Saturday, December 7, 2013

حکایت ختنه سوران بارون و سید مهدی بلیغ

حکایت ختنه سوران بارون و سید مهدی بلیغ


کایت ختنه سوران بارون و سید مهدی بلیغ
برخی ازروزنامه نگاران ایران سیدمهدی بلیغ را آرسن لوپن ایران لقب داده اند. وی یکی از باهوش ترین و زبده ترین و در عین حال جسور ترین، سارقین و کلاهبرداران ایرانی بود که در مورد دزدی‌ها و کلاهبرداری‌های عجیب و حساب شده او، روایات و داستان‌هایبسیار نقل می‌شود.
سید مهدی بلیغ به زبان‌های عربی و انگلیسی کاملا مسلط بود. او که از نبوغ و هوش سرشاری برخوردار بود در اعمال کلاهبرداری و دزدی از ترفندهای بسیارزیرکانه و ابتکاری استفاده می‌کرد و خودش می‌گفت از انجام دزدی‌ها و کلاهبرداری‌هایپیچیده و برنامه ریزی شده لذت می‌برد. در واقع بیشتر این کارها را برای ارضای روحی و روانی خود انجام می‌داد وی پس از پیروزی از انقلاب ایران در ۱۳۵۷، به واسطه اعتیاد و به همراه داشتن مواد مخدر دستگیر وبه دستور صادق خلخالی اعدام‌گردید.
حکایت "ختنه سوران بارون "برگرفته از کتاب هزاردستان نوشته اسکندر دلدم است:

