Wednesday, April 3, 2013

A Cup of Coffee


I sat with my friend in a well-known coffee shop in a neighboring town of Venice, the city of lights and water. As we enjoyed our coffee, a man entered and sat on an empty table beside us. He called the waiter and placed his order saying, ‘Two cups of coffee, one of them there on the wall.’ We heard this order with rather interest and observed that he was served with one cup of coffee but he paid for two. As soon as he left, the waiter pasted a piece of paper on the wall saying ‘A Cup of Coffee’.

While we were still there, two other men entered and ordered three cups of coffee, two on the table and one on the wall. They had two cups of coffee but paid for three and left. This time also, the waiter did the same; he pasted a piece of paper on the wall saying, ‘A Cup of Coffee’.

It seemed that this gesture was a norm at this place. However, it was something unique and perplexing for us. Since we had nothing to do with the matter, we finished our coffee, paid the bill and left.

After a few days, we again had a chance to go to this coffee shop. While we were enjoying our coffee, a man entered. The way this man was dressed did not match the standard nor the atmosphere of this coffee shop. Poverty was evident from the looks on his face. As he seated himself, he looked at the wall and said, one cup of coffee from the wall. The waiter served coffee to this man with the customary respect and dignity. The man had his coffee and left without paying. We were amazed to watch all this when the waiter took off a piece of paper from the wall and threw it in the dust bin. Now it was no surprise for us – the matter was very clear. The great respect for the needy shown by the inhabitants of this town welled up our eyes with tears.

Coffee is not a need of our society neither a necessity of life for us. The point to note is that when we take pleasure in any blessing, maybe we also need to think about those people who appreciate that specific blessing as much as we do but they cannot afford to have it.

Note the character of this waiter, who is playing a consistent and generous role to get the communication going between the affording and the needy with a smile on his face.

Ponder upon this man in need….he enters the coffee shop without having to lower his self-esteem…he has no need to ask for a free cup of coffee…without asking or knowing about the one who is giving this cup of coffee to him…he only looked at the wall, placed an order for himself, enjoyed his coffee and left.

When we analyze this story, along with the other characters, we need to remember the role played by the wall that reflects the generosity and care of the dwellers of this town.

