Thursday, December 4, 2014

موضوع انشاء: فیسبوکـ‌- به نام لایک زننده مؤمنین و بلاک کننده ظالمین

موضوع انشاء: فیس بوک

 به نام لایک زنندهء مومنین و بلاک کنندهء ظالمین
 
 ما به
همراه دوستمان عضو فیس بوک میباشیم. فیس بوک جای خوبی است اما بیشتر اعضایش باهم فامیل هستند و از نام خانوادگیشان میشود فهمید. مثل سبز یا ایرانییا پرشین یا پارسی. اکثراً هم شبیه هم هستند طوری که ما اوائل فکر میکردیم دوقلو باشند .

وقتی وارد فیس بوک شدیم تازه فهمیدیم که اسم این اقدس چپول دختر همسایه مان پرمیس بوده و چقدر هم خوشگل بوده و ما نمیدانستیم. یک عالمه دوست پسر دارد که مدام برایش عکس میفرستند. تا کلاس دوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده بود اما یک شعرهایی میگذارد در والش که ما معنیش را نفهمیدیم. از دختر عمویمان پرسیدیم گفت:جز جگر گرفته کپی پیست میکند  ایکبیری .
 
فیس بوک دونفر عضو فعال دارد که مدام حرف میزنند .یکی اسمش کورش است و نام خانوادگیش بزرگ و دیگری هم باید پزشک باشد که به او علی آقای شریعتی میگویند.  

هرچقدر از خانه بیرون میرویم و از مردم فحشهای بد بد میشنویم ، در عوض در فیس بوک همش حرفهای گل و بلبل است و همه مهربانند. البته یکی دوتا از همسایه هایمان که فحش بدبد میدهند را در فیس بوک شناختیم و دیدیم در فیسبوک قربان صدقهء همه میروند و از انسانیت حرف میزنند ،اما نمیدانیم چرا تا خودمان رامعرفی کردیم بلاکمان کردند.
 فیس بوک جای عجیبی است. دیروز که به اتفاق پدرمان از کنار مسجد شهر رد میشدیم شنیدیم که حاج آقا طاهری امام جماعت مسجد پشت بلندگو میگفت: این فیس بوک ساخت شیطان است و میخواهد جوانان مارا از راه بدر کند. خدا را شکر میکنیم که حاج آقا طاهری که خودشان هم عضو فیسبوک هستند سنشان زیاد است وگرنه ایشان هم از راه بدر میشدند. 
ما خودمان یکبار از ایشان پرسیدیم که چرا خودتان عضو فیس بوکید؟ ایشان فرمودند: برای تحقیق وبررسیه مکر دشمنان در آنجا عضو شده ایم. گفتیم چرا فقط با دخترها دوست میشوید و عکس برایشان میفرستید؟ ایشان گفتند میخواهیم براه راست هدایتشان کنیم و منظورمان امر به معروف است دوباره پرسیدیم پس چرا اسمتان را گذاشته اید پسر بلا؟ ایشان اخم کردند و گفتند: شما اصلاً مارا چجوری در فیسبوک شناختید؟ گفتیم ،خوب آخر عکستان را دیدیم که کلّهء خودتان را روی بدن آرنولد چسبانده اید. دیگر نشنیدیم ایشان چه گفتند چون یک چک بما زدند که تا دو ساعت گوشمان بوق اشغال میزد .
  خلاصه ما فیسبوک را دوست میداریم، آنجا اقدس چپول پرمیس جیگر میشود . ابرام شتر خفه کن پسر آریایی میشود، همه مهربانند و حاج آقا طاهری هم آهنگ رپ میگذارد و گاهی هم حرفهای قشنگ میزند و از چک زدن خبری نیست. این بود انشای ما

People Are Awesome 2014 (INSANE Edition)

Wednesday, December 3, 2014

چوب حراج بر اموال مردم!! در جمهوری به ظاهر مردمی!!

متأسفانه از آغاز انقلاب تاکنون از هیچیک از ساختمانهای مصادره شده بهره برداری بهینه صورت نگرفته و معمولا نهادهای حکومتی و صاحبان جاه و مقام از آنها بهره برداری میکرده اند و هرگاه به صورتی در میآمده که این کاخ درامده در جهت بهره برداری هرچه بیشتر باز هم توسط همان صاحبان جاه و مال و مقام به صورت برجهای تجاری و مسکونی مصادره به مطلوب!! شده است.

به نظر شما اگر یک حکومت مردمی در ایران بر سر کار بود با این ساختمانها چکار میکرد؟ 

به نظر من از تمام آن ساختمانهای بازمانده از رژیم سابق و طرفدارانش که اکنون به رژیم کنونی و طرفدارانش محول شده برای شادکردن کودکان و جوانان کشور بهره برداری میشد. از آنها خوب نگهداری میکردند و در آنها هرساله و هرماهه اردوهای مختلف دانش آموزی و دانشجویی برگزار میکردند. در زمستانها برای هموطنان سردسیری و در تابستانها برای هموطنان گرمسیری. چه لذتی میبردند آن جوانان و نوجوانان و چه نشاطی اجتماعی و الهی نصیب آنان میشد و آنان را برای خدمت به وطن خود آماده میساخت!!!

   بزرگترین خانه تهران تخریب می‌شود! +عکس

معماری‌نیوز: قرار است یک خانه تاریخی و ارزشمند دیگر در تهران تخریب و سپس به برجی 9 طبقه و با کاربری تجاری، اداری و مسکونی تغییر کاربری دهد؛ خانه‌ای که با وسعت 11 هزار و 543 متر مربع یعنی بیش از یک هکتار، «بزرگ‌ترین خانه تهران» لقب گرفته است، آن هم در یکی از گران‌ترین نقاط شهر یعنی خیابان جردن (آفریقا). این خانه مشهور به «کاخ ثابت پاسال» است.

معماری «کاخ ثابت پاسال» از قصر «لو پتی تریانون» یکی از کاخ‌های جانبی ورسای در فرانسه کپی‌برداری شده است و اشیای به کار رفته در آن بسیار ارزشمند است که قبل از انقلاب به روایتی حدود «15 میلیون دلار» قیمت‌گذاری شده بود.

در کتاب معماران تباهی، ج3، ص 45 در مورد «کاخ ثابت پاسال» آمده است: «خانه مشهور به کاخ ثابت پاسال در کوچه ناهید در ابتدای بلوار آفریقا واقع است. این خانه به مساحت بیش از یک هکتار «گران‌ترین و بزرگ‌ترین خانه شهر تهران» بوده است. معماری این خانه از قصر «لو پتی تریانون» در ورسای فرانسه الگو گرفته شده است. دکوراسیون این خانه را همان دکوراتوری انجام داده بود که مسئول تدارکات چادرهای سلطنتی در تخت جمشید بود.

پرده‌های این خانه را از بلژیک آورده بودند و درهای آن متعلق به یک قصر فرانسوی بود. دستگیره‌ها را هم از روی یک مدل مربوط به صد سال پیش و به صورت اختصاصی برای خانه ثابت ساخته بودند.»

همچنین در کتاب «من و فرح پهلوی»، ج 3، ص 1323 درباره این بنا آمده است که «مردم تهران آن را قصر سنگی می‌نامیدند».

این کاخ اما این روزها حال خوشی ندارد. پس از انقلاب این کاخ صاحبان متعددی به خود دید و عموما تردد در آن با کاربری «خاص اداری» صورت می‌گرفت.

همسایگانی که منازلشان مشرف به این کاخ است، از بی توجهی و عدم رسیدگی ساکنان آن طی 2 سال اخیر و خشک شدن سریع درختان آن علی‌الخصوص درختان کاج می‌گویند.

همانطور که در تصاویر هوایی مشاهده می‌شود، بخش عمده فضای سبز و درختان این خانه یک هکتاری در سال‌های اخیر خشک شده و از بین رفته است.

بر اساس این گزارش، این کاخ در آستانه تخریب قرار دارد و قرار است گودبرداری عظیمی در این خانه تاریخی برای ساخت یک مجتمع عظیم تجاری توسط یکی از سرمایه‌داران بزرگ تهران آغاز شود.

مرحوم آیت‌الله صادق خلخالی در صفحه 432 کتاب خاطرات خود، درباره «کاخ ثابت پاسال» می‌نویسد: «بعد از تابستان ۶۰ که دیگر کم‌کم کار رسیدگی به پرونده‌های وابستگان طاغوت کم شده بود، نزد امام رفتم و بعد از اینکه کمی از محاکمه اعضای گروه‌های سیاسی ضدانقلاب گفتم، از وضعیت فساد و مواد مخدر صحبت کردم و اینکه الان باید در این مورد هم انقلابی عمل کنیم. امام فرمودند بروید و مسئولیت این کار را به دست بگیرید.

