Tuesday, December 17, 2013

واشکافی رخداد‌های سازمان تامین اجتماعی

به نظر میرسد آقای نعمت احمدی نویسنده مقاله نکته مهمی را در نوشته خود روشن نکرده تا اهمیت موضوع چند چندان شود و آن این است که ایشان اشاره ای دارد در یک سطر به اینکه:
به یقین کسی غیر از سعید مرتضوی زیر بار امضای تفاهمنامه‌ای که در نوع خود تضییع اموال میلیون‌ها بیمه‌شده عضو سازمان تامین‌اجتماعی بود، نمی‌رفت.
 اما لازم بود ایشان این موضوع را بازتر میکرد تا به ذهن کارگران و قشر زحمتکشی که این پولها متعلق به آنان بوده آشناتر شود و بدانند که این پولها از کم کردن چندین درصد از حقوق و دستمزد ماهانه آنان و پدران آنان در طول سالیان دراز فراهم آمده و نیز بدانند این پولها متعلق به هر کسی است که از زمان تأسیس سازمان تاکنون به این سازمان پول پرداخته است. حتا اگر این سازمان حقوق بیکاری کارگرانی که به هر دلیل از کار برکنار یا بیکار شده اند را میپرداخت و اگر به وظایف خود در طول حیات خود و بویژه پس از انقلاب عمل میکرد تا این حد پولهایش رویهم جمع نمیشد تا اکنون نصیب این سرمایه دار بسیجی!! و دیگران شود بلکه میان صاحبان آنها که محرومترین اقشار جامعه هستند توزیع شده بود. برای آشنایی با نمونه ای از محرومترین اقشار جامعه میتوانید گزارش "خانه های سکس ویژه زنان شوهردار" را بخوانید که در محیط وب و نیز در همین وبلاگ موجود است.

نعمت احمدی
اواخر دوره دولت دهم این پرسش مطرح بود که مگر آقای سعید مرتضوی دارای چه تخصصی در اداره سازمان تامین‌اجتماعی است که همه همت دولت نهم و دهم صرف این شد که آقای مرتضوی در راس این سازمان باقی بماند؟ از صندوق، سازمان ساختند، سازمان را هم از حدود اختیارات وزیر کار خارج کردند تا در حوزه خودساخته معاون اول رییس‌جمهور قرار گیرد با این نیت که مجلس قادر نباشد با معاون اول به لحاظ حمایت از سعید مرتضوی برخورد کند و او را مورد سوال یا استیضاح قرار دهد. به دلیل اینکه معاونان رییس‌جمهور مانند وزیران در مقابل مجلس مسوول نیستند، وزیرکار عبدالرضا شیخ‌الاسلام استیضاح و از کابینه خارج شد اما سعید مرتضوی در راس سازمان باقی ماند. حتی دیوان عدالت، قوه‌قضاییه و مجلس نیز حریف رییس دولت سابق که تمام‌قد به حمایت از سعید مرتضوی بلند شده بود، نشدند. سوال این بود که سعید مرتضوی دارای چه تخصصی است که دیگران ندارند و رییس دولت حاضر است این همه هزینه بپردازد؟ وقتی تحقیق‌وتفحص مجلس از سازمان تامین‌اجتماعی در صحن علنی مجلس قرائت شد تازه دریافتم که در سازمان تامین‌اجتماعی چه وقایعی در شرف انجام بود! موضوع فیلمبرداری را نمی‌گویم که به‌وسیله سعید مرتضوی صورت گرفت و احمدی‌نژاد آن را در صحن علنی مجلس پخش کرد. کاری که تحت هیچ شرایطی قابل توجیه نبود. داستان سازمان تامین‌اجتماعی چیز دیگری بود که گوشه‌ای از آن با بالارفتن پرده تحقیق‌وتفحص از سازمان تامین‌اجتماعی برملا شد. بزرگ‌ترین شرکت سرمایه‌گذاری سازمان تامین‌اجتماعی به نام «شستا» از تجمیع ۲۰۷ شرکت سرمایه‌گذاری تشکیل شده است که سازمان تامین‌اجتماعی به مدیریت آقای سعید مرتضوی اداره آنها را برعهده داشت. فردی که تا قبل از تصدی ریاست سازمان تامین‌اجتماعی، حضوری در هیچ‌یک از شرکت‌های تجاری به لحاظ تصدی پست قضایی نداشت و بالطبع تخصصی هم در اداره چنین شرکت‌هایی کسب نکرده بود.اما در همین زمان او مشغول واگذاری شرکت‌های تحت مالکیت سازمان تامین‌اجتماعی برخلاف همه قواعد حقوقی، حتی قوانین و آیین‌نامه‌های داخلی سازمان تامین‌اجتماعی بود.
کاری که به یقین از دیگران برنمی‌آمد، ظاهرا همه همت رییس‌دولت سابق بر این بود که شرکت‌های تحت مالکیت سازمان تامین‌اجتماعی که مالکیت آنها متعلق به اعضای سازمان یعنی بیمه‌شدگان بود را از مالکیت سازمان خارج کند. شرکت‌هایی که برابر گزارش تحقیق‌وتفحص، از دودرصد تا صددرصد سهام آنها که متعلق به سازمان بود از طریق ترک مزایده عمومی در حال واگذاری بود.
واگذاری شرکت‌های تحت‌پوشش سازمان تامین‌اجتماعی برابر ماده ۳۶ آیین‌نامه معاملاتی سازمان با پیشنهاد مدیرعامل، تایید هیات‌مدیره و تصویب هیات‌امنا با کسب نظر کارشناس رسمی دادگستری در رشته مربوطه به صورت مزایده عمومی انجام می‌شود. مدیرعامل سازمان تامین‌اجتماعی که مدیریت او بر سازمان تامین‌اجتماعی قانونی نبود تفاهمنامه‌ای بین سازمان و شرکت هلدینگ «سورینت قشم» به مدیرعاملی بابک زنجانی منعقد کرد. گفتم ریاست سعید مرتضوی بر سازمان تامین‌اجتماعی قانونی نبود زیرا در همین زمان دیوان عدالت اداری برابر آرای متعدد، سعید مرتضوی را رییس سازمان تلقی نمی‌کرد اما دولت دهم اصرار بر این داشت که سعید مرتضوی در راس سازمان باشد. مطابق تفاهمنامه‌ای که بین سازمان تامین‌اجتماعی و آقای بابک زنجانی تنظیم شده بود بابک زنجانی با پرداخت چهارمیلیاردیورو، ۱۳۸ شرکت از ۲۰۸ شرکت متعلق به سازمان تامین‌اجتماعی را به مالکیت خود درمی‌آورد. برای روشن‌شدن موضوع در ابتدا اسامی برخی از شرکت‌هایی که از چنددرصد تا صددرصد سهام آنها متعلق به سازمان تامین‌اجتماعی بوده و برابر این تفاهمنامه غیرقانونی به بابک زنجانی واگذار شده است را برمی‌شمارم.
موارد زیر بخشی از ۱۳۸ شرکت واگذارشده است و با این واگذاری، آقای زنجانی مالک اصلی و تصمیم‌گیر عمده بخش‌هایی شده است که همه امور اقتصادی مملکت را دربرمی‌گیرد. به تقسیم‌بندی زیر توجه کنید:
۱بانک (صادرات – پاسارگاد – تات – پارسیان – دی)
۲بیمه (ملت – میهن – دانا – پارسیان)
۳آهن و فولاد (فولاد خوزستان – فولاد مبارکه‌اصفهان)
۴ – مس (در بخش مس تنها صنایع مس شهیدباهنر کرمان را داریم که متعلق به آقای زنجانی شده است).
۵پتروشیمی (پتروشیمی غدیر – پتروشیمی تبریز)
۶حمل‌ونقل دریایی (کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران – شرکت ملی نفتکش)
۷همه هتل‌های تحت مالکیت شرکت هواپیمایی ایران (هما)
۸چوب و کاغذ ایران (چوکا)
یک لحظه تصور کنید آقای زنجانی همه مقدرات، هوا، دریا، زمین، بانک، بیمه، پتروشیمی و نفت مملکت را تصاحب کرده است! همان‌طور که گفتم برابر ماده ۳۶آیین‌نامه معاملاتی سازمان فروش اموال سازمان تامین‌اجتماعی، مزایده اموال باید طی تشریفاتی که مهم‌ترین آن، نظر کارشناس رسمی دادگستری است به بالاترین قیمت به فروش برسد، اما این معامله تاریخی به صورت تفاهمنامه صورت گرفته و یک حواله ارزی از بانکی در مالزی که ظاهرا مالکیت آن بانک هم متعلق به بابک زنجانی است به حساب قرض‌الحسنه ارزی سازمان تامین‌اجتماعی صادر شده است. اما همین حواله هم برابر گزارش تحقیق‌وتفحص و اقرار آقای زنجانی به لحاظ اینکه بانک آقای زنجانی در مالزی در فهرست جدید موسسات مورد تحریم آمریکا و اتحادیه اروپا قرار گرفته، وجه موردنظر، قابلیت انتقال بین‌المللی نداشته و ندارد و وصول نشده است. پرسش اصلی از آقای مرتضوی که زمانی دادستان تهران بود این است چگونه تفاهمنامه‌ای را امضا کرده که هنوز وجه آن به حساب سازمان تامین‌اجتماعی واریز نشده است؟ اگر این واگذاری‌ها را «بیع» بدانیم دانشجوی سال اول دانشکده حقوق در تعریف بیع می‌خواند: «تملیک عین به عوض معلوم» و در معاملاتی از این دست که اکثر شرکت‌ها در سازمان بورس وارد شده‌اند باید مطابق با مقررات بورس، مورد خرید و فروش واقع شوند. ظاهرا مساله حمایت کامل رییس دولت سابق از آقای سعید مرتضوی حتی به قیمت استیضاح یکی از وزرایش روشن شد. به یقین کسی غیر از سعید مرتضوی زیر بار امضای تفاهمنامه‌ای که در نوع خود تضییع اموال میلیون‌ها بیمه‌شده عضو سازمان تامین‌اجتماعی بود، نمی‌رفت. واقعه شوم – قرارداد ترکمانچای – از نوع داخلی آن همین تفاهمنامه‌ای است که با آن همه اما و اگر امضا شد نه آنچه همفکران و سینه‌چاکان دولت اصولگرا، به توافقنامه ژنو نسبت می‌دهند. راستی این حامیان، چرا امروز در برابر ویرانه به‌ارث‌مانده از «معجزه هزاره سوم» دم فروبسته‌اند؟
منبع: شرق

