Tuesday, April 2, 2013

گزارش محرم



گزارش محرم

گزارشی از روزهای تاسوعا و عاشورای تهران – 1399 قمری و 1357 شمسی

بدین دلیل سعی در نوشتن این گزارش شد که از سویی روزنامه ای در این روزها نداریم که وقایع را بازگویند(همه در اعتراض به سانسور در اعتصابند) و از سویی دیگر دولت وقت سعی دارد با قلب واقعیتها چهره زمان و مکان را به سود خود تغییر داده و حقایق را در پرده ای از ابهام نگاه دارد.
راهپیمایی عظیم تاسوعا و عاشورای امسال که در نوع خود بی نظیر بود ریشه درجانفشانی افرادی دارد که در شب اول ماه محرم در راه خدا و مردم شهید شدند و عظمت این دو روز در اصل خونبهای آنان بود. بازتاب عظمت این دو روز حقایق بیشتری را بر جهانیان آشکار نمود و دولتهای بزرگ را آگاهی بخشید و بار دیگر سندی به دست آیت الله خمینی داد تا به جهانیان بگوید که مردم چه میخواهند. باید افزود این جانفشانی ها خود نتیجه توصیه های ایشان بود که گفته بود مردم برخلاف خواسته دولت مراسم عزاداری را بدون اجازه و هرچه با شکوهتر برپا دارند.
در نتیجه در شب اول ماه محرم دیدیم که تقریبا در تمام نقاط مختلف شهر تهران پس از ساعت منع عبورومرور و تقریبا با یک روش تظاهراتی برپا شد و شماری از مردم کشته شدند. این روش تا چند شب به طور پیاپی با تغییراتی نسبت به شب اول به اجرا درامد و از شدتش کاسته میشد تا اینکه در نزدیکیهای تاسوعا شبها آرام شده بود.
دولت که چنین دید نقشه پیشین خود را تغییر داد. در آغاز تصمیم داشت نگذارد هیچگونه تظاهراتی در این روزها صورت گیرد ولی به این نتیجه رسید که از تعدادی کشته که معلوم نبود تا چه اندازه موجب آبروریزی بیشتر شود جلوگیری کند. بنابر این در روز ششم محرم رهبران جبهه ملی را که از روزهای آغازین روی کار آمدن دولت نظامی بازداشت شده بودند آزاد کرد و میدانست به رهبری آنان مردم نرمتر خواهند شد و تهران در این دو روز تظاهرات آرامی خواهد داشت. همزمان با این تصمیم اعلام کرد که با وجود حکومت نظامی تظاهرات در خیابانهای شهرها در این دو روز آزاد است. ولی از سوی دیگر به گونه های مختلف از طریق رادیو و تلویزیون در دل مردم ترس ایجاد کرد تا شرکت کننده کمتر شود.
رهبران جبهه ملی نیز به هنگام آزادشدن گفته بودند در پیشاپیش تظاهراتی خواهیم بود که در روزهای تاسوعا و عاشورا برپا میشود و اگر حوادث ناگواری پیش آید مسؤول دولت است چون تظاهرات ما خشونت آمیز نیست. و این دو روز برای دولت نگران کننده بود. زیرا شایع شده بود که سرنوشت ملت مشخص خواهد شد. البته فراموش نشود که نخست وزیر دولت نظامی در مصاحبه رادیو تلویزیونی خود در روز پیجشنبه سیزدهم محرم گفته بود "من در برابر شایعاتی که اظهار میشد در این دو روز عده بسیاری کشته میشوند و کار یکسره میشود گفتم قول میدهم هیچ اتفاقی نیفتد" البته اگر این موضوع را پیش از تاسوعا گفته بود دیگر اخبار هراس انگیز بی اثر مینمود. و لزوما خود میدانست که اگر مأموران نظامی در تظاهرات دخالت نکنند پیشامد ناگواری بروز نخواهد کرد.
اما علمای مذهبی اعلام کرده بودند که اگر در این ایام و حتی پس از پایان ماه محرم موفق نشویم باز نباید ناامید شد و راهی را که پیش گرفته ایم ادامه خواهیم داد. برگشت محال است و تا آخرین لحظه باید کوشید. با توجه به این تصمیمها و هشدارها بود که دولت جانب احتیاط را گرفت و دستور داد ارتش تهران را از بیرون به صورت کمربندی محاصره کند و نقاط حساس داخل و منتها الیه شهر کاملا محافظت شود و وسایل حمل و نقلی که وارد شهر میشوند مورد بازرسی قرارگیرند و نیز برای جلوگیری از بروز هرگونه غافلگیری از راه هوایی فرودگاه مهراباد را بست. به اتومبیل داران سفارش کرد اتومبیلهای خود را کنار خیابان پارک نکنید. حرکت وانت بار و موتور سیکلت هم ممنوع اعلام شد که مورد اخیر به اجرا درنیامد زیرا در  این دو روز پلیسی(شهری و انتظامی) در شهر حضور نداشت که بخواهد این دستور را اجرا کند.
روز هفتم ماه محرم اعلامیه برگزاری تظاهرات با جزئیات آن منتشر شد و به دست عده بسیار زیادی از مردم رسید. و دیگر کسان به گونه شفاهی از موضوع خبردارشدند. بدین گونه: جمعیت در هشت گوشه تهران جمع شده و به خیابانهای شاهرضا(انقلاب اسلامی کنونی) و آیزنهاور(آزادی کنونی) وارد شده سپس راهی میدان شهیاد(آزادی کنونی) شوند. روز هشتم و نیز روزهای پیش از آن در جلسه های گوناگونی که گردانندگان(رابطین با آیت الله خمینی) تظاهرات تشکیل داده بودند جزئیات برپایی تظاهرات مورد بررسی کامل قرارگرفته بود و در شب تاسوعا موارد لازم در مساجد به مردم آموزش داده شده بود.
صبح روز تاسوعا مردم تهران جز آنها که از اخبار باخبر شده بودند یا آنان که از شهرهای نزدیک آمده بودند پیش از ساعت 9 صبح در میدانها و محلهای هشتگانه جمع شده بودند و در رأس ساعت 9 حرکت کردند. پیش از حرکت- مردم کمی دلهره داشتند که نکند خبری شود و اتفاق ناگواری پیش آید. آما هرچه به راهپیمایی شان افزوده میشد از دلهره شان کم میشد.
دسته های بسیار بزرگ راهپیمایان به گونه ویژه ای دسته بندی شده بودند. هر مسیر از دسته هایی در حدود هزار نفر تشکیل میشد که به وسیله حایلی از افرادی که در عرض دسته دست در دست یکدیگر انداخته بودند از یکدیگر مجزا میشدند. در هر مسیر افرادی با نشانی انتظامات مشخص بودند که نظم دسته ها را حفظ میکردند. پیشاپیش هر مسیر یک پلاکاد و چند تمثال بزرگ از آیت الله حمینی به وسیله افرادی حمل میشد. پشت سر آنان غالبا روحانیون شرکت کننده و یک نفر میکروفن به دست تظاهرات را هدایت میکردند. در برخی دسته ها یک نفر هم "کارت سکوت" بزرگی داشت و هنگامی که قرار بود به هر دلیلی "شعاربس" کنند آن را بالا میبرد.
شعارها نیز از پیش مشخص شده بودند و در طول مسیر به وسیله راهنمای دسته بیان میشد و به تظاهرکنندگان سفارش میشد شعاری را جز شعارهایی که به وسیله بلندگو پخش میشوند نپذیرند. هر مسیر سهمیه ای از تغذیه رایگان نیز داشت که در طول مسیر با وسایل مختلف پخش میشد. هر مسیر دارای پلاکاردها و تمثالهای فراوانی بود. تمثالها طبق قرار قبلی همه از آن آیت الله خمینی بود تا یکپارچگی و یگانگی هدفها مشخص شود ولی در روز عاشورا در گوشه و کنار تمثالهایی از آیت الله شریعتمداری هم به چشم میخورد. پلاکاردها همه نشانگر خواسته های اصیل راهپیمایان بود و برخی از جامعیت زیادی برخوردار بودند مانند: هرچه مستحکمتر باد جنبشهای مسلمانان ایران- اریتره- فلسطین- فیلیپین- لبنان و... و برخی به منظور انعکاس جهانی این تظاهرات به زبان انگلیسی بود مانند: Long Live Khomeini
