Friday, April 5, 2013

دانشنامه مفاهیم ویژه قرآن کریم(بخش دوم)



دانشنامه مفاهیم ویژه قرآن کریم
(بازشناسی حقایقی از قرآن کریم)
بخش دوم

عرش

خداوند در قرآن به سه منظور از عرش سخن مي‌گويد:
1- هنگامي كه از آفرينش كيهان بحث مي‌كند. نمونه: تنزيلاً‌ ممن خلق الارض و السموات العلي،‌ الرحمن علي العرش‌استوي له ما في السموات و ما في الارض و ما تحت الثري.( طه 5 و6)
2- هنگامي كه با مشركين به مجادله مي‌پردازد و از خلقت بي‌مانندش و صاحب عرش بودنش سخن مي‌گويد. نمونه: قل لو كان معه اله كما يقولون اذاً‌ لابتغوا الي ذي العرش سبيلاً. ( سوره 17 آيه 42 )
3- هنگامي كه حاملان آن را در روز قيامت وصف مي‌كند. نمونه: الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يؤمنون به و يستغفرون الذين آمنوا(مؤمن: 7)
خداوند براي ‹عرش› ارج زيادي قائل است به گونه‌اي كه همواره به عنوانهاي كريم، مجيد، عظيم كه همه از صفات خداوند است، آن را وصف مي‌كند و خود را به عنوان ‹ربّ› و يا ‹رحمن› براي عرش متّصف مي‌كند.
در ادعيه نيز از آن به سنگين‌ترين جسم(جسم كل یا ثقل هستی) ياد شده است: زنه عرش‌الله(به اندازه سنگيني  عرش خدا ـ زيارت صاحب الامر).
خداوند در مورد ‹سموات‌ والارض› جدا از واژة ‹ربّ›، واژه‌هاي‹خلق›، ‹فطر›، و ‹بدع› را به‌كاربرده كه نشان از آفريدن آنهاست؛ ولي براي ‹عرش› همه‌جا تنها واژة ‹ربّ›(پرورنده) را به‌كارگرفته‌است؛ و در نوع به‌كارگيري‌ها، رمزوراز و نكته‌هايي نهفته است:
ـ منظور از آفرينش من اين نبوده كه عرش را بيافرينم، بلكه منظور آفرينش سموات ‌والارض بوده و عرش نتيجة آفرينش سموات‌والارض است.
ـ براي آفرينش، كمترين ذره از نور خود را جلوه‌گرساختم و چنان عظمتي به‌وجودآمد كه حتي هنگامي كه اينهمه نوآوري‌ها را ايجادكردم، همة آنها جزء ناچيزي از آن عظمت را به‌خودگرفتند و باقي‌ماندة آن را جمع‌وجوركردم و پروراندم(که حدود پنج میلیارد سال به درازا کشید: وعلی العرش استوی) تا از سويي روند گسترش كيهان به‌درستي پيش رود و از سوي ديگر منبعي باشد براي بسياري كارهاي ديگر. مانند نيروي هسته‌اي در مورد انسان‌ها كه اگر آن را در قيدوبند بكشند و بجا و درست از آن بهره‌برداري كنند،‌ نيكو و
سودمند است؛ و اگر رهاشود، يا بي‌رويه آن را به‌كارگيرند، ويرانگر است. 
خداوند كريم در شش آيه پس از بيان آفرينش كيهان،(در پنج آيه پس از «في سته ايام») عبارت «ثم‌استوي‌ علي‌العرش» را بيان داشته‌است؛ و در يك آيه(آية 5 سورة طة كه در بالا آمد): «الرحمن علي‌العرش‌استوي» را.
با خواندن اين آيات، به راحتي نمي‌‌توان پيام اين آيات را درك‌كرد، زيرا همواره اين پرسش‌ها در ذهن شكل‌مي‌گيرد:
1.   چرا خداوند «ثم» را به كارگرفته كه نشان از گذشت مدتي طولاني دارد؟
2.   چرا خداوند مي‌فرمايد «بر عرش مستولي‌شد، فائق‌آمد و رام‌كرد آن را»؟ مگر خداوند پيش از آن بر عرش استيلايي نداشته؟
3.   آيا روند آفرينش كيهان با پديده‌هايي كه نشان از ناپايداري داشته، رودر‌رو بوده‌است كه خداوند با چنين جمله‌اي از مرحلة پاياني آفرينش يادكرده‌است؟
بسياري از مترجمان و شارحان قرآن كريم چون نمي‌توانند چنين جمله‌اي را به‌درستي ترجمه‌وشرح‌كنند، به نحوي از كنار آيه مي‌گذرند؛ مثلا مي‌نويسند«سپس به عرش پرداخت»، و برخي تفسيرها همچون تفسير الميزان مفصلا به آن مي‌پردازند ولي بيشتر به حاشيه مي‌روند و در برخي موارد به موضوع نيز نزديك مي‌شوند، ولي بازهم نمي‌توانند از پس فهم ‌آن برايند؛ واقعاً هم كه سخت است.
خداوند براي عرش ارزش و ارج زيادي قائل است. به‌گونه‌اي كه از آن با عنوان‌هاي كريم، مجيد، و بويژه «عظيم» ياد‌كرده و خود را با عنوان رب و يا رحمن براي عرش متصف مي‌كند.
خداوند، در پس هر واژه‌اي كه به‌كارمي‌گيرد، هدايتي را براي بندگانش درنظردارد؛ كه بايد به كشف ‌آن نائل‌آييم. ولي با همة پژوهش‌هايي كه انجام‌شد، متأسفانه فهم جمله ثم‌استوي‌علي‌العرش، همواره در هاله‌اي از ابهام باقي‌مانده‌بود. و نه‌تنها كه اين عبارت، بلكه مفهوم خود عرش ناشناخته‌بود؛‌ زيرا اگر معناي آن روشن بود نيازي به اين‌‌همه تفسيرهاي مختلف از آن نمي‌شد كه در بالا آمد. اما هنگامي كه مقاله‌اي را با عنوان نگاهي به تكامل ساختار كيهان در پیام یونسکو خواندم، متوجه‌شدم بازهم يافته‌هاي كيهان‌شناختي به كمك فهم برخي ‌آيات كيهان‌شناسانة كلام‌الله مجيد آمده و به پرسشها پاسخ مناسبي داده‌است. باآوردن بخشي از مقاله، به روند توسعه و نيز واپسين مرحلة آفرينش كيهان(ثم‌استوي‌علي‌العرش) از منظر كيهان‌شناسي توجه‌كنيد: 
« تاريخ كيهان با تورم آغاز شده‌است، انبساطي كيهاني كه كيهان را به مكاني بي‌شكل بدل‌ساخت.
ـ جهان بي‌شكل‌وساختار بود. پس از آن، تورم، كيهان را آكنده از تابش‌هاي تقريبا همسان ساخت.
ـ در مرحلة بعد از آن، تابش به‌طور كاملا تصادفي از مكاني به مكاني ديگر تغيير يافت و از لحاظ رياضي مي‌توان گفت اين تغييرات چنان تصادفي بود كه تصادفي‌تر از آن امكان نداشت.»

خداوند در مورد ناپايداري‌هاي موجود در كيهان پس از مراحل ششگانة آفرينش و پيش از استوي بر عرش، آورده‌است:

و هوالذي خلق السموات والارض في سته ايام و كان عرشه علي‌الماء(هود: 7)

ترجمه: و او كسي است كه كيهان را در شش مرحله آفريد و عرشش بر آب بود.
بنابراين خداوند نيز با جملة «و عرشش بر آب بود»، كه به مثال بيشتر شباهت دارد تا به واقعيت، ناپايدارترين و بي‌شكل‌ترين چيزها(آب) را براي ناپايدار نشان‌دادن كيهان در آن مقطع زماني نام مي‌برد. همان‌گونه كه مردم نيز مي‌گويند زندگي فلاني بر آب است. يعني بسيار ناپايدار و متزلزل است.
تصور اينكه عرش با آن عظمت و سنگيني و نورعظيم ‌بودن، واقعاً بر آب بوده‌باشد، توهين به عرش الهي است زيرا كه ‹عرش› خداوند مصدر جهان پيدا بوده، و ‹آب›، كه يكي از اجزاء زمين، و زمين كه خود يكي از اجزاء جهان پيدا، و جهان پيدا كه خود چهاردرصد كيهان است، نمي‌تواند حامل يا نگهدار عرش باشد.
نكته:‌ خداوند در هفت آيه بر مراحل ششگانة آفرينش تأكيد مي‌ورزد، و پنج آيه از اين هفت آيه داراي ‹ثم‌ استوي علي‌العرش› است؛ و تنها در آيه‌اي كه در بالا آورده‌شد،‌ به ‹بر آب بودن عرش› در آن زمان اشاره‌دارد؛ كه نه مورد تأكيد است و نه موضوعي پاينده، بلكه خداوند با مثالي كه در اين آيه آورده، و با واژة ‹كان›، هم مي‌خواهد بگويد زماني، عرش برآب(متزلزل) بوده و هم مي‌خواهد بگويد كه اين تزلزل مرحله‌اي اصلي از آفرينش نبوده، و نبايستي ادامه مي‌داشته، و در پنج آية ديگر گفته است كه اين تزلزل پس از گذشت زماني دراز، مهارشده‌است.
وضعیت عرش و دیگر بخشهای کیهان پس از آغاز رستاخيز است:
يوم تبدل‌الارض غيرالارض والسموات و برزوا لله الواحدالقهار(ابراهيم:48)
ترجمه: روزي كه زمين ديگر زمين ‌و آسمانهايي كه مي‌شناسيد نيست و براي خداوند يگانه بسيارقهركننده، خود را نشان مي‌دهند.(برزوا به صورت جمع آمده تا نشان دهد كه منظور از ‹زمين› همه كهكشان‌ها يعني جهان پيداست؛ چنانكه فرمود: ‹والارض جميعاً قبضته يوم القيامه›)
از اين آيه برمي‌آيد كه پس از آغاز رستاخيز، كهكشان‌ها آن گونه نيستند كه اكنون در كيهان جاي دارند؛ بلكه فيزيك كيهان به‌هم‌خورده و در جهان پنهان خود را به خداوند نشان مي‌دهند؛ چنانكه در مورد چنين روزي فرمود «و اشرقت‌الارض بنور ربها»: (زمين به نور پروردگارش روشن مي‌گردد.) نكتة جالب توجه آن است كه خداوند دگرگوني را در ‹ارض› دانسته و با دگرگوني آن برخي دگرگوني‌ها نيز در ديگر بخشهاي كيهان رخ‌مي‌دهد. اين نكته تأييدي است بر اينكه همة دگرگوني‌ها در جهان پيدا رخ‌مي‌دهد كه در جهان پنهان فرومي‌رود و موجب دگرگوني‌هايي در ديگر بخشهاي كيهان مي‌شود. اگر غير از اين بود آيه چنين مي‌بود: ‹يوم تبدل‌السموات والارض غيرالسموات والارض›.
از آيات 107 و 108 سورة هود نيز برمي‌آيد كه در روز قيامت و پس از آن، دو بخش اصلي كيهان برقرار است.
آيه‌هاي بسياري دلالت بر اين داشت كه پس از آفرينش كيهان در شش مرحله، ‌خداوند بر عرش مستولي‌گرديد. از آية زير برمي‌آيد كه خداوند پس از ايجاد نيروي گرانش بر عرش مستولي‌ شده‌است:
الله‌الذي رفع‌السموات بغيرعمد ترونها ثم‌استوي علي‌العرش( آية دوم سورة رعد)
ترجمه:‌ خداوند كسي است كه آسمان‌ها را بي‌ستوني كه ببينيد، بلندگردانيد، سپس بر عرش چيره‌گشت.
و نتيجه‌مي‌گيريم كه كاركرد نيروي گرانش براي برپايي جهان پيدا بوده ولي در روز رستاخيز كه جهان پيدا و پنهان يكي‌شده، آيا باز هم اين نيرو به قوت خودباقي‌است؟ قرآن مي‌فرمايد:
وانشقت‌السماء فهي يومئذ واهيه والملك علي ارجائها و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانيه(سورة حاقه آيات 16و17)
ترجمه: و آسمان(كيهان) شكافته ‌شود. پس آن است در چنين روزي (رستاخيز) بي‌بنيان (يعني بدون نيروي گرانش) و فرشتگان بر كرانه‌هاي آنند؛ و در چنين روزي عرش پروردگارت را هشت فرشته (نيرو) برخود دارند. 
‌از اين آيه و نيز از آية آخر سورة زمر و آية 7 سورة‌ غافر(مؤمن) مشخص‌ مي‌شود، زماني كه عمر جهان پيدا به‌سرآيد، و در جهان پنهان فرورود، از سويي كيهان بي‌بنيان‌شده؛ و از سوي ديگر جهان نورونيرو كه در اين زمان حد واسط و نگاهدار دو بخش پيدا و پنهان كيهان است، در نبود جهان پيدا، از نظر چگونگي كاركرد خود را تغيير‌داده، و از نظر چندينگي، از چهارنيرو به هشت نيرو افزايش يافته، و به چهارگونة زير، به انجام وظايف خود مي‌پردازند:
1.   برخي به كارهاي مردم‌ آن جهان‌ مي‌پردازند،
2.   برخي بر كرانه‌هاي كيهان درگردشند،
3.   برخي در پيرامون عرش درگردشند،
4.   هشت نيرو نگاهدارندة عرش‌اند.
در جهان فيزيك تاكنون چهار نيروي عمده، بيشتر شناخته‌نشده‌است. بنابراين، هشت نيروي يادشده، يا شامل اين چهار نيرو و ضد آنهاست و يا چهار نيروي ديگري نيز وجوددارد كه بر ما تاكنون پوشيده‌مانده‌است. فيزيكدانان، و بويژه اخترفيزيكدانان مي‌توانند يكي از پروژ‌هاي پژوهشي خود را به شناخت اين هشت نيرو كه قرآن كريم راهنمايي‌كرده، اختصاص‌دهند.
در همين زمينه، در قاموس قرآن پيرامون واژة عرش از كتاب ‹جوامع‌الجامع› نقل‌شده كه بر اساس روايتي حاملان عرش اكنون چهار نفرند. روز قيامت خداوند چهار نفر ديگر را به كمك آنان مي‌فرستد.
اگر كسي مي‌خواست بر اين نظر خرده‌بگيرد كه منظور از هشت، هشت فرشته‌ است و فرشته تنها نيرو نيست، ولي اين روايت كه مانند قرآن براي حاملان عرش مصداق تعيين‌نكرده‌است،‌ و تنها از باب تشبيه از ‹نفر› يادكرده،‌ حجت را بر آنها تمام‌كرده و گفته‌است كه اكنون چهارند و در روز قيامت هشت خواهندشد و مي‌دانيم كه تاكنون در دانش فيزيك چهار نيرو بيشتر شناخته‌نشده‌اند، پس مصداق هشت كه پيش از رستاخيز چهارند،‌ تنها مي‌تواند همان چهار نيروي شناخته‌شدة امروزي باشد كه در دورة رستاخيز به هشت نيرو مي‌رسند.
الحمدلله‌الذي هدانا لهذا وماكنا لنهتدي لولا ان هداناالله
(برگرفته از سازمان کیهان در قرآن)
برای آگاهی بیشتر در مورد عرش- رابطه آن با دیگر بخشهای کیهان و نقش آن در کیهان به واژه ملاالاعلی بازگشت شود.


غثاءً احوي

سبّح‌ اسم ‌ربّك‌الاعلي ‌الّذي‌خلق ‌فسوّي‌ و الّذي‌قدّر فهدي ‌و الّذي ‌‌اخرج‌المرعي ‌فجعله غثاءً احوي(آیات آغازین سوره اعلی)
مراحل ششگانة آفرينش را كه خداوند بدين گونه در سورة اعلي بيان داشته، در مورد كيهان، ستارگان، گياهان، جانوران، جن‌ها و انسانها، صادق است؛ زيرا همه آفريدة اويند و تنها يك روش را براي همة آفريدگانش به‌اجرادراورده‌، و در آغاز اين سوره به گونه‌اي موجز بيان‌داشته‌است.

