Friday, July 25, 2014

ازدواج سفید در قرآن و ایران



ازدواج سفید در قرآن و ایران
اشاره
ازدواج سفید ممکن است از نظر عرف یک پدیده تازه در جامعه های سنتی و اسلامی باشد ولی از نظر قرآن کریم که برای همه زمانها و مکانها و موقعیتها نازل شده تازگی ندارد و هزاروچهارصد سال پیش برای چنین روزهایی برنامه ریزی و برای جوانان جامعه های مسلمان که به هر دلیلی به ناتوانی در ازدواج قانونی گرفتار شده اند چاره جویی کرده است:

و من لم یستطع منکم طولا ان ینکح المحصنات المؤمنات فمن ماملکت ایمانکم من فتیاتکم المؤمنات والله اعلم بایمانکم بعضکم من بعض. فانکحوهن باذن اهلهن و اتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسافحات و لا متخذان اخدان(نساء: بیست و پنج)

ترجمه: و کسی از شما که توانایی ندارد ازدواج کند پس از آنچه که دستهای شما مالک شد ازدواج کنید از دختران جوان مؤمن و خداوند داناتر است به اینکه شما تا چه اندازه ایمان دارید. شما از یکدیگرید. پس ازدواج کنید با آنان با اجازه خانواده هایشان و بدهید به آنان پاداششان را به نیکویی. آنان پاکدامنند و این روش زناکاری نیست و این گونه ازدواج دوستگیری نیست.  

توضیح مهم: در زمان نزول آیه چون فرهنگ و عرف جامعه اجازه نمیداد جز کنیز زنی حاضر شود خود را در اختیار مردی قرار دهد مترجمین قرآن کریم در ترجمه های خود برای عبارت ماملکت ایمانکم واژه کنیز را به کار برده اند ولی این عبارت خاص کنیز نیست و معنای کنیز را نمیدهد بلکه عبارتی عام است. اکنون شرایط زندگی متفاوت شده است. از سویی کنیزی وجود ندارد و از سوی دیگر دخترانی حاضرند به شرطها و شروطها خود را در اختیار دیگری قرار دهند(که معنای ماملکت ایمانکم را میدهد). اگر این دختران طبق آیه قرآن پاکدامن باشند و هدفشان زندگی سالم باشد بدون اشکال است و اگر تنها برای هوی و هوس چنین کاری کنند و رعایت اخلاق و عفت را نکنند گناهکار و از روشی که قرآن یاداور شده به دور خواهند بود.

ضمنا کسانی تصور نکنند اگر دختری خود را در اختیار پسری(با رعایت اصول) قرار دهد از نظر شأن ومنزلت زن موجب خفت دختر است بلکه برعکس نشان از آن دارد که اختیار با دختر است و اوست که تعیین کننده رابطه خود است. نه زور والدین و نه شرایط دیگری در تصمیم دختر مؤثر نیست.

ازدواج سفید در ردیف ازدواج موقت(متعه یا صیغه) است ولی اگر ازدواج موقت برای بزرگسالان نیز هست این آیه گویی تنها برای زوجهای جوان نازل شده است. به آن دلیل که هم از دختران جوان یادشده و هم اجازه خانواده آن دختران را لازم دارد و هم دو ویژگی یا شرط را برای این گونه ازدواج قائل شده که یکی تظاهر نکردن به زناکاری است(غیرمسافحات) و دیگری اینکه با دوست گرفتن(متحذان اخدان یا گرل فرند بوی فرند که در غرب رواج دارد) تفاوت دارد.

ممکن است این اظهار نظر از سوی سه گروه مورد نقد قرار گیرد:

یک- کسانی که خود و خانواده در رفاه هستند و مشکلی ندارند و مشکلات دیگران را نیز مشکل نمیدانند و به حسابهای دیگری میگذارند و به قرآن کریم نیز با دیدی دیگر مینگرند.
دو- زمامدارانی که کوتاهی شان در رسیدن جامعه به این وضع را با توجیه هایی از خود ساقط میدانند و واقع بینانه و عملگرایانه به فکر جوانان نیستند.
سه- شریعمدارانی که مسائل دین را با مسائل روز جامعه کمتر وفق میدهند زیرا از محیطی بسته به در نمیآید تا نظر فقهی را با توجه به شناخت جامعه صادر کنند تا اینکه نظرشان مفید واقع شود بلکه به ظواهر آیات و روایات بسنده میکنند.

ولی ظاهرا این آیه چیزی جز این پیام را در بر ندارد و گویی برای ما ایرانیان در این روزگار نازل شده است تا جامعه بیش از این به فساد جنسی که گاهی منجر به فسادهای دیگر نیز میشود در نیفتد.
همان گونه که قرآن کریم پیشبینی کرده از عواملی که می‌تواند جوان‌ها را به سمت این گونه ازدواج‌ بکشاند مشکلات عینی و ملموس جامعه از جمله مشکل اندوختن و پس انداز کردن خود یا والدین برای مقدمات ازدواج رسمی و مراسم ازدواج یا خرید خانه و نیز هزینه بالای اجاره و نبود تناسب درامدها و هزینه هاست که موجب می‌شود زوجهای جوان با موافقت خانواده حاضر به امضای عقدنامه نشوند و ترجیح دهند زندگی را با ازدواج سفید ادامه دهند .
4/3/93 - احمد شماع زاده

