Wednesday, December 4, 2013

شعری از محمد رضا عالی پیام (هالو)

کوه شاه
   قله کوه شاه کرمان یکی از پراهمیت ترین قله‌های کشور است.  این کوه با قله‌ی 4350 متریش پنجمین قله کشور و پربرفترین و پر آب ترین و سرسبزترین منطقه جغرافیایی جنوب شرق ایران است. دامنه این کوه دارای ششصد گونه گیاه دارویی نادر و زیستگاه پلنگ نادر ایرانی و ده‌ها گونه جانوری دیگر است. رودخانه هلیلرود پرآبترین و بزرگترین رود جنوب شرق ایران از این کوه سرچشمه میگیرد.
   به دنبال تخریب کوه شاه توسط عده ای سودجو برای اکتشاف و استخراج معدن آهن و احداث جاده ای به عرض یک بزرگراه بر سینه‌ کوه، در روزهای 24 و 25 شهریور 92، حدود 2000 کوهنورد و دوستدار محیط زیست با صعود بر این قله اعتراض خود را به تخریب آن اعلام کردند. شعر زیر در این اجتماع باشکوه خوانده شد:
 
آنان که کوه را به طمع جابجا کنند
آیا بود که یک سر سوزن حیا کنند
دریاچه‌ی ارومیه را خشک کرده اند
بنگر که با منابع ملی چه ها کنند
تا چوب پتروشیمی شان بر ملاج ما
راهی سوی خلیج میانکاله وا کنند
زاینده رود و کرخه و کارون، تشنه اند
بر ماهیان و آبزیانش جفا کنند
هی میبرند از دل جنگل درخت را
تا با زغالش آتش منقل به پا کنند
مرداب و باتلاق شود خشک تا مگر
ویلا و کارخانه به جایش بنا کنند
بلعیده اند جنگل و صحرا و رود را
شد وقت آن که کوه به زیر عبا کنند
اینک رسیده نوبت کرمان و کوه شاه
تا قامت بلند تو ای قله، تا کنند
از کوه می‌کشند دل و روده اش برون
تا سنگ آهنش ببرند و صفا کنند
سیری ندارد این شکم پیچ پیچشان
این کوه را چگونه در آن معده جا کنند؟
ای کوه شاه نام خودت را امام کوه
بگذار تا که دامنه ات را رها کنند

نرمش قهرمانانه!!؟

Monday, December 2, 2013

جهالت مردمان و پول دوستی حاکمان


جهالت مردمان و پول دوستی حاکمان

گزارش بی بی سی زیر عنوان نام امامزاده بیژن عوش شد
شنبه 30 نوامبر 2013 - 09 آذر 1392

