Friday, August 9, 2013

کمونیسم و عید فطر

عید فطر چگونه از کمونیسم جان به در برد

مطلوبه شاه‌علی
روزنامه نگار در تاشکند، ازبکستان
بی بی سی - پنج شنبه 08 اوت 2013 - 17 مرداد 1392

در هر پنج کشور آسیای میانه، عید فطر یا عید رمضان، همچون عید اضحی (عید قربان) نه تنها برای مسلمانان بلکه برای همه اقوام و مذاهب غیرمسلمان نیز تعطیل رسمی است. این در حالی است که تا همین بیست سال و اندی پیش حتی به زبان آوردن نام این عیدهای مذهبی مطلقاً ممنوع بود.
نظام کمونیستی شوروی اجازه نمی داد اتباعش در مدارس و دانشگاه و موسسات و کارخانه ها روزه بگیرند و عیدهای مذهبی را تجلیل کنند. خفقان سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۷ میلادی و حبس و تبعید و کشتار روشنفکران، فرهنگیان، روحانیان و مذهبیها ضربه جانکاهی به این آیینهای مذهبی وارد کرد و چند دهه نگذشته، نسلی روی کار آمد که از دانش و عقاید مذهبی فرسنگها دور بود.
نظام کمونیستی همچنان این سیاست را ادامه داد و به بهانه پیاده کردن طرحهای آزادی زن، محو بیسوادی، افزایش هوشیاری طبقات کارگر و دهقان علیه دشمنان داخل و خارج شوروی، دین افیون است،‌ طبیعت سرکش را مطیع خواهیم کرد و دهها طرح و برنامه دیگر، نابود کردن ارزشهای دینی و مذهبی را پیوسته دنبال می کرد.
این سیاست در سراسر سرزمینهای بی کران امپراتوری شوروی علیه همه ادیان اجرا می شد ولی هیچ کدام از آنها به اندازه دین اسلام خسارت و ضربه ندید. در تمام آموزشگاهها و دانشگاههای شوروی، تاریخ حزب کمونیست اتحاد شوروی، تاریخ فلسفه، ماتریالیسم دیالکتیک، ماتریالیسم تاریخی، جامعه شناسی، کمونیسم علمی و بویژه آتئیسم (بی خدایی) ساعتها و سالها تدریس می شد.
برای همه جوانان هجده - نوزده ساله، خدمت سربازی در صفوف ارتش شوروی به مدت دو تا سه سال حتمی و ضروری بود. در ارتش غذای سربازان از گوشت خوک آماده می شد و اکثر سربازان مسلمان که با آن دانش ناچیز مذهبی شان خوب می دانستند که گوشت خوک حرام است مجبور بودند طی مدت خدمتشان، کالباس و سوسیس خوک صرف کنند. اکثر مردان اقوام و ملتهای مسلمان شوروی در همین دوره خدمت سربازی بود که برای نخستین بار، مزه شراب و زن را تجربه می کردند.

روزه مباش کوزه باش
ارتش برای نظام شوروی، مساعدترین جا برای عملی کردن مبارزه با دین و فرهنگ مذهبی بود. بدین ترتیب، ارزشها و آداب مذهبی عقب نشینی کرد و در چارچوب در و دیوار منزل مردم محکوم به حبس خانگی گشت.
حتی برای آن عده کم بزرگسالان خانواده ها که در منزل نماز می خواندند و روزه می گرفتند، عقاید مذهبی خطری برای امنیتشان بود. آنها که نمی خواستند فرزندانشان هم با همین احساس خطر و عدم امنیت خاطر و خطر جای گرفتن در فهرست سیاسی کا گ ب (اداره امنیت شوروی سابق) به سر برند، به فرزندان و نوه های دانش آموز خود همیشه تأکید می کردند که برای دوستان، معلم و همکلاسیهایشان از نماز و روزه حرف نزنند تا کا گ ب دنبالشان نیاید.
بخصوص در ماه رمضان، آن تعداد معدود خانواده های مذهبی که از عصر خفقان استالینی با معجزه ای جان سالم به در برده بودند، تحت کنترل و فشار بیشتر قرار می گرفتند. معلمان در مدارس، فرزندان آنها را برای روزه گرفتن یا نگرفتنشان آزمایش می کردند و به اجبار به آنان پیاله ای آب می نوشاندند یا در بوفه مدرسه لقمه نانی به آنان می خوراندند تا اگر روزه دار باشند، روزه شان بشکند.
من از دوران بچگی ام که در آن روزگاران گذشت، هنوز این شعار که: «روزه مباش، کوزه باش» در گوشم صدا می دهد.
در روستاهای دوردست که مردم معمولاً اصالتشان را بیشتر حفظ می کنند و بر سنتها پایبندند، نماز به صورت آشکار و علنی در مساجد گلین و خرد و خرابه برپا می شد اما شرکت کنندگان آنها هم شمار ناچیزی از ریش سفیدان هفتاد هشتاد ساله کم سواد بودند.
اما در اواسط دهه هشتاد میلادی با آغاز دوران بازسازی میخائیل گورباچف، آخرین رئیس جمهور شوروی، و وزیدن باد آزادی در فضای فرهنگی، برملا شد که هزاران مسلمان در شهر و روستاهای مختلف منطقه تاتار و باشقورد، قفقاز و بویژه در آسیای میانه، به صورت پنهانی، علوم اسلامی آموخته اند.

