Monday, July 14, 2014

دور تازه دستگیری‌ روزنامه‌نگاران



دور تازه دستگیری‌ و بازجویی روزنامه‌نگاران
امیر رستاق
روزنامه‌نگار حوزه فرهنگ
بی بی سی- پنج شنبه 03 ژوئيه 2014 - 12 تیر 1393

اوایل خرداد امسال، صبا آذرپیک، رونامه نگار حوزه مجلس روزنامه اعتماد، بازداشت شد

نگاهی به حوادث و رخدادهای پیرامون مطبوعات و رسانه‌ها در ایران از دور تازه فشار بر روزنامه‌نگاران و رسانه‌های جریان اصلاحات و یا حامی دولت روحانی خبر می ‌دهد.
این فشارها از دستگیری روزنامه‌نگاران، تعطیلی و توقیف مطبوعات مستقل، تا ایجاد محدودیت دوباره برای روزنامه‌نگاران شناخته شده را شامل می‌شود. در کنار آن و به رغم گذشت یک سال از وعده رئیس‌جمهور برای بازگشایی انجمن صنفی روزنامه‌نگاران، قفل شناخته‌شده‌ترین نهاد مطبوعات کشور همچنان کلیدی نیافته است.
مطالب مرتبط
در سوی دیگر برخی از مطبوعات و رسانه‌های منتقد دولت که با دستور هیئت نظارت بر مطبوعات توقیف موقت شده بودند، با حکم دادگاه از توقیف به در‌آمدند.

دستگیری روزنامه‌نگاران؛ بازگشت به روال سابق
به اذعان اهالی مطبوعات، بعد از پیروزی دولت روحانی، جو و فضای رعب و ترسی که مطبوعات و رسانه‌های کشور را فرا گرفته بود، تا انداز‌ه‌ای رخت بر بست. اگر چه روزنامه‌‌های مستقلی چون نشاط و هم‌میهن امکان فعالیت نیافتند، اما از بگیر و ببندهای گذشته نیز خبری نبود.
توقیف دو روزنامه بهار و آسمان نیز از دید اهالی مطبوعات ناشی از خطای انسانی درون این دو رسانه بود که بهانه را به دست منتقدان داد تا با فشار بر وزارت ارشاد دستور توقیف این دو رسانه را صادر کنند.
در این مدت اگر روزنامه‌نگاری دستگیر می‌شد آیین‌دادرسی درباره او تا اندازه‌ای رعایت می‌شد، و هیئت نظارت بر مطبوعات نیز به دلیل حضور پررنگ وزارت ارشاد و چند عضو هوادار آزادی بیان و مطبوعات، از فشار خود بر مطبوعات و رسانه‌های خبری به مرور کاسته‌ است.
اوایل خرداد امسال و با دستگیری صبا آذرپیک، روزنامه‌نگار حوزه مجلس روزنامه اعتماد، ماجرا اندکی پیچیده‌تر شد.
خانم آذرپیک روز ۷ خردادماه دستگیر شد، اما تا چند هفته بعد دستگیری هیچ گونه اطلاع‌رسانی درباره نهادی که او را دستگیر کرد و بازداشتگاهی که او بعد از دستگیری به آنجا انتقال داده شد در اختیار خانواده‌اش قرار نگرفت.
حسین نورانی‌نژاد و همسرش پس از پایان دوره محکومیت آقای نورانی نژاد در سال ۱۳۸۹
بعد از یک ماه این علی مطهری، نماینده مجلس، بود که در گفت وگویی با سایت ایران وایر خبر داد: "وزارت اطلاعات گفت: این کار توسط ما انجام نشده، حتی توسط اطلاعات سپاه هم انجام نشده، ظاهرا توسط دادسرای رسانه و فرهنگ دادستانی این بازداشت انجام شده و طبیعتا آنها باید پاسخگو باشند".
این دادسرا بهمن ماه سال ۱۳۸۹ افتتاح شد و در گزارش همشهری از این مراسم به نقل از عباس جعفری دولت‌آبادی (دادستان تهران) حوزه‌های فعالیت دادسرای فرهنگ و رسانه در ۱۰ محور اصلی "میراث فرهنگی، چاپ و ادبیات هنری، هنرهای اجرایی، هنرهای تجسمی، سینما، رادیو، تلویزیون، طبیعت و مسائل مربوط به محیط‌زیست" تعریف شد و به گفته دادستان تهران" کار این دادسرا ارتباطی با دادگاه مطبوعات ندارد و دادسرای فرهنگ و رسانه به طور جداگانه به جرایم فرهنگی و رسانه‌ای رسیدگی می‌کند."
اما مشخص نیست که چرا این دادگاه به دستگیری روزنامه‌نگاران اقدام کرده است.
پیشینه برخورد‌های قضات این دادگاه (از جمله احضار احمد توکلی) نشان داده است که برخوردی نسبتا ملایم و فرهنگی برای اهل فرهنگ و روزنامه‌نگاران مقصود طراحان اصلی این دادگاه است و از این منظر دستگیری ناگهانی و بی‌خبرگذاشتن خانواده خانم آذرپیک از وضعیت و مکان زندانی‌شدنش، تحلیل برخورد با مطبوعات را اندکی پیچیده کرده است.

