Friday, November 21, 2014

دور زدن زندگی...اعتقاد به هیچ و پیکار برای هیچ...

ابراهیم نبوی:
هیاهوی بسیار برای هویج
اصلا به این فکر کردید گاهی اوقات ما سالها برای حفظ چیزی تلاش می‌کنیم که یا وجود ندارد، یا اگر هم وجود داشته باشد، به درد نمی‌خورد؟ گاهی اوقات میلیونها و میلیاردها دلار پول صرف می‌کنیم و بخش مهمی از توان و انرژی خودمان را به هدر می‌دهیم برای حفظ چیزی که مدتهاست از میان رفته است. مثلا همین تلاشی که در جمهوری اسلامی به خرج داده می‌شود تا انقلاب اسلامی ایران حفظ شود. کسی انقلاب را قبول ندارد، رهبران انقلاب اغلب‌شان دشمنان دولت فعلی خوانده می‌شوند، دستآوردهای انقلاب مثل جمهوریت و آزادی سالهاست تبدیل به اشیاء موزه‌های باستانشناسی شدند، سالگرد انقلاب هم که سی سال تبدیل به جشنواره فیلم و موسیقی شده بود و الآن چند سال است به کارناوال حزب اللهی‌ها برای روکم کنی از مخالفان تبدیل شده. نه که مخالفان حکومت انقلاب را قبول ندارند، خود حکومت هم قبول ندارد. با این حال این همه از آن دفاع می‌کنند و هر سال مقدار جدیدی از اطلاعات بی ربط جدید منتشر می‌کنند.
یا مثلا همین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، که تقریبا هیچ کدام از مواد آن توسط خود حکومت اجرا نمی‌شود. از اصول اول تا پنجاهم قانون اساسی جمهوری اسلامی، یعنی همین قانون اساسی که کلی آدم بخاطر وفادار نبودن به آن متهم و محکوم می‌شوند، و همه به آن قسم می‌خورند، فقط مواد ۱و ۴و ۵و ۱۶و ۱۷و ۱۸و ۴۱ آن به نظرم اجرا می‌شود، یعنی ۴۳ اصل از ۵۰ اصل اول قانون اساسی رسمی کشور، یا بطور کلی اجرا نمی‌شود، یا هر روز دهها بار نقض می‌شود، بعد اگر کسی بگوید که بیایید این قانون اساسی را که هیچ کس اجرا نمی‌کند، عوض کنیم، چنان پدری از او در می‌آورند، انگار خدای ناکرده قانون اساسی ایران واقعا قانونی است. فکر کنید این همه حکومت برای حفظ قانونی تلاش می‌کند که اصلا کسی به آن اعتقاد ندارد، نه اینکه مخالفان حکومت به آن اعتقاد ندارند، اصلا خود حکومت به آن اعتقاد ندارد.
یا مثلا فرض کنید موضوع مرجعیت شیعه که اگر کسی کوچکترین توهینی به آن بکند، به عنوان ملحد و کافر و منحرف و بی دین، پدرش را در می‌آورند، در حالی که بیشترین توهین و تحقیر مرجعیت توسط همان حکومتی می‌شود که شما را بخاطر انتقاد از آن زندانی می‌کند. در واقع بخش مهمی از مقدسات این مملکت مثل همان امامزاده‌هایی هستند که همه می‌دانند هیچ چیزی در آن نیست، ولی اگر کوچکترین شوخی با آن بکنید هم مردم ممکن است شما را بکشند و هم حکومت به عنوان کافر و بی دین پوست‌تان را می‌کنند. در حالی که در ۳۶ سال گذشته ۹۰۰۰ امامزاده الکی الکی به فهرست امامزاده‌های کشور اضافه شده، مثل همین امامزاده بیژن و امامزاده قلقلی و امامزاده بی غیرت در آبیک قزوین، از ده هزار و پانصد امامزاده در ایران فقط چهارهزار امامزاده فرزندان امام موسی کاظم هستند. آخه چه جوری؟ من نوکر امام موسی کاظم، من مخلص امام موسی کاظم، هر چه که شما بگوئید، ولی اصلا ممکن نیست کسی فقط چهار هزار فرزند داشته باشد، مگر اینکه فکر کنیم هر فرزندش صد بار فوت کرده. بالاخره ما هم خدایی نداریم، ولی اندک شعوری که داریم.
حالا شما بگو بالای چشم یکی از این چهارهزار امامزاده خدای ناکرده ابرویی است، درجا سوسک‌ات می‌کنند. یک راست سر می‌خوری وسط زباله دانی تاریخ. بخاطر چی؟ بخاطر هیچی. به قول ازغدی پور که هزار تا مزخرف گفته و این یکی راست است، برداشتند کتابی درباره « محسن» پسر سقط شده امام حسین که هیچ سند و مدرکی هم در درستی وجود حتی سقط جنین شده‌اش وجود ندارد، چند صد صفحه کتاب نوشته‌اند، برای بچه‌ای که اصلا به دنیا نیامده، به فرض که جنین‌اش وجود داشته، کتاب می‌نویسند. بعد که یکی اعتراض می‌کند، صدها نفر در مورد بچه‌ای که اصلا به دنیا نیامده اعتراض می‌کنند. بعد هم ایام محسنیه برگزار می‌کنند برای عزاداری بچه‌ای که به دنیا نیامده. یعنی می‌شود همین که گفتم. دعوا تا سرحد خین و خین ریزی برای چیزی که وجود ندارد.
حالا هم حکایت انرژی هسته‌ای و غنی سازی است. کشور هشت سال به اندازه درآمدی که ممکن است در صد سال آینده از انرژی هسته‌ای به دست بیاوریم، هزینه مستقیم و جدی و سیاسی پرداخت کرده که ما حق غنی سازی داشته باشیم. اصلا مگر چنین چیزی وجود دارد؟ آقای ابراهیم کارخانه‌ای رئیس کمیسیون هسته‌ای مجلس گفته « طرح آمریکایی‌ها برای محدود کردن تعداد سانتریفیوژها در حد چرخش دکوری و تعطیلی طولانی مدت آب سنگین اراک و اعلام بازرسی‌های نامحدود و سرزده از تمامی تاسیسات هسته‌ای و در امتداد آن از تاسیسات نظامی است.» حالا هم مجلسی‌ها می‌خواهند بزنند زیر میز مذاکره بخاطر توقف غنی سازی که اصلا وجود ندارد، مدتها آمریکایی‌ها دعوا می‌کردند بر سر بمبی که وجود نداشت، حالا هم خل و چل‌های مجلس مذاکرات هسته‌ای را می‌خواهند متوقف کنند، برای برنامه هسته‌ای که کلا ناشی از توهمات دیوانه‌ای به نام احمدی نژاد بود و سالها بدبخت‌مان کرد. یعنی اگر ده تا بمب هسته‌ای زده بودند به ایران اینقدر زیان نمی‌کردیم. جدا چرا بر سر موهومات دعوا می‌کنیم؟

Thursday, November 20, 2014

قیام امام حسین در دیدگاه دکتر حاضری(خواندنی است)

شفقنا- تصویری که از جامعه عصر امام حسین(ع) در ذهن مردم امروز نمود دارد، اغلب عهدشکنی، ستمگری یا خاموشی در برابر ستمگران است. اجتماعی که عقب گردی سریع به پیش از تلاش های پیامبر (ص) برای حاکمیت اخلاق در نظام اجتماعی صدر اسلام داشت. در تحلیل های جامعه شناختی، این موضوع سوال برانگیز است که آیا استحاله ای از درون در جامعه آن روز رخ داده بود و امام(ع) در برابر آن به پا خاست؟

دکتر علیمحمد حاضری، عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس در پاسخ به پرسش های خبرنگار شفقنا با پافشاری بر تحلیل خود، دلیل اصلی موضعگیری امام حسین(ع) در برابر یزید را انحراف از مسیر کسب قدرت در قالب آغاز ولایتعهدی در امت اسلام و همینطور گرفتن بیعت اجباری از مردم میداند. وی معتقد است که در آن مقطع تاریخی، وضع عمومی جامعه بیشتر معلول شرایط حاکمیت بود تا علت آن.

این جامعه شناس، عظمت عاشورا و این قیام را در قبل از وقوع آن و نه در فجایع آن تفسیر میکند و میگوید: همه عظمت عاشورا در نشان دادن این است که حد نصاب مسیر انتقال قدرت مشروع چیست و اگر از آن حدنصاب عبور کرد، دیگر قیام در مقابل آن ضرورت پیدا می‌کند تا این بدعت را به همگان بنمایاند و نسبت به آن هشدار دهد. زیرا انحراف رخ داده در این موقعیت چنان بزرگ است که نه اصلاح مسیر آن بلکه افشای فساد آن مهم است.

متن گفت وگوی شفقنا با دکتر علی محمد حاضری را بخوانید:

*آیا می توان جمله امام حسین (ع) که «برای اصلاح امت جدم قیام کردم» را اینطور تحلیل کرد که جامعه با استحاله از درون مواجه بوده و نوع رفتار جامعه به گونه ای بوده است که امام حسین(ع) تصمیم به قیام و ایجاد تغییر در جامعه می گیرد؟

حاضری: از این جمله حضرت می توان تفاسیر و برداشت های متفاوتی داشت. من این زاویه را به کار می گیرم که به هر حال اسلام و پیامبر(ص) آمده بودند تا تغییراتی را در نظام اجتماعی جامعه جاهلیت عرب به وجود آورند. با آوردن محتوا و پیام ها و با مدیریت سیاسی پیامبر(ص) تحولاتی جدی نیز آغاز شده بود اما بعد از رحلت رسول اکرم(ص) در کل در تقسیم تاریخی، دو تفسیر برای بعد از پیامبر(ص) وجود داشت. یک تفسیر -که شیعه به آن قایل بود- این بود که خداوند این حرکت را در پیامبر (ص) بدون سرانجام و بدون امام رها نکرد و برای ادامه راه پیامبر(ص) و ادامه این مسیر از جانب وحی، حضرت علی(ع) یا وصی را تعیین کرد. مجموعه بحث های غدیر و همه استدلال هایی که در این زمینه وجود دارد، این است که شیعه معتقد است چنین پروسه ای طی شد برای اینکه این مسیر پیامبر و این میراث حفظ شود و ادامه پیدا کند. همه سخن اهل سنت در یک مجموعه کلان آنها -به هر دلیل و با هر استدلالی- این است که وحی و خدا تعیین تکلیف نکرد و قرار بر این شد که امت برای بعد از پیامبر(ص)، خود تصمیم بگیرد. بر این اساس که خود تصمیمی بگیرد، تقریبا این قسمت آن محرز بود که می خواهند راه پیامبر(ص) را حفظ کنند و ادامه دهند اما اینکه این مسیر را چگونه می خواهند طی کنند، شیعه معتقد بود که امام تعیین شده و آنها معتقد بودند که نشده است. در اینجا بنا نیست به استدلال های هرکدام از آنها بپردازیم، نکته این صحبت آن است که حتی اهل سنتی که معتقد بود امام تعیین نشده است، اصل اینکه راه پیامبر (ص) باید ادامه پیدا کند و این میراث و این امت بر مسیر دین پیامبر(ص) ادامه حرکت دهد را قبول داشتند. آنها با فرض اینکه امام منصوب نداریم، عملأ دو شرط را طرح کردند.

