Wednesday, January 22, 2014

مهارتهای زندگی برای کودکان شما

زمان آن فرارسیده است که خودتان این گونه مهارتها را به فرزندانتان بیاموزید.


هر چقدر که از دوران مدرسه دور شده باشیم، چیزهایی هست که هر از گاهی باعث میشن که فکر کنیم: "آه...کاش اینو تو مدرسه بهم یاد داده بودن.." کاش به جای یکی از ساعت های زبان خارجه و ریاضی و فارسی، یک بار هم یه کلاس درباره ی زندگی کردن برگزار می شد. شاید هم هر از گاهی معلمی پیدا شده که سعی کنه حرف های خارج از درس بزنه...اما احتمالا ما حرفهاشون رو جدی نگرفتیم و ترجیح دادیم به جای فکر کردن به حرفهاش، به شیوه ی زندگی خودمون ادامه بدیم.خیلی موارد هست که شاید دیر، ولی بالاخره روزی توی زندگی بهشون می رسیم. فکر کنید چقدر عالی می شد اگه توی سن کمتر اینها رو یاد می گرفتیم.این نکات کاربردی رو بخونید و سعی کنید ازینجا به بعد توی زندگی جدی ترشون بگیرید:

1)قانون ۸۰/۲۰:


این یکی از بهترین روش ها برای اینه که بهترین استفاده رو از وقتتون بکنید. چیزی که قانون ۸۰/۲۰ میگه اینه که ۸۰ درصد ارزشی که بدست می آورید، نتیجه ی ۲۰ درصد از تلاشیه که انجام داده اید.

این یعنی اینکه اکثر کارها و مشغولیت های ما مفید نیستند. پس میتونیم خیلی از کارها رو از لیست انجام کارمون خط بزنیم. در عوض وقت و انرژی بیشتری روی کارهای دیگه، که به نظر میرسه بازده بیشتری - چه از لحاظ موفقیت و چه از لحاظ حس رضایت درونی - دارن بذاریم.

2)قانون پارکینسون:


میتونی کارها رو خیلی سریع تر از اونچه که فکر می کنی انجام بدی! این قانون میگه کاری که قراره انجام بدی متناسب با وقتی که براش در نظر میگیری خودش رو کش میده و درجه ی سختی اش رو تعیین میکنه! یعنی اگه به خودت بگی ظرف یه هفته یه راهکار برای فلان مشکل پیدا می کنم، اون مشکل خودش رو سخت تر و سخت تر جلوه میده و ممکنه نتونی حتی توی یک هفته هم براش راه حلی پیدا کنی.

پس وقتت رو روی پیدا کردن راه حل متمرکز کن. به جای یک روز یک ساعت، و به جای یک هفته یک روز به خودت فرصت بده. این کار باعث میشه که مغزت فقط روی راه حل و کار کردن متمرکز بشه، نه سختی کار!


3)تراکتوری کار کردن!:



کارهای خسته کننده و تکراری میتونن باعث پایین اومدن سطح هیجان و به تعویق افتادن کار بشن. یکی از راه هایی که بشه اونها رو سریع انجام داد اینه که اونها رو تراکتوری انجام بدیم. یعنی چی؟ یعنی همه رو پشت سر هم انجام بدیم. اینجوری اون زمانی که برای کندن از وضعیت فعلی و راضی کردن خودتون صرف می کنید، فقط برای کار اول لازم میشه و کارهای بعدی سریع تر انجام می شن.
مثلا یه نمونه از تراکتوری کار کردن اینجوریه:
میزتون رو تمیز کنید/ قبض آب و برق پرداخت بشه/ سه تا تماس تلفنی که باید انجام میدادی رو انجام بده/ یه لیست خرید تره بار بنویس.



4)اول چیزی بده تا چیزی بگیری:


شاید این قضیه با حستون جور در نیاد. چون معمولا همه این ذهنیت رو داریم که تا کسی برامون کاری انجام نداده نباید براش کاری انجام بدیم. مشکل اینجاست که خیلی ها اینجوری فکر می کنند، و خب طبیعتا نتیجه این میشه که در آخر هیچ کدوم کاری انجام نمی دن.
اگر میخواید ارزشی که بدست می آورید بیشتر بشه (اون ارزش میتونه پول، عشق، محبت ، فرصت و خیلی چیزهای دیگه باشه...)، بهتره ارزشی که خودتون میدید رو افزایش بدید. چون در گذشت زمان شما بالاخره اونچه که از دستی دادین رو از دست دیگه ای میگیرین. پس فکر کنید چقدر خوب میشه که هیچ کاری انجام ندین و چیزی بگیرین. اما این اتفاق خیلی کم پیش میاد...