*****
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه ابتکار، یکی از پدیده‌های ازدواج به نام «ازدواج سفید» در سال‌های اخیر به شکل چشمگیری افزایش یافته و به جایی رسیده که رسانه‌ها و کارشناسان نیز به آن می‌پردازند.
منظور از «ازدواج سفید» زندگی مشترک زن و مرد بدون ازدواج رسمی است. یعنی بی آنکه خطبه عقد یا صیغه بینشان جاری شود، برای زندگی زیر یک سقف می‌روند. البته معمولا این اتفاق با آگاهی پدر و مادرها و خانواده هر دو طرف صورت می‌گیرد و آن دو مانند یک زن و شوهر با هم زندگی می‌کنند نه همخانه(پارتنرشیپ) یا دوستانه(فرندشیپ). و از آنجا که جامعه ایران یک جامعه سنتی - اسلامی است و چنین پدیده‌هایی در آن تعریف نشده به صورت مخفیانه انجام می‌شود. به همین منظور نیز آماری در مورد شمار این نوع ازدواج‌ها در دست نیست.
مژگان و حامد چهار سال می‌شود که به صورت ازدواج سفید با هم در یک خانه زندگی می‌کنند و می‌گویند علاقه ای برای ثبت ازدواجشان ندارند. آنها مانند هر زن و شوهری حلقه به دست دارند و در تمام محافل و جمع‌ها خود را به عنوان زن و شوهر نه همخانه معرفی می‌کنند.
مژگان می‌گوید: حامد را هشت سال است که می‌شناسم بعد از یک سال که از آشنایی مان می‌گذشت متوجه شدیم که خیلی از علایق و سلایقمان مانند یکدیگر است برای همین به هم نزدیک تر شدیم و 6 سال پیش حتی خانواده هایمان در جریان آشنایی ما دو نفر بودند.
او به زمانی اشاره می‌کند که تصمیم می‌گیرند با هم زندگی کنند: «بعد از چند سال دیدیم که می‌توانیم با هم زندگی کنیم و از هرنظر با هم توافق نظر داریم. حتی هر دو اعتقادی به ازدواج نداشتیم به همین خاطر زمانی که با خانواده هایمان مطرح کردیم در ابتدا چندان راضی نبودند اما وقتی دیدند که ما تصمیم جدی گرفته ایم پذیرفتند.
حامد می‌گوید :همخانه بودن با نوع زندگی آنها فرق می‌کند: «ما نوع زندگی مان به گونه ای نیست که هرکس وارد آن شود احساس کند همخانه هستیم بلکه تمام رفتارهای یک زن و شوهر معمولی را داریم. صبح با هم به سر کار می‌رویم و بعد از ظهر به خانه می‌آییم و شام می‌خوریم. نه از رفیق بازی خبری است و نه دوران مجردی. خرج خانه را به صورتی درمی آوریم که مانند همخانه‌ها به اصطلاح به صورت «دنگی» نباشد بلکه هرکس هرآنقدر که در توان داشته باشد می‌گذارد و حتی یک حساب مشترک پس انداز داریم
او در ادامه صحبت هایش به دعواهایشان هم اشاره می‌کند: «در هر خانه ای دعوا وجود دارد و ما هم مانند بقیه دعوا و بعد از چند ساعت آشتی می‌کنیم. مدل دعواهایمان هم شبیه زن و شوهرهایی است که اسمشان در شناسنامه ثبت شده است
ازدواج سفید به ضرر دخترهاست
همزیستی بدون ثبت یا همان «ازدواج سفید» اکنون در جوامع غربی به یک پدیده عادی بدل شده است. حتی در آمریکا که از نظر روابط زن و مرد محافظه کارتر است و پیش از 1970 این مساله غیرقانونی بود، اکنون به یک پدیده نسبتا عادی بدل شده است. از دهه 70 میلادی تا کنون تصویر زن در جوامع غربی تغییر فاحشی کرده است. جنبش آزادی زن که به انقلاب جنسی معروف شد، تغییرات عینی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، موقعیت زن را در این جوامع متحول کرد. در متن این تحول مناسبات زن و مرد نیز متحول شد. یکی از این تحولات در رشد همزیستی مرد و زن بدون ازدواج رسمی است که البته در ایران به گفته دکتر مصطفی اقلیما، رئیس انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران این پدیده برخلاف جوامع غربی کاملا به ضرر دختران ایرانی است: «بیشتر از 90 درصد رابطه دختر و پسرها به ازدواج نمی‌رسد؛ چون معمولا خود پسر یا خانواده او حاضر نمی‌شوند چنین دختری که با پسرش در ارتباط است را برای پسر خود بگیرند.
آن درصد باقیمانده نیز اگر به ازدواج ختم شود به این خاطر بوده دختر از نظر سطح خانوادگی و مالی بالاتر از خانواده پسر است و پسر به این دلیل ازدواج می‌کند تا از امکانات دختر و خانواده اش به نفع خود بهره ببرد.
یک آسیب شناس در این باره توضیح می‌دهد: «دخترها در جامعه ما ضرر می‌کنند چون فرهنگ جامعه ما اینچنین است که وقتی دختری با یک پسر در رابطه باشد بعد از پایان یافتن آن رابطه کسی به سراغش نخواهد رفت و این اتفاق ضربه سنگینی خواهدبود که بر دختران جامعه وارد می‌شود.» اقلیما درباره پدیده «ازدواج سفید» می‌گوید: «این نوع ازدواج‌ها همان نامزدی قدیم است که دیگر در جامعه در حال فراموشی است
او ادامه می‌دهد: «خانواده‌ها به دلیل اینکه گرفتار و درگیر مشکلات هستند دیگر فرصت سر و کله زدن با فرزندان خود را ندارند و وقتی ببینند تصمیمی گرفته که شاید با شرایط آنها همخوانی نداشته باشد اما چون قدرت، حوصله و وقت چانه زنی با فرزند خود را ندارند می‌گذارند هرکار که دلش می‌خواهد انجام بدهند
ازدواج سفید راهی برای فرار از مسئولیت
این مددکار اجتماعی یکی از بزرگترین علت‌هایی که خانواده‌ها به «ازدواج سفید» تن در می‌دهند به این خاطر است که از بار مسئولیت خود کم کنند: «در «ازدواج سفید» به خاطر اینکه هیچ کجا سندی مبنی بر زن و شوهری ثبت نشده است به همین خاطر خیلی راحت این دختر و پسر می‌توانند رابطه خود را پایان بدهند، بدون اینکه اتفاقی افتاده و کسی از کسی انتظار و توقعی داشته باشد به همین خاطر در این دوره و زمانه چه چیزی بهتر از این اتفاق؟»
او این پدیده را یک پدیده غربی می‌داند که در خانواده‌های امروزی بدون اینکه بدانند چنین فرهنگی در جامعه وجود ندارد رخنه کرده است: «در فرانسه این نوع ازدواج‌ها صورت می‌گیرد تنها به خاطر منفعتشان و بعد از اینکه نیازشان برطرف شد از هم جدا می‌شوند اما در ایران جایی برای چنین رفتارهایی نیست. در این نوع کشورها این نوع ازدواج نوعی قدرت به زن داده می‌شود اما در ایران اینطور نیست؛ چون فرهنگ‌ها با هم فرق می‌کند.» اقلیما با بیان این نکته که چنین اتفاقی موجب فرو ریختگی فرهنگی خواهدشد بیان می‌کند: «محققان و جامعه شناسان وجود چنین پدیده‌هایی را مخرب می‌دانند و ازدواج سفید و انتخاب تجرد به جای ازدواج را مجموعه ای از عوارض این فروریختگی می‌نامند که یکی از مهمترین آنها به خاطر مشکلات اقتصادی است چون در این زمانه مردهای 34-35 ساله هم نمی‌توانند از پس یک زندگی بربیایند به همین خاطر یا ترجیح می‌دهند ازدواج نکنند یا روابط پنهانی داشته باشد
ازدواج سفید در کشورهای دیگر
آمارها نشان می‌دهد امروزه، زندگی بدون ازدواج یکی از شیوه‌های رایج زندگی در غرب است. بیش از دوسوم زوج‌های آمریکایی پیش از ازدواج رسمی، مدتی را بدون ازدواج با یکدیگر زیر یک سقف می‌گذرانند. در سال 1994، حدود 3/7 میلیون زوج آمریکایی بدون ازدواج با یکدیگر زندگی می‌کردند و نزدیک به اواخر دهه 1990، حداقل 50 تا 60 درصد زوج‌ها حداقل پیش از ازدواج رسمی، مدتی را بدون ازدواج با یکدیگر می‌گذراندند. این در حالی است که تا پیش از 1970، زندگی بدون ازدواج در ایالات متحده غیرقانونی بود. طبق آمار آمریکا، تعداد زوج‌های ازدواج‌نکرده‌ای که با یکدیگر زندگی کرده‌اند، از 1960 تا 2000 ده برابر شده و اکنون، زندگی بدون ازدواج، به مرحله‌ای عادی در روند آشنایی دو فرد تبدیل شده‌است.
*****


به گزارش باشگاه خبرنگاران، دکتر محمود گلزاری، معاون ساماندهی امور جوانان وزارت جوانان با تاکید بر دلایل بالارفتن سن ازدواج گفت: بیش از 10 عامل در افزایش سن ازدواج و بی رغبتی جوانان به تشکیل خانواده دخیل هستند که مسائل اقتصادی یکی از آنهاست. بحران اقتصادی از جمله این عوامل است اما همه آن نیست.

وی افزود: حوزه اقتصاد خانواده و ازدواج 4 قسمت دارد اشتغال، مسکن، وام ازدواج و کمک هایی از قبیل هزینه جهیزیه؛ همچنین مشاوره های ازدواج امری بسیار مهم است که هزینه های خاص خود را دارند.

معاون ساماندهی امور جوانان وزارت جوانان، بخش جوانان را میراث دار سازمان ملی جوانان سابق دانست و اظهار داشت: مدیریت امور جوانان برنامه ریزی کننده و فرابخشی است نه اجرایی. به همین دلیل تمام مسائل جوانان را در وزارتخانه بررسی و در شورای عالی جوانان که بیش از 18 عضو از وزرا و مقامات عالی دستگاه ها دارد و به ریاست رئیس جمهوری تشکیل می شود، مطرح می کنیم.

وی تصریح کرد: مسائل جوانان پس از تصویب و نهایی شدن در این شورا در ستاد ملی ساماندهی امور جوانان که بیش از 30 عضو از نمایندگان تام الاختیار دستگاه ها در آن حضور دارند اجرایی می شود. وظیفه ما در وزارت ورزش و جوانان پیگیری و نظارت مسائل جوانان است که توسط شورا و ستاد تصویب و اجرایی می شود.

گلزاری با اشاره به مشکلات اقتصادی حوزه ازدواج و جوانان گفت: تا پایان سال 92 بیش از یک میلیون جوان در نوبت وام ازدواج بودند که به دلیل اتمام موجودی صندوق ملی قرض الحسنه و تکالیف دیگری که بر عهده این صندوق بود، وام نگرفتند.

وی تاکید کرد: اردیبهشت ماه امسال بودجه بحث وام ازدواج در مجلس مطرح شد که بنده هم 1 ماه پیش در کمیسیون بودج به دفاع از آن پرداخت که رای نیاورد اما مجلس هم برای گشایش وام ازدواج اقدام نکرد.

معاون ساماندهی امور جوانان در پاسخ به این پرسش که راهکار وزارتخانه برای حل مشکل اقتصادی ازدواج جوانان چیست، گفت: با توجه به شرایط اقتصادی کشور و وضعیت پرداخت وام ها، مجمع خیرین ازدواج یکی از راهکارهای ما در این زمینه است. با بیش از 40 نفر از افراد دلسوز و توانا در تهران و استان ها این مجمع فعالیت خود را آغاز کرده تا مردم مثل خیرین سلامت و مدرسه ساز به عنوان خیرین ازدواج در این امر مشارکت کنند.

محمود گلزاری با اعلام خبر برگزاری نشستی با معاون وزیر اقتصاد و اعضای صندوق مهر امام رضا(ع) گفت: امیدواریم با برگزاری این جلسه در هفته آینده و بهره گیری از ظرفیت های وقف و مجمع خیرین ازدواج خبرهای خوشی را در زمینه بهبود مشکلات اقتصادی پیش روی ازدواج جوانان اعلام کنیم.

Thursday, July 24, 2014

Theaf Catch Machine in Iran!!

In Japan They invented a machine that catches thieves;..............
They took it to different countries for a test.
In Switzerland and Sweden, in 30 minutes, it caught 20 thieves;
In UK in 30 minutes, it caught 500 thieves;
In Spain , in 20 minutes, it caught 2500 thieves;
In Ghana , in 10 minutes, it caught 6,000 thieves;
In Uganda , in 7 minutes it caught 20,000 thieves;
In Nigeria , in 8 minutes, it caught 50,000 thieves;
In Iran, in 5 minutes..." The machine was stolen.by:
Ahmadi nejad clean states!!".