روشنگری در مورد مراحل ششگانه آفرینش:
1و2- خلق و تسويه: حضرت علي عليه‌السلام دربارة اين دو مرحله مي‌فرمايد: طبق فرمانش تمام گشت خلقت او (اشاره به كن وجودي دارد) پس كجي‌هاي اشياء را راست گردانيد و حدودشان را واضح و روشن قرارداد.(1)
مرحلة تسويه، مرحلة طراحي‌ و سازماندهي است. مي‌دانيم كه هر پروژه‌اي با بررسي تمام جوانب، ابتدا طراحي، و سپس سازمان‌دهي مي‌شود، و پس از آن به‌اجرادرمي‌آيد. خداوند كريم پروژة آفرينش را در مرحلة تسويه، طراحي‌كرده‌است.

3- تقدير يا مرحلة اندازه‌گذاري براي آفرينش:‌ يعني تعيين اندازه‌هاي ويژه و حدود معين در ذات و صفات و افعال اشياء، كه از آن حدود و اندازه‌ها خارج نشوند و تجهيز آنها به اندازه‌هايي كه مناسب آنهاست.(2)
        خداوند كريم در آيه زير نيز اندازه‌گذاري در تمام آفريدگان را ياداورشده‌است:
قد جعل الله لكل شيء قدراً (طلاق: 3) 

4- هدايت: يعني اشياء با هدايت رباني تكويني به سوي آنچه كه براي آنها تقديرشده، و به نحوي كه تقديرشده، به سيروسلوك بپردازند.(3)

متأسفانه حتي تفاسير معتبري چون «‌الميزان» و « مجمع‌البيان» در مورد آيات «الذي اخرج‌المرعي فجعله غثاءً احوي» ساكتند و تنها همان معناي ظاهري را توضيح مختصري داده‌اند. مسلم است كه اين دو آيه مانند دو آية پيش از خود، به خلق و ايجاد مربوط و پيوسته‌اند. بنابراين با تدبر در اين آيات، در پشت معناي ظاهري واژگاني همچون الذي اخرج‌المرعي(كسي‌كه گياه را رويانيد یا سیر صعودی گیاه) و فجعله غثاءاً احوي(پس آن را خاك‌وخاشاك تيره و سياه گردانيد یا سیر نزولی گیاه)، مي‌توانيم معناهاي كلي‌تري را بيابيم:
در اين زمينه به سه مورد كلي پيرامون آفرينش آفريدگان اشاره مي‌شود:
يكي، مطلق چيزي را از درون چيز ديگري بيرون كشيدن و موجود تازه‌اي ايجاد كردن است؛ كه جز خداوند متعال كسي قادر به چنين كاري نيست. و سپس ايجاد تغييرات و حالات مختلف در موجود تازه، به نحوي كه آن را از صورت اوليه كاملاٌ خارج كرده و به صورتي ديگر درمي‌آورد.
به عبارت ديگر، خداوند سبحان با ايجاد تغيير در اجزاء اشياء، به تغيير در ماهيات آنها مي‌پردازد و از جماد، گياه به وجود مي‌آورد. و سپس با ايجاد تغييري مجدد در اجزاي موجود تازه، به تغيير در اعراض مي‌پردازد و طراوت و رنگ علف تازه را از آن مي‌گيرد و به «خاشاك تيره» كه جزء جمادات است مبدل مي‌سازد.

دوم‌، خداوند سبحان مي‌خواهد با اين كلمات بسيار سادة «اخرج المرعي فجعله غثاءً احوي» به ما بگويد در روند آفرينش كلي كيهان،‌ در اين مرحله شرايط به‌وجودآمدن حيات آغازين را كه همانا وجود نور، اكسيژن، آب و ديگر مواد است، فراهم آورده و باز با تغيير شرايط محيط از طريق ماده، در كار خشك‌وظلماني‌كردن پديده‌هاست. پروردگار سبحان، بدين ترتيب مي‌خواهد تفهيم كند كه همه چيز در تغيير و تحول است جز ذات او كه ثابت و لايتغير است و همه چيز رو به تيرگي مي‌رود جز او كه نور آسمانها و زمين است.
سوم، خداوند كريم پس از خلق كائنات از خلق و بدع دست‌نكشيده و دائما به ايجاد و تغيير مي‌پردازد و به قول خودش «كل يوم هو في شأن» و كيهان و آنچه در آن است، چه ستارگان عظيم، چه گياهان، چه جانوران، چه جنها، و چه انسانها را همواره و هر روزه زنده مي‌كند و مي‌ميراند و بدين گونه رو به تكامل و توسعه به‌پيش‌مي‌برد. مگر او خود نمي‌گويد كه او «يبدء و يعيد» و «فعال لمايريد» است؟
طبق آیات زیر کیهان نیز از شش مرحله آفرینش گذرکرده است:
ان ربكم الله الذي خلق السموات و الارض في سته ايامٍ ثم استوي علي العرش(اعراف: 52 و يونس: 4)
الله الذي خلق السموات و الارض و ما بينهما في سته ايام ثم استوي علي العرش(سجده: 54)
هو الذي خلق السموات و الارض في سته ايام ثم استوي علي العرش(حديد: 5)
مرحلة غثاءً احوي يا سير نزولي يك ستاره همچون خورشيد كه اكنون در حالت سرزندگي و شادابي است، هنگامي آغازمي‌شود كه تمام هيدروژن مركزش سوخته‌شده و به يك ‹غول قرمز› تبديل‌شود. و هنگامي به صورت ‹كوتولة سفيد›ي درمي‌آيد كه تمام منابع سوخت حرارتي هسته‌اي خود را از دست بدهد. در اين حالت جرمش به اندازة خورشيد است ولي در حجمي به اندازة كرة زمين زندگي مي‌كند. در اين مرحله به شكل مادّة استحاله‌يافتة جامدي است و زندگي اين دوره را با گرماي باقي‌مانده از روزگاري كه هستة يك ستاره بود، بسيارداغ آغاز مي‌كند. ولي با گذشت زمان، گرماي خود را به فضا مي‌تاباند و سرانجام زندگي را سرد و تاريك و فراموش‌شده به شكل يك ‹كوتولة سياه›(غثاءاحوي) به پايان مي‌برد.(4)

در مورد چرخة آفرينش گياهان نيز همان معنايي را كه به اختصار در سورة اعلي آورده‌بود، در سورة زمر آية 21 به تفصيل آورده و فرموده‌است:
الم تر ان‌الله انزل من‌السماء ماءً فسلكه ينابيع في‌الارض ثم يخرج به زرعاً(همان اخرج‌المرعي است) مختلفاً الوانه ثم يهيج فتريه مصفراً ثم يجعله حطاماً(همان فجعله غثاءً احوي است) ان في ذلك لذكري لاولي‌الالباب
پس از آن نوبت به آفرينش جانوران و پرندگان و‌ موقعيت آنان در چرخة طبيعت فرامي‌رسد و مي‌فرمايد:
و ما من دابه في‌الارض و لا‌يطير بجناحيه الاّ امم امثالكم مافرّطنا في‌الكتاب من شيء ثم الي ربهم يحشرون(انعام: 38)
ترجمه: نه جنبنده‌اي در زمين و نه پرنده‌اي در هوا با دوبالش پرواز مي‌كند، مگر آنكه امت‌هايي همچون شما(جن و انس) هستند. ما در كتاب آفرينش چيزي را نابجا به‌كارنبرديم و از چيزي كم نگذاشتيم؛ سپس آنان به سوي پروردگارشان فراآورده‌شدگانند.
در مرحلة بعد، خداوند چرخه و گردش آفرينش را در مورد ‹جن و انس› به‌گونه‌اي مشترك مثال‌زده و آورده‌است:
الله‌الذي خلقكم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوه ثم من بعد قوه ضعفاً و شيبه يخلق مايشاء وهوالعليم القدير(روم: 54)
و در آيه‌اي ويژة انسان، آورده‌است كه:
هوالذي‌ خلقكم من تراب ‌ثم من نطفه ثم ‌من ‌علقه ثم ‌يخرجكم ‌طفلاً ثم ‌لتبلغوا اشدّكم ثم‌ لتكونوا شيوخاً(غافر: 67)
صفت‌هايي كه خداوند براي خود در پايان آيات آورده نيز قابل توجه و انديشيدن است: در مورد آفرينش كيهان، عزيزالحكيم و در مورد انس و جن، عليم‌القدير.
بنابراين، اخرج‌المرعاي يك انسان، زايش‌، جواني و شادابي اوست و غثاءً احواي او، پيري، مرگ، و پوسيدن جسم اوست؛ چنانكه در آيه آمد.
خداوند كريم، براي آفرينش و برگشت‌دادن آن نيز يك آية كلي دارد كه تمام آفريدگان(كيهان و آنچه در آن است) را دربرمي‌گيرد:
قل ‌الله يبدؤاالخلق ثم يعيده فانّي تؤفكون(يونس: 34)

نمونه كاري
در اینجا مراحل ششگانة آفرينش را در مورد گياهان بررسي مي‌كنيم: نوع گياه: گندم.
1.خلق: ماية‌ اولية گندم با كن وجودي به‌وجود‌آمده(اذا اراد شيئً ان يكون فيقول له كن فيكون) 
2.تسويه: در اين مرحله دانة گندم طراحي و سازماندهي مي‌شود و مشخص مي‌گردد كه چه‌سودي بايد داشته‌باشد، ‌به‌چه‌كار بيايد، شكل گياه آن چگونه باشد و چگونه بايد مصرف شود، و
3.تقدير: دانه‌اي با اين ويژگي‌ها، خود، بايد چه‌اندازه‌اي داشته‌باشد؟ هنگامي كه به شكل يك گياه درامد تا چه اندازه رشدكند؟ طول و عرض برگهايش چه‌اندازه‌اي باشد؟‌ اين گياه درچه مدتي بايد به اوج شكوفايي برسد؟ خوشه‌هايش چه اندازه‌اي داشته‌باشد؟ و در هر خوشه چند عدد دانه وجودداشته‌باشد؟ و
4.هدايت: پس از كاشته شدن، اين خداوند است كه از قبل پيش‌بيني‌هاي لازم را كرده و مشخص‌شده با توجه به شرايطي كه بايد وجودداشته‌باشد، چگونه از زمين سربراورد و رشدكند.
5.اخرج‌المرعي: رويش دانة گندم و سيرصعودي آن است، تا به گونة خوشه‌اي سرسبز و شاداب درآيد.
6.فجعله غثاءً احوي: سير نزولي اين گياه است تا از سرسبزي و شادابي، رو به زردي گذارد، قهوه‌اي شود، سياه‌شود،‌ و به خاك‌وخاشاك(حطام) تبديل‌گردد.
خداوند كريم همة اين موارد را در دانة گندم و در «دي. ان. آ» آن نهفته‌است.‌ جل‌الخالق!!(برگرفته از مراحل ششگانه آفرینش)

بازگشت‌ها:
1. نهج‌البلاغه خطبة 90،‌ فرازهاي 20 و 21
2و3. تفسير الميزان، ترجمه از متن عربي
4. پيام يونسكو: مهر 1365



فرعون

قرآن سیستم برهم تنیده ای است که همه چیز را در خود جمع دارد حتی مقوله هایی همچون آزادی و دموکراسی. یکی از داستانهای جالب- مهم- پرارزش و پرباری که در قرآن کریم زیاد به آن پرداخته و بها داده قصه موسی و فرعون و بنی اسرائیل است. واژگان موسی 136 و فرعون 74 بار در قرآن تکرار شده که پس از نام جلاله الله و برخی واژگان مربوط به آن بیشترین فراوانی نامهای علم را به خود اختصاص داده اند.
خداوند منان موضوع آزادی و دموکراسی را از طریق داستان موسی و فرعون در سوره های مختلف از جمله طه(نود آیه)- قصص(چهل و پنج آیه)- یونس(سی و پیج آیه) یاداورمان شده بویژه آیاتی که مربوط به گفت وگوی موسی و فرعون میشود.     
فرعون به هنگام غرق شدن به خدای یگانه ایمان آورده و بر زبان میآورد که معصیتکار و از مفسدین بوده و در آیات دیگر خداوند او را طاغی- خاطی- مسرف و مستکبر میخواند ولی هیچگاه او را جبار(دیکتاتور) نیمخواند و حتی به شخص او عنوان ظالم(ستمگر) نمیدهد. بنابراین واژه ساختگی تفرعن از ریشه فرعون به معنای دیکتاتور منشی در فرهنگ قرآن جایگاهی نداشته و مردود است. (برگرفته از آزادی و دموکراسی در قرآن)


قرآن

الرحمن، علّم القرآن، خلق الانسان، علّمه البيان. این آیه ها در آغاز  سوره الرحمن آمده اند. ديگر آيات اين سوره نيز غالباً به بيان ‹پديده ها› و نعمت‌هايي مي‌پردازند كه به جن و انس عطاشده است.

روشنگري:
الرحمن صفت مخصوص حق است كه مي‌تواند به جاي ‹الله› بنشيند، به‌گونه‌اي كه معني جمله عوض نشود(قاموس قرآن ‍واژه الرحمن). با در نظر گرفتن اين موضوع، به‌كاررفتن پنجاه و هفت مورد كلمة ‹الرّحمن› در قرآن، هريك‌، منظور خاصي را مي‌رسانند. در اين آيه ‹الرحمن› صفت ‹ايجادكننده› را براي خداوند مي‌رساند. در اين مورد ذكر نكاتي لازم است :
ـ ‹قرأ› هم معني ‹خواندن› را مي‌دهد و هم ‹پديد‌آوردن›.
ـ ‹قرآن› كه از ريشة قرأ است، گاهي به عنوان اسم مصدر مي‌آيد و معني ‹پديدآوردن› را مي‌دهد؛ مانند: انّ علينا جمعه و قرآنه فاذا قرأناه فاتّبع قرآنه ثمّ انّ علينا بيانه(قيامت 17،18و 19)
ترجمه(خداوند به رسول گرامیش میفرماید): گرداوری و پدید آوردن آن(قرآن کریم) برماست پس هنگامی که آن را پدید آوردیم(کامل و تمام تدوین کردیم) از پدید آمده(تدوین شده) آن پیروی کن. سپس همانا بيان‌كردن آن بر ماست.

ـ اما اگر به عنوان اسم بيايد، يا ‹خاص› است به معني ‹قرآن كريم›، يا ‹عام› است به معني ‹پديده› يا ‹خواندني›.
از اين جهت خداوند ‹قرآن› را ‹قرآن› ناميده است كه ‹پديده›‌اي است عظيم و ‹خواندني›. و نيز پديده‌اي است كه آغازش نيز با خواندن بوده‌است: ‹اقرأ بسم ربك الذي خلق›. و باز در آغاز خواندن، آغاز پديد‌آوردن هستي(آفرينش) را نيز ياداورشده‌است. اگر غير از اين بود عجيب مي‌نمود زيرا كه ‹قرآن› كتاب ‹نظري› هستي و ‹آفرينش› كتاب ‹عملي› آن است.
بنابراین هر‹پديده›‌اي را كه خداوند آفريده‌باشد، وجوددارد. اگر كسي باشد كه اين ‹پديدة› موجود را درك‌كند و بخواند، ‹خواندني› مي‌شود؛ وگرنه، تنها به عنوان ‹پديده› باقي مي‌ماند. به همين دليل فرمود: الرّحمن علّم‌القرآن خلق‌الانسان علّمه‌البيان

با اين روشنگري معناي اسمي قرآن در برخي آيات(یازده آيه در هشت سوره) بدين قرار است:
سوره                      آيه                 نوع اسم
12(يوسف)          2و3          خاص
13(رعد)             31            هردو: پدیده ای- قرآنی
17 (اسراء)          106          هردو: پدیده ای- قرآنی
17 (اسراء)          78            عام
20 (طه)             113          خاص
39 (زمر)            28            خاص
41(فصلت)          3، 44        خاص
55(الرحمن)           2            عام
72(جن)              1             هردو: پديده عجيبي، قرآن عجيبي

گفتيم كه قرآن كريم نمود نظري تمام عالم امكان يعني هستي است؛ به همين دليل و با توجه به آية 19 سورة قيامت(ثمّ انّ علينا بيانه) كه در بالا آمد، معلوم مي‌شود كه واژة ‹بيان› در سورة الرحمن معناي بيانه(بیان همه اجزاء هستي) را میدهد، چنانكه فرمود ‹علم آدم‌الاسماء كلها› و خداوند كريم، هم براي دوگونگي معنا و هم براي تزيين و هم‌قافيه‌شدن آيات، به صورت بیان آورده‌است.