*چه شروطی؟

حاضری: یک اینکه ادامه مسیر با کسی باشد که به راه پیامبر(ص) وفادار باشد. بر این اساس به دنبال فردی از صحابه می گشتند که اطمینان داشته باشند او به این پیامبر و این راه هم مطلع و هم وفادار است یعنی یکی از صحابه که آگاهی، وقوف و وفادرای اش معلوم باشد. شرط دیگری هم گذاشتند که این آگاهی، وقوف و وفاداری در عین حال مورد قبول و رضایت مردم هم باشد؛ البته «مردم» در آنجا به مفهوم توده مردم نبوده است بلکه منظور بزرگان و نخبگان بوده است. با این منطق، خلیفه اول انتخاب شد پس در اصل اینکه مسیر پیامبری ادامه پیدا کند، در هر دو گروه شکی نبود اما اینکه این مسیر چگونه می تواند ادامه پیدا کند، دو شکل متفاوت داشت. علیرغم اینکه به اعتقاد ما حضرت علی(ع) یا شیعه به مشی اول معتقد بود اما مشی دوم آنچنان بدعت یا انحرافی نبود که در مقابل آن بایستد. بر این اساس عملا حضرت علی(ع) یا شیعه در مقابل این قرائت مقاومت نکرد. در انتخاب خلیفه دوم یک انحراف آغاز شد و آن اینکه همان تفکری که می گفت از جانب خدا و رسول چیزی معین نشده است، اشاره کرد که خلیفه دوم برای تعیین جانشین خود سفارش کرده است. اگر قرار است که این سفارش وجود داشته باشد، پیامبر(ص) باید این کار را می کرد، در حالی که آنها معتقد بودند که پیامبر(ص) این کار را نکرد و اصلا قرار نبود این کار را انجام دهد. گفتن این سفارش هم آن دو شرط را نقض نکرد که فرد منتخب وفادار به راه پیامبر(ص) و مورد قبول مردم باشد اما این سفارش شدن هم در آن ملحوظ شد. دوباره همین ماجرا بعد از خلیفه دوم نسبت به خلیفه سوم اتفاق افتاد و سفارش خلیفه بر نحوه انتخاب موثر شد که چه کسانی و چه شورایی باشند و چگونه انتخاب کنند. بر این اساس در انتخاب خلیفه سوم هم علاوه بر آن دو شرط، سفارش خلیفه هم ملاحظه شد. به این معنا که این روند تا خلیفه چهارم که خود حضرت علی(ع) باشند، با اختلاف هایی همین مسیر را طی کرد که ادامه راه از طرف کسانی که آگاه و وفادار به این مسیر و مورد قبول مردم هستند، صورت بگیرد. در دوره حضرت علی (ع)، برای اولین بار یک مساله و شبهه در مورد خلیفه مطرح شد و آن اینکه در اصحاب و یاران این خلیفه که تعیین شده است، کسانی هستند که مسوول خون خلیفه قبلی هستند. این شبهه ای بود که معاویه مطرح کرد؛ با این وجود باز صلاحیت حضرت علی(ع) و آن دو شرط را زیر سوال نبردند اما به هر حال این شبهه و خونخواهی عثمان را هم مطرح و به این شکل انشعاب و انشقاق را آغاز کردند. بعد از شهادت حضرت علی(ع) و مسایل و اتفاقاتی که افتاد، این موقعیت با طی همان مسیر به معاویه رسید. بر این اساس تا زمان به قدرت رسیدن معاویه مشاهده می شود که اصل میراث پیامبر(ص) بر سر ادامه این راه، وفاداری به آن راه و حمایت مردم از حاکم تاکید شده اما نسبت به آنچه شیعه معتقد بود که خداوند یا پیامبر(ص) وصی تعیین کرده است، اختلاف داشت تفسیر من از جمله ابتدایی صحبت از امام حسین(ع) و اینکه «قیام برای اصلاح امت جدم» از کجا آغاز شد این است که تا پیش از این هر کدام از خلیفه ها -چه سفارش کردند و چه هر اتفاقی افتاد- اصل این ایده که روابط خونی و خویشاوندی در انتقال قدرت دخالت ندارد را رعایت کردند. به این معنا که ابوبکر با اینکه فرزند قابلی داشت، هیچوقت سفارش فرزند خود را نکرد؛ عمر این کار را نکرد و این مسیر اتفاق نیفتاد. در اینجا برای اولین بار معاویه در این مسیر ولایتعهدی را قرار داد که اساسا یک ساختار حکومتی جاهلی و مربوط به نظام هایی سلطنتی است که در ایران باستان و در جاهلیت عرب هم بود. این سیستم وراثت خونی و نقش انتقال قدرت از طریق وراثت هیچ مبنای اعتقادی ندارد یا نشانی از صلاحیت او نیست. در این سیستم مهم نیست که فرزند ارشد سلطان چگونه است، نهایت این بود که اگر این فرد، قدرت شمشیر و توانایی مدیریت نداشت، قدرت را از دست می داد اما شرایط دیگری برای او  مورد نظر نبود. در اینجا معاویه آمد و این مشی را آغاز کرد.

*یعنی این موضوع و انحراف در مسیر کسب قدرت را دلیل اصلی این واقعه می دانید؟ نقش خود جامعه و تغییراتی که در این پنجاه سال بعد از رحلت پیامبر(ص) بر او حادث شده بود، چیست؟

حاضری: از میان آنچه در مورد دلایل رویکرد حضرت گفته می شود، من آنچه معاویه انجام داد را یک انحراف برجسته می دانم تا آنکه در سطح مردم اتفاقی افتاده باشد. اینکه در سطح مردم هم اتفاقی افتاده بود، ناشی از این جهت گیری انحرافی رهبران است که در آن زمان آغاز شده بود. لا اقل تفسیر من این است. در اینجا یک انحراف اصلی اتفاق افتاد و آن اینکه ولایتعهدی و مسیر جایگزین به آن امر جاهلی وراثت خونی منتقل شد که در سلطنت و نظام های جاهلی بود. اتفاق بعدتر آن نیز الزام به بیعت بود. تا پیش از آن گو اینکه خلفا همه تلاش خود را می کردند که بیعت اخذ شود و بیعت هم مبنای قدرت و مشروعیت بخش بود اما به هر حال پذیرفته شده بود که ممکن است کسانی بیعت نکنند. برای اولین بار در اینجا مشاهده می شود که هم اصل ولایتعهدی ایجاد شد و هم تلاش برای اینکه اینها را مجبور به بیعت کنند اما باز خود معاویه این الزام به بیعت را اجرایی نکرد. معاویه تلاش کرد که با قدرت، نفوذ و پول و... برای یزید بیعت بگیرد اما بالاخره کسانی هم در دوره خود معاویه بودند که بیعت نکردند. یزید اولین حاکم در امت اسلامی است که از مسیر ولایتعهدی به قدرت رسید و بعد از تصدی غاصبانه این پست، الزام به بیعت کرد. من فکر می کنم که نقطه شروع امام حسین(ع) مقابله با این دو انحراف اصلی یعنی هم مسیر کسب قدرت و هم الزام بیعت بعد از آن است. این دو بدعت و انحرافی بسیار جدی از مسیر پیامبر(ص) بود که تا آن مرحله و در مسیر خلفای قبلی، این حد عدول رخ نداده نبود.

*اگر این را هم بپذیریم که نقش جامعه را نیز در بروز چنین حادثه ای نمی توان انکار کرد؛ چطور می شود جامعه به مرحله ای می رسد که در حرکت هایی اینطور ستمگرانه به خاطر ارزشی، ارزش های بزرگتر از آن را نادیده می گیرد؟