مدیریت فرجی دانا در تقابل با منافع برخی نمایندگان

مدیریت فرجی دانا منافع کدام نمایندگان را به خطر انداخته؟

یکشنبه, ۱۵ تیر, ۱۳۹۳
چکیده :برخی نمایندگان از فرصت نمایندگی برای عضو هیات علمی شدن استفاده کرده‌اند، و به‌راحتی فرایندهای دست یافتن به مدارک دانشگاهی را طی کرده‌اند. مدیریت رضا فرجی دانا و تیمی از کسانی که باور به استقلال آکادمیک دارند، و نشان داده‌اند با رویه‌هایی نظیر گزینش دانشجوی دکتری با آزمون تستی، و تحمیل اعضای هیات علمی به دانشگاه‌ها مخالفت‌ دارند، مستقیماً با منافع شخصی برخی نمایندگان در تعارض است....

دکتر محمد فاضلی، جامعه شناس در وبلاگ خود نوشت:

برخی نمایندگان مجلس به شدت دنبال استیضاح وزیر علوم، تحقیقات و فناوری هستند. چرا در حالی که دانشگاه‌ها آرام است و هیچ حرکت سیاسی قابل توجهی در دانشگاه‌ها رخ نداده است، برخی چنین به دنبال استیضاح وزیر علوم هستند؟ برخی بر این باورند که نمایندگان مذکور به دنبال قدرت‌نمایی، آماده شدن برای انتخابات سال آینده مجلس، یا مخالفت با دولت هستند. هر یک از این‌ها می‌تواند تاحدودی درست باشد، اما تصور می‌کنم علت چیز دیگری است. اما اگر قدرت‌نمایی یا آمادگی برای انتخابات مجلس مد نظر است، چرا وزیر دیگری نظیر بیژن زنگنه یا وزیر اقتصاد که برای جریان روزمره امور کابینه اهمیت بیشتری دارند هدف استیضاح قرار نمی‌گیرند؟
تصور می‌کنم علت را باید در شخصی‌ترین احوالات و منافع برخی نمایندگان مجلس جست. برخی نمایندگان از فرصت نمایندگی برای عضو هیات علمی شدن استفاده کرده‌اند، و به‌راحتی فرایندهای دست یافتن به مدارک دانشگاهی را طی کرده‌اند. دانشگاه‌ها مستقیماً با منافع این افراد گره خورده است. مفاهیم سرمایه فرهنگی، سرمایه ی اجتماعی و سرمایه ی اقتصادی نیز برای این تحلیل کارآمدی دارند. برخی نمایندگان می‌کوشند از طریق دست یافتن به سرمایه فرهنگی ناشی از کسب مدارک دانشگاهی، راهی به سوی سرمایه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بیابند. هم‌چنین دانشگاه‌ها در هشت سال گذشته به یکی از بهترین حیات خلوت‌های نمایندگان بدل شده بود. به‌راحتی با توصیه‌های خود عضو هیات علمی منصوب می‌کردند، تبدیل بورسیه انجام می‌دادند، به عضویت هیات امنای دانشگاه‌ها درمی‌آمدند و ده‌ها کار دیگری که دانشگاهیان به خوبی بر جزئیات آن آگاه هستند.
مدیریت رضا فرجی دانا و تیمی از کسانی که باور به استقلال آکادمیک دارند، و نشان داده‌اند با رویه‌هایی نظیر گزینش دانشجوی دکتری با آزمون تستی، و تحمیل اعضای هیات علمی به دانشگاه‌ها مخالفت‌ دارند، مستقیماً با منافع شخصی برخی نمایندگان در تعارض است. مسأله ی استیضاح وزیر علوم وقتی به اوج رسید که مسأله ی بورسیه‌های غیرقانونی فاش شد و این خود شاهدی بر وارد شدن وزیر به حیطه ی منافع شخصی است. از این‌رو عمیقاً بر این باورم که مسأله ی استیضاح وزیر علوم هیچ ارتباطی به ادعاهایی نظیر به‌کار گماردن افراد مسأله‌دار، کند شدن روند علمی کشور، یا هر بهانه ی دیگری ارتباط ندارد. هر نماینده‌ای به خوبی می‌داند که حتی برای گماردن مدیر گروه‌های آموزشی دانشگاه‌ها از مراجع اطلاعاتی و امنیتی استعلام می‌شود و هیچ فردی بدون تأیید این مراجع به ریاست دانشگاه‌ها گمارده نمی‌شود. بنابراین گماردن «افراد مسأله‌دار» کذب محض است. کند و تند شدن روند رشد یا افول علمی هر کشوری نیز مسأله‌ای کوتاه‌مدت نیست و به جابه‌جا شدن افراد ارتباط ندارد. مسأله چیزی جز منافع شخصی نیست. بقیه بهانه است. به سرنوشت ایران ما می‌اندیشم که چنین دستخوش بهانه‌ها می‌شود.

جوامع دموکرات و جامعه نادموکرات!!

اشاره
 
دلیلش روشن است آنها را مردم انتخاب کرده بودند و احمدی نژاد را حکومت برگزیده بود. آنها که در اروپا محکوم شده اند دلایل اتهامشان به خودشآن برمیگردد ولی دلایل اتهام احمدی نژاد تنها به خودش برنمیگردد و پای دیگران هم به موضوع اتهام کشیده میشود و این برای حاکمیت هزینه بردار است به همین دلیل پیگیرش نمیشوند. خلاصه آنجا حق و منافع مردم در کار است و اینجا منافع حکومت! 
 
