Thursday, December 25, 2014

عالم قدیم نیست! نقدی بر نظر کاستاندا

عالم قدیم نیست! نقدی بر نظر کاستاندا

مردی به معادلاتش خیره شد. گفت که جهان آغازی داشته. که انفجاری روی داده. صدایی عظیم و جهان متولد شد... گفت که توسعه مییابد.
حتا طول عمر آنرا نیز حساب کرد: ده میلیون گردش زمین به دور خورشید.
همه شادی کردند و گفتند این علم است ولی هیچکس به این فکر نکرد:
که او فقط منطق مادری اش را میپندارد.
منطقی که آغازهایی همچون تولد را میشناسد وتحولاتی همچون رشد را. و به عنوان مسلمات، پایانی همچون مرگ را.
در منطق او، جهان شروع میشود، رشد میکند و مانند همه چیزهایی که وجود دارند میمیرد.
مثل خود او که مرد، پس از اینکه بر منطق مادریش تاکید کرد. و آن را تأیید کرد.

منطقی دیگر:
آیا واقعا" جهان آغاز شد؟
انفجار حقیقت دارد؟
آیا منطقی که آغازها و تحولات را میشناسد و پایان را مسلم میداند، تنها منطق موجود است؟
این پرسشها واقعی هستند.
چارچوبهای دیگری هم وجود دارند.
برای مثال یکی از آنها شدتها را امور مسلم میداند.
در این دیدگاه هیچ چیزی آغاز نمیشود و چیزی پایان نمیپذیرد.  
بنابراین تولد واقعه بی چون و چرایی نیست!
بلکه شدتی از انرژی است. و همینطور رشد و مرگ .
او عمیقتر شد و متوجه شد محاسباتش با اقتدار میگویند:
که جهان هرگز آغازی نداشته. و هرگز پایانی بر آن متصور نیست.
جهان تنها دستخوش افت و خیزهای بی پایان شدت است......
و خواهد بود.
او به این نتیجه رسید که جهان خود محمل انرژی است.
و انسان میتواند آن را به کار گیرد.
برای سفر در میان تغییرات بی پایان.
و شناخت و خیلی چیزهای دیگر...


نقد جهان بینی کاستاندا:

یک- طول عمر کیهان با توجه به مهبانگ از نظر کیهانشناسی نزدیک به چهارده  میلیارد سال براورد شده و نه ده میلیون سال.

دو- کاستاندا میگوید:‌ هیچ چیزی آغاز نمیشود و چیزی پایان نمیپذیرد.
این دیدگاه کاملا مخالف دیدگاه قرآن است و این ویژگی را که خداوند به آفریدگان نسبت داده ویژه  خداوند است آنجا که میفرماید کل شیء هالک الا وجهه. و یا : یبدأ کل شیء ثم یعیده. هر چیزی آغازش با خداوند است و هموست که او را باز میگرداند.

سه- مهبانگ را قرآن کریم نیز تأییدکرده است و مراحل ششگانه آفرینش همانگونه که در مورد انسان و حیوان صدق میکند در مورد کیهان نیز صادق است و کیهان از مراحل ششگانه آفرینش که در اصل مهبانگ نیز نهفته است گذرکرده و اکنون در مرحله ششم یا مرحله دگرگونی قراردارد تا دگرگونه شود. چیزی همچون مرگ. در تخیل کاستاندا مرگ یعنی از میان رفتن و حال آنکه خداباوران نیز مرگ را نابودی مطلق نمیدانند بلکه معنای مرگ دیگرگونه شدن است همان گونه که کاستاندا نیز قائل به آن است.
طبق اصل بقای انرژی در کیهان هیچ چیز نابود نمیشود. تنها دگرگونه میشود. پس معتقدان به تولد و مرگ همان سخن کاستاندا را میگویند.
چهار- درست است که به قول کاستاندا جهان محمل انرژی است ولی از سوی دیگر جهان متکی به خود نیست بلکه متکی و وابسته به خداوندی است که منبع و منشأ و محمل همه انرژیهاست که اگر آنی انرژی کیهان را به حال خود واگذارد همه چیز دیگرگونه میشود. چنانکه خود میفرماید:
و ماقدروالله حق قدره والارض جميعا قبضته يوم‌القيامه والسموات مطويات بيمينه سبحانه و تعالي عمايشركون(سوره زمر آيه 67)
ترجمه‌: ارزيابي نادرستي از خداوند دارند. روز قيامت تمام كهكشانها در مشت(دست تواناي) اوست و آسمانها با دستش(ارادة ويژه و بي‌ميانجي خداوندگاري) درهم‌پيچيده‌ است. پاك‌ومنزه‌است خداوند، از آنچه ‌كه شرك‌مي‌ورزند(و به‌دنبال نيروي ديگري هستند).

