Friday, November 22, 2013

انسان گیاهخوار

 انسان گیاهخوار
پیش سخن
دلایل زیر نشان میدهد که سیستم بدن انسان به سیستم بدن یک موجود گیاهخوار نزدیک تر است و اشتباهاً از روی حرص، شهوت و یا شاید هم بخاطر اجبار در دورانی که یخبندان سطح کره زمین را پوشانده بود به این تغذیه غلط روی کرد و تابکلی دست از این عادت مضرش بر ندارد روی سلامت و آرامش را نخواهد دید. آنچه مسلم است در طبیعت هر چیز در جای خاص خودش قرار دارد. یک گیاه برای مرداب درست شده و دیگری برای بیابان. ساختمان دهان یک جانور برای چریدن است و دیگری برای دریدن. انسان موجودی نیست که ساختمان بدنش چیزی مقایر با قوانین طبیعت باشد. او نیز زاده طبیعت است و وابستگی نزدیکی به طبیعت داد. هر گاه او را رویهمرفته با سایر جانوران مقایسه کنیم می بینیم نه شبیه است به جانوران درنده و نه به حیوانات چرنده. بلکه ساختمان بدن او بسیار نزدیک است به ساختمان میمونهای میوه خوار.

دلیل اول
در طبیعت آن دسته از پستانداران که آب را هنگام نوشیدن لیس می زنند مثل گربه، ببر، خرس و گرگ، گوشتخوار هستند و هر کدام که آب را می مکند یا هورت می کشند مانند گاو، فیل و انسان گیاهخوار می باشند .
دلیل دوم
انسان و بقیه گیاهخواران قادرند آرواره پائین خود را بدون تکان دادن سر علاوه بر بالا و پائین به طرفین نیز تکان دهند در حالیکه درندگان از حرکات جنبی فکین که جهت آسیاب کردن دانه به گیاهخواران داده شده عاجز می باشند.
دلیل سوم
آرواره جانوران گوشتخوار دارای دندانهای شمشیری شکل هست که به دو دندان نیش بزرگ برای پاره کردن مجهز است این آرواره ها بسیار پر قدرت و خرد کننده می باشند، اما در گیاهخواران دندانها صاف و مسطح هستند و دندانهای نیش همسطح بقیه دندانهاست، آرواره ها ضعیف هستند و برای فشارهای شدید طراحی نشده اند. نوع دندانهای انسان او را جزو لاینفک گروه گیاهخواران قرار می دهد. (این تفاوت حتی در مینای دندانها هم مشاهده می شود).
دلیل چهارم
در ساختمان بدن گوشتخواران بعلت قابلیت فساد پذیری سریع گوشت طول روده ها کوتاه است تا حیوان بتواند هر چه زودتر آنرا دفع نماید. زیرا غذاهای گوشتی پس از هضم در روده محیط بسیار مناسبی برای رشد باکتریهای مواد آلی از هم پاشیده و فاسد شده بوجود می آورد. گیاهخواران منجمله انسان دارای روده های درازی می باشند برای اینکه مواد غذایی به آهستگی مواد مغذی را پس می دهند، و از اینجاست که تغایر غذای یک گوشتخوار با گیاهخوار مشهود می گردد. تبدیل و هضم غذای گیاهخواران به وسیله انفعالات تخمیری با همراهی دسته های مختلف میکروبهای گیاهی انجام می گیرد. با این تفاوت که آن دسته از میکربها که برای گوشتخواران مناسب است برای گیاهخواران مناسب نیست. حتی اگر بدن برای تعدیل آن کوشش کند. این ثابت می کند گوشت یک غذای اشتباه و مضر برگیاهخواران می باشد .
دلیل پنجم
معده انسان و عضلات آن بسیار ظریف و حساس است و به هیچ وجه قادر به هضم کامل غذاهای گوشتی نیست در حالیکه معده خشن گوشتخواران با عضلات پولادینش کار اصلی هضم را انجام می دهد. این اساسی ترین دلیل برای هضم نکردن غذا، یبوست و دل درد در آدمهائیست که از گوشت برای خوراک استفاده می کنند.
دلیل ششم
ترشح غده های معده و لوزالمعده انسان و بقیه حیوانات گیاهخوار به بافتهای گوشت بسیار کم اثر است و نمی توانند قادر باشد مانند ترشحات غدد یک درنده، گوشت (و همچنین استخوان حیوانات) را نرم و حل کنند.
دلیل هفتم
گوشت دارای ازت زیادی است که دفع آن از عهده کبد جانوران گیاهخوار ساخته نیست و همین علت اصلی امراضی چون نقرس و ناراحتیهای کبدیست که بکرات نزد افراد گوشتخوار دیده می شود، بوی بد دهان و بعضی از انواع سردردها و سرگیجه ها نیز زائیده همین سبب است .
دلیل هشتم
انسان قادر نیست مانند حیوانات گوشتخوار از جسد حیوانات بطور کامل و طبیعی استفاده کند. وقتی شیر، روباه یا هر حیوان دیگری طعمه اش را شکار می کند فقط گوشتهای ران و سر و سینه آنرا نمی خورد بلکه گوشت، پوست و استخوان را با هم می بلعد و با این کارش تعادلی از نقطه نظر احتیاجات گوناگون بدن به مواد مختلف غذایی بر قرار می کند .
دلیل نهم
چاک دهان گوشتخواران بسیار عریض است بطوریکه می توانند هنگام بلعیدن آنرا بحد زیادی بازنمایند، چاک کوچک دهان انسان دلیل محکم دیگری بر میوه خوار بودن اوست .
دلیل دهم
چربیهای موجود در گوشت حیوانات به زحمت از بدن گیاه خواران دفع می گردد و اغلب بصورت پیه در ناحیه های شکم، ران، باسن و غبغب مردم گوشتخوار ذخیره می شود، همین چربیهاست که در جدار داخلی رگها جمع شده و حرکت خون را نامنظم می سازد
سکته های قلبی حاصل این تغذیه اشتباه و شکم پرستانه است. مصرف چربیهای گیاهی مثل روغن زیتون، آفتابگردان و غیره هیچوقت دیده نشده که عارضه ای ایجاد کند .
دلیل یازدهم
حیوانات گوشتخوار می توانند به سرعت بدوند و شکار خود را در حال گریز بگیرند اما انسان چون میوه خوار است، قادر به این کار نیست و در عوض به راحتی دانه از گیاهان بر می چیند یا از درختان بالا میرود و برای خوراکش میوه می کند .
دلیل دوازدهم
