Monday, July 8, 2013

WONDERFUL!!! PICS

Friday, July 5, 2013

ریشه یابی کجرویهای اجتماعی



ریشه یابی کجرویهای اجتماعی

تسنیم: کد خبر: DEN-732813 تاریخ انتشار: ۱۳۹۲/۰۴/۰۸ ۲۱:۵۹:۵۶

دکتر مرندی: اگر امروز برای مردم بخش درمانی قلب می‌سازیم این به معنای خدمت نیست چون هیچوقت تامین تجهیزات پزشکی هنر نبوده است بلکه باید به سمتی برویم تا مردم کمتر دچار دیابت، سکته،‌ سرطان و مشکلات و بیماری‌های تنفسی شوند که ریشه همه این موارد بیتوجهی نسبت به رژیم غذایی، فعالیت کم بدنی، مصرف مشروبات و سیگار است.
عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس با اشاره به اینکه بزرگترین اشتباه دولت در حوزه سلامت جلوگیری نکردن از مصرف قلیان در کشور است ... گفت: ما مشاهده می‌کنیم که قانون جدید سیگار بسیار در این مقوله کمک کرده است ولی بزرگترین اشتباه دولت آن بود که جلوی قلیان را نگرفت و امروزه قلیان بلای جان کشور شده است. 

موضوع را از دیدگاه "آسیب شناسی اجتماعی" بررسی میکنیم:
محور گفتار: بررسی روشهای جلوگیری از کجرویهای اجتماعی
هدف گفتار: ریشه یابی کجرویهای اجتماعی

دستکم اگر مروری بر روشهای حکومتی جلوگیرکننده بیفکنیم میبینیم که:

اول انقلاب خواستیم جلو مواد مخدر را بگیریم که دیدیم چگونه شد.
بعد خواستیم جلو بیحجابی را بگیریم که دیدیم چه گونه شد.
سپس خواستیم جلو فیلم و سینما و بعد مد و تیپ زدن و ... و ... را بگیریم که هیچیک جواب نداد.

نکته مهم در این روند آن است که:
از اینهمه موارد کجروی که جلوشان را ظاهرا گرفتیم تاکنون نه تنها هیچ نتیجه درستی نگرفته ایم بلکه هیچ درسی هم نگرفته ایم. این خود بزرگترین درس است که حاکمیت باید به آن توجه داشته باشد. از آغاز انقلاب تا کنون کارمان شده است جلوگیری از ارتکاب هرگونه کاری که جوانان به جای تفریحهای سالم انجام میدهند و هیچگاه به آنان فرصت نداده ایم و از آنان نخواسته ایم در نبود تفریحات سالم انگیزه خود را در جانشین کردن تفریحات ناسالم و نیز خواسته های خود را بیان کنند.

