Thursday, January 16, 2014

اقدامی عجولانه یا حساب شده؟

نظر یک کارشناس کتابداری:
تا آنجا که من میدانم حساب شده و از روی مطامع شخصی و گروهی و اندکی از سخاوتها و کرامتهای انسانی و از خلوص نیت و شاید هم از سر نمایش و رودربایستی بوده است. وقتی موجوداتی تمام پستهای سازمانی کتابداری همه واحدهای سازمان میراث فرهنگی را حذف میکنند یا موجود دیگری در اطاعت از شیادتر از خود میراث فرهنگی کشوری را متلاشی میکند و آب از آب تکان نمیخورد چه جای شگفتی از این همه شکر خواری موجوداتی دیگر؟!

اقدامی عجولانه یا حساب شده؟
دکتر زاهد بیگدلی
استاد گروه علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه شهید چمران اهواز

جامعه کتابداری و اطلاع رسانی ایران هم چنان در شوک اقدام اداره کل سیاست گذاری و برنامه ریزی امور آموزشی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری است. اخیراً طی نامه ای که توسط آقای مظفر شریفی مدیر کل سیاستگزاری و برنامه ریزی امور آموزشی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری به فصلنامه علمی-پژوهشی کتابداری و اطلاع رسانی آستان قدس رضوی ابلاغ گردید،  فصلنامه مذکور خلع درجه شد که منجر به تعطیلی این نشریه وزین شد. نشریه ای که طی 16 سال انتشار منظم تعداد 600 مقله علمی با سطح علمی و کیفیت بالا به چاپ رسانده است و مقالات منتشر شده در این نشریه اغلب مورد استفاده و استناد استادان، دانشجویان و پژوهشگران حوزه علم اطلاعات و دانش شناسی و رشته های مرتبط است.
جامعه کتابداری و اطلاع رسانی ایران به خوبی می داند که این نشریه به عنوان یکی از مهمترین نشریات این حوزه و در واقع استخوان بندی شبکه اطلاع رسانی این حوزه در خدمت استادان، دانشجویان تحصیلات تکمیلی، کتابداران و سایر علاقه مندان و متخصصان برخی رشته های دیگر بوده است. این نشریه با بستر سازی مناسب طی سالهای متمادی موجب تشویق نویسندگان و پژوهشگران، ارتقاء سطح علمی افراد، کمک به دانشجویان دوره دکتری برای چاپ مقاله و در نتیجه امکان انجام دفاعیه توسط آنان گردیده است.  دقت نظر، سرعت عمل برای ارزیابی مقالات، پاسخ دهی علمی صریح و بی پرده به انتقادات، جوابگوئی برای مقالات رد شده توسط نشریه که مبنا را سطح علمی مقاله و تناسب آن با نیازهای جامعه قرار داده بود، همه حاکی از دلسوزی، دانش، تجربه، و علاقه مندی سردبیر و هیأت تحریریه طی سالیان دراز برای ارائه نشریه ای وزین با بار علمی قابل قبول می باشد. هر چند دراین میان کسانی به دلیل عدم چاپ مقاله شان ممکن است ایرادهائی بر مجله وارد بدانند که بی تردید سردبیر نشریه پاسخ منطقی برای آن ها داشته و دارد. سربیر نشریه بارها کیفیت خوب بسیاری از مقالات رد شده را مورد تأیید قرار داده است و گزینش و تناسب موضوعی را با توجه به تعداد مقالات وارده  و با رعایت حجم هر شماره از نشریه، معیار انتخاب مقالات چاپ شده می داند.
اما آنچه لازم به تأمل است تصمیم افراطی بخشی از وزارت علوم، تحقیقات ففاوری است که خود عامل و مسئول سیاسگذاری در این وزارتخانه و مشوق و هادی  نشریات است. به نظر می رسد این تصمیم به منظور ضربه وارد کردن بر نشریه مذکور اتخاذ شده باشد و گویا اداره مذکور در کمین نشسته بود. از یک تشکیلات علمی و مسئول انتظار می رود برخوردش جنبه ارشاد و اصلاح داشته باشد و نه برخوردی کوبنده از خود بروز دهد.
این تصمیم به دلایل زیر از نظر من به عنوان یک عضو هیأت علمی این حوزه، نویسنده و پژوهشگر، و عضو هیأت تحریریه چند نشریه از جمله فصلنامه کتابداری و اطلاع رسانی استان قدس  ناصواب و نا عادلانه، و افراطی است.
1-   این تصمیم بر اساس بی اطلاعی از اصل علمی حاکم است. طبق قوانین علمی از جمله قانون لوتکا "تعداد بسیاری از افراد تعداد کمی نوشته تولید می کنند، در حالی که تعداد اندکی از افراد تعداد زیادی نوشته تولید می کنند"  (دیانی، 1377، ص.167).
2-   اداره نشریات علمی در کشور فقط بر اساس عشق و علاقه و مسئولیت پذیری بالای تنی چند انجام می شود و هیچ نفع مادی برای سردبیر و هیأت تحریریه در میان نیست.
 3-   وزارت علوم و دانشگاه ها برای اداره نشریات علمی هیچ امکاناتی فراهم نمی آورند، در حالی که طبق منطق انتظارات از نشریه ها باید متناسب با امکانات فراهم آورده شده برای انها باشد. وزارت علوم اعلام کند چه امکاناتی برای نشریه ها در دانشگاه ها و در کشور تأمین کرده داست. نمونه آن نشریه گروه علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه شهید چمران با عنوان "مطالعات کتابداری و علم اطلاعات" است.  تمام امور این نشریه از جمله کارهای اداری توسط یکی دوتن انجام می شود. حتی یک کارشناس یا متصدی رایانه برای انجام امور تایپی نیز در اختیار مجله نیست.
وزارت متبوع در قبال چه امکانات و امتیازاتی،  این چنین گاه مو را از ماست می کشد؟ افراد بدون هیچ چشم داشتی با علاقه بسیار شبانه روز زحمت می کشند تا جامعه علمی پویا بماند.  بی تردید برخوردهای اینچنین از سوی وزارت تنها موجب دلسردی افراد و کند کردن روند تولید علم می شود و حاصل دیگری نخواهد داشت. انتظار می رود مسئولان اداره مورد بحث هر چه زودتر در تصمیم خود تجدید نظر نمایند و امکان ادامه فصلنامه کتابداری و اطلاع رسانی با درجه علمی-پژوهشی را فراهم نمایند. 25/9/1392

Is yours a full and happy life?

