Friday, February 8, 2013

نقدی بر تفکر "قرآن به مثابه گفتار"

قرآن به مثابه متن
(نقدی بر تفکر "قرآن به مثابه گفتار")
نوشته: احمد شماع زاده
اشاره:
اندیشه قرآن به مثابه گفتار از نصر حامد ابوزید مصری است هرچند از محمد ارکون ترک به عنوان پیشگام این تفکر نام برده میشود. متاسفانه مجمع اساتید دانشگاه الازهر این متفکر- حافظ قرآن و استاد دانشگاه را تکفیر کرد و در نتیجه از سوی برخی افراد تهدید به مرگ شد و بدین ترتیب باب اظهار نواندیشی پیرامون قرآن را بست. تکفیر همواره به زیان اسلام تمام شده و نه تنها چیزی را دستگیر مسلمانان نکرده بلکه از اسلام و مسلمین چهره ای خشن را به جهانیان معرفی کرده است که خلاف خواسته خدا و رسول بوده آنگونه که قرآن میفرماید:
فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولیئک الذین هدیهم الله و اولیئک هم اولوالالباب

اگر با فهم، کاربری و بهره برداری از قرآن مشکل داریم مربوط به قرآن نیست که بخواهیم صورت قرآن و دیدگاهمان را نسبت به آن تغییر دهیم تا آن را درک کنیم. قرآن قرآن است چه متن باشد چه گفتار. با تغییر صورت قرآن و دیدگاه ما چیزی درست نمیشود و چیزی هم دستگیرمان نمیشود. مشکل از خود ماست که به سخنان قرآن گوش فرانمیدهیم که میگوید مرا تدبر کنید تا به نتیجه برسید.  
وی برای اینکه درست در باره قرآن قضاوت کرده باشد و از مشکلات فهم قرآن هم در امان باشد به جای رهایی از متن قرآن(به گفته خودش) و "طرح قرآن به مثابه گفتار" بایستی خود را از اطرافیان قرآن رها میکرد و چشم خود را بر آنها میبیست و تنها خود را با قرآن رو در رو میساخت و جدا از هرگونه پیشداوری و محدودیتها و تفسیرها و تاویلها تنها به تدبر قرآن میپرداخت.
منظور از اطرافیان قرآن دانشمندان علوم قرآنی- فیلسوفان- متکلمین- حاکمان شرع- فقیهان- مفسرین و دست آخر مترجمین و هر کسی است که در باره قرآن بدون تدبر آن سخن گفته یا چیزی نوشته باشد. در قرآن نه آیه ای در باره تفسیر هست نه سفارش به آن شده و نه سفارش به تاویل آن شده(که این مورد را ابوزید به عنوان تفسیر مورد نقد و نظر بسیار قرار داده است) و نه به قشر و اشخاص ویژه ای توصیه به تدبر شده بلکه کلام خداوند بسیار ساده و بدون پیرایه همه مردمان را به گونه ای فراگیر مورد خطاب قرارداده تا قرآنش را تدبر کنند. موجز و مفید یعنی: 

هر آن کس که مسلمان باشد یا نباشد، عرب باشد یا غیر عرب، اصول زبان عربی را بداند یا نداند، برای فهم قرآن، طبق دستور قرآن(افلا یتدبرون القرآن؟- نساء:82- محمد:24) باید قرآن را تدبر کند تا بتواند به اندازه دانش، درک، و جهان بینی خویش، از قرآن مجید بهره ای برگیرد و همواره این موضوع را نیز در نظر داشته باشد که تنها بهره گرفته و به کلیت آنچه که منظور نظر خداوند بوده دست نیافته است. بنابراین باید تنها(و نه با واسطه) نزد قرآن رفت و به دور از هرگونه پیشداوری که اطرافیان قرآن به خلق الله میدهند پیرامون آیات قرآن به مثابه متن تدبر کرد.
تدبر یعنی چه؟: يعني پشت چيزي را ديدن و حقيقت آن را يافتن؛ يعني نظر در عواقب امور و رموز چيزي داشتن و به كنه وجود آن پي‌بردن.

