-
جبار(دیکتاتور) نبوده چون مردم از زندگیشان راضی بوده اند هرچند در حکومت او جامعه طبقاتی بوده
و قوم بنی اسرائیل را به دلیل خداپرستی و نافرمانی به بردگی گرفته بود.
- مستبد
نبوده و به نظر خانواده خود احترام میگذاشته که درخواست همسرش آسیه آن بانوی
بزرگوار را پذیرفته و موسای شیرخواره را به فرزندی برمیگزیند.
-
مستبد
نبوده زیرا موسایی که یک نفر را ده سال پیش کشته و سالها فراری بوده میپذیرد تا آزادانه
بیاید و در برابر او عرض اندام کند.
-
خدا به موسی میگوید به سوی فرعون برو که او طغیان کرده ولی با
او به نرمی سخن بگو شاید پندگیرد یا دلش خشیت پیداکند. یعنی خداوند قبول داشته
که فرعون آدمی نرمخو و خوشدل بوده است.
-
ولی موسی که او را نمیشناخت به خدا میگوید من میترسم تنها پیش
فرعون بروم و برادرم را هم با من به عنوان دستیار و قوت قلب بفرست و خداوند از او
میپذیرد.
-
این درحالی است که خداوند دو تا معجزه قوی هم پیشتر به او
داده است(عصا و ید بیضاء). با این حال هر دو میگویند ما از زیاده روی
فرعون نسبت به خود میترسیم. در نتیجه خداوند به آنها دلداری میدهد و میگوید من
مواظب شما هستم. یعنی خداوند میدانسته که نزد فرعون آزادی بیان و سخن
محترم است و زیاده رو هم نیست و اقدام به قصاص پیش از ثابت شدن جنایت
هم نمیکند. (ولی امروزه آزادی بیان در مدتی محدود دامی است از سوی دیکتاتور
تا بدین طریق مخالفین را بازشناسد و پس از شناسایی آنان را از سر راه خود
بردارد.)
-
ولی او باز هم بر ندای خداوند که به او فرمان میدهد نزد قوم
فرعون برو ان قلت میگذارد که میترسم بروم و مرا تکذیب کنند. بعد
هم میگوید گناهی(قتل قبطی) بر من است که میترسم مرا بکشند. ولی خداوند که
فرعون را خوب میشناخته میگوید: هرگز چنین نیست!! پس هر دو بروید و ما هم با
شماییم و به گفت وگوی شما گوش میدهیم!!
مناظره فرعون و موسی:
-
دست آخر هر دو نزد فرعون
میروند و میگویند: ما رسول پروردگار جهانیان هستیم و میخواهیم بنی
اسرائیل را همراه ما کنی.
-
فرعون با مهربانی از
موسی میپرسد: "آیا ما تو را در دامان خود نپروراندیم؟ و سالهایی را در میان
ما نگذراندی؟(یعنی: من تو را بزرگ کرده. ام تو دیگر چرا؟)* سپس موضوع قتل را به میان میکشد و پاسخ
میشنود: "آن هنگام این جرم را مرتکب شدم که از گمراهان بودم و از دست
شما فرارکردم زیرا از شما میترسیدم. پس پروردگارم حکمی را به من بخشیده و مرا از
رسولان قرارداده و آیا این نعمتی است که منتش را بر من میگذاری که بنی اسرائیل را
به بردگی گرفته ای؟"(موسی که میبیند فرعون شخص مهربانی است جرات درشتگویی هم
پیدامیکند!!)
-
در اینجا فرعون از موضوع قتل رد میشود. یعنی به همین اندازه
اکتفا میکند که موسی اعتراف بر گمراه بودن خود در آن زمان کرده آنهم تنها از زبان
خود او و بدون هیچ دلیل و مدرکی از او میپذیرد!! کدام حاکمی چنین رفتار میکند! حاکمان
کوته بین که معمولا سعه صدر(دلبزرگی) نیز ندارند مانند زندانبان بینوایان ویکتور
هوگو به دنبال کیفردادن کوچکترین جرمی هستند(چه برسد به قتل نفس!!) که سالهایی
دور از ژان والژان سرزده تا عقده های تاریخی خود را بگشایند و زهر خود را
بریزند; هر چند مجرم تبدیل به انسان بزرگواری شده باشد.
