Monday, November 3, 2014

نقدی بر "اسرار هزار ساله"- علی اکبر حکمی زاده



نقدی کوتاه بر "اسرار هزار ساله"
نوشته علی اکبر حکمی زاده
علی اکبر حکمی زاده همعصر و همعقیده با سید احمد کسروی است. از او جوانتر بوده ولی هر دو روحانی زاده و در جوانی درس خوانده حوزه بوده و از نزدیک با راه و روش و اشکالهای حوزه مواجه شده اند و پس از گذراندن دورانی از عمر خود در حوزه از گذشته خود گذرکرده و راه و روش نقد روحانیت شیعه و تبعات ناشی از تأثیر روش و منش حوزه بر فرهنگ مردم را در پیش گرفته اند با این تفاوت که کسروی بسی گسترده تر عمل کرده و تنها یک کتابش شیعیگری است که اسرارهزارساله تنها به برخی از نکات آن اشاره دارد.
نویسنده به دلیل آشنایی کامل با حوزه واژه هایی که تنها در معارف دین به کار میرود مانند انسداد- درایه و... را کمی باز میکند ولی متأسفانه همانند حوزویان استنادش به قرآن کریم کم است. مثلا بر عامل عقل بسیار تأکید دارد ولی در این جزوه هیچ اشاره ای به این موضوع نمیشود که تا چه اندازه در قرآن بر تعقل و تفکر تأکید شده است! و اصولا در حوزه ها قرآن مهجور است و روایت مأجور!
یا در مورد رد حدیثهایی که با عقل جور در نمیآیند اشاره ای نمیکند که این احادیث با قرآن نیز منطبق نیست و اشاره ای به این حدیث صحیح مشهور نمیکند که یکی از صادقین(امام محمد باقر و امام جعفر صادق) که هر دو همزمان با غالیان(حدیث سازان جعلی تندرو شیعه) میزیسته اند فرموده:
اگر حدیثی از ما(ائمه اطهار) نقل شد با قرآن تطبیقش دهید(که همین تطبیق نیز موضوعی عقلانی است) اگر با قرآن همخوانی نداشت بر دیوارش بکوبید!(آن را از میان بردارید و به آن عمل نکنید.)
بخشی از چاپ اول کتاب کشف الاسرار با قطع جیبی را در جوانی خوانده بودم ولی نمیدانستم چرا آیت الله خمینی نام آن را کشف الاسرار گذاشته و چرا از رضا شاه در آن یادکرده است. با خواندن این نوشته و دانستن این نکته که تنها آیت الله خمینی بر این نوسته پاسخی مکتوب نوشته دانستم که کتاب کشف الاسرار پاسخی به اسرارهزارساله بوده و منظور از کشف یعنی بازکردن پیچیدگیهای مذهب شیعه که علی اکبر حکمی زاده آنها را اسرار خوانده است.
حروفچین این متن قدیمی(1322) بسیار سهل انگار بوده زیرا گذشته از اینکه پایان سطرها را تنظیم نکرده و ناهماهنگ رهاکرده متن را بی دقت لازم حروفچینی کرده است. متأسفانه اشکالهای فراوان متن پیش از انتشار به هر دلیلی توسط نویسنده نیز اصلاح نشده در نتیجه بسیاری از جمله ها و مفاهیم کم أثر شده اند.
حروفچین مانند مفسران قرآن که هرگاه عقلشان به مفاهیم بلند قرآن قد نمیدهد و به منظور نظر خداوند دست نمییابند چیزی از خود میگذارند تا موضوع توجیه ظاهری شود برخی واژه ها را که درست بوده ولی به دلیل کم سوادی اش نادرست انگاشته اصلاح کرده که موضوع از بیخ و بن منتفی شده مثلا در جایی درایه(درعلم حدیث) را به صورت در آیه نگاشته یا کمتر آیه یا روایتی عربی را درست نوشته مثلا ان الظن لا یغنی من الحق شیئا را ان الظن لایفسی من الحق شنیا نگاشته است.
نویسنده در پایان نوشته خود حدیثی نقل کرده:
صیحه زدن جبرئیل که حق با علی است و صیحه زدهن ابلیس که حق با عثمان است.
وی این حدیث را ضمن حدیثهایی که وقوعشان محال است آورده و از آن درگذشته است و به بار بسیار منفی آن که تفرقه افکنی میان شیعه و سنی است هیچ اشاره ای نکرده که نشان از جعلی بودن آن دارد و نتیجه جعل غالیان است.
نویسنده باید متذکر میشد که برخی از حدیثهای جعلی مانند این حدیث بنیان برافکن و برای جامعه مسلمانان بسیار زیانبارند! این حدیث امام علی(ع) را در برابر عثمان و دشمن او قرار میدهد در حالی که کردار و رفتار و سخنان علی(ع) گواهی میدهند چنین نبوده است:
کردار: امام علی برای جلوگیری از کشته شدن عثمان فرزندانش حسنین(علیهما سلام) را همراه با محمد بن ابی بکر(فرزند ابوبکر خلیفه اول و دوست حسنین) و عبدالله بن عمر(فرزند خلیفه دوم که او نیز دوست حسنین بود) برای پاسداری از خانه عثمان میفرستد البته همراه با برخی دیگر از جوانان شهر.
رفتار: نام یکی از فرزندان امام علی که در وقایع کربلا شهید شده عثمان بوده است.
سخنان: خطبه امام علی(ع) پس از کشته شدن خلیفه سوم که در نهج البلاغه موجود است نیز نشان میدهد که ایشان دشمن عثمان بن عفان و منتظر کسب مقام خلافت نبوده است.
هنگامی که در اسرارهزارساله نقد احادیث جعلی را میخوانی به این فکر میافتی که اگر اینهمه همت و وقتی که صرف این اباطیل از سوی حوزویان در طول تاریخ شیعه صورت گرفته  صرف فهم قرآن در زمینه های مختلف علمی میشد تنها در زمینه کیهانشناسی به همت دانشمندان مسلمان علم نجوم قرآنی چندین صد سال پیش از یافته های کپلر و کپرنیک به ثمر رسیده بود!!
نکته آخر اینکه امثال این نوشته را نه یک بار که چندین و چند بار باید خواند تا نکته های بنیانی شان نه تنها در غوغای زمانه و فرازونشیبهای روزگار به فراموشی سپرده نشود بلکه همواره در گوش و ذهنمان بماند و به نسلهای پسین منتقل شود بلکه سلامت دین و دنیا و آخرتمان(عافیه الدین والدنیا والاخره) تضمین گردد که هدف از ارسال رسل و بعثت انبیاء نیز برپایی دینی قیم به منظور ایجاد جامعه ای سالم بوده است.
نوشته های مرتبط با پرسشها و موضوع اسرار هزار ساله در محیط وب به قلم نگارنده:
عاشورا! یا فرصتی برای شرک ورزی؟
بررسی اختلافهای نماز شیعی و سنی
خردگرایی در جایگاه شرک ورزی
نقدی بر زیارت عاشورای معروفه
ولی ما کیست(الله ولی المؤمنین)؟
عزیزالله خوشوقت و امام زمان
مکتب شرع  یا  مکتب عشق؟
شرایط چندهمسری در قرآن
امانت و خیانت در قرآن
خروج از زی طلبگلی
آیا فقه ما پویاست؟
سه مقام هستی
مدیر زمین                                                
مردادماه نودوسه- احمد شماع زاده