چشم گوشتخواران بر خلاف چشم انسان و دیگر جانوران گیاهخوار که نامتغییر می باشد قادر است در تارکی ببیند و مردمکش کوچک و بزرگ شود.
دلیل سیزدهم
پروتئین حاصله از گوشت برای جذب شدن، معده انسان را به یک کار طاقت فرسا وامی دارد در حالیکه پروتئین های نوع گیاهی راحت تر جذب شده و بدن انسان و دیگر حیوانات گیاهخوار آنها را آسان تر قبول می کند.
دلیل چهاردهم
حیوانات گوشتخوار می توانند بوی جانوران دیگر را از خیلی دور استشمام کنند. انسان اصلاً قادر به این کار نیست.
دلیل پانزدهم
تمام گوشتخواران قادرند برای بچنگ آوردن شکار، خود را اگر لازم باشد، ساعتها (بی حرکت) پنهان کنند و بطور غریزی حیله های گوناگونی را برای فریب دادن طعمه می دانند، انسان نه می تواند چند دقیقه جائی بند شود و نه قادر است در جائیکه هموار نیست راه برود .
دلیل شانزدهم
طبع انسان چون میوه خوار است، همانگونه که گوشتخواران از دیدن اجساد خون آلود اشتهایشان تحریک می شود او نیز از دیدن، بوئیدن و چشیدن میوه ها و سبزیجات لذت می برد و خوشش می آید و در مقابل از دیدن اجساد خون آلود و دل و روده در آمده حالش بهم می خورد و غمگین و ناراحت می شود. (درضمن گیاهخواران و از جمله انسان بسیار علاقه مند اند که میوه ها را به صورت خام بخورند، این در حالیست که خوردن گوشت خام برای انسان تهوع آور و غیر قابل قبول می باشد.- انسان طبیعتاً از گشتن و خون گریزان است.)
دلیل هفدهم
میوه جات و سبزیجات خام از خاصیت شدید شفا بخشی و دفع میکروب برخوردارند که برای سلامت انسان بسیار ضروریست. برعکس میوه ها و سبزیجات ، گوشت اکثر اوقات ناقل ویروس ها و میکروبهای خطرناک است، بخصوص انواع و اقسام کرمها معمولاً از راه گوشت به انسان منتقل شده در جدار روده می چسبند و شخص گوشتخوار را مبتلا به کم خونی، زردی، رنگ پریدگی، لاغری، ضعف بنیه، پر خوابی و بی حوصلگی می کنند. هر چند پختن تا حدودی این کرمها را از بین می برد ولی تصور از بین بردن تمام این موجودات خطرناک از راه پختن یک راه اساسی نیست زیرا که خیلی از آنها می توانند درجه حرارتهای بسیار شدید را نیز تحمل کنند و تازه آنهائی که از بین می روند مواد زائد سمی خود را همچنان باقی می گذارند و آن اکثریتی که از بین نمی روند در بدن بسرعت رشد کرده و زندگی را بر شخص گوشتخوار تنگ می گردانند. اگر شما نیز گوشتخوار هستید چه بسا که مبتلا به این کرما، ویروسها و انگلها بوده، ولی خودتان از آن خبر نداشته باشید.
دلیل هجدهم
بزاق انسان و دیگر گیاهخواران جهت آماده کردن مواد نشاسته ای برای هضم در دهان، دارای آمیلاز است، اما بزاق دهان گوشتخواران فاقد این ماده می باشد .
دلیل نوزدهم
قسمتهای مختلف گوشت بطور وحشتناکی از اسید ئوریک (اوره) برخوردار است مثلا یک کیلو گوشت گوساله دارای ۳۰ گرین و یک کیلو جگر بیش از ۴۰ گرین اسید ئوریک دارد، در وضعیکه تمام اسید ئوریکی که بدن خود می سازد و دفع می کند در روز از طریق کلیه ها فقط ۶ گرین می باشد و اضافه بر این مقدار کاری دشوار برای کلیه ها بوجود آورده شخص را به امراض گوناگون سخت که ناشی از تراکم اسیدئوریک در بدن باشد مبتلا می سازد. این بیماریها تا وقتی مریض به خوردن گوشت ادامه می دهد هرگز دیده نشده که علاج قطعی داشته باشد .
دلیل بیستم
چرندگان و پرندگان گیاهخوار همدیگر را می شناسند و به مهربانی در کنار یکدیگر می توانند زندگی کنند، مرغ و خروسها لابلای دست و پای گاو گوسفند بدون آنکه ترسی به خود راه بدهند می لولند و دنبال دانه می گردند، اما همینکه گرگ یا روباهی نزدیک شود به طور غریزی از آنجا می گریزند این حالت در انسان هم دیده شده که از حیوانات درنده فرار کند .
دلیل بیست و یکم
دستهای انسان که به گروه گیاهخواران تعلق دارد برای دریدن ساخته نشده است انگشتان دست او نشان میوه خوار بودن اوست، والا می بایست از پنجه هائی برنده و تیز بر خوردار باشد .
دلیل بیست و دوم
کنترل حرارت بدن به دو طریق انجام می گیرد. یکی با عرق کردن و دیگری با آویختن زبان از دهان و تنفس های سریع٫ کلیه گیاهخواران از طریق اول با استفاده از مجراهای موجود در روی پوست خود و تمامی گوشتخواران به طریق دوم با در آوردن زبان و تنفس سریع اینکار را انجام می دهند مثل سگ و گرگ .
عرق کردن در گیاهخواران باعث دفع طبیعی سموم احتمالی موجود در گیاهانی که گیاهخوار خورده خواهد شد و چنانچه انسانی از خوراک گوشتی استفاده کرده باشد چون میزان سموم و مواد زائد از میزان طبیعی بالاتر می رود، عرق تن او بد بود و متعفن خواهد گردید .
دلیل بیست و سوم
گوشتخواران تقریباً ده برابر گیاهخواران جوهر نمک (اسید هیدروکلوریک) در بدن خود تولید می کنند که بیشتر در هضم قسمتهای استخوانی گوشت بکار گرفته می شود. و با توجه به میزان جوهر نمک در بدن آدمی هرگز نمی شود او را یک گوشتخوار به حساب آورد .
دلیل بیست و چهارم
انسان می تواند در رژیم غذایی خود گوشت را به سادگی حذف کند و در این راستا گفته می شود که رو به سلامت بیشتر هم خواهد گذاشت، ولی او هیچگاه نمی‌تواند غذای طبیعی خود را که گیاهان می باشد حذف کند و به سلامت ادامه حیات دهد. این در حالیست که حیوانات گوشتخوار می‌توانند بدون خوردن گیاه زندگی کنند و سالم باقی بمانند