Tuesday, April 2, 2013

گزارش محرم



گزارش محرم

گزارشی از روزهای تاسوعا و عاشورای تهران – 1399 قمری و 1357 شمسی

بدین دلیل سعی در نوشتن این گزارش شد که از سویی روزنامه ای در این روزها نداریم که وقایع را بازگویند(همه در اعتراض به سانسور در اعتصابند) و از سویی دیگر دولت وقت سعی دارد با قلب واقعیتها چهره زمان و مکان را به سود خود تغییر داده و حقایق را در پرده ای از ابهام نگاه دارد.
راهپیمایی عظیم تاسوعا و عاشورای امسال که در نوع خود بی نظیر بود ریشه درجانفشانی افرادی دارد که در شب اول ماه محرم در راه خدا و مردم شهید شدند و عظمت این دو روز در اصل خونبهای آنان بود. بازتاب عظمت این دو روز حقایق بیشتری را بر جهانیان آشکار نمود و دولتهای بزرگ را آگاهی بخشید و بار دیگر سندی به دست آیت الله خمینی داد تا به جهانیان بگوید که مردم چه میخواهند. باید افزود این جانفشانی ها خود نتیجه توصیه های ایشان بود که گفته بود مردم برخلاف خواسته دولت مراسم عزاداری را بدون اجازه و هرچه با شکوهتر برپا دارند.
در نتیجه در شب اول ماه محرم دیدیم که تقریبا در تمام نقاط مختلف شهر تهران پس از ساعت منع عبورومرور و تقریبا با یک روش تظاهراتی برپا شد و شماری از مردم کشته شدند. این روش تا چند شب به طور پیاپی با تغییراتی نسبت به شب اول به اجرا درامد و از شدتش کاسته میشد تا اینکه در نزدیکیهای تاسوعا شبها آرام شده بود.
دولت که چنین دید نقشه پیشین خود را تغییر داد. در آغاز تصمیم داشت نگذارد هیچگونه تظاهراتی در این روزها صورت گیرد ولی به این نتیجه رسید که از تعدادی کشته که معلوم نبود تا چه اندازه موجب آبروریزی بیشتر شود جلوگیری کند. بنابر این در روز ششم محرم رهبران جبهه ملی را که از روزهای آغازین روی کار آمدن دولت نظامی بازداشت شده بودند آزاد کرد و میدانست به رهبری آنان مردم نرمتر خواهند شد و تهران در این دو روز تظاهرات آرامی خواهد داشت. همزمان با این تصمیم اعلام کرد که با وجود حکومت نظامی تظاهرات در خیابانهای شهرها در این دو روز آزاد است. ولی از سوی دیگر به گونه های مختلف از طریق رادیو و تلویزیون در دل مردم ترس ایجاد کرد تا شرکت کننده کمتر شود.
رهبران جبهه ملی نیز به هنگام آزادشدن گفته بودند در پیشاپیش تظاهراتی خواهیم بود که در روزهای تاسوعا و عاشورا برپا میشود و اگر حوادث ناگواری پیش آید مسؤول دولت است چون تظاهرات ما خشونت آمیز نیست. و این دو روز برای دولت نگران کننده بود. زیرا شایع شده بود که سرنوشت ملت مشخص خواهد شد. البته فراموش نشود که نخست وزیر دولت نظامی در مصاحبه رادیو تلویزیونی خود در روز پیجشنبه سیزدهم محرم گفته بود "من در برابر شایعاتی که اظهار میشد در این دو روز عده بسیاری کشته میشوند و کار یکسره میشود گفتم قول میدهم هیچ اتفاقی نیفتد" البته اگر این موضوع را پیش از تاسوعا گفته بود دیگر اخبار هراس انگیز بی اثر مینمود. و لزوما خود میدانست که اگر مأموران نظامی در تظاهرات دخالت نکنند پیشامد ناگواری بروز نخواهد کرد.
