Tuesday, February 4, 2014

"عصرِ ارتباطات" تنها یک فریب

"عصرِ ارتباطات" تنها یک فریب است!

مثل همان پدر و مادرهایی که دخترهای سبزه ی خود را ”سپیده” مینامند و پسرهای کچل خود را ”زلفعلی” و فرزندان کم هوش خود را ”فهیم” و "فهیمه" میخوانند ، شاید سیاستمداران و مدیران نیز به دروغ این عصر را عصر ارتباطات مینامند!

اینکه در جیب ِ همه ، از پیرمرد ِ ۸۰ ساله ی محله ی ما تا بچه های ۵ ساله مهد کودکی یک تلفن ِ همراه است ، دلیلی بر با هم بودن ِ آدم ها نیست .

هیچ کس یک ظهر ِ دلگیرِ جمعه که دلت دارد از سینه در می آید و خفه شدی از بی هم صحبتی ، زنگ نمی زند و نمی پرسد ” حالت خوب است؟”

هیچ کس تو را به نوشیدن ِ یک چای دعوت نمیکند!

هیچ کس نمی گوید بیا با هم برویم جاده چالوس یا فلان پارک.

هیچ کس تو را به پیاده روی در یک عصر ِ پاییزی دعوت نمیکند.

هیچ کس حتی تنهایی اش را با تو سهیم نمیشود.

وقتی زنگ میزنند با خودت شرط میبندی که حتما کاری از تو توقع دارند و با خود شرط میبندی برای پرسیدن حالت زنگ زده است یا کاری دارد و همیشه میبازی.

تماشایی است تعجب دوستان و اقوام وقتی تنها به خاطر دیدنشان بهشان سرمیزنی یا تماس میگیری .

آیا سهم ِ ما از ارتباطات، گسترش ِدردسرها و گرفتاریهایمان است .

ما وسایل ِ ارتباطی را گسترش داده ایم که مادرها هر زمان دلشان خواست به فرزندان زنگ بزنند که ”کدوم گوری هستی؟” و زن ها به شوهرهایشان زنگ بزنند ”کجایی؟ چرا دیر کردی؟” و شوهرها زنگ بزنند که ”به مامانم زنگ بزن حالش را بپرس” و فرزندها به پدرهایشان بگویند ”سر ِ راه برای من سی دی جدید ِ ..... هم بخر با چیپس ِ فلفلی و ماست ِ موسیر!“

ما هر روز تنها تر شده ایم .

هر روز منزوی تر شده ایم.

و هر روز مجازی تر شده ایم.

ما در دنیای مجازی غرق شده ایم !

ما یادمان رفت به پدربزرگ و مادر بزرگ هایمان سر بزنیم ، چون هر بار که می خواهیم از خانه بیرون برویم ، چراغ ِ اسم یک عالمه از دوستان ِ مجازی ِ ما روشن است و دلمان نمی آید بدون ِ ” گپ زدن ” با آنها برویم و وقتی ” گپ ” ِ ما تمام میشود دیگر دیر شده و خسته شده ایم از بس با کیبورد حرف زده ایم!

این گونه است که وبکم ها زیاد میشود و اِسکایپ و اوووو همه گیرتر میشوند و اینگونه است که ما مجازا" عاشق ِ ” ع ” میشویم و “ع ” مجازا عاشق ِ ” الف ” و ” واو” می شود و آنها مجازا عاشق ِ دیگرانی که خود مجازا عاشق ِ دیگران اند!

اینگونه است که ما دلمان نمی خواهد از پشت ِ صفحه بلند شویم مبادا ” ج” بیاید و برود و ما نبینیمش!

اینگونه است که هی آدم ها تنها تر میشوند.

اینگونه است که ما خواهرمان را دو هفته است ندیده ایم و حرف نزده ایم و فقط سه باری مجازا گپ زده ایم.

اینگونه است که نیمه شب می فهمیم پدرمان یک سفر ِ ده روزه در پیش دارد و ما نمی دانستیم ، ولی می دانیم که دختر ِ فلان دوست ِ ندیده ، دیروز عروسکی خریده است که وقتی دلش را فشار دهی ” آی لاو یو ” میگوید! و پسر ِ فلان بلاگر تازگی ها نقاشی میکند و عکس نقاشی اش را هم دیده ایم ، اما سه هفته است که برادرمان را ندیده ایم !

اینگونه است که دیگر همسایه از همسایه خبر ندارد . کبری خانم دارد از فلان سایت ِ خانه داری دستور ِ تهیه ِ دسری که هفته پیش در “بفرمایید شام” خیلی مورد استقبال واقع شد را می خواند و اصغر آقا دارد برای سفر به کرمان بجای علی آقا همسایه کرمانی مان از سفرتور دات کام مشورت می گیرد!
                      آری عنوان عصر ارتباطات یک وصله ناجور است!



معرفی کتاب 'نگاهی به شاه'

معرفی کتاب 'نگاهی به شاه'
پیام یزدانجو
نویسنده و پژوهشگربی بی سی
دوشنبه 20 ژانويه 2014 - 30 دی 1392
تاریخ‌سازان یا تحولاتی اساسی ایجاد کرده‌اند، یا سبب‌ساز تحولاتی اساسی شده‌اند. محمدرضا پهلوی به هردو دسته تعلق داشت: در سی و هفت سال سلطنتش، هم دگرگونی چشمگیری در زیستمان اجتماعی و اقتصادی ایران رقم زد و هم مآلاً مسبب تغییراتی انقلابی در سامان سیاسی و فرهنگی کشور شد.