صبح يكي ار روزهاي اسفندماه، سيد مهدي بليغ با ان قد نسبتا بلند و اندام لاغر وارد جواهر فروشي بارون شد و از جيبش يك حلقه انگشتر برليان فوق العاده مجلل بيرون آورد مقابل چشمان مشتاق "بارون مگرديچ" گرفت و بي مقدمه با لحن بازاري گفت: طالب هستيد؟
بارون با چشمان گشادي حلقه تنگ را مدتي نگريست و هنگامي كه قيمت آن را پرسيد سوءظن شديدي به قلبش راه يافت. چه، ناشناس شيك پوش با لبخندي گفت: «سه هزار تومان»!!
"بارون مگرديچ" ميدانست اقلا هفت هزار تومن قيمت حلقه است. ولي ناشناس با لحني صادقانه گفت: البته قيمت اين حلقه خيلي زيادتر از اينهاست و دكتر «شلوخيم» هم كه به تازگي از وين به تهران آمده، مقدار زيادي جواهرات با خود دارد. اگر شما مرا راضي نگهدارديد مي توانيم كليه جواهرات او را به قيمت نازلي برايتان خريداري كنم.
براي اينكه هيچگونه خيالي هم به خاطرتان راه نيابد انگشتر را پيش شما مي گذارم و فردا ساعت 4 بعد از ظهر خواهم آمد كه به اتفاق براي ديدن جواهرات دكتر برويم. سپس با دست سلام دوستانه داده و خارج شد.
"بليغ" پس از خروج از جواهر فروشي "بارون مگرديچ" در خيابان استانبول، به مطب دكتر      «ر- ح» رفته و پس از معرفي خود به عنوان يك ارمني اظهار داشت: برادر من به دختري افغاني كه در خيابان شاهرضا ( انقلاب كنوني ) مسكن دارد سخت عاشق شده است و پس از مدتها فراق و قهر و امتناع، عجالتا قبول كرده اسلام بياورد تا وسايل عروسي از هر حيث فراهم گردد؛ ولي فاميل دختر حكم كرده اند داماد قبل از اداي شهادتين بايد «ختنه» شود!! در اين صورت تصديق مي فرمائيد كه برادر من چاره اي جز‌ "ختنه كردن" ندارد.
آيا ممكن است شما در مقابل 300 تومان فردا ساعت 4  بعد از ظهر انجام اين معامله دلچسب را قبول كنيد!؟
ضمنا موضوع ديگري كه لازم است عرض كنم اين است كه برادرم چون فوق العاده از اين كار و سپردن خود به تيغ جراح وحشت دارد، به هيچ وجه نبايد بفهمد براي عمل جراحي به اينجا آمده است بلكه بايد قبلا در فنجان قهوه او قدري داروي بيهوشي بريزيد كه عمل بدون دردسر انجام پذيرد.
دكتر كه مردي فوق العاده دلرحم و در عين حال ساده و بي شيله پيله بود اين كاررا پذيرفت تا به قول خودش خدمتي هر چند كوچك ! در رسيدن عاشق دلباخته اي به مشوق انجام داده باشد.
دكتر صد تومان به عنوان وديعه و پيش پرداخت گرفت و در حاليكه سرش را به علامت رضايت تكان مي داد با شوخ طبعي گفت : «البته در راه عشق بايد سر باخت!»
روز بعد چهار بعد از ظهر "بارون مگرديچ" و "سيد مهدي بليغ" صحبت كنان به طرف محكمه دكتر ميرفتند! ربع ساعت بعد، در سالن پذيرايي دكتر، سه نفر به دور ميز گرد نشسته و فنجانهای قهوه خوري خود را تازه تمام كرده بودند.
مدتي از سردي هوا و نيامدن باران صحبت شد ولي "بارون مگرديچ" كاملا مواظب بود در معامله جواهرات! كلاه سرش نرود... اما كمكم احساس كرد سرش به دوران افتاده وچشمهايش سياهي ميروند! به انتهاي وحشت براي برخاستن حركتي به خود داد ولي نتوانست برخيزد، سرش بر روي سينه خم شد و پس از چند لحظه  روي مبل به خواب سنگيني فرو رفت!
پرستار ها به سرعت لباس هاي بارون مگرديچ را درآورده خودش را روي تخت عمل خوابانيدند. دكترها و پرستارها با عجله در رفت و آمد بودند و تند و تيز چسب و پنبه و الكل ميآوردند ! پس از نيم ساعت به ميمنت و مباركي «ختنه سوران» نوزاد 55 ساله به پايان رسيد! و دكتر عرق ريزان از اتاق عمل بيرون رفت.
برادر قلابي "بارون" هم در حاليكه لباسهاي "بارون" را تاميكرد با مهارت دسته كليد مغازه را از جيبهاي او بيرون كشيد و به سرعت در جیب بغل خود جا داد . سپس قدري راجع به حال مريض با دكتر صحبت كرد و به بهانه گرفتن نسخه و دارو از محكمه دكتر خارج شد و يك ساعت بعد در حاليكه جواهرات "بارون مگرديچ" را در چمدان كوچكي ريخته بود در يكي از محله هاي جنوب شهر به كافه اي داخل شد تا به سلامتي اين شكار زخمي حلال!! گيلاسي بزند.
"بارون مگرديچ" فلك زده پس از ساعتي چشمان خواب آلودش را گشود و در منتهاي تعجب حس كرد قسمتي از بدنش را نوار پيچ كرده اند! بي اختيار ناله وحشت انگيزي از گلويش خارج شد و فرياد زد: « اينجا كجاست ؟ ... چرا من نوار پيچ شده ام ؟»
دكتر با لبخند شيريني گفت: «وحشت نكنيد! عمل به خير و خوشي گذشت و همانطور كه به برادرتان هم گفتم شما در راه عشق سر باختيد! ولي غصه ندارد سر خودتان سلامت!!!
"بارون" از اين حرف هاي مبهم و گوشه دار عصباني شد فرياد زد: «آقا اين چه وضعي است ؟! اگر جواهر داريد بياوريد و گرنه چرا مرا مسخره كرده اي؟
سپس حركتي به خود داد كه از تخت برخيزد اما سوزش شديدي در خود احساس كرد و دوباره با بيحالي به روي تخت افتاد!
دكتر كه از اين حالت جدي «بارون مگرديچ» سوءظني به خاطرش افتاده بود باقيافه جدي پرسيد: «مگر شما براي ختنه كردن اينجا نيامده بوديد؟»
"مگرديچ" كه تازه فهميده بود كجايش را بريده اند با تعجب و تاثر گفت: «ختنه ؟! ختنه ؟!» و از شدت تاثر جيغ كشيد و مجددا بيهوش شد!!
دو روز بعد با پست شهري بسته اي با كاغذي به اين مضمون براي دكتر «ر- ح» رسيد: ختنه سوران نورسيده "بارون مگرديچ" را با تمام ملحقات آن به حضرتعالي كه اين عمل پر افتخار را انجام داده ايد صميمانه تبريك عرض ميكنم و براي ياد بود يك عدد تيغ دلاكي جوف بسته تقديم ميدارم. ارادتمند : رهين منت ابدي شما


