Wednesday, November 13, 2013

مصادره مصادر دانشگاه تهران


مصادره مصادر دانشگاه تهران

مدارک و مستندات معتبر حاکی است که آقای دکتر فرهاد رهبر یکی از مجریان جدی سیاست رکود، رخوت و ایجاد فضای امنیتی و از محتوا  انداختن محیط های دانشگاهی بوده است که توسط دولت پیشین و به خصوص شخص آقای کامران دانشجو پیگیری می شده است.
به گزارش انصاف ؛ گروهی از اعضای هیات علمی دانشگاه تهران در گزارشی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده اند، می افزایند: درحقیقت آقای دکتر رهبر بر خلاف دیگر رؤسای دانشگاهها، بدون سر و صدا و با چراغ خاموش در جهت ایجاد بی اعتمادی و شکاف در بین دانشگاهیان، افت تحصیلی دانشجویان و به طور کلی ناکارآمد کردن با سابقه ترین و بزرکترین دانشگاه کشور یعنی دانشگاه تهران که از آن به عنوان نماد آموزش عالی نام برده می شود، قدم بر داشته است.

در ادامه ی این گزارش که عنوان آن «تحمیل آقازاده ها و نورچشمی ها بر مصادر علمی و آموزشی دانشگاه تهران» است، آمده: یکی از برنامه های ایشان در این راستا، جذب اعضای هیات علمی توصیه شده توسط جریانات ذی نفوذ خارج دانشگاه، بدون داشتن شرایط لازم و بدون نظر خواهی از گروه های آموزشی و همچنین جابجایی بعضی از دانشجویان نورچشمی خارج از ضوابط بوده است. در اینجا به چند مورد از آنها به عنوان نمونه اشاره می شود:

1- جذب و استخدام آقای دکتر کیومرث یزدان پناه که تمامی مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری خود را ار دانشگاه آزاد دریافت کرده است. این اقدام بر خلاف سیاست ها و ضوابط رایج دانشگاه تهران و علی رغم مخالفت های مکرر گروه ذیربط بوده است که ظاهراٌ با توصیه ی آقای مشایی انجام گرفته است. جالب است بدانید که ایشان به ریاست دانشکده جغرافیا نیز منصوب شده است.

2- انتقال غیر قانونی فرزند آقای دکتر محمد رضا مخبر دزفولی (دبیر شورایعالی انقلاب فرهنگی) از پردیس بین المللی کیش به پردیس قم (وابسته به دانشگاه تهران). لازم به توضیح است که دانشجویان پردیس کیش خارج از سیستم رسمی کنکور پدیرفته می شوند و انتقال آنها به دوره های دانشگاهی که دانشجویان آنها از طریق کنکور سراسری پدیرفته می شوند، ممنوع است. متأسفانه آقای دکتر مخبر با چنین استفاده هایی از موقعیت خود در دانشگاه تهران، اعمال نفود های فراوانی را در دنشگاه تهران مرتکب شده که نارضایتی هایی را در بین دانشجویان، کارکنان و اعضای هیات علمی به وجود آورده است. از جمله اکثر اطرافیان، دانشجویان و اعضای هایت علمی مرید خود را در پست های حساس منصوب کرده و یا آنها را به طور غیر قانونی و بدون داشتن حداقل صلاحیت اخلاقی - علمی لازم بورسیه کرده است.

3- جذب و استخدام آقای دکتر فکور، داماد آقای دکتر کامران دانشجو (وزیر سابق علوم) در دانشکده ی علوم و فنون، خارج از ضوابط و مقررات استخدامی. متأسفانه این دانشکده که در زمان آقای دکتر رهبر تأسیس شده، تبدیل به حیات خلوتی برای آقای دکتر رهبر و جریات سیاسی همسو با ایشان شده است تا کسانی را که به دلیل نداشتن شرایط لازم تحمیل آنها به دانشکده های مختلف (از جمله پردیس دانشکده های فنی) به راحتی امکانپدیر نباشد، در این دانشکده به کار گرفته شوند.

4- جذب و استخدام آقای دکتر روح ا.... رحمانی، داماد آقای دکتر حداد عادل خارج از ضوابط و مقررات استخدامی در دانشگاه علوم و فنون دانشگاه تهران. لازم به توضیح است که ایشان به علت اقامت طولانی مدت در آمریکا قادر نیستند زبان فارسی را به خوبی تکلم کنند.

5- استخدام آقای دکتر زائری، داماد آقای دکتر توکلی (نماینده ی فعلی مجلس شورای اسلامی) در دانشکده ی علوم اجتماعی [خارج از ضوابط].
این رشته سر دراز دارد...

تربیت کودک در جمهوری اسلامی پاکستان!!!

تربیت کودک در جمهوری اسلامی پاکستان!!! بمب اتمی هم ساخته ند ولی اندر خم کوچه تربیت مانده اند. 

