تمدن آشوریان و اهداف داعشیان
دنیل سیلاس
آدامسون
مجله خبری بی
بی سی
اول آوریل 2015 - 12 فروردین 94
دو نقطه باستانی که
اخیرا توسط گروه دولت اسلامی ویران شدند، حدود دو هزار و پانصد سال زیر خاک مدفون
بوده و تنها ۱۷۰ سال پیش اولین کاوشهای باستانشناسی برای کشف گنجهای نهفته در این نقاط آغاز
شد. شاید بتوان گفت آن کاوشها در عین حالی
که باعث شد بخش عظیمی از غنای یک تمدن فراموش شده حفظ شوند ولی راه را برای نابودی
آنها توسط گروه داعش هموار ساخت.
در روزهای کم نور نوامبر ۱۸۷۲ مردی به نام
جورج اسمیت در یکی از اتاقهای کار موزه بریتانیا در شهر لندن روی یک لوح
سفالی تحقیق میکرد. هزاران قطعه از آنها چندی پیش در یک حفاری در شمال عراق کنونی
کشف شده بود. این لوح به خط میخی منقش بود که در دوران باستان در سراسر بین
النهرین رواج داشت و در دوران حیات جورج اسمیت معنای آن کشف شده بود.
نوشته برخی از این لوح ها مربوط به
امور تجاری و حسابداری روزانه بود، برخی دیگر پیروزی های شاهان آشوری را ثبت کرده
و برخی دیگر حاوی دعا یا مراسم قربانی کردن گوسفند توسط روحانیان دربار بود.
جورج اسمیت متوجه شد که روی این لوح
نسخه ای از داستان نوح و کشتی او نوشته شده است. اما این کتاب
سفر پیدایش، نخستین بخش از کتاب مقدس عبری نبود. متنی بود با عنوان گیلگمش، یک شعر
حماسی که اولین بار هزار و هشتصد سال پیش از
میلاد روی لوح حک شده بود. یعنی حدود هزار سال پیش از نگارش تورات عبری! حتی آن
لوحی که جورج اسمیت روی آن تحقیق میکرد و بخشی از این داستان روی آن نوشته شده
بود، متعلق به قرن هفتم قبل از میلاد یعنی بسیار قدیمی تر از نسخه های اولیه کتاب
سفر پیدایش بود.
اوایل ماه دسامبر ۱۸۷۲ جورج اسمیت بازخوانی خود از متن حک شده روی این لوح را در جلسه باستان شناسی
مرتبط با کتاب مقدس قرائت کرد. ویلیام گلدستون، نخست وزیر وقت بریتانیا، نیز در
میان حاضران بود. پس از قریب به دو هزار سال، این اولین باری بود که داستان حماسی
گیلگمش در جمع بازخوانی می شد.
سرگذشت این لوح باستانی که تاریخساز
شده بود، از حفاری در نقطه ای در شمال عراق امروزی به نام کویونجیک شروع شد. یعنی یکی
از همان نقاط باستانی است که امروزه گروه دولت اسلامی برای یافتن گنجینه های تمدن
آشوری در آنجا مشغول حفاری است!
سرگذشت این لوح باستانی در کتابی با
عنوان کتاب دفن شده، مفقود شدن و بازکشف حماسه گیلگمش به قلم پروفسور
دیوید دامروش از دانشگاه کلمبیا به خوبی نگاشته شده است.
حدود دو هزار و پانصد سال بعد مردی به
نام هرموزد رسام این لوح را از زیر خاک پیدا کرد. خانواده او از
مسیحیان کلدانی بودند، نوادگان آشوریان باستان که در قرن چهارم به مسیحیت گرویدند
و از نظر قومی با اعراب و کردهای ساکن منطقه متفاوتند.
در یک سال اخیر کلدانیها به شدت توسط
گروه دولت اسلامی مورد سرکوب قرار گرفته اند و بسیاری از آنها مجبور شده اند به
اقلیم کردستان یا خاک ترکیه بگریزند.
در دوران جوانی هرموزد رسام موصل شهری
آرام و از مناطق عقب افتاده قلمرو امپراطوری عثمانی بود که به مرور رو به زوال
میرفت. هرموزد در ۱۹ سالگی و در
سال ۱۸۴۵ با آستین
هنری لایارد آشنا شد و این سرآغاز تغییر بزرگی در زندگی او و تاریخ آشوریان بود.