We often operate on auto-pilot and then can easily overlook the blindingly obvious. The following  story serves to remind us to check why we do what we do and begs the question 'is yours a full and happy life?'

A businessman on holiday in an African fishing village watched a small fishing boat dock by the quayside. Noting the quality of the fish, he asked the fisherman how long it had taken to catch them. 'Not very long' answered the fisherman. The fisherman explained that his small catch was sufficient to meet his needs and those of his family.

The businessman asked 'But what do you do with the rest of your time?' 'I sleep late, fish a little, play with my children, have an afternoon rest under a coconut tree. In the evenings I go into the community hall to see my friends, have a few beers, play the drums and sing a few songs...I have a full and happy life' replied the fisherman.

The businessman ventured 'I have an MBA and can help you. You should start by fishing longer every day. You can then sell the extra fish you catch. With the extra revenue you can buy a bigger boat. With the extra money the larger boat will bring you can buy a second and third boat and so on until you have a large fleet. Instead of selling your fish to a middleman you can negotiate directly with the processing plants and maybe even open your own plant. You can then leave this little village and move to a city here or maybe somewhere further afield, from where you can direct your huge enterprise.'

'How long will that take?' asked the fisherman.

'Oh ten, maybe twenty years' replied the businessman.

'And after that?' asked the fisherman.

'After that? That's when it gets really interesting' answered the holiday maker, laughing. 'When your business gets really big you can start selling shares in your company and make millions!'

'Millions? Really? And after that? pressed the fisherman.

'After that you'll be able to retire, move to a small village by the sea, sleep in late every day, spend time with your family, go fishing, take afternoon naps under a coconut tree and spend relaxing evenings having drinks with friends...'

Now with that story in mind maybe ask yourself a few questions:

Do you live to work or work to live?
Is your life full and happy?
Have you a healthy and fulfilling balance in your life between work, rest and play?
Are you operating on auto-pilot most of the time?

At this time of year, with Christmas approaching and New Year resolutions soon to be considered perhaps, like me, you will be reflecting on your life and what you spend your time doing. I hope this little story will help you make better sense of where more of your time should go and make 2014 a full and happy year.

کاریکاتورهای اندیشه انگیز


کاریکاتورهای کهن ستیز و اندیشه انگیز
هنرمندی لهستانی به نام Pawel Kuczynski خالق این کاریکاتور های زیباست.او در این کاریکاتور ها دیدگاه خود را در مسائل اجتماعی،سیاسی،اقتصادی باهنری طنز آمیز به تصویر کشیده است که گاه حتی باعث به فکر فرو رفتن ببیننده میشود.
16qjCsBWWN.jpg
7th23PWqW4.jpg
DHjLb8Nl5M.jpg
DHoNr4dHtf.jpg
EXisERfYGr.jpg
TX6Uh1nlJo.jpg
aU2o6gIRn0.jpg
cf2kLWJEJW.jpg
mRYPdHQNH7.jpg
neFt20mLBz.jpg
old4WqD87p.jpg
xK2ZGzBIiY.jpg