گفت و گو با یک قربانی(با یادی از ریحانه جباری)

گفت و گو با یک قربانی: 
پوزخند قاضی بدتر از تجاوز بود

ایران وایر: او که مصاحبه مینا خانی را در ایران وایر خوانده بود، با من تماس گرفت. حتی خیالش را هم نمی‌کردم که پشت آن نگاه آرام چه روزهای دهشتباری از خاطره تجاوز خوابیده؟ 
چند در بسته را در راهروهای هزار توی دادگاه خانواده باز کرده؟ 
با انبوه نگاه های حقارت بار و کنجکاو دیگران چه کرده؟ 
چند بار راهروهای دادگستری را به دنبال لحظه‌ای فهم مشترک پایین و بالا رفته؟

گفت‌و‌گوی من و شیرین، دانشجوی بیست و شش سالهٔ مهندسی منابع طبیعی از تهران به برخی از این پرسشها پاسخ داده است.

تجربه تجاوز چطور به سراغت آمد؟
خانواده‌ام خیلی اهل مراوده نبودند، من دختری خجالتی بودم که عزت نفس بالایی نداشتم و معمولا به یک انزوای خودخواسته پناه می‌بردم. در ایام کنکور، به طور اتفاقی با مرد به ظاهر موجهی آشنا شدم که تدریس خصوصی داشت. یکی از اساتید موجه موسسه‌ای که برای کلاس‌های کنکور به آنجا می‌رفتم، معرفی اش کرد. دو جلسه اول کلاس تدریس خصوصیمان در یکی از کلاس‌های موسسه برگزار شد و از آنجایی که آن‌ها جای کافی برای این کار نداشتند قرار شد جلسه بعدی در منزل استادم حاضر بشوم. اولین باری که به خانه‌اش رفتم به نظرم همه چیز غیر عادی می‌آمد. احساس خطر ‌کردم. کلید را که پشت سر من در قفل چرخاند، فرصت هیچ واکنشی به من داده نشد. به سرعت به طرفم آمد. با یه حرکت سریع شالم را برداشت و من را به سمت یکی از اتاق‌ها هل داد. تمام تلاشم را برای مقاومت کردن انجام دادم. به زور شروع به کندن لباس‌هایم کرد. تمام وجودم می‌لرزید. سست و بی‌حال بودم و حجم فاجعه مغزم را کرخت کرده بود. کشاکش فیزیکی که بالا گرفت و فهمیدم به لحاظ فیزیکی قوی‌تر است و توان مغلوب کردنش را ندارم.
 
واکنشت بعد از آن اتفاق چه بود؟
جرات نکردم به خانواده‌ام بگویم؟ چطور می‌توانستم بگویم دیگر باکره نیستم؟ پدرم بیماری قلبی داشت. نگران بودم بعد از فهمیدن این بی‌آبرویی سکته کند. حتی دوست پسر هم نداشتم و سر بزیر و نجیب بودم. چطور می‌توانستم به پدرم بگویم توسط مردی همسن و سال خودش هتک حرمت شده‌ام؟
 
به فکرت نرسید از یک پزشک زنان برای تایید ماجرا مشورت بگیری؟
اوایل ذهنم ماجرا را انکار می‌کرد. به خودم امید می‌دادم که لابد چیزی نشده! اما وقتی به سوزش آن لحظه و دردهای وحشتناک کشاله رانم فکر می‌کردم و جزییات جریان را در ذهنم مرور می‌کردم می‌دانستم اتفاق افتاده. دست آخر طاقت نیاوردم و برای معاینه به یک دکتر زنان مراجعه کردم. یعنی مجبور شدم به جای انکار کردن، حقیقت را بپذیرم. کارم شده بود سرزنش کردن خودم.‌‌ همان روز‌ها بود که چند خودکشی ناموفق در مسیر زندگی‌ام ثبت کردم. قبل از این اتفاق قصد جدی کرده بودم تا در رشته پزشکی قبول بشوم. اما بعد از آن دنیای من زیر و رو شد.تا چند ماه به جای دوره کردن درس‌ها، در خلوت اتاقم گریه می‌کردم.
 