چند معني براي ‹علم› از المنجد(كتاب و نرم‌افزار):
علم: آفرينش يا آنچه در احاطة آسمان است.
علّم‌الامر: آگاه‌شد،‌ استواركرد كار را.
قريءالشيء قرآناً: فراهم‌(پديد)آورد چيزي را فراهم‌(پديد)آوردني

با توجه به موارد بالا، «علّم‌القرآن»، «برپاداشت پديده(هستي) را» معني‌مي‌دهد؛ كه ياداور ‹قامت‌السموات‌والارض› است. بنابر آنچه كه آمد، ترجمة آيه چنين مي‌شود:

رحمن(هستي‌بخش) پديده(هستي) را برپاداشت و استوارگردانيد؛ انسان را آفريد؛ بيان (آن پديده يا هستي) را به او آموخت. (برگرفته از گامی در خودشناسی یا قصه هستی)

پیرامون واژه قرآن بیشتر بدانیم:
اقم الصلوه لدلوک الشمس الی غسق اللیل و قرآن الفجر ان قرآن الفجر کان مشهودا  (بنی اسرائیل: 78)
ترجمه: نماز را برپا دار به هنگام گرایش خورشید به مغرب تا تاریکی شب و پدیده فجر همانا که پدیده فجر دیدنی است.
پیرامون این آیه و معنای قرآن برخی مفسرین قرآن الفجر را نماز صبح دانسته اند. ولی آیه اشاره به نماز ندارد بلکه اشاره به زمان نماز دارد و اگر قرآن را پدیده یا پدید آمدن بدانیم درستتر است. پس واژه قرآن اگر اسم باشد به معنای خواندنی- پدیده و پدید آمده و اگر اسم مصدر باشد به معنای پدید آوردن و پدید آمدن است و فعل "قرا" جدا از خواندن معنای پدید آوردن و پدید آمدن نیز میدهد و این معناها را خود قرآن کریم ایجاد کرده و به چنین صورتی در فرهنگها نیست. این معناها با تدبر و کنار گذاردن همین آیه و آیات دیگری که در بالا آمد به دست میآید.(برگرفته از برخی تفاوتهای فقهی میان شیعه و سنی)



کتاب حفیظ

أءذاكنّاتراباً ذلك رجع بعيد قد علمنا ما تنقص‌ الارض منهم و عندنا كتاب حفيظ ق:3و4
در این دو آیه ابتدا پرسش انكارآميز كافران پيرامون بازسازي بدن انسان در روز رستاخيز است. پس از آن پاسخ قرآن: به درستي كه ما دانستيم آنچه را كه زمين از آنان میکاهد. زيرا زمين بدن انسان را پس از مرگ تجزيه‌مي‌كند. سپس مي‌فرمايد: نزد ماست كتابي كه بسيارنگهدارنده(اطلاعات) است؛ با توجه به اينكه همه‌چيز تجزيه شده و ظاهراً چيزي براي زنده‌شدن دوباره وجودندارد.
چه چيزي بسيارنگهدارندة اطلاعات است؟ اگر از يك دانشمند زيست‌شناس بپرسيد، پاسخ خواهدداد بسيارنگهدارندة اطلاعات در زمينة بازسازي انسان و ديگر جانداران، تنها دي. ان. آ. مي‌تواند باشد؛ كه همگي ويژگي‌هاي وراثتي و اكتسابي انسان مرده‌اي را كه چندين سال زندگي‌كرده،‌ در خود حفظ و نگهداري‌كرده و به‌مانند جعبه‌سياه هواپيمايي مي‌ماند كه سرگذشت هواپيما را بازگومي‌كند، با اين تفاوت كه جعبه سياه هواپيما تنها مي‌تواند تااندازه‌اي سرگذشت زندگي و مرگ هواپيما را بازگو كند، ولي هرگز نمي‌توان به وسيلة‌ آن هواپيما را بازسازي كرد ولی با دی. ان. آ. می توان بدن انسان رابازسازی کرد.

DNA_helixآري كتاب يا رايانه‌اي به نام دي. ان. آ. وسيله‌اي در دست خداوند است (وعندنا) تا بدن انسان، جن و ديگر جانداران را براي روز رستاخيز بازسازي كند؛ البته اكنون دانش به جايي رسيده‌است كه دانشمندان نيز مي‌توانند با روش همانندسازي چنين كاري را در همين جهان انجام دهند و دانش انسان را براي شناخت بهتر روز رستاخير(ذلك يوم‌الخروج ـ ق:42) و چگونگي خروج (كذلك‌الخروج ـ ق:11) بالاببرند و ديگر انسان امروزي همانند انسان دوران جاهليت پرسش‌هايي را(كه بسياري از آنها در قرآن آمده) مطرح نكند، و به رستاخيز به عنوان واقعه‌اي حتمي و فهميدني ايمان بياورد؛ و نه بعيد و دور از ذهن كه از قول كافران در قرآن آمده (ذلك رجع بعيد).
(برگرفته از مقاله چهارپایان ویژه قرآنی یا ژنتیک قرآنی)
http://wscdn.bbc.co.uk/worldservice/assets/images/2013/02/28/130228104435_james_watson_304x171_bbc_nocredit.jpg
جیمز واتسون تنها فرد از چهار کاشف اصلی دی‌ان‌ای که هنوز زنده است. او که همیشه شخصیتی جنجالی بوده، ابتدا مدیر پروژه ژنوم بود، اما به دلیل اختلاف با رئیسش از این پروژه کنار رفت
پروژه ژنوم انسان که در واقع تعیین توالی بازهای ۲۰ تا ۲۵ هزار ژن بدن انسان است، رسما از سال ۱۹۸۸ میلادی و به مدیریت جیمز واتسون آغاز شد.
واتسون چهار سال بعد مجبور به استعفا شد و این پروژه که به مدت ۱۵ سال تصویب شده بود، با توجه به همکاری بین‌المللی در سال ۲۰۰۰ میلادی به مرحله پیش‌نویس رسید و در سال ۲۰۰۳ میلادی کامل شد. این پروژه به صورت کتابی در ۱۳۰ جلد منتشر شده که اکنون در دانشگاه لستر به نمایش گذاشته شده است و یک دور روخوانی آن ۹۰ سال طول می‌کشد.
کشف دی‌ان‌ای را بسیاری با قدم گذاشتن روی ماه مقایسه کرده‌اند. قدمی کوتاه برای انسان و جهشی بزرگ برای بشریت. تحولی که هنوز در مرحله نوزادی است و هنوز راه زیادی در پیش دارد.


كتاب مبين

و ما من دابه في‌الارض الاعلي‌الله رزقها و يعلم مستقره و مستودعها كل في كتاب مبين(هود:6)
خداوند در اين آيه به صراحت دارد از زمان حال سخن مي‌گويد و مي‌فرمايد هيچ جنبنده‌اي در زمين نيست، مگر آنكه روزي او بر خداست، و خداوند جايگاه هميشگي و موقت او را مي‌داند. سپس مي‌گويد همة اينها در كتابي(نكره به‌كاربرده‌شده) آشكار و گويا وجوددارد.

معني ظاهري كتاب مبين، كتابي گويا، روشن، آشكار، بيان‌كننده، و غيره است. با يك مثال ساده، روشن‌مي‌شود كه كتاب مبين چيست:
مي‌دانيم هر مديري كه بخواهد رفت‌وآمد و وظيفه‌شناسي كاركنان خود را همواره و روزانه كنترل‌، و حق هركس را درست اداكند، اگر بتواند از دستگاههاي پيشرفته استفاده كند، يك دستگاه تلويزيون مداربسته مي‌خرد و كارمي‌گذارد.
سؤال اينجاست كه خداوند حكيم كه از سويي همه‌ كارهايش از روي حكمت است و از سوي ديگر «ابا‌الله ان يجري‌الامورالاّ باسبابها»، براي خود يك تلويزيون مداربستة ويژه خود(نه از نوع زميني آن) ندارد؟ بويژه اگر بخواهد در روز قيامت به ما نشان دهد، که چه کاره بوده ایم و حجت را بر ما تمام كند؟ العاقل يكفي بالاشاره.

کرسی
با وجود آيات بسياري كه در مورد عرش در قرآن آمده، پيرامون كرسي تنها يك آيه وجوددارد كه در اين تفاوت شمار آيه‌ها نيز نكته‌‌اي نهفته است:
وسع كرسيّه‌السّموات والارض ولايؤوده حفظهما و هوالعلي‌العظيم(بقره: 255)
تنها چيزي را كه از قرآن دربارة‌ كرسي مي‌توان كشف‌كرد و بايد آن را به يادداشته‌باشيم،  اين است كه اگر خداوند خود را نسبت به ‹عرش› با واژة ‹رب› توصیف و عرش را تا اندازه‌اي به عنوان چیزی مادي که وجود خارجي دارد معرفی کرده، براي ‹كرسي› از همان نيز دريغ‌كرده و تنها گستردگي را براي آن قائل‌شده و مي‌توان گفت كرسي تنها ‹عنوان› است و وجود خارجي ندارد؛ همان گونه كه از برخي روايات به اين حقيقت مي‌توان رسيد.
چگونگي كرسي در رابطه با عرش
از روايت‌هاي معدود ولي بسيارمهمي كه در اين زمينه وجوددارد و در ‹قاموس قرآن› آمده، بهره‌مندمي‌شويم:
ـ از امام جعفر صادق:
السموات‌والارض و جميع ما خلق‌الله في‌الكرسيّ
الكرسيّ وسع‌السموات والارض، والعرش و كلّ شيء خلق‌الله في‌الكرسي
ـ از رسول اكرم(ص): ماالسّموات‌السّبع والارضون‌السّبع في‌الكرسيّ الا كحلقه ملقاه بارض بلاقع و انّ فضله علي‌العرش كفضل‌الفلات علي‌الحلقه
از اين سه روايت نكته‌هاي بديعي در مورد شناخت و جايگاه ارزشي و مادي هر يك از ‹عرش› و ‹كرسي› به‌دست‌مي‌‌آيد، و مشكل‌گشاي مسائل كيهان‌شناسي طبيعي و قرآني است: و چه‌نيكو، چه‌زيبا، و بسیار خوب و بي‌بديل ترسيم و به‌تصويركشيده‌شده‌اند. به تحليل آنها مي‌پردازيم:
ـ از حديث‌هاي نقل‌شده از امام صادق(ع) متوجه‌مي‌شويم كه كرسي همة آنچه را كه خداوند آفريده يعني كل كيهان را شامل مي‌شود.
ـ و از حديث رسول اكرم مشخص‌مي‌شود كه جايگاه مادي و ارزشي ‹عرش› و ‹كرسي› چگونه است:
ـ از سويي، جايگاه آسمان‌ها و زمين‌هاي هفتگانه در كرسي، مانند يك حلقة آهني(چيزي كه مادي است،‌ وزن دارد، و وزنش هم سنگين است.) در يك بيابان بي‌آب‌وگياه است.(كه هيچ چيزي جز همان حلقة آهني در آن نمود واقعي ندارد.)
ـ از سوي ديگر، برتري كرسي بر عرش همانند برتري آن بيابان است كه اكنون آبادشده ولي عرش تنها همان ويژگي‌ها را كه براي حلقة آهني آمد، دارد: يعني سنگيني و هيمنه.

نتيجه‌گيري:
ـ سنگيني كيهان در عرش است و گستردگي كيهان در كرسي است.
ـ كرسي همان پوسته(لاك) حلزون كيهاني، و حدفاصل هستي و نيستي است. به زبان كيهان‌شناسي اين پوسته دربرگيرندة فضا ـ زمان(جاي‌گاه) است، و با گسترش آن، جاي‌گاه نيز بيشتر به‌وجودمي‌آيد.
ـ ‹عرش› واقعي است و ‹كرسي› مجازي، و تنها نام و عنواني قرآني براي حلزون كيهاني است. در قرآن از كرسي يك بار يادشده تا چيز مهمي مثل ‹جاي‌گاه› در اين كتاب جامع از قلم نيفتد. ولي از عرش نظر به مسائل مختلف، بسيار يادشده‌است.

کعبین
اذا قمتم الی الصلوه فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق وامسحوا برؤسکم و ارجلکم الی الکعبین(مائده:6). در طول زندگی هرگاه به هنگام خواندن قرآن به این آیه میرسیدم پیش خود میگفتم آیه خیلی روشن است چرا سنیها پاهای خود را میشویند و بر ما که مسح میکشیم خرده میگیرند؟ ولی اگر در آیه دقت کنید میبینید که رؤس مجرور است(دلیلش این است که ب آن را مجرور کرده) ولی ارجل منصوب است. اگر آیه را ادامه دهید میبینید که در مورد تیمم چنین آمده است: فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه و ایدی در اینجا مجرور است. دانستم که اگر ارجل به واسطه برؤوسکم مجرور بود میشد به مسح کردن ربطش داد ولی چون منصوب است تنها به پیش از وامسحوا برمیگردد. یعنی خداوند گفته فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق و ارجلکم الی الکعبین(بشویید رویهایتان را و دستانتان را تا آرنج و پاهایتان را تا دو استخوان برجسته) ولی چون خواسته است ترتیب وضو را نیز یاداور شود مسح سر را پیش از شستن پا آورده است.
از سوی دیگر همان گونه که خداوند در مورد مسح سر در وضو و مسح صورت و دستها در تیمم حد مسح را مشخص نکرده و به سنت و عقل واگذار کرده است اگر منظور نظرش مسح کشیدن پا بود هیچ لزومی نداشت تا حد آن را مشخص کند. پس به یقین منظور خداوند شستن پا بوده که حد آن را نیز مشخص کرده است. گذشته از اینکه مسح کشیدن پا تا کعبین بی معنا و ناممکن است و خداوند در قرآن کریم همواره از بیان سخنان بیهوده پرهیز کرده است زیرا قرآن کتاب ایجاز است نه کتاب افزون گویی.
غرض از معنی کردن این آیات مخالفت با مسائل شرعی نیست بلکه نظر آن است که آنچه خدا گفته به آگاهی مردم برسد. (برگفته از برخی اختلافهای فقهی میان شیعه و سنی)