اما علمای مذهبی اعلام کرده بودند که اگر در این ایام و حتی پس از پایان ماه محرم موفق نشویم باز نباید ناامید شد و راهی را که پیش گرفته ایم ادامه خواهیم داد. برگشت محال است و تا آخرین لحظه باید کوشید. با توجه به این تصمیمها و هشدارها بود که دولت جانب احتیاط را گرفت و دستور داد ارتش تهران را از بیرون به صورت کمربندی محاصره کند و نقاط حساس داخل و منتها الیه شهر کاملا محافظت شود و وسایل حمل و نقلی که وارد شهر میشوند مورد بازرسی قرارگیرند و نیز برای جلوگیری از بروز هرگونه غافلگیری از راه هوایی فرودگاه مهراباد را بست. به اتومبیل داران سفارش کرد اتومبیلهای خود را کنار خیابان پارک نکنید. حرکت وانت بار و موتور سیکلت هم ممنوع اعلام شد که مورد اخیر به اجرا درنیامد زیرا در  این دو روز پلیسی(شهری و انتظامی) در شهر حضور نداشت که بخواهد این دستور را اجرا کند.
روز هفتم ماه محرم اعلامیه برگزاری تظاهرات با جزئیات آن منتشر شد و به دست عده بسیار زیادی از مردم رسید. و دیگر کسان به گونه شفاهی از موضوع خبردارشدند. بدین گونه: جمعیت در هشت گوشه تهران جمع شده و به خیابانهای شاهرضا(انقلاب اسلامی کنونی) و آیزنهاور(آزادی کنونی) وارد شده سپس راهی میدان شهیاد(آزادی کنونی) شوند. روز هشتم و نیز روزهای پیش از آن در جلسه های گوناگونی که گردانندگان(رابطین با آیت الله خمینی) تظاهرات تشکیل داده بودند جزئیات برپایی تظاهرات مورد بررسی کامل قرارگرفته بود و در شب تاسوعا موارد لازم در مساجد به مردم آموزش داده شده بود.
صبح روز تاسوعا مردم تهران جز آنها که از اخبار باخبر شده بودند یا آنان که از شهرهای نزدیک آمده بودند پیش از ساعت 9 صبح در میدانها و محلهای هشتگانه جمع شده بودند و در رأس ساعت 9 حرکت کردند. پیش از حرکت- مردم کمی دلهره داشتند که نکند خبری شود و اتفاق ناگواری پیش آید. آما هرچه به راهپیمایی شان افزوده میشد از دلهره شان کم میشد.
دسته های بسیار بزرگ راهپیمایان به گونه ویژه ای دسته بندی شده بودند. هر مسیر از دسته هایی در حدود هزار نفر تشکیل میشد که به وسیله حایلی از افرادی که در عرض دسته دست در دست یکدیگر انداخته بودند از یکدیگر مجزا میشدند. در هر مسیر افرادی با نشانی انتظامات مشخص بودند که نظم دسته ها را حفظ میکردند. پیشاپیش هر مسیر یک پلاکاد و چند تمثال بزرگ از آیت الله حمینی به وسیله افرادی حمل میشد. پشت سر آنان غالبا روحانیون شرکت کننده و یک نفر میکروفن به دست تظاهرات را هدایت میکردند. در برخی دسته ها یک نفر هم "کارت سکوت" بزرگی داشت و هنگامی که قرار بود به هر دلیلی "شعاربس" کنند آن را بالا میبرد.
شعارها نیز از پیش مشخص شده بودند و در طول مسیر به وسیله راهنمای دسته بیان میشد و به تظاهرکنندگان سفارش میشد شعاری را جز شعارهایی که به وسیله بلندگو پخش میشوند نپذیرند. هر مسیر سهمیه ای از تغذیه رایگان نیز داشت که در طول مسیر با وسایل مختلف پخش میشد. هر مسیر دارای پلاکاردها و تمثالهای فراوانی بود. تمثالها طبق قرار قبلی همه از آن آیت الله خمینی بود تا یکپارچگی و یگانگی هدفها مشخص شود ولی در روز عاشورا در گوشه و کنار تمثالهایی از آیت الله شریعتمداری هم به چشم میخورد. پلاکاردها همه نشانگر خواسته های اصیل راهپیمایان بود و برخی از جامعیت زیادی برخوردار بودند مانند: هرچه مستحکمتر باد جنبشهای مسلمانان ایران- اریتره- فلسطین- فیلیپین- لبنان و... و برخی به منظور انعکاس جهانی این تظاهرات به زبان انگلیسی بود مانند: Long Live Khomeini
