Tuesday, December 10, 2013

سازمان كيهان در قرآن

سازمان كيهان در قرآن
 احمد شماع زاده 
عظمت خداوند در سازمان كيهان است

الله‌الذي جعل لكم‌الارض قراراً والسّماء بناءً

اشاره:
پس از بررسي آغاز آفرينش كيهان در قرآن زير عنوان «مهبانگ در قرآن»، و مشخص‌شدن شكل كيهان، اكنون شايسته‌است به بررسي ساختار و سازوكار كيهانزير عنوان «سازمان كيهان» در اين كتاب شريف كه تبيين‌كنندة همه‌چيز است، بپردازيم.

 بخش‌هاي كيهان و پيوندهاي آنها

اخيراً اخترشناسان به شواهد جديدي دست يافته‌اند. دقيق‌ترين نقشه‌هاي تهيه‌شده از خوشه‌هاي كيهاني، بيانگر آن است كه قسمت عمدة كيهان از تاريكي تشكيل شده است. كيهان از 75 درصد انرژي تاريك، 21 درصد مادة تاريك، و 4 درصد مادة معمولي تشكيل شده‌است.(1)

در فلسفة جهان‌شناسي پيشينيان ‌آمده‌است كه عالم امكان سه بخش دارد:
‹عالم لاهوت› كه جز خداوند، مخلوق بدان راه ندارد.
‹عالم ملكوت› كه جايگاه فرشتگان‌ و ارواح است.
‹عالم ناسوت› كه همان عالم پيدا يا جهان ماده و آفريدگاني است كه با همة بزرگي و عظمتي كه دارد، انسان مي‌تواند بخشي از آن را با وسايل لازم و بخشي ديگر را بدون وسيله ببيند و درك‌كند.

ديدگاه قرآن كريم
رب‌السموات‌والارض و مابينهما و رب‌المشارق انا زيناالسماءالدنيا بزينه‌ الكواكب و حفظاً من ‌كل ‌شيطان مارد لايسّمّعون الي ‌الملأ الاعلي و يقذفون من‌كل  جانب (صافات: آيات 5 تا 8)
شناسنامة‌ بخش‌هاي كيهان
ملأالاعلـي = عالم لاهوت يا بالاترين جهان كه حتي شنود از آن براي شياطين ممنوع است.
مـشـارق  = عالم ملكوت يا جهان نورونيرو؛ كه تاريكي و شب، و نيز انس‌وجن به آن راه ندارند.
سماءالدّنيا = عالم ناسوت يا آسمان پايين يا جهان پيدا(ارض) كه شيطان‌هاي سركش به آن راه ندارند.
عالم غيب يا جهان پنهان = عالم لاهوت + عالم ملكوت + عرش
سموات‌والارض و مابينهما = آسمان‌هاي هفتگانه  آسمان‌‌هاي هفتگانه + عرش = كل كيهان
آسمان‌هاي هفتگانه، همة آفريده‌ها جز عرش را دربرمي‌گيرند. عرش منبع تغذية آسمان‌هاي هفتگانه است.
دو نكته:
ـ ‹ما بينهما› يا ‹آنچه ميان آن دو›، معني ‹آنچه كه درحدفاصل آن دو باشد› نمي‌دهد؛ بلكه ‹آنچه در آسمان‌‌ها و زمين› يا ‹آنچه در آسمان‌هاي هفتگانه هست› معني‌مي‌دهد. بنابراين مفهومي كلي است و عنوان ويژه‌اي براي بخشي از كيهان را دربرندارد. اين مفهوم از برابرگذاري دو آية زير به‌دست‌‌آمده‌است:
لله ملك‌السموات‌والارض و ما بينهما(مائده: 17)
لله ملك‌السموات‌والارض و ما فيهن(مائده: 120)
ـ اينكه چرا عرش را جدا از آسمان‌هاي هفتگانه دانستيم، استنادمان به آية زير و ديگر آيه‌هايي است كه اين مفهوم را مي‌رسانند: قل من‌ رب‌السموات‌السبع و رب‌ العرش‌ العظيم(مؤمنون: 86)

استناد علمي اين پذيرش:
دو فيزيكدان به نام‌هاي ليزا راندال از موسسة فناوري ماساچوست در كمبريج و رامان ساندرام از دانشگاه جان هاپكينز در بالتيمور(مريلند) تفسيري ارائه‌كرده‌اند كه بر طبق آن، بعد ديگري به ابعاد كنوني اضافه‌‌مي‌شود. در مدلي كه آن دو ارائه‌‌دادند، ما در دنياي چهاربعدي زندگي‌مي‌كنيم و ذرات گراويتون كه حامل نيروي گرانشي هستند، در بعدي ديگر واقع‌اند آنان پيش‌بيني‌مي‌كنند كه شتابدهندة بزرگ ‹هادرون› واقع در ‹جنوا› كه قراراست در سال 2007 شروع‌به‌كاركند، مي‌تواند انرژي كافي را براي نفوذ يك گراويتون به دنياي ما فراهم‌سازد.(2)
         از اين دستاورد مي‌توان بهره‌برداري‌كرد و بعد ديگر را كه بر مبناي اين ديدگاه، تاكنون ديده‌نشده، ويژة عرش بدانيم كه آن هم تاكنون براي كيهان‌شناسان مجهول مانده‌است؛ و ازآنجاكه عرش با آسمان‌هاي هفتگانه همخواني و همنوايي ندارد؛ بنابراين بايد همه‌چيزش جداي از آنها باشد. اگر عرش در جهان سه‌بعدي قرارداشت، يقيناً تاكنون ديده‌شده‌بود.
اضافه‌ بر اين،‌ حتي امكان دارد بعد ديگري نيز در آينده به اين بعد نيز اضافه شود، زيرا اگر خواننده دقت‌كرده‌باشد، متوجه‌مي‌شود كه در تقسيم‌بندي‌هايي كه براي بخش‌هاي مختلف كيهان درنظرگرفتيم، براي ملأالاعلي جايگاهي قرارنداديم؛ زيرا از درك آن و به‌تبع، جايگاهش ناتوانيم.

 چیستی عرش
در مورد چیستی عرش سخن بسیار کم است. هم در قرآن کریم و هم در احادیث. امام علی(ع) که میفرماید من به راههای آسمان از راههای زمین آگاهترم در زمینه شناخت عرش تنها دو عبارت را از او میتوان نقل کرد که همین  دو عبارت نکات مهمی را که منطبق بر شناخت علمی عرش است به اثبات میرساند:
در دعای مشلول امام علی یک جا خداوند را بدین گونه مورد خطاب قرارمیدهد: یا من لا یطأ عرشه قدم(ای که هیچ گامی به عرشش نرسد) این نظر خط بطلانی بر عقیده کسانی میکشد که تصور میکنند رسول اکرم در شب معراج به عرش رسیده است و یا فرشتگان بدانجا راه دارند. اگر در آیاتی که در مورد فرشتگان و عرش هست دقت کنید میبینید که آنان بدان راه ندارند بلکه حول آن در گردشند و یا در روز بازپسین حامل عرشند که این فرشتگان آن گونه که ما تصور میکنیم نیستند بلکه نیروهایی هستند که اکنون چهارند و در روز بازپسین به هشت نیرو میرسند.(بازگشت به مهنورد در قرآن)
امام علی(ع) در جای دیگر از دعای مشلول خداوند را به یک ویژگی مهم از عرشش سوگند میدهد که سوگند هم نشانه اهمیت بسیار آن برای خداوند است و هم به شناخت عرش بسیار کمک میکند: بمعاقد العز من عرشک. ترجمه این عبارت کار ساده ای نیست.

ترجمه معاقد: معاقد جمع معقد است و معقد اسم مکان برای واژه عقد(ع مفتوح و ق هم مفتوح و هم مکسور). که معنای توده های ریگ بسته و برهم انباشته شده و درهم میدهد. ولی برای عرش با توجه به اینکه در سطرهای بالا دانشمندان از گراویتون سخن گفتند و گفتیم که عرش منبع تغذیه کیهان است به جای ریگ باید ذرات بنیادی را در نظر گرفت. بنابراین ترجمه عبارت چنین میشود: سوگند به معاقد گرانقدر عرشت که میتوانیم به جای معاقد هرچه از معنای آن دانستیم قراردهیم.

ادامة بحث:
تنزيلاً ممن خلق‌الارض والسموات‌العلي(4) الرحمن علي‌العرش‌استوي(5)له ما في‌السّموات و ما في‌الارض و ما بينهما و ما تحت‌الثري(طه: 6) 
در اينجا نيز «ارض» به معناي آسمان پايين يا جهان پيدا، «سموات‌العلي» به معناي آسمان‌هاي بالا يا جهان پنهان است. در این آیه خداوند کریم از آنچه پیش از استوی بر عرش آفریده با عنوان سموات العلی یاد میکند. «سموات والارض» را براي آسمان‌هاي هفتگانه، به‌كاربرده و براي اينكه حجت را در اين زمينه تمام‌كند، تحت‌الثّري را آورده و از زمين كرة خاكي با عنوان «ثري» يادكرده تا با «ارض» به معناي خاص آن(جهان پيدا) اشتباه نشود.
به‌نظرمي‌رسد كه كشف اخير دانشمندان به بزرگي و كوچكي اين سه عالم كمك‌كرده و اندازه‌هاي آنها را دقيق‌تر مشخص‌‌كرده و نشان مي‌دهد كه سه بخش «حلزون كيهاني» چنين‌است:
سموات‌العلي: 75 درصد انرژي تاريك. (نور ويژه‌اي كه از انباشتگي، تودگي و سنگيني به سياهي مي‌زند و هيچكس با هيچ وسيله‌اي هنوز آن را درك نكرده‌است.)
مشارق(جهان نورونيرو يا عالم ملكوت): 21 درصد مادة تاريك. (مادة ويژه كه هنوز كيهان‌شناسان به نوع و جنس آن پي‌نبرده‌اند)
سماءالدنيا(ارض يا جهان پيدا): 4 درصد مادّه. (كه به اندازة درك هركس شناخته‌شده‌است.)
اين اولين باري‌است كه دانشمندان درصد جهان پيدا را 4 درصد حساب‌كرده‌اند. پيش از اين، گاهي ده درصد و گاهي يك درصد گفته‌بودند. دستاورد اخير درست‌تر است؛ زيرا به تقسيم‌بندي جهان پنهان(75و21درصد) نيز دست‌يافته‌اند.
اين تقسيم‌بندي تازه بسياركارساز و تأثيرگذار بود. زيرا بررسي ساختار و سازوكار كيهان پيش از اين ممكن نبود و جايي براي جهان ملكوت، يافت‌ نمي‌شد؛ و با انديشه‌اي همچون انديشة غالب در سده‌هاي ميانه، تصورمي‌كردم «سماوات» يعني آنچه كه بالاي سر ماست، و «ارض» همين زمين ماست، و «مابينهما» نيز ستارگان اين جهان پيداست.

         در مورد مراتب پيدايش جهان‌هاي سه‌گانه، آيات نهم تا دوازدهم سورة فصلت گوياي نكات كيهان‌شناسي بسياري است كه شايسته است به اين آيات نيز بپردازيم:

قل ائنكم لتكفرون بالذي خلق‌الارض في يومين و تجعلون به انداداً ذلك رب‌العالمين(9)و جعل فيها رواسي من فوقها و بارك فيها و قدّر فيها اقواتها في اربعه ايام سواءً للسائلين(10)ثم‌استوي الي‌السماء و هي دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعاً او كرهاً قالتا اتينا طائعين(11)فقضيهن سبع سموات في يومين و اوحي في كل سماء امرها و زيّنّاالسّماءالدّنيا بمصابيح و حفظاً ذلك تقديرالعزيزالعليم(12)  

ترجمه: بگو آيا شما به كسي كه زمين را در دو روز(مرحله) آفريد،‌ همانا كفرمي‌ورزيد و براي او شريك قرارمي‌دهيد؟ او پروردگار جهانيان است. و قرارداد در آن از بالاي آن، كوه‌ها را و بركت داد در آن و منابع آن را در آن قرارداد در چهار دوره كه براي پرسندگان يكسان است. سپس به آسمان پرداخت. و آن به صورت دود(گاز)ي بود. پس به آسمان و زمين گفت خواه‌ ناخواه ‹بياييد؛ آن دو گفتند با ميل و رغبت آمديم›. پس تمام‌كرد هفت آسمان را در دو مرحله و كاركرد هرآسمان را به آن وحي‌كرد. و آسمان دنيا را با چراغ‌هايي بياراست؛ و نگاهداشت آن را. آن است اندازه‌گذاري آن بسياربزرگوار بسياردانا. 
روشنگري: خداوند كريم در اين آيات از هشت روز(دوره، مرحله) نام برده‌است. دو روز اول را با فعل «خلق»، چهار روز را با فعل «جعل». و دو روز آخر را با فعل «قضيهن» يادكرده‌است.
الف ـ‌ در آغاز به چهار دوره‌اي مي‌پردازيم كه با فعل جعل آمده‌است و مربوط به «زمين» و كهكشانهاست. اين چهار دوره كه با اين فعل آمده و معني قراردادن را مي‌دهد، ظاهراً ربطي به سازماندهي كل كيهان ندارد؛ و مربوط به چهار دوران زمين‌شناسي است. اگر كيهان‌شناسان بتوانند در آينده مشخص‌كنند كه مثلاً كرة مريخ نيز چهار دوران زمين‌شناسي را پشت‌سرگذاشته، برداشتي كه از اين آيه شد، تأييدخواهدگرديد. شايد جملة سواءً للسائلين اشاره به همين موضوع داشته‌باشد. الله اعلم
ب ـ اما درمورد « زمين را در دو مرحله خلق كرد»، دو نكته لازم است روشن شود:
يكي اينكه مسلماً منظور خداوند تنها اين زمين ما نيست؛ زيرا اگر منظور او حتي همين زمين باشد، ايجاد اين زمين خود وابسته و درگرو ايجاد ديگر منظومه‌ها و كهكشان‌ها و درنتيجه كل جهان پيدا خواهدبود؛ زيرا ابتدا آنها ايجادشده‌اند و در واپسين آنها اين زمين. پس اين زمين نتيجة پيدايش كل جهان پيداست.
دوم اينكه چون مشيت الهي در اصل، ايجاد جهان پيدا بوده، و براي ايجاد جهان پيدا كه نشانة آن ستارگان است، جهان واسطي لازم‌بوده‌است، پس ابتدا در يك مرحله جهان فرشتگان(نورونيرو) ايجادشده، و در مرحلة دوم جهان پيدا شكل‌گرفته‌است.
ج ـ در آية 11 مي‌فرمايد سپس به آسمان پرداخت درحالي‌كه دود(يا گاز يعني بسيار ناپايدار) بود. پس به زمين و آسمان گفت
اين گفت‌وگوي خداوند با آسمان و زمين، مانند گفت‌وگوي خداوند با فرشتگان در مورد آفرينش آدم، گفتماني تكويني است؛ مبتني بر تعلق‌گرفتن مشيت‌الهي بر تحقق امري و بازگوكردن دلايل امري از سوي خداوند كريم براي ما كه بدانيم. و جمله‌هاي ‹بياييد؛ آن دو گفتند با ميل‌ورغبت آمديم›؛ اشاره به آن دارد كه آنچه از آسمان گازي‌شكل و زمين وجودداشته، بي‌سروسامان‌بوده، و با اين فرمان الهي گردهم و فراهم آمده‌اند، تا خداوند آنها را در دو مرحله به صورت هفت آسمان سازماندهي‌كند. 
از سوي ديگر اين مذاكرات و وحي به آسمان‌‌هاي هفتگانه(آية 12) بايد يك معني قابل‌فهم‌تر نيز در پشت خود، داشته‌‌باشد. و آن اين است كه ‹سموات والارض›،‌ يك «سيستم كلي»(حلزون كيهاني) را تشكيل‌مي‌دهند كه اين حلزون خود، هفت لايه يا سيستم كوچكتر دارد كه كاركرد هريك از آن سيستم‌ها جدا بوده و كاركرد هريك را نيز در آنها تعبيه‌كرده‌ و آنها را سروسامان‌داده، تا كارهاي خود را خود انجام دهند، بدون دخالت دست(الهي)، مگر در مواقع لزوم.
د ـ در آية 12 مي‌فرمايد پس تمام‌كرد آنها را در هفت آسمان؛ در دو مرحله. نتيجه‌مي‌گيريم ابتدا جهان پيدا آفريده‌شده و سپس بخش‌هاي هفتگانة كيهان تنظيم‌شده‌، كه آسمان دنيا آخرين اين بخش‌هاست؛ چنانكه پس از آن مي‌فرمايد: «و كار هر آسمان را به آن وحي‌كرد و آسمان پايين(دنيا) را با ستارگان زيبا بياراست و آن را از هر گزندي نگاهداشت».

