معرفی کتاب فصوص
الحکم
همایون همتی
فُصوص(فُصوصالحِکَم) اثر شیخ اکبر
ابن عربی از کتابهای مشهور تصوف و عرفان نظری است.
فُصوص جمع واژه
«فَص» به معنای نگین است و فصوصالحکم نگینهای حکمت معنا میدهد. این کتاب، که به
مقامات باطنی پیامبران الهی از آدم تا خاتم میپردازد، بیست و هفت فَص دارد.
همانگونه که نگینها گوهرهای درخشنده و ممتازند، انبیا هم به مثابه گوهرهای ممتاز
و نورانی انسانی در جوامع بشری به حساب آمدهاند.
این اثر در باب
اسرار الهیه تکلّم نموده و از اعاظم کتب متصوفه و مسلمین است، در اسرار انبیاء و
رسل مبیّنه و حقایق ثلاثهٔ وجودیه: خدا، هستی و انسان. و علاقه انسان با هستی و با
خالق هستی. فصوص حکمت الهیه در کلمت آدم، شیث، نوح، ادریس، ابراهیم، اسحاق،
اسمعیل، یعقوب، یوسف و هود و هفده پیامبر دیگر. و در آن از احدیت گفته است؛ و حکمت
آنکه خود احدیت ذاتی است، احدیت الهی است، و احدیت ربوبی.
به خاطر اهمیت و
ارزش والای آن تا کنون بیش از صد و ده شرح مختلف، به زبانهای گوناگون، بر فصوصالحکم
نوشته شده است. از جملهٔ مهم ترین این شروح عبارت است از:
شرح جندی: این
کتاب اولین[۱] شرح فصوصالحکم بهحساب آمده، و اثر مؤیدالدین جندی است. وی در سال
۷۰۰ هجری درگذشته است.
شرح کاشانی: این
شرح را عبدالرزاق کاشانی (وفات: ۷۳۵) اندک زمانی پس از شرح جندی نگاشته و نسبت به
اولی دارای بحثهای کوتاه تری بوده و معانی کلمات مورد توضیح زیادتری قرار گرفته
است.
شرح قیصری
شرح بابا رکنای
شیرازی
شرح خواجه پارسا
شرح جامی
شرح نابلسی
نخستین[نیازمند
منبع] شرح را بر فصوص به پارسی رکنای شیرازی نوشت، او از شاگردان داود قیصری بود.
نخستین ردیه بر فصوص به قلم محمد بن عمر دمشقی بود و نخستین کتاب در نقض فصوص به
قلم عمادالدین احمد بن ابراهیم واسطی حنبلی.
ابن تیمیه
حرّانی نیز ردیه بر فصوص الحکم نوشت. و در ایران نیز علاء الدوله سمنانی بر آن
ردیه نگاشت؛ به دلیل آنچه ایشان میگفتند کفر است؛ مثل آن چه ابن عربی نوشته بود
العبد ربّ و الرب عبد.
ترجمهها[ویرایش]
پیش از این دو،
ترجمه فارسی از فصوص الحکم منتشر شده بود: یکی ترجمه مرحوم محمد خواجوی بود که
مغلق و نامفهوم است و ایرادهای محتوایی متعددی دارد و دیگری ترجمه محمد علی موحد و
صمد موحد بود که فقط 10 فص از 27 فص را ترجمه کرده اند. در چند روز گذشته( آغاز
سال 1393) ترجمه دیگری از فصوص الحکم از سوی انتشارات الهام منتشر شد که ترجمه ای
تحقیقی است و بسیاری از نکته ها را در پاورقی بیان کرده است و به فهم متن فصوص کمک
فراوانی می کند. مترجم و محقق این اثر علی شالچیان ناظر است.
