آذانالانعام(ژنها)
Genes
Genes
احمد شماع زاده
عنوانها:
آيهاي كليدي
تفسيرها چه ميگويند؟
المنجد چه ميگويد؟
تدبّر(پشتبيني) آيه
دو فرمان پياپي
رابطة ميان لالة گوش و ژن
چگونه تغيير ممكنميگردد؟
آگاهيهاي علمي
دستاورد پژوهشهاي علمي و ديني
پيرامون دگرگونگي ژنتيكي
ديدگاههاي اهل دين
ديدگاههاي اهل دانش
آخرين دستكاري در دستگاه آفرينش
اشاره
به مصداق آيههايي همچون و لقد
ضربنا للناس في هذاالقرآن من كل مثل همهچيز در قرآن يافتميشود، و ما بايد
چشم بصيرت قرآني داشتهباشيم تا موارد مورد نظرمان را در آن بيابيم. اولين چيزي كه اين چشم بصيرت را به ما ميدهد،
آن است كه پيش از هرچيز باورداشتهباشيم همهچيز در قرآن يافتميشود، تا آيات
قرآن نيز خود را به ما بنمايانند. در اين راستا، و با توجه به آنچه که در پژوهش چهارپایان
ویژه قرآنی آمده است ‹انعام› ديگري نيز در قرآن یافتم که باتوجه به اينكه يك
واژه نيز بر انعام اضافهشده(آذانالانعام)، بهنظرميرسد منظور
خداوند از اين واژه آميخته، همان ‹ژنها› باشند. اما چگونه؟
آيهاي كليدي
آية 119 سورة نساء دستكم، دو نوع
كاربرد دارد كه تاكنون كاربرد اصلي آن بهحسابنيامده تا كسي در آن انديشهكند.
براي دانستن آن، بايد تدبر را از آية 116 شروعكنيم، كه آغاز سخن، شركورزيدن به
خداوند است:
و من يشرك بالله فقد ضلّ ضلالاً
بعيداً(116) ان يدعون من دونه الاّ اناثاً و ان يدعون الاّ شيطاناً مريداً(117)
لعنهالله و قال لاتّخذنّ من عبادك نصيباً مفروظاً(118) ولاضلّنّهم ولامنّينّهم
ولامرنّهم فليبتّكنّ اذانالانعام ولامرنّهم فليغيّرنّ خلقالله…(119)
ترجمة واژگاني: و آنكس كه به خداوند شركبورزد، پس بهدرستي كه در گمراهي
بسياردوري گمشدهاست.(116) آنان نميخوانند غيرخدا را مگر چيزهاي بيجاني را(نه
مانند خداوند كه زنده و پايدار است). و نميخوانند مگر شيطاني سركش را. (117) لعنكرد
خداوند او(شيطان) را؛ و او گفت حتماً ميگيرم از بندگانت بهرة بيكموكاستي را.
(118) و حتماً آنان را گمراهميكنم و حتماً وعدههاي دروغين به آنان ميدهم؛ و
حتماً به آنان دستورميدهم؛ پس بايد گوشهاي چهارپايان را ببرند؛ و حتماً به آنان
دستورميدهم؛ پس بايد تغييردهند آفرينش خدا را… (119)
چه
آيات پرصلابتي!! ‹ل›هاي آمده بر سر بسياري از واژههاي كليدي آية 119، همه معناي
تأكيد و بايد را ميرسانند. يكي از ويژگيهاي قرآن كريم، اين است كه به تناسب
هرموضوعي با واژهگزيني مناسب، بسياري چيزها را به ما ميفهماند. از اين آيهها
نيز متوجهميشويم كه خداوند چه واژهايي را چگونه بهكارگرفته، تا ما به نكتة مهم
پشت آيه دستيابيم. بنابراين، واژهشناسي ما از قرآن كريم، كمك فراواني به فهم
آيات آن ميكند.
