Wednesday, November 6, 2013

فناوریهای انرژی تجديدپذير

جهش در فناوری‌های انرژی تجديدپذير: تهديدی جدی برای يک اقتصاد نفتی




به تازگی(22 مهرماه 1392) نتايج پژوهشی مهم در رابطه با فناوریهای انرژی تجديدپذير منتشر شده است [لينک دريافت متن کامل گزارش]. اين پژوهش که در دانشگاه ام‌آی‌تی آمريکا انجام شده خبر از جهشی بزرگ در حجم نوآوری‌های مرتبط با فناوری‌های انرژی تجديدپذير می‌دهد.
در گزارش اين پژوهش آمده است که پس از سقوط قيمت نفت در اواسط دهه 80 ميلادی، انرژی‌های جايگزين ديگر جذابيتی نداشتند و برای چند دهه سرمايه‌گذاری پژوهشی ناچيزی در آنها انجام شد. نگاهی به آمار اختراعات ثبت شده در اين حوزه در فاصله سال‌های 1980 تا 2000 هم از يک سکون بلند مدت خبر می‌دهد. به نظر می‌رسد کاهش پژوهش و ثبت اختراع در اين حوزه نتيجه مستقيم کاهش جذابيت و سرمايه‌گذاری بوده است.
اما همين پژوهش نشان می‌دهد که تعداد اختراعات ثبت شده در ارتباط با فناوری‌های انرژی تجديدپذير در طی يک دهه گذشته رشدی جهشی و قابل توجه داشته است. آن‌گونه که شکل زير نشان می‌دهد، در حالی که تعداد اختراعات مرتبط با انرژی‌های فسيلی رشدی اندک داشته و فناوری هسته‌ای بدون رشد بوده، رشد تعداد اختراعات مرتبط با انرژی‌های تجديدپذير جهشی بوده است. جالب است بدانيم که در فاصله سال‌های 2004 تا 2009، تعداد اختراعات ثبت شده در ارتباط با توليد انرژی بادی رشد سالانه‌ای معادل 19 درصد داشته است و رشد سالانه اختراعات مرتبط با توليد انرژی خورشيدی 13 درصد بوده است. به عبارت ديگر، رشد سالانه اختراعات بادی و خورشيدی حتی از فناوری‌های نيمه‌هادی و ارتباطات ديجيتال هم فراتر رفته است.

 
با توجه به تاخير چندساله ميان ثبت اختراع و ورود محصولات و خدمات اختراع-پايه به بازار، بايد گفت که موج ورود فناوری‌های بهبوديافته توليد انرژی‌های تجديدپذير تازه آغاز شده و بايد در آينده نزديک شاهد بهبود جهشی اين فناوری‌ها و متناسباً کاربرد و سهم بازار آنها بود.  
بی‌شک پيشرفت فناوری در حوزه انرژی‌های تجديدپذير از بسياری جهات پديده مبارکی است و از نگراني‌های شديد موجود در مورد گازهای گلخانه‌ای و گرم شدن زمين تا اندازه‌ای می‌کاهد. اما شايد اين امر برای کشوری که اقتصاد آن به شدت بر انرژی‌های فسيلی و بازار جهانی آن وابسته است تهديدی جدی باشد.
بی‌شک بررسی پيامدهای پيشرفت جهشی فناوری‌های انرژی تجديدپذير بر اقتصاد ايران بايد موضوع پژوهش‌های جدی در حوزه اقتصاد و سياست فناوری قرار گيرد. اما در اينجا لازم است به فرازهايي از کتاب دکتر محسن رنانی (از اقتصاددانان برجسته کشور) با نام " اقتصاد سیاسي مناقشه اتمی ایران، درآمدی برعبور تمدن‌ها: نبرد غرب براي تسخیر پایان تاريخ" اشاره کنم [لينک دريافت متن کامل کتاب]. اين کتاب که نسخ کاغذی آن در سال 1387 به صورت محدود منتشر شده اين رشد جهشی را پيش بينی و نسبت به پيامدهای مخرب آن برای اقتصاد ايران به شدت هشدار داده است. در اين کتاب آمده است که:
"اگر غرب نتواند تا پیش از سال 2020 الگوی مصرف انرژی جهانی را متحول کند، در دهه بیستِ قرن جاری بهبحران‌های بزرگی در حوزه اقتصاد و انرژی گرفتار می شود و بنابراین غرب راهی ندارد جز این که بیسروصدا از طریق بحران آفرینی در منطقه نفتی خلیج فارس، قیمت نفت را برای مدت پنج تا ده سال بالای 90 تا100 دلار نگهدارد تا سرمایه گذاری در همه ی حوزه های انرژی‌های نو و پاک، مقرون به صرفه شود."
"افزایش قیمت نفت در همین پنج شش ساله اخیر چنان به سرمایه گذاری در انرژی‌های نو دامن زده است و چنانانگیزه‌ای برای تحقیق‌وتوسعه، اختراع و نوآوری در انرژی‌های نو را جهش داده که هزینه تولید برق خورشیدیدر طول سه سال گذشته به کمتر از نصف رسیده است. اگر سرعتی که سرمایه گذاری در تولید انرژی خورشیدیدر این پنج سال یافته است همچنان ادامه یابد، تا 20 سال دیگر تمام نیاز جهان به انرژی، از طریق انرژیخورشیدی تامین خواهد شد."
"حتی هیچ امیدی هم نیست که با عبور غرب از نفت، کشورهای درحال توسعه دیگری (نظیر چین) جای آنهارا بگیرندمثلا در سال 2011 چین به عنوان بزرگترین اقتصاد پس از آمریکا و رشد یابنده‌ترین اقتصاد جهان،دومین رتبه را در سرمایه‌گذاری در انرژی‌های نو (پس از آمریکا) داشته است. بنابراین رهایی غرب از نفت وتغییر الگوی مصرف انرژی غرب، به این معنی نیست که بقیه‌ی جهان جای غرب را در مصرف نفت می گیرند،پس لاجرم الگوی مصرف انرژی در همه‌ جهان دگرگون  میشود د ود و با کاهش شدید تقاضای نفت احتمالاً شاهد "سقوط بزرگ" در قیمت نفت هم خواهیم بود."
"در حالی که ما برای تداوم راه بلند و دشواری که در پیش روی داریم، در دو تا سه دهه آینده، به حد متوسط و با ثباتی ازدرآمد نفت نیازمندیم. جامعه، اقتصاد و دولت نفت زده ما بی نفت، به سرعت به نقطه بحران خواهد رسید ."
منبع: همآفرینی