کی تصمیم گرفتی شکایت کنی؟
چند ماه از ترس بی‌آبرویی و واکنش خانواده‌ام سکوت کردم تا توانستم توان و قدرت ذهنی‌ام را جمع کنم و شهامتش را پیدا کنم برای شکایت کردن. موضوع را با فرد مورد اعتمادی در میان گذاشتم و هم او بود که تشویقم کرد به مراجع قضایی مراجعه کنم. قول کمک و مساعدت هم داد. وقتی شکایت کردم، تصور می‌کردم قانون در مورد آزار و اذیت زنان و خصوصا مسئله تجاوز سختگیر است. تصویر و اخبار اعدام متجاوزین به عنف که در خبرگزاری‌ها و مجلات می‌دیدم این تصور را برایم ایجاد کرده بود که قانون تمام قد پشت سر زنهای ستمدیده ایستاده ولی بیهوده بود.
 
چه شد که این تصورت باطل شد؟ به هر حال بر اساس ماده شماره ۸۲ قانون مجازات اسلامی طبیعی‌ترین حق تو بود که مورد حمایت قضایی قرار بگیری…

با طرح شکایتم اولین اتفاقی که رخ داد مجرم جلوه دادن خودم بود. به جای کمک و همدردی با الفاظی چون فاحشه و معتاد مواجه شدم. پوزخند قاضی و روند دردناک رسیدگی به پرونده برایم شوکی به مراتب دردناک‌تر از ماجرای تجاوز بود. چون تمام باورم به قانون و عدالت در راهروهای تو در توی اداره آگاهی و دادگاه و پزشکی قانونی بر باد رفت.

برخورد قاضی چطور بود؟
گفت چرا درخواست کمک نکرده‌ام؟ گفتم خواستم فریاد بزنم اما شک نداشتم کسی صدایم را نمی‌شنید، متجاوز ورزشکار بود. هر چقدر تقلا کردم نتوانستم از خودم دورش کنم، سریع مرا به پشت خواباند و بدون توجه به التماس‌هایم کارش را کرد. گفتم اگر به میل خودم آنجا بوده‌ام چرا باید بی‌آبرویی شکایت و رفت و آمد به دادگاه را به جان بخرم؟ جزییات را شرح دادم. گفتم التماس می‌کردم. به متجاوز گفتم باکره‌ام اما فایده نداشت، سعی می‌کردم پا‌هایم را به هم نزدیک کنم تا نتواند دخول کند، او به طرز جنون آمیزی با تبلتی که روی تخت گذاشته بود، فیلم پورنو نگاه می‌کرد.
 
به پزشکی قانونی اشاره کردی …
اولین روز دادگاه رسیدگی به پرونده که اوج گرمای تابستان بود، بعد از دوندگی زیاد به شدت عرق کرده و بی‌حال و خسته بودم. قاضی من را دید و گفت «معتادی؟! به نظر نئشه هستی» بعد من را به پزشکی قانونی ارجاع دادند. آنجا با رفتارهای عجیب سه پزشکی مواجه شدم که در حال معاینه کردنم بودند. به نظر نمی‌رسید کوچک‌ترین حس همدری با من داشته باشند. در حالی که خجالت می‌کشیدم و استرس زیادی داشتم یکی از پزشک‌ها حین انجام معاینه بالای سرم تند تند بازجویی‌ام می‌کرد و با سوالات نیش دارش رنجم می‌داد. با کف دست روی رانم ضربه آرامی کوبید و گفت تو حداقل پنج سال رابطه جنسی داشته‌ای. این مسئله یک بار یا دو بار نیست. روی میز معاینه طوری با من رفتار شد که انگار رسما یک فاحشه‌ام. بعد‌ها وکیلم گفت این شیوه برخورد، یک ترفند برای آزار روحی شاکی است تا فکر کند هیچ راهی برای اثبات ادعایش وجود ندارد و شکایتش را پس بگیرد! در واقع اقدامی است برای کاستن حجم پرونده‌هایی از این دست که تعدادشان روز به روز در محاکم قضایی رو به افزایش است.
تهدید هم شدی؟
بله، برای پیگیری پرونده به دستور قاضی مرا به آگاهی شاپور فرستادند.‌‌ همان جلسه اول وقتی وارد اداره آگاهی شاهپور شدم، بلافاصله بعد از ورودم اولین جمله‌ای که از بازپرس شنیدم این بود: خوشی‌ها و رفت و آمد‌هایت تمام شد حالا که کارت را ساخته به فکر شکایت کردن افتاده‌ای؟ بعد از آن بازپرس پرونده مابین حرف‌هایش مدام مرا زیر پوستی تهدید می‌کرد که پیگیری شکایتم به ضرر خودم تمام خواهد شد و نمی‌توانم مسئله تجاوزم را اثبات کنم و اگر قصد کرده‌ام به این بهانه با طرف ازدواج کنم، راه درستی را انتخاب نکرده‌ام! بعد از خروج از اداره آگاهی وسط خیابان به شدت گریه می‌کردم. در طول مسیر تا خانه چند بار تصمیم گرفتم خودم را زیر یک ماشین عبوری بیاندازم. وجودم در آتش می سوخت اما سکوت و پنهان کردن هم چاره درد نبود. نوعی همکاری با متجاوز است. کلا متوجه شدم روح کلی قانون عملا طرف مردهاست حتی اگر آن مرد، یک مرد متجاوز باشد. تا جایی که خوانده‌ام پیش از این‌ها حتی اگر تجاوز ثابت هم نمی‌شد به فرد آسیب دیده اجازه گرفتن ارش البکاره (دیه بکارت) را می‌دادند، اما بعد قانونی تصویب شده که در صورت ثابت نشدن تجاوز، به بزه دیده اجازه نمی‌دهند خسارتی بابت دیه بکارت از جانی دریافت کند. حالا تصور کنید با آن دیدگاهی که در مردان سیستم قضا دیده می‌شود، بیایی و بگویی من دیه بکارتم را می‌خواهم.
 
