Tuesday, August 6, 2013

قانون حجاب، دستور امام (ره) نبود


کد خبر۱۳۵۴۴۶
تاریخ انتشار۰۶ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۶:۳۲
«ماجرا از اینجا شروع شد که چندی پیش خبر راه‌اندازی کمپینی با عنوان جمع‌آوری یک‌میلیون امضا برای نه به حجاب اجباری در فضای رسانه‌ها پیچید اما نکته برجسته‌ای که شاخک‌های جامعه را به این خبر حساس کرد، وجود امضاکنندگان شهیری چون نعیمه اشراقی نوه دختری امام خمینی (ره) بود. طبیعتا خبر برای همه جالب و البته سوال‌برانگیز بود به‌علاوه اینکه نظرات متفاوت وی درخصوص مساله حجاب اجباری در مصاحبه‌هایی از جمله در وب‌سایت جماران منتشر شد
روزنامه شرق با ذکر این مقدمه، گفت‌وگوی خود با نعیمه اشراقی را منتشر کرده که گزیده آن در پی می‌آید:



در کمپین یک‌ میلیون امضا در مورد حجاب که گفته شد شما نیز یکی از امضاکنندگان شهیر آن بودید، آیا اهداف شما با اهداف کلی کمپین زاویه‌ای داشت؟

من این کمپین را امضا نکرده‌ام اما دلیل این شائبه، همزمانی این کمپین بود با مصاحبه من درباره حجاب که من در آنجا نظرم را اعلام کردم. دلیل امضا نکردن کمپین هم این است که نمی‌دانم چه اهدافی را دنبال می‌کند و محتمل می‌دانم که اهدافشان با اهداف من متفاوت باشد.

با توجه به تبلیغاتی که با موضوع امضای شما صورت گرفت الان منتقدان اصولگرای شما می‌گویند اگر واقعا امضا نکرده‌اید چرا این اخبار را تکذیب نکرده‌اید.

راستش را بخواهید من از روزی که آن مصاحبه را درباره حجاب انجام دادم سعی کرده‌ام یک زرهی به تن کنم به دلیل اینکه مساله حجاب در کشور ما بسیار مساله حساسی است و خط قرمز به حساب می‌آید. من هم بابت طرح این مساله انتقادهای زیادی شنیدم و این انتقادها از هر دو طیف تندروهای داخلی و مخالفان جمهوری اسلامی بود اما مجال پرداختن به این موضوع را ندارم و حتی‌المقدور دنبال این نیستم که در مقام جواب کسی برآیم.

دیدگاه پدربزرگ مرحومتان - امام‌ خمینی (ره) - درباره حجاب چه بود؟

قانون حجاب دستور امام (ره) نبود، قانون مصوب مجلس بود و نمایندگان آن مجلس واقعا نمایندگان مردم بودند و فکر می‌کنم این قانون در سال 1361 به تصویب رسید و حجاب اجباری شد. باید تحلیل هر مساله‌ای را به زمان خاص خود ارجاع داد که در آن زمان قاطبه جامعه خواستار حجاب و زمینه الزام‌دارنده آن بود که نمایندگان مجلس با توجه به ضرورت و اقتضای زمانی آن نسبت به تصویبش اقدام کردند. در آن دوره عموم کارهای مطرح و چشمگیر و حساس که در دولت یا مجلس تصویب و در مجاری خود اعمال می‌شد، تسامحا دستور امام (ره) تلقی می‌کردند! مقتضای جامعه انقلابی، پذیرش حجاب برای طیفی و اصرار و خواستاری برای طیف دیگر بود که در آن زمان حجاب را با مساله ایثار و شهادت و جهاد همسنگ می‌دانستند.

اتفاقا به حکم ضرورت ملاحظه دستور احتمالی امام برای مساله حجاب، من خیلی جست‌وجو کردم ببینم امام جایی دستوری دادند اما هیچ دستوری پیدا نکردم. تنها صحبتی که در این مورد پیدا کردم این بود که عده‌ای از امام سوال کرده بودند با این زنانی که در شهرهای شمالی با لباس شنا به داخل شهر می‌آیند، چه کنیم؟ که امام در جواب گفته بودند مردم متدین شهرهای شمالی خودشان اجازه این کار را نخواهند داد. حتی جای دیگری دانشجویان بسیجی از امام (ره) پرسیده بودند در موارد بی‌حجابی حق برخورد داریم؟ امام در پاسخ، ایشان را از این کار منع کرده بودند و گفته بودند در مساله حجاب باید با لطافت برخورد کرد، نه با خشونت. در مورد دیگری به امام (ره) خبر رسیده بود که عده‌ای در خیابان‌ها به بهانه بدحجابی مزاحم خانم‌ها می‌شوند، امام سریعا اطلاعیه‌ای منتشر کردند و این عمل را محکوم و از نیروهای انتظامی خواستند با این‌گونه حرکات برخورد کنند.

