Saturday, April 25, 2015

درسهایی از یک رخداد


درسهایی از یک رخداد

اشاره:
یقیناً مشیت الهی در پشت این واقعه بوده است تا همگان درسهایی بیاموزند:
-         این مثال معروف را به یاد داشته باشیم:‌ از فضل پدر تو را چه حاصل؟ هیچگاه به پدران و آباء و اجداد خود افتخار نکنیم بلکه ببینیم خود چه در چنته داریم. این موضوع شامل یک ملت نیز میشود.
-         اگر از خانواده مشهوری هستیم و دوست داریم نام نیک خاندانمان محفوظ بماند از برخی هوسها باید که بگذریم.
-         حوادث روزگار خبر نمیکنند. اگر برخی اعمال خود را از مردم پنهان میکنیم باید به این نیز بیندیشیم که ممکن است خداوند ما را لودهد.
-         اگر دوست نداریم که رازهایمان آشکار شود باید خدا را در نظر بگیریم زیرا اگر در این دنیا هم رازهایمان فاش نشود در سرای دیگر که یوم تبلی السرائر است فاش خواهد شد که در آن دنیا بیشتر از این دنیا به پوشیده ماندن رازهایمان نیاز داریم اگر که بدانیم.
-         همواره برای آخرتمان چنان باشیم که گویی آخرین روز زندگی مان است.
نکته ها:
-         اگر نوه آیت الله ربانی ظاهرالصلاح نبود دستکم برخی از مطالب بالا بیربط مینمود.
-         اگر واقعه در ساعت چهار صبح اتفاق نیفتاده بود موضوع متفاوت بود.
-         از همه مطالبی که در زیر خواندم به دلیل نقل قولهای متفاوت متوجه دو مطلب نشدم:
-         هوتن قلعه نویی پورشه خود را به چه کسی فروخته بود؟
-         راننده در لحظه تصادف چه کسی بوده است؟
-         اگر پورشه را پسر خریده و رانندگی آن را به یک دختر 25 ساله آنهم در صبح زود که ممکن است شب را هم بیدار بوده اند سپرده باشد خیلی اندیشه برانگیز است!! و باید  درسهای دیگری نیز از این حادثه بگیریم. احتمالاً چنین است زیرا از نشانی منزل دختر متوجه میشویم که او نبایستی از خانواده ای پولدار و صاحب پورشه بوده باشد و اینکه قلعه نویی میگوید دوستم – دوستم نباید دوستش آن دختر بوده باشد. احتمال دارد پسر به خاطر این دختر پورشه را خریده تا با آن دختر دوست شود و آن را در اختیارش  بگذارد...
-         این هم از بازیهای روزگار است!!
چهارم اردیبهشت نودوچهار- احمد شماع زاده

گفتنی‌است ساعت ۴ صبح خودروی حامل این دو جوان با سرعت سرسام آور ۲۰۵ کیلومتر درخیابان به یک مانع برخورد و راننده پریوش اکبرزاده در دم فوت کرده است. نفر دوم(محمدحسین ربانی) نیز پس از ساعاتی بی‌هوشی(کما) جان خود را از دست می‌دهد.
پس از انتشار خبر تصادف این خودروی گران قیمت زرد رنگ، هجوم فعالان مجازی به حساب اینستاگرام «پریوش اکبرزاده» با سیر تصاعدی مواجه شده و موافقان و مخالفان نسبت به انتشار اخبار و اطلاعات مختلف درباره این سانحه اقدام کرده اند.

پریوش اکبرزاده دختری که 25 سالش بود و در آخرین روزهای فروردین 1394، ساعت ۴ و نیم صبح در خیابان شریعتی با پورشه ای که از هوتن قلعه نوعی خریده بود، تصادف کرد و درجا کشته شد.

آخرین نوشته پریوش اکبرزاده قبل از فوتش در صفحه ی فیسبوکش:
سلامتی اونایی که این روزاشون به تظاهر می گذره . . .
تظاهر به بی تفاوتی . . .
تظاهر به بی خیالی . . .
به شادی . . .
به این که دیگه چیزی مهم نیست . . .
ولی فقط خودشون می دونن چقدر سخت می گذره!

