Friday, April 4, 2014

تاریخی تصویری وبه یادماندنی(Historical Wonderful Photos)

ما كجا بوديم و آنها كجا؟
پس آنها الان كجا هستند و ما كجا؟!!
awesome_photos_collected_from_history_01.jpg 
A boxing match on board the USS Oregon in 1897.

8e836a1c0832e84550a241d18bf26b34.jpgAlbert Einstein looking fabulous.


rare-photos-einstein-diploma_0.jpg
Here's his report card!


historical-photos-rare-pt2-samurai-1860-1880.jpg
Samurai taken between 1860 and 1880.

awesome_photos_collected_from_history_09.jpgA shell shocked reindeer looks on as World War II planes drop bombs on Russia in 1941


historical-photos-rare-pt2-disney-brothers.jpg
Roy O. and Walt Disney on the day they opened Disney Studios.


e3f1cd7b38eb90e802a0bd90478af5cb.jpg
Che Guevara


historical-photos-pt3-microsoft-staff-1978.jpg
The Microsoft staff in 1978

awesome_photos_collected_from_history_08.jpgThe last known Tasmanian Tiger photographed in 1933. The species is now extinct.

historical-photos-pt3-tank-man-tiananmen-square.jpgA different angle taken of "Tank Man," the man who stood against a line of tanks in Tiananmen Square.
He is standing in the street between the tree trunk and the fleeing man. You can see the tanks approaching from the right.


3f86230a18a47bfbb25891873d7695f3.jpg
Winston Churchill out for a swim.


awesome_photos_collected_from_history_07.jpg
The London sky following a bombing and dogfight between British and German planes in 1940.


historical-photos-pt3-martin-luther-king.jpg
Martin Luther King, Jr removes a burned cross from his yard in 1960. The boy is his son.


604bc84e510a769558111c0f461e32a7.jpg
Google begins.


awesome_photos_collected_from_history_06.jpg
Nagasaki, 20 minutes after the atomic bombing in 1945

historical-photos-pt3-native-railroad-overlook.jpgA Native American overlooking the newly completed transcontinental railroad in 1868.


266ac00ea2454d34b1ad0e5d9d182ae5.jpg
The Great San Francisco Fire and Earthquake of 1906.


awesome_photos_collected_from_history_05.jpg
A Japanese plane is shot down during the Battle of Saipan in 1944.

historical-photos-pt3-mcdonalds-ronald-original-1963.jpgThe original Ronald McDonald played by Willard Scott


415e30dc3b1127b66acb5cd11ad44fb3.jpg
Hitler in Paris.


historical-photos-pt3-911-attacks-halifax-airport.jpg
Grounded aircraft on September 11, 2001 await orders.


awesome_photos_collected_from_history_04.jpg
British SAS back from a three month long patrol of North Africa, January 18, 1943.


historical-photos-pt3-disney-cafeteria.jpg
Disneyland employee cafeteria in 1961.


0030f3aa991a83f1cc0ec5e4cb5299d6.jpg
The first McDonalds.


awesome_photos_collected_from_history_03.jpg
Fidel Castro lays a wreath at the Lincoln Memorial.


historical-photos-pt3-california-lumberjacks.jpg
historical-photos-pt3-california-lumberjacks2.jpg
California lumberjacks work on Redwoods.


c05cebafe0754f8ca7c539cf048ae93e.jpg

historical-photos-pt4-archduke-franz-ferdinand-with-wife.jpgArchduke Franz Ferdinand with his wife on the day they were assassinated in 1914,
an event that helped spark World War I.


awesome_photos_collected_from_history_02.jpg
The 1912 World Series.


historical-photos-pt4-hilary-bill-clinton.jpg
Bill and Hillary Clinton playing volleyball in 1975.


7c433d7c0fc7b0c619939495550d7d4b.jpg
Elvis in the Army.


historical-photos-pt4-discovery-machu-picchu.jpg
The first photo following the discovery of Machu Pichu in 1912.

awesome_photos_collected_from_history_18.jpgChild laborers in 1880.

historical-photos-pt4-times-square-1911.jpgNew York's Times Square in 1911.

e3b648883052dae78cb5ebebdc9e1d88.jpgConstruction of Christ the Redeemer in Rio da Janeiro, Brazil.

historical-photos-pt4-steamboats-mississippi-1907-shorpy.jpgSteamboats on the Mississippi River in 1907.

awesome_photos_collected_from_history_17.jpgLeo Tolstoy tells a story to his grandchildren in 1909.

historical-photos-pt4-beatles-muhammad-ali.jpgThe Beatles meet Muhammad Ali.

011737adf9182aea93e8c04a1d7c7384.jpgThe construction of Disneyland.

historical-photos-pt5-arnold-schwarzenegger.jpg
Arnold Schwarzenegger on the day he received his American citizenship.

awesome_photos_collected_from_history_16.jpgFourteen year-old Osama bin Laden. He's second from the right.

historical-photos-pt5-construction-statue-of-liberty-1884.jpg
Construction of the Statue of Liberty in 1884.

