Monday, June 9, 2014

تکاپوهای فکری شریعت سنگلجی




ویرایشگر: احمد شماع زاده

شریعت سنگلجی از مشهورترین مروّجین اندیشه اصلاح دینی در ایران معاصر (عصر رضاشاه پهلوی) است.
این نوشتار با نگاهی گذرا به زندگانی فکری شریعت سنگلجی، دیدگاههای او را درباره آموزههای توحیدی و امامتی شیعه مورد مداقه قرار میدهد. در راستای این هدف، نویسنده پس از بیان زندگانی و شیوههای تبلیغی شریعت سنگلجی، آموزههای اصلاح دینی  و اصول تعالیم او از جمله مبارزه با خرافات را مطرح میکند. نگاه حکومت پهلوی به آموزههای شریعت وی و خاستگاه فکر اصلاح دینی او از طریق معرفی اساتیدش و عقایدشان از جمله شیخ حسن  سنگلجی و سید اسدالله خرقانی و نیز ارتباط تفکر اعتقاد دینی شیخ هادی نجم آبادی با تفکر اصلاح دینی او، از دیگر مباحث مطرح در نوشته حاضر است.
نویسنده مقاله خویش را با بیان ارتباط فکر اصلاح دینی شریعت با آموزههای وهابیت و یادی از درس آموختگان نامدار او، به پایان میبرد.
مقدمه
آنچه امروزه با عنوانهایی مانند: «فکر اصلاح دینی»، «بازگشت به قرآن»، «مبارزه با خرافات دینی»، «پیروی از سلف صالح» و «اسلام نخستین و بی پیرایه» شناخته میشود، از حوزه های مهم و تأثیرگذار در اندیشة دینی مسلمانان است. از دیرباز گروههای گوناگونی در جهان عرب ـ با گسترة وسیعی از دیدگاهها خود را داعیهدار این اندیشه میدانند. در ایران نیز از نیمة دوم سلطنت خاندان قاجار، چنین رویکردهایی را میتوان یافت؛ کسانی همچون سید جمال الدین اسدآبادی، حاج شیخ هادی نجم آبادی، سید اسدالله خرقانی چهرههای شاخص این اندیشه در آن دوران بودند.
در مطالعة سیر اندیشة اصلاح دینی در ایران معاصر، دوران رضاشاه پهلوی جایگاهی ویژه دارد. در این زمان، فضای فرهنگی حاکم بر محیطهای رسمی کشور، برای مدعیان تفکّر در حوزة «اندیشه اصلاح دینی» بسیار مناسب بود. در آن سالها، شریعت سنگلجی و احمد کسروی، از مشهورترین چهرههای این جریان فکری بودند. پس از ایشان میتوان از کسانی چون: حاج میرزا یوسف شعار تبریزی، شیخ محمد خالصیزاده، علیاکبر حکمی زاده، عبدالرحمن فرید تنکابنی یاد کرد.
شریعت سنگلجی در تمام سالهای تکاپوهای خود به «دعوت اصلاح دینی» میپرداخت. کسروی نیز چنان بود؛ اما کسروی در سالهای پایانی حیات خود، «پاکدینی» را عرضه کرد و در عمل از اسلام خارج شد. این نوشته بر آن است تا با نگاهی گذرا به زندگی فکری شریعت سنگلجی، دیدگاههای او را درباره آموزههای توحیدی و امامتی شیعه مرور کند.
زندگانی شریعت سنگلجی
حاج شیخ رضاقلی سنگلجی در سال 1310ق در تهران بهدنیا آمد. پدرش شیخ حسن سنگلجی و پدربزرگش میرزا رضاقلی از شاگردان شیخ محمدحسن (صاحب جواهرالکلام) بودند. وی در سالهای کودکی از جانب پدر به «شریعت» ملقّب و به همین عنوان مشهور گشت.
شریعت سنگلجی تحصیلات دینی را ابتدا نزد پدر خود آغاز کرد. دوره های پایانی سطح فقه را در محضر شیخ عبدالنبی نوری به انجام رساند و از مجالس علمی شیخ فضلالله نوری نیز استفاده کرد. در فلسفه به درس میرزا حسن کرمانشاهی رفت و در عرفان از محضر میرزا هاشم اشکوری بهره برد. پس از آن به نجف رفت و در حلقة درسی آقا سید ابوالحسن اصفهانی و آقا ضیاءالدین عراقی جای گرفت.[2]
وی پس از بازگشت به تهران، تدریس و تبلیغ را پیشه کرد و سرانجام در 9 محرم 1363ق (15 دی ماه 1322ش) در تهران درگذشت[3] و در زیرزمین دارالتبلیغ خود به خاک سپرده شد.[4]
شیوه های تبلیغی شریعت سنگلجی
شریعت سنگلجی دوسال پیش از رفتن به نجف کارهای تبلیغی خود را آغاز کرد. وی ابتدا در منزل پدرش سخنرانی می کرد.[5] او برای حاضران صندلی میگذاشت و خود بر صفّهای چوبی، روی صندلی می نشست و سخن میگفت. در آن سالها، بیشتر شرکت کنندگانِ مجالس او افسران ارتش و ـ در درجة بعد ـ کارمندان دولت بودند؛ اما کاسبان، تاجران، طلاب و عالمان دینی به آنجا نمی آمدند.[6]
شریعت پس از بازگشت از نجف (1340ق/ حدود 1300ش) کار دینی خود را به تبلیغ منحصر کرد و چون از مجالسش استقبال می شد، جلسات را از منزل پدر به شبستان مدرسة وکیل الملک کرمانی (در محلة سنگلج) انتقال داد. در سال 1318ش بخش هایی از سنگلج ـ از جمله مدرسة وکیلالملک ـ  ویران شد و شریعت، به ساخت دارالتبلیغ دیگری که از جنبة معماری نمونه بود (در خیابان فرهنگ) همت گماشت. این مکان که بهنام «دارالتبلیغ شریعت سنگلجی» شناخته میشد، از اوایل سال 1319ش تا زمان درگذشت شریعت در سال 1322ش، پذیرای علاقهمندان دیدگاههای او بود.[7]
ساختمان دارالتبلیغ دوطبقه بود؛ طبقة بالا حالت ایوانِ وسیعی را داشت که به طبقة پایین مشرف بود. حاضران در طبقة اول روی فرش مینشستند؛ اما آنانی که در طبقة دوم بودند، روی صندلی مینشستند و سخنرانی های شریعت را میشنیدند.[8] این ساختمان هنوز هم به همان شکل در خیابان فرهنگ باقی است.
شریعت در زمان اقامت در سنگلج برای برخی از خواص پیروان خود، تفسیر قرآن میگفت؛ اما پس از بنیانگذاری دارالتبلیغ، چند جلسة تفسیر داشت. برخی شاگردانش نیز با اجازة او درس تفسیر قرآن دایر کردند.[9]
مبارزه با خرافات؛ روح تعالیم شریعت سنگلجی
شریعت سنگلجی در مجالس تبلیغی خود، به نقد آنچه خرافات و پیرایه های بستهشده بر اسلام میدانست پرداخت. در این زمان، جوانان و روشنفکران بسیاری در حلقة درس و بحث و خطابة وی حاضر میشدند.[10] یکی از رثاگویان او در مقاله ای که برای بزرگداشتش نوشته، به این موضوع اشاره کرده است:
امروز شاید بتوانیم متجاوز از ده هزار نفر را نشان دهیم که در سایة تربیت این مرد بزرگ [و] متدین به دین حنیف اسلام با اطلاع از حقیقت این دین [شدهاند] و متخلق به اخلاق حسنه با اعتقاد به لزوم اخلاق نیک برای سعادتمند بودن هستند. مرحوم شریعت سنگلجی با شجاعتی بی نظیر و بدون بیم و هراس از غوغای عوام، خرافاتی را که قرن ها گوهر تابناک اسلام را در میان گرفته و نهان ساخته بود به دور ریخت و بطلان بسیاری از عقاید سوء و بدعت های زیان بخش و افسانه ها و خرافات و احادیث و اخبار دروغی را با دلایل علمی و عقلی و کتابی به اثبات رسانیده و در چند مورد که بطلان این خرافات به زیان یکعده از متظاهرین به دیانت تمام می شد، با این دانشمند بزرگ گاهگاهی ابراز مخالفت می کردند؛ ولی آن مرد شجاع و توانا به هیچ وجه نترسید و سخنان و اندیشه های بزرگ خود را با صراحت بیشتری دنبال کرد... ولی این مبارزه و تلاش دایمی اثر خود را بخشید. در عین حال که روح توانای این مرد از آسیب های یک مبارزه و مجاهدة طولانی رونق و توانایی بیشتری می گرفت، جسم نحیف او آسیب میدید و سلامت از مزاجش دور میشد؛ به طوری که در ده سال اخیر که مبارزات او پیوسته قدرت یافت، پیری زودرس و بی موقع، با سرعت بسیار گل جوانی او را پژمرده ساخت و بالاخره در سال آخر سلامت مزاج آن مرحوم به جایی رسید که غالباً بیمار بود. مع هذا؛ منبر خود را ترک نمی گفت و غالباً با داشتن تب به منبر می رفت و مبارزه و مجاهدة خود را دنبال می کرد.[11]
مخالفان شریعت سنگلجی بر آن بودند که او مرعوب عقاید وهابیه و بعضی از نویسندگان متجدّد مصری بود[12] و مردم را گمراه میکرد. اما موافقان او نیز میپنداشتند که وی از بهدامافتادن جوانان تحصیلکرده به دامن «داروینیسم»، «ماتریالیسم» و «کمونیسم» جلوگیری کرده است.[13]
اصول تعالیم شریعت سنگلجی
مهمترین مسائلی که شریعت سنگلجی آنها را انکار میکرد عبارتند از: «غیبت امام زمان علیه السلام»، «رجعت»، «معاد جسمانی»، «معراج»، «شفاعت» و «معجزه های انبیا»؛ وی برای رسول خدا (صلی الله علیه وآله) معجزهای جز قرآن نمیشناخت.[14]
سنگلجی در کتاب توحید عبادت به نمونه هایی از شرک های موجود در جامعة اسلامی پرداخته و آنچه را حقیقت توحید میدانست، نشان داده است؛[15] در کتاب کلید فهم قرآن رویکردهای تفسیری خود را ارایه کرده است[16] و در کتاب محو الموهوم بر آن است تا نشان دهد انبیا و اولیایی مانند: حضرت الیاس، حضرت عیسی و حضرت خضر علیهم السلام درگذشته اند.[17] ناشران این آثار، آنها را نگاشتة «علامة معظم» و «مصلح کبیر، آیلآ الله شریعت سنگلجی» میدانند.
یکی از پژوهشگران، نگاه شریعت سنگلجی به مهدویت را چنین توصیف میکند:
در ایران سال های اخیر شریعت سنگلجی که آموزه ها و «تز» اساسی وی را در کتاب[های] اسلام و رجعت و کلید فهم قرآن مییابیم، با کوششی خستگیناپذیر تا هنگام مرگ خود سعی داشت که بدون نسخ اسلام با نقد پارهای از احادیث و اخبار مربوط به ظهور مهدی موعود، عنصر قیام به سیف و ظهور مسلحانه، و مایة جنگ و انتقام جویی را از آن بزداید و جنبة رهبری شخصی را نیز از آن حذف نماید و بدان بیشتر صورت یک نهضت ترقی خواه دسته جمعی و اجتماعی بدهد و آن را جهان بینی مقبول نسل نو قرار دهد.[18]
شریعت سنگلجی که حتی توجه محییالدین عربی را به مسألة امام دوازدهم خوش نداشت،[19] در جایی گفته بود: «ما منتظر امام زمان نیستیم!».[20] براساس گفتاری دیگر، وی بر آن بود که «شخصی خواهد آمد و مهم نیست که ما بدانیم کیست؛ بلکه تنها باید خدایی باشد».[21]
نکات اساسی دیدگاه شریعت سنگلجی درباره رجعت را باید در کتاب اسلام و رجعت، اثر عبدالوهاب فرید تنکابنی یافت. وی از شاگردان شریعت بود و این کتاب را در ادامة سخنرانی «مصلح معظم و دانشمند محترم آقای شریعت سنگلجی» درباره نفی رجعت مورد اعتقاد شیعه نگاشت.[22] با این وجود برخی آگاهان بر آن بودند که این کتاب نگاشتة خود شریعت بود؛ اما به نام فرید تنکابنی منتشر شد.[23] سخن وی در این کتاب این است که موضوع «رجعت شخصی» و بازگشت برخی بزرگان هدایت و امامان کفر به دنیا با دلایل عقلی و نقلی همخوان نیست. نشر دیدگاه های شریعت سنگلجی درباره رجعت نقطة آغاز مخالفت گروهی از عالمان شیعه با او بود:
کتابی به نام رجعت از جانب شریعت سنگلجی منتشر شد که های [و]هویی به راه انداخت. تا آن زمان علما نسبت به نظریات و آرای شریعت و گفتار و نوشته های او و نحوة تبلیغ او و تشکیل کلاس های تدریس بی طرف بوده و مهر سکوت بر لب نهاده بودند؛ اما شریعت در منابر مختلف خود کلیة مباحثی که بعدها در کتاب رجعت آمده است [را] با بیانات خود تشریح نموده [بود] .... این نارضایتیها اوج گرفت و موجب پرسش از محضر آیةالله آقا شیخ عبدالکریم حائری، مرجع تقلید شیعیان شد و جناب ایشان در قبال این استفتا، ضمن اینکه رجعت را تأیید کردند، شریعت سنگلجی را تکفیر ننمودند؛ زیرا اگر حکم تکفیر صادر می شد، موجب سختی و لجاج پیروان شریعت شده و خواهی نخواهی مذهبی جدید به مذاهب اسلامی افزوده می گردید؛ زیرا همچنان که گفته شد، اکثر افسران و کارمندان عالی رتبة دولت و شعرا و نویسندگان و مدیران جراید و جوانان تحصیل کرده، همه و همه دلبستة شریعت بودند.[24]