دو پرسش:
خداوند كيهان را در شش مرحله آفريده‌است. پس چرا در اينجا از چهار مرحلة آن سخن‌رفته‌است؟
پاسخ: كيهان در شش مرحله آفريده‌شده، همچنانكه جانداران نيز اين مرحله‌ها را گذرانده‌اند؛ ولي خداوند در اينجا از همة آن مراحل يادنكرده؛ بلكه تنها از پيدايش جهان پيدا و ترتيب‌يافتن آسمان‌هاي هفتگانه يادكرده‌است. با توجه به مراحل آفرينش كه در بخش مهبانگ آمد:
مرحلة اول مهبانگ، «خلق» است؛ يعني آفرينشي كلي در لحظه‌اي بسيار جزئي.
در مرحلة دوم(تسويه)، كيهان طراحي مي‌شود و جهان ملكوت شكل‌مي‌گيرد.
در مرحلة سوم(تقدير)، خداوند جهان پيدا را از جهان پنهان و با واسطة جهان ملكوت ايجاد مي‌نمايد.
در مرحلة چهارم(هدايت)، پس از شكل‌گيري جهان ملكوت و جهان پيدا، از انرژي باقي‌مانده كه همچون گاز، بسيار ناپايدار بود، هفت آسمان پايدار و منسجم، شكل‌مي‌گيرند.
در مرحلة پنجم(اخرج‌المرعي)، شكل كلي و سيستم خاص كيهان با هفت بخش يا هفت سيستم كوچك‌تر(Subsystem) كه هر بخش آن داراي ويژگي‌ها و كاركردهاي خاص خود است، آرايش مي‌يابد؛ چنانكه فرمود: هفت آسمان ايجادكرد و در هر يك كاركرد آن را مشخص‌فرمود.
بنابراين بر مبناي آيات نهم تا دوازدهم سورة فصلت، مراتب پيدايش جهان‌هاي سه‌گانه، با توجه به مراحل ششگانة مهبانگ، به صورت زير خواهدبود:
1.  خلق، آغاز آفرينش كيهان و تكامل آن(مرحله‌اي عام)
2.  تسويه، طراحي كل كيهان و ايجاد جهان ملكوت يا جهان نورونيرو(مرحله‌اي عام و خاص)
3.  تقدير، ايجاد جهان پيدا با همة ويژگي‌ها و اندازه‌هاي‌ آن(مرحله‌اي خاص)
4.  هدايت، شكل‌گيري آسمان‌هاي هفتگانه(مرحله‌اي خاص)
5.  اخرج‌المرعي، كامل‌شدن سيستم كلي كيهان و پايان سير صعودي كيهان ـ مرحله‌اي عام و خاص)
6. غثاءً احوي، آغاز دگرگوني در اجزاء كيهان(آغاز سير نزولي كيهان ـ زايش‌ومرگ دائمي ستارگان، گياهان، جانداران، و جانداران ناطق ـ مرحله‌اي عام)   
بنابراين مشخص‌مي‌گردد، دو مرحله‌اي را كه خداوند در اين آيات از آنها يادنكرده، مرحلة اول و ششم بوده‌است؛ كه تنها ‹عام› بوده‌اند؛ و چون خداوند مي‌خواسته آفرينش كيهان را شرح‌دهد، لزومي بر ياداوري آنها نديده‌است.

در پيرامون جهان پنهان
حدود شصت سال است كه ستاره‌شناسان مشغول اندازه‌گيري وزن كيهان هستند، ولي هنوز چيز قابل توجهي عايد آنان نشده‌است. سرعت گردش كهكشانها و مسير انباشت ستارگان، هر دو به اين موضوع اشاره‌دارند كه وزن كيهان ممكن است بيش از صد بار بيشتر از وزن كلي تمام ستاره‌ها و سحابي‌هاي موجود در آن باشد اين موضوع را ماهواره رونتگن در سال 1992 از طريق اشعه ايكس به دانشمندان آموخت و چون دانشمندان نمي‌توانستند چيزي را ببينند ولي وزن آن را محاسبه‌كرده‌بودند، عنوان «ماده سياه» را برآن نهادند. با اين حال ماهواره رونتگن تنها توانست ماده سياه را وزن‌كند ولي ماهيت آن را تشخيص‌نداد. بداست كه 99% كيهان را نتوانيم مشاهده‌كنيم ولي بدتر آن است كه 90 درصد از اين جهان ناپيداي 99 درصدي از پروتونها و نوترونهايي كه ما آنها را مي‌شناسيم تشكيل‌نشده‌باشد.(3)
         بحث ديگري را كه كيهان‌شناسان پيش‌مي‌كشند، در مورد منشأ كيهان و مواد ايجادكنند‌ة آن است. مي‌گويند اگر تقارن ماده و پادماده بر كيهان حاكم باشد،‌ پس چيزي نبايد شكل‌مي‌گرفت؛ و اگر چنين نباشد، پس اين پادماده‌ها كجايند و كيهان چگونه‌شكل‌گرفته‌است؟
قرآن كريم پاسخ‌مي‌دهد:
و ان من شيء الا عندنا خزائنه و ماننزّله الاّ بقدر معلوم (حجر: 21)
ترجمه: چيزي نيست(در اين كيهان پهناور) جز آنكه منابع و خزائنش نزد ماست و ما فرونمي‌فرستيم آن را، مگر به اندازه‌اي كه دانسته‌شده.
يعني اي كيهان‌شناسان! گنجينه‌هاي پنهان كيهان نزد ماست و شما در كجا مي‌خواهيد به‌دنبال نودوشش درصد جهان گمشده و ناپيدا و يا منشأ كهكشان‌هاي پيدا بگرديد؟

و ما من غائبه في‌السّماء والارض الاّ في كتاب مبين(نمل: 75)
ترجمه: و نيست، چيز پنهاني در آسمان و زمين، مگر در كتاب آشكاري (ثبت‌شده)‌است.
بنابراين نتيجه مي‌گيريم «جهان پنهاني» كه بخش عمدة كيهان را تشكيل‌مي‌دهد، منابع و خزائن الهي‌ است كه «عالم غيب»(جهان پنهان) ناميده‌مي‌شود و «عالم شهود»(جهان پيدا) تنها بخش اندكي از كيهان است؛ با اين وجود، اثر پنهاني‌ها، در كتاب آشكار كه طبيعت و جهان پيدا باشد، ثبت و ضبط ‌است، و هرگاه خود صلاح‌بداند، از خزائن غيبش براي ما و ديگران فروخواهدفرستاد.
لايعلم من‌ في السموات‌والارض الغيب الاّالله(نمل: 65)
ترجمه: نمي‌داند آنكس كه در آسمان‌ها‌وزمين(كيهان) است، غيب را مگر خداوند.
روشنگري: يعني هيچكس حتي انبياء خدا و فرشتگان كه در اين كيهان وجوددارند، غيب را نمي‌دانند.

 

اكنون اين پرسش پيش‌مي‌آيد كه اين جهان گمشده كجاست و چرا گم‌شده‌است؟

1ـ چون دانشمندان هرچه ديده‌اند تا سيصدهزارسال(و يافتة اخير آنان: 380000 سال) پس از مهبانگ بوده‌است و پيش از آن را نتوانسته‌اند ببينند، پس جهان ناپيدا بايستي در همان بخش آغازين حلزون كيهاني نهفته‌باشد.
2- چون عرش هم ناپيدا، هم عظيم و هم چيستي آن ناشناخته‌است، و اين سه ويژگي با ويژگي‌هاي بخش پنهان كيهان يكي است، پس عرش همان بخش ناپيداي هستي، و كانون حلزون كيهاني با نهایت پیچیدگی و چگالی است.
3ـ چون عرش گستردگي ندارد و هرچه هست تراكم و سنگيني است، به‌اضافة دو نكتة بالا، بنابراين عرش بايستي همان هستة حلزون كيهاني باشد كه از ديد كيهان‌شناسان دورمانده‌است.
4ـ آخرين دستاوردهاي علمي، جهان گمشده را به دو بخش تقسيم‌كرده‌، مادة تاريك(21 درصد)،‌ و انرژي تاريك(75 درصد). بدين ترتيب انرژي تاريك میتواند هستة حلزون كيهاني را تشكيل‌دهد؛ و مادة تاريك در پس سحابي‌ها و سياهچاله‌ها و ستاره‌هاي نوتروني نهفته‌باشد. اين برابرگذاري با ديگر مطالبي كه پس از اين خواهد آمد همخواني دارد.

 

در پيرامون جهان نورونيرو(ملكوت ـ مشارق)

اين بخش از كيهان كه بين دو بخش پيدا و پنهان قرارگرفته، طبق آيات پيشين و آياتي كه از اين پس خواهدآمد، داراي ويژگي‌هايي‌است‌؛ بدين قرار:

1.     شمار نيروها و تحول در آنها
2.     پاسداري و نگهدارندگي
3.     كارگاه ستاره سازي
4.     ‌ناظم‌ امور كيهان
شمار نيروها و تحول در آنها
گفتني‌است از ديدگاه قرآن، نه‌تنها جهان‌هاي پيدا و پنهان در تغيير و تبادل هستند، بلكه جهان ميانه نيز از ثبات برخوردار نيست. در زمينة شمار نيروها و تحول در آنها، گفتار قرآن‌ چنين است:
الحمدلله فاطرالسّموات والارض جاعل‌الملئكه رسلاً اولي اجنحه مثني و ثلاث و رباع يزيد في‌الخلق مايشاء انّ‌الله علي كل شيء قدير(فاطر: 1)
ترجمه: سپاس خداوندي را كه شكافندة آسمان‌هاوزمين(كيهان) است. قراردهندة فرشتگان است فرستادگاني؛ كه داراي دو، سه، و چهار بال(بازو، نيرو، سو ـ چنانكه مي‌گويند دو بال يا دو نيروي علم و ايمان) هستند. مي‌افزايد در آفرينش آنچه را كه بخواهد. همانا كه خداوند بر هرچيزي تواناست.
         از اين آية شريفه برمي‌آيد كه عالم ملكوت نيز جهان ثابتي نيست؛ و خداوند بر تعداد فرشتگان، يا بر تعداد نيروهاي هر يك از فرشتگان، و يا هردو مورد، مي‌افزايد. و چون همواره مي‌افزايد(يزيد ـ چنانكه در روز رستاخيز اين چهار نيرو به هشت نيرو افزايش خواهد يافت، كه در جاي خود به آن خواهيم ‌پرداخت)، پس اين جهان تنها سيرتكاملي دارد و نيستي تاكنون در آن راه نداشته؛ همان‌گونه كه از آن به عنوان «مشارق» يادكرد كه همه طلوع و شروق است، و نشان از افول و غروب ندارد.
ابراهيم ويكتوري، دانشمند ايراني مسيحي مقيم آمريكا و عضو ‹ناسا› در كتاب خود شگفتي‌هاي جهان، پس از يك بحث جامع پيرامون آيه‌اي از تورات(خداوند در آغاز آسمان‌ها و زمين را آفريد) يك نتيجة كلي گرفته و مي‌نويسد: «برهمين اساس كلمات ‹آسمان‌ها و زمين› به معناي كائنات است. (درست مانند قرآن كريم. مترجم اين كتاب، جهان هستي يا كيهان را ‹كائنات› ترجمه‌كرده‌‌است ـ نگارنده) بنابراين با ملاحظة دقيق‌تر معناي آزاد كلمات عبري و با در نظرگرفتن ساختمان دستوري، ترجمة جملة كتاب آفرينش 1ـ1 اين طور خواهدبود: در آغاز نيروها(به‌صورت جمع‌آمده) كائنات را به‌وجودآورد.(به حالت منفرد آمده)»
«ترجمه و تفسير واقعي اين جمله اين است كه در آغاز نيروها، ‹مسؤول› آفرينش كلية اجسام و اجرام سماوي و زمين، يعني كائنات بود؛ يا مسبب آفرينش آنها بوده‌‌اند. با تلفظ فعل به صورت مفرد و اسم به‌حالت جمع، از اين جمله چنين مستفادمي‌گردد كه كلية نيروهاي آفرينش از يك ‹منبع› يا ‹قدرت›  يا ‹نيرويي› تكي گرفته‌شده‌اند. بنابراين آيا اين نكته همان سناريويي نيست كه علم براي آفرينش كائنات ارائه‌مي‌د‌هد؟ اينكه در آغاز تنها يك نيرو فرايند آفرينش را آغاز نموده و بعد در همان حال كه به دو نيرو و سه نيرو و در نهايت به چهار نيرو تقسيم‌ مي‌شده، تمامي اجرام و ماده را ‹به‌صورت ذرات اوليه› كه امروز در كائنات وجوددارد، آفريده‌است؟»
آيا اين تفسيري علمي از آيه‌اي كه در بالا آمد نيست؟
«پاسخ به اين سؤال آري هست. بجز اينكه كتاب مقدس آفرينش 1-1، سناريوي علمي فعلي آفرينش را هزاران سال پيش با فصاحت و كوتاهي، بهتر از هردانشمند كيهان‌شناسي بيان‌داشته‌است».
         گويي ‹ابراهيم ويكتوري› ابتدا قرآن را خوانده و سپس اين مقاله را نوشته‌است. اما نه، تفاوتي نمي‌كند. او به حقيقت دست‌يافته، چه از راه تورات باشد، و چه از راه قرآن، و يا هرراه ديگري. چون انسان به حقيقت دست‌يابد گويي به قرآن دست‌يافته‌است؛ زيرا قرآن عين حقيقت است.

نقش نگهباني و نگهدارندگي فرشتگان
همان‌گونه كه از آية اول مربوط به تقسيم‌بندي كيهان استنباط‌شد، بخش ميانجي دو بخش جهان پيدا و پنهان، نگهبان و نگاهدارندة اين دو بخش‌است؛‌ و نيز اين آيات:
ـ و تري‌الملائكه حافين من حول‌العرش يسبحون بحمد ربّهم(زمر: 75)
ـ والملك علي ارجائها و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذٍ ثمانيه»(حاقه: 17)
ـ الذين يحملون‌العرش و من حوله يسبحون بحمدربهم و يؤمنون به و يستغفرون للذين‌آمنوا ربّناوسعت‌كل شيءرحمهً وعلماً فاغفرللذين تابوا واتبعوا سبيلك وقهم عذاب‌الجحيم»(مؤمن: 7)
با اين تفاوت كه آيه‌هاي بالا مربوط به روز رستاخيز است و در اين روز با برهم‌خوردن فيزيك كيهان و درهم‌ فرونشيني آن، فرشتگان از عرش پاسداري‌مي‌كنند؛ ولي تا رسيدن آن روز نيز همواره به وظيفة خود كاملاً آگاهند، و به آن عمل‌مي‌كنند:
تكادالسّموات يتفطرن من فوقهن و الملائكه يسبّحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن في‌الارض الا ان‌الله هوالغفورالرّحيم(شوري: 5)
         با دقت در دو آية آخر، متوجه‌مي‌شويم كه گذشته از پاسداري مادي، دو وظيفة پاسداري معنوي نيز برعهدة آنان گذاشته‌شده‌است:
1ـ تسبيح به ستايش پروردگارشان، كه اين مورد در كيهان همگاني است و هر چيز تسبيح‌گوي اوست.
2ـ يستغفرون:‌
در دنيا: براي آنكه در زمين است؛ استغفاري همگاني.
در آخرت: براي همة‌ كساني‌كه ايمان آوردند، و توبه‌كردند، و از راه خداوند پيروي‌كردند.

و نتيجه‌مي‌گيريم كه:
ـ ارزش نگهباني معنوي كمتر از نگهباني مادي براي كيهان نيست.
ـ برخي گاه‌ها نافرماني‌ها و ناسپاسي‌ها تا آن اندازه بزرگند كه نزديك است كيهان منفجر‌شود.
ـ در آخرت كسي نمي‌تواند براي گناهكاران آمرزش بخواهد، مگر آنكه پيش از مرگ توبه‌كرده‌باشد. 

نقش سازندگي و كارگزاري فرشتگان
سوره‌ها: در قرآن كريم چهار سوره هست كه با برشمردن صفات فرشتگان و سوگنديادكردن به آن صفات، آغاز مي‌شود و نام آن سوره‌ها نيز اولين و مهم‌ترين صفت است: صافات، مرسلات، نازعات، و ذاريات.
نامگذاري: خداوندكريم، بسياري از سوره‌ها را با واژة آغازين آن سوره نامگذاري كرده‌است؛ ولي براي يك موضوع، هيچگاه در چهار سوره چنين كاري را نكرده‌است.
سوگند: خداوند كريم براي اعتباربخشيدن و مهم بر‌شمردن موضوعي ويژگي‌هاي آن را با سوگنديادكردن در ابتداي يك سوره مي‌آورد، ولي به هيچ موضوعي تا اين اندازه سوگنديادنكرده‌است.
توصيف: خداوند در قرآن كريم موضوعي را در ابتداي سوره‌ها وصف‌كرده و اهميت آن را گوشزدكرده ولي براي يك موضوع چهار بار و هربار چندين ويژگي را برنشمرده‌است.
بررسي آيات:
والصافات صفاً فالزاجرات زجراً فالتاليات ذكراً
والذاريات ذرواً فالحاملات وقراً فالجاريات يسراً فالمقسمات امراً
والمرسلات عرفاً فالعاصفات عصفاً والناشرات نشراً فالفارقات فرقاً فالملقيات ذكراً
والنازعات غرقاً والناشطات نشطاً والسابحات سبحاً فالسابقات سبقاً فالمدبرات امراً
چه جالب است! در پايان توصيف فرشتگان در هرسوره، يك‌درميان «ذكر» و «امر» آمده است. واژة ذكر نشان از نظر و انديشه دارد و واژة امر نشان از عمل و كردار. جالب‌تر آنكه اول ذكر آمده و بعد امر. يعني اول بايد برنامه باشد و سپس برمبناي برنامه كار اجرا شود.
اين درحالي‌است‌كه اين آيات را به ترتيب شمارة سوره آورده‌، و در ترتيب‌دادن آنها هيچ‌گونه دخل و تصرفي نكرده‌ام. به نظرمي‌رسد اگر در اين آيات دقت بيشتري شود نكات جالب توجه، و قرينه‌هاي بيشتري به دست خواهد‌آمد.

ترجمه آيات: در اين ترجمه با بهره‌گيري از منابع گوناگون، نزديكترين معناها(بدون پيشداوري‌هايي كه پيشينيان در ترجمه‌ها و تفسيرها صورت‌داده‌اند.) براي واژه‌هاي قرآن كريم برگزيده‌شده و كوشش‌شده گزينة متعدي فعل‌ها برگزيده‌شود كه براي فرشتگان، تناسب بيشتري داشته‌باشد تا گزينة لازم آن.

سورة صافات: سوگند به فرشتگان صف‌كشيدة‌(رديف‌كنندة) آماده. پس به دوركنندگان،دوركردني يا (بازدارندگان، بازداشتني). پس به تلاوت‌كنندگان ذكر.

سورة ذاريات: سوگند به پراكنده‌گران پراكندني‌(افشانندگان، افشاندني). پس به بارداران بار سنگيني. پس به‌جريان‌اندازندگان به آساني. پس به تقسيم‌كنندگان كاري.

سورة مرسلات: سوگند به فرستادگان پياپي. پس به عاملان تندبادهاي سهمگين. سوگند بهپراكنده‌گران پراكندني(پخش‌كنندگان پخش‌كردني). پس به جداكنندگان جداكردني. پس به آورندگان وحي.