تحقیقاتی نوین پیرامون اسلام

تحقیقاتی نوین پیرامون اسلام

علت تمام اختلاف نظر ها در باره اسلام ، حواشی آن ، یعنی آثاری است که می گویند از قرن سوم به بعد تالیف شده و به صورت کتاب عرضه شده اند ، آثاری مانند کتاب های تاریخ و احادیث و روایات و تفاسیر قرآن و رجال و نسب شناسی و ... و ربطی به قرآن ندارد. در اینکه این عرصه یعنی منابع منسوب به اسلام بخصوص تاریخ و حدیث تا چه حد آلوده و دچار آشوب است بر هیچ محققی پوشیده نیست:

«آنقدر در حدیث و سیره پیامبر ، دروغ و افسانه های زننده انباشته است که با وجود آن ها پی بردن به اسلام صحیح در حد محال و وجود آن احادیث دروغ باعث آن است که اسلام بد آموخته شود. » (مرتضی عسکری-150 صحابه ساختگی پیامبر. ص22)

این قضاوت یکی از نوابغ زبده در حدیث شناسی در عالم اسلام است در باره احادیث و تاریخ و سرگذشت احادیث که حقیقتا تمام عمر دراز خود را صرف کند و کاو احادیث نمود. علامه مرتضی عسکری ، یکی از محققین بزرگ شیعه است که عمر بیش از 80 ساله خود را صرف تحقیق و تجسس در منابع حجیم و سنگین کتب حدیث نموده و کتاب های بی نهایت تاثیر گذاری که بر صحت و ارزش علمی آن ها حتی محققین نامدار سنی نیز صحه گذاشته اند، از جمله «یکصد و پنجاه صحابی ساختگی پیامبر» ، «احادیث ام المومنین عایشه (یا نقش عایشه در تاریخ اسلام) » ، «افسانه عبد الله بن سباء» ، «بازشناسی دو مکتب» و ... بخصوص دو تالیف اول که به راستی زلزله ای در بنیاد اعتقادات و اندیشه جهان اسلام و بخصوص اهل سنت ایجاد نمود. در حقیقت این موضوع یعنی وجود اسرائیلیات یاجعلیات یهودیان در حوزه احادیث و تاریخ اسلام مورد تائید تمام محققین است. اما چند قرن است که با علم به این موضوع هنوز نتوانسته ایم تکلیف این اسرائیلیات را روشن کنیم. علت آن مشخص است ، حجم بسیار عظیم منابع اولیه اسلامی به طوری که بیش از 5000 جلد تخمین زده اند. باید قبول کرد روش های قدیمی جهت تطهیر و پالایش این حجم عظیم از منابع اسلامی بر مبنای علوم نا کار آمد و ابتدایی و پرخطایی چون علم رجال و نسخه شناسی و سبک شناسی و تصحیح و ... تقریبا نا ممکن است.

حقیقتا کار بررسی و سنجش و تحقیق در منابع اسلامی کاری بسیار پیچیده و وقت گیر و عظیم است و با وجود دایر بودن ده ها سازمان و مرکز تحقیقاتی اسلامی با هزینه های هنگفت و سر سام آور می بینیم هنوز وقایع صدر اسلام مبهم و مورد مناقشه است .بنابراین بهتر است به روش هایی جدیدتر و دقیق تر و سریع تر رو کنیم . در این راه باز هم حقانیت و سلامت و صداقت قران بر هر محققی ثابت می گردد . به راستی جای سوالی تامل بر انگیز و کارگشا در این بین وجود دارد و آن اینکه اگر بپذیریم طبق توافق هر دو مذهب سنی و شیعه ، منابع دین اسلام «قرآن» و «سخنان پیامبر» است ، آیا نباید هر دو منبع از اعتبار و سلامت و شفافیت لازم برخوردار باشند ؟ در اینکه منبع اول یعنی قرآن از اعتبار و شفافیت و سلامت کامل و مطلق برخوردار است شکی نیست و بین تمام مسلمین جزو اصول اعتقادی آن هاست ، ولی واقعا جای سوال است چرا بر خلاف قرآن ، منبع دوم درک اسلام یعنی «احادیث» و «تاریخ» اینقدر دارای اختلاف و تشنج و شبهه است؟
اگر واقعا آن طور که از قرآن دلیل می آورند منبع درک اسلام دو مورد است و در کنار قرآن احادیث و تاریخ اسلام هم جزوی از اسلام است ، آیا آنگاه این انتظاری به جا و درست از خدا نیست که هر دو منبع باید از تحریف و ناخالصی حفظ شده باشد؟

در قرآن آیات زیادی هست که به حفظ قاطعانه و قدرت مندانه آیات قرآن حتی در حد حروف و تلفظ آن اشاره دارد :

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ

ما این ذکر(قرآن) را نازل کرده و قطعا خودمان حافظش خواهیم بود (حجر-9)

این آیه با تاکیدی ده گانه حفظ قرآن را بر عهده خدا نهاده. چنین تاکیدی درباره هیچ یک از احکام عقیدتی و عملی در سراسر قرآن وجود ندارد. زیرا قرآن دربر گیرنه همه آن هاست که حفظش حفظ تمامی آن هاست. (فقیه قرآنی آیت الله صادقی تهرانی-ترجمان وحی)

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ

لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ

كسانى كه به اين ذکر ( قرآن) چون بديشان رسيد كفر ورزيدند [به كيفر خود مى‏رسند] و به راستى كه آن كتابى غلبه کننده است، که هیچ (امر و کلام) باطل (بشری) نه از پیش و نه از پس اش به آن راه ندارد ، فرو فرستاده ای توسط خدای حکیم و حمید است. فصلت (41و42)

