کفر ورزیدند و با اینکه کوشش میکنند چون فکر میکنند کار خوبی انجام میدهند تمام کوششهایشان بی نتیجه میشود.
طبق همین آیات اینان(اخسرون و اخسرین) جهنمی هستند نه آنان(خاسرین).
ادامه مطلب: اگر بخواهیم از خود قرآن کریم در این زمینه دلایلی بیاوریم آیات بسیاری وجود دارند ولی دست به نقد آیه ای را می آوریم که هم بسیار قاطعانه سخن میگوید و هم از چند دین مهم در آن یاد شده است:
ان الذین آمنوا والذین هادوا والصابئن و النصاری والمجوس والذین اشرکوا ان الله یفصل بینهم یوم القیمه ان الله علی کل شی شهید(حج: 17)
این آیه تکلیف همه از جمله آنانی که به بیراهه میروند را روشن میکند و میفرماید در روز بازپسین بین ادیان مختلف فرق میگذاریم و آنان را با دین خودشان میسنجیم و من بر همه امور بسیار شاهد و ناظرم. یعنی که مواظب باشید از حد درنگذرید و به بیراهه نروید. بیجهت خود را بهشتی و دیگران را جهنمی ندانید.
جالب اینجاست که خداوند کریم در این آیه حتی حکم جهنمی بودن مشرکین را هم صادر نکرده است هرچند در آیات بسیاری میفرماید از هرچه بگذرد از شرک به خود نمیگذرد. ولی اکنون آنان را نیز در ردیف ادیان آورده زیرا که دین یعنی روش زندگی و مشرکین نیز روش شرک را برگزیده اند.
البته شرک هم درجاتی دارد. مثلا مسلمانی که به نقش خداوند در زندگانی خود توجهی ندارد گرفتار نوعی شرک است. کسی که قائل به تثلیث است نیز به نوعی مشرک است کسی که ائمه اطهار را در جای خداوند میگذارد نیز مشرک است ولی شرک اینان با شرک کسی که اصلا خدا را قبول ندارد متفاوت است.
پس خداوند در روز بازپسین به امور همه به تفصیل و جزء به جزء رسیدگی خواهد کرد. آنهم به گونه ای که فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره. بدین ترتیب مشخص میشود که کوچکترین کاری را که هر کسی انجام داده از هر دینی و کیشی که باشد به حساب میآید و خداوند گتره ای کسی را به خاطر نام مسلمان داشتن به بهشت نمیبرد و از کارهای نیک کسی حتی اگر مشرک باشد بدون پاداش درنمیگذرد. در آغاز پاداش کارهای نیک مشرک را میدهد و سپس به دوزخ روانه اش میکند.
بنابراین آنان که در ذهن خود حکم جهنمی بودن برای غیرمسلمانان صادر میکنند باید بدانند خداوند ستمگر نیست که یک شخصی مثل ادیسون را که همه عمرش را برای خدمت به مردم صرف کرده به گونه ای که حتی شب عروسی اش را هم یادش میرود به جهنم ببرد و یک مسلمانی که حتی نمیداند دینش چگونه دینی است و قرآنش چه میگوید به صرف اینکه نمازی میخواند و دعایی برای رفع مشکلاتش میخواند و زندگی اش پر از خطاست به بهشت ببرد!!    

چه لذتبخش است هنگامی که انسان آیات قرآن را درست بفهمد- درست بهره برداری کند و بیجهت حکم جهنمی بودن برای دیگران صاد ر نکند!!؟ 
احمد شماع زاده 10/3/91

Wednesday, May 30, 2012

سه مقام هستی

الله
محمد
علي
سه مقام هستی

پيشگفتار
هدف از نوشتن اين مقاله باز انديشي در فهم مقام دارندگان اين سه نام است تا با كژانديشي‌هاي برخي از اشخاص و مسلكها مقام و منزلت مولي‌‌الموحدين "علي" عليه‌السلام را فراتر از آنچه كه خدا و رسولش معين كرده‌اند ندانيم كه متاسفانه در كلام مداحان(نوحه گران) امروزي ريشه‌دوانده و ممكن است بر فهم جواناني كه گرد آنان هستند و یا با وسایل مختلف سخن آنها را میشنوند اثرگذار باشد. بدين منظور با توجه به آيات قرآن كريم و برخي احاديث كوششي داريم تا مقام و منزلت هر یک را با به میان کشیدن برابرگذاریها و آمیختگیهایی که پیش آمده مشخص سازیم.