الان مساله‌ای در جامعه ما وجود دارد به نام خشونت خانگی علیه زنان که مطمئنا این مساله در دهه‌های پیشین خیلی بیشتر و گسترده‌تر بوده، موضع امام (ره) در این مورد خاص چه بوده؟

نگاه امام به زن را نه با مراجع و هم‌مسلکان خود ایشان بلکه حتی اگر با نگاه روشنفکرترین انسان‌های امروز مقایسه کنیم خیلی روشنفکرانه‌تر بود. امام به زن به‌عنوان یک انسان به معنی حقیقی آن بها می‌دادند نه یک جنس دوم یا در خدمت مرد. در پاسخ این سوال باید گفت که خشونت در شرایط امروز قطعا نه‌تنها قبح دارد و صددرصد از نظر پدربزرگ من جرمی نابخشودنی بود حتی کمتر از خشونت مثل بی‌احترامی و ... قابل دفاع نبود اما در جامعه صدر اسلام انواع مختلف خشونت قبح و شدت و ضعف خود را متفاوت نشان می‌دهد به‌عنوان مثال در قرآن حتی در مورد زدن زن از برخی آیات صریحا و تلویحا می‌توان استنباط کرد؛ در حالی که قرآن برای اصلاح و ترمیم شکاف‌های بین طبقات، خصوصا زن و مرد راه می‌نمود ولی در آن روزگار و موافق عرف و عادت و روال زندگی مردم این موارد نوعی جنایت و قبح نابخشودنی به حساب نمی‌آمد. پیامبر بزرگ به تدریج آن را تقبیح می‌کند مثلا قریب به این مضمون می‌فرماید (چگونه است که مردی در روز دست تعرض به همسر خود دراز می‌کند و شب او را در آغوش می‌کشد!) مردم آن روزگار به اندک اختلاف گاهی زن را از منزل می‌راندند که این امر به لحاظ بی‌پناهی زن آن روز، یک فاجعه به حساب می‌آمد، بنابراین قرآن اول به بخشش خطای مفروض زن و در صورت عدم تمکین مرد از این حکم به تنبیه او با زدن که در عرف قباحت و جنایت محسوب نمی‌شد، این حکم ناصواب را تقلیل می‌داد. با این حساب فتاوی امام در شرایط حاکم بر آن دوره قابل اجرا و عمل است، به همین دلیل در فتاوی مراجع تقلید از مرده نمی‌توان تقلید کرد و بقا بر میت نیز با تاسی به فتوای مجتهد زنده مجاز است!

ببینید این شکل برداشتی که شما می‌گویید صحتش در خاطرات خانواده و نزدیکان ایشان تایید می‌شود اما در عرصه عمومی آنچه اصولگرایان درباره ایشان می‌گویند و به‌عنوان مثال در مجموعه مستندی به نام شاخص از صداوسیما پخش شد چهره‌ای متفاوت است، آیا بین نظرات شخصی و اجتماعی ایشان درباره زن فاصله‌ای وجود داشت؟

فکر می‌کنم مستندهای شاخص که شما می‌گویید همانی است که سیدحسن آقاخمینی به محتوایش اعتراض کرد و نامه معترضه هم به آقای ضرغامی نوشت. در آن مستند "لا اله" سخنرانی‌های امام را گرفته بودند "الا الله‌"اش را حذف کرده بودند. یعنی مثلا عصبانیت امام از یک طیف را برداشته بودند ادیت کرده و به طیف دیگری نسبت داده بودند. صداوسیما در آن مقطع، با چهره‌سازی امام، اهداف خاصی را دنبال می‌کرد.

برخی معتقدند مواضع شما تحت تاثیر مادربزرگتان شکل گرفته است. درباره وی بگویید.