Monday, December 16, 2013

گل همیشه عاشق





شقایق گفت با خنده؛ نه تب دارم، نه بیمارم
اگر سرخم چسان آتش، حدیث دیگری دارم: 
گلی بودم به صحرایی، نه با این رنگ و زیبایی 
نبودم آن زمان هرگز، نشان عشق و شیدایی 

یکی از روزهایی که زمین تب دار و سوزان بود 
و صحرا در عطش میسوخت، تمام غنچه ها تشنه 
و من بیتاب و خشکیده، تنم در آتشی میسوخت... 
ز ره آمد یکی خسته، به پایش خار بنشسته

و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
ز آنچه زیر لب میگفت
، شنیدم سخت شیدا بود
نمیدانم چه بیماری به جان دلبرش
افتاده بود اما
، طبیبان گفته بودندش:

اگر یک شاخه گل آرد، از آن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را و بسوزانند
،
شود مرهم برای دلبرش، آندم شفا یابد
چنانچه با خودش میگفت، بسی کوه و بیابان را

بسی صحرای سوزان را، به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده، که افتاد چشم او بر من
بدون لحظه ای تردید، شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاک جدایم کرد... 
به ره افتاد و او میرفت، و من در دست او بودم 
و او هر لحظه سر را رو به بالاها شکر میکرد. 


پس از چندی هوا چون کوره آتش، 
زمین میسوخت و دیگر داشت
در دستش تمام ریشه ام میسوخت 
به لبهایی که تاول داشت گفت: چه باید کرد؟

در این صحرا که آبی نیست 
به جانم، هیچ تابی نیست 
اگر گل ریشه اش سوزد 
برای دلبرم هرگز، دگرباره دوایی نیست
وزین گل گونه جایی نیست...

 خودش هم تشنه بود اما،
نمی فهمید حالش را، 
همی میرفت و من در دست او بودم،
و اکنون من تمام هست او بودم


دلم میسوخت، اما راه پایان کو؟ 
نه حتا آب، نسیمی در بیابان کو؟

و دیگر داشت در دستش تمام جان من میسوخت 
که ناگه روی زانوهای خود خم شد، 
دگر از صبر او کم شد 
دلش لبریز ماتم شد، 
کمی اندیشه کرد، آنگه


مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت... 
نشست و سینه را با سنگ خارایی 
زهم بشکافت... زهم بشکافت...

اما آه!... صدای قلب او گویی 

جهان را زیرورو میکرد 
زمین و آسمان را پشت و رو میکرد 
و هر چیزی که هرجا بود، 
با غم رو به رو میکرد


نمیدانم... چه میگویم؟ 
به جای آب، خونش را وجودش را
به من میداد و بر لبهاش این فریاد: 
بمان ای گل، که تو تاج سرم هستی 
دوای دلبرم هستی، بمان ای گل!... بمان... ای ... گل!


و من ماندم نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همواره عاشق شد

بنده پیرخرابات

بنده پیرخرابات

... در این جامعه آکنده از فساد و ستم؛ که مؤمنانه اندیشیدن و موحدانه زیستن؛ امری نادر و کمیاب؛ و کافرانه و پشت به حقیقت اندیشیدن و زیستن؛ تبدیل به هنجار و نشانه رندی و زبدگی شده است؛ چه گرانسنگ و گوهرین است بنده پیرخرابات بودن و از لطف شیخ و زاهد و مولی و رئیس و حاکم و ... و نیز تعلقات هر دو جهان آزاد بودن.
چون مطلب را از طریق ایمیل دوستان دریافت کرده ام عنوان مطلب و نام نویسنده مشخص نیست ولی به هر روی اجرش نزد خداوند محفوظ است. مطلب را با کمی ویرایش میخوانید:

بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است
ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست

واژه ها و ترکیباتی که یکی پس از دیگری میآیند یکدیگر را معنی میکنند. همه در کنار هم  مجموعه ای را میسازند که فکری را میسازد و یا از عقیده ای پیروی میکند. بد نیست غزل «دولت قرآن» را برای رسیدن به معنی این بیت با هم بازخوانی کنیم:

سالها پیروی مذهب رندان کردم
تا به فتویّ خرد حرص به زندان کردم
من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راه
قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم
سایه ای بر دل ریشم فکن ای گنج روان
که من این خانه به سودای تو ویران کردم
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم
در خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
نقش مستوری و مستی نه به دست من و تُست
آنچه سلطان ازل گفت بکن آن کردم
دارم از لطف ازل جنّت فردوس طمع
گرچه دربانی میخانه فراوان کردم
اینکه پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت
اجر صبری است که در کلبه احزان کردم
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم
گر به دیوان غزل صدر نشینم چه عجب
سالها بندگی صاحب دیوان کردم


«صاحب دیوان» در هر دو غزل آمده است، ولی در غزل «دولت قرآن» چون حافظ می گوید: «آنچه سلطان ازل گفت بکن آن کردم،» مشخص است که «صاحب دیوان» همان «سلطان ازل» است، و چون می گوید: «هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم،» پس «آنچه که سلطان ازل گفت بکن» در قرآن بوده است که مطابق آن عمل کرده است. بنابراین، با این صغری و کبری چیدن ها به این نتیجه می رسیم که «صاحب دیوان» و «سلطان ازل» کسی جز خدا که با کلامش در قرآن مجید به همه می گوید چه باید بکنند نمی تواند باشد. حالا، با ارتباطی که بین تصاویر این دو غزل وجود دارد می توانیم به این نتیجه برسیم که «پیرخرابات» همان خداست. پیر بودن اشاره ای است به راهنما و هدایت کننده بودن خدا، و در ضمن، «قدیم» بودن خدا را نیز نشان می دهد.