و اما ادامه مناظره فرعون و موسی که خداوند به
این مناظره عنایت ویژه ای دارد و ارزش آن را دارد تا کاملا در اینجا بیاید:
فرعون: پروردگار
جهانیان یعنی چه؟
موسی: "پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان
آن دو است درصورتی که یقین پیداکنید". یعنی من به آن اعتقاد دارم. شاید شما
اکنون نپذیرید و آن هنگام خواهید پذیرفت که به یقین برسید.
فرعون
به اطرافیانش میگوید: گوش فرانمیدهید چه میگوید؟!
موسی ادامه میدهد: پروردگار
شما و پروردگار پدران اولیه شما.
فرعون
ادامه میدهد: این رسولتان که برای شما فرستاده شده دیوانه است.
موسی ادامه میدهد: پروردگار مشرق و مغرب و آنچه
میان آن دو است اگر تعقل کنید.
فرعون: اگر پروردگاری جز
من اختیار کنی تو را به زندان میافکنم.
موسی: میخواهی دلیل روشنی نشانت دهم؟
فرعون: اگر راست میگویی
نشان بده. پس موسی عصای خود را می اندازد درحالیکه مار بزرگ و آشکاری میشود
و دستش را از گریبان بیرون میآورد درحالیکه سفید روشنی برای بینندگان میشود.
-
در این مناظره متوجه میشوید پرسش و پاسخ درستی در کار نیست و
هر یک از دو طرف حرف خود را میزند که این گونه گفت وگو بویژه میان دو طرفی که یکی قدرقدرت
و دیگری ضغیف است معمول نیست. دلیلش هم این است که فرعون شخصی بزرگوار و
آزاده بوده و به همین دلیل نیز خداوند آنقدر اصرار داشت تا موسایی را نزد او
بفرستد که هم لکنت زبان دارد- هم مجرم است و به دلیل جرمش ترسو هم
شده است تا بدین ترتیب شخصیت فرعون را بهتر به ما نشان دهد و روش آزادگی
در موضع قدرتمندی را از او بیاموزیم. بنابراین هرگاه در موضع ضعف قرارگرفته
ایم آزادگی را از امام حسین(ع) و به هنگامه قدرتمندی آزادگی را
از فرعون بیاموزیم.
-
فرعون شخصی حقیقتجو و
دارای وزیری دانشمند(تنها دانشمند نه متاله و متکلم و فیلسوف) بوده است:
و فرعون گفت اي هامان براي من بناكن بنايي بلند، بلكه دستيابم به آن
وسيله. وسيلة آسمانها. پس آگاهييابم بهسوي خداي موسي و همانا كه من گمان
ميبرم او دروغگوست.(غافر: 39 و 38)
نکته اول: تصورنشود كه فرعون میخواسته موسي را دست بیاندازد و به
سخره بگیرد بلكه با دقت در واژههاي قرآن متوجه ميشويم كه آن بناي بلندي كه در
نظر فرعون بوده، بنايي مناسب براي ساخت يك رصدخانه بوده؛ همان گونه که دانشمندان
براي ساختن رصدخانه، به دنبال بلندترين جاي زمین ميگردند. بنابراین فرعون
برای حقیقتیابی دستور به ساخت رصدخانه داده بوده تا ببیند میتواند از راه کیهانشناسی
نسبت به خدای موسی آگاهی یابد یا نه. بویژه آنکه این آیه یک مشابه هم
دارد: فاوقد لی یا هامان علی الطین فاجعل لی صرحا لعلی اطلع الی اله موسی و انی
لاظنه من الکاذبین(قصص: 38) ای هامان برای من بر گل آتش بیفروز. پس برایم بنای
بلندی قرارده. باشد که به خدای موسی آگاهی یابم و همانا که من گمان میبرم او
دروغگوست.(منظور از گداختن بر گل اگر نکته های علمی دیگری در بر نداشته
باشد دستکم آجرپزی برای ساخت رصدخانه بوده است.)
نکته دوم: او آدمی بوده که اگر به خدا ایمان نداشته ولی به حق
و حقیقت ایمان داشته و به کسی تهمت نمیزده بلکه با گفتن "گمان میبرم
او دروغگوست" جانب احتیاط را نگه داشته و مانند دیکتاتورها تهمتی بر مخالفینی
که نمیتوانند اعتراض کنند نمیزند. و این در حالی است که موسی آزاد بوده و
اگر میگفت او دروغگوست موسی میتوانست بر او اعتراض کند.
