ژنتيك قرآنی
احمد شمّاعزاده
با تاکید بر:
كروموزومهاي
درشت(چندگانهشونده)
1. «كروموزومهاي درشت» كدامند؟
انسان 23 جفت كروموزوم دارد كه
جفت بيستوسوم جنسي و 22 جفت ديگر غيرجنسي هستند. از اين بيستودوجفت، هشتجفت
يعني كروموزومهاي شمارة يك تا شمارة هشت را كه در ژنوم
انسان از ديگر كروموزومها درشتترند، كروموزمهاي درشتاندام(Giant Chromosome) گويند.
اين كروموزومها وظيفه توليد پروتئينهاي اصلي ساختمان بدن را برعهده دارند و از
نزديك به 181 ميليون واژه ساختهشدهاند كه اين واژگان، خود كد ژنتيكي انسان را
شكلميدهند.
«ارنست
نايگل دانشمند تطورگرا در سال 1985 توضيحداد كه ‹پوليتن كروموزومها› (كروموزومهاي
چندگانه شونده) يعني كروموزومهاي درشت با دگرگونيهايي در دورة ميتوز، در
طول مرحلة بينفازي، توليدميشوند. هستة اين كروموزومها با سپريكردن كامل روش
تقسيم سلولي تكثير و بارور نميشود؛ بلكه كروماتين موجود در دي. ان. آ. خود را در
طول مرحلههاي جي1 و اس، دوبرابر ميكند؛ ولي بهجاي گذر به مرحلة جي2، مرحلة جي1
تازهاي را آغازميكند؛ و بدين ترتيب دورة تازهاي از دوبرابرشدن كروماتين آغازميگردد.
اين گونه چرخة توليد، اولين بار در سال 1939 به وسيلة ‹گيتلر› تشريحشد».
«‹پوليتن كروموزومها› ساختارهايي
هستند كه در برخي گونههاي جانداران و گياهان تودههاي ويژهاي از تخمها را به
گونهاي اساسي بنيانمينهند؛ كه با سير موفقيتآميز دورههاي تكثيرشدن درون سلولي
تقويتشدهاند، و در نهايت از هر كروموزوم، به تعداد زيادي تكثيرميشود. به همين
دليل آنها در روشنشدن روند سازوكار و ساختار خوب كروموزوم نقش بسيار مهمي دارند.
(بويژه در توليد مثل مگسهاي دوبال)» (نقل از مقالة پوليتن كروموزومها)
2. اهميت و جايگاه كروموزومهاي درشت در دانش ژنتيك
امروز
از مقالة ‹پوليتن كروموزوم› كه
تاريخچة پژوهشهاي صورتگرفته برروي ‹كروموزومهاي درشت› همراه با حدود هشتاد
مقالة رفرانس است مشخصگرديد نظر به اينكه روند تكثير كروموزومهاي درشت، همانند
ديگر كروموزومها نيست، پژوهشهاي ژنتيكي پيرامون ‹كروموزومهاي درشت›، بيشتر با
عنوان ‹پوليتن كروموزم› كه نشان دهندة روش تكثيري آنهاست، صورتميگيرد؛ در نتيجه
نگارنده دريافت درصورتيكه polytene chromosome را در اينترنت جستوجو كنيم، به ويژگيهاي ‹جاينت كروموزومها› و
پژوهشهاي صورتگرفته پيرامون آنها بهتر و بيشتر آگاهي مييابيم. اين كار صورتگرفت
و ديدهشد كه چه بسيار پژوهشهايي كه پيرامون آنها صورتگرفته و ميگيرد و
متأسفانه ژنتيكدانان كشورمان نسبت به آنها چندان توجهي ندارند.
در پايگاه
اينترنتي بي. بي. سي. نيز نتايج پژوهشهايي كه به تازگي بر روي كروموزومهاي درشت
صورت گرفته، يافتم كه بيشتر به موارد بيماريزا پرداختهاست. اين مقاله گذشته از
اينكه نقش و اهميت اين نوع كروموزومها را بهتر مينماياند، از نظر شناخت و
درنتيجه درمان بيماريهاي انسان، دستاوردهاي بسيارمهمي را نيز به همراه دارد.
موارد مهم را با زيرخط مشخصكردهام
و موارد مهمتر بويژه از نظر شناخت بيماريها در يكي از اين نوع كروموزمها (شمارة
5) را با زیرخط و نيز سياهكردن، نشاندادهام:
Human
genome hits halfway mark
Human chromosomes: Cracking
the human code has been a bit like painting a picture
Four years after publishing a
draft of the human genetic sequence, researchers have hit the halfway mark in
producing the "gold standard" version.
They have just published a
detailed run-down of a 12th chromosome - known as chromosome five - which means
there are just 12 left to complete.
Chromosome five is the largest
so far, with 923 recorded genes, of which 66 are involved in human disease.
The chromosome, which was
sequenced by US scientists, is detailed in Nature.
It
is the second of three chromosomes that the Department of Energy Joint Genome
Institute (JGI) has finalised in collaboration with colleagues at the Stanford
Human Genome Center (SHGC)
Code breakers
Cracking the human code has
been a bit like painting a picture. First comes a rough sketch followed by a
slightly fuller version before, finally, the minute detail is added.
When the draft version of the
human genome was unveiled in June 2000, 97% of the "book of life"
had been read. Then, last year, scientists announced the decoding was almost
100% complete.
Now, several institutions
around the world have divided up the 24 human
chromosomes
- the cellular structures into which DNA is wound - and are going through them
with a fine-tooth comb for a final time, to fill gaps and correct errors.
This extremely accurate
sequence will be a powerful tool for scientists trying to understand human
disease
Spencer Abraham, Secretary of
Energy
They are, as it were, dotting
the I's and crossing the T's and giving the whole sequence a thorough
spell-check.
"It is about getting everything
in the right order," commented Dr Tim Hubbard, of the Human Genetics group
at the Sanger Institute in Cambridge, UK.
"In the draft
version there were 100,000 gaps in the whole genome. It was a small percentage
of the sequence, but it meant you were uncertain about the order of the pieces.
"It is important for doing
experiments to have the complete sequence - to have no gaps at all."
Giant chromosome
According to researchers at
the JGI and SHGC, the landmark chromosome five is a genetic behemoth, containing
key disease genes and a wealth of information about how humans evolved.
"This extremely
accurate sequence will be a powerful tool for scientists trying to understand
human disease," said US Secretary of Energy, Spencer Abraham.
DNA IN HUMAN CELLS
The double-stranded DNA molecule is held
together by chemical components called bases Adenine (A) bonds with thymine (T); cytosine(C)
bonds with guanine (G)
These letters form the "code
of life". There are estimated to be about 2.9 billion base-pairs in
the human genome wound into 24 distinct bundles, or chromosomes
Written in the DNA are about
30,000 genes, which human cells use as starting templates to make proteins.
These sophisticated molecules build and maintain our bodies
The giant chromosome is made
up of 180.9 million letters - A's,
T's, G's and C's that make up the genetic code.
Of the 923 genes that sit on
chromosome five, 66 are known to be link to disease when they go wrong. Another
14 diseases seem to be connected to chromosome five genes, but they have not
been linked to specific genes yet.
Having
a detailed picture of chromosome five will be an immense help to researchers
investigating these illnesses.
"It is very useful
to have a base sequence which you can then compare individuals to," Dr
Hubbard told BBC News Online.
"Then you can look
for key differences between people that do have the disease and people that
don't have the disease."
Another feature of chromosome
five will pique the interest of scientists studying the difference between
humans and chimpanzees.
Despite great similarities
between the genomes of the two species, there are some key structural
variations.
In particular, one large
section of chromosome five is flipped backwards in humans compared with chimps.
Such an inversion makes it
impossible for the two chromosomes to pair up during reproduction, which could
have driven a wedge between the evolving ancestral populations.
'Junk' DNA
It is not just the genes in
chromosome five that the scientists are interested in. Volumes of genetic
material lie in between the
genes, which for a long time were dismissed as "junk" by researchers.
But on closer inspection, it
seems this judgement was premature. The fact that sequences of junk were
conserved for hundreds of generations suggests they have a function worth
holding on to.
"Important genetic
motifs gleaned from vast stretches of non-coding sequence have been found on
chromosome five," said Eddy Rubin, JGI's director.
"Comparative studies conducted
by our scientists of the vast gene desert... have shown these regions,
conserved across many mammals, actually have a powerful regulatory influence."
Over the next few months, the
remaining 12 human chromosomes should be completed to a final gold standard of
accuracy.
Dr Hubbard concluded: "Several groups
are working on the remaining chromosomes - tidying them up - and they should
all be complete by the end of the year."
3. چرا به پژوهش
پيرامون كروموزومهاي درشت گرايش يافتم؟
از سالهاي نوجواني، بههنگام
خواندن قرآن، هرگاه به آيههاي 6 سورة زمر و 11 سورة شوري ميرسيدم كه هر دو در
مورد زادوولد مردمان است، و به مراحل جنيني آنان ميپردازد، ذهنم متوجه اين نكته
ميشد كه اين «انعام»، همان انعام سورة «انعام» به معناي ‹شتروگاووگوسفند› نيست؛
بلكه موجودي است كه چهار دستوپا دارد و خداوند با اين نامگذاري ميخواهد ذهن ما
را متوجه و منعطف به موضوعي كند.
دو آية بنيادين:
خلقكم من نفس واحدهثمجعل منها زوجها و انزل لكم منالانعام
ثمانيهازواج يخلقكم في بطون امهاتكمخلقاًمن بعدخلق في ظلماتثلاث ذلكمالله ربكم
لهالملك لاالهالّا هو فانّيتصرفون(زمر:6)
ترجمة واژگاني: آفريد
شما را از جاني يگانه، سپس قرارداد از خود آن، جفتش را. و فروفرستاد براي
شما از چهارپايان، هشت جفت. ميآفريند شما را در شكمهاي مادرانتان آفرينشي
پس از آفرينشي، در تاريكيهاي سهگانه. آن است خداوندي كه پرورندة شماست. از آن
اوست هستي. نيست خدايي جز او. پس به كجا ميرويد؟(دست به دامان كه ميشويد؟)
فاطرالسموات والارض جعل لكم من انفسكم ازواجا و من
الانعام ازواجا يذرؤكم فيه ليس كمثله شيء و هوالسميعالبصير(شوري:
11)
ترجمة واژگاني: شكافندة
كيهان(كه با شكفتن، كيهان را ايجادكرده)، قرارداد براي شما از خودهاتان، جفتهايي؛
و از چهارپايان، جفتهايي؛ بارورميسازد شما را در آن(چهارپايان). نيست
همانند او چيزي؛ و او بسيارشنواي بسيار بيناست.