من پیش از این هم گفته‌ام که مادربزرگم یک قاجارزاده بوده، پدربزرگشان از اهالی دربار قاجار بوده و از یک خانواده کاملا اشرافی بوده. به دلیل همین حرف‌ها به من اعتراض شد. من در جواب گفتم که نمی‌توانم به جز حقیقت را بگویم و به نظرم حقیقت مشکل‌داری هم نیست. حتی خود امام هم پدربزرگشان حاکم بودند و از خانواده ثروتمندی بودند اما امام به دلیل اینکه شخصیت عرفانی داشتند و همیشه به دنبال خودسازی بودند شرایط خاصی داشتند. به‌عنوان مثال من شنیده‌ام آن 15سالی که در نجف تبعید بودند فقط یک نوع غذا می‌خوردند آن هم آبگوشت بدون گوشت بود. این یک روحیه مبارزه‌طلبی می‌خواهد. من در 10سالی که با ایشان زندگی کردم احساس کردم با یک آدم بزرگ زندگی می‌کنم. آدم‌های بزرگ آدم‌های خاصی هستند که ملعبه و اسیر محیطشان نمی‌شوند. امام مثل بقیه نبودند. حتی بین علمای هم‌تراز خودشان شبیه بقیه نبودند اما با وجود اینکه خانمشان‌دارای روحیه متفاوتی بودند امام به تمام چیزهایی که برای خانم ارزش داشت احترام می‌گذاشتند و ارزش قائل بودند. به علایق خانم حتی اگر بر خلاف علایق خودشان بود احترام می‌گذاشتند. هیچ‌وقت مشکلی بینشان نبود چون به ارزش‌های یکدیگر احترام می‌گذاشتند. البته خانم هم خانم با کمالات و پرفضلی بودند. به اشعار مولوی و حافظ خیلی شناخت داشتند.

پس فکر می‌کنید صرف قاجاری بودن نمی‌توان شخصیتی را نفی کرد.

قطعا همین‌طور است. از قاجار که بگذریم در مورد بقیه خاندان‌ها هم نمی‌توان بر همه خط بطلان کشید. همه اعضای این خانواده‌ها مثل هم نیستند. تازه در چنین خانواده‌هایی اگر کسی آدم درستی باشد خیلی هم ارزشش بیش از آدم‌های معمولی است.

ردپایی از نگاه ایشان به زن در شمایل اجتماعی‌شان هم می‌توانید مثال بزنید؟

بله مثلا درخصوص زن دوم، از نظر دین، گرفتن زن دوم منعی ندارد اما امام از نظر اخلاقی این مساله را نمی‌پسندیدند و دو مورد داشتیم یکی از مسئولان که ازدواج دوم کرده بود و خانمش آمد حضور امام اطلاع داد امام بلافاصله آن شخص را از سمتش عزل کردند، یکی هم از اقوام خانم بود که وقتی ازدواج مجدد کرد دیگر امام به او اجازه ورود به بیت را نداد. این احترامی بود که امام برای شخصیت زن قائل بود و اصلا خشونت در این نوع نگاه، محلی از اعراب نداشت.

از این 10سالی که در کنار ایشان بودید خاطره شخصی دارید که بخواهید نقل کنید؟

زندگی با امام که همه‌اش خاطره است. بیشترین چیزی که من از امام به خاطر دارم مهر و محبت است چون پدرم - آیت‌الله اشراقی - هم زود فوت کردند ایشان برای من جای پدر بودند و خیلی هم عاطفی بودند. صداقت و اخلاق و ادب هم‌ درس‌های دیگری بود که ما از امام گرفتیم و مهم‌تر از همه و ضامن موفقیت ایشان نظم بود.

محیط خانوادگی خیلی قانونمند بود؟

نه، همه چیز بر پایه اعتماد و دوستانه بود به دلیل اینکه هیچ‌کس در آن خانه به دیگری دروغ نمی‌گفت، اصلا دروغ و ریا بین ما رنگی نداشت. ما هرچه در جامعه می‌دیدیم خیلی راحت می‌رفتیم برای امام تعریف می‌کردیم اصلا اینطوری نبود که بترسیم یا جرات حرف‌زدن نداشته باشیم و هنوز همان سیستم باز و راحت بر خانواده ما حاکم است. زندگی امام نظم خاص و دقیقی داشت و ما با کارهای امام می‌توانستیم ساعتمان را تنظیم کنیم. با اینکه وقت ایشان یا در حسینیه یا در خانه می‌گذشت اما تمام کارهایشان برنامه و زمانبندی دقیق داشت. سر ساعت خاصی به رادیو گوش می‌کردند و یکی از رادیوهایی که همیشه گوش می‌کردند رادیو بی‌بی‌سی فارسی بود. حتی مدت زیادی به رادیو بغداد فارسی هم گوش می‌کردند. بعد یک مقطعی به این نتیجه رسیدند که رادیو بغداد هیچ اعتبار و ارزش خبری ندارد و جز مشتی ناسزا چیزی ندارد.