هشدار به روزنامه‌نگاران خارج از ایران
در کنار این گونه دستگیری‌ها، دادگاه‌‌ها فشار بر روزنامه‌نگارانی را که خواستار بازگشت به کشور بودند نیز زیاد کرد. دستگیری دو روزنامه‌نگار و فعال سیاسی که تازه به ایران بازگشته بودند، هشداری بود برای سایر روزنامه‌نگارانی که در یادداشت‌های خود اعلام کرده بودند قصد بازگشت به وطن را دارند.
پاسخ به این تقاضا به دعوت دولت روحانی انجام شد که از اهل فرهنگ و روزنامه‌نگاران خواسته بود به موطن خویش برگردند. اما دستگیری حسین نورانی نژاد، و سراج‌الدین میردامادی که در پی دعوت به ایران بازگشته بودند، آبی بود بر آتش اشتیاق سایر روزنامه‌نگاران که دریابند نه تنها هسته سخت قدرت در جمهوری اسلامی سر همراهی با دولت روحانی را ندارد، بلکه مانع‌گذاری در این مسیر را آغاز کرده است.
آقای نورانی نژاد به اتهام تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی به شش سال حبس تعزیری محکوم شد و البته مدتی بعد با قرار وثیقه آزاد شد. آقای میردامادی اما بعد از چند بار بازجویی اواسط اردیبهشت‌ماه به زندان افکنده شد و تقاضاهای مکرر خانواده او برای دادن وثیقه مورد قبول مسئولان قوق قضاییه قرار نگرفت.
اواخر خرداد دو روزنامه‌نگار و فعال سیاسی دیگر نیز دستگیر شدند: مهدی خزعلی وبلاگ‌نویس و ناشر روز جمعه ۳۰ خرداد بازداشت شد و یک روز بعد از او، ریحانه طباطبایی دیگر روزنامه‌نگار اصلاح طلب که برای پاره ای از توضیحات به دادسرای اوین احضار شده بود،‌ برای اجرای حکم شش ماه زندان به اوین منتقل شد. آقای خزعلی اعتصاب غذا کرده‌ و به دلیل سکته قلبی به بیمارستان منتقل شده است.
احضار ماشاء الله شمس‌الواعظین، روزنامه‌نگار و رئیس انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران، از جمله تازه‌ترین فشارهایی است که بر روزنامه‌نگاران وارد می‌شود.
مشکل ممنوع‌الخروجی آقای شمس‌الواعظین در دولت آقای روحانی حل شد و او توانست فروردین‌ماه جاری برای دریافت جایزه قهرمان آزادی مطبوعات به کنگره جهانی و مجمع عمومی بنیاد بین‌المللی مطبوعات در کیپ تاون آفریقای جنوبی برود.
بازگشت او به ایران و چند مصاحبه با نشریات داخلی و خارجی و انتقاد از دولت و قوه قضاییه نسبت به عدم بازگشایی انجمن صنفی روزنامه‌نگاران سبب شد تا هفته گذشته او را به دادگاه احضار کنند.
به گفته آقای شمس‌الواعظین در فیس‌بوکش "بعد از دو ساعت بازجویی و پرسش و پاسخ کتبی، قرار وثیقه به مبلغ ۲۰۰ میلیون تومان صادر شد."
او متهم شد که از طریق مصاحبه و سخنرانی در دو کنفرانس جهانی و منطقه‌ای مربوط به مطبوعات علیه نظام جمهوری اسلامی تبلیغ کرده است. اما شمس‌الواعظین نوشت که"تبلیغ علیه کسی به دو عنصر معنوی و مادی جرم نیاز دارد که من فاقد آن هستم. من روزنامه‌نگارم و انتقاد در چارچوب قانون از لوازم طبیعی حرفه من است."
برخلاف برخورد قهرآمیز با سایر روزنامه‌نگاران شمس‌الواعظین از برخورد مناسب مسئولان دادگاه با خود خبر داده است که حتی اجازه دادند مادر پیرش را با خودروی شخصی به داخل محوطه دادگاه ببرد.

رفع توقیف دو رسانه منتقد دولت
هر قدر فشار بر روزنامه‌ها و روزنامه‌نگاران مستقل و هوادار دولت بیشتر ‌شده، تلاش‌ها برای رفع محدودیت از رسانه‌های منتقد از سوی قوه قضاییه ابعاد تازه‌ای پیدا کرده است.
هفته‌نامه‌ ۹ دی که زیر نظر حمید رسایی نماینده مجلس و منتقد سرسخت دولت اداره می‌شود، روزهای پایانی سال قبل به دستور هیئت نظارت توقیف شد، اما یک ماه بعد لغو این حکم توسط دادگاه اعلام شد و هفته‌نامه باز انتشار خود را از سر گرفت.
نشریه شملچه نیز که چند ماه قبل به دلیل توهین به مسئولان نظام از سوی هیات نظارت بر مطبوعات توقیف و پرونده‌اش به دادگاه ارسال شده بود، با تبرئه از تمامی اتهامات می‌تواند باز انتشار خود را از سر بگیرد.

Friday, July 11, 2014

اگر میخواهید به مغزتان آسیب نرسد...

1.1466415329@web126104.mail.ne1.yahoo.com

Professor Madjid Samii 
پروفسورمجید سمیعی
2.1466415329@web126104.mail.ne1.yahoo.com
 
1.نخوردن صبحانه
كسانی كه صبحانه نمی‌خورند قند خونشان به سطح پائین تری افت می‌كند. این امر باعث تامین نامناسب مواد غذائی برای مغز و در نتیجه افت فعالیت مغزی می‌شود.

2. پرخوری
این امر باعث تصلب شرائین (سختی دیواره رگهای) مغز شده و منجر به كاهش قدرت ذهنی می‌شود.

3- دخانیات
این امر باعث كوچك شدن چند برابری مغز و منجر به آلزایمر می‌شود.

4. استفاده زیاد قند و شكر
استفاده زیاد قند و شكر جذب پروتئین و مواد غذائی را متوقف می‌كند و منجر به سوء تغذیه و احتمالا اختلال در رشد مغزی خواهد شد

5. آلودگی هوا
مغز بزرگترین مصرف كننده اكسیژن در بدن ماست. دمیدن هوای آلوده باعث كاهش اكسیژن تامینی مغز شده و منجر به كاهش كارآیی مغز می‌شود.

6. كمبود خواب
خواب به مغزمان اجازه استراحت می‌دهد. دوره طولانی كاهش خواب منجر به شتاب گیری مرگ سلولهای مغزی خواهد شد.

7. پوشاندن سر به هنگام خواب
خوابیدن با سر پوشیده باعث افزایش تجمع دی اكسید كربن و كاهش تجمع اكسیژن شده و منجر به تأثیرات مخرب مغزی خواهد شد.

8.كار كشیدن از مغزتان در هنگام بیماری
كار سخت یا مطالعه در زمان بیماری ممكن است منجر به كاهش كارآئی مغز و در نتیجه صدمه مغزی شود

9.كاهش افكار مثبت
فكر كردن بهترین راه برای تمرین دادن به مغزمان است. كاهش افكار مثبت مغزی ممكن است باعث كوچك شدن مغز شود.

10.كم حرفی - مكالمات انتزاعی منجر به رشد كارآئی مغز خواهد شد.


 
 

اخلاق- عصاره اسلام!

