Wednesday, March 12, 2014

یک دیکشنری بسیار مفید(DIK.ir)

امکانات و راهنمای استفاده از دیک

درباره DIK.ir : 

نام پروژه : دیک.شنری پراجکت
آدرس وبسایت : D I K . i r 
مدت زمان ساخت : دو سال و نیم
هدف از ساخت :   کمک به فارسی زبانان برای استفاده بهتر از سایت های انگلیسی و البته شناخت بیشتر زبان فارسی
تکنولوژی/ابزارهای ساخت : ASP.net, C#.net, MsSqlServer, AjAX, JavaScript, HTML, CSS, Time++, PC, Internet
تاریخ تکمیل و ارائه اولیه : نه آذر هشتادونه
شرح خدمات دیکشنری:
* دیکشنری فارسی به فارسی
* انگلیسی به فارسی
* فارسی به انگلیسی
* انگلیسی به انگلیسی
* افزونه های مفید برای استفاده کارآمد تر و راحت تر از دیکشنری
* سرعت بسیار بالای نمایش نتایج جستجو در دیکشنری (نزدیک به سرعت نور)
* سرعت بسیار خوب در هنگام کار با اینترنت کم سرعت
* ترجمه متن فارسی به انگلیسی (با کمک دوست عزیزم گوگل)
* ترجمه متن انگلیسی به فارسی (با کمک دوست عزیزم گوگل)
* جستجوی حرفه ای انگلیسی به فارسی
* جستجوی تصاویر مربوط به کلمه جشتجو شده
* تلفظ انسانی کلمات جستجو شده
* نمایش لغات مرتبت با لغت جستجو شده
* خودیاب ویکی کلمه های جستجو شده
شرح خدمات کاربردی! :
* سیستم ساعت جهانی ، محاسبه و نمایش ساعت مناطق مختلف جهان
* سیستم محاسبه و نمایش تاریخ فارسی و میلادی و…
* سیستم تبدیل تاریخ میلادی و فارسی به یکدیگر (جدید)
* سیستم نمایش اطلاعات تقویم تاریخ – جهان در چنین روزی (جدید)
* ماشین حساب فوق پیشرفته آنلاین با قابلیت عملیاتی گسترده (جدید)
* سیستم جامع تبدیل واحد های اندازه گیری به یگدیگر (جدید)
* سیستم دریافت و نمایش IP کامپیوتر شما
چگونه از DIK استفاده کنیم :
برای مشاهده راهنما بر روی لینکهای زیر کلیک کنید

تا حالا ‌بنز آخرین‌مدل داشتی؟

تا حالا ‌بنز آخرین‌مدل داشتی؟

ناطق‌نوری گفت: «بی‌ترمزها به کشور ضربه می‌زنند.» (خبرگزاری مهر)
به همین مناسبت یاد یک خاطره افتادیم.

یک‌بار ایستاده بودیم سر خیابان که تاکسی سوار شویم که دیدیم یک مرسدس‌بنز آخرین‌مدل دارد مسافر سوار می‌کند. نگاه کردم دیدم راننده آقای احمدی‌نژاد است.
گفتم: «میدون شوش؟» گفت: «بپر بالا.»
آمدم بپرم بالا که آقای هاشمی که عقب نشسته بود گفت: «ولی من می‌روم سمت فرودگاه. شوش ربطی به فرودگاه ندارد.»
آقای احمدی‌نژاد گفت: «موردی نیست. شما را هم می‌رسانم.»
بغل‌دست آقای هاشمی آقای خاتمی نشسته بود گفت: «ولی من هم می‌روم دماوند. دماوند ربطی به شوش و فرودگاه ندارد.»
آقای احمدی‌نژاد گفت: «موردی نیست. شما را هم می‌رسانم.»
بغل‌دست آقای خاتمی آقای ناطق‌نوری نشسته بود که گفت: «ولی من می‌روم سمت شمال. شمال ربطی به شوش و فرودگاه و دماوند ندارد.»
آقای احمدی‌نژاد گفت: «موردی نیست. شما را هم می‌رسانم.»

همه به هم نگاه کردیم و گفتیم حتما موردی نیست و ما را می‌رساند.
خلاصه در همین فاصله ماشین راه افتاده بود و آقای احمدی‌نژاد پاش را گذاشته بود رو گاز. عقربه رفت روی 90، بعد رفت روی 100، بعد رفت روی 110 که آقای هاشمی گفت: «جوانمرد، یک‌کم یواش‌تر برانید...»
آقای احمدی‌نژاد گفت: «تا حالا مرسدس‌بنز آخرین‌مدل داشتی؟»
آقای هاشمی گفت: «نه.»
آقای احمدی‌نژاد گفت: «پس چیزی نگو.»

سرعت ماشین 180 را رد کرد و رفت روی 205 که آقای خاتمی گفت: «تساهل و تسامح به خرج بده و آرام‌تر برو...»
آقای احمدی‌نژاد گفت: «تا حالا مرسدس‌بنز آخرین‌مدل داشتی؟»
آقای خاتمی گفت: «نه.»
آقای احمدی‌نژاد گفت: «پس چیزی نگو.»