5) فعالیت کن، واکنش نشون نده!:


این هم به نکته ی قبل مربوط میشه. اگه همه رفتارشون واکنشی بود، شاید خیلی از اتفاقات هیچ وقت نمی افتاد و همه منتظر مینشستند تا کسی فعالیتی بکنه... این اتفاق ممکنه بالاخره بیفته، ولی خیــــلی طول خواهد کشید!

پس یه فکر به صرفه تر اینه که خودتون فعالیت کنید. به سادگی میتونید اولین نفری باشید که حرکتی میزنه و یه سری آدم واکنشی به دنبالش راه میفتن. این کار نه تنها شما رو از حس وحشتناک انتظـــار دور می کنه، بلکه باعث میشه احساس کنید اون کسی که زندگیتون رو تو دست داره و در حال کنترل کردنشه خودتون هستید، نه نیروهای جورواجور بیرونی!

6)اشتباهات و شکست ها بد نیستند:



وقتی سنمون کمتر و به اصطلاح " دهنمون بوی شیر میده "  و "کله مون هنوز بوی قرمه سبزی میده"، انقدر کارهای مختلف رو امتحان میکنیم و شکست می خوریم تا یاد بگیریم. اما هر چی بزرگتر میشیم، محتاط تر عمل میکنیم و کمتر از قبل روحیه ی "فعال بودن" رو داریم. چون از شکست خوردن می ترسیم، ترجیح میدیم که بشینیم تا یک نفر دیگه کاری رو شروع کنه.
حالا اگه واقعا شکست بخوریم چه اتفاقی میفته؟ همه بهمون می خندن؟
آره خب، شاید بخندن. اما وقتی همچین تجربه ای داشته باشی، خیلی زود بعدش می فهمی که بابا آخر دنیا که نرسیده! و حقیقت اینه که مردم خیلی زود شکست های ما رو فراموش می کنند. اونها انقدر درگیر زندگی و مشکلات خودشون هستن که اینجور موارد براشون اهمیتی ندشته باشه!
و فراموش نکنید که موفقیت توی زندگی از تسلیم نشدنه!
یادتون بیاد وقتی که ۵ ساله بودین و میخواستین دوچرخه سواری یاد بگیرین. زانو ها درب و داغون می شد و شاید هم یه کم گریه میکردید. ولی بلند می شدید، لباس ها رو می تکوندید و دوباره روی صندلی اش می نشستید. پس سعی کنید اون روحیه ی بچه ی ۵ ساله رو درون خودتون زنده کنید و با یکی دو بار شکست خوردن توی کاری تسلیم نشید!


7)به خودت سخت نگیر:


چرا آدمها بعد از یکی دوبار اشتباه کردن و شکست خوردن از کاری دست می کشند؟ خب، یه دلیل خیلی بزرگ اینه که دارن از درون خودشون رو میزنن! این عادت به درد نخوریه! چون فقط به ناراحتی و درد درونی ات اضافه می کنه و وقت با ارزشت رو ازت می گیره. پس این عادت رو از خودتون بگیرید و انقدر خودتون رو ملامت نکنید.


8) یک دفعه صمیمی بشو!


آشنا شدن با آدمهای جدید خیلی کیف داره، ولی میتونه باعث به وجود اومدن استرس بشه. همه ی ما دوست داریم تو برخورد اول آدمهای خیلی جالب و جذابی به نظر بیایم و از صحبت های عجیب و غریب و سکوت های طولانی فرار می کنیم.
بهترین راه برای انجام این کار اینه که تو برخورد اولتون با کسی، تصور کنید که اون صمیمی ترین دوستتونه. اینجوری اضطراب رو از ذهنتون دور می کنید و راحت تر با طرفتون ارتباط برقرار می کنید.