امين الاسلامِ طبرسى از محدثان قرن ششم هجرى بخشى از سفارش پيامبر اسلام به ابوذر غفارى را در فصل پنجم كتاب "مكارم الاخلاق" آورده است كه پیرامون اخلاقِ دوزخيان و بهشتيان مى‌فرماید:
   
اى ابوذر! پاره‌اى از بهشتيان، از برخى دوزخيان مى‌پرسند ما با آموزه‌هاى شما بهشتى شديم؛ حال چگونه است كه معلمان بهشت، خود راه به دوزخ برده‌اند؟! 
و پاسخ مى‌شنوند: ما همه را به خوبى و خير مى‌خوانديم اما خود اهل خير نبوديم!"
در اینجا به یاد پست پیشین(فتواهای شگفتی آفرین شیخ!) میافتیم.

متن عربی این گفت و گو:
يا اباذر، يطلع قوم من أهل الجنة على قوم من اهل النار، فيقولون: ماادخلكم النار و قد دخلنا الجنة لفضل تأديبكم و تعليمكم، فيقولون: إناّ كنّا نأمر بالخير و لانفعله
*****
  درباره پيامبر اسلام آورده‌اند كه «كانَ خُلقهُ القرآن»، اخلاقش قرآن بود، خودش كتابش بود كه اگر جز اين بود چنان بر دل پیروانش نمی‌نشست؛ قرآن، خُلقِ متصل پيامبر بود نه عقلِ منفصلش.

فتواهای شگفتی آفرین شیخ!!



فتواهای شگفتی آفرین شیخ!!

در زیر فتواهایی را میبینید که به شیخی نسبت داده شده(یکی از فتواها آرم خبرگزاری مهر را داشت.) که در اوایل انقلاب یکی از مدعیان و کارگزاران اسلامی کردن علوم انسانی بود! برخی از این فتواها به جوک بیشتر شبیه است تا فتوا! او میخواست انسان را اسلامی کند ولی میبینیم که دگردیسی اش در این چند دهه منجر به آن شده که اسلام را هم غیرانسانی کند! توجیه این گونه دیدگاهها زیر این جمله مشهور نهفته است: حفظ نظام اوجب واجبات است. اما این جمله تنها پوششی برای اعمال ننگین بسیاری از مجریان سوار بر قدرت شده وگرنه خود میدانند که:

نمیتوان برای انجام واجبترین واجبات متوسل به انجام کار حرامی شد چه برسد به اینکه حرامترین حرامها و منفورترینهای تمامی ادیان باشد!

در دیدگاه اسلام هیچ هدفی هیچ وسیله ای را توجیه نمیکند و این شیوه در اسلام مردود است!

و این را خودشان یعنی همین حوزویها به ما آموختند در نشریاتشان پیش از انقلاب. 
(در این زمینه پست بعدی وبلاگ را بخوانید.)

به شیوه قرآن باید به آنها گفت بترسید از آخرتتان. بترسید از روزی که تبلی السرائر است!
روزی که مال و اولاد و مقام و ... نمیتواند برای گریز انسان از شکنجه خداوند چاره ساز شود!

موردی که خبرگزاری مهر نقل کرده است:
لواط و زنا با زندانی سیاسی به منظور اعتراف گیری توسط بازجو جایز است. 21/5/88

تعدادي ازپاسخ هاي شرعي مصباح یزدی به سوالات اصحاب ولايت در زمينه تجاوز جنسي:

 1- آيا اعتراف گيري تحت فشار و شکنجه روحي و رواني و جسمي اعتبار اسلامي دارد ؟
ج - اعتراف گيري از ضد ولايت فقيه به هر شکلي جايز است

2- اعتراف گيري با استفاده از مواد مخدر و افيون و داروهاي کدوئينه جايز است ؟
ج - اعتراف گيري از ضد ولايت مطلقه به هر شکلي جايز است .

3- آيا
بازجو ميتواند به زنداني تجاوز جنسي کند تا اعتراف بگيرد ؟

ج - احتياط واجب آن است که قبل از اين کار حتما وضو بگيرد و هنگام عمل ذکر گويد .اگرزنداني زن است هم از فرج و هم از دبر دخول اشکال ندارد بهتر است در محل بازجويي کس ديگري نباشد. اما اگر زنداني مرد است احوط است در حضور ديگر باز جويان دخول صورت گيرد.
4- اگر زن زنداني حامله شود تکليف چيست ؟ يا آن فرزند حرامزاده است ؟
ج - فرزند ضعيفه ضد ولايت مطلقه فقيه مطابق نص قران مجيد در هر صورت حرامزاده است چه توسط بازجو باردار شود چه توسط شوهرش . اما اگر بازجو فرزندي طفل متولد شده را گردن نهد ، بنابر احتياط واجب طفل حلالزاده و شيعه اثني عشري است .
5- آيا تجاوز جنسي در زندان به مردها و پسران جوان لواط محسوب نمي شود ؟
خير . چون زنداني بدون ميل و رغبت به آن تن داده است . البته اگر جوان مفعول را خوشامده باشد احتياط مستحب آن است که ديگر اين عمل تکرار نگردد .
6- تجاوز به دختران باکره در زندان چه حکمي دارد ؟
ج - اگر قرار است زن را اعدام کنند ، براي بازجو به اندازه يک حج تمتع واجب صواب دارد و به همان اندازه بر گناهان دختر افزوده ميشود . اما اگر زنداني قرار نيست اعدام شود ، به اندازه زيارت کربلا براي بازجو صواب دارد.