آستین هنری لایارد یک جهانگرد
ماجراجوی بریتانیایی بود که حوالی ۱۸۳۰ با پول
فراوان و دو ششلول کمری وارد خاورمیانه شد. او قبل از اینکه به شهر موصل برسد معبد
پترا در اردن امروزی و بعلبک در لبنان را دیده بود و مدتی را هم در شهرهای دمشق و
حلب سپری کرده بود. ولی در نهایت، گنجینه های باستانی حفاری نشده در شمال عراق بود
که توجه او را جلب کرد.
بالاخره پس از سالها مذاکره با
مقامات حکومت عثمانی آستین هنری لایارد در تابستان ۱۸۴۵ اولین کلنگها را در تپه نمرود واقع در ۳۵ کیلومتری
جنوب شهر موصل به زمین زد. این دقیقا همان نقطه ای است که به گفته مقامات دولت
عراق، نیروهای گروه دولت اسلامی اوایل ماه مارس با بلدوزر نابود کردن آن را شروع
کردند.
اما به اعتراف خود لایارد هیچ یک از
این دستاوردها بدون نقش مهم هرموزد رسام به تحقق نمیپیوست. لایارد امور اداری و
دریافت بودجه از موزه بریتانیا را انجام می داد ولی این هرموزد بود که همه کارهای
جاری حفاری و از جمله مذاکره با روستاییان و اقوام گوناگون ساکن منطقه را بر عهده
داشت. او به زبانهای عربی، ترکی، آرامی و زبان آشوریان مسیحی مسلط بود.
همکاری این دو مرد در کشف آثار تمدن
آشوری نقطه آغاز دوستی ای بود که بقیه عمر آنها ادامه یافت. نقش هرموزد رسام در
ادامه این پروژه حفاری به قدری مهم بود که پس از کناره گیری لایارد از کار باستان
شناسی و گرفتن مشاغل سیاسی و دیپلماتیک، موزه بریتانیا هرموزد را به عنوان مسئول
ادامه حفاری تعیین کرد.
فرهنگ بود و مدتی نیز برای تحصیل به دانشگاه آکسفورد رفت. از آنجا در یکی از نامه های خود خطاب به لایارد نوشته بود: "من ترجیح میدهم که در انگلستان لوله بخاری تمیز کنم تا اینکه در ترکیه پاشا باشم."
در میانه قرن نوزدهم فرانسوی ها و
بریتانیایی ها در کل منطقه که قلمرو عثمانی بود با یکدیگر در حال رقابت بودند.
باستان شناسی یکی از کانونهای اصلی این رقابت غیررسمی بود. به عنوان مثال اولین
کسی که حفاری در اطراف نینوا را شروع کرد یک فرانسوی بود. اما هرموزد رسام وفادار
به بریتانیا از شناخت محلی و روابط خود برای پیروزی در این رقابت نهایت استفاده را
میکرد.
در دسامبر ۱۸۵۳ او بدون داشتن اجازه قانونی و در تاریکی شب حفاری در یک نقطه دیگر از تپه
نینوا را شروع کرد. یک هفته از شروع حفاری نگذشته بود که پس از فرو ریختن تلی از
خاک تپه کارگران فریاد زدند "صور"! این شمایل ها بخشی از تالارهای کاخ
آشوربانیپال بودند که بین سالهای ۶۶۸ تا ۶۲۷ قبل از
میلاد بر امپراطوری آشوری نو حکم می راند.
آنچه که کشف شد آثار هنری خارق العاده
ای بود که صحنه های شکار در دشت های بین النهرین را ترسیم می کرد، سنگ تراشه هایی
که مشابه آن تا آن زمان در خاورمیانه کشف نشده بود. حتی فقط با همین دیواره های
سنگی از صحنه شکار شیر کاخ آشور بانیپال به جرات یکی از مهمترین اکتشافات باستان
شناسی قرن میبود. اما کف کاخ نیز مملو از لوح های کتابخانه امپراطور بود.
هرموزد رسام در این مورد در یادداشتهای
خود نوشت: "از جمله این یادگارها، ما حکایت کلدانیها از آفرینش و سیل را پیدا
کرده ایم." البته او خط میخی نمیدانست و
در آن لحظه هنوز متوجه نشده بود ولی او لوح حکایت گیلگمش را پیدا کرده بود که
بعدها به لوح سیل معروف شد.