از سوی دیگر برخورد حاکمیت با جوانان باید برخورد یک پدر با فرزندانش باشد و نباید به گونه ای عمل کند که اگر فرزندانش خطا کردند مجازات و تنبیه شوند.
جناب دکتر مرندی! شما میگویید اگر جلو قلیان را میگرفتند جامعه سالمتر بود. در صورتی که اگر این کار را میکردند نتیجه همان بود که دیگر موارد نتیجه داد. برای رفع یا ریشه کنی نابسامانیهای اجتماعی باید ریشه آنها را یافت. نباید در سطح بلکه باید به عمق جامعه نگریست. مشکلات جامعه علت و معلول یکدیگرند. مشکلات خرد و کلان اجتماعی و اقتصادی جامعه ابتدا به یکدیگر مربوط میشوند و در نهایت همگی به نحوه مدیریت جامعه بازمیگردند. پس ریشه همه مفاسد و مفسده ها درست نبودن اداره کردن جامعه (به تعبیر قدیمیها: سیاست مدن) است.
برای مثال علت بسیاری از کجرویهای اجتماعی جوانان بالا رفتن سن ازدواج است. علت بالا رفتن سن ازدواج بیکاری جوانان است. بیکاری جوانان نتیجه نبود عدالت اجتماعی است. علت نبود عدالت اجتماعی رانت خواری و فساد اقتصادی است. فساد اقتصادی نتیجه فساد اداری است.
اکنون سخن از باروری مجدد جامعه میرود. چگونه؟ در جامعه ای که جوانان نمیتوانند ازدواج کنند چگونه میتوان چنین توقعی را داشت؟ با حرف و حدیث هم که نمیشود کاری کرد. برای این کار باید بسترسازی کرد که بستر آنهم بهبود وضع اقتصادی است.
زمانی میگفتند اگر رشد جمعیت کنترل نشود در آینده ای نزدیک تنها یکی از مشکلات بیشمار کشور آموزش و پرورش(کمبود فضا و نیروی آموزشی و پرورشی) خواهدبود. با کوششهای فراوان رشد را کاهش دادند. ولی پس از آن دوره و با رکود اقتصاد کشور خود مردم دیگر توان و تمایلی برای باروری نداشتند که این روند هنوز ادامه دارد.
در کشورهای اروپایی زمانی که میگویند باروری باید افزایش یابد اهرمهای تشویقی مالی و خدماتی را نیز در کنار آن قرارمیدهند که بسیار هم کارساز است. زمامداران ما که هنوز در تأمین نیازهای ضروری همین مردم درمانده اند چگونه از مردم بینوا توقع دارند باروری را هم افزایش دهند؟
این هم بخشی از نامه مادری که با داشتن تنها یک فرزند و روزی ده ساعت کارکردن(علاوه بر کار همسر) چندی پیش نوشت:
"اشکان یک هفته بعد سال سوم ابتدایی را تمام می کند هر چند امسال زیاد از او راضی نبودم... خیلی نگران آینده او هستم که در این اوضاع نفس میکشد و تربیت میشود و بالاخره بزرگ می‌شود. تنها کاری که توانستم بکنم این است که در یک کلاس شنای حرفه ای ثبت نامش کردم که شاید ورزش بتواند آینده او را تضمین کند".
بنابراین ریشه نابسامانیهای اجتماعی را یا نمیدانیم یا میدانیم ولی چون باید از خود مایه بگذاریم و از آنجا که نمیخواهیم از خود مایه بگذاریم آنها را به علل و عوامل دست دوم و سوم نسبت میدهیم تا روزگارمان بگذرد و تنها در پی آنیم که کسی نقدمان نکند و ایرادی بر مدیریت ما نگیرد. کارگزاران ما هم مجازند عوامل دست دوم و سوم را هرگونه که خود صلاح میدانند کارسازی کنند که نتیجه اش را میبینیم: افول معنوی جامعه

جناب دکتر مرندی! درست است که میفرمایید رسول اکرم(ص) به فکر سلامت جامعه بود. ایشان میخواست به حاکمان مسلمان بگوید به فکر سلامت جامعه باشند.
البته به درستی گفتید که: " وزارت بهداشت مسئول سلامت مردم کشور است ولی باید بدانیم که فقط ۲۵ درصد عوامل سلامت در دست وزارت بهداشت است و دیگر عوامل در دست سازمان‌ها و نهادهای دیگر تعریف می‌شود". 
آری به همین دلیل میگوییم امروزه مشکل سلامت جامعه به مشکل جوانان برمیگردد. در زمان رسول اکرم(ص) سیاستگزاری فرهنگی مانند امروز از ملزومات حاکمیت نبود. اکنون سیاستگزاری فرهنگی بر محوریت جوانان برای حاکمیت از نماز هم واجبتر است. اگر قبول کرده ایم که حفط نظام از نماز هم واجبتر است باید در آغاز به فکر بدنه نظام بود. نظام بدون بدنه که نظام نیست. حفظ نظام که نباید تنها شعاری برای مقاصد خاص باشد. با حقایق و واقعیتهای جامعه نمیتوان شعاری برخورد کرد. باید عقل خود را به کار بندیم و بگوییم اگر بدنه نظام سالم و محکم نباشد چگونه میخواهیم و میتوانیم نظام را حفظ کنیم؟ بدنه نظام مردم و بویژه جوانان هستند.