Thursday, April 3, 2014

اندر ستایش نزاعهای خیابانی و اوباش‌گرایی

سریال نوروزی در ستایش نزاع خیابانی و اوباش‌گری

نظرات لیلا ملک‌محمدی
بی بی سی - پنج شنبه 03 آوريل 2014 - 14 فروردین 1393

سال ۹۲ در حالی به پایان رسید که آمارهای دولتی از افزایش نزاع خیابانی و «قتل‌های ناموسی» در ایران خبر می‌دادند و حالا در اولین شب سال ۹۳، چند ساعت پس از تحویل سال و در دقیقه‌های نخست قسمت دوم یک مجموعه‌ داستانی، گفت‌وگویی رد و بدل شد که آشکارا نزاع خیابانی و تشکیل گروه‌های خودسر را تشویق و ترویج می‌کرد.
گفت‌وگو بین رییس زندان و یک زندانی صورت گرفت. بهادر (امین حیایی) که به خاطر چند نزاع خیابانی به زندان محکوم شده است به اتاق رییس فراخوانده و به این بهانه آزاد می‌شود که در یکی از دعواها چهار پسری را که مزاحم یک دختر «موجه و با شخصیت» شده‌اند کتک زده و به قول رییس زندان، نگذاشته «دست اوباش به ناموس مردم بخوره». رییس زندان او را «بزن بهادر» خطاب می‌کند که هم با «بسیار شجاع» مترادف است و هم با «قلچماق» و «اوباش».
رییس زندان می‌پرسد: «می‌تونی بشماری تا حالا چندتا ضرب و شتم داشتی؟» و پاسخ بهادر: «مورد زیاد بوده آقا ولی هرچی بوده منکراتی بوده.»
برداشت مخاطب از سکانس مذکور این می‌تواند باشد که یک اوباش به خاطر حضور شجاعانه در یک دعوای خیابانی و زدن چند جوانِ مزاحم، توانسته مدت حبس خود را کوتاه‌تر کند و آزاد شود.
اسم سریال «خوب، بد، زشت» است و در یکی از پربیننده‌ترین ساعت‌های تلویزیون ایران (۲۱ و ۳۰ دقیقه) از شبکه‌ دوم سیما پخش می‌شود. اثر گفت‌وگوی یادشده در قسمت‌های بعدی مجموعه، نه تنها خنثی نمی‌شود که هر بار با تأکید بیشتری به مخاطب یادآوری می‌شود.
پاداش بهادر برای مشارکتش در آن دعوای خیابانی فقط آزادی از زندان نبود. او از سوی پدر دختر، که فردی تحصیل‌کرده، مرفه و منطقی‌ست، جوانی انسان‌دوست و با احساس مسئولیت بالا نسبت به جامعه خطاب می‌شود و در قسمت‌های بعدی لقب‌هایی چون «با غیرت» و «ناموس‌پرست» می‌گیرد.
آسیب‌های این سریال فقط به ترویج پرخاشگری، زورگویی و نزاع خیابانی محدود نمی‌شود.
"
از جمله آسیب‌های دیگر این سریال می‌توان به کودک‌آزاری، آموختن دروغ‌گویی به کودکان، رواج خبرچینی و گزارش‌ مراسم شادی مردم به پلیس، ایجاد و تقویت هراس از اینترنت و شبکه‌های اجتماعی و به دنبال آن نادیده‌گرفتن وجه مثبت اینترنت در آموزش اشاره کرد."
از جمله آسیب‌های دیگر آن می‌توان به کودک‌آزاری، آموختن دروغ‌گویی به کودکان، رواج خبرچینی و گزارش‌ مراسم شادی مردم به پلیس، ایجاد و تقویت هراس از اینترنت و شبکه‌های اجتماعی و به دنبال آن نادیده‌گرفتن وجه مثبت اینترنت در آموزش اشاره کرد.
دو کودک خردسالِ یکی از خواهران بهادر بارها از سوی مادرشان به کتک‌ خوردن تهدید می‌شوند و حتی مادر به سوی آن‌ها اجسامی که در دست دارد پرت می‌کند و این موضوع با شوخی و خنده و نه به صورت امری منفور و مذموم، نشان داده می‌شود.
مادر دو کودک هم، که همیشه یک تبلت در دست دارد، عضو قدیمی و پروپاقرص شبکه‌های اینترنتی است و همین باعث از هم پاشیده‌شدن زندگی‌اش شده است.
به نظر می‌رسد این مجموعه‌ تلویزیونی نه تنها آموزش‌های عمومی را وارد خانه‌ها نمی‌کند که با امکانات مدرنی که می‌تواند به انتقال این آموزش‌ها کمک کند نیز سر جدال دارد.
آسیب‌شناسی همه‌ زوایای این مجموعه از حوصله‌ این یادداشت خارج است و هدف این نوشته تمرکز روی ترویج و موجه‌نمایی نزاع خیابانی و بالا رفتن آمار قصاص و اعدام است.