در این مدت خانواده ات هم در جریان قرار داشتند؟
بله، اما یک اتفاق وحشتناک هم اینجا رخ داد. در واقع، بد‌ترین روش دادگاه ها، فرستادن دادنامه دادگاه بدون پاکت پستی به درب منزل شاکی است. مامور تحویل دادنامه، بدون در نظر گرفتن هویت فرد گیرنده، نامه را در نبود شاکی به همسایه‌ها هم تحویل می‌دهد و همین حرکت زمینه بی‌آبرویی را برای فرد شاکی فراهم می‌کند. این رویه، یک برخورد اشتباه نیست بلکه عملا فاجعه است. به نظر من کسی که مورد تعرض قرار گرفته است بهتر است به جای شکایت و درگیری بی‌نتیجه، به روانپزشک مراجعه کند تا دردی که بابت تعرض متحمل شده درمان بشود و بتواند با بقیه زندگی‌اش آشتی کند.
 
نتیجه دادگاه به کجا رسید؟
خوشبختانه آخرین روز جلسه دادگاهم در حضور یک خبرنگار آمریکایی برگزار شد که برای مشاهده روند رسیدگی به پرونده‌های تجاوز در ایران با مجوز قانونی در آن جلسه حضور داشت. یک شانس نادر بود. در تمام مدت رسیدگی، قاضی و مستشار‌ها، متهم را تحت فشار گذاشتند و او را تحقیر کردند و به او توپیدند و با من به ملایمت و مهربانی رفتار کردند. وکیل نداشتم ولی قاضی عملا از موضع یک وکیل از من دفاع می‌کرد. خوشحال و سرمست بودم که به حقم می‌رسم. اما وقتی حکم به دستم رسید شوکه شدم. متهم از جرم زنای به عنف به علت نبود مدارک کافی تبرئه و به علت زنای بدون عنف به صد ضربه شلاق محکوم شد. برای من با مهر و عطوفت قاضی پرونده و نفوذ کسی که تشویقم کرده بود از متجاوز شکایت کنم، شلاقی در نظر گرفته نشد اما آنچه از آن همه دوندگی مثل رسوبی روی روح خسته‌ام باقی ماند، حس تحقیر و دلخوری عمیق بو
خودتان قضاوت کنید ما کجای کارهستیم؟؟؟

Friday, October 31, 2014

زندگی مینیمالیستی چیست و چرا?


Thursday, October 30, 2014

آدمربایی به اتهام اعتراض به اسیدپاشی

گزارش

پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۳
سناریوی فارس برای انحراف افکار عمومی از قضیه اسیدپاشی

