انسان خطاکار!
از روزگاران کهن فیلسوفان انسان را
جایزالخطاء خوانده اند و برخی دیگر که خواسته اند تأکید بیشتری بر این ویژگی
انسانی کنند او را انسان ممکن الخطاء خوانده اند که به نظر نمیرسد چندان
تفاوتی با یکدیگر داشته باشند. ولی قضیه به این سادگیها نیست زیرا نگارنده با یک
رخداد شخصی به این باور رسید که شایسته ترین عنوان انسان خطاکار خواندن انسان
است که روی دیگر انسان زیانکار است که خداوند او را بدین گونه در سوره
والعصر خوانده است:
همانا که انسان همواره در زیانکاری است مگر
آنانکه ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و یکدیگر را به راستی- درستی و
پایداری- استواری سفارش کردند(فراخواندند). یعنی تنها کسانی همواره
در زیانکاری نیستند که این سه شرط را به عنوان سه ویژگی با هم داشته باشند:
یک: ایمان داشتن به خداوند یکتا و یگانه.(رابطه ای میان خود
و خدا)
دو: نهادینه کردن نیکوکاری در خود.(رابطه ای میان خود
با خود و خود با جامعه
یعنی وسیله ای برای راهیابی به حقیقت!)
سه: فراخواندن دیگران به راستی و درستی از یک سو و پایداری
و استواری از سوی دیگر. (رابطه ای میان خدا با خود و خود
با جامعه برای رسیدن به هدفهای والای انسانی!)
و از آنجا که انسان
بی منطقوعقل آفریده نشده پس زیانکاری او نتیجه خطاکاری اوست و میتوان گفت:
همانا که انسان هواره در خطاکاری است مگر آنانکه...
و اما تجربه شخصی:
دیروز در کتابخانه(که
هرروزه در آن حضور دارم) کتابهایی را که خواننده ندارند پاکسازی کرده و آنها را
بیرون از اتاق امانت دهی کتاب در قفسه ای قرارداده بودند تا هرکس دوست دارد بردارد.
کتابی را که به زبان انگلیسی بود برداشتم و چون تصورم(پیشداوریام!) بر این بود
که این کتاب راهنمایی برای معرفی یکی از شهرهای اروپای غربی و یا مرکزی است
عنوان آن را LENIGRAND
دریافتم و این واژه در ذهنم چنین نقش بست. نه یک بار که چندین
بار به همین صورت خواندمش و معنای آن را هم سرزمین لنی! دریافتم.
به خانه که آمدم کتاب را ورق میزدم که دیدم عنوان یکی از فصلهایش پوشکین است.
گفتم عجیب است: نامی روسی در کشوری غربی؟!
پس از فهرست کتاب نقشهای
بود. بر روی نقشه نوشته شده بود: LENINGRAD
تعجبم بیشتر شد که این کتاب چه ربطی به لنینگراد روسیه دارد؟! پیش خود گفتم
پس ببینم این شهری که نامش روی جلد کتاب است چگونه به روسیه ربط پیدامیکند؟ به پشت
جلد بازگشت کردم. با شگفتزدگی تمام دیدم نوشته شده: LENINGRAD
اینجا بود که از
اینهمه خطاکاری که برای اولین بار بدین گونه دچارش شده بودم شگفتزده و برآشفته
شدم. بویژه آنکه تنها خطای دید نبود بلکه همزمان هم خطای دید بود و هم معنای واژه GRAND را در ذهن خود تغییرداده
و بهLAND تبدیل کرده و جایگزین این واژه
کرده بودم!! و شده بود: LENILAND
بسیار برایم اتفاق افتاده بود که درخانه به دنبال چیزی
میگشتم و نمییافتم ولی پس از مدتی شاید یک شبانه روز و یا بیشتر آن را همانجایی
که قرارش داده بودم مییافتم! با این رخدادها تا اندازه ای متقاعد و معتقدشده بودم
که نیروهایی در زندگی ما انسانها دخالت میکنند و چیزی را برمیدارند و پس از مدتی
دوباره سرجایش میگذارند! ولی با این تجربه که دیگر نمیشد یک واژه را نیروها جور
دیگری دگرگون کنند تا به دید من آن گونه بیاید که آنان میخواهند اکنون همه آن
نادیدنیها را به حساب خطای انسانی میگذارم و معتقدم که آن چیزهای ناپیدا از دید من
همه پیدا بوده اند و تنها من خطاکار آنها را نمیدیده ام!!!
ما در روانشانسی خطای
دید را پیرامون تصویرها و طرحها خوانده و نمونه هایش را دیده بودیم ولی به یاد
ندارم خطای ذهن ناشی از پیشداوری(ذهنیت) را بویژه اگر همزمان با خطای
دید رخ داده باشد در جایی خوانده یا دیده باشم و اگر چنین عنوانی جایش در
روانشناسی خالی باشد لازم است پژوهشگران روانشناس روی این موضوع کار کنند و این گفتمان
را در دانش روانشناسی بگنجانند و آن را از جنبه های گوناگون مورد بررسی و بازنگری
قراردهند.
حتا ممکن است تردستان
و شعبده بازان نیز از راه شناخت دقیق نقطههای ضعف خطاهای بصری و ذهنی انسان این
فن را پایه گذاری کرده و در کار خود موفق هم شد اند و این فن توسعه یافته است. به
نظر میرسد پایه و مایه فن آنان خطاهای انسانی باشد.
نکته: با دیدن تصویرهای این کتاب دانستم که لنین روزگاری
در یک کلبه عجیب و بیپنجره زندگی میکرده است!
28 مرداد 93 - احمد شماع زاده