در این تظاهرات و بلکه در دیگر تظاهرات شعارها به چهار دسته تقسیم میشدند:
1.     آنها که تنها توسط افراد یک مسیر بیان میشدند که نسبتا بلند بودند و همراه با استحکام و زیبایی بیان.
2.     آنها که به وسیله افراد یک مسیر و به صورت موزون بیان شده و پیاپی عوض میشدند.
3.     آنها که توسط افراد چند مسیر خوانده میشدند و از ویژگیهایشان تعدد- تنوع- کوتاهی- صلابت و اعلام گونگی بود.
4.     آنها که فی البداهه ساخته میشدند و مبتنی بر اقتضای شرایط بود.(شعارهای این روز را به همراه دیگر شعارهای دوران انقلاب در کتاب همگام با شعارها در انقلاب اسلامی ایران آورده ام. از انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی - تاریخ چاپ دفتر اول: 1359. دفتر دوم به چاپ نرسید ولی از سال 1360 آماده چاپ است.)
 شعارهای تند(مثلا: مرگ بر شاه) مخصوس روز عاشوراست در روز تاسوعا حتی اگر کسی تصمیم داشت شعار تندی بدهد چنانکه گفته شد مردم به شدت جلو او را میگرفتند. این سیاست به این دلیل اعمال شد تا بهانه ای به دست دولت نیاید و نتواند جلو تظاهرات روز عاشورا را بگیرد. با این وجود پس از پایان روز تاسوعا حقایق را در رادیو و تلویزیون وارونه جلوه دادند حتی از مشخص شدن تمثال آیت الله خمینی جلوگیری شده بود و تصویر وی تیره به نظر میرسید. پیرامون شمار تظاهرکنندگان گفتند سیصد تا چهارصد هزار(که مردم میگفتند سه تا چهار میلیون) نفر در عزای حسینی شرکت کرده اند ولی در پایان روز عاشورا تنها به این نکته بسنده کردند که تظاهرات امروز جنبه سیاسی محض داشت و به هیچ وحه جنبه عزاداری نداشته است. (البته این را درست میگفتند)
روز عاشورا از چند جهت بر روز تاسوعا برتری داشت. یکی موضوع شمار شرکت کنندگان بود که مردم برای روز عاشورا 4-5 میلیون نفر تخمین میزدند. هرچند بی بی سی و رادیو مسکو که خبرنگارانشان در تهران بودند ارقام را خیلی پایین تر از ارقام تخمینی اعلام کردند(5/1 تا 2). در روز عاشورا آرامشی وجود نداشت: همه جا غوغا بود. شعارهای تند- مشتهای گره خورده. درودهای پیاپی. پیامهای مرگبار. خروش و ازدحام جمعیت. تأیید اعلامیه ها با طنین افکندن: صحیح است. اگر کسی(همچون نگارنده) از جای بلندی که مشرف و مسلط بر جمعیت بود پایین را نظاره میکرد رودی عظیم - خروشان و مواجی از جمعیت را میدید که سرچشمه اش معلوم نیست و تا چشم کارمیکند همه جمعیت است و تنها انتهایش معلوم است که دریاچه ای از جمعیت است. یعنی میدان شهیاد که تظاهرات به آنجا ختم میشود و اطراف آن. (این میدان توسط مردم به نامهای مختلف: آزادی- انقلاب- خمینی و شریعتی نامگذاری شده است.) این جمعیت خروشان در حالی که در حرکت بود همواره  فریاد میکشید و مشتهای گره کرده خود را به عنوان اعتراض بلند میکرد. و این بلندشدن مشتها موجی در موج ایجاد میکرد و این موج به همراه قله آبنوسی طنین هیاهوی جمعیت هنگامی به اوج خود میرسید که هلیکوپتری نظامی از بالای سر آنان پرواز میکرد.
در گوشه و کنار:
1.     در روز عاشورا در میدان آزادی عده ای جوان با شعاری زیبا که با آهنگ سرود کارگر موزون بود حرکت و پلاکاردی را حمل میکردند. شماری زن و مرد جلب آنان شده و همشعار میشوند ولی پس از اینکه متوجه میشوند شعار و پلاکارد نشانی از اسلام ندارد از آنها جدا میشوند. بلافاصله عده زیادی با تمثالهای خمینی و الله اکبر و درود بر خمینی گویان وارد دسته آنان شده و گروه آنان را در خود حل میکنند و شعارشان محو میشود: اینک برای بار دیگربه پاشویم. انقلاب سرخ تازه ای به پا کنیم. در راه خلق گر یک نفر جان دهد صدها نفر جای او پا نهند. برپا! برپا! ای هموطن! یاران شدند گلگون کفن. در زندانها از شکنجه ها سرها گشته دور از وطن.
2.     در روز تاسوعا روی دیواری در خیابان آیزنهاور جمله ای بدین مضمون نوشته شده بود: این جمعیت هم چند نفر ضد استقلال کشور هستند !؟ و شخصی با دوربین فیلمبرداری از آن نوشته  فیلمی میگیرد. زیرا ازهاری رئیس دولت نظامی گفته بود اینها کسانی هستند معدود که برای از بین بردن استقلال کشور نوار کاست میگذارند و توی خیابان  پخش میکنند. به همین دلیل در روز عاشورا و روزهای پس از آن در میان شعارها این شعار نیز جلب توجه میکرد: ازهاری بیچاره! بازم بگو نواره! نوار که پا نداره! چشمای تو خماره!!
3.     هنگامی که در یک دسته شعار میدادند پیوند شاه و ملت اصلا وجود ندارد خبرنگاری خارجی پیش آمد و گفت این شعار چه معنی میدهد؟ و جوانکی با انگلیسی شکسته بسته برای او توضیح داد.
4.     روی اتومبیلهایی این نوشته دیده شد: تغذیه رایگان کودکان و بانوان- کمکهای اولیه
5.     از سوی پزشکان و دانشگاهیان دانشگاه تهران نیز گروهی راهپیمایی میکردند که بیشتر پزشک بودند و یک آمبولانس از سوی دانشگاه تهران پشت سر آنان حرکت میکرد و یک پزشک هم روی آمبولانس آماده ایستاده بود. و شخصی هم با پلاکاردی در پیشاپیش آنان حرکت میکرد که نشان میداد آنان پزشکان دانشگاه تهران هستند.
6.     در میان دسته ها افرادی معلول به چشم میخورند که بیشرشان در ردیف زندانیان سیاسی بودند و احتمالا در زیر شکنجه معلول شده بودند. 
7.     در نزدیکی های مسجد امام زمان واقع در خیابان آیزنهاور شخصی که خود را به دیوانگی زده بود شعارمیداد ما شاه مستبد خود را دوست میداریم.
8.     در نزدیکی های ظهر عاشورا و در نزدیکی میدان آزادی کسی که میگفتند ساواکی است در حضور خبرنگاران خارجی سیب و پرتقال به هوا پرتاب میکرد تا چند نفری که برای گرفتن آنها دستشان را بلند میکنند به وسیله خبرنگاران عکسشان گرفته شود و موجب تحقیر تظاهرکنندگان شود که مردم از این کار جلوگیری کرده و خبرنگاران هم از گرفتن عکس منصرف میشوند. سپس مردم آن شخص را حسابی کتک میزنند.
تظاهرات عظیم این دو روز گویای خواسته های مردم همراه با قدرت رهبری- همکاری و تسلط بر اوضاع پیرامون و برخورداری از شعور اجتماعی در سطح نسبتا بالا و نیز پایداری و ایستادگی آنان تا رسیدن به همه هدفهاست. و این نمونه ای از ملت غیور ایران به رهبری تشیع است.
به دلیل اوضاع پرآشوب اجتماعی نگارش این گزارش به درازا کشید و امروز(25/9/57) پایان یافت. 