Thursday, November 21, 2013

بازخوانی و بازسرایی نوحه شورانگیز شب عاشورا


بازخوانی و بازسرایی نوحه شورانگیز شب عاشورا
احمد جلالی - 14 آذر 90
شب وصل است و تبِ دلبري جانان است/ساغر وصل لبالب به لب مستان است - در نظر بازيشان اهل نظر حيران است/گوئيا مشعله از بامِ فلک ريزان است
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۰ ساعت ۱۹:۳۳
مقدمه: وجوه هنري هر مراسم آیيني در ميزان تاثير، گستره و ماندگاري آن تعيين کننده است. آئین های عاشورائی با صور مختلف هنری، بخصوص شعر و لحن و آهنگ، به طور چشمگیری آمیخته است. این آمیختگی به نوبه خود در نگاهداری و انتقال نسل به نسل سبک و سیاق این آئینها نقشی اساسی دارد. در این میان، بعضي صور شعري، ريتم ها، و ملودي هاي عاشورائي در طول سالها بل قرنها از آزمونِ آموزگارِ سختگير تاريخ پيروز بيرون آمده ماندگار و همه گیر شده اند و توانسته اند همچنان بر ذائقه هنري و عاطفی عاشورائی شیعیان تاثير گذار بمانند و به بخشی از میراث معنوی ما تبدیل شوند. این ماندگاری دلیلی است بر آنکه آنها به لحاظ صورت و محتوي و تناسب این دو و تلفيق کلام و لحن از اصالت و استحکام هنری برخوردار بوده اند. بازگشائی این رمز و راز را حکایتی است که با نکته دان کنند.
اما، به دلایل مختلف، همه مظاهر این آئین ها، از جهت صورت و محتوي، زیبنده تصویر و تصور فاخر ما از شخصیت قدسی امام حسین (ع) و بزرگی یاران او نیستند. می بايد نسبت به اين ميراث حساس بود. وجوه فاخر آن را تقويت کرد، و آنچه را که با صورت و محتوائي ناساز و ضعيف، با علو شان قهرمانان عاشورا تناسبی ندارد و به ناروا در اين مجموعه در آميخته است بازشناخت و اصلاح کرد.
نگاه كنيد به استحكام و متانتي كه در زبان فاخر ترجيع بند معروف محتشم كاشاني و ريتم هاي مربوط به آن در رثاي امام (ع) بكار رفته كه ميليونها ارادتمند او را در طول چند قرن، به زانويِ ادبِ رثاء نشانده و به اشكِ تعظيم كشانده و به سكرِ محبت رسانيده است چندانکه بر آمدن آن کلام و آن نواها کافی است که عاطفه مشتاقِ عاشورائی حس کند که «گويا عزاي اشرف اولاد آدم است».

***
يکي از آن ملودي ها و ريتم هاي پرهيجان و ماندگار در مراسم شبِ عاشورا، نوحه اي است قديمي و کوتاه اما پرهيجان با ترجيع «مکن اي صبح طلوع» که دستجات عزادار در کثيري از مناطق ايران همچنان تکرار مي کنند بي آنکه اين تکرارِ ساليان، از تاثير آن بر عواطف و ذوق ارادت ما بکاهد. اين دستجات معمولا نيمه شبان راه مي افتند و پس از عبور از ميعادگاههاي سنتي مورد نظر، سحرگاه به مبداء حرکت خود باز مي گردند. در مراحل پایانی اين مسير، کم کم ريتم ها و ضرب آهنگ هاي ديگر را رها مي کنند و، همراه با گذر شب به سوي سحر، با اين کلام تمنا آميز و ريتم پر هيجان، در واقع از «صبح» تقاضا مي کنند که نيايد تا شب همچنان بپايد و اين میهمان سرفراز را همچنان ميزباني کند و به فردائي دردناک و سفاک و خونين نسپارد:

امشبي را شه دين در حرمش مهمان است  
ظهر فردا بدنش زير سم اسبان است
مكن اي صبح طلوع .... مكن اي صبح طلوع


 در دو مصرع اول، تفاوت پر رنگ و درد زاي صحنة اين شب سنگین و پر رمز و راز با آن فرداي متلاطم خونين، با ریتم و آهنگی جذاب و توجه برانگیز توصیف می شود و به رگِ عاطفه سوگوارن مضراب می زند. سپس، ضرب آهنگ پر تپش، کوبنده، و در عين حال لطیف و پر تمنایِ ترجيعِ «مکن اي صبح طلوع» امکان مناسبي را براي فراز و فرودِ ريتميکِ کُرخواني دستجات عزادار فراهم مي آورد و به موجزترین بیان، تنشِ ميانِ اين تمنا و تپشِ آن واقعيتِ سخت را منعکس مي کند. برای این بنده، پژواک کرخوانی سحرگاهیِ «مکن ای صبح طلوع» دستجات سینه زن و زنجیرزن در کوچه های پیچ در پیچ شاهرود قدیم به هنگام عبور از دالانهای تکیه ها خاطره ای است نوستالژیک و پرطنین چنانکه گوئی هیچ ریتم و ضرب آهنگ و کلام دیگری نمی تواند جای آن را بگیرد و به سپیده عاشورا رنگ خونین اما درخشان عاشورائی بپاشد.

حدود يک سال پس از پرداختن اين ترکيب بند، با حضور در اجراي سونيت سمفوني «رسول عشق و اميد» (در ۱۳۸۶) دانستم که استاد لوريس چكنواريان از امکان موسيقائي این ضرب آهنگ به خوبي بهره برده و آن را با زيبائي هيجان آوري بازسازي و اجرا کرده است.

اما کلامي که روي اين ملودي پرتحرک خوانده مي شود، فقط همين سه مصرع است و بس. بسيار پرسيدم تا ادامه آن را پيدا کنم اما به جائي نرسيدم. تا اينکه در ۱۳۸۵ در شب عاشورائي دور از وطن که، بنا به ضرورتي استثنائا از آمدن به ايران در اين ايام محروم شدم، فضاي غربت و دلتنگي شب عاشورا را با ساختن اساسِ ترکيب بندي بر مبناي اين وزن و ريتم و ملودي پر کردم. وچون شاعر نيستم، جسارت ورزيدم و با تضمين های کامل يا ناقص، يا اقتباس از ابيات يا مصرع هائي از حافظ و مولانا – که به تناسبِ حال و قال به جویبار زمزمه ذهنی گوینده می پیوست - سعي کردم جاني در کلام بدمم و قوتي بدان بياميزم و ضعفم را جبران کنم؛ راستی که اگر نيت توسل نبود، این مبتدی کجا جرات مي داشت و روا می دانست که تضمين هاي مکرر از لسان الغيب و مولوي را در دل سرودة خود جاي دهد! اگر سهم اين فقير خاندان رسالت (ع) اين باشد که ذهن خواننده را از مسير تصويرسازي ها و معناپردازي هاي بديع حافظ يا مولانا، به هر روی، به مقام و موضع و موضوعِ اين شب و انگيزة اين شعر بکشاند و متصل کند، به حرمتِ نيتِ گوینده، اين جسارت بخشودني تر خواهد بود. ادعائي ندارم که از عهدة برآمده باشم. سخن شناسان البته به چشم احساس و اغماض و عنايت و اصلاح نظر خواهند فرمود.

تعمد داشتم کلام را از گزندِ الفاظ و الحانِ بي رمق و زاري آلود و احيانا زبون که مناسب مقامِ عزتمند فداکاري امام (ع) نيست دور نگاه دارم که در رثاي يک حماسه جاي ضعف و زبوني نيست. تعداد بندها و نیز تضمین ها زياد مي نمايد. مي توانستم به منتخبي از آن بسنده کنم، اما بهتر ديدم که اين وظيفه را به خواننده علاقه مند واگذارم تا به تناسب ذوق خود هرچند بند را که مي خواهد برگزيند. فرض اين متوسل برآن است که، به جز بند اول و بند آخر، هربند با مصرع «امشبي را شه دين در حرمش مهمان است» پايان يابد و سپس سه مصرع اصلي (يعني: امشبي را شه دين . . . مکن اي صبح طلوع) از سوي عزاداران محترم تکرار شود.

