یحرفون الکلم عن مواضعه
احمد شماع زاده
ومن اظلم ممن ذكّر بايات ربه فاعرض
عنها و نسي ماقدّمت يداه انّا جعلنا علي قلوبهم اكنّه انيفقهوه و في آذانهم وقراً
و ان تدعهم اليالهدي فلن يهتدوا اذاً ابداً(كهف: 57)
ترجمه: چه کسی ستمگر از کسی است که آیه ها و نشانیهای
پروردگارش به او یاداوری میشود. پس از این یاداوری دوری میگزیند و فراموش میکند که
پیشتر چه کرده است. (در نتیجه) ما بر دلهای آنان پرده هایی قراردادیم که نفهمند
آن(قرآن) را و در گوشهایشان سنگینی قراردادیم و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی
پس هرگز به راه راست نمیروند به هیچوجه.
خداوند
کریم در آیه های چهل و شش سوره نساء و سیزده سوره مائده این جمله را بدین گونه و
در آیه چهل و یک سوره مائده به صورت یحرفون الکلم من بعد مواضعه به کاربرده
است.
پرسش:
با توجه به اینکه قرآن کریم تاریخ مصرف ندارد و همه مفاهیم آن برای همه زمانها و
مکانها کاربرد دارد در زمان ما چه کسانی و چگونه کلام خداوند را به انحراف
میکشانند؟
پاسخ: آنانکه
با قرآن کریم سروکار دارند بویژه برای ترجمه یا تفسیر آن به هنگام رویارویی با
برخی مفاهیم قرآن که ظاهرا پیچیده به نظر میرسند به جای پرداختن به متن از راه
تدبر با رویه های زیر به حاشیه رفته و از منظور نظر خداوند دورشده در
آغاز خود منحرف شده سپس کلام خداوند را به انحراف میکشانند:
-
بر دانشهای خویش تکیه میکنند.
-
نادانسته های خود را در نظر نمیآورند.
-
به قرآن به گونه ای نگاه میکنند
که گویی دگرگونی پذیر است.
-
به برخی آیات قرآن به گونه
مینگرند که گویی تاریخ مصرفشان گذشته است.
-
به جایگاه و دانش خداوند
آنچنانکه باید و شاید آگاه نیستند و یا توجه ندارند(و ماقدرواالله حق قدره).
در نتیجه دانش خداوند را در حد دانش خویش پایین میآورند.
چهار
نمونه از انبوه انحرافها نسبت به قرآن کریم:
1.
بیشترین انحرافها از
کلام خداوند را در تفسیرها و ترجمه ها میتوان یافت که در نوشته های بسیاری
به برخی از آنها پرداخته ام. در اینجا تنها به ذکر یک نمونه بسنده میکنم:
تاکنون هیچ ترجمه یا تفسیری
را ندیده ام که بگوید چرا خداوند واژه هوی را در آیه والنجم اذا هوی
به کاربرده و از به کارگیری واژگان دیگری خودداری کرده است که معناهایی را میدهند
که مترجمین و مفسرین به کارمیگیرند و از اصل موضوع و خواست خداوند درمیگذرند. بویژه آنکه این آیه یکی از
آیه های مهم قرآن بوده و خداوند برای آن ارزش ویژه ای قائل است به دلایل زیر:
-
در اول سوره قرارش داده است.
-
نام سوره(نجم) را از این آیه گرفته است.
-
موضوع معراج حضرت رسول گرامی در آغاز
همین سوره آمده است.
-
خداوند ضمن سوگندیادکردن به هوی شدن
یک ستاره که اهمیت آن را میرساند روش تبدیل شدن یک ستاره به یک سیاهچاله را در
یک آیه سه واژگانی و بویژه با به کارگیری واژه هوی یاداورمان شده است!!(جل
الخالق!! برای آگاهی بیشتر به ابواب السماء یا سیاهچالگان بازگشت شود.)