در این تظاهرات و بلکه در دیگر تظاهرات شعارها به چهار دسته تقسیم میشدند:
1.     آنها که تنها توسط افراد یک مسیر بیان میشدند که نسبتا بلند بودند و همراه با استحکام و زیبایی بیان.
2.     آنها که به وسیله افراد یک مسیر و به صورت موزون بیان شده و پیاپی عوض میشدند.
3.     آنها که توسط افراد چند مسیر خوانده میشدند و از ویژگیهایشان تعدد- تنوع- کوتاهی- صلابت و اعلام گونگی بود.
4.     آنها که فی البداهه ساخته میشدند و مبتنی بر اقتضای شرایط بود.(شعارهای این روز را به همراه دیگر شعارهای دوران انقلاب در کتاب همگام با شعارها در انقلاب اسلامی ایران آورده ام. از انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی - تاریخ چاپ دفتر اول: 1359. دفتر دوم به چاپ نرسید ولی از سال 1360 آماده چاپ است.)
 شعارهای تند(مثلا: مرگ بر شاه) مخصوس روز عاشوراست در روز تاسوعا حتی اگر کسی تصمیم داشت شعار تندی بدهد چنانکه گفته شد مردم به شدت جلو او را میگرفتند. این سیاست به این دلیل اعمال شد تا بهانه ای به دست دولت نیاید و نتواند جلو تظاهرات روز عاشورا را بگیرد. با این وجود پس از پایان روز تاسوعا حقایق را در رادیو و تلویزیون وارونه جلوه دادند حتی از مشخص شدن تمثال آیت الله خمینی جلوگیری شده بود و تصویر وی تیره به نظر میرسید. پیرامون شمار تظاهرکنندگان گفتند سیصد تا چهارصد هزار(که مردم میگفتند سه تا چهار میلیون) نفر در عزای حسینی شرکت کرده اند ولی در پایان روز عاشورا تنها به این نکته بسنده کردند که تظاهرات امروز جنبه سیاسی محض داشت و به هیچ وحه جنبه عزاداری نداشته است. (البته این را درست میگفتند)
روز عاشورا از چند جهت بر روز تاسوعا برتری داشت. یکی موضوع شمار شرکت کنندگان بود که مردم برای روز عاشورا 4-5 میلیون نفر تخمین میزدند. هرچند بی بی سی و رادیو مسکو که خبرنگارانشان در تهران بودند ارقام را خیلی پایین تر از ارقام تخمینی اعلام کردند(5/1 تا 2). در روز عاشورا آرامشی وجود نداشت: همه جا غوغا بود. شعارهای تند- مشتهای گره خورده. درودهای پیاپی. پیامهای مرگبار. خروش و ازدحام جمعیت. تأیید اعلامیه ها با طنین افکندن: صحیح است. اگر کسی(همچون نگارنده) از جای بلندی که مشرف و مسلط بر جمعیت بود پایین را نظاره میکرد رودی عظیم - خروشان و مواجی از جمعیت را میدید که سرچشمه اش معلوم نیست و تا چشم کارمیکند همه جمعیت است و تنها انتهایش معلوم است که دریاچه ای از جمعیت است. یعنی میدان شهیاد که تظاهرات به آنجا ختم میشود و اطراف آن. (این میدان توسط مردم به نامهای مختلف: آزادی- انقلاب- خمینی و شریعتی نامگذاری شده است.) این جمعیت خروشان در حالی که در حرکت بود همواره  فریاد میکشید و مشتهای گره کرده خود را به عنوان اعتراض بلند میکرد. و این بلندشدن مشتها موجی در موج ایجاد میکرد و این موج به همراه قله آبنوسی طنین هیاهوی جمعیت هنگامی به اوج خود میرسید که هلیکوپتری نظامی از بالای سر آنان پرواز میکرد.