Iran Is More Than A Regime

Iran Is More Than A Regime

by Ali Reza Eshraghi
In the current debate over the November 24 interim deal with Iran on its nuclear program, an important lesson from Politics 101 is neglected: state and regime are two conceptually different terms. But when it comes to Iran, US foreign policy has systematically been incompetent in grasping this distinction.
State refers to a sovereign political entity, which (at least in theory) is supposed to pursue the common good of its population. Regime, on the other hand, signifies an authoritarian form of governance and its ruling elites.
However, the rhetorical use of this word can be biased and highly politically motivated. In Western media one recurrently hears phrases such as “Iranian regime” and “Islamic regime” and not so much “Saudi regime,” despite Iran having significantly greater democratic features than the kingdom of Saudi Arabia.
Louis XIV of France once said: “L’Etat c’est moi,” I am the state. In the discourse over Iran’s nuclear program, it is often mistakenly assumed that the regime (along with the Supreme Leader Ayatollah Ali Khamenei) is the state. Subsequently, the nuclear conundrum is framed as only the problem of a regime that is greedily obsessed with its own survival, and not that of a state bound to consider long-term national interests.
If one sees a problem as a nail, the solution would be to look for a hammer. In this regard, it is not surprising that many members of the U.S. congress, assuming that more pressure will ultimately force capitulation by the regime, are pushing (though apparently defeated for the time being) for evermore sanctions against Iran.
And when it comes to negotiating with Iran, we see that the old Kremlinology of the Soviet era is ludicrously imitated, with moderate President Hassan Rouhani being compared to Mikhail Gorbachev. All the speculations are focused on how far the Iranian President could go in selling an accord to other players in the regime, and ultimately how much the whole regime, including Rouhani, can be trusted.
But what about the Iranian People? Some argue they would be happy for any deal as long as it alleviates the suffering caused by economic sanctions. It is even claimed that the democratic Iranian opposition is worried a nuclear agreement would empower the regime.
These assertions are inaccurate.
Two days after the historic phone conversation between Presidents Barack Hussein Obama and Hassan Rouhani, a rap song titled “Hassan & Hussein” went viral. The lyrics encouraged Iran-US reconciliation, but cautioned Rouhani: “Just remember when you are dancing [with Obama] / Not to give away the country two-handedly to [him] the foreigner.”
A recent poll by the Zogby Research Service shows 96% of Iranians (also the majority of Rouhani supporters) believe “maintaining the right to advance a nuclear program is worth the price being paid in economic sanctions and international isolation.”
Some Iranian opposition groups — though hateful of the regime — also believe that the nuclear dispute with the West should not be resolved at the price of damaging the pride and interests of the country.
For example Ardeshir Zahedi, the Shah’s last Ambassador to the US, in an interview with BBC Persian in July 2012 defended the nuclear program of a regime that has forced him into exile: “Iranians must maintain their patriotism. No matter who is in power, Iran is our country.”
Akbar Etemad, the founder of the Atomic Energy Organization during the Shah’s regime, even recommends that Iran withdraw from the Nuclear Non-Proliferation Treaty (NPT) and the International Atomic Energy Agency (IAEA) in order to keep its uranium enrichment program. This is the same position that some of the regime’s hardliners have insisted on.
Moreover, the Green Movement leaders (the largest democratic movement in Iran since the 1979 revolution, which the U.S. was sympathetic toward) are also against the Iranian regime signing a nuclear deal at the cost of disregarding national interests.
In October 2009, Iran’s top negotiator Saeed Jalili welcomed a deal in which Iran would send enriched uranium abroad. But Mir-Hossein Mousavi, the Green Movement leader who has been under house arrest for more than a thousand days, accused the regime of “making a deal over the Iranian nation’s long-term interests.” The Supreme Leader later rejected the deal.
Another severe comment was made in May 2010 when Iran signed a nuclear deal with the mediation of Brazil and Turkey (initially encouraged by President Obama but later rejected). This time Zahra Rahnavard, Mousavi’s wife who has also been under house arrest, admonished the agreement as “worse than the disgraceful” Gulistan Treaty.
Coincidentally, this October the Iranian media commemorated the 200th anniversary of the signing of the Treaty of Gulistan between the Iranian and Russian empires following the peace negotiations that were mediated by Great Britain.
Gulistan (1813) and its following Treaty of Turkmenchay (1828) in which Iran had to give up a great deal of territories and rights have deeply haunted the Iranian psyche.
In the Persian vocabulary “Turkmenchay” has become a metaphor for any humiliating compromise that jeopardizes national interests. In fact, after the recent Geneva agreement Iranians active on social media were wondering if it is another Turkmenchay or not. Luckily, the majority of Iranians don’t believe so although Abolhassan Banisadr, a prominent opposition figure who served as the first President of post-revolutionary Iran, has called the interim deal “worst than the Turkmenchay Treaty.”
To further understand the situation, let’s compare this metaphor to another one, which is often used in explaining the behavior of the regime:
In July 1988 after the eight-year Iran-Iraq war, the Supreme Leader of the time Ayatollah Rouhollah Khomeini reluctantly accepted UN Security Council Resolution 598 and the immediate ceasefire. He equated his decision (like Socrates) to drinking the poisonous chalice. Since then, pundits have participated in an incongruous scholastic dispute over what conditions would lead the current Supreme Leader Ayatollah Ali Khamenei to drink the proverbial poison and accept a nuclear deal like his predecessor.
Khomeini has been lambasted by many Iranians for prolonging the war with Iraq but no one has condemned his decision to accept the UN Security Council resolution as an act of giving away a piece of land or undermining national interests and rights.
The real problem for the current Iranian regime headed by Ayatollah Khamenei is not about drinking the poisonous chalice. It has to do with the signing of a nuclear Turkmenchay. Realpolitik suggests that the regime should not be trapped between the Scylla of ever-growing sanctions and the Charybdis of a humiliating unilateral concession.
The US President has apparently grasped this notion. Speaking at the Brookings Institution’s Saban Forum last Saturday, Obama rejected that Iran would surrender under more sanctions and military threats: “I think [this notion] does not reflect an honest understanding of the Iranian people or the Iranian regime.”
When debating the recent Geneva deal and the prospect of a comprehensive agreement, US foreign policy makers, especially Congress, need to distinguish between Iran as a regime and Iran as a state. “What’s the difference?” they might ask.
Yet, as the literary critic Paul De Man once brilliantly explained, “What’s the difference” in some situations could be an answer rather than a question that indicates the responder does not “give a damn what the difference is.” This would be an imprudent answer from the US Congress.

About the Author

avatar
Ali Reza Eshraghi is the Iran Project Manager at the Institute for War and Peace Reporting (IWPR) and a teaching fellow in the Department of Communication Studies at the University of North Carolina at Chapel Hill. He was a senior editor at several of Iran's reformist dailies. During his more than 15-year career in journalism, he has published hundreds of articles and op-ed pieces in various Persian, Arabic and English media including the New York Times, CNN and Al Jazeera. Eshraghi is an alumnus of the Duke-UNC Rotary Center for International Studies in Peace and Conflict Resolution. Formerly, he was a visiting scholar at the UC Berkeley School of Journalism and The Institute of International Studies (IIS). He was also a research fellow at the Religion, Politics and Globalization Program at UC Berkeley. Eshraghi studied Political Science and Islamic Studies at Imam Sadiq University in Tehran.

زلزله به هنگام دفن شارون

 خبر: 27766
تاریخ انتشار: ۱۳۹۲/۱۰/۲۵ - ۱۱:۳۳
تعداد نظرات: ۱ نظر
جنازه آریل شارون، جنایتکاری که از 14 سالگی به گروه “هاگانا” نیروی ویژه کشتار خانواده های فلسطینی برای بیرون راندن آنها ار منازلشان، پیوست و تا پایان عمر دست از ریختن خون ساکنان سرزمین فلسطین برنداشت، دیروز در ویلا و مزرعه شخصی اش در صحرای نگو دفن شد.