-
فرعون دموکرات
بوده زیرا با اینکه همه گونه امکانات داشته تا نگذارد موسی دعوتش را علنی کند ولی برعکس
به موسی آزادی بیان میدهد تا با او(حتا نه با واسطه بلکه مستقیم با خود
او!!) گفت وگو کند. کدام حاکمی چنین میکند؟ آنهم موسایی که با دعوت از مردم به
پرستش خدای یگانه و درخواست بردن قوم بنی اسرائیل با خود عملا ادعای براندازی
حکومت وی را داشته است.
-
بسیار دموکرات
بوده که پس از مناظره با موسی باز هم به او اجازه میدهد تا در روز موعود با ساحران
مبارزه کند و به خود زحمت میدهد تا در همه شهرها جارچیان جار بزنند و ساحران همه
فن حریف را گرد آورند. کدام حاکم و صاحب منصبی چنین میکند؟
-
پس از چیرگی عصای موسی بر سحر ساحران و ایمان آوردن ساحران
فرعون آنان را تهدید میکند که دست و پایتان را قطع میکنم و چنین و چنان میکنم ولی
فقط تهدید است و به تهدیدهای خود عمل نمیکند. زیرا هدف از تهدید پیشگیری از ایمان
آوردن دیگران بوده است و نه تبدیل شدن به یک دیکتاتور.
-
مدتی میگذرد و مردم از آزادی
موجود بهره برداری مکنند و گرد موسی جمع میشوند و فرعون باز هم تهدید میکند و خط و
نشان میکشد(یسومونکم)که نوزادان پسر گروندگان به موسی را(مانند روز تولد موسی
به دلیل پیشگویی منجمان) میکشد و مادرانشان را زنده نگه میدارد که این تهدید هم عملی
نمیشود. حتی این گونه تهدید نشان از آن دارد که قصدش نسل کشی نبوده است.
-
گروندگان را نیز شمار کمی
اراذل و اوباش میخواند و با این عنوان آنان را تحقیر میکند ولی تحقیری که
به آن ایمان داشته نه اینکه منافقانه در ظاهر تحقیر کند و در دل از آنان
بترسد و آنان را یکی یکی زیر پیگرد قراردهد و به زندان بفرستد و شکنجه کند. زیرا خودش
شخصیتی بزرگ و پرتوان بوده و اعتماد به نفس داشته و همچون حاکمان مستبد و حقیر از
شمار کمی مخالف واهمه ای نداشته است.
-
مستبد و خودرای نبوده که خودسرانه تصمیم بگیرد و به اجرا دراورد. بلکه پس از مشاوره با
اطرافیانش بویژه وزیر دانشمندش تصمیم میگرفته است.
-
مستبد و خودرای نبوده زیرا هنگامی که پس از مشاوره تصمیم میگیرد با کشتن شخص موسی فتنه
را سرکوب کند** باز هم آنقدر آزاد اندیش بوده و دگم نبوده که به سخنان مستدل
و متین یکی از آشنایانش که در دل به موسی ایمان داشته و درخواست ملاقات میکند گوش میدهد
و از تصمیم خود منصرف شده رو به مردم کرده میگوید: "قصد من این نیست که حقایق
را وارونه به شما نشان دهم بلکه هدف من هدایت شما به راه رشد و بالندگی است"
و به این گفته خود معتقد بوده است.
-
پس از مدتی که میگذرد و فرعون
حکومت خود را واقعا در سراشیبی میبیند تصمیم میگیرد موسی و گروندگان به او را زیر
پیگرد قراردهد. یعنی مرد و مردانه با یک اقدام جمعی و مانند یک نبرد با مخالفین
خود به مقابله برمیخیزد نه اینکه به شیوه جباران و دیکتاتورها و از طریق
ایادی و جاسوسان مخالفان را جدا جدا سر به نیست کند و حتی بستگان و وابستگان
بیگناه آنان را به زیر شکنجه برد.
-
چون دیکتاتور نبوده در
هرجایی جاسوسی نداشته. حتا ممکن است هیچ جاسوسی نداشته است. چون پیش از آن با مشکلی
رو به رو نبوده که جاسوس و خبرچین داشته باشد. در نتیجه موسی میتواند با خبردارشدن
از موضوع از طریق وحی- شبانه با قوم خود از دستش فرار کند.