اگر به نظرها و دیدگاههای شخص ابوزید نیز دقت کنید متوجه میشوید که سخنان بکر ابوزید نتیجه تدبر قرآن است حتی به مثابه متن. برای نمونه ببینید چگونه پیرامون ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب تدبر کرده و به چه نتایج خوبی هم رسیده است:
"... کدام قاعده باید چیره باشد؟ قاعده‌ی هم‌زیستی مسالمت‌آمیز یا قاعده‌ی دوری‌گزینی و پشت‌کردن؟ آیا هم‌زیستی بدون برابری و مشارکت در خوراک و زندگی روزمره و ازدواج‌های میان‌مذهبی ممکن است؟ بر همین قرار آیا نابرابری میان زن و مرد در شرایطی که همزیستی برابری میان آن‌ها را اقتضا می‌کند ممکن است؟ آیا در موقعیتِ مدرن که سیاقی یک‌سره تازه و متفاوت از سیاق نزول آیات مربوط به زنان است، خداوند می‌تواند یک‌سره چشم بر تغییرات اجتماعی ببندد و مردمان را مکلف به احکامی کند که با موقعیتِ انسانی و تاریخی آن‌ها ناسازگار است؟
... باید اصل و فرع را در گفتارهای قرآنی بازشناخت. هرجا سخن از عبادت یا آفرینش است خدا میان زن و مرد فرقی ننهاده است. اما وقتی به قلمرو اجتماعی می‌رسد گفتارهای قرآن تبعیض‌آمیز به نظر می‌آیند... گفتارهایی که به موقعیت اجتماعی زن اشاره دارد همه بسته به سیاق نزول آیات‌اند. در نتیجه باید اصل را آیات ناظر به آفرینش زن و مرد قرار داد که آن‌ها را برابر می‌دانند. آیات ناظر به موقعیت اجتماعی فرع‌اند؛ یعنی اگر پیامبر امروز زنده بود و مسلمانان می‌توانستند از او درباره‌ی مسائل‌شان بپرسند و حکم خدا را درباره‌ی برابری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی زن و مرد بخواهند، بی‌گمان خداوند به برابری آن‌ها حکم می‌داد."
نکته ها:
-         از نوشته بالا نتیجه میگیریم که اصل بر تدبر قرآن است. برای تدبر، هیچ تفاوتی نمیکند که به عنوان گفتار به آن بنگریم یا متن. اگر قرآن تدبر شود هیچ مشکلی در فهم آن وجود نخواهد داشت و اگر تدبر نشود دورترین فهم از آیات قرآن بهره ما خواهد شد، چنانکه بیشترین تفسیرها و ترجمه ها چنین اند. پس نباید در باره قرآن با تصویری که اطرافیان قرآن برای ما کشیده اند قضاوت کرد. قرآن خود گویا و پویا و حی و حاضر است و وکیل و معرف هم لازم ندارد.
-         مشکل فهم قرآن از متن بودن آن نیست. مشکل از جامعه مسلمانان است. از سویی توده مردم کمتر با قرآن مؤانست دارند چه برسد به تدبر آن. از سوی دیگر آنانکه با قرآن به دلیل حرفه یا دلبستگی سروکار دارند کمتر آن را تدبر میکنند. از قاریان و حافظان آن که بگذریم نوشته ها و پژوهشهایی را پیرامون قرآن میبینید که بسیار هم فراوانند ولی کمتر میتوان میانشان نوشته ای را یافت که مبتنی بر تدبر بوده و یا مشکلی از مشکلات فهم و بهره برداری از قرآن را حل کرده باشند.

وی زیر عنوان "دشواریهای متن انگاری قرآن" مینویسد:  
پس گام نخست رها شدن از انگاره‌ قرآن به مثابهمتن است. فقیهان و مفسران سنتی هنگامی که آهنگ تأویل قرآن دارند خود را در برابر متنی می‌یابند که ناسازگاری‌های درونی دارد. از آن‌جا که فرض بر وحیانی بودن قرآن است و در کلام الاهی تناقض و ناسازگاری نباید روی دهد، فقیهان و مفسران ابزارهای مفهومی خاصی برای رفع این ناسازگاری‌ها می‌سازند. برای نمونه، فقیهان چون قرآن را «متن» می‌انگارند آن را منبع قانون‌گذاری نیز می‌شمرند. وقتی آیه‌هایی می‌یابند که درباره موضوعی واحد احکامی متفاوت صادر می‌کند ناگزیر مفهوم «نسخ» را می‌آفرینند. از نگاهِ آنان آیاتی ناسخ و آیاتی منسوخ‌اند.
پس از نظر ابوزید متن قرآن ناسازگاریهای درونی دارد که یکی از آنها موضوع ناسخ و منسوخ است.
برای نمونه، نقد این نظر وی:
-         اصل ماهوی قرآن نزد خداوند است و آیات آن در شرایط زمانی و مکانی متفاوت در زمان رسول اکرم(ص) نازل شده اند(و قرآنا فرقنا لتقرئه علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلا). آیاتی که به ناسخ و منسوخ شهرت یافته اند نشانه آن نیست که قرآن متن نیست بلکه نشانگر آن است که متن است وگرنه منسوخها را حذف میکردند و متن یکنواخت و یکدستی را تحویل خلق الله میدادند. ولی چون کسی را توان آن نبوده و نیست که چیزی از قرآن حذف یا بر آن اضافه کند، نشان از آن دارد که قرآن کریم به مثابه یک موجود زنده بر طبق احوال مردم آیاتش نازل شده با این ویژگیها:
آزاد است و در قیدوبند هیچگونه محدودیتی از جمله محدودیتهای تاریخی و زمانی نیست.
قرآن کریم کمال خود را با همین آیات به ظاهر متناقض که نشانگر پویایی قرآن برای همه زمانها و مکانهاست به ما نشان میدهد.
-         ناسخ و منسوخ را همان گونه که ابوزید نیز گفته است دانشمندان علوم قرآنی علم کرده اند و قرآن کریم به آنها اشاره ای ندارد و هیچگاه نگفته است این آیه را آوردم زیرا آن آیه به کار شما نمیآید. اصولا اگر کسی بخواهد نگرش و اندیشه خود را بر چیزی قرار دهد که از قرآن نیست سپس در باره قرآن به قضاوت بنشیند این کار نه علمی و نه عقلانی است بلکه تنها جفاکردن به قرآن است. مانند آن است که کسی را محکوم کنیم بدان دلیل که دیگری به او تهمت وارد کرده است. یعنی حکایت قرآن هم حکایت جرم آهنگر بغدادی و محکومیت مسگر بلخی میشود.
-         اعتقاد داشتن به آیه هایی که به منسوخ شهرت یافته اند نشان از کفران نسبت به قرآن و خدا و نشناختن جامعه و روان انسانها دارد. مثلا اگر گفته شود که آیه ولا تقربوا الصلوه و انتم سکاری با آیه تحریم شرب خمر منسوخ شده و دیگر کاربردی ندارد، لازمه آن آن است که معتقدشویم در میان مسلمانان هیچگاه کسی یافت نشده و نخواهد شد که هم نماز بخواند و هم شراب بخورد که این تصور تصوری باطل و بی بنیان است. حکمی هم نه شرعی و نه عقلی بر این امر نداریم که جمع این دو غیرممکن باشد. چنین شخصی به مصداق آیه ومن یعمل مثقال ذره خیر یره و من یعمل مثقال ذره شر یره پاداش و جزای هر دو عمل خود را میبیند.
نتیجه تدبر در این آیه: این آیه به کار آن مسلمان شرابخوار میآید تا بدان عمل کند و هرگاه که سرش گرم است به سوی نماز نرود بلکه صبر کند تا مستی از سر او برود و سپس برای نماز آمادگی بیابد. همین آیه به ظاهر منسوخ(از نظر آن قشر خاص) نکته های دیگری نیز دربردارد که یکی از آنها تایید قرآن بر حرام نبودن شرابخواری در ادیان پیشین است. همچنانکه سجده بر غیرخدا را که در ادیان پیشین حرام نبوده قرآن تایید کرده و در سوره یوسف به آن پرداخته است. مردمشناسان و دینشناسان و باستانشناسان از همین نکته ها بسی بهره ها برده و میبرند.
تمام آیات و احکامی که عنوان منسوخ گرفته اند به همین گونه اند و قرآن حتی یک حرفش اضافه بر سازمانش نیست.
-         دیدگاه قرآن در بسیاری از مسائل و موضوعها آنچنان والاست که تنها با پیشرفت و شکوفایی دانشهای انسانی ممکن میگردد و از آنجا که دانشهای انسانی به آن پایه نرسیده اند، درک برخی مفاهیم قرآن برای بسیاری از مردم و حتی دانشمندان ممکن نشده است. بنابر این مشکل فهم قرآن از قرآن نیست بلکه از بیدانشی ماست و با نگرش به آن به عنوان گفتارچیزی درست نمیشود. مثلا آیه وبالنجم هم یهتدون را اگر به مثابه متن یا گفتار در نظر آوریم هیچ تفاوتی نمیکند. یک عرب بیابانگرد که ستارگان برای راهیابی او در شبها به کمکش میآیند به اندازه درک و فهمش شناختی از یک ستاره دارد که با شناخت یک کیهانشناس امروزین از اهمیت ستاره برای یافتن سیاهچالگان بسیار متفاوت است.