نوحه گر باشد مقلد در حدیث          جز طمع نبود مراد آن خبیث
  نوحه گر گوید حدیث سوزناک       لیک کو سوز دل و دامان چاک
     از محقق تا مقلد فرقهاست            کین چو داوود و آن دیگر صداست
 منبع گفتار این سوزی بود               و آن مقلد کهنه آموزی بود
مثنوی دفتر دوم ب: 4/491

الف - خدا و محمد

بی تماشای صفتهای خدا         گر خورم نان در گلو ماند مرا 
مولوی

در آغاز باید گفت عملکرد معصوم(و مهمترین آنان حضرت ختمی مرتبت) با عملکرد خداوند این تفاوت مهم را دارد که معصوم که مقام عصمت را دارد تنها مرتکب گناه نمی شود ولی این مقام او را از خطا مصون نمیدارد. زیرا در هر صورت انسان است و انسان جایزالخطاست. تنها خداوند خطا نمیکند و نیز فرشتگان او که کارگزاران اویند و اگر هریک از آنان خطاکنند کیهان به هم ریخه میشود(یتفطرن السموات والارض). فرشتگان هم توسط خداوند ذاتا چنان آفریده شده اند که نمیتوانند خطا کنند یعنی از خود اختیاری ندارند تا بتوانند خطا کنند یا نکنند. آنها یک سویه هستند یعنی نه مانند انسانها و جنها دارای اختیارند و نه مانند آنها خالق و آفرینننده چیزی هستند(مقام نطق یا نمادسازی) چنانکه گفتند لا علم لنا الا ما علمتنا و این پاسخ را زمانی دادند که خداوند از آنان خواست نمادسازی کنند.
اینکه آیا ابلیس فرشته بود یا نه و چرا سرپیچی کرد را خود خداوند بسیار ساده و روشن در باره ابلیس بیان داشته: کان من الجن ففسق عن امر ربه یعنی چون از جن بود توانست(اختیار داشت) از امر خداوند سرپیچی کند که کرد. ابلیس فرشته نبود بلکه به مقام فرشتگان رسیده بود و در جمع آنان بود ولی دیگران فرشته واقعی بودند و نمی توانستند از امر خداوند سرپیچی کنند که نکردند و اطاعت کردند.

گفتیم همه کسانی که عقل دارند ممکن است خطا کنند. بنابراین بزرگان دین و دانش که جای خود را دارند و ممکن است بسیار خطا کنند بلکه معصومین هم ممکن است خطا کنند و خداوند برای اینکه این موضوع را به ما بگوید که تنها منم که نباید اشتباه کنم و نمیکنم بلکه حتی اشرف آفرینش من که حضرت رسول اکرم(ص) باشد ممکن است خطاکند این موضوع را در چند آیه از قرآن یاداورمان شده است. مانند نهی کردن ایشان را در سوره والضحی:
پس از این فرمود حق در والضحی              بانگ کم زن ای محمد بر گدا 
مثنوی دفتر اول ب: 2747

ولی بارزترین این امرونهی ها در سوره عبس است:
عبس و تولی ان جاءه الاعمی. و این در حالی است که ده آیه از سوره عبس را که نام آن را نیز از همین منظر گرفته به این موضوع اختصاص میدهد.
نتیجه میگیریم که این موضوع اهمیت زیادی برای خداوند داشته که چنین کرده. تازه مسلمانان هنگامی که میدیدند خداوند با کسی شوخی ندارد و کوچکترین خطایی را که رسولش مرتکب میشود به او گوشزد میکند حساب کار دنیا و آخرتشان بهتر به دستشان میآمد. اگر امروزه نیز به این نکات قرآنی توجه کنیم به همین صورت است.

