Wednesday, April 15, 2015

ایستگاههای فضائی و سفرهای کیهانی در قرآن

ایستگاههای فضائی و سفرهای کیهانی در قرآن
احمد شماع زاده
پرتاب ناو کیهانی سایوز تی.ام.آ.۱۵٫ام؛ سفر فضایی نخستین فضانورد زن ایتالیایی

در جست و جوی راهی به سوی آسمان

و ان كان كبر عليك اعراضهم فان استطعت ان تبتغي نفقاً في‌الارض او سلّماً في‌السّماء فتأتيهم بآيه. (انعام: 35)

ـ ‹اعراض› به معناي ‹دوري‌گزيدن› است، نه ‹اعتراض و انكار›. اعراض با بي‌اعتنايي همراه است، و اعتراض با پرخاشگري.

ـ خداوند دو مثال آورده؛ كه بدون توضيح و روشنگري، مفهوم آيه تا اندازه‌اي گنگ است.

ـ با توجه به دنبالة آيه، چنانكه در آيات ديگري نيز به پيامبر ياداورشده‌است (از جمله، آية آخر سورة توبه: فان تولوا فقل حسبي‌الله لااله الاّهو عليه توكلت و هو ربّ‌العرش‌العظيم)

خداوند به پيامبرش مي‌گويد زياد به اين فكر مباش كه از دين خدا روي‌گردان‌مي‌شوند و با ديدن اين قرآن با عظمت باز هم ايمان نمي‌آورند؛ اگر خداوند مي‌خواست همه را هدايت‌مي‌كرد؛ ولي او با علم به اينكه آنان اين‌گونه‌اند، براي آزمايش‌پس‌دادن آنان به خودشان، تو را فرستاد. «اما اگر تو فكرمي‌كني با چيزهاي ديدني و لمس‌كردني به دين تو درمي‌آيند، پس اگر مي‌تواني، گذشته از قرآن كه بيان‌كنندة آيه‌ها و نشانه‌هاي هستي نظري است، از آيه‌ها و نشانه‌هاي هستي واقعي كه در ‹زمين› و ‹آسمان› است، بهره ای ‌برگير و براي آنها از آن نشانه‌ها بياور» و در اصل خداوند به ما خط ‌ونشان مي‌دهد كه مي‌توانيد بدين‌گونه به آيات الهي بهتر و آسان‌تر دسترسي داشته‌باشيد.
          
در اينجا خداوند از نفق و نقب‌(راه و سوراخ زیر زمینی و تونل‌)زدن در زمين و ايجاد «سلّم» یعنی وسيله‌اي كه با آن بالامي‌روند براي آسمان مثال‌زده‌است.

ما نبايد اين نكته‌ها و نشانه‌ها و مثل‌ها را دست‌كم بگيريم و از كنار آن بگذريم بلكه با ديدي بزرگوارانه‌تر به اين قرآن عظيم نظربيفكنيم؛ كه اگر چنين نكنيم عظمت آن را درك‌ نكرده‌ايم.
خداوند تنها يك آية ديگر نيز دارد كه واژة ‹سلّم› را در آن به‌كاربرده، كه باز هم براي بهره‌برداري آسماني یا فضائي  آن را ياداورشده‌است:

ام لهم سلّم يستمعون فيه فليأت مستمعهم بسلطان مبين(طور: 38)
ترجمه: آیا وسیله ای دارند که به وسیله آن بالا روند و به گوش بنشینند؟ اگر چنین است پس باید که برای شنودکنندگانشان دلیل روشنی بیاورند.
ـ در اينجا خداوند گفته از این وسیله بالابرنده استفاده کنند و در آن(فيه) شنود یا دریافت کنند؛ كه به مفهوم ‹ايستگاه شنود فضائي› است.
ـ خداوند در این میان از فرشتگان یاد نکرده چه بسا چيزهايي در كيهان باشد، كه فرشتگان هم از چندوچون آن آگاهي نداشته‌باشند؛ مانند خزائن الهي كه در آية  پيشين(37) از آن يادكرده‌است.
پس: سلّم يستمعون فيه، اشاره به ‹ايستگاه فضائي گيرندة امواج راديويي يا تلسكوپ‌هاي فضائي› است كه كاربران بتوانند با آن، امواج راديويي و يا تصويرهايي را دريافت‌كنند؛ تا با اين دريافت‌ها، احتمالاً به خداوند ايمان بياوردند.