در گوشه و کنار:
1.     در روز عاشورا در میدان آزادی عده ای جوان با شعاری زیبا که با آهنگ سرود کارگر موزون بود حرکت و پلاکاردی را حمل میکردند. شماری زن و مرد جلب آنان شده و همشعار میشوند ولی پس از اینکه متوجه میشوند شعار و پلاکارد نشانی از اسلام ندارد از آنها جدا میشوند. بلافاصله عده زیادی با تمثالهای خمینی و الله اکبر و درود بر خمینی گویان وارد دسته آنان شده و گروه آنان را در خود حل میکنند و شعارشان محو میشود: اینک برای بار دیگربه پاشویم. انقلاب سرخ تازه ای به پا کنیم. در راه خلق گر یک نفر جان دهد صدها نفر جای او پا نهند. برپا! برپا! ای هموطن! یاران شدند گلگون کفن. در زندانها از شکنجه ها سرها گشته دور از وطن.
2.     در روز تاسوعا روی دیواری در خیابان آیزنهاور جمله ای بدین مضمون نوشته شده بود: این جمعیت هم چند نفر ضد استقلال کشور هستند !؟ و شخصی با دوربین فیلمبرداری از آن نوشته  فیلمی میگیرد. زیرا ازهاری رئیس دولت نظامی گفته بود اینها کسانی هستند معدود که برای از بین بردن استقلال کشور نوار کاست میگذارند و توی خیابان  پخش میکنند. به همین دلیل در روز عاشورا و روزهای پس از آن در میان شعارها این شعار نیز جلب توجه میکرد: ازهاری بیچاره! بازم بگو نواره! نوار که پا نداره! چشمای تو خماره!!
3.     هنگامی که در یک دسته شعار میدادند پیوند شاه و ملت اصلا وجود ندارد خبرنگاری خارجی پیش آمد و گفت این شعار چه معنی میدهد؟ و جوانکی با انگلیسی شکسته بسته برای او توضیح داد.
4.     روی اتومبیلهایی این نوشته دیده شد: تغذیه رایگان کودکان و بانوان- کمکهای اولیه
5.     از سوی پزشکان و دانشگاهیان دانشگاه تهران نیز گروهی راهپیمایی میکردند که بیشتر پزشک بودند و یک آمبولانس از سوی دانشگاه تهران پشت سر آنان حرکت میکرد و یک پزشک هم روی آمبولانس آماده ایستاده بود. و شخصی هم با پلاکاردی در پیشاپیش آنان حرکت میکرد که نشان میداد آنان پزشکان دانشگاه تهران هستند.
6.     در میان دسته ها افرادی معلول به چشم میخورند که بیشرشان در ردیف زندانیان سیاسی بودند و احتمالا در زیر شکنجه معلول شده بودند. 
7.     در نزدیکی های مسجد امام زمان واقع در خیابان آیزنهاور شخصی که خود را به دیوانگی زده بود شعارمیداد ما شاه مستبد خود را دوست میداریم.
8.     در نزدیکی های ظهر عاشورا و در نزدیکی میدان آزادی کسی که میگفتند ساواکی است در حضور خبرنگاران خارجی سیب و پرتقال به هوا پرتاب میکرد تا چند نفری که برای گرفتن آنها دستشان را بلند میکنند به وسیله خبرنگاران عکسشان گرفته شود و موجب تحقیر تظاهرکنندگان شود که مردم از این کار جلوگیری کرده و خبرنگاران هم از گرفتن عکس منصرف میشوند. سپس مردم آن شخص را حسابی کتک میزنند.
تظاهرات عظیم این دو روز گویای خواسته های مردم همراه با قدرت رهبری- همکاری و تسلط بر اوضاع پیرامون و برخورداری از شعور اجتماعی در سطح نسبتا بالا و نیز پایداری و ایستادگی آنان تا رسیدن به همه هدفهاست. و این نمونه ای از ملت غیور ایران به رهبری تشیع است.
به دلیل اوضاع پرآشوب اجتماعی نگارش این گزارش به درازا کشید و امروز(25/9/57) پایان یافت. 