متاسفانه برخی مفسرین کوشش در توجیه این موضوع دارند ولی باید بدانند که این توجیه خدمت به رسول خدا نیست بلکه این خود خطا و دور کردن حقایق قرآن از ذهن مردم است زیرا خداوند میخواهد بگوید تنها من خطا نمیکنم وهمه ممکن است خطاکنند که این موضوع دستکم برای زندگی اجتماعی و سیاسی انسانها بسیار مهم است.



نکته مهم دیگری که باید برای مقایسه این سه مقام هستی بدان بپردازیم دانش پنهانیها یا علم غیب است. بسیاری کسان تصور میکنند که معصومین بر غیب آگاهی داشته اند. آنجه ما نمیدانیم و معصومین میدانند غیب نیست. تنها خداوند است که بر عالم غیب آگاهی دارد و عالم بالغیب است(خداوند آیه های بسیاری را ویژه این موضوع کرده است). پیامبران علم لدنی دارند(علمی که از جانب خداوند به آنان داده شده است). در سوره یوسف و درشرح قصه یوسف خداوند به دادن این گونه علمها به حضرات یعقوب و یوسف در چند آیه اشاره کرده است. 
در جایی که خداوند به رسولش میفرماید: بگو من مالک خودم هم نیستم و سودوزیان خود را هم نمیدانم مگر آنچه را که خدا بخواهد. اگر من غیب میدانستم همه خوبیها را برای خودم میخواستم و هیچ گونه بدی بر من اثرگذار نبود(اعراف: 188). چگونه برخی مدعی اند که امامان شیعه غیب میدانسته اند؟ داننده غیب تنها خداست. امامان ما علم امامت داشته اند که در جای خود به آن میپردازیم.
ب - خدا و علی
هم برخی شیعیان خداناشناس و هم علی اللهیان بسیار این دو را به یکدیگر آمیخته اند. نکته مهمی که هیچکس در باره آن پرسشی مطرح نمیکند این است که شما از علی چه دیده اید و از خدا چه میدانید که این دو را با یکدیگر مقایسه میکنید؟
بزرگترین عملکرد علی برای پیشبرد و نشر اسلام علیه شرک بویژه در جوانی آن بوده است که با گذر از خندق پهنی که مشرکین کنده بودند و برکندن در دژ خیبر و هماورد خواهی و آمدن غول پیکری به نام عمروبن عبد ود(که بت ود را میپرستیده) برای هماوردی و سپس جنگ تن به تن که با ترفندی ویژه او را میکشد و همه اینها با حول و قوه الهی صورت گرفته بود, سپاه اسلام پیروز میگردد. ولی کوچکترین عملکرد خداوند برای از میان برداشتن نمرود مدعی خدایی آن بوده است که با آفرینش خلق الساعه میلیاردها پشه و نفوذ تنها یک پشه به نهانگاه نمرود و رفتن به درون بینی او, او را به گونه ای خفت بار میکشد. ای نادانان چگونه این دو را با یکدیگر  میسنجید؟

دوزخ و جنت همه اجزای اوست                           هرچه اندیشی تو او بالای اوست
هرچه اندیشی پذیرای فناست                                آنکه در اندیشه ناید آن خداست
مثنوی دفتر دوم