            پيرامون اين آيه گفت‌وگو شد تا معناي آية پيشين(انعام: 35) بهتر روشن شود. تصوركنيد چرا خداوند اين دو مثال را آورده: ‹كندوكاو در زمين› و يافتن آيه‌ يا نشانه‌اي، و نيز ‹كندوكاو در آسمان› و يافتن دستاوردي عيني از كيهان، تا موجب ايمان‌آوردن كافران شود.

اگر در اين آيه تدبركنيم، متوجه مي‌شويم كه خداوند در زمان حضرت‌ رسول ‌اكرم(ص) اين مثال‌ها را آورده تا ما امروز از آنها بهره‌برداري‌كنيم. چه دانشي است كه به كندوكاو در زمين مي‌پردازد و نشانه‌هايي را مي‌يابد كه ‹سيروا في‌الارض فانظروا كيف بدأالخلق›(در زمین سیر کنید و بررسی کنید چگونه آفرینش آغاز شد) مصداق خود را مي‌يابد؟ و موجب گسترش دانش‌هاي انساني و افزايش ايمان مي‌شود؟ آيا اين دانش باستان‌شناسي نيست، كه مادر دانش انسان‌شناسي است، و ‹انسان‌شناسي› موجب خداشناسي مي‌شود؟

از ديدگاه مادي نشان‌دادن ‹آيه›(كه خداوند به پيامبرش گفت) بهترین راهی است که میتوان به اسرار کیهان و شگفتي‌هاي آفرينش پی برد، كه این مهم جز به وسیله ‌بالارونده هايي همچون ماهواره ها كه عمق كيهان را مي‌كاوند، میسر نخواهدشد و دانش این نشانه یابی همانا کیهانشناسی است‌ و تنها با کیهانشناسی است که میتوان به مفهوم این آيه پی ببریم:  
لخلق‌السموات والارض اكبر من خلق‌النّاس و لكن النّاس لايعلمون(غافر: 57)   
ترجمه: همانا آفرینش کیهان بزرگتر و با اهمیت تر از آفرینش مردمان(جن و انس) است ولی مردم نمیدانند و درک نمیکنند.
بازهم در مورد نشان‌دادن آيه چه كسي بهتر از يك فضانورد كه با سفينة فضائي (بالابرنده) خود از زمين دورمي‌شود، مي‌تواند چيزهايي را دريافت‌كند كه براي ايمان‌آوردن كافران، آيه‌ و دستاوردي مادي به‌همراه داشته‌باشد؟

امكان دستيابي انسان به ایستگاهها و سفينه‌هاي فضائي را قرآن كريم در آيات ديگري نيز ياداورشده‌است. آنجا كه مي‌فرمايد:

ام لهم ملك‌السّموات‌والارض و مابينهما فليرتقوا في‌الاسباب(ص: 10)
ترجمه: آيا مالك  کیهان اند؟ پس بايد كه بالاروند در وسيله‌اي كه دارند(منظور خداوند از آوردن حرف في پیش از اسباب،‌ يعني وسيله‌اي كه در آن مي‌نشينند و بالامي‌روند؛ يا فضاپيما تا بدان وسیله از ملك خود پاسداري‌كنند). 
            يعني كسي كه خداوند را به مالك‌بودن كیهان نپذيرد،‌ بايد همچون خداوند همه‌گونه امكان و وسيله‌اي داشته‌باشد؛ از جمله وسيلة سركشي به ملك خود.