شریعت سنگلجی بحث درباره شفاعت را در کتاب توحید عبادت آورده است. او این اعتقاد را «یکی از مسائل مهمة دینی» و «از مسلمات دین مبین اسلام» دانسته و نوشته که در «چگونگی آن، در میان فرق اسلام اختلاف وجود دارد».[25] وی در شرح «عقیدة شرکیه در شفاعت»، به «عبادت انبیا و اولیا» و «خضوع و خشوع در مقابل ایشان» و نیز «گریه و زاری» در مجالس عزاداری ـ در کنار گناه کاری ـ به امید شفاعت اشاره کرده است.[26] سنگلجی برخی مصداقهای شرک در میان مسلمانان را اینگونه برمیشمارد:
سبحانالله! زحمات پیغمبر و ائمة دین چه شد؟ تعلمیات سیدالمرسلین کجا رفت؟ خونها ریخته شد تا توحید حقیقی برقرار گردید! چرا مسلمانان توجهی به حفظ آن توحید ندارند؟ چرا کتاب خدا و سیرة رسول را نمیخوانند؟ همان شرکی که قرآن و سنت نهی کرده، در میان بسیاری از مسلمانان به طور بارزتری منتشر است: قبرپرستی، سنگ پرستی، درختپرستی، مرشدپرستی، تبرّک به سنگ قدمگاه، سقاخانه ها و هزاران چیزها از این قبیل... .[27]
وی همچنین در فصلی جدا، به شرک بودن «استفاده از حلقه، انگشتر، نخ و امثال آن ها برای رفع بلا یا دفع آن»، پرداخته است.[28] در ادامه، بحث قربانی برای غیر خدا را مطرح میکند و نتیجه میگیرد:
آنچه امروز به اسم امام زادگان یا حضرت ابوالفضل یا ائمة هدی قربانی میکنند، چنانکه شخص عامی میگوید: ای امام زاده! این گوسفند را در راه تو کشتم! یا می گوید: ابوالفضل! این گوسفند را به نام تو قربانی میکنم که مثلاً بیمارم را شفا بدهی!»، شرک است.[29]
پس از آن به موضوع «نذر برای غیر خدا» میپردازد و میگوید که راه درست نذر این است که بگویید:
خداوندا! این قربانی را برای تو نذر کردم و ثواب این قربانی را هدیة روح مقدس حضرت سیدالشهدا یا ائمه یا اولیای دیگر کردم و مورد و مصرفش را فقرا و دوستان ائمة هدی قرار دادم.[30]
وی همچنین؛ «استغاثه به غیر خدا» را شرک[31] و «غلو در انبیا و صالحین» را «سبب کفر بنی آدم» میداند.[32]
نگاه حکومت پهلوی به آموزه های شریعت سنگلجی
همانطور که گفته شد، یکی از ویژگیهای شریعت سنگلجی آزادی عمل او در زمان سختگیری رضاشاه نسبت به شعائر مذهبی شیعه بود؛ غیر از کشف حجاب و ترویج(آزاد گذاشت با ترویج متفاوت است و این تهمتی است و موجب کیفر- ویرایشگر) شرابخواری، رقص و آواز، نمونه هایی از این سخت گیری ها را در ممنوع بودن روضه خوانی ـ حتی در مسجدها و خانه ها ـ و جلوگیری از برگزاری جشن های نیمة شعبان میتوان دید.[33] رضاشاه، خود نیز در برخی موارد در چنین مجلسهایی شرکت میکرد. مخبرالسلطنة هدایت ضمن شرح رویدادهای سال 1308ش مینویسد:
روضه خوانی که در [زمان] وزارت جنگ [رضاشاه] پهلوی در قزّاق خانه می شد، از اول سلطنت در تکیة دولت میشود. فقط روزهاست و نه به آن طمطراق که در زمان ناصرالدین شاه می شد. پس از اتمام مجلس، جلوی در تکیه، طرف باغ، قدری مکث می شد. روزی فرمودند: «به سیّدالشّهدا خیلی ارادت دارم؛ اما این اندازه گریه و زاری چه لزومی دارد؟» [محمدعلی] فروغی گفت: «می شود کم کرد».[34]
عدم برخورد حکومت با شریعت سنگلجی، بسیاری را به این باور رسانده بود که وی مورد حمایت دربار است.[35] یکی از نمودهای مهم این موضع گیری ها جلوگیری از انتشار نقد کتاب اسلام و رجعت بود؛ این دستور از سوی وزیر معارف وقت (علیاصغر حکمت) صادر شد.[36] به همین دلیل برخی آگاهان معتقد بودند که شریعت با وجودی که توانایی هرگونه اقدامی را داشت، به واکنش در برابر مخالفان خود روی نیاورد.[37]
در کنار موضع حمایت گونة حکومت نسبت به شریعت سنگلجی، رضاشاه، شخصاً به او علاقه داشت و او را عالم و دانشمند می دانست. در سال 1311ش که تاگور، فیلسوف مشهور هندی به ایران آمد، بنا بود یکی از عالمان دینی ایران با او به گفتگو و مناظره بپردازد؛ رضاشاه گفته بود: «فقط بچه محل ما، شریعت، می تواند با او گفتگو کند!». پس از آنکه جلسة بحث با خروج تاگور نیمه تمام ماند و در عمل به نفع شریعت سنگلجی ختم شد،[38] رضاشاه با شنیدن آن بر سخن پیشین خود تأکید کرده بود.[39]
در هر حال عدم جلوگیری حکومت رضاشاه از اصلاحات دینی شریعت سنگلجی امری آشکار است که باید علت آن را حداقل در همسانی رویکردشان نسبت به برخی شعایر مذهبی شیعه دانست.
خاستگاه فکری شریعت سنگلجی
دو تن از اساتید سنگلجی نیز ـ مانند وی ـ دغدغة  اصلاح دین داشتند: شیخ حسن سنگلجی (پدر شریعت) و سید اسدالله خرقانی که هردو از  شاگردان حاج شیخ هادی نجمآبادی (یکی از ارکان داعیان فکر اصلاح دینی دورة قاجار)، بودند.
شیخ حسن سنگلجی
به روایت یکی از شاگردان شریعت، شیخ حسن سنگلجی از دوستان و یاران شیخ هادی نجمآبادی بود.[40] میرزا محمدخان قزوینی نیز درباره وی میگوید: «گویا معروف به آزادخیالی از خیل و خیم مرحوم حاجی شیخ هادی [نجمآبادی] بوده است».[41] شیخ حسن از نزدیکان سید جمالالدین اسدآبادی بود و آن گونه که برادر شریعت گفته است، سید جمال الدین مدتی در خانة شیخ حسن سکونت کرده بود. وی شبها قرآن میخواند و گاه که آیه ای توجهش را جلب میکرد، صاحب خانه را از خواب بیدارمیکرد و او را به آنچه یافته بود، توجه میداد! براساس این روایت، شیخ حسن سنگلجی تحت تأثیر اندیشه های سید جمالالدین بوده است.[42] آگاهان تاریخ میدانند که سید جمالالدین در هردو سفرش به تهران، در منزل حاج محمدحسن امین الضرب سکونت داشت؛ اما در مدت هفت ماهی که در شهرری بست نشسته بود ـ که اوج فعالیت وی بر ضد حکومت ناصری نیز بود ـ در منزل شخصی به نام «شیخ حسن» زندگی میکرد.[43] بر همین پایه است که با احتمالی قریب به یقین می توان گفت که این شیخ حسن همان پدر شریعت سنگلجی بوده است.
سید اسدالله خرقانی
سید اسدالله خرقانی ـ که شریعت سنگلجی از درس تفسیر قرآن او بهره گرفته بود ـ نیز از نزدیکان شیخ هادی نجم آبادی[44] و از طلاب فاضل و خواص درس وی بهشمار می رفت.[45] زمانی که سید جمالالدین در تهران اقامت داشت، خرقانی هم با وی ارتباط داشت.[46]
بنابر آنچه گفته شد، شریعت سنگلجی با یک واسطه شاگرد فکری شیخ هادی نجمآبادی و بعد سید جمالالدین اسدآبادی بوده است و دانستن رویکرد اصلاح دینی این دو استاد، خاستگاه فکری شریعت سنگلجی را نشان خواهد داد.
فکر اصلاح دینی در اندیشة سید جمال الدین اسدآبادی
برخی نمودهای اصلاح دینی مورد نظر شریعت سنگلجی را در اندیشة سید جمالالدین نیز می توان دید. ایگناس گلدزیهر، خاورشناس یهودی اروپایی که از نزدیک با فعالیتهای سید جمالالدین در مصر آشنا بود،[47] وی را بنیان گذار «نهضت وهابی فرهنگی» در آن سرزمین خوانده است.[48] محمد البهی، استاد و رییس پیشین دانشگاه الازهر نیز سید جمالالدین را راه پیمای همان مسیری خوانده است که ابن تیمیه در آن قدم برمی داشت.[49] میرزا رضا کرمانی هم در بازجوییهای خود گفته است: «سید اصلاً پرستش مصنوعات را کفر میداند و می گوید صانع را باید پرستید و سجده به صانع باید نمود نه به مصنوعات. طلا و نقره نمودن مزار و مرقد را معتقد نیست».[50]
بنابراین، میتوان گفت که میان اندیشة اصلاح دینی شریعت سنگلجی با سید جمالالدین ـ که با یک واسطه بر او تأثیر داشته است ـ همسانی هایی وجود دارد و بر همین اساس بود که شریعت، سید جمالالدین را شخصی «موحّد» میدانست.[51]
فکر اصلاح دینی در اندیشة شیخ هادی نجم آبادی
شیخ هادی نجم آبادی (معلم شیخ حسن سنگلجی و سید اسدالله خرقانی) را باید یکی از تأثیرگذاران تاریخ معاصر ایران دانست. این اثرگذاری را میتوان در روایتهای تاریخی کسانی که او را از نزدیک می شناختند جستجو کرد. میرزا محمدخان قزوینی ـ که محضر شیخ را درک کرده بود[52]ـ  مینویسد: «او مجتهد، اما در باطن آزادمنش و روشنفکر بود... او مردم را به شک می انداخت و عقاید موهوم را نابود می کرد و آلتی برای بیداری گروه بزرگی از اجتماع بود».[53] مهدی ملک زاده ـ که پدرش، ملکالمتکلمین و از همراهان شیخ بود ـ[54] نیز اکثر روشنفکران دورة ناصری را تربیتیافتگان دبستان این روحانی بزرگ دانسته است.[55] سید حسن تقی زاده، مشروطهخواه مشهور نیز معتقد است که شیخ مانند سید جمالالدین بسیار آزادی طلب بود و تأثیر بزرگی در ایران داشت.[56]
تنها اثر بهجای مانده از شیخ هادی نجمآبادی تحریر العقلاء نام دارد که میتوان دیدگاههای او را در این کتاب یافت. وی در جای جای این کتاب به طرح بحث های اجتماعی پرداخته و اسباب انحطاط اعتقادی امت های پیشین و جامعة خود را بیان کرده است.[57] در بخشی از کتاب نیز تنها به تحلیل شیعیان میپردازد و برخی از مصداق های شرکگرایی آنها را برمیشمارد.[58] بسیاری از مصداقهای انحطاطی مورد توجه شیخ را میتوان در واژة «غلوّ»  خلاصه کرد. از نظر وی، یکی از مهمترین اعتقادهای باطلی که شیعیان را از اصل اسلام دور کرده است، بزرگداشت بیش از اندازة اولیای خداست.
شیخ هادینجمآبادی در بخشی از کتاب تحریر العقلاء نوشته است که بسیاری از شیعیان چنان می دانند که چون شیعة علی بن ابی طالب (علیه السلام) هستند یا بر امام حسین (علیه السلام) گریه کردهاند، پس در قیامت معذب نیستند؛ یا آخرالامر به شفاعت شافعین نجات خواهند یافت. او این باور را «اوهام» و مخالف قرآن خوانده است.[59] او مانند بسیاری از داعیان فکر اصلاح دینی معتقد است که از اسلام  جز اسم و از قرآن جز خواندن، چیزی باقی نمانده است. به اعتقاد وی شیعیان چنان میاندیشند که قرآن تحریفشده و ناقص است و قرآن اصلی و کامل ـ به ترتیبی که نازل شده ـ در نزد امام غائب است. از نظر نجمآبادی شیعیان، قرآن هدایتگر را از مبین بودن و مبیّن بودن انداخته و دل خوشاند که بعد از اعتقاد به کفایت ولایت امامان برای نجات، تنها تعزیه داری و گریستن و گریانیدن بر حضرت امام حسین (علیه السلام) و اصحابش، اعمال عبادی مورد رجحان است و بر همین اساس اموال خود را بهجای استفاده در کارهای مفید، برای این مقصود صرف می کنند؛ ایشان دل خوش اند به گریستن و گریانیدن و چنین میاندیشند که چون ولایت شان صحیح است و تعزیهداری می کنند، هر عمل ناشایستی که انجام دهند، در روز قیامت حل و فصل خواهد شد!
شیخ سپس روایاتی چون «حب علیٍ حسنةٌ لایضرّ معها سیئة» را نفی میکند و مینویسد: «این اعلی مراتب شرک است که داری زحمت ها میکشی [و] به ادلّه و براهین و آیات قرآنیه و اخبار ثابت می نمایی که حقیقت توحید همین است».[60] او در بخشی دیگر از کتاب، معتقدان به شفاعت را «غافلان از حقیقت توحید» میخواند و دستور میدهد که ایمان به خداوند باید «بلا شفیع» باشد.[61] در فرازی دیگر نیز چنین مینگارد که برخی کسانی که به معصیت میل دارند، باوری را برمی گزینند که عفو و خلاص از عقاب آخرت در آن باشد؛ پاک شدن گناهان به سبب بکاء بر حسین و اعتقاد به «حب علیٍ لایضرّه سیّئة» نمونه هایی از این باورهاست.[62]