تفسيرها چهميگويند؟
در تفسيرها به اين موضوع پرداختهشده
كه يك سنت دوران جاهلي اين بودهاست كه گوش برخي حيوانات را ميبريدند تا
علامتي باشد بر اينكه، اين حيوان نصيب بتها و وقف آنها ميشود. تا اينجاي قضيه ميتواند
درست باشد؛ ولي اين، چيز مهمي نيست كه خداوند براي آن آيه نازلكند؛ زيرا
مشركان صدر اسلام و پيش از آن، كارهاي بسيارزيادي براي بتها انجامميدادند كه
قرآن به آنها نپرداختهاست. پس نتيجهميگيريم كه اين ظاهر آيه است؛ و
هرچند ميتواند درست باشد، ولي اصل موضوع و باطن آيه بايد به قرار ديگري
باشد؛ بويژه هرگاه قرآنكريم يك موضوع تاريخي را گوشزدميكند، نبايد منظورش را
تمامشده تلقيكنيم، بلكه هدف و هدفهاي ديگري نيز در نظردارد؛ كه بايد آنها را
نيز دريابيم، و اگر چنين نباشد، قرآنكريم كارايي همهزماني خود را ازدستخواهدداد.
از
سوي ديگر دنبالة آيه كه مهمترين بخش آيه هم هست چهميشود؟: «پس بايد تغييردهند
آفرينش خدا را». مترجمين كه معمولاً آن روي ديگر آيات را كمتر ميبينند، بهجاي
تدبر در آيه و مفهومكردن آن، صورت مسأله
را تغييرميدهند. در اينجا نيز مينويسند منظور از ‹خلق› يا آفرينش، ‹كتاب خدا و
احكام الهي› است.
نگارنده
نميداند چگونه ‹احكام و كتاب› خداوند با ‹آفرينش› خداوند يكي است؛ مگر اينكه
منظور نظر آنان ‹كتاب تكويني› خداوند و يا ‹سنن الهي› باشد كه همة اركان عالم
براساس آنهاست، و در اين صورت باز هم همان قانونها و اصول موضوعة ‹آفرينش› است.
المنجد چه ميگويد؟
در اينجا به نوع واژگاني كه خداوند
به كارگرفته دقت بيشتري ميكنيم و به المنجد بازميگرديم:
‹فليبتّكنّ›،
معناي ‹فليقطّعنّ› را ميدهد ولي چرا خداوند اين واژة آشنا را بهكارنبرده و گونة
سختتر و سنگينتر آن را بهكارگرفتهاست؟
بتكه = قطعه(بريد آن را)
البتكه = القطعه او الطّائفه منالشيءالمنبتك(يك
قطعه يا يك گروه از چيزي جداشده.)
راز اين
واژهگزيني قرآني در نكتهاي است كه در المنجد آمده (با زيرخط مشخصشد)؛ يعني
خداوند با اين واژه به ما فهمانده كه تنها بريدن گوش چهارپايان و معناي ظاهري آيه
منظور نظر ما نيست، بلكه چيزي است كه گروهي و بخشي و قطاعي آن را در نظرداريم.
مهمتر
آنكه پس از ريشة ‹بتك› در المنجد، ريشة ‹بتل› آمدهاست، كه آنهم باز به معناي ‹قطعكردن
و بريدن› است، ولي با اين تفاوت كه بيشتر با معنايي سازگار است كه مفسرين براي
تفسير آيه بهكارميبرند: ‹عربهاي دوران جاهليت گوش چهارپايان را بريده و آنها را
وقف بت ميكردهاند›؛ بدينگونه:
بتلالشيء = قطعه و ابانه عن
غيره(بريد آن را و بازداشت آن را از غير آن)
بتول = منانقطع عنالزّواج(كسي كه
از ازدواج بريده، و خود را همانند رهبانان وقف خداكرده.)