اصل ماجرا چه بود:
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین؛ سید جلال ملکی ، سخنگوی سازمان آتش‌نشانی درباره جزئیات این حادثه گفت: در ساعت ۴:۵۰ صبح، یک مورد حادثه رانندگی در مسیر شمال به جنوب خیابان شریعتی نرسیده به پل صدر به سامانه ۱۲۵ آتش‌نشانی تهران اعلام شد و به دنبال آن ستاد فرماندهی عوامل ایستگاه شش را به محل حادثه اعزام کرد.
وی با بیان اینکه پس از حضور آتش‌نشانان در محل حادثه مشاهده شد یک دستگاه خودروی پورشه به دلیل نامشخصی از مسیر اصلی منحرف و با درختان حاشیه بزرگراه برخورد کرده است، گفت: بنا به گفته شاهدان، این خودرو پس از طی کردن مسافت ۵۰۰ متری در محل متوقف شده بود.
ظاهرا بدنبال سرعت زیاد خودرو و عدم کنترل آن، خودرو به شدت با درخت برخورد کرده است.در این حادثه یک زن جوان کشته و مرد راننده به شدت مصدوم شده است اما خبری که بلافاصله در فضای مجازی پیچید تعلق این اتومبیل به پسر مربی تیم استقلال بود امان هوتن قلعه نویی که در سلامت کامل به سر می برد گفت که خودرویش را به شخص دیگری فروخته بوده و چون هنوز کارهای نقل و انتقال سند را انجام نداده است باعث شده تا این شایعه به وجود بیاید که فرد فوت شده پسر سرمربی استقلال است.
او دراین باره به نسیم گفته است: «خوشبختانه این حادثه برای من اتفاق نیفتاده و من سالم هستم؛ هر چند فرد فوت شده در سانحه تصادف دوست صمیمی‌ام بوده و از این ماجرا خیلی ناراحت هستم.
ماشینی که تصادف کرده مدتی قبل مال من بود که آن را به دوست صمیمی‌ام فروخته بودم اما از آنجایی که خیلی‌ها می‌دانستند آن ماشین متعلق به من بوده،‌ تصور کردند من در این تصادف بوده‌ام.»

متلاشی شدن پورشه پریوش اکبرزاده(عکس)




 ×××××
عبدالرحیم شیرازی معروف به ربانی،(۱۳۰۱ شیراز-۱۳۶۰) از مبارزین علیه رژیم پهلوی، نمایندهٔ ولی فقیه در استان‌های کردستان، آذربایجان و فارس، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی و مجلس خبرگان رهبری و شورای نگهبان، بود.
تا سن ۲۰ سالگی نزد پدر، آداب زندگی معاشرت، تحصیل و کسب و کار را فرا گرفت. در ۱۷ سالگی وارد حوزه علمیه شیراز شد و در کنار تحصیل علوم دینی به سوی فعالیت های سیاسی رفت و در طرد فرقه های بابیت، بهاییت و صوفیگری به همراه سایر گروهها به نام گروه دین تلاش می کرد. در ۱۳۲۰ با اوج گیری تبلیغات توده ای ها به میدان آمد و با آنها به مبارزه پرداخت.[۱] برای تکمیل اطلاعات دینی به مدرسه علمیه آقا باباخان رفت. در سال ۱۳۲۷ به قم رفت و چند سالی در مدرسه حجتیه مسکن گزید و در درس سید حسین طباطبایی بروجردی شرکت کرد.
وی از شیخ محمدکاظم شیرازی، سید عبدالله بلادی بوشهری، آقابزرگ تهرانی اجازه اجتهاد داشت.
وی پس از درگذشت آیت‌الله العظمی بروجردی به طرح و تبلیغ مرجعیت امام خمینی پرداخت. او در دوران رژیم پهلوی بارها دستگیر و ده سال زندان بود و در شهرهای کاشمر جیرفت فیروزآباد و سردشت در تبعید به سر برد.
با پیروزی انقلاب وی با نظر امام برای فرونشاندن غائله کردستان و آذربایجان عازم این مناطق شد. او در ۸/۱/۱۳۶۰ از سوی گروهک فرقان مورد سو قصد قرار گرفت.
وی در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۶۰، در بین راه دلیجان و محلات، به علت واژگونی اتومبیل، درگذشت.
منابع : افکار نیوز – ساتین

لحظه های زندگی...