بنده ی پیر خراباتم که لطف اش دائم است
ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست

این دو مصرع با هم بیانگر این آیه از سوره ی حمد است: «ایّاک نعبدُ و ایّاک نستعین»(فاتحه: 5)
تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می خواهیم.
بندگی فقط شایسته ی خدا و از آن اوست. نه شیخ واعظ و نه حتی زاهد بی ریا شایسته ی بندگی نیستند. در سوره ی توبه در آیات 30 و 31،  یهود و نصاری کافر و مشرک معرفی شده اند برای این که غیر خدا را در برابر خدا  و یا در کنار او ربّ و پروردگار خود دانسته اند؛ ملاحظه بفرمایید:
و قالت اليهود عزير ابن الله و قالت النصاري المسيح ابن الله ذلک قولهم بافواههم يضاهؤن قول الذين کفروا من قبل قاتلهم الله اني يؤفکون (30)
اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسيح ابن مريم و ما امروا الا ليعبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه عما يشرکون (31)
یهود گفتند: «عزیر پسر خداست!» و نصاری کفتند: «مسیح پسر خداست!» این سخنی است که با زبان خود می‏گویند، که همانند گفتار کافران پیشین است؛ خدا آنان را بکشد، چگونه از حق انحراف می‏یابند؟! (30)
(آنها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند، و (همچنین) مسیح فرزند مریم را; در حالی که دستور نداشتند جز خداوند یکتائی را که معبودی جز او نیست، بپرستند، او پاک و منزه است از آنچه همتایش قرار می‏دهند! (31)

خیلی از مسلمانان نیز دچار جنین شرکی هستند. آنها گاهی برای توجیه نحوه ی نگاه خود به شیخ و زاهدِ مورد احترام خود مقامات و کراماتی را به آنان نسبت می دهند تا آنان را نیز صاحب لطف و لطافتی از آن گونه که از آن خداست بنامند. مثلاً، در مورد زاهدی می گویند که با نگاه به افراد می فهمید که نیازشان چیست و بدون آن که بدانند آنچه را که می خو.استند تهیه می کرد و در اختیارشان قرار می داد؛ یا این که می توانست فکر افرادی را که پشت سرش بودند بخواند. منکر وجود چنین موهبت ها و کرامت های الهی در بندگان خاص و برگزیده ی خدا نمی شوم، بلکه مانند حافظ می خواهم بگویم که چنین لطفی به طور کامل و دائم  و مطلق از آن خداست به همین دلیل حافظ به زبان خود می گوید که بنده ی غیر او نباید شد، و از غیر او نباید استعانت جست برای این که لطف از جانب غیر او – گر چه وسیله ی رساندن لطف الهی باشد- همیشگی نیست.   لطف اصلی را حافظ از او می خواهد و آن چیزی جز راه یافتن به جنّت فردوس نیست:

دارم از لطف ازل جنّت فردوس طمع
گرچه دربانی میخانه فراوان کردم

Saturday, December 14, 2013

کرمهای زباله خوار یا طلا ساز




خداوند بیش از 3200 نوع کرم خاکی آفریده است که دو نوع آن با مابقی تفاوت دارد، مابقی با تولید مثل سالی یك بار، مبادرت به شخم زدن و جابجایی خاك میكنند ولیكن دو نوع دیگر با ویژگی خاصی نجات دهنده محیط زیست انسانها و تامین کننده غذای سالم آنها هستند، یکی از این دو نوع كرم، كرم خاكی آیزینیا فوتیدا (Eisenia foetida) است كه در زبان فارسی به «كرم قرمز خاكی حلقوی بارانی» و در سطح بین المللی به «كرم قرمز كالیفرنیایی» (California Red Worm) معروف است.

این کرم با تولید مثل هر هفته، با ویژگی داشتن 70 درصد پروتئین در مقایسه با 22 درصد پروتئین گوشت قرمز یعنی بیش از سه برابر و همچنین دارای امگا 3 نیز می باشد. علاوه بر این فضولات این كرم كودی بنام كرمی كمپوست با خواص منحصر بفردی است كه در ادامه خواص آن ارائه خواهد شد. این كرم در سال 1942 میلادی شناسایی شده است و از سال 1979 میلادی با آن كسب و كار می شود.

مصارف کرم: در سطح كشورهای توسعه یافته از این كرم بدلیل داشتن پروتئین 70 درصدی در موارد زیر استفاده می شود:

1- مصرف پروتئینی انسانی: در سایر کشورها از جمله در كشور آمریكا غذای مصرفی مردم است (از گرانترین غذاهای فروشگاه های زنجیره ای مک دونالد)، با توجه به فرهنگ ما استفاده از آن فعلا امكان پذیر نمی باشد. (خود كرم به عنوان پروتئین)

2- مصرف پروتئینی حیوانی: غذای دام، طیور و ماهی (مصرف خود كرم)

3- به عنوان مواد اولیه: در تولید لوازم آرایشی و بهداشتی(مصرف خود كرم)

4- به عنوان مواد اولیه: در تولید دارو برای بیماران سرطانی و شیمیایی (مصرف خود كرم)

فضولات كرم: این كرم، در روز بیش از وزن خود غذا می خورد و 60 درصد آن را به فضولاتی به نام كود كرمی كمپوست تبدیل می كند و این كود دارای حداقل 5 خاصیت زیر است:

1- بی بو است.

2- مانع از ایجاد علف هرز می شود.

3- استفاده از این نوع كود، كیفیت محصولات كشاورزی را نسبت به كود شیمیایی عملاً‌ حدود 50 درصد و كمیت (تعداد در واحد سطح) آنها را نیز چیزی در حدود 20 تا 70 درصد افزایش می دهد. و به علاوه مشکلات مربوط به باقی ماندن کود شیمیایی در مواد غذایی را ندارد. با توجه به تولید حدود 100 میلیون تن تولیدات كشاورزی در سال 1386، معادل 20 میلیون تن افزایش محصول بدون هزینه در پی خواهد داشت.

4- بدلیل خاصیت اسفنجی کود تولید شده در نگهداشت آب و آزاد سازی تدریجی آب موجود، از این كود به همراه فنّاوری خاص، اقدام به بارور نمودن و حاصلخیزی زمین های شوره زار، شیمیایی شده،‌ كوهپایه و غیرقابل كشت می شود.

5- از همه مهمتر، بدلیل فقدان هر نوع مواد شیمیایی، محصول كشاورزی تولیدی با استفاده از این كود، ارگانیك است و قیمت محصول كشاورزی ارگانیك در سطح جهانی، بین 2 تا 5 برابر قیمت محصول كشاورزی عادی است.

خوراک کرم

همه نوع زباله تر شهری و فضولات حیوانی بجز مواد سنگی،‌ شیشه ای،‌ پلاستیكی، فلزی و گوشتی، غذای این كرم می باشد. به همین دلیل اسم دیگر این کرم، کرم آشغال خوار است. در ایران هر شهروند ایرانی روزی 800 گرم و هر روستایی روزی 350 گرم زباله تولید می کند که 70 درصد آن خوراک این کرم می باشد. این کرم حداقل معادل وزن خود در روز غذا می خورد و 60 درصد آن به کود تبدیل می شود و مابقی غذای خورده شده برای تکثیر و افزایش وزن و تعداد کرم مصرف می شود.

قابل ذكر است، در عالم طبیعت برای تولید 5/2 سانتیمتر کود كرمی کمپوست از زباله بشر به 500 تا 1000 سال زمان نیاز است و از طریق این کرم این مدت به 5 سال کاهش پیدا می کند.