از جماران که بیرون آمدم یک‌راست رفتم به خلوت‌ترین خانه‌ای که سراغ داشتم؛ خانه‌ای بزرگ که قبلا برای «ثابت پاسال» بود و از همان جا به دادستانی انقلاب زنگ زدم و گفتم بروید هر چه قاچاقچی مواد مخدر می‌شناسید دستگیر کنید … شب نشده بود که زیرزمین و انباری‌های خانه پر زندانی شده بود».

کاربری این کاخ در طرح تفصیلی جدید شهر تهران به پهنه کلان (M) و پهنه (M11) یعنی مختلط تجاری، اداری و خدمات مسکونی تغییر یافته و قرار است برجی 9 طبقه و با تراکم ساختمانی 440 درصد و حداقل ضریب سکونت 50 درصد به جای آن قد علم کند.

مشخص نیست در طرح تفصیلی جدید بر چه اساس کاربری یک کاخ که یک اثر تاریخی باارزش بوده، به یک‌باره به پهنه تجاری - اداری تغییر می‌کند.

کاخ «لو پتی تریانون در ورسای فرانسه»

بزرگترین خانه تهران تخریب می‌شود! +عکس

کاخ ثابت پاسال

بزرگترین خانه تهران تخریب می‌شود! +عکس

تصویر ماهواره‌ای مربوط به سال 1385


بزرگترین خانه تهران تخریب می‌شود! +عکس

تصویر فعلی مربوط به سال 1393
بزرگترین خانه تهران تخریب می‌شود! +عکس

وضعیت فعلی کاخ با پنجره‌های باز و شیشه‌های شکسته!

بزرگترین خانه تهران تخریب می‌شود! +عکس

استقرار ماشین‌های سنگین جهت آغاز تخریب و گودبرداری

بزرگترین خانه تهران تخریب می‌شود! +عکس

داشتن یا نداشتن؟ معما اینجاست! آری یا نه؟


ثروتمندان
تصور کنیم دست نداشتیم… اون وقت آرزوهامون خیلی متفاوت بود. ای کاش ما آدما قدر چیزهایی رو که داریم بدونیم و همیشه غر نزنیم که چه چیزهایی رو نداریم…شاید داشته های ما آرزوهای دیگرانند.

آیا بخشی از قرآن کشف شده مربوط به قرآن گرداوری شده توسط امام علی است؟



کشف نسخه‌ بسیار قدیمی قرآن در آلمان
  • 22 نوامبر 2014 – اول آذر نودوسه
کارشناسان پی برده‌اند قرآنی که در کتابخانه دانشگاه توبینگن نگهداری می‌شود، بسیار قدیمی و به احتمال قوی قدیمی‌ترین قرآن موجود است.
کارشناسان پس از مطالعه سه برگ از قرآنی قدیمی به این نتیجه رسیده‌اند که تاریخ نگارش آن به قرن هفتم میلادی یا سرآغاز اسلام برمی‌گردد. قرآن یادشده از ۱۵۰ سال پیش در خزانه کتابخانه دانشگاه توبینگن نگه‌داری می‌شود، اما تاکنون کسی به قدمت و اهمیت آن پی نبرده بود.
نسخه‌شناسان با استفاده از تکنیک‌های تازه دریافته‌اند که قرآن مزبور به احتمال بالای ۹۵ درصد، در سال‌های ۶۴۹ تا ۶۷۵ میلادی تحریر شده است. یعنی تنها ۲۰ تا ۴۰ سال پس از وفات حضرت محمد، پیامبر اسلام.
بدین ترتیب این قرآن احتمالا قدیمی‌ترین متن موجود از کتاب مقدس مسلمانان است. متن روی پوستی محکم و مرغوب نوشته شده که توانسته صدها سال دوام بیاورد. دست‌نوشته قسمت پیوسته و بزرگی از کتاب مقدس مسلمانان را در بر دارد: از آیه ۳۷ سوره هفدهم تا آیه ۵۷ سوره سی و ششم.
یک سخنگوی کتابخانه دانشگاه توبینگن گفت که تنها با استفاده از تکنیک‌های کامپیوتری و روش‌های علوم طبیعی، تعیین عمر متن یادشده ممکن شده است. تاکنون گمان می‌رفت که این قرآن به قرن‌های هشتم یا نهم میلادی یعنی سده‌های دوم و سوم هجری برمی‌گردد.
آگاهی دیگری که در حد احتمال به دست می‌آید این است که قرآن مزبور به خط علی بن ابی‌طالب، چهارمین خلیفه مسلمانان و اولین امام شیعیان باشد. این حدس از آنجا قوت می‌گیرد که امام علی در صدر اسلام یکی از نادر افراد باسواد بود که گفته می‌شود "حافظ" بود؛ یعنی قرآن را از بر داشت.
تحقیقی گسترده و پیشرفته
پروژه "کورانیکا"ی دانشگاه توبینگن (Coranica)، مسئولیت ارزش‌یابی قرآن یادشده و چندین متن کهنه را به عهده داشت. چند مؤسسه مطالعات علمی در این پروژه شرکت دارند، مانند "آکادمی دست‌نوشته‌ها و مکاتبات پاریس" و "آکادمی علوم براندنبورگ" در برلین. پروژه از حمایت انجمن پژوهش‌های آلمان و بنیاد ملی تحقیقات علمی فرانسه برخوردار است.
در تحقیقات گسترده‌ای که با هدف بازشناسی و تبارشناسی قرآن صورت می‌گیرد، دریافتن سیر پیدایش و تطور قرآن در بستر تاریخی و با تکیه بر "شواهد مادی" آن دوره مورد نظر است.
در این تحقیقات کارشناسان می‌کوشند در کنار واکاوی و تحلیل شیوه‌ خط و نگارش، با وارسی جنس دست‌نوشته، قدمت آن را هرچه دقیق‌تر مشخص کنند.
انستیتوی مطالعات اشعه‌ای دانشگاه زوریخ با استفاده از روش تشعشعات کربنیک که در تعیین قدمت آثار باستانی به کار می‌رود، در ارزیابی قرآن یادشده نقش مهمی ایفا کرد. عناصر کربنیک با گذشت زمان در مواد آلی به میزان بسیار اندکی ایزوتوپ‌های حاوی رادیواکتیو باقی می‌گذارند. با بررسی این مواد می‌توان قدمت و عمر اشیاء را با دقتی بالا تعیین کرد.
اوراق قرآن یادشده به خط کوفی است که یکی از قدیمی‌ترین خط‌ها در زبان عربی به شمار می‌رود. متن یادشده به یکی از انواع قدیمی‌تر این خط که به "حجازی" معروف است، نوشته شده.
به گفته دانشگاه توبینگن، نمونه‌ای از قرآن قدیمی در پاییز آینده در نمایشگاهی در شهر انتورپ در هلند به تماشا گذاشته می‌شود.
قرآن یادشده در سال ۱۸۶۴ در خاورمیانه خریداری و به آلمان منتقل شد و از آن موقع در مخزن کتاب‌های خطی کتابخانه توبینگن نگه‌داری می‌شود.
نسخه‌های قرآن‌ دست‌نویس کتابخانه دانشگاه توبینگن هم در خزانه کتاب‌های عتیقه و برخی از آن‌ها همچنین به طور دیجیتال در اینترنت در اختیار پژوهشگران قرار دارند.

