بازی با دین
مردم؟
عبدالکریم
سروش
ابداع
مجتهدانه و روشمند یک رای تازه فقهی آن هم به دست یک فقیه چرا خروج از دایره دین
و فقاهت شمرده شود؟
به نام خدا
آیت الله
بیات زنجانی اخیرا فتوا دادهاند که شخص روزه دار در تشنگیهای تعب آور میتواند
جرعه یی آب بنوشد و رفع موقت عطش کند و همچنان روزه دار بماند. در این صورت کفّاره
و قضا هم بر ذمّه او نخواهد بود. ایشان موثّقهای
را هم به منزله مستند فتوای خود ذکر کرده اند.
آیت الله
ناصرمکارم شیرازی بر این فتوا خرده گرفته اند و با طنزی ملایم گفته اند که مگر
میشود هم روزه دار بود هم کوزه ای آب خورد؟ هم روزه دار هم کوزه دار؟! ایشان این
فتوا را خلاف اجماع علمای اسلام و محتملا خلاف ضرورت دین شمرده اند و به صاحب آن
فتوای نادر هشدار داده اند که با دین مردم بازی نکند.
مرا در شؤون
فقهی این فتوا سخنی نیست که:
نه مفتیم نه
مدرّس نه محتسب نه فقیه
مرا چه کار
که من منع آب خواره کنم؟ (1)
حدیثی
پشتوانه آن فتواست که به نظر آیت الله مکارم سنداً و دلالتا مخدوش است و به نظر
آیت الّله بیات چنین نیست. لاجرم مقلّدان آن فقیه به آن عمل نمیکنند و مقلدان این
فقیه بدان عمل میکنند، و مادام که هر دو در دایره اطاعتند بر هیچ کدام خرده نمیتوان
گرفت. اما این که کدام فقیه افقه از دیگریست منوط به داوری مقلدان است. لاجرم
مقلدان هر یک از این دو فقیه، مرجع و مفتی خود را اعلم و افقه از دیگری میدانند.
تا اینجا هیچ
خرق عادت و خلاف جماعت و نقض شریعت رخ نداده است. پرسش و مشکل از آنجا پدید میاید
که فقیهی فقیه دیگر را در ملأ عام و در حضور همگان به "بازی کردن با دین
مردم" متهم کند و به او هشدار دهد که از این پس در مقام افتأء محتاط تر و
همراه تر با جمهور فقیهان باشد و خرق اجماع نکند و مظلمه افتأء بغیر علم را به دوش
نکشد.
سوال این است
که مگر علم فقه مجموعه همین آرا و اجتهادات متوافق و متخالف فقیهان نیست پس ابداع
مجتهدانه و روشمند یک رای تازه فقهی آن هم به دست یک فقیه چرا خروج از دایره دین
و فقاهت شمرده شود؟
مگر این خود
عین ورود و تمکّن در تفقّه و اجتهاد نیست؟می گویید رای باطلیست. به فرض که چنین
باشد مگر هر علمیمجموعه آرای صحیح و باطل نیست؟ مگر همه فتاوای فقیهان عین صواب و
حقیقت است؟ شما کدام علم بشری را میشناسید که از خطا عاری باشد؟ میگویید فقه
احکام بشری نیست، احکام الهی است. درست است. اما اینجا سخن از "علم فقه"
است که علمیست بشری و ظنّی و تاریخ مند و متحول و پرورده دست فقیهان، نه "خود
فقه" که حقیقت احکام در علم الاهیست. میگویید اما ثوابتی و آیات و احادیثی در
فقه هست که الاهیست و ساخته فقیهان نیست. همینطور است ولی مگر تفسیر آنها بر عهده
فقیهان نیست؟ و مگر این تفاسیر، اجتهاد پذیر و متفاوت و متضارب نیستند و تحول
مستمر نیافته اند؟ میگویید ولی بعضی احکام اجماعی اند و تا کنون یکسان مانده اند
و عوض نشده اند. درست است ولی جوجه ها را آخر پائیز میشمرند و پائیز تاریخ فقه
هنوز نرسیده است. میگویید بااین شیوه دیگر از علم فقه چیزی باقی نخواهد ماند.
جواب این است که علم فقه عین همین جریان مستمرّ آمد و شد اجتهادات است و بس.