در كشورهای کانادا، آمریكا و اروپایی،‌ سطل های مخصوص زباله طراحی شده است كه زباله تر در مراكز تولید زباله (منازل و ....) به صورت خانگی تبدیل به كود شده و كود كرمی كمپوست تولیدی جمع-آوری و در باغچه ها استفاده شده و یا فروخته می شود. و از این طریق هزینه جمع آوری، حمل و نقل و دفن زباله علاوه بر هزینه های بهداشتی، محیط زیستی و ...به جامعه تحمیل نمی شود و یا به حداقل رسیده است.

تبدیل زباله به كود كرمی كمپوست توسط چند شهرداری از جمله شهرداری های شیراز، رشت، مشهد، تبریز و ... به صورت متمركز در حال انجام است ولیكن در داخل كشور، هنوز توجه جدی برای تبدیل زباله به كود در مراكز تولید زباله (منازل، ادارات و ....) نشده است. و هزینه جمع¬آوری، حمل و نقل و بازیافت مجدد انجام می شود.

محاسبات اقتصادی برای تبدیل زباله به كود كرمی كمپوست به تفكیك شهری و روستایی برای كلیه شهرها و استانهای كشور به عمل آمده است.

پس از كسر هزینه های انجام شده از درآمد حاصل، مجموع سود حاصله از این تبدیل در شهر 10578851 میلیون ریال و در روستا 1816085 میلیون ریال یعنی 12394936 میلیون ریال در سال عاید شهرداری ها شود به این سود باید منافع حاصل از حفظ محیط زیست، حفظ بهداشت، افزایش محصول كشاورزی، حفظ آب و خاك، تولید محصول ارگانیك و ..... نیز اضافه كرد.

به نتایج فوق باید حداقل اشتغال مستقیم 38000 نفر كارگر را افزود. ضمن اینكه در این فرایند اشتغال غیر مستقیم فراوانی فراهم خواهد شد.

خبر راه اندازی و افتتاح كارخانه تبدیل زباله به كود (كمپوست) توسط شهرداری تهران با پول نفت یا بیت المال مایه مباهات، مسرت و شادمانی هر شهروندی اعم از تهرانی، ایرانی و یا جهانی است.

ضمن اینكه توجه و اقدام شهرداری در این راستا نباید كوچك شمرده شود، بلكه این اقدام شایسته باید ارزش-گذاری و ارج نهاده شود. لكن پیشنهاد می گردد با توجه به مدارك، مستندات، تجربیات علمی و عملی خارجی و داخلی موجود، به همراه و به موازات توسعه كارخانه های مذكور از طریق نعمات طبیعی خداوند متعال نیز تبدیل زباله به كود(كرمی كمپوست) هم توجه گردد


مستر نبوی

وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِک المأمورون/الْمُقَرَّبُونَ؟!؟
ابراهیم نبوی

بالاخره شاهنامه را آخر پائیز شمردند و آقای روحانی مچکریم گزارش کار صد روزه خودش را به مردم داد. جدا از اینکه این گزارش مثبت بود یا نبود و اصولا صد روز زمان مناسبی برای دادن گزارش هست یا نه، فایده دادن گزارش صد روزه روحانی حداقل این بود که گزارشش را داد. آقای احمدی نژاد قرار بود هر دو هفته یک بار گزارش تلویزیونی به مردم بدهد و هر کسی هم خواست از او سئوال کند. ممه، گزارش دو هفته ای اش را لولو برد به نیویورک و هشت سال هر سال همانجا تا توانست حیثیت مملکت را هوتوتووووو سابید به الک. گزارش صد روزه روحانی را دیدم و شنیدم و خواندم و خلاصه اش اینکه:

1) دولت سابق مملکتی را که گندمش خودکفا بوده، تحویل گرفته و مملکتی تحویل داده که از نظر تولید کشاورزی هفت سال عقب رفته، فعلا این روند متوقف شده، قرار است تا دو سال دیگر دوباره خودکفا شویم.
2) دولت سابق پردرآمدترین و بدهکارترین دولت تاریخ ایران است و دولت فعلی تا امروز موفق شده جلوی روند سقوط اقتصادی را بگیرد و کاری کند که اقتصاد به روند تعادل برگردد.
3) دولت سابق که همه دنیا را دروغگو و خودش را تنها دولت با صداقت تاریخ ایران و جهان میدانست، اغلب آمارهایش دروغ از آب درآمد، و تازه داریم میفهمیم که پارسال که سرمان درد می کرد به خاطر این بود که سکته کرده بودیم و خبر نداشتیم.
4) دولت سابق موفق شد به جای حل مشکل بیکاری، کل مردم ایران و بخشی از مردم جهان را سر کار بگذارد، و مشکل بیکاری را در بخش مهمی از مردم چین و کره جنوبی حل کند. دولت کنونی تا امروز هیچ کاری که نکرده باشد، دو نفر، یک کابینه و یک رئیس جمهور واقعی را به کار گمارده است.
5) دولت سابق هشت سال زور زد و شش نیروگاه هسته ای احداث کرد و کل اقتصاد کشور را نابود کرد، تا دولت فعلی با هزار بدبختی در صد روز موفق شد با هزار مکافات این نیروگاهها را فعلا نادیده بگیرد تا بخشی از اقتصاد به باد رفته را نجات دهد.
6) دولت سابق موفق شد در صد روز مردم را به این نتیجه برساند که اوضاع کشور هرگز دیگر اصلاح نمیشود، دولت روحانی موفق شد در مردم این امید را ایجاد کند که ممکن است نه تنها گذشته تکرار نشود بلکه آینده هم اتفاق بیافتد.
7) دولت سابق موفق شد در عرض یک سال ارزش پول ایران را به یک سوم برساند، دولت فعلی در صد روز نه تنها جلوی این سقوط را گرفت بلکه بخشی از ارزش از دست رفته را بازگرداند.
8) دولت سابق موفق شد کشوری که رشد دائمی پنج درصد داشت، به رشد منفی شش درصد برساند، دولت کنونی روندی را شروع کرده است که احتمالا تا یک سال رشد به صفر برگشته و تا دو سال مثبت می شود.
9) دولت روحانی موفق شد پس از هشت سال که مردم همیشه از رئیس جمهور، بی ادبی و دروغ و اهانت و زشتگوئی میشنیدند، محترمانه حرف زدن، راست گفتن، توهین نکردن، مودب بودن را به عنوان یک خاطره دور و شیرین یادآوری کند.
10) دولت سابق موفق شد در عرض یک هفته همه رقبایش را تبدیل به دشمن کشور کند، دولت روحانی موفق شد در عرض صد روز کاری کند که حتی بعضی از ائمه جمعه و فرماندهان سپاه هم حساب شده حرف بزنند.
11) دولت سابق موفق شد روابط ایران را در هشت سال به سطح کومور و مالدیو و بورکینافاسو برساند، دولت روحانی در عرض صد روز دو بار وزرای هشت کشور بزرگ صنعتی جهان را جمع کرد و رابطه ای را که 34 سال قطع بود بازسازی کرد یا شروع به بازسازی کرد.
12) دولت سابق موفق شد تمام دشمنان کشور را محبوب و خودش را منزوی کند، دولت روحانی خودش را به جهان اثبات کرد و کسانی که خودشان را دشمن ایران میدانستند منزوی کرد.
13) دولت سابق ثابت کرد که برای سفر یک دیپلمات به یک جای جهان باید یک هواپیما آدم حرکت کند و یک هتل رزرو شود، دولت روحانی در کمتر از صد روز ثابت کرد که یک رئیس جمهور و وزیر خارجه می توانند بدون زن، بچه، نوه، داماد، شوهرخواهر، مادر، پسرخاله و غیره هم به سفر برود.
14) دولت سابق ثابت کرد که آدم حتما برای اینکه مردمی باشد، باید بی ادب، وقیح، فحاش، کثیف، زشت رفتار، پررو باشد، دولت روحانی در کمتر از صد روز ثابت کرد که یک دولت مردمی که در فضاهای اجتماعی و مجازی هم حاضر می شود می تواند مودب، احترام برانگیز، فروتن، تمیز، شیک، خوش پوش باشد و همه دنیا هم به او احترام بگذارند.
15) دولت سابق در هشت سال ثابت کرد که حتی اگر خودش را ذلیل کند و نامه های دویست متری برای رئیس جمهور آمریکا بنویسد بخاطر رفتار غلط اش پاسخی نمی گیرد، ولی وزیر خارجه دولت روحانی برای حفظ منافع ملی به گفته جان کری سه بار هم سر او داد کشید، برای اینکه توافقات بین طرفین اجرا شود و جان کری اینها را با خنده تعریف کرد.