احمد شماع زاده

شناخت جامعه خرمشهر



شناخت جامعه خرمشهر

تحلیلی از موقعیت اقتصادی-اجتماعی خرمشهر و چگونگی وضعیت فرهنگی و درک اجتماعی مردم آن.(سال اول رشته جامعه شناسی- دانشگاه ملی ایران- 1354)

گذشت بیست سال از زندگی یک شخص در یک شهر او را با ویژگیهای آن شهر به خوبی آشنا میسازد. این نوشته کوششی است در جهت شناشاندن خرمشهر از زوایای اجتماعی و بویژه جامعه شناختی آن.
ما میدانیم که شهرهای مهم دنیا در کنار آب قرار گرفته اند. خرمشهر نیز شهری است در کنار پرآب ترین رودخانه کشور یعنی رودخانه کارون. پس بندر نامیده میشود. در نتیجه ویژگیهای خود را مدیون بندربودن و بویژه قرارگرفتن در نزدیکی یکی از مهمترین خلیجهای جهان یعنی "خلیج فارس" است که آن را از دیگر شهرهای ایران متمایز کرده است با این ویژگیها:
1.   شهری بازرگانی با بازرگانان و کارهای بازرگانی بسیار از جمله حمل و نقل دریایی(کشتیرانی).
2.   دارای ناوگان رزمی نیروی دریایی.
3.   داشتن مهمترین گمرک کشور.
4.   وجود کنسولگری چند کشور در آن.
5.   مرکز تولید و صدور خرمای ایران.
6.   قرارگرفتن در آغاز خط سراسری راه آهن کشور.
این ویژگیها سه ویژگی دیگر نیز به خرمشهر بخشیده اند: جدید- پردرامد- تغییردهنده
جدید: خرمشهر که پیشتر نامی عربی به نام محمره یا سرزمین سرخ داشت از حدود پنجاه سال پیش خرده خرده به صورت امروزی درامده است. این شهر تا دوره رضا شاه یک شیخ نشین بود و شیخ خزعل امیرش بود که هنوز خرابه های قصرش به نام قصرالشیخ در مرز ایران و عراق وجوددارد. رضا شاه با ترفندی بسیار زیبا و بدون خونریزی او را دست نشانده و در اصل زیر نظر خود در تهران قرار داد. این شهر را خرمشهر نامید و جزء جدایی ناپذیر ایران قرار داد. از آن پس هر روزه بر رونق و توسعه اش افزوده شد تا به صورت کنونی درامد.
پردرامد: از این نظر پردرامد است که از اغلب شهرها و روستاهای کشور افرادی جهت کار به آنجا روی می آورند و به نوایی میرسند. به گونه ای که کسبه آن را غالبا اهالی دیگرشهرها شکل میدهند بدین گونه:
نانواییها در بست در اختیار یزدیهاست(جز شاطر رضا که هم یزدی نیست و هم آتش تنورش تنها با صعف-برگ درخت خرما-است).
خواربار(در برابر تره بار. خواروبار درست نیست) فروشیها و لبنیات فروشیها از آن آذربایجانی ها و اصفهانیهاست.
به تازگی که ذوب آهن اصفهان تأسیس شد برخی اصفهانیها خانه و مغازه خود را فروخته و به شهر خود کوچ کردند به این امید که هم در شهرستان خود باشند و هم از موقعیت اقتصادی پیش آمده بهره ای ببرند. ولی هیچ یک از آنان موفق نشدند. دلیلش روشن است. آنها در خرمشهر اعتباری کسب کرده بودند و همه آنها را میشناختند. نزد عمده  فروشان نیز اعتبار خرید داشتند. مشتریانشان هم در طول چند سال دائمی شده بودند. درصورتی که در شهر خود ناشناس و بی اعتبار بودند.
آرایشگرها همه شمالی هستند. تمام بزازیها شوشتری هستند و الخ...
به واسطه کشتیرانی(حمل بار از کشتی به هنگام ورود و نقل بار به کشتی به هنگام صدور) باربرانی  که همه کرد و لر های قوی هیکل اند در این شهر گرد آمده اند.
شوشتری ها و دزفولی ها عده کثیری از مردم خرمشهر را شکل میدهند که عده ای بزاز و بقیه بازرگان- حق العمل کار گمرک برای بازرگانان- یا صراف هستند. صرافی در خرمشهر رونق فراوان دارد زیرا به واسطه بازرگانی مبادله ارز بسیار زیاد است. البته بانکهای ارزی نیز فعال اند.
خرمشهر به واسطه گمرک مهمی که دارد کارمندان و کارگران زیادی را در خود جمع کرده است.
صدور و ورود کالا و لنگراندازی کشتیهای بزرگ در بندر خرمشهر وجود شرکتهای کشتیرانی و بیمه را ایجاب کرده است که افراد زیادی را به عنوان کارگر و کارمند به کار گرفته اند.
جوانان خرمشهر معمولا در تجارتخانه های بازرگانان. در بانکها و کشتیرانیها و نیز سازمانهای دولتی مشغول به کارند. عده ای هم که موفق به گرفتن دیپلم نشده اند به هر صورت کسب و کاری دارند.
خرمشهر دارای دو بازار بزرگ به نامهای صفا و سیف است. بازار صفا از سویی مرکز صرافها و حجره های بازرگانی است و در سوی دیگرش عمدتا بزازها و تره بارفروشیها قرار گرفته اند. بازار سیف که جدیدتر و مدرنتر است دارای مغازه های مختلف بویژه لوکس فروشی است.
واژه سیف نیز یک اصطلاح اقتصادی است که بسیاری کسان بویژه تهرانی هایی که به خرمشهر می آمدند از آن آگاهی نداشتند و تصورشان این بود که عربی است و معنای شمشیر میدهدو با کسره س آن را ادا میکردند. که به آنها تذکر میدادیم چنین نیست. سی- آی – اف مخفف کاوست- اینشرونس- فریت یعنی قیمت- بیمه- کرایه است. هر کالایی که وارد یا خارج میشود باید این سه مشخصه را دارا باشد و چون این محل که اکنون بازار شده است پیشترها مرکز سیف گمرک بوده است این نام بر این بازار مانده است.
عده ای از بچه های عرب روستاهای خرمشهر شغلی دارند که فکر میکنم تنها در خرمشهر وجود دارد. یعنی حمال بار خانمهای خرمشهرند که به آنها حمال صغیر میگویند . توضیح انکه چون این شهر شهری کوچک است و خانه ها از بازارها دور نیستند و خرید تره بارهای سنگین معمولا توسط خانمها انجام میشود. خانمهایی که از خانواده های پردرامدترند یک حمال میگیرند. خانم هرچه که میخرد در زنبیل بزرگ او جای میدهد تا به منزل برود و گاهی وقتها هم مزدش را میدهد و به او میگوید تو به منزل برو. او هم بار را به منزل میرساند چون به اصطلاح عمیل اوست(یعنی همیشه یا بیشتر وقتها او باربر آن خانم است).
تغییردهنده: این شهر شهری است تغییردهنده. افراد را به گونه ای دیگر جدا از پیشینه شان میپروراند. برای مثال به یاد دارم روزهای آغازینی که به دبستان رفته بودم پسری هم سن و سال من که پهلویم نشسته بود و مشخص بود که تازه از روستایی دور آمده لباس و بدنش چنان بویی میداد که پس از گذشت بیست سال هنوز از یادم نرفته است. او فرزند یکی از همان افرادی بود که برای کار(پاسبانی) به خرمشهر آمده بود. ولی همین پسر هنگامی که خرده خرده با فرهنگ و محیط اجتماعی خرمشهر خوگرفت و در آن پرورده شد کارش به جایی رسید که در بسیاری وقتها وضع لباس پوشیدنش از من بهتر بود.
واما ویژگی تغییردهندگی این شهر از کجا ناشی میشود؟
از جنبه خارجی چون این شهر بندری تجاری و محل رفت و آمد کشتیهای بزرگ است پس اشخاصی از دیگر کشورها به این شهر وارد میشوند. افرادی هم از خرمشهر با شیخ نشینها و جزایر بازرگانی خلیج فارس و نیز کویت و عراق در رابطه هستند.
از نظر داخلی نیز به دلیل زیباییهای رود کارون و جذابیتهای تجاری شاهد آن هستیم که هرساله در تعطیلی های نوروز از دیگر شهرها و بویژه تهران به این شهر مسافرت میکنند.
این روابط و رفت و آمدها نوعی خاص از روابط و ویژگیهای اخلاقی و فرهنگی را در مردم خرمشهر شکل میدهد و موجب میشود که هرانکس که در این شهر وارد شود و سکونت داشته باشد یک دگرگونی محسوس در او و خانواده اش دیده شود. در نتیجه میبینیم که دختر از یک خانواده مذهبی است ولی حجاب ندارد. پدر مدرس قرآن است ولی دخترش بی حجاب است. پدر روحانی است و پسرش قرتی است. به خوب و بد موضوع کاری نداریم ولی چنین وضعی را در هیچ شهری نمیتوانید ببینید. 
دیگر ویژگیهای این شهر:
1. وضعیت مذهبی: معمول است که در هر جامعه ای که نوآوری و جنبه های مادی زندگی بیشتر نمود داشته باشد وضع مذهبی مردم آن جامعه چندان مطلوب نیست. ولی این را نیز نباید از یاد برد که هرچند نوآوری موجب میشود که بیشتر افراد یک جامعه جلب جنبه های مادی زندگی شوند ولی آن عده ای هم که پایبند میمانند باورهایشان خیلی پایدارتر و البته بر مبنای اصولی متین و متقن است. وضع مذهبی مردم خرمشهر نیز همانند مردم تهران است. کمیت ایمان در سطحی پایین ولی کیفیت آن در سطح بالایی است. 
2. دیگر ادیان در خرمشهر: به دلیل وضع اقتصادی خرمشهر یهودیان(که همواره به دنبال شغلهای پردرامد هستند)نیز وجودی چشمگیر دارند و به شغلهایی که پردرامدترند روی می آورند. ارمنیهایی که در خرمشهر جمع شده اند همانند تهران یا به کارهای فنی مشغولند و یا فروشنده مشروبات الکلی هستند.
صبی(با ضم صاد و تشدید باء) ها(پیروان یحیی زکریا)طایفه ای بومی هستند که محله مخصوصی نزدیک به رودخانه برای خود دارند و به زبان عربی صحبت میکنند. بزرگان و پیرمردان آنها بیشتر به شغل جواهرفروشی اشتغال دارند. ریش خود را نمیتراشند و لباس عربی میپوشند. ولی جوانهای آنها مانند دیگر جوانان به مدرسه میروند و پس از گرفتن دیپلم در سازمانهای دولتی و شرکتها و بانکها مشغول به کار میشوند.
مرحوم جلال آل احمد در سال 1345 برای تحقیق در مورد این دین به خرمشهر آمد. بیاد دارم ک دبیر ادبیاتمان آقای فخاری(که اکنون پس از گرفتن دکترای دولتی از دانشگاه سوربن در همین دانشگاه- ملی ایران- در رشته حقوق درس میدهد)چند نفر از صبیهای کلاسمان را به هتلی که ایشان در آن اقامت داشت برد تا ویژگیهای مذهبی خود را برای او بازگویند.
3. فرهنگ مردم خرمشهر: با توجه به تمام مطالبی که بیان شد در می یابیم که مردم این شهر چه بومی و چه مهاجر هر یک به گونه ای مربوط به طبقه ای یا شهری یا جامعه ای متفاوت هستند که از اختلاط فرهنگهای آنان فرهنگی نو به وجود آمده که از دیگر فرهنگها جداست(همانند مردم و فرهنگ آمریکا). از سوی دیگر با توجه به عواملی ارتباطی که شرح داده شد این فرهنگ خود در تغییر و تحول است.
4. وضعیت تحصیلی: چون خرمشهر شهری بد آب و هواست وضعیت تحصیلی اش هم با دیگرشهرها متفاوت است. دانش آموزان خرمشهری کمتر از دانش آموزان شهرهای دیگر درس میخوانند زیرا به واسطه گرما تعطیلات تابستانی زودتر آغاز میشود و خانواده های مهاجر تابستانها را به شهرهای خوش آب و هوای خود میروند(البته بدون پدر خانواده که باید در گرمای پنجاه درجه هم کارکند)و پس از گذشت دوره شدت گرما و با شروع کار مدارس برمیگردند.
از نظر تحصیلات عالی دیپلمه هایی که قصد ادامه تحصیل دارند برخی بویژه از خانواده های کم درامد به دانشگاه های داخلی راه می یابند و برخی دیگر به هر نحو که شده خود را به دانشگاه های خارج میرسانند. شمار جوانان خرمشهری که به خارج میروند نسبت به شهرهای دیگر بیشتر است. به دو دلیل یکی اینکه در آن گرمای شدید درس خواندن برای دانشگاه بسیار مشکل است. دیگر اینکه چندان در تنگنای مالی قرار ندارند که از عهده هزینه های آن برنیایند بویژه اگر از خانواده پردامدی نیز باشند.
5.   ویژگیهای اخلاقی: مردم خرمشهر تابع زور نیستند. با همه خونگرم و مهربانند. از چاپلوسی گریزانند. جسور و گاهی وقتها بیباکند. از کلک و دوزک و کلاهبرداری به دورند. دست و دلبازند. ولی متأسفانه بومی هایشان کمتر به علم آموزی و درس خواندن و رسیدن به درجه های بالای جامعه علاقه نشان میدهند که بیشتر به دلیل هوای بسیارگرم است.
احمد شماع زاده  - آذرماه 1354