آیت الّله مکارم خود چند سال پیش فتوا به حرمت تدخین دادند که اگر بدان عمل
میشد درآمد دولت از دخانیات نقصان عظیم میپذیرفت. فتوایی فاتر بود که به فراموشی
رفت. در همان اوقات از آیت الّله فاضل لنکرانی نقل شد که نه تنها سیگار و قلیان
کشیدن حلال است بل به روزه داری هم لطمه نمیزند و آن را به روزه خواری بدل
نمیکند. فتوای آیت الله لنکرانی البته بی سابقه نبود و چنان که مرحوم تنکابنی در
قصص العلماء آورده است یکی از علمای عهد قاجار در ماه رمضان، در حال روزه، در
مسجد، بر منبر قلیان کشید تا به همگان بنماید که حلّیت تدخین و صحت روزه روزه
داران تضمین شده است.
فتوای آیت
اله خمینی و رفع حرمت بازی شطرنج و اعتراض آیت الله غدیری و جواب آیت الّله خمینی
به او از مواردمعاصر چنین اجتهادات نسبتا تازه است ( و از این نمونهها در تاریخ فقه چندان فراوان است که حاجت به اشارت نیست) و
نمی دانم که آیت الله مکارم شیرازی اگر دلیری و بسط ید کنونی را داشتند با پیشوای
انقلاب چه میگفتند و به او چه هشداری میدادند؟ آیا از او هم میخواستند که با دین
مردم بازی نکند؟
چنین مینماید
که دایره فقه و دین در نگاه آیت الله مکارم شیرازی چون چشم ترکان لشکری تنگ است.
هر چه مقبول و معتقد ایشان است دین است و هر چه از آن بیرون افتد یا با آن در افتد
لاجرم بازی با دیانت و ترک تازی بر شریعت است.
من در مقام
امر به معروف و نهی از منکر نیستم که ایشان رابه سعه صدر اخلاقی در مقابل مخالفان
دعوت کنم. انشاالله خود واجد آن اند. دعوت من به تصحیح رویکرد معرفت شناسانه است.
از ایشان میخواهم که در علم فقه نه از دریچه آراء فقهی خویش بل همچون معرفت
شناسان نظر کنند و فقه را دانشی بشری و تاریخی و نهاده بر دوش فقیهان و وام
گیرنده و تغذیه کننده از بیرون خود و در سیلان مستمر ببینند و با نگاه درجه دوم از
صدق و کذب در گذرند و از صأئب و خاطی (که موضوع نگاه درجه اولند) ارتفاع گیرند و
به رودخانه جاری علم فقه بنگرند که چگونه با همین آرای متضارب، پر آب تر و پر شتاب
تر و "فقه تر" شده و به دریای فراخ دانشهای بشری میپیوندد.
آنگاه است که
آرای فقیهان دیگر را (درست باشد یا غلط) نه بازی با دیانت و نه موجب فقر فقاهت
خواهند دانست بل آنها را ارج خواهند نهاد و مغتنم خواهند شمرد. این سعه ذهن معرفتی
البته و با الضروره سعه صدر اخلاقی را به دنبال خواهد داشت. اختلاف نظر فقهی ایشان با فقیهی دیگر از منظر درجه دوم عین علم فقه است نه
بیرون از آن نه بازی با آن. لذا نکوشند که با تهمت "بازی با دین مردم" رقیب را از بازی حذف کنند و میدان فقاهت را از این رقابت
محروم سازند. علم فقه همچون هر علم بشری دیگر بازی عالمان است با یکدیگر. و در
این مسابقه علمی حقیقت جویانه، گرچه همه به قصد برد میآیند برخی هم میبازند
لیکن بازندگان هم عضو تیم اند و به قدر برندگان به گردن آن حق دارند و در گرم و
زنده نگاه داشتن بازی سهیمند (۲)
سخن دیگری هم با آیت الله مکارم شیرازی و فقیهان دلسوز و درد مند دارم. بازی
نکردن با دیانت مردم البته دغدغه یی مبارک است. اما مصداق اهمّش آب خوردن روزه
داران عطش ناک نیست. مصداقش آن است که فقیهی چون آیت الله محمد مومن، عضو فقهای
شورای نگهبان، صریحاً فتوا میدهد که جائز بل راجح است که به بد دینان و بدعت گذران
تهمت زنا و لواط بزنیم تا از میدان به در روند و از شرّشان آسوده شویم (۳)
آیت الله ابولقاسم خویی و آیت الله محمد رضا گلپایگانی نیز چنین فتوایی داده
اند، آن هم به استناد و تمسّک به حدیثی که از پیامبر علیه السلام آورده اند که: "اذا رایتم اهل الریب والبدع من بعدی
فا ظهرو البرائة منهم ... و با هتوهم..."
(۴) و آن را چنین ،معنا کرده اند که پس
از من اگر اهل شبهه و بدعت را دیدید از آنان بیزاری بجویید و به آنان بهتان بزنید.