محموله های حاوی لوح های کتابخانه
آشور بانیپال درست زمانی به موزه بریتانیا رسید که جورج اسمیت نوجوان تحصیلات خود را
تمام می کرد. جورج اسمیت نیز مثل هرموزد رسام یک عضو طبیعی جامعه ویکتوریایی
بریتانیا نبود. او فرزند یک خانواده کارگر و طراح بسیار زبردستی بود و در ۱۴ سالگی دوره
آموزش طراحی برای نقش اسکناسها را تمام کرده بود. او نیز حکایتها و اخبار مربوط به
اکتشافات در نینوا و نمرود را شنیده بود و در اواسط دهه ۱۸۵۰ در اوقات
فراغت خود به موزه بریتانیا میرفت و در لوحهای خط میخی دقت میکرد که از سرزمین کهن
پادشاهان آشوری به لندن رسیده بودند.
جورج اسمیت در سن ۲۰ سالگی شروع
کرد به دریافتن خط میخی و خط اکدی که اکثر این لوحها به آن خط نوشته شده بودند. به
فاصله کوتاهی، او که هیچ گاه به خارج سفرنکرده بود و تحصیلات دانشگاهی هم نداشت،
توانست در ادبیات و تاریخ تمدن آشوری به کشفهای بزرگی برسد. او به عنوان یک کارشناس خط و تمدن آشوری تثبیت شد ولی به کار خود ادامه داد تا
اینکه بالاخره در نوامبر ۱۸۷۲ توانست حکایت گیلگمش را کلام به کلام
بازخوانی کند.
دو ماه پس از آن تاریخ جورج اسمیت با
هزینه روزنامه دیلی تلگراف عازم شمال عراق شد تا حفاری های باستان شناسی در قلمرو
تمدن آشوری را ادامه دهد. اما او نه تجربه ماجراجویانه لایارد را داشت و نه شناخت
بومی هرموزد رسام را. او از دیوانسالاری عثمانی، فقدان بهداشت و سایر ناملایمات
محلی به تنگ آمد و پس از چهار سال از شروع ماموریت خود در سال ۱۸۷۶ بر اثر
اسهال خونی در شهر حلب درگذشت.
اما بدون شک او یک نابغه تمام عیار
بود. او تا زمان مرگش در ۳۶ سالگی هشت کتاب اساسی در مورد تمدن و
ادبیات آشوری منتشر کرد، بیش از ده کشف باستان شناسی بزرگ از خود به جا گذاشت و
کاشف اولین اثر ادبی مهم در تاریخ جهان، یعنی حکایت حماسی گیلگمش بود.
پس از مرگ جورج اسمیت موزه بریتانیا
باری دیگر هرموزد رسام را به خدمت گرفت. او در شهر باستانی سیپار در حوالی رود
فرات که جزو قلمرو بابلیان بود اکتشافات گسترده ای انجام داد، دروازه برنزی و عظیم
قصر بلاوات و بیش از هفت هزار لوح خط میخی را به لندن فرستاد. فقط به خاطر همین اکتشافات قاعدتا او بایست به شهرت میرسید.
اما در سال های دهه ۱۸۸۰ میلادی به
مرور هرموزد رسام از اسناد رسمی خط می خورد. مقامات بریتانیایی مستقر در منطقه
اکتشافات او را به اسم خود ثبت می کردند و برخی از مقامات موزه بریتانیا به او
تهمت میزدند که از قبل فروش غیرقانونی آثار کشف شده در حفاریها برای خود ثروت
اندوخته است.
تنها انگلیسی که از او دفاع میکرد
دوست قدیمی اش لایارد بود که نوشته بود: "رسام یکی از صادقترین و درستکارترین
افرادی است که من در عمر خود شناخته ام و کسی که هیچ گاه خدمات او به رسمیت شناخته
نشده است."
شهر آشوری باستانی نمرود
- وسعت این شهر
حدود ۳۵ کیلومتر
مربع بود و در مرکز آن بنای اصلی یا ارگ شهر قرار داشت.
- ساختمانهای
اداری و دینی شهر چندین کاخ بزرگ پادشاهان آشوری، معبد نینورتا، خدای جنگ، و معبد
نابو، خدای نگارش، را شامل می شد.
- کاخ آشور
ناصیرپال، پادشاه آشوری، که به کاخ شمال غرب نیز شهرت دارد، اولین بار در سال ۱۸۴۰ توسط آستین
هنری لایارد باستانشناس بریتانیایی حفاری شد.
- مرحله بعدی حفاریهای گسترده در این شهر در دهه های هزارونهصد و پنجاه و شصت
زیر نظر مکس مالووان، همسر آگاتا کریستی انجام شد.