*** 
 
نیکولا سارکوزی، سیاست‌مدار و رئیس‌جمهور سابق فرانسه که متهم به سوءاستفاده از قدرت و فساد مالی شده است، برای بازجویی احضار شد. سارکوزی با خودروی شخصی، خود را به اداره ضدفساد پلیس فرانسه در پاریس معرفی کرد و برای مدتی نیز در بازداشتگاه به‌سر برد و پس از ساعتها بازجویی و تفهیم اتهام تا ادامه تحقیقات آزاد شد. سیلویو برلوسکونی سیاستمدار، سرمایه‌‌دار و نخست‌وزیر سابق ایتالیا هم داستانی مشابه با سارکوزی داشت. وی که به کلاهبرداری متهم و به حبس نیز محکوم شده است-به دلیل کهولت سن به خدمت اجتماعی تنزل یافت- نه تنها از حضور در دادگاه و پاسخ‌‌گویی به اتهامات امتناع نکرد بلکه به قول خودش در بیش از ۲۰۰۰ جلسه دادگاه حاضر و از خود دفاع کرد.
۲٫
 در ایران اما داستان با فرانسه و ایتالیا و ممالک غربی متفاوت است. محمود احمدی‌نژاد بعد از هشت سال ریاست بر دولت و مدیریت کشور، ۵ آذر ۹۲ به دادگاه احضار شد تا پاسخگوی شکایات و اتهامات مطرح شده باشد اما تا الان که نزدیک به هفت ماه از اولین جلسه دادگاهش گذشته است، علی‌رغم چندین بار احضار، هرگز در جلسه دادگاه حاضر نشد. در سویی دیگر، ۱۰ نفر از نمایندگان حامی احمدی‌نژاد در صحنه علنی مجلس شورای اسلامی به وزیر دادگستری دولت روحانی تذکر دادند تا در اجرای حکم «ممنوع‌التصویری، ممنوع‌الخروجی و ممنوع‌البیانی» سید محمد خاتمی، رئیس‌جمهور سابق کشورمان، اهتمام جدی داشته باشد.
۳٫
 در مجموع شش پرونده و اتهاماتی همچون رشوه‌، اعمال نفوذ برای تغییر مسیر پرونده، فساد مالی و … علیه ساکوزی در جریان است که در صورت محکومیت در دادگاه، بیش از ۱۰ سال زندان در انتظار وی خواهد بود. در ایران نیز آنگونه که مقامات قضایی اعلام کرده‌اند شکایت قوه مقننه از دولت و عدم اجرای قوانین از جمله دلایل احضار احمدی‌نژاد به دادگاه بوده است. حال بماند آنچه که احمدی‌نژاد طی هشت سال بر ملت و مملکت آورده است.
۴٫
 ماجرای سارکوزی و برلوسکونی و احمدی‌نژاد دارای شباهت‌ها و تفاوت‌هایی است؛ شباهت از این جهت که همه این افراد که به دادگاه احضار شده‌اند، صاحب مقامی ارشد بوده‌‌اند و تفاوت در این است که سارکوزی و برلوسکونی به‌راحتی در دادگاه حضور پیدا می‌کنند و خود را ملزم به پاسخ‌گویی به قانون و قاضی می‌دانند و اما در ایران جناب آقای احمدی‌نژاد که این‌روزها دلش نیز برای جایگاه و مقام سابق تنگ شده است، از حضور در دادگاه خودداری می‌کند و همچون دوران ریاست بر دولت‌های نهم و دهم اهمیتی به قانون و مراجع قضایی نمی‌دهد. گویا وی خود را تافته جدابافته می‌‌داند و مقامی فوق‌‌قانون و برتر از دیگر شهروندان برای خود قائل است.
۵٫
 خاتمی نیز در این بین داستانی جالب و غم‌انگیز دارد. عده‌ای از حامیان احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهوری که تاکنون مراجع قضایی‌ وی را متهم نکرده و به دادگاهی نیز احضار نشده است، در محافل و رسانه‌های خود محاکمه و برایش حکم نیز صادر می‌کنند؛ حکم به «ممنوع‌التصویری، ممنوع‌الخروجی و ممنوع‌البیانی».
۶٫ رئیس دولت‌های نهم و دهم پاسخگویی به عملکرد و اتهاماتش در دادگاه کیفری را در شأن خود نمی‌داند و از حضور در دادگاه سر باز می‌زند و نمایندگان حامی او بجای درخواست و تاکید برای حضور وی در دادگاه و پاسخ‌گویی به اتهاماتش، در اقدامی حیرت‌‌انگیز خواستار مجازات فردی می‌شوند که نه اتهامی متوجه اوست و نه در دادگاهی محاکمه و محکوم شده است. چرا؟ این رفتار دوگانه و متناقض از سوی کسانی که خود را نماینده مردم می‌دانند عجیب نیست؟ آیا این‌گونه اقدامات در راستای اهداف و منافع مردم و کشور است؟
۷٫
 مسلماً بزرگترین و منصفانه‌ترین دادگاه برای بررسی و محاکمه عملکرد یک دولت و مدیران آن افکار عمومی و مردم هستند. اما یک پرسش اساسی در این‌باره این است؛ چرا کسی که مدعی بود دولتش پاکترین دولت تاریخ جمهوری اسلامی ایران است و دم از مردمی‌ و خادم ملت بودن می‌زد، همچون رؤسا و مسئولان ممالک غربی که شبانه‌روز نیز علیه‌ آنها سخن می‌گویم و از نظر ما نماد و مظهر فساد و ظلم هستند، در دادگاه حاضر نمی‌شود تا در برابر اتهامات وارده از خود دفاع کند؟ چرا احمدی‌نژاد همچون دیگر شهروندان این کشور حاضر نیست در برابر قاضی بنشیند و نسبت به شکایات مطرح شده پاسخ‌گو باشد؟ و از سوی دیگر چرا حامیانش خواستار اعمال محدودیت برای رئیس‌جمهوری می‌شوند که نه تنها محکومیت قضایی ندارد بلکه در افکار عمومی و بین مردم نیز از جایگاه و محبوبیتی قابل‌توجه برخوردار است و نقش تاثیرگذاری در معادلات سیاسی کشور دارد؟ چرا کسانی مثل آب خوردن به دیگران تهمت و انگ می‌زنند، خود را قانون و دادگاه می‌پندارند و هر حکمی که باب میل‌شان باشد برای دیگران صادر می‌کنند؟ آیا به‌جز این است که خود را بالاتر و برتر از مردم و قانون می‌دانند و همواره خواهان حذف و طرد مخالفان خود به هر روشی هستند و از مقبولیت و محبوبیت رقیب خود در بین مردم نیز هراس دارند؟
۸٫
 اکنون دیگر به‌روشنی همه می‌دانند که در دولت‌های نهم و دهم چه گذشته و 
احمدی‌نژاد با تصمیم‌های خودمحور و غیرکارشناسی چه بلاهایی بر سر کشور و جامعه آورده است؛ از فسادهای مالی و اختلاس‌های گسترده گرفته تا واگذاری‌های غیرقانونی و انحراف‌های میلیاردی در اجرای قانون بودجه. از تخلف در تغییرات مدیریتی کشور گرفته تا قانون‌شکنی در اجرای هدفمندی یارانه‌ها. از واریز نشدن میلیاردها دلار درآمدهای حاصل از فروش نفت به حساب ذخیره ارزی گرفته تا برداشت ۱۶ میلیاردی از حساب دولت در آخرین روز کاری و واریز به حساب دانشگاه ایرانیان تنها گوشه‌ای از خرابی‌ها و خسارت‌های احمدی‌نژاد است که اگر بخواهیم تخلفات و قانون‌شکنی‌های وی در دولت‌های نهم و دهم را برشماریم، خود داستانی بس طولانی است. اما آنچه که عیان است خسارت‌‌ها و آسیب‌هایی گسترده‌ای است که احمدی‌نژاد از عملکرد خود برای مردم و دولت یازدهم به میراث گذاشته است و مردم نیز با پوست و گوشت و استخوان خود درد و رنج این میراث ویرانه را چشیده‌ و کشیده‌اند.
 
٫
حال حیرت‌آور نیست احمدی‌نژاد که حاصل هشت سال مدیریتش افزایش رنج و مشکلات مردم و تحویل وضعیتی نابسامان به دولت تدبیر و امید بود، از حضور در دادگاه و پاسخ‌گویی به افکار و وجدان عمومی طفره می‌رود و حامیان و یارانش نیز خود را به کوچه علی‌چپ زده و در اقدامی شگفت خواستار مجازات و اعمال محدودیت برای کسی می‌شوند که حاصل هشت سال ریاست‌جمهوری‌‌اش، پشرفت و توسعه کشور و نیز افزایش محبوبیتش بین مردم بوده است؟
۱۰٫
 احمدی‌نژاد و یارانش بی‌آنکه به افکار عمومی درباره عملکرد و اتهامات مطرح‌شده پاسخ داده باشند، ‌سودای بازگشت به قدرت دارند و از همین‌رو تحرکات این طیف برای بازگشت به عرصه مدیریتی و ساختار قدرت افزایش یافته است و در این راه به هر ابزاری متوسل می‌شوند و از هیچ کوششی برای حذف مخالفان خود نیز دریغ نخواهند کرد. البته در این میان، مردم به‌یاد دارند و می‌دانند که حامیان و یاران سرسخت احمدی‌نژاد و مدیران و مسئولان آن دوره بحران‌آفرین و رنج‌آور که حالا دلواپسان امروزی و مخالفان سرسخت دولت روحانی شده‌اند، دلشان برای دوران احمدی‌نژاد تنگ شده است نه حل مشکلات کشور و مردم. آنها به هر دری می‌زنند تا شرایط و وضعیت کشور و جامعه را به آن دوران بحرانی و امنیتی برگردانند. اما خود نیز به‌خوبی می‌دانند که حنایشان دیگر در بین مردم رنگی ندارد و شاید هم از همین‌روست که دلواپس تاثیر رفتارها و اقدامات نابخردانه خود بر منافع ملی و مردم و نظام نیستند و فکر نمی‌کنند که برهم زدن آرامش کشور جزء ضربه به منافع ملی، کمکی به پشرفت کشور و رفع مشکلات مردم نخواهد کرد.

نسخه اصلي سخنراني جنجالي و تحريف شده آقاي نقويان كه اوراخانه نشين كرد

همه چیز درباره "حصر"!

هم‌زمان با انتشار اخبار جدیدی درباره وضعیت موسوی و رهنورد در حصر و ملاقات اعضای خانواده با آن‌ها، علی مطهری خبر داد که رهبر جمهوری‌اسلامی با محاکمه این دو مخالف است و عقیده دارد نظام تاکنون با آن‌ها به ملاطفت برخورد کرده است. براساس گزارش خبر آنلاین،نزدیک به علی لاریجانی و متعلق به حسین انتظامی،علی مطهری در واکنش به خبر برخی وب‌سایت‌ها درباره دیدار وی و جمعی از نمایندگان با آیت‌الله خامنه‌ای و مطرح شدن بحث حصر، توضیحاتی در این‌باره ارائه کرد. به گفته‌ مطهری در این دیدار که گروه‌های دیگری هم در آن حضور داشتند، وی نیز درباره مسایل فرهنگی و بحث حصر مطالبی را عنوان کرده است: "گفتم از نظر من و بسیاری از افراد، ادامه حصر خانگی آقایان موسوی و کروبی به نفع کشور و انقلاب نیست و ضرورتی ندارد. اگر یکی از این دو در این حال از دنیا برود، مساله به صورت یک غده چرکین برای جمهوری اسلامی باقی می‌ماند. از جناب عالی درخواست می‌کنم که به قوه قضاییه دستور بدهید که این موضوع را تمام کنند. اگر لازم است محاکمه شوند، ‌همراه سایر اطراف ماجرا محاکمه شوند و به قضیه خاتمه داده شود". به گفته‌ مطهری پاسخ آیت‌الله خامنه‌ای به این سخنان چنین بوده: 
"من قبلا درباره بصیرت صحبت کرده‌ام و این که نباید راه شهدا و راه انقلاب را گم کنیم. جرم اینها بزرگ است و اگر امام(ره) بودند شدیدتر برخورد می‌کردند. اگر اینها محاکمه شوند حکمشان خیلی سنگین خواهد بود و قطعا شما راضی نخواهید بود. ما اکنون به اینها ملاطفت کرده‌ایم"
این بار از معدود دفعاتی است که نقل‌قول مستقیمی از سوی رهبر جمهوری‌اسلامی درباره وضعیت میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد پس از قرار گرفتن آن‌ها در حصر منتشر می‌شود. چنین سخنانی از آن جهت می‌تواند مهم باشد که از سویی نشان‌دهنده‌ تصمیم آیت‌الله خامنه‌ای برای ادامه حصر این سه تن است و از سوی دیگر نشانه‌ای بر اینکه تصمیم به حصر موسوی، کروبی و رهنورد از سوی رهبر جمهوری‌اسلامی اتخاذ شده و تنها وی نيز قدرت رفع آن را دارد. 
از زمان روی کار آمدن دولت روحانی بارها بحث رفع حصر مطرح شده است. در این مدت بسیاری از اصول‌گرایان نیز تلاش کردند که حصر را مصوبه شورای عالی امنیت ملی و نه دستور آیت‌الله خامنه‌ای معرفی کنند. این چندمین بار طی ماه‌های گذشته است که مطهری موضوع حصر را مطرح می‌کند. وی از همان روزهای نخست اعتراض‌ها به نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۸۸ خواستار محاکمه محمود احمدی‌نژاد در کنار میرحسین موسوی و مهدی کروبی بود. او اردیبهشت گذشته نیز در نشستی در دانشگاه تهران، در پاسخ به سئوال دانشجویان پیرامون موضوع حصر و وضعیت جسمانی میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد، گفته بود که یکی از نمایندگان مجلس که حامی حصر و مخالف نطق وی در مجلس در روز نهم دی بود، در برابر این سئوال که در صورت بروز اتفاقی برای موسوی و کروبی چه باید کرد، گفته: "خودم چالش می‌کنم". 