-         قرآن یک منظومه یا سیستمی است که همه چیز را به گونه ای تنیده و درهم پیچیده در خود جمع دارد که نمیتوان چیزی از آن کاست و یا بر آن افزود که دیگر نمیتواند سیستم تلقی شود. سیستمها همواره ثابت اند تا آنگاه که آفریننده آن سیستم آن را برهم زند. دیگران اگر بتوانند آن را برهم زنند(مانند اکوسیستمها) دیگر آن سیستم پیشین نیست بلکه به هم ریخته و کارایی خود را از دست داده است.
این موضوع را نیز نباید از نظر دورداشت که تا آن زمان که قرآن کریم به گونه ای تام و تمام دانسته و پیامهای آن درک نشوند عمر انسان بر روی کره خاک به پایان نخواهد رسید که در غیر این صورت هدفمندی نزولش ناقص و ابتر خواند ماند.

فهرست مجملی از پیامدهای زیانبار گفتاربودن قرآن:
-         برداشت از قرآن جای تدبر قرآن را میگیرد که آفت آشکار قرآن است.
-         ضربه شدیدی بر سندیت آن وارد میشود و کمتر میتوان به آن استنادکرد.
-         کارایی آن به عنوان سیستم از میان میرود و شناخت کلیت آن دچار مشکل میشود.
-         بر احکام شرعی و قانونهایی که بر مبنای متن قرآن وضع شده اند شبهه وارد میشود.
-         سخن گلادستون انگلیسی پیرامون قرآن تحقق مییابد و قرآن دشمن شاد میشود.