تنها مرکز اسلامی در شوروی
البته تنها مرکز آموزش عالی اسلامی اتحاد شوروی، به نام امام بخاری که در تاشکند مستقر بود نقش بسیار مهمی در حفظ عقاید و آداب اسلامی بازی کرد. هر چند این مرکز را حزب کمونیست اصلاً برای اهداف ایدئولوژیک خود در قبال کشورهای اسلامی تأسیس کرده بود.
برخی از خانواده های معروف مذهبی در آسیای میانه بخصوص در تاشکند با هدف جلوگیری از این که دین و مذهب کاملاً از بین برود، با نظام کمونیستی همکاری کردند و موفق شدند به حزب کمونیست بفهمانند که دانشهای اسلامی حداقل برای صدور انقلاب اکتبر به کشورهای اسلامی به درد می خورد و این بود که در آخر دهه شصت میلادی تنها مرکز آموزش عالی اسلامی در تاشکند افتتاح شد.
همچنین روحانیانی که در واقع با سر و جان خود بازی می کردند، در منازل و بین خانواده ها، مخفیانه هزاران شاگرد تربیت کردند که بعدها در شرایط مساعد سیاسی، پتکی بر سر نظام شوروی زدند و مجسمه های لنین را درانداختند.
در دهه هفتاد میلادی عده ای از مذهبیان تاجیک در جنوب تاجیکستان اولین حزب اسلامی را به صورت مخفی تأسیس کردند که سازمان امنیت شوروی با آن قدرت و امکانات فقط بعد از چند سال بود که توانست از فعالیتش باخبر شود و چند نفر از آنها را دستگیر کند.