يك هفته بعد "مگرديچ" در حاليكه به جاي شلوار يك عدد لنگ حمام به دور كمر خود پيچيده بود دكان خودش را جارو ميكرد و در قفسه هاي خالي آن، چند تكه كالباس وژانبون آويزان كرده بود!!!

Friday, December 6, 2013

درسهایی که حاکمان و محکومان تاریخ میتوانند از ماندلا بگیرند


درسهایی که حاکمان و محکومان تاریخ میتوانند از ماندلا بگیرند
نوشته: وحید عمر(سخنگوی پیشین رئیس جمهوری افغانستان)
با عنوان افغانستان در حسرت ماندلایی که نداشت
جمعه 06 دسامبر 2013 - 15 آذر 1392


در عصری که فرهنگ فردمحوری و تندیس سازی برای انسانها آهسته آهسته کمرنگتر می‌شود، نلسون ماندلا شاید آخرین نمادی باشد که به توان از او به عنوان الگوی موفقترین مبارزه یک نسل در برابر ستم، تبعیض، بی‌عدالتی و برتری جویی یاد کرد.
او محکومی بود که حاکم شد. زندگی او میتواند سرمشقی برای دیگر محکومین و حاکمانی باشد که میخواهند در راه خداوند به انسانیت خدمت کنند.

آنچه که از ماندلا و نزدیک به نیم قرن مبارزه آزادیخواهانه اش در تاریخ ماندگار خواهد ماند، الهام بخشی و تاثیرگذاری است که مبارزات او و همرزمانش برای سایر جوامع به ارمغان آوردند.

از عدم خشونت تا "خشونت کنترول شده"
مدیبا(نام قبیله ای نلسون ماندلا) مبارزه خود را علیه آپارتاید، با الهام از آموزه های "مبارزه مسالمت آمیز" و یا "مقاومت منفعل" که مهاتما گاندی در مبارزه اش علیه استعمار انگلیس در هند از آن استفاده کرده بود، در حزب کنگره آفریقای جنوبی آغاز کرد.
در جریان ۱۳ سال مبارزه مسالمت آمیز، مدیبا به سمبول " نافرمانی مدنی" علیه نظام مبدل شد. میان سال های ۱۹۴۸-۱۹۶۱ فعالیت های مدیبا از طریق مبارزه منفعل توانست مزاحمت ایجاد کند. ولی تا آن سال اکثریت رهبران این حزب یا زندانی شده بودند، یا تبعید شده بودند و یا هم کشته شده بودند و این مقاومت آهسته آهسته از هم می گسیخت.
مدیبا از روش مقاومت آرام تا قتل عام شارپویل در سال ۱۹۶۱ که در آن ۶۹ آفریقایی سیاه پوست توسط رژیم به قتل رسیدند استفاده کرد. ولی مقاومت آرام تا زمانی کارگر بود که رژیم در مقابل اینگونه مبارزه به خشونت متوسل شد و به گفته خودش "استفاده از خشونت در مقابل برنامه های رژیم ناگزیر شد". در سال ۱۹۶۱ مدیبا، بعد ازینکه راه مبارزه مسالمت آمیز بر وی و همکارانش بسته شد، با الهام از شیوه کار ماوو زیدانگ و چه گوارا و با پایه گذاری شاخه نظامی حزب گنگره آفریقا "خشونت کنترل شده" را در مقابل آپارتاید آغاز کرد و دست به فعالیت هایی زد که وی آنرا "مقابله با برنامه‌های تبعیض آمیز" رژیم مینامید.