با همة کاستي ها، تحفة درويش تنگ دستي است به آستانِ توانگر و کريمِ سالار شهيدان - که سلام بر او باد - به ياد پدر و مادر عزيزم که مرا اين ارادت به ميراث گذاشتند. توانگرا دل درويش خود به دست آور.
شب وصل است و تبِ دلبري جانان است ---
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
در نظر بازيشان اهل نظر حيران است ---
گوئيا مشعله از بامِ فلک ريزان است
چشم جادوي سحر زين شب و تب گريان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است ---
ظهر فردا بدنش زير سم اسبان است
مکن اي صبح طلوع، مکن اي صبح طلوع

«يارب اين بوي خوش از روضة جان مي آيد؟ ---
يا نسيمي است کزان سوي جهان مي آيد؟»
«يارب اين نور صفات از چه مکان مي آيد؟» ---
«عجب اين قهقهه از حورِ جنان مي آيد!»
يارب اين آبِ حيات از چه دلي جوشان است؟ 1
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است

«چه سَماع است که جان رقص کنان» مي آيد؟ ---
«چه صفير است که دل بال زنان مي آيد؟»
چه پيامي است؟ چرا موج گمان مي آيد؟ ---
چه شکار است؟ چرا بانگ کمان مي آيد؟
چه فضائي است؟ چرا تير قضا پران است؟ 2
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است

گوش تا گوش، همه کرّ و فرِ دشمنِ پست ---
شاه بنشسته، بر او حلقة ياران الست
«پيرهن چاک و غزلخوان و صراحي در دست» 3 ---
چار تکبير زده يکسره بر هر چه که هست 4
خيمه در خيمه صداي سخن قرآن است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است

وَه از آن آيتِ رازي که در آن محفل بود ---
«مفتي عقل در اين مسئله لايعقِل بود»
«عشق مي گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود» ---
«خم مي بود که خون در دل و پا در گل بود» 5
ساغر سرخ شهادت به کف مستان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است

اين حسين است که عالم همه ديوانة اوست ---
او چو شمعي است که جانها همه پروانة اوست 6
شرف ميکده از مستي پيمانة اوست ---
هر کجا خانه عشق است همه خانة اوست
حاليا خيمه گهش بزمگه رندان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است

سرخوش از سُکرِ سر اندازِ هو الله احد ---
دلبرِ دل شده در دامن الله صمد
نعره «شور حسینی» 7 است که مستانه زند: ---
«مي وصلي بچشان تا در زندان ابد»
بشکنم، شادی شوری که در این میدان است 8
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است

محرمان حلقه زده در پي پيغامي چند: ---
«چشم اِنعام مداريد ز اَنعامي چند»
«فرصتِ عيش نگه دار و بزن جامي چند» ---
که نماندست ره عشق مگر گامي چند 9
در بلائيم ولي عشق بلا گردان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است

امشب است آنکه «ملايک در ميخانه زدند ---
گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند»
«با من راه نشين باده مستانه زدند» ---
«قرعه فال به نام من ديوانه زدند» 10
يوسفِ فاطمه را ننگِ جهان زندان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است

هان که گوي فلک صدق به چوگان من است ---
ساحت کون و مکان عرصه ميدان من است
ديدة فتح ابد عاشق جولان من است ---
هر چه در عالم امر است به فرمان من است 11
پيش ما آتش نمرود گلِ بستان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است

«هان و هان ناقة حقيم» مجوئيد حيَل ---
«تا نبرد سرتان را سرِ شمشيرِ اجل»
«پيش جان و دل ما آب و گلي را چه محل؟» ---
«کار حق کن فيکون است نه موقوف علل» 12
بي فروغ رخ او ، جان و جهان بي جان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است

ظهر فردا عملِ مذهب رندان بکنم ---
«قطع اين مرحله با مرغ سليمان» بکنم
حمله بر شعبده از دولت قرآن بکنم ---
«آنچه استاد ازل گفت بکن»، آن بکنم 13
عاقبت خانه ظلم است که آن ويران است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است

«نقدها را بود آيا که عياري گيرند ---
تا همه صومعه داران پي کاري گيرند» 14
و به تاريکي شب ره به کناري گيرند ---
صادقان زآينة صدق، غباري گيرند 15
صحنة مشهد ما صحن نگارستان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است

گفت عباس که: من از سر جان برخيزم ---
از «سر جان و جهان دست فشان برخيزم»
«از سر خواجگي کون و مکان برخيزم» ---
من «ببويت ز لحد رقص کنان برخيزم» 16
اين چه روح است و کرامت که در اين ياران است 17
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است

در شب قتل، مگر بي سر و سامان زينب ---
«داشت انديشه فرداي يتيمان، زينب»
گفتي از يادِ پريشاني طفلان، زينب ---
چنگ مي برد به گيسوي پريشان، زينب 18
اين چه حالي است که در خوابگه شيران است؟
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است

ظهر فردا، قد رعناي حسين است کمان ---
باز جويد شه بي يار ز عباس نشان
ز علمدارِ خود آن خسرو شمشاد قدان ---
«که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان» 19
قرص خورشيد هم از خجلت او پنهان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است

علي اکبر به اجازت ز پدر خواهشمند: ---
صبر از اين بيش ندارم، چکنم تا کي و چند؟
جان به رقص آمده از آتش غيرت چو سپند ---
بوسه اي بر لب خشکم بزن اي چشمه قند
دستي اندر خم زلفي که چنين پيچان است 20
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است

«او سليمان زمان است که خاتم با اوست» ---
«سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست»
نفس «همت پاکان دو عالم با اوست» ---
زخم شمشير و سنان چيست؟ «که مرهم با اوست» 21
پس چه رازي است که خنجر به گلو بُران است؟
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است

شام فردا که رسد، زينبِ گريان و دوان ---
در هياهوي رذيلانة آن اهرمنان
پرسد از پيکر صدچاک شه تشنه زبان ---
«که شهيدان که اند اينهمه خونين کفنان؟» 22
جگر رود فرات از تف او سوزان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است

ساربان است و بيابان و زنان بر شتران ---
خونِ خورشيدِ رواني به سر نيزه روان
اختران نيزه سوارانِ شبِ راهروان ---
ماه و خورشيد به هم ساخته، در هم نگران
پاي در سلسله، سر سلسلة مردان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است

او که درباني ميخانه فراوان کرده است 23 ---
نوش پيمانة خون بر سر پيمان کرده است
اشک را پيرهنِ يوسفِ دوران کرده است ---
چنگ بر گونه زده موي پريشان کرده است
در دل حادثه مجموعِ پريشانان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است

يارب اين شام سيه را به جلالي درياب ---
بال و پر سوخته را با پر و بالي درياب
«تشنة باديه را هم به زلالي درياب» 24 ---
جشن دامادي جان را به جمالي درياب
که عروسِ شرف از شوق حنابندان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است ---
ظهر فردا بدنش زير سم اسبان است
مکن اي صبح طلوع، مکن اي صبح طلوع