داستایوسکی و ظهور حکومت‌های تمامیت‌خواه

دیدگاه: نویسنده‎ای که ظهور حکومت‌های تمامیت‌خواه را پیش‎بینی کرد

"آنچه داستایفسکی به خوبی آن را تشخیص داد گرایشی بود که برای آن افکار و اعتقادات حتی از خود انسانها واقعی تر می نمود"
فئودور داستایفسکی نویسنده سرشناس روس در نیمه قرن نوزدهم در آثار خود شخصیت هایی را حلاجی می کرد که حتی آدمکشی را زیر لوای مرام و اعتقادات ایدئولوژیک خود موجه می دانستند.
به همین خاطر آثار این نویسنده در تمام سال‌هایی که از آن می گذرد، چه در دوران قدرت گیری حکومت های تمامیت خواه قرن بیستم و چه امروزه که "کارزار علیه ترور" در جریان است، با چالشهای زمانه تناسب دارند.
وقتی که فئودور داستایفسکی در داستانهای خود تاثیر افکار و اعتقادات بر زندگی و رفتار افراد را تشریح می کرد به خوبی می دانست که از چه می نویسد.
او که متولد ۱۸۲۱ بود، در سنین بیست و چند سالگی به یک محفل از نویسندگان رادیکال و ساختارشکن در شهر سن پترزبورگ پیوست که تحت تاثیر بینش سوسیالیسم اتوپیایی فرانسوی قرار داشتند.
یک جاسوس پلیس که در این محفل رخنه کرده بود موضوعات بحث این روشنفکران را به مقامات امنیتی روسیه گزارش داد.
روز ۲۲ آوریل ۱۸۴۹ داستایفسکی همراه چند تن دیگر از اعضای این محفل بازداشت و روانه زندان شد. پس از چند ماه بازجویی، این افراد به جرم اقدام برای توزیع تبلیغات خرابکارانه محکوم شده و حکم اعدام برای آنها صادر شد.
بعدا این مجازات به تبعید و اردوگاه کار اجباری تنزل یافت. اما برای نشان دادن قدرت فائقه حکومت تزاری این زندانیان را در برابر جوخه های آتش نمایشی قرار دادند.
در نمایشی که با دقت طراحی شده بود بامداد روز ۲۲ دسامبر ۱۸۴۹ داستایفسکی و سایر زندانیان را به میدان رژه یک پادگان بردند. در آنجا چوبه های اعدام و داربست هایی برپا شده بود و روی آن را با پارچه های سیاه پوشانده بودند. جرایم و مجازات آنها قرائت شد و کشیشی ارتدکس از آنها خواست به خاطر گناهانشان طلب بخشش کنند.
سه نفر از این زندانیان را به چوبه ها بستند تا برای اعدام حاضر شوند. در آخرین لحظات این مراسم اعدام ساختگی طبل های نظامی با صدای بلند به نواختن درآمد و جوخه آتش تفنگ های خود را که به سوی آنها نشانه رفته بود بر زمین گذاشتند.
زندانیان را پس از کاهش مجازات اعدام با قفل و زنجیر به سیبری فرستادند. مجازات داستایفسکی چهار سال کار اجباری و سپس خدمت اجباری در ارتش بود.
در سال ۱۸۵۹ تزار جدیدی که بر تخت سلطنت نشست به داستایفسکی اجازه داد از تبعید بازگردد. یک سال بعد او به جمع ادیبان و روشنفکران شهر سن پترزبورگ ملحق شد.
این تجارب بر زندگی و دیدگاههای داستایفسکی عمیقا تاثیر گذاشتند. او هیچگاه از این اعتقاد خود دست برنداشت که جامعه روسیه به تغییرات بنیادی نیاز دارد. او کماکان به این اصل معتقد بود که نظام ارباب و رعیتی حاکم بر کشور عمیقا غیرانسانی و ناعادلانه است و تا آخر عمر خود از اشراف زمیندار متنفر بود.
اما تجربه شخصی او از قرار گرفتن در آستانه مرگ باعث شد که به تاریخ و آن زمانه مشخص از منظر ویژه ای بنگرد. سالها بعد او در جایی گفت:"به خاطر ندارم که در هیچ لحظه دیگری از عمرم به اندازه آن روز خوشحال بوده باشم."
از آن زمان به بعد دریافت که برخلاف آنچه که در دوران اعتقاد به نظریه های اجتماعی نوآورانه می اندیشید، زندگی انسان لزوما حرکتی از قهقرای پست به سمت یک آینده بهتر نیست. بلکه هر انسانی در هر لحظه و مقطعی از زندگی خود در مرز ابدیت و یا فنا قرار دارد. به خاطر یک چنین باوری بود که داستایفسکی به مرور زمان به ایدئولوژی های پیشرویی که در جوانی به سمت آنها گرایش پیدا کرده بود بی اعتماد شد.
او به خصوص به افکار و ایده هایی که پس از ده سال تبعید و بازگشت به سن پترزبورگ در میان روشنفکران رواج یافته بود به دیده شک می نگریست.
نسل جدید روشنفکران روس به شدت شیفته افکار سیاسی و فلسفی رایج در اروپای غربی بودند. مادی گرایی فرانسوی، انسان گرایی (اومانیسم) آلمانی و منفعت گرایی انگلیسی به شیوه خاص روسی با هم ترکیب شده و "نهیلیسم" نام گرفته بود.
در فرهنگ سیاسی مدرن نهیلیسم، پوچ گرایی توصیف می شود اما نهیلیست های روسیه ۱۸۶۰ کاملا متفاوت بودند. آنها به علم و پیشرفت های علمی اعتقاد سرسختانه ای داشتند و برای پیشرفت به سمت بنای یک جامعه بهتر معتقد بودند که دین و تمام سنن و معیارهای اخلاقی کهن را باید نابود کرد.
مخالفت و اعلام جرم داستایفسکی علیه نهیلیسم روسی در کتاب او با عنوان تسخیرشدگان (جن زدگان) به خوبی منعکس شده است.
این کتاب که در سال ۱۸۷۲ چاپ شد به خاطر زبان آمرانه و نصحیت گونه آن مورد انتقاد قرار گرفته ولی بدون تردید او می خواست نشان دهد که افکار مرسوم در میان روشنفکران آن نسل می توانند خطرناک باشند.
داستانی که داستایفسکی در این کتاب نقل می کند در قالب یک طنز سیاه و گزنده، روشنفکران هم دوره خود را به خاطر بازی کردن با ایده های انقلابی بدون آنکه بدانند انقلاب در عمل به چه معنایی است به نقد می کشد.
داستان کتاب را در واقع می توان نسخه ای از حوادث واقعی دانست که در زمانی که داستایفسکی مشغول نگارش کتاب بود اتفاق می افتاد.
فردی به نام سرگئی نچائف، یک معلم سابق مدارس دینی که به تروریسم روی آورده بود، به جرم مشارکت در قتل دانشجویان بازداشت و محکوم می شود. سرگئی نچائف نویسنده بیانیه ای بود که در آن گفته می شد برای پیشبرد و پیروزی انقلاب باید از هر روشی حتی قتل و آدمکشی استفاده کرد.
گروهی از دانشجویان سیاست های نچائف را زیر سئوال برده و به همین خاطر می بایست کشته می شدند.
داستایفسکی در داستان تسخیر شدگان استدلال می کند که فراموش کردن موازین اخلاقی و انسانی به خاطر افکار آزادیخواهانه به نوعی تمامیت خواهی و استبداد بدتر از گذشته منجر می شود.
یکی از شخصیت های این کتاب اعتراف می کند: "تحت تاثیر اطلاعات و برداشت های نظری خود چنان گیج شدم که نتیجه گیریهای من درست در تضاد با ایده اولیه ای قرار گرفت که از آنجا شروع کرده بودم. من از آزادی بی حدو مرز شروع کردم و به استبداد مطلق رسیدم."
آنچه را ۵۰ سال بعد و بر اثر انقلاب بلشویکی در روسیه اتفاق افتاد شاید نتوان با جملاتی بهتر از این توضیح داد. لنین رهبر انقلاب بلشویکی هر چند سرگئی نچائف را به خاطر تکیه بیش از حد به اقدامات خشونت آمیز فردی، مورد انتقاد قرار داده بود ولی در مجموع اعتقاد و آمادگی او برای ارتکاب به هر عمل خلافی در راه انقلاب را می ستود.
اما همانطور که داستایفسکی پیش بینی کرده بود استفاده از روشهای غیرانسانی برای دستیابی به آزادی در عمل اختناق و سرکوبی را به وجود آورد که از بی رحمی های نمایشی حکومت تزاری بسیار شدیدتر و گسترده تر بود.
این اثر داستایفسکی حاوی آموزه هایی است که از مرزهای روسیه بسیار فراتر می روند. در اولین ترجمه انگلیسی این کتاب بر اثر لغزش در ترجمه عنوان "تسخیرشدگان" برای آن انتخاب شد. در حالیکه عنوان اصلی آن در زبان روسی به معنای "اهریمنیان و یا جن زدگان" است. ولی شاید همان ترجمه اول و ناشیانه از عنوان کتاب به مقصود داستایفسکی از نگارش این داستان نزدیک تر بود.
هر چند او گاه شخصیت این روشنفکران انقلابی را با بی رحمی تمام تشریح می کند ولی در حقیقت از نگاه او جن زدگان و یا تسخیرشدگان نه خود این افراد بلکه ایده ها و افکاری است که آنها را به بردگی گرفته است.
البته داستایفسکی فکر می کرد که نقطه ضعف اصلی نهیلیسم روسی، خداناباوری است. لازم نیست که حتما این قسمت از سیستم تحلیلی او را بپذیریم ولی به خوبی می توان دید که او تسلط اهریمنی ایده ها بر افراد را محصول یک ضعف کارکردی و بینشی در آدمیان می داند. در عین حال لازم نیست که اعقتادات سیاسی او را، که یک برداشت عرفانی از ناسیونالیسم و بشدت آلوده به بیگانه هراسی بود، بپذیریم.
آنچه داستایفسکی تشخیص داد و خود او نیز از آن آسیب دید، پیروی و ایمان برده وار به افکار و اعتقادات بود به شکلی که گویا این افکار از خود انسانها واقعی ترند. اشتباده بزرگی خواهد بود اگر ما فکر کنیم که هیچگاه در دام یک چنین توهم هایی نیافتاده ایم.
جنگ های دولت های غربی طی دهه اخیر در خاورمیانه از سوی برخی از منتقدان به عنوان تلاشی برای کنترل منابع طبیعی ارزشمند این منطقه مورد حمله قرار می گیرد. ولی من مطمئن هستم که این تمام ماجرا نیست. به نظر من اعتقاد به یک فانتزی اخلاقی درست به اندازه کنترل منابع طبیعی در به راه افتادن این جنگ ها و شکست مکرر آنها دخیل است.
ما در غرب به این باور رسیده ایم که ایده هایی مثل "دمکراسی"، "حقوق بشر" و یا " آزادی" به خودی خود صاحب قدرتی هستند که می توانند زندگی هر کسی را که با آنها آشنا شود متحول کند.
ما طرح هایی مثل "تغییر رژیم" را دنبال کرده ایم که هدف از آن به عمل درآوردن همین ایده ها از طریق سرنگون کردن رژیم های خودکامه است. اما صدور انقلاب به این شکل به متلاشی کردن شالوده های حکومتگری و قانون، هرج و مرج، جنگ داخلی و قدرت گرفتن رژیم ها و گروههای خودکامه ای منجر می شود که گاه از گذشته بدترند. نمونه های لیبی، عراق و سوریه که به جنگ داخلی انجامید به خوبی شکست این نسخه را نشان می دهد.
نتیجه همه این اقدامات شرایطی است که امروزه ما در غرب برای خود به وجود آورده ایم. سیاست حکومت های غربی اکنون به تابعی از ایده ها و اقدامات گروههای خطرناکی بدل شده که در شرایط آشوب و پر هرج و مرج ناشی از اولین دخالت های نظامی غرب در خاورمیانه ریشه گرفته و رشد کردند.
متاسفانه این هراس بدون دلیل و بی پایه نیست. احتمال برگشت این خطرات به سوی ما شهروندان جوامع غربی کاملا واقعی است.
ما ترجیح می دهیم اینطور فکر کنیم که جوامع آزاد در برابر نیروی خطرناک افکار و ایمان های برده وار مصون هستند. ولی این یک توهم محض است اگر فکر کنیم که خود ما در غرب به حد کافی چنین افکار پلیدی نداشته ایم.
با ستایش برده وار از ایده هایی مثل دمکراسی تلاش کرده ایم سیستم های سیاسی حاکم بر کشورهایی را تغییر دهیم که هیچ شناختی از آنها نداریم.
درست مثل انقلابیون فریب خورده داستان داستایفسکی، از ایده ها و مفاهیم مجرد بت هایی ساخته ایم و در راه خدمت به آنها دیگران و خود را قربانی کرده ایم.

