ابوابالسّماء
(سياهچالگانBLACK HOLES - )
سياهچاله چيست؟
روند شكلگيري سياهچالگان
ديدگاه قرآن كريم
‹افق رويداد› چيست؟
رابطة سياهچاله و عرش
شمار سـيـاهچـالـگان
روش يافتن سياهچاله
اندازههاي سياهچالهها
فروپـاشي يك نظـريه
قرآن چـهمـيگـويد؟
مرده، زندهنميشود
سري در گريبان
دري در ميان
عروج انسان به ژرفاي كيهان
عروج جسماني پيامبر اكرم
معناي ‹براق›
مراحل معراج
اينشتين:
تنها هنگامي موضوع علم خود را فهميدهاي كه
بتواني به اولين انسان سر راهت آن را بفهماني.
سياهچاله چيست؟
سياهچاله
فرايندي است كه از مرگ ستاره ناشيميشود؛ با قطري ناچيز، و
جرمي كلان، و چگالي نزديك به بينهايت؛ با بار الكترومنيتيك و گشتاور شديد چرخشي.
پس در آغاز بايد ديد ستاره چيست، و نور و گرماي خود را از
كجا بهدستميآورد:
1. ستارهها درست مانند خورشيد ما تودهاي از گاز و پلاسما
هستند. فشردگي در يك پيشستاره، گرماي آن را تا دهميليون درجه بالاميبرد و در
اين نقطه، واكنشهاي هستهاي تبديل هيدروژن ناپايدار به هليوم پايدارتر، آغازميشود.
2. پلاسما حالت چهارم ماده است. سه حالت را همه ميشناسيم. در
مثال ‹آب›، حالتهاي يخ، آب، و بخار؛ ولي حالت چهارم آن، تجزية ملكولهاي آب و
آزادشدن شماري از اتمهاي آن است. پس از تجزيهشدن ملكولها، نوبت به تجزيهشدن اتمها
ميرسد و شماري از الكترونها آزادميشوند كه در اين حالت ‹پلاسما› توليدشدهاست.
(به تعبير قرآن: ‹و هي دخان›)
3. نود درصد ستارهها از پلاسماي هيدرژن تشكيلشدهاند. در
ستاره يك اتفاق مهم رخميدهد؛ هيدروژن ميسوزد و گرما و نور ميپراكند. البته
سوختن نياز به اكسيژن دارد، ولي در اين فرايند هستهاي، تنها هيدرژن ناپايدار به
هليوم پايدارتر تبديلميشود.
4. پلاسماي تشكيلدهندة ستاره زير تأثير دو نيرو قراردارد:
اول،
نيروي جاذبه كه به سمت داخل ستاره عملميكند؛ ولي مانند پاية نگهدارنده، از ريزش
مواد به داخل ستاره جلوگيري ميكند.
دوم،
نيروي تخلية انرژي داخلي كه به سوي خارج عملميكند. بدين ترتيب ستاره از انقباض
ميايستد و پايدار ميماند.
5. توازن
بين توليد انرژي و گرانش چنان پايدار است كه ستاره براي ميليونها سال يا بيشتر
يكسان ميماند. چون ستارگان در اين مرحله ويژگيهاي تقريباً يكساني دارند و از
الگوي مشخصي پيرويميكنند و داراي حيات پايداري هستند، ‹ستارة توالي اصلي› ناميدهميشوند.
روند شكلگيري سياهچالگان
1. هنگامي كه عمر ستارة توالي اصلي روبهفزونيگذارد
و پيرشود، و تابوتوان، يعني انرژي خود را از دست بدهد، دو حالت پيش ميآيد:
ـ اگر از
اول كوچك باشد، پس از تمام شدن سوختش سرد و سردتر شده، وموادش به سوي داخل جمعشده،
رنگپريده، بيرمق، كوچك و سفيد ميشود. در اين حالت به آن ‹كوتولة سفيد› ميگويند.