حبیب الله عسگر اولادی؛گردش ایام و درسی برای امروز

حبیب الله عسگر اولادی؛ بازاری سیاستمدار و وزیر مخالف اقتصاد دولتی
گردش ایام و درسی برای امروز
بی بی سی
حبیب الله عسگر اولادی از چهره‌های شاخص محافظه کاران و عضو موسس حزب موتلفه اسلامی در پی یک دوره بیماری صبح روز سه شنبه ۱۴ آبان در ۸۱ سالگی در تهران درگذشت.
او و تعداد دیگری از زندانیان سیاسی در اواخر سال ۱۳۵۵ در جشنی به اسم "جشن سپاس" در زندان شرکت کردند و بعد آزاد شدند.
با وقوع انقلاب ایران، حزب موتلفه که پایگاه اجتماعی مناسبی در بازار و میان کاسبکاران سنتی و روحانیون (جامعه روحانیت مبارز) داشت، توانست جایگاه بالایی در حکومت پیدا کند و تعدادی از اعضای ارشد آن و در راس آنها حبیب الله عسگر اولادی موقعیت خوبی در دولت، نیروهای انتظامی و دستگاه قضایی پیدا کردند.
عسگر اولادی از ابتدای انقلاب عضو حزب جمهوری اسلامی شد و از سوی این حزب به نخستین دوره مجلس پس از انقلاب راه یافت.
با این حال این گروه که از حمایت چهره های با نفوذی مانند محمد حسینی بهشتی و محمدرضا مهدوی کنی برخوردار بود با روی کار آمدن میرحسین موسوی و چپگرایان جمهوری اسلامی، دچار اختلاف عمده با دولت شدند.
حبیب الله عسگر اولادی که از دولت محمدعلی رجایی وزیر بازرگانی بود و این سمت را در دولت های بعدی هم بر عهده داشت، از مدافعان اقتصاد باز و حضور بازار در اقتصاد کلان بود؛ نظریه ای که با سیاست های اقتصادی دولت میر موسوی و "بسیج اقتصادی" بشدت در تضاد بود.
نهایتا او همراه با وزیران محافظه کار دیگر کابینه میرحسین موسوی از جمله علی اکبر ناطق نوری (کشور) علی اکبر پرورش (آموزش و پرورش)، علی اکبر ولایتی (امورخارجه)، محسن رفیق دوست (سپاه)، مرتضی نبوی (پست و تلگراف) و احمد توکلی (کار) در نامه ای اعتراض آمیز خطاب به آیت الله خمینی از سیاست های میرحسین موسوی شکایت کردند و از وزارت استعفا دادند.
در بخشی از این نامه آمده بود: "عده ای در دولت به دنبال دولتی کردن مردم هستند و عده ای به دنبال مردمی کردن دولت. اگر بخواهیم از این بن بستی که دچار آن شده ایم، بیرون بیاییم و قفل اقتصاد کشور باز شود، باید به دنبال مردمی کردن اقتصاد باشیم."
با این حال میرحسین موسوی که از سوی آیت الله خمینی حمایت می شد، به سیاست های خود ادامه داد و حبیب الله عسگر اولادی و احمد توکلی در اعتراض از استعفا خود را پس نگرفتند.
احمد توکلی در خصوص استعفای خود و آقای عسگراولادی گفته است: "امام جواب این نامه را ندادند تا اینکه آقای ناطق نوری خدمت امام رسیدند. امام در این دیدار فرموده بودند که این دو گروه باید با هم تفاهم کند. آقای ناطق هم استدلال های خودشان در مورد اینکه چرا تفاهم امکان پذیر نیست را برای امام بیان کرده بودند و در نهایت امام فرمودند در زمان جنگ استعفای هفت نفر از کابینه کار صحیحی نیست."
"در نهایت و بعد از این دیدار، ما هفت نفر به این نتیجه رسیدیم که بنده و آقای عسگر اولادی که وزیر بازرگانی بود و در شورای اقتصاد جلوی برخی طرح ها مقاومت می کردیم، استعفا دهیم"
وزارت بازرگانی آخرین شغل دولتی حبیب الله عسگر اولادی بود. فعالیت او پس از آن بیشتر در هیئت موتلفه که بعدها به حزب موتلفه تغییر نام داد و کمیته امداد امام خمینی متمرکز شد. او سرانجام در سال ۱۳۸۳ از دبیرکلی حزب موتلفه کناره گیری کرد و جای خود را به محمدنبی حبیبی داد.
با این حال پس از آن همواره یکی از ستون های اصلی گروه های سیاسی راستگرا محسوب می شد و دبیر کلی جبهه پیروان خط امام و رهبری را بر عهده گرفت که حزب موتلفه از زیر مجموعه های آن بود.
در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ آقای عسگر اولادی و حزب موتلفه از حامیان اصلی علی اکبر ناطق نوری بودند. در سال ۱۳۸۴ آقای عسگر اولادی که این بار دبیرکلی جبهه پیروان خط امام و رهبری، متشکل از ۱۴ گروه و حزب راست سنتی را بر عهده داشت در دور اول از علی لاریجانی حمایت کرد و در دور دوم گفت که اعضای این تشکل شخصا، نامزد مورد نظر خود را انتخاب می کنند.
در سال ۱۳۸۸ این جبهه از محمود احمدی نژاد حمایت کرد، هر چند در دولت دهم آقای عسگر اولادی و بسیاری دیگر از چهره های راست سنتی به منتقدان دولت آقای احمدی نژاد تبدیل شدند.
آقای عسگر اولادی، سال گذشته از چهره های خبرساز بود. او بارها گفت که میرحسین موسوی و مهدی کروبی را "سران فتنه" نمی داند. اظهار نظری که با واکنش بسیاری از اصولگرایان رو به رو شد.
او در واکنش به اظهارات مخالفان سخنانش گفته بود: "من به عنوان یک عضو هیات منصفه می‌گویم که من موسوی و کروبی را در فتنه ۸۸ مجرم نمی‌شناسم و آیا نباید این را بگویم چون به من انتقاد می‌کنند؟ آقایانی که بر مرکب احساس سوارند در آن دنیا نمی‌توانند جواب من را بدهند."
به همین دلیل خداوند از تقصیراتش بگذرد
او از دور سوم (۱۳۷۵) تا پایان عمر عضو حقیقی مجمع تشخیص مصلحت نظام و مدتی هم از اعضای هئیت منصفه دادگاه مطبوعات بود.