روزنة اميد
ماهها و سالها ميگذشت تا روزي كه نسخه قديمي دايرهالمعارف
«بريتانيكا» پيش رويم بود؛ توجّهم به چيزي جلبشد؛ و آن تصوير تشريحي كروموزوم با
دو بازوي بلند (Long arms) يا
پاها، و دو بازوي كوتاه (Short arms) يا دستها، و يك بخش مركزي(centromer) بود. درست مانند
‹شتروگاووگوسفند› كه چهاردستوپا دارند؛ بسيار شاد شدم و يقينكردم كه معني
‹انعام› در اين دو آيه ‹كروموزوم› است؛ كه اين معني با ديگرواژهها و معناي كلي
اين آيهها نيز همخواني دارد و مانند ترجمههاي قرآن نيست كه شتروگاووگوسفند يا
دامها هيچجاي منطقي در اين دو آيه و نيز در مراحل جنيني ما ندارند.
4. چرا و چگونه خداوند ما را به شناخت كروموزومهاي درشت
رهنمون شدهاست؟
تا اينجا تنها نيمي از مسأله حلشدهبود؛ زيرا در آيه
6 سوره زمر، اشاره به ‹هشتجفت انعام› شده و حال آنكه انسان ‹بيستوسه جفت
كروموزوم› دارد؛ ولي همين هم يك نكته است؛ زيرا اگر خداوند اشاره به 23 جفت انعام
ميكرد، چه بسا خوانندة امروزين قرآن كريم، خيلي زود به معني اين آيه پيميبرد؛
ولي در آن صورت، قرآن مجيد تنها به يكي از دستاوردهاي دانش امروزين اشارهكرده و
بهرة ديگري نرساندهبود. اما قرآنكريم با اشاره به هشت جفت، نه تنها ما
را به اهميت كروموزومها آگاهيداده و به درون هيأت آنها واردكرده، بلكه خوانندگان
خود را به انديشيدن پيرامون اين هشتجفت فراخوانده و در اصل دستورداده برويد
كندوكاوكنيد تا بدانيد چرا توجه ويژهاي به اين هشتجفت دارم و ويژگيهاي
آنها چيست، تا در زندگيتان بهكاربريد.
يكي از اين
هشت جفت كروموزوم، جفت شمارة 5 است. همان گونه كه در متن انگليس آمد، دانشمندان
اهميت بسيارزياد اين جفتكروموزوم را در دانش ژنتبك ياداورشدند، از جمله:
«بر اساس اظهارنظر پژوهشگران
مؤسسههاي پژوهشهاي ژنتيكي JGIو
SHGC كروموزوم سرنوشتساز شمارة 5 كليد ژنهاي
بيماريزا، و در بردارندة دادههاي ارزشمندي پيرامون چگونگي تكامل انسان است». اسپنسر ابراهام وزير انرژي آمريكا: «اين رخداد بسيار حساس و دقيق،
ابزار توانمندي براي دانشمندان در درك بيماريهاي انسان خواهدبود».
هرگاه
خداوند سبحان، خود را با عزّت و جبروت در ابتداي آيهها و سورهها يادكند، ميخواهد
نكته و امر مهمي را گوشزدكند. بنابراين هنگامي كه «فاطرالسموات والارض» را در اول
آيه و «ليسكمثله شيء و هوالسّميعالبصير» را در آخر آيه ميآورد؛ يعني نه كلمه
از هجده كلمة يك آيه را به وصف خود اختصاص ميدهد، نميخواهد در آن آيه، امر سادهاي
را به يادمان آورد كه هر بچهاي هم آن را ميداند: (خداوند شما و چهارپايان را
جفت جفت آفريد تا به اين تدبير شما را خلق بيشماركند)، كه اين وهن قرآن كريم است،
و بسيار شايسته و بايسته است كه از انجام اين گونه توهينها به ساحت قدسي قرآن
كريم جدّاً بپرهيزيم.
نكتة
ديگري كه ميتواند علت بيان «هشتجفت» باشد، اين است كه اين «هشتجفت» در بين
كروموزومهاي جن و انس مشترك باشد، زيرا در هر دو آيه، قرآن كريم مخاطب خود را
مشخصنكرده، بنابراين مخاطب قرآن، هم انس و هم جن ميتواند باشد؛ كه قرآن براي
آنان به گونهاي برابر، نازل شدهاست.
اگر در هر دو آيه بويژه از اين ديدگاه دقيقشويم،
متوجهميشويم كه:
1. در اين دو آيه خداوند
اشارهاي به ماية اوليه خلقت انس و جن يعني ‹خاك› و ‹حرارت› نكرده و قصد آن را
دارد كه نكتهاي كلي و مشترك را يادآور شود؛ در حالي كه در آيههاي ديگر پيرامون
انس و جن، اشاره به ماية اوليه آفرينش آنان نيز ميكند و بدين وسيله مخاطب را مشخص
ميسازد.
2. سخن از
اين است كه خداوند از جنس خودتان (اي جن و انس) براي شما همسر آفريد؛ و تنها در
هشت جفت از كروموزومهايتان با يكديگر مشترك هستيد. يعني تداخل ژنتيكي شما دو نوع، امكانپذير نيست و برخلاف
آفرينش شماست.
3. شما را در انعام(كروموزوم)
كشت ميدهيم و بارورميسازيم؛ همانگونه كه دانشمندان نطفه را از طريق تكثير و
تقسيم سلولي كروموزومها در درون لوله آزمايش كشتميدهند و بارورميسازند؛ و قرآن
كريم چه واژة نيكو و مناسبي در اين زمينه برگزيدهاست: «ذرء» و چه جمله
نيكوتري: «يذرؤكم فيه».
از سوي
ديگر خداوند هيچگاه ريشة ‹ذرء› را كه معني ‹كشتدادن› و تكثير سلولي براي آفرينش
اولية انسانها و جنها و بازسازي بدن آنها در روز جزاست، براي افزايش جمعيت آنان
بهكارنبردهاست. بلكه براي اين منظور ريشة ‹كثر› را بهكارگرفته، چنانكه ميفرمايد:
يا معشرالجن قداستكثرتم من الانس (انعام:
128)
و اذكروا اذا كنتم قليلاً فكثركم (اعراف:
86)
و يوم حنين اذ اعجبتكم كثرتكم (توبه:
25)
انا اعطيناك الكوثر (كوثر:
1)
بنابراين معنيكردن يكثركم(‹افزايش
ميدهيم شما را› كه به نقل از ترجمهها پس از اين خواهدآمد) به جاي ‹يذرؤكم›
مصداقي از منحرفكردن كلام خداوند از معناي اصلي آن است.
انسان در قرآن
تاكنون كتابهاي زيادي در مورد
«انسان در قرآن» نگاشتهشده؛ ولي تا آنجاكه ديدهشده، هيچگاه نويسندهاي از اين دو
آيه در نوشتة خود يادنكردهاست؛ حتي اگر به ظاهر اين دو آيه توجهكنيم، دستكم
اشارهاي به انسان شدهاست؛ حتي اگر از اين دو آيه يا يكي از آنها در كتاب خود
يادكردهباشند، از اين ديدگاه به آن نپرداختهاند. اين آيهها ما را به پژوهش
در شناخت اصليترين اجزاء شكلگيري زندگان (كروموزوم، ژن، و دي. ان. آ) تشويق، و
به دانش ژنتيك رهنمون ميسازد.
درست است
كه پايهگذار دانش ژنتيك، ‹مندل› كشيش مسيحي است؛ ولي اين دو آيه چيزهايي در
خود نهفتهدارند، كه هنوز دانش ژنتيك به آنها دست نيافته، و بدين ترتيب ما را
راهنماييميكنند كه بويژه، در مورد اين هشت جفت كروموزوم به پژوهش بپردازيم و
بهرهها برگيريم. هرچند اگر دانشمندان مسلمان در اين دو آيه تدبرميكردند، چه
بسا پيش از مندل به دانش ژنتيك دستيافتهبودند.
مراتب آفرينش
خداوند متعال در آغاز سورة نحل
پس از اينكه ميفرمايد امر خداوند فراميرسد، پس در مورد آن شتابمكنيد و
فرشتگان را به وسيلة كارمايهاش براي هر يك از بندگانش كه بخواهد فروميفرستد،
مراتب آفرينش را با ترتيبي ويژه، و بسيار زيبا بيان ميدارد؛ به گونهاي كه
خوانندهاش علاقهمندميشود آن را درككند و از آن لذتببرد:
اول، آفرينش كيهان،
دوم، آفرينش انسان،
سوم، آفرينش چهارپايان در چهار
گروه:
چهارپايان به معناي دام؛
چهارپايان براي سواركاري و
جابجايي اشخاص؛
چهارپايان باربر و باركش؛
چهارپاياني كه آنها را نميشناسيد.
يكي از مصداقهاي چهارپاياني كه نميشناسيد، كروموزمها هستند.
ميبينيم
كه نقش كروموزومها در قرآن پررنگتر ميشود.
چنانكه در آية 61 سورة واقعه نيز ياداورمان شدهاست: و ننشئكم في ما لاتعلمون.
شما را در آنچه كه نميشناسيد نشوونماميدهيم (بارورميسازيم). به نظرميرسد باز
هم ميتوان از آنها در قرآن نشانگرفت.
چهارم، ذكر نعمتهايي همچون آب، گياهان، ميوهها و ديگر نعمتها تا آخر آية 17 اين سوره.