مارج من نار
خلق‌الانسان من صلصال كالفخار و خلق‌الجان من مارج من نار(الرحمن: 14-15)
يعني خداوند انسان را از گل خشكيدة شبه‌سفال، و جنها را از شعلة بدون دود(حرارت) آفريد.
خداوند كريم در اين دو آيه ماية اولية تشكيل‌دهندة جسم انس و جن را مشخص‌مي‌سازد و در آيه بعد بر هر دو منت‌مي‌گذارد كه اين دو ويژگي نعمتهايي‌ است كه به هر يك از شما عطا شده و اگر غير از اين مي‌بود، شايسته شما نبود.
آيات 26 و 27 سورة حجر نيز در اين زمينه است: ولقد خلقناالانسان من صلصال من حمأ مسنون والجان خلقنه من قبل من نارالسموم. يعني به‌درستي كه انسان را از گل خشكيدة لجن مانده‌شده و جنها را پيش از آن از حرارت بسیار سمی آفريديم.
برای دانستن مفهوم نارالسموم مثالی وجوددارد. حرارت و دود بی رنگی که از سوختن گازهای خانگی به وجود میآید و در آبگرمکنهای گازی بیشتر مصداق پیدا میکند نارالسموم است که هم حرارت است و هم سمی و کشنده است ولی دیده نمیشود.
دو مثال براي فهم مايه‌هاي اولية انس و جن:
مثال اول در بارة انسان:‌ اگر در فصل تابستان، به بيابانهاي خوزستان سفركنيد، مي‌توانيد ماية اولية انسان را ببينيد. همه‌ جاي زمين ترك‌خورده‌است و شما نمي‌دانيد زير اين لاية ترك‌خورده چيست. ولي اگر زمين را كمي بكنيد، گل تيرة سبزرنگ و چسبنده‌اي را مي‌بينيد كه در زمستان گذشته لجن بوده و با گذشت چندماه به اين صورت درامده است. و به ياد آيه‌اي ديگر از قرآن در همين زمينه مي‌افتيد كه مي‌گويد«ما آنان را از گل چسبنده آفريديم» صافات:11 
پس لاية زيرين كه گل است و شرح آن رفت، «حمأمسنون» بوده كه اكنون «طين‌لازب» شده‌است و لاية بالايي همان طين لازب است، كه پس از چندماه خشك‌شده، ترك ‌خورده و به ‹گل خشكيده› يا «صلصال» تبديل‌شده‌است.
در قرآن كريم آيات بسياري وجود دارد كه انسان از خاك(تراب) و گل(طين)  خلق‌شده. در آيات فوق شكل نهايي گل به‌كارگرفته را بيان‌كرده، و تنها در آية اخير چسبندگي آن را نيز آورده‌است. پس نتيجه‌مي‌گيريم كه مادة اولية انسان به ترتيب اين مراحل را طي‌كرده‌است:
 اول خاك بوده،(تراب)
سپس خاك با آب مخلوط ‌شده و گل شده،(طين)
سپس گل پرآب(شل)، مانده و لجن شده،(حمأ مسنون)
سپس لجن، مانده و سفت‌شده، به اندازه‌ا‌ي كه ليزي و چسبندگي آن از بين نرفته.(طين لازب)
سپس اين گل چسبنده، مانده‌ و خشك‌شده و جسم انسان را پديدآورده‌است.(صلصال)
در زبان فارسي اصيل، به گل لجن‌شدة چسبنده، خرد(به فتح خ) گفته‌‌مي‌‌شود.
مثال دوم دربارة جن: باز در فصل تابستان به همان بيابان مي‌رويم. تفتيده‌شدن زمين بيابان، چنان حرارتي را دارد كه گاهي به شكل سراب درمي‌آيد. همان سرابي كه از دور به آبي گوارا مي‌ماند و هاجر(ع) را هفت بار درپي‌خودكشاند. سراب چيزي نيست جز تجسم حرارت كه گهگاه به روشهاي ديگري نيز مي‌توان آن را ديد. و ‹حرارت›(مارج من نار) همان چيزي است كه خداوند آن را ماية آفرينش جن قرارداده‌است.
(برگرفته از جن در قرآن)   


ما سکن فی اللیل و النهار

و له ما سکن فی الیل و النهار و هو السمیع العلیم(انعام: 13)

با خواندن این آیه این پرسش پیش میآید که چه چیزهایی در این کیهان وجود دارد که در شب و روز ساکنند؟ ولی ممکن است منظور خداوند تنها این نباشد که در کیهان چیزها و جاهایی وجوددارد که زمان بر آنها میگذرد ولی ساکنند بلکه ممکن است بدین دلیل ساکنند که زمان بر آنها نمی گذرد. یعنی بجز عرش که زمان بر آن نمیگذرد جاهایی دیگر و چیزهایی وجوددارد که بی زمان اند. پاسخ به این پرسش با پیشرفتهای کیهانشناسی در آینده ممکن خواهد شد.(برگرفته از فهم قرآن)

الم تر الي ربك كيف مدالظّل ولو شاء لجعله ساكناً ثم جعلناالشمس عليه دليلا ثم قبضناه الينا قبضاً يسيرا(فرقان: 45 تا 55)
ترجمه: آيا به سوي پروردگارت نمي‌نگري كه چگونه سايه را كشيد؛ و اگر مي‌خواست همانا آن را ساكن قرارمي‌داد. سپس خورشيد را دليلي بر آن قرارداد. سپس آن را به سوي خود برگرفتيم برگفتني شدني.

اینکه چگونه خداوند سایه را ساکن قرار میداد اندیشیدنی و تفکر برانگیز است!! قرآن کریم با این آیه فیزیکدانان و نیز اخترفیزیکدانان را به چالش کشیده است!! 


مشرقین و مغربین
رب المشرقین و رب المغربین(الرحمن: 17)
(مسكوني‌بودن برخي سيّاره‌ها)
معنی: پرورنده دو مشرق و پرورنده دو مغرب
در اين زمينه دو ديدگاه مي‌تواند وجودداشته‌باشد. ولي پيش از بيان دو ديدگاه لازم است بدانيم از آنجا كه مشرق و مغرت به ساكن(موجود متفكر) وابسته است و نه مسكون (سياره)، پس اگر سياره‌اي ساكني نداشته‌باشد، كاربرد واژة مشرق يا مغرب براي آن واهي است.
ديدگاه اول:
چون همة سياره‌ها كروي هستند، پس بايد در مورد كرة زمين بگوييم يا داراي بي‌نهايت مغرب و مشرق است، و يا فقط يك مغرب و يك مشرق دارد. و چون مخاطب اين سوره جن و انس است، نتيجه‌ مي‌گيريم كه يكي از سيارات ديگر در اختيار جنهاست.
ديدگاه دوم:
آيه اشاره به دو جهان با مشرق‌ها و مغرب‌هاي جداگانه بر روي كرة زمين دارد كه جهان ديگري كه ما نمي‌شناسيم، جهان جنهاي روي زمين باشد.
در تأييد اين ديدگاه،‌ مي‌توان به سورة رعد آية 3 استنادكرد كه مي‌فرمايد خداوند از هر ميوه‌اي دو جفت آفريده‌است.(كه يك جفت آن براي جن‌هاست ـ اين را از آية 50 سورة الرحمن: ‹فيهما من كل فاكهه زوجان› نيز مي‌توان دريافت) در آية بعد گوشزدمي‌كند كه برروي زمين «قطع متجاورات»(پاره‌هايي دركنارهم) وجود دارد.

نظر به اينكه در آيات 11 از هود، 15 از حجر، و 27 از يونس، «قطع من‌الليل» آمده كه به ‹پاره‌اي از زمان› اطلاق شده‌است، و از آنجا كه يك نظرية علمي مي‌گويد كه بر روي همين كرة ما دو و يا چند جهان در كنار يكديگر ولي با يك فاصلة زماني وجود دارد كه موجودات ساكن در هر جهان، يكديگر را حس نمي‌كنند؛ به نظرمي‌رسد كه منظور قرآن كريم دراين آيه اشاره به اين جهان‌ها و از جمله جهان جنهاي روي زمين باشد. زيرا در غير اين صورت مساله بسيار ساده به نظر مي‌رسد و نيازي به آن نبود كه خداوند در پايان آيه بفرمايد «ان في ذلك لايات لقوم يعقلون».

البته آية رب‌المشرقين و رب‌المغربين به گونه‌اي‌است كه با هيچ‌يك از دو ديدگاه در تضاد نيست و میتواند جمع آن دو نیز باشد.(برگرفته از جن موجودی که از نو باید شناخت)



مشارق(ملأالاعلـي را ببینید)


ملأالاعلـي

رب‌السموات‌والارض و مابينهما و رب‌المشارق انا زيناالسماءالدنيا بزينه‌ الكواكب و حفظاً من ‌كل ‌شيطان مارد لايسّمّعون الي ‌الملأ الاعلي و يقذفون من‌كل جانب(صافات: آيات 5 تا 8)

در فلسفة جهان‌شناسي پيشينيان ‌آمده‌است كه عالم امكان سه بخش دارد:
‹عالم لاهوت› كه جز خداوند، مخلوق بدان راه ندارد.
‹عالم ملكوت› كه جايگاه فرشتگان‌ و ارواح است.
‹عالم ناسوت› كه همان عالم پيدا يا جهان ماده و آفريدگاني است كه با همة بزرگي و عظمتي كه دارد، انسان مي‌تواند بخشي از آن را با وسايل لازم و بخشي ديگر را بدون وسيله ببيند و درك‌كند.
شناسنامة‌ بخش‌هاي كيهان طبق آیه بالا
ملأالاعلـي = عالم لاهوت يا بالاترين جهان كه حتي شنود از آن براي شياطين ممنوع است.
مـشـارق  = عالم ملكوت يا جهان نورونيرو؛ كه تاريكي و شب، و نيز انس‌وجن به آن راه ندارند.
سماءالدّنيا = عالم ناسوت يا آسمان پايين يا جهان پيدا(ارض) كه شيطان‌هاي سركش به آن راه ندارند.

در پیرامون بخش میانی کیهان(مشارق)
گفتني‌است از ديدگاه قرآن، نه‌تنها جهان‌هاي پيدا و پنهان در تغيير و تبادل هستند، بلكه جهان ميانه نيز از ثبات برخوردار نيست. در زمينة شمار نيروها و تحول در آنها، گفتار قرآن‌ چنين است:
الحمدلله فاطرالسّموات والارض جاعل‌الملئكه رسلاً اولي اجنحه مثني و ثلاث و رباع يزيد في‌الخلق مايشاء انّ‌الله علي كل شيء قدير(فاطر: 1)
ترجمه: سپاس خداوندي را كه شكافندة آسمان‌هاوزمين(كيهان) است. قراردهندة فرشتگان است فرستادگاني؛ كه داراي دو، سه، و چهار بال(بازو، نيرو، سو ـ چنانكه مي‌گويند دو بال يا دو نيروي علم و ايمان) هستند. مي‌افزايد در آفرينش آنچه را كه بخواهد. همانا كه خداوند بر هرچيزي تواناست.
        از اين آية شريفه برمي‌آيد كه عالم ملكوت نيز جهان ثابتي نيست؛ و خداوند بر تعداد فرشتگان، يا بر تعداد نيروهاي هر يك از فرشتگان، و يا هردو مورد، مي‌افزايد. و چون همواره مي‌افزايد(يزيد ـ چنانكه در روز رستاخيز اين چهار نيرو به هشت نيرو افزايش خواهد يافت.)، پس اين جهان تنها سيرتكاملي دارد و نيستي تاكنون در آن راه نداشته؛ همان‌گونه كه از آن به عنوان «مشارق» يادكرد كه همه طلوع و شروق است، و نشان از افول و غروب ندارد.

بخشهای کیهان را بهتر بشناسیم:
عالم غيب يا جهان پنهان = عالم لاهوت + عالم ملكوت + عرش

سموات‌والارض و مابينهما = آسمان‌های هفتگانه که عالم ملکوت را نیز شامل میشود.

آسمان‌‌هاي هفتگانه + عرش = كل كيهان(ما سوی الله)

آسمان‌هاي هفتگانه، همة آفريده‌ها جز عرش را دربرمي‌گيرند. عرش منبع تغذية آسمان‌هاي هفتگانه است.

دو نكته:
ـ ‹ما بينهما› يا ‹آنچه ميان آن دو›، معني ‹آنچه كه درحدفاصل آن دو باشد› نمي‌دهد؛ بلكه ‹آنچه در آسمان‌‌ها و زمين› يا ‹آنچه در آسمان‌هاي هفتگانه هست› معني‌مي‌دهد. بنابراين مفهومي كلي است و عنوان ويژه‌اي براي بخشي از كيهان را دربرندارد. اين مفهوم از برابرگذاري دو آية زير به‌دست‌‌آمده‌است:
لله ملك‌السموات‌والارض و ما بينهما(مائده: 17)
لله ملك‌السموات‌والارض و ما فيهن(مائده: 120)

ـ اينكه چرا عرش را جدا از آسمان‌هاي هفتگانه دانستيم، استنادمان به آية زير و ديگر آيه‌هايي است كه اين مفهوم را مي‌رسانند: قل من‌ رب‌السموات‌السبع و رب‌العرش‌العظيم(مؤمنون: 86)


من فی السموات(مسكوني بودن برخی سياره‌ها)

یسئله من فی السموات والارض کل یوم هو فی شأن(الرحمن: آيه 29)

هركس كه در آسمانهاوزمين(كيهان) است از او درخواست دارد. او هر زمان در شأني‌است.
گذشته از مطالبی که زیر عنوان مشرقین و مغربین آمد اين آيه نيز تأييدي ‌است بر مسكوني بودن برخی از سیاره ها. اگر گفته شود منظور از كساني كه در آسمان هستند و از او درخواست دارند ملائكه هستند، اين نظر به دلايل زير ردمي‌شود:
اولاٌ: اگر ملائكه باشسند، چرا خداوند منتش را بر سر انس‌وجن مي‌گذارد و مي‌فرمايد: فباي‌آلاء‌ربكما تكذبان؟
 ثانياٌ: ملائكه يك بعدي هستند و ذاتاٌ چيزي نياز ندارند تا از خداوند درخواست ‌كنند. بنابراين خداوند مي‌فرمايد هركس از شما(جن و انس) كه در ديگر سیاره ها قراردارد، به خداوند نيازمند است و او هر لحظه به نسبتي كه مورد درخواست قرار ‌مي‌گيرد و نيازي را پاسخ مي‌دهد، در شأني واقع مي‌گردد.
آيات زير نيز دلايلي است بر مسكوني‌بودن ديگر سياره‌ها از ديدگاه قرآن:
يونس 66، اسرا 55، مومنون 71، نمل 65، و 87 روم 18و 26، انبيا 19، نور 41، شوري 29، حج 18، زمر 68، مريم 93 تا 95، فصلت 38، رعد 15
(برگرفته از جن موجودی که از نو باید شناخت)