سورة نازعات: سوگند به جداكنندگان به‌سختي(مانند جداكردن تركيب‌هاي شيميايي از يكديگر) سوگند به فرشتگاني كه به صورت ضربتي به راست و چپ جابه‌جامي‌شوند(يا ستارگاني كه از برجي به برج ديگري مي‌روند) يك جابه‌جايي ضربتي و دوسويه. سوگند بهشناوركنندگان سريع، شناوركردني. سوگند به پيش‌اندازان پيش‌انداختني(يا پيشتازان، پيش‌تاختني). پس به تدبيركنندگان كاري.
به ويژگي‌هايي كه قرآن كريم در اين آيات شريفه براي فرشتگان برشمرده‌است، دقت‌كنيم. اين واژگان قرآني وظايف مهم فرشتگان يا كارگزاران خداوند را برمي‌شمارد؛ نقش مهم آنان را در ساختار كيهان، و نيز در كنش‌واكنش‌ها و سازوكارهاي كيهاني بيان مي‌دارد؛ و عالم ملكوت يا جهان نيروها را به صورت كارگاه ستاره‌سازي، و خود فرشتگان را به عنوان كارگزاران اين دستگاه با اختيارات لا‌زم، و مديريت كافي معرفي‌مي‌كند.
آيا در يك كارگاه صنعتي تمام اين كنش‌واكنش‌ها صورت نمي‌گيرد؟ بويژه ‌آنكه پس از توليد بايستي توزيع نيز صورت گیرد. و چون توليد در اندازه‌هاي بزرگ است، پس بايد با دقت و مديريت بسنده‌اي انجام شود. اگر اين‌همه توصيف‌هاي شگفت‌انگيز و ويژگيهاي فرشتگان براي كارهاي كيهاني نباشد، پس براي چيست؟ چه‌چيزهاي ديگري در اين كيهان وجوددارد كه با اين توصيف‌ها و ويژگي‌ها تا اين اندازه همخواني داشته‌باشد؟
اگر ديدگان خود را بر اين ويژگي‌ها و گوشزدهاي مهم ببنديم و آنها را تنها به تحولات اطراف كرة زمين و زمينيان محدودكنيم(به‌زعم اغلب مترجمين و مفسرين قرآن كريم) آيا به عقايد كليسايي سده‌هاي ميانه، و در زمينة كيهان‌شناسي به جهان‌بيني پتولمي‌(بطلميوسي) بازگشت‌نكرده‌ايم؟

بنابراين كاركرد اين كارگاه عظيم 21 درصدي كيهاني، آن است كه انرژي خام را از خزائن غيب مي‌گيرد(input) و پس از كاستن از شدت‌وحدت اين انرژي‌ها و تلطيف نسبي آنها(انزال)، و انجام كنش‌واكنش‌هايي برروي آنها (كه وصف آنها گذشت)، و تبديل‌كردن آنها به ستارگاني ديدني، با شرايط ويژه روانة جهان پيدا مي‌كند(output).
با اين تعبير بسياردقيق، معناي اين آيه، در اينجا نيز به‌خوبي كارايي خود را نشان‌مي‌دهد: الاّيسجدوا لله‌الذي يخرج الخبأ في‌اسموات والارض(نمل: 25)
ترجمه: آيا سجده‌نمي‌كنند براي خداوندي كه بيرون مي‌آورد پنهاني را در آسمان‌هاوزمين(كيهان)

استدلال موضوع با توجه به يافته‌هاي كيهان‌شناسي
ممكن است برخي ستاره‌شناسان جوان بر اين نظر خرده‌بگيرند و بگويند ما روند شكل‌گيري ستارگان را مي‌دانيم و به چنين موضوعي برخوردنكرده‌ايم. به اين دسته از منتقدان بايد گفت هنوز نايافته‌هاي فراواني در مورد آفرينش بسياري چيزها از جمله ستارگان وجوددارد و ما نبايد دانسته‌هاي علمي خود را تمام‌شده و كامل بدانيم؛‌ بلكه همواره بايد در جست‌وجوي دانش يعني دانشجو باشيم.
براي استدلال موضوع از نظر علمي، از دستاوردهاي كيهان‌شناسان به دو روش بهره‌برداري مي‌كنيم:‌
روش اول: «پرتوهاي كيهاني كه براي اولين‌بار در سال 1912 توسط فيزيكدان اتريشي ‹ويكتور هس› كشف‌شد، ذرات كوچك و بسيار پرانرژي هستند كه با سرعتي نزديك به سرعت نور درفضاي بيكران سيرمي‌كنند. كشف او كه سال‌ها مورد ترديد بود، سرانجام با استفاده از ميدان‌هاي مغناطيسي به‌اثبات‌رسيد. ماهوارة اسكاي ژاپن نخستين بار در سال 1994 تصاويري از شكل‌گيري اين ذرات ضبط‌كرده‌است. كاتسوجي كوياما از دانشگاه كيوتو مي‌گويد اگر بتوانيم راز اين مسأله را كه 82 سال است ذهن ستاره‌شناسان را به‌خودمشغول‌كرده‌است دريابيم، بسيار خوشحال‌خواهم‌شد».

«اكنون دانشمندان نجومي مي‌دانند كه الكترون‌ها و ديگر‌ذرات باردار با شتاب فراوان از سراسر جهان و حتي كهكشان‌ها گذرمي‌كنند. اين پرتوهاي كيهاني همچون بادي كه در ايام بهار سبب بارورشدن گياهان مي‌شود، ابرهاي غول‌آساي ستاره‌اي را كه در كيهان پراكنده‌اند،‌ به شيوه‌اي ظريف، تحت تأثير قرارداده و آنان را دگرگون‌مي‌سازند و به پيدايش ستارگان و كهكشان‌ها كمك مي‌كنند. منشأ اين ذرات كه حداقل يك ميليارد برابر فتون‌هاي نوري انرژي دارند، تاكنون براي ستاره‌شناسان ناشناخته مانده‌است».(4)
در پاراگراف آخر كه زيرخط شده‌، دقت‌شود و واژه‌هاي آن زيرذره‌بين قرارداده‌شود. آيا ويژگي‌هايي را كه قرآن كريم پيرامون فرشتگان برشمرد، جز اين واژها بود؟ حتي نكته‌هايي افزون داشت كه هنوز دانشمندان به آنها نرسيده‌اند.

به مطلبي ديگر در همين زمينه نيز، توجه‌شود:
«دانشمندان سازمان ناسا مي‌‌گويند موفق به كشف جديدي درمورد ويژگي‌هاي تابش‌هاي كيهاني گاما شده‌اند، كه مي‌تواند پنجرة جديدي به دنياهاي دوردست بگشايد. با اين كشف جديد مي‌توان درمورد تولد كائنات و نيز پايان آن به نظريه‌ها جديدتري رسيد».

«كشف جديد ستاره‌شناسان كه در واقع هندسة كيهاني را تغييرخواهدداد، عبارت از آن است كه در پس(پيش‌زمينه) هر‹سوپرنوا› و ‹كوازاري› كه در فضاهاي دوردست كشف‌مي‌شود، مطمئناً آثاري از انفجارهاي بسيارعظيم اشعة گاما نيز بايد وجودداشته‌باشد»(كه منشأ آنها ناشناخته‌بود.)
«در فضاي بيكران انفجارهاي اشعة گاما معمولاً به طور پراكنده چندبار در روز رخ‌مي‌دهد، كه البته زمان هر انفجار از چندثانيه تا يك دقيقه بيشتر طول‌نمي‌كشد؛ اما همين انفجارهاي كوتاه از تك‌تك انفجارهاي كيهاني بسيار نيرومندترند».(5)
روش دوم: «اگر ذرّه‌اي خلق‌شود، همزمان با آن پادمادة آن نيز توليدمي‌شود، كه داراي همان جرم و ويژگي‌هاي ماده است، اما باري مخالف دارد؛ و با سرعتي مساوي، درست درجهت عكس آن حركت مي‌كند. پس پروتون‌ها با پادپروتون‌ها، و الكترون‌ها با پادالكترون‌ها كه پوزيترون ناميده‌مي‌شوند، به‌وجودمي‌آيند. پروتون بدون پادپروتون ساخته‌نمي‌شود. اين قانون تاكنون نقض‌نشده‌است. پس اگر مهبانگي بوده،‌ چطور ممكن است در جهان مقدار ماده با پاد ماده برابر باشد؟»
        
«مشكل اينجاست كه نشاني از پادماده دردست‌نيست. اگر فرض‌كنيم پادماده وجوددارد، در آن صورت برخوردهاي اتفاقي آن با ماده، موجب نابودي هردو و تابش پرتو گاما مي‌شود. اين هم يك قانون است. بر طبق قوانين مكانيك كوانتمي ماده و پادماده از انزژي محض به‌وجودمي‌آيند و بازگرداندن آنها به حالت اوليه هم انرژي محض توليدمي‌كند. پس وجود پرتو گاما در جايي از عالم ممكن است ناشي از نابودي پادماده باشد».(6)        
         تعجب‌آور است كه چرا كيهان‌شناسان با توجه به اين‌همه يافته‌ها، برخي احتمال‌هاي ساده را نمي‌دهند. مثلاً مي‌گويند ‹درجايي از عالم› ولي اين ‹جا› را بخش ‹مادة تاريك 21 درصدي› نمي‌دانند. پس اگر اين ‹جا› را همان جايي بدانيم كه از آن زير عنوان جهان ‹نورونيرو› يادكرديم، تفاوت زيادي براي بحث‌وجدل باقي‌نمي‌ماند. هم موضوع نايابي پادماده حل‌شده‌، هم موضوع منشأ پرتوهاي كيهاني، هم يك گام به شناخت مادة تاريك نزديك‌شده‌ايم، و مهمتر از همه، اينكه متوجه‌مي‌شويم خداوند با ‌منظورونظرهايي اين بخش 21 درصدي را از بقيه انرژي تاريك جداكرده و بيهوده‌كاري نكرده‌است: وما خلقناالسّموات والارض و مابينهما لاعبين(دخان: 38)

         بدين ترتيب مي‌توان گفت پادماده‌ها، از ابتداي آفرينش در بخشي از اين جهان 21 درصدي زنداني‌شده‌اند، و ابزاري است در دست كارگزاران اين بخش تا هرازچندگاه،‌ با از بين‌بردن بخشي از آنها پرتوهاي كيهاني ازجمله پرتو گاما را به‌وجودآورند تا موجب بارورشدن ستارگان و شكل‌گيري آنها ‌شوند.

نقش فرشتگان در تنظيم كار كيهان
وظيفة كارگزاران كيهاني با آماده‌سازي و توليد ستارگان و گسيل آنها به جهان پيدا به پايان نمي‌رسد، بلكه حفظ و نگهداري اين ستارگان و آنچه كه به آنها مربوط است، نيز برعهدة اين كارگزاران است.
         ستارگان پس از مرگ(مانند كوتوله‌هاي سفيد كه در نهايت سياه‌مي‌شوند) نيز به اين كارخانه بازمي‌گردند تا از موادشان دوباره بهره‌برداري شود. زيرا در كيهان چيزي از بين نمي‌رود و تغيير و تحولات صرفاً جابه‌جايي مواد، انرژي، و امواج است.
         درهرصورت، نظم كيهان برعهدة اين كارگزاران است، چنانكه به هنگام رستاخيز و به وقوع پيوستن دگرگوني‌هايي كلي در شكل كيهان، كاركرد حفاظتي اين ناظمان از بين نرفته،‌ بلكه ديگرگون شده، برخي از آنها بر كرانه‌هاي عرش درگردشند و عرش بر نيروي برخي ديگر استوار و پابرجامي‌ماند.
در پيرامون جهان پيدا
حدود دويست ميليارد كهكشان كه هر كدام داراي تقريبا دويست ميليارد ستاره(همچون خورشيد) است، به وسيلة تلسكوپ‌ها قابل تشخيص است. اما اين تعداد فقط چهار در صد از محل گيتي را تشكيل مي‌دهد.(7) گوشه‌اي از بزرگي و عظمت عالم پيدا در ‹مهبانگ در قرآن› آورده‌شد. قرآن كريم آيات بسياري دارد كه ويژگي‌هاي جهان پيدا را به عنوان پنداموزي، بيان مي‌كنند.

سازوكار سه بخش كيهان با يكديگر

روز اول مرداد 1383، شبكه اول صدا و سيما از منابع خبري انگليس گزارش‌كرد كه پروفسور استفان هاوكينگ در يك كنفرانس كيهان‌شناسي كه در دوبلين برگزارشده‌بود، طي مقاله‌اي اعلام‌كرده‌است فرضية خود را مبني بر اينكه قدرت جاذبة سياهچاله‌ها به آن اندازه‌اي است كه حتي نور نمي‌تواند از آن فرار‌كند، اصلاح‌كرده و به اين نتيجه رسيده‌است كه سياه‌چاله‌ها به‌گونه‌اي عمل مي‌كنند كه گاهي ممكن است برخي اطلاعات، قدرت گريز از آنها را داشته‌باشند و برخي مواد مي‌توانند از آن خارج شوند.
طبق نظر قرآن كريم، جهان پيدا و پنهان با يكديگر ارتباط دادوستدي دارند. اين ارتباط از نظر علمي از طريق سياهچاله‌هايي صورت‌مي‌گيرد؛ كه قرآن كريم از آنها به عنوان درهاي آسمان يادكرده‌است.(بازگشت به مقالة ‹باب‌السّماء›)
ولي طبق نظر كيهان‌شناسان بويژه هاوكينگ، تاكنون اين بده‌بستان يك‌سويه بود. همه‌اش بستان بود و دادني در كار نبود. همواره چيزهايي از راه سياهچاله‌ها از بخش چهاردرصدي جهان پيدا به بخش 96 درصدي جهان ناپيدا مي‌رفت ولي از بخش 96 درصدي چيزي به بخش 4 درصدي نمي‌آمد.
پس از نقل شنيداري اين اصلاح‌نظر، اكنون به نقل نوشتاري آن مي‌پردازيم:
«يكي از مشهورترين نظريه‌هاي فضائي عصر حاضر داير بر اينكه هيچ چيزي قادر به فرار از سياهچاله‌ها نيست، توسط خالق اين نظريه نقض‌شده‌است.»
         «استفان هاوكينگ فيزيكدان مشهور و استاد دانشگاه كمبريج مي‌گويد نظرية مشهور او دربارة سياهچاله‌ها تاكنون اشتباه بوده‌است. وي در كنفرانسي با موضوع جاذبه در دوبلين گفت كه او در نظريه‌اش داير بر اينكه هرچه كه به درون سياهچاله‌ها سقوط‌كند نابود مي‌شود، تجديدنظركرده‌است اكنون هاوكينگ به اين باور رسيده‌است كه سفر به سياهچاله ممكن است؛ و چنانكه تاكنون تصورمي‌شد، سفري يك‌طرفه نيست. گري گيبونز فيزيكدان و استاد دانشگاه كمبريج گفت براساس تعريف تازة هاوكينگ، «افق رويداد» سياهچاله‌ها از مرز مشخصي كه كليه محتويات دروني سياهچاله را از جهان بيرون مجزاكند، برخوردار نيست. تصورمي‌شد زماني كه چيزي به داخل سياهچاله بيفتد براي هميشه گم و ناپديدشده‌است و تنها اطلاعاتي كه دربارة سياهچاله باقي مي‌ماند، جرم و سرعت چرخش آن است. اما اين فرض با قوانين فيزيك كوانتم كه رفتار جهان را در كوچك‌ترين ابعاد توضيح‌مي‌دهد، مغايراست. اين قوانين حكم مي‌كنند كه اطلاعات نمي‌تواند براي هميشه از دست‌برود و نابودشود. اينكه اطلاعات ازدست‌برود يا نه، داراي پيامدهاي مهم علمي و فلسفي‌ است».(8)
هاوكينگ با اين اعتراف و اصلاح نظريه، پرداختن به سازوكار موجود بين جهان پيدا و پنهان را از ديدگاه يافته‌هاي كيهان‌شناسي تسهيل‌كرد و تعارض با ديدگاه قرآن را از ميان برداشت؛ كه پس از اين به آن ‌مي‌پردازيم.
گفتني است اين اصلاح نظر هاوكينگ مبتني بر كشف‌هاي تازة كيهان‌شناسي بوده‌است؛ بدون آنكه كسي به اين كشف‌ها اشاره‌كند. نشرية نيچر در شمارة 6/5/2004 مقاله‌اي تحقيقي زير عنوان «نواحي غباري مركزي در هسته فعال ان، جي، سي 1068» چاپ‌كرده كه دوسويه‌بودن دادوستد دو بخش پيدا و ناپيداي كيهان را ثابت مي‌كند:
«كهكشان‌هاي فعال از جمله تماشايي‌ترين اجرام آسماني هستند. هستة متراكم اين اجرام، چنان درخشان است كه در واقع تمام كهكشان را تحت‌الشّعاع قرارمي‌دهد امروزه مشخص‌شده‌است كه انرژي لازم براي فعاليت اين قبيل چشمه‌هاي پرانرژي از سياهچاله‌هايي سرچشمه‌مي‌گيرد، كه ممكن است جرمي معادل يك ميليارد برابر جرم خورشيد داشته‌باشندهستة داغ اين نوع كهكشان‌ها را ان. جي. سي. مي‌نامند. يكي از اين نوع كهكشان‌ها ان. جي. سي. 1068 است دانشمندان حدس مي‌زنند سياهچاله‌اي با جرمي معادل يكصد ميليون برابر جرم خورشيد در هستة چنين كهكشان درخشاني وجودداشته‌باشد مركز اين سياهچاله‌ها بر اثر تابش فوق‌‌العادة زياد نور مرئي و ماوراي بنفش، بسيار داغ هستند. در اين منطقه از سياهچاله ذرات گردوغبار، انرژي جذب‌شده از سياهچاله را در ناحية طيفي با طول‌موج بلندتر بازمي‌تابانند ستاره‌شناسان موفق‌شدند ساختار نواحي مركزي ان. جي. سي. 1068 را مورد بررسي قراردهند. محققان تودة غبار داغي را در هستة اين كهكشان ثبت‌كردند كه دماي آن 500 درجة سلسيوس تخمين‌زده مي‌شود ضخامت قابل‌‌ملاحظه اين توده كه 65 درصد قطر بزرگ توده است، نشان مي‌دهد كه اين توده تنها در شرايطي مي‌تواند پايدار بماند كه پيوسته تحت تزريق انرژي جنبشي باشد. البته هيچ‌كدام از مدل‌هاي رايج براي كهكشان‌ها وجود چنين نواحي مركزي براي كهكشان‌هاي فعال را نمي‌توانند به‌خوبي توصيف‌كنند و براي اين نواحي جواب قانع‌كننده‌اي ارائه‌دهند اين تصاوير در واقع اولين سري مشاهدات تداخل سنجي با تصويربرداري تمام‌زمينه از يك جسم خارج از كهكشان راه شيري در ناحية مادون قرمز حرارتي است. اين تصاوير پنجره‌اي نو رو به سوي زمينه‌هاي كاملاً نوين ستاره‌شناسي مي‌گشايند».  
كيهان‌شناسان از خود مي‌پرسند آيا با گذر زمان، از وزن انرژي تاريك كاسته مي‌شود؟ اگر كاسته شود چنين مي‌شود و اگر نشود، چنان. اين موضوع را با نقل نوشتة زير، و با توجه به مقاله‌هاي نقل‌شدة پيشين، بررسي‌مي‌كنيم. سپس به قرآن كريم بازمي‌گرديم تا ببينيم آيا اين كتاب عظيم، در اين زمينه نيز راهنماي ما خواهدبود؟
         «ارزيابي‌هاي تعجب‌آور جديد از ستارگان دوردست كه توسط تلسكوپ فضائي هابل صورت گرفته‌است نشان مي‌دهد، يك انرژي تاريك ناشناخته رفته‌رفته و با قدرت زياد در حال متلاشي‌كردن گيتي است. اينشتين اين انرژي را كه منشأ آن هنوز ناشناخته است، پيش‌بيني‌كرده‌بود. با اين حال بعدها او آن را بزرگترين اشتباه خود خواند. اينشتين گفته‌بود يك نوع نيروي جاذبه درحال فروپاشاندن گيتي است. قدرت اين نيرو چنان زياد است كه طي ميليارها سال عمر كيهان تغييري نكرده‌است دكتر ريس از مؤسسة علوم تلسكوپ فضائي بالتيمور مي‌گويد: آنچه ما يافته‌ايم نشان مي‌دهد اين نيرو يك انرژي تاريك نيمه‌دائم است و به نظر مي‌رسد مدت‌هاست كه با ماست؛ واگر تغييري مي‌كند، اين تغيير بسيار كند و آرام است دكتر ترنر كيهان‌شناس دانشگاه شيكاگو مي‌گويد اين بزرگترين راز همة تاريخ علم است؛ چه اين انرژي تاريك در طول زمان تغيير بكند و چه نكند، در ماهيت اين راز تغييري ايجاد نمي‌شود. اطلاعاتي كه به‌تازگي به‌دست ‌آمده پيشرفت بزرگي است و اين احتمال را كه نيروي ضدجاذبه ناگهان قدرت بگيرد و سيارات ، ستارگان و حتي اتمها را متلاشي‌كند، تقويت‌مي‌كند.»(9)   