دو آية ديگر:
و قال فرعون يا همن ابن لي صرحاً لعلّي ابلغ‌الاسباب(36) اسباب‌السموات فاطّلع الي اله موسي و انّي لاظنّه كاذباً(غافر: 37)
ترجمه: و فرعون گفت اي ‹هامان› براي من بناكن بنايي بلند، بلكه دست‌يابم به آن وسيله. وسيلة آسمان‌ها. پس آگاهي‌يابم به‌سوي خداي موسي و همانا كه من گمان مي‌برم او دروغگوست.
            در اينجا نيز خداوند اسباب را معرفه به‌كاربرده، يعني وسيله‌اي را كه فرعونيان مي‌شناخته‌اند. اين دو آيه دو چيز متفاوت، ولي در يك جهت را مورد نظر‌دارند. در آية اول مي‌گويد بناي بلندي بساز تا در آن بنا، بلكه به اسباب دسترسي پيداكنم. در آية دوم اسباب را توضيح بيشتري مي‌دهد: ‹اسباب‌السموات› يا ‹وسيلة آسمان‌ها› اين وسيله چه نوع وسيله‌اي است؟

در اينجا تصورنشود كه فرعون قصد تمسخر داشته و یا بدون اندیشه مي‌خواسته با يك بنا به خداي موسي دسترسي پيداكند، چنانكه در ترجمه‌ها و تفسيرها مي‌خوانيم؛ بلكه با دقت در واژه‌هاي قرآن متوجه مي‌شويم كه آن بناي بلندي كه در نظر فرعون بوده، بنايي مناسب براي ساختن يك رصدخانه بوده؛ مگر دانشمندان براي ساختن رصدخانه، به دنبال بلندترين جاي دنيا نمي‌گردند؟
          
اسباب‌السّموات نيز در اينجا به معني وسيلة رفتن نيست، بلكه وسيلة آگاهي يافتن است؛ ولي نه آگاهي ‹بر خود خداوند› بلكه ‹به سوي(الي) خداوند› يا بر ‹ملك› خداوند. و مگر ملك خداوند را جز در آسمان‌ها(فضای کیهانی)، در جاي ديگري مي‌توان يافت؟ و مگر جز با تلسكوپ، با وسيلة ديگري مي‌توان به ملك خداوند پي‌برد؟

بنابراين ‹اسباب‌السموات› يعني تلسكوپ، و ‹اسباب› در ‹فليرتقوا في‌الاسباب›، منظور ‹سفينة فضائي› يا ‹فضاپيما› است؛ و مي‌بينيم كه همه‌چيز در قرآن يافت‌مي‌شود.
 Znalezione obrazy dla zapytania ‫سفرهای کیهانی‬‎




 پرواز جنیان به آسمان و شنود فضائی
الف ـ از آيات هشتم تا دهم سوره جن برمي‌آيد كه جن موجودي است با قدرت پرواز، و تا قبل از بعثت رسول گرامي همواره به آسمان پروازمي‌كرده‌اند، ولي اكنون(با نزول قرآن) از اين قدرت محروم شده‌اند. گذشته از پرواز عادي، آنان به آسمان مي‌رفتند و در پايگاههاي شنود فضائي خود، به شنود مي‌نشستند، (انا كنا نقعد مقاعد للسمع) و پيامهاي كيهاني از جمله وحي را مي‌گرفتند. ولي به‌تازگي با پديده‌اي نو(نزول قرآن)، روبه‌رو شده‌ و از پرواز منع‌شده‌اند.
         بنابراين، اگر اكنون جني اقدام به شنود كند، تير شهابي كه در كمين اوست، بدون درنگ، او را مورد يورش قرارمي‌دهد. ولي جنها نمي‌دانند كه اين موضوع براي ساكنين زمين مفيد خواهدبود و يا به ضرر آنهاست.