دلایلی چند بر متن بودن قرآن و کوشش برای نگهداری آن به عنوان متن:
1.   تاریخ نوشتن قرآن:
-         با توجه به اینکه رسول اکرم اسلام(ص) کوچکترین کاری در راستای رسالت خویش بدون دستور خداوند انجام نداده است پس به یقین باید گفت که کوشش رسول اکرم بر حفظ و نگهداری از آیات نازل شده بر او به عنوان متن و نوشتار به خواست و فرمان الهی بوده است که موجب شد در آغاز افرادی و کم کم گروهی متشکل و متشخص برای کتابت قرآن ایجاد شود که به کتاب(نویسندگان) وحی شهرت یافتند.  
-         به هنگامه وحی سنگینی وحی موجب میشده که رسول اکرم تغییر حالت زیادی بدهند. بنابراین پس از پایان یافتن پروسه نزول وحی دستکم برخی گاهها که آیات طولانی بوده و یک بخش از یک سوره و یا یک سوره بوده شاید خود پیامبر به راحتی به یاد نمیآورده چه دریافت کرده و این  نویسندگان وحی بوده اند که در اصل حافظ و نگهبان قرآن بوده اند.
-         بدین گونه بود که کتاب وحی به هنگام وحی بایستی حضور مییافتند و همواره حضور داشته اند.
-         آنان یکی دو تا نبودند تا اگر یکی دو نفر اشتباه کرد کلام خداوند دگرگونه شود. حتی نویسندگانی که با حضرت همراه بوده اند شمار اندکی نبوده اند. چگونگی دقیق این موضوع بر ما پوشیده است ولی یقینا تا اندازه ای میدانسته اند که در چه روزهایی و چه ساعاتی وحی نازل میشده که نویسندگان وحی همراه ایشان بوده اند.
-         روزی عمربن الخطاب بر جمعی از کتاب وحی که مشغول کار و استنساخ بودند وارد میشود. نظر به اینکه وی هم از نظر جسمی و هم از نظر نفوذ میان قریش شخصی قوی بوده رو به سوی آنان کرده و در حالیکه شمشیر خود را از نیام برمیکشید میگوید اگر حتی یک حرف از این قرآن را راست و درست ننویسید با همین شمشیر راستتان میکنم!!
بنابر این نه تنها پیامبر اکرم(ص) بلکه همه مسلمانان صدر اسلام بر متن بودن و متنی متقن شدن وحی و نه گفتار ماندن آن میکوشیدند. و همه اینها یعنی اجرای خواست خداوند: قرآن به مثابه متن.
2.   تعیین حدود آیات و جای واژه ها در قرآن:
پس از پایان پروسه وحی و یا به هنگام اختلاف میان نویسندگان وحی پیامبر اکرم جای هر آیه و حتا واژه ای را به دستور الهی خود تعیین میکرده و کسی جز او حق این کار را نداشته است تا متن قرآن هم متقن و مورد اعتماد قرارگیرد و هم اینکه کسی نتواند بعدها بر متن متقن بودن آن خرده بگیرد.
3.   حافظان قرآن در عصر پیامبر اکرم و خلفای راشدین:
در عصر نزول وحی و تنزیل تدریجی آن به منظور صیانت از متن قرآن حافظان قرآن تربیت میشدند تا در صورت اختلاف در قرائتها و خوانشها غالب و بیشترین خوانش مورد پذیرش قرار گیرد. حافظان قرآن به آن اندازه زیاد بودند که تنها در یکی از جنگها چهل تن از آنان به شهادت رسیدند. و همه این کوششها برای حفاظت از متن بودن قرآن بوده است.
4.   قول خداوند بر محافظت از متن قرآن کریم: انا نزلنا الذکر و انا له لحافظون
با توجه به آیه بالا و نیز آیه ان علینا جمعه و قرآنه فاذا قراناه فاتبع قرآنه محافظت از متن قرآن چنان مورد تاکید از سوی پیامبر اکرم(ص) خلفای راشدین و مسلمین قرار گرفته بود که در مقایسه با هر کتاب الهی و غیر الهی دیگری بیمانند است. حتی کتابهایی مانند دیوان شعرا درگذر زمان تغییر کرده اند و کارشناسانی به تصحیح آنها پرداخته و میپردازند ولی قرآن کریم همان گونه باقی مانده که کتاب امام در عصر عثمان بن عفان(که خود یکی از کاتبان و حافظان قرآن بوده) با همکاری و دقت نظر گروهی خبره کهنه کار از کاتبان وحی و حافظان قرآن تدوین شد و دیگر متنهای قرآن که در برخی جزئیات به نظر مشکوک میرسیدند و حاصل اشتباههای کاتبان وحی در استنساخ قرآن بود از بین برده شدند.
واژه قرآن كه از ريشة قرأ است اگر اسم باشد به معنای خواندنی- پدیده و پدید آمده و اگر اسم مصدر باشد به معنای پدید آوردن و پدید آمدن است و فعل "قرا" جدا از خواندن معنای پدید آوردن و پدید آمدن نیز میدهد. این معناها را خود قرآن کریم ایجاد کرده و نتیجه تدبر و کنار گذاردن آیاتی است که واژه قرآن در آنها به کار رفته است. بنابراین معنای انّ علينا جمعه و قرآنه فاذا قرأناه فاتّبع قرآنه ثمّ انّ علينا بيانه(قيامت 17،18و 19) میشود:

گرداوری(تالیف) و پدید آوردن آن برماست پس هنگامی که آن را پدید آوردیم(تدوین کردیم) از پدید آمده(تدوین شده) آن پیروی کن. سپس همانا بيان‌كردن آن بر ماست.

یعنی آن هنگام که تدوین شد و به عنوان یک سند متقن و قابل استناد درآمد آن را الگوی کردارت قرارده همانا که بیان و اظهار این سند برای همگان بر عهده ماست و از آن غافل نخواهیم ماند.