خوب؟ بد، زشت

سریال «خوب، بد، زشت» در ۱۵ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای تولید شده و در دو نوبت، ساعت‌های ۲ بامداد و ۱۳:۳۰ روز بعد بازپخش می‌شود.
با در نظر گرفتن ساعت‌های بازپخش در مجموع دو هزار و بیست و پنج دقیقه بخش قابل توجهی از گروه‌های مختلف مردم لحظه‌های نوروزی خود را با این مجموعه سپری می‌کنند؛ مجموعه‌ای که در هر قسمت آن دست کم یک بار کلمه‌هایی چون «ناموس»، «غیرت»، «وقار» و «نجابت» از زبان بهادر شنیده می‌شود.
او هر کسی را که خواهرانش را با اسم کوچک صدا ‌کند کتک می‌زند (حتی شوهر خواهرش را) و با خواهران خود با تعصب و پرخاش رفتار و به این «تعصب» هم افتخار می‌کند؛ هیچ‌کس در خانه و کوچه و خیابان از کتک‌ها و تعرض‌های زبانی او در امان نیست و مخاطب بارها زد و خورد و فحاشی و پرخاش‌گری را از سوی بهادر می‌بیند، اما او در عین پرخاشگری و زورگویی روز به روز قابل اعتمادتر و محترم‌تر نشان داده می‌شود و هر چه به پایان سریال نزدیک‌تر می‌شویم موفقیت بهادر را در ازدواج با دختر دندانپزشکی که در نزاع خیابانی به خاطر او چهار جوان را کتک زده ساده‌تر می‌توان پیش‌بینی کرد.
این سریال در هر قسمتش یک دوره‌ «لات‌پروری» و آموزش آداب «گنده‌لاتی» و کلمه‌ها و ترکیب‌های فراموش‌شده‌ی لات‌ها و جاهل‌ها است. ترکیب‌هایی چون «مچ‌پا کلفت»، «پاشنه پا ترکیده»، «آب‌جیگردار»، «پاشل»، «درازپا»، «بی‌غوری»، «ماش مخ» و«زاغارت» در هر قسمت بارها شنیده می‌شود.
بهادر تحت آموزش دایی «گنده‌لات»، کفترباز و در عین حال «بامرام» خود است و کلمه‌ها را با توضیحات‌شان از او می‌شنود.
از قسمت دوم مجموعه یک جوان خجالتی و ترسو، که از خانواده‌ای مرفه است، بهادر را استاد خطاب می‌کند و از او می‌خواهد نترس‌بودن و زورگویی و لاتی را به او آموزش دهد و این همراهی و تحت آموزش بودن تا این‌جا، قسمت دوازدهم، ادامه‌ داشته است و بارها جمله‌هایی چون «یعنی تو لاتی؟ تو شکلاتی، آب‌نباتی» بین این سه با شوخی یا با جدیت رد و بدل می‌شود.

نزاع خیابانی، قتل، قصاص، اعدام

وظیفه‌ رسانه‌ پرمخاطبی چون تلویزیون چیست؟ آیا از یک مجموعه‌ی تلویزیونی، که نیمی از ماه هر شب در یک ساعت پربیننده و از یک شبکه‌ پربیننده پخش می‌شود، باید همان انتظاری را داشت که از یک فیلم دو ساعته در یک سالن سینما با دایره‌ای از مخاطبان محدودتر، داریم؟
تلویزیون در همه‌ دنیا پرمخاطب‌ترین رسانه است و در بسیاری از کشورها نقش مهم و مؤثری در فرهنگسازی و انتقال آموزش‌های عمومی به مردم دارد. این رسانه همان‌قدر که می‌تواند مؤثر باشد، می‌تواند مخرب هم باشد.
نگاهی به این سریال و مجموعه‌های مشابه و یادآوری آمار نزاع‌های خیابانی و به دنبال آن قتل‌های خیابانی و «ناموسی» در ایران می‌تواند به انتقال منظور نگارنده کمک کند.
"
یک گزارش دیگرنشان می‌دهد که بالاترین آمار قتل در سال ۹۱ به نزاع‌های خیابانی مربوط می‌شود و بخش قابل توجهی از آن هم «قتل‌های ناموسی» است. به این‌جای کار که می‌رسد حساب‌کردن نسبت افزایش آمار نزاع‌های خیابانی و قتل‌های خیابانی با افزایش آمار اعدام در سال ۹۲ نسبت به سال‌های قبل، دشوار نیست."
بنا به گزارش سازمان پزشکی قانونی، در سال ۹۱، ۶۱۷ هزار و ۳۵۸ نفر به دنبال زد و خورد خیابانی به مراکز پزشکی قانونی مراجعه کرده‌اند.
به گزارش همین سازمان، آمار پرونده‌های زد و خورد خیابانی در ۱۰ ماه‌ نخست سال ۹۲ نسبت به مدت مشابه در سال ۹۱، ۱/۷ درصد افزایش داشته است. پزشکی قانونی درگزارش دیگری که دی ۹۲ منتشر کرده از افزایش قتل با سلاح سرد در سال ۹۲ نسبت به ۹۱ خبر می‌دهد.
یک گزارش دیگرنشان می‌دهد که بالاترین آمار قتل در سال ۹۱ به نزاع‌های خیابانی مربوط می‌شود و بخش قابل توجهی از آن هم «قتل‌های ناموسی» است.
به این‌جای کار که می‌رسد حساب‌کردن نسبت افزایش آمار نزاع‌های خیابانی و قتل‌های خیابانی با افزایش آمار اعدام در سال ۹۲ نسبت به سال‌های قبل، دشوار نیست.
بنا به گزارش سالانه‌ سازمان حقوق بشر ایران، سال ۲۰۱۳ با دست‌کم ۶۸۷ اعدام، پر اعدام‌ترین سال در ۱۵ سال گذشته‌ ایران بوده است. بر مبنای همین گزارش، در سال گذشته ۱۴۸ تن فقط به اتهام قتل اعدام شده‌اند و این رقم نسبت به سال ۲۰۱۲ هشت برابر شده است.
در گزارش مشخص نشده که از این تعداد چند تن به اتهام قتل در نزاع‌های خیابانی، اعدام شده‌اند اما همان‌طور که بالاترین آمار قتل در سال ۹۱ به نزاع‌های خیابانی مربوط می‌شود می‌توان حدس زد که هر سال چند جوان به دنبال نزاع خیابانی به قتل می‌رسند یا اعدام می‌شوند.
قتل و اعدام؛ دو کلمه‌ای که بارها با خنده و مزاح از زبان بازیگران مجموعه‌ داستانی «خوب، بد، زشت» شنیده می‌شود و با توجه به روند داستان، به نظر می‌رسد بار مصیبت‌زا، خطرناک و آسیب‌رسان آن را در نگاه مخاطب از دست می‌دهد.