افلايتدبّرونالقرآن؟
الله نزّل احسنالحديث كتباً متشابهاً مثاني تقشعرّ منه
جلودالذين يخشون ربّهم ثمّ تلين جلودهم و قلوبهم الي ذكرالله ذلك هديالله يهدي
به من يشاء(زمر: 23)
ترجمهها و تفسيرها پيرامون اين دو آيه چه ميگويند:
نکته ای که میتوان گفت هیچیک از مفسران قرآن تاکنون به
آن توجه نداشته اند و موجب شده مترجمین قرآن در زبانهای مختلف از جمله زبان
انگلیسی به پیروی از مفسرین به خطا بروند این است که از واژه انعام معنای
"دام" را دریافت کرده اند. و این در حالی است که دام در زبان عربی
"اغنام" معنی میدهد و نه انعام. اغنام جزئی از انعام است همان گونه که
قرآن کریم نیز در آیات سوره نحل که در بالا آمد روی دسته بندی انعام تأکید کرده و یکی از آن دسته ها را با اشاره به
اینکه آنها را نمیشناسید یاداورمان شده تا در فهم دو آیه مورد بحث دقت
بیشتری داشته باشیم که تاکنون نداشته ایم. توجه کنید:
1. قاموس قرآن
در زير نعم در چند جا آوردهاست كه: «شتروگاووگوسفند(انعام ثلاثه) و مفرد
ندارد بلكه همواره بهصورت جمع بهكاربردهميشود».
اين نظر
درست نيست؛ زيرا هرچند ‹انعام› به صورت جمع بهكاربردهشده، ولي همان جمعش نيز
مفرد است؛ اين موضوع را از ضميرهايي كه خداوند در مورد انعام ‹ويژه› و ‹فراگير›
بهكاربرده ميتوان درككرد. تقسيمبندي 33 بار تكرار واژة ‹انعام› در قرآن از نظر
نوع آن به شرح زير است:
گونة فراگير: شتروگاووگوسفندوبز
گونة ويژه: كروموزوم
در هر
آيهاي كه براي انعام فراگير ضميري بهكاربرده، ضمير سوم شخص مفرد مؤنث
است؛ مانند: والانعام خلقها لكم فيها دفء
هر آيهاي
كه منظور آن انعام ويژه بوده، يا ضميري ندارد؛ (البته
اين بدان معنا نيست كه هرجا انعام ضمير ندارد، ويژه است)؛
مانند: ثمانيه ازواج من الانعام و يا اگر دارد سوم شخص مفرد مذكر
است؛ مانند: تنها آيهاي كه اينچنين است: و من الانعام ازواجاً يذرؤكم فيه
(دليلي محكم بر ويژهبودن برخي ‹انعام›ها در قرآن)
در هر
آيهاي كه منظور هر دو گونة ويژه و فراگير بوده، باز هم ضميري بهكارنرفته؛ مانند
فرقان: 49 و شعراء: 133. اينكه چرا اين دو آيه به هردو گونه اطلاقميگردد، بحث
ديگري است.
‹قاموس› در ذيل بهم نيز
آيات زيادي را آورده كه انعام داشتهاند و آنها را از زاويههاي مختلف مورد
بحث قرارداده، ولي به دو آية منظور اين گفتار، هيچ اشارهاي نكردهاست.
2. تفسير مجمعالبيان طبرسي
در مورد هشتجفت انعام، آنها را محل اختلافنظر بين علما دانسته و مطالبي را آورده
كه برخي ترجمهها از آن گرفتهشده و در اصل چيزي براي گفتن به خواننده ندارد؛ و به
نحوي از كنار آن گذشتهاست.
3. تفسير الميزان علامة
طباطبائي
جلد 34 ص 59 ترجمة محمدباقر موسوي
همداني: «كلمة: (انعام) بمعناي شتر و گاو و گوسفند و بز است و اگر آنها را
هشت جفت خوانده، به اعتبار روبرهم نروماده آنهاست».
جلد 35 ص 41 : «و معناي جمله: (جعل
لكم من انفسكم ازواجاً) اين شد كه او شما را نروماده آفريد، تا با ازدواج
آندو، مسئله توالد و تناسل و زيادشدن افراد صورت گيرد، و معناي جملة: (و من
الانعام ازواجاً) اين شد كه چهارپايان را هم نروماده آفريد، (يذرؤكم فيه)
يعني در اين قراردادن، شما را زيادكند، و خطاب در جملة (يذرؤكم) هم
بانسان است، و هم بحيوان، و ضمير (كم) كه مخصوص عقلاء است بگفتة زمخشري از
اين جهت بهمه برگردانيد كه جانب انسانها را غلبه داد».
با
دقت در جملهها و نقل قول، اشكالها مشخص ميگردد.
4. ترجمة الهيقمشهاي:
سورة زمر:
و براي شما نوع بشر هشت قسم از چهارپايان ايجادكرد.
سه اشكال اين ترجمه:
‹نوع بشر› را از خود اضافهكرده و
خطاب قرآن نيست.
‹ازواجاً› را به پيروي از طبرسي و
بيشتر مفسرين، ‹قسم› يا ‹صنف› ترجمهكردهاست.
‹انزل› را كه به معني
‹فروفرستاد› است، ‹ايجادكرد› ترجمهكردهاست.
سورة شوري:
چارپايان را جفت (نروماده) آفريد تا به اين (تدبير) ازدواج شما را خلق بيشماركند.
در ترجمة اين آيه، فيه را كاملاً از قلم انداختهاست.
5. بيان معاني مفرداتالكتابالعزيز
چاپ سوريه، ناشر: دارالاديب للنشر والتوزيع:
منالانعام ازواجاً:
اصنافاً ذكوراً و اناثاً. (از چارپايان نوعهايي، نرهايي و مادههايي.)
يذرؤكم فيه:
يكثركم بسبب هذاالتزويج. (بهسبب اين ازدواج، شما را بيشماركند.)
منالانعام:
الابل والبقر و الضأن و المعز. (از شتر و گاو و گوسفند و بز)
اين
حاشيهنويسي بر قرآن، نزديكترين است به ترجمة مرحوم الهي قمشهاي؛ و معلوم ميشود
كه پايهوبنيان ترجمهها و حتي تفسيرها، چه شيعي و چه سني، تكرار سخن مفسرين بزرگ
چندصدسال پيش است؛ و هيچ توجه ندارند كه قرآن مجيد با پيشرفت دانش بشري شكوفا ميشود
و فهميدنيتر ميگردد؛ چنانكه بههنگام اوج شكوفايي دانشها و شناختها در عصر
صاحبالامر(عج)، قرآن كريم نيز به اوج شكوفايي خود خواهدرسيد.
6. بهاءالدين خرمشاهي
نيز در ترجمة خود چنين آوردهاست:
سورة زمر:
‹براي شما هشت قسم از چارپايان آفريد›. كه شبيه است به ترجمة الهيقمشهاي، و
‹انزل› را ‹آفريدن› ترجمهكرده، با اين تفاوت كه ‹نوع بشر› را نيفزودهاست.
سورة شوري:
از چارپايان نيز انواعي قراردادهاست، و شما را در آن آفريدهاست.
در اينجا
نيز مانند الهي قمشهاي و ديگران زوج را ‹نوع، قسم، صنف› ترجمهكرده و ذرء
به معني ‹كشتدادن› را با ‹آفريدن›، كه ترجمة ‹خلق› است جايگزينكردهاست؛ ‹در آن
› را نوشته و مانند ديگران از قلم نينداخته ولي مشخص نيست ‹در آن› به كه و چه برميگردد.
7. ترجمة زيرنويس محمدكاظم معزي:
زمر: و
فرستاد براي شما از دامها هشت جفت.
شوري:
و از دامها جفتهايي؛ ميآفرد شما را در آن.
اين ترجمه
هم مانند ترجمههاي پيشين، انعام را ‹دام›، و ‹فروفرستاد›(ترجمة انزل) را
‹فرستاد› (ترجمة ارسل) و يذرؤكم را ‹ميآفرد› ترجمهكردهاست.
8. ترجمة زيرنويس به خط آقاي
مصباحزاده؛ مترجم آن مشخص نيست:
زمر:
فروفرستاد براي شما از شتروگاووگوسفند هشت جفت.
شوري:
قرارداد براي شما از خودتان جفتها و از شتروگاووگوسفند جفتها. بسيار ميگرداند
شما را در آن.
اين
ترجمه حتي به معناي ظاهري انعام (چهارپا) توجهنكرده، بلكه در هر دو آيه
شتروگاووگوسفند را آورده، و معلوم نيست ‹در آن› به كه و چه برميگردد. تنها امتياز
اين ترجمه آن است كه انزل را درست ترجمهكردهاست.
9. ترجمة محمدمهدي فولادوند:
زمر: و
براي شما از دامها هشت قسم پديدآورد.
شوري:
و از دامها (نيز) نروماده (قرارداد)، بدين وسيله شما را بسيارميگرداند.
5. آيا كروموزومهاي
درشت زندگي را به زمين آوردهاند؟
خداوند در يكي از اين دو آيه واژة
انزل را بهكاربردهاست، در اين مورد ميتوان گفت احتمال بسيارميرود كه
ماية زندگاني جانداران از جمله انسان از فضاي كيهاني وارد زمين شده كه خداوند واژة
فروفرستاد را به كاربرده. اين ديدگاه بر پاية برخي نظريههاي معتبر علمي كه
ميگويند عناصر تشكيلدهندة حيات ممكن است توسط دنبالهدارها به زمين آوردهشدهباشد،
پذيرفتني است؛ تا پژوهشهاي آينده چه دستاوردهايي را براي ما به ارمغان بياورند.