ب ـ آياتي ديگر از قرآن در اين زمينه:

آيات 16ـ ­18 سورة حجر: به راستي كه ما در آسمان برجهايي قرارداديم و براي نظاره‌كنندگان آن را آراستيم و از هر شيطان رانده‌شده‌اي(جن بدكار) حفط‌كرديم، مگر آنكه استراق‌سمع‌كند، پس شهابي روشن، او را پي‌خواهد‌كرد.   

         آيات 6 ـ 10 سورة صافات: ما آسمان دنيا را به زينت ستارگان آراستيم و آن را از هر شيطان سركشي حفظ‌كرديم، ‌تا هرگز نتوانند كه با شنود به ملأ اعلي(عالم بالا) راه‌يابند و از هر سو رانده، و به عذاب هميشگي گرفتارشوند. كسي كه خبري را بدزدد، حتما تير شهابي او را پي‌مي‌كند.

         آية 5 سورة ملك: و به تحقيق آراستيم آسمان دنيا را با چراغها و آنها را دوركننده‌هايي براي شياطين قرارداديم و عذابي سوزان براي آنان آماده‌‌كرديم.

         آيات 210 تا 212 و 221 تا 223 سورة شعراء: اين قرآن را شياطين نازل نكردند، نه شايستگي و نه توانايي آن را دارند. همانا كه آنها از شنود(وحي) معزول‌شده‌اند. آنان تنها از شنود وحي معزول‌شده‌اند ولي مي‌توانند ديگر شنودها را به بدكاران دروغپرداز القاءكنند:
آيا خبردهم شما را كه شياطين بر چه‌كسي نازل‌مي‌شوند؟ بر هر بدكار دروغ‌پردازي فرود‌مي‌آيند. شنود‌هاي خود را القاء‌مي‌كنند و بيشترشتان دروغگويانند.

از اين آيات چنين برمي‌آيد كه خداوند در آسمان برجهايي قرارداده و براي حفظ اين برجها، كه ويژگي برج معمولاً ديدباني است، آنها را نوراني‌كرده تا از سويي ويژگي‌هاي آنها به چشم شياطين نيايد و از سوي ديگر از دور زيبا جلوه‌كنند و گذشته از اين، اگر جن سركشي اقدام به استراق‌سمع و شنود فضائي كرد، به گونه‌اي خودكار، با تيرهاي شهابي كه آمادة شليك‌شدن‌اند، مورد اصابت، و اگر اقدام به گريز كرد، مورد پيگرد قرارگيرد.
نظر: افسانه‌هاي كهن، و آثار باستاني موجود در موزه‌هاي مختلف جهان، موجب‌شده‌است كه پژوهشگراني چند بويژه پژوهندة سرشناسي همچون ‹اريك فون دنيكن›‌ به اين نتيجه برسد كه مرداني پرنده با وسايلي فضايي وجودداشته كه پس از نبردهايي سهمگين و احتمالاً طولاني به زمين بازگشته‌اند.(قرآن کریم پیش از وی این موضوع را در سوره جن یاداورشده است.) البته وي از ‹شياطين› و جن‌ها با عنوان ‹خدايان› نام مي‌برد. ولي ما مي‌دانيم كه خداياني وجودنداشته‌اند؛ بلكه جن‌ها بوده‌اند كه تا آن اندازه توش و توان داشته‌اند كه در تصور انسان بسياربزرگ آمده و به عنوان خدايان يا ‹قدرت برتر› و به قول عوام ‹ازما بهترون› از آنها نام برده‌شده‌است.
اما با نزول قرآن كريم و پيشگيري از ادامة پرواز جن‌ها، مي‌بينيم كه تمدن‌هاي آنها نيز يك يكي از ميان رفته و پس از قرن هفتم ميلادي ديگر سخني از پرواز و آثار پرواز شبه‌انسان‌ها و تمدن‌هايشان در ميان نيست؛ بلكه به افسانه‌ها پيوسته‌اند و تبديل به سؤالي بزرگ در دانش باستان‌شناسي شده‌اند.