حاضری: نکته مورد صحبت من، انحراف عظیمی است که در آنجا اتفاق افتاده است و امام حسین(ع) جایز یا لازم می‌داند در مقابل آن بدعت بایستد. چراکه شاید شیعه از زمان پیامبر(ص) به بعد، رویه را درست نمی‌دانست اما برای خود، الزام به مقابله را نمی‌دید و به‌نوعی پذیرفت و تا این مرحله با آن کنار آمد. در این مرحله امام حسین(ع) دید که دیگر نمی‌توان با آن کنار آمد و باید با تمام قدرت به صحنه آمد. بحث دیگری را هم می‌خواهم در اینجا مطرح کنم که «آیا واقعاً این کشتار فجیع و این شهادت‌هاست که حادثه عاشورا و جایگاه قیام امام حسین(ع) را مهم کرده است؟» اغلب در صحبت‌هایی که به فلسفه عاشورا می‌پردازند، گویا عظمت واقعه عاشورا را به عمق جنایت انجام‌شده در آن واقعه-عطش ها و زنان و کودکان و این‌گونه موارد- نسبت می‌دهند. حساس می‌شود تفسیر ما این است که همه سفارش‌هایی که در شیعه و امامان بعدی بر حفظ و بزرگداشت عاشورا و زنده نگه‌داشتن آن شده است نیز در جهت مقابله و نفی یا محکوم کردن این شیوه برخورد حکومت با امام(ع) است که این‌گونه ایشان را به قتل رساندند، جنایت کردند و خاندان پیامبر(ص) را به اسارت بردند. سخن من این است که خیر! ماجرای عظمت عاشورا و این قیام در قبل از آن است و نه در فجایع آن؛ به دلیل اینکه با تفسیری که بیان شد، آن دو مورد، بدعت بسیار متفاوتی است که اصلاً مسیر اسلام را تغییر داد. دیگر آنکه فجایع کربلا اصلاً پدیده تازه‌ای نیست و اگر ملاک، فجایع باشد، در تاریخ اسلام، فجایع بسیاری مشاهده می‌شود. از جمله آنها واقعه حرّا در مدینه است که چند سال بعد از عاشورا رخ داد. اگر ابعاد جنایت حرّای مدینه با همان نگاه و زاویه جستجو شود که رخدادهای هولناک و جنایت‌های روز عاشورا تفسیر و بازگو می‌شوند، می‌توان گفت نه‌تنها دست‌کمی از عاشورا ندارد بلکه جنایت‌های رخ‌داده در آن بسیار بیشتر است. اتفاقات بسیاری در واقعه حرا افتاده است که هم از جهت ابعاد و هم از جهت نوع اتفاقات رخ‌داده از فجایع رخ‌داده در عاشورا مهم‌تر و بدتر است. با کنار هم قرار دادن این دو واقعه می‌خواهم بگویم که آنچه در حادثه عاشورا و قیام امام حسین(ع) مهم است، از دست رفتن حداقل‌های ملاک مشروعیت قدرت در اسلام است و این نکته مهمی است. همه عظمت عاشورا در نشان دادن این است که حدنصاب مسیر انتقال قدرت مشروع چیست و اگر از آن حدنصاب عبور کرد، دیگر قیام در مقابل آن ضرورت پیدا می‌کند تا این بدعت را  نشان و نسبت به آن هشدار دهد. چراکه اگر امام حسین(ع) این کارها را انجام نمی داد، اصل عظمت این انحراف و خطری که در اسلام به وجود آمده است، اصلا دیده نمی شد. به همین دلیل است که بعد از اینکه امام حسین(ع) قربانی این راه شد تا این بدعت و انحراف را نشان دهد، دیگر این انحراف ها، آن عظمت را نداشتند زیرا آن اولین بود و پس از آن تکرار آن انحراف به شمار می رفت. بر این اساس برای تکرار این حادثه، دیگر لازم نیست این هزینه پرداخت شود. به همین دلیل است که دیگر امامان بعد از آن این هزینه را نپرداختند، چون دیگر هر چه بود تکرار حرکت امام حسین(ع) بود اما اینجا نقطه آغاز آن بود.

*در تحلیل جامعه اسلامی در آن مقطع تاریخی، هرچند طبق تفسیر شما تا زمان یزید، بدعت و انحراف عظیمی از راه پیامبر(ص) رخ نداده بود اما انحرافاتی به ویژه در دوران معاویه وجود داشت که زیر ظاهرسازی ها، پنهان بود. این انحرافات چه تاثیراتی بر جامعه آن زمان گذاشته بود که با وجود فرستادن نامه های بسیار و دعوت از امام حسین(ع)، خود بر ایشان شمشیر کشیدند یا در برابر رخ دادن این اتفاق سکوت کردند؟

حاضری: من می خواهم اشاره کنم که همه آنچه در جامعه گذشته را نمی توان فقط به این حادثه و عوامل ایجاد این حادثه دخالت داد. وقتی که خلافت و جایگزینی از مسیر خود عبور کرد و  ولایتعهدی صورت گرفت، از جمله اتفاقات رخ داده این است که مسلمان ها و این جامعه صدر اسلام در این فتوحات و لشکرکشی ها به منابع فراوان ثروت یا غنایم جنگی رسید و در مسیر تقسیم و توزیع آن در جامعه اسلامی نیز بسیاری از نابرابری ها ایجاد شد. در میان همین امت اسلام و مسلمانانی که اصولا در شرایط حضور پیامبر(ص) به آن زندگی ساده، قناعت پیشه و معنویت گرا خو گرفته و در سال های اول بعد از رحلت پیامبر(ص) نیز این را حفظ کرده بودند، به تدریج یک زندگی اشرافی، توزیعات نابرابر ثروت و حتی لذت طلبی های ناشی از اسارت زن های سرزمین های فتح شده به عنوان کنیز اتفاق افتاد. بخشی از آن شرایط، نه لزوما ناشی از انحراف مسیر قدرت بلکه نتایج و پیامد وضعیت جامعه ناشی از محروم شدن از ذی صلاح ترین رهبران بود. به این معنا که به تدریج زمانی که خلافت به عثمان رسید، دیگر عثمان نمی توانست جامعه را در همان مسیری که پیامبر می خواست هدایت کند. انحرافاتی آغاز شده بود که در دوره معاویه  پررنگ تر شدند؛ این بخش ها محصول عملکرد این مسیر انحرافی است. جنس پیامدهای عملکرد یک حکومت ناصحیح با انحراف ناشی از شکل گیری قدرت ناصحیح، متفاوت است بخشی از آنچه در ماجرای کربلا درباره جامعه گفته می شود، پیامدهای عملکرد ناصواب حاکمیت است و بخشی، خود نقطه شکل گیری یک حکومت کاملا ناصواب و انحرافی است.

*دلیل محوریت پرسش ها بر واقعه عاشورا، تاکید بر فجایع آن نیست بلکه تحلیل پروسه بازگشت یک جامعه و نادیده گرفتن ارزش هاست. شما در تحلیل خود، موضع گیری اصلی امام حسین(ع) را در برابر انتقال قدرت ناصحیح می دانید، در حالی که نقش و اهمیت تصمیمات جامعه در این تحلیل بسیار کمرنگ دیده می شود. هدف من نادیده گرفتن نقش انحراف در مسیر کسب قدرت نیست اما می توان گفت در بروز هر اتفاقی با چنین ابعاد، دو حلقه اثرگذار رهبران و توده مردم با اثری دو سویه موثر هستند. گرچه نقش توده، هدایت ماجرا نیست اما اگر خیل عظیم مردم با آن ماجرا همراه نباشند، جامعه رهبران نمی توانند کاری از پیش برند. در اثرگذاری موازی این دو حلقه، تغییر ماهیتی که در جامعه رخ داد و اخلاق را قربانی کرد را چگونه توضیح می دهید؟

حاضری: این موضوع در بحث های جامعه شناسی حالت قضیه مرغ و تخم مرغ دارد که نمی توان گفت کدام علت دیگری است. آیا واقعا این فساد و ناکارآمدی یا بدکارکردی حکومت است که مردم و جامعه را فاسد کرده و بستر اجتماع فاسد شده است یا این بستر اجتماعی فاسد است که چنین حاکمانی را می پذیرد، تحمل می کند، پرورش می دهد، امکان ادامه حکومت می دهد؟ هردو آنهاست یعنی اگر جامعه حدی از سلامت را نداشته باشد، چنین حاکمانی را بر نمی تابد و تحمل نمی کند. از سوی دیگر اگر حکومت حداقل صلاحیت هایی داشته باشد، چنین جامعه ای را ایجاد نمی کند. این دو مقوله در یک رابطه علت و معلولی مکمل یا اثر متقابل به هم کمک می کنند و این ماجرا رقم می خورد اما سخن من این است که به طور ذاتی در مقاطعی از تاریخ که بعثت پیامبران مطرح است، رهبران بیش از مقاطع دیگر سرنوشت ساز هستند. به این معنا که در بعثت انبیا یا در دوره حضور صالحان و رهبران برجسته تاریخ، اثرگذاری عملکرد رهبری و مدیریت او بیش از مواقع عادی تاریخ است. بر این اساس پیامبر(ص) در نقش رسالت یا امامت، بیشترین نقش را در ایجاد تغییر در جامعه صدر اسلام داشت. اثر خطای رهبری در جامعه ای که به اصلاح شدن از طریق هدایت از رسالت عادت کرده است، بسیار تعیین کننده است زیرا این رهبران نیز با ردای پیامبر(ص) عمل می کنند و از قول پیامبر(ص) سخن می گویند و جعل حدیث می کنند. به همین دلیل اثرگذاری این عملکرد در جامعه پیرو بیش از حالت معمول سلاطین است بنابراین در مورد انحرافات جامعه صدر اسلام، به اتکای این بحث ها می توان تاکید کرد که در آنجا نقش عمومی جامعه بیشتر معلول شرایط حاکمیت است تا علت آن. به این معنا که در آن مقطع تاریخی این توازن و تعادل به نفع قدرت بالا و مدیریت بر هم می خورد.

*در تحلیل واقعه عاشورا برخی نظراتی وجود دارد که استراتژی امام حسین در برابر یزید را به دلیل شهادت امام حسین و یاران ایشان و اسارت خانواده امام، نقد می کنند و در مقابل برخی معتقدند که امام(ع) قصد داشت با این حرکت پیامی به آینده بدهد و تغییری در آن زمان ایجاد کند و با شهادت خود حرکتی را ایجاد کرد که بعد از 1400 سال هنوز تاثیرگذار و برای همه آزادیخواهان جهان قابل احترام است بنابراین استراتژی امام حسین را می ستایند. نظر شما چیست؟

حاضری: براساس اینکه اصلا رسالت و هدف پیام را چه بدانیم، پاسخ این پرسش متفاوت است. اگر پیام و حرکت امام حسین(ع) در جهت کسب قدرت و مقابله با قدرت حاکم در نظر گرفته شود، این استراتژی شکست خورده است چون بالاخره لوازم و مواردی که باید رخ دهد تا این قیام صورت بگیرد و قدرت شکسته شود و در مسیر اصلاح قرار بگیرد، در اینجا دیده نشده است. آنها که اینگونه نگاه می کنند، فرض را بر این قرار می دهند که هدف، مقابله با قدرت حاکم و شکست آن بوده است اما من فرض دیگری را در این مورد می پذیرم. بر مبنای این فرض آنقدر انحراف رخ داده در این موقعیت بزرگ بود که نه اصلاح مسیر بلکه افشای فساد مسیر مهم بود. به این معنا امام حسین(ع) به این دلیل قیام نکرد که مسیر را به راه صحیح برگرداند اما هدف این بود که علامت سوال بر مشروعیت این مسیر را ایجاد کند. اگر این را هدف در نظر بگیریم که هدفی بسیار مهم است. اتفاقا مشکل ما به عنوان شیعه این است که این را گم کرده ایم و حساب نکرده ایم که بالاخره در حکومت مورد قبول اسلام، مسیر انتقال قدرت و جایگاه مردم در آن حکم اساسی ایفا می کند و اگر این مسیر درست دیده نشود، انحرافی است که حتی جان امام حسین(ع) هم باید برای افشای آن به خطر بیفتد. در صورتی که این مسیر در نظر گرفته شود، امام حسین(ع) با حرکت خود در اصل ایجاد یک علامت سوال در مشروعیت آن مسیر موفق بود و حتی به قیمت خون خود آن را افشا کرد. در آن صورت تمام این دستاوردهایی اینچنین سنگین، دستاورد افشا و نه دستاورد اصلاح مسیر است.