كوتولة سفيد با گذشت زمان گرماي خود را به فضا ميتاباند و سرانجام زندگي را سرد و
تاريك و فراموششده به صورت يك ‹كوتولة سياه›(به تعبير قرآن ‹غثاءً احوي›) بهپايان
ميبرد. يعني مانند ‹شمع› و ‹مردان خدا› ميسوزد و محفلها را روشنايي ميبخشد و
در گمنامي ميميرد. بری آگاهی از چندوچون یک کوتوله سفید به شکل زیر و توضیح آن توجه کنید.
NGC
2440: Cocoon of a New White Dwarf
Explanation: Like a butterfly, a white
dwarf star begins its life by casting off a
cocoon that enclosed its former self. In this analogy, however, the Sun would be a caterpillar and the ejected shell of gas would become the prettiest
of all! The above cocoon, the planetary nebula designated
NGC 2440, contains one of the hottest white dwarf stars known. The white dwarf can be seen
as the bright dot near the photo's center. Our Sun will eventually become a "white dwarf
butterfly", but not for another 5 billion
years.
ـ ولي
اگر بزرگتر باشد، هنگام جمعشدن، مقداري از انرژي داخلي در آن زنداني شده، ورمميكند،
بزرگ و قرمز ميشود؛ كه به آن ‹غول قرمز› ميگويند.
IC 418:
The Spirograph Nebula
Credit: R. Sahai (JPL) et al., Hubble Heritage Team (STScI/AURA), NASA
Credit: R. Sahai (JPL) et al., Hubble Heritage Team (STScI/AURA), NASA
Explanation: What is creating the strange texture of IC 418? Dubbed
the Spirograph Nebula for its
resemblance to drawings from a cyclical
drawing tool, planetary
nebula IC 418 shows patterns that are not
well understood. Perhaps they are related to chaotic winds from the variable central star, which changes brightness unpredictably in just a few hours. By contrast, evidence indicates that
only a few million years ago, IC 418 was probably a well-understood star similar to our Sun. Only a few thousand years ago, IC 418 was probably a common red
giant star. Since running out of nuclear fuel, though, the
outer envelope has begun expanding outward leaving a hot remnant core destined
to become a white-dwarf star,
visible in the image center. The
light from the central core excites surrounding atoms in the nebula causing them
to glow. IC 418 lies about
2000 light-years away and
spans 0.3 light-years across. This false-color image taken from the Hubble Space Telescope reveals the unusual details.
2. اگر ستارة توالي اصلي بازهم بزرگتر
باشد، هنگام مرگ و همگرايي به سمت درون، مقدار بيشتري انرژي را زنداني ميكند، تا
آنجا كه موجب انفجار باقيماندة ستاره ميشود. بدين ترتيب ستاره در فضا پخش ميشود؛
و از آن چيز زيادي جز گازهاي پراكنده باقي نميماند. كه به آن ‹نوا› يا نواختر ميگويند.
تصویر زیر و
توضیحهای آن که البته مربوط به یک ابرنواختر است این موضوع را نشان میدهد:
G21.5-0.9:
A Supernova's Cosmic Shell
Explanation: The picture is lovely, but this pretty
cosmic shell was produced by almost
unbelievable violence - created when a star with nearly 20 times the mass of
the sun blasted away its outer layers in a spectacular supernova explosion. As the expanding debris cloud swept through surrounding
interstellar material, shock waves heated the gas causing the supernova remnant
to glow in x-rays. In fact, it
is possible that all supernova explosions create similar shells, some brighter than others. Cataloged as G21.5-0.9,
this shell supernova remnant is relatively faint, requiring about 150 hours of x-ray data
from the orbiting Chandra
Observatory to create this false-color image.
G21.5-0.9 is about 20,000 light-years distant in the constellation Scutum and measures about 30 light-years across. Based on the
remnant's size, astronomers estimate that light from the original stellar
explosion first reached Earth
several thousand years ago.
3. اگر
ستارة توالي اصلي بازهم بزرگتر باشد، با انفجار مهيبتري به نام سوپرنوا(ابرنواختر)
دچار ميشود، كه از فاصلههاي بسياردور هم ديدني است. در اين حالت درخشندگي ستاره،
به بالاترين اندازة خود رسيده، نيمي از موادّ جرم خود را با سرعت دههزاركيلومتر
در ثانيه به بيرون پرتابميكند!! در اين حالت از مواد باقيمانده در درون ابرنواختر،
يك ستارة بسياركوچك، ولي بسيارفشرده و بسيارسنگين باقيميماند.