گونه ای بدیع از اسلام!!(سکسولوژی اسلامی!!)

گونه ای بدیع از اسلام!!
(اسلامی که هنوز نمیشناسیم)

1. معنای جهاد جنگ با مشرکین و کافرانی است که بر علیه اسلام اقدام کرده یا وارد جنگ شده اند.
2. جهاد گونه های دیگری هم دارد مثلا جهاد با نفس یعنی جنگیدن با هواهای نفسانی خویش.
3. اینکه گروههایی بروند به یک کشور و بر علیه حکومت و مردم یک کشور اقدام کنند که دولت و مردم آن کشور رسما مسلمان هستند چگونه میتوان به آنها مجاهد نام داد؟ مثلا آیا دولت عربستان کسانی را که به دعوت صدام حسین به ایران تاختند مجاهد میشناسد؟ 
4. آیا کسانی که از کشورهای مختلف با پول عربستان و قطر با حکومت سوریه میجنگند و در ضمن جنگ با رزمندگان سوریه مردم مسلمان سوریه را نیز خواسته یا ناخواسته میکشند مجاهد هستند؟
5. چگونه یک دختر عرب مسلمان با چندین نفر از این گونه رزمجویان مزدور در طول تنها سه ماه همخوابه میشود و نام آن را هم نکاح یعنی ازدواج میگذارند و این در حالی است که اهل تسنن متعه یا صیغه شدن یا ازدواج موقت را حتا با عده نگه داشتن از نظر شرعی نمیپذیرند؟
6. در این روند عده که یک اصل در ازدواج و تغییر همسر است چگونه رعایت شده یا نشده است؟  
7. نطفه ای را که حامله شده از کدامیک از این رزمندگان است و چگونه چنین چیزی بر طبق اسلام است؟
8. آیا این گونه ازدواج اختراع قرن بیستم مفتیهای وهابی است یا پیشینه ای در اسلام دارد؟



این دختر عربستانی که سه ماه پیش به سوریه سفر کرده بود، پس از بازگشت به عربستان و اعطای عنوان قهرمانی جهاد نکاح توسط مفتی های عربستان گفت که کسب این موفقیت را مدیون انرژی بالا و زحمات شبانه روزی و تلاش و همت والای رزمندگان اسلام است.

به گزارش فرهنگ نیوز ، جریده النهار چاپ لبنان نوشت: عایشه پانزده ساله، قهرمان جهاد نکاح در سوریه شد.

جهان-این دختر عربستانی که سه ماه پیش به سوریه سفر کرده بود، پس از بازگشت به عربستان و اعطای عنوان قهرمانی جهاد نکاح توسط مفتی های عربستان گفت که کسب این موفقیت را مدیون انرژی بالا و زحمات شبانه روزی و تلاش و همت والای رزمندگان اسلام است عایشه می گوید من برای تقرّب به خداوند، این جهاد را انجام دادم و از خداوند می خواهم که این جهاد را از من قبول بفرماید.

عایشه می گوید من به محض ورود به جهاد نکاح توسط چندین نفر دوشیزگی خودم را فدای اسلام کردم. اکثر مجاهدانی که با من جهاد(بخواند سکس) داشتند از الجزایر، اتیوپی، چچن و مغرب بودند، هم اکنون هم حامله هستم و من میدانم که این فرزند در آینده یکی از مجاهدان بزرگ راه اسلام خواهد شد.

Wednesday, April 2, 2014

واقعیتهای زندگی
























بابام داشت نماز میخوند ،یهو داد زد: الله اکبر! الله اکبر !
دویدم گفتم:
- چیه بابا در میزنن؟ میگه: الله اکبر !
- گوشیت زنگ خورد؟ میگه: الله اکبر !
- شام واست نگه داریم؟ میگه: الله اکبر !
- کسی طوریش شده؟ میگه: الله اکبر !
- بو سوختگی میاد؟ میگه: الله اکبر !
- جک و جونور دیدی؟ میگه: الله اکبر !
گفتم بابا خوب یکم راهنمایی کن !!
با عصبانیت داد زد: الله اکبر!(دستشو هم به علامت خاک بر سرت تکون داد)
نمازش تموم شده میگه: یه ساعته میگم بزن کانال 36 ببینم امشب خرم سلطان داره یا نه، چقدر تو خری آخه؟