كوششي ديگر پيرامون انرژي تاريك
«چندين دهه است كه فيزيكدانان و ستاره‌شناسان مي‌دانند ذرات متعارف پيرامون ما تشكيل دهندة اتم‌ها و ستاره‌ها و بدن ما، و تنها كسر كوچكي از كل جرم كيهان هستند. بقية جرم كيهان متعلق به ماده تاريك است كه هويت آن تا به حال ناشناخته باقي مانده‌ است. دانشمندان عقيده دارند كه ذرات سنگين گوناگوني به زمين مي‌رسند و از ميان آن مي‌گذرند، بدون آنكه با مواد سازندة كرة زمين برهمكنش داشته‌باشند. اين ذرات به‌ندرت با مواد معمولي واكنش نشان مي‌دهند. بنابراين بدون آنكه مشاهده‌شوند‌ از ميان اجرام معمولي از جمله زمين مي‌گذرند آزمايش سي. دي. ام. اس. آي. آي.(پروژة جست‌وجو براي مادة تاريك در دماي پايين) به‌منظور مشاهدة گونة خاصي از اين نوع ذرات طراحي شده‌است. اگر اين ذرات مشاهده شوند، در واقع اولين نوري خواهد بود كه به دنياي پررمز وراز ماده تاريك خواهدتابيد؛ و نيز مدرك خوبي براي اثبات صحت نظرية ابرتقارن به‌دست ‌‌خواهدآمد. نظرية ابرتقارن نظريه‌اي مافوق نظريه‌هاي متداول فيزيك است.» (10)   
ديدگاه قرآن كريم در زمينه‌هاي يادشده:
يعلم ما يلج في‌الارض و ما يخرج منها و ما ينزل من‌السماء و ما يعرج فيها (سبأ: 2، حديد: 4)
ترجمه: خداوند مي‌داند آنچه را كه در زمين فرومي‌رود و آنچه را كه از آن بيرون مي‌آيد. و آنچه كه از آسمان فرومي‌آيد و آنچه كه در آن(نه به سوي آن ـ دقت‌شود) بالا مي‌رود.
روشنگري: پيشينيان مترجمين و مفسرين قرآن كريم، چون خود از درك مفاهيم قرآني در ارتباط با علوم طبيعي ناتوان بوده‌اند، در بسياري آيات عملاً توانايي خداوند را نيز دستكم گرفته‌(وما قدرواالله حق قدره) و آن را در اندازة توانايي‌هاي انسان پايين‌آورده‌اند.(وذلكم ظنّكم‌الذي ظننتم بربّكم ارديكم فاصبحتم من‌الخاسرين ـ فصلت: 23) متأسفانه اين اشكال به پسينيان نيز سرايت‌كرده و همان تفكرات قديمي را تكراركرده و مي‌كنند و نه‌تنها جرأت خدشه‌اندازي بر اين رويه‌هاي قرون وسطايي را ندارند، بلكه حتي از خود نمي‌پرسند آيا درست است كه با اين‌همه يافته‌هاي علمي در اين عصر همان مثال‌هاي كهنه را تكراركنيم و با اين كار ذهن ديگران را از دگرانديشي و نوانديشي بازداريم؟  
         مثلاً در تفسير آية بالا كه در دو سوره به يك شكل آمده، مي‌پندارند كه منظور خداوند آن چيزهايي است كه انسان‌ها مي‌دانند؛ مانند باران كه فرومي‌آيد و ارواح كه بالا مي‌روند؛ و بدين گونه‌است كه سطح دانش خداوند را در حد دانش خويش پايين مي‌آورند. حال آنكه منظور خداوند از اين آيات، جدا از چيزهايي كه ما مي‌دانيم، آن است كه به انس و جن بگويد چيزهاي ديگري هم هست كه شما نمي‌دانيد و من مي‌دانم. («اني اعلم ما لاتعلمون ـ كه به فرشتگان گفت.» و نه «اني اعلم ما تعلمون») و من با اين آيات، شما را راهنمايي مي‌كنم كه به دنبال آن دانستني‌ها كه نمي‌دانيد، برويد. در اين مقام اگر به آخرين خلاصه‌مقاله‌اي كه در بالا آمد بازگرديم،‌ بهتر متوجه اين موضوع مي‌شويم.
         از سوي ديگر خداوند در اين آيه وضعيت زمين را از آسمان جداكرده و براي هر يك حساب جداگانه‌اي بازكرده‌است(نه آن‌گونه كه مفسرين همه را يكي مي‌بينند). در بخش اول، بده‌بستان بيشتر بين جو زمين و خود زمين است. ولي در بخش دوم، بده‌‌بستان بين عالم پيدا و جهان پنهان‌ است، از راه درهاي آن؛ و به تعبير كيهان‌شناسان: سياهچاله‌ها.
         البته اين جداسازي مانع از ‌آن نمي‌شود كه چيزهايي كه از عالم پنهان فرومي‌آيند، به زمين و جو آن نرسد. و يا چيزي از زمين به جهان ناپيدا نرود.
اين نكته را نيز بهتر است بدانيم كه خداوند در مورد چيزهايي كه ما مي‌دانيم اين‌گونه سخن نمي‌گويد؛ بلكه آنها را به عنوان آيه يادمي‌كند و به ما ياداورمي‌شود كه از آنها پند بگيريم؛ مثلاً در مورد باران، آيه‌هاي فراوان و گوناگوني وجوددارد؛ مانند آية زير:
واختلاف اليل والنهار وما انزل‌الله من‌السماء من رزق فاحيا به‌الارض بعد موتها وتصريف‌الرياح‌ آيات لقوم يعقلون(جاثيه: 5)
و ان من شيء الا عندنا خزائنه و ماننزله الا بقدر معلوم(حجر: 21)
ترجمه: چيزي نيست(در اين كيهان پهناور) جز آنكه گنجينه‌هاي آن نزد ماست و ما فرونمي‌فرستيم آن را مگر به‌اندازه‌اي كه دانسته‌ايد.
در اينجا نيز از به‌كارگيري زمان مضارع «ننزله» مي‌توان اين نتيجه را گرفت كه اگر اندازة جهان‌هاي ‹پيدا› و ‹پنهان› دگرگون‌ناپذير بود، آيه چنين مي‌بود: «و ما انزلناه الا بقدر معلوم». چنانكه فرمود: «انا انزلناه في ليله‌القدر».
خداوند كريم، در آية ديگري مي‌فرمايد: الذي يخرج‌الخبأ في‌السموات والارض(نمل: 25)
ترجمه:  خداوند كسي است كه بيرون مي‌آورد پنهاني را در ‌آسمان‌هاوزمين(كيهان).
پس معلوم مي‌شود از نظر قرآن كريم بين جهان‌هاي پيدا و پنهان، از راه بخش مياني كيهان يعني جهان نورونيروها همواره رابطه بده‌بستان وجودداشته؛ و هيچيك از اين دو جهان ثابت نيستند؛ چنانكه اين معنا در آية يادشده در دو سورة «سبأ» و «حديد» نيز گنجانده‌شده‌بود.
بنابراين:
ـ منشأ انرژي تاريك كاملا شناخته شده‌است؛ و از آغاز آفرينش، خود منشأ ايجاد جهان پيداي ما بوده‌است.
ـ اينكه دكتر ريس گفته‌است اگر تغييري مي‌كند، بسيار كند و آرام است، درست است.
ـ اينكه دكتر ترنر گفته‌است درهرحال ماهيت انرژي تاريك تغيير نمي‌كند، نيز درست است؛ ولي هيچگاه نيروي انرژي تاريك ناگهان قدرت نخواهدگرفت تا جهان را آن گونه كه ايشان يادكردند، متلاشي كند. تلاشي جهان پيدا آن‌گونه است كه در مقالة «مهنورد در قرآن» به آن خواهيم‌پرداخت.
بنابراين، برمبناي آموزه‌هاي قرآني پيرامون سازوكار سه بخش كيهان با يكديگر، و در مخالفت با نظرية افلاطونيان و برخي فلاسفة مسلمان، جهان يا جهان‌هاي ثابت و مثالي نداريم، و نتيجه‌مي‌گيريم كه هر سه بخش در حال دگرگوني و حركت است. پس هيچ‌چيز ثابت نيست و تنها ذات يگانة اوست كه ثابت و بي‌دگرگوني است؛ هر چند كه خود، اين ثبوت را نقض‌كرده و آنگاه كه چيزي جز او نبود از خود و براي خود آفريد و اين كيهان پهناور را زينت وجود بخشيد.

ساختار كيهان
فلا اقسم بمواقع النّجوم و انّه لقسم لو تعلمون عظيم
تا كنون دانستيم كه كيهان سه بخش دارد،‌ و هريك از اين بخش‌ها چه نقشي را در ارتباط با يكديگر دارند. از سوي ديگر پيش از اين دانستيم كه شكل ساختاري كيهان حلزوني است. اما هنوز نمي‌دانيم‌ كه اين سه بخش چگونه حلزون كيهاني را شكل‌داده و جايگاه هريك در اين حلزون چگونه‌است؟
         تنها آيه‌اي كه اين ساختار را مشخص‌مي‌سازد، آية آخر سورة طلاق است كه مي‌فرمايد:
الله‌الذي خلق سبع سموات و من‌‌الارض مثلهنّ يتنزّل‌الامر بينهنّ لتعلموا ان‌الله علي كل شيء قدير و ان‌الله قد احاط بكلّ شيء علماً
ترجمه‌: خداوند كسي‌است كه آفريد هفت آسمان را و از زمين نيز مانند آنها را. كار را در ميان آنها پايين مي‌آورد(مقررمي‌دارد) تا بدانيد همانا كه خداوند بر هرچيزي توانا و همانا خداوند به‌درستي به هرچيزي احاطة علمي دارد.
از اينكه اين آيه آخرين آية سوره‌اي‌است كه نام و موضوعش با موضوع آيه همخواني ندارد و آية بي‌نظيري در زمينة كيهان است، و اينكه خداوند در پايان آيه توانايي و احاطة علمي خويش را به رخ بندگانش مي‌كشد، سرنوشتش همچون سرنوشت ‹آية‌ قل‌الله يفتيكم في‌الكلاله›(آية آخر سورة نساء) است؛ و به نظرمي‌رسد كه خداوند كريم مي‌خواسته به‌هرصورت اين موضوع از قلم نيفتد، روشنگري‌كرده، حجّت را در مورد كيهان تمام‌كند.
با اين آيه ديدگاه ما از ساختار كيهان دگرگونه‌مي‌شود؛ و متوجه‌مي‌شويم كه هفت آسمان به همراه خود هفت زمين(بخش‌هاي پيدا) دارند. و بخش‌هاي پيداي كيهان ويژة آسمان دنيا نيست. بنابراين، موضوع را به گونة زير مورد بررسي قرارمي‌دهيم:
         لاك يك حلزون طبيعي را درنظرآوريد كه داراي هفت لايه است.(در طبيعت چنين لاكي وجودندارد؛ و در صنعت هم به نظرنمي‌رسد كسي چنين كاري را كرده‌باشد؛ زيرا اگر قطر نيم‌دايرة اول لاك حلزون را تنها يك ميليمتر درنظربگيريم، براي به تصويركشيدن يك لاك حلزون دوبعدي با هفت‌لايه، به زمين دايره‌واري كه قطرش ده‌متر باشد، نيازداريم) ولي اين لاك حلزون سه‌بعدي، مانند يك آب‌نما(اكواريوم)، بايد به گونه‌اي شفاف باشد تا بتوانيم هرچه در درون آن است، آشكارا ببينيم.
در اين صورت در هريك از لايه‌هاي آن، لكّه‌هاي روشني(كهكشان‌هايي) را مي‌بينيم كه بخش بسياركوچكي از لا‌يه را تشكيل‌مي‌دهند،(روي‌هم‌رفته، چهاردرصد حلزون كيهاني) و ديگربخش‌هاي هر‌لايه كه عمدة حجم هرلايه را شكل‌مي‌دهند،(روي‌هم‌رفته، 96 درصد حلزون كيهاني) سياه و ناديدني هستند. به قول نويسنده‌ايجرم درخشندة اعضاي اين خوشه‌هاي كهكشاني در اقيانوسي از ماده تاريك غوطه‌ورند. 
لاية هفتم كه معمولاً از همة لايه‌ها گسترده‌تر است، ‹سماءالدّنيا› نام دارد و كهكشان‌هاي آن را ‹دنيا› مي‌نامند. هريك از اين لايه‌ها از سويي فعال، و داراي كاركرد جداگانه‌اي‌است؛ و از سوي ديگر چون همگي يك لاك حلزون را تشكيل‌مي‌دهند، به يكديگر پيوسته‌اند. هرچه لايه‌ها پايين‌تر قرارگرفته‌باشند، داراي حجمي كمتر، ولي نيروي گرانشي و چگالي بيشتري هستند. تا به مركز يا هسته برسد. ‹هستة حلزون› نسبت به ‹حلزون› مانند ‹هستة اتم› است نسبت به ‹اتم›.
         پوستة اين حلزون، حدفاصل هستي و نيستي است؛ و هراندازه كه اين حلزون گسترش‌ ‌يابد، فضا ـ زمان نيز به‌وجودمي‌آيد.
در همين‌جا لازم است پيش از ادامة بحث، به بررسي مفهوم سه واژة كليدي در كيهان‌شناسي قرآني بپردازيم: عرش، كرسي، بحر مسجور

جايگاه و منزلت ‹عرش›
تاكنون هرچه از عرش سخن‌رفت(بازگشت به بخش مهبانگ در قرآن) پيرامون صفتها و ويژگي‌هاي آن بود و دربارة چيستي آن كمتر گفته‌اي آمد؛ البته چيستي آن تاكنون بر كسي آشكارنشده؛ ولي جايگاه آن دستكم براي نشان‌دادن ساختار كيهان ضروري به‌نظرمي‌رسد. براي شناخت آن نيز بايد به آيات قرآن و ريزه‌كاري‌هاي مربوط به آن متوسل‌شويم:
از سويي آيه 86 سوره مؤمنون و يكي از دعاهاي قنوت، نشان از آن دارند كه عرشاز نظر ماهيت يعني چيستي، از سموات والارض جداست: قل من‌ رب‌السموات‌السبع و رب‌العرش‌العظيم.
رب‌السموات‌السبع و رب‌الارضين‌السبع و ما فيهن و ما بينهن و رب‌العرش‌العظيم
اين معنا را از تمام آياتي كه مي‌گويد ‹سموات والارض› را در شش مرحله برپاداشت و سپس بر عرش مستولي‌شد، نيز مي‌توان دريافت.
از سوي ديگر، خداوند در مورد ‹سموات‌ والارض› جدا از واژة ‹ربّ›، واژه‌هاي‹خلق›، ‹فطر›، و ‹بدع› را به‌كاربرده كه نشان از آفريدن آنهاست؛ ولي براي ‹عرش› همه‌جا تنها واژة ‹ربّ› را به‌كارگرفته‌است؛ و در نوع به‌كارگيري‌ها، رمزوراز و نكته‌هايي نهفته است:
ـ منظور از آفرينش من اين نبوده كه عرش را بيافرينم، بلكه منظور آفرينش ‹سموات‌والارض› بوده و ‹عرش› نتيجة آفرينش سموات‌والارض است.
ـ براي آفرينش، كمترين ذره از نور خود را جلوه‌گرساختم و چنان عظمتي به‌وجودآمد كه حتي هنگامي كه اينهمه نوآوري‌ها را ايجادكردم، همة آنها جزء ناچيزي از آن عظمت را به‌خودگرفتند و باقي‌ماندة آن را جمع‌وجوركردم و پروراندم(ربّ) تا از سويي روند گسترش كيهان به‌درستي پيش رود و از سوي ديگر منبعي باشد براي بسياري كارهاي ديگر. مانند نيروي هسته‌اي در مورد انسان‌ها كه اگر آن را در قيدوبند بكشند و بجا و درست از آن بهره‌برداري كنند،‌ نيكو و سودمند است؛ و اگر رهاشود، يا بي‌رويه آن را به‌كارگيرند، ويرانگر است. 