یکی دو ابرنواختر را در زیر میتوان دید:
Explanation: Why is the image of Cassiopeia A changing? Two images of
the nearby supernova remnant taken a
year apart in infrared light appear
to show outward motions at tremendous speeds. This was unexpected since the supernova that created the picturesque
nebula was seen 325 years ago. The reason
is likely light echoes. The above image is a
composite of X-ray, optical, and
infrared light exposures that have been digitally combined.
Rampaging
Supernova Remnant N63A
Explanation: What has this supernova left behind? As little as 2,000
years ago, light from a massive stellar explosion in the Large
Magellanic Cloud (LMC) first reached planet Earth.
The LMC is a close galactic neighbor of our Milky Way
Galaxy and the rampaging explosion
front is now seen moving out -
destroying or displacing ambient gas clouds while leaving behind relatively
dense knots of gas and dust. What remains is one of the largest supernova remnants in the LMC: N63A. Many of the surviving dense knots have been themselves compressed and may further
contract to form new stars. Some of the resulting stars may then explode in a
supernova, continuing the cycle. Pictured
above is a close-up of one of the
largest remaining knots of dust and gas in N63A taken by the
orbiting Hubble Space Telescope. N63A spans over 25 light
years and lies about 150,000 light years
away toward the southern constellation of Dorado.
4. نيروي جاذبة بسيار قوي اين ستارة
بسياركوچك ، همراه با فشار طبقههاي خارجي سبب ميگردد كه الكترونها و پروتونهاي
اتمها بار اتمي خود را ازدستداده و تبديل به ذرة نوترون شوند، كه همراه با
نوترونهاي ازپيشموجود، ستارة نوتروني را تشكيلميدهند.
جرم يك ستارة نوتروني كمتر از سه برابر جرم خورشيد است؛ و اين
در حالي است كه تمامي اين جرم عظيم، تنها در يك كرة به قطر بيست كيلومتر متمركزشدهاست.
يك سانتيمتر مكعب از چنين كرهاي حدود يك ميليارد تن وزن دارد!!
در اين نوع ستاره فضاي بين اتمي كه مربوط به فاصلة بين الكترون و
هستهاست از بين رفته، وستاره كوچك ولي بسيارسنگين شدهاست. اين ستاره هنوز كمي انرژي دروني در خود ذخيرهكرده كه زير تأثير
فشردگي بينهايت مادّه، مانند فنر عملميكند. از يك سو زير بار جاذبه به سوي درون
كشيده ميشود و از سوي ديگر انرژي داخلي، فشردهشده، جلو انقباض و تراكم بيش از
اندازة آن را ميگيرد. و بدين ترتيب ستاره منقبض و منبسط ميشود. اين حالت موجبميشود
كه آن را ‹پالسار› يا ‹ستارة تپنده› و يا بهگونة كوتاه، ‹تپاختر› نامند.
اگر اتمهاي مواد تشكيلدهندة كرة زمين را نيز از فضاي درونشان
تهيكنيم، كرة زمين با همين وزن كنوني بهاندازة يك پرتقال خواهدشد. يعني همان
تراكمي كه براي ستارة نوتروني در بالا آمد و يك سانتيمترمكعب آن بيش از يك
ميليارد تن وزن داشت. ممکن است آن شاعر نیز به اين حقيقت رسیده بوده كه سرودهاست:
الهي تو
آني كه آني تواني تپاني جهاني ته استكاني
نكاهيده جوي از جهان و نه وسعت ببخشي ته استكان را
ستارگان تپنده يا ستارگان نوتروني با سرعتي باورنكردني بهگردخودميچرخند.
يكي از اين ستارگان كه در سال 1982 كشفشد، با سرعت 642 بار در ثانيه بهدورخودميگردد!!