مردی در بستر بیماری حالش بسیار بد بود... هنگامی متوجه شد مرگش فرارسیده که خدا را با جعبه ای در دست دید!

خدا: وقت رفتنه!
مرد: به این زودی؟ من نقشه های زیادی دارم!
خدا: متأسفم! دیگه وقت رفتنه!

مرد: در جعبه برای من چه داری؟
خدا: هرچه که مربوط به تو بود! 
مرد: هرچه که مربوط به من بود؟ یعنی همه چیزهایم؟ لباسهام... پولهایم... و...

خدا: آنها دیگر مال تو نیستند آنها متعلق به زمین اند.
مرد: خاطراتم چی؟
خدا: آنها متعلق به زمان اند.
مرد: خانواده ودوستانم؟
خدا: نه ، آنها موقتی بودند.
مرد: زن و بچه هایم؟
خدا: آنها متعلق به قلبت بودند.
 
مرد: پس وسایل توی جعبه حتماً مربوط به بدنم هستند!
خدا: نه بدنت متعلق به خاک است.
مرد: پس مطمئناً روحم است!
خدا: باز هم اشتباه میکنی، روحت متعلق به من است! 

مرد ترسان و لرزان جعبه را از دست خدا گرفت و باز کرد و دید خالی است!
 
مرد دلشکسته با اشک در چشمان گفت: یعنی من هرگز از خود چیزی نداشتم!!؟
خدا: درسته! تو مالک هیچ چیزی نبودی!
 
مرد: خداوندا پس من مالک چه چیزی بودم؟
خدا: لحظات زندگی مال تو بود. هر لحظه که زندگی کردی مال تو بود و بس!

زندگی یعنی لحظه ها! قدر لحظه هایمان را بدانیم و آنها را دوست داشته باشیم و از آنها به خوبی بهره برداری کنیم تا رستگار شویم .

Thursday, April 23, 2015

معتاد بودن یا نبودن!‌ معما اینجاست!



معتاد بودن یا نبودن!‌ معما اینجاست!