نام "امامزاده ییژن" در روستای "کُپ سفلی" از توابع استان مازندران به "امامزاده بی جِن" تغییر یافت.
عبدالله ولی‌نژاد، سرپرست اداره‌ اوقاف و امور خیریه‌ شهرستان نور، شهریوماه امسال، درباره وجود امامزاده‌ای معروف به "سید بیژن" گفته بود: "شاید تا چند سال پیش، کمتر کسی نام امامزاده سید بیژن را شنیده بود؛ اما از دو سال پیش که ضریح‌گردانی در برخی شهرستان‌های استان مازندران انجام شد، این نام نیز بر سر زبان‌ها افتاد. خیلی‌ها به این امامزاده اعتقاد دارند و با توجه به بررسی‌ها و تحقیقات ما، امامزاده بیژن صاحب کرامت است."
انتشار عکس تابلوی امامزاده بیژن در ماه های گذشته در اینترنت اسباب شگفتی و گاه شوخی کاربران شده بود و در سایت ها و شبکه های اجتماعی بازنشر می شد.
در تصویری که سایت خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) منتشر کرده، نام "امامزاده بیژن" به "امامزداده بی جن" تغییر کرده است.
امامزاده‌های ایران در سال ۱۳۵۷، حدود ۱۵۰۰ بقعه برآورد شده بود، اما با گذشت بیش از سی سال، تعداد این امامزاده‌ها به نزدیک ۱۱ هزار بقعه رسیده‌ و این به آن معنا است که به طور متوسط، سالانه بیش از ۳۰۰ امامزاده در ایران شناسایی می‌شود.
سال ۹۱ خبرگزاری کار ایران(ایلنا) در گزارشی نوشت که تنها دو هزار امامزاده سند و شجره نامه دارند.
امیر هاشمی‌مقدم، پژوهشگر حوزه‌ مردم‌شناسی و ایران‌شناسی، در گفت‌وگو با ایسنا گفته است: "به باور اهالی، امامزاده بیژن، سید یا درویشی بوده که در گذشته‌ای نه‌چندان دور، روبه‌روی اتاق گلی‌اش می‌نشست و مردم او را باور داشتند. او بین اهالی به 'امامزاده بی‌جن' معروف است، 'بی‌جن' یعنی امامزاده‌ای که جن ندارد.
(این هم توجیهی بیش نیست به دلایل زیر:
1-     مگر همه آدمیان جن دارند که او نداشته و امتیازی برای او شده؟
2-     نام او اگر بیژن نیست پس چه بوده؟
3-     از نامش هم مشخص است که امامزاده نیست بلکه سیدی بیش نبوده.
4-     اصولا امامزاده کسی است که پدرش امام باشد و گرنه سید خوانده میشود. اگر چنین نباشد پس تمام سادات میشوند امامزاده!!
5-     بدین ترتیب بسیاری از امامزادگان سادات هستند و نه امامزاده واقعی حتا شاهچراغ.)
او با بیان این‌که هیچ سند و مدرکی مبنی بر امامزاده بودن این شخص وجود ندارد، ادامه داد: در هیچ نسب‌نامه و تذکره‌ای به او اشاره نشده و جالب این است که به‌تازگی برایش شجره‌نامه‌ای درست کرده‌اند و او را بدون هیچ سند و مدرکی به امام سجاد رسانده‌اند." (لعنه الله علی القوم الکاذبین. در خرمشهر هم در حدود هفتاد تا هشتاد سال پیش سیدی بوده که مردم او را با کرامت میدانستند به نام سید معتوک نمیدانم سازمان اوقاف از او هم بهره برداری بهینه!! میکند یا نه؟ این نشانی را هم به سازمان اوقاف دادم تا مردم فقیر اگر تعقل نکنند بیشتر دوشیده شوند. قرآن میفرماید و اکثرهم لا یعقلون)

بازاندیشی برخی تفکرات شیعی با طرح چند پرسش و پاسخ:
پرسش: چرا حاجت خواستن از امامان و امامزادگان شرک تلقی میشود درصورتی که ما شاهد آنیم که آنان به واقع شفا میدهند و حاجات مردم را براورده میسازند؟
پاسخ: آیا شما تصور میکنید آنانکه بت میپرستیدند دیوانه یا دستکم سفیه و ابله بوده اند و بدون دریافت نتیجه به بت خود عشق و علاقه نشان میداده اند؟ آنان نیز مانند شما از اعتقاد خود نتیجه میگرفته اند. تصور ابله بودن آنان نشان از آن دارد که خدا- قرآن و جهان را نشناخته ایم. پس برای شناخت مختصر به چند نکته توجه کنید:   
-         خداوند برای کیهان و دیگر آفریدگانش قانونهایی دارد که سنن الهی نامیده میشوند.
-         یکی از سنن الهی آن است که هرکس به هر چیز اعتقاد راسخ داشته باشد برای دنیای او کارساز میشود.
-         این کارسازی ریشه در جهان دور و بر ما دارد. فضای کیهان و فضای دوروبر ما پر از انرژی است.
-         یکی دیگر از سنن الهی آن است که زندگی ما را انرژیها هدایت کنند. ولی مایه کار برای به حرکت درامدن انرژیها اعتقاد و تلقین است.

اعتقاد(باور) و تلقین(به خود باوراندن) دو روی یک سکه اند. بنابراین هرگاه کسی با جان و دل و از روی اعتقاد راسخ از بت از درخت از آسمان از ماه از خورشید از امام یا امامزادگان یا هر چیز دیگری درخواست کند با توجه به سنن الهی و با توجه به قانون تاثیرهای انرژیها و با توجه به باوری که دارد و تلقینی که صورت میگیرد در بیشتر مواقع پاسخ مثبت میگیرد. آن هنگام هم که پاسخ نمیگیرد حکمتی در کار است که خداوند دخالت کرده(یفعل ما یرید) و از براورده شدن آن خواسته جلوگیرشده است. همه این سخنان به طور خلاصه در این آیه نهفته است:
ان یمسسک الله بضر فلا کاشف له الا هو و ان یمسسک بخیر فهو علی کل شی قدیر(انعام: 17)
پس چرا با شرک ورزی چیزی به دست آوریم؟
معصوم گفته است: شرک از راه رفتن مورچه بر روی سنگی سیاه در دل شب نامحسوس تر است.
برگرفته از نوشته خردگرایی در جایگاه شرک ورزی که در محیط وب موجود است.