پیام نو: در لحظه قراردادن جنازه شارون درون قبر، تمام منطقه با صدای مهیبی شروع به لرزیدن کرد به طوری که مراحل دفن به علت وحشت حاضرین، برای دقایقی متوقف شد.
به گزارش شبکه خبر، پایگاه های زلزله نگاری جهان، وقوع زمین لرزه ای به قدرت سه و نیم ریشتر را ثبت کردند و نکته جالب آنکه، مرکز زلزله، منطقه دفن شارون گزارش شده است.
زلزله در دفن شارون
تعمیر قبر شارون بعد از زلزله
رسانه های منطقه بلافاصله این خبر را به عنوان حادثه ای عجیب و عبرت آموز گزارش کرده اند.
رسانه های رژیم صهیونیستی نیز وقوع زمین لرزه را در زمان دفن شارون گزارش کردند و جالب آنکه حتی کاربران یهودی ساکن در سرزمین های اشغالی نیز در کامنت ها و پیام هایی که برای این خبر گذاشته اند، نوشته اند که حتی زمین فلسطین نیز حاضر به پذیرفتن جسد این جنایتکار نبود و مقامات، به زور او را دفن کردند.

بابک زنجانی و آبراموویچی کردن فرهنگ سیاسی ایران

بابک زنجانی و آبراموویچی کردن فرهنگ سیاسی ایران
عبدالله شهبازی


۱- ماجرا از صبح سه شنبه، ۲۶ آذر ۱۳۹۲/ ۱۷ دسامبر ۲۰۱۳، با دستگیری رضا ضراب، تاجر جوان ایرانی تبار مقیم ترکیه، و بیش از پنجاه نفر از افراد مرتبط با وی، از جمله پسران وزیر کشور و دو وزیر دیگر دولت اردوغان، آغاز شد. این اقدام از سوی واحد جرایم سازمان یافته پلیس استانبول و با هماهنگی بعضی مقامات قضایی و بدون اطلاع دولت اردوغان انجام گرفت. روز بعد، پنج مقام ارشد پلیس ترکیه، که در این دستگیری ها نقش داشتند، برکنار شدند. بدینسان، جنجال هلک بانک (بانک خلق)، بانک دولتی ترکیه، پدید آمد.

کمی بعد روشن شد که ماجرای بانک خلق ضربه ای است بر یکی از شبکه های مهم نقل و انتقالات مالی ایران که طی چهار سال معادل ۸۷ میلیارد یورو جا به جا کرده و بانک دولتی ترکیه از این طریق سودی معادل دو میلیارد دلار در سال کسب می کرده است. این ماجرا به سرآغاز بحران سیاسی بزرگ در ترکیه بدل شد که پیامدهای آن تاکنون ادامه دارد. بعبارت دیگر، ماجرای بانک خلق کارکردی دوگانه داشت و دو هدف، ایران و دولت اردوغان، را نشانه گرفته بود.

جمعه ۲۹ آذر/ ۲۰ دسامبر، ساعت ۴۲: ۳ صبح، نوشتم:
«الان دیگر مسئله روشن شده... شبکه ای بوده که پول ‏های ایران را جابجا (وارد و خارج) می‏ کرده، پورسانت هم می‏ گرفتند. در طول چهار سال 87 میلیارد یورو جابجا کرده‏ اند. یعنی، حجم نقل و انتقالات ۸۷ میلیارد یورو بوده نه این که این پول را کسی برده یا خورده باشد. فتح ‏الله گولن، به کمک عواملش در پلیس ترکیه، پنهان از دولت اردوغان، و برای ضربه زدن به دولت اردوغان، شبکه را شناسایی و آن‏ ها را دستگیر می‏ کنند. اردوغان هم خیلی عصبانی می ‏شود و عوامل گولن را در پلیس برکنار می ‏کند. حق دارد: سود سالی دو میلیارد دلار "هلک بانک سی" (بانک خلق، بانک دولتی ترکیه) از بین رفته. ایران هم باید عصبانی باشد زیرا کانال اصلی دور زدن تحریم ‏های مالی را از دست داده. قبلاً آیپک، یعنی لابی اسرائیل، که ماجرا را می‏ دانسته، هلک بانک را تهدید کرده. خلاصه، گولن ترکیه را بهم ریخته و آبروی اردوغان را برده و بانک دولتی ترکیه را احتمالاً ورشکست کرده. اردوغان حق دارد گولن را متهم کند که در همدستی با اسرائیل می‏ خواهد او را حذف کند.»

هنوز جنجال خلق بانک ترکیه تداوم داشت که در عصر دوشنبه، ۹ دی/ ۳۰ دسامبر، دادستان کل کشور ایران از دستگیری بابک زنجانی خبر داد.

۲- در اوضاع بحرانی، مانند انقلاب و جنگ، ظهور طبقه ای جدید از ثروتمندان نوکیسه، که از طریق روابط ناسالم سیاسی و اقتصادی به ثروت های کلان رسیده اند، پدیده ای معمول است.

در "زرسالاران" درباره جنگ های ناپلئونی و شبکه خاندان روچیلد در قاره اروپا و سودهای کلان آن ها، در پیوند با دولت بریتانیا و در جریان عملیات مشترک آن ها علیه حکومت ناپلئون، به تفصیل سخن گفته و نوشتم: «در این دوران، قاچاق منبع مهم درآمد روچیلدها بود و آنان از این طریق سودهای هنگفت به جیب می زدند. قاچاقچیان کالاهای انگلیسی را به اروپای قاره حمل می کردند و در مقابل طلا و نقره به انگلستان می بردند. دولت انگلستان نیز، برای در هم شکستن تحریم ناپلئون، از این قاچاقچیان حمایت می کرد.» در کتاب فوق، این پدیده را «یکی از عجیب ترین و بغرنج ترین عملیات اطلاعاتی- مالی» خواندم «که پایه های امپراتوری ناپلئون را فروریخت و بنیان عظیم ترین و گسترده ترین شبکه اقتصادی جهان معاصر را استوار ساخت.»