ترجمه انگلیسی
این کتاب با نام Bezels of Wisdom منتشر شده
است.[۲]
پانوشتهها[ویرایش]
پرش به بالا ↑
صفحه پنجاه و سه، مفاتیحالاعجاز فی شرح گلشن راز
پرش به بالا ↑
متن کامل کتاب
منابع[ویرایش]
مفاتیحالاعجاز
فی شرح گلشن راز، تألیف شمسالدّین محمّد لاهیجی (۹۱۲ ق)، با مقدّمه، تصحیح و
تعلیقات محمّدرضا برزگر خالقی، و عفّت کرباسی، انتشارات روزبه، تهران، بهار ۱۳۷۸
پیوند به بیرون[ویرایش]
The Columbia Encyclopedia، Sixth Edition. ۲۰۰۱
ردهها: آثار
ابن عربیکتابهای عرفانی
فصوص
الحکمة (نگینه های فلسفه) یکی از کهن ترین و با ارزش ترین متون فلسفی است که از دیر
باز مورد توجه بزرگان فلسفه بوده است. در اینکه از کارهای ابن سیناست یا فارابی
بحث ها و جدل های فراوانی شده است.اما فیلسوفان نام آوری چون میرداماد و شخصیتهای
بزرگ معاصر چون هانری کربن آن را از نوشته های فارابی شمرده اند. کهن ترین و سترگ
ترین شرح فصوص الحکمه آنی است که یکی از شاگردان بنام جلال الدین دوانی و از
متفکران بزرگ سدۀنهم هجری،یعنی میر اسماعیل حسینی شنب غازانی نگاشته است. حواشی که
میر محمد باقر داماد بر این شرح نگاشته خود بهترین گواه بر برجستگی ها و اهمیت آن
است
فارابی
و فصوص الحکمه
مباحثی که در
کتاب «فصوص الحکم فارابی» آمده است، از حیث تقسیم بندی علوم مربوط می شود به
«الهیات خاص» یا «الهیات بالمعنی الاخص » یعنی بحث از دلایل اثبات وجود خدا، صفات
و افعال او. آشنایان با فلسفه اسلامی سنتی می دانند که از قدیم یک تقسیم بندی در
فلسفه انجام گرفته است، که فلسفه را دو قسمت می کردند، یک قسمت را «الهیات عام» و
قسمت دیگر را «الهیات خاص» نام می نهادند.
«الهیات عام» یا
امور عامه یا مابعدالطبیعه یا فلسفه اولی، فلسفه علیا، علم اعلی، علم کلی و به قول
بوعلی در «دانشنامه علائی»اش «علم پیشین» و«دانش برین» همه نام هایی هستند برای
فلسفه نظری که در عرف امروزیان «متافیزیک» نام گرفته است که موضوع آن سخن گفتن از
احکام و عوارض هستی مطلق یا «موجود بماهو موجود» است. به تعبیر دیگر، الهیات عام
همان دانش فراگیر و پرگستره «فلسفه» است که فیلسوفان مسلمان در نسل های متوالی
هماره در تعریف آن وتعیین و گزینش موضوع آن، وفاق و همسان اندیشی داشته و چنین
گفته اند: «فلسفه عبارت است از علم به احوال موجود از آن جهت که موجود است، نه از
آن جهت که تعین خاص دارد. مثلاً، جسم یا کم، یا کیف، یا انسان، یا گیاه است و
غیره.»
اما «الهیات
خاص» یا «الهیات بالمعنی الاخص» آن چیزی است که امروزه غربیان از آن به «تئولوژی»
تعبیر می کنند و در زبان فارسی «خداشناسی»گفته می شود. خود حکیمان اسلامی در
مواردی تعبیر «اثبات الواجب» را به کار برده اند، یعنی علمی که موضوع آن اثبات ذات
الهی است که منشأ ایجاد تمامی موجودات و هستی هاست.
پس از نظر
حکیمان اسلامی، الهیات خاص بحث در زمینه شناخت خداوند و صفات و افعال اوست. حکیمان
مسلمان این علم را با «ارزش ترین علم ها درباره با ارزش ترین معلوم ها» می دانند.
«در این که آن
چیزی که این علم مدعی معرفت اوست، باارزش ترین معلوم هاست، سخنی نیست، چه معلوم
این علم، کامل ترین وجود یعنی ذات مقدس احدیت است که منبع همه هستی ها و سرچشمه
همه کمال ها و اصل و اساس همه جمال ها و جلال ها و بهائها و عظمت ها است، بلکه
هستی حقیقی منحصراً هستی اوست و به قول مولانا:
ما عدم هاییم و
هستی های ما
تو وجود مطلق و
هستی ما
ما که باشیم ای
تو ما را جان جان
تا که ما باشیم
با تو در میان
ما چو شطر نجیم
اندر برد و مات
برد و مات ما ز
توست ایخوش صفات
هر سخنی که هست
درباره ارزش خود این علم است وگرنه معلوم این علم، ذات برتر خداوند است که برترین
ذات هاست زیرا او ذاتی است «قائم به خویش» و «خود سامان» و عین بی نیازی و وحدت و
بساطت و فیاضیت علی الاطلاق است. دیگران، همه به او نیازمندند و او را نیازی به
غیر نیست.