Thursday, October 31, 2013

در باب «ذوق‌زدگان رابطه با آمریکا»


در باب «ذوق‌زدگان رابطه با آمریکا»
فريدون مجلسی
   از برگزاری جلسه ای كه به مناسبت رونمایی از كتاب دوست و همكار دیپلمات دیرینم محمد رضا دبیری، درباره روابط ايران و آمريكا برپا شد، متأسفانه دیر آگاه شدم. میدانم كتابی كه آقای دبیری نوشته باشد باید كتاب بسیار خوب و جالبی باشد. اين جلسه با حضور سیاستمردانی با سابقه، آقایان صادق خرازی و عباس ملكی، برگزار شد و برخی مطالب فرعی مطرح شده در آن انعكاسی جهانی يافت و براي اطمينان از صحت آن به سایت دیپلماسی ایرانی رجوع كردم. ملاحظه شد جناب صادق خرازی: «در واكنش به ذوق زدگی برخی از صاحب نظران بعد  از مكالمه تلفنی روحانی و رئیس جمهور آمریكا این ذوق زدگی را ناشی از عدم آگاهی نسبت به ماهیت آمریكا» دانست و گفت: «بسیاری از صاحب نظران امروز ایران عمق دانششان یك وجب است و باید مراقب باشند از این ذوق زدگی ها اتفاقی رخ ندهد كه در تاریخ شرمنده شویم...»  و با ابراز بی اعتمادی به آمریكا فرموده بودند: «هنگامی که دشمن بدترین دشنام ها و هتاکی ها را در کادویی به ما بزند وقتی کادو را می بینیم تصورمان این است که حرف های خوبی به ما زده...»   
          با توجه به اینكه یكی از آن ذوق زدگان من بوده ام،‌ كه مبانی آگاهی ام در باره ماهیت آمریكا محدود به یك مأموریت دیپلماتیك در چهل و پنج سال پیش شامل دوسال تحصیل زبان انگليسي در دانشگاه جرج تاون طی یك دوره اختصاصی دیپلماتیك در دانشگاه جانزهاپكینز با بورس وزارت خارجه بوده است، و البته قدري هم پیگیری های متعارف مرسوم در آن نسل دیگر و دورانی منقضی شده به آن افزوده است، می خواستم ضمن تأیید محدودیت یك وجبی دانش خود و در همین اندازه محدود، دفاعی هم از ذوق زدگی كسانی مانند خودم، یا دلیل آن ذوق زدگی كرده باشم. می خواستم عرض كنم كه لزومی ندارد انواع ما امید بستگان به عقلانيت مراقب باشیم كه مبادا «از ذوق زدگی هایمان اتفاقی رخ دهد كه در تاریخ شرمنده شویم!» ‌زیرا نه كاره ای هستیم و نه تصمیمی می گیریم و نه آن تصمیم ناگرفته اجرا می شود و نه نقشی داریم كه موجب نگرانی و شرمندگی شود! اما نگران آنیم كه دلائلی كه موجب ذوق زدگی ما شده است به نامش قرعه پوچ و بی حاصل خورده باشد و «در تاریخ شرمنده بمانیم!»
          باید عرض كنم كه ‌ذوق زدگی ما ربطی به شناخت یا عدم شناختمانمان از ماهیت آمریكا ندارد، خواه یك وجب باشد یا صد وجب، بلكه بستگی به احساسنومیدانه از شرايطی دارد كه مانند آبی است كه از سر گذشته باشد!‌ ذوق زدگی ما از همان نوعی است كه در آن شب اعلام شگفت آور نتیجه انتخابات بروز كرد. ممكن است در خیابان و در میان جماعت بودن در شأن شما نبوده باشد، ‌اما من در خیابان بودم و شاهد ذوق زدگی خودم و دیگران بودم! فردا شب اش كه این ذوق زدگی به بهانه فوتبال ادامه یافت با زوج دیگری هم شأن وهم دندان خودمان در حاشیه خیابان روی نیمكت ایستگاه اتوبوس نشسته و شاهد «ذوق زدگی» جوانان بودیم. چند جوانی شادمانه از مقابلمان می گذشتند و یكی از آنان از دیدن ما سپید مویان در حاشیه شادمانی خودشان، به طنز رو به ما كرد و فریاد زد:‌«درود بر جوانان!» آنهایی كه همراه او بودند و سپس دیگران با دیدن ما خنديدند و همان فریاد را تكرار كردند و این موجب تشدید ذوق زدگی آنها شد! ما هم احساس تمسخر نكردیم و همراه با شادی آنها خندیدیم. آن شب ها بحث رابطه با آمریكا مطرح نبود،‌ و آن «ذوق زدگی» در آن شب ها و روزهایی كه بعداً‌ به گمان پديد آمدن شرایطی برای رفع ناشادمانی سنتی شده و ماندگار پیش آمد، ربطی به درك یا عدم درك از ماهیت آمریكا نداشت! اكنون نیز چنین است. آن شادمانی صرفاً‌ به خاطر انتخاب آقای روحانی نبود! ‌به خاطر پیروزی آراء مردم به گزینه عقلانیت و اعتدال و نوید گره گشایی از مشكلاتی بود كه مردم خودشان را درگير آن می دانند! و نیز شادمانی به خاطر شكست شعارهای عصبی و بحران آفرین نقطه مقابل بود كه نشان داد به ده درصد هم نمی رسید! ‌به همين خاطر آنهایی كه به دلائل مختلف از جمله بی اعتمادی به شمارش آراء خودشان در انتخابات شركت نكرده بودند نیز به وجد آمدند و به آن شادمانی ایرانی پیوستند! مردم ذوق زده شدند،‌ زیرا فكر می كردند نرمش و عقلانیت می خواهد كاری كند كه بیش از آن رنج نبرند، كه اسیر شعارهای ماجراجویانه ای كه زیانش به مردم و سودهایش به جیب دیگران می رسد نباشند.