Thursday, January 2, 2014

یادداشت یعنی به یاد داشته باش!(23)

که بداخلاقی و دورشدن از اخلاق و سیره محمدی(ص) در سالهای اخیر تا بدانجا رسیده است که گروهی از فرصت طلبان تهمت و افترا و تهدید را همچون نقل و نبات بر سر هرکس که بخواهند میریزند و مدعیان پاسداری از اسلام و شعائر و ارزشهای اسلامی نیز در برابر این رویه ها یا سکوت و چشمپوشی میکنند یا برخی از آنها خود جزء همین گروه قرارگرفته اند. نه خدا و رسول و قرآن را و نه حیا و حدود و وجدان را در نظر نمیگیرند تنها به این دلیل که به قدرت وابسته اند و بر خر مراد سوار. و هیچ توجهی ندارند که اینهمه ظلم و ستم روزی واکنشش پدیدار خواهد شد و شعله های آتشش همگان را خواهد سوخت.
تازه ترین تهدید و تهمت این است که ابوچفیه(با تشدید ف و ی) گفته است سران فتنه مفسد فی الارض اند.
باید از او پرسید آیا میدانی  مفسد فی الارض یعنی چه یا نمیدانی؟ اگر میدانی چگونه میخواهی ثابت کنی؟!! شاید نیازی به اثبات آنچه که میگویی نداشته باشی. چیزی میگویی تا جوانان بسیجی را تحریک کنی تا اندیشه ای انحرافی را در سر بپرورانند و از خدا هم که ترسی نیست و حالا کو تا قیامت!
و اگر نمیدانی بدان که:
مفسد فی الارض کسی است که مخالف هدف آفرینش خداوند حرکت کرده و عمل میکند. "خداوند انس و جن را آفرید تا به آبادانی زمین(عمارت ارض) بپردارند"(حدیث) و از راه آبادانی زمین خدا را بندگی کنند(ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون). زیرا ویرانی و و نابسامانی با بندگی خدا سازگار نیست.
بنابراین کسی مفسد فی الارض است که زمین را به  فساد و افساد کشاند و کیفر مفسد فی الارض مهدورالدم بودن است. یعنی بایستی خونش ریخته شود تا زمین از لوث وجودش پاک شود.
نمونه های مفسد فی الارض کسانی هستند که با هدف کسب زخارف دنیای دنی به تولید و توزیع و فروش موادمخدر و تجهیزات کشتارجمعی (شیمیایی و اتمی) بپردازند که نتیجه اش نابودی حرث و نسل و به تباهی کشاندن جوامع بشری است. یا کسانی که با آدم ربایی و بویژه دزدی کودکان بخواهند به پولهای هنگفتی برسند و یا مانند کسانی که در کشورمان به قیمت فقر و مرگ توده های مردم کم درامد و بی درامد کیسه های خود را پرمیکنند و در زمان جنگ کارشکنی میکردند و چوب لای چرخ دولت میگذاشتند و خون شهدا را پایمال میکردند. (دولت آن زمان یعنی میرحسین موسوی فتنه گر امروز! دستکم برخی از کسانی که در آن زمان کمتر توانستند و یا نتوانستند به مال و منال و یا جاه و مقام برسند اکنون در صف مدعیان فتنه گری او قرارگرفته اند و از تریبونها به او که نمیتواند از خود دفاع کند هر تهمتی نسبت میدهند و جوانانی را که آن روزها نبودند و از تاریخ اوایل انقلاب که بیشتر در سینه ها محبوس است آگاهی ندارند اغفال میکنند.)
خوب حالا که معنای مفسد فی الارض را متوجه شدی(اگر شده باشی! زیرا تا خدا نخواهد خیلی کسان خیلی چیزها را هرگز متوجه نمیشوند و این بستگی به پیشینه آنان دارد که تا چه اندازه برای شنیدن و عمل به حرف حق آمادگی داشته باشند.) و نمونه های آنها را هم شناختی بگو چگونه میخواهی مسائل و اختلافهای سیاسی در محدوده یک کشور را که نمونه هایش در تمام دنیا وجود دارد با موضوع افساد در زمین گره بزنی و از درون آن مفسد فی الارض بیرون بیاوری؟
آیا آنها(سران فتنه!) مفسد فی الارض هستند یا آنانی که هم از پیش و هم پس از فتنه معترضین را در خیابانها و نهانگاهها و در خانه هایشان کشتند؟
آیا قتل نفس عمد مصداق افساد در زمین نیست؟ که خداوند میفرماید: و من یقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم خالدافیها و غضب الله علیه و لعنه و اعد له عذابا عظیما(نساء: 93)
و کسی که شخصی باایمانی(کسی که به خدا ایمان دارد)را عمدا بکشد پس کیفرش جهنم است جاویدان در آن. و خداوند بر او خشم آورد و لعنت کند او را و آماده کند برای او عذاب بسیار بزرگی را.