زندان در جزیره رابن
در سال ۱۹۶۴ مدیبا و یک تعداد همرزمشانش به اتهام "خیانت به آفریقای جنوبی" زندانی شدند. در دفاعیه مشهوری که مدیبا در محکمه از خود ارائه کرد تمام مسئولیت را پذیرفت و بدون هراس خود را رهبر فعالیت های "سبوتاژ" در مقابل نظام معرفی کرد و با مسوولیت پذیری و شهامت بی نظیر راهی زندان شد و ۲۷ سال زندگی خود را در آن زندان گذراند.
به گفته خودش وی از شیوه رهبری کار گرفت که بر اساس آن یک رهبر باید "در زمان موفقیت دیگران را وارد صحنه کند ولی در موقع خطر باید پیشگام شود و مسئولیت بپذیرد." آنچه مدیبا را از سایر زندانیان متمایز ساخت، استقامت و اراده متین وی و به تعبیر خودش "خوشبینی" نسبت به فرجام مبارزاتش بود.
همین خوشبینی نسبت به فرجام مبازرات بود که وقتی از زندانی در پریتوریا با هواپیما به جزیره رابن انتقال داده می‌شد، در وسط راه به همرزمانش جاهایی را نشان می‌ داد که از آن می‌توانستند علیه رژیم به مبارزه مسلحانه بپردازند.
۲۷ سال زندان نه تنها او را از صحنه سیاسی و مبارزات آزادیخواهی در آفریقای جنوبی منزوی نساخت بلکه به شهرت وی افزود و در زندان وی عملا به شخص اول این مبارزه تبدیل شد. تا اینکه در نتیجه فشار های داخلی و بین المللی در سال ۱۹۹۱ از زندان رها شد و رهایی مدیبا از زندان عملا شکست رژیم آپارتاید را در افریقای جنوبی به ارمغان آورد.

سرکوب انتقام جویی
آنچه مدیبا را از اکثر رهبران هم عصرش متمایز ساخت این بود که او هیچ گاهی نخواست خواسته ها، انتقام جویی و نگرانی های شخصی اش تاثیری بر شیوه پیشبرد امور آفریقای جنوبی داشته باشد. بعد ازینکه آفریقای جنوبی به آزادی رسید و وی با کسب اکثریت قاطع در راس نظام قرار گرفت، هیچ گاهی از خشونت کار نگرفت و به بزرگترین سمبول پذیرش، عفو و همدیگر پذیری مبدل شد.
مدیبا در یک اقدام بی سابقه در اولین سال پس از رهایی به زندان رابن سفر کرد و زندانبانی را که بیشترین شکنجه را بر او روا داشته بود بدون قید و شرط بخشید. در زمانی که رئیس جمهور آفریقای جنوبی شد، هیچ گاهی انتقام گیری از عوامل رژیم آپارتاید نپرداخت.
در اولین سال ریاست جمهوری خود به میدان بازی راگبی که بازی سفید پوست ها محسوب می‌شد و سیاه ها همیشه از اشتراک در آن منع شده بودند شتافت و لباس راگبی پوشید و در بیانیه افتتاحیه ریاست جمهوری خود آفریقای جنوبی را کشور همه سیاه و سفید و هندی و ملی نژاد ها توصیف کرد و گفت به همان اندازه که مخالف برتریجویی سفید ها در آفریقا بوده و علیه آن مبارزه می‌کرده است به همان اندازه مخالف برتری جویی سیاه ها است و در مقابل آن مبارزه خواهد کرد.
آنچه وی را از سیاستمدار هم عصرش، رابرت موگابه در کشور همسایه اش زمبابوی متمایز ساخت همانا قدرت غلبه وی بر خواسته های شخصی، انحصار طلبی و انتقام جویی بود، خصوصیاتی که رابرت موگابه را از یک رهبر آزادی بخش به یک رهبر مستبد بدل کرد.