Tuesday, December 2, 2014

غوغای مدیران!!

فرق مدیران ایران و اروپا
-       اروپا: موفقیت مدیر بر اساس پیشرفت مجموعه تحت مدیریتش سنجیده میشود
-       ایران: موفقیت مدیر سنجیده نمیشود، خود مدیر بودن نشانه موفقیت است
-       اروپا: مدیران بعضی وقتها استعفا میدهند
-       ایران: عشق به خدمت مانع از استعفا میشود
-       اروپا: افراد از مشاغل پایین شروع میکنند و به تدریج ممکن است مدیر شوند
-       ایران: افراد مادرزادی مدیر هستند و اولین شغلشان در بیست سالگی مدیریت بزرگترین های کشور است
-       اروپا: برای یک پست مدیریت، دنبال مدیر میگردند
-       ایران: برای یک فرد، دنبال پست مدیریت میگردند و در صورت لزوم این پست ساخته میشود
-       اروپا: یک کارمند ساده ممکن است سه سال بعد مدیر شود
-       ایران: یک کارمند ساده، سه سال بعد همان کارمند ساده است، در حالیکه مدیرش سه بار عوض شده
-       اروپا: اگر بخواهند از دانش و تجربه کسی حداکثر استفاده را بکنند، او را مشاور مدیریت میکنند
-       ایران: اگر بخواهند از کسی هیچ استفاده ای نکنند، او را مشاور مدیریت میکنند
-       اروپا: اگر کسی از کار برکنار شود، عذرخواهی میکند و حتی ممکن است محاکمه شود
-       ایران: اگر کسی از کار برکنار شود، طی مراسم باشکوهی از او تقدیر میشود

Secret Underwater Caves - History Channel

خداشناسی استیون هاوکینگ(2)

 انتشار مصاحبه های استيون هاوکينگ، فيزيکدان و کيهان شناس برجسته بريتانيايی، در سايت راديوفردا با استقبال بسيار زيادی روبرو شده است. راديوفردا در چند مقاله نظرات هاوکينگ را که به گفته بسياری مشهورترين دانشمند زنده جهان است بررسی می‌کند
استیون هاوکینگ معتقد است خدایی در کار نیست و خدا کائنات را خلق نکرده و «بیگ بنگ» نتیجه اجتناب ناپذیر قوانین فیزیک بوده است.
این یکی از اظهار نظرهای بحث برانگیز نویسنده کتاب «طرح بزرگ» در مورد «مرگ خدا» است که به شدت مورد نقد و انتقاد قرار  گرفته است.
دان پیج، کیهان شناس و استاد فیزیک در کانادا که هشت مقاله با هاوکینگ نوشته، برخلاف استاد سابقش معتقد است که خدای خالقی در کار است.
دان پيج* به راديو فردا می گويد «در باورهای فلسفی نيز مانند آن چندتايی که در کتاب «طرح بزرگ» به آنها اشاره کرده، هاوکينگ جنجالی تر از همه جا است. شايد درست بگويد که دست کم به لحاظ منطقی قابل پذيرش است که شکل گيری کائنات می‌تواند ناشی از قوانين طبيعت مانند قانون جاذبه باشد. و بدون دخالت خدا. اما می توان گفت که از نظر منطقی الزاما نبايد [شکل گيری کائنات] به اين صورت اتفاق افتاده باشد.»
اين استاد فيزيک در کانادا می افزايد «بحث گسترده‌ای در جريان است که آيا هستی بيرون خود هيچ علتی ندارد (يا خارج از قوانين طبيعت، اگر با نظر هاوکينگ معتقد باشيم که باور دارد - يا دست کم زمانی باور داشت - که قوانين طبيعت خارج از کائنات و جدای از آن هستند) و يا اينکه محتمل‌تر است که معتقد باشيم که کيهان توسط خالقی مانند خدا آفريده شده است. به عنوان يک فرد مسيحی، من شخصاً باوردارم که کائنات و قوانين آن توسط خدايی قادرکُل، دانای کُل و بخشاينده آفريده شده است. هاوکينگ البته در اين مورد نظر ديگری دارد، اما من معتقد نيستم که اين پرسش را می‌توان صرفاً به کمک قوانين علمی پاسخ داد.»
همکار و دانشجوی هاوکینگ برخی از اظهارنظرهای هاوکینگ را فلسفی می‌داند و نه علمی.
وی می گويد «من نيز موافق اين هستم که بسياری از گفته‌های هاوکينگ در کتاب "طرح بزرگ" درباره خدا و کائنات بيشتر از آنکه علمی باشد فلسفی است. راستش کمی هم برايم طنزآميز بود که در آغاز کتابش ادعا می‌کند که فلسفه مُرده است،‌ما بعد خودش بسياری از گمانه‌های فلسفی خود را مطرح می‌کند. من فکر می‌کنم که اين کتاب نمونه واضحی از برهان خلف ادعای مرگ فلسفه است.» رامين جهانبگلو، استاد فلسفه در کانادا، پيشتر در مورد هاوکينگ و «مرگ فلسفه» با راديو فردا بهگفت وگو نشسته است.
«قانون نمیتواند خالق باشد»
جان لینوکز استاد ریاضیات آکسفورد و نویسنده کتاب های«هاوکینگ و خدا» و «مامور کفن و دفن خدا، آیا علم خدا را دفن کرده است؟» از این نظر هاوکینگ که خدا کائنات را خلق نکرده و «بیگ بنگ» نتیجه اجتناب ناپذیر قوانین فیزیک بوده، انتقاد کرده و  می نویسد قوانینی که ما کشف می کنیم، نمی تواند پدید آورنده و خالق چیزی باشد.
وی می افزاید قوانین «حرکت» نیوتون می تواند حرکت یک توپ بیلیارد را توضیح دهد ولی این ضربه چوب بیلیارد است که این حرکت را به وجود آورده و نه قانون نیوتون.
این استاد ریاضیات می گوید «در جهانی که ما زندگی می کنیم قانون ریاضی ساده ای وجود دارد که  ۱+۱=۲. ولی این قانون چیزی به وجود نمی آورد. مطمئنا این قانون پولی به حساب بانکی من اضافه نمی کند. اگر من هزار پوند به حساب بانک خود واریز کنم و سپس هزار پوند دیگر، قانون ریاضی به سادگی توضیح می دهد که من دو هزار پوند در حسابم پول دارم. ولی اگر هیچ پولی به حسابم واریز نکنم و این امر را به قوانین ریاضی به سپارم هیچ اتفاقی نمی افتد.»
 لينوکز می افزايد «قوانين فيزيک توضيح می‌دهند که يک موتور جت چگونه کار می‌کند اما نمی‌گويند که اولش چطور به وجود آمد. واضح است که موتور جت تنها با قوانين فيزيک به وجود نيامد، به نبوغ و مهندسی خلاقانه «ويتل» نياز بود. اما فکرش را بکنيد قوانين فيزيک به علاوه «ويتل» هم برای ساخت موتور جت کافی نيستند، علاوه بر اين دو به مواد اوليه‌ای نياز است که ويتل رويش کار کند. شايد در نظر اول ماده بخش پيش‌پا افتاده‌ای از پيدايش هستی باشد اما [به هر حال] ماده توسط قوانين توليد نمی‌شود.» 
البته منتقدان هاوکينگ، فقط نطرات اين فيزيکدان برجسته را مورد انتقاد قرار نمی دهند بلکه نبوغ وی را نيز ستايش می کنند.
پيج می‌گوید «به عنوان يک دانشجوی سابق تحصيلات تکميلی و بعد از آن نيز پژوهشگر مقطع فوق دکتری تحت نظارت ايشان ( و همچنين همکاری با وی در نگارش هشت مقاله)، من شخصاً نبوغ علمی استيون هاوکينگ را به شدت ستايش می‌کنم. اگرچه در عالم دانش من با چند مورد از مفروضات ايشان مخالف هستم، (مانند نظريه معکوس شدن بُردار زمان در صورت از هم پاشيدن مجدد هستی و اين نظريه که در پيدايش و از بين رفتن سياهچاله‌ها اطلاعات گُم خواهند شد، - که البته هاوکينگ در حال حاضر از هردوی اين نظرات دست کشيده است.) » 
-------------------------------------------------------------------------------------------
  * دان پیج می گوید که در این گفت وگو نظرات شخصی خودش را بیان کرده و سخنگوی دانشگاه آلبرتا نیست و لزوما دانشگاه با نظرات وی هم عقیده نیست. وی همچنین می افزاید ادعای سخنگویی مسیحیان یا گروه دینی خاصی را ندار