Tuesday, December 31, 2013

امیر انتظام و ابراهیم نبوی

وقتی در وزارت کشور کار می کردم، برای بررسی صلاحیت نهضت آزادی در انتخابات مجلس دوم از سوی آقای ناطق نوری مامور شدم.
مهم ترین موضوع در این مورد دفاع بازرگان از جاسوسی به نام امیرانتظام بود. برای بررسی این موضوع پرونده امیرانتظام را از دادگاه انقلاب درخواست کردم و این پرونده را که شامل دو پوشه نسبتا ضخیم بود، صفحه به صفحه و کلمه به کلمه خواندم. تقریبا هفتاد درصد محتویات پرونده شامل اسناد و مدارک شخصی امیرانتظام در زمان دستگیری و در بازرسی خانه اش بود. هیچ چیز خاصی در این اسناد نبود. بخش دیگر مکاتبات امیرانتظام و رونوشت اسناد سفارت آمریکا و دادخواست و دفاعیه امیر انتظام بود. تقریبا همه اتهاماتی که به امیرانتظام وارد شده بود و به دلیل آن اتهامات به حبس ابد محکوم شده بود، به دلیل ارتباط او با آمریکایی ها بود.
امیرانتظام به عنوان معاون نخست وزیر موظف بود با آمریکایی ها رابطه داشته باشد و در محدوده وظایفش با آنها تماس گرفته بود، یک عمل قانونی.
از همه وحشتناک تر تصمیم گیری برای او براساس ترجمه هایی غلط از اسناد سفارت آمریکا بود. او بخاطر انجام وظایف قانونی اش و ترجمه غلط اسناد و مدارک در یک محاکمه احمقانه به حبس ابد محکوم شد. جز شخص بازرگان کسی از او دفاع نکرد،
دانشجویان انقلابی مسلمان پیرو خط امام در بلاهت سنگ تمام گذاشتند و حزب توده چند بار از اینکه در محاکمه او تعلل می شود به دولت و حکومت هشدار داد.
 محمد منتظری، جلال الدین فارسی و معادیخواه هر سه در دادگاه امیرانتظام حاضر شده و گفتند او یهودی است.
محمد منتظری بعدا در انفجار حزب جمهوری اسلامی کشته شد، فارسی در جریان شکار یک روستایی را کشت و به همین اتهام زندانی شد و معادیخواه در یک رسوایی اخلاقی برکنار شد. امیرانتظام که همراه همسر و فرزندانش به عنوان سفیر در سوئد بود از سوی کمال خرازی معاون قطب زاده وزیرخارجه احضار شد و با وجود اینکه دوستان اروپایی اش به او هشدار داده بودند که احتمال خطر دستگیری برایش وجود دارد، به ایران آمد و یک روز بعد دستگیر شد. او به مدت پانزده ماه در سلول انفرادی بود.
من براساس پرونده ای که خوانده بودم گزارشی نوشتم و در آن تاکید کردم که کل نوشته هایی که در این پرونده آمده است، نامربوط است.
نامه را برای آقای ناطق فرستادم. چند روز بعد در قراری با امامی کاشانی عضو شورای نگهبان شرکت کردم و از نظرم دفاع کردم.
شورای نگهبان برخلاف نظر رسمی وزارت کشور صلاحیت نهضت آزادی را رد کرد. من به دو دلیل استعفا دادم و از وزارت کشور بیرون آمدم.
 یکی از دلایلم همین موضوع بود. بعد از دوازده سال، با امیرانتظام در خانه اش مواجه شدم. همسرش، الی،
که بعد از آزادی موقت او از زندان با او ازدواج کرده بود، دوست خواهرم بود و من از طریق خواهرم همیشه در جریان وضعیت او بودم.
 این بار به عنوان خبرنگار روزنامه جامعه با او مصاحبه کردم. مصاحبه وقتی منتشر شد، افکار عمومی با یک بحران بزرگ مواجه شده بود.
 کسی که تا آن زمان حدود بیست سال زندانی بود، انسانی بیگناه بود که هیچ کس جز شخص بازرگان از او دفاع نکرده بود.
اغلب گروههای مذهبی و چپ ضدآمریکایی خواستار اعدام او شده بودند و بارها در اجتماعات مختلف جمعیت های عظیم مردم غالبا خشمگین برای اعدام او شعار داده شده بود. حتی همکارانش هم از او دفاع نکرده بودند. وقتی هم زندان ماند، همسرش که در سوئد بود،  از او جدا شد و فرزندانش هم دیگر با او ارتباط برقرار نکردند.
در همان مصاحبه امیرانتظام حرف های زیادی زده بود، حرف هایی که نمی شد چاپ شان کرد. گفته بود که چگونه توانسته است در شرایط دشوار زندان زنده بماند. گفته بود که لاجوردی بارها برای اینکه او را در مقابل دیگران تحقیر کند، او را وادار کرده بود توالت های زندان را بشوید. می گفت: می خواست مرا ویران کند. یک بار وقت گرفتم و به دفترش رفتم.
خوشحال شده بود و فکر کرده بود که می خواهم درخواست کنم که تمیز کردن توالت را انجام ندهم. به من گفت از چه چیزی شکایت داری؟
گفتم: شکایت ندارم، فقط می خواستم درخواست کنم به دلیل اینکه توالت ها تمیز نمی شود دستور بدهید اداره زندانها مایع وایتکس سفید کننده بگیرد که توالت تمیز بشود. لاجوردی به او خیره شده بود و گفته بود برو بیرون. از همان روز شستن توالت متوقف شد. او را نمی شد تحقیر کرد.
لاجوردی با همه بی شعوری اش فهمیده بود که امیرانتظام بزرگتر از توانایی او از تحقیر آدمهاست. امیرانتظام به عنوان یک زندانی محبوب همیشه احترام زندانیان اوین را جلب می کرد. همین موجب خشم لاجوردی بود. می گفت: بالاخره تصمیم گرفت مرا به زندان رجایی شهر بفرستد، اما این کار را با حالت عادی نکردند. در زمستان تهران، وقتی کامیونی وسایل به زندان رجایی شهر می برد، مرا پشت کامیون گذاشتند و دستهایم را به بدنه کامیون با دستبند بستند. در زیر برف و سرما به زندان رجایی شهر برده شدم. سرمای سختی خورده بودم  و با همان وضع در زندان بودم. وقتی دید نمی میرم دوباره مرا به اوین برگرداند.
وقتی در مصاحبه ام از امیرانتظام پرسیدم بالاخره کی آزاد شدید؟ گفت: آزاد نشدم، یک بار به من مرخصی دادند.
بعد از چند بار مرخصی یک بار دنبال من نیامدند. ساعتی که گذشت خودم ماشین گرفتم و به زندان رفتم. بار آخر، مرا از زندان اخراج کردند.
 داستان امیرانتظام تمام نشد. او بار دیگر پس از کشته شدن اسدالله لاجوردی و پس از مصاحبه آقای خاتمی که وی در آن از لاجوردی بخوبی یاد کرده بود، با رادیوهای بیرون ایران مصاحبه کرد و چهره واقعی لاجوردی را به آنها نشان داد.
نتیجه این سخنان یک دوره زندان دیگر بود.
امیرانتظام در سالهای مختلف زندگی اش، چهار بار جوایز مختلف جهانی را گرفته است. جمهوری اسلامی حتی با خروج او از کشور برای دریافت جایزه هم موافقت کرد. اما خودش حاضر نشد از ایران بیرون بیاید. ماند و در خانه ای که دوستش داشت و مصیبتش را کشیده بود  به فعالیت هایش در دفاع از جنبش مردم ادامه داد. درک رنج های او نه فقط برای کسی که سرگذشتش را می شنود، بلکه برای بسیاری از زندانیان هم ممکن نیست. او نیمی از عمرش را در زندان گذراند فقط بخاطر اینکه یک گروه سیاسی قصد داشت
 با یک گروه سیاسی دیگر تسویه حساب کند و تلخ تر از همه اینکه هیچ کس تا سالها حاضر به دفاع از او نبود. چندی قبل، در شهریور سال 92 عباس امیرانتظام در بیمارستانی مشغول مداوا بود. خبردار شد که آیت الله گیلانی که او را به حبس ابد محکوم کرده بود، در همان بیمارستان مشغول مداواست. به دیدار گیلانی رفت و از او عیادت کرد.
امیرانتظام گفته است: « جامعه امروز ایران بیش از هر چیز تشنه اخلاق بخشایشگرانه است و ارتقای اخلاق در گرو بخشودن خشونت ورزان اما از یاد نبردن جنایات آنان است