درآمدهای سازمان اوقاف
سازمان اوقاف و امور خیریه، وظیفه نظارت بر اماکن مذهبی و نیز موقوفات را در سرتاسر ایران بر عهده دارد. درآمد حاصل از نذورات امامزاده‌ها و بقاع متبرکه در ایران در این سالها افزایش یافته است. احمد شرفخانی، معاون سازمان اوقاف و امور خیریه درآمد این سازمان را طی ۹ ماه در سال ۹۱، ۵۱ میلیارد تومان اعلام کرده بود. او گفته بود این درآمد متعلق به ۹ هزار و ۱۹۲ امامزاده است و ۱۵ درصد از این درآمد صرف بقعه‌ها می‌شود.
سال ۹۱، دو نماینده مجلس ایران با انتقاد از عدم برخورد مسئولان سازمان اوقاف و امور خیریه با "امام زاده های بدون شجره نامه"، از پی گیری طرح تحقیق و تفحص از این سازمان خبر دادند.
غلامعلی جعفرزاده‌ ایمن‌آبادی نماینده رشت، گفته بود: "درآمدهای اوقاف جزو درآمدهای دولت نیست و دیوان محاسبات بر این درآمدها نظارتی ندارد و این سازمان نیز ترازنامه شفاهی را تهیه و منتشر نمی‌کند."
او در همین ارتباط گفته بود که سازمان اوقاف "هیچ برنامه‌ ای" برای "رفع ابهامات" در مورد عملکرد خود نداشته و چاره ای جز تحقیق و تفحص از آن وجود ندارد.

این نماینده مجلس گفته بود که علی محمدی رئیس سازمان اوقاف و امور خیریه برای پاسخگوی به سوالات نمایندگان در کمیسیون برنامه، بودجه و محاسبات حضور پیدا کرده، اما درباره درآمدها و هزینه های اوقاف "جواب شفافی" به سوال کنندگان نداده است.

Saturday, November 30, 2013

زمان و حافظه

زمان و حافظه
برگفته از دویچوله پارسی 

انسان‌ها هر چه بیشتر پا به سن می‌گذارند، بیشتر نیز این احساس بهشان دست می‌دهد که زمان به سرعت برق و باد سپری می‌شود. این احساس از کجا می‌آید؟ آیا می‌توان ضرباهنگ زمان را کند کرد. کلید حل این "مشکل" در دستان خود ماست.

"انگار همین دیروز بود!"

این جمله‌ای است که خیلی‌‌ها یا خود آن را به زبان آورده‌اند یا اغلب از دیگران شنیده‌اند. آدم‌ها وقتی به گذشته، زمانی که خردسال یا جوان بوده‌اند، نگاه می‌کنند غالبا به نظرشان می‌آید که آن دوران، زمان بسیار کندتر می‌گذشت. آن وقت‌ها "یک سال" واقعا به معنای "دوازده ماه" بود و به یاد می‌آورند که روزها و ماه‌ها مثل حالا به چشم بهم زدنی سپری نمی‌شد.

این گونه دریافت از زمان و تند شدن ضرباهنگ آن هنگامی که انسان‌ها پا به سن می‌گذارند، موضوع پژوهش‌های علمی نیز بوده است. برای نمونه در سال ۲۰۰۵ پژوهشی در رابطه با "اثرات سن در درک از زمان" از سوی دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان در شهر مونیخ انجام گرفت، که نتایج قابل توجهی به همراه داشت.

در این پژوهش روانشناسان از افراد ۱۴ تا ۹۴ ساله خواسته بودند تا بگویند به نظر آنها ده سال گذشته با چه سرعتی سپری شده است. نتیجه نشان می‌داد که پرسش‌شوندگان مسن در مقایسه با جوان‌ترها به وضوح این احساس را داشته‌اند که زمان سریع‌تر بر آنان گذشته است.

چرا اینگونه است؟

حافظه، حافظه، حافظه

به نوشته "اشپیگل آنلاین" شماری از روانشناسان در پاسخ به این پرسش به یک بازی محاسباتی اشاره می‌کنند؛ به گفته آنان هر شخصی به طور خودکار یک بازه زمانی خاص را در رابطه با سال‌های عمرش در ذهن دارد. برای یک کودک ۳ ‌ساله‌، یک سال به معنای یک سوم زندگی‌اش و برای یک فرد ۸۰ ساله یک سال‌، یک هشتادم عمرش است. به گفته آنان از همین رو جای تعجب نیست که یک سی‌ام، یک پنجاهم یا یک هشتادم زندگی برای افراد بزرگسال بسیار کوتاه به نظر می‌آید.