در مقابل ناسزای رادیو بغداد یا دیگران چه عکس‌العملی نشان می‌دادند؟

شخصیت امام به گونه‌ای بود که دیگران هرگز نمی‌توانستند به ایشان ناسزا بگویند. حاصل کاریزمای شخصیت ایشان یک چهره منحصربه‌فرد و استثنایی بود. اتفاقا یکی از آشنایان تعریف می‌کرد که برای سخنرانی‌ها پیش امام بوده و بلندگو جلوی ایشان می‌گذاشته و اینها که تعریف می‌کرد و می‌گفت همیشه دوست داشتم غیر از سلام چیز دیگری هم به امام بگویم یا مثلا انتقادی بکنم. می‌گفت در تمام طول این سه چهار سالی که آنجا بودم هرگز نتوانستم این کار را انجام دهم چون چهره امام خاص بود و وقتی مردم با ایشان برخورد می‌کردند جذبه ایشان آنها را می‌گرفت. اکثر کسانی که من دیدم برای اولین بار با امام برخورد می‌کردند فقط اشک می‌ریختند به خاطر روحانیتی که در چهره ایشان بود و این روحانیت حاصل 60 سال تلاش و عبادت و خودسازی بود. امام را هم می‌توان مثل دیگران نقد کرد اما باید شرایط و پایه این نقد درست باشد. معمولا کسانی که درباره امام صحبت می‌کنند یا حب دارند یا بغض و اینها مانع نقد منصفانه و صحیح است.

درصد زیادی از نسل امروز ایشان را ندیده‌اند، چطور می‌توانند حب و بغض داشته باشند؟

ببینید رسانه‌ها خیلی در این مورد موثرند به خصوص رسانه‌های خارج از کشور. امام کار بزرگی انجام داده است؛ یک نظام سلطنتی را سرنگون کرده است، بنابراین طبیعتا چنین آدم‌هایی دشمنان زیادی دارند و این دشمنان تریبون دارند.

شما فکر می‌کنید الان موتور محرکه و عامل بازدارنده پیشرفت مسایل زنان در ایران چیست؟

من فکر می‌کنم زنان باید برای استیفای حقوقشان هم تلاش کنند و هم از کشیده‌شدن به انحرافات اجتناب ورزند! زنان جامعه ما، خواهان آزادی و رسیدن به پایگاه و حقوق خود هستند، از این‌رو بسیار دسیسه‌ها و شید و کید‌های انحرافی از این عطش مفرط می‌توانند سوءاستفاده کرده و ایشان را به حاشیه‌های وقت‌گیر یا مضر و بدفرجام بکشانند! مثلا اکنون با دسیسه‌های بسیار نگران‌کننده تحت عنوان مکتب‌ها و محافلی با عنوان‌های عرفان و درمان و انرژی و درمان‌های روحی و روانی با عنوان‌های معنوی با توجه به حساسیت‌های عاطفی زنان، ایشان را از کارهای اساسی و موثر به آن محافل مشغول و به این وسیله معطل و منحرف می‌کنند! اگر می‌بینیم زنان در غرب تا اندازه‌ای به‌طور چشمگیر، به حقوقشان رسیده‌اند برای این است که تلاش زیادی در این راه انجام داده‌اند و این تلاش‌ها در غرب از سده نوزدهم آغاز شده است. در ایران هم برخی چالش‌ها وجود دارد که زنان برای برداشتن این موانع تلاش می‌کنند.

یک سوال خصوصی؛ با توجه به ملاحظات سیاسی که در خانواده‌هایی مثل خانواده شما وجود دارد، ازدواج با عشق امکان‌پذیر است؟