9) روی چیزی که میخوای تمرکز کن، نه چیزی که نمیخوای!



شما در مغزتون سیستمی به نام سیستم فعالیت مشبک دارید که بهتون اجازه میده چیزهایی که ذهنتون روشون تمرکز کرده رو ببینید. این یعنی شما هرچقدر تمرکزتون رو روی اهدافتون بیشتر کنید، بیشتر با اونها مواجه میشید.
یکی از کارهایی که برای تمرکز روی چیزهایی که میخواین میتونید انجام بدید اینه که اهداف تعیین کنید و به این فکر کنید که چه چیزی در این شرایط مهم تره. میتونید از یادآوری های بیرونی استفاده کنید. مثلا روی کاغذی که به دیوار چسبوندید بنویسید : "فعالیت کن، واکنش نشون نده!" تا هر روز به چشمت بخوره و یادت بندازه.

10)رفتار تو واقعیت رو عوض می کنه:



همه ی ما شنیدیم که باید رفتار مثبت داشته باشیم و ممکنه خیلیها بهمون بگن: "یه فکری به حال رفتارت بکن!"
این نصیحت خیلی با ارزشیه، ولی معمولا چه اتفاقی میفته؟ از یه گوش میره تو و از گوش دیگه میاد بیرون و فردا ما باز همون رفتار قبلی رو داریم.
ولی نکته ی خیلی ظریف و قابل توجهی که وجود داره اینه که رفتار ما، واقعیت های اطرافمون رو عوض می کنه. ممکنه که توی ذهن همه بدبینی به عنوان واقعیت زندگی پذیرفته شده باشه، اما اینها به خاطر اینه که سیستم فعالیت شبکه ای مغزمون عادت به پیدا کردن چیزهای بد داره.
اگه سعی کنید رفتارتون رو به طور جدی عوض کنید - و با این کار واقعیت اطرافتون رو تغییر بدید - به نتایج متحیر کننده ای می رسید.


11)شکر کردن یه راه آسون برای خوشحال کردن خودتونه:




معلومه که این یکی رو تو مدرسه بهمون یاد دادن...خیلی زیـــــاد! احتمالا می گفتن قدر چیزهایی که دارید و بدونید و شکر گذار باشید چون کار درست اینه...یا اینکه کلا کاریه که باید انجام داد!
ولی حالا اینجوری به قضیه نگاه کنید که یکی دو دقیقه وقت گذاشتن برای شکر کردن، خیلی راحت میتونه یه حال بد رو به یه حال خوب تبدیل کنه.
این کار میتونه برای خوشحال نگه داشتن روحیه تون، و تمرکز روی چیزهای خوبی که میخواین به دست بیارین کمکتون کنه.


12)خودت رو با کسی مقایسه نکن:




امان از این "من" درون که همیشه دنبال مقایسه کردنه! "آخ جون من یه دوچرخه ی جدید خریدم!" احتمالا این جمله خوشحالتون می کنه، ولی بعدش فکر میکنید که "ای وای! دوچرخه ای که علیرضا گرفته که خیلی بهتــــــره!!" و اینجوری میشه که حال خوبتون دووم زیادی نمیاره و باز حس می کنید از خودتون راضی نیستید. اگه دست از مقایسه کردن خودتون با دیگران برندارید، در واقع دارید به دنیا اجازه میدید که احساسی که نسبت به خودتون دارید رو کنترل کنه.
بهترین راه اینه که خودت رو با خودت مقایسه کنی. ببین چقدر از جایی که بودی فاصله گرفتی، چه چیزهایی به دست آوردی و چقدر رشد کردی. شاید خیلی کار هیجان انگیزی به نظر نرسه، اما در طولانی مدت کلی بهت قدرت و ثبات درونی میده!


13)80-90% اون چیزهایی که ازشون وحشت داریم، اتفاق نمیفتن!