هر چند این توجیه به نظر قابل قبول می‌آید، اما با این حال تمام پژوهشگران بر سر پذیرش آن اتفاق نظر ندارد.

مارک ویتمان، یکی از پژوهشگران مؤسسه روان‌شناسی و بهداشت روان شهر فرایبورگ، اعتقاد دارد که این توجیه "بسیار محاسباتی" است و می‌گوید: «فکر نمی‌کنم که درک از زمان در مغز انسان اینگونه کار کند.»

به گفته وی اغلب اتفاق می‌افتد که یک فرد ۶۵ ساله هنگامی که وارد دوران بازنشستگی می‌شود، احساس می‌کند که ضرباهنگ زمان ناگهان کند شده است و به اصطلاح "دیر می‌گذرد".

در همین حال خیلی‌ها این تجربه را داشته‌اند که زمانی که مجبور به انجام کارهای خسته‌کننده بوده‌اند یا حوصله‌شان سر رفته، احساس کرده‌اند که عقربه‌‌های ساعت به کندی از جایشان تکان خورده‌اند. مارک ویتمان می‌گوید: «پژوهش‌ها در خانه سالمندان دقیقا این حالت را تأیید کرده‌اند. زمان برای افراد بسیار کند گذشته تا وقتی که مثلا موقع غذا یا نظافت رسیده است. اما بعد که از همان فرد پرسیده شده روزش چطور گذشته، پاسخ داده: بسیار سریع.»

به گفته آقای ویتمان عامل اصلی در نحوه دریافت ما از زمان به حافظه بستگی دارد؛ هر چه بیشتر حوادث و اتفاقات را به یاد داشته باشیم‌، دوره زمانی نیز به نظرمان طولانی‌تر بوده است.

کلید در دستان ماست

این روانشناس آلمانی در کتاب خود با نام "زمان حس شده" می‌نویسد که همین عامل برای نمونه موجب می‌شود تا وقتی به تعطیلات می‌رویم، روزهای اول این حس را داشته باشیم که زمان کند می‌گذرد.

در ابتدای سفر بایستی مسیر را طی کنید، بعد وارد مکانی ناشناخته می‌شوید که بایستی آن را کشف کنید و در این راه با چیزهای جدید برخورد می‌کنید و آشنا می‌شوید. اما بعد از چند روز که دیگر چم و خم مکان دستتان آمده و هر صبح از همان نانوایی همیشگی نان تازه می‌خرید، همان مسیر همیشگی تا ساحل را می‌روید و همان مغازه‌های همیشگی را سر راه می‌بینید، ناگهان به نظرتان می‌آید که روزها به سرعت سپری شدند و تعطیلات به پایان رسید.

به گفته مارک ویتمان این مثال ساده نحوه گذراندن تعطیلات را می‌توان به کل زندگی تعمیم داد.

"اولین‌هایی" که انسان در جوانی تجربه می‌کند، مثل اولین بوسه، اولین نوشیدنی الکلی یا اولین حقوق تا آخر عمر به طور پررنگ در خاطر باقی می‌مانند. او ادامه می‌دهد: «وقتی که آدم ۱۵ سال است که ازدواج کرده، هر روز سر همان کار همیشگی می‌رود و هر تابستان هم به همان جای همیشگی سفر می‌کند، زمان به نظرش بسیار سریع می‌گذرد.»

با در نظر گرفتن این نکته می‌توان گفت که مقصر اصلی گذشت سریع زمان خود ما هستیم. انسان هر چه بیشتر پا به سن می‌گذارد، بیشتر نیز از دست زدن به تجربه‌های جدید سر باز می‌زند. اما هر چه بیشتر حوادث و تجربه‌های جدید و تازه را از سر بگذرانیم‌، به همان نسبت نیز حافظه‌ اتفاقات بیشتری را در خود جای می‌‌دهد.

به این ترتیب سال‌های بعدتر هنگامی که به گذشته نگاه می‌کنیم و خاطرات را به یاد می‌آوریم، اینگونه به نظرمان نخواهد آمد که زمان به سرعت برق و باد سپری شده است.

کلید در دستان خود ماست‌. کافی است که از رویارویی با تجربه‌های جدید نترسیم و خود را بار دیگر برای تجربه "اولین‌ها" آماده کنیم؛ اولین درس نواختن گیتار یا اولین سفر به تنهایی.







Friday, November 29, 2013

بیا تا قدر یکدیگر را بدانیم

زمان هیچگاه دردی را درمان نمیکند. این ما هستیم که با مرور زمان به دردها عادت میکنیم.