*پیام امام حسین(ع) برای مردم امروز دنیا چیست؟ اگر ایشان امروز بودند، به جهان اسلام که تا این حد گرفتار خشم و خشونت است، چه توصیه ای داشتند؟

حاضری: در صورت پذیرش اینکه مهمترین موضع گیری امام(ع) در مقابل نحوه کسب قدرت است، می توان گفت یکی از پیام ها برای مردم امروز این است که کسب قدرت از مسیر الزام به بیعت یا الزام به وفاداری یکی از اولین انحراف هاست و اگر امروز هر حکومتی به نام هر وجهی از دین تشکیل شود و مشابه چنین ادعاهایی داشته باشد، با امام حسین(ع) نمی خواند چون امام حسین(ع) در مقابل این حرکت ایستاد. در حقیقت از پیام امام حسین(ع) می توان استفاده کرد که شرط هدایت امت به بهشت یا به صلاح جامعه، کسب اجازه و رضایت خود آنهاست و بدون این کسب اجازه، این مسیر درست نیست و امضا نمی شود. این یک پارامتر اصلی و مهم است. نکته دوم این است که مسیر صلاحیت آن رهبر، خون و ویژگی های نژادی نیست. مسیری که در نظام های سلطنتی دیده می شود و هر آنچه رخ می دهد، از کانال صلاحیت های خونی و خویشاوندی به دست می آید، نیست. اگر خود پیامبر(ص) فرزند ارشدی نداشت اما هم ابوبکر و هم عمر، هر دو در زمان فوت براساس معیارهای ارشدیت، فرزندان ذکور ارشد داشتند اما اصلا امکان طرح آن نبود. بر این اساس مشخص می شود که کل این کشورهای اسلامی امروز خاورمیانه که مسیرشان مسیر خونی است، یک بدعت بزرگ در تاریخ اسلام را دنبال می کنند و آنهایی که با اجازه مردم، حکومت نمی کنند نیز با امام حسین(ع) درگیر هستند.

گفت وگو از شیما مفیدی راد- شفقنا
انتهای پیام

Wednesday, November 19, 2014

بیچاره مردمی که...

دوشنبه, 26 آبان 1393 ساعت 21:42

ایجاد شکارگاه اختصاصی برای خانواده سلطنتی دبی و خطر آوارگی 40 هزار بومی در تانزانیا

عکس: urosr via Shutterstock عکس: urosr via Shutterstock
شفقنا- 40 هزار نفر از اعضای قوم "ماسای" از وطن مادرزادی خود در تانزانیا بیرون رانده خواهند شد، چرا که خانواده سلطنتی دبی این منطقه را با هدف تبدیل آن به مکانی اختصاصی برای شکار حیوانات بزرگ خریده است.
به گزارش سرویس ترجمه شفقنا به نقل از نشریه اینترنتی "سالون"، سال گذشته، دولت تانزانیا در مقابل این معامله مقاومت کرد،‌ و به جای آن یک "سرسرای حیات وحش" را پیشنهاد داد که مخصوص شکار است و در نزدیکی پارک ملی "سرنگتی" قرار دارد. با این حال، این معامله ظاهرا کماکان برقرار خواهد بود، و قوم "ماسای" باید تا پایان سال جاری میلادی موطن خود را ترک کند.
این معامله را "شرکت بازرگانی اورتلو" ترتیب داده است که یک شرکت سیاحتی-شکاری لوکس است و تعدادی از مشتریانش را افراد پرنفوذ تشکیل می دهند.
"دیوید اسمیت" گزارشگر روزنامه "گاردین" در آفریقا در گزارش این خبر می نویسد:
"نمایندگان قوم ماسای روز سه شنبه با "میزنگو پیندا" نخست وزیر تانزانیا در "دودوما"‌ دیدار می کنند تا خشم خود را از این مسئله ابراز کنند. آنها مصر هستند که فروش این قطعه زمین، میراث آنها را از دستشان خواهد ربود و مستقیم یا غیر مستقیم بر زندگانی 80هزار نفر تاثیر می گذارد. این منطقه به عنوان چراگاه احشام برای زندگی قوم ماسای اهمیت حیاتی دارد. برخلاف سال گذشته، دولت مبلغ 1 میلیارد شیلینگ (369 هزار پوند) را به عنوان غرامت پیشنهاد داده است، اما این مبلغ به صورت مستقیم پرداخت نمی شود بلکه به پروژه های توسعه اجتماعی-اقتصادی هدایت می شود. قوم ماسای این پیشنهاد را رد کرده است."
"سامول نانگیریا"، مسئول هماهنگی گروه جامعه مدنی "گونت" به گاردین گفت او هیچ گاه باور نداشته که دولت به فکر الغای قرارداد بوده است، بلکه در عوض، آنها فقط می خواستند رسانه های جهانی را فریب دهند و وانمود کنند که چنین قصدی داشته اند. او گفت: "احساس فریب می کنم. یک میلیارد پول خیلی کمی است و نمی توان آن را با ارزش زمین مقایسه کرد. این زمین به ارث رسیده است. مادران و مادربزرگ هایشان در آن زمین مدفون هستند. با هیچ چیز نمی توان آن را مقایسه کرد." "نانگیریا" همچنین افزود کسانی که با ایجاد منطقه شکار مخالفت می کنند در خطر هستند؛ بسیاری به دست پلیس کشته شده اند و خود "نانگیریا" شخصا تهدید شده است.
"نانگیریا" می گوید: "من برای جامعه ام خواهم جنگید. بیش از گذشته انرژی دارم. قوم ماسای از نخست وزیر درباره وعده اش خواهد پرسید. چه بر سر قول و قرارش آمد؟ آیا فقط یک قول یک ساله بود یا برای همیشه بود؟ احتمالا باید وعده اش را مکتوب کند."
عریضه ای که روی وبسایت Avaaz.org با عنوان "فروش "سرنگتی" را متوقف کنید" قرار گرفته است، تا صبح روز دوشنبه بیش از 1میلیون و 765هزار امضا دریافت کرده است. در این بیانیه آمده است: "آخرین باری که همین شرکت قوم ماسای را وادار به خروج از زمینشان کرد تا راه برای شکارچیان ثروتمند باز شود، پلیس افراد را کتک زد، خانه هایشان بر اثر آتش سوزی به خاکستر بدل شد، و چارپایانشان از گرسنگی تلف شدند."

منبع: Salon / Joanna Rothkopf
ترجمه: شفقنا
www.shafaqna.com

Monday, November 17, 2014

زندگی یا بردگی؟

ده‌ها میلیون نفر در جهان در شرایط بردگی زندگی می‌کنند

بیشترین آمار بردگی مربوط به کشورهای جنوب و شرق آسیا است  
 
یک گزارش تازه نشان می‌دهد که حدود ۳۶ میلیون نفر در جهان در شرایط بردگی زندگی می‌کنند.
در "فهرست جهانی بردگی" که امروز دوشنبه ۱۷ نوامبر منتشر شده، هند با بیش از ۱۴ میلیون مورد در صدر قرار دارد و کشورهای ایسلند و لوکزامبورگ با کمترین تعداد "برده" در انتهای جدول هستند.
این فهرست توسط گروه ضد برده داری "واک فری" و با بررسی شرایط در ۱۶۷ کشور جهان تهیه شده است.
معیار این گزارش برای زندگی در شرایط بردگی شامل مواردی مانند کار یا ازدواج اجباری، بهره‌کشی جنسی برای سود مالی، قاچاق انسان و به بردگی گرفته شدن به دلیل بدهی مالی است.
بر اساس فهرست منتشر شده در ایران ۳۳۶,۷۰۰ نفر در چنین شرایطی زندگی می‌کنند که0/435 # نیم درصد از جمعیت این کشو را تشکیل می‌دهند.

آسیا در صدر

گزارش وضعیت بردگی در جهان که برای دومین سال متوالی منتشر شده، حاکی از افزایش ۲۰ درصدی آمار افرادی است که در چنین شرایطی زندگی می‌کنند.
سال گذشته تعداد این موارد کمتر از سی میلیون نفر برآورد شده بود.
اما تهیه‌کنندگان این فهرست می‌گویند که این افزایش بیشتر به دلیل بهبود کیفیت آمارگیری است و نشان می‌دهد که شرایط بدتر از آن است که پیش از این تصور می‌شد.
بیشترین آمار مربوط به کشورهای جنوب و شرق آسیا است. هند، چین و پاکستان از لحاظ تعداد موارد به ترتیب در رتبه‌های اول تا سوم قرار دارند.
بنا بر این گزارش، کشور آفریقایی موریتانی بالاترین سرانه بردگی را نسبت به جمعیت دارد و حدود چهار درصد از مردم این کشور در شرایط بردگی زندگی می‌کنند.
بریتانیا با ۸۳۰۰ قربانی بردگی (کمتر از یک نفر به ازای هر هشت هزار نفر) در رتبه ۱۲۴‌ام این فهرست قرار گرفته است.
گزارش تازه بردگی خواهان مشارکت جهانی بیشتر برای مقابله با این پدیده شده و از دولت‌ها خواسته است که مجازات قاچاق انسان و استفاده از نیروی کار اجباری را افزایش دهند.

بسیج سکوت نخواهد کرد یعنی اینکه...

بسیج سکوت نخواهد کرد، تتترق!