عدالت انتقالی و جلوگیری از بحران
پیامد مبارزات و آزادی افریقای جنوبی بیشترین تاثیر گذاری را بر شیوه برخورد با مجرمین جنگی در جوامع پس از جنگ داشت. عدالت انتقالی در افریقای جنوبی، تا امروز، بهترین نمونه برخورد با جنایات جنگی در یک جامعه پس از بحران است.
در موارد قبلی تطبیق عدالت انتقالی در آلمان، آرژنتین، چیلی و کشور های دیگر، محاکمه مجرمین جنگی، به عنوان ابزار اصلی تطبیق عدالت انتقالی، در راس کار قرار داشت و در اکثر این کشور ها تطبیق عدالت انتقالی توام با انتقام جویی و سرکوب گروهی که در جنگ مغلوب شده بود متمرکز بود.
این شیوه عدالت انتقالی بعد ها " عدالت برنده" نام یافت که از سوی برنده جنگ بر بازنده های جنگ تطبیق می‌شد. در آفریقای جنوبی مدیبا اعلام کرد که هیچ کسی برنده و یا بازنده این مبارزه نیست.
انتقام جویی را به شدت سرکوب کرد و قربانیان جنگ و بی عدالتی را در محراق توجه عدالت انتقالی قرار داد.
آفریقای جنوبی بانی تطبیق برنامه عدالت انتقالی به شیوه ای شد که در آن جبران خسارت در مقابل، انتقام جویی، در دستور کار قرار گرفت.
نهاد های دلجویی از قربانیان برای اولین بار برای تطبیق برنامه عدالت انتقالی تاسیس شدند. برای اولین بار در یک جامعه پسا بحران، مجرمین وادار شدند تا به خانواده های قربانیان غرامت بپردازند، پول تحصیل خانواده های قربانیان را بپردازند و یا به خانواده های قربانیان، حقیقت را بگویند.
مدلی را که مدیبا در آفریقای جنوبی بعد از جنگ تطبیق کرد، مدلی بود که در آن توازن میان " ثبات سیاسی و اجتماعی" و " تطبیق عدالت" به بهترین شکل در نظر گرفته شد. آفریقای جنوبی در حالی‌که به خطر بی ثباتی سیاسی و اجتماعی مواجه نشد، با توسل به شیوه های انسانی، عدالت نسبی در آن تامین شد.

پیامد‌های راه دراز آزادی
بدون شک که گام های استوار مدیبا در راه دراز آزادی، بهشت موعود را در پی نداشت. بعد از پیروزی در مقابل آپارتاید جامعه آفریقای جنوبی با چالش های گوناگون روبرو شد. وضعیت اقتصادی سیاه پوستان به اندازه که انتظار می‌رفت رشد نکرد، یک تعداد هواداران و مقامات حزب کنگره به سو استفاده از مقام های نویافته پرداختند، شهروندان سیاه و سفید با هم برابر نشدند و جامعه آفریقای جنوبی کماکان منقسم و جدا بافته باقی ماند.
ولی آنچه را نباید فراموش کرد این است که آفریقای جنوبی و مبارزه خستگی ناپذیر مدیبا و همقطارانش به عنوان یکی از طولانی ترین و پر قربانی ترین مبارزات تاریخ برای رسیدن به عدالت، برابری و حقوق شهروندی مبدل شد.