خود قرآن هنگامی که میخواهد ادعای نمرود مدعی خدایی را توسط ابراهیم موحد رد کند این مثال را می آورد که ابراهیم به او گفت عملکرد خدای من آن است که مرده را زنده و زنده را میمیراند. در شرح این مذاکره آمده است که نمرود هم دو اسیر محکوم به اعدام را آورد یکی را آزاد کرد و دیگری را کشت و گفت دیدی که من هم میتوانم زنده کنم و بمیرانم. ابراهیم ادمه داد و گفت پروردگار من آن است که خورشید را از مشرق میآورد تو آن را از مغرب بیاور. و نمرود مبهوت شد(فبهت الذی کفر ) و از پاسخ دادن درماند. این است مقام توحید ابراهیمی. 
حال میتوان این پرسش را از قیاسگران علی و خدا کرد که علی تا کنون چه جانداری مثل پشه نه بزرگتر را آفریده(این مثال هم قرآنی است) که او را با خدا مقایسه میکنید؟ اگر پاسخ درست دادند ما هم او را خدا میخوانیم ولی اگر ندادند که هرگز نخواهند پاسخ گفت پس به آنان میگویییم خفه شوید!! شرک نورزید! و جامعه را به انحراف نکشانید! علی انسان است ولی انسانی والا و کامل که خود نمونه ای از اعجاز خداوند است که چنین اعجوبه ای آفریده است تا ما با اسوه قراردادن او از او پیروی کنیم و علی گونه شویم نه اینکه او را وصف کنیم و مقام خدایی به او بدهیم که نه تنها چیزی از این بزرگنمایی شرک آلود نصیب ما نمیشود که آخرت خود را نیز به خطر انداخته و علی را نیز از خود ناخشنود و ناخرسند کرده ایم.

نمونه ها:
-    شرک به خداوند از این هم روشنتر میخواستید؟:  
علي بر عرش بالايي امير است             علي بر عالم و آدم امير است

پس خدا چکاره است؟ برود دنبال کار خودش!! که علی همه کاره است!! و در این صورت خداوند بیکاره!! این روشن است که موحدان به پیروی از قرآن میگویند تنها خداوند بر عرش فرمانروایی میکند و نیز بر عالم(کیهان) و آدم(انسانها و بالطبع جنها).

-         روز تولد آن بزرگوار بود و در نمازخانه وزارتخانه پای سخن یک مداح(نوحه گر) جوان خدانشناس نشسته بودیم که با این مصرع از یک شعر سخن خود را شروع کرد: ای علی تو اگر خدا نیستی کمتر از خدا نیستی!! یعنی بسیار راحت خط بطلانی بر الله اکبر کشید که یکی از شعارهای اصیل و مهم اسلامی است و از آغاز وحی بر پیامبر اکرم وجود داشته و دارد و بیان آن درآغاز هر نماز نه تنها واجب که رکن رکین نماز است.

اکنون حدود ده سال از آن روز میگذرد و هرگاه به یاد آن مجلس میافتم به خود نهیب میزنم تو که موحد بودی چرا بلند نشدی و به او نگفتی خفه شو ای مشرک! و تنها به این اکتفا کردی که به بغل دستی خود گفتی نگاه کن ببین چگونه با علی به خدا شرک میورزند و او سری به تأیید تکان داد و گفت چه میتوان کرد؟ بخصوص در مجلسی که به نام آن بزرگوار هستی برگزار شده مسلم است روح امیرالمؤمنین از این گونه شرکهایی که بهانه و عنوانش اوست بیشتر مکدر میشود.

-    به این شعر کفر آمیز که بسیاری از آیات قرآن کریم را به زیر سؤال برده و به صورت یک آهنگ در آغاز یک سی دی زیر عنوان نغمه نوروز از سوی معاونت گردشگری سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری منتشر شده تا هرگردشگری در راه گوش فرادهد و به بیراهه رود!! توجه کنید:

تا صورت و پیوند جهان بود علی بود                          تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
مسجود ملائک که شد آدم به علی شد                          آدم چو یکی قبله و معبود علی بود
موسی و عصا و ید بیضای ...                                  در حضر فرعون که بنمود علی بود
عیسی به وجود آمد و به دلها سخن گفت                       آن نطق و فصاحت که بنمود زعلی بود
جبریل که آمد زبر خالق یکتا                                    در پیش محمد شد و مقصود علی بود
آن معنی قرآن که خدا در همه قرآن                            در ... و عصمت بستود علی بود
آن قلعه گشای که در قلعه خیبر                                 برکند به یک حمله و بگشود علی بود
چندانکه در آفاق نظرکردم و دیدم                                ابروی یقین بر همه عالم علی بود
این کفر نباشد سخن کفر نه این است                               تا ازلی باشد و تا بود علی بود
سر دو جهان جمله ز پیدا و ز پنهان                             شمس الحق تبریز که بنمود علی بود