شانزده سال قبل امت حزب الله اعلام کردند که در برابر اهانت های روشنفکران به اسلام ناب محمدی سکوت نخواهند کرد، ظاهرا امت حزب الله وقتی سکوت نمی کند، هفته بعدش چهار تا جسد بغل خیابان پیدا می شود، نتیجه شکستن سکوت حزب الله همین قتلهای زنجیره ای بود.
پانزده سال قبل هم برادران حزب الله اعلام کردند دربرابر بی حرمتی های دانشجویان به ساحت مقدس نظام جمهوری اسلامی سکوت نخواهند کرد، نتیجه اش همین شد که سکوت شکسسته شد و چهار تا دانشجو از پشت بام کوی دانشجو با ندای هل من ناصر ینصرنی امت حزب الله ارشاد شدند به کف خیابان و برادران حزب الله با فداکاری تمام با چوب و چماق و نانچکو و زنجیر دانشجویان خواب آلود را از خواب غفلت بیدار کردند و آنها را فرستادند به زباله دانی تاریخ.
همین چهارده سال قبل آیت الله مصباح اعلام کرد که حتی جیک ثانیه هم در برابر توهین به امام زمان، خدا، پیغمبر، نایب برحق امام زمان، معاون نایب برحق امام زمان، امام اول تا دوازدهم شیعیان، فرزند امام رضا، مسئول خدمات کفشداری حرم امام رضا حتی یک لحظه هم تحمل نخواهد کرد و سکوت نخواهد کرد، نتیجه اتش هم همین شد که آقایی به نام سعید حنایی در مشهد، برای حفظ بیضه اسلام شانزده زن را دزدید و آنها را برای حفظ اخلاق به قتل رساند و چون خیلی آدم اخلاق دوستی بود، برای حفظ بیضه اسلام قبل از کشتن این زنان به آنها تجاوز کرد که مشکل فحشا بکلی حل شود.
همین سیزده سال قبل بازهم آیت الله مصباح در مقابل اشاعه فحشا و منکرات اعلام کرد یک لحظه هم سکوت نخواهد کرد، در نتیجه تعدادی زن و شوهر در کرمان دستگیر شده و به اتهام داشتن روابط مشروع با همسرشان کشته شدند، بعدش هم وقتی به برادران ارزشی گفتند چرا این زن و شوهرها را کشتید، گفتند چون با هم رابطه داشتند، به آنها گفتند: خب، اینها زن و شوهر بودند، طبیعی بود که با هم رابطه داشته باشند. همین شد که برادران ارزشی تازه یادشان افتاد که زن و شوهر می توانند با هم رابطه داشته باشند.
اصلا چرا برویم وسط تاریخ، همین شش ماه قبل، انصار حزب الله و همین آقای محتشم رئیسشان و آقای علم الهدی امام جمعه مشهد و آقای طباطبایی نژاد امام جمعه اصفهان و آقای خاتمی امام جمعه تهران، اعلام کردند برادران حزب الله در برابر بی حجابان که عوامل دشمن هستند سکوت نخواهند کرد، در نتیجه بطری بطری سکوت شان شکسته شد و اسید پاشیده شد روی صورت خانمهای اصفهان.
البته، حالا قرار نیست تا ابد برایتان قصه بگویم. منظورم این است که این امت حزب الله وقتی تصمیم می گیرد سکوت نکند، همان هفته بعدش حداقل پنج نفر کشته می شوند. اصلا شوخی هم سرشان نمی شود. مثلا همین دیروز آقای سردار نقدی در واکنش به اظهارات حجاریان درباره عاشورا گفته که: « بسیج سکوت نخواهد کرد.». سعیییییییید! مواظب باش!

طنز استاد بازنشسته: دکتر جعفر نیاکی

یکی از استادانِ بازنشسته - دکتر جعفر نیاکی ساکن آمریکا - که به 96 سالگی رسیده، شرحِ  خواندنی احوالِ خود را با چاشنى طنزی قوى برای یکی  از دوستانش فرستاده که با هم بخوانيم: 
​ با سلام وتحیات فراوان، از حال و روز این نوجوان دور از وطن پرسیدید، نیکبختانه ، روزهای غربت را با تنی چند از هم دندانها ، که هنوز در قید حیات هستند و متوسط سن ها از 90 سال فراتر رفته است، گرد هم میآییم و به سبک دایی جان ناپلئون، به حل وفصل مشکلات جهان می پردازیم، و هرماه یا هر دوماه، به افتخار یکی از دوستان به پا می خیزیم و 5 دقیقه سکوت میکنیم ! بیشتر این دوستان به مرض طول عمر گرفتارند و تعدادی هم تاخیر فوت دارند. اما، درمورد وضع خودم:
 با گذشت زمان، دیگر جرات نگاه به آیینه را ندارم، آخرین باری که درآیینه نگاه کردم، خود را نشناختم ! قبلاً می گفتم فتبارک الله احسن الخالقین، حُسن یوسف دارم. اما حالا به زبان فصیح، به انگلیسی می گویم: شیت.
آن همه مویِ فرفری مشکی و پُرپشت چه شد؟ اکنون کلۀ طاس درآفتاب می درخشد و پول سلمانی را صرفه جویی می کنم. از چین و چروک صورت و پیشانی مَپرسید که همۀ غمم این است که جلالت مآب رئیس جمهوری قبلی ما، چرا ازآن همه پولی که صرف ترقه سازی کرده، قدری برای اختراع اُطويی نداده است که چین و چروک صورت و پیشانی و دست ها را صاف وصوف کنه؟
 آن قدر لکه های زرد و قهوه ای مختلفُ اللّون روی دست و پا نزول اجلال فرمودند که مرا پلنگ صورتی، پلنگ خط و خالی و گل باقلی صدا میکنند. پستی بلندی روی دست و پا و کوتاهی رگها مرا به یاد " هزاردرّهء  راهِ جاجرود میاندازد. به علت غبغب و بوقلمون شدن زیرگلو، پیراهن ترول تک ، تا زیرگلو می پوشم که معلوم نشود.
 اما، چشم ها که هیز بود و چشمک می زد، حالا به علت ماکولا باید برای تشخیص دوستان، ازچند سانتی متری آن ها را ببینم. هرچه قطرۀ چشم هست برای آب مروارید، آب سیاه، ماکولا، استیگما، آب مقطر، آب علی استفاده کنم، و چون چشم چپم ماکولا دارد، همه را به یک چشم نگاه می کنم.
 از کیسه های زیرچشم چه عرض کنم : مبلغ زیادی به دلار دادم کیسه ها را صاف و صوف کردند، بدتر شد . به دکتر گفتم : من همه چیز را دوتا می بینم، گفت چه طور مگر ؟ گفتم رفتم کنسرت انوشیروان روحانی که پیانو می زد ، من  هم او و هم ارکستر را دوتا می دیدم. دکترگفت: شانس آوردی، پول یک بلیط را دادی، حالا دوتا می بینی حرف هم داری؟
 از بس دکتر و بیمارستان رفتم خیال دارم خانه ای نزدیک و دیوار به دیوار بیمارستان و مطب اطباء اجاره کنم زیرا ساعات روز را بیشتر در مطب ها هستم تا در خانۀ خودم.
 نِرس ها از دیدن قیافۀ من درعذابند، یکی از آنان به دنبال سیانور و آرسینیک می گشت که به جای قرص دوا، به من بدهد تا از شرّ من راحت شود.
 سال گذشته، دکترهای معده و کمر و چشم و زانو را بیشتر دیدم تا همسر و بچه ها و نوه ها را. چقدر باید آندوسکوپی، سیگمادوسکوپی و عکس های سینه و معده و روده و کمر و زانو و شانه و ام.آر.آی را گرفت، آلبوم این عکس ها ازآلبوم خانوادگی قطورتر شده است.
 نمی د انم گوشت ها و برآمدگی های باسن کجا رفته که حالا مثل تَهِ قابلمه صاف شده است.
  قد من که یک وقت همچون قد سرو بود، حالا چنان گوژ شده که کار به عصا و واکر کشیده و باید مرتب به نزد خیاط بروم که شلوار را کوتاه کند، وقتی شلوار می پوشم، به جای کمربند، بند تنبان می بندم که شلوارم نیفتد.
  در مورد گوش برای این که مردم نفهمند که من کر هستم، 3200 $ دلار داد م یک سمعک ریز کوچک گرفتم که دیده نشود، سمعک آن قدر کوچک و ریز بود که درگوشم گم شد، مجبور شدم 250 $  بدهم تا دکتر با پنس دربیاورد .
 درجلسات دوستان یا مجالس مهمانی، از ناطق می پرسم: بله آقا،  چی گفتید ؟ و گاهی الکی سر را تکان می دهم که یعنی حرف های طرف را فهمیدم ولی درحقیقت، نمی فهمیدم.
 خدا پدر سازندگان کیسه های پلاستیکی را که به انگلیسی گارد می گویند، بیامرزاد که ادرار بیرون نمی ریزد، حالا مثل بچۀ تازه به دنیا آمده هستم: مو درسرم نیست، حرف نمی توانم بزنم راه نمی روم و شلوار را هم خیس می کنم. چند روز پیش رفتم نزد طبیب میزراه (مجاری ادرار) گفتم اقای دکتر: من به حبس البول (شاش بند) دچار شدم، گفت چند سال داری؟ گفتم وارد 96 شدم، گفت: به اندازۀ کافی درعمرت ادرار کرده ای، بس است. دیگر برای تجزیۀ ادرار به آزمایشگاه نمی روم، شلوار را با پست می فرستم. پاها  واریس دارد و پرانتزی شده است برای این که به رفقا پُز بدهم، می گویم از بس در جوانی اسب سواری کردم، پاهایم پرانتزی شد، ولی حالا خودمانیم ، درجوانی حتی الاغ هم گیر من نمی آمد.
 رفتم نزد طبیب روانشناس، بعد از چند جلسه گفت فایده ندارد، انفت معیوب است. می گوید: پراکنده گویی تو ارثی است و" هاف زایمر" هم داری. بزودی می شود " آل زایمر" در قدیم   که ورزش می کردم، هالتِر می زدم، حالا دیگرحالش را ندارم، باقیش را می زنم.  
 برای د یدار دوستان، دیگر به منزلشان نمی روم، آدرس همه یا بیمارستان است یا نقاهت گاه یا خانۀ پرستاری.
 همسرم خواست چشمش را عمل کند، گفتم عمل نکن که اگر بهبودی حاصل کنی و قیافۀ مرا ببینی، زَهره ترک می شوی. من حالا آ ن شوهر 68 سال پیش نیستم: آن امیر ارسلان نامدار که عاشق فرخ لقای فرنگی بود کجا و این فولادزره و الهاک دیو امروز کجا؟  
 دیگر از دوستان هم سن و سال من کسی نمونده که درد دل کنم، به کی بگویم که تاجگذاری محمد علیشاه یادت می آید یا خیر؟ هرچه به رفقا سن واقعی ام را می گویم، باور نمی کنندو می گویند: نه بابا، بیشتر نشون می دهی.  دوستان می گویند ان شاءالله جشن صد سالگی ات را بگیریم، به آن ها می گویم:  فکر نمی کنم تا آ ن موقع، شماها زنده باشید.
 نمی د انم شکر کنم یا  کفربگویم : آ نچه که دربدن باید بزرگ باشد، کوچک شده و آنچه باید کوچک باشد بزرگ شده است.
  