تدبر(پشتبيني) آيه
به واژههايي كه ابليس(پيش از دستور
بر بريدن گوش چهارپايان) آنها را بهكاربرده، توجهشود:
ـ ‹لاضلّنّهم›(حتماً آنان را گمراهميكنم)
و ‹لامنّينّهم›(حتماً وعدههاي دورودراز به آنان ميدهم)
ـ اين دو واژه كه دو موضوع مهم براي
‹تحريف هدف آفرينش› را دربردارند، چه ربطي به بريدن گوش حيوانات پيداميكند؟
ـ چگونه ابليس كه ميخواهد چنان
نتيجهاي بگيرد، به چنين وسيلهاي متوسلميشود؟
از سوي ديگر:
ـ ميان ‹بريدن گوش چهارپايان›، و
‹تغيير آفرينش يا احكام الهي› چه رابطهاي ميتواند وجودداشتهباشد؟
ـ سياق آيه بهگونهاياست كه سه بخش
آيه به هم پيوسته و وابستهاست؛ و يك مفهوم را ميرسانند. بخش دوم نتيجة بخش اول،
و بخش سوم نتيجة بخش دوم است.
ـ چگونه بريدن گوش چهارپايان منجر به
تغيير آفرينش خداوند ميشود، و درنتيجه اقدامكنندگان به چنين كاري گمراهميشوند؟
ممكن
است، پرسيدهشود چرا تا اين اندازه بايد روي معناي اين آيه حساسباشيم. در پاسخ
بايد گفت، در آغاز ميخواهيم بدانيم خداوند چه آيات و نشانهها و اشارههايي براي
ما فرستادهاست، تا پس از آن، در پي آن باشيم كه بدانيم منظور از فروفرستادن آنها
براي ما چهبودهاست. بنابراين تا ندانيم منظور خداوند چيست، چگونه ميتوانيم
دربارة چيزي كه هنوز نميدانيم چيست سخنبگوييم و به تدبر در آيه بپردازيم و آن را
درككنيم؟
در
راستاي تدبر در اين آيات، اين پرسش پيشميآيد كه چهكارهايي دخالت در كار خدا و
دستكاري و ايجاد دگرگوني در آفرينش او و رفتن راه شيطان است؟ پس از اين سؤال، بحثهايي
پيشخواهدآمد و موجبميگردد از سوي اهل دين و اهل دانش بررسيها و اظهارنظرهايي
صورتگيرد و براي حل مسائل گوناگون ناشي از اين گفتوگوها، همكاري و همياري ميان
آنان بيشتر شود.
پس از
سپريشدن اين روند، كمترين بهرهاي كه اين آيهها به ما رساندهاند، اين
خواهدبود كه هردانشي كه به اين گونه تغييرها بپردازد، بايد از ديدگاه دين
روشمندشده، و از بروز آشفتگي در آن دانش بسيارمهم و سرنوشتساز، كه آثار خود را
بر تن و روان انسانها باقيميگذارد، پيشگيرينمايد. زيرا اخلاق بايد نگاهبان و
نگاهدار دانش باشد، كه اگر اينچنين نباشد و اخلاق علمي رعايت نشود، همواره فاجعه
در كمين خواهدبود.
دو فرمان پياپي
نكتة مهم و بسيارظريفي كه در آيه
نهفته، اين است كه ابليس دو بار دستورميدهد و در هر دستور نكتهاي را ياداورميشود؛
يعني دستور اول با دستور دوم تفاوت دارد و در اصل يك دستور دو مرحلهاي صادركردهاست:
به آنان دستور اكيد ميدهم؛ پس بايد ‹گوشهاي چهارپايان› را ببرند؛ و به آنان
دستور اكيد ميدهم؛ پس بايد ‹تغييردهند آفرينش خدا را›. يعني ابتدا فرمان
ميدهد تا گوشهاي چهارپايان را ببرند و زمينه براي فرمان دوم مهيا شود، تا آفرينش
خدا را دگرگونه نمايند.
از اين گونه سخن گفتن چند نتيجه
گرفتهميشود:
ـ مرحلة اول مي تواند بد نباشد؛ ولي
زمينهاي است تا به دگرگوني در آفرينش خدا منجرشود. بنابراين مرحلة اول مرحلة
حساسي براي دانشمندان است؛ و بايد مراقبباشند تا كارهاي آنان در مرحلة اول، منجر
به تحقق مرحلة دوم نشود.