احمد جلالي
پي نوشت ها:
1 - نگاه کنيد به غزل مولانا با مطلع: يارب اين بوی خوش از روضه جان می آيد؟ (غزل ۸۰۶ ، چاپ فروزانفر)
2 - همان
3 - نگاه کنید به حافظ:
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست --- پيرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
برو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگير --- که ندادند جز اين تحفه به ما روز الست
و نیز:
مطلب طاعت و پيمان و صلاح از من مست --- که به پيمانه کشی شهره شدم روز الست
من همان دم که وضو ساختم از چشمة عشق --- چار تکبير زدم يکسره بر هر چه که هست
4 - در منابع مشهور آمده است که آن شب امام و یاران او قرآن می خواندند و مناجات می کردند. «پس حسین تدبیرها بکرد و . . . و حسین قرآن همی خواند» (طبری، قیام سیدالشهداء، تصحیح محمد سرور مولائی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۹، ص ۲۵) ؛ و نیز نگاه كنيد به ابي مخنف، مقتل الحسین، ترجمه جودکی، چاپ اول، انتشارات معنا گرا، ۱۳۸۹، ص ۱۸۳.
5 - نگاه کنيد به غزل حافظ با مطلع: ياد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
6 - تغییر کوچکی در بازگوئی بيتی از يک نوحة قديمی که می گفت:
اين حسين کيست که عالم همه ديوانة اوست --- وين چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست
با این تغییر، ضمن رفع اشکالی وزن در مصرع اول وجه توصيفی بيت نيز مناسب تر می نمايد.
7 - در تعزیه ها زبان حال امام را اغلب در پایه شور می خوانده اند و دلیل نامگذاری های «شور حسینی» و یا «حسینی» برای گوشه های دستگاه شور همین است.
8 - اقتباس از بيتی از غزلی مشهور با مطلع «روزها فکر من اين است و همه شب سخنم» که سراينده اش به روشنی معلوم نيست:
مرغ باغ ملکوتم، نيم از عالم خاک چند --- روزی قفسی ساخته اند از بدنم
می وصلی بچشان تا در زندان ابد --- از سرِ عربده مستانه به هم درشکنم
9 - نگاه کنيد به غزل حافظ با مطلع: حسب حالی ننوشتيم و شد ايامی چند
10 - نگاه کنيد به غزل مشهور حافظ با مطلع: دوش ديدم که ملايک در ميخانه زدند
11 - نگاه کنيد به غزل حافظ با مطلع: خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
12 - نگاه کنيد به غزل مولانا با مطلع: شتران مست شدستند ببين رقص جمل (غزل ۱۳۴۴).
13 - نگاه کنيد به غزل حافظ با مطلع: سالها پيروی مذهب رندان کردم
14 - مطلع غزل حافظ
15 - مورخان گفته اند که يزيديان در عصر روز پنج شنبه نهم محرم سال ۶۱، تاسوعا، جنگ را آغاز كردند. امام تا فردا زمان خواست. در میان ذاکران عاشورا مشهور آن است كه دليل اين مهلت طلبي، تدارك فرصتي شبانه براي راز و نياز با خداوند بود. اما در روايت طبري در تاریخ کبیر که ترجمه آن که حدود ۱۱ قرن پيش در دوره منصور بن نوح ساماني به انشاي زيباي فارسي ابوعلي بلعمي تحریر شده است نكته اي در بيان نيت واقعي امام از زمان خواهي آمده است كه عميقا احترام انگیز و تكان دهنده است: «و آن شب حسین همه کار راست کرد و شمشیر نیکو کرد . . . پس حسين اين مردمان را يكان يكان كه به نصرت او آمده بودند، بنشاند و همه مهتران و بزرگان بودند و ايشان را خطبه كرد و گفت آنچه بر شما بود كرديد و من شما را نه به حرب آوردم، اكنون حرب پيش آمد و من از جان خويش نوميد گشتم و شما را از بيعت خويش بحل كردم. شما بازگرديد و برويد و مرا امشب زمان خواستن بكار نبود، از بهر شما خواستم تا هر كه خواهد رفتن، برود» (طبری، ص ۲۴). امام مي خواست با استفاده از تاريكي شب، امكان يك تصميم آزاد و دور از هرگونه تحميل پنهاني را در اختيار آناني كه به رهائي از معركه مي انديشيدند بگذارد. به محترمانه ترین شکلی « نقدها» را عيار گرفت تا آنانکه اهل ایستادگی در آن معرکه نیستند و یا مزاج صومعه داری دارند برخیزند و پی کار خود بروند.
16 - نگاه کنيد به غزل مشهور حافظ با مطلع: مژده وصل تو کو کز سر جان برخيزم
17 - در مقاتل آمده است که پس از صحبت امام در شب عاشورا و برداشتن بیعت از خاندان و یاران، نخستین پاسخ از عباس بن علی برآمد که گفت که هرگز حسین را تنها نخواهد گذاشت و آنگاه دیگران هم همین را گفتند (نگاه کنید به ابی مخنف، ص ۱۸۰؛ طبری، ص ۲۴) ؛ و از گفتار امام در آن شب آمده است که فرمود: یاران و خاندان من به راستی و وفا بی مانندند ( نگاه کنید به ابی مخنف، ص ۱۷۹)
18 - تغییری در بازگوئی بيتی از يک نوحة قديمی که می گفت:
در شب قتلِ حسين، بی سر و سامان زينب --- داشت انديشة فردای يتيمان زينب
تا هم اشکالِ وزن در مصرع اول حل شود و هم درماندگی و تزلزل تداعی نشود چرا که در عین آنکه بی سر و سامانی فردا پیش روی بود، ضعف و سرگشتگی حاکم نبود چنانکه برخوردِ فخيمِ آن شبِ امام و يارانِ او نشان می دهد. به روایت طبری، در آن شب در پی زمزمه اشعاری توسط امام که حکایت از شهادت او می کرد، علی بن حسین و زنان بگریستند؛ «حسین در خیمه شد و گفت مگریید که نه جای گریستن است، دشمن هم پهلوی ماست، شاد شود» ( طبری، ص ۲۴). به روایت ابی مخنف، حسین گفت «خواهرم، تقوای خدا پیشه کن و از او تسلی بخواه، تو را سوکند می دهم که برای من گریبان چاک مده و زاری و شیون مکن» (ابی مخنف، ص ۱۸۲). همچنین آنچه در منابع از عکس العمل مسئولانه بانوی کربلا و حتی دلداری دادن او به علی بن حسين آمده است نشان می دهد چشم انداز بی سر و سامانی، او را از ایفای مسئولیتش در مواجهه با پريشانی طفلان و فردای يتيمان باز نداشت. برخورد او با عبیدالله و یزید نیز موید تراوش روح عزت مندی در عین دردمندی است.
19 - نگاه کنيد به غزل حافظ با مطلع: شاه شمشادقدان، خسرو شيرين دهنان
20 - اشاره به نقل ذاکرین است امام است که: علی اکبر اجازه میدان خواست و به دفاع پدر رفت؛ پس از مدتی از میدان بازگشت و از تشنگی خود با امام گفت و امام لبان او را بوسید.
21 - نگاه کنيد به غزل حافظ با مطلع: آن سيه چرده که شيرينی عالم با اوست
22 - باز هم نگاه کنيد به غزل حافظ با مطلع: شاه شمشادقدان، خسرو شيرين دهنان
23 - نگاه کنيد به غزل حافظ با مطلع: سالها پيروی مذهب رندان کردم، ونيز غزل او با مطلع: ز دلبری نتوان لاف زد به آسانی
24 - نگاه کنيد به غزل حافظ با مطلع: ای که مهجوری عشاق روا می داری