ما یک خانواده سیاسی - مذهبی هستیم اما هرگز ازدواج بدون عشق بین ما امکان‌پذیر نبوده. ازدواجی که پایه‌اش بر عشق و علاقه نباشد نباید انجام بگیرد. بعد از وجود عشق و علاقه می‌توان به پارامترهای دیگری هم نگاه کرد. مثلا اینکه من عروس مرحوم آیت‌الله طاهری‌ اصفهانی هستم یا خانواده ما با آقای خاتمی یا آقای بجنوردی وصلت دارد دلیلش این نیست که ازدواج‌ها مصلحتی بوده، در حقیقت یک سنخیتی بین این افراد وجود داشته و آشنایی و هماهنگی وجود داشته، هم‌کفوی بوده و در خیلی از خانواده‌ها و صنف‌ها این اتفاق می‌افتد، مثلا می‌بینیم که معمولا پزشکان با هم وصلت می‌کنند یا هنرمندان با هم وصلت می‌کنند. مثلا خیلی از همین خانواده‌های مسئولان رده‌بالا از ما خواستگاری می‌کردند و دایی‌ام آنها را بررسی می‌کردند و خیلی‌ها را رد می‌کردند چون می‌گفتند با ما همفکر نیستند اما آنهایی که بینمان همفکری وجود داشت (ولو از خانواده‌های مسئولان و صاحبان منصب سیاسی نبودند) را به حضور می‌پذیرفتند.

توصیه‌ای از امام به خانواده بوده که وارد عرصه فعالیت‌های سیاسی نشوند؟

نه چنین توصیه‌ای نبوده. فقط امام نمی‌خواستند عضو خانواده ایشان بودن امتیازی برای ورود به این عرصه‌ها شود. اگر نه، هیچ ممانعتی نداشتند که اگر عضوی از خانواده قابلیتی دارد از آن استفاده کند. مثلا اینکه سیدحسن خمینی چرا تا به حال وارد عرصه‌هایی مثل ریاست‌جمهوری نشده دلیل اصلی‌اش را نمی‌دانم اما این را می‌دانم که خیلی برای ورود به این عرصه‌ها قابلیت دارد. هم‌ درس قدیم خوانده، هم درس جدید و به زبان انگلیسی و تکنولوژی و علم روز آشنایی کامل دارد؛ به علاوه یک‌سری خصوصیات ارثی که از امام در وجود او هست و از همه جهات واجد بهترین شرایط است.

فکر می‌کنید دلیل اصلی مخالفت سرسختانه با ورود زنان به ورزشگاه چیست؟

چیزی که من از صفحه تلویزیون می‌بینم این است که در ورزشگاه اصلا اخلاق وجود ندارد و کلمات رکیک رد و بدل می‌شود. شاید خود زنان به لحاظ پایبندی‌شان به اصول اخلاقی از این محیط خرسند برنگردند.

فکر نمی‌کنید با ورود زنان این فضا عوض می‌شود؟

خب مشخص نیست. اگر خانم‌ها وارد شوند و باز هم همین اتفاق بیفتد چه؟ اینطوری به شخصیت زن توهین می‌شود. به نظر من اول باید فرهنگ‌سازی شود. واقعا جامعه ما از فقر فرهنگی رنج می‌برد و به خصوص در این هشت‌ سال این مساله خیلی تنزل پیدا کرده. باید مسئولان، مردم و نهادها همه دست به دست هم دهند تا بتوانیم با این فقر فرهنگی مبارزه کنیم. ریشه بی‌فرهنگی در ورزشگاه نیست، بی‌فرهنگی در جامعه نهادینه شده است. وقتی فرد می‌بیند برخی مسئولان هم در تلویزیون با همان ادبیات صحبت می‌کنند از آن فرد چه انتظاری می‌توان داشت؟! اگر مساله اخلاق و فقر فرهنگی درست شود قطعا خانم‌ها هم می‌توانند وارد ورزشگاه شوند. در یک جامعه رشد‌یافته مانعی برای ورود خانم‌ها به ورزشگاه وجود ندارد. البته من فکر نمی‌کنم بیش از 10درصد خانم‌ها به فوتبال علاقه‌مند باشند. خیلی جاها هم آقایان اجازه ورود ندارند مثل پارک‌هایی که مخصوص بانوان هستند بنابراین صرف این ممنوعیت را نمی‌توانیم ظلم تلقی کنیم. ضمن اینکه ورزشگاه فضای عادی ندارد، یک فضای پرشور احساسی است که کنترل تماشاچیان روی رفتارشان کم است.

شما با تفکیک جنسیتی اماکن عمومی موافقید؟

نه، با جداسازی کاملا مخالفم چون این کار توهین به شخصیت آدم‌هاست.

و ورزش بانوان ...

ورزش بانوان که هیچ مانعی ندارد و خیلی هم در این زمینه کار شده. الان ورزشکاران زن ایران به مسابقات بین‌ا‌لمللی می‌روند قهرمان می‌شوند و مدال به دست می‌آورند. البته قطعا باید بیشتر در این زمینه‌ها کار شود.