در ایران نیز، در دوران جنگ و بحران های سیاسی، این گونه بوده است. برای مثال، جنگ جهانی دوّم در ایران، مانند اروپا، به ظهور طبقه ای از ثروتمندان نوکیسه انجامید. عین السلطنه در خاطراتش این طبقه جدید، یا به تعبیر او «حزب تجار تازه چرخ»، را چنین توصیف کرده است:
«این تجار تازه به دوران رسیده و مقاطعه کارها تمام باغات دور [و] ور ما را [در تجریش] خریده عمارات چند طبقه عالی بنا نموده اند. روزگار به این نحو بگذرد تمام این ییلاقات ملک آن ها خواهد شد... این قبیل تجار تازه چرخ زیاد شده[اند] و بی محابا بدون تعمق ملک می خرند [و] عمارت می سازند و تا دهن باز کنی فلان باغ، خانه، ملک، دکان فروشی است مثل ریگ پول می دهند... ما سابقاً هیچ اسم میلیون در تجارتخانه نمی شنیدیم. حالا طوری شده که همه از میلیارد صحبت می کنند. تجار خیلی ساده زندگانی می کردند، حالا هر قدر بخواهید مجلل. هر کدام دو تا سه تا اتومبیل دارند... این انحصارهای دولت و مقاطعه کاری دولت آن ها را به این پایه و مایه رسانید. آن تجار قدیم که داخل نشدند و مال خود را حرام و حلال نکردند همان سرمایه سابق را دارند. مقاطعه یا مزایده یا مناقصه که دولت می داد، خصوصاً راه آهن، ده دست آن مناقصه می چرخید، خرید و فروش می رفت... حقه ها، شیطنت ها در اعضاء دولت برای فروش دسته کلید و امتیاز مناقصه ها بود که عقل جن نمی رسید. آی منافع بردند، آی کلاه دولت را برداشتند که انسان مات و متحیر می ماند... تا کسی داخل کار نباشد حقه ها و شیطنت های آن ها را نخواهد دانست. مقاطعه کار یک حزبی شده. در هر کافه آن که زیاد پول خرج می کند، با خانم ها ور می رود حتماً یا مقاطعه کار است، یا پسر تجار تازه به دوران رسیده، یا دزد اداری... قمار هم بین این ها، از زنانه و مردانه، رواجی دارد که شبی پانزده و شانزده الی سی هزار تومان برد و باخت می شود.»

۳- در دوران سی و پنج ساله حیات جمهوری اسلامی برخی بحران های بزرگ سیاسی، و به تبع آن اقتصادی، پدید آمد که فضای مساعد را برای پیدایش و گسترش فساد سازمان یافته مالی فراهم کرد: مصادره اموال و بی ضابطه گی ها و تندروی‫ها در این زمینه، تسخیر سفارت آمریکا در تهران و پیامدهای بزرگ مالی آن- بویژه بلوکه شدن ده ها میلیارد دلار دارایی های ایران در آمریکا و اروپا و سپس مصادره تدریجی بخش مهم آن با احکام دادگاه های غربی، تجاوز نظامی حکومت صدام و جنگ هشت ساله و نیازهای ناشی از خریدهای تسلیحاتی انبوه- که بخش اصلی آن تنها از طرق خاص ممکن بود، تحریم نفتی حکومت صدام پس از حمله به کویت و تبدیل شدن ایران به مجرای اصلی فروش نفت عراق، مناقشه هسته ای ایران و غرب، و مهم تر از همه تحریم طولانی ایران.

بحران های بزرگ فوق، که دورانی طولانی امتداد داشته است، به پیدایش و رشد شبکه های قدرتمندی انجامید که از طریق عملیات پنهان مالی- تجاری ارتزاق کرده و می کنند و سودهای عظیم، و غیرمتعارف، برده و می برند. برای مثال، در دوران جنگ تحمیلی، شبکه های مافیایی قاچاق اسلحه در غرب، هم در رابطه با ایران و هم در رابطه با حکومت صدام، سودهای کلان بردند و نیز برخی کانون ها از طریق تأمین پنهانی کالا برای ایران و فروش نفت ایران به ثروت هایی چنان عظیم رسیدند که نام شان در فهرست بزرگ ترین ثروتمندان بریتانیا به ثبت رسید. شبکه های داخلی کانون های فوق، از جمله عوامل آن ها در ساختار اداری، و برخی دلالان سیاسی و اقتصادی ایرانی مقیم غرب نیز بسیار ثروتمند شدند.

اگر واژه "مقاطعه کار" را نه به مفهوم متعارف (پیمانکار از همه نوع) بلکه معادل رانت خوارانی به کار بریم که در ۳۵ سال اخیر در کوران بحران های پیشگفته به ثروت های کلان رسیده اند، امروزه نیز می توانیم همان گفته عین السلطنه را تکرار کنیم که:

«مقاطعه کار یک حزبی شده. در هر کافه آن که زیاد پول خرج می کند، با خانم ها ور می رود حتماً یا مقاطعه کار است، یا پسر تجار تازه به دوران رسیده، یا دزد اداری.»

۴- بابک زنجانی در تاریخ معاصر ایران و در تاریخ سی و پنج ساله جمهوری اسلامی ایران پدیده جدیدی نیست. بابک زنجانی ثروتمندترین عضو این «حزب تجار تازه چرخ»، تعبیر عین السلطنه، نیز نیست. اگر نام برخی دلالان بزرگ، که از طریق ارتزاق از بحران های ایران به ثروت های عظیم رسیده و امروزه در سطح جهانی شناخته شده اند، ذکر شود، در می یابیم که بابک زنجانی را تنها باید یکی از مهره های این سازوکار برشمرد که اهمیتش در قد و قواره چهره های برجسته این حوزه نیست.