یکی از تفریحایی که دارم اینه که هر وقت میریم شهربازی چندتا پیچ و مهره با خودم ببرم. هر وسیله ای که سوار میشیم به بغل دستیم که اصولا آدم ترسوویه بگم: یا خدا این دیگه از کجا باز شد؟
 --------------------------------------------
الان بچه ۷ ساله تخت دو نفره داره.
زمان ما، میذاشتن ما رو پاهاشون به حالت سانتریفوژ اینقد تکون میدادن تا پلاسمای خونمون جدا میشد میخوابیدیم.
  --------------------------------------------
یارو کتاب نوشته: "چگونه ۱۲۰ سال عمر کنیم"
بعد خودش تو شصت و هفت سالگی مرده!!!
--------------------------------------------
تو این فیلما نشون میده مادر و پدره دعواشون میشه یه دفعه بچه میگه : مامان بابا بس کنید ... بعد پدر و مادره شرمنده میشن و دیگه دعوا نمیکنن ..
خواستم بگم اینا همش دروغه من اینکارو کردم یه کتکی از جفتشون خوردم که تا یه هفته به دیوار سلام میدادم !
  --------------------------------------------
استدلال بابام:
ـ بیا سر سفره غذا بخور
من: نمی‌خوام دوست دارم تو اتاقم غذا بخورم!
غذا رو سر سفره می‌خورن
من:چه ربطی داره؟ من می‌خوام تو اتاقم بخورم!
ـ پس واسه چی میری دسشویی؟ تو همون اتاقت .......!!
منومیگی؛ تا حالا اینطوری قانع نشده بودم!!
--------------------------------------------
الان دقیقا یه سوال فنی دارم.
اونایی که دو یا سه تا زن میگیرن یعنی به جز نیمه گمشده، وقت اضافه و پنالتی هم داشتن؟
--------------------------------------------
بعضی از دخترها وقتی عصبانی ميشن يه فحش هايی ميدن که بايد بهشون گفت عزيزم پسر اينجا نشسته مراعات کن!
--------------------------------------------
دو دسته ادم خوشبخت ترینان؛ اونایی که هر چی میخورن چاق نمیشن و اونایی که تا سرشونو میزارن رو بالش خوابشون میبره.
--------------------------------------------
به بغل دستیم میگم اگه چیزی نوشتی، برسون! میگه هیچی ننوشتم.
هنوز حرفش تموم نشده بود، به استاد میگه اگه میشه یه برگه اضافه بهم بدین؟!
--------------------------------------------
طریقه معذرت خواهی خانوما: ببخشید، ولی تقصیر خودت بود.
--------------------------------------------
ملت یه پاشون شماله یه پاشون انتالیا ,ما یه پامون فیسبوکه یه پامون دسشویی....
--------------------------------------------
خواسته ها و آرزوهایم هنوز لختن هنوز نتونستم بهشون جامه عمل بپوشونم!
--------------------------------------------
کلِ عمرمون دپرسیم ولی تو اعلامیه مون می زنن شادروان
--------------------------------------------
تعریف یارانه به زبان ساده: شیاف دولت برای تسکین دردهای ملت!
--------------------------------------------
وقتی دستشویی داری، هم سرعت اینترنت بالاتر میره هم مطالبش جالبتر میشه!
--------------------------------------------
پشت یه ماشین نوشته بود سبقت میگیری بگیر ولی دیگه قیافه نگیر!
--------------------------------------------
سقف آرزوهای یکی کف آرزوهای دیگری است. یعنی زندگی یه آپارتمانه.
--------------------------------------------
احوال سگی من، نتیجه ی گربه صفتی بعضیهاست....
--------------------------------------------
به سلامتیِ مورچه ها که هر کوفتی پیدا کنن رفیقاشون رو خبر میکنن!!
--------------------------------------------
خیلی پیش اومده که خودمو به سرماخوردگی زدم که مدرسه نرم ... اما من هنوز موندم اون دکتری که منو معاینه میکنه و میگه مریضی و چند جور قرص و دوا مینویسه تا خوب بشم، مدرکشو از کجا گرفته؟!!
--------------------------------------------
سلامتیه اونایی که ما رو همینجوری دوست دارن! وگرنه بهتر از مارو که همه دوست دارن...
--------------------------------------------
در رفاقت مراقب آدمهای تازه به دوران رسیده باش..هرگز به دیواری که تازه رنگ شده تکیه نباید کرد
--------
برای لبخند زدن نیازی به دلقک یا جوک نیست برای لبخند زدن تنها فکری آسوده و دلی خوش لازمه

حکمت رنگین پروردگار

کشاورز بومی آمریکایی میگوید که چند سال پیش متوجه شده است که هر از گاهی، یک چوب بلال، رنگ آمیزی غیر معمولی دارد و بعد از بررسی، معلوم شده که محصولی غیر-معمول تر است!
حالا خانواده آن پیرمرد مزرعه دار، سرشان شلوغ شده، مشتری های زیادی دارند و ممکن است پولدارتر شوند!
این کشاورز، به جای از بین بردن نسل این گونه های متفاوت، بدون اینکه به کسی بگوید، طی چند سال کوشید آن را بکارد و کشت کند. اکنون چندین هکتار از مزرعه او به کشت این ذرت عجیب اختصاص یافته تا بتواند پاسخگوی علاقمندان و خریداران بسیار آن باشد. البته اکنون پیرمرد زنده نیست و راز ذرتهایش را تنها خانواده اش میدانند.

Unusual Rare Glass Gem Corn


Unusual Rare Glass Gem Corn
Unusual Rare Glass Gem Corn

Unusual Rare Glass Gem Corn

Unusual Rare Glass Gem Corn
Unusual Rare Glass Gem Corn

Unusual Rare Glass Gem Corn

Unusual Rare Glass Gem Corn
Unusual Rare Glass Gem  Corn

Unusual Rare Glass Gem Corn

Unusual Rare Glass Gem Corn

Unusual Rare Glass Gem Corn

Unusual Rare Glass Gem Corn






بخش دیگری از خاطرات اسدالله علم


بخش دیگری از خاطرات اسدالله علم
مانور "شاه" در سال 1353
میان آیت الله ها و مراجع شیعه 
 
 
 