بر اثر اين چرخشها ، تابشي ميپراكنند كه به نظر ميرسد برقميزنند. آنها غالباً
پرتوهايي از نوع ايكس و گاما ميتابانند.
5. اگر ستارهاي كه در درون ابرنواختر باقي ميماند، جرمش بيش
از سهبرابر خورشيد باشد، انقباض و تراكم آن از اندازة يك ستارة نوتروني بسيار
فراتررفته و با مهيبترين صدا و تخلية انرژي همراه است؛ و از مرز نيروهاي
نگهدارندة ماده درميگذرد و ماده را تا بينهايت ميفشارد. در واقع ستاره به جايي
ميرسد كه به آن نقطة ‹سينگولار› يا ‹تكينه› ميگويند؛ در اين حالت، انتشار هرگونه
انرژي از آن قطعشده و مرگ ستاره فراميرسد.
6. چنين ستارة مردهاي بر اثر مرور زمان بيش از پيش متراكمتر
و كوچكشده و درنتيجه بيش از پيش جرم و چگالي آن افزايش مييابد. هرچه چگالي جسمي
بيشتر شود، سرعت فرار آن بيشتر ميشود. يعني فرار از آن مشكلتر ميشود. هرگاه
سرعت فرار از روي ستاره از سرعت نور بيشتر شود، حتي نور نميتواند از آن بگريزد.
عظمت
موضوع در همين است. ما كه از راه دور به ستاره نگاهميكنيم،
ستارة پرنور و درخشان و فعالي را ميبينيم كه بهيكباره خاموش و سپس كاملاً از
ديد محوميشود. بدين ترتيب ‹حفرة سياه› يا ‹سياهچاله› بهوجودآمدهاست.
و اين يك ‹سوراخ فضائي› است كه تمام مواد جهان ما را به جهان ديگري تخليهميكند.
ديدگاه
قرآنكريم
حال
ببينيم خداوند كريم چگونه با گزينش و بهكارگيري تنها يك واژة سهحرفي همة اين
نكتههاي ظريفي را كه در روند شكلگيري سياهچاله رخميدهد، به ما گوشزد و تفهيمكرده،
و به دليل اهميت موضوع، با يك آية سهواژهاي، به آن سوگندخوردهاست تا بيشتر به
آن توجهكنيم.
آن واژة سهحرفي، ‹هوي›، و آن آية سهواژهاي، «والنجم
اذا هوي» است.(نجم: 1)
يكي از ويژگيهاي قرآن كريم ايجاز است، گاهي يك دنيا مطلب را
درون ظرفي كه حتي بهچشمنميآيد، ميريزد؛ مانند همين موضوع، كه واقعاً دنيايي در
يك پياله است. بويژه آنكه نام سوره را نيز ‹نجم›، يعني ‹ستاره› قراردادهاست؛ ولي
متأسفانه مترجمين قرآن كريم، معمولاً تنها يك نكتة بسيارساده از واژه را گرفته و
ترجمهميكنند، و با اين كار، جلو انديشيدن ديگران را نيز ميگيرند.
مثلاً ميگويند ‹هوي› يعني غروبكرد، چگونه ستارگان غروبميكنند؟
ستارگان هنگامي كه خورشيد(كه خود يك ستاره است)، ظاهراً غروب ميكند، تازه طلوعميكنند
و غروبي ندارند، و هرگاه كه از ديدة ما ناپديدشوند، همانگونه كه خداوند در قصة
خداشناسي حضرت ابراهيم از آن يادميكند، واژه ‹هوي›ي پرمعنا را بهكارنميبرد؛
بلكه ‹افل› را برميگزيند. و از ستاره واقعي كه ‹نجم› است نامنميبرد؛ بلكه از
عنوان مجازي آن يعني ‹كوكب› يادميكند؛ كه تنها برق و سوسوميزند. و يا هنگامي كه
از ناپديدشدن ستاره واقعي يادميكند، واژة ‹ادبار› يعني پشتكردن را بهكارميگيرد،
همچنانكه اين واژه را براي ‹شب› بهكارميبرد: ‹ادبارالليل› و ‹ادبارالنجوم›
و نيز برخي ديگر كه ‹فرود› ترجمه ميكنند منظورشان چيست؟ ستاره
در كجا فرودميآيد؟ خداوند چه منظوري از فرود ستاره را ميخواهد به ما تفهيمكند؟
فرود ستاره چه ارزشي دارد؟ بگذريم از مترجميني كه به پيروي از برخي مفسرين، حتي
براي ‹نجم› مصداق ميآورند و آن را محدود به ستارة ‹ثريا› ميكنند.