 برای سرطان پروستات چهل وهفت بار رادیاشن کردم و حالا اشعه صادر می کنم و با صداهای مشکوکش، که آبرو ریزی است سر می کنم.
   واما راجع به خواب: شب ساعت 11 می خوابم، چشم که باز می کنم خیال می کنم صبح شده باید صبحانه بخورم. ساعت را نگاه می کنم: یک و نیم بعد از نیمه شب است، خانم به خواب ناز و من با چشم باز، از 300 به پایین می شمارم، فایده ندارد.  می گویند یک گیلاس شراب  بخور، می گویم الکلی می شوم. از بی خوابی تمام ناراحتی های دادگاه لاهه را جلو چشم می آورم و یاد شعردکتر باستانی پاریزی می افتم :
بازشب آمد و شد اول بیداری ها     من و سودای دل و فکر گرفتاری ها
 می گویند گوشت بوقلمون بخور خوابت می برد: اگر راست باشد، چرا همۀ بوقلمون ها  چشم بازهستند و خواب ندارند ؟
 حالا که خوابم نمی برد، می روم پای تلویزیون: تمام آگهی است : آبجو - همبرگر- کینگ برگر– چیزبرگر و صدها چیز مربوط به خلوت فراموش کردم در مورد خواهرزاده های دوقلوی پرستات بنویسم، ناپلئون و کارل مارکس و  نادرشاه هم گرفتار دو قلوها بودند…
 چند روزپیش رفتم آزمایشگاه برای تجزیۀ ادرار،  گفت 220 دلار، گفتم آزمایشگاه سرکوچه 100 دلار می گیرد، تازه ادرارش را هم خودش میدهد.
 به د کتر گفتم صبح که بیدار می شوم اخلاقم مثل سگ میماند، تمام صبح به قدرخر کار می کنم، بعد ازظهرها مثل اسب عصاری به دور خود می چرخم، شب به قدرگاو می خورم. دکتر به من می گوید: به دامپزشک رجوع کن.
 هروقت سری به صندوق نامه ها می زنم، صندوق پُر است ازآگهی درمورد سنگ قبر وزیبایی گورستان و سوزاندن جسد. تازگی ها یک مؤسسۀ ایرانی هم به این کار مشغول شد که با رِنگ بابا کرم، خاکستر را در کوه پراکنده می کنند. در حال حاضرکه من هنوز زنده ام، بحث بر سرِاین است که آیا لوله سرُم را در بیمارستان، قطع کنند یا خیر، و دعوا بر سرِ این است که خاکستر را در کوه بریزند یا دریا، یا درسطل آشغال.
 آیا با این تفاصیل، فکر می فرمایید که دیداربه قیامت خواهد بود؟  من که فکر نمیکنم.
 به گفتۀ کمال الدین اسعد اصفهانی: " این همه خود طیبت است "، طنزی است که لبخندی به لب آن عزیزگرامی بیاورم 
چندان که ترا به جد بُوَد کار              گاهی به مزاح وقت بگذار  
 چندان محتاج هزل باشی              هرچند که اهل فضل باشی
به امید دیدار  .  سوم فوریه 2014 : جعفر نیاکی

Saturday, November 15, 2014

دعاهای ما...

آرامش چیست ؟
نگاه به گذشته و شکر خدا
نگاه به اینده و اعتماد به خدا
نگاه به اطراف و جستجوی خدا
نگاه به درون و دیدن خدا
لحظه‌هایت سرشار از بوی خدا . . .



خداوندا
دستم به آسمانت نمی‌رسد
اما تو که دستت به زمین می‌رسد
بلندم کن

از پنجره روزگار به درخت عمر که می‌نگرم
 خوش‌تر از یاد خداوند ثمری نیست . . .

هزار مرتبه کردم فرار و دیدم باز
تو از کرم به من آغوش خویش کردی باز
به لطف و رحمت و عفو و کرامتت نازم
که می‌‌کشی تو ز عبد فراری خود ناز . . .
 
خداوندا
برای همسایه که نان مرا ربود، نان
برای کسانی که قلب مرا شکستند، مهربانی
برای کسانی که روح مرا آزردند، بخشش
و برای خویشتن خویش، آگاهی و عشق خواستارم . . . 


Friday, November 14, 2014

می بخور منبر بسوزان با دو زن بازی مکن!

مرد مست به خانه آمد
آنقدر مست بود که گلدانی قیمتی که زنش به آن خیلی علاقه داشت را ندید و به گلدان خورد و گلدان شکست. پیش خودش گفت حتما زنم فردا واسه گلدون کلی دادوبیداد میکنه. همونجا خوابش برد. صبح که ازخواب بیدارشد یادداشتی راروی یخچال دید:
عزیزم صبحونه مورد علاقتو روی میز چیدم. الانم رفتم بیرون تا برای ناهار مورد علاقت چندتا چیز بخرم. دوستت دارم عشقم”
مرد باتعجب ازپسرش پرسید: این یادداشت چیه؟ چرامامانت ناراحت نشده؟
 
پسر گفت دیشب که مست بودی مامان بغلت کرد بذارتت روی تخت. توعالم مستی گفتی خانم به من دست نزن من زن دارم...”بسلامتی همچین مردایی”:
می بخور منبر بسوزان با دو زن بازی مکن!

برخورد حکومت با اسیدپاشی های اخیر را بهتر بشناسیم

سوریه: داستان یک جنگ

سوریه: داستان یک جنگ

3 نوامبر 2014 - 22 آبان 1393  

حدود ۲۰۰ هزار نفر در جنگ بین نیروهای وفادار به حکومت بشار اسد و گروه‌های مخالف او کشته شده‌اند. تحت تاثیر جنگ داخلی سوریه محله‌هایی از شهرهای مختلف این کشور به کلی نابود شده و بیش از ۹ میلیون نفر آواره شده‌اند.
این نوشته، داستان جنگ داخلی سوریه تا به امروز است که در هشت گفتار کوتاه خلاصه شده است.

۱- قیام به خشونت می‌انجامد

پس از بازداشت و شکنجه چند نوجوان که روی دیوارهای یک مدرسه در شهر درعا، واقع در جنوب سوریه، شعارهای انقلابی نوشته بودند، در مارس سال ۲۰۱۱ تظاهرات گسترده‌ای در دفاع از آزادی‌های سیاسی و در مخالفت با حکومت در آن شهر برگزار شد. پس از تیراندازی نیروهای امنیتی به سوی تظاهرکنندگان، که طی آن چندین نفر کشته شدند، جمعیت بیشتری به تظاهرات پیوست.
این ناآرامی‌ها باعث شد که تظاهرات علیه حکومت در سراسر کشور گسترش یابد و معترضان خواستار کناره‌گیری بشار اسد، رئیس‌جمهور، شوند. استفاده حکومت از زور و سرکوب، بر شدت اعتراض‌ها و اراده مردم برای مبارزه با حکومت افزود. با گذشت چهار ماه از اولین تظاهرات خیابانی، در ماه ژوئیه صدها هزار نفر در این تظاهرات شرکت کردند. در نهایت، بخشی از مخالفان به اسلحه روی آوردند، ابتدا برای دفاع از خود و در گام بعدی برای بیرون راندن نیروهای امنیتی از محله‌ها و مناطقی که از مخالفان دولت حمایت می‌کردند.

۲- ناآرامی‌ها به جنگ داخلی می‌انجامد

خشونت‌ها افزایش یافت و با شکل گرفتن گروه‌های شورشی مسلح و جنگ آنها با نیروهای دولتی بر سر کنترل شهرها و مناطق روستایی، حوادث سوریه وارد جنگ داخلی شد. در سال ۲۰۱۲ نبردها به دمشق، پایتخت، و حلب، دومین شهر بزرگ سوریه، کشیده شد.
در ژوئن ۲۰۱۳ سازمان ملل متحد اعلام کرد که ۹۰ هزار نفر در این جنگ کشته شده‌اند. براساس برآوردها، در اوت سال ۲۰۱۴ تعداد قربانیان این جنگ دوبرابر شد و به ۱۹۱ هزار نفر رسید.
در شرایط کنونی، جنگ سوریه بسیار گسترده‌تر از نبرد بین طرفداران و مخالفان حکومت بشار اسد است. تحت‌تاثیر این جنگ، خصومت‌های قومی تشدید شده است. اکثریت سنی‌مذهب ساکنان آن کشور در برابر اقلیت علوی‌ها که حامی حکومت بشار اسد است، قرار گرفته و کشورهای همسایه و قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی نیز وارد این جنگ شده‌اند. قدرت گرفتن گروه‌های جهادی و اسلام‌گرایان تندرو بخصوص گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) بعد جدیدی به این بحران افزوده است.