برخي دستاوردهاي علمي
بسيار جالب و خواندني در اين زمينه:
«در
اتمسفر اوليه به جاي اكسيژن و ازت، مخلوطي از هيدوژن، آمونياك، متان، بخار آب و
گاز كربنيك وجودداشته كه مناسب تشكيل مولكول هاي مركب هستند… در حقيقت در نتيجة تأثير پرتوهاي ماوراي بنفش خورشيد و آذرخشهاي
شديد، مواد مذكور در جوّ به تركيبات مركب جديد تغييرشكليافتند و با تغيير شكل
آنها در آتمسفر، به صورت باران (بارانهاي آلي) بر زمين فروافتادند. دليل اصلي
وجود گستردة كربن، هيدوژن و اكسيژن در بافت موجودات زنده هم همين منشأ آلي است. با
فروريختن باران هاي آلي، شامل مولكولهاي پيچيدة اسيد آمينه در اقيانوسها، نخستين
اقيانوسهاي زمين در واقع به نوعي ‹سوپ اوليه› تبديل شدند كه حيات ابتدايي (مشتق از
اسيدهاي آمينه) را در خود جايدادهبودند. فرمهاي مشتق از اين اسيدهاي آمينه بعدها
نيمي از پاية توارث دي. ان. آ. را تشكيل دادند».(1)
«اسيدهاي
آمينه از خود فعاليتهاي نوري نشانميدهند. به اين معني كه وقتي در مقابل نور با
قطب دايرهاي قرارگيرند، گروهي صفحه نور را به سمت چپ و گروهي آن را به سمت راست
ميچرخانند. بر همين اساس اسيدهاي آمينه را ‹راستگرد و چپگرد› ميگويند و اين
خاصيت را ايزومريسم فضائي مينامند».
«نكتة
بسيار جالب اينجاست كه وقتي يك پروتئين طبيعي را به اسيدهاي آمينه تجزيهميكنيم،
تنها اسيدهاي آمينة چپگرد در محيط پيداميشوند؛ يعني در طبيعت تنها اسيدهاي آمينة
چپگرد حضوردارند. اين بههمريختگي تقارن، همواره
از پرسشهاي اساسي بيوشيميدانان بود تا اينكه به تازگي نشرية نيوساينتيست در
گزارشي اعلامكرد گروهي از پژوهشگران فرانسوي به سرپرستي دكتر مايرهانريش به
دليل اصلي اين بههمخوردگي تقارن طبيعت پيبردهاند… گروه پژوهشي دكترمايرهانريش محيطي را شبيهسازيكردند كه بهجاي
محيط مرطوب سطح زمين در سه ميليادرد سال پيش، شبيه ديسك غبار اوليهاي بود كه منشأ
اصلي سيارات و اجرام سامانه خورشيدي بود… نتيجه بسيار شگفتانگيز بود. تنها اسيدهاي آمينة چپگرد تشكيلشدند…»
«بنابراين
بهنظرميرسد كه اسيدهاي آمينه در زماني پيش از شكلگرفتن سطح زمين به وجودآمدهاند.
پروفسور مايرهانريش براي تأييد نظرية خود به دو مورد از كشف
اسيدهاي آمينة روي شهابسنگهاي يخي كه در زمان غبار اولية پيشستارهاي شكلگرفتهبودند،
اشارهميكند كه همگي چپگرد هستند. وي قصددارد براي تأييد نظرية خود از آزمايشهايي
كه توسط سينكروترون انجام ميشود، كمك بگيرد؛ اما تأييد نهايي اين نظريه كه مولكولهاي
اصلي حيات از فضا بر روي كرة زمين فرودآمدهاند، موكول به زماني خواهد شد كه
قراراست روزتا (فضاپيماي بدون سرنشين آژانس فضائي اروپا) به روي سنگ آسماني
4VP فرودآيد و مواد آن را
آناليزكند».
«اين
مأموريت كه براي سال 2014 ترتيب دادهشدهاست، ميتواند براي هميشه به اين پرسش
پاسخدهد كه آيا حيات در مقياس مولكولي بر روي زمين به وجودآمدهاست يا در فضا شكلگرفته
و توسط اجرام آسماني به روي زمين كه محيط مناسبي براي رشد و تكثير و تكامل آن
بوده، منتقل شدهاست».(2)
پژوهشي ديگر در اين زمينه:
«بدن به رغم تقارنهاي بسيارش به
طرز نامحسوسي نا متقارن است … پژوهشگران آزمايشگاه نوبوتاكا هيروكاوا زيستشناس سلولي دانشگاه توكيو،
كشفكردهاند كه نوسانات چرخشهاي سريع مژكها يا تارهاي ميكروسكوپي انتهاي پشت
جنين هشت روزة جانداران، عامل ايجاد اين عدم تقارن هستند. جنينها مايعات سرشار
از پروتئيني توليدميكنندكه پر از علائم و نشانههاي شيميايي هستند. همانگونه
كه مژكها درجهت حركت عقربههاي ساعت ميچرخند، اين مايعات را بهگردشدرميآورند.
سلولهاي بسياري اين علائم را دريافت، و مطابق آنها عمل ميكنند؛ اما عجيب
آنكه چرخش مژكها گردابي پيچ در پيچ از مايعات را ايجادنميكند؛ و در عوض يك
جريان خطي متمايل به چپ را به وجودميآورد».
«اين پژوهشگران دريافتند كه جريان
روبه چپ مايعات به اين خاطر است كه مژكها از يك غشاي گنبديشكل جوانهميزنند و
ازاينرو محور چرخش آنها به طرف انتهاي پشتي جنين متمايل ميشود. هر مژك در چرخش
رو به عقربههاي ساعت خود در مرحلة راست به چپ، عمود بر غشاء قرارميگيرد و مايعات
را آزادانه به طرف سطح جلويي جنين فشارميدهد. در مرحلة ‹بازگشت› كه از يك محل كمفشار
شروعميشود، فشار كمتري بر مايع وارد ميشود و بدين ترتيب پروتئينها
به طور يكنواخت توزيع نميشوند. علائم شيميايي نيز متفاوت بوده و عدم تقارن به
وجودميآيد».(3)
البته
ممكن است علت اصلي اين ناتقارني پروتئيني، ناشي از تجزية پروتئينها به اسيدهاي
آمينة چپگرد باشد كه مقالة دوم به آن پرداخته ولي گروه پژوهشي ژاپني هنوز به اين
كشف نايلنشدهاست.
نكتهاي
كه لازم است به آن بپردازيم اين است كه خداوند همه چيز را جفت آفريده: ‹و من
كل شيء خلقناالزّوجين›. آيههاي ديگري نيز در اين زمينه هست؛ و در اصل
هماهنگي و تقارن را در هر جزء از هستي ايجادكرده؛ ولي چرا ‹حيات› را از بيتقارني
بهوجودآوردهاست؟
تنها
پاسخ و يا دستكم يكي از پاسخهاي محكم، اين است كه «حيات نيز متقارن و هماهنگ است؛
و سوي ديگر حيات خود خداوند است كه هميشه حي و زنده است» او در بسياري آيهها از
دست راست خود سخن ميگويد و بدين ترتيب به ما ميگويد كه وزنة راست زندگي و حيات
منم و باقي رندگان را چپگرد قراردادهام. چون او تنها زندهاي بوده كه بوده و
عدم و نيستي را دوستنداشته، ظهور هستي را از خود آغازكرده و ماية زندگي را از
هستي خود در هستي پديدآمده جاري ساخته تا كل هستي هماهنگ و متقارن شود.
دو آيه
ديگر نيز وجوددارد كه متاسفانه کسی از اين ديدگاه به آنها نمينگرد:
و انزلنا منالسّماء ماء بقدر
فأسكنّاه فيالارض (مؤمنون: 18)
و ما انزلالله منالسّماء من ماء
فاحيا بهالارض بعد موتها و بثّ فيها من كلّ دابه (بقره:
164)
در
اين دو آيه، نيز خداوند هم فعل ماضي بهكاربرده، و هم روشنگريكرده تا اشتباه
نكنيم، ولي باز هم ما ظاهر آيه را ميبينيم و توجهي به باطن آيه نداريم. اما
روشنگري چيست؟
پس از
اينكه ميفرمايد آبي از آسمان فروفرستاد و آن را در زمين ساكنكرد، كاربرد آب را
نيز ميگويد: پس زندهكرد به وسيلة آن زمين را پس از مرگش. ذهنها معمولاً متوجه
آن ميشود كه اين مرگ زمين مرگي است كه ناشي از خشكشدنش در كمباراني است.
درصورتي كه منظور او اگر چنين بود ديگر پس از اين جمله نميآمد كه «پراكندهساخت
در آن از هر جنبندهاي». مگر خداوند هر بار كه باران ميفرستد، جانداران را نيز
دوباره جان ميبخشد و در زمين ميپراكند؟
مرگ
اولية زمين نيز همان است كه دانشمندان در روندي كه براي شكلگيري، زندگي و مرگ
ستارگان و سيارهها يافتهاند، سيارهاي را كه از تبوتاب افتاده و سرد شده، به
مانند قرآن كريم، مرده ميانگارند.
بنابراين،
دستكم اين دو آيه با اين ويژگيها مربوط به زماني است كه خداوند زندگي را به زمين
بخشيده؛ و نه مربوط به بارندگيهاي فصلي است؛ بويژه آنكه تنها در اين دو آيه، فعل
ماضي را بهكاربرده و حتي پيش و پس از آية دوم، فعل مضارع را بهكارگرفته؛ و مشخص
است كه از اين گونه بهكارگيري فعلها منظوري داشته است. واژة انزل در
دو آية بالا و در انزل لكم منالانعام ثمانيه ازواج، نشان از اين دارد كه
در آغاز، ماية اولية زندگاني ما مردمان، در زمين وجودنداشتهاست.
خداوند
در آيههايي ديگر ميفرمايد هوالذي ذرأكم فيالارض(مؤمنون:79،
ملك:24) او كسي است كه در
زمين شما را بارورساخت؛ چنانكه فرمود يذرؤكم فيه، شما را در انعام
بارورميسازد. انشأكم منالارض (هود:61، نجم:32)،
شما را از زمين نشو و نما داد، چنانكه فرمود ننشئكم في ما لاتعلمون(واقعه:61)
نشو و نما ميدهيم شما را در آنچه از آن آگاهي نداريد. (يعني كروموزومها
كه به چشمتان نميآيد) در آيهاي ديگر: انبتكم منالارض نباتاً(نوح:17)،
شما را از زمين رويانيد، رويانيدني.
اين آيهها
هيچكدام نميگويند مايهاي كه موجبشد شما آفريده شويد از زمين بودهاست. با
توجه به اين آيهها، ماية اولية زندگي از آب و هشت جفت انعام (كروموزوم)ي
است كه بر زمين فروفرستادهشده، و زمين جاي مناسبي براي پرورش و باروري اين
كروموزومها بودهاست كه با زيادشدن آنها نسل جانداران، و در پايان نسل انسان در
زمين روبهفزونينهاده و اين روند در آنها نهادينهشدهاست: يذرؤكم فيه.