مواقع‌النّجوم

فلا اقسم بمواقع‌النّجوم و انه لقسم لو تعلمون عظيم(واقعه: 75 و 76)
اين دو آيه، بسيار محكم و پرصلابتند؛ بويژه به‌‌گونه‌اي كه خداوند براي آنها سوگنديادكرده(فلااقسم) و با پشت‌بندي كه در آية بعد براي آنها آورده بسيار ارزشمند و كارساز و مهمّند.
بي‌شك، خداوند منّان، مطلب‌هاي مهمي را در ضمن آنها به ما ياداوري‌مي‌كند. هرچند به‌هيچ‌روي نمي‌توان چنين آيه‌هايي را به‌خوبي ترجمه كرد و مفهوم آنها را به زباني ديگر برگرداند، ولي براي آشنایی ميتوان چنین ترجمه کرد:
پس سوگند به جايگاه‌هاي ستارگان(و جايگيري آنها نسبت به‌يكديگر)،‌ و همانا كه اين سوگند اگر بدانيد(كه سخت است درك‌كنيد) بسيار باشكوه‌وعظمت است.
امروزه جايگاه‌ ستارگان در دانش كيهان‌شناسي و نجوم بر كسي پوشيده‌ نيست و خداوند خواسته است با اين دو آيه، چنين امر مهمي را به ما گوشزدكند. براي درک مجملی از "سوگند ‌خداوند به جايگاه‌هاي ستارگان"(فلااقسم بمواقع‌النجوم) نوشتة زير را با دقت بخوانيد تا بدانيد كه تنها با پيشرفت دانش بشري است كه آيات قرآن‌‌كريم به‌درستي تفسيرمي‌شوند:
«رقابت ميان اخترشناسان بالاگرفته‌است. در طول شب، گروههاي مختلف در سرماي طاقت‌فرساي بيابان مرتفع شيلي و ارتقاعات خالي از اكسيژن آتشفشان‌هاي هاوايي بيدارمي‌مانند تا از تصاوير تلسكوپ‌هاي فضائي هابل و اسپيتزر سردربياورند و كنفرانس‌هاي خبري يكديگر را تحت تأثير قراردهند».
«همة اين كارها براي جست‌وجوي كوچكترين و كم‌نورترين ذرات آفرينش است كه امكان دارد در معمول‌ترين ذرات غباري به دور باغ متنوع ستارگان در گردش باشند. در اينجا در محيط آرام و ملال‌آور كهكشان راه‌ شيري، به دور از فوران‌هاي مهلك ذرات پرانرژي، انبوه شهابسنگ‌هاي قاتل و سياهچاله‌هاي گرسنه است كه ما بايد براي يافتن حيات احتمالي و اقامتگاه‌هاي قابل سكونت، فرصت را مغتنم بشماريم. اين مهيج‌ترين و شگفت‌آورترين پديدة تاريخ علم، يكي از معدود نتايج اخترشناسي است كه به فراتر از علم هم سرايت‌مي‌كند و ديدگاه ما را دربارة جايگاهمان به عنوان مستأجران اين اقامتگاه شگفت‌ ستارگان، تحت تأثير قرارمي‌دهد».(شرق: 16/5/84 ـ ترجمة مقالة دنيس اورباي، نيويورك‌ تايمز: 19/7/2005) (برگرفته از سازمان کیهان در قرآن)


موسعون
والسماء بنيناها بايد و انا لموسعون(ذاريات: 47)
«از ميان تمام پيشرفت‌هاي علمي سدة اخير، هيچيك هيبت‌انگيزتر يا مبهوت‌كننده‌تر از كشف اين مطلب نبود كه جهان ما با انفجار عظيمي آغاز شد و از آن زمان تا كنون همواره درحال گسترش است.
در سال 1917 اخترشناسان براين‌باوربودند كه عالم، ايستا و بلاتغيير است؛‌ ليكن معادلات ‹نسبيت عام› اشاره بدان داشتند كه عالم همه‌چيز ممكن است باشد مگر ايستا. طبق این معادلات عالم بايد درحال گسترش باشد. اينشتين كه از اين نتيجه‌گيري به‌ظاهر مسخره گيج‌شده‌بود، واژه ديگري را وارد معادلاتش‌ كرد. فاكتوري من‌دراوردي كه بعدها آن را ثابت جهان‌شناسي خواند تا بتواند به كمك نسبيت عام جهاني ايستا به ‌وجودآورد».
«در سال 1922 يك هواشناس روس به نام الكساندر فريدمن نشان داد كه ‹نسبيت عام›، امكان وجود مجموعة كاملي از جهان‌هايي را فراهم مي‌آورد كه نه ايستا و نه بي‌تغييرند. اينشتن انتظارداشت كه اين صرفاً يك اشتباه لپي باشد،‌ ولي نتوانست مشكلي در محاسبه‌هاي فريدمن بيابد و نهايتاً پذيرفت كه نسبيت عام امكان وجود جهاني درحال‌گسترش را مي‌دهد».  
«در سال 1927 كيهان‌شناس و كشيش بلژيكي ژرژ لومتر به همان نتايج نظري فريدمن رسيد و اشاره‌كرد كه شواهد محكمي وجوددارد حاكي از آنكه عالم واقعاً درحال‌گسترش است». 
«در سال 1924 ادوين هابل از رصدخانة مونت ويلسون در كاليفرنيا نشان‌داد كه سحابي‌ها درواقع كهكشان‌هايي گسترده و بسيار دور از كهكشان ما هستند. پنج سال بعد هابل اقدام به انتشار يكي از مهم‌ترين نتايج دانش امروز كرد: تصاويري كه نشان‌مي‌داد ‹جابجايي‌هاي قرمز› اين كهكشان‌هاي دوردست همراه با فاصلة آنها از ما، به‌طور ثابت در حال افزايش است. اين فرمول كه امروز آن را به‌عنوان قانون هابل مي‌شناسيم،‌ دقيقاً بيانگر همان رفتاري است كه نسبيت عام براي عالم درحال‌گسترش پيش‌بيني مي‌كند».
«در اين مباحثه و اختلاف نظر علمي حق با فريدمن و ‌لومتر بود و اينشتين مي‌دانست كه با سازگاركردن زوركي معادلاتش با باورهاي قديمي در واقع توانايي شگفت‌انگيزترين پيش‌بيني در تاريخ علم را از خود سلب‌مي‌كرد. اين لومتر بود كه به مفهومي كه كمتر از اين شگفتي‌آور نبود اشاره‌كرد: اينكه عالم بايد زماني با انفجاري بسيارعظيم موجوديت يافته‌باشد. وي بعدها به عنوان پدر نظرية انفجار بزرگ(مهبانگ) مورد تحسين قرارگرفت. در اين ميان، اينشتين اين ازدست‌دادن فرصت را احمقانه‌ترين اشتباه زندگي خويش خواند». ( بخشهايي از مقاله‌اي از رابرت ماتيو، مندرج در Focus Dec. 2004  با ترجمة ع. فخر ياسري مندرج در روزنامة شرق 31/1/84)
آری داستان گسترش كيهان دهها سال فكر و ذهن دانشمندان فيزيك كيهان را به خود مشغول‌داشته‌بود. اگر اينشتين زماني كه دچار مشكل ‹جهان ايستا› شده‌بود،‌ به قرآن معتقد(بعدها معتقد شد) و در آن تدبركرده‌بود،‌ يقيناً جهاني پويا را باور میکرد و در پي اثبات علمي آن برمي‌آمد و مي‌نوشت: آب در كوزه و ما تشنه‌لبان مي‌گرديم. توجه‌كنيد:
والسما‏ء بنيناها بايد و انا لموسعون
ترجمه: ما آسمان(كيهان) را با دست(توانا و اراده مستقيم) خويش بنيان‌گذاشتيم و ما مرتباً آن را گسترش ‌مي‌دهيم. (لام بر سر«موسعون» علامت تاكيد است.)
(برگرفته از مقاله گسترش کیهان در قرآن)


موسی
یکی از داستانهای جالب- مهم- پرارزش و پرباری که قرآن کریم زیاد به آن پرداخته و بها داده قصه موسی و فرعون و بنی اسرائیل است. واژگان موسی 136 و فرعون 74 بار در قرآن تکرار شده که پس از نام جلاله الله و برخی واژگان مربوط به خداوند بیشترین فراوانی نامهای علم را به خود اختصاص داده اند.
قرآن کریم چهره موسی را این گونه نشان میدهد:
موسی چون قوی بنیه و در خانواده سلطنتی بزرگ شده بوده در جوانی قلدر بوده ولی پس از فرار و ازدواج تبدیل به شخص باوقاری شده و چون بسیار با خدا همکلام بوده لقب کلیم الله گرفته است.
پس از اینکه فرعون و سپاهش غرق میشوند و بنی اسرائیل نجات مییابند و به زندگی خود ادامه میدهند و انقلاب آنان به مانند همه انقلابها نهادینه میشود خداوند از موسی میخواهد که به میقات یا ملاقات او به کوه برود.
موسی با عجله میرود و لوحهایی را از خداوند دریافت میکند که در آنها برای متقین مایه هدایت و رحمت بوده است. در اصل موسی در کلاس حکمت و معرفت شناسی خداوند دوره میدیده است.
در پایان دوره خداوند به او میگوید در غیبت تو ما قوم تو را آزمودیم و شخصی با عنوان سامری آنها را گمراه کرده است.(شاید موضوع فاتممناها بعشر دلیلش این بوده که خداوند میخواسته فتنه سامری کامل و همه قوم موسی آزموده شوند).
پس از چهل روز که موسی از میعادگاه برمیگردد میبیند عده ای از مردم گوساله پرست شده اند... عصبی مشود. لوحها را به زمین میریزد و سر و ریش برادرش هارون را میگیرد و با خشونت میکشد و میپرسد: "چه چیز موجب شد تا بگذاری آنان گمراه شوند؟ از من پیروی نمیکنی و نافرمانی میکنی؟" برادر میگوید: "این قوم مرا به ضعف کشیدند و نزدیک بود مرا بکشند ترسیدم اگر بیشتر مخالفت کنم به تفرقه افکنی میان بنی اسرائیل متهم شوم. اکنون مرا جلو دشمنان سرزنش مکن و مرا جزو این قوم ستمگر قرار مده".
موسی سپس رو به سامری کرده میپرسد: حرف تو چیه؟ و او پاسخ میدهد: من بصیرتی یافتم که دیگران توانا بر آن نیستند. مشتی از اثر پای تو را برگرفتم و با آن چیزی ساختم که نفسم برایم آراسته بود. به او میگوید برو... از این پس نمیتوانی با کسی تماس بدنی داشته باشی تا عمرت به سرآید. گوساله ای را هم که تو و پیروان تو بر آن سجده میکردید میسوزانیم و خاکستر آن را در دریا به گونه ای خاص میپراکنیم.
منظور از نشان دادن "چهره موسی در قرآن" روشن شدن میزان و روش کیفردادن در ادیان الهی در برخورد با مرتکبین بالاترین معاصی و گناهان کبیره یعنی شرک و دین سازی است تا بتوان آنها را با کیفرها و روشهایی که بر کسانی جاری میشود که تنها جرمشان گفتن و نوشتن است مقایسه کرد و پندگرفت:
-         موسی آن مرد خشن که با برادرش آن گونه رفتار میکند مردمی را که فریب خورده بودند و گمراه شده بودند و بر غیرخدا سجده کرده بودند!! حتی توبیخ نمیکند. کیفر آنان تنها آن میشود که مورد خشم خداوند قرارگیرند و در دنیا خوار گردند.
-         سامری که آنان را گمراه کرده بود و گناه بسیار بزرگی را مرتکب شده بوده اعدام نمیشود بلکه مانند گمراه شدگان- کیفرش به خداوند واگذارده میشود تا مرضی چون خوره بگیرد و موسی هیچ کیفری برای او در نظر نمیگیرد. موسی تنها وسیله گمراهی او را نابود میکنند تا هیچ اثری از آن باقی نماند و مایه عبرت دیگران تا ابدالدهر شود.(برگرفته از مقاله آزادی و دموکراسی در قرآن)

نارالسموم(مارج من نار را ببینید)

نأتي‌الارض
اولم يروا انا نأتي‌الارض ننقصها من اطرافها(رعد: 41)

آيا هرگز نديدند ما مي‌آييم زمين را كم‌مي‌كنيم از آن، از كرانه‌هاي آن؟

 یعنی يكي از سنت‌هاي طبيعي ما اين است كه كرانه‌ها و اطراف كرة‌ زمين را همواره كاهش‌دهيم و شما درپي پژوهش اين پديدة علمي براييد و به دلايل و تأثيرهاي اين كنش‌واكنش طبيعي پي‌ببريد.
از آنجا كه در قرآن همه واژه‌ها دقيق به‌كارگرفته‌شده‌است، نكته‌اي كه در اين آيه وجوددارد، واژة ‹نأتي› است؛ كه نشان مي‌دهد در این آیه و در آیه ای دیگر که مشابه آن است عامل كاهيدن از زمين، عواملی بيرونی است و نه درونی و با توجه به مضارع‌بودن اين واژه و نيز واژة ‹ننقصها› اين روند هميشگي است. البته منظور این نیست که هیچ عاملی درونی اطراف زمین را کاهش نمیدهد(مانند گازهای گلخانه ای و کاهش لایه ازون) بلکه منظور اتمام حجت با پوشانندگان حقايق قرآن است، تا به آنها بگويد ما با اين نوع ياداوري‌ها،‌ مي‌خواهيم شما را با دين دوستدار علم و طبيعت اسلام آشنا كنيم.

نكته‌هايي چند در اين زمينه:
«گرداگرد سطح زمين را پوششي از هوا احاطه‌كرده‌است.(جوّ زمين) اين پوشش آدمي را از اشعة فرابنفش خورشيد محفوظ‌مي‌دارد و موجب‌ اعتدال دماهاي بسيارمتفاوت سطح زمين مي‌شود.
اطلاعاتي كه از ماهواره‌هاي ‹ونگارد›(1958) و ‹اكسپلورر›(1961) به‌دست‌آمده، به‌وضوح تمام نشان‌مي‌دهد كه چگالي در هر ارتفاع معين، از روزي به روز ديگر، كاملاً تغييرمي‌كند و علت عمدة اين تغيير، تغييرات فعاليت خورشيدي است.
جذب اشعة فرابنفش خورشيد به‌وسيلة ازن بسيار مهم است، زيرا اين اشعه براي همة انواع حيات برروي زمين فوق‌العاده زيان‌آور است.(بر اثر گازهاي گلخانه‌اي، از ضخامت جو زمين كاسته‌مي‌شود و اين كاهش‌ ‹ننقصها من اطرافها› موجب نفوذ اشعة فرابنفش به سطح زمين شده كه براي زندگاني جانداران بسيار زيانبار و تهديدكننده‌است.)

در ناحية ‹بيرون‌كره›(يكي از لايه‌هاي جو)، فرار ملكولي و اتمي از جو زمين قابل‌ملاحظه مي‌گردد(ننقصها من اطرافها). اتم‌ها و ملكول‌هاي سبكتر حتي اگر در قاعدة ‹بيرون‌كره› باشند، مي‌توانند بگريزند ولي ذرات سنگين‌تر تنها از ارتفاعات بالاتر مي‌گريزند».(ماير دگاني ـ نجوم به زبان ساده، ترجمة خواجه‌پور ـ ص: 223 تا 226)
چندسال پيش يكي از شبكه‌هاي تلويزيوني،‌ فيلمي مستند پخش كرد؛ كه پژوهش‌هاي دانشمندان محيط‌زيست را پيرامون دگرگوني‌هاي پيرامون زمين بررسي‌مي‌كرد، و با استفاده از فيلم‌برداري‌هاي فضائي و تحليل‌هاي رايانه‌اي دگرگوني‌ها و اثرگذاري اين روند را نشان‌مي‌داد.
يك خبر مهم:
آمدن اين آيه در سورة رعد بي‌حساب‌وكتاب نيست. به‌ اين خبر از اطلاعات ضميمه 11/12/75 توجه‌كنيد:
«نورها و پرتوهاي عجيبي كه به‌دنبال وقوع رعد و برق در طبقات بالايي جو، به‌مدت زمان بسياركوتاهي پديدار و سپس محومي‌شوند، از تازه‌ترين پديده‌هايي هستند كه توجه گروه‌هاي علمي بين‌المللي را به‌خودمعطوف‌داشته‌است».
« براي اولين بار يكي دو دانشمند متخصص در امور جو همراه سفينه‌هاي شاتل به‌گردش در اطراف زمين پرداختند،‌ و به‌ چشم خود ناظر وقوع اين پديده‌هاي شگفت‌انگيز شدند اين پرتوهاي عجيب نام‌هاي عجيبي نيز دارند: ‹شبح قرمز›، ‹پري قرمز›، ‹فوارة آبي›».
« به‌اعتقاد دانشمندان اين پرتوهاي نوري محصول تخلية بارهاي الكترومغناطيسي(ننقصها من اطرافها) ناشي از بروز صاعقه در لايه‌هاي مختلف جو هستند. به نوشتة ديلي تلگراف، اهميت اين پرتوها از آن جهت است كه موجب تصحيح ديدگاه دانشمندان درخصوص پديده‌هاي جو شده‌است.»