ماموران مستند ساز را دزدیدند و لباس زنانه تن او کردند


اسیدپاشان به زنان اصفهانی همچنان آزادند و حجت الاسلام رهبر، امام جمعه اصفهان به "روز" گفته است که سرنخی بر جای نگذاشته اند، معاون قوه قضائیه هم اعلام کرده که عاملان اسیدپاشی هنوز شناسایی نشده اند اما معترضان به این قضیه همچنان در زندان به سر می برند؛ مهدیه گلرو، فعال مدنی که پس از حضور در تجمع روز چهارشنبه در مقابل مجلس شورای اسلامی بازداشت شده به تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی متهم شده و از اتهامات انتسابی به آریا جعفری، عکاس خبرگزاری ایسنا و بهروز ملبوس باف، مستندساز اصفهانی خبری در دست نیست.
آریا جعفری پس از انتشار عکس هایش از تجمع اعتراضی چهارشنبه هفته پیش مردم اصفهان در خبرگزاری ایسنا بازداشت شده است. بهروز ملبوس باف اما همان روز و پس از ترک تجمع در پارکینگ دادگستری اصفهان بازداشت شده است. خبرگزاری فارس سوم آبان ماه با انتشار عکس هایی از او در لباس زنانه، این مستندساز را فردی مشکوک خواند که در جریان مسائل اخیر اصفهان با آرایش و لباس زنانه به تحریک افراد به بهانه اسیدپاشی می پرداخت. این خبرگزاری امنیتی ـ–نظامی با اشاره به لکه هایی بر روی دستان بهروز ملبوس باف او را متهم به دست داشتن در قضیه اسیدپاشی کرده و نوشته احتمال می رود این لکه های مشکوک جای سوختگی باشد.
این نوع اقدام از سوی خبرگزاری فارس مسبوق به سابقه است و پیش از این و در جریان بازداشت مجید توکلی، از فعالان شناخته شده دانشجویی هم دست به چنین کاری زده بود.در آن زمان این خبرگزاری تصاویر مجید توکلی را با لباس زنانه منتشرکرده و مدعی شده بود که او قصد فرار با لباس زنانه داشته؛حال آنکه او را پس از سخنرانی در جمع دانشجویی دستگیر کرده بودند. مساله ای که با واکنش های شدید رسانه ها، فعالان مدنی و دانشجویی و افکار عمومی مواجه شد.
اکنون در قضیه تجمع اصفهان و بازداشت مستندساز شناخته شده اصفهانی واقعیت چیست؟ بهروز ملبوس باف چگونه بازداشت شده و در هنگام تجمع مردمی در مقابل دادگستری این شهر چه لباسی بر تن داشته است؟ خانواده او به دلیل فشارهای امنیتی تاکنون سکوت اختیار کرده اند و همسر سابق اش روز دوشنبه به اداره اطلاعات اصفهان احضار شده اما دوستان و همکاران بهروز ملبوس باف و شاهدان عینی که روز چهارشنبه او را در تجمع دیده اند با رد ادعاهای خبرگزاری امنیتی فارس می گویند این لباس های زنانه را پس از بازداشت بر تن او کرده اند. آنها می گویند انتشار فیلم های دوربین هایی که از این تجمع فیلمبرداری کرده نشان خواهد داد که بهروز ملبوس باف یک بلوز آستین بلند به رنگ سبز ماشی با یک شلوار بر تن داشته و به هیچ عنوان لباسی زنانه بر تن او نبوده.
یکی از مستندسازان اصفهانی هم که از دوستان بهروز ملبوس باف است در مصاحبه با "روز" می گوید: من خودم آنجا بودم. اولا که ایشان را خیلی ها می شناسند و چند وقت پیش از دست استاندار و شهردار جایزه گرفت. در تجمع هم خود من بودم و ایشان را دیدم که لباسی عادی مثل بقیه روزهایش پوشیده بود. نه تنها من ، خیلی از بچه ها دیده اند. این چند روز هم داریم توی عکس ها می گردیم اما متاسفانه بعد از اینکه عکاس ایسنا را گرفتند دسترسی ما کم شده اگر عکس ها کامل بود کمک بزرگی می کرد. با این حال دوربین هایی بوده اند که از تجمع فیلمبرداری کرده اند و انتشار فیلم ها واقعیت را نشان خواهد داد.
این مستندساز سپس با اشاره به عکس های منتشر شده از سوی خبرگزاری فارس می گوید: این عکس ها خود بهروز است،ما از دیدن این عکس ها واقعا شوکه شدیم. این سناریوی خیلی بدی است که علیه ایشان راه انداخته اند. مساله فقط ایشان نیست، خیلی ها را تهدید کرده اند همه تحت فشار هستند. ولی سناریویی که علیه ایشان راه انداخته اند سناریوی بسیار بدی است. کسانی که ایشان را می شناسند او را درجمعیت دیده اند که بلوز آستین بلند و شلوار بر تن داشته.
او می افزاید: در عکس هایی که خبرگزاری فارس منتشر کرده در دومین عکس از بالا همان بلوزی بر تن بهروز است که همان روز تجمع بر تن داشت. ما نمی دانیم پس از بازداشت بهروز، کجا و به چه صورتی این عکس ها را تهیه و لباس زنانه تن او کرده اند اما این مساله متاسفانه فضای رعب و وحشت را ایجاد کرده تا جایی که دوستان در کانون مستندسازان اینقدر ترسیده اند که تاکنون واکنشی نشان نداده و بیانیه ای نداده اند. هیچ اظهارنظری هم نکرده اند. اینجا سینماگران را تهدید کرده اند. گفته بودند به عنوان عاملین شایعه سازی با شما برخورد خواهیم کرد. برای همین است که انجمن سینماگران عقب کشیده اند و می ترسند نفر بعدی خودشان باشند.
او با اشاره به لکه های روی دستان بهروز ملبوس باف می گوید: سال هاست همه کسانی که بهروز را می شناسند می دانند که این لکه ها یک نوع بیماری پوستی است که روی دستان بهروز دیده می شود. هیچ ارتباطی به اسید و اسیدپاشی ندارد. متاسفانه سناریوی پوچ و خطرناکی ساخته اند که برای هیچ کسی هم قابل باور نیست.
این مستندساز در عین حال می گوید که حتی اگر لباس زنانه بر تن بهروز ملبوس باف بوده چنین رفتاری قابل درک نیست و ما نمی فهمیم چه مشکلی ایجاد میکرد؟ چون او یک مستند ساز است و شرایط مستندسازی می توانست چنین ایجاب کند. اما وقتی او با لباسی عادی حضور داشته این سناریو سازی از سوی خبرگزاری فارس فقط در جهت این است که افکار عمومی را از مساله اصلی یعنی اسیدپاشی ها و عدم دستگیری عاملان آن منحرف کنند.
یکی از نزدیکان بهروز ملبوس باف هم در مصاحبه با "روز" تاکید می کند که او در تجمع بلوز آستین بلند با شلوار بر تن داشته: در پارکینگ دادگستری او را بازداشت کرده اند. تجمع هنوز تمام نشده بود او می رود پارکینگ که ماشین اش را بردارد و برود که چند نفر می ریزند سر او و با ماشین خودش او را می برند. بعد که این سناریو را خبرگزاری فارس ساخت، همسر سابق بهروز را به اطلاعات احضار کردند و خانواده به شدت تحت فشارند که هیچ حرفی نزنند.
او از تماس تلفنی این مستندساز با خانواده اش خبر میدهد و می گوید: روز شنبه یعنی سه روز بعد از بازداشت با برادرش تماس تلفنی گرفته و گفته حالش خوب است اما هنوز از وضعیت او خبری نداریم.
او می افزاید: بعد از بازداشت بهروز او را به خانه برده و همه جا را گشته و تمام وسایل را برده اند؛ میکروفون و وسایل فیلمبرداری و.. را به عنوان وسایل جاسوسی ضبط کرده اند، یعنی گفته اند اینها وسایل جاسوسی است.