یادداشت یعنی به یاد داشته باش!(18)

یادداشت یعنی به یاد داشته باش!(18)
طبق آنچه که در خبرهای بی بی سی آمده است پس از انتشار خبر درگذشت نلسون ماندلا جیمی کارتر رئیس جمهور اسبق آمریکا اولین کسی بود که از او به بزرگواری یاد کرد.سپس رئیس جمهور پیشین و پس از او رئیس جمهور کنونی آمریکا  و پس از آنان دیگر شخصیتهای جهان از هر طیفی او را به گونه ای زیبا و تحسین برانگیز وصف کردند:
جیمی کارتر: مردم آفریقای جنوبی و هواداران حقوق بشر در سراسر جهان یک رهبر بزرگ را از دست داده اند. عشق او به آزادی و عدالت باعث ایجاد امیدی تازه برای نسل ها سرکوب شده در سراسر جهان شد و به خاطر او بود که آفریقای جنوبی امروز یکی از دموکراسی های ممتاز جهان است.
10 ساعت 47 دقیقه پیش
نلسون ماندلا، رییس جمهوری پیشین آفریقای جنوبی، رهبر جنبش علیه آپارتاید و برنده جایزه صلح نوبل در سن ۹۵ سالگی درگذشت. با پوشش لحظه به لحظه واکنش ها به درگذشت ماندلا با ما همراه باشید.
11 ساعت 5 دقیقه پیش

به یاد داشته باشیم که اگر انقلابیون جهان مخصوصا انقلابیون مسلمان از حضرت رسول اکرم(ص) به هنگام فتح مکه یادمیگرفتند که به هنگام رسیدن به قدرت پیشینیان را ببخشایند و یا دستکم مانند حضرت موسی در برخورد با کسی که جامعه را به انحراف کشیده بود جزایش را به خداوند وامیگذاشتند جهان به گونه دیگر میشد و بسیاری از ناگواریهای امروز وجود نداشت و گوی سبقت را از نلسون ماندلا  ربوده بودند.

Thursday, December 5, 2013

یادداشت یعنی به یاد داشته باش!(17)

یادداشت یعنی به یاد داشته باش!(17)
که روزی(احتمالا در دهه شصت) یک شکارچی با یکی از روستائیان اطراف طالقان که بیلی همراهش بوده درگیر میشود. بیلدار به تفنگدار پرخاش و اعتراض میکند و تفنگدار با تفنگش به سوی او چند تیر شلیک میکند و بیلدارکشته میشود. قاتل(جلال الدین فارسی) هنوز زنده است چون سوگند یاد میکند که قتل غیرعمد بوده. اکنون در همین زمینه(یعنی شکار و شکارچی) این خبر را نیز بخوانید و سپس مقایسه و اندیشه کنید چرا برخی قضات علاقمند به صدور حکم قتل هستند؟!!:

دومین حکم اعدام برای محیط‌بانان دنا تأیید شد

حکم اعدام غلامحسین خالدی، دومین محیط بان منطقه دنا که به ارتکاب قتل در جریان مقابله مسلحانه با شکارچیان غیرمجاز متهم شده بود، تأیید شده است.
به گزارش خبرگزاری میراث فرهنگی،اسماعیل کهرم، کارشناس محیط زیست و مشاور سازمان حفاظت محیط زیست با اعلام این خبر گفت: "این خبر و این حکم برخلاف تصور ما بود زیرا در پرونده ای که تنظیم شده بود، قتل غیر عمد یا شبه عمد بود نه قتل عمد. بنابراین تصور قطعی شدن حکم اعدام برای ما دور از ذهن بود."
آقای کهرم با تاکید بر این که نشانه‌هایی از رضایت خانواده مقتول وجود داشت، گفت: "خانواده مقتول اجازه داده بودند که خانواده غلامحسین خالدی در مراسم ختم شرکت کنند و این در جامعه لر می تواند به معنای گذشت از خون مقتول باشد به همین دلیل قطعی شدن حکم اعدام مایه تعجب است."