آنچه گفته شد، نمونه ای از رویکرد اصلاح دینی شیخ هادی نجم آبادی بود که مانند آن را در تمام فرازهای کتاب تحریر العقلاء می توان یافت.[63] نکتة مهم این است که کتاب مورد نظر، از دست نوشته های شیخ ـ که در مجالس خود به شاگردانش انتقال می داده ـ فراهم آمده است.[64] او این گفتارها را «قول و بیان عقلاء» مینامید.[65]
اعتقاد دینی شیخ هادی نجم آبادی و ارتباط آن با فکر اصلاح دینی او
شیخ هادی نجمآبادی بهسبب رویکردهای ویژهاش (که در نگاه قزوینی «به شک انداختن مردم» و «نابودکردن عقاید موهوم» بود)، از سوی برخی عالمان درجة اول تهران چون سید صادق طباطبایی و میرزا حسن آشتیانی خارج از دین شمرده شد. در برخی نقلها آمده است که ایشان حتی بر فراز منبر «اللهم العن الهادی» میگفتند![66]
یکی از نسبتهایی که به شیخ داده میشد، اعتقاد به «بابیّت» بود.[67] به اعتقاد بسیاری از مردم، او از اعضای سرّی فرقة بابیه بهشمار میرفت.[68] مروری بر نوشته های بابیان (ازلیان) و بهائیان نشان می دهد که ایشان شیخ را از پیروان سید علی محمد باب میدانستند.
مطالب تحریرالعقلاء نشان میدهد که شیخ به واقع یک بابی (ازلی) بوده است.[69]چکیدة سخن شیخ در بخش اصلی کتاب آن است که هرگاه معتقدان یک رسول الهی از آیین توحید دور می شدند، خداوند رسول بعد را برمیانگیخت تا ایشان را دوباره به وحدانیت سوق دهد. شیخ در ادامه، وقتی به اسلام و مذهب شیعه میرسد، همین سنت را جاری تجویز میکند. او از دوران اسلام درباره «آخر دورة نبوت» سخن میگوید و نتیجه میگیرد که وقت آن است که خداوند، شریعت و آیین توحید را تجدید کند و طرحی نو افکند. وی سپس به تاریخ ظهور باب رسیده است و این بدان معناست که او آیین باب را تجدید دین، پس از اسلام می دانست.[70]  به عبارت دیگر، شیخ معتقد بود که امت اسلام ـ بهویژه شیعیان ـ از تعالیم راستین قرآن دور و به غلوّ و شرک مبتلا شدهاند؛ بنابراین، خداوند شریعت را تجدید کرد تا ایشان را به شاهراه توحید بازگرداند.
این رویکرد را در آثاری که بابیان  نگاشتهاند میتوان دید؛ رسالة سؤالات سبعه (اثر ع. روحی کرمانی؛ از بابیان کرمان) نمونة مناسبی برای این دعوی است. نویسنده در این رساله بر آن است که «خرافات و اباطیلی» که بر «اسلام خالی از شیب و ریب» و «شریعت سهله و سمحه» بسته شده را عامل اساسی انحطاط مسلمانان معرفی کند.[71] برخی نتایج این سخن عبارتند از: سنت فعلی قربانی در حج قرار داده نشده تا موجب اسراف باشد؛[72] خمس تنها برای غنایم جنگی است؛[73] محکم و متشابهی در کار نیست و تمام کتاب های آسمانی در غایت آشکاری و وضوح نازل شده اند؛[74] احترام به مقابر بزرگان دین ـ حتی رسول خدا و امامان شیعه ـ شرک و بت پرستی است؛[75] توسل به غیر خدا شرک است؛[76] حمل مردگان برای دفن در جوار بزرگان دین خطاست؛[77] علم غیب مخصوص خداست؛[78] انبیا و امامان از خطا و گناه مصون نبودند.[79]
همانطور که ملاحظه میشود، این نویسندة بابی  نیز دیدگاه هایی مانند رویکرد اصلاح دینی شیخ هادی نجمآبادی دارد و درباره خرافات منهدم کنندة اسلام مانند او میاندیشد. گذشته از تحریرالعقلاء و سؤالات سبعه، کتاب هایی مانند دلیل المتحیرین (اثر میرزا مهدی امین؛ داماد میرزا یحیی صبح ازل)، مذاهب ملل متمدنه (اثر آلفونس نیکلا)، ایقان (اثر میرزا حسینعلی بهاء الله که در زمان بابی بودن و پیش از دعوی جدید خود نگاشته بود)، اخلاق روحی (اثر عطاءالملک روحی)، حیات یحیی (اثر میرزا یحیی دولت آبادی)، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران (اثر مهدی ملک زاده)، روزنامة صوراسرافیل (با مدیریت میرزا جهانگیرخان شیرازی) و... نیز آثاری بابی  هستند که نمونه هایی از همان نکات را میتوان در آنها یافت؛(این که نشد استدلال. چون آن کتاب بابی است و مدعاهایی دارد پس هرکس که تقریبا همان معتقدات را داشته باشد بابی است؟- ویرایشگر) از قبیل: نفی علم غیب رسول خدا(صلی الله علیه وآله)(خوب این مبتنی بر یکی از آیات قرآن است که خود رسول اکرم میگوید من اگر غیب میدانستم همه خوبیها را برای خود میخواستم. این چه ربطی به بابی بودن دارد؟- ویرایشگر ) ؛ روحانی دانستن معراج پیامبر(صلی الله علیه وآله)(اهل سنت هم به این موضوع معتقدند دستکم برخی از آنان. از چه ربطی به بابی بودن دارد؟- ویرایشگر)، سست و غیر روشمند بودن منابع حدیثی و روایی شیعه، نفی شفاعت(باز هم مانند اهل سنت)، خطاپذیر بودن امامان شیعه علیهم السلام(مقام عصمت با خطا نکردن متفاوت است. تنها خداوند خطا نمیکند و هر انسانی جایزالخطاست. - ویرایشگر) در تفسیر قرآن و بتپرست خواندن مذهب شیعه.[80](تنها آن دسته از شیعیان که در مواردی از غالیان تبعیت کرده اند. آلوده به شرک شده اند.- ویرایشگر)
موضوع دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد، ظاهر اسلامی و شیعی شیخ هادی نجمآبادی و روحی کرمانی است. شیخ در تهران صاحب مسجد و مدرسه بود که هنوز هم پابرجاست.[81] روحی نیز در برخی فرازهای رسالهاش خود را دارای فرط خلوص عقیده به مذهب حنیف اسلام و کمال اطلاع و بصیرت نسبت به فلسفه و روح اصلی کلمة جامعة اسلامی خوانده است و اظهار میکند مسلمانی واقعی از طریق تشیع جعفری تحقق مییابد.[82]
رویکرد ظاهری شیخ هادی نجم آبادی و روحی کرمانی در سنت نهان زیستی بابیان در عصر قاجار ریشه داشت. ایشان به سبب سخت گیری حکومت قاجار ـ که از زمان سوء قصد نافرجام گروهی از آنان به ناصرالدین شاه جدی تر شده بود ـ با توسل به نهان زیستی و کتمان عقیده، اعتقادات خود را تبلیغ میکردند.[83] بر همین اساس بود که ایشان در ظاهر، شیعه بودند و از باب و بابیان برائت می جستند، نماز می خواندند، روزه می گرفتند و بهاء الله و پیروانش را لعن و تکفیر می کردند.[84](نمیتوان کسی را صرفا به دلیل شباهت برخی عقایدش با گروهی او را از آن گروه دانست. این تهمت است بویژه در جایی که خود شخص میگوید من مسلمان و شیعه هستم و طبق شرع عمل میکند.- ویرایشگر)
یکی از شیوه های تبلیغی بابیان ـ که از سنت نهان زیستی ایشان برمیخاست ـ دست گذاشتن بر موضوع خرافات بود. آنان از یکسو می خواستند مخاطبان خود را به اعتقاد بابی نزدیک کنند و از سوی دیگر می خواستند به بابیبودن شناخته نشوند. با همین روش بود که بهتعبیر سید حسن تقی زاده، قوت و سطوت تعصب جامعة اسلامیِ را روزبهروز ضعیفتر کردند. تقیزاده کثرت عدة بابیه در میان مسلمانان ـ که ظاهراً جزو مسلمین بودند ـ را در این کامیابی اثربخش میداند.[85]
البته بررسی ارتباط نکات طرح شده از سوی بابیان با دیدگاههای خود باب، فرصتی مستقل میطلبد؛ اما بههرحال بابیان ـ در دورة قاجار ـ در نشر آموزه هایی که اینک اصلاح دینی خوانده می شود، نقش مهمی داشتند.   شیخ هادی نجم آبادی نیز در همین مسیر گام برمیداشت و درواقع، هدف غاییِ  وی از «بهشک اندختن مردم» و «نابودکردن عقاید موهوم»، همان تجدید دین بوده است. بنابر آنچه گذشت، میتوان ادعا کرد خاستگاه اندیشة اصلاح دینی شیخ هادی نجم آبادی، اعتقاد بابی او بود.(حتا تأثیرپذیری یک شخص از یک تفکر باعث نمیشود که او را جزء گروهی دانست که دارای آن تفکر است. این یک تهمت است.)
شریعت سنگلجی گذشته از ارتباط فکری باواسطه با شیخ هادی نجم آبادی، در سالهای کودکی او را دیده و در مجلسهای گفتگوی دینی او شرکت کرده بود.[86] وی در سخنرانیهای خود از شیخ با احترام یاد میکرد[87] و آنچه را که از او دیده یا درباره اش شنیده بود، بازمی گفت.[88]
سید اسدالله خرقانی نیز به بابیبودن متهم بود.[89] وی در جایی به صاحبان روزنامة صوراسرافیل چنین توصیه میکند:
 تقیّة باید کلیة جراید را از ایراد دین حنیف تبرئه نمایید که غرض، ایراد به اسلام و قرآن و کتب اربعه و احادیث صحیحة مذهبی نیست که موجب کفر باشد یا فسق؛ بلکه غرض رسوایی و افتضاح بدکرداران و ظالمین و فاسقین است.[90]
خرقانی به مخاطبان خود میگوید که تقیه کنند و به جای اسلام، بدکارانِ مسلمان را مورد انتقاد قرار دهند. این همان رویکرد نهانزیستانة صاحبان تحریر العقلاء و سؤالات سبعه است. بنابراین، اتهام بابی گری سید اسدالله خرقانی نیز بیدلیل نبوده است.(خیلی هم بی دلیل بوده و این هم یک تهمت است. چرا به آن طرف قضیه نگاه نمیکنی تا متوجه شوی کسانی که نان را از قبل ناآگاهی مردم میخوردند و با شک در نکات منفی و پیرایه های دین نانشان تخته میشود این گونه تهمتها را در میان مردم شایع میکرده و هنوز میکنند؟)
در آثار خرقانی هم رویکردهای اصلاح دینی را میتوان یافت. وی مجلس تفسیر قرآن داشت و دیدگاههای خود را برای جمعی بیان میکرد. او میگفت: «غیر قرآن هرچه از هرکه هست، مسکوتٌ عنه بگذارند تا آنکه کلیة عقاید و اصول را از قرآن بیاموزند؛ مانند اصحاب سعادت. غیر از این علاجی نیست».[91] خرقانی سیاست چهار خلیفة نخست را ـ تا سال چهلم ـ براساس سنت نبوی میدانست[92] و شروع مشکلات حاکمان اسلامی را به زمان معاویه بازمیگرداند.[93] او همچنین ولایت تکوینی را نمیپذیرفت[94] و به امام حی غائب نیز اعتقاد نداشت.[95](هم اکنون نیز بسیاری هستند که به امام حی حاضر اعتقادی ندارند یا در شک هستند ولی مخالف بهائیت نیز هستند. پس نمیتوان کسی را به این دلیل متهم به بابی و بهای کردن دانست. - ویرایشگر)
ارتباط فکر اصلاح دینی شریعت سنگلجی با آموزه های وهابیت
بنابر آنچه گذشت، خاستگاه اندیشههای اصلاح دینی شریعت سنگلجی، تعالیم شیخ هادی نجمآبادی بوده است. شیخ نیز براساس اعتقاد بابی خود به طرح آن نکات اصلاح خواهانه میپرداخت. اما تأثیر شریعت از آموزههای وهابیت نیز مورد پذیرش موافقان و مخالفان اوست.
مقایسة فهرست کتاب توحید عبادت (از آثار اصلی شریعت سنگلجی) با فهرست کتاب التوحید (تألیف محمد بن عبدالوهاب) همسانی قابل توجهی از مطالب این دو کتاب را نشان میدهد. سنگلجی در پاسخ به یکی از مخالفان خود که او را به رونویسی از کتاب التوحید متهم می کرد، گفته بود که بخشهایی از کتاب توحید عبادت را از روی کتاب کتاب التوحید نوشته است؛ نه تمام آن را![96] یکی از شاگردان نزدیک شریعت نیز گفته بود که وی در زمان حج با مطالعة آثار وهابیان به آموزههای ایشان گرایش پیدا کرد.[97] بر همین اساس است که برخی شریعت سنگلجی را اوّلین کسی میدانند که عقاید وهابیه را در ایران ابراز کرد و عده ای دور خود گردآورد.[98]
درس آموختگان شریعت سنگلجی
در سالهایی که شریعت سنگلجی به تبلیغات اصلاح دینی خود مشغول بود، افراد بسیاری در محفل او حضور یافتند یا تحت تأثیر آثار وی قرار گرفتند که البته برخی از ایشان در تاریخ فکر دینی معاصر ایران نیز تأثیرگذار بودهاند؛ برخی از مهمترینِ آنها عبارتند از: فضلالله صبحی مهتدی، شیخ محمد سنگلجی، حسین مطیعی، عبدالحسین آیتی (آواره ی سابق)، عبدالرحمن بدیعالزمانی کردستانی، حاج سید محمود طالقانی، مهندس مهدی بازرگان، حاج میرزا یوسف شعار تبریزی، علی اکبر حکمی زاده، دکتر محمدجواد مشکور، دکتر عباس زریاب خویی، دکتر سید صادق تقوی، مرتضی مدرسی چهاردهی، مهندس عزت الله سحابی، حیدرعلی قلمداران.[99]