جايگاه و منزلت ‹كرسي›
با وجود آيات بسياري كه در مورد عرش در قرآن آمده، پيرامون كرسي تنها يك آيه وجوددارد كه در اين تفاوت شمار آيه‌ها نيز نكته‌‌اي نهفته است:
وسع كرسيّه‌السّموات والارض ولايؤوده حفظهما و هوالعلي‌العظيم(بقره: 255)
اين، بخشي از ‹آيه‌الكرسي› مشهور است؛ كه تنها آيه‌اي است كه خدا و رسولش ارزش زيادي براي آن قائلند؛ و خواندن آن بسيار سفارش شده و ثواب زيادي براي آن نوشته‌اند.
تنها چيزي را كه از قرآن دربارة‌ كرسي مي‌توان كشف‌كرد و بايد آن را به يادداشته‌باشيم،  اين است كه اگر خداوند ‹عرش› را با واژة ‹رب› تا اندازه‌اي معرفي و مادي‌بودن و وجود خارجي داشتن آن را خاطرنشان‌كرده‌است، براي ‹كرسي› از همان نيز دريغ‌كرده و تنها گستردگي را براي آن قائل‌شده و مي‌توان گفت كرسي تنها ‹عنوان› است و وجود خارجي ندارد؛ همان گونه كه از برخي روايات به اين حقيقت مي‌توان رسيد.

چگونگي عرش و كرسي
از روايت‌هاي معدود ولي بسيارمهمي كه در اين زمينه وجوددارد و در ‹قاموس قرآن› آمده، بهره‌مندمي‌شويم:
ـ از امام جعفر صادق:
السموات‌والارض و جميع ما خلق‌الله في‌الكرسيّ
الكرسيّ وسع‌السموات والارض، والعرش و كلّ شيء خلق‌الله في‌الكرسي

-از رسول اكرم(ص): ماالسّموات‌السّبع والارضون‌السّبع في‌الكرسيّ الا كحلقه ملقاه بارض بلاقع و انّ فضله علي‌العرش كفضل‌الفلات علي‌الحلقه
از اين سه روايت نكته‌هاي بديعي در مورد شناخت و جايگاه ارزشي و مادي هر يك از ‹عرش› و ‹كرسي› به‌دست‌مي‌‌آيد، و مشكل‌گشاي مسائل كيهان‌شناسي طبيعي و قرآني است: و چه‌نيكو، چه‌زيبا، و چه‌‌قدر كامل و بي‌بديل ترسيم و به‌تصويركشيده‌شده‌اند. به تحليل آنها مي‌پردازيم:
ـ از حديث‌هاي نقل‌شده از امام صادق(ع) متوجه‌مي‌شويم كه كرسي همة آنچه را كه خداوند آفريده يعني كل كيهان را شامل مي‌شود.
ـ و از حديث رسول اكرم مشخص‌مي‌شود كه جايگاه مادي و ارزشي ‹عرش› و ‹كرسي› چگونه است:
ـ از سويي، جايگاه آسمان‌ها و زمين‌هاي هفتگانه در كرسي، مانند يك حلقة آهني(چيزي كه مادي است،‌ وزن دارد، و وزنش هم سنگين است.) در يك بيابان بي‌آب‌وگياه است.(كه هيچ چيزي جز همان حلقة آهني در آن نمود واقعي ندارد.)
ـ از سوي ديگر، برتري كرسي بر عرش همانند برتري آن بيابان است كه اكنون آبادشده ولي عرش تنها همان ويژگي‌ها را كه براي حلقة آهني آمد، دارد: يعنيسنگيني و هيمنه.

نتيجه‌گيري:
ـ سنگيني كيهان در عرش است و گستردگي كيهان در كرسي است.
ـ كرسي همان پوسته(لاك) حلزون كيهاني، و حدفاصل هستي و نيستي است. به زبان كيهان‌شناسي اين پوسته دربرگيرندة فضا ـ زمان(spacetime یا جاي‌گاه) است، و با گسترش آن، جاي‌گاه نيز بيشتر به‌وجودمي‌آيد.
ـ عرش بخشي از كرسي، يعني هستة حلزون كيهاني است كه ممكن است همزمان با گسترش كرسي(جاي‌گاه) بخشي از انرژي خود را به لايه‌هاي بالاتر حلزون كيهاني گسترش‌داده و در ظلماني‌كردن گيتي مؤثرباشد؛ چنانكه برخي دانشمندان اشاره‌كرده‌اند.
ـ ‹عرش› واقعي است و ‹كرسي› مجازي، و تنها نام و عنواني قرآني براي حلزون كيهاني است. در قرآن از كرسي يك بار يادشده تا چيز مهمي مثل ‹جاي‌گاه› در اين كتاب جامع از قلم نيفتد. ولي از عرش نظر به مسائل مختلف، بسيار يادشده‌است.

بحر مسجور چيست؟

اين واژه مرکب كه مانند ‹كرسي› تنها يك بار در قرآن آمده و خداوند درقالب يك آية دو واژه‌اي به آن سوگنديادكرده، به دليل برداشت‌هاي مختلفي كه مفسرین از آن داشته‌اند(برخي معناي ‹پر، مالامال،‌ متلاطم› و برخي ديگر معناي ‹برافروخته، شعله‌ور، گداخته›)، به نتيجه‌اي پسنديده و پذيرفتني دربارة مفهوم ‹بحر مسجور› نرسيده‌اند.
       به نظر مي‌رسد بهترين درك از اين واژة كيهان‌شناسانة قرآن، آن باشد كه خداوند با واژة ‹كرسي›،  ‹گسترگي› يا كميت ‌كيهان را بيان داشته و با ‹بحر مسجور›، ‹چگونگي› يا كيفيت آن را. زيرا در اينجا نيز واژه‌گزيني قرآن كريم، بسيار بجا و پرمعناست و خداوند با اين واژه: ‹اقيانوس مالامال، متلاطم،  برافروخته و گداخته›، بهترین معنا را در زمينة كيهان‌شناسي به‌كارگرفته‌است. شاهد مدعايي از كيهان‌شناسي:
«كهكشان‌ها ساختارهاي بزرگي پر از ستاره، گاز و غبارند. آنها با جرمي برابر ميلياردها خورشيد، ‌همچون فانوس‌هاي دريايي درخشان در اقيانوس تاريك كيهان‌اند. تصاوير هابل نشان ‌مي‌دهد آن طور كه پيش از اين تصورمي‌شد، كهكشان‌ها ساختارهاي ثابت و به‌دورازهم نيستند؛‌ بلكه با هم برخوردمي‌كنند،‌ درهم فرومي‌روند، همديگر را مي‌خورند، كم نورمي‌شوند،‌ و يا همچون آتشي شعله‌ورمي‌گردند، و تغيير شكل مي‌دهند.(و همة ‌اينها در حلزون كيهاني رخ‌مي‌دهد ـ نگارنده) به اين ترتيب انقلاب بزرگي در انديشة اخترشناسان به‌وجودآمده‌است.(11)  

تفسير آيات ‹طور›
والطّور و كتاب مسطور في رق منشور والبيت‌المعمور والسقف‌المرفوع والبحرالمسجور(طور: 1تا6)
ترجمه: سوگند به كوه(1) سوگند به كتابي تدوين‌شده(2) در برگي بازشده(3) سوگند به خانة آبادشده(4) سوگند به سقف برافرشته(5) سوگند به اقيانوس پر و برافروخته(6)
براي درك اين مفاهيم از تفسيرها چيز زيادي به‌دست‌نمي‌آيد، پس دست به دامان معصومين و ادبيات(زبان ادب) آنان مي‌شويم و درمي‌يابيم كه سه آية اول در دعاي ‹نور› آمده و به سه آية بعدي در دعاي ‹عهد› پرداخته‌شده:
الطور في كتاب مسطور في رق منشور(دعاي نور)
اللهم رب‌النورالعظيم و رب‌الكرسي‌الرفيع و رب‌البحر‌المسجور(دعاي عهد)
سه واژه اول كه در دعاي نور آمده و قرينه و همترازي براي سه آية اول است، بدين ترتيب برابرگذاري مي‌شوند:
طور به دو معني است يكي مطلق ‹كوه› كه نمونه‌اي از عالم پيداست؛ و ديگري نامي ويژه براي كوهي كه حضرت موسي با تجلي نور مستقيم الهي بر آن بي‌هوش‌شد؛ و لابد جاي انديشة فراوان دارد كه خداوند به آن سوگنديادكرده‌است؛ ولي جاي پرداختن به اين موضوع اينجا نيست.
كتاب مسطور، يعني كتابي كه تدوين شده نه نوشته‌شده؛ نوشتن، فعلي كلي است ولي خداوند در هر آيه‌اي كه از كاربري فعل ‹كتب› خودداري‌كرده و ‹سطر› را به كار برده منظوري داشته و در اين آيه نيز مي‌خواهد بگويد اين كتاب سطربه‌سطر يعني رديف‌به‌رديف و روي حساب و برنامه نوشته و در اصل تدوين‌شده‌است. اين كتاب همان كتاب ‹جهان پيدا› يعني عالم طبيعت است كه شايستگي سوگنديادكردن را داشته‌است. و جزئي از كل كيهان است كه فرموده: في رق منشور
رق منشور، به معني برگي بازشده يا پوستي گسترده، كه همان حلزون‌كيهاني است. مانند يك برگ كه  جوانه مي‌زند و خرده‌خرده بازمي‌شود و شكل اصلي خود را بازمي‌يابد؛ حلزون كيهاني نيز بدين صورت شكل‌گرفته‌است. چنانكه هنگامي كه مي‌خواست براي ‹شكل‌حلزوني‌كيهان› مثالي بزند، فرمود ‹كطي‌السجل للكتب›: مانند نامه‌هايي كه بر پوست(رق) مي‌نوشتند و آن را لوله‌مي‌كردند.   
شرح سه واژه دوم كه در دعاي عهد آمده و قرينه و همترازي براي سه آية دوم است، بدين ترتيب برابرگذاري مي‌شوند:
بيت‌المعمور، سقف‌المرفوع، بحرالمسجور =  نورالعظيم، كرسي‌الـرفيـع، بحر‌المسجور
با توجه به اينكه نورالعظيم همان عرش است،‌ كه در مبحث ‹در پيرامون عرش› به آن پرداخته‌شد، و از آنجا كه معمور با معناي واژگاني ‹آباد› و ‹پير› هر دو از ويژگي‌ها عرش است، پس بيت‌المعمور با عرش همخواني و برابري مي‌كند
كرسي‌الرفيع با معناي ‹بسياربلند› براي ‹رفيع›، و ‹برافراشته‌› براي ‹مرفوع› همخواني دارد. پس سقف‌المرفوع همان كرسي است.
آمدن بحر مسجور در قرآن و دعا دلگرمي ما را در اين برابرگذاري و معنايي كه براي آن آمد، بيشترمي‌كند؛ و بدين ترتيب سه واژة كليدي عرش،‌ كرسي و بحر مسجور معنا و مفهوم كيهان‌شناسانة خود را بازمي‌يابند:

سنگيني حلزون‌كيهاني با واژة عرش بيان‌مي‌شود. گستردگي حلزون‌كيهاني با واژةكرسي بيان‌مي‌شود؛ و چگونگي حلزون‌كيهاني با واژة آميختة بحر مسجوربيان‌شده‌است.

پندارگرايي پيرامون ساختار كيهان
يكي از كيهان‌شناسان رايمند روسي ‹زلدوويچ› نام دارد كه پيرامون ساختار كيهان مقالة كم نظيري را نگاشته‌است؛ كه خلاصة آن را در اينجا مي‌آوريم تا هم به فهم ما از ساختار كيهان كمك‌كند و هم اشتباه‌هايي را كه وي و ديگر كيهان‌شناسان به‌دليل ندانستن شكل كيهان مرتكب‌مي‌شوند، خاطرنشان‌كنيم:
«مهم‌ترين ويژگي كيهان ساختار آن است. ماده‌اي كه ما را احاطه‌كرده‌است، به طور تصادفي پراكنده‌ نشده، بلكه بيشتر تا درجه زيادي در تشكيلات ساختماني گوناگون گرد‌آمده‌است. ساختارهاي از يك نوع، خشت‌هايي ساختماني براي ساختارهاي تراز دوم هستند كه از نظر ابعاد فضايي بزرگترند. اين ساختارها به نوبة خود در ساختارهاي تراز سوم گردمي‌آيند، و الي آخر».
         «ولي كهكشان‌ها در فضا توزيعي غيريكنواخت دارند بررسي اين ساختارها در بررسي و شناخت كيهان شايان اهميت‌اند از اينكه كهكشا‌ن‌ها در عكس‌ها دركناريكديگر به‌نظرمي‌رسند، نمي‌توان نتيجه‌گرفت كه آنها واقعاً نزديك يكديگرند. كاملاً امكان دارد چنين كهكشان‌هايي در فواصل مختلف از زمين باشند. و تنها بر سبيل تصادف وقتي از زمين ديده‌مي‌شوند، تقريباً در امتداد يك خط قرارگيرند. موقعيت واقعي كهكشان‌ها در فضا تنها با ساختن تصويري سه‌بعدي قابل‌تشخيص است».
         « برمبناي شناخت قبلي‌مان، كاملاً طبيعي بود فرض‌كنيم كهكشان‌ها به همان نحو در خوشه‌ها گردمي‌آيند كه ستارگان در كهكشان‌ها فراهم آمده‌اند ولي واقعيت چيزي كاملاً متفاوت را نشان‌مي‌داد. معلوم‌شد كه نسبت بسياربزرگي(80تا90درصد) از كهكشان‌ها در الگوهاي بسياربسط‌يافته‌، نخ‌مانند(رشته‌اي) با ضخامتي كمتر از سي ميليون سال نوري و طولي تا سيصدميليون سال نوري متراكم شده‌اند. رشته‌هاي مجاور، يكديگر را قطع‌مي‌كنند و ساختاري درهم، و ‌سه‌بعدي، مانند يك شبكة سلولي يا لانه‌زنبوري تشكيل‌مي‌دهند».
«اين ساختمان معمولاً به سيستم خوشه‌اي فوق‌بزرگ موسوم است اين خوشه‌ها بخش بسياركوچكي از حجم كيهان را اشغال مي‌كنند. فضاي باقي‌مانده، كهكشاني ندارد خوشه‌هاي فوق سنگين واقع در پشت اين فضاي خالي از خلال شكاف‌ها ديده‌مي‌شوند. همين وضع براي ساختمان‌هاي رشته‌اي پيش‌مي‌آيد. تنها خوشه‌هاي بزرگ كه در حوالي مركز تراكم بسيارواضحي دارند، هنوز خودنمايي‌ مي‌كنند».
«مشاهدات همچنين اثبات‌مي‌كنند كه در مقياسي از رستة هزاران ميليون سال نوري كه دوبرابر مقياس حداكثر يك خوشة فوق بزرگ است، توزيع ماده در كيهان با دقتي بسيار زياد،‌ همگون (همه‌جايكسان) متقارن(در همة جهات يكسان) و بي‌ساختار است. انحراف از چگالي ميانگين در اين مقياس،‌از ده تا بيست درصد تجاوز نمي‌كند. در مقياس‌هاي بازهم‌بزرگتر، درجة همگوني و تقارن حتي از اين هم بيشتر است. بنابراين، ساختارهاي ناهمگون از ترازي بالاتر از خوشه‌هاي فوق‌سنگين وجودندارند.خوشه‌هاي فوق سنگين بزرگترين ساختارها در كيهان، در رأس سلسله‌مراتب هستند. در مقياس‌هاي بزرگتر، كيهان يكنواخت است».
« چگالي ماده در خطوط تلاقي بيشتر افزايش‌مي‌يابد و دقيقاً اين خطوط است كه ساختار شبكه‌اي حجره‌مانند را در طي تكامل بيشتر تشكيل‌مي‌دهد. محاسبات عددي كه با كامپيوتر در مسكو يا به‌وسيلة گروه‌هاي ديگر كارشناسان انجام‌گرفته‌اند، تصويري از ساختار شان‌عسلي(لانه‌زنبوري) در مقياسي بزرگ به‌دست‌مي‌دهند».(12)
         هدف از اين مقدمه‌چيني و آوردن نظر ‹زلدوويچ›، دقيقاً همان حقيقت‌هايي است كه وي در اولين پاراگراف نقل‌شده كه زيرخط شده‌، آورده‌است. ولي او نيز مانند ديگر كيهان‌شناسان چون هنوز از شكل حلزوني كيهان آگاهي ندارد، در نتيجه‌گيري‌ به‌اشتباه‌مي‌افتد. به‌نظرمي‌رسد تعبيرهايي همچون قطع‌كردن كهكشان‌ها يكديگر را، و ايجاد شبكه‌هاي لانه‌زنبوري، خطوط تلاقي و غيره تنها يك تصور باشد، و واقعيت آن است كه بسياري از اين كهكشان‌ها در لايه‌هاي مختلفي از حلزون كيهاني قرارگرفته‌اند؛ و تنها از ديد زميني‌ها چنين به نظرمي‌رسند. يعني هم فاصله‌هاي زيادي با يكديگر دارند و هم داراي شرايط متفاوتي هستند. آنان اگر مي‌توانستند حلزوني سه‌بعدي، همان‌گونه كه در آغاز بحث از آن يادكرديم،‌ بسازند و يا دقيقاً به تصويربكشند، متوجه‌مي‌شدند كه چگونه در آن حلزون نيز،‌ كهكشان‌ها ظاهراً رويهم‌ قرارمي‌گيرند و يا يكديگر را قطع‌مي‌كنند؛ ولي واقعاً چنين نيست؛  آنگاه حقيقت بر آنها آشكارمي‌شد؛ همچنانكه زلدوويچ خود اعتراف‌كرده:
ـ خوشه‌هاي فوق سنگين كهكشان‌هاي واقع در پشت اين فضاي خالي از خلال شكاف‌ها ديده‌مي‌شوند.
ـ كاملاً امكان دارد چنين كهكشان‌هايي در فواصل مختلف از زمين باشند. و تنها بر سبيل تصادف وقتي از زمين ديده‌مي‌شوند، تقريباً در امتداد يك خط قرارگيرند.
ـ موقعيت واقعي كهكشان‌ها در فضا، تنها با ساختن تصويري سه‌بعدي قابل‌تشخيص است».
اين موضوع حتي به نتيجه‌گيري از ‹تصويرهاي هابل› نيز سرايت‌كرده و دو مطلب زير نشان از آن دارد كه چون كيهان‌شناسان شكل كيهان را نمي‌دانند،‌ تصويرهاي هابل نيز نمي‌تواند به ‌آنان كمك‌كند و همان نتيجه‌گيري‌هاي نادرست را از اين تصويرها مي‌گيرند:
«گروهي از اخترشناسان كه با تلسكوپ هابل كارمي‌كنند، به‌تازگي تصاوير دقيقي از نقطه‌اي نوراني در كهكشان ان. جي. سي. 6946 به‌دست‌آورده‌اند اين نقطة درخشان در واقع دو يا چند ابرنواختر دركنار هم است و لايه‌ها و گازهاي گريزان انفجارهاي ابرنواختري درحال برخورد با يكديگرند».
« به اين ترتيب مشخص‌شد كه نقطة نورانيي كه با تلسكوپهاي غول‌پيكر روي زمين ديده‌مي‌شد، بقاياي درحال‌برخورد(حاصل از ـ به متن افزوده‌شد تا معني‌ بدهد) انفجار دو يا چند ستاره‌ است».
« تصوير هابل نشان‌داد كه اين بار، دو يا چند تا از اين پوسته‌ها درحال برخورد باهمند».(13)
         «بدين ترتيب كيهان بزرگتر مي‌شود و كهكشان‌ها از هم دورتر مي‌گردند. اما در اين ميان برخي از كهكشان‌ها به‌قدري به هم نزديك‌اند كه اثر گرانشي‌شان برهم بيشتر از انبساط عالم است. در پي گذر آنها از كنار هم اتفاق‌هاي گوناگون رخ‌مي‌دهد. برخي از آنها از روي هم ‹ليزمي‌خوردند› و يا همانند غريبه‌هاي كيهان از كنار هم مي‌گذرند».(14)
نكته‌‌‌‌‌‌‌‌‌: البته از اين ديدگاه، نمي‌توان روند شكل‌گيري برخي كهكشان‌‌هاي بزرگتر از درهم فرونشيني كهكشان‌هاي كوچكتر را نفي‌كرد؛ ولي بي‌ترديد، برخي از اين نتيجه‌گيري‌ها تنها تصور است. همان‌گونه كه زلدوويچ گفت: «موقعيت واقعي كهكشان‌ها در فضا تنها با ساختن تصويري سه‌بعدي قابل‌تشخيص است».