پنج- آفرینش اولیه(مهبانگ) در اشراق حافظ علیه الرحمه چنین آمده است:

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد                  عشق پیداشد و آتش به همه عالم زد

بنابر این اگر کاستاندا به جای جهان گفته بود خدا درست بود زیرا خداوند است که همواره بوده و خواهد بود. خداوند است که نور(انرژی نورانی) است آنجا که میفرماید الله نورالسموات و الارض. و کیهان نتیجه(شدت گرفتن یا انفجار انرژی است ولی نسبت به خداوند تنزل انرژی و آشکارسازی آن است) آشکارسازی پرتو(انرژی) بسیار ناچیزی از خود خداوند است که با انفجار و یا بهتر است به تبعیت از قرآن کریم بگوییم انفطار همراه است. همانگونه که حافظ با اشراق بدان دست یافته بود. 

نتیجه آنکه حافظ هر دو نظر را در این شعر کوتاه بیان کرده ولی با در نظرداشتن وجود بی مثال خداوند.


پس کیهان(جهان - عالم) قدیم نیست بلکه حادث است و حدوثش از سوی خداوند بوده است.

احمد شماع زاده 17 دیماه 92

Wednesday, December 24, 2014

گونه های دیالکتیک قرآنی



گونه های دیالکتیک قرآنی

چنین به نظر میرسد که قرآن کریم از صدر اسلام تاکنون از جهات بسیار و جنبه های مختلف مورد بررسی قرارگرفته ولی برخی جنبه ها و جوانب آن مورد غفلت واقع شده باشد. یکی از آن جنبه و جهتهایی که بسیار هم آشکار بوده ولی از چشم قرآن پژوهان پنهان مانده است دیالکتیک قرآنی است که نگارنده تاکنون نوشته ای در این زمینه ندیده و با جست و جو در وب نیز چیزی دستگیرش نشد.
اگر در سراسر قرآن کریم با دقت بنگریم درمییابیم که هیچ کتابی چه آسمانی و چه زمینی. حتا برخی از کتابهای افلاطون که سراسر دیالکتیک است و نیز کتابهای رمان و داستان و... وجود ندارد که به مانند قرآن انواع و اقسام دیالکتیک به گونه های مفصل و مجمل در آن مطرح شده باشد تا آنجا که میتوان این عنوان را بر عنوانهای قرآن عظیم افزود: قرآن کتاب دیالکتیک!
توجه داشته باشیم که دیالکتیک بودن قرآن به خودی خود ارزشی برای قرآن به بار نیاورده است بلکه ارزشی که در نهان دیالکتیک بودن قرآن نهفته است عقل گرایی و اندیشه محوری این کتاب آسمانی در دیالوگهاست که آفریننده اش عقل کل است و تعقل پایه و مایه رد یا اثبات هر موضوعی است. امید میرود با بازشدن این دریچه به سوی دیالکتیک قرآن در آینده ای نزدیک شاهد پژوهشهایی در این زمینه از سوی قرآن پژوهان با توجه به عقل محوری دیالکتیک قرآن باشیم.
چرا واژه دیالکتیک؟