2. آقای اکبر
گنجی مصاحبه ای دارد با مرحوم حامد نصر ابوزید. بخش پایانی مصاحبه وی بدین
گونه است:
مسأله
قرائات و اختلاف در آن، به اجتهاد قُراء مرتبط میشود; یعنی این نظر آنهاست و
استناد به نقل نیست. به جز عاصم که مدرکش اجتهاد نیست، بلکه نقل است.
معنای اجتهاد این است که همه قُراء قبول دارند آنچه بر پیغمبر نازل شده، نصّ واحد
است. امام صادق(علیه السلام)نیز فرمود: «القرآن واحدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ
الواحد و إنّما الإختلاف مِنْ قِبِل الرّواة».
اختلاف
قُراء در این مسأله بوده است که یکی از آنها میگفت آن نصّی که بر پیغمبر نازل شده
است، به نظر من این مطلب است و دلیل هم میآورد. این همان اجتهاد است.
ما
در اینجا مُخطّئه هستیم و میگوییم که قاعدتاً یکی از آنها اشتباه میکند و چه بسا
هر دو نیز اشتباه کرده باشند و این را قبول نداریم که هر دو صحیح باشند; زیرا حکم
الهی و آنچه بر پیغمبر نازل شده است، بیشتر از یکی نیست. دلیل آن، این است که
مثلا کسی این آیه را چنین میخواند: (فَالْیَوْمَ نُنَحِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ
لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً). از او پرسیدند: که چرا آیه را چنین میخوانی؟ گفت: بدن
مرده که نجات پیدا نمیکند. پس نمیتواند آنچه از خدا نازل شده است، «نُنَجِّیکَ»
باشد و باید «نُنَحِّیکَ» باشد; یعنی بدنت را کنار میزنیم; زیرا نجات از آنِ احیا
است. پس اختلافات قُرّاء ناشی از اجتهاد شخصی آنهاست و حاکی از تعدّد الفاظ نازله
نیست; زیرا هیچ کدام از آنها، به نقل استناد نکرده اند، بلکه به عقل و نظر استناد
کرده اند.
نقد این نظرها:
-
بدیهی است که کلام
خداوند یکی است و اثبات لازم ندارد. دوگانگیها همواره از بندگان خدا بوده وگرنه
قرآن کریم همان گونه که خود گفته اگر از غیرخدا بود در آن اختلاف بسیار
میدیدید. بنابراین وجود تفاوت ناشی از اشتباه و خطاهای اطرافیان قرآن است و نه
خود قرآن.
-
مثالی آمده که ربطی به
موضوع ندارد. اختلاف در قرائات همواره در جزئیات بوده نه در کلیات. نمیشود یک آیه
را به گونه ای بخوانیم که واژه محوری آن را تغییر دهیم و بگوییم این هم مثلی
برای اختلاف در قرآئات.
-
همین مثال مصداق پایین
آوردن دانش خداوند در حد دانش خودمان است و اگر بخواهیم هرچیزی را که از قرآن نمیفهمیم
چیزی جای آن بگذاریم تا بفهمیم اولا چیزی باقی نمیماند برای آگاهیها و دانستنیهایی
که ما نمیدانیم و خداوند میخواهد به ما تفهیم کند. از سوی دیگر اگر بدین گونه عمل
کنیم معجزات خداوند چه میشود؟ معجزه چیزی است که خداوند میداند و ما اکنون
نمیدانیم و با شکوفایی دانشهای انسانی دانسته میشود. از اثبات معجزه بودن همین آیه
بیش از چندسالی نمیگذرد. توجه کنید:
در
دوران فراعنه مومیایی مرسوم بوده بویژه برای بزرگان قوم تا بدن(جسد) آنان سالم
بماند. خداوند به طور نمادین به فرعون میگوید: با توجه به اینکه تو غرق میشوی و
بدنت مومیایی نمیشود ولی ما به خواست خود بدن تو را رهایی(نجات) میدهیم و مانند
مومیایی درگذر زمان و در برابر حوادث دوران حفظ میکنیم. چند سال پیش که جسد
فرعونی کشف شد باستانشناسان گفتند که این رامسس دوم است یعنی تنها فرعونی
که بدن او مومیایی نشده(طبق عهد عتیق نیز فرعون غرق شده و مومیایی نشده). و
میدانیم که رامسس دوم با حضرت موسی همزمان بوده است. بدین گونه خداوند به
وعده اش عمل کرده و به این آیه قرآن تحقق بخشیده تا ناگروندگان به پروردگارشان
بگروند و گروندگان را ایمان بیفزاید.