خوب است آقای
مکارم به سراغ این حدیث بروند و به فقیهان روزگار ما آن هم در ملأ عا م ّنه در خفا
گوشزد کنند که عمل به این روایت فقهی ضّد اخلاقی، عین قربانی کردن اخلاق در پای
فقه و عین بازی کردن با دین مردم و تیغ دادن در کف زنگی مست است. چرا غصه نمیخورند
که بناهای استوار اخلاقی را با اینگونه روایات سست فقهی چنین بی باکانه میشکنند
و فرو میریزیند؟ چرا دست کم دغدغه اخلاق را به اندازه دغدغه فقه ندارند؟
شگفت نیست اگر امروز تابعان فقاهت و عاملان به این روایت را در رسانهها و
نهادهای قضایی و امنیتی میبینیم که گستاخانه پنجه تصرف در جان و آبروی بیگناهان
میبرند و "حجت شرعی" میآورند که بنا به تعلیم و تفسیر فقیهان، پیامبر
اسلام دستشان را در این گونه رذالت ورزیها باز گذاشته است. آیا شما گمان میکنید
که عامّه مردم روزه دار اگر از چنین فتاوایی آگاه شوند باز هم بر دیانت و فقاهت
موجود باقی خواهند ماند؟ و باز هم به چنان پیامبری حرمت خواهند نهاد؟
گر شوند آگه
از اندیشهٔ ما مغبچگان
بعد از این
خرقه پشمین به گرو نستانند
سلّمنا.آب
خوردن یک روزه دار تشنه لب آبروی شریعت را میبرد و دین را به بازی میگیرد و ساز
شرع را بی قانون میکند. نسبت زنا و لواط و سرقت و قتل به مخالف دادن و برایش
پرونده ساختن و از او اعترافات مجعول گرفتن و جواز شرعی همه اینها را از روایتی از
اصول کافی در آوردن چطور؟
دیگر چه کسی
از نشستن با اینگونه مفتیان و اذناب و اصحاب شان احساس امنیت میکند؟ فقیهی که جان
و مال و آبروی مردم را در قبضه تصمیم خود میبیند که اگر چپ بروند یا کج بیاندیشند
حکم به کفرشان میدهد یا به فسقشان چه امنیتی و اهلیتی در او میتوان سراغ کرد ؟
همهٔ فقاهت و شخصیتش تهدیدیست برای نام و نان و جان و آرامش و آسایش دیگران.
پیامبری که
دعوت به ایمان میکند و قرآنی که میگوید مومن بودن ایمن بودن است (ایّ الفریقین
احقّ بالامن، قرآن، سوره اعراف) چگونه با فقهی میسازد که امنیت ستان است؟ چگونه
با فتوایی میسازد که اخلاق ستیز است؟
وظیفه دشوار
فقیهان امروز پیراستن فقه از بی اخلاقی هاست. آنان دیگر نمیتوانند فقط به وجوب و
حرمت فقهی افعال مکلفان بیاندیشند، اندیشه در وجوب و حرمت اخلاقی افعال از آن
ضروری تر است. نه هر چه حرمت فقهی دارد حرمت اخلاقی هم دارد(چون خوردن ذبیحه
کفار) و نه هر چه وجوب فقهی دارد وجوب وجواز اخلاقی هم دارد (چون وجوب قتل مرتد) و نه هر چه جواز فقهی دارد جواز اخلاقی هم دارد (چون طلاق
یکسویه زن به دست مرد). به عبارت دیگر گناهان ونارواهای فقهی لزوماً نارواهای
اخلاقی نیستند ولی رخصتهای فقهی گاه جزو محرّمات اخلاقی اند و رفع تزاحم این
دو وظیفه واجب اخلاقی فقیهان دردمند است. فقهی که رخصت به شکسن پیمان میدهد و بهتان های ناموسی و جاسوسی به مخالفان را
مشروع میشمارد قطعاً فقهی نامشروع است. پیراستن فقه از این آلودگی ها و
بازگرداندن مشروعیت بدان، در گرو گشودن ابواب علم اخلاق به روی علم فقه است و این
تازه یکی از هفتاد نقصان علم فقه امروزین است.در متون علم اصول ،به علوم مورد
نیاز فقیه که میرسند میگویند دانستن ادبیات عرب ومنطق وعلم اصول از واجبات اصلی
ست.هیچ جا نمیگویند دانستن علم اخلاق وفلسفه اخلاق هم ضروری ست وهمین است که
فتاوای فقهی چنین بیگانه با اخلاق شده اند. به فقه آموزان باید گفت فقه سیاسی وحکومتی را فرو گذارید و فقه اخلاقی را
بردارید که ضروری تر وخدا پسندتر و انسان نوازتر است.
رمضان
المبارک ۱۴۳۴
عبدالکریم
سروش