دین گزینی

دین گزینی

همان گونه که قرآن کریم در آغاز می فرماید "ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین" هر آیه از آن نیز ممکن است چنین باشد. یعنی اگر کسی متقی نباشد ممکن است حتی یک آیه از قرآن او را به انحراف کشاند. نمونه ای از آن این آیه است:
ومن یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین(آل عمران: 85)
بسیاری کسان از این آیه این برداشت را دارند: هرکس مسلمان نباشد به جهنم میرود  در حالی که این نظر خلاف صریح قرآن کریم است زیرا:
1.    نگفته است "غیر مسلمان باشد" گفته است "غیر اسلام را برگزیند". گزینش دین آگاهانه است در حالی که جزء پیروان دینی بودن میتواند دلایل زیادی داشته باشد. مانند کسانی که در مناطقی زندگی کرده اند که اسلام به آنان عرضه نشده است یا به طور کلی از تنوع ادیان آگاهی ندارند. یا در خانواده ای زندگی کرده اند که دینی غیر از اسلام داشته اند و او نیز به آن دین عمل کرده است. ولی همه اینان ممکن است هیچگاه در زندگی خود مرتکب چنان فسادی نشده باشند که مستوجب جهنم شوند.
آیه قرآن تنها بر این صراحت دارد که اگر کسی آگاهانه دینی غیر از اسلام را برگزید هرگز از او پذیرفته نمی شود و او از زیانکاران است.  
2.    باز هم نگفته است به جهنم میرود گفته است زیانکار است. در آخرت حتی از نیکوکاران کسان بسیاری خواهند بود که زیانکارند. مانند دانشمندانی که از دانش خود به شکل بهینه بهره برداری نکرده اند.
3.    حتی نگفته است "اخسرین". یعنی چه بسا کسانی که در آخرت از او (که دینی غیر از اسلام را برگزیده) بیشتر زیان میکنند که خوب است با توجه به دیگر آیات بدانیم آنان کیانند:
-         آیات 18 تا 22 سوره هود: آنانکه مانع راه خدا شوند و راه خدا را بیراهه نشان دهند. مانند کسانی که با اعمالشان مردم را به دین خدا بدبین میکنند.
-         آیات 4 و 5 سوره نمل: آنانکه به آخرت ایمان نمیآورند.
-         آیات 103 تا 106 سوره کهف: آنانکه به آیات پروردگارشان کفر ورزیدند و با اینکه کوشش میکنند چون فکر میکنند کار خوبی انجام میدهند تمام کوششهایشان بی نتیجه میشود.
طبق همین آیات اینان(اخسرون و اخسرین) جهنمی هستند نه آنان(خاسرین).
ادامه مطلب: اگر بخواهیم از خود قرآن کریم در این زمینه دلایلی بیاوریم آیات بسیاری وجود دارند ولی دست به نقد آیه ای را می آوریم که هم بسیار قاطعانه سخن میگوید و هم از چند دین مهم در آن یاد شده است:
ان الذین آمنوا والذین هادوا والصابئن و النصاری والمجوس والذین اشرکوا ان الله یفصل بینهم یوم القیمه ان الله علی کل شی شهید(حج: 17)
این آیه تکلیف همه از جمله آنانی که به بیراهه میروند را روشن میکند و میفرماید در روز بازپسین بین ادیان مختلف فرق میگذاریم و آنان را با دین خودشان میسنجیم و من بر همه امور بسیار شاهد و ناظرم. یعنی که مواظب باشید از حد درنگذرید و به بیراهه نروید. بیجهت خود را بهشتی و دیگران را جهنمی ندانید.
جالب اینجاست که خداوند کریم در این آیه حتی حکم جهنمی بودن مشرکین را هم صادر نکرده است. هرچند در آیات بسیاری میفرماید از هرچه بگذرد از شرک به خود نمیگذرد. ولی اکنون آنان را نیز در ردیف ادیان آورده زیرا که دین یعنی روش زندگی و مشرکین نیز روش شرک را برگزیده اند.
البته شرک هم درجاتی دارد. مثلا مسلمانی که به نقش خداوند در زندگانی خود توجهی ندارد گرفتار نوعی شرک است. کسی که قائل به تثلیث است نیز به نوعی مشرک است کسی که ائمه اطهار را در جای خداوند میگذارد نیز مشرک است ولی شرک اینان با شرک کسی که به کلی خدا را قبول ندارد متفاوت است.
خداوند در سوره الحاقه که بیشتر وصف آخرت است هنگامی که جهنم را شداد و غلاظ وصف میکند در آیات 33 و 34 دو ویژگی به هم پیوسته را برای جهنمیان قائل میشود: یکی ایمان نداشتن به خداوند عظیم و دیگری نداشتن انگیزه برای خوراک مسکین.
واقعا که قرآن کریم همه اش معجزه است. ولی کو گوش شنوا؟!! ببینید که خداوند شخص جهنمی را چگونه وصف میکند. نمیگوید اگر به من ایمان نداشت یعنی حتی اگر تنها کافر بود جهنمی نمیشود بلکه کسی جهنمی است که هم کافر است و هم انگیزه ای ندارد تا از اینهمه نعمتهایی که من در این دنیا به او داده ام به یتیمان و کسانی که واقعا قابل ترحم اند ببخشد.  شگفتی این دو آیه در این است که خداوند ایمان به خود و ترحم به یتیم که ظاهرا دو مقوله جدا هستند را در یک ردیف آورده بویژه برای جهنمیان. و نتیجه میگیریم(عکس قضیه) که اگر کسی کافر بود ولی از مال خود به یتیمان و بیکسان کمک کرد کفر او قابل چشم پوشی و اهل نجات است.
خداوند در قرآن کریمش همواره ایمان و عمل صالح را و نماز و زکات را همراه هم میآورد(برای مؤمنان) ولی در اینجا به گونه ای وارونه و دقیقتر برای اهل جهنم ذکر کرده است. زیرا در مورد مؤمنان نظر قرآن بر جامعه شناسی و جامعه است ولی در مورد جهنمیان نظر بر روانشناسی و ویژگیهای فردی است.