3. نویسنده و قران پژوهی که پیرامون حذف
نحوی مقاله مفصلی نگاشته مینویسد:
حذف صنعتی بدیع و آرایه ای ادبی است که با هدف اقتصاد کلامی و به عنوان
برانگیزنده تفکر از آن استفاده میشود. این صنعت کلامی در زبان های متفاوت تحت
شرایط ویژه ای مورد استفاده قرارمیگیرد. به عنوان مثال در زبان عربی هنگام
قرائت آیه 13 سوره مبارکه انعام که میفرماید: "وله ما سکن فی الیل
والنهار و هوالسمیع العلیم" به ناگاه متوجه حذف واژه "ماتحرک"
میشویم(ماسکن و ما تحرک)."ما سکن فی الیل و ما تحرک فی النهار".(ترجمان
وحی شماره 22 ص: 9)
مهمترین ایرادهای وارده بر این بخش از مقاله:
-
بخش دوم تعریفی
که در باره حذف نحوی آمد در مورد قرآن کریم صادق نیست. یک مثال ساده با آیه ده از
سوره شوری: ومااختلفتم فیه من شیء فحکمه الی الله ذلکم الله ربی علیه توکلت و الیه
انیب. در این آیه ذهن خواننده قرآن متوجه این نکته میشود که یک قل پیش از ذلکم
حذف شده است. پرسش: چگونه حذف قل موجب انگیزش اندیشه در خواننده این آیه
میشود؟
-
نویسنده به
گونه ای تعریف خود را به پایان رسانده که گویی در زبان عربی این گونه حذف بسیار
رایج است و از جمله قرآن کریم به پیروی از عرب زبانان این رویه را در آیه 13 سوره
انعام خود به کار برده است!!
-
نویسنده پس از
نقل آیه مینویسد: به ناگاه متوجه حذف واژه "ما تحرک" میشویم.
چه کسی جز ایشان گفته که ذهن به ناگاه متوجه حذفی شده است. آنهم نه یک واژه
که یک عبارت!!
-
در هرصورت از
این آیه این موضوع استنباط میشود که خداوند میخواهد مطلبی را به ما گوشزد کند و
بگوید بروید در این زمینه تحقیق کنید.
متاسفانه ایشان پیش پا افتاده ترین
معانی را برای این کلام حق قائل شده اند. بویژه آنکه اصولا چنین درکی از آیه کاملا
نادرست و توهین به کلام حق است. چه کسی گفته است که همه آفریده های خداوند در شب
ساکن و در روز متحرک اند؟ آیا جز یک بچه چند ساله کسی چنین تفکری دارد؟ بویژه در
این عصر که بسیاری انسانها میدانند که بسیاری چیزها از جمله اجزاء درون اتمها شب و
روز در حرکتند. کهکشانها و آنچه در آنهاست همواره در حرکتند و همه میدانند که قلب
اگر بایستد انسان میمیرد. طبق این ترجمه آنها مال خداوند نیستند؟!!
4.
ترجمان وحی شماره بیست و
نهم- صفحه هشتادویک:
معنای
والنجم و الشجر در آیه شش سوره الرحمن
والنجم
والشجر یسجدان(الرحمن: 6. و بوته و درخت چهره سایانند.)
مترجمان
این واژگان را به طرق مختلف ترجمه کرده اند. برخی مانند آربری و بل
این واژگان را به ستارگان و درختان ترجمه کرده اند. اما از آنجا که به اعتقاد برخی
مترجمان میان درخت و ستاره رابطه ای وجود ندارد این واژگان را به گیاهان و درختان
ترجمه کرده اند.