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ

فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ

لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ

که این قرانی است نیکی رسان. در کتابی محافظت شده (و دور از دست رس) که به آن جز (فرشتگان) پاک (امین و عاری از خطا و خیانت) دسترسی ندارند. (واقعه77 تا79)

وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ

و آنچه به تو وحی شده از کتاب پروردگارت (قرآن) بخوان که هیچ تبدیل کننده ای برای کلمات آن (قرآن) نیست. (کهف-27)

إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ

وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ

همانا ما آن را قرآنی روشن (بیان) نهادیم، باشد که تعقل کنید. و همواره آندر کتابی اصلی نزد ما بلند مرتبه و حکیم است.(زخرف 3و4)

بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِيدٌ

فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ
بلکه او قرآن با مجد و پرشکوه است . در لوحی حفاظت شده (بروج 21و22)

لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ

إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ

فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ

ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ

زبانت را برای خواندن آن(قرآن) با عجله تکان نده . چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهده ماست . پس وقتی آن را می خوانیم از خواندن ما پیروی کن . سپس بیان و توضیح آن نیز بر عهده ماست. (قیامه 16 تا 19)

آیه آخر با محکم ترین دلیل اختلاف قرائات قرآن را که تا 14 مورد و بیشتر شمرده اند ، به کذب محض تبدیل می کند ، چرا که به وضوح بیان می کند حتی نحوه قرائت قرآن را نیز خداوند بر زبان پیامبر جاری می کند و نیز اثبات می نماید که «تبیین» قرآن نیز توسط خداوند صورت می گیرد و پیامبر هیچ مجوزی در این زمینه ندارد و قرآن خود تبیین کننده و تفسیر کننده خود است و نه احادیث و روایات.
وقتی محقق به نشانه های فوق توجه می کند ، و در برابر این همه مواظبت و ثبات قرآن ، آن همه تضاد و تناقض و آلودگی در منابع دیگر اسلامی از تاریخ و روایت و حدیث مشاهده می کند که به قول علامه عسکری امکان یافتن حقیقت در بین آن ها در حد محال است ، عقلا نمی تواند به منبع دیگری جز قرآن درباره اسلام و حقیقت اسلام معتقد باشد و پافشاری نماید.(ادامه دارد)

خرمشاهی؛ افسردگی دوقطبی و دید‌درمانی

خرمشاهی؛ افسردگی دوقطبی و دید‌درمانی

کتاب  > زیر چاپ - همشهری آنلاین:
تجربه بی واسطه بهاءالدین خرمشاهی پیرامون افسردگی دوقطبی.