اوج خوشبختی است وقتی کسی باشد که تو را آنگونه دوست داشته باشد که دلت میخواهد.

زندگی را زیاد جدی مگیر. هیچکس تا کنون زنده از زندگی بیرون نرفته است.

حتا گرگ هم با محبت رام میشود ولی برخی انسانها با محبت هار میشوند.

مرا با حقیقت بیازار اما هرگز با دروغ آرامم مکن.

گاهی صحبت با دیوارها مفیدتر از صحبت با انسانهاست.

گاهی بی هیچ بهانه ای کسی را دوست داری ولی گاهی با هزار بهانه هم نمیتوانی کسی را دوست داشته باشی.

گاهی باید رها کرد و رفت تا بداند اگر ماندی رفتن را میدانستی.

گاهی باید بد بود برای کسی  که فرق خوب بودنت را نمیفهمد.

بدان که اطرافیانت همیشه برایت نمیمانند. روزی برای همیشه تنهایت میگذارند. پس قدر با هم بودن را بدان.

Thursday, November 28, 2013

گام هایی برای اتحاد و تفاهم-1

گامهایی برای اتحاد و تفاهم-1

گویند عمر بن الخطّاب روزی بالای منبر پیامبر رفت و مردم را از این که مهریه زنانشان را بیش از چهارصد درهم قرار دهند، منع کرد پس از آن که از منبر پایین آمد زنی از او پرسید: ای خلیفه! آیا ما از کتاب خدا پیروی کنیم یا  از حرف های تو؟ عمر گفت: البته از کتاب خدا.زن گفت: مگر تو در قرآن نخوانده ای که خداوند متعال می فرماید: « وَ آتَیتُماِحداهُنَّ قِنطاراً » (و مال فراوانی ـ به عنوان مهریه ـ به او پرداخته ایدنساء آیه 20عمر وقتی این را شنید گفت: "کلُّ النُاسِ افقهُ مِن عُمر حتّی المُخَدَّراتِ فی الحِجالِ"(تمامی مردم از عمر عالم تر هستند حتی زنان پرده نشین)سنن بیهقی ج 7 ص 233 ـ محاضرات الادباء ج 1 ص117 و دوباره به بالای منبر رفت و از اشتباهش روی برگرداند.المجموع – محیى الدین النووی – ج ۱۶ – ص ۳۲۷- دارالفکر)
طبق نص علمای اهل سنت. جناب عمر بن خطاب دستور به رجم زنی میدهد که فرزندش را در شش ماهگی از حاملگیش به دنیا آورده است. جناب عمر بن خطاب دستور به رجم زنمیدهد. علی بن ابیطالب در بین راه آنانرا میبیند و به عمر تذکرخود که کلام تو با آیات قران مخالف است سپس عمر چنین میگوید: همانا اگر علی نبود عمر هلاک میشد. (ینابیع المودة لذوی القربى – القندوزی – ج ۲ – ص 1۷۲)

خود اهل تسنن مى‏گويند عمر در هفتاد مورد (يعنى در موارد زياد، و واقعاً هم موارد خيلى زياد است) گفت: لَوْ لا عَلِىٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ. اميرالمؤمنين اشتباهاتش را تصحيح مى‏كرد، او هم به خطايش اقرار مى نمود. (مجموعه ‏آثار استادشهيدمطهرى ج‏4 ص 718)
يكى از كسانى كه در زمان جاهليت دختران خود را زنده به گور كرده است، خليفه دوم عمر بن خطاب بوده است . طبرانى در معجم كبير خود روايتى را با سند صحيح نقل مى‌كند كه عمر بن خطاب، در حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله اعتراف مى‌كند كه دخترانش را زنده به گور كرده است.نووى شافعى در كتاب المجموع مى نويسد:از عمر بن خطاب روايت شده است كه گفت: اى رسول خدا ! من در دوران جاهليت دخترانم را زنده به گور كرده‌ام (چه كار كنم؟) . آن حضرت فرمود: براى هر دخترى كه زنده به گور كرده‌اي، يك بنده آزاد كن .مؤوده به دخترى مى‌گويند كه در زمان تولد كشته شده است. مردم دوران جاهليت، اين كار را به خاطر ترس از ننگ و فقر مى‌كشتند.
وَرُوِيَ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنَّهُ قَالَ : يَا رَسُولَ اللَّهِ ، إِنِّي وَأَدْتُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ فَقَالَ : أَعْتِقْ عَنْ كُلِّ مَوْؤُودٍ رَقَبَةً .والموؤودةُ البنتُ المقتولةِ عندما تَوَلَّدَ ، كان أهلُ الجاهليةِ يفعلونَ ذلك مخافةَ العارِ والفقرِ.النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، المجموع، ج 19 ، ص 187 ، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، التكملة الثانية.الماوردي البصري الشافعي، أبو الحسن علي بن محمد بن حبيب (متوفاى450هـ)، الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، ج 13 ص 67 ، تحقيق الشيخ علي محمد معوض - الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ -1999م.( سایت ولی عصر «عج»)