با توجه
به پژوهشهايي علمي كه تاكنون انجامگرفته، و با درنظرگرفتن بهكارگيري واژة انزل
توسط خداوند و نيز با عنايت به واژهگزيني دقيق قرآن كريم، به اين باور ميرسيم كه
نتيجة پاياني پژوهشهاي اين گروههاي پژوهشي تنها تأييدي خواهدبود بر راهنماييهاي
قرآنكريم، و همانند ديگر موارد، راهنماييهاي اين كتاب عظيم، دانشمندان را از
پژوهشهاي طولاني بينيازميسازد، به آن شرط كه به اين كتاب و راهنماييهاي دقيقش
ايمان داشتهباشند. چنانكه فرمود: و عليالله قصدالسبيل
و منها جائر ولو شاء لهديكم اجمعين(نحل: 9)
6. پژوهش بيشتر پيرامون كروموزومهاي
درشت موجب میگردد که بدانیم آيا كروموزومهاي درشت انسانهاي پيشين را به انسان
امروزي تبديلكردهاند؟
و در صورت مثبت بودن نتیجه پژوهش
مكتب تكاملي داروين در زمینه انسانشناسی از بنیان فروخواهد ریخت.
بخش
دوم:
آذانالانعام
به مصداق آيههايي(شش آیه) همچون و
لقد ضربنا للناس في هذاالقرآن من كل مثل همهچيز در قرآن يافتميشود، و ما
بايد چشم بصيرت قرآني داشتهباشيم تا موارد مورد نظرمان را در آن بيابيم. اولين چيزي كه اين چشم بصيرت را به ما ميدهد،
آن است كه پيش از هرچيز باورداشتهباشيم همهچيز در قرآن يافتميشود، تا آيات
قرآن نيز خود را به ما بنمايانند. در اين راستا، ‹انعام› ديگري نيز خود را نمايان
ساخت؛ و باتوجه به اينكه يك واژه نيز بر انعام اضافهشده: آذانالانعام،
بهنظرميرسد منظور خداوند از اين واژه آميخته، همان ‹ژنها› باشند. اما چگونه و
آيه كدام است؟
آيهاي كليدي
آية 119 سورة نساء دستكم، دو نوع
كاربرد دارد كه تاكنون كاربرد اصلي آن بهحسابنيامده تا كسي در آن انديشهكند.
براي دانستن آن، بايد تدبر را از آية 116 شروعكنيم، كه آغاز سخن، شركورزيدن به
خداوند است:
و من يشرك بالله فقد ضلّ ضلالاً
بعيداً(116) ان يدعون من دونه الاّ اناثاً و ان يدعون الاّ شيطاناً مريداً(117)
لعنهالله و قال لاتّخذنّ من عبادك نصيباً مفروظاً(118) ولاضلّنّهم ولامنّينّهم
ولامرنّهم فليبتّكنّ اذانالانعام ولامرنّهم فليغيّرنّ خلقالله…(119)
ترجمة واژگاني: و آنكس
كه به خداوند شركبورزد، پس بهدرستي كه در گمراهي بسياردوري گمشدهاست.(116)
آنان نميخوانند غيرخدا را مگر چيزهاي بيجاني را(نه مانند خداوند كه زنده و
پايدار است). و نميخوانند مگر شيطاني سركش را. (117)
لعنكرد خداوند او(شيطان) را؛ و او گفت حتماً ميگيرم از بندگانت بهرة بيكموكاستي
را. (118) و حتماً آنان را گمراهميكنم و
حتماً وعدههاي دروغين به آنان ميدهم؛ و حتماً به آنان دستورميدهم؛ پس بايد گوشهاي
چهارپايان را ببرند؛ و حتماً به آنان دستورميدهم؛ پس بايد تغييردهند آفرينش خدا
را… (119)
××××××××××
چه آيات
پرصلابتي!! ‹ل›هاي آمده بر سر بسياري از واژههاي كليدي آية 119، همه معناي تأكيد
و بايد را ميرسانند. يكي از ويژگيهاي قرآن كريم، اين است كه به تناسب هرموضوعي
با واژهگزيني مناسب، بسياري چيزها را به ما ميفهماند. از اين آيهها نيز متوجهميشويم
كه خداوند چه واژهايي را چگونه بهكارگرفته، تا ما به نكتة مهم پشت آيه دستيابيم.
بنابراين، واژهشناسي ما از قرآن كريم، كمك فراواني به فهم آيات آن ميكند.
تفسيرها چهميگويند؟
در تفسيرها به اين موضوع پرداختهشده كه يك سنت دوران
جاهلي اين بودهاست كه گوش برخي حيوانات را ميبريدند تا علامتي باشد بر اينكه،
اين حيوان نصيب بتها و وقف آنها ميشود. تا اينجاي قضيه ميتواند درست باشد؛ ولي
اين، چيز مهمي نيست كه خداوند براي آن آيه نازلكند؛ زيرا مشركان صدر اسلام و
پيش از آن، كارهاي بسيارزيادي براي بتها انجامميدادند كه قرآن به آنها
نپرداختهاست. پس نتيجهميگيريم كه اين ظاهر آيه است؛ و هرچند ميتواند
درست باشد، ولي اصل موضوع و باطن آيه بايد به قرار ديگري باشد؛ بويژه هرگاه
قرآنكريم يك موضوع تاريخي را گوشزدميكند، نبايد منظورش را تمامشده تلقيكنيم،
بلكه هدف و هدفهاي ديگري نيز در نظردارد؛ كه بايد آنها را نيز دريابيم، و اگر
چنين نباشد، قرآنكريم كارايي همهزماني خود را ازدستخواهدداد.
از سوي
ديگر دنبالة آيه كه مهمترين بخش آيه هم هست چهميشود؟: «پس بايد تغييردهند
آفرينش خدا را». مترجمين كه معمولاً آن روي ديگر آيات را كمتر ميبينند، بهجاي
تدبر در آيه و مفهومكردن آن، صورت مسأله
را تغييرميدهند. در اينجا نيز مينويسند منظور از ‹خلق› يا آفرينش، ‹كتاب خدا و
احكام الهي› است.
نگارنده نميداند چگونه ‹احكام و
كتاب› خداوند با ‹آفرينش› خداوند يكي است؛ مگر اينكه منظور نظر آنان ‹كتاب تكويني›
خداوند و يا ‹سنن الهي› باشد كه همة اركان عالم براساس آنهاست، و در اين صورت باز
هم همان قانونها و اصول موضوعة ‹آفرينش› است.
المنجد چه ميگويد؟
در اينجا به نوع واژگاني كه خداوند به كارگرفته دقت
بيشتري ميكنيم و به المنجد بازميگرديم:
‹فليبتّكنّ›، معناي ‹فليقطّعنّ›
را ميدهد ولي چرا خداوند اين واژة آشنا را بهكارنبرده و گونة سختتر و سنگينتر
آن را بهكارگرفتهاست؟
بتكه = قطعه(بريد آن را)
البتكه = القطعه او الطّائفه منالشيءالمنبتك(يك
قطعه يا يك گروه از چيزي جداشده.)
راز اين واژهگزيني قرآني در نكتهاي
است كه در المنجد آمده (با زيرخط مشخصشد)؛ يعني خداوند با اين واژه به ما فهمانده
كه تنها بريدن گوش چهارپايان و معناي ظاهري آيه منظور نظر ما نيست، بلكه چيزي است
كه گروهي و بخشي و قطاعي آن را در نظرداريم.
مهمتر آنكه پس از ريشة ‹بتك› در المنجد، ريشة
‹بتل› آمدهاست، كه آنهم باز به معناي ‹قطعكردن و بريدن› است، ولي با اين تفاوت
كه بيشتر با معنايي سازگار است كه مفسرين براي تفسير آيه بهكارميبرند: ‹عربهاي
دوران جاهليت گوش چهارپايان را بريده و آنها را وقف بت ميكردهاند›؛ بدينگونه:
بتلالشيء = قطعه و ابانه عن غيره(بريد آن را و
بازداشت آن را از غير آن)
بتول = منانقطع عنالزّواج(كسي كه از ازدواج بريده،
و خود را همانند رهبانان وقف خداكرده.)
تدبر(پشتبيني) آيه
به واژههايي كه ابليس(پيش از دستور بر بريدن گوش
چهارپايان) آنها را بهكاربرده، توجهشود:
ـ ‹لاضلّنّهم›(حتماً آنان را گمراهميكنم) و
‹لامنّينّهم›(حتماً وعدههاي دورودراز به آنان ميدهم)
ـ اين دو واژه كه دو موضوع مهم براي ‹تحريف هدف
آفرينش› را دربردارند، چه ربطي به بريدن گوش حيوانات پيداميكند؟
ـ چگونه ابليس كه ميخواهد چنان نتيجهاي بگيرد، به
چنين وسيلهاي متوسلميشود؟
از سوي ديگر:
ـ ميان ‹بريدن گوش چهارپايان›، و ‹تغيير آفرينش يا
احكام الهي› چه رابطهاي ميتواند وجودداشتهباشد؟
ـ سياق آيه بهگونهاياست كه سه بخش آيه به هم
پيوسته و وابستهاست؛ و يك مفهوم را ميرسانند. بخش دوم نتيجة بخش اول، و بخش سوم
نتيجة بخش دوم است.
ـ چگونه بريدن گوش چهارپايان منجر به تغيير آفرينش
خداوند ميشود، و درنتيجه اقدامكنندگان به چنين كاري گمراهميشوند؟
ممكن است، پرسيدهشود چرا تا اين
اندازه بايد روي معناي اين آيه حساسباشيم. در پاسخ بايد گفت، در آغاز ميخواهيم
بدانيم خداوند چه آيات و نشانهها و اشارههايي براي ما فرستادهاست، تا پس از آن،
در پي آن باشيم كه بدانيم منظور از فروفرستادن آنها براي ما چهبودهاست. بنابراين
تا ندانيم منظور خداوند چيست، چگونه ميتوانيم دربارة چيزي كه هنوز نميدانيم چيست
سخنبگوييم و به تدبر در آيه بپردازيم و آن را درككنيم؟
در راستاي تدبر در اين آيات، اين
پرسش پيشميآيد كه چهكارهايي دخالت در كار خدا و دستكاري و ايجاد دگرگوني در
آفرينش او و رفتن راه شيطان است؟ پس از اين سؤال، بحثهايي پيشخواهدآمد و موجبميگردد
از سوي اهل دين و اهل دانش بررسيها و اظهارنظرهايي صورتگيرد و براي حل مسائل
گوناگون ناشي از اين گفتوگوها، همكاري و همياري ميان آنان بيشتر شود.