با در نظر گرفتن ابعاد این دگرگونی و تغییرات متعاقب‌اش، اغراق نیست اگر او را مهم‌ترین تاریخ‌ساز ایرانی در سده‌ بیستم به شمار آوریم.
شگفت آنکه، تا سی و سه سال پس از مرگ شاه روایت بیش‌وکم کاملی از سرگذشت او به اطلاع مخاطبان ایرانی نرسیده بود.
"نگاهی به شاه" عباس میلانی از این نظر انجام وظیفه‌ای به تعویق افتاده از سوی مورخان و منتقدانی است که، با وجود تمرکز بر دوران آخرین شاه ایران، به تلاش مجدانه برای تألیف و تدوین زندگی‌نامه‌ی او، به سبک و سیاقی روشمندانه و با احتراز از رویکردهای احساساتی و ایدئولوژیک، متقاعد نشده بودند.
در عین حال، فضل تقدم تنها فضیلت کار میلانی نیست؛ دستاورد بزرگتر او فائق آمدن بر انبوه دشواری‌ها در نگارش این زندگی‌نامه (از کمبود منابع یا محرمانه بودن آن‌ها گرفته تا ابهامات اساسی در خصوص چندوچون رخدادهای آن دوران و اختلاف آرا در باب انگیزه‌های بسیاری از اقدامات او) است.
گرفتاری اصلی اما نه در سرگذشت شاه که در برخورد خوانندگانی است که سرگذشت او برای آنان روایت می‌شود.
شاه، به دلیل پیش‌گفته، شخصیتی است که هر ایرانی از پیش دیدگاهی – اکید اما عموماً نیازموده – درباره‌ او داشته، واداشتن خواننده به تجدید نظر در آرای ازپیش‌داشته کار دشواری است.
دشوارتر آن که، آرای ایرانیان در این باره اغلب در دو قطب «شاه‌شیدایی» و «شاه‌بیزاری» متمرکز شده، رفتن به راه میانه این خطر را دارد که به ناخشنود کردن هردو عده و از دست دادن هر دو طیف خوانندگان منتهی شود.
با توجه به بازتاب‌های «نگاهی به شاه» و استقبال مخاطبان از آن، به نظر می‌رسد نویسنده توانسته این مهم‌ترین و مشکل‌ترین مخاطره را پشت سر بگذارد، آن هم نه با سعی نابایسته برای خشنود کردن هر دو طیف شاه‌شیدایان و شاه‌بیزاران که با اصرار مستمر بر استقلال نظر – اصراری آمیخته به این باور که، با پیراستن ذهن و زبان خود از پیش‌فرض‌های شخصی و پیش‌پنداشت‌های عمومی است که مورخ یک دوران یا روایت‌گر یک زندگی می‌تواند به ره‌آوردی ارزنده امیدوار باشد.
با اینهمه، این نیز دشواری دیگری است که، هر اثری اینچنین اصولاً توان ارضای تمام خوانندگان را ندارد، و همواره در معرض انتقاداتی از جانب دوست‌داران شاه و دشمن‌شماران او قرار خواهد داشت.
«شاه» میلانی اما بخت بلندی دارد از این جهت که توانسته بیش از آن که عجولانه، نخوانده یا ندانسته، نقد یا محکوم و یا متهم شود مورد مطالعه یا مداقه قرار گیرد. به علاوه، نقد و نظرها نشان می‌دهد نویسنده در ارائه‌ی متنی متقاعدکننده موفق عمل کرده، ارزیابی‌ها عموماً به ابراز عقیده درباره‌ی برخی از جوانب و جزئیات اثر محدود می‌شوند.
هیچ متنی از نقد و نظر معاف نیست، و این قاعده‌ای است که «نگاهی به شاه» هم استثنای آن نخواهد بود؛ با این حال، با توجه به ضرورت، جامعیت، و همچنین موفقیت کار میلانی، اغراق نیست اگر ادعا شود نگاه نقادانه به آن اصولاً به نکته‌گویی شخصی یا سلیقه‌ای متمایل و محدود خواهد شد. آن‌چه در ادامه می‌آید نمونه‌هایی از این نکته‌بینی‌ها از نگاه یک خواننده‌ی ایرانی است.
یک. اولین نکته‌ای که به دید این خواننده می‌رسد عنوان کتاب میلانی است: «شاه» (عنوان انگلیسی) یا «نگاهی به شاه» (عنوان فارسی)، بدون هرگونه توضیح اضافی (عنوان فرعی).
در نگاه نخست، این عنوان دشواری در استفاده از عبارت و استعاره‌ای را نشان می‌دهد که قادر به تجمیع و ترسیم سرشت و سرنوشت شاه باشد: سرگذشتی آن‌چنان پیچیده و پر که گویی هیچ عبارت و استعاره‌ای نمی‌تواند عصاره‌ آن را عرضه کند.
در نگاه دوم اما به نظر می‌رسد، حتی به فرض وجود آن عبارت و استعاره، نویسنده عمداً این عنوان صرف و ساده را برگزیده، تا ارتباط بینامتنی خود با شکسپیر، برجسته‌ترین الهام‌بخش ادبی‌اش، را آشکارتر کند:
همچون همه‌ تراژدی‌ها و عمده درام‌های او، این بیوگرافی هم به انتخاب نام شخصیت اصلی به‌عنوان اسم اثر اکتفا می‌کند؛ «شاه» میلانی، بیش از همه، یادآور متنی است که تقریباً تمام فصل‌هایش را با واگویه‌هایی از آن می‌آغازد: «ریچارد دوم»، پادشاهی همیشه مردد و «مرغ‌دلی که مانند شیر می‌غرید».
دو. «نگاهی به شاه» بیش از آن که زندگی‌نامه‌ شاه باشد زندگی‌نامه‌ی سیاسی او است.
با وجود اصرار نویسنده بر شرح خصوصیات شاه و جزئیات علائق او، «محمدرضا پهلوی» به عنوان یک «شخصیت» انسانی استثنایی نیست: با توجه به پایگاه و جایگاهش، روی هم رفته، خصوصیات خاصی ندارد، علائقش عادی است. به علاوه، بدیهی است که از شخصیتی که عمده‌ترین اثرگذاری‌اش در عرصه‌های سیاسی بوده باید روایتی سیاست‌گرایانه ارائه داد. با این حال، پیوند سیاست با دیگر عرصه‌های عمل یا اندیشه‌ انسانی (به ویژه، فرهنگ و جهان‌بینی) در متن میلانی به قدر ضرورت برجسته نمی‌شود. در شرح سیاست شاه، میلانی به برجسته‌ترین اتفاقات سیاسی عصر او می‌پردازد، اما کمتر به موضوعاتی اشاره می‌کند که ضمناً یا نهایتاً بر سیاست او اثر می‌گذارند.