ـ نكتة اساسي، در مرحلة دوم است كه
تغيير آفرينش خداست، و اشكال كار نيز در همينجاست.
ـ اگر تغييري در آفرينش خداوند صورتگيرد،
حتماً عملي شيطاني است. ولي مسأله ايناست كه:
ـ درچهحالتي ميتوان قاطعانه حكم
صادر كرد كه تغييري در آفرينش خداوند صورتگرفتهاست؟
ـ آنچه مسلماست، اگر تغييري موجب
هنجاري پايدار و خلاف قوانين و سنتهاي الهي در موجودات شود، تغيير آفرينش خداوند
و كاري شيطاني است؛ و هرگاه موردي، موقتي و همسو با اخلاق انساني باشد، نميتوان
آن را دخالت در آفرينش خواند.
براي
نمونه، هرگاه براي مداواي يك انسان ژن مولد بيماري او را درمانكنيم، اشكالي نبايد
داشتهباشد؛ ولي هرگاه كاري كنيم كه تمام فرزندان نسل آن شخص ديگرگونهشوند كه
خداوند چنين نخواستهاست، اين ‹تغيير آفرينش خداوند› است.
رابطة ميان لالة گوش و ژن
فضربنا علي آذانهم فيالكهف سنين عدداً(كهف: 11)
دكتر محمدمهدي اصفهاني استاد دانشگاه
علوم پزشكي دانشگاه تهران: «يعني ساليان درازي به گوش اينها زديم و اينها را خوابكرديم.
بعضيها گفتهاند اين يك تعبير ادبي است؛ ولي ما را راضي نكرد؛ چرا كه قرآن
اصراردارد بگويد به گوششانزديم؛ نه به سرشان و يا به گردنشان؛ بايد بين گوش و
خواب ارتباطي باشد. چينيها ‹گوش› را مانند ‹جنين› ميبينند كه داراي سر و بدن
است؛ لذا در گوش نقاطي را نامگذاريكردهاند؛ نقطهاي در گودي گوش است، به نام
نقطة ريه يا lung 1 در اين قسمت سوزن ميگذارند و يك بيحسيهاي مختصري ايجادميكنند.
در دانشكدةتوانبخشي دانشجويي در پاياننامهاش با عنوان ‹الكوتراپي› نشانداد
كه با تحريك نقاطي از پشت گوش، ميتوان خواب ايجادكرد. وقتي به پشت گوش دستبزنيم،
‹بتاآندروفين› ترشحميشود. من در كنگرة بينالمللي تاريخ پزشكي، مقالهاي داشتم و
اين موضوع را با عنوان ‹آرامگر كهف› ارائه دادم.(1)
روش انجام كلونسازي
«… تخمدانها را از كشتارگاه تهيهميكنيم و
با ‹فرايند بلوغ آزمايشگاهي تخمك›، طي 24 ساعت تخمك را به بلوع رسانده و هستة آن
را جداميكنيم …
سلولهاي فيبروبلاست گوش حيوان را كه رشد خوبي داشته و از قابليت رشد در همة محيطها برخوردار
هستند، جداكرده و طي عملياتي فعاليتهاي زيستي اين
سلول را كه حدوداً دو ماه طول ميكشد، با فعاليت زيستي تخمك هماهنگ ميكنيم. در
اين زمان هستة اين سلول فيبروبلاست را جداكرده و طي دو ساعت اول پس از ‹تخليه سازي
هستة تخمك› به آن انتقال ميدهيم سپس طي فرايند فعالسازي كه ما انجام ميدهيم
تقسيمات سلولي شروع شده و جنين تشكيل ميشود».(2)
يك برنامة تلويزوني نيز اين نظر را
تأييدكرد:
در
شهريورماه 84، سهشنبه شبها ساعت بيستودو از شبكة يك تلويزيون، برنامهاي پخش
ميشد بهنام ‹قل سوّم›. در بخش اول اين مجموعه(15/6/84) دوبار از ‹لالة گوش› سخن
به ميان آمد، كه در مرتبة دوّم، دكتر ژنتيكدان به زنداني گفت: ‹ميخواهيم از
لالة گوشت عكس بگيريم›.