معهذا، از زاویه دیگر بابک زنجانی پدیده ای منحصربفرد و بی سابقه در دوران سی و پنج ساله حیات جمهوری اسلامی و حتی در تاریخ معاصر ایران است. در تحولات سال های مشروطه و جنگ های اوّل و دوّم جهانی و بحران ناشی از جنبش ملّی شدن صنعت نفت بابک زنجانی ‏ها فراوان بودند ولی هیچ یک تمایلی به نمایش ثروت نداشتند. ذات این نوع از ثروت ‫اندوزی با جلوه فروشی در تعارض است. نمونه های متعدد از کسانی می توان ذکر کرد که در تحولات تاریخ معاصر ایران به ثروت های انبوه رسیدند و تا به امروز منشاء ثروت خود و خاندان خود را پنهان می کنند.

در ۳۰ دسامبر، ساعت یازده بعدازظهر، نوشتم:
«بابک زنجانی عاملی بود در زنجیره تلاش‏ های ایران برای دور زدن تحریم ‏ها؛ و از این طریق ثروتمند شد. مشابه او کم نبوده ‏اند؛ هم دوران جنگ، هم در دوران تحریم نفتی شدید علیه حکومت صدام پس از حمله به کویت، و هم در دوران تحریم اخیر ایران. طبیعی است که هر کسی، اگر از ارتباطات خاص برخوردار نباشد، به این موقعیت دست نمی‏ یابد. مسئله مهم برای من "شو" ای است که با بابک زنجانی به راه افتاده بود. طبیعت چنین ثروت‏ هایی، و چنین ثروتمندانی، پنهان‫کاری است. ولی در مورد بابک زنجانی، بعکس، شاهد نمایش ثروت بودیم. تعمدی در کار بود که او را بعنوان "آبراماموویچ ایران" مطرح کنند. خود او نیز در این نمایش نقش فعال داشت. دو پرسش مطرح است: اول، ثروت بابک زنجانی تا چه حد واقعی بود و تا چه حد نمایشی؟ دوم، پروژه "آبراموویچی کردن" فرهنگ سیاسی ایران از طریق "شو بابک زنجانی" چه اهدافی را دنبال می ‏کرد؟»

منظور از «آبراموویچی کردن فرهنگ سیاسی ایران» مطرح کردن بابک زنجانی بعنوان نماد مافیای اقتصادی سازمان یافته است و اعلام حضوری چنان اقتدارآمیز از سوی کانونی که نه تنها از مطرح کردن خود ابایی ندارد بلکه تمامی اصول و ارزش های انقلاب اسلامی را آشکارا به چالش می طلبد و فرایند حذف پوسته ایدئولوژیک را هوار می کشد.

رومن آبراموویچ، ثروتمند ۴۷ ساله یهودی روسیه، نماد طبقه جدیدی است که در درون نظام اتحاد شوروی بتدریج تکوین یافت، و سرانجام پوسته ایدئولوژیک را حذف کرد و ساختار سیاسی سابق را به تصرف رسمی خود درآورد. امروزه، کارگزاران مافیای تکوین یافته در درون نظام اتحاد شوروی اداره بخش عمده جمهوری های شوروی سابق را، از مسکو تا باکو و جمهوری های آسیای میانه، به دست دارند.

بابک زنجانی ۴۳ ساله، که حتی در چهره ظاهری نیز شبیه به شکل و شمایل آبراموویچ برگزیده شده، نمایش عامدانه اقتدار شبکه ای تکوین یافته در سه دهه اخیر در درون جمهوری اسلامی ایران است. بابک زنجانی، برخلاف همگنان خود در گذشته، به جای پنهان کردن ثروت خود، اگر واقعی باشد، به نمایش آن می پردازد و حتی مانند آبراموویچ به شوهایی پرهیاهو همچون خرید باشگاه فوتبال دست می زند. (آبراموویچ باشگاه چلسی انگلستان را خرید و بابک زنجانی باشگاه راه آهن را.) رفتارهای بابک زنجانی رفتارهای متعارف رانت خواران بزرگ تاریخ معاصر ایران نیست. از این منظر، بابک زنجانی پدیده ای کاملاً یگانه و قابل تأمل است. بابک زنجانی بیش از آن که پدیده ای اقتصادی باشد، پروژه ای سیاسی است.


۵- سال ها پیش، در یادداشتی با عنوان "خوابی که نوستراداموس برای ایران دیده است: خطر فساد دیوان سالاری را اندک نشمریم!" (۲۹ شهریور ۱۳۸۷/ ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۸) نوشتم:
«این درست است که فساد دیوانی در هر جامعه امری طبیعی است ولی این "فساد طبیعی" دارای ابعاد و حدود و ثغور معین است، بیش از آن را نمی توان "طبیعی" شمرد. و زمانی که این فساد به "فساد سازمان یافته" بدل می شود و در پایه پیدایش کانون های مافیایی منسجم و مقتدر جای می گیرد دیگر نمی توان در قبال آن ساکت و بی تفاوت ماند...»

هیجان جمعی! اجتماعی یا الهی؟

هیجان! اجتماعی یا الهی؟

آگاهی یافتن از مکانیزمهای کنش واکنشهای جمعی یا به گفته مردمی فوت و فن کار برخی از صنفهای اجتماعی بر مردم بویژه جوانان دستکم این سود را دارد تا بیش از این به گردابهایی که به دلیل کارکرد این صنفها ایجاد میشود کشیده نشویم و درنیفتیم.
... در یک کشور غربی برنامه ای برای اجرای موزیک پاپ اعلام میشود. نام خواننده یا خوانندگان اعلام میشود. مردم از همه جای ممکن برنامه زندگی شان را به گونه ای تنظیم میکنند تا به آن برنامه برسند. روز موعود فرامیرسد. مردم دریکی از میدانهای مشهور شهر گرد هم میآیند. مجری موزیک پاپ به صحنه وارد میشود. مردم هورا میکشند و یا به گونه های متفاوت شادی و رضایت خود را ابراز میکنند. موزیک که اجرا میشود مردم همراهی میکنند و کم کم مردم و بویژه جوانان به هیجان میآیند. چه هیجانی که شما نمیتوانی مانند آن را جز در همین گونه جمعها بیابی!! بالاوپایین میپرند. شیون میکنند. گریه میکنند.
تماشاگری که از تلویزیون تماشامیکند و خود هیچگاه در چنین جمعی نبوده از خود میپرسد برای چه؟ مگر آن یک واژه ای که خواننده گفت و اینهمه آدم به هیجان آمدند چه پیامی داشت؟ چه میگفت؟ سپس در سکوت فرو میرود و برای پرسشهای خود پاسخی و دلیلی نمی یابد.