نتیجه آنکه اگر کسی به خداوند ایمان نداشت ولی برای کمک به بی پناهان به دمی یا درمی یا قلمی یا قدمی کاری کرد باز هم جای نجات او از جهنم وجود دارد.
جل الخالق!!! که همه چیز را در قرآنش بیان کرده و از هیچ چیز چه کوچک و چه بزرگ فروگذار نکرده است. پس خداوند در روز بازپسین به امور همه به تفصیل و جزء به جزء رسیدگی خواهد کرد. آنهم به گونه ای که فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره.
خداوند کریم در آیات 111 تا 113 سوره بقره در پاسخ به یهودیان و مسیحیانی که میگویند تنها آنان به بهشت خداوند راه مییابند میفرماید چه دلیلی بر این مدعا دارید؟ و باز هم تاکید میورزد که برای او مهم عمل نیکوست و ما به نوع دین اشخاص نظر خاصی نداریم بلکه همینکه کسی رو به سوی ما آورد و کار نیکو انجام دهد پاداش کارش نزد پروردگارش محفوظ است و بر این گونه کسان ترس و اندوهی نیست. و ادامه میدهد که: یهودیان گفتند مسیحیان به بیراهه میروند و مسیحیان گفتند که یهودیان به بیراهه میروند و این در حالی است که آنان کتاب دین خود را میخوانند و به آن آگاهی دارند. چنین سخنانی را آنانکه آگاهی ندارند(یعنی مسلمانانی که به روشها و سنتهای ما آگاه نیستند) نیز بیان کردند. پس خداوند در روز قیامت میان آنان حکم جاری میکند در آنچه که در آن اختلاف داشتند. (یعنی کسی حق ندارد در مورد دیگری قضاوت کند. قاضی ما هستیم)
و قالوا لن یدخل الجنه الا من کان هودا او نصاری تلک امانیهم قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین(111) بلی من اسلم وجهه لله وهو محسن فله اجره عند ربه ولا خوف علیهم و لا هم یحزنون(112) و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء و قالت النصاری لیست الیهود علی شیء و هم یتلون الکتاب کذلک قال الذین لایعلمون مثل قولهم فالله یحکم بینهم یوم القیامه فیماکانوا فیه یختلفون(113)
خداوند کریم همین مطلب را در سوره نساء بویژه آیات 124 و 125 تکرار میکند با این تفاوت که موضوع را بازتر میکند:
آيه 124)-  وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقِيراً
(کسی که کارهایی نیکو انجام دهد چه زن باشد و چه مرد. و او به خداوند ایمان داشته باشد. پس آنان به بهشت داخل میشوند و سرسوزنی به آنان ستم نمیشود.)
آيه 125)- وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً
(و چه کسی دیندارتر از کسی است که وجود خود را تسلیم خداوند کرده و او نیکوکار است و پیروی میکند از آیین پاک ابراهیمی.)
میبینیم که ملاک خداوند برای ورود به بهشت نوع دین نیست بلکه تسلیم بودن در برابر خداوند و نیکوکاری و  پیرو ادیان ابراهیمی(توحیدی) بودن است. یعنی همان (الذین آمنوا و عملوالصالحات)ی است که در بسیاری از آیات خداوند به آن استناد کرده است.
نکته ای را که نباید در این آیات فراموش کرد و در همه این آیات آمده ورود به بهشت است. سوی دیگر آن این است که اگر کسی مثلا نیکوکار بود و برای مردم کارهایی انجام داد ولی به خداوند ایمان نداشت باز هم ملاک جهنمی بودن او صادر نشده و ممکن است او هم اهل نجات باشد.
بدین ترتیب مشخص میشود که کوچکترین کاری را که هر کسی انجام داده از هر دینی و کیشی که باشد به حساب میآید و خداوند گتره ای کسی را به خاطر نام مسلمان داشتن به بهشت نمیبرد و از کارهای نیک کسی حتی اگر مشرک باشد بدون پاداش درنمیگذرد.
به همین دلیل باز هم در آیات 69 سوره مائده و 62 سوره بقره با کمی اختلاف میفرماید: ان الذین آمنوا والذین هادوا والنصاری والصابئین من آمن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لاهم یحزنون
در این دو آیه نیز خداوند درباره اهل کتاب از جمله مسلمانان(همه را در یک ردیف قرارداده) میگوید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند و کارهای شایسته انجام دهند پاداششان محفوظ است و از عقاب من هراسی نداشته و اندوهگین نیز نباشند. دلشان شاد باشد که اهل نجاتند.
بنابراین آنانکه در ذهن خود حکم جهنمی بودن برای غیرمسلمانان صادر میکنند باید بدانند خداوند ستمگر نیست که شخصیتی مانند ادیسون که اینهمه عمل صالح داشته و همه عمرش را برای خدمت به مردم صرف کرده به گونه ای که حتی شب عروسی اش را هم یادش میرود به جهنم ببرد و یک مسلمانی که حتی نمیداند دینش چگونه دینی است و قرآنش چه میگوید به صرف اینکه نمازی میخواند و دعایی برای رفع مشکلاتش میخواند و زندگی اش پر از خطاست به بهشت ببرد!!    
چه لذتبخش است هنگامی که انسان آیات قرآن را درست بفهمد- درست بهره برداری کند و بیجهت حکم جهنمی بودن برای دیگران صادر نکند!!؟ 