پس از سپريشدن
اين روند، كمترين بهرهاي كه اين آيهها به ما رساندهاند، اين
خواهدبود كه هردانشي كه به اين گونه تغييرها بپردازد، بايد از ديدگاه دين
روشمندشده، و از بروز آشفتگي در آن دانش بسيارمهم و سرنوشتساز، كه آثار خود را
بر تن و روان انسانها باقيميگذارد، پيشگيرينمايد. زيرا اخلاق بايد نگاهبان و
نگاهدار دانش باشد، كه اگر اينچنين نباشد و اخلاق علمي رعايت نشود، همواره فاجعه
در كمين خواهدبود.
دو فرمان پياپي
نكتة مهم و بسيارظريفي كه در آيه
نهفته، اين است كه ابليس دو بار دستورميدهد و در هر دستور نكتهاي را ياداورميشود؛
يعني دستور اول با دستور دوم تفاوت دارد و در اصل يك دستور دو مرحلهاي صادركردهاست:
به آنان دستور اكيد ميدهم؛ پس بايد ‹گوشهاي چهارپايان› را ببرند؛ و به آنان
دستور اكيد ميدهم؛ پس بايد ‹تغييردهند آفرينش خدا را›. يعني ابتدا فرمان
ميدهد تا گوشهاي چهارپايان را ببرند و زمينه براي فرمان دوم مهيا شود، تا آفرينش
خدا را دگرگونه نمايند.
از اين گونه سخن گفتن چند نتيجه
گرفتهميشود:
ـ مرحلة اول مي تواند بد نباشد؛
ولي زمينهاي است تا به دگرگوني در آفرينش خدا منجرشود. بنابراين مرحلة اول مرحلة
حساسي براي دانشمندان است؛ و بايد مراقبباشند تا كارهاي آنان در مرحلة اول، منجر
به تحقق مرحلة دوم نشود.
ـ نكتة اساسي، در مرحلة دوم است
كه تغيير آفرينش خداست، و اشكال كار نيز در همينجاست.
ـ اگر تغييري در آفرينش خداوند
صورتگيرد، حتماً عملي شيطاني است. ولي مسأله ايناست كه:
ـ درچهحالتي ميتوان قاطعانه حكم
صادر كرد كه تغييري در آفرينش خداوند صورتگرفتهاست؟
ـ آنچه مسلماست، اگر تغييري
موجب هنجاري پايدار و خلاف قوانين و سنتهاي الهي در موجودات شود، تغيير آفرينش
خداوند و كاري شيطاني است؛ و هرگاه موردي، موقتي و همسو با اخلاق انساني
باشد، نميتوان آن را دخالت در آفرينش خواند.
براي
نمونه، هرگاه براي مداواي يك انسان ژن مولد بيماري او را درمانكنيم، اشكالي نبايد
داشتهباشد؛ ولي هرگاه كاري كنيم كه تمام فرزندان نسل آن شخص ديگرگونهشوند كه
خداوند چنين نخواستهاست، اين ‹تغيير آفرينش خداوند› است.
رابطة ميان لالة گوش و ژن
فضربنا علي آذانهم فيالكهف سنين
عدداً(كهف: 11)
دكتر محمدمهدي اصفهاني استاد دانشگاه علوم پزشكي
دانشگاه تهران: «يعني ساليان درازي به گوش اينها زديم و اينها را خوابكرديم. بعضيها
گفتهاند اين يك تعبير ادبي است؛ ولي ما را راضي نكرد؛ چرا كه قرآن اصراردارد
بگويد به گوششانزديم؛ نه به سرشان و يا به گردنشان؛ بايد بين گوش و خواب ارتباطي
باشد. چينيها ‹گوش› را مانند ‹جنين› ميبينند كه داراي سر و بدن است؛ لذا در گوش
نقاطي را نامگذاريكردهاند؛ نقطهاي در گودي گوش است، به نام نقطة ريه يا lung 1 در
اين قسمت سوزن ميگذارند و يك بيحسيهاي مختصري ايجادميكنند. در دانشكدةتوانبخشي
دانشجويي در پاياننامهاش با عنوان ‹الكوتراپي› نشانداد كه با تحريك نقاطي از
پشت گوش، ميتوان خواب ايجادكرد. وقتي به پشت گوش دستبزنيم، ‹بتاآندروفين›
ترشحميشود. من در كنگرة بينالمللي تاريخ پزشكي، مقالهاي داشتم و اين موضوع را
با عنوان ‹آرامگر كهف› ارائه دادم.(4)
روش انجام كلونسازي
«… تخمدانها را از كشتارگاه تهيهميكنيم
و با ‹فرايند بلوغ آزمايشگاهي تخمك›، طي 24 ساعت تخمك را به بلوع رسانده و هستة آن
را جداميكنيم … سلولهاي
فيبروبلاست گوش حيوان را كه رشد خوبي
داشته و از قابليت رشد در همة محيطها برخوردار هستند، جداكرده و طي عملياتي فعاليتهاي زيستي اين سلول را كه حدوداً دو ماه
طول ميكشد، با فعاليت زيستي تخمك هماهنگ ميكنيم. در اين زمان هستة اين سلول
فيبروبلاست را جداكرده و طي دو ساعت اول پس از ‹تخليه سازي هستة تخمك› به آن
انتقال ميدهيم سپس طي فرايند فعالسازي كه ما انجام ميدهيم تقسيمات سلولي شروع
شده و جنين تشكيل ميشود».(5)
يك برنامة تلويزوني نيز اين نظر را تأييدكرد:
در شهريورماه 84،
سهشنبه شبها ساعت بيستودو از شبكة يك تلويزيون، برنامهاي پخش ميشد بهنام
‹قل سوّم›. در بخش اول اين مجموعه(15/6/84) دوبار از ‹لالة گوش› سخن به ميان آمد،
كه در مرتبة دوّم، دكتر ژنتيكدان به زنداني گفت: ‹ميخواهيم از لالة گوشت نمونهبرداري
كنيم›.
نتيجهگيري:
ـ چينيها گوش را سمبل جنين ميدانند.
ـ دانستيم كه ژن بيشترين تأثير را در ساختار، شكلگيري
و انتقال ويژگيهاي وراثتي جنين داراست، بهگونهاي كه در ‹روش انجام كلونسازي›
نيز آمد.
ـ همان گونه كه يك دانشجو پاياننامة خود را به رابطة
ميان لالة گوش و خواب اختصاص دادهاست، دانشمندان نيز چند سالي است كه ژن ‹ساعت
خواب› را نيز شناسايي كرده و گفتهاند، ويژگي اين ژن آن است كه هرگاه كسي بخواهد
در ساعتي معين از خواب بيدارشود، همين ژن است كه او را برميخيزاند؛ همانگونه كه
از روزگاران كهن كشاورزان همواره سر ساعت مقرر بيدارميشدند، بدون اينكه از ساعت
بهرهگيريكنند.
ـ يك ضربالمثل ايراني(و شايد هم جهاني) ميگويد، اگر
ميخواهي از خواب بيدارشوي به بالشت بسپار؛ و ميدانيم بالش جايي است كه لالة گوش
مستقيماً روي آن قرارميگيرد.
با توجه به همة موارد بالا متوجه
ميشويم كه ‹لالة گوش› و ‹ژن› چه رابطة تنگاتنگي با يكديگر دارند.
تغيير چگونه ممكنميگردد؟
امروزه همة ما ميشنويم كه دانشمندان ژنتيك، هرروزه
با دستيابي به شيوههايي تازه و گوناگون؛ در ژنهاي گياهان، جانوران، و انسانها،
تغيير ايجادميكنند، و گاهي هم مردم عادي ميگويند «اينها به كار خدا هم
كاردارند؛ و توي دستگاه آفرينش خدا هم دستكاري ميكنند». اين سخنان پيش از اين
بيشتر شنيدهميشد؛ ولي چندسالي است با توجه به اينكه دانش ژنتيك پيشرفتكرده و در
زمينة پزشكي، كشاورزي وگياهشناسي بهرهها و سودهايي، دستكم در ظاهر داشتهاست،
كمتر اين سخنان را ميشنويم.
بنابراين، ‹بريدن گوش انعام› با
توجه به اينكه ‹انعام› همان ‹كروموزوم› است، بيشتر مفهوم تغيير و دستكاري در
ساختار كروموزوم را ميرساند؛ و اگر از دانشمندي ژنتيكدان بپرسيم شما براي
تغييرهاي ژنتيكي (براي اصلاحنژاد يا درمان بيماريها) چهكاري روي كروموزومها
انجامميدهيد، (در انتهاي گفتار نمونة آن خواهدآمد) پاسخخواهندداد «چيزي شبيه به
عملجراحي. يعني يك يا چند ژن را از بدنة يك كروموزوم جدا، و يا آنها را درمان ميكنيم».
كه اين موضوع با ‹بريدن لالة گوش› همخواني بسياري دارد.
لالة گوش يك چهارپا، چون كوچكترين
بخش از بدن اوست، و تابدار است، و بريدن آن ضرري به ديگر دستگاههاي
بدن او نميرساند؛ بيشترين شباهت را به ژن دارد. اگر تصويري از ژن را ديدهباشيد،
متوجهميشويد كه شكل يك ژن كاملاً شبيه به لالة گوش است؛ زيرا هم تابدار است،
و هم كوچكترين جزء يك كروموزوم است؛ و براي تغيير ژنتيكي، بايستي عملجراحي
(بريدن) ويژهاي روي ژنها انجامشود تا آنها را اصلاح و يا جداكنند.