بهاءالدین خرمشاهی، حافظ شناس و قرآن پژوه نامی، در مقاله‌ای که در ابتدای کتاب در دست انتشار افسردگی نوشته، از تجربه بی واسطه خود و دچار بودن به  اختلال دو قطبی خبر داده و گفته است که ده سالی است که به بیماری خود پی برده‌ام.
به گزارش همشهری آنلاین دراین مقاله که با عنوان «نگاهی از درون» در ابتدای کتاب در دست انتشار افسردگی، سومین کتاب از مجموعه کتاب‌های روان و زنگی نشر قطره آمده است، خرمشاهی به مورد پژوهی خود پرداخته و ضمن اشاره به بیماری افسردگی نوشته است: من در حدود ده سال است که به بیمارى خود پى برده‏ام. یا درست‏تر بگویم همسرم یک روز که بیش از حد شادى‏زدگى داشتم و مدام به طنز مى‏پرداختم و براى اطرافیان یا دوستان یا مهمانان لطیفه‏هاى پشت سر هم تعریف مى‏کردم و بسیار مى‏خندیدم و مى‏خنداندم و حتى در یک شب که سه مهمان عزیز داشتیم و برایشان صد و پنجاه جوک تعریف کرده بودم، در من نشانه‏هایى از رفتار یا خلق و خو یا احوال غیرعادى تشخیص داد و گفت بدون هیچ چون و چرا باید به روان‏پزشک مراجعه کنى. قبول کردم زیرا در یک رباعى چنین سروده بودم... کس داور کارِ خویش نتواند بود / هر کس بود آنکه دیگران مى‏گویند.
خرمشاهی سپس از مشورت خود با برخی از دوستان پرده بر می‌دارد واذعان می‌کند که با راهنمایی این دوست به نزد پزشک اعصاب و روان رفته و ماجرای شادی زدگی خود را با وی درمیان می‌گذارد: شرح حال شادى‏زدگى خود را که همراه با میل شدید به پرکارى (در زمینه‏هاى کارى خودم) بود گفتم. پرسید که آیا همیشه این حالت را دارید یا نه؟ گفتم خیر، بعضى وقت‏ها خیلى ساکت و اندوهگین و بى‏علاقه به کار و زندگى مى‏شوم. پرسید یعنى بعضى‏وقت‏ها افسرده مى‏شوید؟ گفتم بله. پس از پرس‏وجوهاى دیگر به تشخیص کامل بیمارى‏ام رسید؛ و گفت شما افسردگى دوقطبى (قبض و بسطى) دارید. در آن جلسه فقط یک دارو داد و در جلسه بعدى گفت حتماً به روان‏پزشک مراجعه کنید. (پزشک اول نورولوژیست برجسته‏اى بود، و بحمدالله هنوز هم هست).
خرمشاهی درادامه این مقاله شرح می‌دهد که پس از توصیه پزشک یاد شده  به روان پزشکی با سابقه مراجعه می کند و روان‏پزشک باسابقه و برجسته تشخیص پزشک اول را پس از سفارش دادن و نتیجه گرفتن از چند آزمایش از جمله گرفتن نوار مغزى تأیید کرد و چندین دارو تجویز کرد و گفت داروها را جدى بگیرید، زیرا هدف این است که شما به حالت تعادل برسید. داروها را تهیه کردم و کم کم این احساس در من پدید آمد که ارتباطم با واقعیت بیشتر شده است. هر چند ماهى یک بار به همان پزشک ماهر مراجعه مى‏کردم و داروها را کم یا زیاد مى‏کرد یا تغییر مى‏داد. با مصرف داروها نوبت افسردگى‏ام را نسبتاً آسان‏تر گذراندم. و فاصله و تقابل شدید بین قبض و بسطم کمتر شد.
خرمشاهی ادامه می‌دهد:  به پزشک گفتم در پاییز و زمستان دچار قبض و در بهار و تابستان برخوردار از بسط هستم. نظر ایشان چنانکه گفته شد این بود که نه شاد / شیدا و نه افسرده باشم. اما در پاییز و زمستان گذشته افسردگى بى‏دلیل مانند همیشه به سراغم آمد. از پزشک و در واقع روان‏پزشک حاذق - که دیگر با هم دوست شده بودیم - پرسیدم آیا این بیمارى به خاطر پرکارى در من پدید آمده است؟ ایشان گفت شاید عکس آن درست‏تر باشد که پرکارى به خاطر بیمارى افسردگى دوقطبى، پدید آمده؛ و hyperactivity = بیش‏فعالى، در بعضى موارد، از علائم و لوازم آن است.
خرمشاهی که به زودی قرار است یادگار نامه وی انتشار عمومی یابد، سپس از علاقه خود به مطالعه آثار روانشناسی از دوران کودکی اشاره می‌کند و می نویسد: از دیرباز از عهد نوجوانى تا اکنون که در آستانه پیرى‏ام، به مطالعه آثار روان‏شناسى به معناى عام کلمه، علاقه داشتم. و همین بود که چند سال پیش، پس از آنکه نگاهم به بیماران افسرده و آدم‏هاى‌هاى‏پر -که پرگویى، سرراست‏ترین نشانه آن است- عمیق‏تر شد، نظریه‏اى روان‏شناختى به ذهنم رسید و تدوین کردم و نام آن را «دیددرمانى» گذاشتم. و طبق این نظر یا نظریه، معتقد بودم که بعضى بیمارى‏هاى روانى و به ویژه افسردگى و وسواس‏ها و هراس‏هاى بیمارگونه را با تغییر دادن دید بیمار مى‏توان تغییر داد. و یک مقاله ده - دوازده صفحه‏اى به انگلیسى درباره آن نوشتم و خیال داشتم آن را در مجله روان‏شناسى چاپ کنم. ولى گمش کردم و هنوز روایت فارسى هم براى آن ننوشته‏ام.»
خرمشاهی که در زمینه حافظ پژوهی و قرآن پژوهی چهره ای سرآمد است و آثار درخشانی دراین زمینه دارد درادامه این نوشته به تجربه برخورد با یکی ازدوستان می‌پردازد و درباره نظریه دید درمانی خود  می‌نویسد:  نخستین بارى که نظریه من به موردى از تجربه برخورد کرد، این بود که یکى از دوستان جوان و بسیار بافرهنگم در یکى از ملاقات‏ها به من گفت اگر نتوانم او را قانع کنم، تا یک هفته دیگر خودکشى خواهد کرد. بنده به یاد «دیددرمانى» خود افتادم و گفتم دوست عزیز اگر قانعتان نکردم دست به این کار بزنید، ولى قول بدهید اگر قانع شدید، فکر این کار خانمانسوز را براى همیشه کنار بگذارید. قبول کرد و در حدود 15 دقیقه صحبت کردیم، که ناگهان دستش را با حالت قانع شدن به طرفم دراز کرد و با لحنى استوار و قاطع گفت: قول مى‏دهم که تا زنده هستم هرگز فکر این کار را نکنم.
سپس با یکى از نزدیک‏ترین و بافرهنگ‏ترین دوستانم که مطالعات گسترده‏اى در فلسفه و انواع مکاتب روان‏شناسى دارد، داستان آن دوست و ضمناً نظریه دیددرمانى خود را بیان کردم. خنده‏اى کرد و گفت این نظریه شما، شکل خیلى کامل‏تر و علمى‏ترى دارد که به آن شناخت‏درمانى cognitive therapy مى‏گویند و واضع آن روان‏شناس بزرگ و معاصر آمریکایى ا.تى. بک Aaron T. Beck است، و کتابى به همین نامِ «شناخت‏درمانى» منتشر کرده است [که در سفر بعدى خود نسخه‏اى از آن را به ایران آوردند]. هم ایشان شاید با الهام از «شناخت‏درمانى» بک و افزودن اطلاعات علمى بر آن، سیگار را که اسیرش بودم، با یکى دو بحث روشنگر و دیده‏گشا از دستِ من انداخت.
 نظریه «دیددرمانى» بنده بیشتر از نظریه «معنى‏درمانى» مایکل فرانکل اثر برده است که کتاب در جست‏وجوى معناى او دو ترجمه به فارسى دارد.
وی سپس به تجربه های دیگر خود از این نظریه  اشاره می‌کند و می‌گوید:  من با دیددرمانى به بعضى افسردگان، اعم از یک قطبى، یا دوقطبى، نیز به خودم مددهایى رسانده‏ام.
به یک دوست افسرده گفتم مى‏دانى چرا افسرده‏اى گفت نه، گفتم من هم به طریق اولى‏ نمى‏دانم. اما بیا گپى با هم بزنیم. گفت با آنکه روحیه ندارم، ولى حرف شما را اطاعت مى‏کنم. تشکر کردم و در دل گفتم خدایا مدد برسان تا اندکى دیدش را تغییر دهم تا به تبع آن، افسردگى‏اش لااقل تخفیف پیدا کند.