مدتی پیش مردانی در شهر مریوان استان کردستان در اعتراض به مجازات مردی که برای تحقیر لباس زنانه به تنش کرده بودند همگی لباس زنانه پوشیدند و به خیابان‌ها آمدند تا جایی که فرمانده کل نیروی انتظامی بابت این حرکت از مردم عذرخواهی کرد، خاستگاه اجتماعی این حرکات را چه می‌دانید؟

این نشانه فقر فرهنگی است و با این حرکت هم به آن مرد اهانت شد هم به همه زنان. کار بسیار زننده‌ای بوده و به جامعه اهانت شد.

به نظر شما نبایدهایی که دولت‌های نهم و دهم در حوزه زنان انجام دادند چه بود؟

به نظرم علت بی‌عدالتی در حق زنان در حوزه اختیارات رئیس‌جمهور نیست. اتفاقا اگر آماری نگاه کنیم در دولت آقای احمدی‌نژاد سمت‌های مدیریتی خانم‌ها افزایش پیدا کرده. مثلا آقای احمدی‌نژاد وزیر زن هم داشت.

اینکه شما می‌گویید دست رئیس‌جمهور نیست، در زمان آقای خاتمی شاهد بودیم که در زمینه حقوق زنان پیشرفت‌هایی حاصل شد.

بله اما آن پیشرفت‌ها به تبع پیشرفت کلیت جامعه و انسجام و مطالبه و همدلی جامعه با آقای خاتمی بود که دولت و ملت دست‌ در دست هم داشتند.

چقدر نسبت به دولت آقای روحانی بیم و امید دارید؟

در کل خیلی خوش‌بینم چون احساس می‌کنم مجموعه مدیریت کشور به این نتیجه رسیده که باید یک‌سری تغییرات را بپذیرد. مثلا آقای مصباح یزدی اخیرا گفته «هر چند ما به دموکراسی اعتقاد نداریم اما ناچاریم به آن تن دهیم» این خیلی اتفاق بزرگی است که ایشان به این نتیجه رسیده.

با توجه به تجربه دولت اصلاحات و مجلس ششم چه تضمینی وجود دارد که اصلاحات دوران آقای روحانی برگشت‌ناپذیر باشد؟

خب بله، متاسفانه این امکان همیشه وجود دارد اما من معتقدم اگر دولت آقای روحانی خوب کار کند و مردم هم بیدار شوند و از نظر بلوغ اجتماعی رشد و ترقی کنند دیگر این اتفاق نخواهد افتاد.

اتفاق دیگری که در دولت آقای خاتمی فراوان رخ داد و ممکن است برای آقای روحانی هم پیش بیاید بحران‌سازی برای دولت بود. فکر می‌کنید واکنش آقای روحانی هم مثل آقای خاتمی خواهد بود؟

نه، من فکر می‌کنم حساسیتی که روی آقای خاتمی وجود داشت روی آقای روحانی وجود ندارد و طیفی از اصولگرایان هم از حامیان ایشان هستند و اگر هم مشکلی پیش بیاورند آقای روحانی مقابله خواهد کرد. اصلاح‌طلبان هم امروز انسجام بیشتری نسبت به گذشته دارند.

به‌عنوان سوال پایانی از زنان هنرمند، شاعر و نویسنده ایرانی آثار چه کسی را می‌پسندید؟

کارهای خانم سیمین دانشور را خیلی دوست دارم چون به نظرم هنرمند کسی است که بتواند از طریق آثارش با عامه مردم ارتباط بگیرد. نوشته‌های مرحوم خانم دانشور در عین برخورداری و اعتبار از رونق ادبی ارزشمند، خیلی هم ساده بود. نویسنده ضمن داشتن دانش و قریحه تالیف و آفرینش اثر، هرچه ساد‌ه‌تر بنویسد مخاطب بیشتری دارد، فکر می‌کنم رمان «سووشون» ایشان رکورد مخاطب را در ادبیات داستانی ایران شکسته است. مثلا خانم زویا پیرزاد هم خیلی ساده می‌نویسد و نوشته‌هایش از جنس مردم است. مرحوم فروغ فرخزاد هم شاید با محتوای بعضی از کارهایش موافق نباشم اما فرم و جرات و جسارتی که این زن در زمان خود داشته را می‌پسندم.