نیازی نبود مردم منشأ و ماهیت علل منجر به تنگناهای خودشان را جستجو كنند. آن را می شناختند! می دانستند كه شعارهای نفرت آفرین خصوصاً‌ با پافشاری ها و تأكیدها و تلاش های هشت سال گذشته موفق شده بود سر انجام دنیای غرب را علیه ما بشوراند،‌ و ما را نه به آستانه جنگ بلكه به مراحل آغازین آن بكشاند! مردم می دانند كه در صورت تشدید جنگ از سوی غرب، ضربه های ویرانگر به دشمنان دم دست وارد خواهد شد، ‌اما این را نیز می دانند كه توانمندی ما در مقابله با جهان دور دست نا محدود نیست! ویران كردن دیگران برای ما مشكلی را حل نمی كند!‌ ذوق زدگی مردم برای این بود كه به این می اندیشند خودمان زیان و آسیب بیشتر و ویرانگر نبینیم. ثلث قرن به "وودوو" یا جادوی مرگ و نفرت خواهی برای آمریكا و غرب، ‌آتش زدن پرچمشان و رژره رفتن بر آن متوسل شدیم. تا جایی كه گفتند شخصی بنایی را در تهران نشان داد و گفت اینجا سفارت فلان است،‌ و مخاطب گفت اگر سفارت است پس چرا كسی از دیوارش بالا نمی ورد!
          جناب سفیر، لازم است بدانيد ‌آگاهی ما كمتر از یك وجب،‌ و دانش شما بسیاراست. پس شما بهتر می دانید كه پرونده كشوری به شورای امنیت ارجاع می شود كه «صلح و امنیت بین المللی را به مخاطره انداخته باشد!» كشوری كه با تهدیدهای پوچ و بی محتوای متصدیانش در طی دوره ای هشت ساله ‌با آرای همین روسیه و چین عزیز، پرونده اش به شورای امنیت رفته و با آرای همین چین و روسیه عزیز مشمول تحریم های بین المللی، یعنی مرحله قبل از اقدام نظامی، شده است؛ ‌اكنون دولت همین كشورمی گوید كه می خواهد «ازبدترین دشنام ها و هتاكی های رك و بدون بسته بندی نسبت به غرب»، كه آنها را بر سر هیچ و پوچ به جان ما دست انداخته است، دست بردارد تا مگر آنها نیز به این عقلانیت پاسخ عقلانی دهند!
          آمریكا و غرب و دوستان و تابعان آن در تحریم و محاصره نیستند! ‌ما هستیم! این ما هستیم كه باید به حل مسئله و مشكل خودمان بیندیشیم! در میان دويست كشور جهان چرا فقط  و فقط قهر و دشمنی بر ما واجب و روابط متعارف بر ما حرام باشد؟ لابد به مقامات و متصدیان امور آنقدر اعتماد هست كه پس از برقراری روابط با آمریكا و هر كشور دیگری،‌ مراقب منافع ملی باشند! وطنشان را به بهایی و پورسانتاژو ویلا و كسب و كاری در فلان كشور نفروشند! اما از آنجا كه كفاره شراب خوری های بی حساب، هشيار در ميانه مستان نشستن است، شايد همان ‌بالارفتن های بی حاصل از دیوارها، و تهدیدهای توخالی به ویرانگری و جهانگیری آسیب بی شمار به منافع ملی ما وارد گرده است، و شاید ناچار شویم به تعادل تازه ای میان حقوق ملی و منافع ملی رضایت دهیم!
          اما به عقیده بسیاری از عوام با همان دانش یك وجبی، شتر سواری دولا دولا نمی شود! شما با كسی اختلاف دارید باید با همان كس مذاكره كنید! ملتی به این مذاكره و سازگاری و رابطه متعارف رأی داده است!‌ نه به ناسازگاری و تداوم قهر و بحران! و در اين راه مسيري را هم پيموده است!‌ ما با آن دانش اندك مفهوم این عبارات گنگ و مبهم شما را نمی فهمم. می دانیم شما محرم اسرار و رازهایی هستید كه ما خبر نداریم. این بی خبری فقط ناشی از اندك بودن عمق دانش ما نیست، ‌ناشی از نامحرم بودن ماست! لذا در باره اينكه فرموده ايد: «كسی كه سی و چهار سال گفته است نه نميتواند ناگهان بگويد آري!» بايد عرض كنم وقتي سي سال گفت نه ‌و دست آوردی هم نداشت، وقتی قرار شد بگوید آری، ‌میگوید آری! دیگر گهانی و ناگهانی ندارد! گهانی شدن این ناگهانی چند سال دیگر وقت لازم دارد؟! و در اين ميان تكليف ما يك وجبی ها چيست؟
          اما در باره نگرانی جناب سفیر از اینكه «مبادا تصور رود مذاكرات ناشی از اثرگذار بودن تحریمها باشد»، راستش اگر احترام ما ويژه ايشان نبود، ‌به قول جوانان مي گفتم" «پ نه پ!» در اين باب باید گفت درك این موضوع اتفاقاً‌ برای یك وجبیها براي درك فشار آسان تر و از قضا احساس این گونه فشارها در سطوح بالا ضعیفتر میشود! و در باب اینكه برخورد انگلیس را در برقراری روابط در سطح كاردار غیرمقیم اهانت آمیز دانسته اید، ‌ای كاش سال گذشته كه جوانان غیور ما سفارتشان را خرد و خمیر كردند به آنان نیز تذكری می دادند كه امروز به ما نگويند «بیله دیگ،‌ بیله چغندر!‌» كه احترام امامزاده با متولي است!

          اما اجازه دهید در تأييد فرمايش آقاي خرازی در باب احترام، به نكته مهمی اشاره كنم كه غربیها هم باید بدانند كه آنها «نیز»  نیازمند مذاكره و كنار آمدن با ایران هستند: ایران در منطقه ای در حال گذار فرهنگی و بی ثباتی حادِ انقلاب آفرین قرار دارد. این مرحله در ایران چهل سال پیش رخ نمود و به نتایجی زیر و زبر كننده رسید، و پشت سر گذاشته شد. نظامی جدید پدید آمد، كه اكنون نسل های بعدی تابع مقتضيات تحولات و توسعه مطابق نیاز زمان هستند و نیازی دوباره به آن گونه دگرگونی های خشونت آمیز نمی بینند! در میان این منطقه متلاطم، ملتی به اعتدال و عقلانیت و صلح و توسعه و پیشرفت می اندیشد و متصدیان خودش را نیز به این راه با ثبات و قابل اعتماد و دارای اعتبار می كشاند،‌ در حالی كه دیگران تازه در آغاز آن راه پر تلاطم هستند! ‌با دولت های ظاهراً‌ لیبرال و سازگار، ‌و در عین حال اغلب بسیار فاسد و بی اعتبار نزد ملت ها! و ملت هایی بسیار رادیكال و افراطی،‌ با تحركاتی خشونت آمیز و تظاهراتی انتحاری و جگر خوارانه! كه در همین سوریه جنبشی دموكراسی خواهانه ای را به جنونی خونریز و سلفی كشاند و همان غرب را به تردید در ادامه مداخلات رساند! و اگر دولتیان و مخالفان معقولشان درك كنند، فرصتی برای سازشی عقلانی پدید آمده است. در منطقه وضعیتی است كه حتی عربستان را، به رغم صدها میلیاردی كه در بانك های غرب دارد،‌ و البته اغلب در حساب های خصوصی مالكان كشور، و دیگران از مصر تا الجزیره و مالی، ‌تا پاكستان و افغانستان، و به زودی تا اندونزی را در شرایط كشمكش های داخلی و بی ثباتی ها سلفی رادیكال و خطر آفرین قرار می دهد، غربيان و متحدانشان نیز مثلاً‌ در مورد برآوردن نیازهای خودش به انرژی،‌ به رغم همه تبلیغاتی كه در باره دستیابی به شل های نفتی و بی نیازی آینده می كنند، نمی توانند همه تخم مرغ های خودشان را در سبد بی ثبات عربستان بگذارند! آنان نیز به عقلانیتی متقابل و سازگاری و تعقل در مذاكراتشان با كشوری كه ملتش در سطح بالایی از آگاهی و تعقل قرار گرفته است می اندیشند! این نكته ایست كه ایران را نه در موضع انفعالي و ضعف بلكه در موضعی در شأن خودش قرار می دهد. از این دیدگاه حتی آینده سوریه كه مورد نظر جناب سفیر است نیز برای استقرار ثباتی متعادل و غیر سلفی می تواند قابل مذاكره باشد!