آش کشانک
ما بچه ها و جوانان دوران شوروی دهه های شصت،‌ هفتاد یا هشتاد میلادی، کلمه فطر را بعد از کسب استقلال کشورمان یاد گرفتیم، تا آن زمان این روز را به نام عید رمضان می شناختیم، هر چند از تقویم اسلامی اصلاً آگاهی نداشتیم و اصلاً خبر نداشتیم که ماه رمضان چه زمانی می آید و اصلاً تقویم هجری قمری چیست و از کجا آمده است.
خبر فرا رسیدن ماه رمضان و عید را بزرگسالان خانواده از ملای کم‌سواد محله یا از اداره مسلمانان آسیای میانه در تاشکند کسب می کردند.
مراسم عید رمضان هم منحصر بود به «آش کشان» یا «آش کشانک» که مادرانمان، برای شب قبل از فرارسیدن عید، در دیگ بزرگی روی اجاقهای هیزمی پلوی سرگوشت با دنبه گوسفند یا روغن حیوانی درست می کردند.
مادران ما برای هر یک از خانواده های بستگان و همسایگان بزرگسال سفره ای تهیه می کردند که در آن آش پلو،‌ نان و کلوچه های تنوری که با شیر و ماست درست شده و انواع و اقسام شیرینی و خشکبار همراه با هدیه ای مانند روسری، کلاه، جامه یا پارچه اطلس، ادرس یا شاهی می گذاشتند.
ما بچه ها با شوق و شادی این بسته سفره ها را بر می داشتیم و لباس و کفش نو و تمیز به تن می کردیم و به منزل بزرگان و همسایگان می رفتیم و آنها در ازای این عیدی مادرمان، از ما تشکر می کردند و تبریک می گفتند و نوازش می کردند و شیرینی و پول خرد یا هدیه ای می دادند. صفای آن روزگاران بی غم و غش هنوز در خاطره ها ماندگار است.
شب عید، مردم در منزلشان همه سفره می چیدند، میز درست می کردند و خوب در خاطرم هست که در آن روزگار، دو عید فطر و قربان تنها جشنهایی بود که میز و سفره اش شراب و شیشه نداشت و مردان به نظر مست نمی نمودند.
در آن زمان، عید رمضان منحصر به همین یک شام و شب بود. روز عید همه دنبال کار و تحصیلشان می رفتند (در آن زمان ما مشکلاتی به نام بیکاری یا بیسوادی را اصلاً‌ نمی شناختیم).
نماز عید هم به دلیل تعداد ناچیز نمازخوانها بسیار کمرنگ بود و ما همان طور بی خبر از وجود چنین نمازی بزرگ شدیم. این در حالی است که امروزه برخی کودکان دبستانی صبح روز عید به پدر یا پدربزرگ اصرار می کنند تا آنها را با خود برای نماز عید به مسجد ببرند.
پس از کسب استقلال در سال ۱۹۹۱ رهبران کشورهای آسیای میانه یکی پس از دیگری، از اولین فرمانهایی که صادر کردند این بود که روز اول هر دو عید مذهبی فطر و قربان و روز ۲۱ مارس به عنوان نوروز، تعطیل رسمی اعلام شود.
در ازبکستان، اداره مسلمان که میراث‌بر اداره مسلمانان سرتاسری آسیای میانه در زمان شوروی است، با همکاری پژوهشگاههای اخترشناسی و رصدخانه ها، همه ساله شروع ماه رمضان و روز عید را مشخص می کند و رئیس جمهور با صدور فرمانی، فرارسیدن عید را اعلام می کند.
در روزهای ماه رمضان شبکه یکم تلویزیون دولتی ازبکستان قبل از افطار برنامه ای تحت عنوان «رمضان تحفه سی» (تحفه رمضان) را که در دانشگاه اسلامی تاشکند تهیه شده است پخش می کند. البته محتوای این برنامه ها باید با اهداف تعلیم و تربیت جامعه مطابق ارزشهای دولت غیرمذهبی باشد و به هیچ وجه به بحثهای اصولی اسلامی یا مسائلی که رنگ و بوی سیاسی بدهد کشیده نشود.
برای بانوان، شب عید فطر، شب امتحان پخت و پز است، آنها میز مفصلی می چینند و از سفره شان به همسایگان می فرستند. اکثر مسلمانان ازبکستان بدون هیچ تعصبی برای همسایگان مسیحی،‌ کلیمی یا پیرو هر دین دیگری از سفره عید به اصطلاح، «کاسه آش» می فرستند و در عید قربان هم از گوشت قربانی خود به آنان می دهند ولی معمولاً آنان را برای مراسم افطار دعوت نمی کنند.
صبح روز عید، همه مساجد پر می شود و بارها مشاهده شده است که جمعیت چنان زیاد بوده که در مسجد جای نگرفته و نمازگزاران جانمازهایشان را روی خط تراموا گسترده اند.
بعد از نماز، مهمانی رفتنها و مهمان پذیرفتنها آغاز می شود. یکی از جالبترین مراسمی که در چارچوب عیدهای فطر و قربان در ازبکستان صورت می گیرد و سه روز ادامه پیدا می کند، «کلین هییت» یا «عید عروسان» است.
نوعروسان در منزل همسرشان سفره مفصلی می چینند که نه تنها عبارت از انواع خوردنی و نوشیدنی است بلکه باید مانند خود عروس تزئین داده شود. در این مراسم عروس هر ساعت جلو مهمانان با لباسهای گوناگون تازه عروسی حاضر می شود و با تعظیم بر مهمانان مراسم «سلام نوعروس» را انجام می دهد و با تواضع تمام، پیاله چای به مهمانانی که معمولا زنان و بچه هایند تعارف می کند.
همین طور سه روز عید به خانه نوعروس گروه گروه مهمانان سرپایی می آیند که معمولاً مهمانان هر گروه بیش از پانزده دقیقه یا نیم ساعت نمی مانند. این سفره بسیار پرهزینه است و مبلغ هنگفتی به گردن والدین عروس می گذارد که بعد از برگزاری جشن عروسی و چندین مراسم دیگر، جیبشان هم خالی شده است.
همه محصولات سفره را والدین عروس باید در ظرفهای مخصوص گردشکلی که تغاره نام دارد به منزل جدید دخترشان بفرستند. تعداد این تغاره ها که حاوی غذاهای گوناگون است این روزها کاهش یافته و به ده تا بیست عدد محدود است اما تا دهه پیش برخی از والدین ثروتمند، هشتاد تا صد تغاره به منزل دامادشان می فرستادند.
از همان دهه پیش، نهادهای اجتماعی و علمای دین، این کار را اسراف و حرام اعلام کردند و بشدت با افزایش تعداد تغاره ها مبارزه کردند و موفق هم شدند.
در ازبکستان خانواده های صاحب عزا هم در هر دو عید فطر و قربان مراسمی برای نوگذشتگانشان برگزار می کنند که مبلغ هنگفتی هزینه بر می دارد اما علمای دین با استناد به قرآن و حدیث کوشش می کنند این اندیشه را تبلیغ کنند که مسلمانان در این دو عید مذهبی باید خوشحالی کنند نه عزاداری.
البته عید نوروز در کشورهای آسیای میانه از شکوه بیشتری برخودار است زیرا دولتها انواع و اقسام برنامه های گوناگون شادی و کنسرتهای نوروزی را در میدانها و خیابانها با بودجه دولتی برپا می کنند ولی در مورد عید فطر و قربان، هر پنج دولت غیرمذهبی آسیای میانه می کوشند اسلام پا را از گلیم خود زیاد دراز نکند.