با اين توصيف، پيشنهادميشود
هرگاه ‹فرهنگستانزبانوادب فارسي› خواست براي ‹ژن› واژهاي بسازد شايستهاست از
فرهنگ قرآن بهرهبرده، و واژة ‹لاله› را جايگزينكند.
آگاهيهاي علمي:
ـ بدن انسان حدود يكصدهزارميليارد
سلول دارد.
ـ درون هر سلول يك هسته وجوددارد.(جدا از سلولهاي
قرمز خون)
ـ هرهسته داراي 23 جفت كروموزوم است.
ـ از هر جفت كروموزوم، يكي از آن
پدر، و ديگري از آن مادر است.
ـ هر كروموزوم از نوارهاي نردبانيشكل تابدار و
فشردهاي پرشدهاست، كه دي. ان. آ. ناميدهميشوند.
ـ دي. ان آ. كوتاهشدة ‹دياكسيريبو نكلوئيك
اسيد› است.
ـ ژنها قطعههاي كوچكي از دي.
ان. آ. هستند كه دستور ساخت پروتئينها را بههمراهدارند.
ـ نظر به اينكه كاركرد پروتئين صفتها را در سلول
زنده ايجادميكند، ژنها پايه و زيربناي زندگي انسانها و ديگرجانداران هستند.
دستاورد پژوهشهاي علمي و ديني پيرامون تغيير ژنتيكي
«رهاسازي بدون كنترل موجودات زندة
اصلاحژنتيكيشده، ممكن است تغييرات جبرانناپذيري در تعادل اكولوژيكي و ژنتيكي بهوجودآورد.
بنابراين لازم است كه براي بهحداقلرساندن خطرات موجودات زندة اصلاحژنتيكيشده
بر سلامتي محيط زيست و انسان، كنترل وجودداشتهباشد».
«مخاطرات احتمالي اين نوع گياهان،
بهشرح زير هستند:
ـ خطر براي سلامتي بشر، شامل:
حساسيتزايي، ‹انتقال افقي› ژن و مقاومت نسبت به آنتيبيوتيكها، خوردن دي. ان. آ.
خارجي، استفاده از پروموتر(پيشبرنده) ويروسهاي گياهي، مانند موزائيك گلكلم و
تغيير خواص تغذيهاي. انتقال افقي، يعني انتقال دي. ان. آ. از يك موجود به موجود
ديگر، جدا از انتقال طبيعي والد به مولود است.
ـ خطر براي محيطزيست، شامل:
خطر براي موجودات غيرهدف، مانند پروانة مونارك، انتقال ژن از گياه اصلاحژنتيكيشده
به علف هرز، مقاومت نسبت به آنتيبيوتيك، واردشدن پروتئينهاي اصلاحشده به خاك.
ـ بههمخوردن كشاورزي سنتي و روشهاي
توليد غذا در كشورهاي درحالتوسعه، شامل: انتقال
ژن از يك گياه به گياه ديگر».(6)
‹همانندسازي›(كلونينگ)
كه حد اعلاي دستكاري در ژنها و تغيير آفرينش خداوند است، موجب گفتوگوهاي فراواني
ميان انديشمندان دين و دانش شدهاست؛ كه به برخي از آنها ميپردازيم:
ديدگاههاي اهل دين:
الف ـ كليساي جهاني، همانندسازي
را پيامد باوري وحشيانهخواند كه فاقد اصول اخلاقي و انسانياست.
ب ـ كاربرد جداسازي ‹بلاستومر›
جهت پرورش گوسفند در جهان اسلام مورد بهرهبرداري قرارگرفتهاست.
ج ـ مفتي مصر، دكتر نصر فريد
واصل، در قاهره بهصراحت اعلامكردهاست كه امكان تكثير انسان بهعنوان يك عمل
كفراميز و كردار غيراخلاقي ميبايست توسط دولت مهارشود.
د ـ يوسف القراداوي يكي از فقهاي
اصولگراي مصر زماني كه از او پرسيدهشد آيا همانندسازي دخالت در آفرينش يا
زيرسؤالبردن ارادة حقتعالي است؟ قاطعانه گفت: «نه. هيچكس نميتواند ارادة
خداوند را زيرسؤالببرد و يا با آن مقابلهكند. بنابراين اگر اين موضوع بهنتيجة
مطلوب رسيدهباشد، پس مطمئناً زير ارادة پروردگار است. هيچچيز خلق نميشود، مگر
آنكه ارادة خدا بر خلق آن باشد. مادامي كه بشر به اين كار ادامهميدهد، اين خواست
و ارادة الهي است».
ياداوري چند نكته، پيرامون اظهار
نظر اين فقيه مصري:
پاسخ وي نوعي مغالطهاست. خداوند
راه درست و نادرست را با آيات خود نشاندادهاست. اگر انساني راه كج و نادرست را
انتخابكرد، نبايد بگوييم خداخواسته كه او اين راه را انتخابكردهاست.(در اين
صورت جبر مطلق بر جهان حاكم است.) البته خداوند ميتواند از هركاري پيشگيريكند؛
ولي در سنت او نيست كه چنينكاري كند. يعني ‹ علم و قدرت› او مانع از اجراي ‹سنت›
او نميشود:
فلن تجد لسنهالله تبديلاً و لن
تجد لسنهالله تحويلاً(فاطر: 43 ،احزاب: 62 و اسراء: 77
از سوي
ديگر نيز تعبير اين فقيه، با گفتة قرآن منافات دارد؛ زيرا همانگونه كه در بالا
آمد، شيطان گفتهاست امرميكنم كه خلق خدا را تغييردهند. پس تغيير آفرينش خداوند،
بهگفتة خود قرآن، امري شيطاني است؛ و نميتواند مجوز الهي داشتهباشد؛ و خداوند
هم نگفته كه مانع از انجام آن ميشوم.
هـ ـ سيد سعيد حكيم، هرچند مخالف
تلقيح مصنوعي است، و آن را با حكم احتياط واجب ردميكند، ولي مدعي است در اسلام
دليلي بر حصر توليدمثل از راه طبيعي نداريم. او سوء استفاده از نتايج اين
علم(ژنتيك) را حرامميداند و معتقداست هر علمي كه از آن سوءاستفادهشود، حرامخواهدبود.
و ـ محمدحسين فضلالله نيز بر
جواز اصل قضيه تأكيددارد، چون معتقد است كه اين قضيه، آفريدن از عدم نيست.
ز ـ آيتالله منتظري در پاسخ به
سؤالي در اين زمينه: اگر موجب كمال جسمي يا روحي در انسان شود و از روشهاي شرعي
استفادهشود، اشكالي ندارد، ولي اگر موجب تغييراتي بشود كه نتيجة آن معلوم نيست و
شايد نقص ايجادكند، محل اشكال است.(7)
ديدگاههاي اهل دانش:
الف ـ
از آنجا كه تنوع ژنتيكي و گوناگوني نژادهاي انساني دليل اصلي مقاومت نوعبشر در
برابر بيماريهاست، همانندسازي، نژاد انساني را ضعيفكرده، و يك بيماري فراگير
ممكن است زندگي كل بشريت را نابودكند.
در اين
زمينه، آية قرآن چنين است: و منآياته خلقالسّموات والارض واختلاف السنتكم و
الوانكم ان في ذلك لايات للعالمين. (روم: 22)
ترجمه: از نشانههاي او، آفرينش
كيهان و اختلاف زبانها و رنگهاي پوست شماست، همانا در اين تفاوتگذاري نشانههايي
براي دانشمندان است.
ب ـ شايد
خطرناكترين زيان اجتماعي همانندسازي، شكلگيري بردهداري نوين باشد. يعني بهرهبرداري
از انسانهايي كه ممكن است بهوجودبيايند، تا به انبار وسايل يدكي در اختيار
صاحبان ثروت قرارگيرند.
ج ـ بايد
مراقببود تا همانندسازي براي افزايش و يا كاهش تركيب نژادي خاص، و يا جانشيني يك
جنس نسبت به جنس ديگر مورد بهرهبرداري قرارنگيرد.
در اين
زمينه، آية قرآن چنين است: ومن آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا
اليها و جعل بينكم موده و رحمه ان في ذلك لايات لقوم يتفكرون(روم: 21)
د ـ ايجاد
ژندرماني و علاج بيماريهاي ديرعلاج در ساية بهثمررسيدن اين دانش ممكن ميگردد.
ه ـ كاربرد
ديگر اين دانش نجات نسل حيوانات درحال انقراض است.
و ـ دكتر
‹فروزندة محبوبي› كارويژة سيتوژنتيك ملكولي پزشكي: ژن مورد نظرمان را از سلول
يك موجود زنده، جداميكنيم؛ و آن را در درون يك سلول ديگر جايميدهيم.(اينجاست
كه ‹بريدن گوش› معني خود را بازمييابد ـ نگارنده) براي مثال ژن توليد شير در گاو
را جداميكنيم و آن را در سلول يك مخمر تكسلولي فعالميكنيم. در نتيجه براي
توليد شير، نيازي به نگهداري حيوان بزرگي با جثة گاو نيست. يك تكسلولي كوچك كار
ترشح شير را انجامخواهدداد. اين روند در صنايع غذايي انقلاب بزرگي ايجادميكند.(8)
آخرين دستكاري در دستگاه آفرينش
گروهي از محققان آمريكايي درمورد
امكان بهوجودآمدن ميمونهايي با مغزي مشابه مغز انسانها، در پي آزمايشهاي
ژنتيكي جديد، هشداردادند. آزمايشهاي ژنتيكي پيچيده و جديدي در جريان است كه طي
آنها سلولهاي مغز انسان به جنين ميمون تزريقميشود، تا نتايج آن مورد بررسي
قرارگيرد؛ و اين عمل نگراني برخي كارشناسان را برانگيختهاست. كميتة بلندپايهاي
از دانشمندان و حقوقدانان آمريكايي بهتازگي با اعلام خبر فوق، خواستار اعمال
محدوديت، در زمينة انجام چنين آزمايشهايي شدهاست؛ و متذكرشده كه نتايج اين قبيل
آزمايشها قابل پيشبيني نيست و ميتواند موجب تولد ميمونهايي با هوشي بسيارفراتر
از هوش حيوانات عادي شود. در چنين آزمايشهايي سلولها، بافتها، و دي. ان. آ.