چرا مسیحی نیستم؟

چرا مسیحی نیستم؟

البته این سئوال قبلا برای برتراندراسل هم پیش آمده بود و کتابی هم درباره اش نوشت، ولی من اولا برتراندراسل نیستم ثانیا نمی خواهم کتاب بنویسم. اما خیلی فکر کردم که من چرا مسیحی نیستم؟ جوابش را هم پیدا کردم. بخاطر اینکه پدرم مسیحی نبود، وگرنه الآن یک اسم شیک داشتم مثل دیوید آرمانیان و کلی هم با آن حال می کردم. اما اگر پدرم هم مسیحی بود، شاید من مسیحی نبودم، چون واقعیتش را بخواهید اصلا دوست ندارم پیغمبرم را به صلیب بکشند، حتی اگر بعدش به آدم نان و شراب بدهند و بگویند بیا خون پیغمبرت را بخور. اصلا اینها مهم نیست. مسئله این است که من مسیحی نیستم، چون اصولا مسلمان هم نیستم، یعنی فکر می کنم نیستم. مثل خود شما. همین شمائی که فکر می کنید نه شیعه اید و نه مسلمان و اگر خدای ناکرده کسی بگوید اسمم سید اصغر است، چنان نگاهش می کنید انگار که فامیل خداست و همه مشکلات بشری را باید حل کند یا اسمش را عوض کند و بگذارد آریا ایرانی که بشود مثل اسم های فیسبوکی که وقتی واردش می شوی انگار وارد چین شدی که مردمش یک میلیارد و سیصد میلیون نفر هستند ولی صد تا اسم فامیلی بیشتر ندارند یا سهراب آزادی یا ندا ایرانی یا آریا ایرانی یا مسی گرین یا یکی از همین صد خانواده اینترنتی.
واقعیتش این است که من هم مثل شما شیعه مخفی هستم، دست خودمان هم نیست. مثلا به همین موضوع تحریم انتخابات نگاه کنید، تقریبا همه مردمی که قبل از انتخابات با آنها حرف می زنیم طرفدار تحریم انتخابات هستند، فقط منتظرند یک مرجع تقلید مثل رضا پهلوی یا نهضت آزادی یا هر کسی دیگر حکم بدهد و انتخابات را تحریم کنیم و یادشان می رود که اگر ما با همه حکومت ها مخالف هستیم، بخاطر این است که جد اندر جدمان شیعه بوده و با همه حکومت ها مخالف بودیم. مگر می شود آدم خودش یک دولت را انتخاب کند، و بعد از دو ماه خودش بشود مخالف آن دولت؟ اصلا تا حالا دیدید که یک ایرانی طرفدار دولت باشد؟ حتی اگر کارمند وزارت اطلاعات همان دولت باشد یا معاون رئیس جمهور هم باشد یک جوری حرف می زند انگار قصدش از بین بردن حکومت است.
می شود مثال زد مناظره های انتخاباتی که هشت نفر رقابت می کنند که نشان بدهند چه کسی بیشتر با حکومت مخالف است. انگار نه انگار همین آدمها می خواهند بشوند رئیس جمهور. یا طرف وقتی می شود رئیس جمهور، می خواهد همه روسای جمهور قبلی را بدنام کند. ریشه اش در همین جاست که ما شیعه هستیم و اصولا هیچ حکومتی را که موجود و مستقر است به رسمیت نمی شناسیم. همه مان هم طرفدار یک حکومتی هستیم که هیچ فرقی با امام زمان ندارد، اولا که نمی دانیم کجاست ولی دوستش داریم، دوما اگر بیاید پدر همه آخوندها را از بین می برد، سوما وقتی بیاید همه مشکلات برطرف می شود. چهارما یک جایی است که ما می دانیم هست، ولی او را نمی بینیم.
از آن طرف همه مان مخالف ولایت فقیه هستیم و می خواهیم از بین برود. چرا؟ چون همه اختیارات را دارد و قدرت تصمیم گیری دارد و می تواند همه چیز را تغییر بدهد. آن وقت یکی پیدا می شود مثل خاتمی که نمی خواهد همه قدرت را داشته باشد، به او می گوئیم بی عرضه. به او می گوئیم تدارکاتچی. اصلا مگر دولت کارش بجز تدارکاتچی بودن است؟ ما خودمان دنبال رهبر و ولی فقیه هستیم، بعد معتقدیم که ولایت فقیه مهم ترین دشمن ماست. انگار ولایت فقیه از آسمان آمده. ( آهان! تا همین جا تصمیم گرفتید بقیه مقاله را نخوانید و بروید حکم تکفیر و وابستگی مرا به یزید یا امام حسین بدهید؟ ولی پیشنهاد می کنم بقیه اش را هم بخوانید.)
همین کتاب نگاهی به شاه میلانی. می گوید در سال 1356 محمدرضا پهلوی که الحق خیلی به کشور خدمت کرد، همه نمایندگان مجلس شورای ملی و سنا، فرماندهان ارتش، همه سفرا، روسای همه سازمان های مهم، روسای قوه قضائیه، نخست وزیر، رئیس تلویزیون، مسئولین خرید اسلحه و کل آدمهای تعیین کننده کشور را نه تنها انتخاب می کرد، بلکه خودش هم به آنها دستور می داد. حالا مگر این محمدرضا پهلوی همان محمدرضا پهلوی نبود که سال 1320 به عنوان یک بچه بیست ساله بدون اعتماد به نفس آمده بود سرکار؟ اینقدر همه ماها به او قدرت دادیم و مجیزش را گفتیم و او را به آسمان رساندیم که آخرش شد معاون اجرایی خدا.
حالا این یکی در قدرت بود، آن یکی مسعود رجوی را بگوئید که نه قدرت داشت، نه پول داشت، نه روحانی بود، نه پدرش پادشاه بود، به محض اینکه رهبر سازمان شد، نه فقط تعیین کننده کلیه تشکیلات بود، بلکه اجازه ازدواج و طلاق را هم صادر می کرد. رئیس جمهور را هم شخصا انتخاب می کرد. باز صد رحمت به شاه و جمهوری اسلامی که ظواهر قضیه را رعایت می کردند و یک انتخاباتی را برگزار می کردند. این یکی که انتخابات هم برگزار نمی کند. آن وقت این آدمها می خواهند ولایت فقیه را از بین ببرند. اصلا ولایت یعنی عشق به رهبر سیاسی یکی از ارکان سیاست ماست.
یعنی چه که ماها تا نیم قرن بعد از مرگ مصدق و شاه و خمینی هنوز عاشقشان هستیم؟ یا طرف عاشق خاتمی و موسوی است و حاضر نیست یک کلمه از حرفش کوتاه بیاید. یعنی چه که یک دفعه یکی را می کنیم رئیس جمهور بعد آرزوی قلبی مان این است که تا ابد رئیس جمهور باشد. از همان بنی صدر بگیر که تا ده سال بعد از پایان دوره ریاست جمهوری اش هنوز خودش را رئیس جمهور قانونی ایران می دانست تا موسوی و کروبی که جفت شان با هم رئیس جمهور قانونی ما هستند. هر چه هم توضیح بدهی رئیس جمهور باید یک نفر باشد نه دو نفر، می گویند یعنی تو با کروبی مخالفی؟ همین است که ما این همه زور می زنیم که با ولایت فقیه مبارزه کنیم و به نتیجه نمی رسیم. چون خودمان هم یک جورهایی به این ولایت فردی اعتقاد داریم.
یا مثلا همین آقای اکبر آقای نویسنده. یا همین آقا مسعود. طرف نویسنده است، فیلمساز است، نقاش است، خطاط است، بازیگر سینماست، به محض اینکه تنور سیاست گرم می شود یا باید برود توی لشگر امام حسین، یا برود توی لشگر یزید. حالا بگذریم از آقای حسین زمان که واقعا اسمش حسین زمان است، ولی اینکه انتظار داریم شجریان هم بشود حسین زمان و علیرضا افتخاری را فورا می کنیم شمربن ذی الجوشن و مادرش هم می شود مرجانه، یعنی آخرش بالا برویم پائین بیاییم ته دلمان همان شیعه اصیل هستیم. ( بله، دقیقا در همین جا تصمیم گرفتید بقیه مقاله را نخوانید و بروید حکم تکفیر و وابستگی مرا به یزید یا امام حسین بدهید؟ ولی پیشنهاد می کنم بقیه اش را هم بخوانید.)