Thursday, March 28, 2013

هاله سحابی

هاله سحابی:
 
میتوان در بیشه نامردمی
شیرمردان را گرفت و رام کرد
راهپویان جهاد و جبهه را
میتوان با ادعاها خام کرد
میتوان پنهان شد از چشمان خلق
در سیاهی فکر بند و دام کرد
میتوان اندیشه خلاق را
درربود و در قفس آرام کرد
میتوان با زور و ترفند و ستم
چند روزی دولتی بر کام کرد
میتوان مردان حق را ناگهان
درربود و جملگی در دام کرد
دیدگان خلق را در خون فشاند
عاشقان را در قفس اعدام کرد
لیک نتوان با همه نیرنگها
عزت این قوم را بدنام کرد

 

فاجعه در جامعه!!‎

سال ۱۳۹۱، از حیث ارائه آمارهای مختلف در حیطه کاهش سن تن‌فروشی، یک سال مثال‌زدنی بود. در اردیبهشت‌ماه این سال، نتایج یک تحقیق میدانی در شهر تهران نشان داد سهم روسپی شدن کودکان در بین نمونه‌های تن‌فروشان مورد مطالعه سال‌های اخیر در شهر تهران رو به افزایش است.

بر اساس این تحقیق که از سوی چند تن از اعضای هیئت علمی و دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی تهران، دانشگاه علامه طباطبایی و دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی انجام شده بود، میانگین سن شروع تن‌فروشی در میان کودکان (که ۲۵درصد زنان مورد مطالعه در این پژوهش را تشکیل می‌دهند) نزدیک به ۱۷ سال و بیشترین فراوانی سن شروع تن‌فروشی در کودکان، بین ۱۵ تا ۱۷ سال اعلام شد.

حبیب‌الله مسعودی فرید، مدیر کل امور آسیب‌دیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی ایران در روز ۲۴ تیر درمیزگرد بررسی آسیب‌های اجتماعی پدیده زنان خیابانی، نسبت به پایین آمدن سن روسپیگری در ایران هشدار داد و گفت که بیشتر این زنان، بین٢٠ تا ٢٩ سال سن و دو شهر تهران و مشهد بیشترین تعداد «زنان خیابانی» را نسبت به سایر شهرهای ایران دارند.

وی ادامه داد: «شماری از روسپیان، نه به خاطر فقر مطلق، بلکه برای به دست آوردن درآمد بیشتر به روسپیگری روی می‌آورند و این موضوع بیانگر به صدا درآمدن زنگ خطر برای جامعه ایران است.» مدیر کل امور آسیب‌دیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی ایران همچنین گزارش داد که بر اساس آمارهای مراكز بازپروری سازمان بهزیستی، ۱۰ تا ۱۲ درصد زنان خیابانی متاهل هستند و اغلب آنان در سنین ابتدای جوانی (۲۰ تا ۲۹ سال) قرار دارند و البته آمار مراكز بازپروری سازمان بهزیستی با آمارهای جامعه متفاوت است.

انتشار این گزارش در‌باره پایین آمدن سن روسپیگری در ایران که محصول میزگردی به مناسبت هفته بهزیستی در محل خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) بود، برای این رسانه دردسر‌ساز شد، تا جایی که چند ساعت پس از انتشار خبر، بخشی از آن را تغییر دادند و نام شهرهایی که پدیده تن فروشی در آنها رواج دارد، حذف شد.

انتشار این آمار در کنار واقعیت‌های اجتماعی دیگری که در این گزارش مطرح شده بود چنان به کام دولتمردان در ایران تلخ آمد که تلاش کردند به هر شکل آن را انکار کنند. در یکی از این واکنش‌ها، همایون هاشمی، رئیس سازمان بهزیستی ایران، یک روز بعد از انتشار این گزارش، سخنان مسعودی فرید را رد کرد.

رئیس سازمان بهزیستی ایران، برای تکذیب اطلاعات منتشر شده، مدیرکل سازمان متبوع خود را یک "کارمند سازمان" نامید و آمار ارائه شده از سوی او را نامعتبر توصیف کرد. این موضعگیری اما مانع از این نشد که آمار و اطلاعات پژوهش‌های موازی در زمینه تن فروشی به رسانه‌ها کشیده نشود؛ آمار و تحقیقاتی که نشان می‌داد ميانگين ورود دختران به بازار كارگری جنسی به‌شدت كاهش پيدا كرده و حتی به كمتر از ۱۴ و ۱۵ سال رسيده است.

علی طایفی، نویسنده و پژوهشگر اجتماعی به این بهانه تن‌فروشی در ایران را مورد بررسی قرار داده است.
***
علی طایفی - آیا افرادی که همبستر معشوق یا معشوقه متاهل خود می‌شوند روسپی هستند؟ آیا دخترانی که دوست پسر دارند روسپی هستند؟ آیا مرد روسپی هم در ایران داریم؟ آیا زنانی که به دلیل فقر خودفروشی می‌کنند با زنانی که از روی لذت جنسی بدین کار روی می‌آورند، در یک مفهوم قابل تعریف هستند؟ آیا دخترانی که یکبار با فردی هم بستر شده و حتی پولی دریافت کرده‌اند روسپی به شمار می‌روند؟ آیا پسران نیز در یک رابطه عرضه و تقاضای جنسی روسپی محسوب می‌شوند؟

افزایش روسپیگری را می‌توان در کنار افزایش تعداد دختران فراری نیز مد نظر قرار داد. بنا به اعلام سازمان بهزیستی در نه ماهه اول سال ۹۰ حدود ۳۹۷ نفر دختر فراری در خانه‌های سلامت بهزیستی ‌پذیرش شده و تعداد زیادی از آن‌ها توسط مراکز مداخله در بحران به منازلشان بازگشت داده شده‌اند، اما پیش‌بینی می‌شود که بین دو هزار و پانصد تا سه هزار دختر فراری در کشور وجود داشته باشد.
مجموعه‌ای از این پرسش‌ها و موارد مشابه یکی از مهم‌ترین دغدغه‌هایی است که انگیزه نگارش مطلب کنونی است. در این میان مهم‌ترین چالش مقاله حاضر تمرکز بر فقدان یک نظریه جنسی درباره روسپیگری است که در واقع گویای خلاءهای مفهومی و نظری و در ‌‌نهایت تحلیلی است که مانع از درک واقعیت این پدیده در ایران می‌شود.