دیگه نبود......

نظريه معني Meaning Theory


عنوان  :  نظريه معني Meaning Theoryنویسنده :  مصطفي همداني
كلمات كليدي  :  معني، نظريه مصداقي، نظريه تصوري، نظريه رفتاري، سوسور، مثلث معنايي پيرس، مثلث معنايي آگدن ريچارد
واژه "Meaning" در لغت به‌معنای «معنی دادن یا داشتن، ‌نشانه چیزی بودن و یعنی» است.[1]
بحث معنی، از مباحث بنیادین در حوزه ارتباطات بر اساس مكتب مبادله معنی است كه از مكاتب مسلط ارتباط‌شناختی در سال‌های اخیر است؛ بنابراین دارای کاربردی اساسی در این علم است.
نظریه معنا، ‌تبیینی علمی است كه بتواند به سوالاتی از این دست درباره معنی پاسخ دهد:
معنی چیست؟
معنی واقعی كلمات چیست؟
الفاظ و صداها و نشانه‌ها دارای معنی هستند یا معنی را انسان‌ها به آنان تزریق می‌كنند؟
معنی در كجاست؟ در لفظ یا در درون انسان‌ها؟
معنی دارای چه اقسامی است؟
معنی چگونه تولید می‌شود؟
معنی چگونه منتقل می‌شود؟ آیا اساساً معنا منتقل می‌شود؟
معنی چگونه دریافت می‌شود؟
چه اندازه از معنی دریافت می‌شود؟ آیا دریافت كامل معنی ممكن است؟
و ....
بنابر آنچه گفته شد، یك نظریه زبانی خوب باید توان توضیحی بالایی داشته باشد و علاوه‌بر پاسخ به سوالات فوق، مفاهیمی چون معنای صریح، معنای ضمنی، معنای پراگماتیك، معنای سمانتیك، سطوح معنایی (دلالت اولیه و دلالت ثانویه)، معنی تأویلی (تعبیری) و ... را كه علومی چون ارتباطات و هنر به آن نیاز دارند را توضیح دهد.
زبان‌شناسان، روان‌شناسان و فیلسوفان هریك به‌گونه‌ای دست به این تبیین زده‌اند كه این تبیین‌ها علاوه‌بر ابتنا بر فرانظریه‌های خاصی كه وام‌دار حوزه فكری خاص ایشان بوده است، پاسخ برخی از این پرسش‌ها را داده است. ساخت‌گرایانی چون سوسور و پیرس و شالوده‌شكنانی چون دریدا و لیتوار، رولان بارت و ... هریك به شكلی در پی یافتن پاسخی به سؤالات مذكور بوده‌اند. البته این نظریات دارای پیچیدگی و احیاناً نابسامانی‌هایی هستند تا آنجا که ویلیام آلستون فیلسوف زبان معاصر می‌گوید: «آثاری كه در باب این موضوع نگاشته شده، در برگیرنده رویكردها، برداشت‌ها و نظریه‌های متعدد و گیج‌كننده‌ای است.»[2]
بنابراین، سعی می‌شود این نظریات با تبیین‌های فلسفی و روان‌شناختی و ارتباط‌شناختی آن در حد مقدور ذکر شوند.
 
تبیین‌های سه­گانه فلسفی- روان‌شناختی از نظریه معنی
آلستون می‌گوید: بیشتر آثاری كه در باب این موضوع نگاشته شده، را می‌توان در سه گروه دسته‌بندی كرد؛
1. نظریه مصداقی (اشاری یا ارجاعی و مشارالیه) (Referential)؛[3] نظریه مصداقی، معنای یك لفظ را بر مبنای آن چیزی كه این لفظ به آن اشاره دارد، یا بر مبنای ارتباط مصداقی مشخص می‌كند.
نظریه مصداقی ظاهراً به دلیل ارائه پاسخی ساده، كه به آسانی با روش‌های طبیعی تفكر درباره مسئله معنا همگونی‌پذیرند، برای عده بسیار زیادی از نظریه‌پردازان جذاب بوده است. بسیاری بر این نظر بوده‌اند كه اسامی خاص به طور مطلوب ساختار معنایی شفاف دارند. به عنوان مثال، كلمه "Fido" را ذكر می‌كنیم؛ سگی وجود دارد كه این كلمه نام اوست. همه چیز در انظار مردم آشكار است؛ هیچ چیزی پوشیده یا رمزآمیز نیست. معنادار بودن این اسم صرفاً مساوی با این واقعیت است كه كلمه مورد نظر نام سگی است.
نظریه مصداقی به دو روایت خام و روایت پخته‌تر وجود دارد. هر دو روایت بر این گفته صحه می‌گذارند كه معنای هر لفظ یعنی اشاره به چیزی به‌جز خود آن لفظ كه همانا مصداق آن لفظ است، اما این دو روایت معنا را بر مصادیق مختلف اطلاق می‌كنند. بر مبنای دیدگاه خام، معنای یك لفظ همان چیزی است كه آن لفظ به آن اشاره می‌كند؛ بر مبنای دیدگاه پخته‌تر معنای یك لفظ را باید با رابطه میان آن لفظ و مصداقش یكی دانست؛ یعنی معنا همان رابطه مصداقی (ارتباط لفظ با مصداق آن) است.
نامناسب بودن روایت نخست این نظریه را می‌توان به سهولت، به اتكای این واقعیت نشان داد كه دو لفظ ممكن است دارای معانی مختلفی بوده، و در عین حال، مصداق واحدی داشته باشند. و دراین مورد می‌توان مثال بسیار معروف راسل درباره "سر والتر اسكات" و نویسنده "Waverley" را در نظر گرفت. این دو تعبیر به یك فرد اشاره دارند، چرا كه اسكات همان نویسنده كتاب "Waverley" است، اما معنای واحدی ندارند.
 
2. نظریه تصوری (Ideational)؛ نظریه تصوری معنای یك لفظ را با تصوراتی كه از آن لفظ در ذهن تداعی می‌شود، تعریف می‌كند.[4]
تقریر سنتی نظریه تصوری را جان‌لاك، در كتابش "جستار درباره فهم آدمی"، ارائه داده است: «در این صورت، استعمال كلمات باید نشانه‌های محسوس تصورات باشد؛ و تصوراتی كه كلمات نمودار آن‌ها هستند، مدلول خاص و بی‌میانجی كلمات‌اند». وقتی كه مردم زبان را چونان «وسیله‌ای یا محملی برای انتقال تفكر»، یا به‌عنوان «بازنمود مادی و خارجی یك حالت درونی» در نظر می‌گیرند، هنگامی كه جمله را به‌عنوان «زنجیره‌ای از كلمات كه یك تفكر كامل را بیان می‌د‌ارد» تعریف می‌كنند، این نوع نظریه در پس‌ْزمینه ذهنی آنان قرار دارد. البته علت این امر وجود نوعی رابطه و علقه طبیعی و ذاتی میان الفاظ خاص روشن و پاره‌ای تصورات نیست؛ چرا كه در این صورت باید زبان همه آدمیان یكی باشد؛ بلكه در اثر نوعی وضع و تحكم اختیاری است كه از طریق آن، یك كلمه به‌طور قراردادی نشانه تصور قلمداد می‌شود.[5]
 