در نخستین پرسش از او پرسیدم آیا بینایى خودت را دیده‏اى؟
جا خورد و گفت نه. گفتم هم ندیده‏اى و هم نمى‏توانى ببینى؛ زیرا حداکثرش این است که مى‏روى و جلوى آیینه مى‏ایستى و تصویر خودت را در آینه مى‏بینى. گفت خوب، در همان آینه بینایى خودم را هم مى‏بینم. گفتم دوست عزیز دقت کن شما در آیینه تصویر خودت را مى‏بینى و چشم‏هایت را. اما بینایى‏ات را نمى‏بینى و نمى‏توانى ببینى. اما از این گذشته مقصود من این بود که تو را به یک نعمت و دارایى و گنج شایگان و رایگان توجه بدهم. از جمله به بینا بودنت. و ازت مى‏پرسم اگر صدمیلیارد دلار و بلکه دو یا ده چندان ثروت داشته باشى، و بینایى‏ات به خطر بیفتد، و در معرض نابینایى قرار بگیرى، و به فرض فقط یک جراح در جهان بتواند بینایى‏ات را به تو بازگرداند و بگوید براى عمل جراحى‏اش، تمام ثروت تو را به عنوان دستمزد مى‏گیرد، آیا حاضرى این کار را بکنى؟ گفت بدون شک.
در پایان این مقاله خرمشاهی می‌نویسد:مى‏توان نظیر این بحث‏ها را با افسردگان داشت و «داشته‏ها و دستاوردها»ى آنان را به آن‏ها یادآور شد، تا شُکر نعمت و حدیث نعمت لااقل باعث ژرف‏تر دیدن نعمت و نعمت‏هاى فراوانى که دارند و از آن‏ها بر اثر عادت غافل مانده‏اند، بشود.
بعضى از روانکاوان معتقدند که انسان فرهیخته امروز را نمى‏توان روانکاوى کرد. به نظر من بهتر است در چند جمله اصول و اساس دید / شناخت درمانى را با انسان فرهیخته‏اى در میان نهاد که سپس خود، کار خود را دنبال کند. از تفاهم یافتن با آدم‏هاى کمتر فرهیخته یا حتى نا - فرهیخته هم نباید نومید بود. درمان دارویى را هم به هر نحو و تا هر زمان که روان‏پزشک لازم بداند باید ادامه داد.»
گزارش همشهری آنلاین حاکیست که این کتاب در مجموعه کتاب‌های روان وزندگی منتشر شده است که پیش ازاین دو کتاب دیگر از همین مجموعه از سوی نشر قطره به بازار کتاب عرضه شده بود.[مجموعه کتاب های روان و زندگی]
دکتر احمد جلیلی مولف کتاب افسردگی  که خود ریاست انجمن روان پزشکان ایران را برعهده دارد  درمقدمه‌ای که بر کتاب افسردگی نوشته از کار دکتر بهاء‌الدین خرمشاهی تجلیل به عمل آورد و نوشت: جناب آقاى فیاضى نوشته‏اى از استاد بهاءالدین خرمشاهى را که یکى از سرآمدترین نویسندگان و محققین معاصر ایران هستند به اینجانب دادند، که در مورد بیمارى افسردگى دوقطبى به خوبى بحث کرده بودند و در کنار این بحث عالمانه با انتخاب عنوان «نگاهى از درون» شرح داده بودند که خود ایشان نیز به افسردگى دوقطبى مبتلا هستند.
وی در این نوشته کار خرمشاهی را همردیف کار جان نش دانسته وآورده است: دیدن این مقاله مرا بسیار شادمان کرد و در جهت انگ‏زدایى از بیماران آن را اقدامى هم‏ردیف کار پروفسور «جان نش» و بلکه برتر از آن دانستم چون پروفسور «نش» در جامعه امریکا که مسئله انگ نهادن کمتر از ایران مطرح است به آن اقدام دست زد و استاد بهاءالدین خرمشاهى محقق نویسنده، مترجم و شاعر گران‏قدر معاصر در جامعه‏اى که هنوز بسیارى از رودربایستى‏ها مطرح است به این عمل شجاعانه دست زده‏اند. به همین جهت از ایشان خواستم و از استاد اجازه گرفتم که این مقاله که از هر جهت نقطه عطفى در کار انگ‏زدایى است زینت‏بخش این کتاب مختصر گردد. باشد که هرچه زودتر سطح دانش جامعه به اندازه‏اى برسد که مردم نگرش صحیحى از بیمارى‏هاى روانى داشته باشند و بیمارى هیچ کس، به علت تعلل و ملاحظه‏کارى خود و اطرافیانش، در عدم مراجعه به‏موقع به پزشک مزمن نشود.