سرعت ماشین 220 را رد کرد و رفت روی 240 که آقای ناطق‌نوری گفت: «کمی آهسته‌تر بران... کمی آهسته‌تر تند نشو...»
آقای احمدی‌نژاد گفت: «تا حالا مرسدس‌بنز آخرین‌مدل داشتی؟»
آقای ناطق‌نوری گفت: «نه.»
آقای احمدی‌نژاد گفت: «پس چیزی نگو.»

سرعت ماشین 260 را رد کرد و رفت روی 280 که من گفتم: «قربون دستت، اون دیوار نیست که دارد به‌سمت ما می‌آید‌ها، این ماییم که داریم با 280تا به‌سمت دیوار می‌رویم... بی‌زحمت یواش...»
آقای احمدی‌نژاد گفت: «تا حالا مرسدس‌بنز آخرین‌مدل داشتی؟»
گفتم: «بله.»
آقای احمدی‌نژاد گفت: «پس بگو ترمزش کدام است؟» و بومب، خوردیم توی دیوار، کیسه هوا زد بیرون، ما رفتیم هوا. پایان.

- روزنامه شرق

بزرگترین معمای رویدادهای هوایی

بزرگترین معمای رویدادهای هوایی

عنوان این نوشته آخرین عبارتی است که گزارشگر بی بی سی از هواپیمای ناپدید شده بسیار پیشرفته بوئینگ 777 هواپیمایی مالزی بر زبان آورد. این روزها شگفتی از این ناپیدایی و معماشدن آن بر سرزبانها و در گزارشهاست. گزارش دیگری همه احتمالهایی که ممکن بود به ناپدیدشدن این هواپیما منجر شود را بررسی کرد و دست آخر نتیجه گرفت که این ناپیدایی در چارچوب هیچیک از این احتمالات علمی و تکنیکی نمیگنجد. آیا باز هم باید منتظر بود تا دلیل آن به دست آید یا تا همینجا بسنده است؟

شاید بسنده نباشد و دست آخر با شگفتی اثری از آن یافت شود ولی اگر کمی هم به دیگر عاملها بپردازیم حتا در صورتی که دلیل  قطعی این ناپیدایی یافت شود زیانی متوجه ما نخواهد شد و آن این است که از مغز یک معتقد به یوفو و فرازمینیهای قدرتمند و کارا و کوشنده تراوش میکند. او معتقد است دور از نظر نیست که این کار به یوفوها بازگردد. آنان تا کنون انسانهای زیادی را ربوده و پس از آزمایشهای بسیار روی آنها آنان را در مناطق دیگری دور از جایی که ربوده شده بودند رها کرده اند و حتا ممکن است برخی را هم هرگز باز نگردانده باشند. این بار شاید دیگر تک تک انسانها برایشان کارا و بسنده نبوده و دسته ای از انسانها از گروههای نژادی مختلف را نیاز داشته اند که دست به چنین کاری زده باشند.

بنابراین اگر مبنا را بر این احتمال بگذاریم یا باید پس از مدتی این هواپیما و مسافران آن را در جای دیگری از کره زمین بیابیم و یا هرگز از آنان خبری نیابیم. اگر یافتیم خودشان به ما خواهند گفت که در کره ای دیگر چگونه مدتی را سپری کرده اند...

Tuesday, March 11, 2014

سندی برای آیندگان

هاشمی رفسنجانی: به روحانی گفتم به مردم وفادار باشید

سه شنبه 11 مارس 2014 - 20 اسفند 1392

دیدار اکبر هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی بعد از انتخابات ریاست جمهوری
اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام گفته است که به حسن روحانی رئیس جمهور ایران توصیه کرده "به مردم وفادار باشد."
آقای هاشمی رفسنجانی گفته است "پس از انتخابات به آقای روحانی گفتم به وعده‌هایی که به مردم دادید، وفادار باشید چون اصل اسلامی و انسانی و شرط اعتماد مردم است. مردم باید احساس کنند که می‌خواهی به وعده‌ها عمل کنی. الحمدلله تا به حال ایستاده است. هنوز ندیدم که از شعارهایش برگشته باشد."

'دو ساعت‌و‌نیم مشکلات احمدی‌نژاد را توضیح دادم'