صحنه ای دیگر:
همه مراحلی که در بالا به آنها پرداخته شد را در نظر بگیرید با این تفاوت که میدان شهر تبدیل به یک حسینیه بزرگ در دل تهران بزرگ شده و بیرون از حسینیه نیز مردم ایستاده یا نشسته اند پای سخن و آواز و اشعار هماهنگ و موزون  یک مداح مشهور. مداح با شگردهایی که یا به تجربه و یا از استاد خود آموخته مرحله به مرحله همان شیوه ای را که یک موزیسین پاپ به اجرا درمیآورند به اجرا میگذارد. مداح به مردم میگوید همخوانی کنند. همخوانی میکنند. مردم و بویژه جوانان کم کم به هیجان میآیند. مداح صدایش دیگر معمولی نیست. فریاد میکشد و مردم شیون میکنند... جوانان گریه میکنند. بر سر خود میکوبند. پیراهنهای خود را در میآورند و بر سر و روی خود میزنند و خود را زخمی میکنند...
تماشاگری که از تلویزیون این صحنه ها را تماشامیکند و خود هیچگاه در چنین جمعی نبوده از خود میپرسد برای چه؟ مگر آن یک واژه ای که مداح گفت و اینهمه آدم به هیجان آمدند چه پیامی داشت؟ چه میگفت؟ سپس در سکوت فرو میرود و برای پرسشهای خود پاسخی و دلیلی نمی یابد.

پاسخها به پرسش بالا:

پاسخ جوانی که طرفدار گروه پاپ است: خوشم میاد که به هیجان میاییم. خیلی خوبه. حس خوبی به ما دست میده. فکر نمیکنم کسی با حرف ما مخالف باشه؟ زندگی یعنی همین هیجان و خوشی و ...

پاسخ جوانی که طرفدار هیأتهای عزاداری است: دوست دارم. عشقه دیگه. عشق به امام حسینه. از این جلسه ها لذت میبرم و خالی میشم ...

پاسخ یک مداح: ما با کاشتن عشق امام حسین در دل جوانان آنها را برای مبارزه با استکبار آماده میکنیم.

پاسخ یک روانشناس اجتماعی: کارکرد و شیوه کار و حتی هدف هر دو صنف یکی است. اگر در عقیده و نظر یکی نباشد در عمل یکی است. هر دو برای شهرت و محبوبیت که نتیجه آن پول سرشار است پا به این میدان نهاده اند. البته تنها تفاوت در این است که از موزیک و موزیسین پاپ بسیاری کسان نان میخورند ولی از کار مداحی بجز مداح که پولهای کلان به دستش میرسد کمتر کسی نان میخورد.

پاسخ یک جامعه شناس: تنها روحیه جمعی است. روحیه جمعی است که انقلابها را پی ریزی میکند و به پیروزی میرساند. روحیه جمعی است که کارگران را متحد میسازد و دموکراسی میآورد. آری تأثیر و اهمیت روحیه جمعی را هیچگاه و هیچکس دستکم نگیرد. جمع را که متفرق کردی پس از آن میتوانی بر آنها مسلط شوی. تفرقوا تسیدوا(Divide and rul)  یعنی همین. خردکردن روحیه جمعی.

پس امام حسین در این میان چه میشود؟
اگر کسی بخواهد بداند که امام حسین چرا و چگونه امام حسین شد و واقعه عاشورا چیست باید تاریخ بخواند. بویژه تاریخ عاشورا را بخواند و نه مقاتل را و یا دستکم به برخی سخنرانیهایی گوش فرادهد که بازگوکننده وقایع عاشورا و سخنان امام حسین در روز عاشورا و طرح دلیل قیام امام حسین است. اگر تاریخ عاشورا را بخوانی همان گونه که میخوانی عشق امام را آگاهانه و واقعی و نه ساختگی در خود حس میکنی و اشک میریزی. اگر تاریخ عاشورا را بدانی بر ستمگران تاریخ نفرین میفرستی و درس آزادگی و آزاد اندیشی میآموزی. چیزی که بالای منبرها گفته میشد ولی آنگاه که منبریها حاکم شدند آزادی را به سخره گرفتند.

نتیجه: نظری افکندیم بر دو گروه از صنفهای اجتماعی. صنف مجریان موزیک پاپ و صنف مداحان و مقایسه ای کردیم میان کارکرد آنها. نتیجه آنکه: این گونه هیجانها ناشی از روحیه جمعی است که بر این گونه جمعها حاکم میشود و ربطی به انگیزه ای الهی ندارد که برخی کسان مدعی آنند.

Wednesday, January 15, 2014

آنگاه که قیام عاشورا به یک مداح خلافکار پیوند خورد!!

آنگاه که قیام عاشورا به یک مداح خلافکار پیوند خورد!!