فهرست منابع
البهی، محمد، اندیشه نوین اسلامی در جریان رویارویی با استعمار غرب، ترجمه سید حسین سیدی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1372ش
امین، احمد، زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث، قاهره، مطبعة النهضة المصریة، 1965م
براون، ادوارد، انقلاب ایران، ترجمه احمد پژوه، تهران، کانون معرفت، 1338ش
بلاغی، سید عبدالحجت، تذکره عرفا، تهران، مظاهری، 1327ش
بیگدلی، ابوالحسن، «ضایعه بزرگ اسلامی»، اطلاعات، دی 1322ش
تقیزاده، سید حسن، زندگی طوفانی، به کوشش ایرج افشار، تهران، علمی، 1372ش
____________  تاریخ انقلاب ایران، به کوشش ایرج افشار، بیجا، 1349ش
حاج سیاح، خاطرات حاج سیاح، به کوشش حمید سیاح و سیفالله گلکار، تهران، امیرکبیر، 1359ش
چهاردهی، نورالدین، وهابیت و ریشههای آن، تهران، فتحی، 1363ش
____________  سلسلههای صوفیه در ایران، تهران، علمی و فرهنگی، 1382ش
جعفریان، رسول، جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران از روی کار آمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب، تهران، خانة کتاب، 1387ش
خرقانی، سید اسدالله، رساله متشابهات در قرآن، تهران، دانش، 1353ش
____________  روح التمدن وهویت الاسلام، تهران، مطبعه خیرالحاج حاجی عبدالرحیم، 1335ش
____________  محو الموهوم و صحو المعلوم، با مقدمه سید محمود طالقانی، بیجا، 1339ش
دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، تهران، فردوسی و عطار، 1362ش
دولت آبادی، سید علی، خاطرات و ملاحظات، به کوشش ایرج افشار، تهران، سخن، 1388ش
روحی کرمانی، ع، سؤالات سبعه، دانشگاه پرینستون: مجموعه اسناد دکتر ویلیام میلر، ش 249 [نسخه خطی]
شریعت سنگلجی، توحید عبادت، تهران، دانش، 1345ش
____________  محو الموهوم، تهران، تابان، 1323ش
____________  کلید فهم قرآن، تهران، دانش، 1345ش
صاحب الزمانی، ناصرالدین، دیباچهای بر رهبری، تهران، مؤسسة مطبوعاتی عطایی، 1348ش
صفایی، ابراهیم، رهبران مشروطه، تهران، جاویدان، 1362ش
عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه، به کوشش ایرج افشار و مسعود سالور، تهران، اساطیر، 1380ش
فرید تنکابنی، عبدالوهاب، اسلام و رجعت، تهران، دانش، بیتا
قزوینی، محمد، یادداشتهای قزوینی، به کوشش ایرج افشار، تهران، علمی، بیتا
____________   بیست مقاله قزوینی، تهران، دنیای کتاب، 1363ش
گلدزیهر، ایگناس، مذاهب التفسیر الإسلامی، قاهره، السنة المحمدیة، 1374ش
مدرسی، مرتضی، سیمای بزرگان، تهران، شرق، 2535شاهنشاهی
مدرسی چهاردهی، مرتضی، سید جمالالدین و اندیشههای او، تهران، امیرکبیر، بیتا
محیط طباطبایی، سید محمد، سید جمالالدین اسدآبادی و بیداری مشرق زمین، تهران، سماط، 1379ش
مشکور، محمد حسن شریف الدین، «نام و نسب شریعت سنگلجی»، مجله آینده، سال 12، فروردین 1363ش
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، بیتا، بیجا.
ناظم الاسلام کرمانی، میرزا محمد، تاریخ بیداری ایرانیان، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، پیکان، 1376ش
نجمآبادی، شیخ هادی، تحریرالعقلاء، به کوشش مرتضی نجم آبادی، تهران، ارمغان، 1312ش
هاردینگ، آرتور، خاطرات سر آرتور هاردینگ، به کوشش محمدجواد شیخالاسلامی، تهران، کیهان، 1370ش
هاشم العمیدی، سید ثامر، در انتظار ققنوس، ترجمه و تحقیق مهدی علیزاده، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1383ش.
هدایت، مهدیقلی [مخبرالسلطنه]، خاطرات و خطرات، تهران، اساطیر، 1380ش
فصلنامه امامت پژوهی شماره 4
[1]*. سید مقداد نبوی رضوی،  پژوهشگر حوزه تاریخ اندیشه های دینی در ایران معاصر.
[2].  مدرسی، مرتضی، سیمای بزرگان/ 182 و 183. مرتضی مدرسی چهاردهی از شاگردان و هم فکران شریعت سنگلجی بود؛ از این روست که آگاهی هایی که در کتاب خود بهدست داده، از اهمیت برخوردار است. یک نمونه از اهمیت گفتار او نام شریعت است که در بسیاری از آثار بهاشتباه «محمدحسن» یا «غلامرضا» نگاشته شده است. یکی از منسوبان نزدیک شریعت نیز نام او را «میرزا رضاقلی» ثبت کرده است. وی همچنین نوشته که لقب «شریعت» را مرجع بزرگ شیعیان، آقا سید محمدکاظم طباطبایی یزدی، به شیخ رضاقلی جوان داده بود (محمدحسن شریفالدین مشکور، «نام و نسب شریعت سنگلجی»، مجله آینده، 12، (فروردین ـ خرداد 1363) ص 73).
[3].  مدرسی، مرتضی، سیمای بزرگان/194.
[4].  چهاردهی، نورالدین، وهابیت و ریشه های آن/159.
[5].  مدرسی، مرتضی، همان/184.
[6].  چهاردهی، نورالدین، همان/159 و 160.
[7].  مدرسی، مرتضی، همان/184 و 185.
[8].  نورالدین چهاردهی، همان/ 161.
[9].  همان/162 و 163.
[10].  صاحبالزمانی، ناصرالدین، دیباچه ای بر رهبری/137.
[11].  بیگدلی، ابوالحسن، «ضایعه بزرگ اسلامی»، اطلاعات، (17 دی1322)، ص28.
[12].  بلاغی، سید عبدالحجت، تذکره عرفاء/258.
[13].  مرتضی مدرسی چهاردهی که از شاگردان و هم فکران شریعت بود، چنین گفته است (مدرسی چهاردهی، مرتضی، سیمای بزرگان/ 181 و 182).
[14].  بلاغی، سید عبدالحجت، همان/ 257 تا 260.
[15].  شریعت سنگلجی، توحید عبادت.
[16].  شریعت سنگلجی، کلید فهم قرآن. مقدمه این کتاب در تاریخ 1361ق (1321ش) به پایان رسیده که از زمان نگارش آن نشان دارد.
[17].  شریعت سنگلجی، محو  الموهوم.
[18].  صاحبالزمانی، ناصرالدین، دیباچه ای بر رهبری/133 و 134. پدر نویسنده، شیخ ابراهیم صاحب الزمانی، از مخالفان شریعت بود و با وی بحث می کرد (برای نمونه ن.ک: بلاغی، سید عبدالحجت، تاریخ تهران، 2/98، بخش خطی).
[19].  بلاغی، سید عبدالحجت، تذکرة عرفاء/260.
[20].  این سخن را میرزا ابوالحسن خان فروغی از شریعت سنگلجی شنیده و برای آقای مهندس عزتالله سحابی بازگو کرده بود؛ ایشان نیز آن را برای نگارنده نقل کردند.
[21].  این سخن را آقای حسین شاه حسینی (از رجال سیاسی مشهور و از اعضای نهضت مقاومت ملی بعد از کودتای 28 مرداد 1332) برای نگارنده بازگو کرد. پدر ایشان، حاج شیخ زین العابدین شاه حسینی، از کسانی بود که با شریعت سنگلجی بحث و مناظره میکرد. ایشان نیز گاه با پدر در مجالس شریعت حضور مییافت و از او خاطراتی دارد. لازم به ذکر است که برای آگاهی از اصالت ولادت، غیبت و طول عمر امام زمان (علیه السلام) از دیدگاه شیعه (و حتی برخی بزرگان اهل سنت) به دو کتاب تحقیقی و مهم می توان اشاره کرد؛ یکی کتاب کشف الاستار عن وجه الغائب عن الابصار(اثر حاج میرزا حسین نوری طبرسی) و دیگری کتاب المهدی المنتظر فی الفکر الاسلامی (اثر آقای سید ثامر هاشم العمیدی). محدث نوری کتاب کشف الاستار را در مدت زمانی اندک برای پاسخ به شعر یکی از عالمان اهل سنت بغداد ـ که در آن شعر به انکار مهدویت مورد اعتقاد شیعه پرداخته بود ـ نگاشته است. این کتاب که پیش از این به طبع رسیده بود، به تازگی با شکلی تحقیق شده در دسترس پژوهشگران قرار گرفته است. کتاب دوم نیز توسط آقای مهدی علیزاده به فارسی ترجمه شده است و در میان آثار علمی معاصران در موضوع مهدویت به شمار می رود و نسخه PDF این کتاب در پایگاه اینترنتی www.toraath.com موجود است.
[22].  تاریخ نگارش مقدمه کتاب 1355ق است؛ اما زمان طبع آن 1358ق (1318 ش.) بوده است (بلاغی، سید عبدالحجت، تذکره عرفاء، ص 259).
[23].  نورالدین چهاردهی که هم فرید تنکابنی را می شناخت و هم با شریعت سنگلجی به خوبی آشنا بود، دلایلی در این زمینه ارایه کرده و نتیجه گرفته که کتاب اسلام و رجعت اثر خود شریعت بوده است. وی در پایان بحث خود احتمال داده که فرید تنکابنی تقریرات بحث شریعت را نوشته و بهنام خود چاپ کرده باشد (چهاردهی، نورالدین، وهابیت و ریشه های آن/175 و 176) .
[24].  چهاردهی، نورالدین، وهابیت و ریشه های آن/173 و 174. تصویر این استفتا و پاسخ آن در کتاب محو الموهوم اثر شریعت سنگلجی آورده شده است. البته موضوع استفتا به پیش از طبع کتاب اسلام و رجعت بازمی گردد و به نظر می رسد که به منابر شریعت سنگلجی مربوط باشد و دلیل آن این است که حاج شیخ عبدالکریم حائری در سال 1355ق (1315 ش) درگذشت؛ یعنی سه سال پیش از طبع کتاب.
[25].  شریعت سنگلجی، توحید عبادت/130.
[26].  همان/139.
[27].  همان/24.
[28].  همان/39 ـ 48.
[29].  همان/59.
[30].  همان/63.
[31].  همان/64 ـ 67.
[32].  همان/101 ـ 105. باید توجه داشت که میزان درستی یا نادرستی انتساب این باورها به شیعیان و نیز شرک بودن یا نبودن شان، بحث کلامی بسیار مهمی است. برای آگاهی تفصیلی از دیدگاه شیعه درباره موضوع شفاعت و زیارت، مجموعه سهجلدی شفاعت (نوشته آقای محمدباقر علمالهدی) بسیار سودمند است. جلد نخست این مجموعه، گفتارهایی است درباره «بررسی و تحلیل توسل، شفاعت، و زیارت»، «توحید و چهره های آن»، «روش آشنایی با حقایق قرآن»، «بررسی شرک و اقسام فاعل» و «در جستجوی وسیله». جلد دوم به «عبادت، طاعت و دعوت» و «تفاوت شفاعت در پیشگاه الهی با وساطتهای دنیوی» پرداخته است. جلد سوم نیز درباره موضوع «زیارت» است.
[33].  عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه،/صص 7966، 7967 و 8001.
[34].  هدایت، مهدیقلی[مخبرالسلطنه]، خاطرات و خطرات/385.
[35].  چهاردهی، نورالدین، وهابیت و ریشههای آن/160.
[36].  این موضوع را حجة الاسلام و المسلمین آقای حسن طارمیراد، معاون علمی دانشنامه جهان اسلام، از قول آیة الله العظمی حاج آقا موسی شبیری زنجانی(از مراجع تقلید شیعیان) برای نگارنده نقل کردند.
[37].  چهاردهی، نورالدین، وهابیت و ریشه های آن/160.
[38].  برای مطالعه گفتگوهای تاگور و شریعت سنگلجی، نک.: شریعت سنگلجی، اسلام و موسیقی (به انضمام حرمت ربا و مصاحبه با تاگور)/37 ـ 43؛ مدرسی، مرتضی، سیمای بزرگان/185ـ194.
[39].  روایت گر اصلی این سخن، شیخالملک اورنگ بوده که آن را در هردو بار از رضاشاه شنیده بود. این موضوع را سرهنگ سید ابراهیم سخایی از شریعت سنگلجی شنیده و برای نگارنده بازگفتند.
[40].  مدرسی، مرتضی، سیمای بزرگان/274.
[41].  قزوینی، محمد، یادداشت های قزوینی/168. زنده یاد استاد ایرج افشار (تدوینکننده کتاب) بهجای کلمه«خیل» علامت «(!)» گذاشته و نوشته است که کلمه ای ناخوانا بوده است. این کلمه را نگارنده با توجه به لغتنامه دهخدا در موضوع «خیل و خیم» حدس زده و قرار داده است.
[42].  این موضوع را آقای مهندس عزتالله سحابی (م1390 ش) در پاییز 1388ش از قول شیخ محمد سنگلجی (برادر شریعت سنگلجی) برای نگارنده  بازگو کرد.
[43].  حاج سیاح محلاتی که از یاران نزدیک سید جمالالدین بود، از شیخ حسن به عنوان صاحبخانه محل سکونت او در شهرری یاد کرده است (حاج سیاح، خاطرات حاج سیاح/327).