Thursday, August 8, 2013

احمدی نژاد در "جمهوری اسلامی"

روزنامه جمهوری اسلامی در یادداشتی با انتقاد شدید از وعده های بی عمل احمدی نژاد نوشته است: اکنون سؤال اصلی مردم اینست که کدامیک را باید مافیا نامید؛ مافیاهای ادعائی رئیس دولت‌های نهم و دهم که ادعا کننده تا امروز هیچ دلیل و سند و مدرکی از آن ارائه نکرده است یا مافیاهای مفاسد اقتصادی بی‌سابقه و بی‌نظیر و پول‌های کلان گم شده در بخش‌های مختلف و جا به جا شده در نفت و ارز و بانک‌ها در ۸ سال اخیر؟ پاسخ دادن به این سؤال چندان مشکل نیست، البته به اندکی فرصت نیاز است.
در این یادداشت آمده است: از میان انبوه وعده‌ها و برنامه‌های دولت‌های نهم و دهم، بی‌تردید یکی از پرسروصداترین و پرحاشیه‌ترین آنها، وعده معرفی “مفسدان اقتصادی”، “رانت خواران بزرگ” و “مافیای سازمان یافته”است که از زمان تبلیغات انتخاباتی سال ۸۴ جزو پررنگ‌ترین شعارهای احمدی نژاد بود و در تمام دوران ریاست جمهوری وی طی ۸ سال گذشته نیز همواره تکرار شد.
وعده افشای نام اعضای باندهای مافیایی در شبکه بانکی کشور، وزارت نفت، بازار مسکن و بورس طلا و ارز، بارزترین نمونه‌های این تبلیغات به حساب می‌آید که به فراخور شرایط و نوسان محبوبیت و مقبولیت عمومی دولت از منظر اجرایی توسط رئیس‌جمهور بکار گرفته شد تا هر یک در مواقع خاص، کارکردهای ویژه خود را داشته باشد.
به عنوان مثال در دوران تبلیغات انتخاباتی ریاست جمهوری نهم در سال ۸۴، احمدی نژاد سعی داشت با استفاده از حساسیت‌های عمومی نسبت به مظاهر توسعه اقتصادی در دولت‌های سازندگی و اصلاحات، این احساس را در جامعه تقویت کند که نابرابری‌های موجود در حوزه اقتصادی و اجتماعی محصول ریشه دواندن اختاپوس وار اقمار دولتمردان در بدنه دولت‌ها است و او به عنوان منجی اقتصاد و اجتماع قصد دارد با ورود به مقر ریاست جمهوری به مبارزه با این عناصر فاسد و رانتخوار بپردازد.
در مقطع زمانی بعدی یعنی دو سال نخست ریاست جمهوری احمدی نژاد که باید آن را دوران اوج یکدستی ارکان اجرائی حاکمیت و همراهی تمام و کمال مجلس، قوه قضائیه و… با دولت نهم نامید و نمایندگان مجلس در تبعیت از رئیس‌جمهور تا به آن جا پیش رفته بودند که باقی مانده آب لیوان او را نیز تبرکاً می‌نوشیدند، آقای احمدی نژاد سعی داشت با تکرار شعارهای ضد مافیایی و انگشت نهادن بر شبکه بانکی و وزارت نفت، به عنوان دو حوزه متهم به فساد از نظر وی، علاوه بر اینکه تغییرات گسترده و پردامنه خود را در میان مدیران، کارشناسان و حتی کارکنان لایه‌های میانی این نهادها و… توجیه می‌کند، سیاست‌هایی مانند کاهش دستوری نرخ سود و تسهیلات بانکی را به زعم عمومی مصداق ثروت‌اندوزیهای کلان بانکداران خصوصی بود، با پاشنه‌کش مبارزه با رانت و سرمایه‌داران زالوصفت و… براحتی جا بیندازد و اجازه کمترین مقاومتی را به منتقدان ندهد.
در مقطع سوم زمانی یعنی اوائل دولت دهم و همزمان با افشای پرونده اختلاس بزرگ سه هزار میلیارد تومانی، کارکرد وعده‌های افشاگرانه توسط رئیس‌جمهور تغییر کرد؛ این بار احمدی نژاد با طرح موضوعاتی مانند در اختیار داشتن نام چند صد تن از مفسدان کلان اقتصادی و بدهکاران بانکی سعی داشت توپ فسادهای مالی بزرگ را از زمین دولت خود به بیرون پرتاب کند و تکرار شعار “دولت‌های نهم و دهم، پاک‌ترین دولت‌های پس از انقلاب هستند” با همین هدف صورت می‌گرفت.
همانگونه که به اختصار اشاره شد، تکرار شعارهای ضدفساد مالی در قالب مبارزه با مافیاهای رنگارنگ و مجهول‌المصداق در طول سال‌های اخیر همواره با اهداف و نیاتی زیرپوستی و در قالب راهبردهای تبلیغاتی انجام گرفته است. نشانه صدق این ادعا نیز این است که اکنون درحالی عمر فعالیت دولت‌های نهم و دهم به پایان ‌رسیده که هیچ یک از آن وعده‌های افشا و معرفی، تأکید می‌شود هیچ یک از آن‌ها، محقق نشده است. به عبارت دیگر، رئیس جمهوری که وعده ارائه فهرست‌های بلند بالای مافیاها و مفسدان را می‌داد، درحالی با ریاست جمهوری خداحافظی می‌کند که هنوز حتی یکی از فهرست‌های مفسدان کلان اقتصادی و بدهکاران دانه درشت بانکی و اعضای مافیای نفتی را از جیب خود خارج نکرده است!
از سوی دیگر افکار عمومی درحالی به پوچ بودن این وعده‌ها پی برده است که فهرستی بلند بالا و پرتعداد از ابهامات و اسناد مالی مربوط به این ۸ سال نزد همگان مطرح است و حداقل انتظار مردم از رئیس‌ دولت ۸ سال اخیر کشورشان ارائه توضیح در مورد آنهاست؛ مخارج بدون سند شهرداری تهران در دوران شهردار بودن احمدی نژاد، چرایی وقوع تخلف بی‌سابقه سه هزار میلیارد تومانی، انحرافات چشمگیر دولت‌های نهم و دهم از بودجه‌های سنواتی به گزارش دیوان محاسبات، پرونده‌های فساد مالی بعضی از دولتمردان نهم و دهم… تنها نمونه‌هایی از مواردی هستند که افکار عمومی را به خود مشغول کرده‌اند.
اکنون سؤال اصلی مردم اینست که کدامیک را باید مافیا نامید؛ مافیاهای ادعائی رئیس دولت‌های نهم و دهم که ادعا کننده تا امروز هیچ دلیل و سند و مدرکی از آن ارائه نکرده است یا مافیاهای مفاسد اقتصادی بی‌سابقه و بی‌نظیر و پول‌های کلان گم شده در بخش‌های مختلف و جا به جا شده در نفت و ارز و بانک‌ها در ۸ سال اخیر؟ پاسخ دادن به این سؤال چندان مشکل نیست، البته به اندکی فرصت نیاز است