آقای خالدی به همراه چهار همراه دیگرش به عنوان "ضابط قضایی" مجوز حمل سلاح و حکم ماموریت از سازمان محیط‌ زیست داشتند که در سال ۱۳۸۹ با شکارچیان غیر مجاز در ارتفاعات دنا مواجه شدند. یکی از شکارچیان به نام محمد پایه گذار در جریان درگیری کشته شد.

Wednesday, December 4, 2013

جامعه ایرانی از دیدگاه مصطفی ملکیان


Inline image 1

مصطفی ملکیان متولد ۱۳۳۵ در شهرضا فلسفه دان و روشنفکری ایرانی‌است. پژوهش‌های او عمدتاً در حوزه اخلاق، دین، فلسفه دین، معنای زندگی، روان‌شناسی، علوم انسانی، روش تحقیق و روشنفکری است. نظریه عقلانیت و معنویت از مهم‌ترین نظریات اوست. مصطفی ملکیان به اولویت فرهنگ بر سیاست معتقد است و بنابراین وظیفه روشنفکر را بیشتر نقد فرهنگی جامعه می‌داند تا نقد سیاسی دولت. روشنفکران و مصلحان اجتماعی به جای اینکه همیشه مجیز مردم را بگویند و فکر کنند تمام مشکلات متوجه رژیم سیاسی است، باید از مجیزگویی مردم دست بردارند و به مردم بگویند چون شما اینگونه‌اید حاکمان هم آنگونه‌اند. حاکمان زائیده این فرهنگند. جامعه‌ای که فرهنگش این باشد ناگزیر سیاستش هم آن می‌شود و اقتصادش هم آن. خطاست که روشنفکران و مصلحان اجتماعی برای دست یافتن به محبوبیت اجتماعی مجیز مردم را بگویند و بگویند که مردم هیچ عیب و نقصی ندارند چرا که رژیم سیاسی ناشی از مردم است و رژیم سیاسی بهتر به فرهنگ بهتر نیاز دارد.
 