سیل رانت‌خواران در دانشگاه گیلان به کجا رسید؟

سیل رانت‌خواران در دانشگاه گیلان به کجا رسید؟

امروز و فردا: این نوشته را یکی از دانشجویان دانشگاه گیلان در اختیار امروز و فردا گذاشته است. پایگاه خبری امروز و فردا در راستای حفظ حقوق مخاطبین و منابع خبری خود از ذکر نام او به هر صورتی پرهیز خواهد کرد. اما متن ارسالی پس از کمی تعدیل منتشر می شود:
از ۱۳۸۴ در وزارت علوم، مسئولین روند پذیرش دانشجویان بورسیه بدون آزمون و تحت عنوان بورس داخل و خارج و تبدیل بورس خارج به داخل را با همکاری چند دانشگاه بزرگ کشور  به راه انداخت.
بورس خارج یعنی چه؟ واضح است که زمانی وزارت علوم یک نفر واجد شرایط را که از آزمون و مراحل آن گذر کرده باشد به عنوان بورسیه خارج از کشور بورس می‌کند که آن رشته یا در ایران نباشد و یا امکاناتش در داخل کشور ایجاد نشده باشد.
بورس داخل چیست؟ این هم واضح است که بورس داخل یعنی اینکه یک دانشجوی دوره دکتری از طریق آزمون وارد دوره دکتری شده باشد و وزارت علوم برای دانشگاه‌ها و یا هیأت علمی به او احتیاج داشته باشد و او را بورس کند.