۳- جنایات جنگی

هیات تحقیق سازمان ملل متحد که از ماه مه ۲۰۱۱ مشغول تحقیق در مورد ادعاهای مربوط به جنایات جنگی در سوریه بوده است، شواهدی در دست دارد که نشان می‌دهد هر دو طرف جنگ داخلی سوریه، به جنایات جنگی از جمله قتل، شکنجه، تجاوز و ربودن مخالفان دست زده‌اند. این نهاد در عین حال نیروهای هر دو گروه را متهم کرده است که از اعمال فشار به غیرنظامیان از جمله مسدود کردن راه‌های انتقال مواد غذایی، قطع کردن دسترسی به آب و خدمات درمانی، به عنوان تاکتیک‌های جنگی استفاده کرده‌اند.
برآورد می‌شود که در شهر حلب، از دسامبر سال گذشته تاکنون بر اثر بمب‌های بشکه‌ای که حکومت سوریه در مناطق تحت کنترل شورشیان به کار می‌برد، حدود سه هزار غیرنظامی کشته شده‌اند.
سازمان ملل متحد می‌گوید که در برخی موارد، گروه‌های غیرنظامیان، از روی عمد هدف حمله مستقیم قرار گرفته‌اند که در چهارچوب قوانین جنگی، نسل‌کشی محسوب می‌شود.
سازمان ملل متحد گروه تندرو داعش را به پیشبرد یک کارزار گسترده برای ایجاد رعب و وحشت در مناطق شمالی و شرقی سوریه متهم کرده است. پیکارجویان این گروه تاکنون در چندین مورد گروگان‌های خارجی را سر بریده و اسرای جنگی یا اعضای اقلیت‌های قومی و مذهبی دیگر را به طور دسته‌جمعی به قتل رسانده‌اند.
ما روی لبه زندگی ایستاده‌ایم و همیشه نگران و در وحشت هستیم
مریم عکاش، مادر ۹ فرزند که همسرش با گلوله یک تک تیرانداز کشته شده است
Getty Images

۴- تسلیحات شیمیایی

در ماه اوت ۲۰۱۳ بر اثر شلیک راکت‌های حاوی گاز سمی سارین به چند نقطه در مناطق روستایی حومه شهر دمشق صدها نفر کشته شدند. قدرت‌های غربی واکنشی خشمگینانه به این حملات داشتند و اعلام کردند که فقط حکومت سوریه می‌توانسته است به چنین حملاتی دست بزند. اما رژیم سوریه و روسیه به عنوان یکی از کشورهای حامی آن، شورشیان مخالف بشار اسد را مسئول حملات خواندند.
بشار اسد که در آن مقطع، با تهدید دخالت نظامی آمریکا روبه‌رو شده بود، با جمع‌آوری، از کار انداختن و نابودی تمام زرادخانه شیمیایی سوریه موافقت کرد. قرار شد این برنامه زیر نظر سازمان ملل متحد و سازمان منع بکارگیری تسلیحات شیمیایی انجام شود. سال گذشته برنامه نابودسازی تسلیحات و مهمات شیمیایی سوریه به پایان رسید.
اما با این وجود، سازمان منع بکارگیری تسلیحات شیمیایی از آن زمان تاکنون شواهدی جمع‌آوری کرده است که نشان می‌دهد در حملات نیروهای دولتی به روستاهای تحت کنترل شورشیان در شمال سوریه در فاصله ماه‌های آوریل تا ژوییه ۲۰۱۴ از مهمات شیمیایی مثل کلوراین و یا آمونیا استفاده شده است.

۵- بحران انسانی

از زمان آغاز جنگ در سوریه بیش از سه میلیون نفر خاک آن کشور را ترک کرده‌اند که بخش اعظم آنها زنان و کودکان هستند. این روند، یکی از بزرگ‌ترین مهاجرت‌های اجباری در تاریخ معاصر است.
کشورهای همسایه سوریه بار اصلی میزبانی این آوارگان را بر دوش دارند. لبنان، اردن و ترکیه هم‌اکنون برای تامین سرپناه و غذای مورد نیاز این چند میلیون آواره سوری تحت فشار شدیدی هستند. در سال ۲۰۱۳ با وخیم شدن اوضاع در سوریه به شکل چشمگیری بر تعداد پناهجویانی که از آن کشور خارج می‌شدند، افزوده شد.
علاوه بر این، شش میلیون و ۵۰۰ هزار نفر دیگر که ۵۰ درصد آنها کودک هستند، در داخل خاک سوریه بی‌خانمان و آواره شده‌اند. به این ترتیب، مجموع جمعیتی که بر اثر جنگ داخلی آواره شده‌اند، حدود ۹ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر یعنی حدود نیمی از جمعیت آن کشور است.
تخمین زده می‌شود که حدود ۱۰ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر در داخل سوریه نیازمند کمک‌های بشردوستانه هستند و از این تعداد، بیش از چهار میلیون نفر در مناطقی زندگی می‌کنند که یا تحت محاصره‌ هستند و یا دسترسی به آنها بسیار دشوار است.
سازمان ملل متحد در دسامبر ۲۰۱۳ بزرگترین درخواست کمک برای یک بحران بشردوستانه در تاریخ معاصر را اعلام کرد تا بتواند نزدیک به ۶ میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار مورد نیاز را برای تامین آب، غذا، سرپناه، بهداشت و آموزش این افراد تامین کند.

۶- شورشیان و قدرت‌گیری اسلام‌گرایان تندرو

از زمان آغاز نبرد مسلحانه علیه حکومت سوریه، ترکیب و عناصر این شورش تغییرات زیادی کرده است. اکنون تخمین زده می‌شود که هزار گروه مسلح مختلف در سوریه می‌جنگند و مجموع نفرات آنها به صدهزار نفر می‌رسد. در دوره اخیر، گروه‌های اسلام‌گرای تندرو از نظر نفرات و قدرت، بر گروه‌های میانه‌رو و سکولار برتری یافته‌اند. شیوه‌های خشونت‌بار گروه‌های اسلام‌گرا زمینه‌ساز نگرانی‌های شدید شده و از سوی دیگر، باعث بروز جنگ بین گروه‌های شورشی شده است.
گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) که در گذشته از مجموعه گروه‌های وابسته به القاعده در عراق انشعاب پیدا کرده است، با بهره‌برداری از آشوب و درهم‌ریختگی اوضاع منطقه، قلمرو گسترده‌ای را در سوریه و عراق تصرف کرده است. پیکارجویان این گروه که تعداد زیادی خارجی در میان آنهاست، اکنون علاوه بر نبرد با دیگر گروه‌های شورشی سوریه، با کردهای آن کشور نیز مشغول جنگند. در سپتامبر ۲۰۱۴ یک ائتلاف بین‌المللی به رهبری آمریکا، با هدف "تضعیف و در نهایت، نابودی" گروه موسوم به دولت اسلامی، حملات هوایی به مواضع آن گروه در خاک عراق و سوریه را آغاز کرد.
گروه‌های شورشی سوریه از نظر سیاسی نیز به شدت متفرق و دچار اختلاف هستند و ائتلاف‌های گوناگونی که از گروه‌های مختلف تشکیل شده‌اند، بر سر رهبری با یکدیگر رقابت می‌کنند. تاکنون مهم‌ترین گروه‌بندی سیاسی بین شورشیان سوریه، تشکیلات میانه‌رویی است که با عنوان "ائتلاف ملی انقلابیون و نیروهای مخالف سوریه" فعالیت می‌کند و مورد حمایت چندین دولت غربی و حکومت‌های عربی است.
اما گروه‌های شورشی دیگر و بخصوص گروه موسوم به دولت اسلامی و جبهه اسلامی نصره، رهبری این تشکیلات را نپذیرفته‌اند و به همین دلیل، در حال حاضر، هیچ بدیل سراسری و قانع کننده‌ای برای رژیم بشار اسد وجود ندارد.

۷- تلاش‌ها برای صلح

با توجه به اینکه هیچ یک از دو طرف جنگ نتوانسته است طرف مقابل را به طور قاطع شکست دهد، جامعه بین‌الملل از مدتها پیش به این نتیجه رسید که فقط از طریق یک راه‌حل سیاسی می‌توان به جنگ داخلی سوریه پایان داد. اما چندین اقدام سازمان ملل متحد و جامعه عرب برای برقراری آتش‌بس و شروع مذاکرات، تاکنون به شکست انجامیده است.
در ژانویه ۲۰۱۴ دولت‌های آمریکا و روسیه به همراه نماینده سازمان ملل متحد، کنفرانس دیگری را در سوئیس برگزار کردند که هدف آن، تاکید بر اجرای توافقی بود که به بیانیه ژنو ۲۰۱۲ شهرت پیدا کرده است. بیانیه ژنو ۲۰۱۲ در حقیقت یک توافق مورد حمایت جامعه بین‌الملل به شمار می‌رود که محور اصلی آن، تشکیل نهادهای سیاسی و حکومتی انتقالی در سوریه براساس توافق و مشارکت طرفین درگیر است.
گفتگوهای ژانویه ۲۰۱۴ که به مذاکرات دوم ژنو موسوم شد، پس از دو دور گفتگو، در ماه فوریه به شکست انجامید. اخضر ابراهیمی، فرستاده ویژه سازمان ملل متحد در امور سوریه، حکومت بشار اسد را متهم کرد که حاضر نیست بر سر خواسته‌های مخالفانش مذاکره کند و کماکان بر مواضع قبلی خود، یعنی تداوم مبارزه با "تروریست‌ها" -عبارتی که رژیم سوریه برای نیروهای مخالف خود به کار می‌برد- پافشاری می‌کند.
بان کی‌مون، دبیرکل سازمان ملل متحد، می‌گوید که هدف طولانی‌مدت این سازمان همچنان دستیابی به یک راه‌حل سیاسی براساس بیانیه ژنو ۲۰۱۲ است. استفان د میستورا، نماینده جدید سازمان ملل متحد در امور سوریه، پیشنهاد کرده است که مناطقی تحت عنوان "محدوده‌های غیرنظامی" ایجاد شوند و از طریق مذاکره در سطح محلی بین طرف‌های درگیر، راه‌های انتقال تدارکات و کمک‌های مورد نیاز غیرنظامیان به مناطق تحت محاصره گشوده شوند.