پژوهشی دیگر:
«مارتين وايلد از انستيتوي فدرال زوريخ معتقد است كه اطلاعات به‌دست‌آمده از پايگاه‌هايي كه پيش از دهة 1990 بر فعل‌وانفعالات جوي نظارت‌داشتند،‌ نشان‌مي‌دهدكه بين سال‌هاي 1960 تا 1990 پديدة تاريك‌شدن كرة زمين رخ‌داده‌است».
« دكتر راشل پينكر از دانشگاه مريلند آمريكا به بي. بي. سي. گفت: ماهواره‌هايي داريم كه مي‌توانند وضعيت را از سال 1983 تا 2001 بررسي‌كنند. ما دريافته‌ايم كه تا اوايل دهة 1990 در بسياري مناطق، از ميزان تشعشع خورشيد بر سطح زمين كاسته‌شده‌بود و پس از آن روبه‌افرايش گذاشت».
« دكتر اليانور هايوود كارشناس آب‌وهوا از دانشگاه ردينگ بريتانيا مي‌گويد نكتة اصلي اين است كه چرا نوري كه در اوايل دهة 1990 به زمين مي‌رسيد، درحال‌كاهش بود؛ ولي بار ديگر تقويت‌شد. دكتر وايلد اين نظر را كه علت اين امر افزايش نور خورشيد بوده، ردمي‌كند و مي‌گويد: ابعاد تغييراتي كه مشاهده‌مي‌كنيم، بزرگتر از آن است كه اين‌گونه توجيه‌شود. بنابراين، توجيه هرچه باشد بايد آن را در جو زمين جست‌وجو كرد».(روزنامة شرق: 25/2/84)

افزون بر مواردي كه گفته‌شد، در اطراف زمين چيزهاي ديگري مانند نيروي الكترومنتيك، پديدة النينو، كمربندهاي گوناگون، از جمله كمربند ذرات باردار پرانرژي  وجوددارد. گفتنی است كتاب خوبي با عنوان ‹حقيقت زمين› نوشته آقاي ‹جمشيد مبين› پيرامون نيروها و انرژي‌هاي مدارهاي كره زمين، نوشته شده است.


نّجم
و بالنّجم هم يهتدون
يك عرب بيابانگرد این آية را به گونه ای میفهمد که شایسته درک و فهم اوست ولی اگر تنها اینچنین بود خداوند میگفت و بالنجم انتم تهتدون. ولي خداوند تنها برای مسائل و موضوعهایی که مردم عادی میدانند آیه نازل نمیکند بلکه در پس آنها موارد دیگری را نیز در نظر دارد.
این موضوع را از جوانی در باره این آیه میدانستم ولی دليلي عيني و علمي براي آن نداشتم، تا امروز(جمعه ـ 1/8/83) كه از كانال پنج تلويزيون فيلمي مستند زير عنوان ‹مستند پنج› در مورد سياهچالگان پخش مي‌شد. در بخشي از اين فيلم آمده‌بود: ‹از آنجا كه سياهچاله‌ها از مرگ ستارگان به‌وجود‌مي‌آيند، پس در طول عمر كيهان بايستي ميليون‌ها سياه‌چاله به‌وجود‌آمده باشد؛ ولي ما جز تعداد انگشت‌شماري از آنها را نمي‌يابيم. زيرا نوري از خود بروز نمي‌دهند تا ديده‌شوند
سپس يك كيهان‌شناس با چراغ‌قوه‌اي كه در دست داشت، نور آن را بر چيزهايي كه در تاريكي نسبي قرارداشتند افكند؛ در اين حالت برخي چيزهايي كه نور اندكي داشتند، و نيز يك حفرة سياه نمايان شدند. وي ادامه‌داد كه: ‹روش يافتن سياه‌چاله نيز همين است. اگر ستاره‌اي مانند اين چراغ‌قوه‌ در حالتي قرارگيرد كه نور آن به سياه‌چاله‌اي تابانده‌شود، آن سياهچاله نمايان مي‌شود. بدين ترتيب بود كه راه يافتن سياهچاله را پيداكرديم؛ و با تلسكوپي قوي پس از هشت سال توانستيم از اين راه، سياهچاله‌اي را بيابيم. پس، ستاره است كه سياهچاله را مي‌نماياند.›.
البته راه‌يابي يك كيهان‌‌شناس، تنها به يافتن سياه‌چاله پايان نمي‌يابد؛ بلكه او بايد بينديشد كه چگونه ستاره مي‌تواند او را در موارد ديگر رهنمون ‌شود. آيات قرآن كريم كاربردهاي فراوان دارند و هركس بايد بتواند بر حسب پيشه،‌ هنر، ذوق، انديشه، و دانش خود بيشترين بهره‌ها را از آيات قرآني ببرد؛ مثلاً در اينجا خود گفته‌است: ‹هم› يعني ‹آنان› و همين كه قرآن كلي سخن‌گفته، اين معني را مي‌رساند كه نبايد كلام مرا محدود به آن كساني كنيد كه در وهلة اول به ذهنتان مي‌آيد، بلكه قرآن من بسيار بزرگتر از آن است كه تنها براي چيزهايي كه شما مي‌دانيد، مثال بزند؛ بلكه رسالت من هدايت همة جامعه‌هاي انساني است، و روي هر حرف و علامت من بايد حساب كنيد و مرا دست‌كم نگيريد، و آيات مرا فداي رواني ترجمه‌‌هايتان و راحتي تفسيرهايتان نكنيد.  
نمونه‌اي ديگر:
در نوشتة بالا به تمام‌نشدن كار كيهان‌شناسان در تحقق‌بخشيدن و يا بهره‌برداري از اين آيه اشاره شد؛ و امروز(جمعه: 29/8/83) كه چهار هفته از آن روز مي‌گذرد، آن پيش‌بيني به وقوع پيوست:
باز هم روز جمعه،‌ و برنامة ‹مستند 5› شبكة پنج سيما پيرامون كشف سياره‌ها، و از راه آنها، يافتن آثار زندگي در آنها در كهكشان راه‌شيري و ديگر كهكشان‌هاست: « چون يافتن سيّاره كار ساده‌اي نيست، براي يافتن سيّاره نبايد دنبال سيّاره گشت، بلكه بايد به دنبال ستاره بود؛ وقتي ستاره را يافتيم و ديديم كه تلوتلو مي‌خورد، معلوم مي‌شود كه اين ستاره، يك يا چند سيّاره را در اطراف خود دارد كه به اين حالت درامده در كهكشان راه شيري مي‌توان ميليون‌ها سيّاره را بدين ترتيب يافت». و گوينده ادامه‌مي‌دهد كه: «ستاره مانند آينه عمل مي‌كند كه مي‌توانيم سيّاره‌ها را در آن بيابيم ما نبابد نسبت به وجود حيات در كيهان پيشداوري داشته‌باشيم و به گمان خود عمل كنيم. همان‌گونه كه ممكن است در جايي از زمين با نوعي زندگي روبه‌رو شويم كه اصلاً فكرش را نمي‌كرديم، پس همين موضوع ممكن است در خارج از منظومة ما نيز رخ‌دهد».
نمونه‌اي ديگر:
ماهنامه نجوم شمارة 86 و 87 زیر عنوان شكار كوتوله‌هاي قهوه‌اي
«كوتوله‌هاي قهوه‌اي از اجرام عجيب‌وغريب آسماني‌اند. نه سياره‌اند،‌ و نه ستاره. با اين حال خواص مشتركي با هردوي آنها دارند. بنابر نظريه‌هاي ما، كوتوله‌هاي قهوه‌اي، مانند ستاره‌ها بر اثر رمبش گرانشي غبار و گاز در ابر ميان‌ستاره‌اي به‌وجودمي‌آيند.
براي شكار كوتوله‌هاي قهوه‌اي، باید به‌دنبال همدم كم‌نور ستاره‌هاي واقعي برویم. در اين روش،‌ كوتولة قهوه‌اي با بررسي اثري كه نيروي گرانش آن به‌طور مؤثر بر مسير ‹ستاره› مي‌گذارد، كشف‌‌مي‌شود».
نمونه‌اي مشابه: جمعه، دوم ارديبهشت 84 شبكة خبر:
از نوسان‌هاي برخي ستاره‌ها مي‌توان پي‌برد كه ستاره‌اي عظيم به دور آن مي‌چرخد. سيگنال‌هاي حاصل از اين نوسان‌ها ما را به وجود سياره‌ها رهنمون مي‌سازند و بدين ترتيب شمار و اندازة اجرام درگردش آن را مي‌توان محاسبه‌كرد نور حاصله را تجزيه و تحليل مي‌كنند و ماهيت سياره را مشخص مي‌سازند.(برگرفته از روش یافتن سیاهچاله)


نطوی السماء

قرآن‌كريم درمورد پايان جهان و آغاز جهاني ديگر مي‌فرمايد:
يوم نطوي‌السماءكطيّ‌السّجلّ‌للكتب‌كمابد‏أنااول‌خلق نعيده وعداًعليناانا كنا فاعلين(انبياء:104)
ترجمه‌: روزي(زماني) كه مي‌پيچانيم(درمي‌نورديم) آسمان(كيهان) را چون پيچاندن طومار نامه‌ها. همچنانكه شروع‌كرديم آفرينش اوليه را، برمي‌گردانيم آن را. وعده‌اي‌است كه اجراي آن بر ماست و ما آن وعده را به‌انجام خواهيم‌رساند.
ترجمة انگليسي:
On the day when We will roll up universe like the rolling up of the scroll for writings; as We originated the first creation, (so) We shall reverse it; a promise binding on us; surely We will bring it about.
نكته‌هاي جالب‌توجه در اين آيه:
1- ترسيم شكل آفرينش و گسترش‌ كيهان.
2- پايان‌دادن به جهان پيدا، به شيوة عكس آفرينش آن.
3- تأكيد بر اينكه گسترش كيهان ابدي نيست و يقيناً خداوند آن را پايان‌خواهدداد.
شكل گستردگي كيهان از نظر قرآن
همة ما يك برگ كاغذ لوله‌شده را ديده‌ايم. اگر به داخل اين لوله‌كاغذي كه تاحدممكن پيچانده و سپس رهاشده‌باشد بنگريم، چه شكل‌وحالتي را مشاهده‌مي‌كنيم؟
پاسخ: «شكلي حلزوني»
اگر بخواهيم اين كاغذ را مجدداً جمع‌كنيم، چه كاري را بايد انجام‌دهيم؟
پاسخ : لايه‌هاي مركزي آن را منقبض و فشرده‌مي‌كنيم و مي‌پيچانيم. در نتيجه، لايه‌هاي فوقاني نيز از انقباض و فشردگي لايه‌هاي مركزي تبعيت‌كرده و روي يكديگر جمع و هموار مي‌شوند.
شكل حلزوني، شكلي است كه قرآن‌كريم با مثال «كطي‌السجل‌للكتب» يعني پيچاندن طومارها(نامه‌هاي قديمي) شكل آفرينش كيهان و نيز روش برچيدن جهان پيدا را براي همگان از يك كودك دبستاني تا يك دانشمند كيهان‌شناس مشخص‌كرده‌است.

ويژگي‌هاي لايه‌هاي حلزون كيهاني و شمار آنها
تعداد لايه‌هاي اين حلزون نيز با‌توجه‌به آيه‌هاي زير، هفت لايه است:
نوح: 15ـ الم‌ تر كيف خلق‌الله سبع سموات طباقا
ملك: 3ـ الذي‌خلق سبع سموات طباقاً ماتري في خلق‌الرحمن من تفاوت فارجع‌البصر هل تري من فطور 
مؤمنون: 17ـ ولقد خلقنا فوقكم سبع طرائق
نبأ: 12ـ و بنينا فوقكم سبعاً شداداً

هر يك از اين آيات، يكي از ويژگي‌هاي آسمان‌هاي هفتگانه يا لا‌يه‌هاي حلزون كيهاني را بازگومي‌كند:
در آية اول خداوند بر چگونگي آفرينش كيهان در هفت لايه تأكيد، و كيهان‌شناسان را بر آگاهي‌يافتن از «سازمان كيهان» فراخوانده‌است.
آية دوم بر همگني، يكپارچگي، پيوستگي و خلل‌ناپذيري هفت لاية كيهان تأكيد دارد.
ق: 6 ـ افلم ينظروا الي‌السّماء فوقهم كيف بنيناها و زيّنّاها ومالها من فروج  
اين آيه بدون ذكر هفت‌لايه‌بودن كيهان، پيام‌هاي دو آية بالا را يكجا دربردارد.
آية سوم نيز نشان مي‌دهد كه هريك از لايه‌ها يك ‹راه› به حساب مي‌آيند؛ و چون ما در لاية آخر حلزون كيهاني قرارگرفته‌ايم، واژة ‹فوقكم› بسيار به‌جا و شايسته به‌كاررفته‌است.
آية چهارم گوياي اين واقعيت است كه اين هفت لايه سخت هستند؛ و با اينكه روي‌هم قرارگرفته‌اند، با يكديگر درنمي‌آميزند.

ويژگيهاي جسم داراي شكل حلزوني
بنابرآنچه كه در بالا اشاره‌شد، براي تجسم شكل كيهان در ذهن خويش، لاك يك حلزون طبيعي كه داراي هفت لايه باشد را درنظرآوريد و ويژگيهاي«جسم داراي شكل حلزوني» را كه از اين پس به اختصار «حلزون» ناميده‌مي‌شود، به‌شرح‌زير مورد مطالعه قراردهيد:
1. نيروي گرانش حلزون در هسته يا مركز آن نهفته‌است.
2. هستة حلزون نمي‌تواند خودبه‌خود ايجادشده‌باشد، زيرا نيازمند نيروي محركه اوليه است.
3. هرحلزوني از مركز رشدكرده و منبسط‌شده‌است.
4. هرچه لايه‌هاي حلزون از مركز دورترمي‌شوند، قدرت گريزازمركز و انبساط بيشتري پيدامي‌كنند.
5. انبساط حلزون تابع قانون خاصي‌است. درنتيجه روند گسترش كاملاً منظم‌است.

پاسخي قاطعانه
خداوند كريم براي پاسخگويي به دانشمنداني كه معتقد به نبود ماده كافي در عالم هستي و درنتيجه تخت‌بودن كيهان هستند نيز، پيش‌بيني لازم را كرده و در پاسخي دندان‌شكن مي‌فرمايد خداوند را دست‌كم‌گرفته‌اند و به‌دنبال نيروي ديگري هستند. حال آنكه روزي كه قيامت فرارسد، تمام كهكشانها در مشت اوست و آسمانها با دستش درهم‌پيچيده‌مي‌شوند:
و ماقدروالله حق قدره والارض جميعا قبضته يوم‌القيامه والسموات مطويات بيمينه سبحانه و تعالي عمايشركون(سوره زمر آيه 67)
ترجمه‌: ارزيابي نادرستي از خداوند دارند. روز قيامت تمام كهكشانها در مشت(دست تواناي) اوست و آسمانها با دستش(ارادة ويژه و بي‌ميانجي خداوندگاري) درهم‌پيچيده‌مي‌شوند. پاك‌ومنزه‌است خداوند، از آنچه ‌كه شرك‌مي‌ورزند(و به‌دنبال نيروي ديگري هستند).
شايد اگر هسته حلزون به نيروي خاصي متصل نبود، نيروي گريزازمركز لايه‌ها تاآنجا به‌‌راه‌خودادامه‌مي‌داد كه نيروي گرانشي موجود در هسته به‌كلي تحليل‌رفته و اين شكل تابدار به شكلي تخت تبديل‌‌مي‌گرديد، ولي از آنجا كه در آية بالا آشكارا و به‌روشني آمده‌است كه قبضة حركت و پيچش كيهان در دست ‌تواناي «او»ست و «او» بر ايستاندن آن تواناست؛ پس، ايستاندن و معكوس‌كردن‌ روند گسترش‌ كيهان، حتمي است.
نكته قابل‌توجه در اين آيه آن‌است‌كه خداوند در اينجا نيز بر شيوه برچيدن كيهان، دوباره تأكيد‌كرده، و وجود قدرت(نيروي‌كافي) و روش اعمال قدرت(درهم‌پيچاندن) را باز هم تذكرمي‌دهد و پاسخ قاطعي به كساني مي‌دهد كه به‌دنبال شريكي براي خداوند و نيروي ديگري هستند. (برای آگاهی بیشتر واژه حبک را ببینید.)