نه که من با شیعه بودن مخالفم، از قضا من می گویم مسیحی نیستم که معلوم بشود شیعه هستم. منتهی من هم مثل اجدادم طرفدار تشیع صفوی هستم. اگر حکومتی خوب بود دمش گرم، ولی اگر خوب نبود انتقاد می کنم، خودکشی نمی کنم. لشگر نمی کشم که نابودش کنم. مقاله می نویسم. ولی مگر می شود فقط مقاله نوشت؟ فورا ملت شهید پرور آدم را تبدیل به قهرمان می کنند. باید بروی زندان، زندان هم که رفتی باید در مقابل شکنجه مقاومت کنی، مثل عماریاسر، مثل ابوذر، مثل زینب، لامصب من که امام و پیغمبر نیستم. ولی مگر دست توست؟ مردم همین الآن جیش شان گرفته احتیاج به قهرمان دارند. برو جلو کله ات را بکن توی دهن شیر. می رقصی؟ غلط می کنی، قهرمان که نباید رقص بلد باشد. سینما می روی؟ گه می خوری، مردم فیلیپین دارند در توفان می میرند، مردم ایران زیر فشار تورم اند، تو می روی فیلم می بینی، خاک برسرت. حالا جواب بده که عزیزم مگر من توفان راه انداختم، مگر من ایران را تحریم کردم؟ من که مخالف تحریم بودم، شما می گفتی باید تحریم بکنند، اصلا به من چه؟ من قهرمان هم باشم روزی هشت ساعت قهرمان هستم، قهرمان 24 ساعته می خواهی برو سراغ اسپارتاکوس یا بابی ساندز یا اکبر گنجی.
حتی اگر خودت با زبان خودت بگوئی من می خواهم با تقدس و تابو مخالفت کنم. یک دفعه می شوی تابوی تابوشکنی. جرات پدرش را دارد یک نفر در این مملکت به شاهین نجفی یا گلشیفته فراهانی یا محسن نامجو یا شجریان انتقاد کند؟ فورا دو هزار تا مهر می خورد روی پیشانی آدم و عکس اش را با یزید منتشر می کنند تا گه بخورد یک کلمه حرف بزند. کارگردان بدبخت نه که خودش هم بخواهد، به هر دلیلی، فرضا یک فیلم سیاسی ساخت، یک دفعه تبدیل می شود به بیت المقدس و شمعدان هفت شعله یا علم و کتل یا صلیب، خودش هم نخواهد بقیه ولش نمی کنند. مجبور است تا آخر عمرش مبارزه سیاسی کند. نخواهد بکند هم باید برود توی لشگر یزید. مثل همین داریوش ارجمند جگرخوار یا فلان شاعر دربار. مجبوریم که بشویم قهرمان.
راهش هم ساده است. نه کلاس آواز باید بروی نه بازیگری بلد باشی و نه فیلمسازی بدانی. نگاه کنید. محسن مخملباف بهترین فیلمها را زمانی که مزدور حکومت بود می ساخت، حالا که قهرمان شده اصلا آدم رغبت نمی کند فیلمش را ببیند. وقتی که قهرمان شدی، هر چه تنها تر شوی بهتری. اصلا ملت ما ملت اقلیت پرور و اقلیت دوست است. نود درصد آثار ادبی ما آثار ادبی غیربازاری است، نود درصد فیلمسازان ما نخبه گرا هستند. نود درصد مردم ما طرفدار موسیقی آلترناتیو هستند. مثلا در فضای مجازی می بینی خواننده نخبه گرا پنج میلیون طرفدار دارد، ولی خواننده بازاری ده هزار طرفدار دارد. آخر این درست است که اکثریت جامعه طرفدار اقلیت باشند؟
یک دفعه می بینی شورحسینی همه را می گیرد. در تمام تاریخ معاصر ایران هیچ حرکتی نمی تواند موفق بشود مگر اینکه آدمها موفق شوند شورحسینی ایجاد کنند. اسمش هم همین است که جوگیر نشویم. نود درصد مردم ما از صبح تا شب دارند زور می زنند که جوگیر نشوند. بعد یک دفعه می بینی شاعری که کتابش سه هزار خریدار دارد، طرفدارانش ده میلیون نفر هستند، ولی شاعری که کتابش صد هزار خریدار دارد، طرفدارانش پنج هزار نفر. طرف قبل از اینکه چیزی را بخواند نظرش را درباره آن می داند و یک دست عقب، یک دست جلو، فقط مواظب است که خدای ناکرده جوگیر نشود. اگر از مردم بپرسی که کدام تان طرفدار عزاداری امام حسین هستید، هشتاد درصد شان بد و بیراه می گویند به امام حسین و عزاداران، بعد می روی توی خیابان می بینی نود درصد مردم توی خیابان هستند.
البته خوبی مردم ما این است که ریاکار نیستیم و فقط این آخوندهای مزدور و پلید و مذهبی ها هستند که ریاکار هستند و یا این بچه قرتی هایی که سروته شان معلوم است که کی هستند. یعنی شما اگر توانستید بفهمید که چرا در کشوری که تمام اقتصاد و سیاست و فرهنگش دولتی است، چرا نود درصد طرفداران دولت معمولا با اسم مستعار خودشان را معرفی می کنند؟ مثال می زنم از فضای مجازی برای اینکه فضای مجازی در کشور ما از فضای حقیقی واقعی تر شده است. اغلب ماها که طرفدار شفافیت هستیم، اسم مستعار داریم و حاضر نیستیم که اسم واقعی مان را ببریم. چرا؟ چون با خطر مرگ روبرو هستیم؟ اصلا چه معنی دارد کسی که از حکومت طرفداری می کند یا هرگز به ایران نمی رود، با اسم مستعار زندگی مجازی کند؟ البته این اختیار را آدمها می توانند داشته باشند، ولی چرا می گوئیم تقیه بد است؟ ما که خودمان بدتر از همه تقیه می کنیم؟ در آن واحد هم طرفدار لیدی گاگا هستیم هم طرفدار سعید جلیلی. در آن واحد هم طرفدار حقوق بشر هستیم و هم مخالف همه اعراب در همه جای دنیا. و همه این تناقض ها در یک آدمی جمع می شود که می تواند تقیه کند. و البته که با تقیه مخالفیم.
از همه مهم تر تبدیل همه چیز به « حق» است. اصولا حق مقوله دینی است، وگرنه ما در دنیا با قانون و توافق سروکار داریم. هی داریم از حق مان دفاع می کنیم و هی داریم از حق مسلم مان دفاع می کنیم. اصلا همین که فکر می کنیم حق ماست که فلان باشیم یا نباشیم، و این حق را هم نه بخاطر توافقی که کردیم، بلکه بخاطر اینکه از روزی که افتادیم روی خشت همین بودیم که هستیم، فکر می کنیم حق داریم. اصلا دعوای ما هم با حکومت دعوای حق و باطل است، دعوای ما با تیم والیبال ایتالیا هم دعوای جق و باطل است. ولاسکو هم حربن یزید ریاحی است که از سپاه دشمن به ما پیوسته. بعد با دین و مذهب مخالفیم، در حالی که تا اند خشتک مان مذهبی هستیم.
من هر جور فکر می کنم می بینم حتی منتقدان جدی اخلاق دینی ما هم خودشان غیرتی، ناموس پرست و اخلاقی هستند، در همان حال که طرفدار آزادی جنسیتی هستند هم غیرتی هستند، فقط لازم است شور حسینی بگیردشان تا برای دفاع از یک ماده بیانیه حقوق بشر همه مواد دیگرش را نقض کنند. به نظرم ما اصولا و اساسا آدمهای مذهبی هستیم. هیچ اشکالی هم ندارد. اصولا هم باید همین باشد، اصلا هم با مذهب مخالف نیستم. اگر باشم هم نمی گویم، ولی چرا همیشه واقعیتی که پشت ذهن مان است به یک شکل دیگر نشان می دهیم. برادر من! عزیز من! خودت باش