چندین سال پیش دختری تعریف میکرد(با توجه به اینکه این کارها به شکلهایی دیگر هنوز ادامه دارد مثال خوبی است):
"رفته بودیم درکه برای هواخوری و کوهنوردی. دیدیم یک جوان بسیجی به پسر جوان رشیدی که موهایش بلند بود گیرداد و پس از کمی جروبحث یک کشیده به صورتش نواخت. من دیدم کتک خورده چنان ناراحت شد که اگر میتوانست طرف مقابل را خفه میکرد ولی از ترس اینکه پایش به نیروی انتظامی باز و برایش پرونده سازی نشود با همه عصبانیتی که در جانش رخنه کرده بود نتوانست چیزی بگوید و خشم خود را در درون و جان خود ریخت و به راه خود ادامه داد."
میخواهم بپرسم اگر شما به جای آن جوان بودید آیا به جمهوری اسلامی و حتا به زمین و زمان(و اگر نه عیان که در دل) ناسزا نمیگفتید؟ مسلم است که آن جوان این عقده را در درون خود همواره زنده نگاه خواهد داشت. من آن روز گریستم و از اینکه میدیدم انقلابی که در ایجاد و تداومش دخالت داشتیم و چه آرزوهایی که برایش در سر داشتیم چه بر سرش آمده در شرم و بهت فرورفتم.

جناب دکتر مرندی! حاکمیت جلو هیچ چیز مباحی را نباید بگیرد. بلکه باید همه چیز را خداوکیلی(که میدانم کار بسیارسختی است و از بسیاری چیزها باید گذشت و از خود گذشتگی داشت.) مدیریت کند. اگر در هیچ زمینه مباحی مته به خشخاش نزنیم و آزادیهای شناخته شده را محدود نکنیم جوانان میتوانند راه درست را از نادرست تشخیص دهند و حتی با عللی همچون بیکاری کنار بیایند و راه مدارا در پیش گیرند. اگر هم انحرافی پیش آید به والله سوگند که فساد و انحرافش از وضعیتی که اکنون در جامعه پیش َآمده به مراتب کمتر خواهد بود.
این ادعا هم مبتنی بر آیات بسیاری از قرآن کریم است و هم یک تجربه تاریخی است که در جوامع گوناگون تجربه شده است.
15/4/92 - احمد شماع زاده

Tuesday, July 2, 2013

لطايف‌الحكايات

لطايف‌الحكايات

در راه(فقر)

ساكن اصفهان هستم ولي نه در وسط شهر بلكه در كناره‌هاي شهر. از جايي برمي‌گشتم. كمي دورتر از خانة‌مان كه شبيه به روستا بود.دو نفر را ديدم يكي با چرخ و سيب‌زميني‌هايي در گوني برروي چرخ، و ديگري با خر و كودهايي حيواني ـ انساني در پالان خر برروي خر، كه دٌماغ و دِماغ را مي‌آزرد.
            چرخي به خري گفت: ‹اينا ديگه قديمي شدس› و خري به چرخي پاسخ‌داد: ‹براي اونا كه دارند قديمي شدس. اما براي اونا كه ندارند، قديمي نشدس›.
راست مي‌گفت. نداشتن بدست. چرا نداشت؟                                8/7/1353
  