نتيجهگيري:
ـ چينيها گوش را سمبل جنين ميدانند.
ـ دانستيم كه ژن بيشترين تأثير را در
ساختار، شكلگيري و انتقال ويژگيهاي وراثتي جنين داراست، بهگونهاي كه در ‹روش
انجام كلونسازي› نيز آمد.
ـ همان گونه كه يك دانشجو پاياننامة
خود را به رابطة ميان لالة گوش و خواب اختصاص دادهاست، دانشمندان نيز چند سالي
است كه ژن ‹ساعت خواب› را نيز شناسايي كرده و گفتهاند، ويژگي اين ژن آن است كه
هرگاه كسي بخواهد در ساعتي معين از خواب بيدارشود، همين ژن است كه او را برميخيزاند؛
همانگونه كه از روزگاران كهن كشاورزان همواره سر ساعت مقرر بيدارميشدند، بدون
اينكه از ساعت بهرهگيريكنند.
ـ يك ضربالمثل ايراني(و شايد هم
جهاني) ميگويد، اگر ميخواهي از خواب بيدارشوي به بالشت بسپار؛ و ميدانيم بالش
جايي است كه لالة گوش مستقيماً روي آن قرارميگيرد.
با توجه
به همة موارد بالا متوجه ميشويم كه ‹لالة گوش› و ‹ژن› چه رابطة تنگاتنگي با
يكديگر دارند.
تغيير چگونه ممكنميگردد؟
امروزه همة ما ميشنويم كه دانشمندان
ژنتيك، هرروزه با دستيابي به شيوههايي تازه و گوناگون؛ در ژنهاي گياهان،
جانوران، و انسانها، تغيير ايجادميكنند، و گاهي هم مردم عادي ميگويند «اينها به
كار خدا هم كاردارند؛ و توي دستگاه آفرينش خدا هم دستكاري ميكنند». اين سخنان
پيش از اين بيشتر شنيدهميشد؛ ولي چندسالي است با توجه به اينكه دانش ژنتيك
پيشرفتكرده و در زمينة پزشكي، كشاورزي وگياهشناسي بهرهها و سودهايي، دستكم در
ظاهر داشتهاست، كمتر اين سخنان را ميشنويم.
بنابراين،
‹بريدن گوش انعام› با توجه به اينكه ‹انعام› همان ‹كروموزوم› است، بيشتر مفهوم
تغيير و دستكاري در ساختار كروموزوم را ميرساند؛ و اگر از دانشمندي ژنتيكدان
بپرسيم شما براي تغييرهاي ژنتيكي (براي اصلاحنژاد يا درمان بيماريها) چهكاري
روي كروموزومها انجامميدهيد، (در انتهاي گفتار نمونة آن خواهدآمد) پاسخخواهندداد
«چيزي شبيه به عملجراحي. يعني يك يا چند ژن را از بدنة يك كروموزوم جدا، و يا
آنها را درمان ميكنيم». كه اين موضوع با ‹بريدن لالة گوش› همخواني بسياري دارد.
لالة گوش
يك چهارپا، چون كوچكترين بخش از بدن اوست، و تابدار است، و بريدن
آن ضرري به ديگر دستگاههاي بدن او نميرساند؛ بيشترين شباهت را به ژن
دارد. اگر تصويري از ژن را ديدهباشيد، متوجهميشويد كه شكل يك ژن كاملاً شبيه به
لالة گوش است؛ زيرا هم تابدار است، و هم كوچكترين جزء يك كروموزوم
است؛ و براي تغيير ژنتيكي، بايستي عملجراحي (بريدن) ويژهاي روي ژنها
انجامشود تا آنها را اصلاح و يا جداكنند.