از سوی دیگر در تحلیل دلایل بروز روسپیگری پرسش‌های دیگری نیز نهفته است که ناظر بر این است که آیا به راستی در گسترش پدیده روسپیگری باید به عوامل کلاسیکی مانند فقر، بیکاری، زیاده‌خواهی و یا اختلال جنسی در بین مردان یا زنان پرداخت؟ آیا زمان آن نیست که به بحران‌های جنسی در کشور که دلایلی فرا‌تر از موارد فوق دارد، بپردازیم؟ آیا عواملی مانند انسداد روابط جنسی، عدم مفاهمه و گفتمان بین دو جنس، نارضایتی جنسی از هم بستری توسط مردان و حتی زنان به دلیل بیداری جنسی آنان، نگرش زن و مرد به بدن خود، حس انتقامجویی جنسی و... مواردی از این دست نیازمند طرح یک نظریه جنسی ویژه مناسبات انسانی در جامعه ایران نیست؟ آیا مفهوم روسپیگری خود مفهومی آسیب‌پذیر نیست؟ چه کسی روسپی است؟ آیا برخورد قانونی و مجازات روسپیگران با همه ابهام در تعریف خود نیازمند بازنگری نیست؟

آمار روسپیگری

در سال‌های پس از انقلاب با فروپاشی کانون‌های تجمع روسپیگری، این پدیده به اشکال غیر رسمی به حیات خود ادامه داد و شکل پنهانی به خود گرفت.

دراین فرایند زنان روسپی به صورت فردی و اندک اندک به صورت کانون‌های تجمع غیر رسمی به ادامه فعالیت خود پرداختند. فشارهای مضاعف در تحدید این پدیده با مجازات‌های سنگین از حجم کمی و کیفی این پدیده در جامعه اسلامی ایران نکاست. اگرچه هرگز آمار رسمی از تعداد روسپیان و پراکنش آن و تشتت در تعیین و اندازه‌گیری این پدیده و افراد درگیر در این مسئله اجتماعی منتشر نشده است، ولی کار‌شناسان مختلف پس از دو دهه به تدریج به بررسی‌های مقطعی و موردی پرداخته و برخی از آمارهای جسته و گریخته به اطلاع افکار عمومی رسیده است. وحشت نظام اسلامی از قبول این پدیده و آشکارسازی آن سبب شد که نهاد روسپیگری به سرعت رو به افزایش بگذارد و دامنه بزرگتری از جامعه و اقشار مختلف اجتماعی را در برگیرد.

بر اساس آمارهای مراکز بازپروری سازمان بهزیستی ۱۰ تا ۱۲ درصد زنان خیابانی متاهل هستند و اغلب آنان در سنین ابتدای جوانی ۲۰ تا ۲۹ سال قرار دارند. بنا بر اظهارات این مرکز شهرهای بزرگ و مهاجرپذیر، شهرهایی هستند که آمار زنان خیابانی در آن‌ها بیشتر است و در سطح کشور مراکز استان‌های تهران و خراسان رضوی بیشترین آمار حضور زنان خیابانی را دارد و البته این بدان معنی نیست که این زنان بومی این استان‌ها هستند (آمار حیرت‌انگیر زنان خیابانی متاهل و روسپیگری). این در حالی است که مسئولان کشوری اظهار عجز کرده و دفتر امور آسیب‌دیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی کشور در کنفرانس خبری خود با اذعان به این مطلب گفته است که دسترسی به زنان روسپی با هیچ روشی برای ما میسر نیست و هیچ‌ کجا آماری هم در این ارتباط وجود ندارد. مدیر گروه روان‌شناسی دانشگاه تربیت مدرس می‌گوید در دهه ۶۰ و ۷۰ سن روسپیگری بالای ۳۰ سال بود، اما اکنون سن روسپیگری از ۱۵ سال به بالا رسیده است (بیکاری، اعتیاد و فحشا جامعه ایران را تهدید می‌کند).

طرح مسئله‌شناسانه روسپیگری

در تدقیق حدود مفهومی پدیده روسپیگری از چند منظر می‌توان به موضوع نگریست و به تحلیل آن پرداخت: اگر موضوع را از زاویه یک شغل بنگریم می‌توان برای آن امکانات بهداشتی، امنیتی، آموزشی و کنترل پیش‌بینی کرد. در همه ساخت‌های دیگر اجتماعی شاهدیم که نظام قدرت برای کنترل وقایع و رفتار افراد جامعه در قالب فردی یا گروهی به دنبال رسمیت بخشیدن بیشتر است تا از این طریق بتواند کنترل بیشتری بر امور جامعه داشته باشد.

در پی محدودیت‌های دینی و اخلاقی در نظام کنونی، اگرچه همه سازمان رسمی روسپیگری در زمان پیش از انقلاب از هم پاشیده شد، ولی خود واقعیت روسپیگری همچنان به سایه رفته و به صورت غیر رسمی رشد کرده است. امروزه نمی‌توان بین افراد عادی و روسپیان در معابر عمومی شهر تمایز روشنی قائل شد. بی‌سبب نیست که متقاضیان سکس به هر دلیلی و بدون ارزشگذاری و شناسایی دقیق مخاطب خود، وقتی از میادین و معابر بزرگ شهری عبور می‌کنند با اتومبیل خود همه زنان کنار خیابان را یکبار محک می‌زنند تا شاید مشتری خود را بیابند.
در پی محدودیت‌های دینی و اخلاقی در نظام کنونی، اگرچه همه سازمان رسمی روسپیگری در زمان پیش از انقلاب از هم پاشیده شد، ولی خود واقعیت روسپیگری همچنان به سایه رفته و به صورت غیر رسمی رشد کرده است. امروزه نمی‌توان بین افراد عادی و روسپیان در معابر عمومی شهر تمایز روشنی قائل شد. بی‌سبب نیست که متقاضیان سکس به هر دلیلی و بدون ارزشگذاری و شناسایی دقیق مخاطب خود، وقتی از میادین و معابر بزرگ شهری عبور می‌کنند با اتومبیل خود همه زنان کنار خیابان را یکبار محک می‌زنند تا شاید مشتری خود را بیابند و بدین‌روی زمینه نا‌امنی را برای همه زنان فراهم می‌آورند. همین برخورد از سوی مراجع انتظامی و قضایی نیز صورت می‌گیرد و آنان نیز در این ابهام و گنگی به‌سر می‌برند. مسئله اینجاست که اصولاً سازمان‌های ذیربط باید با همیاری نهادهای پژوهشی و دانشگاهی بدون هرگونه جانبداری ارزشی در مقام تعریف دامنه شمول حقوقی، رفتاری و فرهنگی این مفهوم برآیند. اگرچه در نظام ارزشی کنونی دستیابی به چنین تفاهم علمی و ارزشی از هر دو سو قدری دشوار می‌نماید، ولی تنها راه گریز از مسائل کنونی همین است. دامنه ابهام در تعریف این مفهوم حتی گریبان بسیاری دیگر را نیز می‌گیرد، به طوری که فردی حتی اگر یکبار تن به این کار بدهد نیز به دلیل برچسب اجتماعی مرسوم از تبعات آسیب‌شناختی آن رهایی نمی‌یابد.

روسپیگری از یک منظر در ادبیات اقتصادی جهان امروز به صورت یک حرفه شناخته شده است. از دیر زمان نیز این حرفه به اشکال مختلف خواه رسمی یا غیر رسمی وجود داشته است. بنابراین این پدیده مختص جامعه ایران نبوده و پدیده‌ای جهانی است و هم اینک نیز کمتر کشوری را می‌توان یافت که نشانه‌هایی از این حرفه در آن وجود نداشته باشد. با این وصف این حرفه به طرز شتابان و رادیکالی به ویژه در طی دهه‌های اخیر مورد چالش قرار گرفته و اصولاً نه یک شغل که نوعی سوء استفاده جنسی صاحبان کار و قاچاقچیان سکس در ممالک مختلف تعریف می‌شود و به شدت مورد اعتراض نهادهای مردمی و حقوق بشری به ویژه فمینیستی قرار گرفته است.

روسپیگری دارای انواع مختلف است. این انواع برحسب جنسیت افراد، تعامل آنان با همجنس یا ناهمجنس، دوجنسیتی‌ها و همچنین از سکس تلفنی تا دیداری در چت روم‌ها و سکس ویدئویی و... در تنوع است. بخش بزرگی از این روسپیگری در جهان امروز به سرعت شکل دیجیتالی گرفته و مرزهای جغرافیایی را نیز در نوردیده است. بخش زمینی آن نیز در خدمت بازار محلی و جهانی به نیازهای مردانه و مناسبات پول و قدرت پاسخ می‌دهد.

روسپیگری پدیده‌ای زمانمند و تاریخی است، بدین معنا که از دیر زمان وجود داشته است؛ به ویژه در ایران. خواه در دستگاه دربار به صورت رسمی و خواه در بین خوانین و والیان محلی که به بهره‌کشی جنسی زنان و دختران و پسربچه‌ها می‌پرداختند. برخلاف اینکه اکثر ادیان روسپیگری را مردود شناخته‌اند ولی این پدیده همچنان در کنار توسعه و تقویت نهادهای دینی و کارکرد آنان رشد کرده و حتی در مواردی متولیان دین، مشتریان پر و پا قرص روسپیگران نیز بوده‌اند. نکته اینجاست که علیرغم محکومیت اخلاقی و دینی، این پدیده همچنان جان سختی می‌کند و همین نکته به تعبیر برخی کارکردگرایان نشانگر ضرورت وجود این امر و به قولی نمایانگر وجود نابرابری طبقاتی است. کسی که حرفه‌اش صیغه مستمر باشد می‌تواند به نوعی روسپیگری رسمی شناخته شود. اگرچه در عرف اطلاق این عنوان چندان جالب نیست، ولی در بین فرهنگ عامه نیز ارزش زن صیغه‌ای تفاوت زیادی با یک روسپی ندارد.