از عمر نقل شده است كه دو خاطره از دوران جاهليت دارم كه يكى از آن‌ها مرا گريه و ديگرى به خنده مى‌آورد .اما آن خاطره‌اى كه مرا به گريه درمى‌آورد اين است كه : من رفتم تا دختر خودم را زنده به گور كنم؛ من براى او گودال مى‌كندم؛ ولى او خاك‌ها را از ريشم مى‌زدود؛ در حالى كه نمى‌دانست من چه قصدى براى او دارم. وقتى اين خاطره را به ياد مى‌آوردم، گريه مى‌كنم. اما ديگري: من خداى از خرما مى‌ساختم، شب‌ها آن را بالاى سر خود مى‌گذاشتم تا از من محافظت كند؛ وقتى صبح مى‌شد و گرسنه مى‌شدم، آن را مى‌خوردم . وقتى اين خاطره را به ياد مى‌آورم، به خودم مى‌خندم .
وقد جاءَ عن عمرَ رضي الله عنه قولُه : أمرانِ في الجاهليةِ . أحدُهما : يُبْكِيْنِي والآخرُ يُضْحِكُنِي .أما الذي يبكيني : فقد ذَهبتُ بابنةٍ لي لِوَأْدِها ، فكنتُ أحفَرُ لها الحفرةَ وتَنْفُضُ الترابَ عن لِحْيَتِي وهي لا تدري ماذا أريدُ لها ، فإذا تَذَكّرتُ ذلك بَكَيْتُ .والأخرى : كنت أصْنَعُ إلهًا من التمرِ أضَعُهُ عند رأسي يَحْرُسُنِي لَيلاً ، فإذا أصْبَحْتُ مُعَافًى أكلتُه ، فإذا تَذَكرت ذلك ضَحِكْتُ من نَفْسِي .
لجكني الشنقيطي، محمد الأمين بن محمد بن المختار (متوفاى 1393هـ.)، أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن، ج 8 ص 439، تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر. - بيروت. - 1415هـ - 1995م.التميمي الحنبلي، حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر (متوفاى 1225هـ)، الفواكه العذاب في الرد علي من لم يحكم السنة والكتاب، ج 9 ص 80 ، طبق برنامه الجامع الكبير.الجكني الشنقيطي، محمد الأمين بن محمد بن المختار (متوفاى 1393هـ.)، أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن، ج 8 ص 439، تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر. - بيروت. - 1415هـ - 1995م.التميمي الحنبلي، حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر (متوفاى 1225هـ)، الفواكه العذاب في الرد علي من لم يحكم السنة والكتاب، ج 9 ص 80 ، طبق برنامه الجامع الكبير.(سایت ولی عصر «عج»)
مطالب فوق را از یک سایت مبلغ شیعه برداشتم. هر چند بنا به دلایل محکم و کاملا منطقی که در حال ارائه آن هستم این قبیل اسناد به ظاهر تاریخی و کهن موسوم به میراث اسلامی را معتبر نمی دانم و کوچک ترین حقیقتی و هویتی برای این متون تفرقه انگیز قائل نیستم ، ولی نتیجه ای که از این قبیل متون که توسط شیعه جهت تحقیر و تمسخر خلیفه دوم مسلمین و اثبات بر حق بودن مکتب خود مطرح می کنند ، می گیرم کاملا خلاف برداشت آن هاست .
1- اتفاقا چنین متونی نه تنها سند تحقیر عمر نیست، بلکه بزرگترین اسناد بزرگی شخصیت و فهیم بودن یک انسان است، چون هم امروز هم جهان اسلام در حسرت یک چنین حاکم نقدپذیر و منصف و دموکراتی است که نه تنها هیچ ممنونعیت و مجازاتی برای منتقدین در حکومت خود ندارد، بلکه ازپذیرش این انتقادات صحیح و منطبق با قرآن و عقل مردم تحت لوای حکومتش ندارد و به چنین فردی میگویند مصلح بزرگ. اوج این تواضع و حق پذیری آنجاست که عمر در ملاء عام بدون غرور و تکبر و ترس و خجالت از قضاوت عموم بخصوص دشمنان و بدخواهان اشتباهات خود را میپذیرد که این رفتار کاملا منطبق با قرآن است . و حتی از شخصی مانند علی که او را متوجه اشتباهاتش میکند تشکر و قدردانی هم میکند.
چنین رفتارهایی که امروز تقریبا نزد هیچ رهبر و حاکم اسلامی در جهان اسلام برخلاف رفتار و منش لااقل ظاهری  حاکمان غربی، سابقه و نظیر ندارد واقعا لازمه حیاتی و فوری دنیای اسلام و حتی جهان، جهت رسیدن به بالندگی و پیشرفت و وحدت بین مسلمین است.