با اين
توصيف، پيشنهادميشود هرگاه ‹فرهنگستانزبانوادب فارسي› خواست براي ‹ژن› واژهاي
بسازد شايستهاست از فرهنگ قرآن بهرهبرده، و واژة ‹لاله› را جايگزينكند.
آگاهيهاي
علمي:
ـ بدن انسان حدود يكصدهزارميليارد
سلول دارد.
ـ درون هر سلول يك هسته
وجوددارد.(جدا از سلولهاي قرمز خون)
ـ هرهسته داراي 23 جفت كروموزوم است.
ـ از هر جفت كروموزوم، يكي از آن
پدر، و ديگري از آن مادر است.
ـ هر كروموزوم از نوارهاي نردبانيشكل
تابدار و فشردهاي پرشدهاست، كه دي. ان.
آ. ناميدهميشوند.
ـ دي. ان آ. كوتاهشدة ‹دياكسيريبو
نكلوئيك اسيد› است.
ـ ژنها قطعههاي كوچكي از دي. ان.
آ. هستند كه دستور ساخت پروتئينها را بههمراهدارند.
ـ نظر به اينكه كاركرد پروتئين صفتها را در سلول زنده ايجادميكند،ژنهاپايهو
زيربناي زندگي انسانها و ديگرجانداران هستند.
دستاورد پژوهشهاي
علمي و ديني پيرامون تغيير ژنتيكي
«رهاسازي بدون كنترل موجودات زندة
اصلاحژنتيكيشده، ممكن است تغييرات جبرانناپذيري در تعادل اكولوژيكي و ژنتيكي بهوجودآورد.
بنابراين لازم است كه براي بهحداقلرساندن خطرات موجودات زندة اصلاحژنتيكيشده
بر سلامتي محيط زيست و انسان، كنترل وجودداشتهباشد».
«مخاطرات احتمالي اين نوع گياهان،
بهشرح زير هستند:
ـ خطر براي سلامتي بشر، شامل: حساسيتزايي، ‹انتقال افقي› ژن و مقاومت نسبت به آنتيبيوتيكها،
خوردن دي. ان. آ. خارجي، استفاده از پروموتر(پيشبرنده) ويروسهاي گياهي، مانند
موزائيك گلكلم و تغيير خواص تغذيهاي. انتقال افقي، يعني انتقال دي. ان. آ. از يك
موجود به موجود ديگر، جدا از انتقال طبيعي والد به مولود است.
ـ خطر براي محيطزيست، شامل: خطر براي موجودات غيرهدف، مانند پروانة مونارك، انتقال ژن از
گياه اصلاحژنتيكيشده به علف هرز، مقاومت نسبت به آنتيبيوتيك، واردشدن پروتئينهاي
اصلاحشده به خاك.
ـ بههمخوردن كشاورزي سنتي و روشهاي
توليد غذا در كشورهاي درحالتوسعه، شامل: انتقال
ژن از يك گياه به گياه ديگر».(3)
‹همانندسازي›(كلونينگ) كه حد اعلاي دستكاري در ژنها و تغيير آفرينش خداوند است، موجب
گفتوگوهاي فراواني ميان انديشمندان دين و دانش شدهاست؛ كه به برخي از آنها ميپردازيم:
ديدگاههاي اهل
دين:
الف ـ كليساي جهاني، همانندسازي را
پيامد باوري وحشيانهخواند كه فاقد اصول اخلاقي و انسانياست.
ب ـ كاربرد جداسازي ‹بلاستومر› جهت
پرورش گوسفند در جهان اسلام مورد بهرهبرداري قرارگرفتهاست.
ج ـ مفتي مصر، دكتر نصر فريد واصل،
در قاهره بهصراحت اعلامكردهاست كه امكان تكثير انسان بهعنوان يك عمل كفراميز و
كردار غيراخلاقي ميبايست توسط دولت مهارشود.