نظریه‌ها

می‌توان به پدیده روسپیگری از چهار منظر تئوریک توجه کرد و پرداخت:
الف. کارکردگرایان. این رویکرد به دو دلیل از دلایل ظهور روسپیگری اشاره می‌کند. نخست اخلاق جنسی. زمانی که رابطه با همسر مرد یا زن در قالب ازدواج باشد اخلاقی و اگر بیرون از آن رخ دهد، غیر اخلاقی شناخته می‌شود، مردان و‌ گاه زنان تمایل پیدا می‌کنند که رابطه جنسی بیرون از ازدواج را نیز تجربه کنند. دوم اینکه وجود روسپیگری سبب حفظ‌‌ همان نظام اخلاق جنسی می‌شود. به طوری که زنان روسپی با رسمیت بخشیدن کار خود، سبب حفظ حریم اخلاقی برای زنان عادی و غیر روسپی می‌شوند. لذا مرزی میان این دو کشیده می‌شود و حرمت سایر زنان در جامعه محفوظ می‌ماند(اگرچه همه ایم مفاهیم می توانند به شدت منشا مباحثی چالش برانگیز باشند). برای این دلایل شواهدی نیز تمهیداتی را نیز طرح می‌کنند که خلاف آن در جامعه ایران چه مصائبی را پدیدار شده است. این رویکرد منتقدان خاص خود را دارد. کارکردگرایان برای روسپیگری کارکرد روانی و اجتماعی قائل هستند و کارکردهای آن را بدین شرح می‌دانند:

روسپیگری اساساً یک مسئله نیست، بلکه یک پدیده اجتماعی است که در رهگذر سوء مدیریت، فقر و بحران‌های جنسی در یک جامعه سراسر ارزشی به یک مسئله تبدیل شده است. مسئله‌وار معرفی کردن این پدیده خود سبب ساز بروز مسائل دیگری نیز شده است. شخص روسپی به‌هر دلیلی که بدین حرفه روی می‌آورد، باید تحت حمایت قرار گیرد خواه از نظر بهداشتی و درمانی، خواه بیمه و رابطه کار با کارفرما، خواه در حمایت از حقوق وی دربرابر مشتری.
روسپیگری استغنای جنسی افرادی را فراهم می‌کند که قادر یا حاضر به همسرگزینی نیستند. روسپیگری استغنای جنسی موقت افرادی مانند جهانگردان و دیگر کسانی را تامین می‌کند که دور از خانواده به سر می‌برند. روسپیگری برای کسانی که حاضر یا قادر نیستند نیازهای خود را از طریق مشروع دنبال نمایند، شرایط نسبتاً مناسبی محسوب می‌شود (عوامل مؤثر بر روسپیگری زنان در ایران/ نوشته‌های اكرم دادخواه).

ب. فمینیسم. رویکرد نظری فمینیستی یکی از منتقدان رویکرد کارکردگرایی است. فمینیست‌ها معتقدند رویکرد کارکردگرایی چیزی جز انعکاس نگاه موجود جنسی به زن نیست. به‌نظر آنان مردانی که بدنبال سکس با زنان روسپی هستند خود نیز کمتر از آنان نیستند. به‌زعم انان روسپیگری بخش کوچکی از ساختار پدرسالاری است که در آن مردان بر زنان مسلط بوده و از جنسیت آنان بهره‌جویی می‌کنند. کودکان پسر و دختر نیز از کودکی این رابطه حاکم و محکومی را فرا می‌گیرند و لذا رابطه نزدیکی بین روسپیگری و پدرسالاری وجود دارد. روسپیگری زنان مبتنی بر یک نگاه کالایی به زن است و اذعان می‌دارد که همه زنان قابل خریدن هستند فقط نرخ آنان متفاوت است. در این نگاه روسپیگری می‌تواند یک حرفه تلقی شود چنان که در بسیاری از نقاط دنیا چنین است و از این‌رو برای پیشگیری از عواقب جانی، بهداشتی، استثمار جنسی و گسترش نابه‌هنجار آن در بین دیگر اقشار جنسی و به‌ویژه سنی (کودکان) باید آن را با سازوکار و قوانین کنترلی خود به رسمیت شناخت.

پ- رویکرد روان‌شناسی اجتماعی. از این منظر سه دلیل عمده برای روسپیگری وجود دارد. نخست غفلت والدین از کودکان خود، سوء استفاده جنسی از کودکان و برخی رخدادهای آسیب‌زا. دلیل دوم بر این باور است که زنان دارای زندگی راحت‌تری هستند و می‌توانند به‌راحتی از طریق فروش سکس پول هنگفتی به‌دست آورند و سوم عوامل بیرونی نظیر بیکاری، فشار همسالان و نفوذ عواملی که سبب گرایش به روسپیگری می‌شود.

ت. رویکرد تضاد. براساس این دیدگاه وجود روسپیگری محصول روابط و مناسبات طبقاتی نابرابری است که در آن طبقه حاکم نه تنها در بین زنان خود بلکه در بین زنان طبقه محکوم نیز به بهره‌کشی جنسی می‌پردازند. نابرابری اقتصادی و اجتماعی زمینه‌ساز بروز روسپیگری در جوامع طبقاتی است و در غیر این‌صورت کسی به هم بستری با هرکس و در هر زمان و هر جا به‌خاطر قدری پول راضی نمی‌گردد. روسپیگری محصول تضاد‌های متعدد اقتصادی، اجتماعی و جنسی است. در این میان باید روش‌های تخفیف این تضاد‌ها را برای کنترل، کاهش و در ‌‌نهایت تعدیل نرخ رشد این پدیده در نظر گرفت.

براساس این تنوع تحلیلی می‌توان برخی گزاره‌های زیر را به نتیجه نشست:
- روسپیگری امری است مبتنی بر عرضه و تقاضای یک نیاز و می‌توان آن را در این مناسبات تنظیم و نه کنترل و یا تعطیل کرد.

- روسپیگری اساساً یک مسئله نیست، بلکه یک پدیده اجتماعی است که در رهگذر سوء مدیریت، فقر و بحران‌های جنسی در یک جامعه سراسر ارزشی به یک مسئله تبدیل شده است. مسئله‌وار معرفی کردن این پدیده خود سبب ساز بروز مسائل دیگری نیز شده است. شخص روسپی به‌هر دلیلی که بدین حرفه روی می‌آورد، باید تحت حمایت قرار گیرد خواه از نظر بهداشتی و درمانی، خواه بیمه و رابطه کار با کارفرما، خواه در حمایت از حقوق وی دربرابر مشتری.

- برای تعریف روسپیگری ضرورت تدوین قوانین و آیین‌نامه‌های شناسایی و سنجش آن ضروری است. این امر نه فقط برای خود روسپی، بلکه برای متقاضیان این پدیده و حتی سازمان‌های فعال در شبکه زیست بوم این پدیده نیز از نیروی انتظامی تا دادگاه کارکردی است.

- اعدام روسپی یک عمل غیر انسانی است و محاکمه صرف روسپی حتی در سخت‌‌ترین و محدود‌ترین شرایط دینی و اخلاقی در شرایط کنونی، امری یکسویه است. در کشور سوئد در بازار سکس، این متقاضی است که مجرم شناخته می‌شود و عرضه‌کننده مشمول هیچ جرم و مجازاتی نیست.

- قبح‌زدایی موضوع روسپیگری از حیث طرح علمی و بحث کار‌شناسی پیرامون آن و به‌ویژه پژوهش‌های تجربی در خصوص وضعیت این قشر از جامعه که به‌ظاهر کمیت قابل توجهی دارد، امری ضروری است.
راه‌اندازی مراکزی برای راهنمایی، هدایت، مشاوره و شناسایی و بررسی این پدیده در سازمان‌های دولتی مسئول در بخش اجتماعی و فرهنگی بسیار ضروری است. چشمپوشی و حذف این پدیده و کنشگران آن در جامعه امروز ایران ره به جایی جز تشدید آن به صورت یک مسئله و آسیب‌های ناشی از آن نخواهد برد.

- روسپیگری را باید در یک رابطه متقابل نگریست. در یکسر این رابطه زنان حضور دارند که دارای نیاز‌ها و مسائل خاص خود هستند و تن به این حرفه می‌دهند. در سوی دیگر متقاضیان مردی هستند که‌ گاه حتی با داشتن زن و همسر به دنبال خرید یک رابطه جنسی می‌‌روند. هر دو این افراد به‌نحوی از انحا هم کنشگر و هم کنش‌پذیر هستند. مردان خریدار رابطه سکس نیز نیازمند بررسی روان‌شناختی هستند و چه بسا از بعد آسیب‌شناختی اجتماعی، آنان نیز قربانی فضاهای زیست انسانی و فرهنگی و حتی جنسی خاصی هستند.