در جریان انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری ایران که خرداد امسال برگزار شد، پس از رد صلاحیت اکبر هاشمی رفسنجانی از سوی شورای نگهبان، او از نامزدی حسن روحانی حمایت کرد.روزنامه اعتماد بیان کرده است.
"
[برای انتخابات ریاست جمهوری] اول به آقای ناطق پیشنهاد کردیم که نپذیرفت. بعد به آقای روحانی گفتیم که پذیرفت، منتها مشروط کرده بود که رهبری مایل باشند. با رهبری ملاقات کردند و رهبری هم تشویق کردند که بیایند. من هم قول حمایت داده بودم"
اکبر هاشمی رفسنجانی
به گفته اکبر هاشمی رفسنجانی، برای انتخابات ریاست جمهوری اول به علی اکبر ناطق نوری پیشنهاد شد که نپذیرفت، "بعد به آقای روحانی گفتیم که پذیرفت، منتها مشروط کرده بود که رهبری مایل باشند. با رهبری ملاقات کردند و رهبری هم تشویق کردند که بیایند. من هم قول حمایت داده بودم. ایشان بر آن اساس آمدند. بعد از آنکه بنا به ملاحظاتی آمدم، ایشان می‌خواست کناره‌گیری کند که گفتم فعلا بمانید چون معلوم نیست چه حوادثی پیش می‌آید."
آقای هاشمی رفسنجانی گفته است "وقتی می‌خواستند مرا رد صلاحیت کنند، آقای روحانی گفت در این شرایط چه کار کنیم؟ گفتم صبر کنید. بعد که مانع ایجاد کردند، ایشان مصمم شد و من هم قول حمایت صریح دادم که چند روز بعد اعلام کردم."
آقای هاشمی رفسنجانی درباره اختلافاتش با محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور پیشین ایران هم گفته "همین قدر بدانید که پیش از انتخابات ۸۸، اعضای کمیسیون تحقیق مجلس خبرگان که شخصیت‌های بزرگی در جامعه هستند، به دفتر من آمدند تا بفهمند که چرا من با آقای احمدی‌نژاد مخالفت می‌کنم. دو ساعت و نیم مشکلات احمدی‌نژاد را برای آنها توضیح دادم. گذشته و آینده‌اش را گفتم. یکی از علمای بزرگ که در آن جلسه حضور داشت، به تازگی گفته‌اند سخنان آقای هاشمی در آن جلسه را امروز طابق النعل بالنعل می‌بینیم."
"
به آقای روحانی گفتم به وعده‌هایی که به مردم دادید، وفادار باشید... الحمدلله تا به حال ایستاده است. هنوز ندیدم که از شعارهایش برگشته باشد"
اکبر هاشمی رفسنجانی
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام گفته "متن آن گفت‌وگو هم آماده انتشار است و نوار آن در دبیرخانه خبرگان موجود است ولی نمی‌خواهم در این شرایط منتشر کنم که بگویند افتاده را پای می‌زنند."
آقای هاشمی رفسنجانی در زمان انتخاب محمود احمدی نژاد به دومین دوره ریاست جمهوری، رئیس مجلس خبرگان هم بود اما به دنبال حمایت از معترضان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ از جمله سخنرانی در نماز جمعه به حمایت از معترضان، با انتقاد حامیان آیت الله علی خامنه ای مواجه شد و سرانجام از حضور مجدد در انتخابات هیات رئیسه مجلس خبرگان خودداری کرد.
او به روزنامه اعتماد چاپ تهران گفته "من حرف‌هایم را در همان نماز جمعه ۲۶ تیر ۸۸ گفتم و هنوز هم به آنها معتقدم."

آیا علی(ع) زندانی سیاسی هم داشت؟

آیا علی(ع) زندانی سیاسی هم داشت؟
اشاره
علی(ع) چون طبق قرآن عمل میکرد زندانی سیاسی نداشته است. زیرا قرآن کریم هیچگاه از زندانی شدن مخالفان حضرت رسول اکرم(ص) سخنی به میان نیاورده است. بالاتر از آن اینکه در قرآن کریم هیچگاه از زندانی شدن مخالفان فرعون هم سخنی نیست!! بلکه برعکس فرعون به بزرگترین مخالف خود یعنی حضرت موسی اجازه میدهد تا با او مناظره و بلکه مناقشه و مجادله کند!! شماع زاده

هر کس یک زندانی سیاسی نام ببرد که در حکومت علی(ع) به دلیل مخالفت با علی(ع) و یا تبلیغ علیه نظام و شخص او و یا تشویش اذهان عمومی و ... به زندان افتاده و یا حتی یک شبانه روز بازداشت شده باشد بیاید و یک جایزه نفیس از من بگیرد!

در دولت علوي، زنداني سياسي ديده نمي‌شود. اين بدان معنا نيست كه در حكومت  آن حضرت، كسي مرتكب جرم سياسي عليه حكومت نمي‌شده، بلكه در آن دوره به دليل فتنه خوارج، شورش طلحه و زبير، و شرارت‌هاي معاويه، اوضاع جامعه از نظر سياسي بسيار هم ملتهب بود، بویژه كه چون خوارج و اصحاب جمل، از ميان ياران حضرت انشعاب كردند و با تبليغات گمراه‌كننده‌ ضدِ حضرت عضوگيري مي‌كردند، ارتكاب جرائم عليه حكومت فراوان اتفاق مي‌افتاده. اين گروه‌ها، پس از شورش مسلحانه، با مقابله‌ حضرت و جنگ رو به رو شدند، ولي پیش از آن زنداني نشدند در حالي كه برخي از آن‌ها به حضرت دشنام مي‌دادند، برخي ديگر به نشر اكاذيب و تشويش اذهان مي‌پرداختند، برخي هم تجمعات عليه حكومت تشكيل مي‌دادند و....