مطهری مدعی شده است که از این‌گونه نمایندگان زیاد داریم. مطهری همچنین چند هفته بعد ضمن انتقاد از وجود مجازاتی با عنوان حصر در جمهوری‌اسلامی، گفت که "حصر از ابتدا کار غلطی بوده است" و این بی‌معنی است که "کسی را بدون برگزاری دادگاه چون منتقد است حصر کنیم. نمی دانم این چه روشی است که برخی می گویند یا باید توبه کنید یا آنقدر در حصر بمانید تا بمیرید". میرحسین موسوی، مهدی کروبی، زهرا رهنورد و فاطمه کروبی پس از برگزاری راه‌پیمایی در حمایت از اعتراض‌های تونس و مصر در سال ۸۸ توسط نیروهای امنیتی در حصر قرار گرفتند. پس از گذشت بیش از دو ماه، فاطمه کروبی برای پیگیری وضعیت درمانی خود از حصر خارج شد، اما حصر سه تن دیگر ادامه یافت. از طرف دیگر مطهری تنها مسئول در جمهوری‌اسلامی نیست که درباره وضعیت حصر با رهبر جمهوری‌اسلامی صحبت کرده. 
پیش از این غلام‌علی رجایی، مشاور هاشمی رفسنجانی، در گفت‌وگویی با وب‌سایت آنا گفته بود: "آیت‌الله هاشمی در رابطه با رفع حصر با رهبری مستمرا صحبت‌هایی داشته اند و به دنبال حل مساله هستند و بنده می‌دانم که تدبیر رهبری و آیت الله هاشمی در جهت حل این مشکل است. ادامه حصربه مصلحت نظام نیست". مسئول حصر؛ خامنه‌ای یا شورای عالی امنیت ملی؟ طی سال‌های گذشته بارها بحث‌های مختلفی درباره مرجع صدور حکم حصر برای میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد راه افتاده بود. تا پیش از روی کار آمدن دولت روحانی گرچه کمتر سخنی در این‌باره در رسانه‌های رسمی گفته می‌شد، اما منتقدان حکومت و نزدیکان موسوی و کروبی عقیده داشتند که این کار با دستور آیت‌الله خامنه‌ای انجام شده است. 

پس از روی کار آمدن دولت روحانی و مطرح شدن این مساله که آیت‌الله خامنه‌ای با بررسی این پرونده توسط شورایعالی امنیت ملی موافقت کرده، اصول‌گرایان بحث‌های دیگری را مطرح کردند. به عقیده‌ آنان چنین تصمیمی اثبات کننده این نظر است که حکم حصر با مصوبه شورای عالی امنیت ملی انجام شده و اکنون برای رفع آن نیز نیاز به مصوبه همین نهاد است. برای مثال آن زمان جعفر محمدی، سردبیر وب‌سایت عصر ایران، نزدیک به محمدباقر قالیباف، نوشت: "اینکه تاکید می‌شود پرونده موسوی و کروبی در شورای عالی امنیت ملی در حال بررسی است، تصحیح یک گزاره نادرست در خصوص مرجعی است که تصمیم به حصر گرفته بود. در طول سال‌های اخیر، بسیاری گمان می کردند این حصر، دستور رهبر معظم انقلاب بود حال آنکه این شورای عالی امنیت ملی به ریاست احمدی‌نژاد و دبیری سعید جلیلی بود که چنین تصمیمی گرفته بود و البته، چنین تصمیمی، قانونا نیز در حوزه اختیارات آن شورا بود. اینک نیز هر گونه تصمیمی درباره ادامه وضعیت کنونی، تغییر در خصوص شرایط حصر یا رفع حصر، در حوزه اختیارات شورای عالی امنیت ملی (به ریاست روحانی و دبیری علی شمخانی) است که طبیعتا بر اساس مقتضیات روز و مصالح جامعه تصمیم لازم را خواهد گرفت". 

محمدباقر قالیباف در جریان تبلیغات انتخاباتی یازدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری اعلام کرده بود که "موسوی و کروبی با مصوبه شورای عالی امنیت ملی در حصر خانگی به سر می‌برند". برخی از حامیان احمدی‌نژاد نیز در دوران تبلیغات انتخاباتی گفته بودند که سعید جلیلی از جمله افرادی بوده که در بحث حصر این سه تن، نقش داشته و این پرونده، زیر نظر وی بوده است. 
اما برخی اصول‌گرایان نظری مخالف این داشته اند و بحث حصر را به تصمیم رهبر جمهوری‌اسلامی مربوط می‌دانند. از جمله مشهورترین این افراد می‌توان به اسماعیل احمدی‌مقدم، فرمانده نیروی انتظامی، اشاره کرد که درگفت‌وگویی با روزنامه کیهان گفته بود که لیستی ۴۰ نفره - شامل نام موسوی و کروبی - نزد ایت‌الله خامنه‌ای برده و خواستار بازداشت آن‌ها می‌شوند، اما "فرمودند این چند نفر با من... قطعا در هر جای دنیا چنین اتفاقی می افتاد با عوامل آن برخورد خیلی شدیدتری می کردند… اگر مخالفت مقام معظم رهبری نبود برخوردی شدیدتر از حصر خانگی با آنان می‌شد... قرار بود واقعا با این‌ها برخوردهای جدی کنیم ولی آقا اجازه ندادند". 
پیش از آن صادق لاریجانی، رییس قوه قضاییه هم اعلام کرده بود که زمان و نحوه برخورد با موسوی و کروبی، توسط این قوه تعیین نخواهد شد و تلویحا اشاره کرده بود که این دستور توسط رهبر جمهوری‌اسلامی صادر می‌شود. هم‌چنان که زمستان گذشته علی لاریجانی، رییس مجلس نهم، در گفت‌وگویی با روزنامه فرانسوی فیگارو، گفته بود که رفع حصر از این سه تن، در اختیارقوه‌‌قضاییه نیست. اما حسین نقوی‌حسینی، عضو کمیسیون امنیت مجلس خبر از وجود "حکم قضایی" برای حصرداده بود: "سران فتنه در حال حاضر در اختیار قوه قضاییه هستند. در قوه قضاییه پرونده هم دارند و حصر آنها هم جزو مجازات‏ هایی است که قوه‌قضاییه در نظر گرفته است. به هر حال بدون حکم قضایی که نمی‌شود کسی رامحدود یا مجازات کرد. نظام ما طوری است که نمی‏‌توان در آن کسی را بی دلیل حصر یا حبس کرد. تا حکم قضایی نباشد چنین اقداماتی انجام نمی‏‌شود. بنابراین الان هم پرونده در اختیار قوه قضاییه است و هر وقت تشخیص بدهند محکمه را تشکیل خواهند داد". 
بهمن ماه سال گذشته تقی کروبی درباره بحث رفع حصر و اقدام‌های دولت روحانی در این زمینه گفته بود: "آقای روحانی در دو دیدار با آقای خامنه‌ای بحث حصر و زندانیان سیاسی را پیگیری کرده بودند و در مجموع واکنش مناسبی دیده بودند… درباره مسایل مربوط به رفع حصر هم بحث شده بود و قرار بود که حصر لغو شود… چند تن از مسئولان یکی از دستگاه‌ها، به دیدار آقای خامنه‌ای رفتند و او را قانع کردند که این مساله به سود جمهوری‌اسلامی نیست. به گفته آن‌ها رفع حصر و آزادی این سه تن، باعث روحیه گرفتن مخالفان و ناامیدی جوانان حامی جمهوری‌اسلامی خواهد شد و رفع حصر در نهایت منتفی می‌شود. پس از آن بود که آقای روحانی با وزیر اطلاعات تماس می‌گیرد و خواستار انتقال آقای کروبی به منزل شخصی خودشان می‌شود، چرا که به گفته ایشان رفع حصر در آینده نزدیک ممکن نیست". رهبر جمهوری‌اسلامی پیش از روی کار آمدن دولت روحانی، درباره وضعیت موسوی و کروبی گفته بود: "چرا و به چه دلیل مدعیان تقلب در انتخابات ۸۸ برای مواجهه با مساله، به خیابان‌ها اردوکشی کردند؟ بارها و بارها این سئوال را نه در مجامع عمومی بلکه به شکلی که قابل پاسخ دادن باشد مطرح کرده‌ایم پس چرا جواب نمی‌دهند، چرا عذرخواهی نمی‌کنند"؟