Thursday, July 10, 2014

بابا کرم دیروز و...

بابا کرم ! 
بابا کرم!

دیشب افطار مهمان انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بودم. خیلیها بودند در آن جمع. جمع فراوانی از دانشجویان و استادان، و خیلی ها که میشناختم و خیلیها که نمیشناختمشان. آنچه که من از دیشب به خاطر سپرده ام، علاوه بر محبت ها و مهرها، خاطره ای است که دو تن از حاضرین برای من تعریف کردند. من متعمدانه اسم این دو نفر را پنهان می دارم اما اگر یک وقتی بیت رهبری مایل به استناد این خاطره داشت، اعلام بفرمایند تا در اختیارشان بگذارم بشرطها و شروطها.
 
 و اما آن خاطره:
دو تن از حاضرین مجلس، یک به یک، قسمت هایی از این خاطره را برای من باز گفتند. این که: ما با آقای مطهری و جمعی از مهندسان و تحصیلکردگان، یک محفل مذهبیِ هفتگی داشتیم. یک شب دیدیم آقای مطهری، یکی از میهمانان مشهدیِ خود را به محفل ما آورده. این میهمان مشهدی، مرتب چپق (پیپ) چاق می کرد و مرتب چپق می کشید. میهمان مشهدی که از لحنی خوش برخوردار بود، تازه از زندان مرخص شده بود. آقای مطهری آن شب رشته ی کلام را به سخنورِ مشهدی سپرد. و او، بسیار غرّا به وادیِ سخن پای نهاد. این که: عصر کنونی، عصر مدارا ست. عصر همدلی است. خصوصیتِ این عصر این است که با عصبیت و اخم و توهین کسی جذب ما نمی شود. باید مهربان بود. باید جوشید. با که؟ با قشر جوان بویژه. باید جوان گریز پای را از هر کجا با زبان خوش به معرکه ی دین کشاند و حساسیت های دینی را با وی در میان نهاد. باید زحمت کشید آقایان.

سخنورِ مشهدی دست بُرد پیپی چاق کرد و یکی از خاطرات زندان خود را برای ما تعریف کرد. این که: 
من در سلولم تنها بودم. یک روز جوانی را آوردند و انداختند داخل سلول من. این جوان، دو روز تمام ساکت بود و دم بر نمی آورد. جوری که من هر چه تقلا کردم راهی برای ارتباط و سخن گفتنِ با وی پیدا کنم نتوانستم. روز سوم، نوازش ها و سخنان نرم و دوستانه ی من مؤثر افتاد و جوان سر از زیر پتو بیرون آورد و بر جای نشست و چشم در چشمِ من پرسید: تو کی هستی؟ محکم گفتم: من آخوندم. جوان پرسید: آخوند کی هست و چه کاره است؟ به شوخی اما محکم گفتم: همه کاره. با تردید پرسید: همه کاره؟ محکم تر گفتم: بله همه کاره. باز با تردید پرسید: یعنی هرچه بگویم می کنی؟ گفتم: امتحان کن. جوان گفت: دلم خیلی گرفته، بلند شو برایم بابا کرم برقص.
سخنور مشهدی گفت: بی معطلی برخاستم و برایش بابا کرم رقصیدم. اخم های جوان کم کم وا شد و گل از گلش شکفت. شروع کرد به کف زدن. او کف می زد و من بابا کرم می رقصیدم. بعدش گفت: برایم آواز بخوان در دستگاه دشتی. برایش آواز خواندم در دستگاه دشتی. با همین ترفند، جوان نرم شد. دوست شد. مرید شد. جوری که این اواخر در سلول، آب می خواست بخورد اجازه می گرفت از من.

سخنور مشهدی از این خاطره نتیجه گرفت: بله، یک جاهایی برای جذب یک جوان باید بابا کرم هم برایش رقصید . نوری زاد رو به بیت رهبری می ایستد و می گوید: آقا جان، راستش را بخواهید ما آن سخنورِ مشهدی را بیشتر دوست می داریم. احساس خوشی نسبت به او داریم. احساسی که به ما می گوید: سخنور مشهدی از جنس خودمان است. جوری که با هر غم و غصه ای که آوارمان شده، می توانیم به او اعتماد کنیم و سر از زیر پتو بدر آوریم و با او همراهی کنیم و برایش کف بزنیم. سخنور مشهدی آنقدر شیرین و خواستنی است که آدمها را به خودی و غیرخودی تقسیم نمی بندد. برایش مسلمان و کمونیست فرقی ندارد. 