نقد
این بخش از مقاله:
چگونه میان درخت
و ستاره رابطه ای وجود ندارد؟ از این بهتر هم میشود رابطه ای وجود داشته
باشد؟ بسم الله:
نجم نماد بزرگترین و کاملترین
جماد است که به چشم انس و جن میآید و شجر نماد بزرگترین و کاملترین گیاه بر
روی زمین است.
خداوند
میخواهد بگوید بزرگترینهای آفرینش من که پیش از آفرینش شما وجود داشته اند(جمادات
و نباتات) در برابر من خاضع و خاشع اند. پس شما ای جن و انس(مخاطب سوره
الرحمن هردو گرانمایه هستند) که بزرگترینهای جانداران و با شعورترینشان هستید نیز
شایسته و بایسته است در برابر من چنین باشید.
گفتنی است که
سجده ستاره(نجم) بر خداوند در آیاتی دیگر از جمله آیه زیر به روشنی بیان شده و
تأییدی است بر نظری که بیان شد:
الم تر انّ
الله يسجدله من فيالسموات و من فيالارض والشمس والقمر والنجوم(حج: 18)
نکته دیگر اینکه ترجمه
واژه نجم به معنای ستاره هم ارزشمند است و هم همگان میفهمند و به
هیچ روی قابل قیاس با بوته کم ارزش نیست. لزومی هم ندارد ذهن خواننده قرآن
را از آن منحرف کرده و به چیز دیگری منعطف کنیم تا آیه قرآن را از معنا و مفهوم
خود تهی کنیم.
ادامه
مطلب:
با
این وجود این گوناگونی و تنوع رابطه غیرمنطقی میان این واژگان با ماه و ستاره
آیه بعدی را توجیه نمیکند. بنابراین بهتر است این واژگان را به "ستارگان
و شفق" ترجمه کنیم.
نقد
این بخش:
-
کدام گوناگونی؟
-
ماه و ستاره آیه بعدی نادرست است. خورشید و ماه
آیه قبلی درست است.
ادامه
مطلب:
اما
دلیل این پیشنهاد عدم اعرابگذاری متون قدیمی قرآنی است. بدین ترتیب نمیتوان ص و س
یا ح و ج را از هم تشخیص داد. آنچه امروزه آن را الشجر مینامند در متون
قدیمی به صورت السحر بوده که به زبان عبری به معنای شفق و سپیده دم
است.
نقد
این بخش:
انسان با خواندن
این گونه نوشته ها آنهم از سوی ظاهراً پژوهشگران قرآن!! اگر به جرگه سفهاء و
دیوانگان نپیوندد تنها خواست خداوند است. اگر دشمنان قرآن میدانستند قرآن کریم چنین
دوستانی هم دارد دیگر زحمت دشمنی با قرآن را به خود نمیدادند. یا دستکم در کسوت دوست
از همین نکته ها بر علیه قرآن و تحریف شدگی و بی حساب و کتاب بودن و دقیق نبودن آن
مطلب مینوشتند و بسیار هم موفق بودند.
اولا اعرابگذاری چه ربطی به تغییر
حروف دارد؟ واژگان از حرفها تشکیل شده اند. اگر حرفی تغییر کند معنای واژه دگرگون
میشود. هنگامی که واژه دگرگون شد معنای جمله تغییر میکند. اگر قرار بود برخی حروف
جای خود را به برخی دیگر بدهند!! تاکنون متن
قرآن کاملا دگرگون شده بود.
ثانیا در حالیکه قرآن خود میگوید ما
قرآن را به زبان عربی فرستادیم تا راحت و بدون مشکل آن را بفهمید چرا در زبان
عبری به دنبال کلام خداوند میگردید و واژه سازی میکنید!!؟ شما مصداق یحرفون
الکلم عن مواضعه هستید.