ملکیان به عوامل و عناصری اشاره میکند که موجب عقب‌ماندگی ایرانیان شده است:
 پیشداوری: اولین خصوصیتی که در ما وجود دارد، پیشداوری‌های فراوان نسبت به بسیاری از امور است. اگر هر کدام از ما به درون خودمان رجوع کنیم پیشداوریهای فراوانی می‌بینیم.
جزمیت و جمود: نوعی جزمیت (دگماتیسم) و جمود در ما ریشه کرده است. ممکن است ما معتقد باشیم که فلان گزاره درست است. این سالم است، اما اگر معتقد باشیم که فلان گزاره محال است که درست نباشد؛ گفتن این محال استانسان را تبدیل به انسان دگمی می‌کند.
خرافه‌پرستی: ویژگی دیگر ما خرافه‌پرستی است هم خرافه در بافت دینی و مذهبی و هم در بافتهای غیر دینی و مذهبی، خرافه در بافت مذهبی یعنی چیزی که در دین نبوده و در آن وارد شده است. اما مهم‌تر این است که به معنای سکولار آن هم خرافه‌پرست هستیم. خرافی به معنای باور آوردن به عقایدی که هیچ شاهدی به سود آن وجود ندارد ولی ما همچنان آن عقاید را در کف داریم. راه‌حل درمان این سه عامل اول، تقویت روحیه استدلال‌گرایی است.
بهادادن به داوری‌های دیگران نسبت به خود
همرنگی با جماعت
تلقین‌پذیری: یعنی رأیی را بیان کردن و آرای مخالف را بیان نکردن و مخاطب را در معرض همین رأی قرار دادن. تلقین‌پذیری یعنی قبول تک‌آوایی.
القاپذیری: با تلقین‌پذیری متفاوت است. در القا یک رأی آنقدر تکرار می‌شود تا تکرار جای دلیل را بگیرد.
تقلید: یعنی اینکه من آگاهانه یا ناآگاهانه تحت‌الگوی شخصی باشم.
تعبد: یعنی سخنی را پذیرفتن صرفاً به این دلیل که فلان شخص آن را گفته است.
شخصیت‌پرستی: کمتر مردمی به اندازه ما شخصیت‌پرستند و شخصیت‌پرستی جز این نیست که شخصیتی خود را بر خود عرضه می‌کند و خوبی‌هایی که در زندگی اطراف خودمان نمی‌بینیم از سر توهم به او نسبت می‌دهیم و او را به دست خودمان بزرگ می‌کنیم.
تعصب: به معنی چسبیدن به آنچه که داریم و نگاه نکردن به چیزهای فراوانی که نداریم.
اعتقاد به برگزیدگی: اینکه گمان می‌کنیم به نوعی مورد لطف خدا هستیم.
تجربه نیندوختن از گذشته: انسانهای سالم کسانی هستند که در درونشان می‌توانند بزرگترین دشمنان خود را از لحاظ عاطفی ببخشایند، چرا که از لحاظ عاطفی باید بخشود اما از لحاظ ذهنی نباید فراموش کرد. اما متأسفانه ما عکس این عمل می‌کنیم. از لحاظ عاطفی نمی‌بخشیم و کینه‌جویی در ما زنده است، اما به لحاظ ذهنی فراموش می‌کنیم چرا که حافظه تاریخی ملت ما بسیار کند و تار است.
جدی نگرفتن زندگی: سقراط از ما می‌خواست که در عین شوخ‌طبعی زندگی را جدی بگیریم کسانی زندگی را جدی می‌گیرند که دو نکته را باور کنند: 
۱- باور به مستثنی بودن از قوانین حاکم بر جهان؛ دلیل هر جدی نگرفتن مستثنی ندانستن خود از قوانین هستی است. 
۲- نسبت‌سنجی در امور: انسان‌هایی که زندگی را جدی نمی‌گیرند چیزهای مهمتر را برای چیزهای مهم رها می‌کنند.
دیدگاه مبتذل نسبت به کار: دیدگاه کمتر مردمی نسبت به کار تا حد دیدگاه ما نسبت به کار مبتذل است. ما کار را فقط برای درآمد می‌خواهیم و بنابراین اگر درآمد را بتوانیم از راه بیکاری هم به دست آوریم از کار استقبال نمی‌کنیم.
قائل نبودن به ریاضت: ریاضت به معنای آنکه باید چیزهایی را فدا کرد تا چیزهای باارزش‌تری را به دست‌آورد. ما می‌خواهیم همه چیز را داشته باشیم و وقتی دیدگاهمان نسبت به کار آنگونه است، نسبت به مصرف هم دیدگاهمان این‌گونه می‌شود و باعث می‌شود دچار مصرف‌زدگی شویم. کدامیک از ما برای آرمان‌های خود حاضر است به قدر ضرورت اکتفا کند؟ این مصرف‌زدگی ما را به پستی می‌کشاند. اگر به ضروریات زندگی قانع بودیم، مجبور به کرنش کردن نبودیم.
از دست رفتن قوه تمیز بین خوشایند و مصلحت: مردمی که منافع کوتاه‌مدت را ببینند و قدرت دیدن منافع درازمدت را نداشته باشند در معرض فریب‌خوردگی هستند.
زیاده‌گویی: ما ملت پرسخنی هستیم و آسان‌ترین کار برای ما حرف‌زدن است.
زبان پریشی: بدتر از پرسخنی ما زبان‌پریشی ماست. زبان‌پریشی به این معناست که انسان حرف خود را خودش هم متوجه نمی‌شود.
ظاهرنگری: ظاهرنگری به دلیل غلبه روحیه فقهی در دین بر کل کارهایمان سایه افکنده است. یعنی به جای آنکه ما به ارزش و انگیزه کار توجه کنیم فریفته ظاهر می‌شویم.