- علاوه بر این در این پدیده به‌نظر می‌رسد باید عوامل کاتالیزور و سبب‌ساز مانند سوداگران سکس، قوانین زمینه‌ساز، عاملان فقر و تنگدستی، مسئولان حکومتی و سیاستگزاران فرهنگی در جامعه ایران مورد توجه باشند. به‌نظر می‌رسد بدون توجه بدین کنشگران در اکوسیستم روسپیگری، نمی‌توان این پدیده را و کنشگران آن را به خوبی مورد تحلیل قرار داد.

روسپیگری در ایران

شواهد نشان می‌دهد برخی از روسپیان شهر تهران با اطلاع همسرانشان دست به روسپیگری می‌زنند. این نکته نشان می‌دهد که نه تنها به مسئله بیکاری زنان بلکه به بیکاری مردان و پیامدهای آن نیز باید توجه بیشتری شود. با استناد به تحقیقی که به تازگی در شهر تهران انجام شد به تغییراتی که در روند روسپیگری ایجاد شده، اشاره شده است که نشان می‌دهد در دهه ۶۰ و ۷۰ سن روسپیگری بالای ۳۰ سال بوده اما در دهه هشتاد سن روسپیگری به ۱۵ سال به بالا رسیده است.

روسپیگری را باید در یک رابطه متقابل نگریست. در یکسر این رابطه زنان حضور دارند که دارای نیاز‌ها و مسائل خاص خود هستند و تن به این حرفه می‌دهند. در سوی دیگر متقاضیان مردی هستند که‌ گاه حتی با داشتن زن و همسر به دنبال خرید یک رابطه جنسی می‌‌روند. هر دو این افراد به‌نحوی از انحا هم کنشگر و هم کنش‌پذیر هستند. مردان خریدار رابطه سکس نیز نیازمند بررسی روان‌شناختی هستند و چه بسا از بعد آسیب‌شناختی اجتماعی، آنان نیز قربانی فضاهای زیست انسانی و فرهنگی و حتی جنسی خاصی هستند.
اگر پیش از این اقدام به روسپیگری به خاطر رفع نیازهای اولیه بود اینک بخشی از نیات این کنش، به خاطر رفع نیازهای ثانویه است. از طرفی تا پیش از این پدیده روسپیگری بیشتر در مجرد‌ها بروز می‌کرد، اما تحقیقات نشان داده که اکنون روسپیگری در متاهل‌ها بیشتر شده و با رشد سریعی هم مواجه است. گرچه این پدیده قبلاً در افراد با تحصیلات کمتر از دیپلم دیده می‌شد، اما اکنون این پدیده در افراد تحصیل کرده هم دیده می‌شود. اولین چالش فقدان نظریه جنسی در ایران است. در حال حاضر با افزایش سن ازدواج و کاهش سن بلوغ، فاصله بلوغ و ازدواج به ۱۵ تا ۲۰ سال رسیده‌ است، اما برای رفع مشکلات ناشی از این موضوع مسوولان و رهبران دینی هیچ نظریه جنسی‌ای ارائه نداده‌اند.(تغییر ویژگی های روسپیگری در تهران، رسولزاده)

افزایش روسپیگری را می‌توان در کنار افزایش تعداد دختران فراری نیز مد نظر قرار داد. بنا به اعلام سازمان بهزیستی در نه ماهه اول سال ۹۰ حدود ۳۹۷ نفر دختر فراری در خانه‌های سلامت بهزیستی ‌پذیرش شده و تعداد زیادی از آن‌ها توسط مراکز مداخله در بحران به منازلشان بازگشت داده شده‌اند، اما پیش‌بینی می‌شود که بین دو هزار و پانصد تا سه هزار دختر فراری در کشور وجود داشته باشد.(دختران فراری)

در کنار تغییر ماهیت روسپیگری از میان دختران مجرد به زنان متاهل برخی از تغییر طبقه اجتماعی روسپیگری و افزایش رواج این پدیده در میان تحصیلکرد‌ها نیز خبر می‌دهند. پیش از این تصور می‌شد این کنش اجتماعی در میان کسانی که بی‌سواد هستند و یا از سطح سواد پایینی برخوردارند رواج دارد.

گزارش دیگری در خصوص وضعیت روسپیگری حاکی است بر اساس بررسی ۳۶۱ پرونده از مراکز بازپروری استان طی سال‌های ۸۰ تا ۸۶، در کل ۶۵ و چهار دهم درصد نمونه‌های مورد بررسی را زنان مجرد، ۴۱ و سه دهم درصد را زنان مطلقه و ۹ و شش دهم درصد زنان متاهل و دو و یک دهم درصد را زنان بیوه شامل می‌شود. ۷۸ درصد از افرادی که به عنوان روسپی شناسایی شده‌اند را دختران فراری تشکیل می‌دهند، نزدیک به ۸۲ درصد روسپیان بیسواد هستند. میانگین سنی ازدواج در این افرد ۱۶ سال بوده و ۲۳ و نه دهم درصد نمونه‌های بررسی شده قبل از گرایش به روسپیگری مورد سو استفاده جنسی قرار گرفته بودند. نکته قابل توجه در مورد زنانی که در گذشته مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفته بودند این است که این سوء استفاده در ۳۶ و سه دهم درصد این زنان از سوی افراد غریبه و در ۱۸ و دو دهم درصد آن‌ها از سوی افراد فامیل انجام گرفته است. ۶۴ و چهار دهم درصد این افراد در کودکی و نوجوانی شاهد جرم اعضای خانواده خود بوده‌اند. ۷۸ وسه دهم درصد این افراد عامل فقر را در روسپیگری مهم عنوان کرده‌اند و ۶۳ و یک دهم درصد نیز نقش والدین خود را در این خصوص بسیار موثر دانسته‌اند و حداقل سن آغاز به روسپیگری میان نمونه‌های بررسی شده بین ۱۱ تا ۱۸ سال با فراوانی ۳۲ و شش دهم درصد است (تغییر الگوی روسپیگری در ایران). براساس اعلام سازمان بهزیستی، روسپییگری در ایران جرم است و برای همین کارگران جنسی برای دریافت خدمات مراجعه نمی‌کنند.(نیمی از روسپی ها، زنان متاهل هستند).

نکته جالب توجهی که از سوی زنان مورد بررسی در این پژوهش عنوان شده این است که ۴۳ و شش دهم درصد مهم‌ترین عامل گرایش خود به روسپیگری را مسائل عاطفی و نیازهای روانی همانند ارزش داشتن، هویت داشتن، مورد احترام قرار گرفتن و احساس بودن عنوان کرده‌اند و تنها ۱۹ و چهار دهم درصد به فقر اشاره کرده‌اند، اما وقتی از این افراد سئوال شده است که چه عواملی را در پیشگیری از روی آوردن به شغل روسپیگری موثر و مهم می‌دانید به ترتیب رفع مشکلات مالی (۶۳ و یک دهم درصد)، رفع نیازهای عاطفی (۴۵ و شش دهم درصد)، داشتن خانواده سالم و سرپناه (۳۶ و نه دهم درصد)، انتظار احترام به حقوق (۲۲ و چهار دهم درصد) و نبود بدبینی به زن مطلقه و بیوه از سوی مردم (۲۰ و هفت دهم درصد) را به عنوان مهم‌ترین عوامل پیشگیری بیان کرده‌اند (تغییر الگوی روسپیگری در ایران).

گزارش‌های دیگر نشان می‌دهند که ازدواج اجباری دختران با مردانی که دارای اختلاف سنی زیاد یا اختلاف فرهنگی هستند، یکی از عوامل زمینه‌ساز فحشا به‌شمار می‌رود. براساس یک بررسی ۱۴ درصد زنان روسپی دارای هوو بوده‌اند. تجاوز نزدیکان یا محارم نیز در ایران شایع شده است، به طوری که ۱۱ درصد از دختران روسپی توسط پدر، برادر یا دایی و عموی خود مورد تجاوز قرار گرفته‌اند.

ازسوی دیگر شواهد نشان می‌دهد سن قربانیان روسپیگری به شدت کاهش یافته است. قاچاقچی‌ها دختران ۱۳ تا ۱۷ ساله را هدف قرار می‌دهند تا به کشورهای عربی بفرستند، هرچند که گزارش‌هایی از دختران هشت و ده ساله نیز وجود دارد. بنا به گزارش پلیس محلی در استان خراسان، دختران به عنوان برده‌ جنسی به مردان پاکستانی فروخته می‌شوند. مردان پاکستانی با این دختران که بین ۱۲ تا ۲۰ سال سن دارند، ازدواج می‌کنند و سپس آن‌ها را به فاحشه ‌خانه‌های پاکستان که "خرابات" نامیده می‌شوند می‌فروشند. در استان مرزی سیستان و بلوچستان هزاران دختر ایرانی به مردان افغانی فروخته شده‌اند.(فقها و فحشا، مسعود نقره کار)

باهم‌نگری

ضرورت پیشگیری، چاره‌یابی و انسانی‌سازی محیط اجتماعی برای زنان و دختران پیش از هر افدام عملی نیازمند بازنگری در تعریف و تدقیق مقوله روسپیگری است. این تعاریف خواه از سوی دولت دینی و ایدئولوژیک و خواه از سوی مردم، نگاهی سنتی، اخلاق مآبانه و مردسالارانه دارد که سبب تحدید روابط انسانی زنان و دختران در دامنه تنگ مناسبات مشروع و به رسمیت شناخته از سوی ساختار مسلط دینی، سنتی و مرد سالارانه است. از این‌رو پس از بازتعریف مقوله روسپیگری، روسپیگر و روسپی می‌توان به اقدام برنامه‌ای و سیاستی در این مقوله پرداخت.