سه. سرشت (عادی) و سرنوشت (استثنایی) شاه آمیزه‌ کمیابی است: هر اندازه حیات شخصی‌اش آشنا و پیش‌بینی‌پذیر به نظر می‌رسد، حیات سیاسی پیچیده و پرتناقضی دارد. از این نظر، ارزنده‌ترین ره‌آورد نویسنده شرح این سیاست سرگردان و، به ویژه، تصویر تکان‌دهنده‌ای است که از نگاه شاه به آمریکا و نگاه آمریکا به شاه و سوءظن دوسویه‌ آن‌ها عرضه می‌کند:
تصویر جامع و جزئی‌نگری که هردو طیف شاه‌شیدایان و شاه‌بیزاران را قطعاً به شگفت می‌آورد. افزون بر این، «دخالت بیگانگان در ایران و عاملیت آنان در انقلاب» انگاشتی است که واقعیت و کیفیت آن را به یمن و یاری این روایت پرظرافت می‌شود آزمود و ارزیابی کرد.
چهار. میلانی در نگاه خود به شاه به شکل پرسش‌انگیزی امیرعباس هویدا، برقرارترین نخست‌وزیر دوران پهلوی، را ندیده می‌گیرد.
با در نظر گرفتن آن‌چه در جای دیگر – کتاب «معمای هویدا» – مطرح کرده، منطقی است که این‌جا از توجه گسترده به او احتراز کند؛ با این حال، به نظر می‌رسد در احتراز خود به افراط افتاده، کل کارنامه‌ی او را در این برآورد مبهم خلاصه می‌کند که «با ترکیبی سخت مؤثر و کارآمد از زبردستی و زیرکی سیاسی، چاپلوسی، تردستی در ایجاد پیوندهای مهم و استفاده از اطلاعاتی که خود نتیجه‌ یکی از این پیوندها بود، و بالأخره روابط نزدیک با برخی از اعضای خاندان سلطنت، و شاید مهم‌تر از همه فرمان‌برداری مطلق از شاه برای نزدیک به ۱۴ سال در مسند صدارت تکیه زد و همه‌ رقبایش را با هزار و یک حیله و نیرنگ از صحنه به در کرد» (نسخه‌ی فارسی، ص. ۳۸۹).
این برآورد کلی اما با جزئیات مندرج در «معمای هویدا» تفاوت فاحش دارد: اختلافی که حل و فصل آن برای خواننده‌ هردو اثر به سادگی میسر نیست.
پنج. تاریخ یک دوره یا داستان یک زندگی به آن‌چه که رخ داده (چه شد) می‌پردازد، با احتمال و اما و آیا (چه می‌شد اگر؟) سروکار ندارد. کتاب میلانی هم اکنون به تاریخی که روایت کرده پیوسته، از این نظر داستانی تمام‌شده است – بازآرایی و بازنویسی آن ممکن نیست.
با این حال: به لحاظ محتوایی، می‌شد اثر را به شکل کارآتری سامان داد؛ جای طول و تفصیل اولیه در باب سال‌های اول سلطنت محمدرضا شاه و شرح مبسوط مناسباتش با نخست‌وزیران پیش از هویدا، می‌شد دهه‌های آخر (سال‌های ۴۲ تا ۵۷) و نگاه شاه به انقلابیان اسلامی – نه فقط رهبر انقلاب، آیت‌الله خمینی، که زمینه‌سازان و سردمداران دیگری همچون علی شریعتی – را فربه‌تر و پرورده‌تر کرد.
به علاوه، میلانی آن‌چنان که باید به نقش درباریان، از جمله فرح پهلوی و اطرافیان او، در همیاری ناخواسته یا ندانسته با انقلاب اسلامی نمی‌پردازد، عملکرد روشنفکران در نفی شخص شاه و سامان سلطنت را به کفایت نمی‌کاود، و شرح بسنده‌ای از اوضاع نسل جوان، به ویژه در فضای دانشگاهی، عرضه نمی‌کند.
در نتیجه، این مخاطره ایجاد می‌شود که خواننده قادر به درک درست و دقیق یکی از اصلی‌ترین ریشه‌های انقلاب – و یکی از مهم‌ترین روشنگری‌های «نگاهی به شاه» – نباشد:
رشد گرایش به مذهب در ایران آن دوران، از افزایش تعداد روحانیان گرفته تا برپایی انبوه مسجدها و مدرسه‌ها و محفل‌های دینی، را میلانی اساساً به تفاوت رویکرد شاه و رضاشاه (پیکار بی‌امان رضاشاه با اقتدار مراجع روحانی و دستگاه دینی‌ و، در مقابل، مدارای مستمر شاه با روحانیان و حمایت منفعت‌طلبانه‌اش از آنان) مرتبط می‌داند.
اما، همچون هر پدیده‌ تاریخی، اسلام‌گرایی ایرانیان هم اتفاقی برآمده از یک عامل و یک انگیزه نیست.
رشد اسلام‌خواهی، این عمده علت انقلاب، هم به دلایلی فراتر از صرف مماشات شاه با روحانیون بروز کرده، دلایلی که با اعتنای افزون مؤلف به موارد پیش‌گفته شرح روشن‌تری از آن‌ها در اختیار خواننده قرار می‌گرفت.
شش. شاه از نگاه میلانی روایت گیرایی دارد، اثری است پرداخته که داده‌های تاریخی را خلاقانه دست‌مایه‌ی داستان خود می‌سازد، متنی که شگردهای روایی را به روانی به کار می‌گیرد، و انتظارات خواننده از این فرم ادبی را به درستی برآورده می‌کند.
با این همه، نثر «نگاهی به شاه» در مواردی متعدد، به دلیل مشکلات ویرایشی، از روانی این روایت می‌کاهد. افزون بر اصلاح لغزش‌های نگارشی و معلوماتی، نسخه‌ فارسی می‌تواند در آینده از این جنبه هم آراسته‌تر – ویراسته‌تر – منتشر شود.