این یکی خیلی مهمه! اینها فقط هیولاهایی هستن که ما تو ذهن خودمون ساختیم، و اگرهم اتفاق بیفتن، قطعا به اون دردناکی و وحشتناکی که فکر می کردیم نخواهند بود.
البته که حرف زدن از این کار همیشه آسونه، اما سعی کنید به خودتون یادآوری کنید که درصد خیلی کمی از ترس ها و وحشت های گذشته تون به واقعیت پیوستن...پس چرا فکر می کنید این بار با بقیه ی وقت ها فرق می کنه؟؟

14) هیچ چیزی رو خیـــــلی جدی نگیر:



خیلی راحت میشه درگیر مسائل شد. ولی اون احتمالات بدی که میدیم معمولا اتفاق نمیفتن و چیزی که الان براش نگرانیم و حرص میخورم به احتمال خیلی زیاد در سه سال بعد اصلا به یادمون نمیاد!
پس خودت، افکار، و احساساتت رو اونقدر جدی نگیر که اسباب شکنجه ی خودت بشه. راحت باش و به چیزهای خوب زندگیت فکر کن.


15)همه چیز رو بنویس:




اگه مغزتون یه سطل پر سوراخه و هر چیزی که توش میریزین یهو ناپدید میشه، پس خطر اینکه ایده های ناب و خوبی که به ذهنتون میرسه خیلی راحت از ذهنتون پاک بشن، وجود داره. خودتون رو عادت بدید به اینکه افکار و اهدافتون رو بنویسید - همه چی رو! اینطوری راحت تر میتونید روی چیزهایی که میخواید متمرکز بشید.

16)توی هر تجربه ی بدی یه فرصت وجود داره:



توی هر شکست یا تجربه ی تلخی، چیزهایی وجود داره که میتونی ازشون درس بگیری و برای رشد خودت استفاده کنی. شاید حتی بشه گفت که تجربه های منفی، چیزهای بیشتری برای یاد دادن نسبت به تجربه های موفقیت آمیز دارن. بعضی وقتها، نکته ای که از یه تجربه ی بد یاد گرفته میشه، از توی ده ها تجربه ی موفقیت آمیز در نمیاد!
پس هر بار که یه "تجربه ی منفی" برات پیش اومد، از خودت بپرس: چه چیزی راجع به این شرایط میتونه خوب باشه؟ اون چیزی که من الان باید یاد بگیرم چیه؟
یه تجربه ی منفی میتونه باعث بشه چندین تجربه ی مثبت برات اتفاق بیفتن.
امید آنکه ساختار آموزشی مدرسه هایمان دگرگون شود و کودکانمان روابط اجتماعی و مهارت های زندگی را نیز یاد بگیرند.

رفتاری این گونه جهانی زیباتر

Monday, January 20, 2014

سنگ گور هم با چین درآمیخت

 سنگ گور هم با چین درآمیخت
 
به گزارش خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا ـ چینی‌ها پس از مرگ نیز دست از سر ما برنداشته‌اند، آنها این‌بار اعتقادات و باورهای ما را دست مایه کسب درآمد کرده‌اند و دستگاهی ساخته‌اند که به سنگ قبر متصل می‌شود. باطری این دستگاه کوچک به وسیله نور خورشید در طول روز شارژ می‌شود و شب‌ها قرآن می‌خواند.
این خلاقیت و نبوغ آنهاست یا سهل انگاری و بی توجهی ما به فرهنگ‌مان که باعث شده هرکس در هر کجای دنیا فکر کند می‌تواند آداب و رسوم دیگر کشورها را به مقری برای کسب درآمد تبدیل کند؟! به نظر می‌رسید ساختن چراغ خواب‌هایی با طرح ضریح معصومین(ع) آخرین دست‌درازی چینی‌ها به فرهنگ مذهبی ما باشد، اما کم‌لطفی وزارت ارشاد و دیگر سازمان‌های متولی، باعث شده چینی‌ها پا را فراتر بگذارند و سر از قبرستان‌های ما درآورند و ما را در آن دنیا نیز به حال خودمان رها نکنند. چینی‌ها با سنگ قبرهای ما مانند عروسک‌هایی رفتار کرده اند که صداهای مختلفی روی آن ضبط می‌شود.
 