Tuesday, November 12, 2013

حسین(ع) هنوز مظلوم است

حسین(ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید صاحب بزرگترین بنگاه ملک و ماشین شهر، یکماه تکیه راه می‌اندازد و خودش در روز تاسوعا سر مردم گل می‌مالد و ۱۱ ماه هم سرشان شیره!

حسین هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید قدرت سامورایی! شبها در تکیه لخت می‌شود و میانداری می‌کند و روزها مردم را لخت می‌کند و زورگیری ...!

حسین هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید فرشید پوسترهای گلزار و مهناز افشار را از بساطش جمع می‌کند و آخرین ورژن! پوسترهای علی‌اکبر(ع) و حضرت عباس(ع) را در بساطش پهن ...!

حسین هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید آقای اسدی تا پایان اربعین تمام پاساژش را سیاه می‌کند و تا آخر سال هم مشتری‌هایش را!
حسین هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید قادر روزهای تاسوعا و عاشورا قمه می‌زند و علم می‌کشد ولی در ماه رمضان سیگار از لبش نمی‌افتد!

حسین هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید سیامک چشم چران! که پاتوقش همیشه خدا نزدیک مدارس دخترانه است در دسته‌های عزاداری اسفند دود می‌کند!

حسین هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید نیما پشت ماکسیمایش می‌نویسد "من سگ کوی حسینم" ولی هیچوقت از چارلی! سگ ۱۱ماهه‌اش دور نمی‌شود!

حسین هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید حاج منصور مداح معروف شهر بابت ۷ ساعت مداحی حقوق 250 روز یک کارگر را می‌گیرد!

حسین هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید ذنوبی رییس شرکت لبنیات شیر تو شیر! ۳۰ شب شیر صلواتی به خلق خدا می‌دهد و ۳۳۵ روز هم شیرشان را می‌دوشد!

حسین هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید به جای آنکه ما بر مصیبت مولا بگرییم، مولا بر مصیبت ما می‌گرید!

حسین هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید حاج آقا رنجبر، ۹شب مردم را به تقوی دعوت می‌کند ولی در شب دهم سر زود پایین آمدن از منبر با هیأت امنا دعوا می‌کند!

حسین هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید هیت امنای مسجد ... درست وقت اذان ظهر عاشورا اطعام عزاداران را شروع می‌کنند و بعد از آن با انرژی و فلوت! سینه می‌زنند و گریه می‌کنند !

حسین هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید کل یوم عاشورا یعنی۱۰ روز و شب غم و گریه و کل ارض کربلا یعنی چند مسجد و چند تکیه !
حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی خورشید عصر عاشورا غروب کرد او هم می‌رود تا سال بعد !تا یاد بعد...