جنبندگان در كيهان
تاكنون موضوع‌هاي بسياري پيرامون ساختار كيهان بيان‌شد، ولي ظاهراً نكتة مهمي باقي‌مانده كه بدون آن ساختار كيهان ناقص است. زيرا تاكنون به ماده و نيرو پرداخته‌شد، و اشاره‌اي به منظور آفرينش از اينهمه آفريدن‌ها نشد. باز هم نگاهي بيفكنيم بر قرآن كريم كه همه‌چيز را پيش از ديگران به ما گفته تا به بيراهه نرويم:
ومن‌آياته خلق‌السموات والارض وما بثّ فيهما من‌دابّه وهو علي جمعهم اذايشاء قدير(شوري: 29)
ترجمه:‌ و از نشانه‌هاي او، آفرينش آسمان‌ها و زمين و آنچه كه در آن دو(آسمان و زمين) پراكنده‌است، از جنبنده و او بر گرداوري آنها اگر بخواهد،‌ بسيارتواناست.
         اين آيه نيز كم‌نظير و از جهاتي بي‌ماننداست. خداوند در اين آيه يكي از سترگ‌كارهاي خود را به بندگانش ياداوري مي‌كند. چنين‌كاري چيست؟
ـ آفرينش كيهان؟ اين را كه در آيات بسياري ياداوري‌كرده‌است. ويژگي اين آيه چيست؟
ـ آفرينش جنبندگان و پراكندن آنها در زمين و آسمان؟ زمين؛ اگر همين زمين خودمان باشد كه همه مي‌دانيم؛ و نيازي نيست كه در اين آيه آن را به ياد ما بياورد و آيات زيادي نيز در مورد آن وجوددارد.
ـ پس منظور از زمين، ديگر سياره‌هاست. كه داراي جنبنده‌اند. درست، اما منظور از آسمان‌ها چيست؟
ـ نكته همين است كه خداوند از واژة كلي ‹جنبنده› يادكرده، زيرا اين واژه همة جانداراني را كه حركت دارند، دربرمي‌گيرد: فرشتگان، جن‌ها، انسان‌ها، حيوان‌ها و بلكه گياهان.
         اگر هم كساني يافت‌شوند كه بگويند منظور از جنبنده در كيهان(آسمان‌ها) فرشتگان و يا حتي انرژي جنبشي است، بازهم نمي‌توان به وجود انواع متفكر و مسؤول در كهكشان‌ها فكرنكرد و از آنها چشم‌پوشي‌كرد.
         پس با اين آيه، به كارايي قرآن كريم بيش از پيش آگاهي مي‌يابيم، كه دست‌كم نهصد سال پيش از جرقة ذهني كپرنيك مي‌توانسته به ذهن خوانندگانش جرقه‌بزند؛ ولي خوانندگانش بدون دقت در آياتش(مانند هميشة تاريخ اسلام) از كنار نكات دانستني آن گذشتند:
« داستان علمي حتي از زمان كپرنيك سعي‌مي‌كرده‌است با قراردادن انسان در مقابل موجودات غيرانساني، يا ياداوري اين موضوع كه دانش ما دربارة كيهان پيرامونمان چقدر كم است، ‌به جايگاه انسان  در جهان بپردازد كپرنيك اين حقيقت را كشف‌كرد كه نه كرة زمين و نه انسانيت مركز عالم نيستند، پس امكان‌داد زندگي فراسوي كرة زمين وجودداشته‌باشد».(15)
براي بهترروشن‌شدن موضوع، آياتي ديگر از قرآن كريم را مورد استناد قرارمي‌دهيم:
الم تر ان‌الله يسجد له من في‌السموات و من في‌الارض والشمس والقمر والنّجوم والجبال والشجر والدّوابّ و كثير من‌الناس و كثير حق عليه‌العذاب(حج: 18)
ترجمه: آيا نمي‌بيني همانا خداوند را سجده‌مي‌كنند براي او آنكه در آسمان‌ها و آنكه در زمين است و خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درخت(گياهان) و جنبندگان(حيوان‌ها) و بسياري از مردم(از جن و انس) و بسياري كه شايستة عذاب است!!
رعد: 15ـ ولله يسجد من في‌السموات و‌الارض طوعاً و كرهاً وظلالهم بالغدو والاصال
ترجمه: هركه در آسمانهاوزمين است، با ميل‌واكراه(خواه،‌ ناخواه) خداوند را سجده‌مي‌كنند و سايه‌هاي آنها بامدادان و شامگاهان وجوددارد.  
توضيح: در كل قرآن كريم هرجا عبارت «طوعاً و كرهاً» و يا «طوعاً او كرهاً» بيايد منظور آن است كه موجودهايي كه از آنها سخن‌مي‌گويد، داراي اختيارند، و مانند فرشتگان تك‌بعدي نيسند.
منظور خداوند از نزول اين آيه آن است كه بگويد در كيهان پهناور او كساني با اين ويژگي‌ها حضوردارند:
1.  در جايي از كيهان زندگي‌مي‌كنند كه ساية آنها از طريق خورشيدها و ماه‌ها پديدمي‌آيد. يعني در جهان مادّه هستند و نه در عالم ملكوت.
2.    چون سايه دارند، داراي جسمي مادي هستند.
3.    چون اختيار دارند، فرشته نيستند؛ زيرا فرشتگان ذاتاً از خود اختياري ندارند.
آيه 38 سورة فصلت كه مي‌فرمايد ‹آنان كه نزد پروردگارت هستند شب‌وروز او را تسبيج‌مي‌كنند› نيز نمي‌تواند منظور كلام خداوند از ‹آنان› فرشتگان باشد، زيرا كه بر فرشتگان شب و روز نمي‌گذرد.
آيات 93 تا 95 سورة مريم(س): جز اين نيست كه هركس در آسمانها و زمين است به بندگي نزد رحمن مي‌آيد. به‌درستي كه برشمرديم آنها را شمردني و همگي در روز قيامت فرد فرد نزد او مي‌آيند.
اگر بگوييم منظور از «من» ملائكه است، اين آيه با آيات پس از خود كه وابسته به آنها نيز هست، مناسبتي نخواهد داشت. زيرا آيات بعد مفهوم بازخواست، محاكمه و رسيدگي به حساب و عقاب را مي‌دهند. هم از اين نظر كه شمارش افراد دركار است و هم از اين ديد كه فرد فرد به نزد پروردگارشان مي‌آيند. بنابراين نمي‌تواند شامل ملائكه شود زيرا از سويي ملائكه گنهكار نيستند كه مورد بازخواست واقع شوند و از سوي ديگر در روز قيامت ملائكه فرد فرد به نزد پروردگار نمي‌آيند بلكه صف ‌به ‌صف حضور مي‌يابند. «يوم يقوم‌الروح و الملائكه صفا»(نبأ: 38) « وجاء ربك والملك صفاٌ صفاُ»(فجر: ‌22) زيرا براي تكريم مي‌آيند و نه براي حساب و عقاب.
ونفخ في‌الصور فصعق من في‌السموات و من في‌الارض الا من شاءالله ثم نفخ فيه اخري فاذا هم قيام ينظرون.(زمر: 68)
         از اين آيه نيز مشخص مي‌گردد كه در آسمان نيز موجودهاي زنده‌اي هستند كه با نفخة صور همه بيهوش مي‌شوند و چون كسي كه در صور مي‌دمد، اسرافيل(ع) يكي از فرشتگان است، پس كساني كه در آسمانها بيهوش مي‌شوند فرشتگان نيستند، زيرا فرشتگان ذاتاً مرگ ندارند، مگر به‌خواست ويژة‌الهي.

آيات زير نيز دلايلي است بر مسكوني‌بودن ديگر سياره‌ها از ديدگاه قرآن:
يونس 66، اسرا 55، مومنون 71، نمل 65، و 87 روم 18و 26، انبيا 19، نور 41، شوري 29

احمد شماع زاده 1384 
بازگشت‌ها

1.شرق: 19/3/83 و نوروز 83
2.شرق: 25/2/84
3.برگرفته از مقالة نيوزويك، ترجمه و توضيح نگارنده، مندرج در اطلاعات علمي، بهمن‌ماه 1374
4.مقدمة تاريخچة‌ زمان هاوكينگ صفحة سيزده ، و روزنامة ايران: 26/4/75
5.اطلاعات بين‌المللي: 8/9/78
6.نجوم شمارة 70 مقالة پادماده
7.شرق: 3/10/82
8.شرق: 7/5/83
9.همشهري: 19/12/82 ص16علمي
10.      شرق: 22/2/83
11.      نجوم ـ شمارة‌ 76 و 77 مقالة دستاوردهاي شگرف هابل
12.      پيام يونسكو: مهرماه 1365
13.      نجوم ـ شمارة 72 ـ اخبار
14.      نجوم ـ شمارة 76 و 77 مقالة‌ پيشين
15.      شرق: 16/10/83 صفحة علم


Monday, December 9, 2013

صد کتاب بزرگ

کتابهایی هست که هرکس باید آنها را بخواند و در واقع بدون خواندن آنها، زندگی معنا ندارد و پس از خواندن آنهاست که زندگی تازه شروع می کند به معنی پیدا کردن. مثل این است که چیزی از جلوی چشم انسان به کنار میرود و با دنیای دیگری روبه رو میشوی. این مکاشفه در مورد مؤانست با قرآن به گونه ای برتر صورت میگیرد.

ابلوموف، نوشته ایوان گنچاروف و ترجمه بسیار روان و ارزشمند سروش حبیبی

ابلوموف، یک شخصیت است، یک روس خرده بورژوا که در دنیای خود زندگی میکند و یک بیماری دارد. همیشه می داند که خیلی کارها هست که در زندگی باید انجام دهد اما همیشه آنها را به بعد واگذار می کند. کتابی است بسیار بسیار درخشان و صد در صد خواندنی.


تپلی، گی دوموپاسان، ترجمه زنده یاد قاضی



از شاهکارترین داستان های کوتاه است که در دنیا نوشته شده. موپاسان البته دوره ای در دنیای داستان کوتاه نویسی رقم زد که بسیار آثار درخشانی در خود جای داد. تپلی یک داستان کوتاه است که در چهل صفحه یک جمع از همه طبقات جامعه، از روشنفکر و میهن پرست و تاجر و روحانی را به شما نشان می دهد و قضاوت را به خودتان واگذار می کند.

روسپی بزرگوار، ژان پل سارتر، ترجمه عبدالحسین نوشین

چرخدنده، ژان پل سارتر

این دو نمایشنامه هستند. آثاری بی نظیر در تاریخ هنرهای نمایشی. کوتاه، جذاب، خواندنی و بسیار بسیار آموزنده.

خداوندگار براون، یوجین اونیل

یوجین اونیل را باید حتمن خواند. از او جمله ای بسیار معروف است که زندگی روی گه و گل بنا شده و من در تعجبم این آرمانگرایان چطور می خواهند مدینه فاضله خود را بر آن بسازند. نگاهش درست است که تلخ است ولی همراه با واقعیت. این نمایشنامه، یعنی خداوندگار براون به شدت زندگی ما آدم ها را نشان خودمان می دهد. یک آینه است برای هر کسی که جرات داشته باشد در آن نگاه کند.


شهریار، نیکولو ماکیاولی، ترجمه ارزشمند داریوش آشوری



از کتاب شهریار و از خود ماکیاولی متاسفانه زیاد گفته نشده. هر کسی فقط آن جمله معروف ماکیاولی یعنی هدف وسیله را توجیه می کند را برداشته و فکر می کند که تمامی ماکیاولی همین است که هست. اما این طور نیست. نگاهی کوچک به زندگی ماکیاولی نشان می دهد که اگر این گونه بود، زندگی این شخص این گونه رقم نمی خورد. این کتاب نشان می دهد که قدرت چگونه و به چه شکل می تواندماندگار شود. هدف هم فقط همین است و نه اندیشیدن در منافع مردم و همنوع. بخوانیدش، می بینید که خیلی چیزها آشنا هستند برایتان ،محدوده جغرافیایی هم ندارد می تواند در ایران باشد یا در آمریکا یا هرجای دیگری.

حاجی آقا، صادق هدایت

حاجی آقا را هر کسی باید بخواند، یعنی اصلن باید توی کتاب های درسی آن را بگنجانند و به همه آموزش دهند. حاجی آقا، روانشناسی جامعه ایرانی است و تا سالیان سال و این جوری که پیش می رود تا ابد برای ایران و ایرانی و جامعه ایران صدق می کند. صادق هدایت نویسنده ای است بسیار ارزشمند و خیلی می توان از او چیز یاد گرفت. آن استریو تایپ خودکشی و این ها را که برایش ساخته اند را کنار بگذارید و از دانستن لذت ببرید. اگر دغدغه جامعه مذهبی ایران را دارید که دیگر و صد در صد باید:


بعثه الاسلامیه فی البلاد الافرنجیه

و

توپ مرواری

رو بخونید. شاید با خبر باشین که مرحوم هدایت تسلط خوبی روی آموزه های دینی و گفتار مبلغان مذهبی داشته. از این رو به قولی صاف زده توی خال و به بهترین شکل و شیوا ترین روش ممکن و در ضمن خیلی هم موجز و خلاصه و کوتاه، آسیب شناسی جامعه مذهبی ایران را تصویر کرده. اگر دغدغه ایران دارید، صادق هدایت بخوانید. روحش شاد.

سران و سلاطین، تایلور کالدول

یک داستان بسیار خواندنی و روان درباره قوم مهاجری که به آمریکا می روند تا رویاهای خود را پیدا کند. شاید این خلاصه من نزدیک به کارتون مهاجران باشد که از تلویزیون پخش می شد و داستان خانواده ای بود که به استرالیا می روند، اما قلم ضعیف من را فراموش کنید لطفن. این کتاب یک داستان خیلی خواندنی و پر از فراز و نشیب است. خانواده که در این داستان است، یک مادر است و دو پسر و یک دختر. مادر در میانه سفر و در کشتی جان می سپارد و جسدش به دریا انداخته می شود. جوزف، قهرمان اصلی می ماند و حکایت تنازع بقا در این دنیا. بسیار بسیار خواندنی است.


تس دوربرویل، تامس هاردی



تس را باید خواند تا فهمید زندگی یعنی چه. تس را باید خواند تا فهمید حماقت یعنی چه. تس را باید خواند تا فهمید اگر پدری خرافاتی باشد ممکن است چه بر سر خانواده خود بیاورد. تس را باید خواند تا فهمید اشرافیت چه کار می تواند بکند. تس را باید خواند. ترجمه سیروان آزاد معرکه است و ماندگار.

جود گمنام، تامس هاردی

اگر یک وقت از این عادت ها دارید که هی فکر کنید چقدر بدبخت و بدشانس هستید و هر چه سنگ است فقط جلوی پای شما می افتد و همه بدبختی های دنیا بر سر شما نازل می شود، حتمن جود گمنام را بخوانید. این کتاب، اثری است شگرف. فقط آدمی را تصور کنید که هیچ نکرده، خوب است و مثبت و دوست داشتنی و می خواهد زندگی داشته باشد مثل همه. از قضا سرنوشت برای او طور دیگری رقم خورده است. وحشت نکنید. کتاب بسیار آرام و جذاب است و داستان خیلی روان جلو می رود. اما قدم به قدم، جود، در خندق زندگی فرو می رود. این نام شخصیت داستان هم جود است، Jude، یک وقت با آن لفظ عامیانه جود، که از جهود به معنای یهودی گرفته شده، اشتباه نکنید. هیچ ربطی ندارد. ترجمه هم باز، اثر ماندگار سیروان آزاد است.