Znalezione obrazy dla zapytania ‫سفرهای کیهانی‬‎
خروج از جو زمین و سفر به افقهای دور

خداوند در سورة الّرحمن آية 33 خطاب به جن و انس مي‌فرمايد:
يا معشرالجن والانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطارالسموات والارض ‌فانفذوا لاتنفذون الاّ بسلطان

اين آيه، بسيار روشن سفر فضائي را ياداورمي‌شود. در نتيجه معلوم میشود که قرآن کریم تا چه اندازه به مسائل علمي و تكنيكي اهمیت میدهد.

واژة ‹سلطان‌›ي كه در اين آيه آمده، همان ‹سلطان مبين‌›ي است كه در آية 38 سورة طور آمده‌بود؛ و موضوع هر دو آيه سفر فضائي است.

اين آيه(33 الرحمن) شباهت‌هاي زيادي به آية 38 طور دارد؛ و همة جن و انس را مخاطب‌ قرارداده ‹اگر مي‌توانيد›؛ و در آية 35 سورة انعام که در آغاز گفتار آمد مخاطب پيامبر است؛ آنجا نيز فرموده ‹اگر مي‌تواني›.

بررسی سفرهای فضائی از دیدگاه روایی
          در پيرامون ‹سفر به آسمان‌ها›، استاد محمدرضا حكيمي پيرامون اين توانايي بشر به هنگام ظهور حضرت صاحب‌الامر(ع)، در كتاب ‹خورشيد مغرب› چنين مي‌نويسد:
«در اينجا و در اين رساله مي‌خواهم مسأله‌اي بزرگ را مطرح‌كنم، مسأله‌اي بسيار بزرگ ». «شما مي‌دانيد كه بشريت پس از چندهزارسال كوشش و پيگيري،‌ در راه تجربه و شناخت طبيعت و جهان، و پس از قرن‌ها آزمايش و تفكر و عمل، و هزاران گونه زحمت‌ديدن، و رنج‌بردن، و قرباني‌دادن، و هزينه‌گذاشتن، و پس از آنكه هزاران دانشمند و متفكر و آزمايشگر، در طول قرون و اعصار، آمدند و كوشيدند،‌ و به مقامات علمي رسيدند، و حاصل كوشش‌ها و تلاش‌هاي خويش را به شاگردان و آيندگان سپردند، اكنون چندسالي بيش نيست كه انسان به مسألة سفر به فضا و گردشهاي آسماني و نقل و انتقالهاي كيهاني دست‌يافته‌است، آنهم به صورتي بسياربسيار مقدماتي و بسياربسيار محدود؛ و پيش از اين عصر، سخني از سفر انسان به آسمان، و عملي‌بودن آن، به صورتي جدّي، در ميان بشر و عالمان بشري، مطرح‌نبوده‌است. پس از توجه به اين موضوع، اكنون به اين روايت كه از حضرت امام محمدباقر(ع) رسيده‌است، و بيشتر از 1290 سال از صدور آن مي‌گذرد، توجه‌كنيد»:
«مهدي بر مركبهاي پرصدايي كه آتش و نور در آنها تعبيه‌شده‌است، سوارمي‌شود و به آسمان‌ها، همة آسمان‌ها سفرمي‌كند».