ثالثا در متون قدیمی یعنی
چه؟ نظر اجماع علمای اسلام مؤید این حقیقت است که این قرآن همان قرآنی است که در
زمان عثمان بن عفان خلیفه سوم مسلمین تدوین نهایی گردید و دیگر نسخ قرآن که
در جزئیات اشکالهایی بر آنها وارد بود از میان برداشته شدند. پس باورداشتن به اینکه
متون قدیمی قرآن با این قرآن که در دست ماست متفاوت است یک افتراء بوده و
قائل شدن به تحریف آن است.
رابعا خداوند از اشیاء حقیقی(ستاره
و درخت) نام میبرد. چگونه میشود واژه حقیقی درخت را با واژه شفق که
نامی مجازی و انعکاس نور است جایگزین کرد؟ اصولا آسمان ریسمان کردن کلام خداوند چه
سودی برای چه کسی دارد؟
ادامه
مطلب:
در
ازمنه قدیم اهمیت شفق و ستارگان برای کاروانیان و مسافران به اندازه اهمیت خورشید
در روز و ماه در شب بوده است.
نقد
این جمله:
خوب که چه بشود؟
مگر قرآن تنها برای عصر نزولش نازل شده؟ اکنون یا از این پس کسی که قرآن میخواند از
این آیه چه سودی میبرد؟ چرا خداوند واژه شجر را به کاربرده و به راحتی نگفته
شفق؟
چرا با آیات قرآن
بازی میکنید و آنها را به گونه ای نشان میدهید که تاریخ مصرفشان گذشته است تا
کسانی هم مدعی شوند موضوعها و مسائل قرآن قدیمی است و به درد امروز ما نمیخورد؟
چرا مفاهیم بلند آن را با بی تدبیری و تدبر نکردن آن به مفاهیمی پیش پا افتاده
مبدل میسازید؟ چه سودی از این کار بهره شما میشود؟
ادامه
مطلب:
نویسنده سپس چند
آیه از چند سوره را به هم پیوند میدهد یا بهتر است بگوییم به هم میبافد تا آیه های
پنج و شش سوره الرحمن را(نوشته شده: 4و5) بدین گونه ترجمه کند: "خورشید و ماه در مدار ثابتی در حرکت اند و ستارگان و
سپیده دمان خداوند را ستایش میکنند."
نقد
این بخش:
- بیشتر مترجمین
و مفسرین در ترجمه آیه شش معنای نجم را تغییر میدهند ولی نویسنده معنای شجر
را تغییر داده است. که طبق استدلالی که در بالا آمد کلام خداوند بی پیرایه است و لازم
نیست در این آیه چیزی را تغییردهیم تا به منظور نظر خداوند دست یابیم.
- سجده معنای
ستایش که خاص عاقلان است را نمیدهد بلکه معنای فروتنی میدهد. که در
فرهنگ قرآن نبات و جماد را نیز دربرمیگیرد. پس سپیده دمان خداوند را ستایش میکنند
غلط اندر غلط است!!
- بحسبان
را که در آیه پنج معنای از روی حساب و نه بیهوده میدهد در مدار ثابتی در
حرکتند ترجمه کرده است که از این آیه چنین ترجمه ای بر نمیآید.
روشنگری: کیهانشناسی نوین به نام کپلر
و کپرنیک ثبت شده است. ولی کیهانشناسی قرآن کریم هزار سال پیشروتر از آنان
است. این کوتاهی و تقصیر متوجه مفسرین قدیمی قرآن میشود که هنوز هم در بسیاری
موارد حرفشان ملاک مفسرین معاصر است. خداوند در آیه هایی از سوره یس این
موضوع را یاداور شده است: والشمس تجری لمستقر لها ذلک تقدیر العزیزالعلیم(38) والقمر
قدرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم(39) لاالشمس ینبغی لها ان تدرک القمر
ولااللیل سابق النهار و کل فی فلک یسبجون(40).
28/12/91
ویرایش دوم فروردین 94– احمد شماع زاده