Monday, August 5, 2013

شعري از اُستاد شهريار

مناظره منبر و دار
شعري از اُستاد شهريار

منبر از پشت شيشه ي مسجد           چشمش اُفتاد و ديد چوبه ي دار
عصبي گشت و غيضي و غضبي         بانگ بر زد كه اي خيانت كار
تو هم از اهل بيت ما بودي            سخت وحشي شدي و وحشت بار
نرده ي كعبه حرمتش كم بود؟             كه شُدي دار شحنه، شرم بدار

ما سرو كارمان به صلح و صلاح
 تو به جُرم و جنايتت سر و كار
دار، بعد از سلام و عرض ادب               وز گناه نكرده استغفار
گفت ما نيز خادم شرعيم                صورت اخيار گير، يا اشرار
تو قلم ميزني و ما شمشير            غِلظت از ما قضاوت از سركار
تا نه فتوي دهند منبر و ميز           دار كي مي شود سر و سر دار
هر كجا پند و بند درماندند                   نوبتِ دار مي رسد ناچار
منبري را كه گير و دارش نيست         همه از دور و بر كنند فرار
باز منبر فرو نمي آمد                     همچنان بر خر ِ ستيزه سوار
عاقبت دار هم ز جا در رفت              رو به دَر تا كه بشنود ديوار
گفت اگر منبر تو منبر بود                  كار مردم نمي كشيد به دار

Wednesday, July 31, 2013

به گمانم که غلط آمده ایم(شاهکارشعری از کیوان شاهبداغی)



شاهکارشعری از کیوان شاهبداغی
>>آی مردم
>>
به گمانم که غلط آمده ایم
>>
راه را برگردیم
>>
جاده از نور خدا خاموش است
>>
هیچکس حوصله عشق ندارد اینجا
>>
به خدا، هیچ رسولی به چنین راه نخوانده ست کسی!
>>
جاده بی آبادی
>>
و سراسر همه جا ویرانی ست
>>
تا افق، بذر عداوت کشته اند
>>
راه پر جذبه، ولی بی مقصد
>>
همه همسفران، دلگیرند
>>
و کسی را، غم این قافله در خاطر نیست
>>
من به چشمان همه همسفران خیره شدم
>>
برق چشمان همه، خاموش است
>>
چشم و دستان همه، پرخواهش
>>
و لب از گفتن یک خسته نباشی، محروم!
>>
و دل از عشق، تهی
>>
و سکوت، حرف لبهای همه ست
>>
خنده، این واژه دیرینه، دگر منسوخ است
>>
چاهها خشک، پر از یوسف بی پیراهن
>>
همه در جمع، ولی "تنهایند"
 
>>
آی مردم، به گمانم که غلط آمده ایم
>>
قطره ای عشق به همراه کسی نیست، در این راه دراز
>>
و سرابی در پیش، که همه قافله را خواهد کشت
>>
جاده ای خوانده تو را رو به هبوط
>>
جاده ای رو به سقوط
>>
آسمانش دلگیر
>>
ابرها، بی باران
>>
خرمن جهل و عداوت، انبوه

>>
به مزارع، علف نفرت و غم روییده
>>
اگر این جاده درست است، چرا ناشادیم؟
>>
اگر این راه نجات است، چرا ترسانیم؟
>>
هر چه در راه جلو رفته، عقب مانده تریم
>>
هر چه در اوج، فرو مانده تریم
>>
هر چه نوشیده، عطشناک تریم
>>
هر چه بر توشه شد افزون، که حریصانه تریم
 

 >>آی مردم، به گمانم که غلط آمده ایم
>>
راه این قافله، بیراهه خودخواهیهاست
>>
نه خدایی، که نمایاند راه
>>
نه رسولی، که بخواند بر عشق
>>
نه امامی، که برد قافله تا منزل نور
>>
و کسی نیست، پیامی ز محبت بدهد
>>
زنگ این قافله، زنگ دل ماست
>>
بار آن، تنهایی
>>
مقصدش، غربت دلهای همه همسفران
>>
هر چه از عمر سفر میگذرد، میبینم
>>
از خدا دورتریم
>>
ره سپردیم به شب
>>
و همه همسفران، خواب به چشم
>>
دل به لالایی دزدان حقیقت دادیم
>>
همه در قافله؛ غافل ماندیم
>>
این چه راهی ست خدایا که درآن
>>
هیچ کسی، شاخه گلی، به کسی، هدیه نکرد
>>
و سلامی، دل ما شاد نکرد
>>
مرگ همسایه نیاشفت دگر خواب کسی
>>
گل لبخند به لبهای کسی باز نشد
>>
مرگ پروانه دل شمع کسی آب نکرد
>>
دست گرمی، دست همراهی ما را نفشرد
>>
کسی از جنس دعا، حرف نزد
>>
ریه ها پر شده از واژه مرگ