[44].  سرهنگ سید ابراهیم سخایی در گفتگو با نگارنده، از درس آموزی شریعت سنگلجی نزد سید اسدالله خرقانی یاد کرد. همچنین از قول دکتر محمدجواد مشکور (خواهرزاده و شاگرد شریعت) نقل شده است که وی از مجالس تفسیر خرقانی بهره برده بود (رسول جعفریان، جریان ها و سازمان های مذهبی سیاسی ایران از روی کار آمدن محمدرضاشاه تا پیروزی انقلاب/882).
[45].  دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی/ 59 و 60.
[46].  ناظم الاسلام کرمانی، میرزا محمد، تاریخ بیداری ایرانیان/79 و 80؛ مدرسی چهاردهی، مرتضی، سید جمالالدین و اندیشه های او/115 و 116؛ محیط طباطبایی، سید محمد، سید جمال الدین اسدآبادی و  بیداری مشرق زمین/95 .
[47].  گلدزیهر، ایگناس، مذاهب التفسیر الاسلامی/349. گلدزیهر آن گونه که در این کتاب نگاشته، هم در قاهره (1873 و 1874م) و هم در پاریس (حدود 1883م) با سید جمالالدین رفت و آمد داشته است. 
[48].  همان،/348 و 349.
[49].  محمد البهی، اندیشه نوین اسلامی در جریان رویارویی با استعمار غرب/83 و 84 . البته میان اندیشهسید جمالالدین با وهابیان همسانی تام و تمام وجود نداشته است؛ مثلاً اعتقاد سید جمالالدین نسبت به حجاب، کاملاً مخالف با وهابیان بود. سه تن از علاقهمندان سید جمالالدین دیدگاه او درباره حجاب را این گونه آوردهاند: «بی حجابی خوب است؛ درصورتی که نتیجهاش فساد نباشد. قوّت زن در طبیعت اوست» (امین، احمد، زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث/114؛ ابوربه، محمود، جمالالدین الافغانی/103؛ مدرسی چهاردهی، مرتضی، سید جمالالدین و اندیشههای او/414). آنچه آمد از کتاب مدرسی چهاردهی است؛ اما دو کتاب دیگر نیز رویکرد سید جمالالدین را نزدیک به همین مضمون آورده اند.
[50].  «استنطاق با میرزا محمدرضا»، روزنامه صوراسرافیل، ش 10 (5 رجب 1325ق).
[51].  این تعبیر را سرهنگ سید ابراهیم سخایی از شریعت سنگلجی شنیده و برای نگارنده بازگو کرده است.
[52].  قزوینی، محمد، بیست مقاله قزوینی/8 و 9.
[53].  یادداشتهای میرزا محمدخان قزوینی در: براون، ادوارد، انقلاب ایران،/400.
[54].  صفایی، ابراهیم، رهبران مشروطه/356.
[55].  ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران/170 و 171.
[56].  تقی زاده، سید حسن، زندگی طوفانی/113.
[57].  نجم آبادی، شیخ هادی، تحریر العقلاء/ 1 تا 49.
[58].  همان/49 ـ 53.
[59].  همان/82. 
[60].  همان/133 ـ 135.
[61].  همان/ 267 و 268.
[62].  همان/294.
[63].  درباره سخنان شیخ هادی نجم آبادی نیز باید مانند شریعت سنگلجی نظر بدهیم. بحث درباره میزان درستی گفتار شیخ درباره نسبت دادن این باورها به شیعیان و اینکه این اعتقادها تا چه اندازه درست یا نادرست هستند، از حوزه این نوشته ـ که تنها به بیان سیر تفکّر اصلاح دینی می پردازد ـ  خارج است. برای آگاهی دقیق از دیدگاه شیعیان دربارهموضوع های بالا نیز کتاب های پیش گفته راه گشا هستند.
[64].  نورالدین چهاردهی در این زمینه مینویسد: «تقریرات شیخ به شاگردان خود که از افاضل نامداران ایران بودند، به نام تحریرالعقلاء به طبع رسیده است» (چهاردهی، نورالدین، سلسله های صوفیه در ایران/17). وی در جایی دیگر مینویسد: «قسمتی از تقریرات این عالم ربانی تحت نام تحریر العقلاء جمعآوری و منتشر شد» (چهاردهی، نورالدین، وهابیت و ریشههای آن/ 117).
[65].  نجمآبادی، شیخ هادی، تحریر العقلاء، مقدمه مرتضی نجم آبادی.
[66].  فاضل مازندرانی، اسدالله، تاریخ ظهور الحق/483.
[67].  دولت آبادی، سید علی محمد، خاطرات و ملاحظات/92؛ ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران/170.
[68].  آرتور هاردینگ، خاطرات سر آرتور هاردینگ/252.
[69].  سید علیمحمد شیرازی (باب) در سال 1260ق با این ادعا که باب امام غایب شیعیان است، دعوت خود را آغاز کرد؛ اما سرانجام به نَسخ دیانت اسلام پرداخت و خود را «مظهر ظهور الله» خواند. پس از اعدام او، بابیان به یکی از پیروان برجسته اش، میرزا یحیی صبح ازل روی آوردند و براساس دستور باب او را «مرآت» (حاکی از «شمس حقیقت» که خود باب بود) دانستند. باب در آثار خود به ظهور موعودی بلندمرتبه بشارت داده و او را مظهر شریعت بعد از دیانت خود دانسته بود؛ به این موعود، در ادبیات باب «من یظهره الله» گفته میشد. در حدود دوازده سال پس از کشته شدن باب، میرزا حسینعلی نوری مشهور به «بهاء» (بهاء الله) خود را من یظهره الله خواند و دیانت جدید بهایی را تأسیس کرد. بیشتر بابیان به او پیوستند و بهایی شدند. آنان که بر آیین باب باقی مانده بودند، به سبب آن که بر جانبداری از میرزا یحیی صبح ازل پافشاری می کردند، گذشته از «بابی»، به «ازلی» نیز مشهور شدند. برای اطلاع بیشتر ر.ک: زعیم الدولة تبریزی، میرزا مهدی خان، مفتاح باب الابواب.
[70].  شیخ هادی نجمآبادی، تحریر العقلاء/54 ـ 68. نگارنده این موضوع را در جایی دیگر به تفصیل شرح داده است؛ ر.ک: نبوی رضوی، سیّد مقداد، «رویکرد اعتقادی حاج شیخ هادی نجمآبادی در پاسخ به بهائیان»، فصلنامه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ش 53 و 54 (بهار و تابستان 1389).
[71]2.  روحی کرمانی، ع، سؤالات سبعه، (کتابخانه دانشگاه پرینستون، مجموعه اسناد دکتر ویلیام میلر، ش 249 [نسخه خطی]). این رساله را میرزا مصطفی کاتب که از فعالان کوشای بابی بود، استنساخ کرده است. در صفحه پایانی آن نیز دستخط نویسنده در تقدیم آن به دکتر سعیدخان کردستانی دیده می شود. سعیدخان یک مسلمان سنیمذهب بود که نصرانی شده بود. وی با بابیان تهران دوستی داشت و برخی بزرگان ایشان را از نزدیک می شناخت. برای آگاهی از سرگذشت میرزا مصطفی کاتب ر.ک: بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، 6/262 ـ 264؛ برای آگاهی از زندگانی سعیدخان ر.ک: William McElwee Miller, Ten Muslims Meet Christ, William B. Eerdmans Publishing Company, Grand Rapids, Michigan, pp. 15 ـ 25 and 33 ـ 49. 
[72].  همان/41 ـ 46.
[73].  همان/50 ـ 53.
[74].  همان/52 و 53.
[75].  همان/58 ـ 61.
[76].  همان/58.
[77].  همان/60.
[78].  همان/65 ـ 70.
[79].  همان/74 ـ 77.
[80].  نگارنده در آینده به شرح تفصیلی رویکردهای این آثار خواهد پرداخت.
[81].  مسجد و مدرسه میرزا عیسی وزیر که در خیابان وحدت اسلامی تهران، روبهروی بخش جنوب غربی پارک شهر قرار گرفتهاند. میرزا عیسی وزیر این دو بنای دینی را برای شیخ هادی نجم آبادی ساخته بود (نجمآبادی، شیخ هادی، تحریر العقلاء).
[82].  روحی کرمانی، ع/17.
[83].  فاضل مازندرانی، اسدالله، تاریخ ظهور الحق، تصویر از نسخه خطی، ج 6، ص23. نگارنده در جایی دیگر نمونهای از «روش نهاننگاری» بابیان را که از «سنت نهانزیستی» ایشان برمی خاست، نشان داده است. این نمونه، کتاب روزگاری که گذشت، اثر عبدالحسین صنعتی زاده کرمانی است (ر.ک: نبوی رضوی، سیّد مقداد، «تاریخ مکتوم»، فصلنامه گفتگو، ش 59). نگارنده همچنین در مقالهای با عنوان «نقش وقایعنگاران بابی در گزارش گری جنبش مشروطیت ایران» نمونه هایی دیگر از سنت نهان زیستی و روش نهان نگاری ایشان را به دست خواهد داد. این مقاله در فصلنامه مطالعات تاریخ معاصر ایران (ویژه نامه مشروطیت) به طبع خواهد رسید.
[84].  زعیم الدوله، میرزا مهدی خان، مفتاح باب الابواب/297 و 298.
[85].  تقیزاده، سید حسن، تاریخ انقلاب ایران/328.
[86].  این موضوع را آقای دکتر ناصر کاتوزیان، استاد حقوق دانشگاه تهران که از شاگردان نزدیک شیخ محمد سنگلجی (برادر شریعت) بودند، از وی شنیده و برای نگارنده بازگفتند. شیخ محمد سنگلجی سالها استاد حقوق دانشگاه تهران بود.
[87].  استاد دکتر محمدعلی موحد (نویسنده و مترجم برجسته و نماینده پیشین دولت ایران در سازمان اوپک و صاحب نظر شناخته شده مسایل نفتی) رویکرد احترام آمیز شریعت سنگلجی نسبت به شیخ هادی نجمآبادی را دیده و برای نگارنده بازگفتند.
[88].  مرتضی مدرسی چهاردهی دو حکایت از سیره زندگانی شیخ را از «استاد علامه فقید، شریعت سنگلجی» شنیده و در کتاب خود آورده است (مدرسی چهاردهی، مرتضی، سیمای بزرگان/272 ـ 274).
[89].  قهرمانمیرزا (عین السلطنه) که خرقانی را از نزدیک میشناخت، مینویسد: «در بیست سال قبل ... این سید [= خرقانی] را از طایفه بابیه می گفتند و در عقیده او حرف ها میزدند»؛ (قهرمان میرزا (عینالسلطنه)، روزنامهخاطرات عین السلطنه، 4/2747).
[90].  افشار، ایرج، مبارزه با محمدعلی شاه/427.
[91].  خرقانی، سید اسدالله، رساله متشابهات در قرآن/16.
[92].  همان مؤلف، روح التمدن و هویت الاسلام/25 و 26.
[93].  همان مؤلف، محو الموهوم و صحو المعلوم/101 و 102.
[94].  همان/32 و 33.
[95].  این موضوع را استاد دکتر محمدعلی موحد از برخی شاگردان خرقانی شنیده و برای نگارنده بازگفتند. همچنین نگارنده با یک واسطه، از یکی از شاگردان خرقانی شنید که او در برخی مجالس درسی خود می گفت: «اگر پنجاهنفر فدایی داشتم، علی رؤوس الاشهاد میگفتم که امام زمانی نیست!».
[96].  آن شخص حاج آقا روحالله کمالوند بود که سال ها بعد در شمار عالمان مشهور حوزه علمیه قم قرار گرفت. جریان آن گفتگو را استاد عبدالحسین حائری، دانشمند نسخهشناس و رییس پیشین کتابخانه مجلس شورای اسلامی، از حاجآقا روحالله کمالوند شنیده و برای نگارنده بازگفتند.
[97].  این موضوع از قول دکتر محمدجواد مشکور، خواهرزاده و شاگرد شریعت سنگلجی، نقل شده است (جعفریان، رسول، جریان ها و سازمان های مذهبی سیاسی ایران از روی کار آمدن محمدرضاشاه تا پیروزی انقلاب/882).
[98].  این نظر را نورالدین چهاردهی ارایه کرده است؛ وی بدون گرایش به شریعت سنگلجی در مجالس او حاضر می شد و آگاهی های مهمی از او داشت (ر.ک: چهاردهی، نورالدین، وهابیت و ریشه های آن/157).
[99].  مدارک بهرهمندی افراد یادشده از شریعت سنگلجی و اینکه برخی از ایشان تا چه اندازه تحت تأثیر او بودند و آیا تا پایان مسیر دینی خود به همان شکل باقی ماندند یا خیر، در پژوهش مفصل نگارنده درباره «فکر اصلاح دینی در عصر پهلوی اول» خواهد آمد. فهرست این اشخاص، تنها برای نشان دادن میزان اثرگذاری شریعت آورده شده است؛ مثلاً مرحوم مهندس عزت الله سحابی ـ آن گونه که خود برای نگارنده نقل کرد ـ تنها یکبار در مجالس شریعت حاضر شده بود؛ اما در سال های نوجوانی با آثار او حشر و نشر داشت و آن ها را تبلیغ میکرد. آقای سحابی در برخی موارد ـ و نه در اصول اعتقادی ـ با شریعت همراه بود. آقای حیدرعلی قلمداران نیز با اینکه شریعت سنگلجی را ندیده بود، با مطالعه آثار او و سید اسدالله خرقانی به این مسیر وارد شد و آن را با جدیت دنبال کرد؛ اما در مراحل پایانی حیات، تجدیدنظرهای مهمی داشت. 