 شگفت آور است كه در آن شرائط حادّ امنيتي و سياسي، حتي نام «چند نفر» كه زنداني شده باشند، ديده نمي‌شود! در حالي كه مخالفان، افراد سرشناسي بودند و اگر چنین بود حبس آن‌ها در تاريخ ثبت مي‌شد. شگفت آورتر آنكه در همان اوضاع، افراد متعددي از مسؤولان دولتي به دليل تخلفات و فسادهای مالی خود، در زندان گرفتار بودند!
 كثير حضرمي، مي‌گويد در مسجد كوفه، گروهي عليه اميرالمؤمنين صحبت مي‌كردند. يكي از آن‌ها قسم خورد كه حضرت را خواهد كشت، من او را گرفتم و خدمت حضرت آوردم، حضرت فرمود: 
«آزادش كن! توقع‌داري كه قبل از اقدام به قتل، او را بكشم»!
گفتم: «به شما اهانت مي‌كرد!» 
فرمود: «تو هم یا به او اهانت كن يا رهايش كن.»
(مبسوط سرخسي، ج10، ص125)
حكومت‌ها معمولاً، مخالفان را پيش از اقدام عليه حكومت دستگير مي‌كنند، تا فرصت اقدامات ضدحكومتي را از آنان بگيرند، ولي اميرالمؤمنين(ع) شيوه‌ي ديگري داشت، مثلاً خرّيت بن راشد، سر به عصيان برداشت و خروج كرد، برخي اصحاب اصرار داشتند كه حضرت او را دستگير كند و حتي در اين باره به حضرت اعتراض كردند، ولي پاسخ حضرت اين بود كه تا جنايتي اتفاق نيفتاده نمي‌توان كسي را زنداني كرد، و الّا بايد زندان را از متهمان پر كنيم: 
«انا لو فعلنا هذا لكل من نتهمّه من الناس ملأنا السجون منهم؛ اگر ما این کار را بکنیم و هر کسی را که متهم می دانیم زندانی کنیم، زندانها را از زندانی پر خواهیم کرد.»!
(الغارات، ج1، ص335)
سيره‌ي اميرالمؤمنين چنان بود كه در جريان جنگ جمل، اسيران را به پشت ميدان جنگ فرستاد و آن‌ها را كه دست به شورش مسلحانه زده بودند، زنداني كرد، ولي با پايان جنگ، آن‌ها را آزاد كرد، لذا فقها در باره‌ي همين مجرمان هم فتوي داده‌اند كه «زنداني شدن آن‌ها در مدّت جنگ و براي آن است كه به دشمن نپيوندند، ولي پس از آن آزاد مي‌شوند.»
(شهيد، الدروس، ج2، ص43)
علی اصغر افتاده

پرده برداری از یک آبروریزی ملی پس از پنج سال

پرده برداری از یک آبروریزی ملی پس از پنج سال

«کم سواد»‌هایی که حتی نمی‌توانند یک نامه انگلیسی " بدون غلط " بنویسند (تصویر + فایل صوتی)

موضوع کم سوادی نماینده‌های مخالف دولت روحانی در مجلس دیگر تکراری شده است. دیگر همهٔ ایرانی‌ها می‌دانند که مجلس نشین‌های مخالف توافق ژنو،‌‌ همان «کم سواد»‌هایی هستند که NPT را MPT نوشتند و ۱۱۰ امضا پای غلط املاییشان زدند ! اما امروز می‌خواهم از یک آبروریزی ملی بزرگ که در سال ۱۳۸۷ و در زمان ریاست سعید جلیلی بر تیم مذاکره کننده هسته‌ای با ۱+۵ رخ داد، با شما بگوییم. اتفاقی که هرگز در صداوسیما انعکاس نیافت و در بحبوحهٔ خفقان مطبوعاتی در سال ۱۳۸۷ از پرداختن به آن جلوگیری شد.


داستان از این قرار بود که آقای دکتر! سعید جلیلی، مسئول ارشد تیم مذاکره کنندهٔ هسته‌ای در سال ۱۳۸۷، نامه‌ای در جواب ۱+۵ نوشت که مضحکهٔ عالم و آدم شد. آش انقدر شور شده بود که روس‌های حامی ایران هم بابت آن اتفاق، ایرانی‌ها را به مضحکه گرفتند.



غلط‌های دستوری و املایی نامه دکتر! جلیلی، آنچنان کودکانه و مضحک بود، که سرگئی کیسیلاک روسی (معاون وزیرخارجه روسیه در آن زمان) هم نتوانست بعد از خواندن آن جلوی خندهٔ خود را بگیرد و همان زمان هم نیویورک تایمز بطور مفصل به آن پرداخت و آبروی تیم مذاکره کنندهٔ هسته‌ای ایران به ریاست دکتر!! سعید جلیلی را بُرد.