Wednesday, July 23, 2014

دیونه ای بر بام

ديوانه‌اي بر بام
عزیز نسین
 شاعر، طنزپرداز و داستان نویس سوسیالیست ترک
 
ترجمه‌ احمد شاملو
همه‌ي اهل محل به جنب و جوش افتادند.
– «… يه ديوونه رفته رو بوم!»
سراسر کوچه، از جمعيتي که براي تماشا آمده بودند پر شده بود. اول از کلانتري محل اتومبيلهاي پليس رسيد، بعد هم بلافاصله ماشينها و مأمورين آتش‌نشاني با آن نردبانهاي درازشان.
مادر بدبختش از پايين التماس مي‌کرد:
– «عزيز جانم، پسرکم! بيا پايين قربونت برم. بيا پايين قربون قدت بگردم!»
و ديوانه، از بالاي بام جواب مي‌داد:
– «نه … اگه منو ريش‌سفيد اين محل مي‌کنين که خوب و گرنه خودمو پرت مي‌کنم پايين!»
مأمورين آتش‌نشاني توري نجات را وا کرده بودند که اگر ديوانه خودش را پرت کرد، بگيرندش … يک دسته‌ي نه نفري گوشه‌هاي توري را نگهداشته بودند. ديواانه، هي اين طرف بام مي‌دويد و هي آن طرف بام مي‌دويد، و مأمورين بيچاره هم به دنبالش … بدبختها از بس اين ور و آن ور دويده بودند عرق از هفت بندشان راه افتاده بود.
رئيس کلانتري با لحني نيمه‌تهديد‌آميز و نيمه مهربان سعي مي‌کرد ديوانه را راضي کند که از خر شيطان پايين بيايد:
– «بيا پايين داداش جون … جون من بيا پايين!»
– «منو ريش سفيد اين محل بکنين تا بيام … اگر نه خودمو ميندازم».
تهديد، تحبيب، التماس، خواهش … هيچ‌کدام تأثيري نکرد.
– «برادر جان! بيا پايين … بيا … بيا بريم قدم بزنيم!»
– «زکي! اينو باش! … خيله خب، حالا که زياد اصرار داري قدم بزنيم، تو بيا بالا، چرا من بيام پايين؟»
– از ميان جمعيت، يکي گفت:
– «بگيم ريش‌سفيد محله‌ات کرده‌ايم تا بياد پايين».
يکي ديگر باد به گلو انداخت و گفت:
– «مگه ميشه؟ يه ديوونه رو ريش‌سفيد محل کنيم؟ چه حرفها!»
– «خدايا! يعني واقعاً بايد اين ديوانه‌ي زنجيري رو ريش‌سفيد محله کرد؟»
پيرمردي که به عصاي خود تکيه داده بود گفت:
– «چه ريش‌سفيدش بکنين و چه نکنين، ايني که من مي‌بينم پايين اومدني نيس!»
– «حالا شايد بشه يه جوري پايينش آورد».
– «نه خير. من اينارو خوب مي‌شناسم: يه بار که فرصتي به دست آوردن و سوار شدن ديگه پايين بيا نيستن».
– «حالا بذار اين دفعه رو پايينش بياريم …»
– «اگه تونستين پايين بيارينش، بيارين!»
يکي از آن نزديکي فرياد زد:
– بيا پايين بابا! تو ريش‌سفيد محل شدي؛ بيا پايين!»
و ديوانه که اين را شنيد، لب بام شروع کرد به رقصيدن و بشکن زدن؛ و گفت:
– «به! پايين نميام که هيچ، اگه عضو انجمن شهرم نکنين خودمو از اين بالام ميندازم پايين».
پيرمرد نگاه پيروزمندانه‌اي به اطرافيان خود کرد و گفت:
– «ها، شنيدين؟ نگفتم وقتي سوار شد ديگه پياده بشو نيست؟»
– «خوب ديگه. پس بهتره هرچي گفت بکنيم.»
– «اون ميگه. شمام مي‌کنين. اما پايين نمياد … انسون، تو زندگيش، فقط يه بار پا ميده که بره بالا … اما وقتي که بالا رفت، ديگه …»
کلانتر حرف پيرمرد را بريد و به طرف ديوانه هوار کشيد:
– «انتخابت کرديم بابا. عضو انجمن شهرت کرديم. د حالا بيا پايين ديگه. اين قدر همشهريارو چشم انتظار نذار!»
ديوانه، دوباره شروع کرد به بشکن زدن و رقصيدن، در عين حال مي‌خواند که:
«نميام، هاي نميام، آخ نميام، واخ نميام. تا شهردارم نکنين فکر نکنين پايين ميام …»
پيرمرد گفت:
«نگفتم؟ ديدين؟ شماها بايد به موقعش اقدام مي‌کردين، حالا ديگه کار از کار گذشته. اگه پايين بياد ديوونه نيست، خره!»
سرجوخه‌ي آتش‌نشاني که سراپا خيس عرق شده بود و نفس نفس مي‌زد، گفت:
– «حالا اگه بگيم شهردار شده چي ميشه مثلاً؟ خوب بذارين بگيم شهردار شده». آن وقت دستش را دو طرف دهنش لوله کرد و فرياد زد:
– «بيا پايين جناب شهردار! بيا شروع به انجام وظيفه کن!»
ديوانه، بار ديگر شروع کرد به قر دادن و چرخاندن شکم و کمرش، و گفت:
– «زکي! من بيام قاطي آدمهايي که يه ديوونه رو شهردار کردن بگم چي؟ … پايين نميام!»
– «د … پس آخه چه مرگته؟ چي ميخواي ديگه؟»
– «نمايندگي مجلسو!»
و جماعت، پس از مشاوره و تبادل نظر کوتاهي يک نفر را واداشتند که داد بکشد:
– «خيلي خوب، شدي نماينده. حالا ديگه بيا پايين. ببين. همه منتظرت هستن».
ديوانه، شست دست راستش را گذاشت رو نوک دماغش و شروع کرد به ادا در آوردن:
– «به! غيرممکنه! من؟ بيام بشم قاطي شماهايي که يه ديوونه رو به نمايندگي مجلستون انتخاب مي‌کنين؟»
– «ياالله برادر! گفتي نماينده، مام که کرديم. از اون گذشته نماينده‌هاي ديگه منتظرتن. مي‌خوان جلسه رو تشکيل بدن».
– «مگه بارون مياد که ميخوان گردشو ول کنن برن تو تالار جلسه؟ … بيام پايين که بگيرين ببرينم تيمارستون؟ نه خير … نميام».
* * *
پيرمرده، پس از مدتي که ساکت بود دوباره به حرف آمد و گفت:
– «بيخود به خودتون زحمت ندين. اين ديوونه‌ها رو من خوب مي‌شناسم. خود شماها را هم اگه به نمايندگي انتخاب بکنن ديگه حاضر نميشين پايين بيايين!»
ديوانه مرتباً فرياد مي‌زد:
– «استاندار، استاندار … اگه استاندارم بکنين ميام پايين. اگرنه، همين الآن خودمو ميندازم پايين: «يک … دو …».
جمعيت نگذاشت دو به سه برسد و فرياد زد:
– «کرديم، کرديم … استاندارت کرديم … ننداز، ننداز!»
ديوانه دوباره شروع کرد به رقصيدن و قر دادن و گفت:
– «وزير … وزيرم کنين تا نندازم، اگرنه الآنه ميندازم!»
يواش يواش حرف پيرمرد داشت راست درمي‌آمد. اين بود که عده‌اي دورش را گرفتند و گفتند:
– «چي مي‌فرمايين؟ يعني وزيرش بکنيم؟»
پيرمرد گفت: «ديگه کار از کار گذشته … حالا ديگه ريش و قيچي دست اونه، هرچي که ميگه بايد بکنين و هرچي که ميخواد بايد انجام بدين».
جماعت داد کشيد:
– «وزيرت کرديم، وزيرت کرديم، ننداز، ننداز!»
– «ميندازم».
– «ديگه چرا؟ مگه وزيرت نکرديم؟»
– «هه هه هه! … بايد نخست وزيرم کنين تا بيام، وگرنه خودمو پرت مي کنم».
جمعيت دور پيرمرد را گرفته بودند و سؤال‌پيچش مي‌کردند:
– «چيکار خواهد کرد؟»
– «يعني خودشو ميندازه؟»
پيرمرد گفت: «معلومه که ميندازه».
جمعيت گفتند: «اي واي، نکنه خودشو بندازه!» و بعد، با هول و هراس به طرف ديوانه هوار کشيد: «بابا خيله خوب، نخست‌وزيرت کرديم. حالا ديگه بيا پايين!»
ديوانه زبانش را براي خلق‌الله درآورد و گفت:
– «آخه نخست‌وزير جاسنگيني مث من، ميون احمقهايي مث شما چيکار داره که بياد پايين؟»
– «هر آرزويي داري بگو ما انجام بديم؛ اما خودتو ننداز».
ديوونه لب بام دراز کشيد، سرش را جلو آورد و پرسيد:
– «حالا يعني من نخست‌وزيرم؟»
جمعيت يکصدا فرياد کرد: «آره بابا، نخست‌وزيري!»
– «خيله خب. پس حالا که نخست‌وزيرم، هروقت اراده کنم پايين ميام، به شماها چه مربوطه؟ اگه خواستم ميام، نخواستم نميام».
کلانتر که سخت عصباني شده بود، گفت:
– «ما رو دست انداخته، اصلا بذارين هر غلطي مي‌کنه بکنه؛ جهنم که خودشو انداخت، يه ديوونه کمتر!»
اما بعد، انگار با خودش حساب کرد و ديد که ممکن است اين موضوع براش دردسري ايجاد کند، چون که رو کرد به سرجوخه‌ي آتش‌نشاني و از او پرسيد:
– «حالا چيکار بايد بکنيم؟ آيا به هيچ وسيله‌اي نميشه اين ديوونه رو پايين آورد؟ پس شماها واسه چي خوبين؟»
سرجوخه‌ي آتش‌نشاني هم که پاک درمانده بود، همين سؤال را از پيرمرد کرد:
– «يعني مي‌شه؟ چه جوري مي‌شه؟»
– «بله که مي‌شه. چراکه نشه؟»
– «چه جوري؟»
– «حالا اگه بذارين، من پايينش ميارم».
جمعيت عقب رفت و چشمها با بي‌صبري به پيرمرد دوخته شد که ديوانه را چه جوري پايين خواهد آورد.
پيرمرد به ديوانه که همان طور بالاي بام عمارت هفت طبقه مشغول شکلک در آوردن و رقصيدن و اطوار ريختن بود رو کرد و فرياد زد:
– «عاليجناب نخست‌وزير، آيا اراده نفرموده‌اند که به طبقه‌ي ششم صعود بفرمايند؟»
ديوانه که اين را شنيد، با لحني جدي گفت:
– «بسيار عالي! بسيار عالي! اراده فرموديم!»
و آن وقت، از دريچه‌ي بام داخل شد، از پله‌ها پايين آمد و از پنجره‌ي يکي از اتاقهاي طبقه‌ي ششم سر بيرون کرد و به تماشاي جمعيت پرداخت.
پيرمرد گفت:
– «حشمت‌پناها! آيا براي بازديد طبقه‌ي پنجم صعود نخواهيد فرمود؟»
– «چرا، چرا … صعود مي‌فرماييم!»
و به همين ترتيب، چند دقيقه بعد، ديوانه به طبقه‌ي سوم «صعود» کرده بود. حالا ديگر از آن حرکات روي بام، يعني چرخاندن شکم و در آوردن زبان و اطوار ديگر دست برداشته بود و حالتي موقر و جدي در چهره‌ي او ديده مي‌شد.
پيرمرد گفت:
– «اي نخست‌وزير بزرگوار ما! آيا به طبقه‌ي دوم صعود نخواهيد فرمود؟»
– «بله، بله، مايليم به خواست شما چنين کنيم!»
و به طبقه‌ي دوم آمد.
– «آيا براي صعود به طبقه‌ي اول اراده نخواهيد فرمود؟»

