Tuesday, January 13, 2015

اعتراض حداديان عليه محسن کاوياني شاعر مذهبي و آييني‌سرا



شعري که باعث شد حداديان عليه محسن کاوياني شاعر مذهبي و آييني‌سرا شدیدا اعتراض کند!!

من يک جوان ساده و بي سر زبانم
هم مذهبي هم قرطي ام حد ميانم
گاهي شديدأ عاشق خرداديانم
گاهي شديدأ عاشق حداديانم
من دوست دارم دکتر جراح باشم
جراح اگر قسمت نشد مداح باشم
مداح يعني آن که خود باب المراد است
بيش از تمام باسوادان باسواد است
فردي مؤدب بوده، زورش هم زياد است
در پشت فرمان نيز مشتاق جهاد است
مداح بايد در پي إن قُلت باشد
چيز زيادي نيست دستش کلت باشد
هرکس بگيرد سبقت از مداح ياغيست
مزدور امريکاست بي شک يا عراقيست
يعني که کافربوده، انسان الاغيست
تيري به مغزش هم نشيند اتفاقيست
يعني که حقش بوده با تيري بميرد
تا بعد از اين از مادحين سبقت نگيرد
از بس که دشمن ميکند پرونده سازي
گرديده رسم مادحين شاکي نوازي
هرکس شکايت برده از آنها به قاضي
با شيشه ي نوشابه اي گرديده راضي!!!!
مداح دلسوز و رئوف و مهربان است/
اين شايعات تازه کار دشمنان است/
دنبال قرطي بازي و بي غيرتي نيست/
معشوقه هم دارد اگر اسمش کتي نيست/
دنبال پول و وعده هاي قيمتي نيست/
او شير ميدان است و شير"پاکتي"نيست/
مداح بايد چپ نباشد راست باشد/
قليان برايش هر زماني خواست باشد/
اصلأ نبايد ذره اي گمراه باشد/
مداح بايد مثل يک مداح باشد/
از جرگه انصارحزب الله باشد/
دور و برش چندين نفر همراه باشد/
بايد خرامان و کمي بي حس بيايد/
بايد که با تأخير در مجلس بيايد/
آنها تمامأ باحيا و باشعورند/
پامنبري هاشان بدنساز و قطورند/
از آلت لهو و لعب بسيار دورند/
دلخسته  ا زموسيقي و فسق و فجورند/
غير از"سلام من به تو يار قديمي"
از هايده چيزي نمي‌داند عليمي/
خود مجري قانون و خود قانون گذارند/
بر حفظ ارزش‌ها شديدأ پافشارند/
دوشکا و آر پي چي و مين و تانک دارند/
ديگر چه مي‌خواهي که مداحان در آرند؟!
بي کلتِ آنها امنيت آري نداريم!
با بودن مداح دشواري نداريم/
از او نمي‌بيني گناهاني خفن را/
بيند به چشم خواهري او مرد و زن را/
مداح مي‌سازد به تنهايي وطن را/
مداح مي‌برّد اضافات بدن را/
تا در وجود مردمان عيبي نماند/
او هر چه بيرون مي‌زند را مي براند/
شکر خدا عاري ز چشمي هيز هستند/
از شاکيان "روز رستاخيز" هستند/
استاد در هر مبحث و هر چيز هستند/
در ورزش و علم وسياست نيز هستند/
مثل مدير تيم پيروزي دقيقند/
چون با حبيب الله کاشاني رفيقند/
جان خودم مداح تويي که تا ندارد/
قبلأ اگر هم داشته دیگه حالا ندارد/
مداح در فرمانيه ويلا ندارد/
ويلا اگر هم داشته ژيلا ندارد/
در پيشوند اسم آنها هم خدايي/
حاجي عمومأ بهتر است از کربلايي/
اصلأ ندارد خانه ي دربند حاجي/
اصلأ نخورده بهر نان سوگند حاجي!!!
دور است از هر حيله و ترفند حاجي/
آقاي فردو پوس! چرا ميخند حاجي؟
ديگر به روي بازوان بي عيوبم/
(سلطان غم مداح) را بايد بکوبم/
مداح جان! سردار و سرلشکر تويي تو/
بعد از خدايم حافظ کشور تويي تو/
مداح جان! "فردين" ما ديگر تويي تو/
محمود کريم آب منگل "قيصر" تويي تو!
روکن تو تيراندازي طوفاني ات را/
چاقوي دسته بابک زنجاني ات را/
حالا به عشق هيئت تو توي سوله/
بايد که با اصغر شل و مهران کوتوله/
با تارهاي عنکبوت لوله لوله/
سازم لباس مشکي ضد گلوله/
مداح جان! تو قهرمان نه! پهلواني/
پايان، ارادتمند تو: م- کاويانى

Monday, January 12, 2015

استاد جعفری و استاد مطهری(حتما بخوانید!)

آمده است که مرحوم استاد جعفری تعریف کرده تو یکی از زیارتام به مشهد به امام رضا گفتم:

یا امام رضا! دلم میخواد تو این زیارت خودمو از نظر تو بشناسم که چه جوری ام. نشونی شم این باشه که تا وارد صحنت شدم از اولین حرف اولین کسی که با من حرف میزنه پیامتو بگیرم.