این کار، بی‌شک بیهوده است
شما اگر مخاطبی نداشته باشید، صحبت می‌کنید؟ بلاتشبیه پخش قرآن شب هنگام در قبرستان مانند این است که کلام خداوند را که  راه گشای زندگی بشر است، بدون مخاطب پخش کنیم، این کار بدون شک کاری بیهوده است و خداوند پیش از این ما را درباره کارهای بیهوده در آیه سوم سوره مؤمنون، مشخص کرده است: «الذین هم عن اللغو معرضون...» مردم با کسانی هستند که از هر گفتار و نوشتار و عملکرد بیهوده و بی‌ثمر و بی‌اهمیت روی می‌گردانند؛ چرا که به باور آنان چنین گفتار و کردار بیهوده‌ای، زشت و ناپسند است و باید از آن دوری جست.
آیا پخش قرآن به صرف آنکه پخش شود، برای کسی که از دنیا رفته ثواب دارد؟ لازم نیست اطلاعات مذهبی دقیق و جامعی داشته باشید تا بدانید که قرآن برای زنده‌ها آمده است و اگر ما آن را برای خیرات رفتگان می‌خوانیم، در درجه اول برای آرامش خودمان و بعد به نیابت از شخص فوت شده است.
به گفته حجت‌الاسلام بهرانی، یکی از کارشناسان مذهبی؛ در صورتی که این کار سودمند باشد، آیا شما می‌توانید در ماه مبارک رمضان برای شخصی که از دنیا رفته به وسیله ضبط صوت قرآن ختم کنید؟ چنین چیزی وجود ندارد، مگر اینکه شما خود نیز به همراه آن صدای ضبط شده به تلاوت آیات بپردازید، در غیر اینصورت ثوابی شامل حال فرد مورد نظر نمی‌شود.
از نظر علی راد یکی از کارشناسان مذهبی، این کار بی شک استفاده از عنصر حسگرایی مردم عامی است. قرآن برای قرائت انسان است تا در آن بیندیشد، پخش آن شب هنگام و در قبرستان‌ها چه سودی برای چه کسی خواهد داشت؟ ضمن اینکه بعضی افراد برای همین قرآن خواندن، بر سر مزار گذشتگان خود می‌روند و اگر این وظیفه را نیز به دست همت چینی‌ها بسپارند، دیگر هیچ بهانه‌ای برای حاضر شدن در قبرستان‌ها نمی‌یابند.
 
استقبال مردم از این سنگ قبرها
یکی از گورسنگسازها درباره میزان خرید و استقبال مردم از این محصول گفت: قیمت پایین این دستگاه یکی از عواملی است که باعث استقبال زیاد مردم از آن شده است البته فراموش نکنید که همه دوست دارند سر قبر عزیزشان قرآن پخش شود. وقتی از او می‌پرسم که به نظر خود شما این دستگاه بی‌احترامی به مقدسات ما نیست می‌گوید: این یک دستگاه است پس نمی‌توان گفت نشستن یا پا گذاشتن بر روی آن توهین به آیات قرآن است. ضمن اینکه درون خاک در کنار سنگ قبر نصب می‌شود و امکان بی‌احترامی به آن وجود ندارد، البته اشکال شرعی هم ندارد.
 
این گورسنگساز ساخت این دستگاه را در داخل ایران توصیه کرد. فکر کنید این اتفاق بیفتد و تعداد این دستگاه‌ها درون قبرستان‌ها زیاد شود، تصور کنید نیمه شب صحنه قبرستان به چه شکلی در خواهد آمد؟!
بله، درست است. پخش قرآن اشکال شرعی ندارد، اما ما لازم است پیش از آنکه کاری را انجام دهیم، کمی بیندیشیم و بهانه به دست کسانی ندهیم که از هر چیزی استفاده می‌کنند تا مسلمانان و اعتقاداتشان را زیر سوال ببرند، همین را برهان جهل ما کنند و علیه دین ما شعار دهند.
 