در این راستا ضرورت ثبت و ضبط و بررسی آمار روسپیگری با کنشگری‌های جنسی مشابه بسیار دارای اهمیت است. بدین معنا هر اقدامی که توسط زن یا دختری برای ایجاد یک رابطه جنسی خارج از مشروعیت‌های اجتماعی و شرعی موجود صورت می‌گیرد، نمی‌تواند در مقوله روسپیگری گنجانده و تعریف شود. به‌نظر می‌رسد پیش از هر اقدامی نهادهای حقوق بشری و مدنی باید بر این نگرش بازمانده از ساختارهای کهن نسل‌های پیشین بازنگری و چالشگری کنند تا کسانی که بر پایه عشق، میل جنسی، آزمون یک رابطه، تجربه حس جنسی و رابطه آزاد جنسی به یک رابطه جنسی فرا‌تر از نرم‌ها و هنجارهای موجود می‌پردازند، روسپی نیستند.

دیگر اقدام عملی مهم در این زمینه شناسایی دقیق کسانی است که اقدام به تن‌فروشی می‌کنند. تغییر قوانین مربوط به ازدواج‌های زودرس، ازدواج‌های ناشی از نیازهای مالی خانواده و فروش دختران به مردان بزرگسال در کنار پیش‌بینی مجازات‌های سخت اجتماعی و اقتصادی برای پدران خانواده‌هایی که مرتکب این امر می‌شوند، تسهیل قوانین طلاق و حق آن برای زنان، تامین حداقل‌های معیشتی برای زنان طلاق یافته، اعمال مجازات‌های سنگین مالی و اجتماعی و اقتصادی برای مردان متقاضی و خریدار سکس، تنظیم روابط ازدواج‌های تک همسری و منع ازدواج‌های چند زنی و صیغه و اعمال مجازات‌های شدید برای مردانی که خلاف این رویه عمل می‌کنند، شناسایی عوامل مافیایی در قاچاق دختران خردسال و فروش آنان به شبکه‌های تجارت سکس و.. می‌تواند اقدامات عاجلی باشد که در جای خود ضروری است.

منابع:

*علی طایفی، نویسنده و پژوهشگر مسائل اجتماعی



Saturday, March 23, 2013

پديده‌ احمدي نژاد!!


اظهار نظر یک روزنامه افغاني در مورد احمدی نژاد. آنقدر عمیق و با ظرافت او را توصیف کرده که گویا ناظر خارجی بیشتر لایه های پنهان ما را می بیند تا خود ما !!



روزنامه 8 صبح چاپ افغانستان

عنوان مقاله : پديده‌ي احمدي‌نژاد

احمدي‌نژاد پديده‌ي غريب و هم هنگام آشنايي است. رفتار او در چشم بسيار کسان يادآور برخورد خشن و توهين‌آميز يک جوانک بسيجي تفنگ به دست در برابر شهروندان محترمي است که چنان تحقير مي‌شوند که ديگر جهان را نمي‌فهمند. شان اجتماعي‌شان، ارج فرهنگي‌شان و منش و سليقه‌ي‌شان لگدکوب مي‌شود، به زندگي خصوصي‌شان تجاوز مي‌شود، و دستگاه تبليغاتي مدام از در و ديوار جار مي‌زند که بايد شکرگزار باشند که در کشورشان اين «معجزه‌ي هزاره‌ي سوم» رخ داده است.
احمدي‌نژاد حاشيه را بسيج مي‌کند تا مرکز قدرت را تقويت کند، مردم مستمند را به دنبال ماشين خود مي‌دواند و آنان مي‌دوند، در حالي که به عابران ديگر تنه مي‌زنند و هياهو و گرد و خاک مي‌کنند.
محمود احمدي‌نژاد از تبار آن سلاطيني است که مدام در حال جهاد بوده‌اند. او خزانه‌ي مرکز را تهي مي‌کند، تا سرحدات را نه آباد، بلکه از نو تصرف کند و به حلقه‌ي ارادت درآورد. او مهندس نظام است، اما نه از آن مهندساني که در ابتداي حکومت اسلامي در خدمت ملاها درآمدند تا سازندگي کنند و معجزه‌ي پيوند ايمان و تکنيک را به نمايش بگذارند. در ابتدا تکنيک در خدمت ايمان بود. در مورد احمدي‌نژاد، ايمان خود امري تکنيکي است. او رمالي است که داکتر-مهندس شده است. در ذهن او جن و اتم، معجزه و سانتريفوژ، معراج و موشک در کنار هم رديف شده‌اند. احمدي‌نژاد به همه درس مي‌دهد. او ختم روزگار است... در مجلس آخوندي هم درس دين مي‌دهد. پيش لوطي هم عنتربازي مي‌کند.

احمدي‌نژاد ترکيبي از رذالت و ساده‌لوحي است. او مجموعه‌اي از بدترين خصلت‌هاي فرهنگي ما را در خود جمع کرده، به اين جهت بسي خودماني جلوه مي‌کند: دروغ مي‌گويد و اي بسا صادقانه. غلو مي‌کند، زرنگ است و تصور مي‌کند هر جا کم آوردي، مي‌تواني از زرنگي‌ات مايه بگذاري و جبران کني.
در وجود همه‌ي ما قدري احمدي‌نژاد وجود دارد و درست اين آن بخشي است که وقتي با آزردگي از عقب‌ماند‌گي‌مان حرف مي‌زنيم، از آن ابراز نفرت مي‌کنيم.اما آن هنگام نيز که لاف مي‌زنيم و خودشيفته‌ايم، باز اين وجه احمدي‌نژادي وجود ماست که نمود مي‌يابد.
احمدي‌نژاد تحقير شد‌ه‌اي است که خود تحقير مي‌کند. سرشار از نفرت است، اما کرامت دارد. به موضوع نفرتش که مي‌نگرد، مي‌پندارد مبعوث شده است تا او را از ضلالت نجات دهد.
احمدي‌نژاد نماينده‌ي سنتي است جهش‌کرده به مدرنيت. او مظهر عقب‌ماندگي مدرن ما و مدرنيت عقب‌مانده‌ي ماست. او اعلام ورشکستگي فرهنگ است.
احمدي‌نژاد نشان فقدان جديت ماست. آن زمان که در قم گفت، هاله‌ي نور او را دربرگرفته، حق بود که حجج اسلام اين حجت را جدي گيرند، عمامه بر زمين کوبند، سينه چاک کنند و لباس بر تن او بردرند تا تکه‌اي به قصد تبرک به چنگ آورند. آن زمان که از دستيابي به انرژي هسته‌اي در آشپزخانه سخن گفت، حق بود مكتب ‌ها و دانشگاه‌ها تعطيل مي‌شدند، حق بود بر سر در آموزش و پرورش مي‌نوشتند «اين خراب‌شده تا اطلاع ثانوي تعطيل است» و آموزگاران از شرم رو نهان مي‌کردند.

احمدي‌نژاد از ماست. طرفداران او نيز همولايتي‌هاي ما هستند. ميان احمدي‌نژاد با گروهي از رهبران اپوزيسيون فرق چنداني نيست. در روشنفکري ايراني هم نوعي احمدي‌نژاديسم وجود دارد، آن جايي که ياوه مي‌گويد و در عين غير جدي بودن، سخت جدي مي‌شود. در وجود چپ افراطي ايران، از ديرباز احمدي‌نژادي رخنه کرده است منهاي مذهب، يا با مذهبي که گفتار و مناسک ديگري دارد. افسران لوس‌آنجلس همگي مقداري احمدي‌نژاد در درون خود دارند.

احمدي‌نژاد نشان‌دهنده‌ي جنبه‌ي «مردمي» جمهوري اسلامي ايران است، جنبه‌اي که اکثر منتقدان آن را نمي‌بينند، زيرا هنوز از انتقاد از دولت به انتقاد از جامعه نرسيده‌اند و از همدستي‌ها و همسويي‌هاي دولت و جامعه غافل‌اند. اکنون همه چيز با تقلب و کودتا توضيح داده مي‌شود. تقلبي صورت گرفته، که ابعاد آن را نمي‌دانيم. براي اينکه نيروي پوپوليسم فاشيستي ديني را ناديده نگيريم، لازم است همه‌ تحليل‌ها را بر تقلب و کودتا بنا نکنيم.
راي احمدي‌نژاد يک ميليون هم باشد، بايستي ريشه‌ اجتماعي فاشيسم ديني را جدي بگيريم.