* * *
سرانجام، ديوانه در ميان هلهله و فرياد‌هاي شادمانه‌ي جماعت تماشاچي از عمارت بيرون آمد، به طرف کلانتر رفت، دستهايش را جلو آورد و گفت:
– «بيا داداش، دستنبدهاتو به دستام بزن و منو بفرست ديوونه‌خونه … به نظرم حالا ديگه ياد گرفته باشي با ديوونه‌ها چه جوري تا کني!»
وقتي که ديوانه را بردند، جماعت با شور و اشتياق پيرمرد را دوره کرد. پيرمرد با حسرت نگاهي به عمارت و نگاهي به جمعيت انداخت و بعد، سري به تأسف تکان داد و گفت:
– «مشکل نبود. من چهل سال عمرمو تو سياست گذروندم و موهاي سرمو تو کار سياست سفيد کردم …».
آن‌وقت، آهي کشيد و گفت:
– «افسوس که ديگه قوه‌اي تو زانوهام نيست. اگرنه، منم مي‌رفتم بالا و … اونوقت مي‌ديدين که بالا رفتن يعني چي …
اگه من بالا مي‌رفتم، ديارالبشري نبود که بتونه منو پايين بياره!»

ایرانشناسی واقعیتگرا!!

آتش سوزی در مدرسه شین آباد پیرانشهر
دکترصادق زیباکلام
ای کاش مساله فقط استعفای وزیر آموزش و پرورش می بود. آخرين شماره هفته نامه نگاه پنجشنبه پيش از توقف انتشار 30 آذر 1391 بعد از آتش‌سوزی که در مدرسه دخترانه شین‌آباد پیرانشهر اتفاق افتاد، بسیاری، اگر نگفته باشیم همه، انگشت اتهام را به سمت وزیر اصولگرای آموزش و پرورش آقای حمیدرضا حاجی‌بابایی گرفتند و یکپارچه خواهان استعفای وی شدند. آنچه در آن میانه از همه جالب‌تر بود فریادهای دادخواهی بود که از جانب برخی از مخالفان و منتقدان احمدی‌نژاد در میان متحدان سابقش به راه افتاده بود. آنان بانگ برآورده بودند که «استعفای وزیر کمترین معذرت‌خواهی است که دولت احمدی‌نژاد می‌تواند نسبت به این مردم خوب، نجیب، صبور و بزرگوار انجام دهد.»
رسانه‌های اصولگرای مخالف احمدی‌نژاد به همراه نمایندگان مجلس مخالف وی، آنچنان فضایی به وجود آورده بودند که گویا مشکل و معضل اصلی در خصوص حادثه آتش‌سوزی مدرسه شین‌آباد در عملکرد ضعیف دولت احمدی نژاد و بالاخص شخص حمیدرضا حاج بابایی وزیر آموزش و پرورش می‌باشد. مخالفت بنده با این برداشت، به هیچ روی نه به معنای تبرئه وزیر آموزش و پرورش و دولت اصولگرای احمدی‌نژاد است و نه به معنای مهر تایید زدن بر سیاست‌ها و عملکرد مجموعه دولت. مساله خیلی عمیق‌تر و دردناک‌تر از این است که کل آن را صرفا به عملکرد وزارت آموزش و پرورش تقلیل دهیم و به شکلی به موضوع بپردازیم که اگر به جای حاجی‌بابایی مدیر و مسوول دیگری می‌بود، دختران معصوم روستای شین‌آباد آتش نمی‌گرفتند. فی‌الواقع کاش این گونه بود و آتش‌سوزی صرفا حاصل بی‌کفایتی و بی‌لیاقتی مسوولان آموزش و پرورش دولت احمدی‌نژاد می‌بود. چون در آن صورت با کنار گذاشتن یک یا چندین مدیر و مسوول بی‌لیاقت مساله حل می‌شد و مشکلات و معضلات بنیادین ما از آموزش و پرورش رخت برمی‌بست اما بدبختانه این گونه نیست و اگر به جای حاجی‌بابایی لایق‌ترین، شایسته‌ترین، باکفایت‌ترین و مدبرترین مدیرهای دنیا را هم منصوب نماییم یا می‌نمودیم، باز هم مدرسه شین‌آباد آتش می‌گرفت. آنان که در واکنش به آتش‌سوزی مدرسه شین‌آباد پیرانشهر (از جمله نماینده پیرانشهر به همراه بسیاری از نمایندگان دیگر به علاوه اصولگرایان منتقد و مخالف احمدی‌نژاد) صرفا به دنبال استعفای حاجی‌بابایی رفته بودند یا تعمدا خود را به تجاهل زده بودند و برای فریب افکار عمومی و جلوگیری از مطرح شدن مسائل عمیق‌تر سعی می‌کردند این گونه وانمود کنند که مساله اصلی استعفای وزیر است؛ یا از روی فرصت‌طلبی می‌خواستند از نمد حادثه شین‌آباد بهره‌برداری سیاسی علیه احمدی‌نژاد نمایند، یا در معصومانه‌ترین و ساده‌ترین حالت اینکه تصور کنیم واقعا نمی‌دانستند مشکلات و مسائل اصلی چیست و تصور می‌کرده‌اند که مشکلات و مسائل آموزش و پرورش در همان استعفای وزیر آموزش و پرورش خلاصه می‌شود.
گفتم کاش حق با آنها بود و مشکل در شخص وزیر خلاصه می‌شد اما بدبختانه این گونه نیست. واقعیت این است که ما در مدارس‌مان در سطح کشور؛ چیزی حدود 150 هزار کلاس مثل همان که در شین‌آباد آتش گرفت داریم به همراه 50 هزار اتاق که دفتر و غیره هستند. بسیاری از این 200 هزار کلاس و دفتر با بخاری نفتی گرم می‌شوند. بنابراین وقوع آتش‌سوزی به هیچ روی امری تصادفی و غیرمترقبه نیست. فرقی هم نمی‌کند که وزیر چقدر مدیر، مدبر، انقلابی، اصولگرا، اصلاح‌طلب، متدین یا لائیک باشد. در هر حال آن 150 هزار کلاس با بخاری نفتی در زمستان گرم می‌شوند. طبیعی است که راه چاره در این است که نظام بخاری نفتی که در حقیقت مثل یک بمب ساعتی آتش‌زا می‌باشد از سطح مدارس جمع شود. اما این کار مستلزم هزینه است. برآورد شده که تبدیل سیستم گرمایش این 200 هزار کلاس و دفتر از بمب ساعتی به نام بخاری نفتی به وسیله مطمئنی به نام شوفاژ نزدیک به هزار میلیارد تومان هزینه می‌برد و این هزار میلیارد تومان 33 سال است که در انتظار تحقق یافتن است. مادام که این هزینه تامین نشود 200 هزار بخاری نفتی جان میلیون‌ها دانش‌آموز را تهدید می‌کند.
روستای شین‌آباد به مدت 10 سال است که گازکشی شده اما مدرسه «انقلاب اسلامی» آن به دلیل فقدان اعتبار همچنان با بخاری نفتی گرم می‌شود. بقول «زهیر توکلی»، تا کسی عملا در آموزش و پرورش ایران کار نکرده باشد، نمی‌تواند ابعاد فقر و کمبود بودجه و اعتبار در آن را تصور نماید. انسان نمی‌تواند باور کند که آموزش و پرورش مملکتی که روی دریایی از نفت و گاز خوابیده اینقدر بدبخت و فقیر باشد. در حالی که همه بانگ برآورده‌اند که چرا وزیر استعفا نمی‌دهد، حتی یک نفر نپرسید که ظرف هفت سالی که اصولگرایان قدرت را در دست داشته‌اند ما بیش از 500 میلیارد دلار درآمد نفتی داشته‌ایم.اگر هر دلار را حداقل هزار تومان در نظر بگیریم، ما ظرف این هفت سال 500 هزار میلیارد تومان درآمد داشته‌ایم.آیا انتظار هزار میلیارد تومان از آن 500 هزار میلیارد تومان برای هزینه شدن در آموزش و پرورش خیلی انتظار نابجا و غیرمنصفانه‌ای است؟ مشابه آتش‌سوزی مدرسه شین‌آباد ظرف 20،10 سال گذشته برای چندمین بار است که دارد تکرار می شود؟