Wednesday, October 30, 2013

سرنوشت قطر در انتظار عربستان

افشاگری غافلگیر کننده یک روزنامه عرب
دولتمردان آمریکایی در نهایت به این نتیجه دست می یابند که آل سعود در هرجا به دنبال مکانی است که از خلال آن شرایط خود را در منطقه به نوعی بهبود بخشد، از این رو هرگز در لبنان نیز به دنبال ترک مخاصمات خود نیستند،‌ بلکه همواره آتش فتنه و درگیری را شعله ورتر می سازند...
سرویس بین الملل «فردا»: روزنامه الحدث در مقاله ای با عنوان " بررسی نقش آمریکا در تحولات جاری در قطر و امکان تعمیم آن به دیگر کشورهای عربی" از طرح آمریکا برای دور زدن آل سعود خبر داد و نوشت:
دائما در سیاستهای عربستان سعودی اشخاصی وجود دارند که همواره به دولتمردان آل سعود نجوا کنان تفهیم می کنند که تعامل با آمریکا به طریقه حکومت ایران بسیار سودمند است؛ که این موضوع خود به تازگی حاکی از اوج ایجاد اختلاف میان آمریکا و عربستان سعودی است.
چنین اختلافی سوالات بسیاری را پیرامون امکان فسخ و تعلیق روابط میان دو طرف پدیدار می سازد. با این حال باید پرسید که آیا دولتمردان آل سعود خواهند توانست که به چنین رفتاری ادامه دهند یا اینکه در صورت ادامه، تاوان سنگین چنین تصمیمات اشتباهی را خواهند پرداخت؟
در این راستا گزارشی از جانب منابع واشنگتن مبنی بر اسباب نامعین اختلاف میان رهبران آمریکایی و آل سعود فاش شده است که در آن آمده است:
«درست است که دولتمردان آل سعود به دلیل گشایش روابط دولت اوباما با جمهوری اسلامی ایران و نیز اعمال نشدن گزینه نظامی علیه سوریه خشمگینند، اما به نظر میرسد که تنش بیسابقه آل سعود نسبت به سیاستهای واشنگتن ریشه در عوامل داخلی حکومت آل سعود دارد ».
در این گزارش به این نکته اشاره شده که عاملی که آل سعود را به چنین وخامت و تیرگی در رفتار خود نسبت به سیاستهای واشنگتن واداشته،‌ تصمیم آمریکا درخصوص ایجاد تغییراتی نامحسوس در ساختار نظام آل سعود است. در این میان ممکن است هرگونه تغییری در آینده این کشور منجر به شعله ور شدن نزاع میان طیفها و جناحهای مختلفی شود که در کمین یکدیگر نشسته اند.
آشکار است که پس از آنکه دولتمردان آمریکایی حمد بن خلیفه آل ثانی و نخست وزیر وی حمد بن جاسم را از قدرت کنار گذاشتند، از آل سعود خواستند که تغییری بنیادین در ساختار نظام ایجاد کنند تا بدین طریق قانون اساسی جدیدی را در نظام سعودی بنیان نهند. در آغاز دولتمردان آمریکایی درخواست های خود را در خصوص تغییر نظام و آزادی بیان و عام برای مردم به ویژه زنان و نیز آزادی زندانیان سیاسی اعلام کردند اما گویا گوشهایی شنوا از جانب آل سعود نیافتند؛ به ویژه که این امر با تغییر و اصلاح طریقه تعامل آمریکا با پرونده سوریه و ایران همراه شد.
در این گزارش آمده که آل سعود گمان کردند در صورت اتخاذ مواضع خصمانه همچون انصراف از سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل، نپذیرفتن کرسی شورای امنیت به عنوان عضو غیر دائم، اتخاذ رفتاری غافلگیر کننده در ازای مسأله فلسطین، مشاکت نکردن در کنفرانس ژنو 2 و نیز تعیین نکردن زمان استقبال از اخضر ابراهیمی نماینده ویژه سازمان ملل میتواند عرصه را بر آمریکا تنگتر  کنند.
این گزارش به این موضوع اشاره می کند که نخستین علائم و نشانه های چنین تصمیمی از جانب دولتمردان آمریکایی در قبال عربستان سعودی در موضوع افغانستان خود را نشان داد؛ یعنی زمانی که آل سعود به تازگی مبلغ پانصد میلیون دلار را به حکومت افغانستان جهت بازسازی مدارس و نیز بافت آموزشی این کشور اختصاص داد که پس از فشار دولت آمریکا بر حامد کرزای رئیس جمهور افغانستان این امر جهت توسعه زیرساختهای این کشور مبدل شد؛ و زمانی که آل سعود علت این کار را جویا شد،‌پاسخ تند و غافلگیر کننده آمریکا این بود که رویکردهایی که شما به دنبال آنید، همان است که سبب افزایش و ایجاد تروریسم در هر منطقه میشود.
حال باید پرسید که آیا امر به معنای تغییر اساسی در سیاست خارجه آمریکا است؟
یک مسئول لبنانی که به تازگی از واشنگتن بازگشته می گوید که یکی از اعضاء پیشین مجلس سنای آمریکا سناتور جورج جان میشل در یکی از نشستهای خصوصی ابراز داشته که «دولت آمریکا به بسیاری از هم پیمانان اروپایی و نیز کشورهای خاورمیانه و دیگر مناطق این پیغام را رسانده که بایستی در سیاستها و روابط خارجی خود تجدید نظر کند و این امر به دلیل دستاوردها و رویکردهای سیاسی و اقتصادی این کشور مربوط می شود که بارزترین آنها اکتشاف مخازن نفت صخره ای است که در دهه های آینده سبب می شود که این کشور در عرصه جهانی حاکمیت کند».
میشل در ارزیابی سیاست کشورش میگوید: ما با تصمیم خود در قبال اشغال افغانستان، عراق و حمایت از اخوان المسلمین جهت حکمرانی در کشورهای عربی اشتباه کردیم و دخالت در اوضاع سوریه اوج این اشتباه بود؛ از هم اکنون تا سال 2050 خطری سرتاسر جهان را تهدید میکند و آن حضور اصول گرایی افراطی است که از هم اکنون ابعاد این خطر را می توانیم احساس کنیم و باید در مقابل آن با تلاش جهانی مقابله کنیم که حتی روسیه و چین نیز از آن مستثنی نیستند.