د ـ يوسف القراداوي يكي از
فقهاي اصولگراي مصر زماني كه از او پرسيدهشد آيا همانندسازي دخالت در آفرينش يا
زيرسؤالبردن ارادة حقتعالي است؟ قاطعانه گفت: «نه. هيچكس نميتواند ارادة
خداوند را زيرسؤالببرد و يا با آن مقابلهكند. بنابراين اگر اين موضوع بهنتيجة
مطلوب رسيدهباشد، پس مطمئناً زير ارادة پروردگار است. هيچچيز خلق نميشود، مگر
آنكه ارادة خدا بر خلق آن باشد. مادامي كه بشر به اين كار ادامهميدهد، اين خواست
و ارادة الهي است».
ياداوري چند نكته، پيرامون اظهار نظر
اين فقيه مصري:
پاسخ وي نوعي مغالطهاست. خداوند راه
درست و نادرست را با آيات خود نشاندادهاست. اگر انساني راه كج و نادرست را
انتخابكرد، نبايد بگوييم خداخواسته كه او اين راه را انتخابكردهاست.(در اين
صورت جبر مطلق بر جهان حاكم است.) البته خداوند ميتواند از هركاري پيشگيريكند؛
ولي در سنت او نيست كه چنينكاري كند. يعني ‹علم و قدرت› او مانع از اجراي ‹سنت›
او نميشود:
فلن تجد لسنهالله تبديلاً و لن تجد
لسنهالله تحويلاً(فاطر: 43 ،احزاب: 62 و اسراء: 77
از سوي
ديگر نيز تعبير اين فقيه، با گفتة قرآن منافات دارد؛ زيرا همانگونه كه در بالا
آمد، شيطان گفتهاست امرميكنم كه خلق خدا را تغييردهند. پس تغيير آفرينش خداوند،
بهگفتة خود قرآن، امري شيطاني است؛ و نميتواند مجوز الهي داشتهباشد؛ و خداوند
هم نگفته كه مانع از انجام آن ميشوم.
هـ ـ سيد سعيد حكيم، هرچند مخالف
تلقيح مصنوعي است، و آن را با حكم احتياط واجب ردميكند، ولي مدعي است در اسلام
دليلي بر حصر توليدمثل از راه طبيعي نداريم. او سوء استفاده از نتايج اين
علم(ژنتيك) را حرامميداند و معتقداست هر علمي كه از آن سوءاستفادهشود، حرامخواهدبود.
و ـ محمدحسين فضلالله نيز بر جواز
اصل قضيه تأكيددارد، چون معتقد است كه اين قضيه، آفريدن از عدم نيست.
ز ـ آيتالله منتظري در پاسخ به
سؤالي در اين زمينه: اگر موجب كمال جسمي يا روحي در انسان شود و از روشهاي شرعي
استفادهشود، اشكالي ندارد، ولي اگر موجب تغييراتي بشود كه نتيجة آن معلوم نيست و
شايد نقص ايجادكند، محل اشكال است.(4)
ديدگاههاي اهل
دانش:
الف ـ از آنجا
كه تنوع ژنتيكي و گوناگوني نژادهاي انساني دليل اصلي مقاومت نوعبشر در برابر
بيماريهاست، همانندسازي، نژاد انساني را ضعيفكرده، و يك بيماري فراگير ممكن است
زندگي كل بشريت را نابودكند.در اين زمينه، آية قرآن چنين است: و منآياته خلقالسّموات
والارض واختلاف السنتكم و الوانكم ان في ذلك لايات للعالمين. (روم: 22)
ترجمه: از نشانههاي او، آفرينش
كيهان و اختلاف زبانها و رنگهاي پوست شماست، همانا در اين تفاوتگذاري نشانههايي
براي دانشمندان است.
ب ـ شايد
خطرناكترين زيان اجتماعي همانندسازي، شكلگيري بردهداري نوين باشد. يعني بهرهبرداري
از انسانهايي كه ممكن است بهوجودبيايند، تا به انبار وسايل يدكي در اختيار
صاحبان ثروت قرارگيرند.