2- از سوی دیگر شیعیان را دعوت می کنم ، بجای این برداشت های کلیشه ای، اندکی روی این موضوع تامل کنند که آیا این داستان های به اصطلاح ضد «عمر»ی که برخی ازآن ها به حدی کودکانه و مسخره است که هیچ انسان بالغ و عاقلی نمی تواند آن ها را بپذیرد و کاملا دست هایی را نشان می دهد که قصد تمسخر و تخریب شخصیت عمر را دارند ، نمی تواند از سوی همان هایی که به قولی صب و دشنام دادن به امام علی و بدگویی از او را رواج دادند باشد تا چهره نزدیک ترین اصحاب رسول خدا و در کل شخصیت های بزرگ اسلامی را تخریب کرده و به لجن بکشند و چهره ای جاهل گونه از مسلمین به مردم جهان نشان دهند ؟
3- نکته دیگر اینکه باز نشانگر نهایت منطق و انصاف اهل سنت است و آن اینکه با کمال صداقت و بدون واهمه این روایات و داستان های « ضد عمر» را در کتب معتبر خود نقل کردند و تلاش نکردند این گونه روایاتی را که نقطه ضعفی برایشان می تواند محسوب شود از کتاب هایشان حذف کنند. و حتما توجیه شان هم این بوده که واقعا چنین داستان هایی نشان نقطه ضعف عمر و مکتبشان نیست و نمی تواند بعنوان دست آویزی جهت نقد مذهبشان از سوی مخالفین مورد استفاده قرار گیرد که واقعا هم همین طور است. به راستی همین چند روایت که انتخاب کردم راهنمای بزرگی برای زمان ماست وقتی که می بینیم دو رقیب مانند «علی» و «عمر» علارغم این همه اختلاف ، در کنار هم برای اعتلای جامعه اسلامی می کوشند و امام علی نه تنها سعی نمی کند از روی حسادت و فرصت طلبی از چنین ناآگاهی ها و اشتباهاتی در جهت تخریب شخصیت رقیب خود و به زیر کشیدن او استفاده کند بلکه کاملا برادرانه و دلسوزانه او را راهنمایی می کند و «عمر» هم با چنان تواضع و فروتنی ای تسلیم «حقیقت» میشود که بدون خجلت بلکه با شجاعت و جسارتی ستودنی اعلام می کند: «لولا علی لهلک عمر – اگر علی نبود عمر قطعا هلاک می شد».
ارزش چنین رفتارهایی که به راستی باید الگوی امروز حکومت اسلامی ، در سراسر جهان قراردهیم در این است که شخصی مثل عمر با وجود اینکه حاکمی مقتدر است و تمام امور و لوازم قدرت را در اختیار دارد، از این لوازم و امور قدرت به عنوان ابزار سیاسی جهت سانسور و سرکوب مخالفین استفاده نمیکند و فضای حکومتش چنان باز و شفاف و آزاد است  که حتی یک زن مسلمان میتواند بدون ترس و حتی با جسارت اشتباه او را در جمع مطرح کند. به راستی چنین داستانهایی به خوبی به خواننده باهوش و با درایت و عاقل نشان میدهد که در صدر اسلام مانند امروز حسادت و سیاست و تزویر و کینه و بغض وجود نداشت . واقعا وقتی انسان به مطالعه تاریخ صدر اسلام میپردازد، متوجه میشود در عین اینکه بزرگترین اختلافها و وقایع مهم در همان زمان رخ داده ، اما  تعصب و کینه و حسادت مانند پیروان امروزین شیعیان علی وجود نداشته که جای درس بزرگی است و آن اینکه عده ای سعی دارند با نبش قبر گذشته و توجه عوام به عقب و وقایع گذشته (گذشته خودش اسمش رویش است ، یعنی گذشت و تمام شد! ولی گویا عده ای دوست ندارند ما به حال و آینده خود بپردازیم) آنها را از حقایق و مشکلات وفرصتهای حال و آینده دور کنند و مسلمین را در مردابی از رکود و عقب ماندگی نگه دارند . بهترین تعبیری که درباره این رفتار ها می توان بکار برد کاسه داغ تر از آش شدن است!