3. نظریه رفتاری (Behavioral)؛[6] در نظریه رفتاری معنای یك لفظ از طریق محرك‌هایی كه باعث ادای آن لفظ می‌شوند و واكنش‌هایی كه آن لفظ متعاقباً برمی‌انگیزد، مشخص می‌گردد.
نظریه رفتاری معنا نیز بر روی آنچه متضمن کاربرد زبان در فرآیند ارتباط است تأکید دارد، اما تفاوت آن با نظریه تصوری در تأکید آن برروی جنبه‌های قابل مشاهده موقعیت ارتباط است. این نظریه که مبتنی‌بر سازه‌های مفهومی روان‌شناسی رفتارگرایی است می‌گوید: «معنا تابعی از جنبه‌های مربوط به موقعیت [=فرآیند] ارتباط است که دست‌خوش نقد و بررسی همگانند. علاوه‌بر این، موفقیت روان‌شناسی در مقام توضیح و تبیین برخی از جنبه‌های رفتار انسان بر اساس روابط میان محرک‌ها و پاسخ‌های قابل مشاهده طبعاً ‌این امید را به وجود می‌آورد که بتوانیم برخورد مشابهی را نیز در مورد رفتار زبانی داشته باشیم.» مانند این واقعیت که اظهار ناگهانی و با صدای بلندِ "مواظب باش!" عموماً باعث از جا پریدن [شنونده] می‌شود.
لئونارد بلومفیلد از مدافعان این نظریه می‌گوید: معنای یک صورت زبانی عبارت است از «... موقعیتی که در آن، گوینده آن صورت را برزبان می‌آورد و پاسخی که آن صورت در شنونده ایجاد می‌کند.»
 
تبیین نشانه‌شناختی سوسور از نظریه معنی[7]
رابطه بین دال و مدلول را اصطلاحاً "دلالت" می‌نامند و این رابطه در نمودار سوسوری [الگوی فردیناند دو سوسور (Ferdinand de Saussure: 1857-1913)، زبان‌شناس سوییسی در مبادله معنا] که در شکل شماره (1) آمده است، با پیکان نشان داده شده است. علاوه‌بر این پیکان‌ها خطی افقی در این نمودار دیده می‌شود که دو عنصر درونی نشانه را از هم جدا می‌کند.
دو پیکانی که سوسور در نمودار به کار گرفته است، نشان‌دهنده تعامل دوسویه بین این دو وجه نشانه است. وجود خطی افقی و تقابلی که در نمودار وجود دارد نشانگر آن است که دال و مدلول را می‌توان برای مقاصد تحلیلی از هم تمایز کرد. با سه‌وجهی شدن دلالت‌ها توسط تبیین‌های پیرس و پیروان او، بحث مثلث معنایی وارد حوزه معنی‌شناسی می‌شود.
 
 
تبیین نشانه‌شناختی پیرس از نظریه معنی (مثلث معنایی پیرس) [8]
برخلاف الگوی سوسوری نشانه که قالب دوگانه خودبسنده (Self-Contained Dyad) را داراست، پیرس الگویی سه‌وجهی را معرفی کرد:
·   بازنمون: صورتی که نشانه به خود می‌گیرد (و الزاما مادی نیست.)
·   تفسیر: نه تفسیرگر، بلکه معنایی که از نشانه حاصل می‌شود.
·   موضوع: که نشانه به آن ارجاع می‌دهد.
چارلز ساندرز پیرس (Charles Sanders Peirce: 1839-1914) تعامل بین بازنمون، موضوع و تفسیر را نشانگی (Semiosis) (که شاید بتوان آن را کلیت فرایند معنی‌سازی نامید) نامیده است. بر اساس الگوی پیرسی از نشانه، چراغ قرمز راهنمایی که سر چهارراه قرار دارد بازنمون است، توقف خودروها ابژه یا موضوع آن است و این فکر که چراغ قرمز به معنی آن است که خودروها باید متوقف شوند تفسیر آن است.
پیرس در ادامه، بازنمون را با سه چیز یعنی زمینه، موضوع و تفسیر مرتبط می‌داند و بر این اساس، سه شاخه برای علم نشانه‌شناسی قائل می‌شود. شاخه نخست را دستور ناب می‌نامد و وظیفه این شاخه آن است که تعیین کند بازنمون (نشانه) مورد استفاده خرد علمی چگونه باید باشد تا اساساً به معنایی عینیت بدهد. شاخه دوم را منطق ناب می‌نامد. منطق، علمی است که به ما می‌گوید چه چیز ظاهراً‌ الزامی باید در مورد بازنمون‌های (نشانه‌های) خرد علمی صادق باشد تا این نشانه‌ها معرف موضوع (یا ابژه) خود باشند، یعنی صادق باشند. به عبارت دیگر، منطق  محض علم صوری شرایط صدق بازنمون‌هاست. شاخه سوم را بلاغت نامیده است. کار این شاخه از نشانه‌شناسی تحقیق در قوانینی است که به موجب آن‌ها در هر عقل علمی نشانه‌ای به نشانه‌ای دیگر زندگی می‌بخشد و به‌خصوص اندیشه‌ای دیگر را موجب می‌شود.
اگر بخواهیم تا این مقطع الگوی پیرس را با سوسور مقایسه کنیم باید بگوییم که در الگوی پیرس شاهد وجود موضوع [ابژه] هستیم که در الگوی سوسوری جایی به آن داده نشده است. بازنمون، کم و بیش مشابه دال سوسوری است و تفسیر نیز بی‌شاهت به مدلول سوسوری نیست.
پیرس معتقد بود نشانه به‌معنای وسیع آن از سه عنصر به هم پیوسته تشکیل شده است. این الگو در نمودار شماره (2) ارائه شده است.[9]
معنای تعبیری یا تاویلی (Interpretant)، عبارت است از برداشت‌هایی که مخاطب از نشانه خواهد داشت[10] و چه بسا مخاطب نکاتی را بفهمد که از لوازم معنا است و گسترده‌تر از معنای صریح باشد.
 
 
تبیین نشانه‌شناختی ریچاردز (مثلث معنایی ریچارد) از نظریه معنی
دیدگاه‌های متفاوتی که اغلب با نام "مثلث" معنایی خوانده شده‌اند، متأثر از نظریه پیرس  مطرح شده‌اند. مهم‌ترین آن‌ها  مثلث معنایی آگدن و ریچاردز (Ogden & Richards) است، که در واقع فقط واژگان پیرسی را تغییر داده است.[11] این الگو در نمودار شماره (3) نشان داده شده است.[12]
 