Thursday, November 7, 2013

کمیته ویژه بازسازی ویرانی هشت ساله

کمیته ویژه
بازسازی ویرانی هشت ساله تشکیل شود 



این‌روزها بحث درباره خزانه خالی دولت است. مسوولان سابق تکیه بر این دارند که خزانه نه‌تنها خالی نیست بلکه هنگام تحویل پر از ذخایر بوده است. مسوولان فعلی تاکید دارند که خزانه، خالی و دولت بی‌پول است.  در مدت هشت‌سال گذشته ما چنان درآمدی داشتیم که در تاریخ ایران بی‌سابقه بوده است. گفته می‌شود بیش از هفتصد‌میلیارددلار درآمد نفتی داشته‌ایم. اما سیاست دولت نهم و دهم به‌گونه‌ای بود که نه‌فقط این ثروت عظیم ملی را از بین برد که هم هزینه تولید داخلی را بالا برد و همزمان با آن چنان واردات را زیاد کرد که خود به خود زیرساخت تولید کشور از بین رفت و گفته می‌شود که نزدیک به 70‌درصد واحدهای تولیدی ما خوابید و از سوی دیگر بر خیل بیکاران افزوده شد و نقدینگی کشور به بیش از شش‌برابر رسید. همه این مسایل باعث شد که تورم لجام‌گسیخته به وجود ‌آید و از قدرت خرید مردم کاسته شود و عملا مردم و به‌ویژه همه حقوق‌بگیران و مزدبگیران آسیب جدی ببینند، عملا فقیر شوند و فرزندانشان فقر غذایی پیدا کنند. از سوی دیگر به‌دلیل تعطیل‌شدن کارگاه‌ها و کارخانجات آینده شغلی این عزیزان نیز به خطر افتاد که طبعا از یک‌سو عدم اعتماد به آینده را پدید آورد و از سوی دیگر احساس ناامنی و ناامیدی چنان ضربه‌ای به روان جامعه و به‌ویژه به روان جوانان وارد کرد که حتی در زمان مصدق که به‌کلی صدور نفت متوقف شد و دولت کوشید که اقتصاد بدون نفت را سامان دهد و اوراق قرضه پخش کرد و بر صادرات غیرنفتی افزود، چنین وضعی پدید نیامد.
در هشت‌سال گذشته سیاست خارجی ما چنان بد عمل کرد که روزبه‌روز بر تحریم‌ها افزوده شد و ما عملا در وضع بسیار بدی از لحاظ اقتصادی قرار گرفتیم. حال نمی‌خواهم بیش از این به وضع نابسامان هشت‌سال گذشته بپردازم، این مقدمه برای این گفته شد که به این نقطه برسم که بگویم متاسفانه امروز با وجود تمام این ثروتی که وارد کشور شد، با وجودی که نقدینگی کشور به بیش از شش‌برابر رسید اکنون نه‌فقط خزانه خالی است که دولت بسیار بدهکار است و به بدنه دولت چندين‌هزار نیروی ناکارآمد جدید چسبانده شده که طبعا جز تخریب ، نتیجه دیگری ندارد.
حال باید دید که چه باید کرد. چگونه کشور را با این خزانه خالی می‌توان اداره کرد؟ آیا راهی وجود دارد؟ آیا می‌توان از ورطه‌ای که دولت دهم برای پس از خود به وجود آورده راه گريزي  پیدا کرد؟
نخست باید بگویم که دلم برای آقای دکتر روحانی، رییس‌جمهور محبوب ایران با آن نگاه نجیبانه‌اش می‌سوزد که کشور را با بدهی زیاد، با خزانه خالی، با صدها‌هزار کارمند جدید ناکارآمد و با بی‌نظمی شدید در حساب‌های مالی کشور تحویل گرفته است. اما با وجود این برای هر مشکلی راه‌حلی وجود دارد و برای وضع کنونی ایران نیز راه‌هایی وجود دارد که اینها را به بحث می‌گذاریم.
شاید مفید باشد که نخست پیشنهاد ‌کنم کمیته‌ای تشکیل شود که ابعاد زیان‌ها و حساب‌سازی‌ها و فسادها و دیگر مسایل منفی هشت‌سال گذشته را تعیین کند تا دولت بتواند برای این خرابی و بیماری مجوزهای لازم را صادر کند و طی برنامه‌ریزی دقیقی شروع به ترمیم و سازندگی کند. اکنون پول‌های زیادی در دست مردم است و دولت باید به نحوی بخش زیادی از این نقدینگی را جذب تولید و سازندگی کشور کند. می‌تواند برای بسیاری از پروژه‌های اقتصادی اوراق قرضه پخش کند و سیستم بانکی متکفل بازپرداخت هر مجموعه از این اوراق قرضه با بهره‌برداری از پروژه انجام شده باشد. این کار، هم اشتغال به وجود می‌آورد و هم از طریق مالیات، بر درآمد دولت افزوده می‌شود و هم جلو مفاسد ناشی از بیکاری و ناامیدی گرفته می‌شود. دولت می‌تواند با مصوبه مجلس شورای اسلامی از سیستم بانکی استقراض کند و به این ترتیب خزانه دولت به سیستم بانکی بدهکار شود. کاری که ما در زمان جنگ انجام می‌دادیم و به این ترتیب کمی خزانه خالی دولت را پر کنیم تا برای کارهای روزمره خود منابعی داشته باشد. سپس همه کسانی که در ماه‌های اخیر توسط دولت دهم استخدام شده‌اند یا به‌هر طریقی به‌کار گرفته شده‌اند از ادامه همکاری با سیستم دولت معاف شوند. در ضمن، بسیار ضروری است که دوران سازندگی دوباره آغاز شود و نیز ضروری است که یارانه‌های نقدی هرچه بیشتر محدود شود یا به‌کلی حذف شود. مساله را می‌توان به این صورت حل کرد که گاز و برق مصرفی دهات با همان قیمت سابق برای روستاییان محاسبه شود که دیگر لازم نباشد یارانه نقدی دریافت کنند و نیز برای واحدهای تولیدی 80‌درصد از قیمت انرژی برای مدت سه‌سال کاسته شود و همزمان واحدهای کارخانجات دولتی به فروش برسد. ترتیبی داده شود که صادرات کالاها به نسبت ارزبری کمتر در تولیدشان مورد تشویق جدی قرار گیرد و همه موانع برای صادرات برداشته شود و درهای کشور به سوی شرکت‌های خارجی باز شود تا تشویق به سرمایه‌گذاری در ایران شوند و مقررات دست‌وپاگیر برای سرمایه‌گذاری خارجی منسوخ  و فروش املاک به اشخاص حقیقی خارجی تجویز شود و برای زندگی اجتماعی غیرمسلمانان تسهیلات بیشتری فراهم شود. از سوی دیگر برای ایجاد فضای امن اقتصادی جریان مصادره‌هایی که تحت عنوان فرمان شش ماده‌ای امام انجام می‌گیرد به‌کلی متوقف و ممنوع شود و دارایی‌های آن تحویل خزانه کشور شود که در شرایط حساس کنونی دولت از این بابت درآمدی به دست آورد و کمی خزانه خالی خود را پر کند. همچنین، لازم است کمی بر قیمت بنزین افزوده شود و ترتیبی داده شود که درآمد گمرکات زیاد شود تا به این طریق خزانه دولت پر شود و آنچه دولت دهم برای خرابی و ناتوان کردن دولت یازدهم تدارک دیده بوده، خنثی شود.
******
مهندس کاظم بجنوردی
آن که قرار بود
اولین نخست وزیر باشد 