Monday, December 1, 2014

اشکها و لبخندها!!

روز پایانی: اشک ها و لبخندها
محمد نوری زاد
یک زن و شوهر خوزستانی از صبح آمده بودند با دختر چهار سال و نیم شان روشیا. اهل سربندر بودند. و تا عصر در همان حوالی مانده بودند تا هم به
نمایشگاه پای نهند و هم بر قلب من. مردی نیز که هم سن خودم بود، از ساری آمده بود با ایده ای خاص. دبیر آموزش و پرورش بود. پسر 26 ساله اش را که دانشجوی کامپیوتر بوده، زده بودند و کشته بودند و در این قتل، سپاه و اطلاعات دخیل بوده اند. آمده بود بگوید: همه ی آسیب دیدگان دور هم جمع شویم و به آقای خامنه ای بگوییم: ما از قاتل عزیزانمان در می گذریم، شما نیز میرحسین و رهنورد و کروبی را آزاد کنید.
دو نفر برای من اتومبیل آوردند. یکی شان کف دست مرا گشود و سوئیچی کف دستم گذارد. و گفت که: اتومبیل شما آسیب دیده، بیا و یک چندی از ماشین ما استفاده کن. مردی از گرگان و جوانی از مشهد آمده بودند. و دانشجویی از کهکیلویه و بویر احمد و پیرمردی از زنجان. سه روحانی نیز خودشان را دم گوش من معرفی کردند. این که: ما سه تایی مان آخوندیم. بی لباس فعلاً. یک زن و شوهر جوانِ تبریزی به دقایق پایانی نمایشگاه رسیدند و همان شبانه باید به راه می زدند و راهِ آمده را باز می گشتند. پدرِ سید ضیاء نبوی آمد. که سید ضیاء، همین اکنون در زندان سمنان است و حالا حالاها نیز باید بماند. جوان دانشجوی ستاره دار و پاک و بی گناه و دوست داشتنی ای که من یک مویش را به صد تا آقا مجتبی خامنه ای نمی دهم. جمعی از بهاییان آمدند. یکی شان سه سال در انفرادی بوده و جمعاً پانزده سال به جرم بهایی بودن زندان کشیده بود. مثل کوه بود این مرد. در زندان هر چه تقلا کرده بودند تا یکی دو خط توبه نامه بنویسد و تقاضای عفو کند، از جا نجنبیده بود. هشت بار او را تا پای چوبه ی دار برده بودند.
پدر و مادر محسن امیر اصلانی نیز آمدند. مهندس امیر انتظام در باره ی عمر متداول حکومت های غیر مردمی صحبت کرد. این که: عمر اینجور حکومت ها حدود پنجاه سال است. و از خودش گفت. و بچه هایش. و روزهای تلخ زندان. و رنج هایی که برده بود. و از امید گفت. و ایران آباد و آزاد فردا.
در پایان مجلس از همه ی عزیزانی که مرا در بر پاییِ نمایشگاه یاری داده بودند سپاس گفتم. از همدلی و همراهیِ همه ی آنانی که بی نشان و بی سر و صدا به نمایشگاه آمدند و با حضورشان مرا دلگرم نمودند، تشکر می کنم. به امید وقتی دیگر و نمایشگاهی دیگر. عکس های دیگری از اختتامیه هست که فردا منتشر می کنم.
محمد نوری زاد
نه آذر نود و سه - تهران

تراژدی مسلمانان جهان؟!!

مستعمرات خلیفه... 
گزارش اشپیگل از سربازگیری داعش در لیبی، تونس و مصر 
یکشنبه 02 آذر 1393