معمای شهر کوتوله ها



معمای شهر کوتوله‌ها و غولها در شهداد کرمان

by ufolove
در حالی برخی در خصوص حیات در شهر کوتوله‌های شهداد تردید دارند که اهالی قدکوتاه روستای ماخونیک، نمونه‌ای عینی و زنده از وجود مردمانی با قد یک متری هستند و وجود این روستا شاید بتواند پس از صدها سال، راز و رمز غیب شدن اهالی شهر لی‌لی پوت‌های کرمان را بازگشایی کند.
به گزارش مهر، نام شهر کوتوله های شهداد بارها شنیده شده است. این شهر در حاشیه جنوبی کویر لوت و در شهر کهن شهداد قرار گرفته است. شهری که نخستین پرچم فلزی جهان در آن کشف شده است. پرچمی که هم اکنون در یکی از موزه های تهران در معرض دید عموم قرار گرفته است.
داستان تمدن شهداد که بعدها نام خبیص بر  آن گذاشته شد زمانی آغاز شد که سفالینه هایی در اطراف شهر شهداد رفته رفته سر از خاک برآورد و پس از گزارشهای محلی در سال 1846 نخستین فصل کاووش در این منطقه انجام شد و نتیجه‌اش کشف یکی از بزرگترین تمدن‌های بشری بود. در همین کاوشها بود که شهری تاریخی نیز سر از خاک برداشت شهری که تعجب همگان را برانگیخت.
هم اکنون نیز قسمتی از این شهر کهن برای بازدید علاقمندان در معرض دید عموم قرار گرفته شده است اما اوج شگفتی این شهر این است که شهر شهداد شهری برای انسان‌هایی با قد کمتر از یک متر ساخته شده بود.
 