مهندس کاظم بجنوردی اکنون سالهاست که ریاست دایره المعارف بزرگ اسلامی را برعهده دارد، اما سابقه سیاسی و مبارزاتی او فراتر از فعالیت های فرهنگی اوست. کاظم بجنوردی بنیانگذار حزب ملل اسلامی در زمان شاه بود و زمانی که انقلاب شد و از زندان شاه بیرون آمد، 14 سال از عمر خود را به همراه ابوالقاسم سرحدی زاده که بعدها وزیر کار شد در زندان گذرانده بود. اولین سرپرست بنیاد مستضعفان شد و سپس عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی. او نامزد قطعی حزب جمهوری اسلامی و شخص آیت الله بهشتی برای نخست وزیری بود اما در کشاکش میان بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی و شخص آیت الله بهشتی این مسئولیت به محمد علی رجائی رسید و شد نخست وزیر بنی صدر. پس از عزل بنی صدر، رجائی شد رئیس جمهور و آیت الله "باهنر" که از شاخص ترین و سیاسی ترین روحانیون وقت بود و پس از کشته شدن آیت الله بهشتی در راس حزب جمهوری اسلامی قرار گرفته بود، شد نخست وزیر رجائی. این دو نیز در یک انفجار مهیب به همان سرنوشتی دچار شدند که آیت الله بهشتی در جریان انفجار حزب جمهوری اسلامی دچار شد. سازمان مجاهدین خلق که اعلام جنگ مسلحانه کرده بود، مسئول هر دو انفجار بود. ترور برجسته ترین روحانیون طرفدار آیت الله خمینی نیز از سوی همین سازمان کلید خورد و از جانب دیگر اعدام های گسترده دستگیر شدگان مجاهد در زندان اوین و به رهبری اسدالله لاجوردی نیز از سوی دیگر کلید خورد. انقلاب که اسیر حمله ارتش صدام حسین به ایران شده بود، به اسارت این دو فاجعه نیز در آمد و مسیری آغاز شد که حاصل آن همین جمهوری اسلامی است که اکنون می بینیم. چه شد و چه کردند و چه می توانستند بکنند و چه کسانی نقش آفرین بودند و شدند و ... بخشی از تاریخ انقلاب 57 است که هدف این نوشته نه هست و نه می تواند باشد. هدف از این اشاره، هم آشنا ساختن نسل بعد از انقلاب با برخی رویدادها و چهره ها – از جمله سید کاظم بجنوری- و اعتبار آن نکاتی است که وی در مقاله ای کوتاه اخیر در وبسایت فرهنگستان اسلامی منتشر کرده است. شاید هم پیشتر و یا بصورت همزمان، در سایت و یا نشریه دیگری منتشر شده باشد، اما پیک نت آن را از این وبسایت برگرفته است و در همین شماره آن را می خوانید. مهندس کاظم بجنوردی در یادداشت دقیق و کوتاه خود در قامت شخصیتی سیاسی و اجرائی که نشان دهنده تیز بینی آیت الله بهشتی برای سپردن سکان نخست وزیر بعد از انقلاب به وی است، در همین یادداشت پیشنهاد تشکیل یک کمیته ویژه برای یاری رسانی به دولت روحانی و بیرون کشید ایران از ورطه هولناکی می کند که احمدی نژاد از خود باقی گذاشته است.

من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی

نه عاشقم نه محتاج
شاعر: ؟
من نه عاشق بودم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت
گر چه در حسرت گندم پوسید
من خودم بودم و هر پنجره ای
که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود
و خدا میداند بیکسی از ته دلبستگیم پیدا بود
من نه عاشق بودم
و نه دلداده به گیسوی بلند
و نه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی بودم
که مرا از پس دیوانگیم میفهمید
آرزویم این بود
دور اما چه قشنگ
که روم تا در دروازه نور
تا شوم چیره به شفافی صبح
به خودم میگفتم
تا دم پنجره ها راهی نیست
من نمیدانستم
که چه جرمی دارد
دستهایی که تهیست
و چرا بوی تعفن دارد
گل پیری که به گلخانه نرست
روزگاریست غریب
تازگی میگویند
که چه عیبی دارد
که سگی چاق رود لای برنج
من چه خوشبین بودم
همه اش رؤیا بود
و خدا میداند
سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود