Friday, June 13, 2014

نه درمان دلی نه درد دینی(خواندنی است!)

اشاره:
آیات بسیاری در این زمینه وجود دارد که به پیامبر میگوید تنها وظیفه ات ابلاغ یعنی تبلیغ دین و پیامرسانی است و غصه مسلمان نشدن مردم را مخور(و ما علیک الاالبلاغ). و نیز آیاتی دیگر که نشان میدهد دین اجباری از نظر قرآن مردود است. مانند: لااکراه فی الدین. شماع زاده

نه درمان دلی نه درد دینی

داریوش میم
۱۵ خرداد ۱۳۹۳ 

ماجرایی که پس از عتاب روحانی(آن روحانی منفرد) با صنف روحانی بر سر قصه‌ی بهشت و دوزخ آغاز شد، ماجرای مبارکی است. نقطه‌ای که روحانی – خواسته یا ناخواسته – بر آن انگشت نهاده است قلب نزاع‌های کلامی و زاهدانه‌ای است که تنها چیزی که در متن آن، در جریان رقابت‌های سیاسی و گروکشی‌های اهل قدرت نیست،‌ دردِ دین است. دست مریزاد به روحانی که رخنه‌ای در این سنگ خارا انداخت که این بحث پا بگیرد و دامن بگستراند.
تمام آن کسانی که موضع‌شان به اختصار این است که: «مردم را باید به بهشت برد ولو به زور»، از احمد خاتمی بگیر تا احمد علم الهدی و اخیرا محسنی اژه‌ای، از چند نکته‌ی مهم که مغز مسلمانی و پیام رسالت محمد است غفلت کرده‌اند. نخست این‌که این آقایان هیچ‌کدام در جایگاه پیامبر نیستند و ولایت او را ندارند. یعنی هر چند ممکن است ولایت روحانیون را ادامه و حتی عین ولایت رسول‌الله بدانند (که این حتی با نظریه‌ی ولایت فقیه، و نه ولایت فقیهان یا ولایت فقه، تعارض و تفاوت دارد)، این ادعای سیاسی، هیچ کدام از این آقایان و همگنان‌شان را تبدیل به محمد نخواهد کرد. محمد، صاحب وحی است در عقیده‌ی مسلمانی. محمد، پرده‌دار «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَىٰ وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ» است و این منزلت نه در عقیده‌ی مسلمانی نصیب این آقایان است و نه حتی از منظر خداناباوران این‌ها هم‌ردیف محمدند. کوتاه سخن این‌که: این دین‌فروشی و سودای رشد و هدایت، بیشتر نمایش است و زهدفروشی تا از سر درد و سوز سخن گفتن. به این دلیل مختصر و کوتاه که هیچ‌کدام از این آقایان، اگر مسلمانانی درست و پارسا باشند، نمی‌دانند که در قیامت بر سر خود آن‌ها چه خواهد آمد یعنی اگر باوری جز این داشته باشند و یقین داشته باشند که خود به بهشت می‌روند به خاطر کارهایی که می‌کنند رخنه‌ای عظیم در مسلمانی آن‌ها هویداست که منافات صریحی دارد با مسلمانی و آن‌چه محمد به پیروان‌اش آموخت که: قُلْ مَا کُنتُ بِدْعًا مِّنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰ إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ (احقاف: ۹). دینی که خودِ پیامبرش به تصریح خداوند او می گوید که نمی‌داند با او چه خواهند کرد، پیداست که برای این لاف‌زنانی که خود را از منزلت رسول خدا هم فراتر می‌برند، چه شأنی قایل است.
دیگر آن‌که منطق مدعای بالا باز هم با کل رسالت پیامبری محمد در طول حیات‌اش و مدلول صریح نص قرآنی تفاوت دارد. از جمله بنگرید به این آیات:
فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ (فاطر: ۸)؛ فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ (غاشیه: ۲۲-۲۳)؛ فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّـهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّـهِ إِنَّ اللَّـهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ (آل عمران: ۱۵۹)؛ فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَـٰذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا (کهف: ۶).
پیامی که به محمد می‌رسد، روشن و خالی از ابهام است. این همان محمدی است که مکلف است بگوید که نمی‌داند به رغم تمام این‌ها که او به پیروان‌اش می‌آموزد پس از مرگ چه بر او و آن‌ها خواهد رفت. او مکلف است بگوید تنها انذار می‌کند و بس. وظیفه‌ای بیش از این بر دوش او نیست. او مسؤول به بهشت بردن کسی نیست؛ او تنها مکلف به ادای رسالت پیامبری است و بس. خدای محمد، از قول به فعل عبور نمی‌کند. خدای این آقایان از فعل به اکراه شروع می‌کند و هرگز به رسوخ ایمان در دل و جاری شدن شهادتین به زبان آن هم از سر باور و رضایت نمی‌رسد. مسلمانی به این شیوه خلاصه می‌شود در اکراه و زور و انزجار. این همان دینی است که در آن حتی به پیامبرش توصیه می‌‌کند که حسرت نخورد، و نکوشد که آن‌ها به زور ایمان بیاورند به قول او. او تنها مکلف به تذکر است (آن هم به زبان نه به عمل و به اکراه و به شلاق!). محمد حتی از تأسف خوردن بر آن‌ها نهی می‌شود. می‌شود به سادگی محاسبه کرد که دینی که در آن رسول‌اش – که قاعدتاً از نگاه همین آقایان مصون از خطا و لغزش است و لابد بهشتی‌صفت است – مکلف به بهشتی کردن مردم نیست که هیچ بلکه صراحتاً از دخالت کردن در کار خدا منع می‌شود (اگر خدا می‌خواست – به تصریح قرآن – این‌ آدمیان را جوری می‌آفرید که همه ایمان بیاورند؛ فارغ از این‌که آیا اصلاً از اساس و بن، این «حجاب» رکن و مقوم «ایمان» نیست)، فقیهانی پرخاشگر و درشت‌خو که بهترین وصف‌شان همان «فظا غلیظ القلب»‌است، چه «حق»ی برای به بهشت فرستادن پیروان محمد دارند. این‌جا یک نکته آشکار است: آن‌ها دین محمد را نه تنها در انحصار خود می‌‌دانند و زیر نگین خود می‌دانند،‌ بلکه به فتوای خودشان و به دلالت مستقیم مدعای‌شان، چه خود بدانند و چه ندانند، خود را از محمد هم فراتر اعلام کرده‌اند!

حاشیه‌ی دیگر ماجرا که مصباح یزدی آن را پیش کشیده است از موارد بالا تأمل‌انگیزتر و البته افشاگرتر است. او در کنایه‌ای ابلغ من التصریح، خطاب به روحانی می‌گوید: «تو دینت را از کجا آوردی؟ فیضیه یا انگلستان؟». لحن، لحن طلبکارانه و بازجویانه است. بن‌مایه‌ی سیاسی و رقابتی قصه را کنار بگذاریم (فارغ از این‌که در هشت سال گذشته جهت‌گیری سیاسی مصباح یزدی به کدام سو بوده است)،‌ کافی است به وزن عقیدتی همین جمله نگاهی بیندازیم. همین که از کسی بپرسی تو دین‌ات را از کجا آورده‌ای، اول نامسلمانی است. دین هر انسانی، در منطق محمد، به دو جمله‌ی ساده و بی‌تکلف محقق می‌شود. شهادتینی که در حد قول حتی، پیامبر خدا، مکلف به قبول آن است. هیچ کس حق ندارد از مسلمانی بپرسد تو دین‌ات را از کجا آورده‌ای. گرفتیم که قانون اساسی جمهوری اسلامی وجود ندارد که آن هم دارد و منع از تفتیش عقاید می‌کند، اما دین محمد که نابود نشده است. دین محمد معیار دین‌داری‌اش روشن و صریح است. دین محمد، محدود و مقید به هیچ مرز جغرافیایی نیست. مسلمان عرب با مسلمان ایرانی و رومی هیچ تفاوتی ندارند. نسبت‌های سیاسی مسلمان‌ها هم – تابعیت سیاسی این یا آن کشور حتی – تأثیری در مسلمانی‌شان ندارد و خدشه‌ای در شهادتین آن‌ها نمی‌افکند. چنین اگر بود، محمد باید از همه‌ی آدمیان می‌‌خواست به جزیرة العرب بروند و همه تکلم به زبان عربی را اختیار کنند. برای فهم این‌ها نه نیاز به دانش فلسفی است و نه محتاج متکلمان هستیم. حتی نیازی به عرفا هم نداریم. دانش فقیهانه کافی است که به ما بگوید در مسلمانی شهادتین کافی است و حق نداریم از کسی بپرسیم تو چطور به مسلمانی ایمان آوردی و در کجا زاده شدی و در کجا درس خواندی.
دین محمد، دین محمد است. به همین صراحت و سادگی. نه به جایی وابسته است. نه به حکومتی خاص دلبسته. دین محمد، دین آخرت است و رستگاری. در دنیا، دین محمد برای آدمیان صلاح و آسایش می‌‌خواهد نه رعب و فرسایش. دین محمد نه ریشه در ریشه‌ی فیضیه دارد نه ضرورتاً خصومتی با انگلستان یا آمریکا. دین محمد نیست که به تبعیت از فیضیه یا اقتفای به آن دین می‌شود؛ این فیضیه است که باید به دنبال دین محمد بدون تا شأن و منزلتی داشته باشد. آقای مصباح، شأن و منزلت فیضیه را مفروض گرفته و حتی فوق دین محمد تصور می‌کند گویی هرگز هیچ لغزشی یا انحرافی در فیضیه‌ی انسان‌های خطاکار راه ندارد! دین محمد، همه جا دین محمد است. زمین خدا، همه جا از آن خداست. در انگلستان از آن ابلیس نمی‌شود. بنا به نص قرآن هر آن‌کس که در مالکیت خداوند تردید کند، از مسلمانی دور شده است. فلذا، مهم نیست دین را از کجا گرفته باشی، تا زمانی که پا جای پای محمد بگذاری و از سیره‌ی او دور نشوی مسلمانی و حبذا مسلمانی! از سیره‌ی محمد و قرآن او که فاصله گرفتی ولی عرب باشی و گمان کنی که به ملبس شدن به لباسی تنها و عبا و لباده‌ای تشبه جسته‌ای به محمد، و دین او را منحصر در شرق یا غرب کردی، در عین کفری:
 

به هرچ از راه دور افتی چه کفر آن حرف و چه ایمان
به هرچ از دوست وامانی چه زشت آن نقش و چه زیبا

سخن کز روی دین گویی چه عبرانی چه سریانی
مکان کز بهر حق جویی چه جابلقا چه جابلسا


قصه‌ی این آقایان روشن است. نه این‌که از مسلمانی چیزی نمی‌دانند و قرآن نخوانده‌اند. حتماً می‌دانند. این‌ها همگی روزگاری طلبه بوده‌اند و علی‌القاعده با متن و صورت ظاهر قرآن آشنایند. اما این قوم را چه افتاده است که عین آیات قرآن محمد پیش روی آن‌هاست ولی گویی نمی‌بینندش و نمی‌خوانندش؟ پاسخ این پرسش را هم البته شاعر همان دو بیت بالا، سنایی، به شیواترین بیان داده است:

عروس حضرت قرآن نقاب آن‌گه براندازد
که دار الملک ایمان را مجرد بیند از غوغا!


ماجرای این روحانیان، بر خلاف آن روحانی، خلاصه است در همین یک کلمه: «غوغا». شلوغ کردن، گل آلود کردن آب، منصرف کردن حواس مردم و مخاطبان از محل اصلی نزاع. مسأله نه خداست، نه پیغمبر، نه بهشت و نه دوزخ. مسأله اگر این‌ها بود دست‌کم می‌توانستند برای این ادعاهای گزاف و هول‌ناک‌شان نیم‌شاهدی از قرآن یا سیره‌ی محمد بیاورند. شاهدشان خودشان هستند و بس. دعوا، دعوای دین نیست. دعوا، دعوای به خطر افتادن منافع است. سفره‌ای که تا دیروز چرب و رنگین بود، گویی آرام‌آرام دارد برچیده می‌شود.

به دلالت رفیقی، این سخنرانی از محسن قرائتی را دیدم که دست‌ بر قضا در زمان حیات آیت‌الله خمینی ایراد شده است. سخنرانی دلنشینی است(و فی‌الجمله مضمونش همان است که در بالا به زبانی دیگر آورده‌ام). برای اهل ایمان و مبتدیان و متوسطان بسیار عبرت‌آموز و پرنکته است. آن‌چه غریب است فاصله‌ی شگفت‌آوری است که میان این سخنان محسن قرائتی و رفتار و گفتار این آقایانی که امروز هر کدام‌شان از ارکان این نظام هستند وجود دارد. این‌ها اگر هر کدام‌شان پای سخنرانی قرائتی نشسته بودند و به دل باور داشتند به این سخنان، چنین گزافه‌هایی بر زبان‌شان جاری نمی‌شد.

حافظ قرن‌ها پیش پرده از این زهد ریایی برانداخته بود وقتی می‌گفت که:

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت


که ترجمه‌ی مستقیم آیه‌ی قرآن است که:  وَلَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ (انعام: ۱۶۴ و چند جای دیگر از قرآن). حافظ درد را درست تشخیص داده است: دین‌فروشی زاهدانه و ریایی.

نمی‌بینم نشاط عیش در کس
نه درمان دلی نه درد دینی
درون‌ها تیره شد، باشد که از غیب
چراغی برکند خلوت‌نشینی

امیدوارم این باریکه‌راهی که روحانی گشوده است باعث شود فقهای دلیری که هم دین را خوب می‌شناسند، هم از صمیم قلب به آن باور دارند و ملتزم و عامل به دین محمد هستند، جسارت پیدا کنند و این لغزش‌های فاحش روحانیون دین‌فروش را پیش چشمان‌شان بگذارند تا دست‌کم اگر دانش دینی‌شان عیاری ندارد، پروای پس از مرگ خود را داشته باشند که هیچ خط امانی برای بهشت رفتن خودشان وجود ندارد. کسانی که خود باید چو بید بر سر ایمان‌شان بلرزند، سزوار نیست خود را قسیم الجنة و النار بدانند. اندکی تقوا کافی است برای این‌که چنین به بیکارگی و گزافه‌گویی نیفتند.
http://blog.malakut.org/


به بهانه سالگرد انتخاب ریاست جمهوری



به بهانه سالگرد انتخاب ریاست جمهوری

راستی در مدت این یک سال درباره تعداد رأی آقای جلیلی فکر کرده اید؟

پرسش: وجود چهار میلیون رأی به آقای جلیلی چه هشداری بود که از سوی حاکمیت جدی گرفته نشد؟
پاسخ: از آنجا که وی نماینده حاکمیت بود. به نظر میرسد که این آمار نشانه آن است که طرفداران "ظاهری" حاکمیت از میان(به ترتیب فراوانی) بسیجیان- پاسداران- نهادهای گوناگون حکومتی-مداحان و کارکنان وزارت اطلاعات و خانواده های همه این اقشار که یقینا شمارشان بسیار بسیار بیش از چهار میلیون نفر است و بیشترین بهره را از روند موجود میبرند تنها نزدیک به چهارمیلیون نفرشان به کاندیدای حاکمیت رأی داده اند.
... و این فاجعه ای است برای حاکمیت لو کنتم تعقلون.

یکی از دلایل هم ویدئویی است از سخنان نماینده رهبر در سپاه پاسداران که به تازگی منتشر شده و شمار تنها دو قشر از اقشاری را که از آنها در بالا نام بردیم ده میلیون اعلام میکند:
"ما هستیم و ده میلیون انسان از سپاه تا خط آخر بسیج. اگر این مجموعه را بتوانیم سر خط کنیم میتوانیم معادلات را تغییر دهیم. اگر هم هیچکس کاری نکرد، ما در حد وظیفه خود میتوانیم در معادلات آینده تاثیرگذار باشیم."

و میبینیم که نتوانستند که سرخط کنند و تأثیری بر معادلات آینده بگذارند و بلکه شکست خوردند و سنگر انتخابات را در سال نودودو از دست دادند چنانکه در نمازهای جمعه به آن پرداختند و باز هم خودیهایشان را برای حفظ دیگر سنگرها یعنی مجلس خبرگان و شورای اسلامی! سفارش مؤکد کردند. که اگر به روال پیشین پیش رود بعید است که سنگرهای دیگر را فتح کنند مگر با تقلب!!

اما مگر از رو میروند این قشر پررو!! چشمهای خود را نه تنها بر حقایق که بر واقعیتها هم میبندند و به گمان باطل خود همچون کبکی که سر خود را در برف فروکرده میگویند من که کسی را نمیبینم پس دیگران هم مرا نمیبینند!! و همین موجب مرگشان میشود چنانکه کبک شکار میشود.
***
طبق آمار رسمی جمهوری اسلامی آنانکه واجد شرایط رأی دهی بودند چهل و دو میلیون بودند. از این تعداد 12 میلیون اصلا رأی ندادند یعنی یا حکومت را و یا این رآی گیری را قبول نداشتند. پس میماند آن سی میلیونی که رأی دادند.
از این سی میلیون خداداند که چه تعدادشان نمیخواستند رأی دهند و تنها پس از درخواست رهبر نظرشان تغییرکرد و پای صندوقهای رأی رفتند.

حدود بیست میلیون به آقای روحانی رأی دادند. میماند ده میلیون.
از این ده میلیون چهار میلیون آن را به حساب آقای جلیلی میگذاریم میماند شش میلیون. این شش میلیون شامل رأی های باطله و رأی به دیگر کاندداهاست.

Thursday, June 12, 2014

درسهایی برای زندگی

Moments in Life by Akbar Soltani

1. گاهي در زندگي دلتان به قدري براي كسي تنگ مي شود كه مي خواهيد او را از روياهايتان بيرون بياوريد و در آغوش

‐ There are moments in life when you miss someone so much that you just want to pick them from

your dreams and hug them for real !

٢. وقتي در شادي بسته مي شود، در ديگري باز مي شود. ولي معمولاً آنقدر به در بسته شده خيره مي مانيم كه دري كه

‐ When the door of happiness closes, another opens ;But often times we look so long at the Closed

door that we don't see the one ,Which has been opened for us

٣. به دنبال ظواهر نرو؛ شايد فريب بخوري. به دنبال ثروت نرو؛ اين هم ماندني نيست. به دنبال كسي باش كه به لبانت لبخند

‐ Don't go for looks; they can deceive .Don't go for wealth; even that fades away .Go for someone who

makes you smile ,because it takes only a smile to make a dark day seem bright .Find the one that

makes your heart smile .

۴. هرچه ميخواهي آرزو كن؛ هرجايي كه ميخواهي برو؛ هر چه كه ميخواهي باش؛ چون فقط يك بار زندگي مي كني و

‐ Dream what you want to dream ;Go where you want to go ;be what you want to be ,because you

have only one life And one chance to do all the things you want to do .

۵. خوب است كه آنقدر شادي داشته باشي كه دوست داشتني باشي آنقدر ورزش كني كه نيرومند باشي آنقدر غم داشته

‐ May you have enough happiness to make you sweet enough trials to make you strong ,enough

sorrow to keep you human and enough hope to make you happy .

۶. شاد ترين مردم لزوماً بهترين چيزها را ندارند؛ بلكه از هر چه سر راهشان قرار ميگيرد بهترين استفاده را مي كنند.

‐ The happiest of people don't necessarily have the best of everything ;they just make the most of

everything that comes along their way .

٧. هميشه بهترين آينده بر پايه گذشته اي فراموش شده بنا مي شود : بنابر اين ، تا غمها واشتباهات گذشته را رها نكني نميتواني

‐ The brightest future will always be based on a forgotten past ;you can't go forward in life until you

let go of your past failures and heartaches .

٨. وقتي كه به دنيا آمدي تو گريه مي كردي و اطرافيانت لبخند به لب داشتند. آن گونه باش كه در پايان زندگي تو لبخند

‐ When you were born, you were crying and everyone around you was smiling .Live your life so at the

end ,you’re the one who is smiling and everyone around you is crying .