در نقد این شعر در آغاز شخصیت سراینده این شعر را به زیرسؤال میبریم تا مشخص شود که خود شعر نیز ریشه در حقیقت و ایمان ندارد:
سراینده نه تنها علی را به جای خدا میگذارد بلکه خود را نیز به جای رسول خدا و علی میگذارد و میگوید چندانکه در آفاق نظر کردم و دیدم که این ادعا برای ایشان بسیار بزرگ و گویی لقمه ای گلوگیر است. زیرا در کل عالم هستی یکی رسول اکرم(ص) به این دلیل که به معراج رفتند در همه آفاق نظر کردند و دیگر علی(ع) به این دلیل که خود میگوید من به راههای آسمان آگاهترم تا راههای زمین. حتی هیچیک از امامان معصوم نیز چنین ادعایی نداشته اند که درهمه آفاق نظر کرده باشند. اگر این موضوع را بخواهیم از این دو گرانمایه به دیگران تعمیم دهیم ممکن است برخی انبیاء الهی به چنین مقامی رسیده باشند.

نکته دوم اینکه ایشان به چنان بزرگ بینی ای رسیده است که هم کفر میگوید و هم حکم بر کفر نبودن سخن خود صادر میکند. یعنی هم مرتکب جرم شده و هم به تنهایی نزد قاضی رفته که آن قاضی هم خودش است: این کفر نباشد سخن... تازه اگر بفهمد که کفر با شرک بسیار متفاوت است که این سخنان شرکند نه کفر.

نکته سوم اینکه چکیده سخن سراینده این است که علی همواره بوده است. گیریم که سراینده یکی از عارفانی باشد که از مولانا هم به مقام والاتری رسیده باشد و در آفاق و انفس سیرکرده و دیده های خود را که جهان بینی اوست به نظم دراورده(هرچند با به زیر سؤال بردن آیات قرآن چنین چیزی غیرممکن است) حال پرسش این است که این عیان و بیان کردن نهانیها چه سودی به جامعه انسانی میرساند؟ 

هنگامی که از فضائل امیرالمؤمنین سخن میگوییم این سود را به ما میرساند تا برخی از این فضائل ایشان را در خود نهادینه کنیم و در برخی ویژگیها علی گونه شویم ولی این سروده تنها رهاوردش شرک است. زیرا تنها علی را به جای خدا گذاشته و بهره ای به خود و دیگران نرسانده است. آیا جز این است که این سروده بسیاری از مردم را به گونه ای به انحراف میکشاند که تصور کنند علی شبه خداست و شمار کمی را چون نگارنده به گونه ای دیگر به انحراف کشانده تا وقت خود را صرف نقد این یاوه گوییها کند تا دیگران را از انحراف بازدارد؟

اگر سراینده خدا را در لباس علی قرارداده منصور حلاج هم که به هیچ گونه مقام علی را نداشت نیز بانگ اناالحق میزد و میگفت: ما فی جبتی الاالله. که همین امر موجب بردارشدنش شد:
 گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند              جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید          دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
حافظ علیه الرحمه
البته مولانا نظر دیگری دارد:
بود اناالحق در لب منصور نور                            بود اناالله در لب فرعون زور
مثنوی دفتر دوم ب: 305

نکته دیگر اینکه سراینده میگوید شمس تبریزی علی بوده که سر دو جهان را بر مولوی گشوده است. ولی خود مولانا میسراید که پیامبر به علی گفته پیر طریقتی همچون خضر بیاب و از او پیروی کن و مانند موسی مباش که با سؤالهای خود پیر طریقت خود را از دست داد(داستان موسی و خضر در سوره کهف) و دفتر اول مثنوی ابیات: 2959 تا 2970  