 
خاطرات علم، وزیر دربار شاه و فرزند "شوکت الملک" حاکم قائنات (مرکز کشت تریاک و زعفران در گذشته) را باید حوصله کرد و خواند. جلد هفتم آن اخیرا منتشر شده و 6 جلد پیشین در سالهای گذشته. مناسبات شاه با روحانیون، نگاه سهل انگارانه و ساده لوحانه او و علم به امکان قدرت نمائی روحانیون، مسخره بودن احکام دادگاه ها و بودن اختیار زندانیان در دست شاه، نوع نگاه شاه به روشنفکران و هر مخالف و منتقدی را "توده ای" قلمداد کردن و ... در لابلای این خاطرات موج می زند. فصل هائی وجود دارد که حتی علم حدس می زند جنبش نارضائی مردم بسرعت رنگ و لعاب مذهبی می گیرد و این را با نگرانی و با ذکر خبر حضور دختران دانشجو با حجاب در دانشگاه ها آرام زیر گوش شاه زمزمه می کند، اما شاه کجا و گوش شنوا کجا؟ او مست قدرت و نخوت و خرسند از چاپلوسی ها تا اوئل سال 57 می تازد. بخوانید این بخش های خاطرات علم را که مربوط به سال 1353 است:

20 ارديبهشت 51

روزنامه نيويورك تايمز شرحی نوشته بود كه روشنفكران ايران خواستار تحولات عميق و اساسی در اجتماع ايران هستند. شاه خنديدند. فرمودند روشنفكران كدام گُهی هستند؟ اينها اشخاصی هستند كه هزاران نوع عقده دارند. خود ما اسم روشنفكر بر آنها می گذاريم و آنها را علم می كنيم برای خرده گيری به خود ما.

31خرداد 51

نخست وزير پيشنهاد می كند كه ما كار ساختمان بيمارستانی را برای مسلمانان شيعه در لبنان به تاخير بياندازيم، تا منصور قدر سفير جديدمان در لبنان فرصت يابد پيشنهادها را مطالعه كند. شاه فرياد زد: "مزخرف می گويد. هيچ سفيری حق دخالت در برنامه هائی را كه من خودم تائيد كرده ام ندارد. به آنها بگوئيد بدون هيچگونه تاخير بيشتر دست به كار شوند..."

 13 آذر 51

پسر آيت الله ميلانی در راه زيارت مكه دستگير شده است. پليس عراق او را به جرم حمل ترياك گرفته است. شاه گفت "كاری كنيد كه آزاد شود. اما ضمنا شواهد كافی جمع آوری كنيد كه در آينده بتوانيم به يادش بيندازيم. اين حضرات روحانيون خيلی زود همه چيز ازيادشان می رود."

چهارشنبه 4 ارديبهشت

شاه مصر است كه ما تا زمانی كه موسی صدر در راس كار است نمی توانيم به شيعيان لبنان كمك كنيم. او به سفيرمان در بيروت دستور داده يك فرصت ديگر به صدر داده شود تا قابل اعتماد بودنش را به ثبوت برساند.

عيدی امين

امشب شاه از عيدی امين رئيس جمهور اوگاندا كه ناگهان تصميم گرفته است از جده به تهران پرواز كند تا نقش ميانجی را بين ايران و عراق ايفا كند پذيرائی كرد. شخصيت جالبی است. گروهبان پيشين در ارتش انگليس و مشت زنی ماهر كه به خود درجه فيلد مارشالی داده و پشت سر هم بيانيه ها و اعلاميه های مسخره ای صادر می كند. اخيرا هم به نيكسون تلگراف كرده كه خواسته به امريكا دعوت شود تا به ملت امريكا توضيح بدهد و بگويد رئيس جمهور درجريان واترگيت بی تقصير است..."(احمدی نژاد نسخه کپی عیدی امین بود)

پنجشنبه 26 ارديبهشت

به شاه عرض كردم كه آيت الله ميلانی از مشهد تلفن كرده است و به من اطلاع داده كه آيت الله خوئی كه در حال حاضر در عراق زندگی می كند مورد ايذای رژيم بعثی عراق قرار گرفته است و محتاطانه می پرسد كه آيا می تواند به ايران پناهنده شود؟ شاه گفت "البته، بگذاريد بيايد. ما گذشته ها را فراموش می كنيم و از ايشان توقعی نداريم."

پنجشنبه 12 دي

تعدادی از روحانيونی كه در كارهای سياسی ضد دولتی دخالت كرده اند به زندان های دراز مدت محكوم شده اند. اما آيت الله خوانساری تقاضا كرده است كه آنها شامل عفو ملوكانه شوند و در عوض تعهد كنند كه در آينده از اعمال خلاف بپرهيزند. چون اخيرا يكی از اينها كه اتفاقا مرد فاسدی و به قول معروف ماركسيست اسلامی بود در زندان مُرد(اشاره به مرگ آیت سعیدی در زندان) و باعث دردسر همه شد. شاه گفت "فكر بدی هم نيست. عيبی ندارد، آزادشان می كنيم به شرط اينكه فقط به خاطر خرابكاری زندانی شده باشند. اگر جرمشان جدی تر باشد مثل قتل، بايد در زندان بمانند."

چهارشنبه 26 خرداد

آيت الله خوئی از نجف يك بار ديگر خواهان حمايت شاه شده است. شاه به من دستور داد كه به آيت الله خوانساری اطلاع دهم. بعد ادامه داد: "راستی وعده خوانساری به انتشار جزوه ای كه ماركسيسم اسلامی را محكوم كند چه شده؟ می بينم كه آدم قابل اعتمادی نيست." در پاسخ گفتم كه روحانيون فقط به فكر جلب پيروان بيشتری هستند. برای هيچ چيز ديگر اهميتی قائل نيستند.

جمعه 18 مهر

آيت الله ميلانی تلفنی از اعليحضرت به مناسبت پزشك متخصصی كه بعد از سكته قلبی وی برايش فرستاده بودند تشكر كرده است. يك مشت ناقص العقل سرسپرده او در ايران و پاكستان مُريد او هستند.