Wednesday, August 7, 2013

سخنان ناب

** یکی از بالاترین مدارجی که می توان به آن رسید بی نیازی از تعریف و تمجید دیگران است
** بسیاری ترجیح میدهند بدبخت باشند، و مردم آنها را خوشبخت بدانند تا خوشبخت باشند و مردم آن ها را بدبخت بدانند
همیشه ۲۵ درصد از یک سهم بزرگ خیلی بهتر از ۱۰۰ درصد از یک سهم کوچکه
** تکیه بده، اما به شانه هایی که اگر خوابت برد سرت را زمین نگذارد
** به کدام اطمینان میکنید؟ گوشی که شاید دروغ بشنود یا چشمی که همیشه حقیقت را خواهد دید؟

 ** هرگز به خاطر از دست دادن چیزی در زندگی غمگین مباش زیرا هنگامی که برگی از درخت میافتد، برگی تازه جایگزینش میشود.
** اگر توی ذهنت کاری در نظر داری همین الان انجام بده گاهی وقتا "بعد"، میشود "هرگز"
به هیچکس اعتماد مکن. آیینه با همه یک رنگیش دست چپ و راستت رو برعکس نشونت  میده 
هواپیماهای لانه نشین را خطری تهدید نمیکند ولی برای وظیفه شان پرواز است. گاهی اوقات برای رسیدن به هدف باید خطر کرد
** همه چیز به شما بستگی دارد. امروز میتواند روزی باشد که در آن اشتباهی وجود نداشته باشد
**یکی ازمهمترین ذکرهای هفت روز هفته "مرنج و مرنجان" است
** بخشش کنید، اما نگذارید از شما سوء استفاده شود. عشق بورزید، اما نگذارید با قلبتان بدرفتاری شود. 
حرف دیگران را بشنوید، اما صدای خودتان را از دست ندهید
** قلبت را آنقدر ازعاطفه لبریز کن که اگر روزی افتاد و شکست همه جا را عطر گل یاس پرکند.
وفاداریه آدما رو "زمان" ثابت میکنه, نه "زبان"