شفقنا- آن خلیفه یک خط ساحلی در کنار دریای مدیترانه و تقریبا در 300 کیلومتری جنوب کرتا دارد. در شهر درنا واقع در شرق لیبی که شهری است زیبا و کهن با 80000  نفر جمعیت و مسجدی متعلق به قرن هجدهم که امروز پرچم سیاه داعش بر فراز این مسجد در اهتزاز است. این شهر بندری به اصطلاح "دادگاه های شریعت" و "پلیس اسلامی" دارد ، مامورانی که سوار بر ماشین های شاسی بلند در خیابان های درنا گشت می زنند. دانشگاه ها به شدت کنترل می شود و رشته های حقوق، علوم طبیعی و زبان های خارجی تعطیل شده است و هر کس که نظم جدید را مورد پرسش قرار دهد با جان خود بازی می کند.
درنا نخستین درونبوم "دولت اسلامی" یا همان داعش در شمال آفریقا و در واقع یک مستعمره این تروریست ها محسوب می شود. لیبی برای شبه نظامیان خلیفه از شرایطی ایده آل برخوردار است یعنی کشوری در حال فروپاشی که از نظر استراتژیک در نقطه مناسبی قرار  داشته و صد البته صاحب بزرگ ترین ذخایر نفت قاره آفریقا است. چنانچه داعش کنترل بخش های بزرگی از این کشور را به دست گیرد، سراسر جهان عرب بی ثبات خواهد شد.
داعش در هر کشوری که به اندازه کافی هرج و مرج باشد و نهاد دولت در آن ضعیف و مردم عمیقا از خیزش های عربی ناامید باشند ریشه می دواند. پیامد فوری چنین وضعیتی را در هفته های گذشته و در تصمیم های اخیر سازمان های تروریستی و عملیاتی محلی شاهد بوده ایم.
در ماه سپتامبر بود که گروه الجزایری موسوم به "سربازان خلیفه" به داعش پیوستند و به عنوان نخستین اقدام خود پس از آن یک کوهنورد فرانسوی را سر بریده و فیلم ویدیویی آن را در اینترنت منتشر کردند. و در ماه اکتبر در درنا "خلافت" اعلام شد و همین هفته پیش بود که تهاجمی ترین گروه تروریستی مصر پیوستن خود به داعش را اعلام کرد.
بسیاری از گروه های کم اهمیت تر نیز به داعش سوگند وفاداری خورده اند و برخی دیگر مانند بوکو حرام در نیجریه، ابوسیاف در فیلیپین و طالبان پاکستان حداقل حمایت خود از داعش را اعلام کرده اند. از قرار معلوم همه این گروه ها قصد دارند از جذبه و قدرت وحشت افکنی و پول و اسلحه داعش بهره برده و تحت لوای این گروه راحت تر به جذب نیروهای جدید بپردازند.
این گروه ها و افراد زمانی به دلایلی مشابه به القاعده می پیوستند اما نیروهای وحشت انگیز اسامه بن لادن در برابر داعش تا اندازه ای قدیمی و کهنه شده به نظر می رسند. در همان حال که القاعده یک به اصطلاح شرکت بیمه ایدئولوژیک بود، امروز ابوبکر البغدادی یا همان خلیفه بر مناطق تحت تسلط داعش حکومت می کند.
بزرگ ترین جهادی های خارجی پیوسته به القاعده درست از سرزمینی می آیند که الگوی بهار عربی محسوب می شود یعنی از تونس. زیرا این افراد از آزادی های تازه ناامید بوده و اسلام گرایان از مدت ها پیش به صورت علنی عضوگیری کرده و می کنند. در مصر یعنی در همان کشوری که پیامد انقلاب یک حاکمیت نظامی جدید بود، سازمان های تروریستی رادیکال سر برآورده اند. و همین طور در لیبی که میان شبه نظامیان و نظم دولتی جنگی تمام عیار جریان دارد.
افزون بر آن نباید فراموش کرد که اسلام گرایان در این کشورها تا زمان سقوط حاکمان سکولار همواره تحت تعقیب بودند و به همین دلیل جهادی هایی که در زمان حکومت حسنی مبارک، زین العابدین بن علی و معمر قذافی به نقاط مختلف جهان کوچ کرده بودند اکنون بازگشته و داعش را ساخته اند.
لیبی: کشوری که دولت در آن ناپدید شده است
شهر درنا از مدت ها قبل پایگاه نیروهای رادیکال به شمار می آمد و اکثر آن حمله کنندگان انتحاری خارجی نیز از همین شهر در سال 2004 به عراق رفتند. سرکوب هایی که توسط نیروهای امنیتی قذافی انجام می گرفت به جهادی ها این امکان را می داد که جهاد را به عنوان آلترناتیو دیکتاتوری مطرح کنند. رژیم لیبی نیز کسانی را که علیه روسیه و آمریکا می جنگیدند اصولا خطر بزرگی نمی دانست و اجازه می داد که این افراد راهی به اصطلاح جهاد شوند.
و بسیاری از این شورشیان پس از سقوط قذافی در سال 2011 برای جنگ علیه حکومت بشار اسد راهی سوریه شدند. همزمان و در خلال انقلاب بود که گروه های شبه نظامی که  تنها برخی از آنها داعیه اسلامی بودن داشتند و البته همه آنها رادیکال محسوب نمی شدند سربرآوردند. گروه های رادیکال به ویژه در شرق لیبی حملاتی خونین علیه نیروهای پلیس و ارتش انجام داده و حمام خون به راه انداختند و در نهایت دولت عقب نشینی کرد اما نیروهای افراط گرا بر سر مواضع خود باقی ماندند. امروز شهر درنا توسط شمار زیادی از شبه نظامیان اداره می شود و مهم ترین نهاد آنها "شورای جوانان اسلامی" است که در بهار امسال از نیروهای انشعاب کرده از گروه تروریستی انصار شریعت تشکیل شد. رهبران انصار شریعت در درنا به داعش پیوستند اما همقطارانشان در بن غازی پیوستن به داعش را رد کردند.
داعش در آغاز کار در شکل یک گروه از افراد بازگشته از جنگ سوریه در لیبی فعال شد. این گروه که "بطار" نام داشت در شهر درنا نه تنها سیاستمداران و قاضی ها و وکلای دادگستری بلکه فرماندهان دیگر گروه های شبه نظامی را نیز تحت کنترل خود درآورد. آن به اصطلاح "امیر" هم از سوی داعش در ماه سپتامبر به درنا اعزام شد، مردی یمنی و تا آن زمان کمتر شناخته شده که نام وی محمد عبداله است. روز پنجم اکتبر سال جاری اولین جلسه به اصطلاح بیعت میان مردان داعش و اعضای آن شورا برگزار و تاسیس "استان بارکا" ی به اصطلاح "دولت اسلامی" اعلام گردید. و در پایان اکتبر بود که صدها شهروند لیبیایی آشکارا به خلیفه سوگند وفاداری خوردند.
در این میان تنها آن استاد دانشگاه و فعال سیاسی درنا یعنی "محمد بتوحه" بود که از این افراطیون غالبا خارجی پرسید که در درنا به دنبال چه می گردند. و دو روز بعد بتوحه نیز از سوی مردانی ناشناس که داخل یک خودرو در حال عبور نشسته بودند هدف قرار گرفت و به سرنوشت ده ها منتقد دیگر دچار شد.
یکی از فعالان جوان که نمی خواهد نام وی برده شود می گوید:" جنگ علیه قذافی در روز 17 فوریه 2011 در بن غازی شروع شد و بن غازی در این مورد نیز که جنگ علیه اسلام گرایان  در سراسر قاره شروع شود یا نه نقشی کلیدی ایفا خواهد کرد". این فعال جوان یکی از معدود افرادی است که گزارش های وی از درنا قابل اعتماد به شمار می رود و البته او نیز یک بار از سوی جهادی ها هدف قرار گرفته و تقریبا معلول است. او از همان زمان قصد ترک درنا را دارد اما نیروهای جهادی در گرداگرد شهر پست های ایست بازرسی برپا کرده اند:" منطقه شرق لیبی تفاوت های اندکی با عراق و سوریه دارد".
بر پایه یکی از پست هایی که در فیسبوک گذاشته شده است، شبه نظامیان هر کسی را که لب به انتقاد باز کند بازداشت می کنند. همین سه شنبه هفته گذشته بود که سه جوان و فعال ضد داعش در مقابل دوربین ها سربریده شدند. دادگاه های درنا نیز به راحتی حکم اعدام صادر کرده و این احکام معمولا در استادیوم ورزشی شهر به مورد اجرا گذاشته می شود. در این مورد حتی اسلام گرایان نیز استثنا به شمار نمی آیند. به عنوان مثال رهبر انصار شریعت در شهر بن غازی پس از آن که از پیوستن به داعش سرباز زد ناپدید شد و به احتمال قوی کشته شده است. از قرار معلوم یکی دیگر از رهبران شبه نظامیان لیبی نیز از دولت ترکیه تقاضای پناهندگی کرده است.
شبه نظامیان در چهار اردوگاه آموزشی واقع در حومه بن غازی شمار زیادی از جهادی های خارجی را برای جنگ در سوریه آموزش نظامی می دهند. اما از زمانی که ارتش لیبی تحت فرماندهی ژنرال خلیفه هفتر بخش های بزرگی از مناطق تحت اشغال بن غازی را که تحت کنترل شبه نظامیان اسلام گرا قرار داشت مورد حمله قرار داد، جهادی ها نیز به سوی درنا عقب نشینی کردند. برخی از آنها حتی برای پشتیبانی از این گروه ها از سوریه بازگشتند. در کوه های جنگلی بالای شهر درنا مقادیر زیادی سلاح مخفی شده بود و جهادی ها از سالن یک کارخانه نساجی برای انبار کردن موشک های کوتاه برد خود استفاده می کردند.
هفته گذشته برای نخستین بار شهر درنا توسط جنگنده های تحت امر ژنرال هفتر بمباران شد. نیروهای ژنرال هفتر از سوی مصر و امارات متحده عربی پشتیبانی می شوند اما همه این تلاش ها نه تنها نمی تواند نیروهای اسلام گرا را از بین ببرد بلکه امروز این خطر وجود دارد که شبه نظامیان تا به امروز مستقل نیز در جنگ علیه نیروهای ژنرال به یکدیگر پیوسته و با داعش تشکیل یک ائتلاف دهند. همین هفته پیش بود که معلوم شد چه خطری لیبی را تهدید می کند. نیروهای جهادی هفته پیش به صورت پی در پی بمب هایی را در برابر ساختمان های دولتی و سفارتخانه های مصر و امارات متحده عربی در طرابلس منفجر کردند.
طرابلس پایتخت لیبی از تابستان امسال تحت کنترل یکی از گروه های شبه نظامی اسلام گرا به نام "فجر لیبی" قرار دارد. این گروه البته عضو داعش نیست اما همان خط مشی خلافت را در طرابلس دنبال می کند. گروه فجر لیبی چند ماه پیش فرودگاه میتیقه طرابلس را اشغال و تاسیسات آن را به ویرانه ای بدل کردند و امروز لاشه سوراخ سوراخ هواپیماهای مسافربری در این فرودگاه دیده می شود. البته فرودگاه میتیقه هنوز هم یک فرودگاه بین المللی محسوب می شود حتی اگر تنها مقصد مسافران آن شهرهای منتهی به مناطق تحت امر خلیفه باشد.
اگرچه که مسوولان بسیاری از فرودگاه ها به هواپیماهایی که از میتیقه پرواز کرده اند اجازه فرود نمی دهند اما استانبول و کازابلانکا هر هفته پذیرای چندین پرواز از مبداء میتیقه است. یکی از فعالان سیاسی لیبیایی که به تونس گریخته است می گوید:" لیبی نقطه تلاقی اسلام گرایانی است که از اروپا و آفریقای شمالی می آیند". در واقع به اصطلاح مسیر جهاد از تونس و طرابلس آغاز و از طریق ترکیه به سوی سوریه ادامه پیدا می کند. تا به امروز هزاران مسافری که از این مسیر به سمت سوریه رفته اند ناپدید شده و تنها شمار کمی از آنان بازگشته اند.
تونس: سرزمین جهادی ها
محمد سوسی اهل تونس نیز از همین مسیر استفاده کرد. آن جوان 27 ساله و فارغ التحصیل رشته اقتصاد در واقع تا آن زمان چندان فرد مذهبی به نظر نمی آمد اما دو سال پیش لباس سربازی به تن کرد و با والدینش تماس گرفت و گفت که در ترکیه است:" من برای دولت اسلامی و آزادی فلسطین و علیه بشار اسد می جنگم".
توفیق سوسی 63 ساله که افسر بازنشسته ارتش تونس است اما مسیری را که پسرش طی کرد به هر صورت کشف کرد. او حالا می داند که همه چیز از آن مسجد المنار واقع در نزدیکی دانشگاه فنی تونس آغاز شد. در آن جا بود که محمد با امام جماعت این مسجد آشنا شد و او برای محمد از "دولت اسلامی" گفت و در نهایت با پرداخت کرایه یک تاکسی ون او را روانه مرز لیبی کرد. در آن سوی مرز شماری از شبه نظامیان یک گروه شبه نظامی اسلام گرا در صبراته که یکی از زیرمجموعه های انصار شریعت محسوب می شود انتظار مسافران آن تاکسی را می کشیدند. اختمالا محمد توسط آنها به صبراته برده شده و قبل از سوار شدن به هواپیما در فرودگاه میتیقه، طی چند هفته برای جنگ در سوریه آموزش نظامی دیده است.