اعتراض به اسیدپاشی؛ تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی
از اتهام یا اتهاماتی که به ملبوس باف تفهیم و منتسب شده خبری در دست نیست اما آن سوتر و درتهران مهدیه گلرو، فعال مدنی که بعد از حضور در تجمع مقابل مجلس شورای اسلامی در اعتراض به اسیدپاشی های اصفهان بازداشت شده به تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی متهم شده است. وحید لعلی پور، همسر مهدیه گلرو در مصاحبه با "روز" می گوید که این فعال مدنی از زمان بازداشت یکبار تماس تلفنی داشته و به گفته بازپرس پرونده در اوین زندانی است.
پرونده مهدیه گلرو در شعبه دوم بازپرسی دادسرای مستقر در زندان اوین است و همسرش می گوید: هنوز خیلی مشخص نیست اتهام اولیه بحث تجمع روز چهارشنبه جلوی مجلس است ولی با خود بازپرس که صحبت کردم گفت از نظر مابودن جلوی مجلس فی نفسه جرم محسوب نمی شود ولی باید پرونده بررسی شود.
او می افزاید: من در این قضیه واقعا یک مقدار گیج هستم،برای من بازداشت مهدیه خیلی شوک آور بود. من در جزئیات کارهای مهدیه بودم ومی دانم حواس اش هست کارهایی که می کند در چارچوب قوانین باشد. کاری خارج از چارچوب قوانین هم نکرده. بحث همان روز چهارشنبه هم کاملا طبیعی است، شما هر روزی از جلوی مجلس بگذرید یک سری آدم می بینید که نشسته اند و نسبت به مساله ای اعتراض دارند. همان روز هم کسانی شعارهایی خارج از اسیدپاشی می دادند که مهدیه با آنها صحبت کرده بود که امروز قضیه اسیدپاشی است. من نمی دانم چطوراین اتفاق افتاده و دلیل بازداشت او چیست. با بازپرس هم که صحبت می کردم می گفت چیز خاصی نداریم بگوییم چون پرونده دارد بررسی می شود و امیدوارم مهدیه هم بیاید بیرون و مطمئن شوند که مهدیه کاری خارج از چارچوب نکرده.
خانواده مهدیه گلرو اطلاعی از ارگان بازداشت کننده او ندارند و می گویند بازپرس پرونده فعالیت تبلیغی و اجتماع و تبانی را به عنوان اتهام او ذکر کرده و البته گفته که اینها ثابت شده نیست.
پیشتر نرگس محمدی که به همراه مهدیه گلرو در تجمع روز چهارشنبه در مقابل مجلس شورای اسلامی حضور داشته به "روز" گفته بود که پس از حضور در این تجمع، سایت های افراطیون عکس او، مهدیه گلرو و دو فعال دیگر حقوق زنان را منتشر و با کشیدن کاریکاتورها و نوشتن مطالبی آنها را متهم به توهین به ارزش های امر به معروف و نهی از منکر کرده اند، تلفن هایی هم با شماره های پرایوت به آنها شده و در نهایت مهدیه گلرو بازداشت شده است.

اعتراض روزنامه نگاران
اما این سه نفر تنها فعالانی نیستند که به دلیل حضور در تجمع اعتراضی نسبت به اسیدپاشی های اصفهان یا اطلاع رسانی در این زمینه بازداشت شده اند. زهرا محمدی و صنم فارسی، سردبیر و دبیر اجتماعی خبرگزاری ایسنا در اصفهان روز دوشنبه بازداشت شده بودند هرچند آنها دیروز آزاد شدند اما بیش از ۱۲۹ روزنامه نگار ایرانی با انتشار نامه ای ، بازداشت عکاس و خبرنگاران خبرگزاری ایسنا را نگران کننده خوانده و از نهاد‌ها و مقام‌های مسئول خواسته اند حق قانونی رسانه‌ها را در اطلاع رسانی آزاد و دقیق و حق دانستن مردم را محترم شمرده و رعایت کنند.
روزنامه نگارانی که این نامه را امضا کرده اند پرسیده اند: بازداشت خبرنگارانی که با تهیه خبر، گزارش و عکس رخداد‌ها را به اطلاع مردم می‌رسانند، به معنای بازداشتن رسانه‌ها از اطلاع رسانی نیست؟ بازداشتن رسانه‌ها از اطلاع رسانی حق دانستن مردم را از آنان سلب نمی‌کند؟ خبرنگاران خبرگزاری ایسنا به چه اتهامی بازداشت شده و در کار خبررسانی چه جرمی مرتکب شده‌اند؟ هشدار پیاپی به رسانه‌ها درباره پوشش خبری جنایتی نگران کننده چون اسید پاشی چه کمکی به حل مشکل خواهد کرد؟
آنها تاکید کرده اند که نتیجه تحمیل سکوت بر خبرنگاران و رسانه‌ها هرچه باشد به سود مردم و جامعه نیست.