هفت. «نگاهی به شاه» از هم‌اکنون کتابی کلاسیک در عرصه‌ تاریخ‌نگاری ایرانی است، مرجعی معتبر در شرح زندگی و زمانه‌ آخرین شاه ایران که به اتکای آن می‌توان و باید آثاری افزون‌تر آفرید.

فقیهی مخلص و فرهیخته

فقیهی مخلص و فرهیخته
قال ابلیس(ل): لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین

آیت الله منتظری چگونه تدریس می کرد؟
آیت الله حسینعلی منتظری در حوزه علمیه و در میان مراجع دینی، مکتب خاصی را بنیان نهاد که ویژگی آن نه تنها در شیوه تحقیقات اجتهادی بلکه در نگاه متفاوت هم به ابزار و منابع تحقیقی و هم در تجزیه و تحلیل و تفسیر متون، بود.
دروس حوزوی از سه مرحله مقدمات، سطح و خارج تشکیل می شود. استادی که درس «خارج» ارائه می کند، در واقع در مسیر تربیت مجتهد حرکت می کند.
آیت الله منتظری در بالاترین مرحله دروس حوزوی، درس «خارج» تدریس می کرد.
در سال های اول انقلاب اسلامی، پرانتزی در بحث «خارج فقه» باز کرده بود و مساله حکومت اسلامی و به تعبیر دقیق تر «ولایت فقیه» را مطرح می کرد.
در بحث ولایت و حاکمیت، قبل از هرگونه ابراز نظری، ابتدا متونی را از تاریخ بیان و سپس فتواهای فقیهان شیعه و سنی را تجزیه و تحلیل می کرد.
در مباحثش، به کتب عامه مثل «احکام السلطانیه» ارجاع می داد که در آن کتاب ها به حقوق و تکالیف متقابل حکام و مردم پرداخته شده بود. معمولا منابع فقیهان، قرآن و روایات است اما آیت الله منتظری از منابع تاریخی نیز استفاده می کرد.