استاد حكيمي ضمن آوردن يك حديث ديگر كه در آن از ‹اسباب‌السّموات› يادشده، سخن را به اينجا مي‌كشاند كه «از آن روزگار كه اين روايت گفته‌شده، 1290 تا 1340 سال مي‌گذرد. آن روز، آنچه درميان دانايان و فيلسوفان بشري وجودداشته، اين بوده‌است كه سفر به آسمان‌ محال است».
از این سخن معلوم ‌مي‌شود، جهان‌بيني عصر مفسرين، در توجيه و تفسير آيات الهي بسيار دخالت‌داشته و دارد. و این گونه جهانبینیها میتواند تا چه اندازه ما را از کلام حق دور کند. مفسرین نباید بدون تدبر در آیات قرآن کریم تنها ناقل جهان‌بيني قدماء مفسرين باشند و از یکدیگر نسخه برداری کنند. بویژه آنکه امروزه با کنکاشهای باستانشناسی و پژوهشها و کوششهای پژوهشگران بسیاری همچون اریک  فن دنیکن مشخص شده است که پرواز به آسمان در زمانهایی بسیار دور هم یا امکانپذیر بوده و یا به ذهن  بشر رسیده بوده و این گونه نیست که تصور کنیم پس از نشستن آپولو یازده بر کره ماه این افکار پدید آمده است. 
ايشان در ادامه مي‌نويسند: «در روايت امام باقر(ع) گفته‌شده‌است كه بيشتر آسمانها آباد و محل سكونت است. البته اين آسمان‌شناسي اسلامي كه از مكتب ائمه طاهرين(ع) استفاده مي‌شود، ربطي به آسمان‌شناسي يوناني و ندارد. و هرچه در آسمان‌شناسي يونان، محدوديت افلاك و ستارگان مطرح است، در آسمان‌شناسي اسلامي، درست به‌عكس است، و سخن از ابعاد عظيم، و ستارگان بي‌شمار،‌ و اقمار فراوان و منظومه‌هاي متعدد است».
پژوهشگراني همچون ‹اريك فون دنيكن›، باتوجه به  آثار پيشينياني كه پيش از انسان امروزي بر روي كرة زمين زندگي‌كرده‌اند، به اين حقيقت‌ها دست‌يافته‌اند؛ و حتي در كتاب ‹ارابة خدايان›، جمله‌هايي را نقل‌كرده‌‌است كه بسيار شبيه است به حديثي كه از امام محمدباقر(ع) نقل‌شد.
با دقت در مطالبي كه به نقل از استاد حكيمي آورديم، متوجه‌مي‌شويم، حتا ايشان به ‹كيهان‌شناسي قرآني›، ‹سفرهاي فضائي›، و ‹مسكوني‌بودن فضا› كه از آيات قرآن برمي‌آيد، اشاره‌اي نمي‌كنند، و اين موضوع را به روايت‌ها نسبت‌مي‌دهند؛ ولي خود معصومين مي‌گويند ملاك سخن ما تنها قرآن است.(ای قرآن! چقدر مظلومی!!)