حال باید دید که در ۸ سال گذشته چگونه قوانین مربوط به پذیرش دوره دکتری بورسیه خارج و داخل در وزارت علوم را دور زده‌اند و به نوع دیگری دانشجوی بورسیه دکتری پذیرش کرده‌اند؟
یک مورد از این‌ها داستان غم‌انگیز گروه علوم سیاسی دانشگاه گیلان است که از مهر ۱۳۹۱ شروع به پذیرش دانشجوی دکتری در رشته روابط بین‌الملل کرد. بدین ترتیب عده‌ای رانت‌خوار با سوء‌استفاده از بورسیه دکتری داخل و خارج به عنوان دانشجوی دکتری به گروه علوم سیاسی دانشگاه گیلان تحمیل شده‌اند.
در مهر۹۱ تعداد ۵نفر مطابق آزمون سراسری سازمان سنجش و آموزش کشور و بعلاوه ۱نفر استعداد درخشان به عنوان دانشجوی دکتری روابط بین‌الملل به گروه علوم سیاسی دانشگاه گیلان معرفی شده و ثبت نام نمودند. اما در کمال شگفتی کلاس دانشجویان با حضور ۲۳ نفر در مهر ۹۱ برگزار شد که تعداد۱۶ نفر از آنها از طریق رانت و تحت عنوان بورسیه به گروه تحمیل شده بودند که در نهایت با اعتراض گروه، ۱۰ نفر از آنها به ترم بهمن انتقال یافتند.
بدنبال آن در مهر ۹۲ تعدا ۴۳ نفر از طریق رانت تحت عنوان بورسیه برای ثبت نام به عنوان دانشجوی دکتری روابط بین‌الملل در گروه علوم سیاسی حضور یافتند که با مقاومت گروه از تعدا ۱۷ نفر از آنها در مرحله اول مصاحبه به عمل آمد و مصاحبه از سایرین به آبان ماه موکل شد.
از میان ۱۷ نفر مصاحبه شده علیرضا باژرنگ رتبه ۱۷و محمد شیخان نیز رتبه ۱۶ را کسب کردند. به رغم فشار‌های رانت‌خوران توام با حمایت رئیس دانشگاه، گروه با قاطعیت اعلام کرد که نهایتا از میان ۴۳ نفر تعدا ۴ نفر بر حسب امتیاز کسب شده مصاحبه، به عنوان دانشجوی دکتری برای ترم بهمن ۹۲ پذیرفته خواهند شد که در کمال تعجب علیرضا بارژنگ و محمد شیخان  و رتبه های ۱۴ و ۱۳ از میان رانت خوران در مورخ ۲۸ مهر ۹۲ با حمایت رئیس دانشگاه (آقای حاتم زاده) در کلاسهای درس حاضر شده و ۴۱ نفر دیگر نیز به کلاس هجوم آورده و در حرکتی بی سابقه یک کلاس ۴۳ نفره دکتری در گروه علوم سیاسی آغاز به کار کرد که با شگفتی خود رانت‌خوران و اساتید گروه علوم سیاسی و دانشجویان دانشگاه گیلان مواجهه شده است.
متاسفانه دکتر عبدالله حاتم‌زاده در طول دو سال گذشته شمار ۵۹ نفر را بعنوان دانشجوی بورسیه تحصیلی دکتری روابط بین‌الملل به گروه علوم سیاسی دانشگاه تحمیل نموده است که این افراد از نزدیکان سیاسی و فکری محمود احمدی‌نژاد هستند که ازجمله می‌توان به محمد شیخان و علیرضا باژرنگ اشاره کرد که پس از برکناری صدرالدین شریعتی از علامه با حمایت عبدالله حاتم زاده و به شکل کاملا غیر قانونی به عنوان دانشجوی دکتری دانشگاه گیلان به گروه تحمیل شده‌اند. همچنین از جمله این افراد می‌توان به احمد مقیمی نماینده بهشهر و جبار کوچکی‌نژاد نماینده رشت در مجلس که لیسانس و فوق لیسانس مهندسی دارند اشاره کرد که با نامه بورس تحصیلی خارج تبدیل به داخل و با رانت «ا.ق» و ریس دانشگاه گیلان عبدالله حاتم زاده بعنوان دانشجوی دکتری رشته روابط بین‌الملل تحمیل شده‌اند.
علیرضا باژرنگ با حمایت پدر خانمش که مسول بورس وزارت علوم است توانسته چنین بورسی برای خود دست و پا کند. او اکنون به استخدام هیات علمی دانشگاه گیلان نیز درآمده است. این در حالی  است که گروه علوم سیاسی گبلان از تعداد ۱۷ نفر از رانت خواران بورس تحصیلی مصاحبه کرده بود و در میان این ۱۷ نفر علیرضا باژرنگ رتبه اخر را کسب کرده بود .و گروه اعلام کرده بود که تنها ۴ نفر اول را بعنوان دانشجوی دکتری می پذیرد.
از این رو تعدادی از دانشجویان دانشگاه گیلان نسبت به رانت خواری و ثبت نام رانت خواران بعنوان دانشجوی دکتری در گروه علوم سیاسی رشت به دیوان عدالت اداری کشور و  نظارت و بازرسی وزارت علوم شکایت برده‌اند
در پی اعتراضات گسترده بر این روند، دانشجویان نسبت به مدیریت دکتر حاتم زاده در دانشگاه گیلان ابراز نارضایتی کرده و خواستار تغییر این رئیس دانشگاه شده اند. از جمله گزینه های مورد حمایت دانشجویان، دکتر احمد رضی است که مورد حمایت شورای عدالت اداری نیز می باشد.

هر چند دکتر عبدالله حاتم زاده فعلا در سمت سرپرستی دانشگاه گیلان باقی مانده است اما به نظر می رسد جایگزین ایشان دکتر احمدرضی دانشیار گروه ادبیات فارسی دانشگاه گیلان هستند تقریبا مشخص شده است. در جلسه اولیه تعیین رئیس دکتر احمد رضی بیشترین رای را کسب کرده است.

Monday, December 30, 2013

یادداشت یعنی به یاد داشته باش!(21)

یادداشت یعنی به یاد داشته باش!(21)