تدریس فقه تطبیقی
در قرون اولیه اسلام به دلیل نزدیکی و قرابت و همزیستی فقیهان عامه و شیعه، تفکیک دقیقی از این دو مکتب ارائه نشده بود و فقیهان دو مکتب، نظرات یکدیگر را نقل و نقد و بررسی می کردند.
حتی امامان شیعه نیز در درس هایشان و یا در پاسخ به پرسش مریدان، به نظرات فقهی عامه توجه داشتند. لذا از دیدگاه فقهی (صرف نظر از جایگاه معنوی و ولایت الهی امامان شیعه) مکتب امامیه به عنوان یکی از مکاتب فقهی در کنار سایر مکاتب، توسط بنیانگذاران نقد و بررسی می شد.
فقه تطبیقی یا مقارنه ای در تبیین مسائل، فتواهای مختلف را بررسی می کند.
گاهی این تطبیق در درون یک ساختار فقهی قرار دارد که فتواهای فقیهان مختلف آن مکتب بررسی و مقایسه می شود و گاهی این تطبیق بین مذاهب مختلف (اعم از شیعه و سنی) انجام می شود و مقایسه ای بین مذاهب و مکاتب دارد.
این شیوه در قرون اولیه پس از دوران حضور امامان شیعه، تا مدتی ادامه داشت. کتابی مثل الخلاف (شیخ طوسی) و المختلف (علامه حلی) با همین شیوه به تطبیق مسایل فقهی پرداخته اند.
البته اولی به بررسی تطبیقی فتاوای شیعیان و سنیان پرداخته است، در حالی که دومی شامل اختلافات فقهای امامیه در ابواب مختلف فقهی است.
این شیوه بعدها مورد توجه قرار نگرفت و فاصله فقیهان شیعه و سنی عمیق تر شد و دو مکتب به صورتی در تقابل با یکدیگر قرار گرفتند.

آیت الله بروجردی
در میان فقهای متاخر شیعه، آیت الله بروجردی از استادان آیت الله منتظری، توجه خاصی به فقه تطبیقی داشت. او علی رغم کنار بودن از سیاست، نگرش ژرف و کلانی به امور مسلمانان داشت و از موضعی عمیق و آینده نگر به رابطه بین جهان اسلام می نگریست.
اعزام آیت الله محمد تقی قمی به قاهره مصر و توجه او به «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» و در نهایت فتوای مشهور شیخ الازهر در مورد مجاز بودن عمل به فقه شیعه و به رسمیت شناخته شدن فقه اقلیت (فقه شیعه) در کنار چهار مذهب فقهی اکثریت (عامه) از دستاورهای این نگرش بود.
آیت الله بروجردی در درس خویش نیز با همین شیوه، به منابع اهل تسنن توجه می کردند.
آیت الله منتظری به تبعیت از استاد خویش همین روش را تعمیق کرد و گسترش داد. در درس خویش، ابتدا اقوال و نظریات علمای اهل تسنن را مطرح می کرد و آنها را با نگرشی علمی مورد نقد و بررسی قرار می داد.

تسلط میان رشته ای
معمولا فقیهان شیعی متخصص علم فقه و اصول هستند و بر این دو علم تسلط دارند. برخی از فقیهان به تناسب به علوم جنبی و حاشیه ای دیگری هم مثل «علم داریه و حدیث» که حدیث شناسی و منبع شناسی و شناخت سلسله راویان حدیث است، می پردازند، اما آیت الله منتظری نه تنها به فقه و اصول تسلط و تبحری کم نظیر داشت بلکه در برخی شاخه های دیگر از دانش های مرتبط، استاد مسلم بود.
از جمله می توان به تسلط وی بر نهج البلاغه اشاره کرد. او در استنباط و تحلیل خویش، نهج البلاغه را نه به عنوان یک مرجع جانبی، بلکه به عنوان یک منبع اصلی مورد توجه قرار می داد و هنگام ارجاع به این کتاب، تفسیری تاریخی از آن کلام بیان می کرد.
آیت الله منتظری در زمان تدریس و هنگام ارجاع به آیات و روایات، جنبه های تاریخ آن کلام را حتما توضیح می داد.
او "متن" را به صورت یک قطعه مستقل نمی دانست بلکه آن را در بستر تاریخی اش تفسیر می کرد. این شیوه نمایانگر توجه او به علم تاریخ و مخصوصا تاریخ صدر اسلام بود. آیت الله منتظری از میرزا علی شیرازی در اصفهان، نهج البلاغه آموخته بود. به درس خارج فقه اصول و درس اخلاق آیت الله روح الله خمینی می رفت و از او حکمت و اسفار آموخته بود.
از علامه سید محمد حسین طباطبایی فلسفه یاد داشت و از همه بیشتر، از دروس عالیه فقه و اصول آیت الله بروجردی، استفاده کرده بود. نگاه فقهی آیت الله منتظری متاثر از همه اینها شده است. او فقیهی فقط «فقه دان» و فقه او فقط «شریعت محور» نبود.
آیت الله منتظری متخصص «میان رشته ای» در همه این علوم بود و نگاه او به شریعت، تحت تاثیر این وضعیت، نگاهی ژرفتر و واقع بینانه تر بود. تاثیر این دانش ها در باور او به «کرامت ذاتی انسان»، در فتواهای فقهی اش کاملا مشهود است.