از سوی دیگر باید پرسید چگونه عارفان سیر آفاق داشته اند که یکی از استوانه های آنان یعنی مولانا چنین شعری را سروده که نشان از آن دارد که ایشان آگاهی لازم را از مواقع نجومی که خداوند به آن سوگند یادکرده نداشته تا بداند ماه جزئی ناچیز از منظومه شمسی است و ستارگان چنان شکوه و عظمتی دارند که یکی از کوچکترین آنها خورشید است:
اینچنین مه را ز اختر ننگهاست                            در میان اختران بهر سخاست
دفتر اول مثنوی ب: 3018


روزی یک سنی مذهب وقتی فهمید شیعه هستم پرسید شما میگویید که امامانتان غیب میدانند؟ گفتم الله یعلم غیب السموات والارض. گفت پس چرا در باره شما چنین میگویند؟ گفتم: "شاید به این دلیل باشد که امامان شیعه برخی کرامات داشته اند که از برخی شواهد به باطنها پی میبرده اند و این تنها مربوط به ائمه نیست برخی کسان که چشم باطنشان روشن است نیز میتوانند چنین کراماتی را داشته باشند وگرنه اگر کسی مدعی باشد امامان غیب میدانسته اند و آنها را جای خدا قرار دهد مشرک است. البته موضوع علم امامت مطلب دیگری است. امامان ما بسیاری چیزها میدانسته اند که مردم عادی نمیدانسته اند و نمیدانند. چنانکه باقرالعلوم با علم امامت چنین عنوانی را یافته است و یا امام جعفر صادق که گویند 4000 شاگرد تربیت کرده نتیجه علم امامت بوده است. و یا امام علی که میگوید من به راههای آسمان آگاهترم تا راههای زمین نتیجه علم امامت او بوده است". او که از وصفهایی پر شده بود که شیعیان با اعمال شرک آلود خود بهانه به دست دشمن میدهند و به شیعه آنگونه نگاه میکرد گفت: نه تو شیعه نیستی...

ج- محمد و علی
محمد رسول الله بالاترين مقام عالم هستي پس از خداوند و اشرف مخلوقات اوست. مقام و منزلت مولا علي نیزاز نهج البلاغه اش که دارای اعجازهای بسیاری است و پس از قرآن برترین کتاب محسوب میگردد(یعنی از انجیل که سخنان خداوند است که بر زبان عیسی جاری شده نیز بالاتر است). و نیز از شرح زندگانی ایشان بازشناخته میشود که کسانی مانند جرج  جرداق مسیحی کتاب صوت العداله الانسانیه و عبدلفتاح عبدالمقصود پانزده جلد کتاب زیر عنوان امام علی در باره شخصیت ایشان نگاشته و نیز شاعران و نویسندگان در طول تاریخ سروده ها و نوشته های زیادی در باره عدالت او- شیوه زندگی او- صبر او- علم و حکمت او و... دارند.

اینها نیز از منابع دین ما بر میآید:
من کنت مولاه فعلی مولاه
من کنت انا نبیه فعلی امیره
انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی
انا مدینه العلم فعلی بابها فمن اراد المدینه والحکمه فالیأتها من بابها