آیا بارها و بارها ظرف این 33 سال حادثه آتش سوزی در مدارس ما تکرار نشده؟ باب دیلون خواننده و ترانه‌سرای معروف امریکا در مخالفت با جنگ ویتنام ترانه‌ای ساخته بود که در اعتراض به جنگ می‌خواند: «چقدر پدر و مادر باید کشته شوند تا بگوییم کودکان زیادی یتیم شده‌اند؟ چقدر انسان باید کشته شوند تا بگوییم خیلی‌ها کشته شده‌اند؟ چقدر خانه باید بمباران شود تا بگوییم خانه‌های زیادی بمباران شده‌اند؟» حالا ما هم می‌توانیم بپرسیم چند بار باید در مدارس ما آتش‌سوزی اتفاق بیفتد تا بگوییم در مدارس ما خیلی آتش‌سوزی اتفاق می‌افتد؟ متاسفانه پاسخ خیلی امیدوارکننده نیست. آماری وجود دارد به نام «سرانه آموزش و پرورش». یعنی کل بودجه سالیانه یک کشور را که خرج آموزش و پرورش می‌شود بر جمعیت آن کشور تقسیم می‌کنند و عدد به دست‌آمده می‌شود میزان پولی که در آن کشور برای تحصیل هر نفر هزینه می‌شود. از این بابت ما یکی از پایین‌ترین کشورها در جهان هستیم.
آمار برخی از کشورها؛ یعنی مبلغی که به ازای هر نفر در آن کشور صرف آموزش و پرورش می‌شود به قرار ذیل است:
لوکزامبورگ: 16 هزار دلار در سال نروژ: 15 هزار دلار در سال دانمارک: 12 هزار و 500 دلار در سال اتریش: 10 هزار و 200 دلار در سال سوئد: 10 هزار دلار در سال امریکا: 10 هزار دلار در سال ژاپن: 7هزار و 500 دلار در سال چین: 2 هزار دلار در سال ترکیه: 2 هزار دلار در سال ایران: 200 دلار در سال. ( نمودار «سرانه آموزش و پرورش در برخي از كشورها» ) محاسبه سرانه 200 دلار ایران به این صورت است که کل بودجه آموزش و پرورش برای سال 1391 نزدیک به 14 هزار میلیارد تومان بوده که اگر آن را بر 75 میلیون ایرانی تقسیم کنیم چیزی حدود 200 هزار تومان می‌شود. اگر ارزش دلار را صرفا هزار تومان در نظر بگیریم، سرانه آموزش و پرورش ایران 200 دلار می‌شود. به عبارت دیگر نروژ و دانمارک نزدیک به 70 برابر ما برای آموزش و پرورش‌شان هزینه می‌کنند، امریکا 50 برابر و چین 10 برابر ما.
جالب است ترکیه که نه یک بشکه نفت دارد و نه یک کپسول گاز، 10 برابر ما برای آموزش و پرورش‌اش هزینه می‌کند. اینها تازه بر اساس نرخ دلار هزار تومان می‌باشد. اگر دلار را به نرخ جناب «جمشید بسم‌الله» محاسبه کنیم، سرانه ما کمتر از 70 دلار می‌شود و سرانه آموزش و پرورش ترکیه نه 10 برابر ما که در حقیقت 30 برابر ما می‌شود. من هیچ تردیدی ندارم که یک جای ضرب و تقسیم من غلط است. زیرا چگونه می‌شود که امریکایی‌ها 150 برابر ما برای آموزش و پرورش‌شان هزینه کنند؟ به نظر شما وقتی ترکیه 30 برابر و امریکا 150 برابر ما برای آموزش و پرورش‌شان هزینه می‌کنند، خیلی اهمیت دارد که حاجی‌بابایی استعفا بدهد یا ندهد؟

جلسه دادگاه صبا آذرپیک

جلسه دادگاه صبا آذرپیک برگزار شد

بی بی سی - سه شنبه 22 ژوئيه 2014 - 31 تیر 1393

گفته می‌شود که صبا آذرپیک، روزنامه نگار ایرانی که از هفتم خردادماه سالجاری در بازداشت به سر می‌برد، ظرف دو روز گذشته (دوشنبه و سه‌شنبه ۲۹ و ۳۰ تیرماه) در دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه حاضر شده و به سئوالات قاضی در مورد پرونده‌اش پاسخ داده است.
پیش از این محمود علیزاده طباطبایی، وکیل خانم آذرپیک در گفتگو با خبرگزاری ایسنا گفته بود که دادگاه خانم آذرپیک به تعویق افتاده است. او در مورد برگزاری این جلسات به بی‌بی‌سی فارسی گفت که هیچ اطلاعی از آنها ندارد و خارج از تهران است."
با گذشت بیش از یک ماه از بازداشت این روزنامه‌نگار هنوز اطلاعی از محل بازداشت او در دست نیست.
چندی پیش نزدیکان خانم آذرپیک اعلام کردند که او در زندان دچار مشکلات نخاعی و کمر درد شده و به بهداری منتقل شده است.
صبا آذرپیک هفتم خرداد ماه در دفتر نشریه تجارت فردا بازداشت شد.
ماه گذشته نزدیک به ۱۵۰ روزنامه‌نگار ایرانی با انتشار بیانیه‌ای شیوه بازداشت خانم آذرپیک را غیرقانونی دانستند.

ادامه محاکمه سراج الدین میردامادی

سراج الدین میردامادی دیگر روزنامه‌نگار ایرانی است که پس از سفر به ایران بازداشت شد و دومین دادگاه او نیز دیروز در دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی برگزار شده است.
آقای میردامادی پس از بازگشت به ایران در مرداد ماه سال ۹۲ تحت تعقیب قضایی قرار گرفت. او در ۱۸ دی ماه ۹۲ در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب حضور یافت و در آنجا اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به او تفهیم شد.
گیتی پورفاضل، وکیل‌ مدافع آقای میردامادی در گفت‌وگو با ایسنا، با بیان اینکه قرار بود جلسه محاکمه او ۱۱ مردادماه برگزار شود، گفت: "من تقاضای آزادی موکلم با قید وثیقه را ارائه کرده بودم که قاضی صلواتی با این درخواست موافقت نکرد، ولی به جای آن تاریخ محاکمه را دو هفته جلو انداخت."
در ظرف یک ماه اخیر چند روزنامه‌نگار بازداشت و زندانی شده‌اند.
کلیک ریحانه طباطبایی، کلیک مرضیه رسولی و کلیک ساجده عرب‌سرخی از جمله روزنامه نگارانی هستند که "پیش از ابلاغ حکم تجدیدنظر" برای گذراندن دوران محکومیت به زندان احضار شدند.
ایران از جمله کشورهایی است که تعداد زیادی از روزنامه نگاران در آن زندانی هستند.
هفته گذشته سازمان گزارشگران بدون مرز با اعلام نگرانی از وضعیت روزنامه‌نگاران ایرانی گفت که علیرغم گذشت حدود یک سال از پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری، وعده‌های او عملی نشده و هنوز پیشرفتی قابل ملاحظه‌ در عرصه آزادی اطلاع رسانی رخ نداده است.

کمیته حفاظت از روزنامه نگاران نیز به تازگی در گزارشی اعلام کرد: "ایران یکی از سرکوبگرترین کشورهای جهان در عرصه آزادی اطلاع‌رسانی است به طوری که در رده بندی جهانی آزادی مطبوعات سال جاری میلادی، در بین ۱۸۰ کشور در رده ۱۷۳ قرار داشته است."