به قول حکیم
نظامی:
زیر نشین علمت
کاینات
ما بتو قائم چو
تو قائم بذات
همان گونه که
پیشتر گفته شد، موضوع اصلی بحث در کتاب «فصوص الحکمه» منسوب به فارابی «الهیات
خاص» است که موضوع آن، اثبات ذات باری تعالی و بحث از صفات و افعال و ارتباط او با
مخلوق است. در اینکه از لفظ واجب، چه معنایی قصد میشود و اقسام آن کدام است و
اصلاً «وجوب» چه معنایی دارد، پس از این، سخن به تفضیل گفته خواهد شد ولی فعلاً
همین قدر بایدمان گفت که فارابی در این کتاب، بحثی از «امور عامه» یا «الهیات عام»
به میان نمی آورد و مجوز بحثها همان شناخت خداوند و صفات کمالیه اوست و نسبتی که
با جهان و آفریده ها دارد.
به عبارت
روشنتر، کتاب «فصوص» فارابی بحث از علت و معلول، حادث و قدیم، ثابت و سیال، عینی و
ذهنی، واحد و کثیر، قوه و فعل، به میان نمیآید، زیرا این مطالب در ردیف مسایل
الهیات عام یا متافیزیک و فلسفه اولی قرار میگیرند، نه خداشناسی و بحث از ذات و صفات
و افعال باری تعالی.
کتاب «فصوص
الحکمه» در بین مورخان فلسفه اسلامی و کسانی که در مقام کاوش در سیر تفکر فلسفی
اسلامی بوده اند، هیاهویی برپا کرده است. هنوز به درستی معلوم نیست که کتاب «فصوص
الحکمه» واقعاً از آن حکیم ابونصر فارابی است یا متعلق به شیخ الرئیس ابوعلی سینا،
یااز آن مؤلف دیگری است.
درباره انتساب
«فصوص» به فارابی، دو گونه اظهار نظر شده است. برخی از محققان برآنند که این کتاب
از آن فارابی است و دسته ای دیگر از پژوهشگران و خاورشناسان تأکید می کنند که این
کتاب به ابن سینا تعلق دارد.
در میان دسته
اول، کسانی همچون هانری کربن؛ خاورشناس معروف فرانسوی و سیدحسین نصر وجود دارند و
در میان دسته دوم، کسانی همچون سلیمان پینس، خلیل الجر و والتزر معتقدند فارابی چنین
اثری را تألیف نکرده است.
ما با رأی
اندیشمندان معاصر کاملاً موافقیم که گفته اند: «به هر حال این که کتاب فصوص، از
فارابی یا از ابن سینا باشد، چندان اهمیت ندارد و اگر اهل فلسفه بیشتر مشغول این
قبیل نزاعها بشوند، از اصل بحث دور میمانند» (دکتر داوری، فلسفه فارابی).
علاقه خاص
فارابی به تصوف، بیش از هر جا در کتاب معروف وی «فصوص الحکمه» آشکار میشود که از
زمان وی تاکنون، پیوسته در مشرق زمین مؤثر بوده و تا زمان حاضر در مدارس قدیمه
تدریس میشود. با آنکه صحت انتساب این کتاب به فارابی در این اواخر مورد تردید قرار
گرفته، دلیلی که اقامه شده، کافی به نظر نمیرسد و بیشتر احتمال آن است که این کتاب
از فارابی یا دستکم از یکی از شاگردان وی بوده باشد. از ظاهر کتاب چنین برمیآید که
برای بیان اصول فلسفه مشایی نوشته شده ولی در باطن مشتمل بر یک دوره عرفان است و
به همین منظور است که در زمان حاضر در ایران تدریس می شود. در قرنهای متوالی،
چندین شرح و تفسیر بر این کتاب نوشته شده، که مهمترنی آنها شرح اسماعیل حسینی
فارانی است و این خود گواه آن است که این کتاب چه تأثیر عظیمی در جهان اسلامی
داشته است.»