>>
هیچ چشمی، به سر ختم «شرافت» نگریست
>>
هیچ کس، مرگ «محبت» را جدی نگرفت
>>
کسی از کشتن احساس، خجالت نکشید
>>
سر شب، یک نفر آهسته ز من می پرسید:
>>
جاده سبز «سعادت»، ز کجا باید رفت؟
>>
من از او پرسیدم :
>>
از خدا، چند قریه دور شدیم؟
>>
من ندانسته در این راه چه پیدا کردم
>>
ولی فهمیدم، که حقیقت گم شد
>>
و نشانیهایی، که رسولان به بشر میدادند
>>
من در این جاده، نمیبینم هیچ
>>
خانه پاک خدا، آخر این جاده نباشد هرگز
>>
آخر جاده بدان حتم، که حق با ما نیست
>>
سر آن پیچ، جدا گشت ز ما
 

 >>آی مردم، به خدا راه غلط آمده ایم
>>
من دلم میخواهد 
برگردم و به راهی بروم، تا خدا همسفر من باشد
>>
من دلم می خواهد
>>
به سلامی، گل لبخند نشانم بر لب
>>
سبزه و نور و گل و آینه را دریابم
>>
و همه هستی را
>>
از نگاهی که خدا خالق آن است، تماشا بکنم
>>
از غم و غصه، که ره توشه این قافله شد
>>
من سیرم
>>
من دلم می خواهد، عاشق همسفرانم باشم
>>
عاشق آنانی، که به راهی بجز این راه
>>
کنون در سفرند
>>
و نخندم به غم همسفر ناشادم
>>
و بدانم که خدا، مال همه ست
>>
من دلم تنگ محبت شده است
>>
کار دل، دادن خون در رگ نیست
>>
کار دل، عشق به زیبایی هاست
>>
راه ما، راه پر از اندوه است
>>
راه را برگردیم
>>
شعله ی عشق در این جاده دگر خاموش است
>>
جاده ای را که در آن نور خدا نیست، بدان تاریک است
>>
دل من، همره این قافله نیست
>>
من دلم، تنگ خدایم شده است
>>
آی مردم، کار سختی ست، ولی برگردیم
>>
برسیم تا سر آن پیچ زمان
>>
که خدا از دل ما بیرون رفت
سر آن پیچ که حق، رو به جلو رفت و ما پیچیدیم

Tuesday, July 30, 2013

سهـم خـدا - محمدرضا عالی پیام(هالو)


سهـم خـدا
محمدرضا عالی پیام
متخلص به هالو (شاعر طنزپرداز معاصر)

خاخامی و کشیشی و شیخی خداپرست
بودنـد همسـفر همـه همـراه کاروان
در بحث و گفتگو که چه سان خرج می کنند
صدقات و نذر و وقف و وجوهات بیکران
خاخام گفت روی زمین می کشم خطی
پول و طلا و نقـره بریـزم به روی آن
در سمت راست هر چه که آمد از آنِ من
در سمت چپ از آن ِ خداوند لامکان
گفتا کشیش من بکشم ، گرد ، دایره
وانگاه پول صدقه بپاشم در آن میان
بیـرون دایـره ، ز برای مـن و عیـال
در مرکز آنچـه ماند ، برای خدایـگان
شیخ از چنین مهاجه برآشفت و نعره زد
ای لعنت خدا به شما ، ای حرامیان!
دست طمع دراز به آتش نموده اید
دوزخ گشوده بهر شما معده و دهان
مال خداست هر چه که انفاق می شود
او مالک است و رازق روزی انس و جان
ما بندگان بی سر و پا را نمی سزد
بیت المنال و مال خدا را چپوچیان
تصمیم از آن اوست که روزی به ما دهد
یا نعمتـش دریــغ نمایـد از این و آن
عیسی به دین خویش و موسی به دین خویش
باشد درست لیک نه از بهر آب و نان
آن دو از او سـوال نمـودند شیـخنا
پس شیوه تو چیست؟ بگو از برایمان
گفتا که من به عرش بپاشم هر آنچه هست
وانگاه گویم ای ملک الملک و المکان
اینها همه از آن تو باشد بدون شک
بردار هر چه را که بُود میل تو در آن
سهم من است هر چه که برگشت روی خاک
سهم خداست هر چه بماند در آسمان!