برايمان باز شده را نمي بينيم.

بنشاند.چون فقط يك لبخند مي تواند شب سياه را نوراني كند. كسي را پيدا كن كه دلت را بخنداند.

براي انجام آنچه ميخواهي فقط يك شانس داري.

باشي كه انسان باقي بماني و آنقدر اميد داشته باشي كه شادمان باشي.

در زندگي پيشرفت كني.

بزني و اطرافيانت گريه كنند.

٩. سالها را نشمار ، خاطرات را بشمار

‐ Don't count the years ‐ count the memories! 

١٠. يكي از بهترين لحظات زندگي زمانيست كه - يكي رو داشته باشي كه بدوني دوستت داره

‐ To have somebody tell you that she loves you

١١. لطفاً اين پيام را به كساني بفرست كه برايت ارزشي دارند (همان طور كه من اين كار را كردم) ؛

− به آنهايي كه وقتي واقعاً نااميد بودي دريچه هاي نور را نشانت دادند؛

− به كساني كه به طرق مختلف در زندگيت تأثير داشته اند؛

− به كساني كه وقتي نياز داشتي لبخند به لبانت نشاندند؛

− به كساني كه به دوستي با آنها ارج مي گذاري؛

− و به آنهايي كه در زندگيت بسيار پرمعنا هستند.

o Please send this message to those people Who mean something to you (I JUST DID)

o To those who have touched your life in one way or another ;

o To those who make you smile when you really need it ;

o To those who make you see the brighter side of things when you are really down ;

o To those whose friendship you appreciate ;

o To those who are so meaningful in your life .


نكته آخر ،آ نهم بدون ترجمه انگليسی:

حوا وقتي زن آدم شد 5 تا شانس آورد:

− مادر شوهر نداشت

− خواهر شوهر نداشت

− هوو نداشت

− جاري نداشت

− شوهرش هم آدم بود!!!

جام جهانی برزیل و علی(ع)!!



جوونای برزیلی دارن خودشو پاره میکنن که یازده میلیارد دلار برای جام جهانی فوتبال خرج شده که بیشترش هم هزینه های زیربنایی برای ملته. رئیس جمهورش هم میاد توی تلویزیون و میگه به نظر مخالفین احترام میذارم ولی باهاشون موافق نیستم چون این سرمایه گذاری برگشت داره.

حالا بیاین تو هال خودمون توی هال ما بچه کوچیکای ما ده یازده میلیارد دلار سرمایه دارن مثل بابک جان!! از کجا آورده ای هم شامل حالشون نمیشه!! یا اونایی که سه میلیادر دلار!!! رو هپولی کشیدند بالا و وقتی که روزنامه ها کمی کشش دادن به اونا امر میشه که کشش ندین و دیگه نمیدن!! عجب دنیاییه ها؟...!!!
به برزیلیا باید گفت دست و دلباز باشید بیت المال مال حکومته هرجور که خواست میتونه ازش بهره برداری کنه. 

ای جوونای برزیلی! یک کمی از ایران یادبگیرین ای خسیسها ای کسانی که میخواین مو رو از ماست بیرون بکشید!! بدبختا شما میخواین از مولا علی ما یاد بگیرین که این کارا رو میکنین؟ علی مال ماست شما که شیعه نیستید که میخواین از او پیروی کنین. ما هم هرجوری خواستیم میتونیم از او پیروی یا استفاده کنیم به شما چه که اومدین از او تقلید میکنین!!! ها؟؟؟

Wednesday, June 11, 2014

اختراع اکتریسیته در مصر باستان

الکتریسته در مصر باستان کشف و مورد استفاده قرار گرفته؟

مجموعه معبد دندرا یکی از بهترین مجموعه های حفظ شده در مصر است که حدودا در 2.5 کیلومتری جنوب شرق شهر دندره قراردارد. کل مجموعه تا چهل هزار متر مربع به اطراف گسترش یافته و با دیوارهایی از آجر گلی احاطه شده است.

http://ufolove.files.wordpress.com/2014/06/862bc-lightbulbaancientaliens2014.jpg?w=560

 در بخش مخفی و زیرزمینی معبد دندره در مصر, نگاره هایی وجود دارد که برخی ادعا می کنند لوله های خمیده شده در اصل لامپهای برق هستند. برخی محققین در تاریخ شواهدی آورده اند که سمت و سویی چالشی و حتی تخریبی عقاید مرسوم را داراست. اریک فون دانیکن یکی از این محققان برجسته است که نشانه هایی مانند لامپ باستانی مصری را به لامپ برق تشبیه کرده است و اینکه توماس ادیسون جریان مستقیم الکتریکی و لامپ برق را اختراع کرده به چالش کشیده است.