Tuesday, October 28, 2014

Sodom And Gomorrah - The Real Sin City (ANCIENT HISTORY DOCUMENTARY)

Sodom And Gomorrah - The Real Sin City





واقعه ای که در تورات و قرآن به آن پرداخته شده- قوم لوط یا سدوم و گومورا- ضیف ابراهیم

اسدپاشی به صورت یک زن در انگلیس!!

به نظر شما اگر در انگلستان به صورت یک زن مسلمان اسید پاشیده شود در ایران چه واکنشی دارد ؟
١_ حوزه های علمیه سه روز تعطیل می شود .
٢_مجلس به دولت انگلستان بابت صداقت نداشتن در حقوق بشر تذکر می دهد 
٣_نماینده حافظ منافع انگلستان به وزارت خارجه احظار میشد .
۴_تجمع اعتراض امیز دانشجویان بسیجی دانشگاههای تهران 
۵_حضور محمد جواد لاریجانی در گفتگوی ویژه خبری به منظور نقض حقوق بشر در کشور حامی حقوق بشر .
۶_عصبانیت شدید احمد خاتمی در نماز جمعه تهران .
٧- مصاحبه حسيني باي با مردم انگليس و انزجار انها از نخست وزير و أمريكا و اسرائيل 
٨- برگزاري همايش هاي بين المللي در سالن سران با موضوع " دكترين بيداري اسلامي و مبارزه كوكورانه استكبار با أسيد پاشي "
٩- ارسال تيم پزشكي و كمك هاي مردمي به انگليس 
١٠- چند بمب گزاري خودجوش در نزديكي سفارت انگليس در پاكستان و أفغانستان و عراق
١١- پوشش لحظه به لحظه صدا و سيما به خبر و تجمعات إيجاد شده در سرتاسر انگليس