همه نقل قولهای نصرحامد ابوزید برگرفته از مقاله ای در محیط وب زیر عنوان "قرآن به مثابه‌ گفتار؛ انقلاب در قرآن‌شناسی" نوشته آقای محمد مهدی خلجی است.
20/11/91 - احمد شماع زاده

Saturday, February 2, 2013

یه سوزن بخود یه جوالدوز به مردم

یه سوزن بخود یه جوالدوز به مردم
 
سلطان عبدالحمید میرزا فرمانفرما(ناصرالدوله) هنگام تصدی ایالت کرمان چندین سفر به بلوچستان میرود و در یکی از این مسافرتها چند تن از سرداران بلوچ از جمله سردار حسینخان را دستگیر و با غل و زنجیر روانه کرمان می کند. پسر خردسال سردار حسینخان نیز با پدر زندانی و در زیر یک غل بودند. چند روز بعد فرزند سردار در زندان به دیفتری مبتلا می شود. سردار بلوچ التماس و زاری میکند که فرزند بیمار او را از زندان آزاد کنند تا شاید بهبود یابد ولی ترتیب اثر نمی دهند.
 
سردار حسینخان به افضل الملک، ندیم فرمانفرما نیز متوسل می شود. افضل الملک نزد فرمانفرما میرود و وساطت میکند، اما باز هم نتیجه ای نمیبخشد. سردار حاضر می شود پانصد تومان از تجار کرمان قرض کرده و به فرمانفرما بدهد تا کودک بیمار او را آزاد کند و افضل الملک این پیشنهاد را به فرمانفرما منعکس می کند، اما باز هم فرمانفرما  نمیپذیرد.
افضل الملک به فرمانفرما میگوید: قربان آخر خدایی هست، پیغمبری هست، ستم است که پسری در کنار پدر در رندان بمیرد. اگر پدر گناهکار است، پسر که گناهی ندارد. 
 فرمانفرما پاسخ می دهد: در مورد این مرد چیزی نگو که فرمانفرمای کرمان، نظم مملکت خود را به پانصد تومان رشوه سردار حسینخان نمیفروشد.
 
همان روز پسر خردسال سردار حسینخان در زندان در برابر چشمان اشکبار پدر جان می سپارد. دو سه روز پس از این ماجرا یکی از پسرهای فرمانفرما به دیفتری دچار می شود. هرچه پزشکان برای مداوای او تلاش می کنند اثری نمیبخشد. به دستور فرمانفرما پانصد گوسفند در آن روزها پی در پی قربانی میکنند و به فقرا میبخشند اما نتیجه ای نمیدهد و فرزند فرمانفرما جان میدهد.
 
فرمانفرما در ایام عزای پسر خود، در نهایت اندوه بسر می برد. درهمین ایام روزی افضل الملک وارد اتاق فرمانفرما میشود. فرمانفرما به حالی پریشان به گریه افتاده و به صدایی بلند میگوید: افضل الملک! باورکن که نه خدایی هست و نه پیغمبری! و الا اگر من قابل ترحم نبودم و دعای من موثر نبوده، لااقل به دعای فقرا و نذر و اطعام پانصد گوسفند میبایست فرزند من نجات می یافت. 
افضل الملک در حالی که فرمانفرما را دلداری میدهد میگوید: قربان این فرمایش را نفرمایید; چرا که هم خدایی هست و هم پیغمبری. اما میدانید که فرمانفرمای جهان نیز نظم مملکت خود را به پانصد گوسفند رشوه فرمانفرما ناصرالدوله نمیفروشد.

Winter!!































































































































ساده و یک رنگ


تقدیم به همه کسانی که
 هنوز ساده و یک رنگ هستن

پا به پای کودکی هایم بیا
کفشهایت رابه پا کن تا به تا
 
قاه قاه خنده ات را ساز کن
باز هم با خنده ات اعجاز کن
 
پا بکوب و لج کن و راضی مشو
با کسی جز عشق همبازی مشو
 
بچه های کوچه را هم کن خبر
عاقلی را یک شب از یادت ببر
 
خاله بازی کن به رسم کودکی
با همان چادرنماز پولکی
 
طعم چای و قوری گلدارمان
لحظه های ناب بیتکرارمان
 
مادری ازجنس باران داشتیم
در کنارش خواب آسان داشتیم
 
  با پدر اسطوره دنیای ما
قهرمان باور زیبای ما
 
قصه های هر شب مادربزرگ
ماجرای بزبزقندی و گرگ 
 
غصه هرگز فرصت جولان نداشت
خنده های کودکی پایان نداشت
 
هر کسی رنگ خودش بیشیله بود
ثروت هر بچه قدری تیله بود
 
ای شریک نان و گردو وپنیر!
همکلاسی! باز دستم را بگیر
 
مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست
آن دل نازت برایم تنگ نیست؟
 
حال ما را از کسی پرسیده ای ؟
مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
 
حسرت پرواز داری در قفس؟
میکشی مشکل در این دنیا نفس؟
 
سادگیهایت برایت تنگ نیست؟
رنگ بیرنگیت اسیر رنگ نیست؟
 
رنگ دنیایت هنوزم آبی است؟
آسمان باورت مهتابی است؟
 
هر کجایی شعر باران را بخوان
ساده باش و بازهم کودک بمان
 
باز باران! با ترانه گریه کن!
کودکی تو کودکانه گریه کن!
 
ای رفیق روزهای گرم و سرد
سادگی هایم به سویم باز گرد!
 