راه ابریشم و گنجینه‌های بلخ قدیم

راه ابریشم و گنجینه‌های بلخ قدیم
بی بی سی - سه شنبه 22 اکتبر 2013 - 30 مهر 1392

ولایت بلخ در شمال افغانستان خانه برخی از مهم ترین بناهای تاریخی جهان است. شهر باستانی بلخ زمانی حتی ام البلاد یا مادر همه شهرها لقب گرفته بود.
خانم لین اودانل یک دهه بعد از اولین دیدارش از بلخ با گروهی از باستان شناسان به این شهر برگشته تا گنجینه‌های بیشتری از این ولایت را کشف کنند.
در این گوشه از دشت‌های افغانستان، نسیمی داغ می وزد. گرد و غبار را به هوا بلند می‌کند. گرد و غباری که ابرها را می پوشاند. و برقع های آبی زنان را به شکل موج در می آورد.
در سایه که می ایستیم هوا چهل درجه سانتیگراد است، و حتی بزهای کوچک سیاه هم که کنار هم جمع شده اند به نظر می رسد از گرما ضعف کرده اند.
اینها زمین های هموار بلخ هستند، جایی که در قرون گذشته جاده های باستانی اش برای تجارت، صحرانشینان، جنگجوها، مهاجران، رهگذران مسافران و مروجان دین مسیح را به خود جذب می کرد.
این مسافران رازهایی را پشت سرخودشان به جای گذاشته اند. رازهایی که باستان شناسان می خواهند پرده از آنها بردارند. این نقطه افغانستان از چهار هزار سال قبل در قلب قدرت های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و مذهبی منطقه در سراسر آسیا قرار گرفته بود.
آخرین باری که در باختر(شهر قدیمی بلخ) بودم سال ۲۰۰۱ بود. با قایق از رود آمو دریا گذشته بودم. از ازبکستان به اینجا آمده بودم. در حالیکه نیروهای بریتانیایی و آمریکایی در حال بیرون راندن نیروهای طالبان بعد از حادثه یازده سپتامبر بودند.
بعد از دوازده سال، با باستان شناسان افغان و فرانسوی به بلخ برگشته ام تا برخی از قدیمی ترین و باشکوه ترین و مهم ترین مناطق تاریخی جهان را ببینیم. منطقه ای که نه تنها به گذشته افغانستان روشنی بخشیده، بلکه به پیشرفت تمدن بشری از هند تا چین و ورای آن کمک کرده است.
باختر یا شهر قدیمی بلخ، گنجینه خانه رازهای تاریخ افغانستان است. در این دشت بود که اسکندرکبیر با ا رتش خود به آن حمله کرد، پادشاه بلخ را کشت و با رخسانه دختر زیبای او ازدواج کرد. هزار و پانصد سال بعد از آن چنگیز خان مغل، از اینجا گذشت و شهرهای آباد آن را ویران کرد. شهرهایی که محل تلاقی فرهنگها و زبان های مختلف بود.
زرتشت پیامبر، ۳۵۰۰ سال پیش اینجا زندگی کرد و شاید همین جا هم از دنیا رفته باشد. مولانای رومی، شاعر پارسی قرن سیزدهم میلادی اینجا در بلخ متولد شد. بلخ زمانی با تمدن بابل رقابت می کرد.
گله های شتر با بار پنبه های تازه چیده شده، در کناره صحرای سوخته می خرامند. در مقابل دیواره های گلی بلندی که وادی بلخ را در برابر بادهای سوزان بیابان های اطراف حفظ می کنند.
داده های مربوط به قرن هفتم و دوازدهم میلادی این شهر را مرکز مذهب و علم و تجارت معرفی می کند. با روابط محکم و مهم با هند و چین.
شهر درسال ۱۲۲۰ میلادی توسط چنگیز خان غارت و تخریب شد و بعد از آن توسط حاکم ترک تیمور لنگ. مارکو پولو زمانی که از اینجا گذشته بود آن را شهر عظیم و باشکوه خوانده بود.
باستان شناسان فرانسوی اینجا آمده اند تا از دیوارهایی که زمانی دژ شش ضلعی را در بر می گرفت نمونه برداری کنند. این دژ یا قلعه که شکلش تنها در عکس های ماهواره ای قابل تشخیص است در موقعیتی قرار داشت که هم از نظر دفاعی و هم از نظر نزدیکی به آب استراتژیک محسوب می شد.
آنها در زیربنای دژ حفاری های عمیقی می کنند تا با نمونه برداری از سنگ و گل تهداب این دیوارها، قدمت تاریخی این بنا را به دست بیاورند. دانشمندان فعلا حدس می زنند که این قلعه در ۲۵۰۰ سال پیش بنا شده است.
در نزدیکی دولت آباد روستای کوچک زادیان واقع است. با مردمانی مهمان نواز. فقط می‌توانیم با یک پلیس مسلح به آنجا برویم چون طالبان در این منطقه فعال اند.
دختران کوچک با روسری های رنگی که دارند سر پمپ آب دعوا می‌کنند اما به محض دیدن دوربینم پا به فرار می گذارند. مردان با لباس های سنتی و دستار از سایه دیوارهای باغ به استقبال ما می آیند.
سرم را که بالا می آورم، دهانم از تعجب باز می ماند. مناره‌‌ای با آجرهای رسی بر فراز سر ما ظاهر می‌شود که آسمان آبی فیروزه‌ای در پس‌زمینه آن قرار گرفته است.
این مناره ها در قرن دوازدهم میلادی ساخته شده اند، هنوز نامی ندارند. چنگیز در حمله به بلخ آنها را ندید، و همه کسانی که از این گوشه دنیا دیدن کرده اند هم هنوز آن را ندیده اند.
در باغ چشمه شفا، یک سنگ عظیم شبیه یک سندان به چشم می‌خورد. این سنگ نشانه‌ای بجا مانده از شهری است که موبدان زرتشت و پیروان آنها 600 سال قبل، اینجا آیین‌های مذهبی‌شان را بجا می آوردند.

در طاق محراب یک حفره برای روغنی وجود دارد که شعله‌ای را پیوسته روشن نگه‌می‌داشت و این شعله در سراسر دره قابل دید بود. فرانسوی‌ها می‌خواهند پی ببرند آیا اینجا محل ازدواج اسکندر با رخسانه بوده‌است یا نه؟
باستان شناسان فرانسوی تقریبا برای بیش از صد سال در بلخ کار کرده اند. فعالیت آنها با جنگ های مختلف دچار وقفه شده است آخرین بار در زمان طالبان پژوهش های آنان قطع شد. طالبانی که عقیده داشتند تاریخ فقط با اسلام در قرن هفتم میلادی، آغاز شده است.
در حقیقیقت در افغانستان، اسلام جایگزین آیین بودا شد. طالبان در سال ۲۰۰۱ با تخریب مجسمه های عظیم‌الجثه بودا سعی کردند تاریخ افغانستان را تحقیر کنند.
امروز باستان شناسان نقش و پیشینه افغانستان را برای گسترش ثروت و فلسفه، بر بخش بزرگی از جهان برای هزاران سال تائید می کنند.
برای آنها، عظمت گذشته مثالی امید بخش برای آینده است و در بلخ، آنها خشونت امروز را نمی بینند ولی داستان های دوران باستان را می بینند.
بلخ باستان یکی از قدیمی ترین شهرهای جهان است. هر آنچه از این شهر باقی مانده تلی از خاکی است و دیوارهایی که حالا با حفاری های پر از محنت از دل خاک سر بیرون می آورند. در هفت سال گذشته بیست متر از زیربنای این دیوار از زیر خاک سر بیرون آورده اند.
از بالای دیوارها می‌توان حیاط‌های این روستای مدرن را دید. از اینجا می‌توان گیره‌های لباس، کودکانی‌که سگ‌ها را دنبال می‌کنند و مرکبانی‌که ارابه‌ها می‌کشند، را می‌تواند دید.
هرآنچه پس از پایان جنگ و خروج نیروهای خارجی از افغانستان در بلخ واقع شود، به زودی جز تاریخ طولانی افغانستان خواهد شد.