شايد پاسخدهند منظور از فرود ستاره، شهاب است؛ ولي در مورد
شهاب، آيههاي زيادي با منظورهاي متفاوت آمده و تا آن اندازه اهميت نداشته كه
خداوند براي آن سوگنديادكند. اندازة شهاب نسبت به ستاره، مانند سرسوزني است نسبت
به كرة زمين. چه لزومي داشته تا در اينجا در اول سوره به آن سوگنديادكند؟
مرحوم محمدکاظم معزی که از جمله کسانی است که فرود آید
ترجمه کرده است همین واژه را در سوره طه آیه 20 تباه شدن ترجمه کرده است.
چه خوب بود اگر در اینجا نیز همان معنی را آورده بود که به منظور نظر خداوند یعنی
تباه شدن و مرگ یک ستاره و تبدیل آن به سیاهچاله نزدیکتر بود. برگرديم به اصل
مطلب:
معناهاي ‹هوي›
از المنجد (نرمافزار):
1.غروبكرد، پنهانشد.(كه بينورشدن و ازديدهپنهانشدن ستاره را ميرسانند.
نقل دوبارة گفتار دانشمندان: ستارة پرنور و درخشان و فعالي را ميبينيم كه بهيكباره
خاموش و سپس كاملاً از ديد محوميشود.)
2.سرفرودآورد.(كه درهمفرونشيني ستاره از آن استنباطميشود.)
3.فرودآمد،
هلاكشد، مرد.(كه از آنها خوار و كوچكشدن و سپس مرگ ستاره استنباطميشود.)
4.
مهويً: فضاي(توخالي) و هواء: هرچه توخالي باشد.(كه گوياي تهيشدن
ستاره از مواد درونياست كه با انفجار به بيرون ريختهميشود؛ و پس از آن است كه
سياهچاله شكلميگيرد.)
5.
اهويّه: فضا و جوّ ميان زمين و آسمان، گودال عميق.(كه
فروريزي ستاره از درون و تبديلشدن به سياهچاله را ميرساند.)
7. انهوي: افتادن از بلندي به پستي و
درگذشتن(كه آغاز شكلگيري سياهچاله است. زيرا ستاره از اوج عزت به حضيض ذلت ميگرايد)
پس ميتوان
آيه را چنين معني كرد: سوگند به ستاره؛ آنگاه كه از اوج
عزت به پستي گرايد، و درهم فرورود، و مرگ آن فرارسد، و از ديدگان برود و به گودالي
ژرف و تهي شبيه شود.
آيا همة اينها مفهوم يك سياهچالة فضائي را نميرسانند؟
افق
رويداد چيست؟
در
انقباض ستاره، لحظهاي فراميرسد كه سرعت فرار از روي ستاره، درست بهاندازة سرعت
نور است؛ درنتيجه دايرهاي ايجادميشود كه مرز سياهچاله است. هرچيزي كه وارد اين
مرز شود به درون نقطهاي بينهايتكوچك، با چگالي بينهايتزياد كه در دل
سياهچاله وجوددارد كشيدهميشود و به درون اين چاه گرانشي ميافتد و براي هميشه از
جهان فيزيكي جداميماند. اين دايره را ‹افق رويداد› ناميدهاند.
قطر افق سياهچالهاي با جرم سهبرابر خورشيد، هجده كيلومتر است.
اگر جرم سياهچاله بيشتر باشد، قطر افق آن نيز به تناسب افزايش مييابد.