درس مکتوب به جای تقریر
در حوزه های علمیه مرسوم است که در درس خارج، استاد مطالبش را شفاهی بیان می کند و شاگردان تقریر می کند و به شکل نوشتاری در می آورند. اما آیت الله منتظری قبل از آنکه به درس بیاید مطالبش را می نوشت و هنگامی که به درس می امد از قبل می دانست که چه می خواهد بیان کند. عبارات را دقیق نقل می کرد و حرمت منابع خویش را نگاه می داشت و از دانشمندان و پیشکسوتان با احترام یاد می کرد. بحث ها را چنان صادقانه پیش می برد که اگر روزی مشغول بررسی آرای مخالف خویش بود و شخصی استثنائا وارد مجلس درس او می شد، گمان می برد فقیهی از اهل تسنن نظر عالمان عامه را بیان می کند و مفسر آن نظرات است.
ویژگی دیگر او زبانش بود.  برای نسلی که عادت کرده عالمانش با زبانی پیچیده سخن بگویند و به هر مقدار که پیچیده تر می گفتند و مخاطبان کمتر متوجه می شدند، عالم تر جلوه می کردند، آیت الله منتظری ساده بود؛ هم خودش و هم زبانش.


آیت الله بروجردی وی را «فقیه جوان» خطاب می کرد و از همو نقل شده است که می گفت: «من میخواهم آقای منتظری عالم همه مسلمین باشد". استاد برای شاگردش آینده ای فراتر از مرجعیت فقهی در حوزه علمیه قم آرزو می کرد و در او چنین ظرفیتی می دید.

سخنرانی هاشمی برای اعضای انجمن علمی

سخنرانی هاشمی برای اعضای انجمن علمی 
حراست ها باید جمع شود 
ممنوع الورودی نباید باشد 

بسیار خوش آمدید به مجمع تشخیص مصلحت نظام و صفا آوردید به دفتر ما. 

قبلاً فکر میشد، خیال میکردند. بعضی ها هنوز هم فکر می کنند که علماء، یعنی علمای علوم دینی. من هیچوقت در قرآن چنین دلیلی نمیبینم. دانش اصلاً راه شناخت خداست. بسیاری از دانشمندانی که هیچ در محیط دینی نبودند با دانش خود به خدا رسیدند. 

بسیاری از دانشمندان دنیا که تعدادی از آنها هم هم در ایران بودند هجرت کردند به مراکز دولتی و مراکز خلافت و آنجا در ابتدا یک ستاد ترجمه ای به وجود آمد که علوم دنیا را ترجمه می کردند و بعد هم به تدریج تبدیل شد به تحقیق که دستاوردهای خودشان بود. جندی شاپور را ایرانیان، هم خلق کردند و هم حفظ کردند. خوب می دانید شما که بیشتر از ما قطعاً این چیزها را.چون جندی شاپور به صورتی بود که هرکس از روم و هند حتی چین و هر جا دانشمندی تحت فشار قرار می گرفت . بیشتر نسطوریان، اینها می آمدند به جندی شاپور. دانشگاه بزرگ جهانی تشکیل داده بودند که در مدینه هم در عصر پغمبر(ص) اطباء شان بودند در آنجا طبابت می کردند. 

وقتی که فتح شد ایران، هیچ تعرضی به جندی شاپور نشد. خوب این یک علامت مهمی بود که اینها باید محفوظ بماند. ما ریشه دینی مان کاملاً روشن است .تفکر و تعقل .همه اینها در قرآن کلماتش را جمع کنید صدها کلمه است که تعقل اصل است. در گفتار ائمه(ع) هم همینطور است. یه توصیه ای دارند امام کاظم(ع) به هشام، چندین صفحه. که در همه کتب روایی هم آمده. راهها را نشان می دهد و توصیه هایی با کلمات قصار می کند. نود درصدش تعقل است. خوب این خیلی چیز را می فهماند. که اینجور بوده. 

همه شما می دانید که اگر تمدن اسلامی نبود ممکن بود غرب در قرون وسطی بیش 1000سالی که مانده بود، بماند. آنها آمدند غارت کنند و جنگ های صلیبی را راه انداختند. تلفات زیادی هم دادند. بعد از 200 سال آنچه که بردند از همه چیز که می خواستند بیشتر بود و آن دانش اسلامی بود.قبلاً هم از طریق اندلس و سایر جاها رفته بودند. خوب می دانیم غربی ها از این سرمایه، علم خود رو کسب کردند البته به سرعت،خوب تنظیم کردند بهتر از خود ما آنها گرفتند وعمل کردند و ما ماندیم. در این مدت عقب رفتیم. 

توقع ما از انقلاب اسلامی واقعاً یکی هم همین نکته بود، اقدامی که در اوایل انقلاب شد و مدتی دانشگاهها را تعطیل کردند، ما موافق نبودیم ولی انسانهای علاقمند جوان و حماسی شلوغ کردند و اینجوری شد که عده زیادی از نیروها را از دست دادیم .ولی اصل موضوع حفظ شد و با ستادی که امام(ره) تشکیل دادند بخشی از دانشمندان ما فعال ماندند. دوباره احیاء شد.همان موقع برای ما و دوستان ما مشخص شد که این کار باید مردمی باشد. باید دانش را از انحصار دولت در آورد و مردم را شریک کرد. این برداشت البته با ادله دیگری هم بود. چون ما دیدیم دولت نمی تواند جوابگوی خواسته ها و تقاضاهای مردم باشد، می دید صف طولانی که پشت کنکور بود و اکثرشان دست خالی برمی گشتند،دل انسان را می شکست و واقعاً انسان را ذوب می کرد که چرا این همه جوان با حسرت به خانه برمی گردند .خانه را هم ناراحت می کند و استعداد ها زنده به گور می شد. 

