Tuesday, September 17, 2013

پیام سعدی برای فرازمینی‌ها با فضاپیمای وویجر۱

پیام سعدی برای فرازمینی‌ها با فضاپیمای وویجر۱

ابراهیم خندان
روزنامه نگار بی بی سی
شنبه 14 سپتامبر 2013 - 23 شهریور 1392
اکنون با اطمینان می‌توان گفت که فضا پیمای وویجر۱، یک سال است که وارد فضای میان ستاره‌ای شده یا به اعتقاد برخی از منظومه شمسی خارج شده است. این خبر موضوع اصلی کنفرانس خبری مسئولان پروژه ناسا در پاسادنای کالیفرنیا بود.
وویجر۱ اولین دست‌ساخته بشری است که توانسته است پس از طی ۱۸ میلیارد کیلومتر که سی وشش سال طول کشید از این مرز بگذرد. شواهد نشان می‌دهند این فضا پیما اکنون در ناحیه‌ای است که گازهای یونیزه شده بین ستارگان بر یون‌هایی با منشا خورشیدی که هنوز اثر کوچکی از آنها دیده می‌شود، غلبه دارند.
پژوهشگران در یک سال گذشته با مطالعه و تحلیل داده‌های ارسال شده بوسیله این فضا پیما، اکنون با قاطعیت می‌گویند این دست‌ساخته بشر به فضای میان ستاره‌ای رسیده است و این جهشی تاریخی برای بشر است.

اختلاف نظر اخترشناسان

پیام فارسی به فرازمینی‌ها

درود بر ساکنین ماوراء آسمان‌ها

بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
هر ستاره‌ای علاوه بر نور و دیگر امواج الکترومغناطیسی، ذرات و یون‌های پر انرژی در همه جهات از خود منتشر می‌کند که مانند حبابی آنرا احاطه کرده‌است. بطور ساده و نه دقیق می‌توان گفت که شعاع گسترش این حباب وابسته به اندازه و شدت میدان مغناطیسی ستاره است و پس از طی آن به جایی می‌رسیم که ذرات و یون‌های آزاد فضای بین ستارگان را اشغال کرده‌اند و محیط میان ستاره‌ای نام دارد.
خورشید نیز همانند دیگر ستارگان با چنین حباب فرضی محصور شده است. اختر شناسان این حباب‌واره دور خورشید را که تا جایی ورای مدار پلوتو ادامه دارد، هلیوسفر(هور سپهر) می‌نامند. از نظر برخی از اخترشناسان پایان محدوده حکمرانی خورشید یا به بیانی مرز منظومه شمسی، جایی است که هلیوسفر دیگر وجود ندارد. ولی برخی دیگر از ستاره شناسان این مرز را حوزه پایانی جاذبه خورشید می‌دانند که بسیار دورتر از جایی است که هلیوسفر تمام می‌شود.
این همان نکته‌ای است که گروهی از اختر شناسان به آن اشاره می‌کنند و معتقدند که وویجر۱ هلیوسفر را پشت سر گذاشته است و نه کل منظومه شمسی را. آنها جایی بعد از ابر اورتOort cloud) ) که دنباله دارهایی مانند هالی از آنجا می‌آیند را مرز منظومه شمسی می‌دانند ولی برای عبور وویجر۱ از این مرز باید بیست هزارسال دیگر صبر کرد.
اگر بخواهیم بگوییم که وویجر۱ بطور کلی از بند جاذبه خورشید خلاص شده است، باید بیست هزار سال دیگر هم صبر کنیم. یعنی این فضا پیما با همین سرعت سی و شش هزار کیلومتر بر ساعتی که امروز دارد، ۴۰ هزار سال دیگر از قید خورشید رها خواهد شد و تازه به نیمه راه خود تا به نزدیکترین ستاره همسایه خورشید، پروکسیمای قنطورس، خواهد رسید.