تبیین ارتباط‌شناختی برلو از نظریه معنی
دیوید برلو می‌گوید: «در واقع کلمات در نهایت هیچ معنایی نمی‌دهند، بلکه معنی‌ها فقط در آدم‌ها هستند. معانی مسبب پاسخ‌ها می‌شوند. آن‌ها چیزهایی شخصی هستند و درون‌ ارگانیسم انسانند. معنی‌ها آموخته می‌‌شوند. آن‌ها چیزی شخصی هستند و دارایی‌های ما محسوب می‌‌‌شوند. ما معنی‌ها را یاد می‌گیریم، بر آن می‌افزاییم، آن‌ها را نابود می‌کنیم، اما قادر به یافتنشان نیستیم. آن‌ها در ما هستند نه در پیام. خوشبختانه معمولاً ما افرادی را می‌یابیم که معنی‌هایی مشابه معنی‌های ما دارند و در نتیجه با آن‌ها می‌توانیم ارتباط برقرار کنیم. آنانی که با یکدیگر تشابه معنی دارند می‌توانند ارتباط برقرار کنند و اگر فاقد این تشابه باشند قادر به ارتباط با یکدیگر نیستند.
اگر معنی‌ها، در پیام‌ها بودند به این مفهوم بود که همه می‌توانستند با هر زبانی و با هر کدی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. اگر معنی‌ها در کلمات بودند، قادر بودیم کلمات را بشکافیم و از میان آن‌ها معنی را در آوریم. ولی به‌طور آشکار ما قادر به چنین کاری نیستیم و برخی از مردم برای برخی کدها معنی‌هایی دارند که دیگران ندارند. عناصر و ساخت زبان، خود فاقد معنی هستند. آن‌ها فقط نمادها هستند و بس. زبان نشانه و راهنمایی است که سبب می‌‌شود معنی ما به تجلی برسد و به آن فکر کنیم و آن‌ها را دوباره مرتب کنیم و غیره. ارتباط دربرگیرنده انتقال معنی نیست. معنی چیزی قابل انتقال و منتقل شده نیست. فقط پیام است که قابل انتقال است و معنی درون پیام نیست معنی‌ها در استفاده کننده پیام هستند.[13]
بنابراین، از نظر برلو:
·   معنی در پیام نیست.
·   معنی چیزی کشف کردنی نیست.
·   معنی فقط در انسان‌هاست.
·   معنی به‌وسیله انسان آموخته می‌‌شود؛ بر آن می‌افزاید؛ عوض می‌کند؛ نابود می‌کند. آن‌ها دارایی انسان محسوب می‌شوند.
·   زبان فاقد معنی است، فقط  مجموعه‌ای است از نمادها و بس. آن‌ها راهنمایی هستد برای آنکه معنی را به دست آوریم.
·   معنی چیزی قابل انتقال و منتقل شده نیست بلکه فقط پیام است که قابل انتقال است.
·   کلمات، معنی یکسانی برای انسان‌ها ایجاد نمی‌کنند.
·   در ارتباط معنی منتقل نمی‌شود.
معنی‌ها چیزی شخصی هستند و بین فرد تا فرد متفاوتند.[14]
لازم به ذكر است در تایید این سخن برلو كه معنی در درون انسان‌ها است نه در لفظ، در بین متفكرین ما نیز از قدیم این شعر "أخطل" رایج بوده است كه:
إن الكلام لفی الفؤاد و إنما           جعل اللسان على الفؤاد دلیلاً[15]
و از نظریه‌پردازان مسلمان نیز آقای محسنیان راد از همین تبیین برلو به‌عنوان یكی از سازه‌های نظریه ‌خود در ارتباط‌شناسی بهره برده است.‌‌ او می‌گوید: به نظر من شیوه بیان برلو بسیار تازه است. اما نظریات او تازه نیست. هفتصد سال پیش از دیوید برلو، جلال‌الدین مولوی در کتاب مثنوی خود (داستان "اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل" در دفتر سوم از شش دفتر مثنوی مولوی)، به زبان آن زمان و به نظم، همان حرف‌ها را زده است.[16]
 


[1]. آریان‌پور، منوچهر و دیگران؛ فرهنگ انگلیسی به فارسی،  تهران،  1385، جهان‌رایانه، چاپ ششم، ج2، ص1403.
[2]. آلستون، ویلیام.پی؛ فلسفه زبان، احمد ایرانمنش و رضا جلیلی، تهران، سهروردی، 1381، ‌ چاپ اول، ص44.
[3]. همان، ص46-44.
[4]. همان، ص46.
[5]. همان، ص66-65.
[6]. همان، ص46 و 72-70 و 81.
[7]. سجودی، فرزان؛ نشانه‌شناسی کاربردی، تهران، علم، 1387، چاپ اول، ص20-19.
[8]. همان، ص28-27.
[9]. یوهانسن، یورگن دینس و سونداریک، کلارسن؛ نشانه‌شناسی چیست؟، علی میرعمادی، تهران، 1388، ورجاوند، چاپ دوم، ص58- 59.
[10]. همان.
[11]. سجودی، فرزان؛ پیشین، ص29.
[12]. فیّاض ابراهیم؛ تعامل دین، فرهنگ و ارتباطات، تهران، چاپ و نشر بین‌الملل، 1389، چاپ اول، ص327.
[13]. محسنیان راد، مهدی؛ ارتباط‌شناسی، تهران، سروش، 1385، چاپ هفتم، ص84.
[14]. همان، ص91.
[15]. ترجمه: كلام، تنها در دل قرار دارد و زبان فقط یك راهنما برای نشان دادن آن است: فخرالدین رازى، ابوعبدالله محمدبن عمر؛ مفاتیح‌الغیب، بیروت، داراحیاءالتراث العربى، 1420 ق،  چاپ سوم، ج‏1، ص35.
[16]. محسنیان راد، مهدی؛ پیشین، ص87.

گفتار خوبان



  

  