هر واژه دیگری را که بخواهیم جایگزین کنیم گویا و بسنده و جامع نیست و گفت و گوی منظور نظری را که در آیات قرآن نهفته است نمیرساند. واژه هایی چون مجادله که یک سوره هم در قرآن به آن اختصاص داده شده نیز نمیتواند همه ی گونه ها و جنبه های متفاوت دیالکتیک قرآن کریم را دربرگیرد. زیرا آن گفت و گویی که میخواهیم در باره اش از قرآن گواه و نمونه بیاوریم گفت و گویی است که دربردارنده گونه ای دلیل و برهان آوردن همراه با رد یا پذیرش موضوعی است که این تعریف را دیالکتیک خواندیم. شاید از نظر علمی این تعریف کاملا در چارچوبهای مشخص شده برای دیالکتیک نگنجد ولی این بهترین تعریف و تحدید  جامع و مانعی برای جداسازی و دسته بندی گونه های متفاوت گفت و گو در قرآن کریم است:
گونه های دیالکتیک قرآنی همراه با مثالها
1.     خدا با فرشتگان مانند موضوع آفرینش آدم(آیات 30 تا 33 سوره بقره)
2.     خداوند با ابلیس در مورد سجده بر آدم و درنهایت مهلت گرفتن ابلیس از خداوند برای فریب آدمیان غیرمخلص.(آیات 71 تا 85 سوره ص)
3.     خداوند با پیامبران مانند موضوع کیف تحیی الموتی حضرت ابراهیم و لن ترانی حضرت موسی.
4.     خداوند با مشرکان و کافران و منافقان از طریق پیامبر اسلام(مثالها بسیارند)
5.     خداوند با مسلمانان از طریق پیامبر اسلام. مانند: و قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا(حجرات: 14) ... یمنون علیک ان اسلموا قل لاتمنوا علی اسلامکم بل الله یمن علیکم ان هدیکم للایمان ان کنتم صادقین(17)
6.     خداوند با مؤمنان از طریق پیامبر اسلام
7.     خداوند با مؤمنان به طور مستقیم. مانند برخی از آیاتی که با یا ایهاالذین آمنوا آغاز میشوند.
8.     مسلمانان با پیامبر اسلام و پیامبر اسلام با مسلمانان(نمونه ها بسیار است از جمله آغاز سوره مجادله)
9.     مشرکان و کافران و منافقان با پیامبر اسلام(نمونه بسیار است از جمله سوره کافرون)
10.                       پیروان با پیامبران مانند حضرت موسی با قومش بنی اسرائیل در مواردی همچون خود داری از جنگیدن و تأخیر در قربانی کردن گاو.
11.                       مردم با پیامبران مانند مجادله کافران با حضرت نوح
12.                       پیامبران با مردم مانند تهدید حضرت ابراهیم به بت شکنی و شکستن بتها
13.                       پیامبران با حاکمان مانند حضرت موسی با فرعون و حضرت ابراهیم با نمرود.
14.                       مردم با خودشان: با خود سخن گفتن و برای نفس خود دلیل آوردن یا توجیه کردن کارها برای وجدان خود و نیز مجادله با خود.(مانند آیه هایی که و یقولون فی انفسهم ونیز فرجعوا الی انفسهم دارند.)
15.                       مردم با یکدیگر(نمونه بسیار است)
16.                       دیالوگهایی که در روز قیامت صورت میگیرد. طرفهای دیالوگ مختلفند از جمله :
17.                       دوزخیان با بهشتیان و متقابلا
18.                       دوزخیان با یکدیگر
19.                       خداوند با دوزخیان و متقابلا
20.                       خداوند با گناهکاران پیش از تعیین تکلیف و متقابلا
21.                       نگهبانان دوزخ با دوزخیان و متقابلا

