Monday, June 9, 2014

معمای شهر کوتوله ها



معمای شهر کوتوله‌ها و غولها در شهداد کرمان

by ufolove
در حالی برخی در خصوص حیات در شهر کوتوله‌های شهداد تردید دارند که اهالی قدکوتاه روستای ماخونیک، نمونه‌ای عینی و زنده از وجود مردمانی با قد یک متری هستند و وجود این روستا شاید بتواند پس از صدها سال، راز و رمز غیب شدن اهالی شهر لی‌لی پوت‌های کرمان را بازگشایی کند.
به گزارش مهر، نام شهر کوتوله های شهداد بارها شنیده شده است. این شهر در حاشیه جنوبی کویر لوت و در شهر کهن شهداد قرار گرفته است. شهری که نخستین پرچم فلزی جهان در آن کشف شده است. پرچمی که هم اکنون در یکی از موزه های تهران در معرض دید عموم قرار گرفته است.
داستان تمدن شهداد که بعدها نام خبیص بر  آن گذاشته شد زمانی آغاز شد که سفالینه هایی در اطراف شهر شهداد رفته رفته سر از خاک برآورد و پس از گزارشهای محلی در سال 1846 نخستین فصل کاووش در این منطقه انجام شد و نتیجه‌اش کشف یکی از بزرگترین تمدن‌های بشری بود. در همین کاوشها بود که شهری تاریخی نیز سر از خاک برداشت شهری که تعجب همگان را برانگیخت.
هم اکنون نیز قسمتی از این شهر کهن برای بازدید علاقمندان در معرض دید عموم قرار گرفته شده است اما اوج شگفتی این شهر این است که شهر شهداد شهری برای انسان‌هایی با قد کمتر از یک متر ساخته شده بود.
 
شهر تاریخی کوتوله های شهداد
 
 
شهری کامل از عناصر مختلف زندگی اجتماعی متعلق به تمدنی مربوط به هزاره چهارم قبل از میلاد شهری که مردمانی با قد بسیار کوتاه در آن زندگی می‌کردند و هم اکنون نیز اثری از آنها در استان کرمان نیست اما هر از چند گاهی با کشف اسکلتهای بسیار کوچک شایعه کشف مومیایی و یا اسکلت کوتوله‌های شهداد سر زبانها می افتد که بلافاصله نیز از سوی مسئولان تکذیب می شود مواردی هم که با عکس همراه است یا سکوت می‌کنند و یا اینکه عکس‌ها به کودکان و یا بیماریهای خاص آن دوره نسبت داده می‌شود.
در سوی دیگر قضیه هم اجسادی با عنوان مومیایی با پیکره‌های بسیار بزرگ در کرمان یافت شده است جالب اینکه این کشفیات در دو منطقه سیرچ و گلباف صورت می‌گیرد که اولی به بلند قد بودن مردم شهره است و دمی به کوتاهی قد.
 
از مردان بند انگشتی تا پیکره های چند متری
طی سال‌های گذشته بارها اسکلتهایی با اندازه های بسیار کوچک در این منطقه کشف شده است و از سوی دیگر پیکره‌های بسیار بلند قد نیز در همین منطقه پیدا شده است که در آخرین مورد در منطقه گلباف کرمان در جریان یک عملیات خاک برداری یک جسد که مردم محلی از آن به عنوان مومیایی یاد می‌کنند یافت شد که به دلیل خاک برداری بخشهایی از این پیکره از بین رفته است. قطعات باقیمانده از این پیکره مربوط به فردی با اندام بسیار بزرگ است.
محمد میرتاج الدینی از مردم محلی است که در زمان خاک برداری و کشف این پیکره در منطقه حضور داشته است.
 
روستای ماخونیک
 
 
وی گفت: اوایل اسفند سال گذشته در هنگام خاک برداری برای احداث یک راه روستایی در دهستان کشیت قطعاتی از پیکر یه جسد مومیایی دیده شد که بزرگ بودن آنها موجب تعجب مردم محلی شد.
وی گفت: بخشهایی از این پیکره در خاک برداری از بین رفته است اما قسمتهایی از دست و پای این پیکره سالم مانده است که ابعادی بزرگ دارد.
وی تصریح کرد: کف پای این پیکره طولی معادل 60 سانتیمتر دارد و این بزرگی را می توان در دست این پیکره مشاهده کرد.
در واقع این آخرین دست از یافته های مردم محلی کرمان بود که البته با سکوت میراث فرهنگی و مجامع علمی نیز مواجه شد.
 
پای عظیم الجثه کشف شده در گلباف در روزهای اخیر
 
 
این سکوت و تردید در خصوص شهر کوتوله‌های شهداد نیز ادامه دارد و هیچ اظهارنظر قطعی در خصوص زندگی این تمدن نشده است و متاسفانه مدت‌هاست طرح‌های کاوشش در منطقه نیز صورت نمی‌گیرد نگران کننده تر اینکه شهر تاریخی شهداد از نگهداری و حفاظت مطلوبی نیز برخوردار نیست.
اما تا کنون هشت فصل کاوشش در منطقه شهداد صورت گرفته است که منجر به کشف هزاران شی منحصر به فرد شده و مظاهر یک تمدن غنی در این منطقه پیدا شده است که جزو نخستین مسگران و دارای تمدنی کهن بوده اند در جریان همین کاوشها بود که معمای شهر کوتوله ها پیچیده تر نیز شده است.
میرعابدین کابلی از جمله افرادی بوده است که سرپرستی کاوششها در شهداد را برعهده داشته است وی در بیان نتایج کاوششهایش در خصوص تمدن شهداد در یک تحقیق علمی از وجود تمدنی کهن در شهداد نام برده است که روزگاری در اوج اقتدار بوده است.
این باستانشناس گفته در شهر شهداد تمام نمادهای یک تمدن غنی وجود دارد از کشاورزی تا صنعت و ساخت و ساز و گورستان و ساخت وسایل زندگی.
 
پیکره کشف شده در کرمان که به کوتوله ها نسبت داده می شود
 
 
وی می‌گوید: این مردم به یکباره شهر را ترک کرده اند و از شهداد رفته اند دلیل این مسئله نا مشخص است نکته جالب اینکه مردم برای بازگشت به شهر امید داشته اند زیرا درب خانه ها را با خشت بسته اند و وسایل خانه و اجناس ارزشمند سرجای خود نگه داشته شده است. بدون شک آنها می‌خواستند که پس از مدتی باز گردند اما این امر هیچ گاه روی نداده است.
 
ماخونیک سند زنده وجود حیات در شهر کوتوله های شهداد
نظریه مهاجرت کوتاه مدت اما بی‌بازگشت مردم کوتاه قد شهداد در حالی مطرح می شود که برخی از کارشناسان به کلی در خصوص وجود آدمهای کوتاه قد تردید دارند و عنوان می کنند که شواهدی دال بر وجود مردمی کوتاه قد وجود ندارد.
اما این محققان از وجود روستایی نا شناخته در آن سوی کویر بی اطلاعند. این روستا دقیقا با مشخصات شهر شهداد بنا شده است.
در واقع گویی تمدنی که ما گمان می کنیم هیچ گاه وجود نداشته هم اکنون در روستای ماخونیک در آن سوی کویر لوت و در استان خراسان جنوبی و هم مرز با افغانستان در حال زندگی هستند.
 
نمایی از یک خانه در ماخونیک
 
از ماخونیک به عنوان روستای لی لی پوتهای دنیا یاد می شود مکانی خارق‌العاده که قد بلندترین مردمانش به زحمت به یک متر و 40 سانتیمتر می‌رسد.
کوچه ها، خانه و دربهای بسیار کوچک این شهر مکانی عجیب را برای زندگی این مردمان فراهم کرده است که با کمی تدبیر میتوان آن را با شهر کوتوله‌های شهداد کرمان مقایسه کرد.
 
قد کوتاه ماخونیک از عجایب روزگار کنونی است
محمد صدوقی فعال میراث فرهنگی در گفتگو با مهر اظهارداشت: اینکه بخواهیم تمدن شهداد را به روستای ماخونیک نسبت دهیم نیاز به کار مطالعاتی دارد اما وجود این روستا میتواند مهر تائیدی بر وجود شهر آدمهای کوتاه قد در هزاران سال قبل در این منطقه باشد در واقع زندگی در شهر شهداد جاری بوده است و این افراد به دلیل جنگ، شرایط طبیعی و یا موارد دیگر تهدید می شده اند و برای مدتی این منطقه را ترک کرده اند و حتی می توان این فرضیه را هم مطرح کرد که احتمالا ارتباطی بین این دو تمدن وجود دارد.
وی به وجود شواهد فعالیتهای آتش فشانی در منطقه گندم بریان در نزدیکی شهر کوتوله ها اشاره کرد و گفت: امکان ترک شهر به دلیل فعالیتهایی از این دست نیز بوده است با این وجود روستای ماخونیک به دلیل قد مردمانش و ساختار شهری جزو روستاهای خاص در جهان به شمار می رود و بسیار مورد توجه قرار دارد.
صدوقی گفت: این روستا در جنوب شرق شهر بیرجند قرار گرفته است و شواهدی دال بر وجود یک تمدن غنی در این منطقه از جمله سنگ نگاره ها دیده شده است.
 
یک مرد قد کوتاه از اهالی ماخونیک
 
وی گفت: ارتفاع دیوارهای و خانه های این روستا به زحمت به 1.5 متر می رسد  و دقیقا برای انسانهایی ساخته شده است که قد بسیار کوتاهی دارند.
صدوقی گفت: این مردمان تا حدود زیادی زندگی ابتدایی دارند و سعی کرده اند آداب و رسوم خود را حفظ کنند و از آنها پیروی کنند مثلا این مردم تلویزیون را نمادی از شر می دانند و با حضور آن در ماخونیک مخالفند و حتی سعی کرده اند خانه ها را از مصالح بومی در دسترس خود بسازند. این مردم سیگار نمی کشند و سعی می کنند در تغذیه خود از گوشت هم استفاده نکنند.
 
قد ماخونیکی‌ها در سالهای اخیر بلند تر شده است
وی جامعه ماخونیک را تا حدود زیادی دست نخورده دانست و گفت: قد مردم این روستا تا چندی قبل بسیار کوتاه تر از اکنون بوده و به مرور زمان با تداخل جمعیتی و ازدواج با دیگر اقوام قد مردم نیز کمی بلند تر شده است.
وی ادامه داد: زندگی کردن برای مردم عادی در این روستا سخت است چون تمام ساختار برپایه جثه مردم روستا ساخته شده است.
صدوقی افزود: نکته قابل توجه اینکه گفته می شود این تمدن پنج هزار سال قدمت دارد و با شهر کوتوله های شهداد هم عصر است و دور از انتظار نیست که این دو تمدن با هم در ارتباط بوده اند.
 
نمایی از درب ورودی یک خانه در ماخونیک
 
وی گفت: اگر به شهر شهداد بروید تمام وسایل زندگی و ساختار امکانات و ابنیه آنها کوچک و برمبنای قد خودشان و کاربرد روزانه ساخته شده است و همین وضعیت دقیقا در ماخونیک نیز وجود دارد.
وی ادامه داد: با وجود این روستا وجود افسانه شهر کوتوله ها در کرمان قوت می گیرد و می توان این دو تمدن را با یکدیگر مقایسه کرد.
محمد مومنی، بخشدار شهداد نیز با اشاره به تاریخی بودن شهر شهداد گفت: شهر شهداد در واقع آخرین مرکز جمعیتی و یکی از مناطق امن کویر لوت است که دارای بناهای متعدد تاریخی و مواهب بی نظیر طبیعی است.
 
حضور گردشگران خارجی در شهر کوتوله های شهداد
 
وی تصریح کرد: شهر کوتوله های شهداد یکی از بناهای تاریخی ثبت ملی است که اطراف آن حصارکشی شده است و بسیار مورد توجه جهانگردان قرار دارد.
مومنی افزود: تمدن بسیار کهن شهداد از نخستین تمدنهای ایران بوده است که مردمش در حاشیه کویر با سخت کوشی و تلاش زندگی می کردند و طبق کاوششهای صورت گرفته نخستین بیرق فلزی جهان نیز به تمدن شهداد نسبت داده می شود.
وی با تاکید بر حفظ بناهای و ابنیه تاریخی شهداد گفت: تمام تلاش ما برای حراست از این بناهاست  ضمن اینکه طی سالهای اخیر کویر نوردی در شهداد بسیار مورد توجه قرار گرفته است بطوریکه هر ماه شاهد حضور گردشگران خارجی و داخلی برای دیدن از کلوتهای شهداد هستیم.
وی با اشاره به وجود گرمترین نقطه زمین در شهداد افزود: جاذبه های بسیاری در منطقه وجود دارد که در صورت معرفی آنها و ایجاد زیر ساختها مناسب می توان صنعت گردشگری شهداد را گسترش داد.
ufolove | May 27, 2014 at 2:16 pm | Categories: دنياي اسرار آميز

نماهنگ هستی



نماهنگ هستی
انا لله

به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
(انی کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق)

آغاز آفرینش با ظهور و انفطار ذره خداوندی
بسم الله الذی خلق النور من النور

پیدایش عرش بی سامان و ناپایدار
وکان عرشه علی الماء

عرش از شدت انفطار و ناپایداری همچون خانه ای بر آب بود


شکل گیری سیستم کیهانی

آفرینش حلزون کیهانی با هفت لایه در شش مرحله و سامان یافتن عرش
خلق السماوات والارض و ما بینهما فی سته ایام ثم استوی علی العرش ...فقضیهن سبع سماوات فی یومین و اوحی فی کل سماء امرها

پیدایش سیستم کیهانی

شکل گیری سیستم حیاتی
فروفرستادن آب و مایه های زندگی از فضای کیهانی بر زمین و پیدایش تکیاختگان آغازین
و انزلنا من السماء ماء بقدر فاسکناه فی الارض...
و جعلنا من الماء کل شیء حی

پیدایش سیستم حیاتی

تکامل سیستم حیاتی و پیدایش گونه های مختلف جانداران
والله خلق کل دابه من ماء...
و من آیاته خلق السماوات والارض و ما بث فیها من دابه
پیدایش کاملترین انسان نما(انسان نئاندرتال)
آفرینش جن(هموساپینها) از حرارت(انرژی)
والجان خلقناه من قبل من ناراسموم
جن

آفرینش بشراز گل(ماده)
انی خالق بشر من طین
بشر(کالبد)

تکامل کالبد- آراستن و پیراستن کالبد- دمیدن روح الهی در کالبد تکامل یافته و تسویه شده- سجده فرشتگان
بدأ خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین ثم سواه و نفخ فیه من روحه... فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین
آدم
(با دو بازوی:)
دانش                                                          ایمان
>>>><<<< 
هرچند طرح شماتیک رایانه ای نماهنگ هستی تا همینجا هم کمبودهای بسیاری دارد ولی در این مرحله این طرح از سادگی به پیچیدگی میرود و از نظر طراحی با مشکلهای زیادی روبه رو هستم که نمیتوانم حتا به همین صورت ادامه دهم. زیرا دو بازوی دانش و ایمان انسان با کنش واکنشها و تأثیر و تأثرهایی که بر یکدیگر و بر انسان و جامعه او دارند به ترتیب فرهنگ مادی و فرهنگ معنوی انسان را شکل میدهند که منجر به شکل گیری سیستم مدنی میشود. کارکرد درست سیستم مدنی انسان را متمدن میسازد.
طراحی دستی این طرح موجود است و به نظر میرسد تنها متخصص این کار میتواند طرح شماتیک رایانه ای نماهنگ هستی را اجراکند. احمد شماع زاده
>>>><<<< 
سیستم مدنی

تکامل سیستم مدنی
تمدن
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست

و انا الیه راجعون

روشنگری:
بخشهای کیهانشانسی و انسانشناسی نماهنگ هستی در کتاب هستی شناسی در مکتب قرآن نگارش شده که همه گفتارها و مباحث آن کتاب در محیط وب به طور پراکنده موجود است. دو گفتار مهبانگ در قرآن و شکل کیهان در قرآن از بخش کیهانشناسی و دو گفتار جایگاه جنّیان و آدمیان در سیر تکاملی انسان، و جن موجودی که از نو باید شناخت از بخش انسانشناسی مهمترین گفتارهای آن کتاب در ارتباط مستقیم با این طرح هستند.
بخش آخر این طرح زیر عنوان اصول مدنیت نگاشته شده که در محیط وب موجود است. تنها بخشی از این طرح که نگارش نشده بخشی است که به شماتیک کردن آن نیز موفق نشده ام و دارای پیچیدگیهای زیادی است که مبحثی جامعه شناختی است و به شکلگیری سیستم مدنی مربوط میشود.
احمد شماع زاده

Thursday, June 5, 2014

باز هم احمدی نژاد!!!

با وجودی که نزدیک به 10 ماه است که احمدی‌ن ژاد دفتر ریاست جمهوری را ترک کرده اما هنوز 26 خودروی متعلق به ریاست جمهوری را تحویل نداده است.
به گزارش ایسنا به نقل از عصر ایران، علاوه بر این 26 خودرو که در اختیار احمدی‌ نژاد است، یکی دیگر از اطرافیان او هم 4 خودرو در اختیار دارد. یکی دیگر از معاونان وی نیز به رغم پیگیری‌های متعدد،‌ از بازگرداندن 12 خودروی دولتی سر باز می‌زند!
نکته قابل پیگیری دیگر که شایسته است به طور جدی مورد پیگرد قانونی توسط دولت و قوه قضاییه قرار گیرد این است که یکی از دولتمردان مقرب احمدی‌نژاد در طول مدیریت خود برخی ساختمان‌های مجلل دولتی در تهران را با قیمت‌های بسیار پایین و آن هم برای مدت 10 سال به منسوبان و تشکیلات سیاسی اطرافیان رئیس‌جمهور سابق اجاره داده و یکی از این ساختمان‌ها در خیابان قائم‌مقام را خودش در اختیار گرفته است.
 گفتنی است تا پیش از این عرف بوده که روند بازگرداندن خودروها ظرف شش ماه صورت می‌گرفته ولی بعد از پایان دولت دهم، هنوز که هنوز است دولتمردان قبلی، خودروهای بیت‌المال را پس نمی‌دهند و بعضا هم ساختمان‌هایی را که خودشان به خودشان اجاره داده‌اند در اختیار دارند.
 احمدی‌نژاد وقتی رئیس‌جمهور شد،‌ تنها یک خودروی قدیمی پژو 504 داشت.
 از این خبر که محمود احمدی‌نژاد و همکاران او از بازپس دادن ده‌ها دستگاه خودرو متعلق به نهاد ریاست جمهوری یا دستگاه‌های زیرمجموعه آن خودداری کرده‌اند، بار دیگر این نتیجه حاصل می‌شود که برای تصدی مسئولیت‌های کلان به مناعت و استغنایی نیاز است که از تظاهرات عادی و صوری، ضروری‌تر است.
مشکل احمدی‌نژاد و یاران او در اصرار بر نگاه داشتن پاره‌ای امکانات دولتی که ابتدا با اقامت در ساختمان لادن خیابان شیخ بهایی خود را نشان داد و اکنون با پس ندادن خودروهای دولتی جلوه کرده، در این است که اینان در جامعه جایگاهی نداشتند تا به همان موقعیت بازگردند و بدون امکانات دولتی و پولی که به دست آورده‌اند احساس خوبی ندارند!
یک روحانی به درس و بحث و حوزه بازمی‌گردد، مانند آیت‌الله موسوی اردبیلی، صانعی، محمد یزدی و دیگران. یک استاد دانشگاه به درس و تدریس و محیط دانشگاهی مثل محمدعلی نجفی پس از وزارت آموزش و پرورش و دیگرانی که بعد از دولت اصلاحات، کار قبلی را از سر گرفتند یا ادامه دادند. یک پزشک به مطب خود باز می‌گردد مانند دکتر وحید دستگردی یا دکتر فاضل. یا شخص به چنان جایگاهی دست یافته که مجال بازگشت به مرتبه قبلی نیست و در جامعه حیطه جدیدی برای او تعریف می‌شود مانند سیدمحمد خاتمی.
 محمود احمدی نژاد اما هیچ یک از اینها نبود که همه زندگی‌اش را در علم و دانشگاه بگذارد و تازه همه حساس می‌شوند ببینند چه در چنته دارد؟
جالب اینکه زود مشخص شد منظور او از بازگشت به دانشگاه، خصوصا همان دانشگاهی نبود که به آن می‌بالید و به واسطه آن خود را دانشگاهی می‌خواند که دانشگاهی روی کاغذ بود که با استفاده از جایگاه ریاست شورای عالی انقلاب فرهنگی و بدون طی سلسله مراتب و مراحل برای خود مجوز گرفته بود و اکنون البته در محاق است.
 یک استاد دانشگاه پس از مسئولیت دولتی، تدریس را از سر می‌گیرد و روحانی نیز تبلیغ را. تاجر به کسب و کار خود بازمی‌گردد و نظامی هم به محل خدمت. احمدی‌نژاد اما نمی‌دانست به کجا بازگردد. به شرکت آتی‌ساز که کار دولتی را در آن شروع کرده بود؟ به دانشگاه علم و صنعت که با حمایت حمید بهبهانی جایی در آن پیدا کرده بود اما اکنون کار در آن مستلزم اطلاعاتی است که اگر هم می‌داشت طی 8 سال به‌روز نشده است؟ به جمعیت ایثارگران و جامعه اسلامی مهندسین که عضو شورای مرکزی آنها بود اما عملا کنار گذاشته شد؟ به کجا باید برمی‌گشت؟
اما مگر آیا همه باید سمت و منصب داشته باشند و آیا احمدی‌نژاد نمی‌تواند در گوشه‌ای از این سرزمین زندگی کند مثل همه مردم دیگر؟ مگر در روز آخر و در گزارش تلویزیونی 11 مرداد 1392 نگفت: «حاضر است جوی خیابان‌ها را تمیز کند»؟ چرا حالا به کمتر از دانشگاه خصوصی و اتومبیل خاص و منطقه ولنجک در گران‌ترین نقطه تهران رضایت نمی‌دهد؟
 احمدی‌نژاد به بازیگری می‌ماند که هر چه به او می‌گویند دوربین‌ها خاموش شده و از حس بیرون بیا، نمی‌آید! او عنوان «رییس‌جمهور سابق» را نیز یک منصب می‌داند.
 رفتار او در پس ندادن خودروهای دولتی را می‌توان با کاری که مهندس بازرگان در روز 14 آبان 1358و در فردای استعفا از نخست‌وزیری انجام داد مقایسه کنیم. به دفتر نخست‌وزیری رفت و وسایل شخصی را برداشت و چکی را تحویل حسابداری داد. از او پرسیدند: بابت چه؟ پاسخ داد: بابت ناهارهای غیر مرتبط با کار نخست وزیری. چون در ایام نخست وزیری با برخی از دوستان سابق در دفتر نخست وزیر ناهار خورده بود، در حالی که جلسه کاری و اداری نبوده و به روابط شخصی مربوط بوده است. این یک ادعا نیست. در اسناد نخست وزیری ثبت شده و شاهدان متعدد دارد. امروز اما باید آدم بفرستند و بگویند: آقاجان! ماشین‌ها را پس بده!
روزی که دکتر ایرج فاضل وزیر بهداشت دولت سازندگی را مجلس وقت استیضاح کرد و مجلس به استیضاح او رای مثبت داد و در نتیجه از وزارت افتاد، صمیمانه تشکر کرد. او گفت: من به امر آقای هاشمی آمده بودم و در این مدت از کار جراحی و لذت و درآمد آن نیز محروم شده بودم و فرصت کمتری برای کار علمی و عملی داشتم. شما به من لطف و خدمت کردید. او مجامله نمی‌کرد. مثال ملموس و امروز آن وزیر کنونی بهداشت است که اگر همه وقت خود را صرف تخصص خود کند، درآمد و آسایش بیشتری دارد.
 کسی را باید به منصبی گماشت که به آن وابسته نباشد و بدون آن نیز اعتبار و اشتهار داشته باشد. راز پاره‌ای فسادهای مالی هم در این است که شخص پس از دوران صاحب منصبی نمی‌تواند به جای قبلی بازگردد چون جای ویژه‌ای نبوده و تخصص و مهارت و نفوذی هم ندارد. بنابراین در صدد جمع‌آوری ثروت و سرمایه برمی‌آید تا بتواند با این پول، نداشته‌های دیگر خود را جبران کند.
 اگر دل احمدی نژاد به این اتومبیل‌ها خوش است، بگذارید باشد. او نه خاتمی است که پس از ریاست جمهوری و برای اختصاص دفتر کار، بیت امام برایش آغوش بگشاید و نه ناطق نوری که حوزه علمیه‌ای در لواسانات به راه اندازد. نه بازرگان است که پول ناهار با دوستان خود را به خزانه بازگرداند و نه قالیباف که خلبانی را رها نکند.
 نمی‌خواهم بگویم که او هیچ‌ کس نیست. او البته محمود احمدی‌ نژاد است؛ کسی که 700 میلیارد دلار ثروت ملت ایران را در اختیار داشت. اگر هم کوچک نبود اما می‌ خواست همه ما را کوچک کند و دنیا برای او در همان 10 نفر حواریون او خلاصه می‌ شد. پس اگر با قطاری از اتومبیل‌های دولتی به بزرگی می‌ رسد، بگذار برسد. هر چه باشد بخشی از تاریخ ما و عمر ما با آرزوهای برآورده شده و نشده او گره خورده است.

Wednesday, June 4, 2014

قدمگاه محمد نوری زاد

دختری  با بغض های  در کمین ( روز نود و یکم)

دختری با بغض های در کمین ( روز نود و یکم)


دختری با بغض های در کمین

دوشنبه دوازدهم خرداد – روز نود و یکم
یک: من امروز سه شنبه سیزدهم خرداد به اصفهان می روم برای شرکت در مراسم سال روز وفات آیت الله طاهری اصفهانی. پس در قدمگاه نخواهم بود. قرار بعدی ما روز شنبه منتها از ساعت پنج بعد از ظهر به بعد در قدمگاه.
دو: دیروز تا رسیدم به قدمگاه، دختر جوان و خوش روی و شاد پوشی را دیدم که یک سینیِ مقوایی در دست گرفته و به سمت من می آید. در این سینی، دو لیوان آب طالبی بود با یک نی در هر کدام. یکی برای خودش یکی برای من. این دختر، سرشار از شرم و پرسش بود. این که: بازگشتن از مسیر گذشته، چه طعمی دارد؟ و آیا شدنی است آقای نوری زاد؟
گفتم: دخترم، هرچه سن و سال آدمی به محدوده ی پیری و کهنسالی نزدیک می شود، این بازگشت، مشکل تر و گاه ناشدنی خواهد بود. مثلاً بازگشت یک آیت الله هشتاد ساله، به سادگی ممکن نیست. و حال آنکه یک جوان یک مرد میانسال با کمی مطالعه و دریافت آگاهی مسیرش را اصلاح می کند. چرا؟ چون آن پیر، با گذشته اش خوش است و این جوان به شوق آینده در تکاپوست. گفتم: از هر هزار آیت الله، یکی منتظری می شود. که باز گردد و به داشته هایش پشت کند. اما همین جناب منتظری نیز در گوشه هایی از باورهای شیعیِ خود سخت متعصب است و حتمی نگر. و این، نه مشکل آقای منتظری که گرفتاریِ کلی بشر است. ما انسانهای فرسوده و پیرشده، از چیزی که بدان دل بسته ایم – هرچند اشتباه – به دشواری دل می کنیم.
گفتم: شما یک آیت اللهی را که هشتاد سال در اشتباه بوده مگر می توانی به راه آوری؟ این آیت الله، حتی از اندیشیدن به بازگشتِ پیشنهادیِ شما نیز می هراسد. چرا؟ چون شما وی را به واژگونی گذشته ی هشتاد ساله اش فرا می خوانی. و حال آنکه او از همان گذشته ی آنچنانی اش ارتزاق می کند و از همان گذشته بساط ها برای خود آراسته. کمی که صحبت کردیم دانستم این دخترِ با نشاط و شرموک، به دنبال نسخه ای است برای آرامشِ درونی اش. به وی گفتم: ای بچشم دخترم. من نسخه ای برای تو تجویز می کنم که با آن به آرامش برسی. بشرطی که مزاحمی به اسم خودت را از میان برداری. شکل و شمایل این مواجهه را نیز به تو خواهم آموخت.
به وی گفتم: شنیدنِ دروغ آیا دوست می داری؟ نه، پس دروغ مگو دخترم. دوست داری دیگران مؤدبانه با تو سخن بگویند و مؤدبانه با تو رفتار کنند؟ بله؟ پس با ادب باش با دیگران. گفتم: دوست نداری وقتی خطا کردی، دیگران آبرویت را بر نیاشوبند و حتی با تو مدارا کنند؟ حتما دوست داری. پس اگر کسی خطایی کرد، با وی مدارا کن. گفتم: تو حتماً دوست داری در رفاه باشی و موفق و ثروتمند و اهل خرد. پس اگر در توان تو بود، همین ها را از اطرافیانت دریغ مکن. و در یک جمله: آنچه را که برای خود می پسندی برای دیگران نیز بپسند. و آنچه را که برای خود نمی پسندی، برای دیگران نیز مپسند.
گفتم: اگر همین یک سخن را شاخصی برای درستیِ راه خود بدانی، هرگز از این که یکی نماز می خواند یا نمی خواند، با حجاب است یا بی حجاب، خدا را باور دارد یا ندارد، تو را دوست دارد یا ندارد، بر نمی آشوبی. چرا؟ چون به او نیز بقدر خود حق می دهی که صاحب اختیار و انتخاب باشد. این دختر، در دانشگاه شهید بهشتی اقتصاد می خوانده. سال سوم بوده که عمویش می میرد. به جنازه ی عمویش نگاه می کند و از خود می پرسد به کجا می روی با این رفت و آمدهای بیهوده؟ اساساً درس برای چه وقتی قرار است پایان کارت این باشد؟ زندگی برای چه؟ درسش را رها می کند. خانواده اش به اصرار او را به مجارستان می فرستند. دوسال و نیم بعد باز می گردد. در حالی که معماری خوانده در مجارستان تا حدودی. اکنون در دانشگاه آزاد درس می خواند. در یکی از شهرستانها. و خیلی نیز راضی است. می گفت: هیچ کجا ایران نمی شود. به او گفتم: اینهمه بی قراریِ تو و رفت و آمدهای بی سرانجام تو بخاطر این بوده که تو از خودت فرار می کرده ای. اکنون که با خودت کنار آمده ای، زیبایی های اطرافت را نیک تر می بینی.
دو: در انتهای صحبت این دختر شادپوش، پسر جوانی آمد و با رفتنِ دختر گفت: مسیر زندگیِ من درست معکوسِ این خانم است. او از خارج دلزده شده و به ایران باز آمده، من اما از اینجا دلزده ام و دارم به خارج می روم. این مرد جوان، در عاشورای سال 88 گلوله ای به رانش می خورد و بعد از جراحی می گیرندش و چهل و پنج روزی به زندانش می اندازند. خودش می گفت: در زندان یک توبه نامه ای نوشتم و همین توبه نامه باعث شد بیرون بیایم وگرنه دوسالی برایم بریده بودند. جوان، فوق لیسانس مکانیک داشت و کارش اینجا بد نبود. می گفت: چرا من نباید درکشورم باشم و در اینجا خدمت نکنم؟ می گفت: می دانم پایم را که از اینجا بیرون بگذارم، آوارگی ام شروع می شود اما چه کنم که از اینجا و از نکبت هایش خسته و دلزده ام.
سه: یک جوان شاد و خوش لباس آمد و نشانی داد که مرا به یاد داری آقای نوری زاد؟ هر چه تلاش کردم او را بجا نیاوردم. باز نشانی داد که فلانجا مقابل دادسرا بودیم و فلان کس نیز بود. باز گفتم: نه. وقتی دیدم ول کن نیست و مرتب نشانی می دهد به او گفتم: یک روز نشسته بودیم با چند نفر که آقای قرائتی نیز بود در آن جمع. بنده خدایی به آقای قرائتی می گفت: یادتان هست در منزل ما آبگوشت خوردیم با هم؟ آقای قرائتی گفت: نه یادم نیست. طرف گفت: آبگوشتش تند بود و شما گفتید چه خوشمزه است! آقای قرائتی گفت: نه یادم نیست.
طرف در آمد که: نان سنگگ گرفته بودم خشخاش داشت شما گفتید عجب نانی! آقای قرائتی که دید طرف ول کن نیست گفت: بگذار یک چیزی برایت بگویم. این خدا، شصت سال است که به من روزی می دهد من سال به سال یادش نمی افتم، شما یک بار به ما آبگوشت داده ای انتظار داری من به خاطر داشته باشم! و به جوان گفتم: این فراموشی را بگذار به حساب ذهنِ پیر و فرسوده ی من. جوان گفت: این حرکت شما اگر هم در کوتاه مدت اثر نداشته باشد، حتماً در دراز مدت مؤثر خواهد بود.
چهار: یک مرد شصت و پنج ساله و کوتاه قامت از یک اتومبیل پیاده شد و آمد و صورتم را بوسید و با صدای بلند گفت: این دومین بار است که به دیدن شما می آیم. و گفت: مرا حلال کنید آقای نوری زاد. من و شما در صدا وسیما کار می کردیم. شما تهیه کننده بودید و من صدا بردار. یک روز که من برای کار شما آفیش شدم، آن روز، کمی سر به سرتان گذاشتم و شما را رنجاندم و کارتان را لنگ گذاشتم از سرِ شیطنت. حلالم کنید. و با اصرار پرسید: حلالم می کنید؟ حلال!
پنج: سیب، با پیرمرد سیب آور آمد. که کوله پشتیِ کوچکی به پشت بسته بود و نوار سبزی به مچ. به وی گفتم: عزیزم، نکند بخاطر این که من اسم شما را پیرمردِ سیب آور نهاده ام، در تنگنای اخلاقی گرفتار شوید و مرتب برای من سیب بیاورید! گفت: نه، من سیب را سلامتی می دانم. هر روز یکی با خود به محل کار می برم. این روزها یکی نیز برای شما می آورم. پیرمرد سیب آور، اهل مطالعه نیز هست. از مجله یا فصلنامه ی “مدرسه” گفت که به انتشار عقاید آقای محمد مجتهد شبستری می پرداخت و بعد از شش شماره توقیف شد. به چه دلیل؟ به این اتهام که در مصاحبه ای با آقای مجتهد شبستری، وی قرآن را تجربه ی شخصی پیامبر دانسته بود. گفتم: راز این که حاکمان ما بر هرمشعلی که راه اندیشه را می نماید، پف می کنند صرفاً بخاطر این است که خودشان بی سواد اند. وگرنه اندیشه را با اندیشه باید پاسخ گفت نه با زندان و بگیر و ببند. گفتم: یکی بیاید و بشکل علمی از ولایت فقیه دفاع کند اگر توانست! حالا مطلقه اش بماند.
شش: دختری آمد با دو شاخه ی گل رُز در دست. سی و دو سه ساله می نمود. عینکی طبی – که قابش زردیِ کم رنگی داشت – بر زیبایی چهره ی اش افزوده بود. چند تار موی سفید از لابلای موهای سیاهش سرک می کشیدند و خود را نشان می دادند. این دختر، تجسمی از هم نسلان خود بود که در انقلابی با شعارهای کوفتی اش به خاک نشسته اند. نمی دانم چرا تا گل ها را به دست من داد بغضش شکفت. و همین که گفت: من حرفهای زیادی در سینه دارم، سخت گریست. ای خدا، این چه ورطه ای از ورشکستگی است که ما جوانان گل تر از گل خود را به اندوهی ژرف در انداخته ایم بی خیال از عواقبش.
دخترم سخت گریست اما بی صدا. و سریع گریه اش را فرو خورد و خود ندانست با همان موج اشکی که به چشمانش دواند، چه آتشی در دل من شعله ور کرد. گفت: من تنها مانده ام آقای نوری زاد. همه ی دوستانم رفته اند. گفت: نسل من بی پناه است. و پرسید: این نسل، تا کی شاهد غارت شدنِ خودش باید باشد؟ من در جوابش چه می گفتم؟ که زبانم بسته بود از هر سخن. دست بردم و گوشه ای از شال سرش را بالا بردم و بر آن بوسه نشاندم. باز چشمان او بود و موج اشک. اعتراض کرد. که نکنید این کار را. و خود دست برد و گوشه ی پرچم سرخ رنگم را بالا برد و به صورت کشید و بر آن بوسه زد. سیب را به او دادم و پرسیدم: می دانی این را چه کسی به من داده امروز؟ بغض و لبخند را با هم آمیخت و با اطمینان گفت: پیرمرد سیب آور.
هفت: یک اتومبیل آمد با سه بانو. دو بانوی جوان، و یک بانوی میان سن که چادری بود و جلو نشسته بود. بانوی چادری گفت: یک بار هم آمده ام اینجا. شما را بخدا اگر کاری احتیاجی هست ما را خبر کنید. و گفت: آمده ام بگویم چیزی نخورید از هر چه که به شما می دهند. دوست داشت پیاده شود و صحبت کند که سرباز دمِ در شلوغ کرد و هیاهو درانداخت. بانوی چادری به دخترش که پشت فرمان نشسته بود اشاره کرد که راه بیفتد. دو شاخه گل رُز را به او به یکی از بانوان داخل اتومبیل هدیه دادم.
هشت: توفانی تند و پر خاک از راه رسید و بساط همگان را بهم زد. در راه که باز می آمدم، پیادگان را می دیدم که از دست توفان و رگبارِ چرک به سمت سر پناهی می دویدند. و موتور سوارانی را دیدم که در زیر پل ها پناه گرفته بودند. این توفان، خسارات فراوانی بجای نهاد و یک چند نفری را نیز کشت. در جاهای دیگر، ورود توفانی به این سهمگینی، قدم به قدم رصد می شود و همگان از آمدنش مطلع اند اما در اینجا، توفان که می آید و می گذرد، خسارتهایش خبرساز می شود.
نه: آقای نعمت زاده وزیر صنعت معدن تجارت خبر داده که طبق رأی دادگاه لاهه، ایران بابت لغو قرار داد کرسنت – برداشت گاز از میادین ایران توسط یک شرکت اماراتی – باید 18 میلیارد دلار غرامت به آن شرکت اماراتی بپردازد. می گویم: اگر عرضه ای در کار بود، این 18 هزار میلیارد دلار از بیخ گلوی آن مسئول و مسئولانی باید بیرون کشیده می شد که از بهترین فرصت های شغلی بهره برده اند و تا توانسته اند شعار داده اند و با امضای یک قرار داد اینچنینی کشور را تا بدین حد طنز اما اسفبار بدهکار بی کیاستی های خود کرده اند. راستی این 18 میلیارد دلار چرا باید از جیب مردم برداشته شود؟ و این که با این 18 میلیارد دلار برای این کشور چه ها که نمی شد کرد!
تازه خبر رسیده که امروز – سه شنبه – احمدی نژاد در مشهد سخنرانی دارد. می گویند: این قرار داد در عهد احمدی نژاد با آن شرکت اماراتی بسته شده است اما جماعتی نیز می گویند: پای همین جناب بیژن زنگنه وزیر نفت فعلی هم در میان است. شما فکر می کنید با این غرامت شگفت، این جنابان کمترین گزشی در خود احساس می کنند و مثلا ناهاری که می خورند بکامشان تلخ می شود و خوابشان بر می آشوبد؟ حاشا و کلا!
ده: امشب ساعت ده در شبکه ی تلویزیونی صدای آمریکا، من و دوستان به ” لگام” – لغو گام به گام اعدام می پردازیم در برنامه ای با حضور آقای مهدی فلاحتی. من که در سفرم شما اما تماشایش کنید. این عکس، به روزی اشاره دارد که سرکار خانم نسرین ستوده – عضو مؤثر لگام – با همسر خوبش و فرزندانش به نمایشگاه آثار عاشقانه ی من آمده بود.
محمد نوری زاد
سیزده خرداد نود و سه – تهران
 
ایمیل: mnourizaad@gmail.com
 
نشانی قدمگاه: بزرگراه همت – غرب به شرق – بعد از خروجی پاسداران – زیر پل عابر پیاده – ساعت چهار بعداز ازظهر. پنجشنبه ها و جمعه ها و روزهای تعطیل قدمگاه تعطیل است. Share This Post

ملاک جامعه آگاه

ملاک جامعه آگاه
محمدرضا حکیمی

انسان را به این جهان آورده‌اند برای رسیدن به «کمال انسانی»، و کمال انسان، با دو چیز حاصل می‌شود: معرفت و عبادت: و ما خلقتُ الجن و الإنس إلا لیعبُدون. انسان، با شناخت خداوند متعال، و سپس عبادت و اطاعت از خدا و دین خدا، به کمال نزدیک می‌شود، و به آن می‌رسد. و چون انسان در این جهان باید به کمال خود برسد، باید نیازهای مادی او تأمین گردد؛ زیرا این جهان، جهان ماده و نیاز است. جهان مُلک و طبیعت، جهان نیاز است، جهان ماورای طبیعت و پس از این جهان، جهان بی‌نیازی و استغناست. بنابراین باید نیازهای انسان در این جهان تأمین شود تا بتواند به معرفت خدا و عبادت خدا بپردازد. و از این جهت گفته‌اند، فقر نزدیک به کفر است.

از سویی دیگر می‌نگریم که انسانها ـ همیشه و در همه‌جا ـ دو گروهند: محروم و برخوردار. انسانهایی بسیار در جامعه‌ها محرومند و انسانهایی دارا و غنی و برخوردار از نعمت‌ها و امکانات و قدرت و سیاست. و چون همه انسانها بدون استثنا باید در مسیر کمال قرار گیرند و به سوی کمال انسانی خویش حرکت کنند، تکلیف انسان محروم چیست؟ یعنی انسانی که به دلیل محرومیت و فقر و کمبود نمی‌تواند مسیر کمال را طی کند، یا چنان که باید طی کند، تکلیفش چیست؟ و تکلیف دیگران، و حاکمان و عالمان و اغنیا و توانگران نسبت به او چیست؟

در اینجاست که می‌بینم خدای حکیم مهربان، پیامبران را فرستاده است برای اجرای عدالت و اقامه «قسط». آیه ۲۵ از سوره مبارکه «حدید»، قاطع‌ترین و قدیم‌ترین منشور دفاع از انسان محروم است؛ زیرا انسانهایی غنی و برخوردار، آنچه خواسته‌اند به دست آورده‌اند، آنان نه تنها نیازی به اجرای عدالت و اقامه قسط ندارند، بلکه اجرای عدالت و قسط به زیان آنان است؛ زیرا با اجرای عدالت و قسط، اموالی و امکاناتی را که از طبقات محروم جامعه (به نقل احادیث معتبر) گرفته و غصب کرده‌اند، از آنان پس گرفته می‌شود و به حقداران محروم از حقوق خویش داده می‌شود؛ زیرا در احادیث معتبر، از پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین (ع) رسیده است که روزی و هزینه و مایحتاج زندگی محرومان در اموال اغنیا و توانگران است، که به آنان نرسانده‌اند، و در نتیجه این ظلم و غصب، انسانهای بسیاری محروم گشته‌اند.

بنابراین هر حرکت و اقدام اصلاحی (تا چه رسد به انقلاب و اقدامهای انقلابی)، در گام نخستین باید مانع بزرگ رشد و کمال انسان (یعنی فقر، محرومیت، کمبود و نیازمندی) را از سر راه انسانها بردارد، بعد به کارهای دیگر بپردازد؛ زیرا هیچ کاری و اقدامی مقدم بر این اقدام نیست. و خدای متعال هم می‌فرماید، پیامبران را برای همین کار فرستادیم: «لیقُوم الناسُ بالقسط».

بدون اجرای عدالت و اقامه قسط در میان جامعه، و در سراسر جامعه (از وسط شهر‌ها تا دور‌ترین روستا‌ها)، هر حرکتی و اقدامی و اصلاحاتی و انقلابی فاقد ارزش است؛ زیرا در جهت حرکت و تعالیم پیامبران و امامان قرار ندارد و به طبع، مورد رضای خداوند متعال نیست. 
علی(ع) می‌فرماید:
ـ الذّلیلُ عندی عزیزٌ، حتّی آخُذ الحقّ لهُ، والقویُّ عندی ضعیفٌ، حتّی آخُذ الحقّ منه. (فیض‌الاسلام، خطبه ۳۷) یعنی، مردم ثروتمند را که با قدرت مال، بر شئون جامعه تسلط یافته‌اند، پایمال می‌کنم و حق انسان ضعیف‌شده و مستضعف و محروم را از حلقوم آنان بیرون کشم و به محرومان می‌رسانم.

باید بدانیم که اجرای قسط و عدل، امری ساده و شوخی و شعاری و تبلیغاتی و شرکت سهامی نیست! یا نباید از دین دم زد و سخن گفت، یا نباید دین را ضایع کرد و نسلهای جوان را از دین و توان دین بر اجرای عدالت و قسط، و سامان‌دهی به حیات و معیشت جامعه، ناامید ساخت، و به سوی بی‌اعتقادی سوق داد، ‌و در چنگال لامذهبانی که انواع شبهات اعتقادی را نشر می‌دهند، گرفتار ساخت.

حضرت امام جعفر صادق(ع) مربی بزرگ فرد و جامعه در تاریخ می‌فرماید: «اگر عدالت اجرا شود، فقیری در میان مردم باقی نمی‌ماند: انّ النّاس اذا عُدل بینهم یستغنُون. (الحیاه، ج ۶)

بنابراین اگر ما شیعه هستیم و راست می‌گوییم، باید بدانیم که با این سخن صریح امام صادق(ع) که از امام موسی بن جعفر(ع) نیز رسیده است، اگر یک فقیر، حتی یک فقیر و کمبوددار در جامعه‌ای باشد، اگرچه در دور‌ترین روستا، آن جامعه را نمی‌توان مطابق معیارهای اسلامی و جعفری ارزیابی کرد. و از اینجاست که علی(ع) می‌فرماید: در کوفه‌ای که امروز من در آن حکومت اسلامی تشکیل داده‌ام، نه بیکاری پیدا می‌شود، نه بی‌خانه و سر بی‌پناهی، و نه فاقد رفاهی.(الحیاه، ج ۶)

علی(ع) به عنوان یک حاکم اسلامی حکومت می‌کرد، نه امام معصوم پس مغالطه نکنند و بگویند: او علی بود... مالک اشتر که علی نبود؛ هر چه در «عهدنامه مالک اشتر» آمده است، ملاک حکومت اسلامی است (۵۰ ماده، از عهدنامه استخراج شده و در کتاب «کلام جاودانه»، ص ۱۶۹ تا ۱۷۸ آمده است، ملاحظه شود). هر حکومتی و مدیریتی و اقتصادی و قضاوتی، از عهدنامه پایین‌تر بود، و هرگاه وضع معیشت مردم و حفظ کرامت انسان، به حد عهدنامه نرسید، آن حکومت و مدیریت و اقتصاد و... به هیچ‌وجه قرآنی و اسلامی و علوی و جعفری نیست و نمی‌تواند باشد.

اصولاً اگر در هر جامعه عدالت اجرا شود، مردم از نظر فرهنگی رشد می‌کنند و جامعه‌ای که دارای رشد باشد، مطالبات دارد؛ یعنی به هر چگونگی از نظر مدیریت و قضاوت و اقتصاد رضایت نمی‌دهد، و هر بازاری، هرگونه نرخ‌گذاریی و هرگونه رفتار با انسان را نمی‌پذیرد... ممکن است مردمان جامعه‌ای معتقد باشند؛ اما به حد لازم از آگاهی نرسیده باشند. ملاک جامعه آگاه، مطالبات آن جامعه است. علی(ع) ‌در سخنان خود که در نهج‌البلاغه و روایات دیگر آمده است، جامعه را به اظهار شخصیت‌ تشجیع می‌کند و کرامت انسانی را گوشزد می‌فرماید.

و در مختصر‌ترین و کوتاه‌ترین کلام، حکومت اسلامی، نظام عامل بالعدل است، و جامعه اسلامی، «جامعه قائم بالقسط» ولاغیر. جوانان عزیز باید با ملاکهای اسلامی آشنا باشند و همانها را اساس قرار دهند و اگر چیزی برخلاف آن ملاکها دیدند، حکام را متهم کنند نه احکام را، که احکام دین، کاملترین احکام و قوانین است برای سعادت افراد و جامعه... و همیشه بدانند که اشخاص، غیر از دین‌اند، و دین غیر از اشخاص است.

در این روزگار که استعمار مسیحی و استکبار جهانی، همه‌گونه مبارزه علیه دین به راه انداخته است و ایادی داخلی استعمار که ممکن است برخی ظاهرالصلاح و خوشنام هم باشند، این جنگ و شبهه‌افکنی را دامن می‌زنند...

باید دانست که آخرالزمان است و عمل به دین ـ به خصوص در سطح حاکمیت و قدرت ـ بسیار مشکل است و با این همه، حفظ دین و اعتقادات، وظیفه است تا سعادت ابدی و آرامش اخروی انسان فدا نشود، باید خیلی مراقب و مواظب بود... هر چه چیزی نفیس‌تر و پربها‌تر باشد، حفظ آن لازم‌تر و مشکل‌تر است.

Tuesday, June 3, 2014

کمکی به فهم مکانیزم طی الارض و معراج رسول اکرم(ص)

تله پورت در هلند امکان پذیر شد

از هر نقطه ای از کهکشان به جای دیگر بروید!

by ufolove
 به گزارش خبرگزاری مهر، در سریال تلویزیونی پیشتازان فضا، هنرپیشگان فیلم پس از قرار گرفتن در نقطه ‌ای از سفینه اینترپرایز که ترانسپورتر نام دارد خود را در یک لحظه به اتاقی دیگر، سیاره‌ ای دیگر و یا کهکشانی دیگر می‌فرستند.
نویسندگان داستانهای علمی ــ تخیلی به این فناوری تله پورت نام داده ‌اند و در آن تمام ذرات جسم انسان از یک موقعیت جغرافیایی به موقعیت دیگری در کهکشان ارسال شده و در مقصد همان جسم با مشخصات واقعی مجدداً بازسازی می‌شود.
چگونگی عملیات انتقال کوانتومی در داستانها و فیلمهای سینمایی و تلویزیونی توضیح داده نشده است. ولی عموما به این صورت اتفاق می‌افتد که در ابتدا اطلاعات مولکولی اجسام را اسکن کرده و پس از ارسال به مقصد، اطلاعات دریافت شده کاملا شبیه اصل بازسازی می‌شود.
در مرحله آخر، مونتاژ اطلاعات دریافتی لزوماً نباید از مواد جسم اصلی استفاده شود و می‌توان از اتمهایی که به نسخه اصلی شباهت دارند استفاده کرد.
دستگاه تله پورت در داستانهای خیالی شباهت کامل به دستگاههای فکس کنونی دارد و تفاوت آن در توانایی اسکن اجسام به صورت سه بعدی و از بین بردن همزمان اطلاعات اصلی اجسام است.
اکنون گروهی از محققان دانشگاه فناوری دلفت در هلند، برای نخستین بار توانایی تله پورت کردن اطلاعات را در ذرات زیر اتمی بین دو نقطه که از هم سه متر فاصله داشتند نشان دادند.
"رونالد هنسون" سرپرست این تحقیقات گفت: آنچه که ما تله پورت می کنیم، حالتی از ذره است. اگر اعتقاد داشته باشید که ما چیزی جز مجموعه ای از اتم های به هم متصل نیستیم ، از نظر اصولی، می توانیم خود را از یک نقطه به نقطه دیگر تله پورت کنیم.
وی اظهار داشت: این فرایند نه تنها در عمل امر بسیار بعید به نظر می رسد بلکه انجام آن نیز بسیار خطرناک است.
با این حال این پژوهشگر تاکید کرد : با توجه به اینکه هیچ قانون فیزیک بنیادی مانع از این فرایند نیست، تله پورت را نمیتوان منتفی دانست اما زمان چنین کاری در آینده بسیار دور خواهد بود. به گفته هنسون چنین اقدامی یک چالش فنی خواهد بود.
این پژوهشگران تله پورت کردن اطلاعات را بین دو نقطه که هزار و 300 متر از هم فاصله دارند برای ماه جولای برنامه ریزی کرده اند.
ufolove | June 3, 2014 at 10:36 am | Categories: دنياي اسرار آميز | URL: http://wp.me/pwS9U-1Mb