وارد صحن که شدم ناگهان خانمموگم کردم... اینور بگرد، اونور بگرد، یه دفعه دیدم داره میره... تندوتند خودمو رسوندم بهش واز پشت سر صداش زدم که خانم کجایی؟ كجا دارى ميرى؟
روشو که برگردوند دیدم زن من نیست! بلافاصله بهم گفت: خیلی خری! ... تو فکر رفته بودم که امام رضا عجب رک و پوست كنده حرف میزنه!! همينجور که مات ومبهوت به خانمه نگاه ميكردم دید انگار دست بردار نیستم دارم که بروبر نگاش میکنم؛ دوباره با همان صراحت لهجه و اين بار رك و راستتر وبلندتر فرياد زد:
نه فقط خودت، پدر و مادر و جد و آبادتم خرند!!

استاد جعفری میگن این واقعه رو برای شهید مطهری تعریف کردم تا بیست دقیقه میخندید.
  

  • نکته: جد و آباد عوامانه و نادرست است و جد و آباء درست است.
سال گذشته پس از انتشار این جوک در وبلاگم شخصی مدعی شد که فرزند ایشان است و در بخش نظرها نسبت دادن این رخداد به پدرش را رد کرد و آن را به یکی از آشنایان آن مرحوم نسبت داد. احمد شماع زاده

رسولان عام خداوند



رسولان عام خداوند

میدانیم که:
-         انبیاء(پیامبران) و مرسلین(رسولان) کسانی هستند که رابط میان آفریدگار و آفریده اند.
-         وظیفه انبیاء فراقومیتی و فراملیتی بلکه فراگیر و جهانشمول بوده است.
-         وظیفه رسولان محدود به قوم خود و دیگر اقوام نزدیک بوده است.
-         پیامبران رسول نیز بوده اند زیرا وظیفه هدایت قوم خویش را نیز برعهده داشته اند ولی رسولان پیامبر نبوده اند زیرا رسالتشان جهانشمول نبوده است.
-         شمار پیامران کم و شمار رسولان بسیار زیاد بوده است.
-         پیامبران تنها از میان انسانها برای انس و جن برگزیده میشده اند(بویژه پیامبران اولوالعزم) ولی رسولان انس برای انسانها و رسولان جن برای جنها برگزیده میشده اند.
-         گاهی فرشتگان به عنوان رسول برای راهنمایی و آموزش جن و انس اعزام میشده اند.

باید بدانیم که:
باب نبوت(پیام آوری) با بعثت حضرت ختمی مرتبت پیامبر اکرم اسلام بسته شده ولی در رسالت هیچگاه بسته نشده و هیچگاه خداوند بندگانش را رها نکرده است. بلکه بلافاصله پس از ختم نبوت در رسالت را با امامت امام علی تداوم بخشید. به اعتقاد شیعیان یازده فرزند امام علی با داشتن عنوان امامت رسالت پیامبران را ادامه داده اند.
ولی خداوند رسولان دیگری نیز دارد و هر از چند گاهی گوشه چشمی بر ما خاکیان میاندازد و رسولی را برمیگزیند تا بندگانش را با هدفها و حقایق زندگی آشنا و برای رسیدن به آن هدفها و حقیقتها یاری رسانند. آنان رسولان عام خداوندند.
تفاوت رسولان عام با رسولان خاص آن است که آن رسولان خاص میدانستند که رسول اند و خداوند وظیفه رسالتشان را مستقیماً به آنان خاطرنشان میکرده ولی رسولان عام از یک چنین ویژگی برخوردار نیستند. به همین دلیل آنان را رسولان عام خواندیم.  
ولی نکته ای مهم این است که: گستره رسالت رسولان عام مانند رسولان خاص محدود به قوم خود نمیشود بلکه فراملیتی و جهانی یعنی پیامبرگونه است!

نمونه هایی از رسولان عام خداوند:
استوانه های اهل باطن همچون جلال الدین مولوی و بویژه شهاب الدین سهروردی که میگفت خداوند قادر است پیامبر دیگری بیافریند میخواستند بگویند که با بسته شدن در نبوت- باب رسالت بسته نشده و نباید بشود بلکه کسانی همچون ما رسول عام خداوندیم.
بهتر آن بود که سهروردی به جای به کارگیری واژه پیامبر واژه رسول را به کار میگرفت و مثالی هم میآورد تا قشریون و اهل ظاهر او را متهم به تکفیر نکنند و جانش را بر سر این حقیقت مگذارد. در همین راستا در بهشت!‌ آنچنانی یا اینچنینی آورده ام:

خداوند در سالهای آغازین قرن بیستم آن پروفسور مسلمان(عبدالله یوسف علی پاکستانی) را برای بیان چنین تصور بکری از آخرت رهنمون شده و این پروفسور مسیحی(ابن الکساندر جراح مغز آمریکایی) را برای تایید نظر او در سالهای آغازین این قرن.
درست است که باب نبوت و رسالت با بعثت محمد(ص) بسته شده ولی رحمتها و حکمتهای الهی همواره ساری و جاری بوده است. بدین دلیل خداوند منان هر از چندگاهی به مصداق آیه الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا گوشه چشمی خاص بر ما خاکیان میاندازد و نور هدایتش را بر کسانیکه در راه او(دستیابی به آیات- نشانه ها و رموز طبیعت) همت میگمارند میافکند. آنان رسولان عام خداوندند. نستوهانی که تلاشهایشان برای بندگان خدا با هدایت الهی به نتیجه رسیده و خود چراغ هدایت آدمیان شده اند. همچون ابن سینا- اینشتاین و ادیسون – پایان نقل

ابن سینا نیز ممکن است عقایدی همانند سهروردی و مولانا داشته که برخی او را تکفیر کردند. وی در پاسخ به تکفیرکنندگان قشری مسلکش میگوید:
کفر چو منی گزاف و آسان نبود                           محکمتر از ایمان من ایمان نبود
در دهر یکی چو من و آنهم کافر!؟                        پس در همه دهر یک مسلمان نبود
×××××

قرآن کریم و رسولان عام:
در قرآن کریم بدون ذکر عنوان رسولان عام نمونه هایی از آنان آمده است که مشهورترینشان لقمان حکیم است.(از آن رو که خداوند میفرماید حکمت به او عطاکردیم وی را حکیم خوانده اند) و نیز آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان(ع) که طبق نظر قرآن علم کتاب(آگاهی به رموز طبیعت) داشته است. قرآن کریم بدون ذکر نام از وی یادکرده است.
دیگرانی نیز هستند همچون مؤمن آل فرعون در سوره مؤمن(آیات بیست و هشت تا چهل و پنج):
در این آیات مؤمن آل فرعون که ایمان خود را به خداوند مخفی نگاه داشته بود نکته هایی را به فرعون و قومش یاداوری و گوشزد میکند که پیامبران یاداور میشده اند! و جالبتر آنکه در همین آیات وی میگوید: پس از مرگ یوسف گفتید خداوند پس از وی رسولی را برنمیانگیزد! (یعنی باب رسالت بسته میشود!) و خداوند کسی را که مسرف شکاک است گمراه میکند.(یعنی عقیده بر بسته شدن باب رسالت گمراهی محض است.)

پس از این سخنان باز هم وی نکته هایی را یاداوری میکند که همه پیامبران به کافران گوشزد و مردم را به یگانگی دعوت میکرده اند!! یعنی درست همان وظیفه رسولان خاص را انجام میدهد در حالی که او(مؤمن آل فرعون) تنها رسول عام بوده و قرآن کریم اشاره ای نکرده که وی رسول و پیام آوری خاص بوده است.
همین نکته های باریکتر از مو در مورد لقمان حکیم نیز صادق است. وی نیز در ظاهر به فرزندش ولی در اصل به تمام انسانها درس اخلاق میدهد و نکته های اخلاقی را یاداور میشود که در رأس همه دوری از شرک ورزی به خداوند یعنی اساس دعوت انبیاء! است. در هشت آیه نسبتاً بلندی که خداوند ویژه او کرده سخنان مستقیم خداوند با آدمیان و پندهای وی به فرزندش چنان با یکدیگر درامیخته که جداکردن آنها کار ساده ای نیست که این خود نکته ای است و خداوند میخواهد بگوید: درسهای رسولان عام خود را ما بر زبانشان جاری میسازیم و پشت افکارشان ما قرار داریم!!

نکته ای مهم که اهمیت رسول عام بودن را در پیشگاه خداوند میرساند این است که خداوند نام سوره هایی را که در آنها لقمان حکیم و مؤمن آل فرعون معرفی شده اند و دعوت به حق میکنند با نام آنان نامگذاری کرده است!: لقمان و مؤمن

از آیات قرآن نکته دیگری در مورد رسولان عام خداوند دستگیرمان میشود و آن  اینکه:
رسولان عام خداوند در طول بعثت انبیاء یعنی پیش از ختم نبوت همواره وجود داشته اند.
و نتیجه میگیریم:‌ پس از ختم نبوت به طریق اولی و الزاماً باید وجود داشته باشند!!
خداوند در آیه شصت سوره زخرف بر این الزام تأکید میفرماید:

ولو نشاء لجعلنا منکم ملائکه فی الارض یخلفون(و اگر بخواهیم الزاماً قرارمیدهیم از خودتان فرشتگانی در زمین به جانشینی) یعنی برخی از شما را فرشته گونه میکنیم و رسالت فرشتگان در زمین را به شما میسپاریم!
با توجه به اینکه طبق آیات قرآن گاهی فرشتگان به عنوان رسول برای راهنمایی و آموزش جن و انس اعزام میشده اند منظور خداوند این است که شما(آدمیان و جنیان) را به عنوان رسول عام جانشین خود در زمین قرار میدهیم!
اینهم تأکیدی است در راستای بازشناسی جایگاه ما در امکان رسول عام شدنمان!

الحمدلله الذی هدانا لهذا و ماکنا لنهتدی لولا ان هداناالله

دیماه نودوسه- احمد شماع زاده