شهر تاریخی کوتوله های شهداد
 
 
شهری کامل از عناصر مختلف زندگی اجتماعی متعلق به تمدنی مربوط به هزاره چهارم قبل از میلاد شهری که مردمانی با قد بسیار کوتاه در آن زندگی می‌کردند و هم اکنون نیز اثری از آنها در استان کرمان نیست اما هر از چند گاهی با کشف اسکلتهای بسیار کوچک شایعه کشف مومیایی و یا اسکلت کوتوله‌های شهداد سر زبانها می افتد که بلافاصله نیز از سوی مسئولان تکذیب می شود مواردی هم که با عکس همراه است یا سکوت می‌کنند و یا اینکه عکس‌ها به کودکان و یا بیماریهای خاص آن دوره نسبت داده می‌شود.
در سوی دیگر قضیه هم اجسادی با عنوان مومیایی با پیکره‌های بسیار بزرگ در کرمان یافت شده است جالب اینکه این کشفیات در دو منطقه سیرچ و گلباف صورت می‌گیرد که اولی به بلند قد بودن مردم شهره است و دمی به کوتاهی قد.
 
از مردان بند انگشتی تا پیکره های چند متری
طی سال‌های گذشته بارها اسکلتهایی با اندازه های بسیار کوچک در این منطقه کشف شده است و از سوی دیگر پیکره‌های بسیار بلند قد نیز در همین منطقه پیدا شده است که در آخرین مورد در منطقه گلباف کرمان در جریان یک عملیات خاک برداری یک جسد که مردم محلی از آن به عنوان مومیایی یاد می‌کنند یافت شد که به دلیل خاک برداری بخشهایی از این پیکره از بین رفته است. قطعات باقیمانده از این پیکره مربوط به فردی با اندام بسیار بزرگ است.
محمد میرتاج الدینی از مردم محلی است که در زمان خاک برداری و کشف این پیکره در منطقه حضور داشته است.
 
روستای ماخونیک
 
 
وی گفت: اوایل اسفند سال گذشته در هنگام خاک برداری برای احداث یک راه روستایی در دهستان کشیت قطعاتی از پیکر یه جسد مومیایی دیده شد که بزرگ بودن آنها موجب تعجب مردم محلی شد.
وی گفت: بخشهایی از این پیکره در خاک برداری از بین رفته است اما قسمتهایی از دست و پای این پیکره سالم مانده است که ابعادی بزرگ دارد.
وی تصریح کرد: کف پای این پیکره طولی معادل 60 سانتیمتر دارد و این بزرگی را می توان در دست این پیکره مشاهده کرد.
در واقع این آخرین دست از یافته های مردم محلی کرمان بود که البته با سکوت میراث فرهنگی و مجامع علمی نیز مواجه شد.
 
پای عظیم الجثه کشف شده در گلباف در روزهای اخیر
 
 
این سکوت و تردید در خصوص شهر کوتوله‌های شهداد نیز ادامه دارد و هیچ اظهارنظر قطعی در خصوص زندگی این تمدن نشده است و متاسفانه مدت‌هاست طرح‌های کاوشش در منطقه نیز صورت نمی‌گیرد نگران کننده تر اینکه شهر تاریخی شهداد از نگهداری و حفاظت مطلوبی نیز برخوردار نیست.
اما تا کنون هشت فصل کاوشش در منطقه شهداد صورت گرفته است که منجر به کشف هزاران شی منحصر به فرد شده و مظاهر یک تمدن غنی در این منطقه پیدا شده است که جزو نخستین مسگران و دارای تمدنی کهن بوده اند در جریان همین کاوشها بود که معمای شهر کوتوله ها پیچیده تر نیز شده است.
میرعابدین کابلی از جمله افرادی بوده است که سرپرستی کاوششها در شهداد را برعهده داشته است وی در بیان نتایج کاوششهایش در خصوص تمدن شهداد در یک تحقیق علمی از وجود تمدنی کهن در شهداد نام برده است که روزگاری در اوج اقتدار بوده است.
این باستانشناس گفته در شهر شهداد تمام نمادهای یک تمدن غنی وجود دارد از کشاورزی تا صنعت و ساخت و ساز و گورستان و ساخت وسایل زندگی.
 
پیکره کشف شده در کرمان که به کوتوله ها نسبت داده می شود
 
 
وی می‌گوید: این مردم به یکباره شهر را ترک کرده اند و از شهداد رفته اند دلیل این مسئله نا مشخص است نکته جالب اینکه مردم برای بازگشت به شهر امید داشته اند زیرا درب خانه ها را با خشت بسته اند و وسایل خانه و اجناس ارزشمند سرجای خود نگه داشته شده است. بدون شک آنها می‌خواستند که پس از مدتی باز گردند اما این امر هیچ گاه روی نداده است.
 
ماخونیک سند زنده وجود حیات در شهر کوتوله های شهداد
نظریه مهاجرت کوتاه مدت اما بی‌بازگشت مردم کوتاه قد شهداد در حالی مطرح می شود که برخی از کارشناسان به کلی در خصوص وجود آدمهای کوتاه قد تردید دارند و عنوان می کنند که شواهدی دال بر وجود مردمی کوتاه قد وجود ندارد.
اما این محققان از وجود روستایی نا شناخته در آن سوی کویر بی اطلاعند. این روستا دقیقا با مشخصات شهر شهداد بنا شده است.
در واقع گویی تمدنی که ما گمان می کنیم هیچ گاه وجود نداشته هم اکنون در روستای ماخونیک در آن سوی کویر لوت و در استان خراسان جنوبی و هم مرز با افغانستان در حال زندگی هستند.
 
نمایی از یک خانه در ماخونیک
 
از ماخونیک به عنوان روستای لی لی پوتهای دنیا یاد می شود مکانی خارق‌العاده که قد بلندترین مردمانش به زحمت به یک متر و 40 سانتیمتر می‌رسد.
کوچه ها، خانه و دربهای بسیار کوچک این شهر مکانی عجیب را برای زندگی این مردمان فراهم کرده است که با کمی تدبیر میتوان آن را با شهر کوتوله‌های شهداد کرمان مقایسه کرد.
 
قد کوتاه ماخونیک از عجایب روزگار کنونی است
محمد صدوقی فعال میراث فرهنگی در گفتگو با مهر اظهارداشت: اینکه بخواهیم تمدن شهداد را به روستای ماخونیک نسبت دهیم نیاز به کار مطالعاتی دارد اما وجود این روستا میتواند مهر تائیدی بر وجود شهر آدمهای کوتاه قد در هزاران سال قبل در این منطقه باشد در واقع زندگی در شهر شهداد جاری بوده است و این افراد به دلیل جنگ، شرایط طبیعی و یا موارد دیگر تهدید می شده اند و برای مدتی این منطقه را ترک کرده اند و حتی می توان این فرضیه را هم مطرح کرد که احتمالا ارتباطی بین این دو تمدن وجود دارد.
وی به وجود شواهد فعالیتهای آتش فشانی در منطقه گندم بریان در نزدیکی شهر کوتوله ها اشاره کرد و گفت: امکان ترک شهر به دلیل فعالیتهایی از این دست نیز بوده است با این وجود روستای ماخونیک به دلیل قد مردمانش و ساختار شهری جزو روستاهای خاص در جهان به شمار می رود و بسیار مورد توجه قرار دارد.
صدوقی گفت: این روستا در جنوب شرق شهر بیرجند قرار گرفته است و شواهدی دال بر وجود یک تمدن غنی در این منطقه از جمله سنگ نگاره ها دیده شده است.
 
یک مرد قد کوتاه از اهالی ماخونیک
 
وی گفت: ارتفاع دیوارهای و خانه های این روستا به زحمت به 1.5 متر می رسد  و دقیقا برای انسانهایی ساخته شده است که قد بسیار کوتاهی دارند.
صدوقی گفت: این مردمان تا حدود زیادی زندگی ابتدایی دارند و سعی کرده اند آداب و رسوم خود را حفظ کنند و از آنها پیروی کنند مثلا این مردم تلویزیون را نمادی از شر می دانند و با حضور آن در ماخونیک مخالفند و حتی سعی کرده اند خانه ها را از مصالح بومی در دسترس خود بسازند. این مردم سیگار نمی کشند و سعی می کنند در تغذیه خود از گوشت هم استفاده نکنند.
 
قد ماخونیکی‌ها در سالهای اخیر بلند تر شده است
وی جامعه ماخونیک را تا حدود زیادی دست نخورده دانست و گفت: قد مردم این روستا تا چندی قبل بسیار کوتاه تر از اکنون بوده و به مرور زمان با تداخل جمعیتی و ازدواج با دیگر اقوام قد مردم نیز کمی بلند تر شده است.
وی ادامه داد: زندگی کردن برای مردم عادی در این روستا سخت است چون تمام ساختار برپایه جثه مردم روستا ساخته شده است.
صدوقی افزود: نکته قابل توجه اینکه گفته می شود این تمدن پنج هزار سال قدمت دارد و با شهر کوتوله های شهداد هم عصر است و دور از انتظار نیست که این دو تمدن با هم در ارتباط بوده اند.
 
نمایی از درب ورودی یک خانه در ماخونیک
 
وی گفت: اگر به شهر شهداد بروید تمام وسایل زندگی و ساختار امکانات و ابنیه آنها کوچک و برمبنای قد خودشان و کاربرد روزانه ساخته شده است و همین وضعیت دقیقا در ماخونیک نیز وجود دارد.
وی ادامه داد: با وجود این روستا وجود افسانه شهر کوتوله ها در کرمان قوت می گیرد و می توان این دو تمدن را با یکدیگر مقایسه کرد.
محمد مومنی، بخشدار شهداد نیز با اشاره به تاریخی بودن شهر شهداد گفت: شهر شهداد در واقع آخرین مرکز جمعیتی و یکی از مناطق امن کویر لوت است که دارای بناهای متعدد تاریخی و مواهب بی نظیر طبیعی است.
 
حضور گردشگران خارجی در شهر کوتوله های شهداد
 
وی تصریح کرد: شهر کوتوله های شهداد یکی از بناهای تاریخی ثبت ملی است که اطراف آن حصارکشی شده است و بسیار مورد توجه جهانگردان قرار دارد.
مومنی افزود: تمدن بسیار کهن شهداد از نخستین تمدنهای ایران بوده است که مردمش در حاشیه کویر با سخت کوشی و تلاش زندگی می کردند و طبق کاوششهای صورت گرفته نخستین بیرق فلزی جهان نیز به تمدن شهداد نسبت داده می شود.
وی با تاکید بر حفظ بناهای و ابنیه تاریخی شهداد گفت: تمام تلاش ما برای حراست از این بناهاست  ضمن اینکه طی سالهای اخیر کویر نوردی در شهداد بسیار مورد توجه قرار گرفته است بطوریکه هر ماه شاهد حضور گردشگران خارجی و داخلی برای دیدن از کلوتهای شهداد هستیم.
وی با اشاره به وجود گرمترین نقطه زمین در شهداد افزود: جاذبه های بسیاری در منطقه وجود دارد که در صورت معرفی آنها و ایجاد زیر ساختها مناسب می توان صنعت گردشگری شهداد را گسترش داد.
ufolove | May 27, 2014 at 2:16 pm | Categories: دنياي اسرار آميز

نماهنگ هستی



نماهنگ هستی
انا لله

به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
(انی کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق)

آغاز آفرینش با ظهور و انفطار ذره خداوندی
بسم الله الذی خلق النور من النور

پیدایش عرش بی سامان و ناپایدار
وکان عرشه علی الماء

عرش از شدت انفطار و ناپایداری همچون خانه ای بر آب بود


شکل گیری سیستم کیهانی

آفرینش حلزون کیهانی با هفت لایه در شش مرحله و سامان یافتن عرش
خلق السماوات والارض و ما بینهما فی سته ایام ثم استوی علی العرش ...فقضیهن سبع سماوات فی یومین و اوحی فی کل سماء امرها

پیدایش سیستم کیهانی

شکل گیری سیستم حیاتی
فروفرستادن آب و مایه های زندگی از فضای کیهانی بر زمین و پیدایش تکیاختگان آغازین
و انزلنا من السماء ماء بقدر فاسکناه فی الارض...
و جعلنا من الماء کل شیء حی