در ادامه پیشنهاد می‌کنم به فایل صوتی گفتگو با دکتر زمانی نیا، در تیرماه ۱۳۹۲ که حاوی افشاگری‌های جالبی پیرامون «دکتر! سعیدجلیلی» و «ئکتر جوادظریف» است، به ویژه از دقیقه: ۴۷: ۱۸: ۰۰ تا ۴۵: ۲۰: ۰۰ گوش کنید.
{در این بخش از فایل صوتی دکتر زمانی نیا می‌گوید: در حالیکه متن سخنرانی دکتر جواد ظریف در شورای امنیت، به عنوان متن درسی در انگلیس تدریس می‌شود، نیویورک تایمز متن نامهٔ دکتر جلیلی را که مملو از غلط املایی و غلط دستوری است به مضحکه گرفته و نوشته که واضح نیست سعیدجلیلی چه نوشته است؟}
- حجم فایل ۷ مگابایت و مدت آن ۳۲ دقیقه



لینک به مطلب نیویورک تایمز:



پی نوشت: حالا به من بگویید دکتر روحانی حق دارد این جماعت را «کم سواد» خطاب کند یا نه؟!
Shahab Zare

Friday, March 7, 2014

گوشه هایی از زندگانی ما آدمیان


Picture - 1

Picture - 2 


Picture - 3 
Picture - 4 


Picture 5
Picture 6 

Picture 7 
Picture 8

ماهی قرمز! چرا؟

ماهی قرمز! چرا؟

نود سال پیش به همراه ورود چای به ایران ماهی قرمز نیز که سمبل عید چینی است به سفره‌های هفت‌سین مراسم عید نوروز ما وارد شد غافل از اینکه در عید چینی ماهی قرمز را رها می‌کنند تا زندگی جریان یابد و ما ماهی قرمز را اسیر تنگ بلورین میکنیم تا همزمان با رشد سبزه‌های سفره‌هایمان و باروری زمین هر روز او را به مرگ نزدیک و نزدیک‌تر کنیم.

جالب است بدانید در هیچ کدام از مراسم سنتی‌مان در مورد نوروز ماهی قرمز جایگاهی ندارد. در میان رسوم زرتشتی در سفره عید انار به نشانه باروری و عشق و یا سیب سرخ درون ظرف آب مقدس رها می‌شود تا عشق و باروری همچنان پاینده بماند. اگر ایرانی‌ها می‌دانستند که ماهی قرمز هیچ ریشه تاریخی در سفره هفت‌سین ندارد به جای پرداخت برای خرید و قتل ماهی‌های قرمز به بهانه عید، سیب قرمز یا انار را در آب رها می‌کردند که ریشه در تاریخ این دیار دارد.

هر سال ایام عید 5 میلیون قطعه ماهی می‌میرند. 5 میلیون قطعه ماهی قرمز به خاطر رنگ و لعاب سفره هفت‌سین، به خاطر هیچ. و عجیب نیست اگر بدانیم در صورتیکه ایرانی‌ها از خرید ماهی قرمز منصرف شوند این تجارت سیاه روزی پایان خواهد یافت. عجیب نیست اگر باور کنیم سیب سرخ یا انار همان سرخی هفت‌سین ایرانی‌ست که ریشه در تاریخ چند هزار ساله سنت ما دارد.

عجیب نیست اگر تابلوی معروف هفت‌سین کمال‌الملک را در کاخ گلستان به تماشا بنشینیم و ببینیم که او نیز ماهی قرمز را میان سفره هفت‌سینش طراحی و نقاشی نکرده است.

ماهی قرمز که از نماد های سال نو چینیست چند دهه است که در خوان نوروزی ایرانیان هم جای خود را باز کرده .ماهی هایی که خوشبخت ترین آنها تنها شاید تا پایان سیزده بدر عمر کنند..ماهی هایی که به غلط و به نظر برخی از زمان قاجار وارد سفره هفت سین شده .

دلیلش؟
عده ای میگویند چون نام عربی آن(سمک) با (س) شروع میشود احتمالا به عنوان سینی جدید وارد هفت سین سنتی شده. در مورد نمادش هم در بیشتر منابع بحث است. برخی آن را نماد حوت و برخی نماد زندگی خوانده اند. زندگی که به واسطه از دست رفتن جان یک موجود زنده به دست می آید.(سین عربی در سفره سنتی ایرانی! خیر شاید از سال نو مسیحی یاد گرفته باشند.)

همه ساله از اواخر بهمن ماه تشت های ماهی قرمز در تمام خیابانها به چشم میخورد. گلفروشی ها میوه فروشی ها اکواریومی ها و حتی دیگر شغلها گویی در مورد فروش ماهی قرمز بهشان وحی شده . فروشنده هایی که حتی معنای ماهی قرمز را بر سر سفره نمی دانند . این بی اطلاعی از فلسفه ماهی قرمز(که به جرات میتوان گفت هیچ فلسفه ای در فرهنگ ایرانی ندارد) تنها مخصوص فروشنده ها نیست شاید بیش از نود درصد مردمی که ماهی میخرند هم نمی دانند ماهی قرمز عید نماد چیست! اغلب این ماهی ها وسیله ای برای سرگرمی و بازی بچه ها میشوند. و تنها یکی دو روز دوام می اورند. تجارت ماهی قرمز همه ساله میلیون ها ماهی بیگناه را به کام مرگ میکشد.سنتی که با نوروز که جشن زایش طبیعت است در تضاد است .

یک تنگ کوچک هر چقدر هم بزرگ باشد باز کوچک است!!