گتسبی بزرگ، اسکات فیتزجرالد



گتسبی، فقط داستان یک ادم نیست که گتسبی، نمادی از تغییر روزگار و زمانه است. گتسبی آدم را یاد جمله معروف همینگوی می اندازد که می گفت: «آدمی در زندگی باید چوب باشد اما چوب تر، که چوب خشک راحت می شکند و راحت می سوزد اما چوب تر، نه شکسته می شود، انعطاف پذیر است و اگر هم در آتش بیاندازی، دود می کند و چشم را می سوزاند.»

گتسبی آدمی است با همین روایت، پستی و بلندی های زیادی دارد تا به آنچه فکر می کند برای اوست، برسد اما زمانه اصولن با این آدم ها سر سازگاری ندارد.

سلاخ خانه شماره پنج، کورت وونه گات

اگر می خواهید بدانید آدمی چقدر ممکن است خود را دست کم بگیرد و از همه چیز بگذرد تا کوچکترین کارهای زشت بشر در اولویت قرار گیرد، حتمن این کتاب را بخوانید. یک کتاب بینظیر که نشان می دهد چگونه می توان خود را به نفهمی زد و به همه چیز خندید تا این که مثلن با این سلاح، بخواهیم با سختی ها مبارزه کنیم. داستان خیلی جذاب است و لحن کتاب هم روایتی صمیمانه دارد.

1984 جورج اورول

هر چند از بحث است که کدامیک از کارهای جورج اورول از ضروری ها و صد در صد خواندنی ها، و بین قلعه حیوانات و 1984 کدام را باید بیشتر ترجیح داد، و من طرفدار جدی قلعه حیوانات هستم، اما انتخاب من بیشتر سلیقه ای است. کتاب 1984 را باید حتمن اول خواند. قعله حیوانات خوب است که اول خوانده شود برای درک اوضاع و سیستم سیاسی و رسانه ای به ویژه در ایران و خاورمیانه اما در کل، 1984 خیلی خواندنی است.

داستان روایتی است از یک جامعه به شدت زیرکنترل. از ظاهر آن می شود گفت که بله این یک جامعه کمونیستی است اما خیلی مطمئن نباشید و گول فیلمی که بر اساس این کتاب ساخته شده را هم نخورید. اشارات داستان به همه جوامع می خورد از جمله ایران خودمان و نظام دولتی آن، قبل و بعد از انقلاب.

جمهور، افلاطون

از آن جایی که فلسفه در متن ادبیات و سیاست و تفکر و جامعه شناسی جایگاه ویژه ای دارد، بهتر است با نه با جوی ها و نهرهای فرعی و شاید حواشی نادرست که اصل چشمه آشنا شویم. تمامی فلسفه غرب بر پایه همین کتاب بنا شده است. از این که عنوان افلاطون دارد یا فلسفه هم خیلی عقب ننشینید، اصلن کتابی نیست که نشوند خواندش، فقط آن را باید آرام خواند. تندخوانی با این کتاب به هیچ وجه سنخیت ندارد. کتابی است که هم با سرعت کم و هم با آرامش باید خواندش تا بتوان راحت هضمش کرد.

شاید کار سختی به نظر بیاید ولی باور کنید ارزشش را دارد. خیلی خیلی کتاب مفید و آموزنده ای است و پس از آن، کلی واژه ها و نکات و حتی اخباری که می شنوید، برای شما مفهومی دیگر پیدا می کند.


برادران کارامازوف، فئودور داستایفسکی



هر چند من به شدت و دیوانه وار عاشق کتاب جنایات و مکافات داستایفسکی هستم، اما باز این نظر خیلی سلیقه ای است. جنایات و مکافات، چشم را بر ذات آدم ها باز می کند اما برادران کارامازوف، به قولی آن قدر خوب و پرمغز است که آدمی را به موجودی دیگر تبدیل می کند.

داستان، خیلی راحت به ما می گوید که هستیم و چه کسی در درون ما، بر ما فرمان می راند. معمایی که خیلی بازگشایی آن کار دشواری است اما داستایفسکی این کار را خیلی تمیز انجام داده است. هر چند داستایفسکی از باید ها در زندگی است و همانقدر که ابله را باید خواند، باید حتمن خاطرات خانه اموات و یا قمارباز را خواند، اما برادران کارامازوف به جد، ختم کلام است. اگر کسی هست که برادران کارامازوف را نخوانده، آب دستش است بگذارد زمین و البته اول ابلوموف را بخواند که بفهمد در کجای زندگی ایستاده است و بعد به سرعت بپرد سراغ برادران کارامازوف.

گفتنی است که فروید و کافکا هم به شدت خراب این کتاب بوده اند.

جوینده در گندمزار،Catcher in the Rye جی دی سلینجر

از سلینجر فرانی و زویی و مجموعه ای کوتاه به نام دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم چاپ شده اما نمی دانم این عنوان همان کتاب ناتور دشت است یا نه، به هر حال، این کتاب خداترین کار سلینجر است و بعد از آن فرانی و زویی. سلینجر از باید ها است. باید خواند تا آدم بداند دارد چه می کند. سلینجر، آیینه ای است که درون ما را به ما نشان می دهد.

ثروت ملت ها، آدام اسمیت

این کتاب مرجع تمامی نظریات اقتصاد آزاد است. برای دریافت و فهم اقتصادی سیستم های سیال و باز، باید این کتاب را خواند. البته نترسید اصلن، کتابی نیست که مانند کتاب های اقتصاد خرد و کلان غامضو آدم پران و سخت باشد، خیلی روان است، خیلی منطقی و خیلی ریاضی است و زبان ساده ای هم دارد.

زنگ ها برای که به صدا در می آیند، ارنست همینگوی

شاید برای همه مهم باشد که در هنگام مواجهه با مرگ، از خود بپرسند که عشق حقیقی آن ها در زندگی کیست و یا چیست. اگر به شما گفته اند این کتاب درباره جنگ های داخلی اسپانیا است و شما را از آن پرانده اند، تمامی آن صبحت ها را در اولین فرصت بریزید توی سطل آشغال. این کتاب بسیار جذاب تر و خواندنی تر از آن است که انگ های این طوری به آن بچسبد. مانند مرحوم هدایت که عده ای ابله به آن برچسب سیاهی و مرگ می زنند. این کتاب خداتر از آنی است که فکرش را کرده اید. مهم این است، در لحظه ای که با مرگ مواجه می شود، عشق حقیقی خود را چه می یابید…


تصویر دوریان گری، اسکار وایلد



نمی دانم این کتاب چرا این جای این فهرست آمد، شاید یک فهرست دیگر باید درست کنم از کتاب هایی که خودم به شدت خراب آن ها هستم. یکی صد در صد همین کتاب است. Picture of Dorian Gray یا تصویر دوریان گری. ترجمه تصویر برای پیکچر ترجمه خوبی نیست ولی خوب با همین نام کتاب ترجمه شده. این کتاب بینظیر است. آدمی با هوش سرشار و دنباله رویی با انرژی سرشار. نتیجه این می شود که دنباله رو، تصویری را می دزد و ذات خود را با تصویر عوض می کند. همه پیر و زشت می شوند اما دوریان گری هنوز زیبا و جذاب است. روزی که با تصویر خود مواجه می شود، نمی تواند خود را بشناسد. این کتاب، به واقع خداست.

خوشه های خشم، جان اشتاین بک

هر چند مروارید سیاه یا شرق بهشت هم خیلی کارهای خوبی هستند اما واقعن خوشه های خشم سرآمد کارهای اشتاین بک است. عالی است و دوست داشتنی. جدال، تفکر، منازعه، درگیری، بر سر من، ما، مالکیت، مال من، مال آنها و حفظ آن. خیلی روان و داستانی است اما در همین حال هم خیلی مفهومی است. «از زمانی بترس که اعتصاب ها متوقف شود زمانی که هنوز مالکان طاغی وجود دارند. از زمانی بترس که آدمی دیگر عذاب و زجری ندارد و برای دلیل خاصی نمی میرد….» برگرفته از متن کتاب( برای این که مزه باشد و جذب کند و این ها دیگه)

Brave New World از آلدوس هاکسلی( نمی دانم چه ترجمه فارسی برای آن مناسب است)

اول از همه، یک داستان کوتاه آلدوکس هاکسلی دارد که خداست، یعنی خیلی عالی، به نام سوارکار اسب چوبی(Rocking Horse winner) که نشان میدهد خیلی کوتاه که هاکسلی یعنی چه. اما این کتاب، آینده ای را تصویر می کند که فناوری به زور در آن تزریق شده است. چطور؟ این طور که به سلول های بنیادی جنین نوعی ماده تزریق کنند که با شجاعت به دنیا بیایند و دیگر ترس نداشته باشند. دنیای ترسناکی می شود، نه؟ دنیایی که هیچکس ترس نداشته باشد؟….جذاب است.

آنگونه که صندوقک می گوید، این کتاب با عنوان «دنیای قشنگ نو» و با ترجمه سعید حمیدیان از سوی انتشارات نیلوفر به بازار کتاب عرضه شده است. هنوز ترجمه را نخوانده ام اما اگر آن را خوانده و توصیه می کنید، به من هم اطلاع دهید.



آیین زندگی، دیل کارنگی،How to win friends and influence people

این کتاب به نام آیین زندگی به فارسی ترجمه شده گمان کنم. اما پدرجد کتاب هایی است که امروز رایج شده و صد راه موفقیت، پولدار شدن یک شبه، خیلی خفن شدن یک ساعته و این ها از این دست است. اما این کتاب خوب است،چون فرمولی نیست، اما مشابه ها را نشان می دهد مانند افرادی مانند راکفلر. برای حرکت اقتصادی و برنامه ریزی مالی و تجاری عالی است این کتاب هرچند هیچ فرمول اقتصادی در آن مطرح نشده است.

آوای وحش، جک لندن

زمانی که انسان برف و سرما و یخ را می پیماید تا فلزی زردرنگ و با ارزش پیدا کند، تازه می فهمد که به همراهی از همان جنس طبیعت نیاز دارد تا او را از آن جا بازگرداند. اگر فکر می کنید از روی جلد این کتاب و یا عنوان آن می دانید که این کتاب نوعی راز بقا است و این ها، به شکل وحشتناکی در ضلال گمراهی به سر می برید. فراموشش کنید، کتاب را بخوانید و به قولی حالش را ببرید.


دل تاریکی، جوزف کنراد



این هم کتابی است که نمی دانم چرا این جای فهرست سر درآورد چون باید قاعدتن برود پهلوی دوریان گری. اما اگر فیلم ببین هستید و کتاب گریز، حتمن به شدت با فیلم اینک آخرالزمان فرانسیس فورد کاپولا حال می کنید. کمی مرا ببخشید البته، آن فیلم احمقانه را بندازید کنار، بروید دل تاریکی را بردارید و بخوانید. کتاب ترجمه خوبی شده به فارسی اما اگر می توانید اصل کتاب را بخوانید حال آن صد برابر است. Heart of Darkness را از انتشارات نورتون بخوانید. طولانی هم نیست در حدود صد صفحه است اما تصویر است و داستان است و شخصیت فوق العاده ای به نام کورتز. کورتز در کتاب محشر است ولی در فیلم که کاپولا به زحمت سعی کرده از روی این فیلم بسازد، هیچ چیز این کتاب در نیامده و بیشتر کاپولا این کتاب را بهانه کرده تا به آمریکا و حضور نظامیش در ویتنام اعتراض کند. مارلون براندو خیلی زحمت کشیده تا شخصیت کورتز را خوب در بیاورد ولی تقصیر او نیست، کورتز را نمی توان تصویر کرد. هر کس باید کورتز را خودش تصویر کند. اگر نخوانده اید، معطل نکنید و بعد از ابلوموف و برادران کارامازوف و تپلی، حتمن دل تاریکی را بخوانید.

ایلیاد و ادویسه، هومر

این دو کتاب حماسی هومر، ترجمه جاودانه ای شده به فارسی و باید حتمن خواندشان. خیلی معرکه اند. نسخه های ایلیاد و ادویسه تاریخ بزرگی را پشت سرگذاشته اند تا به دست ما رسیده اند.


والدن، هنری دیوید ثورو



ثورو را با نافرمانی مدنی اش بیشتر می شناسند اما اصل ثورو در کتاب والدن است. والدن نام منطقه ای است که ثورو، دو سال، دو ماه و دو روز را در تنهایی مطلق گذراند و این کتاب را نوشت. این کتاب خروج آدم از جامعه را نشان می دهد، ثورو خیلی راحت نوشته در کلبه ای در جنگل، چطور آدم از زندگی ماشینی به آدم طبیعی تبدیل می شود. بسیار خواندنی است به خصوص اگر کسی هستید که همه اش حسرت می خورید که چرا تنها نیستید. این کتاب انزوا را تصویر می کند. بخوانیدش شاید نظرتان به انزوا کاملن عوض شود.

خرمگس، ویلیام گولدینگ

درست است که کتاب سیاسی است و در جنبش سیاسی می گذرد، اما بسیار آموزنده است. از برچسب هایی که روی کتاب هست، عقب نشینی نکنید. کتاب درباره زندگی سیاسی نیست، ربطی هم به سیاست ندارد، نشان می دهد آدمی چه می تواند بکند اگر اراده کند و آدم ها چه بلایی سرش می آورند. خیلی داستان آموزنده ای است، خیلی خیلی خیلی.

مرشد و مارگریتا، میخاییل بولگاکف

این اثر، خداترین در ادبیات است. ترجمه اش به فارسی هم از خداترین ها است. اصل داستان هم واقعن معرکه و یک شاهکار است. اگر نخوانده اید، آلان آب را از لب و لوچه تان روان می کنم، یعنی سعی می کنم. همین که« شیطان با دو دستیارش می آید روی زمین که عروس خود را انتخاب کند و ببرد.» اگر نخوانده اید و می خواهید از ادبیات لذت ببرید، این کتاب آخر لذت ادبی است. خیلی روان و خیلی خواندنی است و خیلی هم جذاب است.

ریش آبی، کورت ونه گات

از ونه گات کتاب سلاخ خانه شماره پنج را آورده بودم، این را هم صد در صد به آن اضافه کنید هر چند اگر سلاخ خانه شماره پنج را بخوانید ،اتوماتیک هر جا کتابی با نام ونه گات دیدید بی اختیار کتاب را برمی دارید. قول می دهم.


مسخ، فرانتز کافکا



به کارهای کافکا در ادبیات می گویند «ادبیات شگرف» و یا fantastic literature همان طور که بهرام مقدادی، از اساتید مسلم کافکا در ایران می گوید. کتاب خیلی خارق العاده است. خیلی زیاد. نمی دانم چطور می شود توصیف کرد این کتاب را و این که چطور چیزی درباره اش بگویم که در حد آن باشد، می گذرم از این کار و فقط این را می گویم، مسخ را که بخوانید، می بینید که چقدر خودمان یا هر روز، یا چند روز یکبار مسخ می شویم و اصلن فکرش را هم نمی کنیم و به نظر خودمان همان بهترین و سرترین آدم دنیا که بوده ایم هنوز هم هستیم و فقط به تعداد احمق ها و نفهم های دور و بر اضافه می شود. فراموشش کنید، مسخ این تصویر را در ذهن می شکند.

گرگ بیابان، هرمان هسه

یکی از بهترین کارهای هسه .فکر کنم ترجمه خیلی خوبی هم از آن به فارسی داشته باشیم. اما خیلی داستان روان و خوبی دارد، یک گدای بدبخت چگونه می تواند به یک شخصیت مرکزی و جنجالی تبدیل شود؟ این را هسه خیلی قشنگ توضیح داده. حسابی خواندنی است


هنر مبارزه، سان تزو



این کتاب از خداترین کتاب هایی است که من در زندگی سراغ دارم. کوتاه، موجز، پرمغز و خیلی خواندنی. سان تزو از بزرگ ترین استراتژیست های جنگ به شمار می رود و عمر این کتاب خیلی زیاد است اما گویا قدیمی نشده که خیلی هم کارآمد است. هر چند کتاب ممکن است در نظر اول نشان از مبارزه رزمی و زرهی داشته باشد، اما نوعی راهنمای زندگی در محیطی است که ملتی دو در و چاپلوس از در و دیوار همه جا مثل سوسک بالا می روند. خیلی کتاب خوبی است. ترجمه فارسی ندارد متاسفانه، من البته ترجمه اش کردم اما هنوز ناشر برایش پیدا نشده! دنیاست دیگر

دن کیشوت، اثر میگوئل سروانتس

گفتنی نباشد شاید، شاید همه ما خلاصه ای چند خطی را از کتاب دن کیشوت را بدانیم و یا آن کارتون معروف دن کیشوت را دیده باشیم اما شاید الان بد نباشد این کتاب را بار دیگر خواند. بد نباشد که از قضا خیلی می چسبد به ویژه وقتی دیگر آن تصویر کارتونی را بیاندازید از ذهن بیرون و به قولی دل سپارید به این اثر درخشان. بسیار آموزنده است ، مخصوصن برای ملتی که در دوران گذار هستند. آشنا است نه؟ به هر حال هرچه باشد فکر کنم ما ایرانی ها یکصد سال است همین طور در حال گذاریم…مداوم

کمدی الهی، دانته آلیگیری

می دانم از حجم کتاب و سه جلدی بودن آن شاید وحشت کنید اما یک لحظه بیخیال حجم شوید و از دوزخ شروع کنید. لازم هم نیست با سرعت نور بخوانید، خیلی آرام و آهسته، اما این کتاب فوق العاده است. پس از خواندن بهشت، به این نتیجه رسیدم که دوزخ جذابترین این مجموعه است. اگر خواندید و نظر شما غیر از این بود، حتمن به من هم خبر بدید. کتاب کمدی الهی، از سه بخش دوزخ، برزخ و بهشت تشکیل شده و خیلی خداست. به ویژه قدم زدن دانته و ویرژیل استادش در جهنم و آن طبقه ای که روحانی ها هستند. بد جور به من چسبید و خیلی برای من تصویری بود انگار بعضی از آنها را همین الان می توان با تصویر و مشخصات کامل در ذهن مجسم کرد .
سواران سرسخت، تئودور روزولت


نمی دانم ترجمه این عنوان دقیق هست یا نه، اما عنوان آن هست: Rough Riders اما تجربه عالی تئودور روزولت است از کسی که ازهیچ کاره گی، شروع کرد و توانست به بالاترین رتبه های سیاسی برسد. تمام تجربیات خود را خیلی دقیق و صادقانه بیان کرده است. برای شناخت سیاستمداران، این کتاب از بهترین راهنماهاست. تا جایی هم که من خبر دارم، به فارسی ترجمه نشده.