 

Tuesday, January 29, 2013

بهشت! آنچنانی یا اینچنینی؟


بهشت! آنچنانی یا اینچنینی؟

در فاصله سالهای 1920 تا 1935 مسلمانی هندی که استاد و رئیس دانشکده اسلامی لاهور و درس خوانده انگلستان بوده قرآن را به زبان انگلیسی ترجمه کرده که پرتیراژترین ترجمه از قرآن کریم به زبان انگلیسی است. او در ضمن ترجمه به تدبر آیات قرآن پرداخته و از جمله عقیده او پیرامون بهشت آن است که بهشت آنچنان نیست که در تصور ماست بلکه جور دیگری باید دید بهشت خداوندی را. نام او عبدالله یوسف علی است.
به تازگی مقاله ای از یک پروفسور و جراج مغز و اعصاب آمریکایی منتشر شده که تجربه و مشاهدات خود را از هفت روز زندگی در آخرت(به دلیل ازکارافتادن کورتکس مغزش) به گونه ای شگفت انگیز بیان میکند. این واقعه بیهمتا که میتواند نظر خاص خداوند برای راهنمایی مردم باشد نظر عبدالله یوسف علی را مورد تایید قرارمیدهد.
به تازگی شخص دیگری نیز پیرامون مفهوم بعد زمان در زمین - کیهان و آخرت(مبتنی بر آیات قرآن کریم) کاری ارزشمند و علمی انجام داده که این پژوهش نیز در مورد نگرش به آخرت دریچه نوی را به روی ما میگشاید.
از سوی دیگر نظر به اینکه ترجمه یوسف علی در نوع خود بیهمتاست و نظرهای بدیعی را پیرامون درک مفاهیم قرآن کریم بیان کرده موجب بررسیها و نقدهای بسیاری شده است. یکی از آن نقد و بررسیها نوشته ای از یک پژوهشگر عرب زبان است که در فصلنامه ترجمان وحی ترجمه شده است.
در آغاز بهشت را از دیدگاه عبدالله یوسف علی به تصویر میکشیم. پس از آن بخشی از مقاله آن پروفسور آمریکایی و تصویری را که او از بهشت برای ما ترسیم میکند میآوریم. درضمن به مقابله این دو دیدگاه که یکی نتیجه تدبر در آیات قرآن و دیگری مبتنی بر تجربه ای علمی و عملی است میپردازیم تا دریابیم عقاید آنان تا چه اندازه به یکدیگر نزدیک بوده به گونه ای که ممکن است خداوند در سالهای آغازین قرن بیستم آن پروفسور مسلمان را برای بیان چنین تصور بکری از آخرت رهنمون شده و این پروفسور مسیحی را برای تایید نظر او در سالهای آغازین این قرن.
درست است که باب نبوت و رسالت با بعثت محمد(ص) بسته شده ولی رحمتها و حکمتهای الهی همواره ساری و جاری بوده است. بدین دلیل خداوند منان هر از چندگاهی به مصداق آیه الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا گوشه چشمی خاص بر ما خاکیان میاندازد و نور هدایتش را بر کسانیکه در راه او(دستیابی به آیات- نشانه ها و رموز طبیعت) همت میگمارند میافکند. آنان رسولان عام خداوندند. نستوهانی که تلاشهایشان برای بندگان خدا با هدایت الهی به نتیجه رسیده و خود چراغ هدایت آدمیان شده اند. همچون ابن سینا- اینشتاین و ادیسون

دیدگاه عبدالله یوسف علی درباره نعمتهای جسمانی در آخرت
... وی میگوید: آنچه مرا به نگارش پیوستی درباره مفهوم بهشت نزد مسلمانان برانگیخت پندار برخی جاهلان نسبت به اسلام است که میگویند اسلام به بهشتی حسی و شهوانی نوید میدهد و بر این ادعای خود به شماری از متون مذهبی در وصف بهشت استناد کرده و آنها را تفسیر لفظی- ظاهری و مادی میکنند. اما واقعیت آن است که قرآن کریم از ابزار تخیل برای تعبیر از امور روحانی و غیرمحسوس بهره برده تا آنها را وصف کند. وی مشکل اصلی در گفت و گو درباره بهشت را این میداند که بهشت در چارچوب معیارهای زمان و مکان دنیوی نمیگنجد. چرا که خداوند متعال میفرماید فلاتعلم نفس ما اخفی لهم من قره اعین(سجده:17) یعنی هیچکس نمیداند که چه لذت روحانی برای او پنهان شده است.
 از این رو ما باید برای سخن گفتن از بهشت از عباراتی که متضمن زمان و مکان است بهره گیریم و با زبان حسی از آن نعمتهای معنوی رمزآمیز و مجازی سخن بگوییم تا دستکم رهیافتی هرچند ساده به آن جهان روحانی بیابیم. از این رو اگر این عبارات رمزآمیز را تفسیر مادی و ظاهری کنیم از آن عالم روحانی فهم حقیقی نمییابیم. قرآن کریم برای اشاره به حقایق روحانی به فراوانی از مجاز و استعاره بهره میگیرد...
بهشتیان چهار گروهند: پیامبران- صدیقین- شهداء و پرهیزگاران. و هر گروه به گفته  قرآن لذت روحانی خاص و شایسته خود را دارد.(باتوجه به آیاتی از سوره های الرحمن و واقعه این چهار گروه به دو گروه کلی تر تقسیم میشوند: مقربون و اصحاب الیمین که بهشتهای هریک نیز جداست- نگارنده)... یوسف علی بر این نکته تاکید دارد که ما نمیتوانیم اصطلاحات مجرد قرآن مانند رضا را درک کنیم مگر آنکه از عبارات حسی و مادی مورد استفاده در زندگی روزمره بهره گیریم. 