احمد شماع زاده

شناخت جامعه خرمشهر



شناخت جامعه خرمشهر

تحلیلی از موقعیت اقتصادی-اجتماعی خرمشهر و چگونگی وضعیت فرهنگی و درک اجتماعی مردم آن.(سال اول رشته جامعه شناسی- دانشگاه ملی ایران- 1354)

گذشت بیست سال از زندگی یک شخص در یک شهر او را با ویژگیهای آن شهر به خوبی آشنا میسازد. این نوشته کوششی است در جهت شناشاندن خرمشهر از زوایای اجتماعی و بویژه جامعه شناختی آن.
ما میدانیم که شهرهای مهم دنیا در کنار آب قرار گرفته اند. خرمشهر نیز شهری است در کنار پرآب ترین رودخانه کشور یعنی رودخانه کارون. پس بندر نامیده میشود. در نتیجه ویژگیهای خود را مدیون بندربودن و بویژه قرارگرفتن در نزدیکی یکی از مهمترین خلیجهای جهان یعنی "خلیج فارس" است که آن را از دیگر شهرهای ایران متمایز کرده است با این ویژگیها:
1.   شهری بازرگانی با بازرگانان و کارهای بازرگانی بسیار از جمله حمل و نقل دریایی(کشتیرانی).
2.   دارای ناوگان رزمی نیروی دریایی.
3.   داشتن مهمترین گمرک کشور.
4.   وجود کنسولگری چند کشور در آن.
5.   مرکز تولید و صدور خرمای ایران.
6.   قرارگرفتن در آغاز خط سراسری راه آهن کشور.
این ویژگیها سه ویژگی دیگر نیز به خرمشهر بخشیده اند: جدید- پردرامد- تغییردهنده
جدید: خرمشهر که پیشتر نامی عربی به نام محمره یا سرزمین سرخ داشت از حدود پنجاه سال پیش خرده خرده به صورت امروزی درامده است. این شهر تا دوره رضا شاه یک شیخ نشین بود و شیخ خزعل امیرش بود که هنوز خرابه های قصرش به نام قصرالشیخ در مرز ایران و عراق وجوددارد. رضا شاه با ترفندی بسیار زیبا و بدون خونریزی او را دست نشانده و در اصل زیر نظر خود در تهران قرار داد. این شهر را خرمشهر نامید و جزء جدایی ناپذیر ایران قرار داد. از آن پس هر روزه بر رونق و توسعه اش افزوده شد تا به صورت کنونی درامد.
پردرامد: از این نظر پردرامد است که از اغلب شهرها و روستاهای کشور افرادی جهت کار به آنجا روی می آورند و به نوایی میرسند. به گونه ای که کسبه آن را غالبا اهالی دیگرشهرها شکل میدهند بدین گونه:
نانواییها در بست در اختیار یزدیهاست(جز شاطر رضا که هم یزدی نیست و هم آتش تنورش تنها با صعف-برگ درخت خرما-است).
خواربار(در برابر تره بار. خواروبار درست نیست) فروشیها و لبنیات فروشیها از آن آذربایجانی ها و اصفهانیهاست.
به تازگی که ذوب آهن اصفهان تأسیس شد برخی اصفهانیها خانه و مغازه خود را فروخته و به شهر خود کوچ کردند به این امید که هم در شهرستان خود باشند و هم از موقعیت اقتصادی پیش آمده بهره ای ببرند. ولی هیچ یک از آنان موفق نشدند. دلیلش روشن است. آنها در خرمشهر اعتباری کسب کرده بودند و همه آنها را میشناختند. نزد عمده  فروشان نیز اعتبار خرید داشتند. مشتریانشان هم در طول چند سال دائمی شده بودند. درصورتی که در شهر خود ناشناس و بی اعتبار بودند.
آرایشگرها همه شمالی هستند. تمام بزازیها شوشتری هستند و الخ...
به واسطه کشتیرانی(حمل بار از کشتی به هنگام ورود و نقل بار به کشتی به هنگام صدور) باربرانی  که همه کرد و لر های قوی هیکل اند در این شهر گرد آمده اند.
شوشتری ها و دزفولی ها عده کثیری از مردم خرمشهر را شکل میدهند که عده ای بزاز و بقیه بازرگان- حق العمل کار گمرک برای بازرگانان- یا صراف هستند. صرافی در خرمشهر رونق فراوان دارد زیرا به واسطه بازرگانی مبادله ارز بسیار زیاد است. البته بانکهای ارزی نیز فعال اند.
خرمشهر به واسطه گمرک مهمی که دارد کارمندان و کارگران زیادی را در خود جمع کرده است.
صدور و ورود کالا و لنگراندازی کشتیهای بزرگ در بندر خرمشهر وجود شرکتهای کشتیرانی و بیمه را ایجاب کرده است که افراد زیادی را به عنوان کارگر و کارمند به کار گرفته اند.