ویژگی های کتاب
«فصوص»
از معنی واژه فص
شروع می کنیم، فصوص در زبان عربی جمع فص است و فص به معنی نگین انگشتری است و فصوص
الحکم یعنی گوهرهای حکمت. شاید وجه نامگذاری کتاب «فصوص» این باشد که حکیم فارابی
در پی آن است تا به ما بگوید که الهیات خاص و مباحث خداشناسی، به منزله نگین های
حکمت است. همانطور که ارزش و شرافت انگشتری به نگین اوست، الهیات خاص نیز به منزله
نگینی است در انگشتری الهیات عام و به آن ارزش و ارج و والایی می بخشد. بوعلی نیز
به ما تعلیم فرموده است که «الهیات به معنی خاص، افضل علوم است به افضل معلوم ها و
اشرف علوم است به اشرف معلومها». زیرا که نزد حکیمان الهی، شرافت علم به شرافت
موضوع اوست و موضوع این علم، ذات اقدس خداوند است که منشأ تمام خیرها و زیباییهاست.
پس این علم، شریفترین دانشهاست، زیرا موضوع آن شریف ترین موضوعهاست. همان گونه که،
خود فلسفه یعنی متافیزیک یا الهیات، فراگیرترین و عامترین دانش هاست زیرا که موضوع
آن فراگیرترین و عام ترین موضوعات است.
همان گونه که پیشتر
گفته شد، موضوع علم الهی خاص یا الهیات خاص وجود باری تعالی است که بینیازترین و
غنی ترین و بسیطترین موجود است، بلکه تعبیر درستتر این است، که بگوییم تنها موجود
بی نیاز و بسیط و غنی، همان اوست و دیگر موجودات، حدوثاً و بقائاً بدو محتاجند و
از ناحیه افاضه اوست که اینان جامه هستی در بر کرده اند وگرنه از ذات خود، تهی از
وجود و عدمند و وجودشان عین نیاز و تعلق و احتیاج به اوست.
از نکات جالب و شگفت
انگیز که در حقیقت از ویژگی های بسیار مهم این کتاب محسوب می شود، یکی این است که
ما برای نخستین بار می بینیم که «موجود ممکن» مرکب از ماهیت و وجود، دانسته شده
است، همان که قرنها بعد در «شرح منظومه» حاج ملاهادی سبزواری می خوانیم که: «کل
ممکن زوج ترکیبی له ماهیة و وجود.»
ویژگی دیگری که
در این کتاب به چشم می خورد، این است که باز می بینیم، فارابی برای نخستین بار در
این کتاب به طریقه صدیقین از نظر درخود هستی و حقیقت آن، اثبات ذات واجب تعالی می
کند. به گفته صاحب نظران و فیلسوفان بصیر معاصر، این «برهان صدیقین» در میان
براهین مختلف خداشناسی اتقن و اسد براهین است و برهانی است که اگر چه مقدمات
دشواری دارد ولی حقاً استوار و خدشه ناپذیر است، که هستی خداوند را اثبات می کند و
در روایات و ادعیه ماثوره از ائمه معصومین (علیهم السلام) اشارات فراوانی به این
مطلب هست، از قبیل : «یا من دل علی ذاته بذاته» و یا در «دعای ابوحمزه ثمالی» می
خوانیم که : «بک عرفتک و انت دللتنی علیک ودعوتنی الیک و لو لا انت لم ادر ما
انت.»
از حضرت امام
حسین(ع) در «دعای عرفه» نیز نقل شده که می فرمایند: الهی ترددی فی الآثار یوجب بعد
المزار، فاجمعنی علیک بخدمة توصلنی الیک، کیف یستدل علیک بما هوفی وجوده مفتقر
الیک ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک، حتی یکون هو المظهر لک؟ متی غبت حتی
تحتاج الی دلیل یدل علیک، و متی بعدت حتی تکون الآثار هی التی توصل الیک، عمیت عین
لاتراک علیها رقیباً، و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبک نصیبا.»
ترجمه:
بارالها! سرگردانی در جست و جوی آثارت، مرا از دیدار جمال و
لقاء حضرتت، دور افکنده است. به من توفیق ده تا بتوانم به انجام خدمتی به بارگاه
کبریاییت تقرب جویم.