مناظره پروین اعتصامی و عالی پیام(هالو)

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم
کاین تابناک چیست که در تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست
پیداست آن قدر که متاعی گران بهاست
نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت
این اشک دیده‌ی من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورد گداست
بر قطرهٔ سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
پروین به کجروان سخن راستی چه سود
کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست
 بچه های خیابان
روزی گذشت سانتافه ای از چهارراه
از اگزوزش صدای مهیبی به پای خاست
پرسید بچه فال فروش از رفیق خود
این لکسوز است؟ نه، به گمانم که زانتیاست
آهی کشید دخترک گلفروش و گفت:
                                         این که گذشت ذره ای از پول نفت ماست
این اشک دیده‌ پدر و مادر من است
این خون جاری از رگ و از ریشه‌ شماست
این گفت و خواست تا برود، فالگیر گفت:
                                           نه، این شعارها همه اش باد در هواست
این پولدارها که نباشند، خود بگو
در این چهارراه چه کس مشتری ماست؟
از تو خودت بگو چه کسی گل خریده است
آن کس که پولدار خفن هست یا گداست
یا فال من وسیله‌ تفریح کیست؟ هان؟
آن کس که پشت شیشه‌ بنز گرانبهاست
جایی که پول خمس و زکات: آستین شیخ
نذر و نذور مردم ما گنبد طلاست؛
جایی که اختلاس و چپاول طبیعی است؛
سرمایه های ملت ما دست دزدهاست؛
ما کودکان کوچه خیابان و چارراه
روزی مان نه دست خدا، دست اغنیاست
هالو، گلوی خویش چرا پاره میکنی؟
چپ کرده ای بده قلمت را به دست راست

مردم! مردم! مردم!

مردُم به موجودی گفته میشه که از بدو تولد همراهیت میکنه و تا روز مرگت مجبوری که برای اون زندگی کنی.
برای مَردُم خیلی مهمه که تو چی میپوشی؟ 
کجا میری؟
چند سالته؟
بابات چیکارس؟
ناهار چی خوردی؟
چند روز یه بار حموم میری؟
چرا حالت خوب نیست؟
چرا میخندی؟
چرا ساکتی؟
چرا نیستی؟
چرا ازدواج نمیکنی ؟
چرا بچه دار نمیشی ؟
چرا اینطوری نوشتی؟ عاشق شدی؟
چرا اونطوری نوشتی؟ فارغ شدی؟
چرا چشات قرمزه؟ حشیش کشیدی؟
چرا لاغر شدی؟ شکست عاطفی خوردی؟
چرا چاق شدی؟ زندگی بهت ساخته؟
و چراهای بسیاری که تا جوابش رو بدست نیاره دست از سرت ور نمیداره.

اگر بسیار کار کنی می گویند احمق است .

اگر کم کار کنی می گویند تنبل است .

اگر خرج کنی می گویند افراط گر است .

اگر جمع کنی می گویند بخیل است .

اگر ساکت و خاموش باشی می گویند لال است .

اگر زبان آوری کنی می گویند ورّاج و پرگو است .

اگر روزه بداری و شبها نماز بخوانی می گویند ریاکار است .

و اگر عمل نکنی می گویند کافر است و بی دین .

مَردُم ذاتا قاضی به دنیا میاد.
بدون ِ اینکه خودت خبر داشته باشی، جلسه دادگاه برات تشکیل میده، روت قضاوت میکنه، حکم برات صادر میکنه و در نهایت محکوم میشی.
مَردُم قابلیت اینو داره که همه جا باشه، هرجا بری میتونی ببینیش، حتی تو خواب.
اما مَردُم همیشه از یه چیزی میترسه، از اینکه تو بهش بی توجهی کنی، محلش نذاری، حرفاش رو نشنوی و کاراش رو نبینی.
پس دستت رو بذار رو گوشت، چشمات رو ببند و بی توجه بهش از کنارش عبور کن و مشغول کار خودت شو.

*****

می خواستم به دنیا بیایم، در یک زایشگاه عمومی؛ پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! مادرم گفت: چرا؟... پدر بزرگم گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به مدرسه بروم، همان مدرسه ی سر کوچه ی مان؛ مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟... مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟... پدرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟... خواهرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟... آنها گفتند: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟... مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!... گفتم: چرا؟... همسرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. همسرم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... همسرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در یک زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! گفتم: چرا؟... پدرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟... زنم گفت: مردم چه می گویند؟!...

مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند. حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه دارم و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نبود: مردم چه می گویند؟!...مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، حالا حتی لحظه ای هم نگران من نیستند !!!

هشدار! طالبانی دیگر در راه است!!