هوی
 
والنجم اذا هوي(نجم: 1)
يكي از ويژگي‌هاي قرآن كريم ايجاز است، گاهي يك دنيا مطلب را درون ظرفي كه حتي به‌چشم‌نمي‌آيد، مي‌ريزد؛ مانند همين موضوع، كه واقعاً دنيايي در يك پياله است. بويژه آنكه نام سوره را نيز ‹نجم›،‌ يعني ‹ستاره› قرارداده‌ و موضوع معراج را در همین سوره بیان کرده است. زیرا معراج از راه درهای آن صورت گرفته که در ابواب السماء به آن اشاره شد. برای دانستن معنای هوی باید در آغاز بدانیم که سیاهچاله چیست.
 
سياهچاله چيست؟
سياهچاله فرايندي ‌است كه از مرگ ستاره ناشي‌مي‌شود؛ با قطري ناچيز، و جرمي كلان، و چگالي نزديك به بي‌نهايت؛ با بار الكترومنيتيك و گشتاور شديد چرخشي.

ستاره‌ مرده‌اي که بر اثر مرور زمان بيش از پيش متراكم‌تر و كوچك‌شده و درنتيجه بيش از پيش جرم و چگالي آن افزايش يافته است. هرچه چگالي جسمي بيشتر شود، سرعت فرار آن بيشتر مي‌شود. يعني فرار از آن مشكل‌تر مي‌شود. هرگاه سرعت فرار از روي ستاره از سرعت نور بيشتر شود، حتي نور نمي‌تواند از آن بگريزد.
عظمت موضوع در همين است. ما كه از راه دور به ستاره نگاه‌مي‌كنيم، ستارة پرنور و درخشان و فعالي را مي‌بينيم كه به‌يك‌باره خاموش و سپس كاملاً از ديد محومي‌شود. بدين ترتيب ‹حفرة سياه› يا ‹سياهچاله› به‌وجودآمده‌است. و اين يك ‹سوراخ فضائي› است كه تمام مواد جهان ما را به جهان ديگري تخليه‌مي‌كند.

معناهاي ‹هوي› از المنجد (نرم‌افزار):
1.غروب‌كرد، پنهان‌شد.(كه بي‌نورشدن و ازديده‌پنهان‌‌شدن ستاره را مي‌رسانند: ستارة پرنور و درخشان و فعالي را مي‌بينيم كه به‌يك‌باره خاموش و سپس كاملاً از ديد محومي‌شود.)
2.سرفرود‌آورد.(كه درهم‌فرونشيني ستاره از آن استنباط‌مي‌شود.)
3.فرودآمد، هلاك‌شد، مرد.(كه از آنها خوار و كوچك‌شدن و سپس مرگ ستاره استنباط‌مي‌شود.)
4. مهويً: فضاي(توخالي) و هواء: هرچه توخالي با‌شد.(كه گوياي تهي‌شدن ستاره از مواد دروني‌است كه با انفجار به بيرون ريخته‌مي‌شود؛ و پس از آن است كه سياهچاله شكل‌مي‌گيرد.)
5. اهويّه: فضا و جوّ ميان زمين و آسمان، گودال عميق.(كه فروريزي ستاره از درون و تبديل‌شدن به سياهچاله را مي‌رساند.)
6. انهوي: افتادن از بلندي به پستي و درگذشتن(كه آغاز شكل‌گيري سياهچاله است. زيرا ستاره از اوج عزت به حضيض ذلت مي‌گرايد)

پس مي‌توان آيه را چنين معني‌ كرد: سوگند به ستاره؛‌ آنگاه كه از اوج عزت به پستي گرايد، و درهم فرورود، و مرگ آن فرارسد، و از ديدگان برود و به گودالي ژرف و تهي شبيه شود.
همة اينها مفهوم يك سياهچاله را مي‌رسانند.
(برگرفته از مقاله ابواب السماء یا سیاهچالگان)


ولي

الله ولي‌المؤمنين
ـ در قرآن‌كريم نزديك به دويست‌ آية داراي واژه‌اي با ريشة ‹ولي› وجوددارد. معناي همه آنها بر اين اصل استوار است كه خداوند وليّ(سرپرست) مؤمنين است؛ و كس ديگري نمي‌تواند ولي مؤمنين باشد،‌ زيرا او تنها كسي است كه عهده‌دار و توانا بر اين مهم است.
خداوند اسماء و صفات بسياري دارد كه فراگيرند و همة آفريدگان را دربرمي‌گيرد؛ مانند رحمن، خالق، رازق، ربّ. اما صفت ‹ولي› صفتي اختصاصي براي خداوند نسبت به مؤمنين، و ويژة آنان است؛ يعني نه خداوند ‹وليّ› كس يا چيز ديگري است؛ و نه مؤمنين مي‌توانند جز خداوند ‹وليّ› ديگري داشته‌باشند. اين معنا از همة دويست آيه بر‌مي‌آيد؛ مانند توبه 116: مالكم من دون‌الله من ولي و لانصير (برگفته از مقاله الله ولی المؤمنین یا ولی ما کیست؟)


یحیی

حضرت یحیی فرزند زکریا همزمان با حضرت عیسی مسیح میزیسته و کمی پیشتر از او به پیامبری مبعوث شده و با وی نسبت خویشاوندی داشته و در جوانی به شهادت رسیده است. حضرت زکریا همان پیامبری است که سرپرستی مریم مقدس را بر عهده داشته و داستان فرزنددار شدن او(زاده شدن یحیی) در سالخوردگی زکریا و همسرش و اینکه کسی پیش از او بدین نام خوانده نشده در قرآن کریم آمده است. 

یا یحیی خذالکتاب بقوه(مریم:12)
قرآن مجید نام یحیی را در پنج آیه ذکر کرده و آیات بسیاری را به او اختصاص داده ارزش وی در نزد خداوند بیشتر مشخص میشود. مانند همین آیه که پس از بقوه میفرماید در کودکی به او حکمت عطاکردیم. و در آیات پس از آن(13-14 و 15) او را همچون عیسی بن مریم وصف کرده است. یا آنجا که خداوند پیش از تولد یحیی خبر تولد او را برای پدرش چنین وصف میکند: 
ان الله یبشرک بیحیی مصدقا بکلمه من الله و سیدا و حصورا و نبیا من الصالحین
(آل عمران:39)
لقب مشهوری که برای یحیی(ع) ذکر شده و به احتمال زیاد در انجیل آمده "تعمید دهنده" است. همان گونه که عیسی(ع) ملقب به "مسیح"(بسیار مسح کننده که با مسح کردن بیماران را شفا میبخشید) است. ظاهرا وی مبدع غسل تعمید بوده و این واجب شرعی که شرط ایمان بوده از دین او به دین مسیحیت رفته است. البته بعید نیست که غسل تعمید تاریخی دیرینه تر نیز داشته باشد.

همچنانکه حضرت یحیی در قرآن بسیار ارزشمند وصف شده در انجیل نیز چنین است که مسیحیان نام او را بر فرزندان خود میگذارند بدین گونه: یوحنا(با تشدید نون که عبری است و نام اصلی اوست)- جوانی(با تشدید نون: ایتالیایی) -خوان(اسپانیولی)-جان(انگلیسی)- یانا(لهستانی) ژان(فرانسوی)- ایوان(روسی)- یوهانس(آلمانی)- ژوهانس- جوهانش- یان- یوهان. متاسفانه نامگذاری یحیی در میان مسلمانان بسیار کم است.

همچنین در دین مسیحیت شب اول تابستان که کوتاهترین شب است به نام شب 
یحیی (متضاد شب احیاء) نامگذاری شده و روز آن را جشن میگیرند و بویژه عید کسانی است که نام آنان یحیی است. شب دوم را به احترام بانوانی که نام آنان یحیی(با تفاوت در مؤنث بودن) است نیز جشن میگیرند. (برگرفته از پژوهشی با عنوان: صابئین یا صابئون)


يلج

يعلم ما يلج في‌الارض و ما يخرج منها و ما ينزل من‌السماء و ما يعرج فيها(سبأ: 2، حديد: 4)

ترجمه: خداوند مي‌داند آنچه را كه در زمين فرومي‌رود و آنچه را كه از آن بيرون مي‌آيد. و آنچه كه از آسمان فرومي‌آيد و آنچه كه در آن(نه به سوي آن ـ دقت‌شود) بالا مي‌رود.

روشنگري: پيشينيان مترجمين و مفسرين قرآن كريم، چون خود از درك مفاهيم قرآني در ارتباط با علوم طبيعي ناتوان بوده‌اند، در بسياري آيات عملاً توانايي خداوند را نيز دستكم گرفته‌(وما قدرواالله حق قدره) و آن را در اندازة توانايي‌هاي انسان پايين‌آورده‌اند.(وذلكم ظنّكم‌الذي ظننتم بربّكم ارديكم فاصبحتم من‌الخاسرين ـ فصلت: 23) متأسفانه اين اشكال به پسينيان نيز سرايت‌كرده و امروزه نیز همان تفكرات قديمي را تكراركرده و مي‌كنند و نه‌تنها جرأت خدشه‌اندازي بر اين رويه‌هاي قرون وسطايي را ندارند، بلكه حتي از خود نمي‌پرسند آيا درست است كه با اين‌همه يافته‌هاي علمي در اين عصر همان مثال‌هاي كهنه را تكراركنيم و با اين كار ذهن ديگران را از دگرانديشي و نوانديشي بازداريم؟  
        مثلاً در تفسير آية بالا كه در دو سوره به يك شكل آمده، مي‌پندارند كه منظور خداوند آن چيزهايي است كه انسان‌ها مي‌دانند؛ مانند باران كه فرومي‌آيد و ارواح كه بالا مي‌روند؛ و بدين گونه‌است كه سطح دانش خداوند را در حد دانش خويش پايين مي‌آورند. حال آنكه منظور خداوند از اين آيات، جدا از چيزهايي كه ما مي‌دانيم، آن است كه به انس و جن بگويد چيزهاي ديگري هم هست كه شما نمي‌دانيد و من مي‌دانم و من با اين آيات، شما را راهنمايي مي‌كنم كه به دنبال دانستني‌هایی كه نمي‌دانيد، برويد. اگر به مطلب زیر توجه کنیم،‌ بهتر متوجه موضوع مي‌شويم:
دانشمندان عقيده دارند كه ذرات سنگين گوناگوني به زمين مي‌رسند و از ميان آن مي‌گذرند، بدون آنكه با مواد سازندة كرة زمين برهمكنش داشته‌باشند. اين ذرات به‌ندرت با مواد معمولي واكنش نشان مي‌دهند. بنابراين بدون آنكه مشاهده‌شوند‌ از ميان اجرام معمولي از جمله زمين مي‌گذرند آزمايش سي. دي. ام. اس. آي. آي.(پروژة جست‌وجو براي مادة تاريك در دماي پايين) به‌منظور مشاهدة گونة خاصي از اين نوع ذرات طراحي شده‌است. اگر اين ذرات مشاهده شوند، در واقع اولين نوري خواهد بود كه به دنياي پررمز وراز ماده تاريك خواهدتابيد؛ و نيز مدرك خوبي براي اثبات صحت نظرية ابرتقارن به‌دست ‌‌خواهدآمد. نظرية ابرتقارن نظريه‌اي مافوق نظريه‌هاي متداول فيزيك است.»(روزنامه شرق- 22/2/83)  
        از سوي ديگر خداوند در اين آيه وضعيت زمين را از آسمان جداكرده و براي هر يك حساب جداگانه‌اي بازكرده‌است(نه آن‌گونه كه مفسرين همه را يكي مي‌بينند). در بخش اول، بده‌بستان بيشتر بين جو زمين و خود زمين است. ولي در بخش دوم، بده‌‌بستان بين عالم پيدا و جهان پنهان‌ است، از راه درهاي آن؛ و به تعبير كيهان‌شناسان: سياهچاله‌ها.
        البته اين جداسازي مانع از ‌آن نمي‌شود كه چيزهايي كه از عالم پنهان فرومي‌آيند، به زمين و جو آن نرسد. و يا چيزي از زمين به جهان ناپيدا نرود.
اين نكته را نيز بهتر است بدانيم كه خداوند در مورد چيزهايي كه ما مي‌دانيم اين‌گونه سخن نمي‌گويد؛ بلكه آنها را به عنوان آيه يادمي‌كند و به ما ياداورمي‌شود كه از آنها پند بگيريم؛ مثلاً در مورد باران، آيه‌هاي فراوان و گوناگوني وجوددارد؛ مانند این آیه: واختلاف اليل والنهار وما انزل‌الله من‌السماء من رزق فاحيا به‌الارض بعد موتها وتصريف‌الرياح‌ آيات لقوم يعقلون(جاثيه: 5)(برگرفته از سازمان کیهان در قرآن)


یوم

خداوند تنها در يكي دو جا كه خواسته كوتاهي عمر انسان را نسبت به روز قيامت به او ياداوري كند، اين واژه را به معنای روز کره زمین به‌كاربرده: «يوماً او بعض يوم». ‹يوم› در فرهنگ قرآن ‹دوره و مرحله› معني مي‌دهد. چنانكه مي‌فرمايد دوره(يوم) قيامت برابر است با پنجاه هزار سال، آن‌گونه كه شما مي‌شماريد.


يوم‌الخروج

يوم يسمعون‌الصّيحه بالحقّ ذلك يوم‌الخروج(ق: 42 )
رزقاً للعباد و احيينا به بلده ميتاً كذلك‌الخروج(ق: 11) 

يعني همان‌گونه كه گياهان را از زمين با آب و ماية خاك زنده مي‌كنيم، ‹خروج› دوبارة همه‌چيز از جمله انسان‌ها در آغاز رستاخيز چنين خواهدبود. 

اين آيه نيز همين مضمون را به‌گونه‌اي گسترده،‌ بيان‌مي‌دارد:
وهوالذي يرسل‌الرّياح بشراً بين يدي رحمته حتي اذا اقلت سحاباً ثقالاً سقنه لبلد ميت فانزلنا به‌الماء فاخرجنا به من كل‌الثمرات كذلك نخرج الموتي لعلكم تذكرون(اعراف: 57) 

خداوند در سوره‌اي ديگر، پس از اينكه دربارة آفرينش انسان سخن مي‌گويد، چگونگي بازگشت جسماني او را نيز ياداورمي‌شود و همين روش را به‌گونه‌اي ديگر بازگومي‌كند:
والسّماء ذات‌الرّجع والارض ذات‌الصّدع انه لقول فصل وما هو بالهزل(طارق: 11 تا 14)
آسمان داراي باران است، و زمين داراي شكاف است. اين سخن همانا گفته‌اي بازشناختي است، و بي‌هوده نيست.
            همين مضمون در آيات پس از آية ‹يوم‌الخروج› نيز بيان‌شده:
انا نحن نحيي و نميت و اليناالمصير يوم تشقّق‌الارض  عنهم سراعاً ذلك حشر علينا يسير(ق: 43 و 44)
سخن از شكافته‌شدن زمين و حشر سريع و زودهنگام(سراعاً) است؛ نه مانند بار اول كه به‌دنيا آمدند و حدود 16، 17 سال طول‌كشيد تا به رشد و بالندگي رسيدند، بلكه به‌سرعت و به‌مانند گياهاني كه با دوربين‌هاي فيلمبرداري خودكار، رشدشان را تندشده به‌تصويرمي‌كشند، همان‌گونه كه در اين دنيا ما را از زمين ‹نشوونما› داد(اذ انشأكم من‌الارض ـ نجم: 32)، بار ديگر به سرعت از زمين ‹مي‌روياند›.(والله انبتكم من‌الارض نباتاً ـ نوح: 17)

در کتاب حفیظ آوردیم که:
DNA_helixكتاب يا رايانه‌اي به نام دي. ان. آ. وسيله‌اي در دست خداوند است (وعندنا) تا بدن انسان، جن و ديگر جانداران را براي روز رستاخيز بازسازي كند؛ البته اكنون دانش به جايي رسيده‌است كه دانشمندان نيز مي‌توانند با روش همانندسازي چنين كاري را در همين جهان انجام دهند و دانش انسان را براي شناخت بهتر روز رستاخير(ذلك يوم‌الخروج ـ ق:42) و چگونگي خروج (كذلك‌الخروج ـ ق:11) بالاببرند و ديگر انسان امروزي همانند انسان دوران جاهليت پرسش‌هايي را(كه بسياري از آنها در قرآن آمده) مطرح نكند، و به رستاخيز به عنوان واقعه‌اي حتمي و فهميدني ايمان بياورد؛ و نه بعيد و دور از ذهن كه از قول كافران در قرآن آمده (ذلك رجع بعيد).