خداوندا! در مقام معرفت و شناسایی ات چگونه می توان به این
آثار و موجودات استدلال نمود با این که همگی درهستی خود به تو نیازمندند؟
آیا جهان هستی را، ظهور و نمودی هست که تو را نباشد، تا
بتواند تو را برای ما ظاهر سازد؟ کدام وقت پنهان گشته ای تا احتیاج به راهنمایی
باشد، که تو را نشان دهد؟
و کی از ما دور گشته ای تا این آثار وسیله رسیدن به وصالت
باشند؟
کور باد آن چشمی که نظارت تو را بر خویشتن درک ننماید!
زیانکار باد بنده ای که در تجارت بازار زندگی از دوستی
خویشتن بهره ای نداده ای!
و اما در باب
«علم خداوند» هم، فارابی در این کتاب نظریه ای را ابراز می دارد که اگرچه می توان
در آن تشکیک کرد، لیکن حاوی نکاتی است که از ویژگیهای این کتاب به شمار می آید.
فارابی درباب
«علم خداوند» همان نظری را ابراز می دارد که قرنها پس از او توسط مؤسس «حکمت
متعالیه» صدر محققان و فیلسوفان اسلامی، ملاصدرای شیرازی ارایه شده است و علم
خداوند تعالی را به اشیاء، عین علم او به ذات خویش میداند.(معلوم نیست چرا در این
گونه موارد که چند موردش گذشت شارح یا ناقد نمیگوید ملاصدرا نظر خود را از او
برگرفته است!؟- ویرایشگر) سخن فارابی در این مورد چنین است:
«ان علمه تعالی
بالاشیاء عین علمه بذاته و یتحد الکل بالنسبة الی ذاته فهوالکل و خده» یعنی خدای تبارک
و تعالی، علمش به اشیاء، عین علم او به ذات خویش است، پس حق تمام اشیاء است به
یکتایی و فردانیت زیرا (بسیط الحقیقه کل الاشیا و لیس بشیئی منها) و داخل در
اشیاء است از احاطه وجود و خارج از اشیاء است در ماهیت و حدود.
و این نظر، همان
نظر مرحوم ملاصدرا است که به «علم اجمالی در عین کشف تفصیلی» معروف است. نکته
دیگر، اینکه رساله «فصوص» فارابی، یک رساله فلسفی- عرفانی است. فصل مشبعی در
«علم النفس» دارد فاصله میان برهان و عرفان در این رساله از میان برداشته شده است.
پای عقل با راه دل و پای دل با راه عقل در پیمودن و سلوک به سوی مقصد- اعلا عمیقاً
تعاون و همیاری دارند. به علاوه کوشش برای ایجاد هماهنگی بین حکمت و شریعت و عقل و
شرع در این رساله، کاملاً مشهود است.
فارابی در برخی
از فص ها، استناد به آیات قرآن می کند و گاهی هم فقط به ذکر مضمون آیه ای اکتفا می
ورزد ولی خود آیه را نمی آورد. آشنایان با تاریخ فلسفه اسلامی به خوبی می دانند که
فارابی از پیشگامان وادی «تطابق دین و فلسفه» و هماهنگی عقل و شرع است و کوشش های
فراوانی برای «وحدت دین و فلسفه» انجام داده است.
روش؟ فارابی بر
این اعتقاد است که دین و فلسفه «منشأ صدور واحد» دارند. او معتقد است که مصدر اصلی
دین و فلسفه «عقل فعال» است.
کوششی که فارابی
به منظور ایجاد تفاهم و هماهنگی بین دین و فلسفه آغاز کرد، بعدها توسط حکیمانی
همچون ابن رشد، خواجه نصیر، ابن سینا، غزالی و... تداوم یافت و با صدرالمتألهین
ملاصدرای شیرازی فلیسوف کبیر اسلامی و مؤسس حکمت متعالیه اسلامی به اوج خود رسید.
صدرا بیشترین
سعی خود را به کار برد تا به گونه ای منطقی و موجه عقل و شرع را به یکدیگر نزدیک
کند. لذا، در آثار او همه جا ضوابط و معیارهای شریعت و آیات پاک قرآنی و گفته های
حکمت آمیز رسول گرامی و امامان بزرگوار شیعه، احساس می شود. صدرا از فلسفه دژی
ساخت تا نگاهبان شریعت باشد. فیلسوفی متکلم و متکلمی، فیلسوف بود. فلسفه او کاری
را که علم کلام به عهده دارد، به خوبی انجام میدهد. یعنی نقش کلام را بازی میکند،
در عین اینکه از آسیب پذیریها و نارساییهای «کلام» برخوردار نیست و از آن کاستی ها
و کژی ها پاک و مبرا است.