Monday, October 27, 2014

افشای نام بدهکاران بانکی

Friday, October 24, 2014

اسیدپاشی ننتگی بر چهره جامعه

لحظه فرارسیدن زلزله را نمی‌توان پیش بینی کرد، اما فروپاشی اخلاقی یک جامعه را از رصد ترک‌ها بر بدنه ی آن میتوان احساس کرد. همه ناهنجاری‌های کوچک و بزرگ اطراف ما سیگنال‌های جدی‌ای هستند از سوی جامعه برای فهماندن وضعیتی ویژه.
پیامدهای تاخیری مجموعه روندهای اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه ایران به ویژه در یک دهه ی اخیر، به برآمدن وضعیتی ویژه از انحطاط اخلاقی در جامعه منجر شده است که علائم آن هرروز در شکلی نوتر و غافلگیرکننده‌تر از موارد پیشین بروز می‌کند.
شاید ناامیدکننده‌ترین این موارد را بتوان همین مورد اخیر "اسیدپاشی تفریحی" دانست. شوخی ساختن از سیه روزی انسان‌ها، تفریح با ویرانی چفت و بست‌های جامعه‌ای که ما را در بر گرفته، غم انگیزترین نمود انحطاط اخلاقی جامعه ماست.
شکاف طبقاتی فزاینده، پیدایش طبقه‌ای از ثروتمندان جدید و بروز اجتماعی آنها در ماجرای "بچه پولدارهای تهران"، در کنار رانده شدن لایه‌هایی از طبقه متوسط به انبوه بی چیزان جامعه و گسترش فشار اقتصادی و اجتماعی بر طبقه ی کارگر، همچنین افزایش مشهود آمار جرائم غیرسازمان یافته و کوچک به مثابه نشانی از فقر گسترش یابنده، در کنار گسترش و عادی شدن جرایم اقتصادی عظیمی که فرای قوه تخیل عموم مردم هستند، تنها بخشی از عوارض فساد و ناکارآمدی ریشه دار در سازوکار اجتماعی جامعه ایران است.
نمی‌توان این فساد را به سادگی به نهاد دولت نسبت داد و با ناله‌ای از سر عجز و یادی از گذشته‌ای مبهم و غبارآلود سر زندگی عادی برگشت، این فساد آنچنان گسترش یافته که با کمی بد‌بینی می‌توان در بسیاری از خانه‌ها از آن سراغی گرفت.
فردگرایی افراطی نهادینه شده را و بی مسئولیتی در برابر آنچه جلوی چشم ما، اما نه برای ما، اتفاق می‌افتد، باید دنباله‌های همین انحطاط اخلاقی فراگیر دانست.
مهمترین وظیفه یک ساختار فاسد در تثبیت خود، قبولاندن این گزاره است که "وضعیت قابل تغییر نیست" ، لحظه پذیرفتن این گزاره، لحظه فروپاشی است؛ از این نقطه به بعد منطق سفت و سخت فردگرایی ما را فرا می‌خواند تا "کلاه خودمان را سفت بچسبیم تا باد..." و این یعنی آغاز تلاش برای سهم بیشتر از ساختار فاسد و همزمان تلاشی پنهان در روغن کاری چرخ‌دنده‌های آن.
تمام سال ۸۸ را اما باید استثنایی بر این قاعده مسلط در دهه اخیر ایران دانست، تلاشی برای پس زدن ماشین فساد از سوی جامعه و تلاش برای بازسازی جامعه‌محور در برابر مدل حاکم الیگارشی سرمایه نظامی.
سرکوبی این تلاش اما پیامدهایی فاجعه بارتر برای امیدوارانی درپی داشت که در پی بازسازی انسانی‌تر جامعه بودند.
نتیجه این سرکوب نه تنها ادامه روند سابق که سرعت گرفتن آن شد. وضعیت نامطلوب خودش را تثبیت کرده بود، به علاوه توانسته بود تصویر جاودانگی خود را فراگیر کند. و این یعنی همان لحظه فروپاشی! حالا گروه بسیار کمتری به تغییر وضعیت امیدوار مانده بودند.
فوران سرمایه اجتماعی، همبستگی و احساس مسئولیت در برابر سرنوشت عمومی را، که تجربه مشترک بخش بزرگی از مردم در روزهای ۸۸ بود، باید بهترین نشانگر وضعیت دانست.
میزان همبستگی اجتماعی رابطه‌ای معکوس با ناهنجاری‌ها و فردگرایی نهادینه شده در بدنه یک جامعه دارد.
تصور اینکه جوانانی پیدا می‌شدند که در آن روزها برای تفریح و به قصد خنده اسپری خوشبوکننده را به استعاره‌ای تلخ از اسپری فلفل به صورت دیگری بفشانند تقریبا غیرممکن است، اما امروز وجود کسانی که در "شوخی اسیدپاشی" به ناگاه آب در صورت دختران بپاشند و قهقهه زنان دور شوند و دختر در هراس فروریختن دنیا بر سرش اشک بریزد، واقعیت جامعه ایران شده است.
اما مسئول و مقصر این وضعیت ویژه کیست؟ نمی‌توان جواب دقیقی به این سوال داد، اما بهترین جواب شاید "همه ما" باشیم.
تقصیر بزرگ ما تن دادن عمومی به وضعیت مسلط است، بخشی از ساختار شدن در پی ناتوانی از تغییر آن و در بهترین حالت سکوت در برابر آنچه در برابر چشممان اتفاق می افتد.
و راه رها شدن از این وضعیت؟ شاید راه رها شدن از اسیدپاشی دستگیری عامل آن و برخورد پلیس باشد، اما آنچه روشن است راه رها شدن از وضعیت نگران کننده اخلاقی جامعه این نیست. از قضا برخوردهای نیروهای انتظامی و قوه ی قضاییه ایران خود یکی از اصلی‌ترین ابزارهای نهادینه کردن خشونت و بی اخلاقی در جامعه ایران بوده است پس نمی توان راه نجات از وضعیتی را در علل همان وضعیت جستجو کرد.
راه شاید همان باشد که آن چند صد یا چند هزار نفری که در روزهای اخیر در برابر سازمان ملل یا سفارت ترکیه یا در شهرهای کردستان برای نشان دادن واکنش به وضعیت کوبانی و حمایت از مقاومت آن نشان دادند.
مردمی که مقابل دادگستری اصفهان یا مجلس رفتند تا اعتراضشان را با حضور هم بزرگ کنند بهترین راه را برای برکندن خشونت از جامعه، بازگرداندن همبستگی و مسئولیت اجتماعی به سازوکار اجتماع نشان داده‌اند. اینها شاید آخرین ارگان‌های زنده تنی محتضر باشند. آخرین بارقه‌های امید.
عکسی از تجمع روز چهارشنبه مردم اصفهان در اعتراض به اسیدپاشی‌ها

Thursday, October 23, 2014

کمی اندیشه...!!!

نقل از گوگل پلاس آرام حسینی:
 

یکی پول نداره شامپو بخره بزنه به سرش!
یکی دیگه هفت قلم شامپو میزنه به سگش!
یکی نون نداره واسه شبش!
یکی مست بودن شده کار هر شبش!
یکی تنها راه چاره اش شده فروش کلیه اش!
یکی هم شبا پز میده با مدل ماشینش!

ﯾﮑﯽ ﺑﻮﺩ ... ﺩﻭﻣﯿﺶ ﻧﺒﻮﺩ ...
ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ .... !!!
ﯾﮑﯽ ﺗﻮ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺯﻧﺎﺳﺖ .... !!!
ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﻭ ﺫﮐﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ .... !!!
ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﻭ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮔﻨﺎﺳﺖ .... !!!
ﯾﮑﯽ ﻣﻮﯼ ﺳﯿﺦ ﻭ ﻏﯿﺮﺕ .... !!!
ﯾﮑﯽ ﺗﺴﺒﯿﺢ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﺷﻬﻮﺕ .... !!!
ﯾﮑﯽ ﺭﯾﺸﺸﻮ ﺑﺎ ﺗﯿﻎ ﺯﺩﻩ .... !!!
ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﺭﯾﺶ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭ ﺗﯿﻎ ﺯﺩﻩ .... !!!
آرﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ ... !!!
ﻭ ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪ ﺳﺮ ﺩﺭﺍﺯ ﺩﺍﺭﺩ ......