دختران سیاه‌پوش با افکار تندروانه در شمال افغانستان

جمعه 28 فوريه 2014 - 09 اسفند 1392

این دختران شنیدن رادیو، دیدن تلویزیون، گرفتن عکس، بزرگداشت از روزهای معلم، مادر، سال نو، سالگرد تولد و همچنین کارکردن زنان در بیرون از خانه را حرام می‌دانند
ترویج اندیشه‌های تندروانه اسلامی در یک مدرسه‌ دینی دخترانه در شمال افغانستان، نگرانی‌هایی را در مورد گسترش بنیادگرایی در میان زنان جوان افغان ایجاد کرده است.
بر اساس یافته‌های بی‌بی‌سی، آموزش‌های دینی در "اشرف‎المدارس" قندز آمیخته با سیاست و مغایر با فرهنگ و سنت‌های رایج در افغانستان است؛ از جمله شاگردان آن شنیدن رادیو، دیدن تلویزیون، گرفتن عکس، بزرگداشت روزهایی مانند روز معلم، مادر، سال نو، تولد و نیز کارکردن زنان در بیرون از خانه را حرام می‌دانند.
شیوه آموزش، نحوه پوشش و تعبیر شاگردان این مدرسه از دین، نگرانی‌های بسیاری را در بیرون آن برانگیخته و این سوال را مطرح کرده که مسئولان آن چه اهدافی را دنبال می‌کنند و مبنای قانونی آن از چه قرار است؟ 
نظر به اهمیت موضوع روی هر یک از عنوانهای زیر کلیک کنید تا از پیوند بهرهمند شوید.
مدرسه "اشرف‌المدارس" توسط مولوی عبدالخالق و مفتی سراج‌الدین از ملاهای بانفوذ ولایت قندز، چهارسال پیش بنیان‌گذاری شده و در حال حاضر شش هزار دختر در آن درس می‌خوانند.
به گفته گردانندگان اشرف‌المدارس، این مدرسه شاخه‌هایی هم در‎ تخار و بغلان دارد و قرار است که در ۹ ولایت دیگر از جمله کابل پایتخت نیز شعبه ایجاد کند.

خانم گیاه می‌گوید دخترانی که در این مدرسه درس می‌خوانند، بسیار پرخاشگر اند.
به باور فعالان مدنی در ولایت قندوز، تفسیر و تعبیر دانش آموزان اشرف‌المدارس از دین، سخت‌گیرانه، غیرمعمول و خلاف برداشت‌های موجود از اسلام در افغانستان است.
"تو کافر شدی" و "این حرام است" دو عبارتی است که به گفته فعالان حقوق زن، شاگردان این مدرسه از آنها به عنوان حربه‌ای در برابر دیگران استفاده می‌کنند.
نادره گیاه، رئیس امور زنان ولایت قندز می‌گوید:" دخترانی که در این مدرسه درس می‌خوانند بسیار پرخاشگراند. در یک مراسم یا مجلس با زنان و دختران دیگر جنگ می‌کنند، می‌گویند تو کافر شدی، چرا چادر از سرت پائین افتاد؟ چرا لباست اسلامی نیست و یا تو نماز را درست یاد نداری."
"
وقتی این‌گونه تعلیم ترویج پیدا کند و این دختران چنین آموزش ببینند و همه را کافر بدانند، دیگران نمی‌توانند آزادانه کار کنند و در اجتماع حضور یابند."
نادره گیاه، رئیس امور زنان ولایت قندوز
به گفته شماری از فعالان مدنی این ولایت، در این مدرسه به دانش آموزان، گفته می‌شود که کارکردن زنان در خارج از منزل حرام است و زنانی که در رادیو و تلویزیون کار می‎کنند، کافر اند.
خانم گیاه فعالیت‎های این مدرسه را تهدید بزرگی برای کارکنان موسسات، رسانه‌ها و فعالان مدنی قندوز می‌داند:" وقتی این‌گونه تعلیم ترویج پیدا کند و این دختران چنین آموزش ببینند و همه را کافر بدانند، دیگران نمی‌توانند آزادانه کار کنند و در اجتماع حضور یابند."
اما مولوی عبدالخالق، رئیس اشرف‌المدارس، هدف از ایجاد این مدرسه را آگاه ساختن دختران از تعالیم و تاریخ دین اسلام می‎خواند:" در ابتدای اسلام دختران مسلمان فعالیت‌های دینی بسیار می‌کردند حتی در بعضی غزوات (جنگ‌های پیامبر اسلام) اشتراک می‌کردند. از این فعالیت‌ها، ما مسلمانان عقب مانده بودیم. این انگیزه باعث شد که ما خواستیم در بخش آموزش‌های دینی همکاری کنیم تا زنان و دختران مسلمان افغانستان دوباره به اوج غیرت و شهامت خود برسند."

«جای هیچ شکوه و شکایتی نیست»

جمعه 28 فوريه 2014 - 09 اسفند 1393

سؤال از حکیم عمر خیّام: «اگر نمی آمدیم، چی بودیم؟ چه می کردیم؟ چی می دانستیم؟»
سلام.
راستی، برای شما هم پیش آمده است که صبح از خواب که پا شدید، یک چیزی، یک کلمه ای، یک عبارتی، یک مصراع شعری، مثلِ «وِرد» بیفتد به زبانتان و دست از سرتان برندارد؟ دیروز صبح از خواب که پا شدم، آب دهنِ تلخم را که قورت دادم، و چشمهای خسته ام را که مالیدم، و یک آه بلند که کشیدم، یکدفعه دیدم دارم با صدای بلند می گویم: «گر آمدنم به من بُدی، نامَدَمی... نامدمی... نامدمی!»
فکرم هر جا می رفت، باز برمی گشت، لیز می خورد، می افتاد تهِ طاسِ خیّام: «نامدمی ... نامدمی...» یک ساعتی که گذشت، دیدم نه! فایده ای ندارد! دست بردار نیست. دارد دیوانه ام می کند! رفتم کتاب «رباعیات حکیم عمر خیام» را برداشتم و نشستم جلوی کامپیوتر. اوّل همین رباعی را خواندم:
گر آمدنم به من بُدی، نامَدَمی،
وَر نیز شدن به من بُدی، کِی شُدمی!
به زآن نَبُدی که اندر این دیر خراب،
نه آمدمی، نه بُدمی، نه شدمی!