مردترین آدمایی که تو زندگیم دیدم اونایی بودن که بعد از اشتباهشون گفتن:معذرت میخوام 

Tuesday, August 6, 2013

آب درمانی در قرآن

آب درمانی در قرآن

شاید خواننده با دیدن عنوانی که در صدر نوشتار حاضر به چشم می خورد، اندکی شگفت زده شود که مگر آب هم می تواند خاصیت درمانی داشته باشد.
پیش از بررسی و تبیین دیدگاه قرآن در این باب، اشاره ای گذرا به چیستی و تاریخچه "آب درمانی"، ضروری می نماید.

چیستی "آب درمانی"
در یک تعریف ساده، هرگونه معالجه و مداوا به کمک آب را "هیدروپاتی یا  "آب درمانی" می گویند.
امروزه، آب درمانی روشی نوین، مجرب، و تایید شده در درمان پاره ای از بیماریهاست. این روش درمانی دارای فلسفه عمیقی است که از شعور ذاتی پدیده های عالم هستی پیروی می کند.
آب درمانی بر درمان طبیعی بیماریها (طبیعی درمانی)، و اصل نظافت و پاکسازی عمیق جسم از تمام سموم و عوامل بیماری‌زا استوار است و بیمار به صورت کاملاً طبیعی و بدون استفاده از هیچ داروی شیمیایی و یا اعمال جراحی درمان می شود؛ خصوصاً بیماریهای لاعلاجی مانند پسوریازیس (نوعی بیماری پوستی) که پزشکی رایج این بیماری را رسماً غیر قابل علاج اعلام نموده است.(برای آگاهی بیشتر نک : وب سایت علمی-درمانی "شفاگر" زیر نظر دکتر حسن جلالیان)
قران کریم برای درمان بیماری جسمانی حضرت ایوب علیه السلام، به وی امر می کند تا پایش را به زمین کوبیده، آنگاه چشمه ساری جاری خواهد شد که می تواند با شستشو در آن و نوشیدن از آن، سلامتی خویش را باز یابد.

از دیدگاه دانش پزشکی امروز:
"هیدروتراپی اغلب به شیوه ای از معالجه گفته می شود كه در آن اجرای حركات و نرمشهای خاص در آب مورد نظر باشد. اساس این نوع معالجه سبك شدن بدن هنگام غوطه وری در آب است و به همین دلیل است كه بیمار قادر است با صرف نیروی كمتر عضلات و اندامهای خود را به حركت در آورد و همچنین چون فشار بدن روی مفاصل كاهش می یابد در اجرای حركات نیز درد كمتری احساس می شود. علاوه بر اینكه آب با خاصیت نشاط انگیزی و فرح بخشی كه دارد ، شوق لازم برای تمرین تكرار و اجرای حركات را ایجاد می کند."(نک: مقاله تمرینات آب درمانی)

دکتر حسن جلالیان، مروج و متخصص این شیوه درمانی در ایران، در مقدمه کتاب" آب درمانی، راهی به سوی سلامت جسم و روح" می نویسد: " تمام آفریده های هستی به آب نیاز دارند، و خون که مایه اصلی حیات انسان است نیز 70 درصد از آب و 30 درصد از املاح گوناگون می باشد و ملاحظه می کنید که آب اصل حیات می باشد و این اب برای درمان بیماریها هم مفید است، زیرا در داروهای شیمیایی اعم از قرصها، کپسولها، سرمهای گوناگون، آمپولها، به نوعی از ترکیبات آب استفاده شده است و گیاهان گوناگون که خواص دارویی دارند، باز هم اساس آن گیاهان از آب است و سایر مکاتب درمانی مانند شکوفه درمانی، لجن درمانی، گیاه درمانی، هومیوپاتی، رنگ درمانی نیز محتاج به آب هستند، و آب در آن روشهای درمانی نیز وجود دارد، و اما علاوه بر همه آنچه بیان شد آب به تنهایی و بدون هیچ ترکیبی با سایر چیزها، در درمان بیماریهای بسیار سخت نقش مهمی دارد، و برای نظافت از سموم و ذخایری که برای بدن بسیار مضر است، تنها راه می باشد، و آب درمانی شیوه ای نوین و بسیار عالی در درمان است." 