یادداشت یعنی به یاد داشته باش!(14)

یادداشت یعنی به یاد داشته باش!(14)                                                       
سیلی خوردن سادات در روز عید غدیر یاداور کینه توزیهای برخی از خلفای جبار اموی و عباسی نسبت به علویان است. این موضوع را به نقل از تاریخ نمیگویم که تاریخ را زیاد نمیدام بلکه به نقل از آخوندهایی میگویم که پیش از انقلاب پای منبرشان نشسته ام و برای برانگیختن شور جبارستیزی یاداور ما جوانان میشدند و اکنون سکوت کرده اند!! باز هم به نقل از آنان:

پیامبر اکرم(ص) فرمود: الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم

حجاریان و انتخابات 88

سه شنبه 7 آبان 1392

حجاریان: درباره تقلب در انتخابات 88 سکوت کردم


سعید حجاریان در گفتگو با "آینده"، در خصوص مصاحبه چندی پیش خود که در آن از واژه تدلیس در وصف اقدامات انجام شده در انتخابات 88 استفاده کرده بود، توضیح داد و گفت: در آن مصاحبه درباره تقلب سکوت کردم.
وی که نویسنده قانون اولیه وزارت اطلاعات است، در پاسخ به این سوال که اگر اطلاعات به جای وزارتخانه، یک معاونت رییس جمهور شود، بهتر نیست؟ مشکل در پاسخگویی این وزارتخانه را ناشی از مشکل دموکراسی در کشور دانست.
در زیر پاسخ حجاریان به پرسش های "آینده" می آید:

در مصاحبه ای که با تسنیم داشتید، گفتید که در انتخابات تقلب نشده واز واژه تدلیس استفاده کردید که از این بابت انتقادات زیادی به شما شد، البته شما در سال 1388 دستگیر شدید و در مصاحبه تلویزیونی در زندان، درباره تقلب سخنی نگفتید. در مصاحبه اخیر خود دقیقا چه گفتید و آیا درست منعکس شده بود؟
شما اگر با دقت جمله من را بخوانید، در آن مصاحبه گفتم، نه می گویم تقلب شده و نه می گویم تخلف شده؛ می گویم تدلیس شده، و بعد به موضوع تدلیس پرداختم و در واقع در آنجا درباره تقلب، ساکت بودم. تیتری که برای مصاحبه زدند، اشتباه یا تحریف شده بود. من گفتم کاری که در انتخابات 1388 شد، معنای حقوقی دارد. تدلیس هم یعنی این که عجوزه ای را به جای عروسی قالب کنید، آن هم با پول بیت المال. یعنی چند کار شده: اغوا، اغرابه جهل، اختلاس با پول بیت المال و تدلیس. نه تنها در زمان انتخابات، بلکه از زمان شهرداری تهران، و این مصداق رای خریدن است و به همین دلیل معامله مصداق غبن است. غبن فاحش است، به آن خیار غبن وارد و موجب ابطال معامله است. من حتی در آن مصاحبه مثال زدم که ما در سال 1380 که با پول خودمان دفترچه مشق برای دانش آموزان محروم چاپ کرده بودیم، شورای نگهبان دفاتر را جمع کرد و گفت، این مصداق رای خریدن و ممنوع است. حالا اینها صدها میلیارد خرج کردند که همه اینها در حال روشن شدن است و دارند یکی یکی دستگیر می شوند.
آقای حجاریان، شما در طراحی و نقشه راه وزارت اطلاعات نقش چشمگیری داشتید. اتفاقاتی در 4 سال گذشته در وزارت اطلاعات افتاد،که صرف نظر از اصول اخلاقی و اسلامی و ایدئولژیک جمهوری اسلامی، در قاموس حرفه ای کار سرویس های اطلاعاتی نیز نمی گنجد. وزارت اطلاعاتی که بنیانش در دهه 60 ریخته شد قرار بود هم زیر نظر دولت و رییس دولت باشد و هم زیر نظارت مجلس باشد. اما اتفاقی که افتاد، این بود که زیر نظارت هیچ کدام قرار نداشت. در طول سی سال گذشته از تاسیس وزارت اطلاعات هم موردی سراغ نداریم که مجلس از اختیار نظارت خود در چارچوب سوال، تحقیق و تفحص و استیضاح استفاده مناسب در جهت نظارت بر وزارت اطلاعات کرده باشد، نتیجه این ساختار این بوده است که نه دولت مسئولیت وزارت اطلاعات را پذیرفته و نه مجلس، به نظرشما آیا همان که وزارت اطلاعات تبدیل به یک معاونت رییس جمهور شود و رییس جمهور درباره آن پاسخگو باشد، بهتر نیست؟
من که در نگارش قانون تاسیس وزارت اطلاعات دخالت داشتم قبول دارم که مجلس و دولت به وزارت اطلاعات نظارت کافی نداشته اند. البته این فقط مشکل وزارت اطلاعات نیست، مشکل همه کشور است. لذا اگر شما توانستید مساله کلی دموکراسی را درکشور حل کنید، مساله وزارت اطلاعات هم حل می شود. اینکه می گویید وزارت اطلاعات زیر نظر رییس جمهور باشد، می تواند مشکل ساز باشد.فرض کنید فردی مثل احمدی نژاد رییس جمهور باشد و وزارت قرار باشد زیر نظر او فعالیت کند.
بالاخره وزارت اطلاعات هرکجا که باشد، باید از دستگاه قضایی حکم بگیرد، مساله، پاسخگو نبودن دولت و مجلس است.
بالاخره این مشکل کلی دموکراسی در کشور است، البته الان که آقای روحانی خودش وزیر را انتخاب کرده، باید در این سیستم شاهد اصلاحات اساسی باشیم و دیگر نمی توان گفت که نگذاشتند. البته مهمتر این است که اطلاعات موازی ایجاد نشود و خارج وزارت اطلاعات همان کارها را ادامه ندهند. آقای روحانی باید بتواند هم وزارت اطلاعات را اصلاح کند، هم جلوی موازی کاری را بگیرد.

PUBLISHED FROM GOOYA NEWS {HTTP://NEWS.GOOYA.COM} 
COPYRIGHT © 2009 NEWS.GOOYA.COM