حورالعین در بهشت
یوسف علی مثال روشنی از استفاده قرآن از برخی الفاظ حسی برای اشاره به امور معنوی آورده و میگوید: "بهشت جایی برای استفاده از مسائل جنسی و شهوانی ندارد. برخلاف دنیا که این امور در آن دارای ارزش روانی و عقلی است ابدا نمیتوان تصور وجود امور جنسی جسمانی را در تحقق عشق حقیقی کامل در بهشت داشت. وی معتقد است که تفسیر حورالعین به همسرانی که در بهشت از آنان کام گرفته میشود تفسیری خطاست. چراکه کلمه حور از نظر لغوی نه مذکر است و نه مؤنث و همراهی با حور با حفظ صفات معنوی و نه جسمانی آنها هم برای مردان و هم برای زنان در بهشت میسر است. از این روی وی کلمه زوجناهم را در آیه کذ لک زوجناهم بحورالعین(دخان54) به Shall Marry them ترجمه نکرده بلکه آن را به صورت Shall join them ترجمه کرده است. یعنی آنان را با حورالعین همنشین میکنیم. وی همچنین کلمه الحور  را به Companions یعنی همراهان ترجمه کرده.

(حوار درعربی به معنای گفت وگوست و با توجه به اینکه در سوره الرحمن صفت مشخصه حوریان قاصرات الطرف و مقصورات به معنای خمارچشمان آمده پس حورالعین یعنی همراهان یا همنشینانی که با چشمانشان سخن میگویند چنانکه در وصف مشاهدات پروفسور آمریکایی خواهد آمد. نظر به اینکه جمع آنان با ات آمده دلیلی بر مؤنث بودن آنان نیست زیرا در زبان عربی بسیاری نامها مؤنث هستند مانند نفس و شمس - نگارنده)

وی بر این کلمه تعلیق زده و متذکر شده است که دوستان- مناظر زیبا- لباسها و میوه ها همگی زیبایند اما باید این واژه ها را نمادین فهمید زیرا که اساسا در بهشت خوردن و آشامیدن و لباس و ازدواج حقیقی و هیچ کار جسمانی وجود ندارد و حیات آنجا منزه از جسمانیت و غرائز دنیوی است و مردان و زنان هر دو از نعمتهای بهشت بهره میگیرند و هر نعمت رمزآمیزی که در قرآن یادشده هم برای مردان و هم برای زنان است. اما واژه حور دارای سه معنی است: پاکیزگی- سیاهی یا سفیدی شدید در چشمان- حق و اراده نیک. وی بر آن است که این واژه هیچگونه بار جنسی ندارد و مراد از آن همراهی و همصحبت شدن پاکیزه است.(برگرفته از ترجمان وحی شماره 28 ص: 90- سیاه کردن بخشهایی از نوشته بالا از نگارنده است تا در مقابله با مشاهدات پروفسور آمریکایی قرارگیرد.)

تاکید یوسف علی بر جسمانی نبودن لذتهای آخرت نگارنده را به یاد توصیف آخرت در کتاب سراج القلوب و کتابهای مرحوم آیت الله دستغیب شیرازی میاندازد که در یکی از آنها(شاید استعاذه) با نقل حدیثی آمده است که همبسترشدن با حورالعین چهل سال به طول میانجامد!!! اگر این حدیث را با معیارهای این دنیا در نظر آوریم خنده آور خواهد بود. ولی اگر آن را چنانکه یوسف علی درک کرده و آن پروفسور آمریکایی حس و وصف کرده در نظر آوریم با توجه به بعد زمان در آخرت معقول- دلنواز و الهی میشود.