روزی که وایبر و واتس آپ و امثالهم به زندگی ها وارد شدند، کمتر کسی بود که از آسیب های شبکه های اینچنینی حرف به میان بیاورد. فضای تعاملی درون این شبکه ها آن قدر جذاب بود و آن قدر کارها راحت تر و کم هزینه تر پیش می رفت که کسی از عواقب احتمالی آن نمی ترسید. کمی که گذشت، اولین زنگ خطر از درون خانه ها به صدا درآمد. فاصله ی بین اعضای خانواده بیشتر شد، دورهمی ها و تعامل در دنیای واقعی کاهش پیدا کرد و وابستگی ها به گوشی تلفن همراه به عنوان یک پکیج کامل ارتباطی زیاد و زیادتر گشت. آن وقت بود که از گوشه و کنار، زمزمه های شکایت به گوش رسید. تصویر یک مهمانی وقتی همه در یک اتاق بزرگ جمعند و هیچ کس با دیگری حرف نمی زند و همه سرشان در تلفن همراهشان است، یک تصویر تکراری و تکرار شونده است. تصویری تلخ و دردآور که نشان می داد اولین آسیب این دنیای جذاب و زیبا، کم کردن روابط خانوادگی در سطوح پایینتر و فروپاشی خانواده در سطح گسترده است. آسیب شناسان در این باره هشدارها دادند و مثل خیلی از معضل های دیگر اجتماعی، علاج واقعه به بعد از وقوع معوق شد!
جامعه شناسان، فردگرایی را اولین آسیب شبکه های ارتباطی می دانند و معتقدند که هر وسیله جدید ارتباطی که متولد شد، این فردگرایی را درصدی افزایش داد. در کتب مطالعات ارتباطات، آمده که پیش از پیدایش صنعت چاپ و ایجاد کتاب به عنوان یکی از اولین راه های ارتباطی، مردم دور هم در کلیساها جمع می شدند و بلافاصله پس از چاپ انجیل، همه در خانه هایشان نشستند و هر فرد با انجیل ارتباط برقرار کرد. این فردگرایی، که تنها یکی از آسیب های شبکه های اجتماعی و موبایلی است، خودش به تنهایی مشکلات زیادی را در پی داشت. سرد شدن روابط، دور شدن اعضای خانواده از هم، کم شدن سنت های قدیمی مثل صله رحم و تغییر شیوه ابراز محبت، از آسیب های همین فردگرایی هستند. ریاحی، کارشناس جامعه شناسی و آسیب شناس در این باره به عواقب این آسیب اشاره می کند. او می گوید که در اثر همین فردگرایی، نظارت والدین بر کار فرزندانشان کمتر شده و دنیای مجازی نوجوان که به اشتباه حریم شخصی اش تلقی می شود، بزرگتر. او می گوید: «اگر در گذشته می شد از دوستان فرزند و نحوه تعاملش با آن ها فهمید چه خطراتی در کمین کودک و نوجوان است، امروز با این گوشه ی امنی که برای آن ها ایجاد شده و کسی اجازه ورود به آن را ندارد، عملا نظارت به صفر میرسد. همین عدم نظارت است که فجایع بزرگی را رقم می زند و متاسفانه خانواده ها از این فجایع آگاهی کافی ندارند.» این کارشناس ادامه می دهد: «در دستورات تربیتی داریم که کودک می بایست تا هفت سالگی به طور مطلق کنترل شود و هرگونه محتوایی که در دسترسش قرار می گیرد، فیلتر کامل شده باشد. در سنین نوجوانی این محتوا می بایست ظاهر آزادانه تر داشته باشد و باطن سختگیرانه تر. اما چیزی که در عمل مشاهده می کنیم، عدم توانایی کنترل بر چنین فضایی توسط خانواده هاست. تربیت ها به گونه ای شده که نوجوان حس نمی کند برای فعالیت هایش در شبکه های اجتماعی محدودیتی وجود دارد و هر محتوایی را دریافت و ارسال می کند.» تنهایی و تنها شدن، دور و بیگانه شدن از خانواده و رفتن در غاری تاریک و تو درتو، آسیبی است که نمی شود از کنار آن به این راحتی ها گذشت...