-
فرعون هنگامی که غرق
میشده به خدای یگانه ایمان آورده و بر زبان میآورد که معصیتکار و از مفسدین
بوده و در آیات دیگر خداوند او را طاغی- خاطی- مسرف و مستکبر میخواند ولی هیچگاه
او را جبار(دیکتاتور) نیمخواند و حتی به شخص او عنوان ظالم(ستمگر)
نمیدهد. بنابراین واژه ساختگی تفرعن از ریشه فرعون به معنای دیکتاتور
منشی در فرهنگ قرآن جایگاهی نداشته و مردود است.
-
خداوند میگوید: "بدن تو را نجات میدهیم تا برای آنانی
که از پس تو میآیند آیه و نشانه ای باشد ولی بیشتر مردم از نشانه های ما غافلند".
یعنی:
من میخواهم به حاکمان بگویم هرچه داشته باشید به نسبت از فرعون در زمان
خودش بیشتر ندارید. پس یکی اینکه چون او خودبین- مستکبر و مسرف نباشید وگرنه
سرنوشت او را مییابید. دوم اینکه دستکم مانند او مخالفان را در اظهار نظر و عقیده آزاد
بگذارید. نتیجه اش با من است و نه بر شما. اگر من بخواهم همه را به راه راست هدایت
میکنم ولی من دنیا را آزمایشگاه کردار آدمیان قرارداده ام(لنبلوکم ایکم
احسن عملا) و چون اکراهی در دین نیست(لا اکراه فی الدین) هیچکس(چه
فرعون باشد چه پیامبر) حق ندارد به زور دین خود را به خورد مردم دهد.
قرآن
کریم چهره موسی را این گونه نشان میدهد:
-
موسی*** چون قوی بنیه و در خانواده سلطنتی بزرگ شده بوده در
جوانی قلدر بوده ولی پس از فرار و ازدواج تبدیل به شخص باوقاری شده و چون
بسیار با خدا همکلام بوده لقب کلیم الله گرفته است.
-
پس از اینکه فرعون و سپاهش غرق میشوند و بنی اسرائیل نجات مییابند
و به زندگی خود ادامه میدهند و انقلاب آنان به مانند همه انقلابها نهادینه میشود
خداوند از موسی میخواهد که به میقات یا ملاقات او به کوه برود.
-
موسی با عجله میرود و لوحهایی را از خداوند دریافت
میکند که در آنها برای متقین مایه هدایت و رحمت بوده است. در اصل موسی
در کلاس حکمت و معرفت شناسی خداوند دوره میدیده است.
-
در پایان دوره خداوند به او میگوید در غیبت تو ما قوم تو را
آزمودیم و شخصی با عنوان سامری آنها را گمراه کرده است.(شاید موضوع فاتممناها
بعشر که همواره برایم معما بوده دلیلش این بوده که خداوند میخواسته فتنه سامری
کامل و همه قوم موسی آزموده شوند).
-
هنگامی که موسی پس از چهل روز از میعادگاه برمیگردد
میبیند عده ای از مردم گوساله پرست شده اند... عصبی مشود. لوحها را به زمین
میریزد و سر و ریش برادرش هارون را میگیرد و با خشونت میکشد و میپرسد: "چه
چیز موجب شد تا بگذاری آنان گمراه شوند؟ از من پیروی نمیکنی و نافرمانی میکنی؟"
برادر میگوید: "این قوم مرا به ضعف کشیدند و نزدیک بود مرا بکشند ترسیدم اگر بیشتر
مخالفت کنم به تفرقه افکنی میان بنی اسرائیل متهم شوم. اکنون مرا جلو دشمنان سرزنش
مکن و مرا جزو این قوم ستمگر قرار مده".
موسی سپس
رو به سامری کرده میپرسد: حرف تو چیه؟ و او پاسخ میدهد: من بصیرتی یافتم که دیگران
توانا بر آن نیستند. مشتی از اثر پای تو را برگرفتم و با آن چیزی ساختم که نفسم
برایم آراسته بود. به او میگوید برو... از این پس نمیتوانی با کسی تماس بدنی داشته
باشی تا عمرت به سرآید. گوساله ای را هم که تو و پیروان تو بر آن سجده میکردید
میسوزانیم و خاکستر آن را در دریا به گونه ای خاص میپراکنیم.
منظور از نشان دادن "چهره موسی در قرآن" روشن
شدن میزان و روش کیفردادن در ادیان الهی در برخورد با مرتکبین بالاترین معاصی و گناهان
کبیره یعنی شرک و دین سازی است تا بتوانید آنها را با کیفرها و روشهایی که
بر کسانی جاری میشود که تنها جرمشان گفتن و نوشتن است مقایسه کنید و پندگیرید:
-
موسی آن مرد خشن که با برادرش آن گونه رفتار میکند مردمی را که
فریب خورده بودند و گمراه شده بودند و بر غیرخدا سجده کرده بودند!! حتی توبیخ نمیکند.