احمد شماع زاده – فروردین 1394

‹اوتاد› در قرآن



‹اوتاد› در قرآن

و فرعون ذوالاوتاد (ص: 12)
و فرعون ذي‌الاوتاد (فجر: 10)
الم نجعل‌الارض مهاداً و الجبال اوتاداً(نبأ: 6 و 7)

همان گونه كه ديده مي‌شود، در قرآن سه بار از اوتاد يادشده، كه در ترجمه ها هريك را به گونه‌اي ترجمه كرده اند: ‹قدرت›، ‹قدرت و سپاه›، ‹عماد و نگهبان› و ‹ميخ›

براي درك درست اين واژة قرآني به المنجد بازمي‌گرديم:
فعل: وتّد رجله في‌الارض اي ثبّتها
       ترجمه: ثابت نگاه‌داشت پايش را در زمين يا ثابت‌قدم ماند.

اسم: ما رزّ في‌الحائط او الارض  
       ترجمه: آنچه كه در ديوار يا زمين فرومي‌رود.

       اوتادالارض: جبالها. اوتاد الفم: اسنانها  
       ترجمه: اوتاد زمين كوهها هستند. اوتاد دهان دندان‌ها هستند.

        الهنيّه‌النّاشره في مقدّم الاذن كالثّلول
       ترجمه: بلندي برامده در جلو گوش، مانند زگيل

با بهره‌برداري از المنجد، ‹وتد› (‹اوتاد› جمع) به چيزي مي‌گويند كه داراي اين سه ويژگي باشد:
1 ـ موجب استحكام و پيوند شود،‌ همچون ‹بست› و ‹ميخ›.
2 ـ نسبت به پيرامونش برامده، برجسته، و ريشه در چيزي داشته‌باشد.
3 ـ شكلش مانند هرم يا كوهان شتر باشد. چنانكه زگيل و برجستگي جلو گوش نيز چنين‌اند.
قرآن كريم هر سه ويژگي را در اين آيه آورده: والجبال اوتاداً و كوهها را اوتاد قرارداد.
پرسش اول: آيا ماهيت وجودي كوه‌ها داراي اين سه ويژگي هست؟ يقيناً چنين است.

پرسش دوم: ‹فرعون داراي اوتاد› يعني چه؟  مگر او كوه يا چيزي شبيه به كوه داشته كه قرآن كريم با اين ويژگي منحصر به فرد از او يادكرده؟
پاسخ: آري هرم‌هاي سه‌گانه مصر که همانند کوه و با همان ویژگیها هستند.

اگر بگوييم معناي اوتاد، سپاه يا قدرت است، درست نيست. زيرا بسياري از جبّاران تاريخ سپاهياني پرتوان‌تر از او داشته‌اند. مي‌توان گفت او جزء جبّاران و لشگركشان تاريخ نبوده بلكه مرد منصفي بوده كه خداوند به حضرت موسي گفت با او به‌نرمي سخن بگو و او را دعوت به يكتاپرستي كن. اينها نشانة يك جبّار نيست. قرآن او را طغيانگر نسبت به خدا و فرعون و هامان و سپاهيانشان را تنها خطاكار(خاطئين) خوانده و نه ‹جبارين›. نزديك بود خداوند او را ببخشايد، تنها كمي دير استغفاركرد.

فروردین 94- احمد شماع زاده

Monday, April 13, 2015

داستان تاریخی قضائی

در زمان خلافت عمربن الخطاب خلیفه دوم، جوانى به نزد او آمد و از مادرش شكايت كرد. و ناله سر مى داد كه :
- خدايا! بين من و مادرم حكم كن.
 
عمر از او پرسيد:
- مگر مادرت چه كرده است ؟ چرا از او شكايت دارى؟
جوان پاسخ داد: مادرم نه ماه مرا در شكم خود پرورده و دو سال تمام نيز شير داده . اكنون كه بزرگ شده ام و خوب و بد را تشخيص میدهم ، مرا از خود رانده و میگويد: تو فرزند من نيستى ! حال آنكه او مادر من و من فرزند اویم.
عمر دستور داد زن را بياورند. زن كه فهميد علت احضارش چيست ، به همراه چهار برادرش و نيز چهل شاهد در محكمه حاضر شد.

عمر از جوان خواست تا ادعايش را مطرح نمايد.
 جوان گفته هاى خود را تكرار كرد و قسم ياد كرد كه اين زن مادر من است . عمر به زن گفت :
- شما در جواب چه میگوييد؟
زن پاسخ داد: خدا را شاهد میگيرم و به پيغمبر سوگند ياد میكنم كه اين پسر را نمیشناسم . او با چنين ادعایی میخواهد مرا در بين قبيله و خويشاوندانم بى آبرو سازد. من زنى از خاندان قريشم و تا به حال شوهر نكرده ام و هنوز باكره ام. چگونه ممكن است او فرزند من باشد؟