روشهای "آب درمانی"
هیدروتراپی به روشهای مختلفی انجام می شود؛ که شایعترین آنها عبارتند از:
 1. پرهیز از تمام غذاها و آشامیدن آب خالص برای یک دوره زمانی مشخص
 2. استحمام و شستشو در آب
 3. انجام پاره ای حرکات و ورزشهای آبی
 4. در برخی روشها، به كمك دوش از سوراخهای ریز آن، آب با فشار به اعضاء و اندامها برخورد می کند و باعث تحریك اعصاب، حركات عضلات و تسهیل جریان خون در عروق می شود.
البته  انجام  این روش ها باید با مشورت اهل فن و متخصصین انجام شود.

قرآن و "هیدروتراپی"
قران کریم در خلال داستان حضرت ایوب علیه السلام، به این شیوه درمانی تلویحا اشاره و آنرا تجویز کرده است.
ماجرا به اختصار از این قرار است که وی داراى اموال و فرزندان و امكانات بسیار بود و همواره خدا را سپاس مى‏گفت. شیطان به خداوند عرضه داشت كه اگر ایّوب را شاكر مى‏بینى به خاطر نعمت فراوانى است كه به او داده‏اى، اگر این نعمت‏ها از او گرفته شود او بنده‏ى شكرگزارى نخواهد بود.
خداوند به شیطان اجازه داد بر دنیاى ایّوب مسلّط شود. او ابتدا اموال و گوسفندان و زراعت‏هاى ایّوب را دچار آفت و بلا كرد امّا تأثیرى در ایّوب نگذاشت. سپس بر بدن ایّوب سلطه یافت و او چنان بیمار گشت كه از شدّت درد و رنجورى اسیر بستر گردید، امّا با این حال از مقام شكر او چیزى كاسته نشد.
چون ایّوب از این امتحان سخت الهى به خوبى برآمد، خداوند دوباره نعمت‏هاى خود را به او بازگرداند و سلامت جسمش را بازیافت.( نک: تفسیر نمونه، ذیل آیه 43سوره صاد)؛ به این ترتیب که به وی فرمان داد که: ارْكُضْ بِرِجْلِكَ  هَذَا مُغْتَسَلُ  بَارِدٌ وَ شَرَاب  پاى به زمین زن  و چشمه آبى پدید آمد، گفتیم این آبى است سرد براى شستشو و نوشیدن (در آن شستشو كن و از آن بیاشام تا از هر درد و الم بیاسایى). (صاد/42)
 نکته اول:
اتصاف این آب به وصف" بارد"  (خنک) می تواند اشاره باشد به خواص و تاثیر بیماری زدایی آب سرد، چنانکه یافته های پزشکی امروز نیز بر آن تاکید می ورزد.
نکته دوم:
از کلمه" شراب"یا (آشامیدنی) نیز می توان دریافت که علاوه بر شنا در آب سرد، نوشیدن آن نیز می تواند دارویی شفابخش برای پاره ای برای بیماری های جسمی و پوستی باشد.
گروه دین و اندیشه تبیان

نظر:
ولی به بسیاری از نکات آب درمانی در دین مبین اسلام اشاره نشد. مانند موضوع وضو.
وضو تنها برای نظافت و طهارت نیست. هرچند نظافت به سلامت جسم و طاهر بودن به سلامت روان میانجامد. ویژگی دیگر وضو درمان است. یکی درمان آرامبخشی برای کسانی است که آرامش ندارند و بدخواب میشوند. دوم شستن دست و رو و بویژه پاهاست(که متاسفانه شیعیان به خطا به دستور قرآن عمل نمیکنند.) که دفع کننده بسیاری از سموم بدن است و برای کسانی که مشکل زیادی هم نداشته باشند بازدارنده از بیمار شدن است.)