کیفر آنان تنها آن میشود که مورد خشم خداوند قرارمیگیرند و در دنیا خوار میگردند.
-
سامری که
آنان را گمراه کرده بود و گناه بسیار بزرگی را مرتکب شده بوده اعدام نمیشود
بلکه مانند گمراه شدگان- کیفرش به خداوند واگذارده میشود تا مرضی چون خوره
بگیرد و موسی هیچ کیفری برای او در نظر نمیگیرد. موسی تنها وسیله
گمراهی او را نابود میکنند تا هیچ اثری از آن باقی نماند و مایه عبرت دیگران
تا ابدالدهر شود.
نوع
برخورد موسی با سامری این آیه از قرآن را در ذهنم تداعی میکند که خداوند به
رسول اکرم(ص) میفرماید: نحن اعلم بما یقولون و ما انت علیهم
بجبار فذکر بالقرآن من یخاف وعید. (ما به آنچه که میگویند آگاهتریم و
تو بر آنها سلطه جابرانه نداری. پس به کسی که از روز قیامت ترس دارد قرآن را
یاداوری کن.- ق: 45)
اگر تاکنون ندانسته اید قرآن چگونه اعجاز میکند
اکنون ببینید چگونه با یک آیه بسیار کوتاه چهار درس مهم سیاسی و جامعه سازی به حاکمان
مسلمان میدهد:
-
گفتن و نوشتن هرچه
باشد(نحن اعلم بما یقولون) جرم نیست. زیرا از سویی شنونده باید عاقل باشد تا همه
سخنها را بشنود و از بهترینها پیروی کند(یستمعون القول و یتبعون احسنه) و از سوی
دیگر شما حاکمان باید با سیاستگزاریها و برنامه ریزیهایتان جامعه را آنچنان محکم
و استوار بنانهید تا بنیانش با گفتار و نوشتار نلرزد.
-
شما به هیچ روی حق
ندارید کسی(حتی یک نفر) را وادار سازید تا از شما پیروی کند.
-
آنانی که از آخرت ترس
دارند ولی از شما پیروی نمیکنند از هر دین و کیشی که باشند تنها میتوانید در
چارچوب قرآن به آنها تذکر و اندرز دهید.
-
آنانی که از شما پیروی
نمیکنند و به آخرت هم ایمانی ندارند حتا لازم نیست در چارچوب قرآن اندرزشان دهید
بلکه آنان را به خدا واگذار کنید.
آری این
است دین قیم. دینی که نه بر حذف فیزیکی که بر
عقل سلیم و علم الهی استوار است.
اینها را خداوند در قرآن کریمش آورده تا از آنها بهره برگیریم که متاسفانه
نمیگیریم... و نمیگیریم... زیرا قرآن همچون لوحهای موسی کتاب هدایت متقین است(هدی
للمتقین). آنانکه کردارشان گواهی دهد پروایی از خداوند
ندارند و "بما لدیهم فرحون" هستند شایستگی آن را هم ندارند که قرآن
هدایتشان کند. بلکه آنان دارند در آزمایشگاه دنیا آزمون آزادگی یا خواری به هنگامه اقتدار را پس میدهند. چه
آزمون سختی!!... آزاده همچون حر یا خوار همچون شمر و هر دو از جبهه اقتدار.
ششم دیماه 1391 – احمد
شماعزاده
*در
سالهایی دور بزرگی به بزرگ شده ای نامه سرگشاده ای به دفاع از حسین
نامی مینویسد و میگوید: من تو را بزرگ کرده ام. تو دیگر چرا؟ ولی او اندرز
بزرگتر را نمیگیرد و آنگونه میشود که شد. و در سالهایی بسیار دور معاویه به
یزید میگوید: "... و اما حسین. اگر بر تو شورید با او در نیفت".
او هم اندرز بزرگتر را نمیگیرد و آنگونه میشود که شد.
**پیامبران در جامعه خود معمولا سران فتنه بوده یا خوانده میشده اند.
***موسی به معنای تیغ سرتراشی و زداینده موهای زائد
است
و به استعاره یعنی زداینده
کسی که مانند مو به مقام خود به ناحق محکم و زیاده از حد چسبیده و زمان زدودنش
فرارسیده است.