از این ها که
بگذریم، فارابی مردی بود که تا پایان عمر مجرد زیست، کمتر به داخل شهر می
آمد و اکثراً در کنار جویها و باغات شهر دیده میشد. از او نقل شده است که در مجلس
سیف الدوله ادعا کرد که هفتاد زبان میداند. از اساتید او می توان ابوبشر متی و
یوحنا بن حیلان را نام برد و از شاگردان او معروفتر از همه یحیی بن عدی، فیلسوف
نصرانی است که خود صاحب تألیفات و آثار فراوانی است.
این کوشش و تلاش
برای برقراری ارتباط بین دین و فلسفه و عقل و وحی در رساله حاضر نیز به روشنی
پرتوافکن است.
بیش از صد اثر
کوچک و بزرگ به فارابی نسبت داده اند. از مهمترین آثار او تفسیرهایی است که بر
کتاب «مابعدالطبیعه» یا متافیزیک ارسطو نگاشته است.
برخی از محققان
را عقیده این است که، اگر فارابی نبود، بوعلی هم نبود و برخی از این هم فراتر رفته
و گفته اند که اگر فارابی نبود، فلسفه اسلامی هم نبود. دلیل اینان بر این مطلب
گفته خود بوعلی است که گفت: من شانزده بار (و در برخی منابع چهل بار) مابعدالطبیعه
ارسطو را مطالعه کردم و چیزی از آن نفهمیدم تا این که روزی در بازار به پسرکی
برخوردم که کتابی قطور در دست داشت، دیدم شرح فارابی بر «مابعدالطبیعه» ارسطو است،
آن را خریداری کرده و به خانه بردم و مطالعه کردم و از روی شرح فارابی به درک آراء
و اندیشه های معلم اول موفق شدم. و بنابراین، اگر شروح فارابی بر آراء و اندیشه
های ارسطو نبود، بوعلی چنانکه خود معترف است به درک آنها نایل نمی آمد و اگر بوعلی
نبود، فلسفه اسلامی قوام و کیان کنونی خود را نمی داشت.
فارابی در علم
منطق هم صاحبنظر است و تقسیم علم(آگاهی و معرفت) به تصور و تصدیق، از ابتکارات
اوست. ما در اینجا فهرست مختصر آثار او را می آوریم:
منطق:
1- التوطئه فی
المنطق
2- المدخل الی
المنطق
3- شرح کتاب
ایساخوجی فرفوریوس
4- شرح قاطیغوریاس(کاتگوریا)
ارسطو (کتاب المقولات)
5- تعلیقات
آنالوطیقا(آنالوتیک) الاولی ارسطو
6- کلام له فی
الشعر و القوافی
طبیعیات:
1- کتاب فی
الخلاء
2- کتاب فی ما یصح
و ما لایصح من احکام النجوم
مابعدالطبیعه:
1- اغراض،
مابعدالطبیعه ارسطو
2- کتاب فی
الواحد و الوحده
اخلاق و علم
مدنی:
1- التنبیه علی
سبیل السعاده
2- فصول المدنی
3- تلخیص
النوامیس افلاطون
4- فی الملة
الفاضله
مسایل متفرقه:
1-الجمع بین رأی
الحکیمین افلاطون الهی و ارسطاطالیس
2-جواب مسایل
سئل عنها
3-عیون المسایل
فارابی، کتابهایی
نیز در رد مدعیان فلسفی خود و دفاع از ارسطو نوشته است:
1. رد بر جالینوس (دفاع از ارسطو)
2- الردعلی یحیی
النحوی (دفاع از ارسطو)
3- رد آراء
محمدبن زکریای رازی
4- رد بر ابن
راوندی
نکته مهمی که در
حیات فکری و فلسفی فارابی از اهمیت چشمگیری برخوردار است، این است که او به «فلسفه
سیاسی» اهمیت زیادی می داده است. سوگمندانه باید گفت که پرداختن به فلسفه سیاسی در
نزد فیلسوفان و حکیمانی که پس از فارابی آمده اند، مورد غفلت واقع گشته است.