نسل معتاد!
بدون اغراق می شود گفت نسل جدید، یک نسل معتاد است! معتاد ارتباطات، معتاد ابزارهای ارتباطاتی... وقتی یک روز گوشی را در خانه جا می گذاریم، تا شب حس می کنیم یک گم کرده داریم و در حالت بدترش، حس می کنیم یکی از اعضای بدنمان ناقص شده! با این نقص حتی چندساعت هم کنار نمی آییم و بعد از رسیدن به گوشی و وصل شدن به اینترنت، دو برابر وقت صرف می کنیم تا از خماری آن روز دربیاییم! نتایج یک پژوهش نشان می دهد که در ایران از هر صد نفر 75 نفر موبایل دارند (که با توجه به رشد روزافزون تعداد کاربران، قطعا این عدد بیشتر هم شده است) که از این تعداد، 61 درصد مردان در صورت نبود تلفن همراه دچار اضطراب و تشویش می شوند که این عدد در بین زنان 70 درصد است. این آمار و صدها آمار دیگر نشان می دهد که زندگی دیجیتال، علاوه بر آسیب های اجتماعی، تاثیرات مخرب فردی نیز به دنبال دارد. از بیماری های جسمی مثل سردرد، گوش درد، تهوع، سرگیجه و امثالهم که بگذریم، ورود به دنیای دیجیتال بیماری های روحی را نیز افزایش داده است.
کارشناسان یکی از بیماری های شایعی که ابزارهای ارتباطی علی الخصوص موبایل به وجود آورده را «نوموفوبیا» می دانند. این بیماری، که همان «بدون موبایل هراسی» نام دارد چیزی است که بدون آن که بدانیم، خیلی هایمان به آن مبتلاییم. ترس از این که روزی بدون موبایل بگذرانیم، خیلی هایمان را اذیت می کند و همین، نشان دهنده ابتلا به نوموفوبیاست. عصبی شدن و از کار افتادن در صورت دور بودن از گوشی تلفن همراه، از نشانه های این بیماری است و متاسفانه در افراد مبتلا می بینیم که همه جا، گاه حتی در دستشویی نیز گوشی را از خود جدا نمی کنند و هر صدایی که از گوشی بلند می شود، آن ها را سراسیمه به گوشی می رساند و از آن فجیع تر آن که ثانیه به ثانیه گوشی خود را بدون دلیل چک می کنند. افسردگی و سندرم زنگ تلفن هم علاوه بر اعتیاد و نوموفوبیا، از بیماری های شایع این دنیای عجیب و غریب مجازیست که متاسفانه در دنیا برای درمان آن ها هنوز راه حل های قطعی پیشنهاد نشده است.

کنار هم نشستن های تلگرامی، نوازش های وایبری
تصور کنید در پارکی نشسته اید، روی یک نیمکت. فردی از جنس مخالف می آید کنارتان می نشیند. اول سلام و علیکی رد و بدل می شود و بعد آن فرد، شروع می کند به حرف زدن و شما گوش می دهید. گوش می دهید و در همان نوبت اول، شما هم از خودتان، علایق و سلایقتان، وضعیت زندگی و کار و غیره برایش می گویید. این ارتباط آن قدر عمیق می شود که بعد از یکی دو ساعت، خیلی چیزها درباره فردی که بار اول است می بینیدش، می دانید. این اتفاق در عالم واقع شاید بعید و دور از ذهن به نظر برسد اما اتفاقی است که هر روزه هزاران بار در فضای مجازی رخ می دهد. دو نفر در این فضا، ندیده و نشناخته چنان با هم صمیمی می شوند و چنان از اوضاع و احوال هم خبردار می شوند که انگار صدسال است یکدیگر را می شناسند. این کنار هم نشستن های وایبری و واتس آپی و تلگرامی، گاه منجر به اتفاقات ناگواری می شود. چیزی که کارشناسان روانشناسی و البته مذهبی درباره آن هشدارهای زیادی داده اند. حجت الاسلام صالحی، کارشناس مسائل دینی معتقد است شکسته شدن قبح ارتباط با نامحرم در فضاهای این چنینی به سرعت شکسته می شود و همین، ابتدای بسیاری از مشکلات و انحرافات است.
او تاکید می کند که اسلام نسبت به رابطه با نامحرم حساس است و آن را فقط در موارد ضروری جایز می داند: در فضای عادی قبح شکنی و حیازدایی به این راحتی ها اتفاق نمی افتد اما در فضای مجازی به سرعت می شود وارد این فاز شد.