رونق بازار فریب و دغل و دروغ و ریا در این کهنه رباط بدانجا رسیده است که برای دفاع از یک شخص خلافکار مدعی آن میشوند که به زیر سؤال بردن او به زیر سؤال بردن اصل عاشورا!! است. چقدر سخیف است!! چقدر ظلم است!! چقدر ستم بر شهدای عاشوراست!! چقدر به داشته ها و دانسته های نادرست خود مطمئن شدن است!! زهی بیشرمی!!
خانه مداحان در بیانیه خود آورده است: "آنچه در پس پرده ماجرای رخ داده می‌گذرد، نشانه گرفتن هیات‌های عزاداری و اصل و فلسفه قیام عاشورا است."!!
و این درحالی است که همه مشکلات از آنجا ناشی شد که شلیک کننده گلوله از سوی دادگاه که احضار شد به دادگاه نرفت. اگر او پیرو علی بود دستکم مانند علی(در برابر یک شاکی یهودی) در دادگاه حاضر میشد و به حکم قانون تن در میداد و هیچ مشکلی پیش نمیآمد و شاید هم با یک معذرت خواهی مشکل حل میشد. چنانکه شاکی خصوصی او که پیشتر از سوی همانندان خانه مداحان و یا خود آنها لقب اراذل و اوباش گرفته بود به قول خودش شکایت خود را به دلیل تعلقاتی که به اهل بیت دارد پس گرفته است. هرچند هیچ ربطی میان مجازات برای انجام یک عمل خلاف قانون و مخل نظم و امنیت عمومی با کار و پیشه کسی وجود ندارد و باید همه در برابر قانون مساوی باشند درسی که علی(ع) به ما آموخت.
از سوی دیگر برخی حقوقدانان هم گفته اند به دلیل نقض شدن امنیت عمومی پرونده میتواند توسط مدعی العموم پیگیری شود. که به نظر نمیرسد در این کشور گل و بلبل چنین شود زیرا متهم میشوند که یک تخلف را چقدر کش میدهند.

Tuesday, January 14, 2014

چه دل خوشی دارن ها؟ مردمو سر کار میذارن

هی میگن مجوز داشته. خوب مجوز داشته باشه. مگر هر مجوزی مجوز میشه؟ پس از یک عمر گدایی هنوز نمدونن کی شب جمعه اس. مگر این اولی یا دومی یا صدمین مراسمیه که لغو شده که خودتونو ناراحت میکنین؟ اگر میآمدید از من میپرسیدید به شما میگفتم که خودتونو و اینهمه آدما رو که خیلیهاشون هم خیلی مهم بودند سرکار نذارید. به شما اجازه برپایی چنین مراسمی که از خودشونیا نباشه یا کمی تا قسمتی از آنها باشه به شما نمیدند.

نگفتم مجوز نمیدن ها... گفتم اجازه برپایی نمیدن. شما و بویژه مهمانان و دعوت شدگان شما رو به لب چشمه میبرند و تشنه برمیگردونند. یعنی شما هنوز نمیدونید جمع شدن اینهمه نخبه جامعه در یکجا خطر داره؟ اگر اجازه بدن فردا یکی دیگه میآید و میگه من هم از همونا میخوام. اگر اجازه بدن از این جور مراسما هی زیادتر میشه و دیگر چیزی از آبروی کسی باقی نمیمونه. کشور میفته دست اینا. تازه برید خدا را شکر کنید که اجازه ندادند. تجربه نشون داده که اگر اجازه داده بودند مراسم برپا بشه یک عده را آنجا میفرستادند که خیلی بدتر میشد!!!...

توضیح مجله چلچراغ درباره لغو ناگهانی جشن سالیانه‌اش

به روز شده:  19:21 گرينويچ - دوشنبه 13 ژانويه 2014 - 23 دی 1392

دهمین جشن سالیانه شب یلدای چلچراغ به دلیل همزمانی با محرم و صفر قرار بود با تاخیر برگزار شود- عکس ها از صفحه فیسبوک میلاد بهشتی

در پی لغو ناگهانی مراسم جشن سالیانه مجله چلچراغ که قرار بود عصر یکشنبه ۲۲ دی‌ماه برگزار شود، این مجله با انتشار بیانیه‌ای اعلام کرده است که "تمام هماهنگی های لازم با مراجع ذی‌ربط صورت گرفته و موافقت‌های قانونی کسب شده بود."
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) این مراسم که قرار بود در سالن همایش‌های برج میلاد تهران برگزار شود، کمتر از یک ساعت پیش از برگزاری مراسم لغو شد، "این در حالی است که جمع زیادی از میهمانان پشت در سالن حضور پیدا کرده بودند."
به گفته‌ برگزارکنندگان این مراسم، نزدیک دو هزار نفر به این جشن دعوت شده بودند که حدود ۱۰۰ چهره‌ فرهنگی، هنری و ورزشی هم در بین آن‌ها بودند. ۲۵۰ نفر از میهمان‌ها هم از شهرستان‌ها دعوت شده بودند.

فریدون عموزاده خلیلی از لغو مراسم خبر می دهد

در بخشی از بیانیه چلچراغ آمده است: "دقایقی قبل از شروع مراسم از طریق مسئولان برج میلاد، لغو مراسم اعلام شد که برای همگان حتی برخی از مسئولان انتظامی و امنیتی هم غافلگیرکننده بود."
حسین ساجدی‌نیا، رئیس پلیس تهران، درباره لغو این مراسم در گفت و گو با خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) گفته بود: "این مراسم بنا به دستور دادستانی عمومی و انقلاب تهران لغو شده است."
به نوشته بیانیه چلچراغ، "قرار بود محمد خاتمی، رئیس جمهور اسبق ایران، در پیام ویدیویی فال حافظ بگیرد."
در این مراسم چهره های فرهنگی، ورزشی و هنری مختلفی دعوت شده بودند و قرار بود از شماری از آنها تقدیر شود، از جمله حسین علیزاده، اعضای تیم ملی فوتسال زنان، خانواده‌های زین‌الدین، جهان‌آرا و همت، ابراهیم حاتمی‌کیا، احمدرضا درویش، علیرضا قربانی، جواد نکونام، علی کریمی، حسام‌الدین سراج، گروه موسیقی پالت، هوشنگ مرادی کرمانی، اصغر فرهادی، رخشان بنی‌اعتماد، شهرام مکری، منیژه حکمت، جواد خیابانی، بهرام رادان، داود رشیدی، مهران مدیری، سهیل محمودی و رضا عطاران.
هفته نامه "چلچراغ" با مدیر مسئولی فریدون عموزاده خلیلی و سردبیری بزرگمهر حسین پور در تهران منتشر می‌شود.

جواد خیابانی از جمله افراد حاضر در این برنامه بود