نکته ها:
-         گفت و گوی فرشتگان و پیامبران حتا در مواردی همچون موضوع ضیف ابراهیم نیز جنبه خبری داشته و دیالوگ محسوب نمیشود.
-         به نظر میرسد که گفت و گوی خداوند با زمین و آسمان و دوزخ و غیره دیالوگی تمثیلی باشد و به هر حال جزء دیالکتیک به شمار نمیآید.
-         در زمینه دیالکتیک نکته هایی در سوره زخرف وجود دارد که پژوهش در مورد آنها توسط قرآ ن پژوهان کار شایسته ای است.
 22 بهمن 1392- احمد شماع زاده

Friday, December 19, 2014

پاسخ رفتگری که مشکلات را لمس میکند به نماینده ای که مشکلات مردم را نادیده میگیرد

مرد عوضی


پاسخ رفتگر محله‌دکترعارف به مهرداد‌بذرپاش
کد مطلب : 63856
گروه سياسي: بعد از انتشار یادداشت یک عضو جبهه پایداری خطاب به دکتر عارف، براتعلی نوش‌آبادی، رفتگر زحمتکش محله دکتر عارف نامه ای در پاسخ به این یادداشت برای دکتر ارسال کرد. به گزارش خبرآنلاین، متن کامل نامه این مرد 53 ساله که به گفته خودش 3 کلاس سواد دارد بدین شرح است:
دکتر جان سلام
گفتم مطمئنا شما جواب نمی دهید خودم دست به کار شدم البته اهل محل هم یاری کردند تا از حافظه مان خوب استفاده کنیم.
ملیحه دخترم 4 ساله که عقد کرده، با بدبختی وامی جور کردم برای جهیزیه که یهو دلار سه برابر شد و با آن وام فقط میتونم یخچال بخرم و یک تشک خوشخواب.
مرتضی پسرم هم از سال 89 دنبال کاره. فوق لیسانس برق دارد و هیچ جا کار گیرش نمی آید. می خواستم لیزینگی برایش پراید بخرم که یهویی شد 22 میلیون. شکر خدا الان چند ماهی هست می رود سر کار. روی پراید اصغر آقا سوپری در آژانس سرهنگ مختاری تو محله نارمک کار می کنه. درآمدش زیاد نیست ولی خب از بیکاری بهتره.
نیره سادات دختر باجناقم هم دنبال کار می گردد. 5 سال است واحد تولیدی شوهرش به خاک سیاه نشسته و ورشکسته شدن. تازگی ها سبزی می خرد و توی خانه با مادرش پاک می کند و خرد می کند.
آقا مهدی سبزی فروش ‌از محل رفت. روش نمی شد تو چشم مردم نگاه کنه. پیارسال که یه دفعه همه چی 4برابر شد، سیروس پسرش واسه اینکه بتونه بره خارج، میره تو کار مواد. اولش فقط توزیع می‌کرده اما بعد خودشم معتاد شده و برای اعتیادش دزدی می کرده...خلاصه رفت بنده خدا از این محل.
راستی محمدحسن پسر آقا جلال هم سلام رساند گفت به دکتر بگو بالاخره معوقات مارو دادن. میگفت نزدیک دو سال بوده که حقوق شان را نمی دادند و می‌گفتند بودجه نمی رسد. گفت بگویم که حاج مرتضی اصلانی از همین بی پولی سکته کرد و مرد.
پری خانم بود همسر مرحوم اکبرنیا. هنوز گوشه خیابان توی چادر زندگی می کند. یادتان هست که سال 89 خانه 60 متری اش را فروخت که مسکن مهر بنویسد و بعد پولش نرسید و نشد و یکدفعه زمین و ملک کشید بالا و نتوانست حتی جایی را رهن کند و حالا گوشه خیابان تک و تنها زندگی می‌کند. دختر و پسرش هم او را ول کردند.
دختر حاج خانم بهاری هم پارسال خودکشی کرد اینقدر که دنبال کار گشت تا کمک حال پدرش باشد و بتواند به خواستگارش بله بگوید...نشد!
راستی فرهاد پسر کربلایی احمد هم دو سالی هست که فوت کرده. هموفیلی بود و گفتند دارو نداریم و تحریم هستیم و باید چند میلیون تومان پول بدهی و ... بچه تلف شد. خود کربلایی هم می گویند بعد از فوت پسرش سکته کرده و دیگر نمی تواند حرکت کند. خدا به داد مادرش برسد.
آقارحیم بازنشسته بیمه هم می گوید بنویس از خاوری و مه آفرید و زنجانی و مرتضوی و م.ر و...می‌گوید بنویس از تحریم و تحقیر و کلاس های درس مذاکره. می‌گوید بنویس از بنزین و آلودگی هوا و مکتب ایرانی. می‌گوید بنویس که دخترهای حاج یوسف بعد از ورشکستگی دامداری و سکته پدرشون چیکاره شدن و سر از کجاها که در نیاوردن.
مش کاظم نانوا هم سلام رساند و گفت هرچی می‌کشیم از همون کاغذپاره ها می‌کشیم که کمر ملتو خم کرد تازه هیچ جاشون هم پاره نشد از بس قطعنامه دادن و تحریم کردن.
فریده دختر دکترسعیدی هم کلی حرفهای قلمبه سلمبه زد که نفهمیدم و دادم این چند خط رو خودش بنویسه، دختر خوبیه و تازه امسال رفته پیش دانشگاهی. از پسر مهندس شجاعی هم خوشش میاد ولی اون طفلی سرباز فراریه و چندباری دیدم از تنهایی و بیکاری توی پارک سیگار میکشیده. این چند خط رو این دختر نوشته:
دکتر جان سلام. همانطور که خرداد 92 و در بحبوحه فساد و تبعیض و دروغ و رمالی و تحقیر بین المللی و کاهش بی سابقه ارزش پول ملی و بیکاری و اعتیاد و طلاق و فرار از خانه و دین فروشی و رواج بی عفتی و ....مهمترین مساله ما انتخابات ریاست جمهوری شد حالا هم در کوران دلواپسی و سنگ اندازی عاشقان پاک ترین دولت تاریخ که هر روز آژیر فسادش از یک بام به صدا در می آید، مهمترین مساله ما انتخابات مجلس است؛ «مردم» حرف شما را فهمیده اند و دلواپس ها خودشان را زده اند به کوچه مردم داری!
راستی جعفر مکانیک می‌گفت حتما بنویس که شارژ دو هزارتومانی موبایل سال 84 دوهزار تومن بود و سال 92 هم همون دوهزار تومن!
گفت اینطوری نامه را بامزه تمام کن و برسان به دکتر.