خداوند به‌گونه‌اي ديگر نيز ‹خروج› را توصيف‌كرده‌است(قمر: 7):
يخرجون من‌الاجداث كانهم جراد منتشر(از گورها بيرون‌مي‌آيند، گويي ملخ‌هايي پراكنده‌اند.)
چرا خداوند ملخ را مثال‌زده‌است؟
هر نكتة قرآني، حتي كوچكترينش، نكته‌هاي بسياري دربردارد؛ و به‌هيچ‌روي نبايد ترجمة آن را سرهم‌بندي‌كرد. بنابراين بايد در همين مثال هم انديشه‌ و تدبركنيم؛ تا بدانيم منظور خداوند از اين مثال چه‌بوده‌است؟
پس از تدبر در اين مثال قرآني، متوجه‌مي‌شويم كه آفرينش ملخ دو ويژگي مهم دارد. يكي اينكه ‹خلق‌السّاعه› آفريده‌مي‌شود، و ديگر اينكه مي‌بينيم هنگامي كه ملخ‌ها به كشتزارها حمله‌مي‌كنند، ‹انبوه›اند؛ و معلوم است كه با هم آفريده‌شده‌اند. پس خداوند با اين مثال بسيار ساده، حشرونشر انس و جن را در آغاز رستاخيز، ترسيم‌كرده‌است. يعني همة مردمان جن و انس، به‌يكباره، و با سرعت تمام، برانگيخته‌مي‌شوند.  
فيلم‌هاي مستند زيادي از زادوولد جانواران مختلف توليد‌شده و تا آنجا كه ممكن بوده بسياري از آنها را ديده‌ام؛ ولي تاكنون توليد مثل ملخ را ظاهراً نتوانسته‌اند فيلمبرداري‌كنند. اما تااندازه‌اي شبيه به آن را ديده‌ام كه براي اين مثال قرآني مناسب است:
مستند 5 تلويزيون روزي از توليد مثل لاك‌پشت‌ها فيلمي پخش‌كرد كه بسيار عجيب بود. لاك‌پشت‌ها را نشان‌مي‌داد كه دارند به شمار زيادي در ساحل دريا تخم‌ريزي ‌مي‌كنند و روي تخم‌ها را مي‌پوشانند.(مانند گورهاي انسان‌ها) سپس زماني را نشان مي‌داد كه خيل عظيم جوجه‌ها را مي‌ديدي كه به‌يك‌باره از تخم ‌سربراوردند و روانة دريا ‌شدند. همين رهسپاري گروهي آنها به سوي دريا بود كه بسيارشگفت‌انگيز مي‌نمود. انسان با خود مي‌گفت، اينها چگونه همه باهم از تخم سر‌براوردند؟! چقدر انبوه و زيادند!! به گونه‌اي كه تمام ساحل با آن بزرگي راپركرده‌بودند. و چرا همه باهم به سوي دريا رهسپارند؟!  آري! لاك‌پشت‌ها هم مي‌توانند رستاخيز را براي ما به‌تصويربكشند!
(برگرفته از نقدی بر ترجمه الهی قمشه ای)


یوم القیامه

آياتي كه بازگوكننده اين روز مهم و واژه ویژه قرآن هستند:
يوم ينفخ في‌الصور فتأتون افواجا و فتحت‌السماء فكانت ابوابا و سيرت‌الجبال فكانت‌ سرابا(نبأ: 18تا20) 
يوم تأتي‌السماء بدخان مبين(دخان:10)
يوم تمورالسماء مورا و تسيرالجبال سيرا(طور: 9و10)
يوم تكون‌السماء كالمهل و تكون‌الجبال كالعهن(معارج: 8و9)
يوم ترجف‌الارض والجبال كثيباً مهيلاً يوماً يجعل‌الولدان شيباً السماء منفطربه كان وعده مفعولا(مزمل:14و 17و18)
يوم ترجف‌الراجفه تتبعها‌الرادفه فانما هي زجره واحده(نازعات: 6،7و13)
القارعه ماالقارعه يوم يكون‌الناس كالفراش‌المبثوث و تكون‌الجبال كالعهن‌ المنفوش(قارعه: 1،2،4،5)
الحاقه ماالحاقه فاذا نفخ في‌الصور نفخه‌واحده و حملت‌الارض والجبال فدكتا دكه واحده فيومئذ وقعت‌الواقعه وانشقت‌السماء فهي يومئذ واهيه والملك علي ارجائها و يحمل عرش ربك يومئذ ثمنيه(حاقه:1و2،13تا17)
فاذاجاءت‌الصاخه يوم يفرالمرءمن اخيه وامه وابيه وصاحبته وبنيه(عبس:33 تا 36)
فاذا جاءت‌الطامه‌الكبري(نازعات: 34)
فاذا نقر في‌الناقور فذلك يومئذ يوم عسير(مدثر: 8و9)
فاذا برق‌البصر و خسف‌القمر و جمع‌الشمس والقمر(قيامه: 7،8و9)
فاذاالنجوم طمست واذاالسماء فرجت واذاالجبال نسفت(مرسلات:8،9و10)
فاذاانشقت‌السماء فكانت هي ورده كالدهان(الرحمن: 37) 
اذاالسماءانشقت واذاالارض مدت والقت ما فيها و تخلت(انشقاق:1،3و4)
اذاالسماءانفطرت واذاالكواكب انتثرت واذاالبحار فجرت(انفطار:1،2،3)
اذاالشمس ‌كورت واذاالنجوم‌انكدرت واذاالجبال سيرت واذاالبحار سجرت(تكوير: 1،2،3و6)
اذا وقعت‌الواقعه خافضه‌رافعه اذا رجت‌الارض رجا و بست‌الجبال بسا فكانت هباء منبثا(واقعه: 1،3تا6)
اذا زلزلت‌الارض زلزالها و اخرجت‌الارض اثقالها(زلزال: 1و2)
ان زلزله‌الساعه شيءعظيم يوم ترونها تذهل كل مرضعه عما ارضعت و تضع كل ذات حمل حملها و تري‌الناس سكاري و ماهم بسكاري و لكن عذاب‌الله شديد(حج: 1و2)

ترجمة آيه‌ها را به منظور درک بهتر و تأثير بيشتر، پي‌درپي مي‌آوريم: 
نبأ: روزي كه در صور دميده‌ شود، پس همه، گروه‌گروه مي‌آيند. و آسمان گشوده‌ شود درحالي‌كه درهايي خواهدداشت. و كوهها سرنگون‌شوند، درحالي‌كه(به‌گونة‌ ذرات درامده) سرابي‌خواهندبود.
دخان: روزي كه آسمان دود روشن و آشكاري را مي‌آورد.
طور: روزي كه آسمان مي‌خزد، خزيدني‌(ويژه) و كوهها سرنگون‌مي‌شوند سرنگون‌شدني(ويژه)
معارج: روزي كه آسمان مانند روغن گداخته، و كوهها مانند پشم‌ مي‌شوند.
مزمل: روزي كه زمين و كوهها به‌لرزه درامده و به‌صورت پشته‌اي از شن ازهم‌پاشيده درايد روزي كه كودكان را پيرمي‌كند و آسمان را مي‌شكافد و وعدة الهي انجام‌مي‌پذيرد.
نازعات: روزي كه شيپور سروش خود را سردهد، سوت پاياني درپي‌آن‌درايد پس همانا آن است پرتاب‌كردني پرخروش و يگانه.  
قارعه: آن درهم‌كوبنده. آن درهم‌كوبنده چيست؟ روزي است كه مردمان(جن ‌و انس) به‌مانند ملخ‌هايي سرگشته و پراكنده، و كوهها به‌صورت توده‌اي از پشم‌زده‌شده و ازهم پاشيده درايند.
حاقه: آن فرود‌آينده. چيست آن فرودآينده؟ پس هنگامي‌كه در صور دميده‌شود، دميدني پرخروش و يگانه(كه لرزه بر اركان تمام كائنات اندازد)، و زمين و كوهها برداشته‌شوند و با كوبشي يگانه كوبيده و خردشوند، پس در آن روز فرودآينده فرود‌آمده‌است و آسمان شكافته‌شده، پس در اين روز آسمان سست و بي‌بنيان شود و فرشتگان بر كرانة كيهان درايند و عرش پروردگارت را در اين روز هشت فرشته نگاهدارند.
عبس: پس هنگامي كه خروشندة مدهوش‌كننده فرارسد، روزي است كه شخص از (عزيزترين كسان خود،) برادرش، مادروپدرش، و همسروفرزندش فرارمي‌كند. 
نازعات: پس آنگاه كه بزرگ‌خردكنندة خروشان فرارسد،
مدثر: پس آنگاه كه در شيپور(حلزون كيهاني) دميده‌شود، پس آن روز، روز بسيار تنگي است.
قيامت: پس هنگامي كه (از شدت نور انفجار) ديدگان را برق بگيرد، و ماه نوراني در برابر آن كدر جلوه‌كند، و خورشيد و ماه با آن‌همه دوري از يكديگر، درهم‌فرونشينند،
مرسلات: پس آن هنگام كه ستارگان كم‌نور شوند و آن هنگام كه آسمان گشوده‌شود و آن زمان كه كوهها ازهم‌پاشيده و پراكنده‌شوند،
الرحمن: پس آنگاه كه آسمان شكافته‌شود، پس گل‌سرخي خواهدبود، همچون پوشش سرخ‌فام.
انشقاق: هنگامي كه آسمان شكافته‌شود، و آنگاه كه زمين كشيده‌وگسترده‌وپهن‌شود، و هرانچه را كه درخوددارد بيرون ريخته و خالي‌شود،
انفطار: آن هنگام كه آسمان از درون شكافته‌شود و آنگاه كه ستارگان پراكنده‌شوند، و آنگاه كه درياها منفجرشوند،
تكوير: وقتي كه خورشيد سرنگون‌شود، و هنگامي كه ستارگان تيره‌شوند، و آنگاه كه كوهها سرنگون‌شوند، و آنگاه كه درياها شعله‌ورشوند،
واقعه: آنگاه كه فرود‌آينده فرودآيد كه پايين‌آورنده و بالابرند‌ه‌ نيز هست؛ هنگامي‌كه زمين سخت به‌لرزه‌درايد، و كوهها متلاشي‌شوند، پس به صورت گردوغباري پراكنده درخواهند‌آمد.
زلزال: آنگاه كه زمين به‌لرزه‌درايد، لرزيدنش را و بيرون بريزد هرچه درخوددارد،
حج: همانا كه وقوع زلزله در اركان عالم در روز قيامت رخداد بزرگي‌است. روزي كه مي‌بيني كه هر شيردهنده‌اي شيرخواره خود را رهامي‌كند، و هر بارداري بارش را بر زمين مي‌گذارد؛ و مردم را مي‌بيني كه تلوتلو مي‌خورند ولي مست نيستند، بلكه عذاب خداوند شديد است.
دستاورد آيه‌هاي يادشده، پيرامون آغاز دوره‌اي كه در آن كار دنيا پايان‌مي‌گيرد:
1. وضعيت عمومي كيهان
2. وضعيت آسمان جهان پيدا
3. وضعيت زمين(كهكشان‌ها)
4. وضعيت مردمان(جن‌ و انس)

وضعيت عمومي كيهان:
هنگامي‌كه در صور كه همان حلزون كيهاني است، دميده‌مي‌شود و خروش كركنندة آن، اركان كيهان را به‌لرزه‌در‌مي‌آورد؛ همة جانداران جز آنكه را كه خداوند بخواهد، مي‌ميرند. اين خروش كركننده، همان امواج صدايي است كه همة كيهان را هم‌اكنون نيز پركرده و باقي‌ماندة بانگ انفجاري است كه در آغاز آفرينش ايجادشده، و در سخن فيريكدانان ‹تابش زمينة ريزموج كيهاني› ناميده‌شده‌است. كار اسرافيل فعال‌كردن اين امواج صوتي به اذن الهي است.

وضعيت آسمان
چون اين روز، روز بسيار تنگي است، از شدت فشار، آسمان دنيا، ابتدا سست و بي‌بنيان و سپس شكافتهٍ‌شده و به‌گونة روغني كه گداخته‌شود، دود از آن بلندمي‌شود. از شدت انفجار، گلگون‌شده، سپس جمع شده، در خود فرورفته و به درون چيزي مي‌خزد. 

وضعيت كهكشان‌ها
كهكشانها كه خورشيدها و ماهها و ستارگان نشانة آنهاست، درهم‌مي‌ريزند و درهم فرومي‌نشينند. خورشيدها نور خود را ازدست مي‌دهند و ماهها كه نور خود را از خورشيدهايشان مي‌گيرند، همه تيره‌وتار مي‌شوند. تنها نورهاي ناشي از انفجارهاست كه برخي بخش‌ها را روشن‌مي‌كند.
كوبنده و فرود‌آينده و خروش‌كننده و خردكننده و هيچيك چيزي نيست كه از جايي بيايد؛ بلكه اين عسرت(يوم عسير= روز بسيارتنگ)، فشار و شدت انفجارهاست كه چنين عذابهايي را فراهم‌ مي‌آورد؛ چنانكه آمد، «ماالقارعه، يوم يكون‌الناس » كوبندة سهمگين، روزي‌است كه مردمان هستند يعني شيء خاصي نيست. پس قارعه، حاقه و ديگر واژگان و برواژگان به‌كاررفته، همان فروپاشي، درهم‌ريختگي و برهمفرو‌نشيني اجزاء كهكشانها در اين دوره يعني آ‎غاز روز قيامت است. 
پس در اين روز زمين از شدت فشار، به لرزه درامده، ابتدا منفجرشده، هرچه درخوددارد، به بيرون مي‌ريزد؛ همة چيزها خرد‌شده و هيچ‌چيزي سر جاي خود نيست؛ بلكه به هرطرف پرتاب‌مي‌شوند. كوهها كه نمادي از زمين و كيهشان‌هاست، ابتدا سرنگون و خردشده و به صورت پشم حلاجي‌شده، ريگ، شن‌ريزه، و درنهايت به شكل ‹گردوغبار پراكنده›(هباءمنثوراً) و ‹سراب›(فكانت سرابا) درمي‌آيند.

وضعيت مردمان
در اين روز مردمان نيز از سهمگيني عذاب، به وحشت‌وهراس افتاده، از شدت نور انفجارها، چشمانشان را برق‌ مي‌گيرد. ابتدا تلوتلو مي‌خورند و سپس به هرسو پراكنده‌مي‌شوند. مصيبت‌هاي اين روز تا آن اندازه زياد است كه كودكان پير مي‌شوند، تو گويي عمري از آنان گذشته‌است. (برگرفته از مهنورد در قرآن)