جواب به حکیم عمر خیّام: «یک مشت خاک + یک سطل آب = عمر خیّام = یک سطل آب + یک مشت خاک + رباعیات می بودیم!
بعد همین طور ورق زنان، بیشتر رباعیها را برای خُدادُمین بار خواندم و رفتم توی فکر، و از فکر در نیامدم تا به این نتیجه رسیدم که بیخود نبوده است که ما در حدود نُه قرن، با جزر و مدّ ِ ناملایمات و مصیبتهای تاریخمان، با زمزمه کردنِ شکّها و شِکوه ها شورشهایِ لفظیِ این حکیمِ بزرگ دلِ دردمندمان را تسکین می داده ایم.
امّا پیش خودم گفتم: «مگر من یکی از نوه های این حکیم بزرگ نیستم؟ مگر این پدر بزرگِ مقدّس و محبوب، سؤالهایی که توی خیلی از رباعیهای عالی و بی نظیرش مطرح کرده است، فقط خواسته است که همۀ آنها عیناً سؤالهای ما بشود؟ و ما نوه هاش حقّ نداشته باشیم که دربارۀ آنها فکر کنیم و ببینیم جوابی برایِ آنها داریم یا نه؟ و آنوقت، اگر بعد از حدودِ نُه قرن، دیدیم که هنوز برای هیچکدام از سؤالهاش جوابی پیدا نکرده ایم، بگوییم: پدر بزرگِ مقدّس و محبوب، هنوز هم همۀ سؤالهای تو عیناً سؤالهای ماست!»
آنوقت دیدم، بله، همین وِردِ «گر آمدنم به من بُدی...» که به زبانم افتاده بود و توی کلّه ام دنگ دنگ می کرد، یکی از فلسفی ترین سؤالهای این پدر بزرگِ عالیقدر و دوست داشتنی است، که اگر از قالبِ وزن و قافیه درش بیاوریم، می شود حرفِ ساده ای به این مضمون:

وسطِ «آمدن» ما و «رفتن» ماست که با «بودنِ» ما عالم هستی معنی پیدا می کند و با شادی فریاد می زنیم : بیگ بنگ!
«اگر منِ آدمیزاد، از همان اوّل اختیارِ به دنیا آمدنم، به وجود آمدنم، دست خودم می بود، می گفتم: نه، خیر، نمی خواهم خلق بشوم و به این دنیا بیایم! و حالا که جبراً خلق شده ام و آمده ام، اگر اقلاً اختیارِ رفتن یا ماندنم را می داشتم، معلوم است که نمی رفتم. پس با این وضع هیچ چیز بهتر از این نمی بود که اصلاً نه خلق می شدم، نه توی این دنیا زندگی می کردم، و نه آخِرش می مردم، ها؟ غیر از این است؟»
و من که، مثلِ شما، مثلِ همۀ فارسی زبانها، دری زبانها، تاجیکی زبانها، یکی از نوه های این پدر بزرگِ مقدّس و عالیقدر و محبوب هستم، و بارها همین سؤالِ او را از خودم کرده ام، در جوابِ این سؤالِ خیلی فلسفیش می گویم:
«اگر اصلاً به دنیا نیامده بودم، حالا همان یک سطل آب و یک مشت خاک می بودم که از ما می ماند. حالا که به دنیا آمده ام، سری بگردانم، باز می شوم همان یک سطل آب و یک مشت خاک! وسط این دوتاست که بزرگترین معجزه در آفرینشِ عالم اتّفاق افتاده است و آن آمدنِ من است، آمدنِ انسان! نه! با همۀ دردها و همۀ سرگردانیهاش، جای هیچ شکوه و شکایتی نیست!»

روشنگری:
نفس آفرینش انسان این پرسشها را ایجاد نکرده است بلکه آن بار امانتی که قرآن گفته "بر زمین و آسمان پیشنهادش را دادیم ولی نپذیرفتند و انسان پذیرفت زیرا که بسیار ستمگر و بسیار نادان بود" موجب شده که این پرسشها همواره پایدار بماند. آن امانت هم چیزی جز روح الهی نبود که به واسطه آن اسماء را نیز آموخت(علم آدم الاسماء کلها) و با دو بال ایمان و دانش راهی زمین خاکی شد تا شاهکار آفرینش باشد و به اعلی علیین رسد یاآنچنان پست گردد که به اسفل سافلین درآید.  شماع زاده