رها نکنیم؛ درمان دارد!
تاریخ رشد رسانه ها در غرب نشان می دهد که بین هر تکنولوژی قدیمی و جدید، فاصله ای معقول وجود داشته است که این فاصله سبب شده تا مردم آمادگی مواجهه با آن تکنولوژی را پیدا کنند. در کشور ما، هر چه پیشتر رفتیم، از صنعت چاپ تا الان، فاصله با غرب کمتر شده و استفاده از تکنولوژی با سرعت بیشتری صورت می گیرد؛ چنانچه هم اکنون، استفاده ما از تکنولوژی هایی که در غرب رواج دارد فاصله ای چند ماهه دارد و یا به همزمانی رسیده است. همین امر باعث شده تا فرهنگ همراه با تکنولوژی رشد نکند و آمادگی لازم برای مواجهه را برای کاربران ایجاد نکند.
درست است که این اتفاق افتاده و پیش از جا افتادن فرهنگ استفاده، تکنولوژی در اختیار ما قرار گرفته و برای این عدم اطلاعمان هزینه هایی را داده ایم، اما نمی شود بی خیال ماند و از هزینه های احتمالی بعدی جلوگیری نکرد.
شاید اگر برای درست کردن این بنای کج، سراغ پایه ها برویم و آن ها را مستحکم تر کنیم، نتایج بهتری به دست بیاید. آگاه کردن کودکان و نوجوانان و تمهید و اتخاذ تصمیماتی که موجب شود کار با این ابزارها را یاد بگیرند و آسیب های بعدی را به حداقل برسانند، مهم تر از هر چیز دیگری به نظر می رسد. اتفاقی که به راحتی خواهد افتاد.
ریاحی، کارشناس جامعه شناسی معتقد است که گرایش کودکان و نوجوانان به ابزارهای ارتباطی را نتیجه ارتباط اشتباه والدین با فرزندانشان می داند. او در همین رابطه به خاطره ای اشاره می کند و می گوید: «در مدرسه راهنمایی از نوجوان ها خواستیم بیشتر از دو ساعت وقتشان را پای گوشی هایشان نگذرانند. فکر می کردیم با این کار می توانیم از استفاده افسارگسیخته از این ابزار جلوگیری کنیم. چندی بعد با واکنش های جالبی مواجه شدیم. والدین پیش ما می آمدند و می گفتند که فرزندانشان به محض رسیدن به خانه بدون این که حتی ناهار بخورند می روند سراغ گوشی و تمام این دو ساعت سر برنمی دارند و در دقایق پایانی دوساعت چنان استرسی آن ها را می گیرد انگار که چند دقیقه تا پایان عمرشان باقیست!»
وی می گوید: «وقتی پدر و مادر با کودکی که با او در یک خانه زندگی می کنند تلویحا قطع رابطه کرده اند و برای او وقت نمی گذارند، وقتی تمام وظیفه پدر و مادری را در رفاه اقتصادی و نظافت خانه و تامین مایحتاج فرزند می دانند و به نیازهای معنوی او پاسخ نمی دهند، از کودک هم نمی شود انتظاری جز این داشت. تعاملی بودن این ابزارها، برای هر فردی که شیفته ی برقراری ارتباط باشد و نیازش از طریق والدین مرتفع نگردد، این امکان را فراهم می کند که دچار آسیب هایی از این دست گردد.»
این آسیب شناس می گوید که بطور آزمایشی، گروهی از خانواده هایی که با معضل گرفتار شدن فرزند در دام تکنولوژی مواجه بودند تشکیل داده اند و چند هفته پشت سر هم آخر هفته ها آن ها را به طبیعت برده اند. در این گشت و گذار خانوادگی، بازی های مفرحی هم پیش بینی شده بوده است.
نتیجه جالب این آزمون این بود که کودکان و نوجوانان حاضر در گروه، نه تنها در طول هفته گرایش خاصی به ارتباط گیری از طریق تلفن همراه نشان نمی دادند، که از ابتدای هفته برای آخر هفته ای که در آن بازی و تفریح آن هم در کنار خانواده است لحظه شماری می کرده اند.
همین پژوهش کوچک نشان می دهد ارتباط صحیح با فرزند، چشاندن لذت با هم بودن و پر کردن وقت او با افعالی که متناسب با سن و سال و شرایط کودکی و نوجوانی است، می تواند بسیار کمک کننده باشد.
گرایش به تلفن همراه به خاطر این است که مجموعه ای از رسانه ها در یک پکیج کودچک به نام موبایل جمع شده است و همین تجمیع موجب شده تا ما دیدی کلان به این موجود چند گرمی داشته باشیم و فکر کنیم اگر روزی این «مخدر» چند گرمی در دست هایمان نباشد، نقصی غیرقابل جبران به وجود آمده است.