این احادیث نبوی نیز اندازه هر یک از آن دو را مشخص میسازند که شیعه به آنها میبالد ولی خواهیم دید که غلوکنندگان و منحرف کنندگان کلمه حق از مواضعش به اینهمه افتخارها بسنده نکرده به انحراف کشیده شده و به ظن خود دلخوشند که به علی خدمتی میکنند و عده ای هم که درست نمی اندیشند سخنان یاوه آنها را تکرار میکنند تا نقل محافل شود. مثلا ببینید این سخن از کجا آمده که نه سندیتی دارد و نه عقلانی است و مسلم است که چون ریشه در دین ندارد جعلی است:
روزی سخن از معراج شد که یکباره مرد مسن ترک زبان پرسید خوب اونجا که رسید چی دید؟ گفتم نمیدانم. مقصودت چیست؟  گفت: علی یک نصف سیب به او داد و گفت این مال تو و ... من داشتم از تعجب چه میگویند(شاخ درمیآوردم؟) عجب حقه بازهایی هستند این جعالین!!! به قول معروف روز روشن و دزدی؟ اشرف مخلوقات به حساب آمدن محمد رسول الله(ص) ریشه در همین معراج دارد و اگر بخواهیم معراج را هم نصف کنیم و نصف بهتر و گزیده ترش را به علی(ع) بدهیم دیگر رسول خدا اشرف مخلوقات نمیتواند باشد!!
به او گفتم نه چنین نیست و اینها را بر معراج افزوده اند چنانکه چیزهایی را نیز بر معجزه شق القمر افزوده اند. دیدم نرم شد و گفت نمیدانم... ما هم شنیده ایم.
اگر علی بداند برخی شیعیانش اینقدر نادان هستند که میخواهند او را از پیامبر خدا بالاتر بدانند برای بقای دین محمد و شیعه واقعی با همان ذوالفقارش بر سر هرکس و ناکسی میکوبد! که این گونه بدعتها را بر امهات دین میافزاید.
احمد شماع زاده 28/2/91

Monday, May 28, 2012

قضاوت نکنيد


پس از رسيدن يک تماس تلفنی برای يک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بيمارستا...ن شد او پس از اينکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهايش را عوض کرد و مستقيم وارد بخش جراحی شد.

او پدر پسر را ديد که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود. به
محض ديدن دکتر، پدر داد زد: چرا اينقدر طول کشيد تا بيايی؟ مگر نميدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئوليت نداری؟

پزشک لبخندی زد و گفت: متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دريافت تماس تلفنی، هرچه سريعتر خودم را رساندم و اکنون اميدوارم شما آرام باشيد تا من بتوانم کارم را انجام دهم.


پدر با عصبانيت گفت: آرام باشم؟! اگر پسر خودت همين حالا توی همين اتاق بود آيا تو ميتوانستی آرام بگيری؟ اگر پسر
خودت همين حالا ميمرد چکار ميکردی؟
پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: من جوابی را که در کتاب مقدس انجيل گفته شده ميگويم. از خاک آمده ايم و به خاک باز می گرديم. شفادهنده يکی از اسمهای خداوند است. پزشک نميتواند عمر را افزايش دهد. برو و برای پسرت از خدا شفا بخواه. ما بهترين کارمان را انجام می دهيم به لطف و منت خدا.

پدر زمزمه کرد: نصيحت کردن ديگران وقتی خودمان در شرايط آنان نيستيم آسان است.

عمل جراحی چند ساعت طول کشيد. بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بيرون آمد خدا را شکر! پسر شما نجات پیدا کرد.

و بدون اينکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حاليکه بيمارستان را ترک می کرد گفت: اگر شما سؤالی داريد، از پرستار بپرسيد.


پدر با ديدن پرستاری که چند لحظه پس از ترک پزشک ديد گفت: چرا او اينقدر متکبر است؟ نمی توانست چند دقيقه صبرکند تا من در مورد وضعيت پسرم ازش سؤال کنم؟

پرستار درحاليکه اشک از چشمانش جاری بود پاسخ داد: پسرش ديروز در يک حادثه ی رانندگی مرد. وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتيم، او در مراسم تدفين بود. و اکنون که او جان پسر تو را نجات داد. او با عجله اينجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند.



هرگز کسی را قضاوت نکنيد چون شما هرگز نميدانيد زندگی آنان چگونه است و چه بر آنان ميگذرد يا آنان در چه شرايطی هستند.

نویسنده ؟    ویرایشگر: احمد شماع زاده
 

اندیشه هایی نو , پندارهایی نیکو - 5



اندیشه هایی نو و پندارهایی نیکو -5