که روزی دانای پیر روشن ضمیری گفت:
ما و علماى دیگر تا وقتى از بیرون به تشکیلات حکومت نگاه مى کنیم و به درون آن تشکیلات قدم نگذاشته ایم، فسادها و کاستى‌هایى را که در تشکیلات است به وضوح مى بینیم و به راحتى با آن‌ها مبارزه مى کنیم. اما وقتى خود وارد تشکیلات شدیم، فسادها و کاستى‌هاى آن را به وضوح نمى توانیم ببینیم. زیرا در آن هنگام، تشکیلات منسوب به ماست و ما منسوب به آن هستیم و هر کسى، همان طور که دیدن عیوب دیگران و عیوب تشکیلات دیگران - خصوصاً اگر مخالفان او باشند - برایش آسان است، دیدن عیوب خود و تشکیلات خود و وابستگان خود برایش دشوار است. میان دلبستگى به یک شىء و تشخیص معایب آن، نسبت معکوس برقرار است و معمولا هر کس هرچه را بیشتر دوست دارد، کاستى‌ها و معایب آن را کمتر مى بیند.
آن‌گاه چون آدمى خود و تشکیلات منسوب به خود را بیش از هر کسى و هر تشکیلاتى دوست دارد و به آن دل بسته است، طبیعى است که خود و تشکیلات منسوب به خود را سراسر خوبى و عین کمال و دور از هر گونه ایراد وکاستى ببیند و در مشاهده عیوب و نواقص خود و تشکیلات منسوب به خود از همه ناتوان تر باشد.
"کذلک زیّنا لکلّ امة عملهم"هم‌چنین وقتى که تشکیلات منسوب به ما شد، از یک طرف مبارزه ما با فسادهایى که در آن است، به صورت مبارزه ما با خودمان درمى‌آید که چنین مبارزه اى براى ما بسیار دشوار است. از طرف دیگر به دلیل تقدسى که تشکیلات با انتساب به ما پیدا مى کند، مبارزه دیگران با فسادهاى موجود در آن، مبارزه با علماى دین و بلکه با اصل دین تلقى مى شود و دفاع چشم بسته از تشکیلات، حتى با فسادهاى آن، وظیفه و تکلیف شرعى قلمداد مى شود و در نتیجه، ما که همیشه باید پیشروان مبارزه با فسادها و خصوصاً فسادهاى تشکیلات حکومتى باشیم، تبدیل مى شویم به قوى ترین عامل براى جلوگیرى از مبارزه با فسادها و حتى دفاع از فسادها.
با این مقدمات، عقل اقتضا مى کند که بگوییم  دخالت در امور سیاسى، اگر به معناى مراقبت و نظارت بر کار حکومت و مبارزه با فسادهاى موجود در آن باشد، از اوجب واجبات  و اهمّ فرایض براى ماست، ولى اگر به معناى اشتغال عامه مناصب حکومتى باشد، چنین امرى با معناى اول قابل جمع نیست و  در مقام تزاحم میان این دو معنا و عدم امکان جمع، بنابر اصل «الاهمّ فالاهمّ»، و براى این‌که بتوان اولى را نگاه داشت، بلاشک باید دومى را رها کرد و به حدیث ابن عباس عمل کرد: « اتق خیرها بشرّها و شرها بخیرها ».
بارى این تصور که  اصلاح امت منوط به حاکم بودن ما و فساد آن معلول عدم تفویض حکومت به ماست کاملا نادرست است.
... مسندى که ما بر آن تکیه زده‌ایم، مهم ترین سنگر مبارزه با فساد باید باشد، و مسندى که حکام بر آن تکیه زده‌اند، مهم ترین مرکز اشاعه فساد است. اگر ما جاى حکام را بگیریم، هم سنگر مبارزه با فساد را از دست مى دهیم و هم خود در همان جایى قرار مى گیریم که مرکز نشر فساد است. بلکه خود فاسد مى شویم، زیرا علماى دین، در هر جامعه اى باید در حکم نمکى باشند که از فاسد شدن موادغذایى جلوگیرى مى کند. اگر نمک فاسد شد تکلیف چیست؟ و چه چیزى مى تواند آن را و چیزهاى دیگر را از فساد برهاند؟
و در اناجیل مى خوانیم که مسیح (ع) به حواریین فرمود:«شما نمک زمین هستید، اگر نمک فاسد شود با چه چیز آن را اصلاح کنند؟ چنان نمکى به هیچ کار نمى آید جز آنکه پایمال شود.» پس نمک را نباید در معرض گندیدن و فاسد شدن درآوریم و به بهانه اصلاح امور مردم، نباید خود را در شرایطى قرار دهیم که به دامن فساد بیفتیم. نمى بینیم که امیر مؤمنان(ع) میفرماید: «من میتوانم شما را اصلاح کنم اما اصلاح شما مشروط به فساد خودم است.  لذا این کار را نمیکنم»
حداقل نیمى از همین فسادهاى موجود در امت اسلامى به گردن ماست و ما براى به صلاح آوردن وضع امت، اول باید خود را اصلاح کنیم. نه اینکه به جاى این کار، حکومت و امارت را هم به دست گیریم تا مسؤلیت بقیه تباهى‌ها هم به گردن ما بیفتد و ما یگانه مسؤل همه مفاسد باشیم.
اگر هم تصورکنیم که عامّه مردم، به دلیل ارادات و اخلاص فراوان به ما، حتى اگر ما حاکم بشویم، ما را مسؤل مفاسد نمى شمارند. چنین تصورى گرچه ممکن است براى اوایل امر درست باشد، اما به زودى ورق برمى گردد. آن وقت همان مردمى که فسادهاى موجود در حکومت ما را حمل بر صحت مى کردند یا به گردن دیگران مى انداختند تا ما تبرئه شویم، همان مردم، درمورد مفاسدى هم که ما مسؤل حقیقى آن نیستیم، ما را مسؤل مى شناسند و حتى آن‌چه را در حکومت ما حقیقتاً مفسده نیست، مفسده تلقى مى کنند تا ما را محکوم کنند؛ و پاره اى از امورى را که در حکومت هاى دیگر تحمل مى کنند، در حکومت ما برایشان تحمل ناپذیر مى شود و خوب هاشان منطقشان این است که: «حسنات الابرار سیئات المقربین.»
علاوه بر این، اگر ما به نام اسلام و شرع حکومت تشکیل دهیم، و اگر مراجع و علماى دین، متصدى امور حکومتى شوند، به معناى این است که ما سرنوشت اسلام و مرجعیت را به یک حکومت پیوند بزنیم، و این بسیار خطرناک است. چون هر حکومتى دیر یا زود به فساد مى گراید و سقوط مى کند.
 آن‌گاه حکومتى که به نام اسلام تشکیل شود و مراجع و علماى دین متصدى امور آن باشند، وقتى به فساد گرایید و سقوط کرد، این امر یعنى به فساد گراییدن و سقوط اسلام و مرجعیت و روحانیت، و این بدترین پیامد ممکن است.
آن دانای روشن ضمیر آخوند خراسانی رحمه الله علیه است. که روزگار ما را با درایت خویش به خوبی پیش بینی و وصف کرده بود ولی ما از آن بیخبر بودیم.
آخوندِ خُراسانی(1219تا1290هج.ش/1839تا1911م)، فقیهِ اصولی و مرجع تقلید شیعه و رهبر سیاسی عصر مشروطیت است. آخوند خراسانی به سبب تبحر و نوآوریهایش در فن اصول، شهرت علمی عظیمی کسب کرده است. مهم‌ترین اثر او، کفایه‌الاصول، کتاب درسی طلاب در پایان دورة سطح است که غالباً پایة کار مدرسان خارج اصول می‌گردد. بیش از صد تن مجتهد بر این کتاب حاشیه نگاشته‌اند. 