جوانان خرمشهر معمولا در تجارتخانه های بازرگانان. در بانکها و کشتیرانیها و نیز سازمانهای دولتی مشغول به کارند. عده ای هم که موفق به گرفتن دیپلم نشده اند به هر صورت کسب و کاری دارند.
خرمشهر دارای دو بازار بزرگ به نامهای صفا و سیف است. بازار صفا از سویی مرکز صرافها و حجره های بازرگانی است و در سوی دیگرش عمدتا بزازها و تره بارفروشیها قرار گرفته اند. بازار سیف که جدیدتر و مدرنتر است دارای مغازه های مختلف بویژه لوکس فروشی است.
واژه سیف نیز یک اصطلاح اقتصادی است که بسیاری کسان بویژه تهرانی هایی که به خرمشهر می آمدند از آن آگاهی نداشتند و تصورشان این بود که عربی است و معنای شمشیر میدهدو با کسره س آن را ادا میکردند. که به آنها تذکر میدادیم چنین نیست. سی- آی – اف مخفف کاوست- اینشرونس- فریت یعنی قیمت- بیمه- کرایه است. هر کالایی که وارد یا خارج میشود باید این سه مشخصه را دارا باشد و چون این محل که اکنون بازار شده است پیشترها مرکز سیف گمرک بوده است این نام بر این بازار مانده است.
عده ای از بچه های عرب روستاهای خرمشهر شغلی دارند که فکر میکنم تنها در خرمشهر وجود دارد. یعنی حمال بار خانمهای خرمشهرند که به آنها حمال صغیر میگویند . توضیح انکه چون این شهر شهری کوچک است و خانه ها از بازارها دور نیستند و خرید تره بارهای سنگین معمولا توسط خانمها انجام میشود. خانمهایی که از خانواده های پردرامدترند یک حمال میگیرند. خانم هرچه که میخرد در زنبیل بزرگ او جای میدهد تا به منزل برود و گاهی وقتها هم مزدش را میدهد و به او میگوید تو به منزل برو. او هم بار را به منزل میرساند چون به اصطلاح عمیل اوست(یعنی همیشه یا بیشتر وقتها او باربر آن خانم است).
تغییردهنده: این شهر شهری است تغییردهنده. افراد را به گونه ای دیگر جدا از پیشینه شان میپروراند. برای مثال به یاد دارم روزهای آغازینی که به دبستان رفته بودم پسری هم سن و سال من که پهلویم نشسته بود و مشخص بود که تازه از روستایی دور آمده لباس و بدنش چنان بویی میداد که پس از گذشت بیست سال هنوز از یادم نرفته است. او فرزند یکی از همان افرادی بود که برای کار(پاسبانی) به خرمشهر آمده بود. ولی همین پسر هنگامی که خرده خرده با فرهنگ و محیط اجتماعی خرمشهر خوگرفت و در آن پرورده شد کارش به جایی رسید که در بسیاری وقتها وضع لباس پوشیدنش از من بهتر بود.
واما ویژگی تغییردهندگی این شهر از کجا ناشی میشود؟
از جنبه خارجی چون این شهر بندری تجاری و محل رفت و آمد کشتیهای بزرگ است پس اشخاصی از دیگر کشورها به این شهر وارد میشوند. افرادی هم از خرمشهر با شیخ نشینها و جزایر بازرگانی خلیج فارس و نیز کویت و عراق در رابطه هستند.
از نظر داخلی نیز به دلیل زیباییهای رود کارون و جذابیتهای تجاری شاهد آن هستیم که هرساله در تعطیلی های نوروز از دیگر شهرها و بویژه تهران به این شهر مسافرت میکنند.
این روابط و رفت و آمدها نوعی خاص از روابط و ویژگیهای اخلاقی و فرهنگی را در مردم خرمشهر شکل میدهد و موجب میشود که هرانکس که در این شهر وارد شود و سکونت داشته باشد یک دگرگونی محسوس در او و خانواده اش دیده شود. در نتیجه میبینیم که دختر از یک خانواده مذهبی است ولی حجاب ندارد. پدر مدرس قرآن است ولی دخترش بی حجاب است. پدر روحانی است و پسرش قرتی است. به خوب و بد موضوع کاری نداریم ولی چنین وضعی را در هیچ شهری نمیتوانید ببینید. 
دیگر ویژگیهای این شهر:
1. وضعیت مذهبی: معمول است که در هر جامعه ای که نوآوری و جنبه های مادی زندگی بیشتر نمود داشته باشد وضع مذهبی مردم آن جامعه چندان مطلوب نیست. ولی این را نیز نباید از یاد برد که هرچند نوآوری موجب میشود که بیشتر افراد یک جامعه جلب جنبه های مادی زندگی شوند ولی آن عده ای هم که پایبند میمانند باورهایشان خیلی پایدارتر و البته بر مبنای اصولی متین و متقن است. وضع مذهبی مردم خرمشهر نیز همانند مردم تهران است. کمیت ایمان در سطحی پایین ولی کیفیت آن در سطح بالایی است. 