از طرفی برخورد های آرام و صبورانه اهل سنت با این تمسخر ها چنان عجیب است که حکایت از اطمینان روانی و درونی آنها از هویت و رفتار ها و اعتقاداتشان دارد. بر عکس ، از نظر روان شناسی قابل اثبات است که کسانی که به تمسخر دیگران و تخریب شخصیت و عقیده دیگران برای اثبات شخصیت و عقیده  خود دارند، به خود اعتماد ندارند و اعتقاداتی متزلزل و غیر منطقی دارند.
به همه شما برادران و خواهران فهیم و عقل مدار شیعه ، به عنوان کسی که قبلا شیعه بوده ولی بنا به دستور قرآن اکنون خود را فقط یک مسلمان فارغ از مذهب شیعه و سنی میدانم ، برادرانه و بر اساس قرآن توصیه می کنم به چنین مطالبی در هیچ جا بخصوص وبلاگ ها و سایت های منتصب به شیعه ولی در واقع منافق که تنها لباس شیعه جهت اختلاف اندازی به تن کرده اند ، کوچک ترین توجهی نکنید و پای حرف هایشان ننشینید و از آنها انتقاد کنید. بدانید که اهل سنت بسیار منطقی و مسلمان منشانه همه جا علی رغم اختلاف عقیدتی با شما ، نهایت ادب و احترام را برای برادران شیعه خود قائلند و احترام بسیار زیادی برای حضرت علی قائل بوده و در مقابل این همه تفرقه افکنی های مزدوران دشمن که در لباس شیعه به معروف ترین و محترم ترین اصحاب رسول خدا فحاشی می کنند ، بزرگ منشانه ، کوچک ترین بی احترامی و بی حرمتی به حضرت علی جهت تلافی کردن نمی نمایند و همیشه در کنار نام حضرت علی مانند ابوبکر و عمر و عثمان عبارت (رضی الله عنه) یعنی خدا از آنها راضی باشد، به کار می برند.
به راستی آیا با این سخنان غیر منطقی و پوچ و با این روش می توان گذشته را تغییر داد تا مثلا حضرت علی جانشین پیامبر بشود و مشکلات کنونی مسلمین حل و فصل شود؟ شیعه واقعی و عاقل و قرآن مدار از چنین روش های متحجرانه ای دوری می کند و به جای این هجو و فحاشی و مرثیه سرایی ها برای گذشته ، به حال و آینده تفکر می کند و می داند اگر امام علی جانشین پیامبر نشد ، سخنان والا و حکیمانه  و مشی زندگی اش هنوز باقی مانده و به جای تلاش بی هوده جهت باز گرداندن گذشته می توان از راه او پیروی کرد.
چرا که خدا در قرآن کاملا منطبق با چنین رفتار هایی و در مورد چنین اختلافاتی ،  آنجا که یهودیان و مسیحیان بر سر یهودی یا مسیحی بودن حضرت ابراهیم با هم مجادله می کردند (درست مانند امروز ما که درباره جانشینی حضرت علی یا ابوبکر بعد از پیامبر اختلاف داریم) چنین راهنمایی و توصیه می کند :
تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿134﴾وَقَالُواْ كُونُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُواْ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿135﴾أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطَ كَانُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿140﴾تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ﴿141﴾
به راستی مگر جانشینی پیامبر به جز وسیله ای بود برای نیل و عملی کردن هدفی خاص ؟ آیا منطقی است که هدف را رها کرده و در وسیله متوقف شویم؟
در پایان آیه ای از قرآن را ضمیمه مطلب می کنم که به راستی وصف حال کسانی است که به جای ترویج قرآن و اسلام یعنی روح برادری و اتحاد و دوستی و همدلی و بسط عدالت و علم و دانش در جامعه اسلامی، متاسفانه مزورانه و موذیانه در لباس شیعه مطالبی سخیف از این دست را در اینترنت رواج می دهند و وقت خود را صرف آن می کنند:
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ
و گروهی از مردم کسانی هستند که سخنان پوچ و بیهوده را مبادله می کنند ، برای اینکه از راه خدا مردم را دور کنند و دین و راه خدا را به تمسخر و ریشخند بگیرند . قطعا برای این افراد عذابی سخت اعمال خواهد شد. (لقمان-6)