ماموریت وویجر و ماموریت‌های مشابه

لوح ویجر
پروژه وویجر ناسا متشکل از دو فضاپیمای وویجر۱ و ۲ است که در تابستان ۱۳۵۶ به فاصله دو هفته از همدیگر به فضا پرتاب شدند، اول وویجر۲ و پس از آن وویجر۱. وویجرها دو ماموریت اصلی داشتند، نخست مطالعه سیاره‌های مشتری، زحل، اورانوس، و نپتون؛ و پس از آن مطالعه فضای میان ستاره‌ای. به همین دلیل دو دسته متفاوت از ابزارهای رصد و اندازه‌گیری بر روی این فضا‌پیماها نصب شده‌است که متناسب با ماموریت از آنها بهره بگیرند.
البته پیش از وویجرها، فضا پیماهای پایونیر۱۰ و ۱۱ نیز با ماموریت‌هایی کما بیش مشابه به فضا پرتاپ شده بودند. پایونیر۱۰ پس از بازدید از سیاره مشتری و پایونیر۱۱ پس از بازدید از مشتری و زحل راهی فضای میان ستاره‌ای شده‌اند.
اطلاعاتی که این چهار فضاپیما و بخصوص وویجرها در باره ساختار منظومه شمسی به دانشمندان ارائه دادند بسیار با ارزش است و دانشمندان امیدوارند حداقل تا بیست سال آینده بتوانند از وویجرها برای مطالعه فضای میان ستاره‌ای استفاده کنند و اطلاعات علمی بدست آورند.

 

پیامی به دیگران

سازندگان پایونیرها با توجه به اینکه این فضاپیماها قرار بود از منظومه شمسی خارج شوند، تصمیم گرفتند لوحی بر روی سفینه نصب کنند که اگر با احتمال خیلی خیلی کم روزی در آینده دور بوسیله موجودات هوشمند دیگر سیارات پیدا شدند، با مطالعه آن لوح‌ها بدانند که این سفینه از کجا آمده است و سازندگانش که بوده‌اند. لوح فلزی ساده‌ای که شامل چند تصویر ساده و اطلاعات پایه برای خواندن و تفسیر آنها بود.
با این تجربه ناسا تصمیم گرفت که در وویجرها هم اطلاعاتی در باره تمدن بشری برای موجودات هوشمند احتمالی یابنده این فضاپیماها بگنجاند ولی این‌بار با اطلاعاتی کاملتر از بشر و خواستگاهش.
ماموریت تهیه محتوای مناسب برای این کار بر عهده گروهی به رهبری کارل ساگان اخترشناس و دانشمند مشهور از دانشگاه کرنل محول شد. اطلاعاتی که ساگان و همکارانش تهیه کردند بر روی دیسکی ۳۰ سانتی متری از مس با پوشش طلا ذخیره شد و در قاب محافظ آلومینیومی در داخل وویجرها نصب شد.

چه پیامی فرستاده‌ایم

لوح پایونیر
یک سمت این دیسک‌ها شامل اطلاعات تصویری سمبولیک ساده‌ای است که به نوعی دستورالعمل چگونگی استفاده از دیسک است و در سمت دیگر صوت و تصویر بطور آنالوگ ذخیره شده است. بر روی این لوح‌ها مجموعه‌ای از تصاویر و اصوات طبیعی وجود دارد. همچنین قطعات کوتاهی از موسیقی اقوام مختلف و پیامی دوستانه به پنجاه و پنج زبان. و علاوه بر این‌ها پیام مکتوبی از جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا و کورت والدهایم دبیرکل وقت سازمان ملل.
انتخاب محتوا و چگونگی ارائه آنها کار بسیار دقیقی بوده است. بطوریکه یابنده هوشمند دیسک بتواند بدون مشکل آنها را بفهمد و تفسیر کند و دچار سردرگمی نشود. ۱۱۵ تصویر از زمین و طبیعت و انسان‌ها و آناتومی بدن انسان مجموعه عکس‌های این مجموعه را تشکیل می‌دهند و صداهایی از طبیعت مانند صدای موج و باد و حیوانات مختلفی از قبیل پستانداران زمینی و دریایی و پرندگان. در بخش موسیقی می‌توان قطعات کوتاهی از موسیقی کلاسیک و مدرن غربی و موسیقی‌های ملل مختلف را شنید.
کار در بخش پیام دوستی انسان‌ها کمی پیچیده‌تر بود. گروه همکاران ساگان برای تنظیم این بخش وقت کمی دراختیار داشتند و امکان مسافرت به جاهای مختلف در کره زمین برای ضبط صدای همه زبان‌ها را نداشتند و همچنین به دلیل اینکه اطلاعات بطور آنالوگ بر روی دیسک‌ها ذخیره می‌شد فضای خالی روی دیسک هم اجازه ضبط همه آنها را نمی‌داد. از سوی دیگر گویندگان این پیام‌ها باید سعی می‌کردند که گفتارشان کوتاه و مودبانه باشد و در آنها از واژه‌هایی که باعث برداشت غلط شود، استفاده نکنند.
این شرایط موجب شد که تیم ساگان فقط بتوانند ۵۵ زبان را در لوح بگنجانند و متاسفانه برخی از زبان‌هایی که از نظر زبان شناسی مهم بودند از این فرصت نتوانستند استفاده کنند.
گفتاری به فارسی نیز در این لوح وجود دارد که شامل پیام دوستی فارسی‌زبانان به یابندگان این لوح است. 
درود بر ساکنین ماوراء آسمان‌ها
بنی آدم اعضای یک پیکرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار



تفاوتهای فرهنگی در شخصیت سازی و جامعه سازی

تفاوتهای فرهنگی در شخصیت سازی و جامعه سازی

 می گویند ژاپني ها از همان کلاس اول دبستان، با بچه هایشان اتمام حجت مي کنند. درس اول هم جغرافيا است؛ نقشه ژاپن را ميگذارند جلوي بچه ها و ميگويند:
ببينيد اين ژاپن کوچولوي ماست، ببينيد! ژاپن ما نفت ندارد، گاز ندارد، معدن ندارد، زمينش محدود است و جمعيتش زياد و... ليست «نداشته ها» را به بچه ها گوشزد ميکنند، خيلي خودماني بچه هايشان را مي ترسانند!!!
در ژاپن نظام آموزشي فهرست مشاغل مورد نياز جامعه را از همان اول کار، به «بچه ها» گوشزد ميکند. حتي حجم موضوعات درسي کتابهاي درسي در ژاپن، يک سوم اروپا است، چون ژاپنيها معتقدند «عمق» بهتر از «وسعت» است!
حالا اين را مقايسه کنيد با کتابهاي درسي و حتي رسانه هاي ما که از همان اول مدام در گوش بچه ها مي خوانند :
اي ايران، اي مرز پرگهر، سنگ کوهت هم در و گوهر است.
در دبستان هم، اولين درس ما تاريخ است، نه براي عبرت، بلکه شرح افتخارات گذشته!
 اگر گربه جغرافيايي را هم بگذارند جلوي بچه ها، باغرور ميگويند :
بچه ها ببينيد! ايران همه چيز دارد! ايران نفت دارد، گاز دارد، جنگل دارد، دريا دارد و...
نتيجه اش ميشود احساس داشتن و غناي کامل وايجاد تلفيقي از تنبلي اجتماعي و حتي طلبکاري که به اشتباه به آن ميگوييم غرور ملي.
با اين وصف، کودکان و جوانان و مديران و نسل جديد ما بايد براي چه «چيزي» تلاش کنند؟