2. دیگر ادیان در خرمشهر: به دلیل وضع اقتصادی خرمشهر یهودیان(که همواره به دنبال شغلهای پردرامد هستند)نیز وجودی چشمگیر دارند و به شغلهایی که پردرامدترند روی می آورند. ارمنیهایی که در خرمشهر جمع شده اند همانند تهران یا به کارهای فنی مشغولند و یا فروشنده مشروبات الکلی هستند.
صبی(با ضم صاد و تشدید باء) ها(پیروان یحیی زکریا)طایفه ای بومی هستند که محله مخصوصی نزدیک به رودخانه برای خود دارند و به زبان عربی صحبت میکنند. بزرگان و پیرمردان آنها بیشتر به شغل جواهرفروشی اشتغال دارند. ریش خود را نمیتراشند و لباس عربی میپوشند. ولی جوانهای آنها مانند دیگر جوانان به مدرسه میروند و پس از گرفتن دیپلم در سازمانهای دولتی و شرکتها و بانکها مشغول به کار میشوند.
مرحوم جلال آل احمد در سال 1345 برای تحقیق در مورد این دین به خرمشهر آمد. بیاد دارم ک دبیر ادبیاتمان آقای فخاری(که اکنون پس از گرفتن دکترای دولتی از دانشگاه سوربن در همین دانشگاه- ملی ایران- در رشته حقوق درس میدهد)چند نفر از صبیهای کلاسمان را به هتلی که ایشان در آن اقامت داشت برد تا ویژگیهای مذهبی خود را برای او بازگویند.
3. فرهنگ مردم خرمشهر: با توجه به تمام مطالبی که بیان شد در می یابیم که مردم این شهر چه بومی و چه مهاجر هر یک به گونه ای مربوط به طبقه ای یا شهری یا جامعه ای متفاوت هستند که از اختلاط فرهنگهای آنان فرهنگی نو به وجود آمده که از دیگر فرهنگها جداست(همانند مردم و فرهنگ آمریکا). از سوی دیگر با توجه به عواملی ارتباطی که شرح داده شد این فرهنگ خود در تغییر و تحول است.
4. وضعیت تحصیلی: چون خرمشهر شهری بد آب و هواست وضعیت تحصیلی اش هم با دیگرشهرها متفاوت است. دانش آموزان خرمشهری کمتر از دانش آموزان شهرهای دیگر درس میخوانند زیرا به واسطه گرما تعطیلات تابستانی زودتر آغاز میشود و خانواده های مهاجر تابستانها را به شهرهای خوش آب و هوای خود میروند(البته بدون پدر خانواده که باید در گرمای پنجاه درجه هم کارکند)و پس از گذشت دوره شدت گرما و با شروع کار مدارس برمیگردند.
از نظر تحصیلات عالی دیپلمه هایی که قصد ادامه تحصیل دارند برخی بویژه از خانواده های کم درامد به دانشگاه های داخلی راه می یابند و برخی دیگر به هر نحو که شده خود را به دانشگاه های خارج میرسانند. شمار جوانان خرمشهری که به خارج میروند نسبت به شهرهای دیگر بیشتر است. به دو دلیل یکی اینکه در آن گرمای شدید درس خواندن برای دانشگاه بسیار مشکل است. دیگر اینکه چندان در تنگنای مالی قرار ندارند که از عهده هزینه های آن برنیایند بویژه اگر از خانواده پردامدی نیز باشند.
5.   ویژگیهای اخلاقی: مردم خرمشهر تابع زور نیستند. با همه خونگرم و مهربانند. از چاپلوسی گریزانند. جسور و گاهی وقتها بیباکند. از کلک و دوزک و کلاهبرداری به دورند. دست و دلبازند. ولی متأسفانه بومی هایشان کمتر به علم آموزی و درس خواندن و رسیدن به درجه های بالای جامعه علاقه نشان میدهند که بیشتر به دلیل هوای بسیارگرم است.
احمد شماع زاده  - آذرماه 1354


Thursday, March 28, 2013

هاله سحابی

هاله سحابی:
 
میتوان در بیشه نامردمی
شیرمردان را گرفت و رام کرد
راهپویان جهاد و جبهه را
میتوان با ادعاها خام کرد
میتوان پنهان شد از چشمان خلق
در سیاهی فکر بند و دام کرد
میتوان اندیشه خلاق را
درربود و در قفس آرام کرد
میتوان با زور و ترفند و ستم
چند روزی دولتی بر کام کرد
میتوان مردان حق را ناگهان
درربود و جملگی در دام کرد
دیدگان خلق را در خون فشاند
عاشقان را در قفس اعدام کرد
لیک نتوان با همه نیرنگها
عزت این قوم را بدنام کرد