بهشت برین واقعیت دارد
عنوان مقاله ای مفصل در شماره October 8, 2012 نیوزویک است که پروفسور Dr. Eben Alexander تجربه و دیدار یک هفته ای خود از آخرت و دگرگون شدن عمیق عقاید خود را به تفصیل بیان میکند:
... باری، ماه‌ها سپری شد تا بتوانم برای خودم هضم کنم که چه بر من گذشت. جدای از غیرممکن بودن وجود هرگونه هوشیاری در شرایطی که داشتم، چیزهایی که آن موقع تجربه کرده بودم برای خودم هم به هیچ وجه توجیه پذیر نبود:
اول، یک جایی در میان ابرها بودم. ابرهایی بزرگ و پُف کرده به رنگ صورتی و سفید که در مقابل آسمان «آبی تیره» تضاد مشهودی ساخته بود.
بالاتر از ابرها- بی نهایت بالاتر- دسته دسته موجوداتی شفاف و نورانی در آسمان این طرف و آن طرف می‌رفتند و خطوط ممتدی را دنبال خود در فضا بر جا می‌گذاشتند. پرنده بودند یا فرشته؟ نمی‌دانم. بعدها که برای توصیف این موجودات دنبال واژه مناسب می‌گشتم این دو کلمه به ذهنم رسید، اما هیچ یک از این دو حق مطلب را درباره این موجودات اثیری ادا نمی‌کند که اساساً از هر آنچه در این کره خاکی می‌شناسم تفاوت داشتند، چیزهایی بودند پیشرفته‌تر و متعالی‌تر.
در دنیایی که بودم، دیدن و شنیدن دو مقوله جدا از هم نبود. انگار که نمی‌شد چیزی را ببینی یا بشنوی و به بخشی از آن بدل نشوی. هرچه که بود متفاوت بود و در عین حال بخشی از چیزهای دیگر، مثل طرحهای درهم تنیده فرش های ایرانی...یا نقوش بال یک پروانه. (پس حواس پنجگانه در آن دنیا متفاوتند. نتیجه آنکه تمام گفت وگوهای آمده در قرآن از سوی جهنمیان با بهشتیان و جهنمیان با یکدیگر نیز آن گونه که تصورمیکردیم نیست. - نگارنده)
اما از این همه شگفت‌آورتر، وجود فردی بود که مرا همراهی میکرد؛ یک زن.(تنها همراهی و نه همبستری همانگونه که یوسف علی گفت.) جوان بود و جزئیات ظاهری او را به طور دقیق به یاد دارم. گونه‌هایی برجسته و چشمانی به رنگ آبی لاجوردی داشت(ویژگیهای حورالعین) و دو رشته گیسوان طلایی- قهوه‌ایش در دو طرف صورت، چهره زیبایش را قاب گرفته بود. بار اول که او را دیدم روی یک سطح ظریف و نقشدار حرکت می‌کردیم که بعد از لحظه ای فهمیدم بال یک پروانه بود. میلیون‌ها پروانه دورمان را گرفته بودند و در رقص هماهنگ امواجی که ساخته بودند به جنگلزارهای پایین سرازیر می‌شدند و مجددا به بالا و دور ما اوج می‌گرفتند. انگار که رودی از زندگی و رنگ در هوا جریان داشت.(همراهی و همصحبت شدن پاکیزه- یوسف علی) لباس زن ساده بود، مثل یک کشاورز. اما رنگ‌هایش همان ویژگی درخشان، تأثیرگذار و سرشار از زندگی را داشت که در دیگر چیزهای حاضر در آن مکان به چشم می‌خورد.
زن به من نگاهی انداخت، جوری که تنها پنج ثانیه از آن نگاه ارزش تمام زندگی تا آن لحظه را دارد و هر چه پیش از آن به سرتان آمده باشد، دیگر اهمیتی ندارد. نگاهش عاشقانه نبود; دوستانه هم نبود. نگاهی بود که ورای تمامی اینها بود و فرای همه مراحل عشقی که این پایین در زمین شناخته‌ایم. چیزی برتر بود که همه انواع دیگر عشق را درونش داشت ولیکن از همه آنها بزرگتر بود.
زن بدون اینکه واژه‌ای بر زبان آورد با من حرف زد. پیامش مثل نسیمی به درونم نفوذ کرد و همانجا در دم فهمیدم که همان است. فهمیدم دنیای دوروبرمان نه رویا است و نه گذرا و بی‌اساس است، بلکه حقیقی است.
پیامی که از زن گرفتم سه بخش داشت، که اگر بنا باشد به زبان زمینی ترجمه‌اش کنم، چیزی شبیه به این خواهد شد:
بسیار معشوقی و نازنین، تا همیشه.
هیچ ترسی نداری.
هیچ اشتباهی مرتکب نخواهی شد.
(آیا این سه پیام ما را به یاد این پیامهای قرآنی نمیاندازد که:
یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه- فمن تبع هدای فلا خوف علیهم ولا هم یحزنون و...؟)

فیزیک نوین می‌گوید که جهان پیرامون ما یکپارچه و غیرمنفک است. گرچه به ظاهر در دنیایی از تفاوتها زندگی میکنیم، برپایه قوانین فیزیک، زیر این ظاهر متفاوت هر شیء و هر رویدادی در هستی در پیوند کامل با اشیا و رویدادهای دیگر است و به بیان دیگر «فرق باطن» وجود ندارد.

تا پیش از تجربه‌ام، همه این نظرات برایم جنبه انتزاعی داشتند و درک‌ناپذیر. اما امروز حقیقت‌های زندگیم را تشکیل می‌دهند. به این باور رسیده‌ام که کائنات بر اساس وحدت ایجاد شده است. اکنون می‌دانم که عشق را هم باید به این معادله افزود. دنیایی که من در اغمای بدون مغز انسانیم تجربه کردم همانی بود که آلبرت انیشتین و عیسی مسیح، هر دو، از آن سخن گفته‌اند و صد البته که هر کدام با روش بسیار متفاوت خودشان.(چون از قرآن آگاهی نداشته تنها آن دو را مثال زده ولی قرآن کریم نه تنها مؤید هردو آنهاست بلکه تجربه او را نیز تایید میکند.)

اینکه خداوند یک پروفسور مسیحی خداشناس را که چندان هم پایبند مسیحیت نیست برای این پیامرسانی برگزیده خود جای اندیشه دارد.(مقاله دین گزینی را ببینید)

 9/11/91(شب میلاد رسول اکرم- ص) - احمد شماع زاده

به منظور دسترسی سریع میتوانید پیوندهای وابسته به موضوع را در زیر ببینید:


Dr. Eben Alexander

4th dimension in quran.ppsx
4th dimension in quran.ppsx
3592K   Download