احمد شماع زاده

خاطره ای از دکتر آرون گاندی

خاطره ای از دکتر آرون گاندی

دکتر آرون گاندی، نوۀ مهاتما گاندی و مؤسّس مؤسّسۀ "ام. ‌کی. ‌گاندی برای عدم خشونت"، داستان زیر را به عنوان نمونه ای از عدم خشونت والدین در تربیت فرزند بیان میکند:
شانزده ساله بودم و با پدر و مادرم در مؤسّسه ای که پدربزرگم در فاصلۀ هجده مایلی دوربان(Durban) در افریقای جنوبی، در وسط تأسیسات تولید قند و شکر، تأسیس کرده بود زندگی میکردم.  ما آنقدر دور از شهر بودیم که هیچ همسایه ای نداشتیم و من و دو خواهرم همیشه منتظر فرصتی بودیم که برای دیدن دوستان یا رفتن به سینما به شهر برویم.
یک روز پدرم از من خواست او را با اتومبیل به شهر ببرم زیرا کنفرانس یک روزه ای قرار بود تشکیل شود و من هم فرصت را غنیمت دانستم.  چون عازم شهر بودم، مادرم فهرستی از خواربار مورد نیاز را نوشت و به من داد و، چون تمام روز را در شهر بودم، پدرم از من خواست که چند کار دیگر را هم انجام بدهم، از جمله بردن اتومبیل برای سرویس به تعمیرگاه بود.
وقتی پدرم را آن روز صبح پیاده کردم، گفت: "ساعت 5 همین جا منتظرت هستم که با هم به منزل برگردیم."  بعد از آن که شتابان کارها را انجام دادم، مستقیماً به نزدیکترین سینما رفتم. آنقدر مجذوب بازی جان وین در دو نقش بودم که زمان را فراموش کردم.  ساعت 5/5 بود که یادم آمد. دوان دوان به تعمیرگاه رفتم و اتومبیل را گرفتم و شتابان به جایی رفتم که پدرم منتظر بود. وقتی رسیدم ساعت تقریباً شش شده بود.
پدرم با نگرانی پرسید، "چرا دیر کردی؟" آنقدر شرمنده بودم که نتوانستم بگویم مشغول تماشای فیلم وسترن جان وین بودم و بدین لحاظ گفتم، "اتومبیل حاضر نبود؛ مجبور شدم منتظر بمانم". ولی متوجّه نبودم که پدرم قبلاً به تعمیرگاه زنگ زده بود.
مچ مرا گرفت و گفت، "در روش من برای تربیت تو نقصی وجود داشته که به تو اعتماد به نفس لازم را نداده که به من راست بگویی. برای آن که بفهمم نقص کار کجا است و من کجا در تربیت تو اشتباه کرده ام، این هجده مایل را پیاده میروم که در این خصوص فکر کنم".
پدرم با آن لباس و کفش مخصوص مهمانی، در میان تاریکی، در جادّه های تیره و تار و بس ناهموار پیاده به راه افتاد. نمی توانستم او را تنها بگذارم. مدّت پنج ساعت و نیم پشت سرش اتومبیل میراندم و پدرم را که به علّت دروغ احمقانه ای که بر زبان رانده بودم غرق ناراحتی و اندوه بود نگاه میکردم.
همان جا و همان وقت تصمیم گرفتم دیگر هرگز دروغ نگویم. غالباً دربارۀ آن واقعه فکر میکنم و از خودم می پرسم، اگر او مرا، به همان طریقی که ما فرزندانمان را تنبیه میکنیم، مجازات میکرد، آیا اصلاً درسم را خوب فرا میگرفتم.  تصوّر نمیکنم.  از مجازات متأثّر میشدم امّا به کارم ادامه میدادم. امّا این عمل سادۀ عاری از خشونت آنقدر نیرومند بود که هنوز در ذهنم زنده است گویی همین دیروز رخ داده است. این است قوّۀ عدم خشونت.



A Recollection by Dr Arun Gandhi

A Recollection by Dr Arun Gandhi
Dr Arun Gandhi, grandson of Mahatma Gandhi and founder of the M.K. Gandhi Institute for non-violence, has shared the following story as an example of nonviolence in parenting.
‘I was 16-years-old and living with my parents at the institute my grandfather had founded 18 miles outside of Durban, South Africa, in the middle of the sugar plantations. We were deep in the country and had no neighbours, so my two sisters and I would always look forward to going to town to visit friends or go to  the  movies.
One day my father asked me to drive him to town for an all day conference, and I jumped at the chance. Since I was going to town, my mother gave me a list of groceries she needed and, since I had all day in town, my father asked me to take care of several pending chores, such as getting the car serviced.
When I dropped my father off that morning, he said, “I will meet you here at 5.00pm and we will go home together”. After hurriedly completing my chores, I went straight to the nearest movie theatre. I got so engrossed in a John Wayne double-feature that I forgot the time. It was 5.30 before I remembered. By the time I ran to the garage and got the car and hurried to where my father was waiting for me, it was almost 6.00pm.
He anxiously asked me, “Why were you late?” I was so ashamed to tell him I was watching a John Wayne western movie that I said, “The car wasn’t ready, so I had to wait,” not realizing he had already called the garage.
When he caught me in the lie he said, “There’s something wrong in the way I brought you up that didn’t give you the confidence to tell me the truth. In order to figure out where I went wrong with you, I’m going to walk home 18 miles and think about it.”
So dressed in his suit and dress shoes, he began to walk home in the dark on mostly unpaved, unlit roads. I couldn’t leave him, so for five and a half hours I drove behind him, watching my father go through agony for a stupid lie that I uttered.
I decided then and there that I was never going to lie again. I often think about that episode and wonder, if he had punished me the way we punish our children, whether I would have learned a lesson at all. I don’t think so. I would have suffered the punishment and gone on doing the same thing. But this single nonviolent action was so powerful that it is still as if it happened yesterday.
That is the power of non-violence.
 Dr Arun Gandhi