سخنور پیپ کشِ ما به درستی دانسته بود که با اخم و تحکم و توپ و تشر نمیشود دلهای رمیده را باز آورد و در کنار خود نشاند. خلاصه این که: سخنور مشهدی اگر به همان شیوه پیش می رفت، اکنون گاندیِ دیگری بود که مردمانِ رمیده را از هرکجا به تماشای خود میکشاند.

دادگاه تجدید نظر نیویورک و فقر در ایران!

امام علی:

ما رأیت مالا موفورا الا فی جانبه مال مضیع

و به زبان حال امروز ما:

مال رأیت فقر کثیر الا فی جانبه اموال مضیع

پس از خواندن اولین گزارش دومین را نیز بخوانید تا به مفهوم جمله بالا برسید:

دادگاه تجدید نظر نیویورک به زیان بانک مرکزی ایران رای داد

بی بی سی- گرينويچ - پنج شنبه 10 ژوئيه 2014 - 19 تیر 1393
ساختمان بنیاد علوی
ساختمان بنیاد علوی را ابتدا بنیاد پهلوی قبل از انقلاب خریده بود

یک دادگاه تجدید نظر در نیویورک با رد درخواست بانک مرکزی ایران دستور داده است یک میلیارد و ۷۵۰ میلیون دلار اموال ایران میان خانواده های آمریکایی هایی که از جمله در بمبگذاری سال ۱۹۸۳ در بیروت کشته شده اند توزیع شود.
حکم روز چهارشنبه را هیاتی متشکل از سه قاضی در شعبه دوم دادگاه تجدید نظر دولت فدرال در منهتن نیویورک صادر کرد.
وکلای این شاکیان گفته اند که وقتی فرآیند تجدید نظر تکمیل شد هر کدام احتمالا حدود ۱۸ میلیون دلار دریافت خواهند کرد.
حکم روز چهارشنبه تازه ترین مورد در یک رشته تصمیم دادگاه های آمریکاست که به دولت ایران دستور می دهد به خانواده های قربانیان چند حادثه تروریستی به خصوص بمبگذاری بیروت غرامت بپردازد.
پرونده تازه در سال ۲۰۱۰ به جریان افتاد زمانی که خانواده های قربانیان بمبگذاری بیروت متوجه شدند اموال مرتبط با بانک مرکزی ایران در حسابی در «سیتی بانک» نیویورک نگهداری می شود.
در ماه سپتامبر سال ۲۰۱۳ دادگاهی فدرال در نیویورک تحت نظر قاضی کاترین فارست به نفع خانواده های قربانیان رای داد.
بانک مرکزی ایران همان سال درخواست تجدید نظر و استدلال کرد که این حکم ناقض تعهدات آمریکا براساس معاهده ۱۹۵۵ با ایران است. بانک مرکزی پس از رد این تجدید نظر اکنون می تواند به دیوان عالی آمریکا رجوع کند.
به گزارش آسوشیتدپرس جیمز بونر از وکلای قربانیان پس از صدور حکم تازه گفت این «یک روز عالی برای موکلان مستحق ماست که چند دهه منتظر عدالت به خاطر اقدامات تروریستی ایران بوده اند.»
حکم قاضی کاترین فارست به دولت آمریکا همچنین اجازه می داد یک برج بزرگ متعلق به بنیاد علوی و شرکت آسا را مصادره کند و به فروش بگذارد.
ساختمان ۳۶ طبقه بنیاد علوی در خیابان پنجم منهتن نیویورک قرار دارد که از محلات مجلل این شهر است. همه حساب‌های بانکی مرتبط با این برج نیز مصادره شده است.
این بنیاد براساس حکم قاضی فارست به اتهام نقض تحریم‌های ایران و همکاری مالی با تهران، مجرم شناخته شده است.
آن حکم بزرگ‌ترین مصادره اموال بر اساس قوانین ضد تروریسم آمریکا خوانده شد.
در بمبگذاری ۱۹۸۳ بیروت حدود هزار کیلوگرم مواد منفجره با کامیون به داخل مقر تفنگداران نیروی دریایی در اطراف بیرون منتقل و منفجر شد. شاکیان مستقیما ایران و رهبر وقت آن آیت الله خمینی را مسئول آن حمله معرفی کردند.
سربازان آمریکایی کشته و زخمی شده در آن حمله بخشی از یک نیروی حافظ صلح بین المللی در لبنان بودند.

ایران برای مبارزه با 'سوء تغذیه' بین نیازمندان مواد غذایی توزیع می‌کند

بی بی سی- پنج شنبه 10 ژوئيه 2014 - 19 تیر 1393
طرح توزیع سبد کالا به وسیله دولت در زمستان گذشته با انتقاد زیادی همراه بود

علی ربیعی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی از شروع برنامه حمایتی"امنیت غذایی" در قالب توزیع کالا خبر داده که بین هفت میلیون و پانصدهزار نفر از افراد تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی توزیع می شود.
 