چهارشنبه 10 دي

... تمام بعد از ظهر را در دفترم كار كردم. از جمله ملاقات هايم ديدار با چند آخوند بود كه از هيچ نوع تملق و چاپلوسی در مورد شاه كوتاهی نكردند. ترديد نيست كه انتظار دريافت كمك مالی دارند.

شنبه 23 ارديبهشت

گزارش دادم كه آيت الله ميلانی از مشهد مايل است از طريق دربار با اعليحضرت تماس بگيرد. شاه پرسيد "چرا؟ مگر تو او را هم جزو ابواب جمعی ما كرده ای؟ قبلا كه به نظر می آمد سخت از دربار متنفر است، يا حداقل مشتری حيله گری بود." توضيح دادم كه مرد بيچاره می خواهد با آيت الله خوانساری كه درحال حاضر مورد توجه دربار است رقابت بكند. در خواست های مشابهی از جانب آيات عظام شريعتمداری، گلپايگانی و مرعشی از طرف شاه رد شده است. ولی گفتند "در مورد ميلانی حاضريم انعطاف به خرج دهيم."

يكشنبه 7 آبان

درگفتار مذهبی ای كه امروز از راديو پخش شد، حجازی كه واعظ بسيار برجسته ای است سخنانش را با دعا برای همه چيز و همه كس، از جمله حوزه علميه قم به پايان برد، بی آنكه حتی يكبار هم اسم شاه را بيآورد، شاه گفت واقعا مسخره است، هر كس به محض اين كه به شهرت می رسد سعی می كند خودش را از دربار جدا كند. آن فلسفی هم همين كار را كرد، نتيجه اش هم اين بود كه بيرونش كردند. حالا اين آقا دنباله رو او شده، هر چند فقط با اجازه ماست كه به منبر می رود و وارد استوديو راديو می شود." سپس به فكر فرو رفت بعد دستور داد در مورد اين موضوع تحقيق بشود.

شنبه 20 آبان

سفير امريكا درعين حال  از طرز فكر روحانيون اظهار نگرانی می كرد. به او گفتم، جای نگرانی نيست زمان آنها به سر آمده و از نظر شاه ديگر هيچ گونه قدرتی ندارند." و سپس برايش تعريف كردم كه چگونه در دوران نخست وزيری خودم آنها را سركوب كرده بوديم و چنان سرشان را به سنگ زده بوديم كه ديگر هرگز امكان ابراز قدرت نخواهند يافت. گله و شكايت يكی دو آخوند نبايد اين واقعيت را خدشه دار كند كه اين بيچاره ها تا زمانی كه شاه بر سر قدرت است اهميتی پيدا نخواهند كرد؛ تنها راه به قدرت رسيدن آنها در اين است كه قدرت شاه از او سلب شود و شماها و انگليس ها از آنها برای مقابله با كمونيستها حمايت كنيد. خدا آن روز را نيآورد، ولی اگر چنين اتفاقی رخ داد باز جای ترديد است كه روحانيت بتواند از اين فرصت استفاده كند. گله و شكايت فعلی آنها نتيجه اختلافات عميق ميان خودشان است. سفير گفت كه وظيفه او فقط بازگو كردن شايعاتی است كه شنيده است و از آنجا كه من آنقدر مطمئن هستم پس نگرانی او هم موردی ندارد و سكوت كرد.

شنبه 4 آذر

گفته های سفيرامريكا در مورد روحانيون را برای شاهنشاه شرح دادم و اين كه طبق گزارش های محرمانه ای كه به او رسيده خيال دارند تقاضا كنند، شعار "خدا، شاه، ميهن" به "خدا، ميهن، شاه" تغيير داده شود. من به او گفتم كه اين دقيقا نظر شخص شاه است، كه ميهن قبل از شاه بيايد، چون تا ميهن وجود نداشته باشد نيازی به شاه نيست و اگر تاكنون به اين كار دست نزده ايم علتش احترام به پدر فقيد شاه است كه اين شعار در زمان او درست شد. شاه گفت "اين مرد حرف مهم تر ديگری ندارد كه مطرح بكند. به هر حال آدم مزخرفی است ولی با همه اين احوال آدم جان سختی است و از دوستان نيكسون است. بايد تحملش كنيم."

سه شنبه 3-2-53

سفير لبنان را پذيرفتم و راجع به شيعه های لبنان صحبت كردم و به او گفتم كه متاسفانه موسی صدر دوست مشترك ما تو زرد از كار در آمد، از همه كس پول می گيرد. عراق و مصر و مراكش و ليبی برايش فرق نمی كند.(صدر يك ايرانی است كه رئيس شيعه های لبنان شده) او گفت ولی بايد به شيعيان كمك كرد، شما به صدر چه كار داريد؟ حرفش حساب بود، ولی  مطمئن هستم كه شاهنشاه قبول نخواهند فرمود.