۸- جنگ نیابتی

ناآرامی‌های سوریه در آغاز کار بخشی از یک جنبش سیاسی گسترده موسوم به بهار عربی و هدف اصلی آن، مبارزه با یک حکومت استبدادی بود. اما امروزه به عرصه یک جنگ بی‌رحمانه تبدیل شده است که انواع و اقسام گروه‌ها به نیابت از قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی در آن حضور دارند.
دولت‌های روسیه و ایران به طور جدی از حکومت بشار اسد حمایت می‌کنند و افزایش کمک‌های آنها به تدریج باعث برتری نسبی حکومت بر شورشیان شده است. گروه حزب‌الله لبنان نیز در طول این جنگ، از دولت سوریه حمایت کرده است.
در مقابل، مخالفان حکومت که اکثریت آن را سنی‌های سوریه تشکیل می‌دهند، در سطوح و ابعاد گوناگون، از حامیان اصلی خود یعنی ترکیه، عربستان سعودی، قطر و دیگر حکومت‌های عربی، و تا حدی هم از دولت‌های آمریکا، بریتانیا و فرانسه کمک دریافت کرده است.
اما قدرت‌گیری اسلام‌گرایان تندرو در صفوف شورشیان سوریه و سرازیر شدن جهادگران سنی‌مذهب از سراسر جهان به خاک سوریه باعث شده است که حمایت و کمک‌های منطقه‌ای و جهانی از نیروهای مخالف بشار اسد کاهش یابد.
انفعال دولت‌های غربی در حمایت از شورشیان، زمینه را برای جذب افراد به گروه‌های اسلامگرا و تندرو فراهم کرد، چون تندروها توانستند مدعی شوند که تنها امید برای مقابله با دولت هستند
ماجد ۲۶ ساله و فعال مدنی
Getty Images
تهیه‌کنندگان نسخه انگلیسی: لوسی راجرز، دیوید گریتن، جیمز آفر و پاتریک آسر

ابراهیم نبوی و روزنامه نگاران زندانی!

جرم، روزنامه نگار آقای محسنی اژه ای گفته: « یک فرد به عنوان اینکه روزنامه نگار است، تحت تعقیب قرار نمی گیرد. ممکن است فردی مرتکب جرمی شده باشد و این جرم اصلا ربطی به کار و حرفه او نداشته باشد. همچنین ممکن است این فرد به واسطه شغل خود مرتکب جرمی شود.» قبل از ایشان هم آقای روحانی همین تخم دوزرده را در نیویورک گذاشته بود، جوات لاریج هم همین حرف را در ژنو گفته بود. در همین راستا با یکی از مقامات قوه قضائیه گفتگو کردیم.
ما: آیا روزنامه نگاری جرم است؟
سخنگو: روزنامه نگاری جرم نیست، البته ممکن است روزنامه نگار مثل هر کسی جرمی بکند، مثلا اگر روزنامه نگاری با ماشین تصادف کند و آدم بکشد، ما بخاطر آدمکشی او را دستگیر و زندانی و مجازات می کنیم، ولی بخاطر روزنامه نگاری دستگیر نشده، مفهوم شد؟
ما: بله، مفهوم شد، ولی می خواهم ببینم افرادی مانند مجید سعیدی و حامد صابرکه مدتی دستگیر شدند، جرم شان چه بود؟
سخنگو: اینها عکاس بودند و انصافا عکس هایی می گرفتند که در شان یک روزنامه نگار نبود، ما با روزنامه نگاری که عکاسی نکند مشکلی نداریم. مفهوم شد؟
ما: خانم ژیلا بنی یعقوب و ریحانه طباطبایی و مهسا امرآبادی روزنامه نگار مدتی دستگیر و زندانی شدند، جرم اینها چه بود؟
سخنگو: شما می گوئید روزنامه نگار، در حالی که این افراد زن هستند. هر کسی هم زن باشد، ممکن است زندانی شود، این ربطی به روزنامه نگاری او ندارد.
ما: شوهر همین خانم بنی یعقوب، چرا آقای احمدی امویی که مرد روزنامه نگار بود زندانی شد؟
سخنگو: خود شما می گوئید شوهر بنی یعقوب بود، هر کسی که شوهر یک زن روزنامه نگار باشد، ممکن است جرمی کرده باشد، مفهوم شد؟
ما: بله، مفهوم شد، ولی خانم بدرالسادات مفیدی برای چه دستگیر و زندانی شد؟
سخنگو: خانم مفیدی همانطور که از اسمش معلوم است، زن است و همین کافی است که دستگیر شود، ضمن اینکه ایشان در انجمن صنفی مطبوعات رئیس بود، یعنی عضو یک گروهک روزنامه نگاری بود، ایشان بخاطر روزنامه نگاری زندانی نشد.
ما: ولی کار انجمن صنفی مطبوعات فقط رسیدگی به کارهای روزنامه نگاران است.
سخنگو: رسیدگی به کار روزنامه نگاران روزنامه نگاری نیست، اگر ایشان فقط روزنامه نگار بود، ما مشکلی نداشتیم.
ما: گویا می خواستید فریدون عموزاده خلیلی روزنامه نگار را هم دستگیر کنید. برای چی؟
سخنگو: ما کشف کردیم که ایشان مطالبی درباره کودکان نوشته، ما انتظار نداریم یک روزنامه نگار درباره مسائل کودکان بنویسد، ایشان باید فقط روزنامه نگاری می کرد.
ما: آقای احمد زیدآبادی فقط روزنامه نگار بود، ایشان چرا دستگیر شد؟
سخنگو: ایشان فقط روزنامه نگار نبود. ایشان اهل زیدآباد سیرجان است و ما انتظار نداریم یک روزنامه نگار اهل زیدآباد سیرجان باشد، اگر ایشان اهل زیدآباد چالوس بود ما مشکلی نداشتیم، ولی چنین جایی نداریم، این مشکل ما نیست. روزنامه نگار باید بفهمد کجا متولد شود.
ما: آقای علیرضا رجایی که متولد زیدآباد سیرجان نبود، ایشان برای چه زندانی شد؟
سخنگو: جرم آقای علیرضارجایی بسیار سنگین بود، ایشان در انتخابات مجلس ششم، به عنوان نماینده تهران انتخاب شد و مسئولان مجبور شدند که ایشان را با تقلب حذف کنند و آقای حداد عادل را به جای ایشان نماینده مجلس کنند. این هزینه ای بود که ایشان به نظام تحمیل کرد. اگر ایشان کمتر از آقای حداد عادل رای می آورد، ما مشکلی نداشتیم، بنابراین مسئله ایشان روزنامه نگاری نبود. مفهوم شد؟
ما: بله، مفهوم شد. ولی آقای هادی حیدری برای چه زندانی شد؟
سخنگو: ایشان کاریکاتورهای خیلی بدی می کشید که اصلا در شان یک روزنامه نگار نبود. ما اصلا انتظار نداریم یک روزنامه نگار کاریکاتور بد بکشد. روزنامه نگار فقط باید روزنامه نگاری کند. اگر هم از دستش رفت و کاریکاتور کشید کاریکاتور خوب خوب مثل بیژنی خودمان بکشد. مفه...
ما: بله، مفهوم شد، ولی آقای مرتضی کاظمیان برای چی زندانی شد؟
سخنگو: ایشان مقالات سیاسی و گزارش های سیاسی می نوشت درباره مشکلات سیاسی کشور. ما انتظار نداریم حتی بفرض اینکه مشکلات سیاسی در کشور داشته باشیم، ولی کار روزنامه نگار این نیست که این مشکلات سیاسی را بنویسد. اگر ایشان به جای مشکلات سیاسی، مشکلات دیگری را می نوشت ما مسئله ای نداشتیم.
ما: ولی آقای ساسان آقایی که درباره مشکلات سیاسی نمی نوشت، ایشان چرا زندانی شد؟
سخنگو: ایشان جرمش بسیار سنگین بود. ایشان درباره مسائل حقوق بشر می نوشت و در ایران آقای جواد لاریجانی درباره حقوق بشر نظر می دهد. ما انتظار نداریم که یک روزنامه نگار درباره حقوق بشر بنویسد. حقوق بشر یک مسئله ای است بین آقای جواد لاریجانی و خدای خودش، به روزنامه نگار ربطی ندارد، دلیل دستگیری ایشان روزنامه نگاری نبود.
ما: علت دستگیری چندین و چند باره آقای عمادالدین باقی چه بود؟ آیا ایشان روزنامه نگار نبود؟
سخنگو: ایشان هیچوقت روزنامه نگار نبود، ایشان مدتی مطالبی در روزنامه منتشر می کرد و ما از اول به ایشان مشکوک بودیم بخاطر مطالبی که درباره قتلهای زنجیره ای می نوشت، کسی که ما به او مشکوک باشیم، روزنامه نگار نیست. مثلا ما هیچوقت به آقای شریعتمداری مشکوک نبودیم و به همین دلیل ایشان روزنامه نگار است. آیا ما ایشان را دستگیر کردیم؟
ما: نه، دستگیر نکردید، ولی شما ساتیار امامی را به چه دلیل دستگیر کردید؟
سخنگو: خیلی بدیهی است، ایشان اسمش ساتیار است، ما انتظار نداریم اسم یک روزنامه نگار، ولو عکاس، ساتیار باشد، ما حتی درباره یاشار و کامیار هم مشکل نداریم، ولی چه معنی دارد که اسم یک روزنامه نگار برخلاف انتظار قوه قضائیه ساتیار باشد. آن وقت ایشان ادعا می کند که من را بخاطر روزنامه نگاری یا عکاسی دستگیر کرده اند، این در هیچ کشوری قابل قبول نیست. مفهوم شد؟
ما: بله، سعی می کنم مفهوم شود، ولی شما ماشاء الله شمس الواعظین را برای چه چند بار دستگیر و زندانی کردید؟ ایشان جرمش چه بود؟
سخنگو: ایشان در سنین جوانی چند کتاب کودک نوشته بود که انصافا کتابهای بدی هم نبود. ولی ما انتظار نداریم که یک روزنامه نگار در سنین جوانی اش کتاب کودکان نوشته باشد و اصلا چنین کسی را روزنامه نگار نمی دانیم. مفهوم شد؟
ما: شما ابراهیم نبوی را برای چه دستگیر و زندانی کردید؟ آیا ایشان بخاطر روزنامه نگاری زندانی نشد؟
سخنگو: البته که نه، ایشان به اسم روزنامه نگاری یک حرف هایی می زد که خیلی ها با خواندن آن می خندیدند و طنز می نوشت. ما انتظار نداریم که یک روزنامه نگار چنین چیزهای بی ربطی بنویسد. روزنامه نگار از نظر ما نباید عکاس یا کاریکاتوریست یا اهل سیرجان باشد یا اسمش ساتیار باشد یا ما به او مشکوک شویم، روزنامه نگار باید فقط روزنامه نگار باشد، نه اینکه خبر بدهد یا چیزی بنویسد یا کاری بکند، فقط روزنامه نگار، مفهوم شد؟