به گفته وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی، این طرح با هدف "حمایت غذایی برای مبارزه با فقر و جلوگیری از سوء تغذیه" انجام می شود. برای اجرای طرح حمایت غذایی ۲ هزار و ۴۰۰ میلیارد تومان بودجه در نظر گرفته شده است و هر سال چهار بار کالاهایی بین افراد نیازمند توزیع می شود و به گفته آقای ربیعی "این طرح به منظور حمایت از آن دسته افرادی که کمبود پروتئین و ویتامین در سفره خود دارند، در نظر گرفته شده است."
در این طرح به خانوارهای تحت پوشش کمیته امداد و سازمان بهزیستی، "گوشت، مرغ، تخم مرغ، برنج، روغن مایع، ماکارونی، رب گوجه فرنگی و خرما" داده می شود.
در طرح "حمایت غذایی" خانوارهای مشمول طرح به فروشگاههای تعیین شده مراجعه می کنند و بر اساس کارت های اعتباری می توانند به گفته آقای ربیعی "متناسب با میزان تقاضای خود، میزان کالا را مشخص کنند به طور مثال اگر یک خانوارده روستایی تمایلی به مصرف مرغ ندارد در مقابل از برنج استقبال می کند، این انعطاف برای آنها وجود دارد که به صورت ترکیبی از میزان اعتبار تعیین شده استفاده کنند."
بنابر تصمیم دولت، اعتبار خانوار یک نفره ۳۰ هزار تومان، خانوار دو نفره ۶۰ هزار تومان و خانوارهای بیش از دو نفر به ازای هر نفر اضافی ده هزار تومان است. حداکثر سقف خرید خانوارهای مشمول طرح نیز ۱۲۰ هزار تومان خواهد بود.
به گفته آقای ربیعی خانوارها چهار ماه فرصت دارند تا از این اعتبار خود برای خرید کالاهای پیش بینی شده استفاده کنند.
این طرح در حالی به اجرا گذاشته شده است که در بهمن ماه سال گذشته دولت آقای روحانی طرح مشابهی را با عنوان سبد کالا اجرا کرد که با انتقاد زیادی همراه بود. در این طرح نیز به خانوارهای مشمول ۱۰ کیلوگرم برنج، چهار کیلوگرم مرغ، دو بطری روغن مایع، دو بسته پنیر بسته‌بندی شده، یک شانه تخم‌مرغ یا ۲۴ عدد داده می شد.
خانواده‌های تحت پوشش کمیته امداد و سازمان بهزیستی، کارکنان و بازنشستگان سازمان‌های دولتی و طلاب، خبرنگاران، دانشجویان متاهل از جمله کسانی بودند که این کمک غیرنقدی به آن‌ها تعلق گرفت.
نحوه توزیع کالا، نحوه تامین اعتبار و حذف کارگران با درآمد بالای ۵۰۰ هزار تومان از جمله انتقادات مربوط به طرح سبد کالا بود.

Wednesday, July 9, 2014

چهارده و نیم میلیون ایرانی!!...



 
 
 
این هم از زندگی مجردی...

ایهاالناس جهان جای تناسایی نیست!


'ایهاالناس جهان جای تن آسایی نیست


 از سعدی '


ایهاالناس! جهان جای تن‌آسانی نیست
مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست
خفتگان را چه خبر زمزمه‌ ٔمرغ سحر؟
حَیَوان را خبر از عالم انسانی نیست
داروی تربیت از پیر طریقت بِسِتان
کآدمی را بَتَر از علت نادانی نیست
روی، اگر چند پَری‌چهره و زیبا باشد،
نتوان دید در آیینه که نورانی نیست
شبِ مردان خدا روزِ جهان افروزست
روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست
پنجه‌ی دیو به بازوی ریاضت بشکن!
کاین به سرپنجگی ظاهر جسمانی نیست
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی!
صدق پیش‌آر! که اخلاص به پیشانی نیست
حذر از پیروی نفس که در راه خدای
مردم افکن‌تر ازین غول بیابانی نیست
عالم و عابد و صوفی، همه طفلان رهند
مرد اگر هست بجز عارف ربانی نیست
با تو ترسم نکند شاهد روحانی روی
کالتماس تو بجز راحت نفسانی نیست
خانه پُرگَندم و یک جو نفرستاده به گور
برگ مرگت چو غم برگ زمستانی نیست؟
ببری مال مسلمان و چو مالَت ببرند
بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست!
آخِری نیست تمنای سر و سامان را
سر و سامان بِهْ از بی‌سر و سامانی نیست
آن کس از دُزد بترسد که مَتاعی دارد
عارفان جمع بکردند و پریشانی نیست!
وآنکه را خیمه به صحرای فراغت زده‌اند
گر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست
یک نصیحت ز سر صدق جهانی ارزد؛
مشنو ار در سخنم فایده دو جهانی نیست
حاصل عمر تلف کرده و ایام به لغو
گذرانیده، بجز حیف و پشیمانی نیست
سعدیا! گرچه سخندان و مصالح گویی
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
تا به خرمن برسد کشت امیدی که تُراست
چارهٔ کار بجز دیده ٔبارانی نیست
گر گدایی کنی از درگه او کُن باری
که گدایان درش را سر سلطانی نیست
یارب از نیست به هست آمدهٔ صُنع توایم
وآنچه هست از نظر علم تو پنهانی نیست
گر برانی و گرم بنده‌ ٔمخلص خوانی
روی نومیدیَم از حضرت سلطانی نیست
ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت؟
تو ببخشای که درگاه تو را ثانی نیست
دست حسرت گَزی ار یک دِرَمَت فُوْت شود
هیچت از عُمرِ تلف کرده پشیمانی نیست

سخنرانی ویکتور هوگو در مجلس فرانسه

سخنرانی فراموش نشدنی ویکتور هوگو در مجلس فرانسه
سخنرانی فراموش نشدنی ویکتور هوگو بزرگ‌ترین شاعر سده نوزدهم فرانسه و شاید بزرگترین شاعر در گستره ادبیات فرانسه در مجلس فرانسه که بعنوان یکی از تاثیر گذارترین سخنرانی های دو قرن اخیر همواره در یادها خواهد ماند

متن سخنرانی با ترجمه شجاع الدین شفا:

 برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن حکومت بیشتر از یک قاتل عادی حق قاتل شدن نداشته باشد، و وقتیکه بصورت حیوانی درنده حمله کند، با خودش نیز چون با حیوانی درنده عمل شود.
 
برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن جای کشیش در کلیسای خودش باشد و جای دولت در مراکز کار خودش، نه حکومت در موعظه مذهبی کشیشان دخالت کند و نه مذهب به بودجه و سیاست دولت کاری داشته باشد
 
برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن، همچنانکه قرن گذشته ما قرن اعلام تساوی حقوق مردان بود، قرن حاضر ما قرن اعلام برابری کامل حقوقی زنان با مردان باشد

برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن آموزش عمومی و رایگان، از دبستان گرفته تا کلژدوفرانس، همه جا راه را به یکسان بر استعدادها و آمادگی ها بگشاید. هرجا که فکری باشد کتابی نیز باشد. نه یک روستایی بی دبستان باشد، نه یک شهر بی دبیرستان، نه یک شهرستان بی دبیرستان،و

برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن بلای ویرانگری به نام گرسنگی جایی نداشته باشد. شما قانونگزاران، از من بشنوید که:

فقر آفت یک طبقه نیست، بلای همه جامعه است.

رنج فقر رنج یک فقیر نیست، ویرانی یک اجتماع است.

احتضار طولانی فقیر است که مرگ حاد توانگر را به دنبال میاورد
فقر بدترین دشمن نظم و قانون است.

فقر نیز، همانند جهل، شبی تاریک است که الزاما میباید سپیده ای بامدادی در پی داشته باشد.