عمر پرسيد: آيا شاهد دارى؟
زن پاسخ داد: اينها همه گواهان و شهود من هستند.
 آن چهل نفر شهادت دادند كه پسر دروغ مى گويد و نيز گواهى دادند كه اين زن شوهر نكرده و هنوز هم باكره است .
عمر دستور داد كه پسر را زندانى كنند تا درباره شهود تحقيق شود. اگر گواهان راست گفته باشند، پسر به عنوان مفترى مجازات گردد.
ماءموران در حالى كه پسر را به سوى زندان مى بردند، با حضرت على عليه السلام برخورد نمودند، پسر فرياد زد:
- يا على ! به دادم برس . زيرا به من ظلم شده و شرح حال خود را بيان كرد. حضرت فرمود: او را نزد عمر برگردانيد. چون بازگردانده شد، عمر گفت : من دستور زندان داده بودم . براى چه او را آورديد؟
گفتند: على عليه السلام دستور داد برگردانيد و ما از شما مكرر شنيده ايم كه با دستور على بن ابى طالب عليه السلام مخالفت نكنيد.
در اين وقت حضرت على عليه السلام وارد شد و دستور داد مادر جوان را احضار كنند و او را آوردند. آن گاه حضرت به پسر فرمود: ادعاى خود را بيان كن .
جوان دوباره تمام شرح حالش را بيان نمود.
على عليه السلام رو به عمر كرد و گفت :
- آيا مايلى من درباره اين دو نفر قضاوت كنم ؟
عمر گفت : سبحان الله ! چگونه مايل نباشم و حال آنكه از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده ام كه فرمود:
- على بن ابى طالب عليه السلام از همه شما داناتر است .
حضرت به زن فرمود: درباره ادعاى خود شاهد دارى ؟
گفت : بلى ! چهل شاهد دارم كه همگى حاضرند. در اين وقت شاهدان جلو آمدند و مانند دفعهپيش گواهى دادند.
على عليه السلام فرمود: طبق رضاى خداوند حكم مى كنم . همان حكمى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به من آموخته است .
سپس به زن فرمود: آيا در كارهاى خود سرپرست و صاحب اختيار دارى ؟
زن پاسخ داد: بلى !
اين چهار نفر برادران من هستند و در مورد من اختيار دارند. آن گاه حضرت به برادران زن فرمود:
- آيا درباره خود و خواهرتان به من اجازه و اختيار مى دهيد؟
گفتند: بلى ! شما درباره ما صاحب اختيار هستيد.
حضرت فرمود: به شهادت خداى بزرگ و شهادت تمامى مردم كه در اين وقت در مجلس حاضرند. اين زن را به عقد ازدواج اين پسر درآوردم و به مهريه چهارصد درهم وجه نقد كه خود آن را مى پردازم . (البته عقد صورت ظاهرى داشت ).
سپس به قنبر فرمود: سريعا چهارصد درهم حاضر كن .
قنبر چهارصد درهم آورد. حضرت تمام پولها را در دست جوان ريخت . فرمود: اين پولها را بگير و در دامن زنت بريز و دست او را بگير و ببر و ديگر نزد ما برنگرد مگر آنكه آثار عروسى در تو باشد، يعنى غسل كرده برگردى .
پسر از جاى خود حركت كرد و پولها را در دامن زن ريخت و گفت :
- برخيز! برويم .
در اين هنگام زن فرياد زد: ((النار! النار!)) (آتش ! آتش !)
اى پسر عموى پيغمبر آيا مى خواهى مرا همسر پسرم قرار بدهى ؟!
به خدا قسم ! اين جوان فرزند من است . برادرانم مرا به شخصى شوهر دادند كه پدرش غلام آزاد شده اى بود اين پسر را من از او آورده ام . وقتى بچه بزرگ شد به من گفتند:
- فرزند بودن او را انكار كن و من هم طبق دستور برادرانم چنين عملى را انجام دادم ولى اكنون اعتراف مى كنم كه او فرزند من است . دلم از مهر و علاقه او لبريز است .
مادر دست پسر را گرفت و از محكمه بيرون رفتند.
عمر گفت : ((واعمراه ، لو لا على لهلك عمر))
وای بر عمر! اگر على نبود عمر هلاك میشد