پیدایش سیستم حیاتی

تکامل سیستم حیاتی و پیدایش گونه های مختلف جانداران
والله خلق کل دابه من ماء...
و من آیاته خلق السماوات والارض و ما بث فیها من دابه
پیدایش کاملترین انسان نما(انسان نئاندرتال)
آفرینش جن(هموساپینها) از حرارت(انرژی)
والجان خلقناه من قبل من ناراسموم
جن

آفرینش بشراز گل(ماده)
انی خالق بشر من طین
بشر(کالبد)

تکامل کالبد- آراستن و پیراستن کالبد- دمیدن روح الهی در کالبد تکامل یافته و تسویه شده- سجده فرشتگان
بدأ خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین ثم سواه و نفخ فیه من روحه... فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین
آدم
(با دو بازوی:)
دانش                                                          ایمان
>>>><<<< 
هرچند طرح شماتیک رایانه ای نماهنگ هستی تا همینجا هم کمبودهای بسیاری دارد ولی در این مرحله این طرح از سادگی به پیچیدگی میرود و از نظر طراحی با مشکلهای زیادی روبه رو هستم که نمیتوانم حتا به همین صورت ادامه دهم. زیرا دو بازوی دانش و ایمان انسان با کنش واکنشها و تأثیر و تأثرهایی که بر یکدیگر و بر انسان و جامعه او دارند به ترتیب فرهنگ مادی و فرهنگ معنوی انسان را شکل میدهند که منجر به شکل گیری سیستم مدنی میشود. کارکرد درست سیستم مدنی انسان را متمدن میسازد.
طراحی دستی این طرح موجود است و به نظر میرسد تنها متخصص این کار میتواند طرح شماتیک رایانه ای نماهنگ هستی را اجراکند. احمد شماع زاده
>>>><<<< 
سیستم مدنی

تکامل سیستم مدنی
تمدن
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست

و انا الیه راجعون

روشنگری:
بخشهای کیهانشانسی و انسانشناسی نماهنگ هستی در کتاب هستی شناسی در مکتب قرآن نگارش شده که همه گفتارها و مباحث آن کتاب در محیط وب به طور پراکنده موجود است. دو گفتار مهبانگ در قرآن و شکل کیهان در قرآن از بخش کیهانشناسی و دو گفتار جایگاه جنّیان و آدمیان در سیر تکاملی انسان، و جن موجودی که از نو باید شناخت از بخش انسانشناسی مهمترین گفتارهای آن کتاب در ارتباط مستقیم با این طرح هستند.
بخش آخر این طرح زیر عنوان اصول مدنیت نگاشته شده که در محیط وب موجود است. تنها بخشی از این طرح که نگارش نشده بخشی است که به شماتیک کردن آن نیز موفق نشده ام و دارای پیچیدگیهای زیادی است که مبحثی جامعه شناختی است و به شکلگیری سیستم مدنی مربوط میشود.
احمد شماع زاده

Thursday, June 5, 2014

باز هم احمدی نژاد!!!

با وجودی که نزدیک به 10 ماه است که احمدی‌ن ژاد دفتر ریاست جمهوری را ترک کرده اما هنوز 26 خودروی متعلق به ریاست جمهوری را تحویل نداده است.
به گزارش ایسنا به نقل از عصر ایران، علاوه بر این 26 خودرو که در اختیار احمدی‌ نژاد است، یکی دیگر از اطرافیان او هم 4 خودرو در اختیار دارد. یکی دیگر از معاونان وی نیز به رغم پیگیری‌های متعدد،‌ از بازگرداندن 12 خودروی دولتی سر باز می‌زند!
نکته قابل پیگیری دیگر که شایسته است به طور جدی مورد پیگرد قانونی توسط دولت و قوه قضاییه قرار گیرد این است که یکی از دولتمردان مقرب احمدی‌نژاد در طول مدیریت خود برخی ساختمان‌های مجلل دولتی در تهران را با قیمت‌های بسیار پایین و آن هم برای مدت 10 سال به منسوبان و تشکیلات سیاسی اطرافیان رئیس‌جمهور سابق اجاره داده و یکی از این ساختمان‌ها در خیابان قائم‌مقام را خودش در اختیار گرفته است.
 گفتنی است تا پیش از این عرف بوده که روند بازگرداندن خودروها ظرف شش ماه صورت می‌گرفته ولی بعد از پایان دولت دهم، هنوز که هنوز است دولتمردان قبلی، خودروهای بیت‌المال را پس نمی‌دهند و بعضا هم ساختمان‌هایی را که خودشان به خودشان اجاره داده‌اند در اختیار دارند.
 احمدی‌نژاد وقتی رئیس‌جمهور شد،‌ تنها یک خودروی قدیمی پژو 504 داشت.
 از این خبر که محمود احمدی‌نژاد و همکاران او از بازپس دادن ده‌ها دستگاه خودرو متعلق به نهاد ریاست جمهوری یا دستگاه‌های زیرمجموعه آن خودداری کرده‌اند، بار دیگر این نتیجه حاصل می‌شود که برای تصدی مسئولیت‌های کلان به مناعت و استغنایی نیاز است که از تظاهرات عادی و صوری، ضروری‌تر است.
مشکل احمدی‌نژاد و یاران او در اصرار بر نگاه داشتن پاره‌ای امکانات دولتی که ابتدا با اقامت در ساختمان لادن خیابان شیخ بهایی خود را نشان داد و اکنون با پس ندادن خودروهای دولتی جلوه کرده، در این است که اینان در جامعه جایگاهی نداشتند تا به همان موقعیت بازگردند و بدون امکانات دولتی و پولی که به دست آورده‌اند احساس خوبی ندارند!
یک روحانی به درس و بحث و حوزه بازمی‌گردد، مانند آیت‌الله موسوی اردبیلی، صانعی، محمد یزدی و دیگران. یک استاد دانشگاه به درس و تدریس و محیط دانشگاهی مثل محمدعلی نجفی پس از وزارت آموزش و پرورش و دیگرانی که بعد از دولت اصلاحات، کار قبلی را از سر گرفتند یا ادامه دادند. یک پزشک به مطب خود باز می‌گردد مانند دکتر وحید دستگردی یا دکتر فاضل. یا شخص به چنان جایگاهی دست یافته که مجال بازگشت به مرتبه قبلی نیست و در جامعه حیطه جدیدی برای او تعریف می‌شود مانند سیدمحمد خاتمی.
 محمود احمدی نژاد اما هیچ یک از اینها نبود که همه زندگی‌اش را در علم و دانشگاه بگذارد و تازه همه حساس می‌شوند ببینند چه در چنته دارد؟
جالب اینکه زود مشخص شد منظور او از بازگشت به دانشگاه، خصوصا همان دانشگاهی نبود که به آن می‌بالید و به واسطه آن خود را دانشگاهی می‌خواند که دانشگاهی روی کاغذ بود که با استفاده از جایگاه ریاست شورای عالی انقلاب فرهنگی و بدون طی سلسله مراتب و مراحل برای خود مجوز گرفته بود و اکنون البته در محاق است.
 یک استاد دانشگاه پس از مسئولیت دولتی، تدریس را از سر می‌گیرد و روحانی نیز تبلیغ را. تاجر به کسب و کار خود بازمی‌گردد و نظامی هم به محل خدمت. احمدی‌نژاد اما نمی‌دانست به کجا بازگردد. به شرکت آتی‌ساز که کار دولتی را در آن شروع کرده بود؟ به دانشگاه علم و صنعت که با حمایت حمید بهبهانی جایی در آن پیدا کرده بود اما اکنون کار در آن مستلزم اطلاعاتی است که اگر هم می‌داشت طی 8 سال به‌روز نشده است؟ به جمعیت ایثارگران و جامعه اسلامی مهندسین که عضو شورای مرکزی آنها بود اما عملا کنار گذاشته شد؟ به کجا باید برمی‌گشت؟
اما مگر آیا همه باید سمت و منصب داشته باشند و آیا احمدی‌نژاد نمی‌تواند در گوشه‌ای از این سرزمین زندگی کند مثل همه مردم دیگر؟ مگر در روز آخر و در گزارش تلویزیونی 11 مرداد 1392 نگفت: «حاضر است جوی خیابان‌ها را تمیز کند»؟ چرا حالا به کمتر از دانشگاه خصوصی و اتومبیل خاص و منطقه ولنجک در گران‌ترین نقطه تهران رضایت نمی‌دهد؟
 احمدی‌نژاد به بازیگری می‌ماند که هر چه به او می‌گویند دوربین‌ها خاموش شده و از حس بیرون بیا، نمی‌آید! او عنوان «رییس‌جمهور سابق» را نیز یک منصب می‌داند.
 رفتار او در پس ندادن خودروهای دولتی را می‌توان با کاری که مهندس بازرگان در روز 14 آبان 1358و در فردای استعفا از نخست‌وزیری انجام داد مقایسه کنیم. به دفتر نخست‌وزیری رفت و وسایل شخصی را برداشت و چکی را تحویل حسابداری داد. از او پرسیدند: بابت چه؟ پاسخ داد: بابت ناهارهای غیر مرتبط با کار نخست وزیری. چون در ایام نخست وزیری با برخی از دوستان سابق در دفتر نخست وزیر ناهار خورده بود، در حالی که جلسه کاری و اداری نبوده و به روابط شخصی مربوط بوده است. این یک ادعا نیست. در اسناد نخست وزیری ثبت شده و شاهدان متعدد دارد. امروز اما باید آدم بفرستند و بگویند: آقاجان! ماشین‌ها را پس بده!
روزی که دکتر ایرج فاضل وزیر بهداشت دولت سازندگی را مجلس وقت استیضاح کرد و مجلس به استیضاح او رای مثبت داد و در نتیجه از وزارت افتاد، صمیمانه تشکر کرد. او گفت: من به امر آقای هاشمی آمده بودم و در این مدت از کار جراحی و لذت و درآمد آن نیز محروم شده بودم و فرصت کمتری برای کار علمی و عملی داشتم. شما به من لطف و خدمت کردید. او مجامله نمی‌کرد. مثال ملموس و امروز آن وزیر کنونی بهداشت است که اگر همه وقت خود را صرف تخصص خود کند، درآمد و آسایش بیشتری دارد.
 کسی را باید به منصبی گماشت که به آن وابسته نباشد و بدون آن نیز اعتبار و اشتهار داشته باشد. راز پاره‌ای فسادهای مالی هم در این است که شخص پس از دوران صاحب منصبی نمی‌تواند به جای قبلی بازگردد چون جای ویژه‌ای نبوده و تخصص و مهارت و نفوذی هم ندارد. بنابراین در صدد جمع‌آوری ثروت و سرمایه برمی‌آید تا بتواند با این پول، نداشته‌های دیگر خود را جبران کند.
 اگر دل احمدی نژاد به این اتومبیل‌ها خوش است، بگذارید باشد. او نه خاتمی است که پس از ریاست جمهوری و برای اختصاص دفتر کار، بیت امام برایش آغوش بگشاید و نه ناطق نوری که حوزه علمیه‌ای در لواسانات به راه اندازد. نه بازرگان است که پول ناهار با دوستان خود را به خزانه بازگرداند و نه قالیباف که خلبانی را رها نکند.
 نمی‌خواهم بگویم که او هیچ‌ کس نیست. او البته محمود احمدی‌ نژاد است؛ کسی که 700 میلیارد دلار ثروت ملت ایران را در اختیار داشت. اگر هم کوچک نبود اما می‌ خواست همه ما را کوچک کند و دنیا برای او در همان 10 نفر حواریون او خلاصه می‌ شد. پس اگر با قطاری از اتومبیل‌های دولتی به بزرگی می‌ رسد، بگذار برسد. هر چه باشد بخشی از تاریخ ما و عمر ما با آرزوهای برآورده شده و نشده او گره خورده است.