منبع: سخنان آخوند خراسانی درباره آسیب های تشکیل حکومت اسلامی در گفتگو با میرزای نائینی به نقل از کتاب «دیدگاه‌های آخوند خراسانی وشاگردانش»، نوشته آقای اکبر ثبوت، فصل اول، صفحه 18 به بعد.

یادداشت یعنی به یاد داشته باش!(22)

یادداشت یعنی به یاد داشته باش!(22)

به قول معروف هنوز جوهر یادداشت شماره 19 خشک نشده که آیه قرآن توسط حافظ قرآن وحید غفران نیا کار خود را کرد و "مکروا و مکرالله والله خیرالماکرین" در مورد سوار بر خر مراد تحقق یافت. وحید غفران نیا که نسبت به حسین شریعتمداری بسیار جوان ولی عقل و درایتش بسیار زیاد است چنان او را لجنمال کرد که نمیدانم با چه رویی از این پس میخواهد به کار و روش خود ادامه دهد. بخشهایی از نامه سرگشاده او:

تاریخ، نه به اندازه درک و فهم من و شما بلکه به اندازه قدمت زمین و زمان، شاهد
آمدوشدها و فرازوفرودهای رنگارنگی است که گاه، آه از نهاد مظلوم برمیآورد و گاه ظالمی را به زور زر و ظلم و جور بر مسندی مینشاند.
جامه ای که من و شما برقامت تاریخ میپوشانیم صرفاً در حد وصله ایست که گاه
آنقدر ناجور و چرکین مینماید که با هیچ شراب طهور و هیچ آب غیرآسنی قابل شستن
نیست.
اصطلاحات و ادبیات چاله میدانی و الفاظ خود شایسته ای که شما در به اصطلاح
نوشته های چند سال اخیرتان به حراج گذاشته اید بسیار قابل تامل و مستحق پاسخ
بود. از این رو مصمم شدم تا بعنوان یک "انسان"، پاسخی در خور شأنتان برایتان
تدارک ببینم تا بلکه لااقل آبی برآتش شعله ور شده از اینهمه بی اخلاقیهایی که
از سوی شما و شمایان "یک لاقبا"(بقول خودتان) براین جامعه مودّب و متخلق به
مکارم الاخلاق محمدی(ص)، به صورتی ناخواسته و چونان نطفه ای نا مشروع تحمیل شده، پاشیده باشم!
... هیچ لازم به توضیح نیست که در عصری که ما اکنون در آن تنفس میکنیم، دیگر پینه های روی پیشانی صحبت نمیکند که اگر چنین بود آنچه که در سحرگاه آن نوزدهم، بر پیشانی ابن ملجم مرادی(علیه اللعنه) نقش بسته بود، چون صیحه ای رعد آسا بر سرش فرود می آمد و نیستش میکرد. آنچه که مهر و تربت با آن پیشانی سیاه، کرده بود، قاشق داغ نیز با جبین شما و ما می تواند بکند.(که البته در مورد جنابتان مشهودتر است).
آنچه اکنون در بازار یوسف فروشی این دوره بد شدیدا رونق گرفته، بی تقوایی و بی
پروایی از جاری ساختن انواع اتهامات بی اساس و بی اخلاقیها و خودفروشیهای
اخلاقی متنوعی است که یقینا ثمن بخسی برای به دست آوردن مطامع زودگذر دنیای دنی
محسوب میشود.
خریداران و سوداگران چنین بازاری(که البته کم هم نیستند) دُمل چرکین بی ریشگی
و بی بنیادی را در نقاب "ریش" نهان ساخته اند و درکسوت دین و ایمان، چه بی دینیها و چه بی ایمانیها که سوداگری نمینمایند. خود بهتر از هرکس میدانید که
دراین بازار وانفسا، آوازه معامله گری، دلالی و داد و ستدتان گوش فلک را کر
نموده است!!!
... درقاموس شمایان "همه را به کیش خود پنداشتن" اصلی بلا شک است. "میمون" های امروز همان خس و خاشاک هایی هستند که ... هایی چون شما به واسطه مطامع و امیال پلید و شیطانی و بیریشگی هایتان چونان آتشی برجانشان افتادید و سوخت آنچه و آنکه نباید میسوخت! و شد آنچه که نباید می شد! و مسبّبانش نه دشمن که دشمنان دوست نما بود!
... هنوز همقطارانتان در ایستگاههای دادگاهشان به استغاثه و انابه چاره جسته اند
که شما اینچنین گستاخانه زبان در دهان به یاوه میچرخانید و ترتان از خشکتان
ممیّز نیست.
آقای شریعتمداری
... امروز جورج سوروس پوشالی و موهومی مهم است یا سازمان تامین اجتماعی و بذل و بخشش هایش؟! همان بذل و بخششهایی که از حقوق میلیونها کارگر زحمتکش کسر و به حساب شما و هم کیشان شما واریز گردیده است. یادم رفت بگویم. دیروز در جمع دانشجویان ادعا کرده اید که کیهان ازبین رفتنی نیست. اجازه بدهید بگویم کیهان ماندنی است. بلکه شمائید که رفتنی هستید. به هرحال تکلیف بیت المالی که سالیان سال وکاملا به صورت نامشروع به جیبتان گسیل گشته، یک روز معلوم خواهد شد "وما انت بمومن لنا و لو کنا صادقین"
اگر اسناد بی اساسی که سالیان سال است گلو بر موجودیت آنها پاره میکنید در
آستینتان موجود است، اسناد خیانت، غارت، چپاول و فساد شما در آستین 75 میلیون
ایرانی موجود است. حیف از باکریها و همتها نیست که نام مبارک و مقدسشان بر
زبان چون شمایی جاری گردد؟!