ميمونها و انسانها با يكديگر تركيبميشوند. اين كميته آمريكايي، متشكل از زيستشناسان،
عصبشناسان، فيلسوفان، طرفداران حقوق حيوانات و حقوقدانان، حدود چهل سال پيش و به
منظور كنترل آزمايشهاي ژنتيكي مربوط به انسانها روي ميمونها تأسيس شدهاست. به
گفتة دكتر ‹روث فيدن› قائممقام اين كميته، اگر دانش در چنين مسيرهايي حركتكند،
مشكلات اخلاقي زيادي درپيشرو خواهدبود.(9)
بخش
سوم:
كتاب
حفيظ
أ ء ذا كنّا تراباً ذلك رجع بعيد قد
علمنا ما تنقص الارض منهم و عندنا كتاب حفيظ ق:3و4
ترجمه: آيا هنگاني كه بوديم خاكي
(ناچيز) آن بازگشتي دور از ذهن است. بهدرستي دانستيم آنچه زمين از آنان ميكاهد و نزد ماست كتابي بسيار
نگاهدارنده.
ابتدا
پرسش انكارآميز كافران پيرامون بازسازي بدن انسان در روز رستاخيز است و سپس پاسخ
قرآن «به درستي دانستيم آنچه را كه زمين از آنان ميكاهد». (زيرا زمين بدن انسان
را پس از مرگ تجزيهميكند.) سپس ميفرمايد: «نزد ماست كتابي كه
بسيارنگهدارنده(اطلاعات) است»؛ با اينكه همهچيز تجزيه شده و ظاهراً چيزي براي
زندهشدن دوباره وجودندارد.
چه چيزي
بسيارنگهدارندة اطلاعات است؟ اگر از يك دانشمند زيستشناس بپرسيد، پاسخ خواهدداد
بسيارنگهدارندة اطلاعات در زمينة بازسازي انسان و ديگر جانداران، تنها دي. ان.
آ. ميتواند باشد؛ كه همة ويژگيهاي وراثتي و اكتسابي انسان مردهاي را كه
چندين سال زندگيكرده، همچون ‹كارت حافظه› يا در اصطلاح ژنتيكدانان › «Book of life or Cod of life» و در اصطلاح قرآن «كتاب حفيظ» در خود حفظ و نگهداريكرده و بهمانند
جعبهسياه هواپيمايي ميماند كه سرگذشت هواپيما را بازگوميكند، با اين تفاوت كه
جعبه سياه هواپيما ميتواند تااندازهاي سرگذشت زندگي و مرگ هواپيما را بازگو كند،
ولي ديگر نميتوان به وسيلة آن هواپيما را بازسازي كرد.
آري كتاب
يا رايانهاي به نام دي. ان. آ. وسيلهاي در دست خداوند است (وعندنا)
تا انسان، جن و ديگر جانداران را براي روز رستاخيز بازسازي كند؛ البته اكنون دانش
به جايي رسيدهاست كه دانشمندان نيز ميتوانند با روش همانندسازي چنين كاري
را در همين جهان انجام دهند و دانش انسان را براي شناخت بهتر روز رستاخير(ذلك
يومالخروج- ق:42) و چگونگي خروج (كذلكالخروج- ق:11) بالاببرند و
انسان امروزي همانند انسان دوران جاهليت پرسشهايي را (كه بسياري از آنها در قرآن
آمده) مطرح نكند، و به رستاخيز به عنوان واقعهاي حتمي و فهميدني ايمان بياورد؛
و نه بعيد و دور از ذهن كه از قول كافران در قرآن آمده (ذلك رجع بعيد).
امروز
شنبه سيزدهم آبان 1385، برنامة نقد فلسفة ملاصدرا را از شبكة چهار سيما ميديدم
كه ‹دكتر سيد يحيي يثربي› سخن ميگفت:
«… در مورد معاد، دين ما به ما ميگويد معاد جسماني است و با همين
جسم كنوني برانگيخته ميشويم، ولي فلاسفهاي همچون غزالي معاد را روحاني ميدانند
و نميتوانند بپذيرند كه جسماني است. به همين دليل برخي او را تكفيركردهاند».
«ملاصدرا
آمد و خواست تا ميان فلسفه و دين يگانگي و هماهنگي ايجادكند. پس گفت من مسأله را
حلميكنم. پس از بررسيهاي زياد گفت معاد براي افراد ناقص جسماني است و در روز
رستاخيز در تصور خود جسم خواهندداشت».
در اينجا
ايشان ميگويد: «ملاصدرا چيزي را حلنكرد. اولاً براي انسانهاي كامل قائل به معاد
روحاني است. دوم اينكه براي ناقصها هم در تصور قائل به معاد جسماني است و اين
كمكي به حل مسأله نميكند».
ايشان ميافزايد
«اروپاييان دو چيز اساسي را دانستند و عملكردند كه خود ناشي از يك اصل اساسي بود،
و آن اصل، پذيرش نقد بود. پس هنگامي كه در فرهنگ خود نقد را پذيرفتند،
آنگاه مفاهيم كليسايي را نقدكردند و فلسفة زندگي آنها اصلاحشد».
در اين
هنگام من به ياد نوشتة خود ‹چهارپايان ويژة قرآني یا ژنتیک قرآنی› و بخش ‹كتاب
حفيظ› آن افتادم كه با توجه به اينكه بازسازي جسم انسان حتي در همين جهان با احياي
دي. ان. آ. شدنياست، پس ديگر نيازي به بحث در مورد جسماني يا روحاني بودن معاد
نيست، همچنانكه در گفتار ابواب السماء یا ‹سياهچالگان› ثابتكردم كه معراج
نيز جسماني بوده (ولي با شرايط ويژه خود) و روحاني بودن آن مردودشناختهشد.
پس نتیجه
میگیریم همانگونه كه قرآن به كمك رفع مشکلات دانشمندان دانشهای دقيق ميآيد، گاهی
نيز، دانش عقلي به كمك دانش دين و فلسفه ميآيد. بدین ترتیب متوجه میشویم همانگونه
كه مفسرين هنگامي كه چيزي از آيه قرآن سردرنميآورند نميگويند دانش امروزين ما
توانا بر فهم آيه نيست، بلكه از روي حدس و گمان و برخي گاهها با قاطعيت چيزي را به
جاي گفتة خداوند ميگذراند، متاسفانه فيلسوفان مسلمان نيز از اين آفت در امان
نبودهاند.
روش و چگونگي بازگشت
خداوند
كريم در مورد روش و چگونگي اين بازگشت نيز بندگان خود را بيخبر نگذاشته و در سورة
طارق آيههاي 8 تا 14 چگونگي بازگشت را نيز بيان كردهاست:
انه علي رجعه لقادر يوم تبلي
السّرائر فماله من قوه و لاناصر. والسّماء ذاتالرّجع و الارض ذاتالصدع انه لقول
فصل و ما هو بالهزل
ترجمه: همانا او بر بازگرداندن او
حتماً تواناست؛ در روزي كه رازها آشكار ميشوند. پس نيست او را نه تواني و نه
ياوري. سوگند به آسمان باراندار و به زمين شكافدار همانا كه آن
گفتاري فصل(روي حسابوكتاب، دقيق و باهوده) است و هزل و بيهوده نيست.
آيا
از اين بهتر ميتوان در يك كتاب آسماني همه چيز را موجز و رسا بيان كرد، حتي
چگونگي زندهشدن مردگان را؟ ميفرمايد همانگونه كه در آغاز آفرينش با
فروفرستادن باران بر زمين، بويژه شكافي كه
لازمة باروري است، زندگي و زندگان را آفريده، و اين سير زنده شدن زمين و
روياندن گياهان در شكافها را در زمين نهادينه كرده، به همانگونه نيز در آغاز
رستاخيز اين دو وسيله را بهكارميگيرد و مردگان را با دي. ان. آ. مانده از آنان
كه هرگز از ميان نميرود، (كتاب حفيظ) بازسازي ميكند.(با دقت در سوره عبس بویژه
آیات پیش و پس از آیه 25 نیز متوجه میشویم که در همین زمینه است.)
هنگامي
كه مسلماني چنين موارد نغز و كشفوشهودهايي را از قرآن ميبيند، از خود ميپرسد
آيا نميشد مسلمانان به قرآن با ديدي ديگر نظر ميافكندند تا هرانچه را كه اكنون
با كمك دانش از قرآن ميفهميم به كمك انديشهكردن و تدبّر قرآن پيش از اين ميفهميديم
و دانشمندان ما در طول اين هزاروچهارصد سال، از اين قرآن كه يهدي للتي هي اقوم
است، بيش از اين بهره ميبردند؟
مسلّماً
قرآن كريم اين نكتههاي لازمة زندگي را ياداورمان نشده تا پس از كشف آنها،
مسلمانان بگويند بله درست است و قرآن كريم پيش از اين، اين نكته يا مسأله را گوشزد
كردهاست. بلكه خداوند كريم اين حقايق را بيشتر بدان منظور در اين دايرهالمعارف
هستي گرداورده تا ما با ديد ديگرگونهاي كه تا كنون نداشتهايم، در آن نظر كنيم و
از آن بهرهمند شويم و به نكتههايي ناب از اين سرمنشأ دانشها دستيابيم.
بازگشتها:
1. شرق: 10 خرداد 1384 ص علم
2. شرق: 26/6/84 ص علم
3. شرق: 29/7/84 ص دانش
4. گفتوگوهاي قرآني ـ گزيدة نشستها و سخنرانيهاي سراي
قرآن و انديشه در يازدهمين نمايشگاه بينالمللي قرآن كريم، گرداوري سيد مهدي
برومند، ص: 281
5. دانشنامة شرق ديماه 84 ص 11
6. شرق: 18/3/84 ص علم
7. به نقل از پايگاه اينترنتي آيتالله منتظري
8. نقلقولهاي علمي و ديني، برگرفته از مقالة تأليفي
آقاي ‹علي فضلاللهي› مندرج در يكي از پايگاههاي اينترنتي در پيرامون ‹كلونينگ›
است.
9. شرق: 26/4/84 ص علم