آیا ممکن است ما اولین تمدنی نباشیم که از الکتریسته بهره برده اند؟
بر اساس تصویر زیر مهندس باستانی و افسانه ای دستگاهی ساخته که نور تولید میکند :

1-کاهن 2-گازهای یونیزه شده 3- تخلیه الکتریکی ( تصویر مار ) 4- پریزاتصال لامپ ( نیلوفر) 5-سیم (شاخه نیلوفر) 6-هوا( الهه) 7-عایق( ستون جد) 8- عامل انتشار نور( الهه مشهور تت با چاقوهایش ) 9- سمبل جریان 10-قطب معکوس11-ژنراتور تولید برق
 
ویدئوی زیر یک تیوب الکتریکی باستانی را نشان می دهد:

خجسته باد زادروز آن بزرگوار!


 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
  
 
 
 
والپیپرهای تولد امام زمان(عج) ( نیمه شعبان )
 
 
والپیپرهای تولد امام زمان(عج) ( نیمه شعبان )
 
 
والپیپرهای تولد امام زمان(عج) ( نیمه شعبان )
 
  
والپیپرهای تولد امام زمان(عج) ( نیمه شعبان )
 
 
 
 
 
 
 
والپیپرهای تولد امام زمان(عج) ( نیمه شعبان )
 
 
 
والپیپرهای تولد امام زمان(عج) ( نیمه شعبان )
 
 
والپیپرهای تولد امام زمان(عج) ( نیمه شعبان )
 
 
والپیپرهای تولد امام زمان(عج) ( نیمه شعبان )

قصه ای زیبا و به یادماندنی برای زندگی!!


چهار شمع
 
چهار شمع به آرامی می سوختند. محیط چنان آرام و لطیف بود که میتوانستی صحبتهای آنها را بشنوی.
 
اولی گفت:
من صلح هستم!
دیگر هیچکس نمیتواند مرا روشن نگهدارد. معتقدم که به زودی خاموش خواهم شد.
همین را گفت و شعله اش به سرعت کم شد و کاملا“ خاموش شد.
 
دومی گفت:
من ایمان هستم!
اغلب مردم دیگر نیازی به بودن من حس نمیکنند از اینرو دیگر دلیلی ندارد بیش از این روشن بمانم.
آنگاه که حرفهایش تمام شد نسیمی به آرامی وزید و آن را خاموش کرد.
 
شمع سوم با اندوه گفت:
من عشق هستم!
من آنقدرقوی نیستم که بتوانم روشن بمانم.
مردم مرا کنار گذاشته اند و اهمیت مرا نمیدانند.
آنها حتا فراموش کرده اند چگونه به نزدیکترین کسانشان عشق بورزند.
بیش از این صبر نکرد و خاموش شد.
 
ناگهان کودکی وارد اتاق شد و دید یک شمع بیشتر روشن نیست و باقی خاموشند.
” چرا شماها دورتان را روشن نمیکنید؟
قرار بود شما تا آخردنیا روشن بمانید“
 
کودک این را گفت و شروع به گریه کرد.
 
این گاه شمع چهارم گفت:
”نترس تا آن زمان که من روشنم ما میتوانیم دیگر شمعها را روشن کنیم.
زیرا من من "امیدم“
 
کودک با ذوق زده شمع امید را برداشت و با آن شمعهای دیگر را روشن کرد.
 
هان! آگاه باشید که شعله های امید هرگز نباید در زندگیتان بمیرند.
 
  ... و هر یک از ما باید:
 
امید- ایمان- صلح و عشق را پایدار نگهداریم!!