Thursday, December 18, 2014

ایران دوستی!

 مهدی خلجی پژوهش گر ایرانی مقیم امریکا در مصاحبه با فرناز مرادی: 
من معنای ایران را وقتی فهمیدم که ایران را ترک کردم. فاصله گرفتن برای تغییر رابطه‌ی «طبیعی» و نااندیشیده به رابطه‌ی خلاق با زادگاه ضروری است. در سال‌های گذشته به کشورها و شهرهای زیادی سفر کرده‌ و مردمان بسیاری دیده‌ام. بسیار جاها در جهان هست که از طبیعت ایران زیباتر است. تمدن‌هایی کهنه‌تر و تاریخ‌هایی زنده‌تر از ایران نیز وجود دارد. مردمان بافرهنگ و ادب و مهربان در جهان بسیارند. به خصوص که در کشورهای خاورمیانه تقریباً همه‌ی خصلت‌هایی را که ایرانیان دارند می‌توان دید؛ زشت و زیبا. فهمیدم که فخر کردن به زادگاه و سینه جلو دادن که من اهل فلان جا هستم، ریشه در عوامی و خامی دارد.
هیچ‌گاه دچار غم غربت نشدم. حسرت هیچ گذشته‌ای در دل‌ام نیست. در بیروت و پاریس و واشنگتن از شهر خودم آسوده و سبک‌بال‌ترم. بارها در این سه شهر زاده شدم.
اما ایران را دوست دارم. آن‌قدر که روزی نبود بی یاد آن برخیزم. در سال‌های بیرون از ایران، ایران بسی بیشتر با من بوده تا سال‌هایی که در ایران بودم. در این سال‌ها بیشتر به ایران اندیشیده‌ام تا وقتی که در ایران می‌زیستم. رابطه‌ی اندیشیده با ایران مهر مرا به این سرزمین روز به روز افزون کرد.
دانستم که «وطن‌پرستی» شعار عوام و سیاست‌مداران عوام‌فریب است. اما ایران‌دوستانِ واقعی همان‌ها هستند که ایران را به مثابه‌ی هویتی فرهنگی- تمدنی ساخته‌اند؛ یعنی اهل فرهنگ؛ کسانی که تاریخ آن را می‌نویسند و آینده‌ی آن را می‌سازند. برای من فخر ورزیدن به ایران رنگ باخت و جای آن را تمنایی ژرف برای بهبود و پیشرفت آن گرفت. بسیاری را دیدم که متعصبانه ایران را می‌پرستند و شماری دیگر که از ایرانی بودن خود شرمسارند. اما من نه می‌پرستم‌اش نه از آن شرم دارم. به آینده‌ی آن می‌اندیشم و به سهمی که به مثابه‌ی یک شهروند می‌توانم در بالاتر نشستن آن بگزارم.
روز به روز کشف کردم که هر جا باشم و هر سبک بزیم، ایرانی‌تر از آن هستم که حتا خودم گاه می‌توانم تصور کنم. هنوز به زبان فارسی خواب می‌بینم و هنوز مکان‌ها در خواب من در ایران‌اند. ایران را دوست دارم بدون آن‌که این دوست داشتن بتواند چشم‌های من را بر زشتی‌های تاریخ‌اش و کژی رفتار مردم‌اش ببندد. خودم ایران متجسد شدم. کلنجار رفتن با خودم و سعی در اصلاح فکر و اخلاق‌ام انگار عین کلنجار با ایران شد. ایران را دوست دارم همان‌طور که خودم را دوست دارم؛ بی‌آن‌که کاستی‌ها و ناراستی‌هایش را بتوانم بپوشم یا بتوانم دمی از غم‌خواری برای فردایش دست بشویم. دریافتم آن‌ها که هویتِ فکری، فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ایران را نقد می‌کنند محبوب اهل سلطه و عوام نیستند اما از قضا بهترین دوستداران ایران‌اند؛ همان‌طور که راز مرا کسانی دانستند که از این رو به آن رویم گرداندند. آینده‌ی ایران آینده‌ی خودِ من است. با این تفاوت که من چند سالی بیشتر در سرای طبیعت نمی‌مانم، اما آرزو دارم تا جهان در کار بودن است، ایران پویا بماند".