بر پایه اطلاعیه های دولت تونس 2400 نفر از شهروندان این کشور برای جنگ در سوریه خود را به آن کشور رسانده اند اما بر اساس دیگر برآوردها این تعداد بالغ بر سه هزار نفر است، سه هزار نفری که گروهی از آنان برای جبهه نصرت و گروهی دیگر برای داعش می جنگند. وزارت کشور تونس نیز اعلام کرده است که از سفر هشت هزار نفر از شهروندان مذکر تونسی به سوریه جلوگیری کرده است. برخی از این افراد بلیت های دوسره ای داشتند که تاریخ بازگشت آن مشخص نشده بود و عده ای دیگر در نزدیکی مرزهای لیبی بازداشت شده اند. از قرار معلوم نزدیک به چهارصد شهروند تونسی از سوریه به کشور خود بازگشته اند که اکثر آنان در حال حاضر در زندان بسر می برند.
تونس همان کشوری است که بهار عربی از آن جا آغاز شد و در حالی که مصر، سوریه و لیبی همچنان گرفتار دیکتاتوری و جنگ داخلی یا هرج و مرج هستند، در این کشور دو انتخابات پارلمانی برگزار شده و همین چند روز پیش بود که حزب اسلامی نهضت به صورت کاملا مسالمت آمیز قدرت را به حزب سکولار ندای تونس واگذار کرد. سه میلیون از جمعیت یازده میلیونی تونس از تحصیلات بالا برخوردارند و این مساله در کمتر کشوری در منطقه سابقه دارد. پس به چه دلیل شمار بالایی از شهروندان همین کشور برای جهاد می روند؟
آن امام جماعتی که محمد سوسی را جذب کرد و نمی خواهد نامش برده شود می گوید:" این دولت اسلامی همان سرزمین موعود ماست. دولتی که مسلمانان در آن حرمت خود را بازمی یابند". از نظر او همه خبرها در این مورد که شبه نظامیان داعش خون مسلمانان را می ریزند و به زنان تجاوز می کنند تنها ساخته و پرداخته رسانه های غربی است.
و البته بسیاری از تونسی ها حرف های این امام جماعت را باور می کنند. از نظر آنها جنگ علیه بشار اسد تنها ادامه انقلاب ناقصی است که به دست آنها انجام شده است زیرا شرایطی که موجب خودسوزی آن سبزی فروش یعنی محمد بوعزیزی شد همچنان وجود دارد. آزادی های جدید برای بسیاری از این مردم ملموس نیست و پلیس همان رفتار خشن را دارد. یک سوم از مردان فارغ التحصیل دانشگاه ها بیکار هستند و آن کس که شغلی دارد نیز نمی تواند زندگی خود را بگذراند. این مردم سه گزینه پیش روی خود دارند: امیدواری چندین ساله برای یافتن شغلی در تونس، سوار شدن به یک کشتی به مقصد اروپا یا جهاد در سوریه.
"احمد نایفر" پژوهشگر امور دینی در دانشگاه زیتونه تونس می گوید:" داعش درست به مانند جنبش های دهه هفتاد در آمریکای لاتین وعده یک نبرد رهایی بخش می دهد". به عقیده نایفر جوانان مایوس تونسی سفر به سوریه را نوعی طغیان علیه فساد و خشونت و حقارت روزمره می دانند  و این مساله در بسیاری از کشورهای بهار عربی وجود دارد.
در حال حاضر یک جامعه تونسی مهاجر در قلمرو "خلافت" وجود دارد و این عده از طریق فیسبوک و توییتر دوستان خود در تونس را به اقامت در این قلمرو فرا می خوانند. در این شبکه ها تصاویری پخش می شود که حکایت از یک زندگی خوب در قلمرو خلافت دارد، تصاویری از خانه های شخصی، همسر و حقوق ماهیانه. و این همان چیزی است که برای بسیاری از این مردم جذاب است زیرا همه تونسی ها اهل جنگ نیستند و به همین خاطر رهبران "خلافت" نیز چاره ای جز این ندارند که شهروندان جدید خود را گزینش کنند. به همین خاطر در فیسبوک اعلام می شود که خلافت به مهندسان نفت، مکانیک ماشین و مترجم نیاز دارد.
"حمزه بن اکبل" یک کارشناس خبره کامپیوتر است که ورک شاپ هایی را برای جهادی های اروپایی در سوریه سازماندهی می کند. در این ورک شاپ ها غالبا به زبان های غیرعربی گفت وگو می شود و این برای تبلیغات داعش در غرب بسیار حایز اهمیت است و این تنها کاری بود که از حمزه بر می آمد زیرا نیمی از بدن وی فلج است و روی ویلچر می نشیند. "محمد بن اکبل" برادر حمزه عقیده دارد که وی در پی این بود که جدی گرفته شود و واقعا هم حمزه به هنگام ورود به سوریه بسیار مورد استقبال قرار گرفت.
اما این تعریف و تمجیدها عمر چندانی نداشت و پس از موفقیت های تبلیغاتی داعش این جهادی ویلچرنشین تقریبا فوری کنار گذاشته شد. مشکلات هم از آن جایی شروع شد که برای اقامت دائم در قلمرو خلافت نیاز به سه معرف داشت و در امپراتوری داعش معلولان از حقوق ویژه ای برخوردار نیستند. به همین خاطر حمزه تدوین چند فیلم ویدیویی را بر عهده گرفت و بدین ترتیب به فرمانده خود نزدیک شد و به او گفت که ترجیح می دهد به خانه اش در تونس بازگردد.
چند هفته بعد حمزه به تونس بازگشت. اما او تنها برای یک گفت وگوی کوتاه آمادگی دارد زیرا از این می ترسد که بازداشت شود. با این حال هنوز هم حمزه بر آن خواست خود یعنی برقراری یک خلافت راسخ است و می گوید:" جامعه ای که در آن جا وجود دارد به مراتب قانونمندتر از جوامع دموکرات و سرمایه داری است. در شهر رقه یک نهاد حمایت از مصرف کننده فعال است و زباله ها دفع می شود و اتوبوس ها سر وقت حرکت می کنند". حمزه بن اکبل بی تردید بسیار خوش شانس تر از آن سرباز جوان یعنی محمد سوسی است.
در ماه ژوئن امسال یعنی هشت ماه پس از ناپدید شدن محمد بود که توفیق دومین تماس از سوریه را دریافت کرد:" اکنون پسرت یک شهید است و تو باید به او افتخار کنی". ظاهرا محمد در جریان حمله موشکی به مواضع جبهه نصرت مجروح و به بیمارستانی در ترکیه منتقل می شود و در همان جا آخرین نفس را می کشد و سپس در سوریه به خاک سپرده می شود.
پدر سوگوار محمد و برادر حمزه برای نجات جان تونسی های مفقود الاثر در سوریه نهادی را تاسیس کرده اند که تا به این جای کار 150 خانواده را تحت پوشش قرار داده اما تلاش های این نهاد تا به امروز نتیجه ای در بر نداشته است. با این حال آنها امید دارند که حداقل افراد ناامید شده از داعش را به کشور خود بازگردانند زیرا بسیاری از این افراد متوجه شده اند که داعش بیش از آن که علیه حکومت سوریه بجنگد علیه نیروهای شورشی وارد عمل می شود. به گفته آقای سوسی تا به امروز تقریبا 300 جهادی تونسی که خواهان بازگشت به کشور خود بوده توسط نیروهای بشار اسد بازداشت و در زندان های سوریه بسر می برند.
از سوی دیگر این دو فعال تونسی دولت حزب نهضت را متهم می کنند که تا مدت ها هیچ اقدامی علیه آن به اصطلاح توریسم تروریستی انجام نداده است. آنها بر این باورند که دولت تونس می توانست با رادیکال ها ارتباط برقرار کرده و آنها را به میانه روی دعوت کند اما به جای این کار در واقع افراط گرایان را تقویت کرد. در حال حاضر بیش از 1100 مسجد در تونس که قبل از آن توسط رژیم سکولار این کشور اداره می شد تحت کنترل امامان جماعت وابسته به نیروهای رادیکال قرار دارد.
در دهه هشتاد نیز تونسی های زیادی به افغانستان رفتند. یکی از آنها "ابو آیت" یار نزدیک اسامه بن لادن بود که در سال 2003 بازداشت و به تونس بازگردانده شد و پس از انقلاب آزاد و گروه انصار شریعت را بنیاد گذاشت. این گروه در سال 2012 به سفارتخانه آمریکا در تونس حمله کردند و در سال 2013 دو سیاستمدار عضو اپوزیسیون را کشتند و تازه پس از آن بود که دولت حزب نهضت گروه انصار شریعت را سازمانی تروریستی اعلام کرد. اما این گروه تا آن زمان صدها و چه بسا هزاران نفر را به سوریه اعزام کرده بود.
دولت تونس در مارس 2012 سفر مردان زیر 35 سال به ترکیه و سوریه را ممنوع اعلام کرد و نیروهای امنیتی این کشور به شدت علیه انصار وارد عمل شدند. با توجه به آن که در حال حاضر شمار کمتری از تونسی ها به سوریه می روند، مقام های تونس نیز توجه خود را بیش از همه به رادیکال های بازگشته به کشور معطوف کرده اند. هر کس که مورد سوء ظن قرار گیرد بازداشت و به زندان می افتد اما کنترل همه جهادی ها کار بسیار دشواری است. اما اگر مردانی مانند ابو جهاد به کشور بازگردند چه اتفاقی می افتد؟
ابوجهاد نام و به عبارتی لقب آن تونسی سی ساله است که یکی از اعضای "پلیس نظامی" مخوف و بدنام داعش به شمار می رود و همان فردی است که در یک فیلم ویدیویی با شلیک به سر شمار زیادی از زندانیان آنها را می کشد.
مصر:اعتراض علیه سرکوب
منطقه سینا نیز از چند ماه پیش یکی از بخش های "خلافت" به حساب می آید. زیرا گروه موسوم به "انصار بیت المقدس" که رادیکال ترین گروه فعال در مصر به شمار می رود به داعش سوگند وفاداری خورده است. منطقه سینا برای داعش اهمیتی نمادین و استراتژیک دارد.  مصر پرجمعیت ترین و از نظر تاریخی مهم ترین ترین کشور جهان عرب به شمار می رود و منطقه سینا در مرز اسراییل و کانال سوئز و دریای مدیترانه و دریای سرخ قرار گرفته و داعش می تواند از آن منطقه حملاتی را علیه اسرائیل، قاهره و توریست های غربی تدارک ببیند.
انصار بیت المقدس نیز محصول خلاء قدرت پس از سقوط مبارک است. این گروه پس از کودتای نظامی جولای 2013 حملات زیادی را انجام داد که بر اثر آن صدها مامور پلیس و سرباز ارتش کشته شدند. از چند ماه پیش نیز مذاکراتی برای پیوستن این گروه به داعش در جریان است و نمایندگان دو طرف در رفت و آمد هستند. یکی از رهبران داعش که از آغاز سال جاری با تروریست های سینا مذاکره می کند به احتمال قوی همان "محمد حیدر زمار" است.
این آلمانی سوری تبار زمانی در سلول هامبورگ که تحت سرپرستی "محمد عطا" بود فعالیت داشت و پس از حملات یازدهم سپتامبر 2001 توسط ماموران سیا ربوده و به سوریه انتقال داده شد و در آنجا توسط ماموران سرویس اطلاعات و امنیت آلمان مورد بازجویی قرارگرفت. زمار در آغاز سال 2014 و با فشارهای گروه شورشی احرار شام در سوریه آزاد شد اما به گفته یکی از بازجویان چند روز بعد ناپدید شد و بلافاصله به رقه رفت و ظاهرا همه چیز از قبل برنامه ریزی شده بود. زمار مسئول سازماندهی انتقال پول به صحرای سینا است و احتمالا در حال حاضر در همان منطقه اقامت دارد. مدارکی وجود دارد که نشان میدهد که داعش به طور مستقیم از گروههای محلی در سینا حمایت مالی کرده و آنها را رهبری می کند.
منطقه سینا بهترین شرایط را برای داعش دارد یعنی منطقه ای به شدت فقیر ، محل قاچاق اسلحه، مواد مخدر و انسان. ساکنان سینا هم غالبا بدوی هایی هستند که دولت قاهره را به رسمیت نمی شناسند. از سوی دیگر بسیاری از اسلام گرایان میانه رو و منتقدان رژیم در سراسر مصر که توسط نظامیان به شدت سرکوب شده و بسیاری از آنان در زندان ها بسر می برند نیز طعمه هایی سهل و آسان برای داعش محسوب میشوند. یا مردانی مانند "احمد الدراوی" 36 ساله، افسر سابق ارتش و پدر دو فرزند که از حامیان انقلاب مصر به شمار میرفت و حتا در سال 2012 به عنوان یک نیروی دموکرات و با امید به آینده ای بهتر در انتخابات نیز شرکت کرده بود. ناآرامی ها و بازگشت رژیم نظامی در سال گذشته چنان احمد را ناامید کرد که بی درنگ به ترکیه رفت و در سوریه به یکی از گروه های شورشی پیوست که بعدها به داعش سوگند وفاداری خورد. و چیزی نگذشت که احمد در عراق خود را منفجر کرد و به این ترتیب می توان او را حمله کننده انتحاری بهار عربی دانست.
منبع: اشپیگل
ترجمه:محمدعلی فیروزآبادی- شفقنا