از همان موقع تصمیم گرفته شد، چیزی به اسم دانشگاه آزاد اسلامی تاسیس شود. ما آزاد فکر می کردیم. این محدودیت هایی هم که الان هم در دانشگاه آزاد داریم اینها هم تو ذهنمان نبود، می خواستیم کاملامردمی باشد و از همه امکانات آن، مردم با میل خودشان استفاده کنند. بیایند تحصیل کنند، تحقیق کنند. ولی رفته رفته شورای انقلاب فرهنگی در چهار چوب نظام یک محدودیت هایی درست کردند و به این صورت درآمد. 

اگر امام(ره) نبودند اگر شخصیتی مثل امام (ره)نبود.دانشگاه آزاد هم این نمی شد، آن موقع اگر کسی اینجور کارها را از دولت می گرفت یک ارتداد از انقلاب حساب می شد و حتی مدارسی که از پیش وجود داشت آنها رو هم دولتی کردند مثل مدرسه علوی و مسائل جاری که کم کم اینها را برگرداندیم. چند تا دانشگاه و دانشکده و موسسه و پژوهشگاه غیر دولتی بود اینها رو برگردوند و دولتی کردند. سخت بود آن موقع واگذاری امور دانشگاهها به بخش خصوصی و غیر دولتی. ولی با این تفکر شد و این حرفی که الان شما می زنید، واقعاً همینطور است که دستور اسلام این است." کن معلماً أو متعلماً". یا استاد باش یا شاگرد باش. اگر می خواهی مسلمان خوبی باش یا باید چیزی یادبدهی یا یاد بگیری. 

زندگی اینطوری است. از گهواره تا گور مال اینجاست که اینطور باشد. این که حالا یک بحث عجیبی غریبی شروع می کنند، که علوم انسانی یا فلان علوم از غرب آمده بنابراین اینها به درد ما نمی خورد!. علم که به درد همه می خورد. ممکن است آدم با چیزهای دیگری آن را بهتر یا قویتر کند، اشکالاتش را برطرف کند ما باید هر جا دانش را دیدیم بگیریم و امروز دانش در خارج از ایران خیلی زیاد است که ما نداریم و بالاخره حتماً باید برویم دنبالش. 

منتها ما الان استعدادش را داریم. ما بسیاری از دانشمندانی را داریم که خودشان می توانند نقطه آغاز دانش های ناشناخته شده برای کشور ما باشند. ما علوم ژنتیک و بیولوژیک را خیلی دور بودیم ازآن، حتی وقتی که من نیاز شد یک تکنولوژی بیارم در وزارت علوم، مخالفت می شد، البته آنها مخالف کلی بودند، می گفتند از بلژیک بگیرید. از غرب بگیرید. خوب نمی دادند به ما .آنها می دانند این دانش نباید در ایران باشد. مجبور شدیم برویم از کوبا بگیریم ،کوبا هم خوب بود. همون منشا یک حرکتی شد. الان اساتید زیادی، شخصیت های زیادی، از اینجا در آمده و خیلی چیزهای دیگراز قبیل. 

به هر حال من فکر می کنم ،شما این تحرکی که خودتان با هزینه خودتان و فکر خودتان تا به حال به اینجا رساندید، این رو باید سرمایه شرایط جدیدمان قرار بدهیم و کشور را به صورت دانایی محور پیش ببریم. ما در سند چشم انداز، توسعه کشور را دانایی محور می خواستیم. این رو کار کردیم تا این که به این تعبیر رسیدیم و امضاء شد و الان ابلاغ شده ،منتها متاسفانه در موقعی ابلاغ شد و به دست کسی باید اجرا می شد که او ضد این چیزها بود و همین وضعی که شما می گویید در دانشگاهها و در جاهای دیگر پدید آمد. یک تحجری به جای باز کردن فضا خلق کردند، استاد آزاده روشنفکر را حذف می کردند. برای اینکه یک استاد شعاری را جای او بیاورند، خوب این با دانش سازگار نیست. با توسعه علمی سازگار نیست. اصلاً علم در فضای آزاد رشد می کند. در فضای خفقان زده، نمی شود عالم شد. تحجر و عقب افتادگی که از تعصب های کور جامعه را فرا می گیرد بزرگترین مانع خیزش علمی کشور است. دانشمند نمی تواند در فضای آلوده و تحجر و استبداد و زورگویی و تحمیلی، عقلش و فکرش و نیروی ابتکار و اختراعش را خوب استفاده بکند این واقعیت کاملاً در مبانی دینی ما هست. 

شما ببینید آنهایی که الان بیشتر روایت می خوانند و حرف می زنند این تفکر را ندارند، می روند روایت های تحجرآمیز را برای مردم می خوانند در تربیون ها. اگر آن روایت های دیگر را بخوانند، مردم می فهمند چه بوده، اسلام.چه جور بوده اسلام. 