احمد شماع زاده 10/3/91

Wednesday, November 20, 2013

ااگر تعداد اصحابم به 313 نفر می‌رسید ...

اگر تعداد اصحابم به 313 نفر می‌رسید ...

یاران

چه بسیارند افرادی که خود را مرد معرکه ای خاص می دانند ولی به محض قرار گرفتن در همان معرکه خود را باخته و فرار را بر قرار ترجیح می دهند. شاید شما هم در زندگی روزمره خود به این افراد برخورد کرده باشید که مانند طبل تهی آوازه و ادعایی کذایی دارند ولی به محض اینکه در کوچک ترین تنگنایی قرار می گیرند، ماهیت خود را نمودار ساخته و میدان را خالی می کنند.

یکی از موضوعاتی که در زمان حاضر می تواند با مسأله فوق الذکر قابل انطباق باشد، مسأله انتظار ولیّ و امام غریب این زمان حضرت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
بسیاری از افراد، گرچه میل باطنی شان بر محبت و ولایت امامشان است ولی پس از مراجعه به درون خویش شاید به این نتیجه برسند که مرد معرکه ی انتظار مولای خویش نیستند.
عکس این قضیه نیز صادق است که افرادی با اعتماد به نفسی غیر قابل باور، خود را مخلِص واقعی و منتظِر حقیقی امام زمان خویش می دانند. ولی در هنگامه ی آزمایش به چه نتیجه ای برسند الله اعلم ...
شاید مطالعه‌ی داستان جذاب و شگفت انگیز زیر که در کتاب گران سنگ « العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان (عج )» ذکر شده است، ما را در شناخت خویش که "چه هستیم و چه باید باشیم" یاری نماید.
از افرادی که محضر باهر النور مولای زمان خویش را درک نمود؛ عالم عامل، قدوة الاقران و الاماثل آقای آقا شیخ علی حلاوی است که در دوران غیبت کبری به محضر آن حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شرفیاب گردیده است.
این حکایت از سید العلماء العاملین و سند الفقهاء الراشدین حجه الاسلام آقای آقا سید علی اکبر خوئی دامت برکاته که از جمله معاصرین و از زمره مجاورین مشهد رضوی عرش قرین است به این صورت نقل گردیده است :
وقتی در نجف اشرف جهت انجام کاری که در نظرم بود از بازار محله سیفیه عبور می کردم، در اثناء راه نظرم به قبه ای شبیه به  مسجد افتاد که بر بالای سردرِ آن، زیارت مختصری از حضرت صاحب الزمان و خلیفه الرحمن (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشته شده بود و بالای آن نوشته بود: «هذا مقام صاحب الزمان » و مردمان آن دیار از دور و نزدیک به زیارت آن مکان رفته و به ساحت قدسی باری تعالی دعا و تضرع و زاری و توسل می جستند.
لذا از اهالی حله درباره دلیل انتساب آن جایگاه به حضرت صاحب الزمان سوال نمودم. همگی بالإتفاق گفتند این مکان خانه یکی از اهل علم این شهر به نام آقا شیخ علی؛ مردی بسیار زاهد و عابد و متقی بوده است.
حضرت فرمود: ای شیخ، دیگر عتاب و خطاب ها را رها کن. آیا این همان شهر حله نبود که می گفتی بیش از هزار مخلص در آن وجود دارد؟! سرزمین ها و شهرهای دیگر را هم به همین امر قیاس کن. این را فرمود و از نظرشان پنهان گردید
شیخ علی، در تمامی اوقات، منتظر ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و مشغول خطاب و عتاب با آن حضرت بوده است که ای مولای من، این غیبت شما از دیدگان، در این تعدد سال ها و اعصار چه دلیلی دارد؟ چه آن که تعداد مخلصین شما لااقل در همین شهر حله به بیش از هزار نفر می رسد! پس چرا ظهور نمی فرمایی تا دنیا را پر از قسط و عدل نمائی؟!
با همین افکار و گفتار ایام می گذراند تا آن که روزی به بیابانی رفته و همین عتاب و خطاب ها را به آن بزرگوار عرض کرد. در همین حال بود که ناگهان عربی را دید که نزد او آمده و فرمود : جناب شیخ به چه کسی این همه عتاب و خطاب می کنی؟
عرض کرد خطابم به حجت وقت و امام زمان است که با این مخلصین صمیمی که تعداد آنها در این عصر فقط در حله بیش از هزار نفر است و با وجود این ظلم و جوری که عالم را فرا گرفته، چرا آن حضرت ظهور نمی کند؟!
انتظار
مرد عرب فرمود: ای شیخ، صاحب الزمان من هستم. مطلب این چنین نیست که تو تصور می کنی. اگر تعداد اصحاب من به سیصد و سیزده نفر می رسید، قطعا ظاهر می شدم. در شهر حله هم که گمان می کنی بیش از هزار نفر مخلص واقعی موجود است؛ اخلاص آنان حقیقی نیست، مگر اخلاص تو و فلان قصاب شهر.
اگر می خواهی حقیقت مطلب بر تو مکشوف شود، در شب جمعه مخلصین را دعوت کن و برای ایشان در صحن حیاط خانه خود مجلسی برپا نموده و آن قصاب را هم دعوت کن و دو بزغاله بالای بام خانه ات بگذار و منتظر ورود من باش تا واقع امر را به تو نشان دهم و تو را متوجه اشتباهت کنم.
پس از اینکه این کلام را فرمود از دیدگان آقا شیخ علی غائب شد. پس شیخ با سرور و خوشحالی تمام به حله برگشته و ماجرا را برای آن مرد قصاب تعریف نمود. سپس قرار بر این شد که از میان بیش از هزار نفری که می شناختند و همگی آنان را از اخیار و ابرار و منتظران حقیقی امام غائب از انظار می دانستند، چهل نفر را انتخاب نموده و شیخ از آنها دعوت کند تا همگی در شب جمعه به منزل او آمده و به شرف ملاقات امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مشرف شوند.
هنگام ملاقات فرا رسید. مرد قصاب با آن چهل مخلص در صحن حیاط خانه ی شیخ علی اجتماع نموده و همگی با طهارت رو به قبله مشغول ذکر و صلوات و دعا و منتظر من الیه الالتجاء ( حضرت صاحب الزمان ) بودند. شیخ نیز حسب الامر آن حضرت دو عدد بزغاله را بالای پشت بام برد.
پاسی از شب گذشته بود و همه منتظر بودند. ناگهان نور عظیم درخشانی در جو هوا ظاهر گردید که تمام آفاق را پر کرده و چند برابر از آفتاب و ماه درخشنده تر بود به سمت خانه شیخ رفته و بر بالای پشت بام خانه شیخ قرار گرفت. زمانی نگذشته بود که صدائی از پشت بام بلند شد و آن مرد قصاب را امر به رفتن به پشت بام خواند.
مرد عرب فرمود: ای شیخ، صاحب الزمان من هستم. مطلب این چنین نیست که تو تصور می کنی. اگر تعداد اصحاب من به سیصد و سیزده نفر می رسید، قطعا ظاهر می شدم. در شهر حله هم که گمان می کنی بیش از هزار نفر مخلص واقعی موجود است؛ اخلاص آنان حقیقی نیست
مرد قصاب، اطاعت نموده و به بالای پشت بام رفت و آن حضرت او را امر فرمود که یکی از آن دو بزغاله را نزدیک ناودان آن بام برده سر ببرد، بنحوی که تمام خون آن از آن ناودان در میان صحن خانه ریخته شود. قصاب به فرموده آن بزرگوار عمل نمود.
آن چهل نفر با دیدن خون های سرازیر شده از ناودان همگی با خود گفتند قطعا حضرت سر قصاب را بریده و این خون نیز متعلق به قصاب است. لحظاتی دیگر گذشت. ناگهان صدای دیگری از پشت بام به گوش رسید که این بار شیخ علی (صاحب خانه) را به پشت بام فرا می خواند. شیخ علی نیز اطاعت امر نمود. و زمانی که به پشت بام رفت، قصاب را دید که در سلامتی کامل در محضر امام ایستاده بود!
سپس به امر حضرت، مرد قصاب بزغاله دیگر را پای ناودان آورده و مثل همان بزغاله اول ذبح نمود. این بار نیز خون، به حیاط خانه ریخته و موجب تردید بیشتر حاضرین گردید. و همگی گمان کردند که آن حضرت این بار سر شیخ علی را بریده و این خون متعلق به شیخ است. پس با خود گفتند عن قریب است که به امر حضرت (علیه السلام) نوبت به او برسد که به پشت بام رفته و ... لذا درب حیاط را گشوده و همگی فرار را بر قرار ترجیح دادند.
سپس حضرت خطاب به شیخ فرمود: هم اکنون به حیاط برو و همگی را به پشت بام دعوت کن تا با من دیدار کنند. اما وقتی شیخ به صحن حیاط آمد، حتی احدی از آن چهل مرد را در خانه ندید. پس مجددا به پشت بام رفت و فرار آن جماعت را خدمت امام عرضه داشت.
حضرت فرمود: ای شیخ، دیگر عتاب و خطاب ها را رها کن. آیا این همان شهر حله نبود که می گفتی بیش از هزار مخلص در آن وجود دارد؟! سرزمین ها و شهرهای دیگر را هم به همین امر قیاس کن. این را فرمود و از نظرشان پنهان گردید.
مطالب را با جمله ای از عارف کامل؛ جناب شیخ رجبعلی خیاط (ره) به پایان می بریم که فرمود:«اغلب مردم اظهار می کنند که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را از خویشتن نیز بیشتر دوست دارند، حال آنکه اینگونه نیست؛ زیرا اگر او را از خود بیشتر دوست داشته باشیم، باید برای او کار کنیم؛ نه برای خود.
همه دعا کنید که خداوند موانع ظهور آن حضرت را بر طرف کند و دل شما را با آن وجود مبارک یکی کند!»
علی سیف       
بخش مهدویت تبیان

مکن ای صبح طلوع

نوحه و دکلمه بسیار زیبای ترکیب بند "مکن ای صبح طلوع" با صدای دکتر احمد جلالی* شنیدنی است.

احمد جلالی سفیر پیشین در یونسکو است.

شاید کمتر کسی بداند شاعراین شعر پرشور و ماندگار که قریب به یک قرن در شب عاشورا در فضای محافل عزاداری اباعبدالله الحسین علیه السلام می پیچد و دل و جان مشتاقان را با سوز و آه عاشورایی گره می زند، کربلایی محمود بهجت(ره)، پدر بزرگوار حضرت آیت الله العظمی بهجت(قدس سره) است.