اين ميشود که بچه هاي ما فکر و ذکرشان، ميشود دکترشدن، مهندس شدن و خلبان شدن، يعني شغلهاي رويايي و به شدت مادي که نفع و رفاه «شخص» در آن حرف اول و آخر را ميزند نه نياز کشور...
 نمونه ای از نتیجه های این روشهای خودمانی را هم ببینید:
بسیاری از کارشناسان، فضاسازی های گسترده علیه عملکرد سرپرست وزارت علوم(آقای توفیقی) را ناشی از نگرانی متخلفین از قانونمند شدن بورسهای دکترا و نحوه جذب هیئت علمی میدانند که در سالهای گذشته وضعیت بسیار اسفناک و تکان دهنده ای داشته است.
آفتاب: جالب آنکه از سال 87، بعد از تشکیل هیات مرکزی جذب هیئت علمی، رئیس سازمان بسیج دانشجویی آقای محمدرضا مردانی با مدرک کارشناسی ارشد به ریاست این مرکز گمارده شده تا نحوه جذب یا رد اساتید دانشگاه توسط وی مدیریت شود و هنوز هم خبری از جا به جایی وی نیست!
در این راستا، معرفی داماد وی که در مدت چهار سال از دیپلمه بودن به مرحله پذیرش به عنوان دانشجوی بورسیه دکترا و سپس بدون رعایت مقررات در صف عضویت در هیئت علمی قرار گرفته، جالب و خواندنی است.
علیرضا باژرنگ که ورودی سال 87 دانشگاه آزاد در رشته علوم تربیتی بوده، در سال 90 و ظرف سه سال موفق به دریافت مدرک کارشناسی خود میشود و پس از فارغ التحصیلی در مقطع کارشناسی، بدون فوت وقت در همان سال 90 وارد مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه گیلان در رشته روابط بین الملل شده و در این مقطع نیز یک ساله با کسب مدرک کارشناسی ارشد فارغ التحصیل میشود.
جالب آن که رشته کارشناسی و کارشناسی ارشد وی متفاوت بوده و به همین دلیل، گذراندن واحدهای پیش نیاز در چنین شرایطی الزامی است و با اضافه شدن واحدهای پیش نیاز به واحدهای اصلی دوره کارشناسی ارشد، طی این دوره در مدت یک سال، موضوعی شگفت انگیز است که فقط از عهده یک فوق ستاره علمی برمی آید.
البته درخشش و ترقی نامبرده به همین جا ختم نشده و در شرایطی که قبولی در آزمون دکترا و پس از آن، عبور از مصاحبه های علمی و گزینش هیئت علمی برای بسیاری از دانش آموختگان دانشگاه های صاحب نام کشور یک رویاست، وی بلافاصله پس از فارغ التحصیلی، یعنی سال 92 در بورسیه دکترای داخل پذیرفته شده و مجاز به تحصیل در مقطع دکترا در داخل کشور بدون گذراندن آزمون میشود و در شرایطی که صدرالدین شریعتی در حال جابجایی بود، به سرعت برگه بورس وی از سازمان دانشجویی وزارت علوم به این دانشگاه ارسال شده  و  شریعتی نیز بدون برگزاری مصاحبه توسط گروه که روال حداقلی پذیرش دانشجویان در دانشگاههاست، دستور به ثبت نام و اعطای بورس تحصیلی  به وی در مقطع دکترا در دانشگاه علامه طباطبایی میدهد.
رئیس خوش نام! و مظلوم! دانشگاه علامه در خصوص جایابی نامبرده برای عضویت در هیأت علمی دانشگاه علامه نیز اقدام کرده و در شرایطی که هنوز در خصوص بورسیه بسیاری از پذیرفته شدگان وزارت علوم تصمیمی در دانشگاهها گرفته نشده، مدارک وی به مرکز جذب اعضای هیئت علمی ارسال شده تا دانشگاه به جای اساتیدی که در این چند ساله به لطف ایشان از دانشگاهها اخراج شده اند، از وجود چنین نابغه ای!! بهره مند شوند.
هیات مرکزی جذب هیئت علمی، مرکزی نسبتاً تازه تاسیس است که در سال 87(همان سالی که آقای باژرنگ در دانشگاه آزاد پذیرفته میشود) به دلایل خاص و با برنامه ریزی برای جذب اعضای هیات علمی دانشگاههای سراسر کشور تاسیس شد و در سالهای اخیر و پس از رفتن فرهاد دانشجو به دانشگاه آزاد، حتی بررسی جذب اعضای هیئت علمی دانشگاه آزاد نیز به آن سپرده شد و آقای محمدرضا مردانی که در زمان تاسیس این مرکز رئیس بسیج دانشجویی بوده، با آنکه خود فاقد مدرک دکترا بوده، به ریاست مرکزی منصوب میشود که وظیفه جذب اعضای هیئت علمی دانشگاههای سراسر کشور را بر عهده دارد گماشته شد.
البته این شیوه تنها شامل داماد رئیس مرکز جذب هیأت علمی نمیشود بلکه در سالهای اخیر صدها تن و بیشتر از چنین الطافی بهره مند بوده اند که میتوان گفت دلیل اصلی مخالفت با توفیقی و اقداماتش پیشگیری از فاش شدن همین پنهانکاریها بوده است.

یادداشت یعنی به یاد داشته باش!(11)

اگر از رئیس پلیس تهران بپرسید چرا نمیگذارید زنان جامعه مانند پیش از انقلاب به دلخواه پوشش داشته باشند؟ پاسخ میشنوید که: اینجا یک کشور اسلامی است. نمیشود هرکس هرچه دلش خواست بپوشد.

-         زمان شاه هم مردم مسلمان بودند و قانونهای کشور مخصوصا قانون مدنی آن اسلامی بود. در آن زمان دختری بیحجاب را در کنار مادر یا خواهر با حجابش میدیدیم. نه مشکلی بود و نه گشت ارشادی که مشکل بسازد. خطری هم جامعه را تهدید نمیکرد.
-         آن زمان گذشت. آن زمان حکومت شاهنشاهی بود و اکنون جمهوری اسلامی حاکم است.
     -         جدی میفرمایید!!؟ پس اینهمه رانت خواری و دزدیهای کلان و مافیاهای مالی و بالاکشیدن مال مردم و روسپیگری زیر حجاب اسلامی و همجنس بازی و غوغای مواد مخدر و فقرهای بنیانکن و زندانهای پر و خوردن از بیت المال و... همه اینها نشانه های جمهوری اسلامی  است!!؟ و تنها حجابش غیر اسلامی است؟

سه تن از جامعه شناسان مسلمان مقیم آمریکا طی پژوهشی علمی همه کشورهای جهان را با معیارهای یک جامعه مسلمان ارزیابی کرده اند و کشورهایی که با آن معیارها بیشترین هماهنگی را داشته اند در میان کشورهای شمال اروپا یافته اند و کشور ما جزء واپسین کشورهاست.

Monday, September 16, 2013

سال ۱۹۱۳

سال ۱۹۱۳ زمانی که هیتلر، تروتسکی، فروید و استالین همه در یک جا بودند
(بی بی سی)

درست یک قرن پیش آدولف هیتلر، لئون تروتسکی، ژوزف استالین، زیگموند فروید و مارشال تیتو همگی در یک منطقه از شهر وین زندگی می‌کردند.
در ژانویه ۱۹۱۳ مردی که مطابق گذرنامه‌اش استاوروس پاپادوپولوس نام داشت، در ایستگاه قطار شمالی وین از قطاری که از کراکوف(شهری در لهستان امروزی) آمده بود، پیاده شد. او که رنگ و روی تیره‌‌ای داشت، سبیلش را به سبک دهقان‌ها پهن کرده بود و چمدان چوبی بسیار ساده‌ای همراه داشت.
کسی که او برای ملاقاتش آمده بود، سال‌ها بعد،در این باره نوشت: "من پشت یک میز نشسته بودم. کسی به در زد و سپس در باز شد و مردی ناشناس وارد شد. کوتاه قد و لاغر بود، و پوستش خاکستری- قهوه‌ای و آبله‌گون بود . . . در چشمانش هیچ اثری از صمیمیت ندیدم."
نگارنده این سطور یک دگراندیش روس، و سردبیر روزنامه‌ای تندرو بنام پراودا(حقیقت) بود. او لئون تروتسکی نام داشت. اما نام واقعی مردی که او توصیفش می‌کرد، پاپادوپولوس نبود. او یوسیف ویساریونوویچ جوگاشویلی نام داشت، و دوستانش او را کوبا صدا می‌زدند. البته حالا با نام ژوزف استالین از او یاد می‌شود.
تروتسکی و استالین تنها دو نفر از کسانی بودند که در سال ۱۹۱۳ در مرکز وین زندگی می‌کردند، و در طول زندگی‌شان تأثیر عمیقی بر بخش بزرگی از قرن بیستم گذاشتند.
البته وضعیت آنها ربط چندانی به هم نداشت. استالین و تروتسکی انقلابی و فراری بودند. زیگموند فروید در این شهر موقعیت مناسب و تثبیت ‌شده‌ای داشت. این روانکاو معروف در خیابان معروف برگاس زندگی و طبابت می‌کرد، و پیروانش معتقد بودند که او رازهای ذهن انسان را آشکار کرده است.
یوسیپ بروز جوان که بعدها رهبر یوگسلاوی شد و به مارشال تیتو معروف شد، در کارخانه خودروسازی دایملر در شهرک وینر نویشتات در جنوب وین کار می‌کرد، و بیشتر به دنبال پول- یک شغل خوب، و خوش گذراندن بود.
نفر بعدی جوان ۲۴ ساله‌ای از اهالی شمال غربی اتریش بود، که آرزویش برای تحصیل در رشته نقاشی در آکادمی هنرهای زیبای وین دو بار رد شده بود. او در سال ۱۹۱۳ در مسافرخانه ارزان‌قیمتی در ملدرمان‌اشتراسه در نزدیکی رودخانه دانوب زندگی می‌کرد. او آدولف هیتلر نام داشت.
فردریک مورتون در توصیف با شکوهش از وین آن دوران در کتاب "تندر در افق" صحنه‌ای خیالی را به تصویر می‌کشد که در آن هیتلر برای آن چند نفر دیگر با آب و تاب فراوان درباره "اخلاقیات، خلوص نژادی، رسالت آلمانی‌ها و خیانت اسلاوها، و همچنین در مورد یهودیان، یسوعی‌ها و فراماسون‌ها" سخنرانی می‌کند. او می‌نویسد: "[موقع سخنرانی] فکل موهایش تکان می‌خورد، دست‌های آلوده به رنگش هوا را می‌شکافت، و صدایش به اندازه خوانندگان اپرا بالا می‌رفت. و بعد درست همانطور که ناگهان شروع به حرف زدن کرده بود، بدون مقدمه می‌ایستاد. با سر و صدای زیادی وسایلش را جمع می‌کرد و به اتاق کوچکش برمی‌گشت."
فرانتس ژوزف، امپراتور سالخورده، از کاخ هافبرگ بر همه اینها حکومت می‌کرد. او از سال ۱۸۴۸، یعنی سال انقلاب‌ها در اروپا، سلطنت را به دست گرفته بود.
آرشیدوک فرانتس فردیناند، ولیعهد امپراتوری، در همان نزدیکی و در کاخ بل ودره (Belvedere) ساکن بود و مشتاقانه منتظر رسیدن به تاج و تخت بود. اما تنها یک سال بعد قتل او زمینه‌ساز شروع جنگ جهانی اول شد.
وین در سال ۱۹۱۳ پایتخت امپراتوری اتریش- مجارستان بود. این امپراتوری از ۱۵ ملت مختلف تشکیل شده بود، و بیش از ۵۰ میلیون نفر جمعیت داشت.
داردیس مک‌نامی، سردبیر نشریه وینا ریویو(تنها ماهنامه انگلیسی زبان اتریش)، که ۱۷ سال است در این شهر زندگی می‌کند، می‌گوید: "وین به معنای واقعی کلمه محل همزیستی ملل مختلف نبود، اما حکم ملغمه فرهنگی خاصی را داشت و افراد جاه‌طلب را از سراسر امپراتوری به‌خود جلب می‌کرد."
"کمتر از نیمی از جمعیت دو میلیونی شهر اصالتا متولد و اهل آن بودند؛ و حدود یک چهارم سکنه آن اهل منطقه بوهم(در غرب جمهوری چک امروزی) و موراویا(در شرق جمهوری چک امروزی) بودند. در نتیجه در بسیاری از محافل و مناسبت‌ها در کنار زبان آلمانی از زبان چک هم استفاده می‌شد."
به گفته خانم مک‌نامی، اتباع امپراتوری اتریش- مجارستان به حدود ۱۲ زبان مختلف صحبت می‌کردند: "افسران ارتش اتریش- مجارستان باید می‌توانستند دستورات را به‌غیر از آلمانی به ۱۱ زبان دیگر بیان کنند، و سرود ملی امپراتوری به همه این زبان‌ها ترجمه شده بود." این مخلوط منحصر به فرد زمینه ایجاد پدیده فرهنگی خاصی بنام کافه‌های وینی را فراهم کرده بود.
قصه‌ای وجود دارد که می‌گوید وقتی ترکان عثمانی در سال ۱۶۸۳ از ادامه محاصره وین منصرف شدند و عقب‌نشینی کردند، گونی‌های قهوه زیادی را در اطراف شهر به جای گذاشتند، و اولین کافه‌های وین با استفاده از این گونی‌های قهوه به‌راه افتاد.