سهل‌انگاری و بیتوجهی ما به فرهنگمان
دکتر علی شریعتی واژه قرآن را "خواندنی" معنا می‌کند و می‌گوید "این سیاست دشمنان سعادت بشری است که قرآن را از ما بگیرند بگذارند لب طاقچه، پارچه گرانبهایی روی آن بیندازند و به ما یاد بدهند عید به عید آهسته پایین بیاورید غبارروبی کنید و باز سر جایش بگذارید، ببرید بر سر مزار مرده خود تا ثواب کنید. حال آنکه خداوند چنین دسیسه‌هایی را از آغاز پیش‌بینی کرده و نام کتاب آسمانی‌اش را خواندنی گذاشته تا ما بدانیم آن را برای خواندن و درس گرفتن نزد ما فرستاده است.
آیا ما متولی مشخصی برای بررسی فرهنگی کالاهای وارداتی خود داریم؟ اینکه چه چیز به خود فرهنگ ما می‌دهند، دغدغه کدام سازمان باید باشد؟

فرار یکصدوپنجاه هزار نخبه در سال

وزیر علوم ایران:
سالانه ۱۵۰ هزار نخبه علمی از کشور خارج می شوند
بی بی سی- سه شنبه 07 ژانويه 2014 - 17 دی 1392
رضا فرجی دانا، وزیر علوم ایران گفته است میزان ضرر از بابت مهاجرت مغزها سالانه ۱۵۰ میلیارد دلار است. او گفته با محاسبات دهه ۷۰ خورشیدی تربیت یک نفر نخبه برای ایران یک میلیون دلار هزینه دارد. به گفته وزیر علوم ایران در شرایطی که کل بودجه دولتی این کشور ۱۹۲ هزار میلیارد تومان (معادل ۷۰ میلیارد دلار) است "با مهاجرت مغزها ۱۵۰ میلیارد دلار به دنیا کمک می کنیم."
یکی از مقام های وزارت علوم در دولت پیشین ایران اعلام کرده بود که در این کشور چیزی به عنوان فرار مغزها وجود ندارد اما بنیاد ملی نخبگان ایران اوایل تابستان امسال و در آخرین روزهای فعالیت دولت پیشین، گزارشی بر خلاف این ادعا منتشر کرد.
این بنیاد اعلام کرده بود که ۳۰۸ نفر از دارندگان مدال المپیاد و ۳۵۰ نفر از برترین‌های آزمون سراسری از سال ۸۲ تا ۸۶ به خارج مهاجرت کرده اند.

بر اساس گزارش ها آمار متخصصان ایرانی در رشته های مهندسی و پزشکی در آمریکاى شمالى حدود ۲۵۰ هزار نفر است.