در جلسه رسمی دولت در مقابل حضرت علی (ع) .آن شخصیت بزرگ. افراد زندیق می آمدند، در مجلس شرکت می کردند. در مقابل همه مردم، کفر می گفتند و حرفهایی می زدنند که متعصبین را عصبانی می کرد.گاهی کتک کاری می کردند، کار به بد گویی می رسید خوب این چطور می شود؟. حالا یه کلمه ای، یه کسی توی دانشگاه می گوید، یه جمله ای می گوید. باید اخراج بشود؟ . ستاره دار بشود؟. در جلسه رسمی حکومتی است، حضرت علی (ع) سخنگوی آنجاست. شما بخوانید کتاب های که در این زمینه هست. ببینید چه حوادثی اتفاق می افتاده. در یک جا چون اهانت شد به حضرت علی(ع). اصحابی که نشسته بودند، آن اهانت کننده را می خواستند کتک بزنند. حضرت علی(ع) فرمود: رهایش کنید. این چه وضعی است؟. « إنما سب باسبب و عفواً عن الذنب». او یک فحش داده، حداکثرش این است که یک فحش به او بدهید. بهتر این است که ببخشیدش. بگذارید حرفش را بزند. خوب جواب دارد جوابش را میدهیم؟

فضای دانشگاهی ما باید این طوری باشد.در چنین فضایی می تواند، تفکرها و استعدادها خودش را نشان بدهد .این هم فقط در فضای مردمی خواهد بود. فضایی که حاکم بر سرش نباشد و حراست ها دست ها را نبندند. افراد رو ممنوع الورود نکنند و از این چیزهایی که الان هست که می بینیم این ها با تفکر علی(ع) منافات دارد. 

ولی در فضایی که شما در انجمن های علمی خلق کردید با این انبوه انسان های عالم 140 هزار نفری . بخصوص از اینکه من این عدد خانم ها را نمی دانستم. از این عددی که خانم گفتند که زنان در این انجمن ها و انجمن های خودشان کثرت دارند. خوب این همانی است که آرزوی ما بود. الان یکی از بهترین دستاوردهای انقلاب به صورت خاموش و آهسته آهسته، بی سر و صدا اتفاق افتاد. آن هم همین است که الان خانم ها آمده اند و سهم زیادی در دانشگاهها به عهده گرفته اند. ما همینجور پیش برویم سالهای آینده خانم بی سواد نداریم . مادر بی سواد نداریم که فرزندانش را نتواند درست تربیت کند یا خانه را خوب اداره کند یا هر جا که هست کارش را به درستی انجام بدهد. از این به بعد این نقضیه ما برطرف می شود. این نیمی از پیکر جامعه دارد کم کم می رسد به موقعیت خودش. منتهی اگر جهشی و با سرو صدا بود حتماً در جامعه ما زمین می خورد. ولی آرام خودشان کردند و خدا خواست و یاری کرد. 

گاهی در مجلس صحبت هایی هست. از سهمیه زن و مرد در دانشگاهها. ولی اینها اشتباهه. من اصلاً قبول ندارم .نمی شود که کسی می خواهد درس بخواند جلوی او را بگیریم .بخصوص اگر دانشگاههای غیر دولتی این کار را بکنند، جایی ندارد. به هر حال اما پیشنهادی که شما کردید در مورد پیشنهاد شما چون وقت جلسه بعدم را الان دارم مصرف می کنم، اینجا کوتاه عرض می کنم. من با پیشنهاد شما موافقم. مرکز تحقیقات استراتژیک الان در اختیار من هست. شما الان خودتان بیایید طرح حضورتان در آنجا را به من بدهید من خودم فکر می کنم ما یک معاونت علمی درست کنیم و با همین انجمن های آکادمیک یک معاونت درست کنیم و رشته هایی که اهمیت دارن راد خودتان پیشنهاد کنید. به صورت کمیته های آن معاونت باشد و زیر مجموعه آنجا باشد. در حد امکاناتمان هم، ما پشتیبانی می کنیم. البته اونجا بودجه کمی دارد ولی در هرحال پشتیبانی شماست. 

شما بناست انجمن علمی بمانید. کار خودتان را بکنید اما حضور داشته باشید. من خواهش می کنم خانم ها هم آنجا حضور داشته باشند. یکی از کمیته ها را برای خانم ها بگذارید و چند تا رشته مورد اهمیتتون رو هم بگذارید. این رابطه را برقرار کنیم. شاید به زودی توسعه بیشتری پیدا بکند. امروز من حاضرم شما معرفی کنید و البته خودتان اول بررسی کنید که اختلافی پیش نیاید، بعداً دو دستگی اتفاق نیافتد. بتوانید منسجم وارد مرکز تحقیقات بشوید. یکی از خاصیت های اینجا این است که مرکز تحقیقات می تواند به کمیسیون های مجمع، خوراک بدهد. همین الان هم در دستورشان است.
دردوره دکتر روحانی هم این کار می شد. یعنی ما مسائلی که سیاست های کلی داریم، توی کمیسیون ها گفته می شد .خوب اینجا مجموع انجمن های شما هم بتواند با مسائلی که مرتبط با شماست آنجا حضور داشته باشید و مجمع را هم غنی تر می کنید، اما نباید شکلی بگیرد که این استقلال انجمن ها مخدوش بشود.من انجمن ها را همینجور مردمی و خود محور، نه دولت محور می خواهم. 
من باز هم خوشامد می گویم خدمت شما و امیدواریم که این جلسه منشأ یک حرکت دلخواه شما بشود. 
و السلام علیکم و رحمه الله