در كارخانة ذوب‌آهن اصفهان
 سوار اتوبوس بوديم تا به خانه برگرديم. يك اصفهاني با لهجة غليظ اصفهاني پرسيد: اينجا كوجاس؟ و آن ديگري با همان لهجه پاسخ‌داد: نورد سيصدوپنجاس. اولي پرسيد: اينجا چي درس‌مي‌كونن؟ و دومي گفت: آهن رو مي‌گيرند، پهنش مي‌كونن بيل‌ مي‌شد، درازش مي‌كونن سيخ مي‌شد.
بهمن 1353
  بالا و پايين
خانم آموزگار زبان فرانسه، از شاگردان مي‌پرسيد: وو ژابيت (تو زندگي مي‌كني در ) و شاگردان كه بيشتر دختر  و همه ساكن بالاي شهرند، مي‌گويند: نوژابيت و يكي از خيابان‌هاي بالاي شهر را نام‌مي‌برند. هنگامي كه نوبت به من رسيد، از روي تفنّن و براي گوشزد به ديگران كه تهران همه‌اش بالاي شهر نيست، مي‌گويم: ‹نو ژابيت دروازه‌غاز!› و همه مي‌زنند زيرخنده.
بله. خنده‌هاي قشنگ دختراي مست‌وملنگ بالاي شهر، به كوچه‌ها و خانه‌هاي تنگ‌ و تاريك و كثيف و ويران پايين شهر!!                                            
  •  20/7/58
روشنگري: در آن زمان هنوز حجاب اجباري نشده‌بود و كلاس‌ها مختلط بودند و انجمن دوستي ايران و فرانسه آموزش زبان فرانسه را ادامه مي‌داد، زيرا كه فرانسوي‌ها به دليل همراهي با رهبر انقلاب، در نظام حكومتي تازه، آبرويي داشتند. احمد شماع زاده

خداشناسي به‌روش جاهل مأبي



خداشناسي به‌روش جاهل مأبي

 دو تا جاهل محل به هم رسيدند. يكي از ديگري پرسيد: رفيق اصلاً تو مي‌دوني خداكيه و مرامش چيه؟ مي‌دوني چه‌جوري مي‌شه باهاش حال‌كرد بدون اينكه باج سيبيل بهش بديم؟ و پاسخ‌شنيد:
            خدا؟ خدا يك فرد زورگوي متكبّريه كه واسة اينكه همه بشناسندش و تعظيم و تكريمش كنن و ‹چاكرتيم› و ‹نوكرتيم› بهش بگن، اين عالم و آدم رو درست‌كرده. كسي رو دوس‌داره كه بي‌چون‌وچرا مطيع او بشه. همچي كسي رو نوچة خودش مي‌دونه و پهلوي خودش مي‌نشونه.
            اما واي به حال كسي كه رو در روش وايسه و بخواد خودي نشون بده، يا مثل شيطون قمپز دركنه و بخواد باهاش بحث و جدل كنه، مي‌دوني چيكارش مي‌كونه؟ به فرمون او سروپاشو مي‌گيرن و ميندازن توي آتيش مخصوص خودش؛ تا مثل لبو پخته و پوس‌كنده بشه. تازه خم هم به ابروي بي‌مثالش نمياد!
            بله داشم! حالا كه صفتاي خدا رو دونسّي؛ حاليت ميشه كه چرا خدا مي‌گه چاكر و نوكر كسي سواي من نباشيد؛ به كسي ظلم نكنين، كسي رو جز من سرپرست خودتون نگيرين؛ چاپلوسي كسي رو نكنين، اميدتون چه براي دنيا، چه براي آخرت به غير من نباشه. از رحمت من نااميدنشين...
اين رو هم دونسّي كه قدرقدرتا مي‌خوان مثل كي باشن؟ اونا مي‌خوان مثل خدا باشن؛ خدا رو هم كه دونستي چه اعجوبه‌ايه. معلومه كه شريك مريك و رقيب مقيب نمي‌خواد داشته‌باشه. پس حتماً يه جوري درب و داغونشون مي‌كونه.

- اين شالاّ!

ياداوري: مفاهيم و مضمون‌هاي اين نوشته برگرفته از قرآن كريم است.   
  تابستان 1361 احمد شماع زاده