ایران واقعی؛ مهمان‌نوازان

ایران واقعی؛
مهمان‌نوازترین مردمی که تاکنون دیده‌ام

من اولین شهروند سنگاپوری نبودم که به ایران سفر می‌کردم، اما اولین کسی بودم که با یک فیلم ویدیویی از این کشور باز گشتم که توجه بسیاری جلب کرده و به عنوان فیلمی "الهامبخش و شاد کننده" توصیف شده است. اما تنها کاری که من کردم نشان دادن ایرانی بود که در این سفر شناختم.
من قبل از تصمیم به سفر حتی نمی‌دانستم که باید روسری سرم کنم و بلیطم را دو ساعت قبل از پرواز خریده بودم. اما تصمیمی که در آخرین دقیقه برای رفتن به ایران گرفتم به سفری دو هفته‌ای به کشوری منتهی شد که پراز مهر، دوستی و جاذبه‌ای جادویی بود.
بهترین سفر زندگیم
از زمانی که برای کار به دوبی رفتم به فکر سفر به ایران بودم و زمانی این فرصت دست داد که با یک ایرانی در دوبی دوست شدم و به دعوت او با هم به زادگاهش تبریز رفتیم.
آن جا برای اولین بار مزه مهمان نوازی ایرانیان را که شهرتی جهانی دارد، چشیدم.
در یک دهکده در نزدیکی تبریز که اولین توقف را داشتیم مردی سالخورده در جا پیشنهاد کرد که جاهای دیدنی را به ما نشان بدهد.
کمتر از ده دقیقه بعد یک روستایی دیگر ما را برای صرف چای به خانه‌اش دعوت کرد تا با خانواده بزرگش آشنا شویم.
طی دو هفته اقامت در ایران با زوج‌های عاشق و دوستانی که عادت داشتند با همدیگر شوخی کنند و سر به سر یکدیگر گذارند آشنا شدم.
این درست همان چیزی بود که من رویای آن را داشتم و شاید از انتظارم کمی بیشتر هم بود.
غذا محشر بود و من آنقدر غذاهای ایرانی را دوست داشتم که اولین شب بعد از بازگشتم به دوبی کباب کوبیده سفارش دادم.
مناظر طبیعی ایران خیره کننده و برای عکاسی بهشت موعود بود.
و ایرانی ها مهربان ترین مردمانی بودند که در تمام زندگی‌ام دیده بودم.
با آن که انتظارم از میهمان نوازی ایرانیان به اندازه کافی زیاد بود، ولی غریبه‌ها مرتبا مرا با میهمان نوازی و سخاوت خود شگفت زده می‌کردند.
روزی تشنه بودم و به مغازه‌ای رفتم که آب بخرم، ولی مغازه دار فقط نوشابه های گازدار داشت اما بلافاصله از یخچال خودش برایم یک لیوان آب آورد.
بعد از بازگشت از ایران تصمیم گرفتم که از این سفر فوق العاده یک فیلم ویدیویی تهیه کنم.
من از دوازده سالگی دوربین عکاسی به دست گرفتم که حالا به صورت چشم سوم من در آمده است.
تمام آنچه در این فیلم دو دقیقه‌ای نشان داده میشود، حقیقت محض است و در آن کوچکترین دستکاری نشده است. شاید همین مساله در فیلم باعث شده که چنین جذابیت غیر منتظره‌ای پیدا کند. من به دنیا تصویری کاملا متفاوت نشان داده بودم که چهره واقعی ایران بود.
ایران کشوری است که بسیاری از مردم برای مدتی بسیار طولانی آن را به درستی نشناخته‌اند.
به غیر از مادرم که با پرسیدن این سوال که "ایران کجاست" توی ذوقم زد، واکنش کسانی که از گوشه و کنار جهان این فیلم را دیده بودند، بسیار تعجب آور بود.
ظرف دو ساعت بعد از گذاشتن این فیلم روی فیسبوکم ایرانی‌ها مرتبا آن را به اشتراک گذاشتند.
ظرف یک هفته این فیلم ویدیویی بیش از بیست هزار بیننده داشت.
پسر عموی یکی از ایرانی‌هایی که از او فیلم گرفتم یک روز بعد از گذاشتن آن روی فیسبوک این فیلم را از سانتیاگو برای تمام دوستانش به اشتراک گذاشته بود.
حتی تا به امروز ایرانی‌هایی که نمی شناسم، چه در داخل و چه در تبعید، پیام می‌فرستند و از من به خاطر نشان دادن چهره واقعی ایران تشکر می‌کنند.
یک خانم سنگاپوری که به خاطر دیدن ویدیوی من اخیرا به ایران سفر کرده است می ‌گوید که در دیدارش از ایران در ماه نوامبر چندین گردشگر سنگاپوری را دیده است که مانند او بعد از دیدن فیلم من به ایران رفته بودند. اما عجیب است که من در سفرم به ایران در ماه ژوئن، کمتر گردشگر خارجی می‌دیدم، چه رسد به گردشگر سنگاپوری.
همیشه اتفاقات غیرمنتظره است که در یادها زنده می‌ماند. من همیشه آن لحظه ای که دوستم در اصفهان به طور اتفاقی بهترین دوستش را دید، یا وقتی بعد از خوردن حلیم برای صبحانه در خیابان‌های تهران به دنبال ماشین دوستم که با جرثقیل برده بودند، می‌گشتیم و آخوندی مرا برای پسرش خواستگاری کرد از یاد نخواهم برد. من در راه رفتن به سانفرانسیسکو این مطالب را می‌نویسم. دوستانم به من هشدار داده بودند که رفتن به آمریکا بلافاصله بعد از سفر به ایران، ممکن است دردسر آفرین باشد. این هم درست نبود.
بعد از سفر به بیش از ۲۰ کشور جهان من به این واقعیت پی برده‌ام که اکثر کشورها با آنچه از آنها تصویر می‌شود، فرق دارند و خوشحالم که با تهیه این ویدیو بسیاری را در شگفتزدگی خود شریک کرده‌ام.
این تجربه بسیار الهام بخش بود و به من این انگیزه را داده است که به کشورهای بیشتری سفر کنم و با فیلمهای خود تصویر نادرستی را که از آنها ترسیم شده است به چالش بکشانم.