آقای شریعتمداری.
گفته اید طالبان و مدعیان اصلاحات دو لبه قیچی آمریکا هستند!
خدای بزرگ رو شاکرم که بر هیچ نهاد و جناح و حزب و تشکل سیاسی و غیرسیاسی جز حزب قرآن وابسته نبوده و نخواهم بود. اما بگذارید بگویم شما و همفکرانتان نیز دو
لبه قیچی اسرائیل هستید و من هم همچنان فریاد میزنم "مرگ براسرائیل".

... برهیچ کس پوشیده نیست که مطامع و چنبرگیهای شمایان به حدی افسارگسیخته شده است که برای نیل به این مطامع، چوب حراج بر هر آبرویی میزنید و بی آبرویی خود را باکمال وقاحت و بیحیائی در پس شنیعترین و بیمایه ترین اعمال نهان میسازید...


یادداشت یعنی به یاد داشته باش!(19)
 "خود جناب آقای روحانی به آزادی آنها راضی نیست چرا که نمی‌خواهد دولتش تحت فشار همراهی با اسرائیل قرار بگیرد و باید از آقای روحانی تشکر کرد. آزادی آنها صرفا باعث آشوب می‌شود."
این را میگویند مکر: جمله به گونه ای طراحی شده که شخصی که از او نام برده شده نه میتواند آن را نفی کند و نه اثبات. زیرا درهر صورت به گونه ای دیگر متهم میشود.
گوینده این سخن چندین سال است که بر خر مراد سوار است. هرچه میخواهد میگوید و مینویسد و کسی هم جلودارش نیست. خرش هم همواره جفتک میزند. ولی کسی که این نسبت به او داده شده به تازگی بر خری سوار شده که اگر هم بتواند جفتک بزند فرصت و موقعیتی ندارد تا این کار را بکند.

ولی باید دانست که: مکروا و مکرالله والله خیرالماکرین(... و خداوند بهترین حیله گران است.)

Friday, December 27, 2013

نامه سرگشاده ای بر افسارگسیختگی های "کیهان" و کیهانیان

با انتشار این نامه شگفت انگیز ممکن است خداوند خواست مرهمی بر زخمهای دل ریش کسانی بگذارد که تاکنون از هتاکیهای این شخص دلشان مجروح شده ولی به دلیل وابستگی اش هیچ چاره ای جز سکوت نداشتند.(بخشهایی از این نامه در اینجا نیز حذف شده است).

راشد نیوز: اولین حافظ نونهال کشور که این روزها در قامت مدرس دانشگاه به تدریس مشغول است در واکنش به مطالب کیهان و سخنان دیروز حسین شریعتمداری نامه ای سرگشاده منتشر کرد که نسخه ای از آن در اختیار پایگاه خبری راشد نیوز قرار
 گرفته است...
علیرغم تاکید مهندس وحید غفران نیا به انتشار کامل نامه سرگشاده وی راشد نیوز با حذف برخی از بخشهای تند آن اقدام به انتشار این نامه میکند:

هو العلیم
نامه سرگشاده ای بر افسارگسیختگی های "کیهان" و کیهانیان

جناب شریعتمداری!
تاریخ، نه به اندازه درک و فهم من و شما بلکه به اندازه قدمت زمین و زمان، شاهد
آمد و شد ها و فراز و فرود های رنگارنگی است که گاه ، آه از نهاد مظلوم برمی
آورد و گاه ظالمی را به زور زر و ظلم و جور بر مسندی می نشاند.
جامه ای که من و شما برقامت تاریخ می پوشانیم صرفاً در حد وصله ایست که گاه
آنقدر ناجور و چرکین می نماید که با هیچ شراب طهور و هیچ آب غیر آسنی قابل شستن
نیست.
اصطلاحات و ادبیات چاله میدانی و الفاظ خود شایسته ای که شما در به اصطلاح
نوشته های چند سال اخیرتان به حراج گذاشته اید بسیار قابل تامل و مستحق پاسخ
بود. از این رو مصمم شدم تا بعنوان یک "انسان" ، پاسخی در خور شانتان برایتان
تدارک ببینم تا بلکه لااقل آبی برآتش شعله ور شده از اینهمه بی اخلاقی هایی که
از سوی شما و شمایان "یک لاقبا" (بقول خودتان) براین جامعه ی مودّب و متخلق به
مکارم الاخلاق محمدی(ص) ، بصورتی ناخواسته و چونان نطفه ای نا مشروع تحمیل شده، پاشیده باشم!
هیچ لازم به توضیح نیست که در عصری که ما اکنون در آن تنفس می کنیم ، دیگر پینههای روی پیشانی صحبت نمی کند که اگر چنین بود آنچه که در سحرگاه آن نوزدهم ، بر پیشانی ابن ملجم مرادی (علیه اللعنه) نقش بسته بود، چون صیحه ای رعد آسا بر سرش فرود می آمد و نیستش می کرد.آنچه که مهر و تربت با آن پیشانی سیاه، کرده بود، قاشق داغ نیز با جبین شما و ما می تواند بکند.(که البته در مورد جنابتان مشهودتر است).
آنچه اکنون در بازار یوسف فروشی این دوره بد شدیدا رونق گرفته ، بی تقوایی و بیپروایی از جاری ساختن انواع اتهامات بی اساس و بی اخلاقی ها و خود فروشی های اخلاقی متنوعی است که یقینا ثمن بخسی برای بدست آوردن مطامع زودگذر دنیای دنی محسوب می شود.
خریداران و سوداگران چنین بازاری (که البته کم هم نیستند) دُمل چرکین بی ریشگی
و بی بنیادی را در نقاب "ریش" نهان ساخته اند و درکسوت دین و ایمان، چه بی دینی
ها و چه بی ایمانی ها که سوداگری نمی نمایند.خود بهتر از هرکس می دانید که
دراین بازار وانفسا، آوازه معامله گری، دلالی و داد و ستدتان گوش فلک را کر
نموده است!!!
................

هنوز هم قطارانتان در ایستگاه های دادگاهشان به استغاثه و انابه چاره جسته اند
که شما اینچنین گستاخانه زبان در دهان به یاوه می چرخانید و تر تان از خشکتان
ممیّز نیست.
جناب!
طنزآلودترین نکته اینجاست که همانهایی که شمایان و هم کیشانتان روزگاری نه
چندان دور، مدعو و منظور امام زمانشان می نامیدید و خواب تاییدشان را در
"اهواز!" می دیدید اینک در دادگاه بی قاضی و قضاوتتان، دشمن خدا و دینشان مینامید. این سرشت شماست! (گرچه میان ماه من و شما تفاوت از زمین تا آسمان است).
راستی.آقای شریعتمداری.
امروز جورج سوروس پوشالی و موهومی مهم است یا سازمان تامین اجتماعی و بذل وبخشش هایش؟! همان بذل و بخشش هایی که از حقوق میلیونها کارگر زحمتکش کسر و بحساب شما و هم کیشان شما واریز گردیده است.یادم رفت بگویم.دیروز در جمع دانشجویان ادعا کرده اید که کیهان ازبین رفتنی نیست.اجازه بدهید بگویم کیهان ماندنی است.بلکه شمائید که رفتنی هستید.به هرحال تکلیف بیت المالی که سالیان سال و کاملا به صورت نامشروع به جیبتان گسیل گشته، یک روز معلوم خواهد شد"وما انت بمومن لنا و لو کنا صادقین"
اگراسناد بی اساسی که سالیان سال است گلو برموجودیت آنها پاره می کنید در آستینتان موجود است، اسناد خیانت، غارت، چپاول و فساد شما در آستین 75میلیون ایرانی موجود است.حیف از باکری ها و همت ها نیست که نام مبارک و مقدسشان بر زبان چون شمایی جاری گردد؟!

آقای شریعتمداری.
گفته اید طالبان و مدعیان اصلاحات دو لبه قیچی آمریکا هستند!
خدای بزرگ رو شاکرم که بر هیچ نهاد و جناح و حزب و تشکل سیاسی و غیر سیاسی جز حزب قرآن وابسته نبوده و نخواهم بود.اما بگذارید بگویم شما و همفکرانتان نیز دو لبه قیچی اسرائیل هستید و من هم همچنان فریاد میزنم "مرگ براسرائیل".
برهیچ کس پوشیده نیست که مطامع و چنبرگی های شمایان بحدی افسارگسیخته شده است
که برای نیل به این مطامع، چوب حراج برهر آبرویی می زنید و بی آبرویی خود را
باکمال وقاحت و بی حیائی در پس شنیع ترین و بی مایه ترین اعمال ، نهان میسازید.
..............
صبح امید به دست شیرمردان بیشه ایران که دیریست رخ برنقاب خاک کشیده و خونشان پامال هرزه گویی هایتان شده است، نقشی نو درخواهد انداخت. الیس الصبح بقریب؟
جناب شریعتمداری کیهان! مشتتان بر ما رو شده است و حنای ریشتان دیگر رنگی ندارد.
راستی یادم رفت بگویم: سلام!!!!!
والسلام
هو اعلم بمن التّقی 
وحید غفران نیا
تبریز