Wednesday, December 11, 2013

مرگ خاموش عروسک ها

مرگ خاموش عروسک های مردم ساخت ایرانی
مرگ خاموش عروسک های مردم ساخت ایرانی


لیلا کفاش زاده،‌ کارشناس پژوهشگاه:
پیشینه ساخت عروسک های دست ساز در ایران  به آیین های کهن و جوامع ابتدایی باز می گردد و بیانگر ارتباط انسان و طبیت و در پی آن خلق پیکرک های ابتدایی گلی و سنگی  است. بررسی ساخت عروسک ها و یا پیکرک ها بخشی از هویت فرهنگی و تاریخی یک ملت را نمایان می سازند. جغرافیای متنوع ایران باعث پدیدار شدن ملیت های بومی در این سرزمین شده که این تنوع قومی منجر به تولید اشکال بسیاری از هنر های بومی از جمله عروسک های سنتی شده اند. به نقل از پوپک عظیم پور، پژوهشگر و استاد دانشکده هنر های نمایشی، عروسک ها کار برد های مختلفی همچون انجام یک آیین، اجرای یک نمایش و یا بازیچه کودکان داشته اند.
از بارزترین نمونه های عروسک های آیینی می توان به تَکَم، بوکه بارانه، ابودردا و چُمچِمه گَلین اشاره کرد که برای انجام آیین های پیش بهاری، باران خواهی و شفای جمعی ساخته می شده است. نمونه دیگری از عروسک های آیینی که در افسانه های کهن ایرانی به آن اشاره می شود عروسک سنگ صبور است. اگر چه اطلاعات دقیق در باره عروسکی با این نام در دسترس نیست اما رسمی که در بعضی خانواده های ایرانی رایج بود که می تواند دلیلی بر وجود این عروسک در بخشی از تاریخ کشورمان باشد. بر اساس افسانه ها کارکرد عروسک سنگ صبور این بود که غم و غصه دختران جوان را می شنید و می ترکید. رسمی که در سطور بالا اشاره شد این بود که تا همین اواخر (دوره قاجار) به همراه جهاز عروس، عروسکی به دختر تازه بخت می دادند تا احساس تنهایی نکند و همدمش باشد. این رسم می تواند اشاره غیرمستقیمی به کارکرد عروسک سنگ صبور داشته باشد. یک نمونه از این مورد در آلبومخانه کاخ گلستان موجود است.
عروسک ابودردا نیز کارکرد شفای دسته جمعی دارد. ابودردا در اصل لقب یکی از صحابه رسول اکرم (ص) بوده که همیشه با بیمار دست و پنجه نرم می کرده و از همین رو به او لقب پدر دردها یا ابو دردا را می دهند. هنگامی که در یک طایفه و یا محله ای بیماری به مدت طولانی وجود داشت آش ابودردا نذر می شد. از خمیر رشته عروسکی با نام ابودردا درست می کردند و در آشی می انداختند که مواد اولیه اش توسط همه اعضای خانواده و یا محله تهیه می شد. زمان پخت آش آخرین چهارشنبه سال و یا روز وفات حضرت محمد(ص) بود. همه با هم در تهیه آش مشارکت داشتند و برای هم دعا می کردند. هنگام تقسیم آش عروسک ابودردا نصیب هر کس که می شد باید آن را به آب روان می سپرد و می گفت: ای ابو دردا، همانطور که می روی بیماری و مشکلات را نیز با خودت ببر. در حقیقت با یک دعای دسته جمعی و ایجاد فضای امید و همدلی توان دفاعی بدن را نیز بالا برده و به استقبال سلامتی می رفتند.
از نمونه های نمایشی مشخص و با پیشینه تاریخی قابل توجه نیز می توان به عروسک های نمایش خیمه شب بازی که در برخی نقاط ایران به جی جی وی جی معروفند و یا اسب چوبی اشاره کرد. یکی از قدیمی ترین اسناد موجود درباره هنر خیمه شب بازی شعر حکیم عمر خیام نیشابوری است که به وجود نمایش خیمه شب بازی در قرن پنجم اشاره دارد. تمثیل زیبای انسان در نقش لعبت (عروسک خیمه شب بازی) در آفرینش، لعبت بازی (خیمه شب بازی) و صندوق عدم که اشاره های مشخصی به ابزار خیمه شب بازی دارند، آشکارا وجود این هنر را در آن دوره ثابت می کند.
ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی، نه از روی مجاز
یک چند در این بساط بازی کردیم
رفتیم به صندوق عدم، یک یک باز
گروه سوم عروسک ها که کاربرد بازیچه داشته اند از تنوع بسیاری برخوردارند. به اندازه ای که می توان گفت به تعداد هر زن و مادر ایرانی عروسک – بازیچه سنتی وجود دارد. در گورهای باستانی کودکان پیکرک های گلی و سنگی یافت شده که بازیچه آنان بوده است. بازی با عروسک برای دختران مشق زندگی است و تمرینی است برای آینده. شاعر بزرگ سنایی غزنوی نیز در یکی از اشعار خود به خوبی به این مسئله اشاره می کند:
مادران و زنان، از آن به مجــاز
کــودکـان را کنند لعبت باز
تاش چون شوی (شوهر) خواستار آید
آن، به ‌کــــــدبانوییش، کار آید
تا چو بگـــــــذاشت لعبت بی‌جان
لعبت زنـــــــده پرورد پس از آن
عروسک بازیچه ها بر حسب جغرافیا و مسائل فرهنگی غالب در منطقه از ساختار و جنس متفاوتی برخوردارند. به عنوان مثال اسکلت عروسک های روستای میمند دو شاخه ی درخت است که به صورت چلیپا روی هم قرار می گیرند و سر آن  چوبی است که برای ترمیم سوراخ مشک استفاده می شود. نام محلی آن نیز آروسک است. عروسک های بومی ترکمنان قورجوق نامیده می شود که از شاخه های کلفت تر درخت با روکشی پارچه ای ساخته می شود. عروسک های ترکمن حلقه ازدواج (آناقی) بر سر دارند و صورت ندارند. بر اساس باور های مذهبیِ آنان، آفرینش فقط مخصوص خداوند بوده و اگر انسانی در مقام خلق کردن یک پیکره برآید، باید نقصان داشته باشد. عروسک های روستاهای جزیر قشم دُختولوک (دخترک) نام دارند که از ساختار ساده پارچه ای برخوردارند و بُرقَع بر صورت دارند. عروسک های رقصان کهکیلویه و بویر احمد لیلی یا بازبازک نام دارند که همچون دختران زیبای لر، لباس های رنگی بر تن دارند و بازوهای متحرکی که آن ها را بازنده (رقصنده) می سازد. زن و مادر لر، نام عروسکش را لیلی می گذارد چون لیلی نام شاعرانه ای در فرهنگ ایرانی است و نماد زنی است که مظهر عشق و لطف واقع شده و در حالی که عروسکش را می سازد آرزو می کند که دخترش چون لیلی زیبا و خوشبخت باشد. عروسک های جنوب خراسان نیز اگرچه دست و پای پارچه ای دارند اما همچون زندگی روستائیان محروم آن منطقه ساده و بی پیرایش اند. اما در پس همین سادگی می توان جزییات فرهنگی، نحوه پوشش و سربندهای طایفه ای را جستجو کرد.
با وجود تنوع عروسک های سنتی در ایران، این میراث به جا مانده از قرون گذشته در حال زوال و فراموشی است. هجوم تجدد و صنعتی شدن تولید عروسک، دیگر فرصتی برای دستان مادرانه باقی نمی گذارد تا برای دخترش عروسک درست کند. همه در پی شعار دهکده جهانی تابع یک الگو شده و عروسک های غربی را برای بازی انتخاب می کنند. این میراث کهن که تاکنون سینه به سینه به ما منتقل شده، در خطر نابودی است چرا که نسل مادربزرگ هایی که عروسک سازی می دانستند رو به پایان است. حتی آن هایی که هنوز عمرشان باقی است حافظه درست و روشنی ندارند و یا دستان لرزانشان اجازه انجام کار ظریف عروسک سازی را به آنان نمی دهد.
در بیان اهمیت جایگاه عروسک های دست ساز سنتی به عنوان میراث معنوی باید گفت این عروسک ها در همه موزه های دنیا تحت عنوان “Folk doll” یا عروسک مردمی دسته بندی می شوند که معرف فرهنگ، آداب و رسوم ، جغرافیا و میراث فرهنگی آن قوم هستند. آداب و رسوم، مواد موجود در طبیعت منطقه و باورها و آیین های کهن در همین عروسک های ساده ی مردم ساخت که نه برای فروش بلکه برای بازی کودکِ خانواده ساخته می شد، به خوبی قابل مشاهده است.
گام های نخستین برای احیا عروسک های بومی
متاسفانه هنوز بانک جامع و کاملی از کلیه عروسک های ایرانی در دست نیست و ثبت و مستندنگاری تعداد کمی از این نوع عروسک ها فقط توسط موسسه های فرهنگی مردم نهاد انجام گرفته است. تنها موزه مجازی تاریخ کودکی به نام ایرانک، یکی از نهادهایی است که تعدادی از این نوع عروسک ها را ثبت و معرفی کرده است. موسسه آوای طبیعت پایدار نیز از دیگر موسسه هایی است که درون پروژه های توسعه پایدار به اشتغال زنان جوامع بومی می پردازد و از آنجایی که یکی از تخصص های زنان هر جامعه بومی به ویژه روستایی، ساخت عروسک است به احیا آن ها می پردازد. پروژه ترسیب کربن در ایران که بخشی از برنامه سازمان ملل به منظور کاستن از انتشار گازهای گلخانه‌ای و حفاظت از محیط‌ زیست است، در حقیقت مدیریت منابع و تولید پایدار است که در جوامع محلی جنوب خراسان در حال اجرا است. توانمند سازی زنان محلی و ایجاد اشتغال به توسعه پایدار منطقه کمک کرده و در نهایت باعث مدیریت منابع طبیعی و حفظ محیط زیست می شود. این موسسه نیز طبق برنامه ای به زنان روستایی کمک کرد تا روش ساخت عروسک – بازیچه های قدیمی را احیا کرده و نمونه هایی از این گونه عروسک ها تولید کنند. نتیجه، ساخت بیش از ۲۰۰ عروسک بومی شد که در طی برنامه های مختلف به جامعه علاقه مندان و پژوهشگران معرفی شد. پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری نیز ضمن همکاری در معرفی و بررسی علمی – پژوهشی عروسک ها پیشنهاد ثبت ملی آنان در فهرست میراث معنوی را ارائه کرد.
در ادامه این فعالیت ها تور موزه گردی با موضوع عروسک برگزار شد که در این تور از موزه های مقدم، کاخ گلستان، ارامنه، باغ نگارستان و صبا به همراه کارشناسان مرتبط با عروسک های سنتی، بازدید به عمل آمد. خانم پوپک عظیم پور از دانشگاه تهران و لیلا کفاش زاده از پژوهشگاه میراث فرهنگی به عنوان کارشناس در این برنامه حضور داشتند و توضیحاتی درباره پیشینه ساخت عروسک در ایران و رده بندی عروسک ها ارائه کردند. همچنین در این بازدید روند ثبت عروسک های سنتی ایران در فهرست ملی مورد بحث قرار گرفت. این هنر زیبای بومی با ثبت شدن از خطر فراموشی رها شده و می تواند کمک شایانی به معرفی فرهنگ اصیل ایرانی و توسعه پایدار کشور کند.