شرق بهشت، جان استاین بک

خیلی دوست داشتنی است این روایت و خیلی راحت نوشته شده و به شدت و خیلی سریع هم ارتباط برقرار می کند. دنیای تنهایی ما همه برایمان مهم است، وارد شدن به آن دنیا هم کار خیلی دشوار است. این کتاب، یک روایت از همین دنیای تنهایی خودمان است. فیلم آن را هم اگر دیده اید و کتاب را نخوانده اید، فیلم را فراموش کنید و کتاب را بخوانید. اگر هم فیلم را ندیده اید که اصلن سراغش نروید. فقط کتاب.




لویاتان، توماس هابز



و اما لویاتان یا همان اژدهای بزرگ، بزرگترین راهنمای تاریخ بشریت که نشان می دهد چطور نهادهای قدرت خود را بزرگ و بزرگ تر می کنند که بقای خود را تضمین کنند. این کتاب را من در حالی که نثر انگلیسی مجبور بودم در دانشگاه بخوانم دست گرفتم و دیگر در آن غرق شدم. دکتر بشیریه، حق بسیار بزرگی بر جامعه کتاب ایران دارد و چنان خوب این کتاب را ترجمه کرده که فکر نکنم در آن شکی باشد. این کتاب همان طور که هابز می گوید:«تلاشی است که نشان دهد آدمیزاد پی در پی به دنبال قدرت و قدرت و قدرت است مگر این که مرگ بازداردش.» بسیار دوست داشتنی است و به شدت آموزنده. نثر انگلیسی آن سنگین است و کار خواندن را دشوار می کند. در ثنای خدمات دکتر بشیریه همین بس، که این اثر ارزشمند را ترجمه کرد به فارسی. اگر به ذات قدرتخواهی بشر علاقه دارید و یا از آن سر در نمی آورید، لویاتان را بخوانید. همه زوایای انسان قدرت طلب در سیاست، دین و جامعه را تصویر کرده است. بی نظیر است و یک شاهکار مسلم.



خط قرمز باریک، جیمز جونز

نمی دانم این کتاب به فارسی ترجمه شده یا نه، اما فیلمی مزخرف ترنس مالیک بر اساس این کتاب ساخت و شاید به تبع آن، خلاصه داستان به فارسی ترجمه شده باشد، به هر حال، همه را صاف بیاندازید در سطل آشغال. این کتاب یک روایت کاملن و کاملن منصفانه، تاکید بر روی کاملن منصفانه، و بیطرف از جنگ است. نمایشی است از کارهای حال بر هم زنی که در زمان جنگ خیلی عادی می نماید. اگر از شنیدن خبر و یا دیدن عکس ها زندان ابوغریب در عراق و یا جنایات جنگی آمریکا در عراق و افغانستان و ویتنام، شوکه شده اید، این کتاب را بخوانید. می بینید چه مکانیسمی تمامی امور زشت و زننده را ماموریتی برای وطن پرستی و بردن بازی از پیش باخته جنگ، قلمداد می کند.



ماجراهای هاکلبری فین، مارک تواین

این کتاب که از آن به درستی به عنوان، نخستین رمان نوین آمریکایی یاد می شود، نمی دانم چرا به شکل آن کارتون مزخرف و پیش پا افتاده از تلویزیون به ما معرفی شد. کتابی است به شدت روایتگر و خوب و آموزنده. تا درباره هاکلبری فین صحبت می کنیم می خواهم بگویم به دیگر کتاب ارزشمندش هم بپردازید، نامه هایی به زمین یا Letters to Earth فوق العاده نازنین و خواندنی است. داستان فردی غیرزمینی است که در روی زمین، رفتار انسان ها را بررسی می کند. مارک تواین خداست اصولن.



سیاست، ارسطو


ارسطو می گوید درست است که داستان های خدا و خدایان افسانه بوده، اما آدمیزاد دو نوع است: نوعی که می خواهد حکمرانی کند و نوعی که می خواهد حکمرانی بشود. به گفته ارسطو در این کتاب ارزشمند، شاید نتوان حاکمیت را ابدی کرد، اما افراد حاکمیت خواه، ابدی هستند. افرادی هم که دنباله رو هستند هم ابدی هستند. اما ارسطو می گوید بهتر است هر دو طیف، این کتاب را بخوانند تا شاید با خودشان بیشتر آشنا شوند. شما جزو کدام دسته هستید؟





میمون برهنه، دزموند موریس

این اثر ارزشمند، بعد از خواندن کتاب های فروید، به تمامی افراد بشر توصیه می شود، یعنی من توصیه می کنم. بعد از این که فروید خواندید و فهمیدید چیزهایی که با الفاظ دهن پرکن به ما خورانده می شود تا ما را راحت تر به افرادی گول خور تبدیل کند، می رسیم به کتاب جاودانه دزموند موریس. این کتاب می گوید چطور خیلی از رفتارهایی که ما آدم ها داریم، کپی هایی هستند ناشیانه و در بطن، چه معنایی دارد. باور کنید پرسش هایی را جواب می گیرید که شاید خود پرسش یا شاید جواب آن را سطحی فرض کنید. مثلن: چرا زن ها رژ لب می زنند؟ اگر گفتید. کتاب به فارسی هم ترجمه شده است.



بحران، وینستون چرچیل

یک نکته مهم، این وینستون چرچیل که نویسنده این رمان است، فرق دارد با آن نخست وزیر بریتانیا. این وینستون چرچیل، آمریکایی است و این رمان، داستان عاشقانه یک وکیل نیوانگلندی است با یک خانم زیبای جنوبی. خیلی خواندنی است.



برهنه و مرده، نورمن میلر، The Naked and The Dead by Norman Mailer

این کتاب که از آن به عنوان بهترین رمان پس از جنگ جهانی دوم یاد می شود، یک جامعه نظامی را تصویر می کند و با دقت، برش هایی از رفتار مافوق و مادون در خدمت نظام را تشریح می کند. میلر در جایی از کتاب گفته است: اصل یک جامعه نظامی این است که هیچ کس نتواند از نردبان وحشت بالا برد. اگر مادون دیگر نترسید، مافوق نمی تواند به او امر کند. پس یادمان باشد، نظام یعنی ترس و وحشت و تنبیه.



ساتور، گری پاولسن، Hatchet by Gary Paulsen

کتابی برای رشد و بقا در زندگی، مانند یک انسان که باید باشد و نه انسانی که از حیوان تبعیت می کند. از متن کتاب:«پرواز کردن خیلی کار ساده ای است، فقط آموختن می خواهد. مانند خیلی چیزهای دیگر، مانند همه چیز دیگر.»



تارزان میمون ها نوشته ادگار رایس بارو، Tarzan of the Apes by Edgar Rice Burroughs

مرد یا انسان؟ به هیچ وجه. میمون؟ صد در صد. بار دیگر، کتاب و کارتون و داستان مصور و هر چیز دیگری که از این اثر در ذهن و یا در خانه دارید را بیاندازید کنار. این اثر را هر کسی به فراخور حال خود به تصویر کشیده در حالی که اصل آن چیز دیگری است. تفاوت انسان و حیوان در چیست و کجا؟ این کتاب راهنمای خوبی برای این پرسش اساسی است. بعد از خواندن این کتاب بهتر فروید و یا دزموند موریس را درک می کنید. شاید زندگی شما هم بعد از خواندن این آثار به شکل عجیبی متحول شود.




فراسوی نیک و بد، فردریش نیچه



نیچه حرف خوبی درباره این کتاب می زند: مسیحیت و دین نگران از شناخت است، چرا؟. و این کتاب را نوشت تا پاسخی دهد چرا که ادیان سعی دارند همه چیز را از دید بالا شرح بدهند و همه چیز را برای همه باور پذیر کنند بدون این که کسی سوال بپرسد. پرسشگری، چیزی است که هیچ دینی آن را برنمی تابد. مهم نیست گرایش دینی شما چیست، این کتاب را بخوانید. شاید شما هم فراتر از متن دینی، ذهنتان فعال شد. البته کدام کار نیچه خواندنی نیست. علی عبداللهی خدمت بزرگی به جامعه نشر ایران کرده و کتاب اشعار نیچه را هم ترجمه کرده است. آن را حتمن بخوانید. داریوش آشوری هم که آخر همت به خرج داده و جذاب ترین کار نیچه را ترجمه کرده است پس معطل نکنید. چنین گفت زرتشت یادتان نرود.




موبی دیک، هرمان ملویل



از این که من شخصن عاشق شخصیت کاپیتان ایحب هستم، بگذریم، باز هم گریگوری پک و تصویرش را از این بحث دور بیاندازیم و به کتاب بپردازیم.موبی دیک را اگر کسی نهنگ سفید خواند، اشتباه کرده است، هرمان ملویل یک پرسش اصلی را در این کتاب مطرح می کند: مرز میان حماقت و شجاعت کجاست؟ فکر می کنم کسی برای این پرسش جوابی نداشته باشد و بهترین انگیزه است که برویم و موبی دیک را بخوانیم. خیلی کار خدایی است.



فرانکشتاین، نوشته مری وولفستونکرافت شلی

بار دیگر این دنیای مسخره فیلم، بار دیگر دعوت از این که این تارهای عنکبوتی سینمایی را باز کنید و کنار بیاندازید. میدانم نسخه های سینمایی زیادی از فرانکشتاین ساخته شده اما فرانکشتاینی که معروف به مری شلی است، از همه بهتر است. از قضا فیملی هم با این نام هست که رابرت دو نیرو هم در آن بازی می کند. صاف بندازیدش توی سطل آشغال. صاف بروید سراغ این کتاب.



هملت، شکسپیر

شاید نمایشنامه خوان نباشید، اما نمی شود این طوری بمانید یعنی اگر به خواندن نمایشنامه همت گمارید، سه سوت این اثر از بین می رود. اگر از بالای این فهرست شروع کرده باشید، دیگر حالا حتمن سه یا چهار تا نمایشنامه خوانده اید دیگر، پس دیگر حل است. حالا هملت، شاید بینظیر ترین اثر در حوزه ادبیات نمایشی. میدانم ممکن است صد تا فیلم و یا اجرای آن را دیده باشید اما عاجزانه خواهش می کنم اثر را بخوانید. آدم را بار دیگر به دنیا می آورد این نمایشنامه ناجوانمردانه خوب.



قلعه حیوانات، جورج اورول

از جرج اورول کتاب 1984 را در بالا داشتیم اما قعله حیوانات خیلی خوب است چون آنقدر بین المللی مانند کتاب سال 1984 و توجه آن بر نظام کمونیستی نیست و از قضا برای خاورمیانه و نظام های ایدئولوژیک و مذهبی نوشته شده. زمانی قعله حیوانات در ایران ممنوع بود و بعد از چند سالی ممنوعیت آن برداشته شد. تا دوباره ممنوع نشده، اگر نخوانده اید، دست به کار شوید. جذابترین قسمت این کتاب، جنگ برای تصاحب قدرت است آن هم از جانب یک نوع ویژه از حیوانات که از قضا در اسلام هم خیلی اخ و تخ هستند. کلی لذت می برید از خواندن این کتاب.



وداع با اسلحه، ارنست همینگوی

یک داستان خوب و خیلی دوست داشتنی از این جهت که شما برای جنگ رفته اید و زخمی هم شده اید و در این گیر و دار عاشق هم می شوید. بالاخره باید دنبال کدام بروید؟ مرحوم همینگوی به شدت رئالیست را به بازی می گیرد اما در این یکی واقعن شاهکار است، هر چند به نظر شخصی خودم، داستان کوتاه هایش خفن تر و معرکه تر است.




بیگانه، آلبر کامو



وای. حتی همین عنوان را هم ذکر کردن کلی خاطره را زنده می کند و ادبیات شگرف را باز در ذهن زنده می کند. اگر نخوانده اید، کتاب این طور شروع می شود: «مادر مرد». ترجمه جلال آل احمد از بیگانه خیلی خوب است. این کتاب را با تمرکز و حواس جمع بخوانید چون خیلی شخص محور است و برای این که بدانید چطور آدم الینه و یا از خود بیگانه می شود، لازم است جزییات داستان را درک کنید. شاید هر کدام بیگانه ای شده باشید و خود خبر نداشته باشید. از کجا بدانیم؟ چطور بفهمیم؟ بیگانه را دست بگیریم و بخوانیم.



رابینسون کروزو، دانیل دفو

باز هم یک اثر درخشان ادبی دیگر که قربانی کارتون فیلم های صدمن یه غاز شده. حتی اگر بهترین اثر سینمایی را دیده اید، دلیل نمی شود بگویید رابینسون کروز خواندن ندارد. از قضا دارد، چه جور هم دارد. خیلی جدی جدی دارد. کتاب خیلی دوست داشتنی است چون لحظات آدمی که در جزیره ای دور دست افتاده، بی شباهت به زندگی ما نیست. به ویژه اگر فکر می کنیم که خیلی تنها هستیم و داریم خفه می شویم. بخوانیدش، دوست داشتنی است.



مروارید، جان اشتاین بک

داستانی از یک غواص مروارید بینوا به نام کینو، همسرش و فرزند خردسالش. داستان خیلی جانانه و جذاب است. این طور شروع می شود که فرزند خردسال کینو را عقرب می گزد و کینوی بدبخت پول ندارد پادزهر پیدا کند در نتیجه باید هر چه زودتر یک مروارید پیدا کند تا بتواند پادزهر گرفته و فرزندش را نجات دهد. خیلی جذاب است.




ترس و لرز، سورن کیرکگارد



داستان خیلی ساده است در ظاهر، ابراهیم تنها پسر خود را می برد که قربانی کند. متنی دینی که کم و بیش با آن آشنا هستیم اما همین متن کوتاه، زندگی کیرکگارد را به خود مشغول کرده بود و از آن سر در نمی آورد. چطور می شود که پدری که سر پیری صاحب فرزند پسری شده، راضی می شود تا او را قربانی کند. حتی بردنش که هیچ، این که چاقو را بر گلویش بگذارد و شروع کند به بریدن؟ آن جاست که کیرکگارد، می گوید آدمی به سپهر الهی که وارد شد، قدرت این کار را دارد و پیش از آن نمی تواند. چرخ تفکر را این کتاب در ذهن به کار می اندازد. سنگین است و عمیق.



بهشت گمشده، جان میلتون

اثری کلاسیک، طولانی و سخت برای خواندن. این اثر ارزنده را می توان این گونه شرح که نه، اما می توان در این ها خلاصه کرد: ایمان، گناه، بدبختی، آوارگی، جهنم، زندگی و بهشت. نمی دانم این اثر به فارسی ترجمه شده یا نه اما گوشه و کناری از آن را به شکل ترجمه دیده ام. شاید سخت و طولانی به نظر بیاید، اما خیلی اثر فوق العاده ای است. فیلم وکیل مدافع شیطان را دیده اید؟ شخصیت آل پاچینو که همان شیطان است را یادتان هست؟ نامش جان میلتون بود.




کنت مونت کریستو، نوشته آلکساندر دوما



یکی از صد در صد خواندنی ها. داستان شاهکار و خلاقانه ای از خیانت و انتقام. ادموند دانتس، بیچاره هیچ گناهی ندارد جز این که موفق است و ترقی می کند. از بینش می برند و همه چیزش را از او می گیرند، حتی معشوق دوست داشتنی اش، مرسده. با این حال بازمی گردد. یکی از دوست داشتنی ترین کارهای ادبی است. آینه ای است که در همه جای زندگی به درد آدم می خورد. اگر آدم موفقی هستید، حتمن این کتاب را بخوانید. حواستان دیگر جمع خنجرهایی است که به سوی شما می آید، به ویژه از پشت.



نشان سرخ شجاعت، استفن کرین

این مجموعه فوق العاده، از داستان های کوتاهی تشکیل شده که همگی در جبهه جنگ رخ می دهد. استفن کرین، با این کتاب، انقلابی در داستان کوتاه به وجود آورد. یکی دو تا از داستان های این مجموعه به صورت جسته و گریخته در مجلات ادبی چاپ شده اما فکر نمی کنم کل اثر ترجمه شده باشد. خیلی ساده نوشته شده، خیلی روایت صادقانه ای دارد و بسیار هم جذاب است.



تاریخ جهان، هرودت

این اثر، مغز اصلی کتاب های تاریخی و سنگ بنای بسیاری از تاریخ نگاری ها است. اگر به مبحث تاریخ می خواهید وارد شوید، حتمن هرودت را بخوانید اول.

یادداشت یعنی به یاد داشته باش!(19)

یادداشت یعنی به یاد داشته باش!(19)

 "خود جناب آقای روحانی به آزادی آنها راضی نیست چرا که نمی‌خواهد دولتش تحت فشار همراهی با اسرائیل قرار بگیرد و باید از آقای روحانی تشکر کرد. آزادی آنها صرفا باعث آشوب می‌شود."

این را میگویند مکر: جمله به گونه ای طراحی شده که شخصی که از او نام برده شده نه میتواند آن را نفی کند و نه اثبات. زیرا درهر صورت به گونه ای دیگر متهم میشود.

گوینده این سخن چندین سال است که بر خر مراد سوار است. هرچه میخواهد میگوید و مینویسد و کسی هم جلودارش نیست. خرش هم در موقع خود خوب جفتک میزند. ولی کسی که این نسبت به او داده شده به تازگی بر خری سوار شده که اگر هم بتواند جفتک بزند فرصت و موقعیتی ندارد تا این کار را بکند.
ولی باید دانست که: مکروا و مکرالله والله خیرالماکرین(... و خداوند بهترین حیله گران است.)