به این ... چه میتوان گفت... حیف از واژه آدم که خرج چنین کسی شود!!

خبر تکمیلی در مورد پژوهش دوره ریاست جمهوری خاتمی که دولت احمدی نژاد خائن آن را نابود کرده بود:

طرح بررسی خشونت خانگی علیه زنان، در زمان احمدی نژاد 'خمیر شد'

  • 30 نوامبر 2014 - 09 آذر 1393
در پی اعلام خبر گم شدن طرح ملی بررسی اشکال خشونت خانگی علیه زنان در ۳۲ جلد، اشرف بروجردی، مشاور امور زنان وزارت کشور در دوره اصلاحات و از مجریان این طرح اعلام کرد: "این پژوهش در سال ۱۳۸۵ در دولت آقای احمدی نژاد و زمان حضور زهره طبیب‌زاده نوری در مرکز امور زنان و خانواده ریاست جمهوری و نماینده کنونی مجلس، به خمیر تبدیل شد."
به گزارش خبرگزاری کار ایران (ایلنا)، خانم بروجردی با اشاره به این که نسخه‌های این تحقیق در وزارت کشور نیز از بین رفته است، گفت که طرح ملی بررسی اشکال خشونت خانگی علیه زنان با همکاری وزارت کشور و حمایت مالی مرکز مشارکت امور زنان صورت گرفت و خروجی آن ۳۲ جلد کتاب و ۴ جلد تحلیل و ارزیابی از وضعیت خشونت علیه زنان در کشور بود.
در همین حال زهرا شجاعی رئیس مرکز مشارکت امور زنان در دوره اصلاحات با تاکید بر این که هرگز قرار نبوده این پژوهش برای عموم منتشر شود و هدف آن اطلاع رسانی به مسولان بوده است، گفت: "در حالی که پس از انقلاب اسلامی پژوهش و اسناد پهلوی از بین نرفت و از آن‌ها به عنوان سابقه علمی استفاده‌ای بهینه شد، شاهد بودیم که در دوره احمدی‌نژاد این پژوهش به همراه دیگر کتبی که در مرکز مشارکت امور زنان وجود داشت تبدیل به خمیر شد."
شهیندخت مولاوردی، معاون رئیس‌ جمهور ایران در امور زنان و خانواده، پیشتر گفته بود که نتایج تحقیق وسیعی که در باره خشونت خانگی علیه زنان در ایران انجام شد، گم شده است.
خانم مولاوردی گفت که در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی، کمیته‌ای برای مبارزه با خشونت علیه زنان تشکیل شد که یک پژوهش گسترده در سطح ملی را در این زمینه ترتیب داد.
او عنوان کرد: "با اتمام دوره دولت هشتم این گزارش‌ها به کنار گذاشته می‌شود و توسط دولت نهم و دهم به کار گرفته نشد."
بنابر آمار منتشر شده در این تحقیق، ۶۶ درصد زنان ایران قربانی خشونت هستند.