پنجشنبه 14-6-53

ساعت 10 شب خبر رسيد كه آيت الله شاهرودی كه اخيرا شديدا با بعثی های عراق به مبارزه برخاسته بود در نجف اشرف فوت شده است. فوری به شاهنشاه تلفن عرض كردم كه بايد تجليل شود. فرمودند تلگراف به آيت الله خوانساری بنويس و از طرف ما تسليت بگو. به پسرش هم به نجف تلفن كن. دربار هم فاتحه بگذارد. تلگرافات را حاضر كردم ولی برای اين كه معلوم باشد چقدر بايد دراين زمان ما دراين مسائل دقت بكنيم، چندين دفعه تصحيح فرمودند تا بالاخره ساعت 11 به راديو و تلويزيون داديم. چون فی المثل آيت الله العظمی يا حضرت مستطاب عالی و يا حضرتعالی يا مرجع تقليد عموم شيعيان يا يك عده شيعيان يا ضايعه بزرگ يا ضايعه جبران ناپذير، تمام همه حساب دارد. چه بايد كرد؟ اركان مهم كشور ما مذهب شيعه اثنی عشری، زبان فارسی و رژيم سلطنتی است، به هر سه بايد به يك جور توجه شود. متاسفانه تمام جوانانی كه در راديو كار می كنند و من اين تلگرافات را ديكته می كردم كه بخوانند اين كلمات را نمی توانستند بنويسند. مخصوصا كلمه مولمه را نمی فهميدند. گو اين كه فارسی نيست ولی "دردناك" هم زبان آخوندی نبود كه بتوانيم در تلگراف بنويسيم.

شنبه 16-6-53

راجع به مذاكراتی كه با سفير امريكا در مورد سه پايه اصلی حكومت ايران كردم كه شيعه و زبان فارسی و سلطنت است، شاهنشاه فرمودند ولی متاسفانه شيعه ها پفيوز هستند. درعراق كاری از پيش نمی برند، در لبنان همينطور و در ايران هم هرچه توده ای داشتيم از بين شيعه هاست. در صورتی كه بين اهل تسنن كمتر هستند. بين زردتشتی ها هيچ، حتی تاكنون بين بهائی ها هم يك توده ای پيدا نشده. عرض كردم تعداد را شاهنشاه در نظر بگيرند، معلوم است از عده زياد بالاخره چند نفر منحرف می شوند.

يكشنبه 8-10-53

عرض كردم در كنفرانس حقوق زن كه شاهنشاه روز 14 ديماه افتتاح می فرمائيد، گويا می خواهند بگويند حق زن و مرد در ارث مساوی است. اين ديگر بر خلاف نص صريح قرآن است، گو اين كه ممكن است از لحاظ جنبه انسانی دراين زمان درست باشد، ولی درايران عمل ضد نص صريح قرآن نمی شود كرد. در اصلاحات ارضی هم كه با قدرت شاهنشاه پيش رفت، عمل ما بر خلاف قرآن نبود، برخلاف ميل آخوندها بود. حتی وقتی آخوندها می گفتند "الناس مسلطون علی اموالهم و انفسهم" ما می گفتيم "الزراع للزارع ولو كان غاصبا". شاهنشاه خيلی تامل فرمودند. بعد به من فرمودند ابلاغ كن هر كس چنين عنوانی بكند ولو خواهرم باشد او را حبس و تنبيه خواهم كرد. من نفس راحتی كشيدم.
(نقل از فیسبوک علی خدائی)

داف و شیخ

داف و شیخ


شیخكی دافی به ره دید و خفن چشمش گرفت!

داف گفت ای شیخ چشمت را كمی درویش كن!

شیخ گفتا واجب الارشاد باشی خواهرم!

گفت تو فكری به حال وضع ِ رخت و ریش كن!

گفت با این ظاهرت قطعا به دوزخ می روی

داف گفتا خواهشا كم صحبت ِ آتیش كن!

گفت هر چه بنگرم در تو حیا و حجب نیست

گفت با چشمان هیزت كم مرا تفتیش كن!

گفت چشم من ندیده از تو بدتر در حجاب

گفت پنهانی نگاهی بر عیال خویش كن!

گفت یك صیغه بخوانم تا به من محرم شوی

گفت خائن! شب برو مرغ خودت را كیش كن!

گفت امشب پس تو را در خانه یِ خالی برم

گفت حال و حول در آنتالیا و كیش كن

گفت دارم پول از تعداد موهای تو بیش!

گفت امشب را بیا و فكر خیر و شر نباش

گفت بر منبر كه گفتی: "گرگِ نفست میش كن"

گفت فردا راه توبه بر دوتامان هست باز !

گفت بر ایمان سستت یك دو لیوان جیش كن!!

بندتنبان من از ایمان تو محكم تر است

نیم عمرت رفته پس فكری بر آن باقیش كن!!

Tuesday, April 1, 2014

من از خیلی چیزا میترسم ولی

من از شبها ی تاریک بدون ماه میترسم
نه از شیر و پلنگ، ازاین همه روباه میترسم

مرا از جنگ رو در روی در میدان گریزی نیست
ولی از دوستان آب زیر کاه میترسم

من از صد دشمن دانای لامذهب نمیترسم
ولی از زاهد بی عقل نا آگاه میترسم

پی گمگشته ام در چاه نادانی نمیگردم
اصولا من نمیدانم چرا از چاه میترسم

اگرچه راه دشوار است و مقصد ناپدید اما
نه از سختی ره، از سستی همراه میترسم

من از تهدیدهای ضمنی ظالم نمیترسم
من از نفرین یک مظلوم، از یک آه، میترسم

من از عمامه و تسبیح و تاج و مسند شاهی
اگر افتد به دست آدم خودخواه میترسم

مرا از داریوش و کوروش و این جمله باکی نیست
من از قداره بندان مرید شاه میترسم

نمیترسم ز درگاه خدای مهربان اما
ز برخی از طرفداران این درگاه میترسم


خدای من، نمیدانم چرا از تو نمیترسم
ولی از این برادرهای حزب الله میترسم

چو "کیوان " بر مدار خویش میگردم، ولی گاهی 
از این سنگ شهاب و حاجی گمراه میترسم

غزلی از کیوان هـــــاشـــمی