فلاسفه بعد از فارابی، یا اصلا به این مطلب مهم و رشته ارزشمند نپرداخته یا بسیار
کم به این مبحث شریف و ضروری عنایت داشته اند و لذاست که ما امروز در این زمینه به
شدت فقیریم و امیدواریم با نهضت نوینی که اخیرا و پس از انقلاب اسلامی در کشورمان
پدیدار و برپا گشته است و عزم بازشناسی و احیای حیات فکری و فلسفی مسلمانان را
دارد و توجه و اقبالی که جوانان نیک نفس و دین باور کشورمان به علوم اسلامی و تفکر
فلسفی اسلامی نشان می دهند، هر چه زودتر این کمبود برطرف گردد و ما یک فلسفه سیاسی
مدون و منطبق با قواعد شریعت مطهر اسلام داشته باشیم، زیرا اسلام، خود بنیانگذار
نظم سیاسی و اجتماعی است و کاملا «صبغه سیاسی» و بلکه ماهیتی سیاسی دارد. و در
زمینه سیاست، سخن ها دارد و دریغ است که این بعد شریف و پرارج مغفول واقع گردد.
نکته دیگری که
در اندیشه های فارابی حایز اهمیت فراوان است، این است که او کوشیده تا بین حکمت و
شریعت یا دین و فلسفه، پیوند و آشتی برقرار سازد.
مسأله وفق دادن
دین و فلسفه از کارهای فارابی است و حقا کاری بس گرانقدر و با اهمیت است. اگر چه
این رشته، پس از او همچنان دنبال شده است و اندیشمندان مسلمان همواره سعی در ایجاد
تقارب و همگرایی بین دین و فلسفه می کرده ولی این هرگز دلیلی برای تخفیف و سبک شدن
کار فارابی نیست، همینکه ذهن این فیلسوف به این مطلب متوجه و مشغول بوده است نهایت
ارزش را دارد هرچند ما با روش فارابی در برقرار ساختن هماهنگی و توافق بین عقل و
شرع و با تبیینی که این حکیم فرزانه از رابطه دین و فلسفه به دست می دهد، موافق و
دمساز نباشیم.
نفس توجه و
اشتغال ذهنی به مطلب، با ارزش است حتی اگر به حل مسأله موفق نشده باشد. کسانی که
با تفکر زمان ما و اندیشه ها و آرای مطرح در روزگار ما و وضعیت و موقعیت تفکر در
جامعه ما آشنایی دارند می دانند که این مشکل نه تنها کهنه و فراموش نشده است، بلکه
امروز هم شدیدا در جامعه ما و در میان خردمندان و صاحب نظران و اهل تفکر ما مطرح
است.
امروز هم
نیازمند آنیم تا به وضوح درباره این مطلب سخن بگوییم و داوری کنیم.
امروز هم این
پرسش مطرح است که:
آیا دین با
فلسفه رابطه ای دارد یا نه؟ و اگر دارد، آن رابطه چگونه است؟
آیا رابطه خصومت
و تنازع است؟ یا خویشاوندی و آشتی؟
آیا فلسفه و شرع
با هم دشمن اند یا دوست؟
آیا رابطه آنها،
تباین است یا تساوی؟
آیا بین آنها،
رابطه علیت و معلولیت است و یکی، زاینده دیگری است و دیگری زاییده اولی است؟
در این صورت
کدامیک، علت و کدامیک، معلول است؟ آیا بین دین و فلسفه، تقدم و تأخری موجود است؟
در این صورت کدام، متقدم و کدام، متأخراند؟
آیا دین و
فلسفه، اتحاد ذاتی دارند یا اختلاف ذاتی؟ اگر اتحاد دارند، این اتحاد چگونه است؟
آیا اتحاد به
حمل اولی است یا به حمل شایع؟
آیا اتحاد در
موضوع است یا وحدت در آرمان و ایده آل؟
آیا دین و فلسفه
در منشأ صدورشان واحدند یا وحدت روش دارند؟
بالاخره، آیا
فلسفه و دین از نظر هدف، وحدت دارند یا از نظر روش؟
فارابی بر این
اعتقاد است که دین و فلسفه «منشأ صدور واحد» دارند. او معتقد است که مصدر اصلی دین
و فلسفه «عقل فعال» است.