ج ـ بايد
مراقببود تا همانندسازي براي افزايش و يا كاهش تركيب نژادي خاص، و يا جانشيني يك
جنس نسبت به جنس ديگر مورد بهرهبرداري قرارنگيرد.در اين زمينه، آية قرآن چنين
است: ومن آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها و جعل بينكم موده و
رحمه ان في ذلك لايات لقوم يتفكرون(روم: 21)
د ـ ايجاد
ژندرماني و علاج بيماريهاي ديرعلاج در ساية بهثمررسيدن اين دانش ممكن ميگردد.
ه ـ كاربرد
ديگر اين دانش نجات نسل حيوانات درحال انقراض است.
و ـ دكتر
‹فروزندة محبوبي› كارويژة سيتوژنتيك ملكولي پزشكي: ژن مورد نظرمان را از سلول
يك موجود زنده، جداميكنيم؛ و آن را در درون يك سلول ديگر جايميدهيم.(اينجاست
كه ‹بريدن گوش› معني خود را بازمييابد ـ نگارنده) براي مثال ژن توليد شير در گاو
را جداميكنيم و آن را در سلول يك مخمر تكسلولي فعالميكنيم. در نتيجه براي
توليد شير، نيازي به نگهداري حيوان بزرگي با جثة گاو نيست. يك تكسلولي كوچك كار
ترشح شير را انجامخواهدداد. اين روند در صنايع غذايي انقلاب بزرگي ايجادميكند.(5)
آخرين دستكاري
در دستگاه آفرينش
"گروهي از محققان آمريكايي درمورد
امكان بهوجودآمدن ميمونهايي با مغزي مشابه مغز انسانها، در پي آزمايشهاي
ژنتيكي جديد، هشداردادند. آزمايشهاي ژنتيكي پيچيده و جديدي در جريان است كه طي
آنها سلولهاي مغز انسان به جنين ميمون تزريقميشود، تا نتايج آن مورد بررسي
قرارگيرد؛ و اين عمل نگراني برخي كارشناسان را برانگيختهاست. كميتة بلندپايهاي
از دانشمندان و حقوقدانان آمريكايي بهتازگي با اعلام خبر فوق، خواستار اعمال
محدوديت، در زمينة انجام چنين آزمايشهايي شدهاست؛ و متذكرشده كه نتايج اين قبيل
آزمايشها قابل پيشبيني نيست و ميتواند موجب تولد ميمونهايي با هوشي بسيارفراتر
از هوش حيوانات عادي شود. در چنين آزمايشهايي سلولها، بافتها، و دي. ان. آ.
ميمونها و انسانها با يكديگر تركيبميشوند. اين كميته آمريكايي، متشكل از زيستشناسان،
عصبشناسان، فيلسوفان، طرفداران حقوق حيوانات و حقوقدانان، حدود چهل سال پيش و به
منظور كنترل آزمايشهاي ژنتيكي مربوط به انسانها روي ميمونها تأسيس شدهاست. به
گفتة دكتر ‹روث فيدن› قائممقام اين كميته، اگر دانش در چنين مسيرهايي حركتكند،
مشكلات اخلاقي زيادي درپيشرو خواهدبود."(6)
بازگشتها:
1.
گفتوگوهاي
قرآني ـ گزيدة نشستها و سخنرانيهاي سراي قرآن و انديشه در يازدهمين نمايشگاه بينالمللي
قرآن كريم، گرداوري سيد مهدي برومند، ص: 281
2.
دانشنامة
شرق ديماه 84 ص 11
3.
شرق:
18/3/84 ص علم
4.
به نقل
از پايگاه اينترنتي آيتالله منتظري
5.
نقلقولهاي
علمي و ديني، برگرفته از مقالة تأليفي آقاي ‹علي فضلاللهي› مندرج در يكي از
پايگاههاي اينترنتي در پيرامون ‹كلونينگ› است.
6.
شرق:
26/4/84 ص علم