چارلز امرسون، نویسنده کتاب "۱۹۱۳: در جستجوی جهان پیش از جنگ بزرگ" و محقق ارشد در اندیشکده سیاست خارجی چتم هاوس (Chatham House)می‌گوید: "فرهنگ کافه نشینی، و بحث و گفتگو در کافه‌ها هنوز هم بخش مهمی از زندگی وینی است. حلقه روشنفکران وینی نسبتا کوچک بود و همه یکدیگر را می‌شناختند . . . و این باعث می‌شد که تبادل ایده‌ها از حوزه‌های فرهنگی مختلف به‌راحتی انجام شود."
او اضافه می‌کند که چنین وضعیتی برای دگراندیشان سیاسی و کسانی که از کشورشان فرار کرده بودند مطلوب بود: "حکومت مرکزی قدرت فوق‌العاده زیادی نداشت و تا حدی سهل‌انگار بود. اگر در اروپا به‌دنبال جایی برای پنهان شدن بودید که بتوانید در آن با افراد جالب زیادی آشنا شوید، وین انتخاب مناسبی بود."
کافه لانتمان (Café Landtmann)پاتوق فروید، هنوز در بلوار معروف رینگ است. این بلوار به‌دور منطقه تاریخی مرکزی شهر، موسوم به اینر اشتات (Innere Stadt)کشیده شده است.
تروتسکی و هیتلر مشتری کافه سنترال(Café Central)  بودند که با کافه لانتمان فقط چند دقیقه پیاده فاصله داشت. صاحب کافه سنترال علاقه خاصی به کیک، روزنامه، شطرنج، و از همه مهم‌تر، بحث و گفتگو داشت.
خانم مک‌نامی می‌گوید: "یکی از دلایل اهمیت زیاد کافه‌ها این بود که همه‌جور آدمی به آنجاها می‌رفت، در نتیجه زمینه های فکری و علایق متفاوت به رشد یکدیگر کمک می‌کردند. در واقع، مرزهای نظری که بعدها در تفکر غربی خیلی پررنگ و برجسته شدند در آن زمان کاملا انعطاف‌پذیر بودند."

او اضافه می‌کند که عامل مهم دیگر "وارد شدن انرژی روشنفکران یهودی، و طبقه صنعتگر جدید بود. ورود این گروه‌ها و طبقات به زندگی اجتماعی بعد از آن امکان‌پذیر شد که امپراتور در سال ۱۸۶۷ به آنها حقوق شهروندی کامل اعطا کرد، و آنها اجازه یافتند به کلیه مدارس و دانشگاه‌ها دسترسی داشته باشند." البته جامعه وین در این دوران هنوز تا حد زیادی در اختیار مردان بود، اما برخی زنان هم توانستند در آن خودی نشان دهند.
نام وین از قدیم مترادف موسیقی، مجالس بزم و رقص والس بوده، اما در آن دوران روی دیگری هم داشت که بسیار ناخوشایند بود. شمار زیادی از اهالی شهر در بیغوله‌ها زندگی می‌کردند، و در سال ۱۹۱۳ حدود ۱۵۰۰ نفر از سکنه وین خودکشی کردند.
کسی نمی‌داند که هیتلر و تروتسکی، و یا تیتو و استالین، در وین با هم برخوردی داشته اند یا نه. اما کارهایی نظیر نمایشنامه "آقای هیتلر، دکتر فروید آماده دیدن شماست"، اثر لارنس مارکس و موریس گرن که در سال ۲۰۰۷ از رادیو پخش شد، چنین ملاقات‌های احتمالی را به‌خوبی به‌تصویر می‌کشد.

آتش بزرگی که یک سال بعد با شروع جنگ جهانی به‌راه افتاد، بخش اعظم زندگی روشنفکری وین را از بین برد. امپراتوری اتریش-مجارستان در سال ۱۹۱۸ تجزیه شد، و هیتلر، استالین، تروتسکی و تیتو را پی کارهایی فرستاد که تأثیرشان تا ابد در تاریخ خواهد ماند.