اما همة داستان سياهچاله پس از افق رويداد رخميدهد. يعني تا
پيش از آن ما با يك ماجراي معمولي يا متداول نجومي ـ رياضي سروكار داريم، ولي پس
از افق رويداد، همهچيز بههمميريزد. مكان چندبعدي همة بعدهاي خود را از دست ميدهد،
يا يكبعدي ميشود. زمان چندبعدي ميشود و شما ميتوانيد به اطراف زمان سفركنيد. و
حتي به گذشته برويد. در درون افق رويداد، حتي رياضيات و منطق بههمميريزد. لبة
افق رويداد جايي است كه فضانورد شجاعي كه در آنجا گرفتارشده، تا ابد بيحركت به
نظرميرسد. در واقع رفتن فضانورد به سمت مركز داراي هيج حركتي نيست وماندن آرام و
متعالي روي لبة افق رويداد، نيز داراي هيچ سكوني نيست.
رابطه سياهچاله و عرش
الف ـ در
مركز كهكشان راهشيري يك سياهچالة بزرگ وجوددارد.
ب ـ
كهكشان راهشيري يك كهكشان حلزوني(1) است.
ج ـ عرش
در مركز حلزون كيهاني قرارگرفته و گرانش كيهان در آن است.
د ـ پس:
ـ سياهچاله نمونة كوچكي از عرش است.
ـ عرش و سياهچاله شباهتهاي بسياري با
يكديگر دارند؛ از جمله: گرانش، سنگيني، و مركزيت يا كانون چيزيبودن
ـ چيستي هردو ناشناختهاست و
احتمالاً با پيشرفت در مكانيك كوانتمي شناختهشوند.
آيا اين برابرگذاري شناخت ما را از هريك از اين دو بيشتر نميكند؟
شمار
سياهچالگان
تنها در
كهكشان ما(راه شيري) دستكم ده ميليون سياهچاله وجوددارد كه از باقيماندة
انفجارهاي ابرنواختري پرجرم بهوجودآمدهاند. ولي از سال 1975 گمان دانشمندان در
مورد تعداد سياهچالگان تغييركرده، ميگويند ممكن است شمار آنها بيشتر از ستارگان
مرئي باشد، زيرا محاسبات نشان ميدهد كه جرم ستارگان مرئي كه شمارشان به صد
ميليارد در كهكشان ما ميرسد، بهتنهايي براي چرخش كهكشان با سرعت كنوني به دور
خود كافي نيست؛ و نيروي گرانشي سياهچالگان ميتواند مكمل نيروي گرانشي لازم براي
چنين چرخشي باشد. بدين ترتيب، سياهچاله براي تشكيلشدنش از مكانيك كوانتمي سودميبرد
و براي نمود و تظاهرش از نسبيت عام.(2)
روش يافتن سياهچاله
براي
دانستن روشي كه كيهانشناسان براي يافتن سياهچالهها بهكارميبرند، شايسته است
بخشي از مقالة ‹وبالنجم هم يهتدون› در
اينجا آوردهشود:
گويندة تلويزيون: «از آنجا كه
سياهچالها از مرگ ستارگان بهوجودميآيند، پس در طول عمر كيهان بايستي ميليونها
سياهچاله بهوجودآمده باشد؛ ولي ما جز تعداد انگشتشماري از آنها را نمييابيم.
چرا؟ زيرا نوري از خود بروز نميدهند تا ديدهشوند… سپس يك كيهانشناس با چراغقوهاي كه در
دست داشت، نور آن را بر چيزهايي كه در تاريكي نسبي قرارداشتند افكند؛ در اين حالت
برخي چيزهايي كه نور اندكي داشتند، ونيز يك حفرة سياه نمايان شد. وي ادامهداد:
روش يافتن سياهچاله نيز همين است. اگر ستارهاي مانند اين چراغقوه در حالتي
قرارگيرد كه نور آن به سياهچالهاي تاباندهشود، آن سياهچاله نمايان ميشود. بدين
ترتيب بود كه راه يافتن سياهچاله را پيداكرديم؛ و با تلسكوپي قوي پس از هشت سال
توانستيم از اين راه، سياهچالهاي را بيابيم... پس، ستاره است كه سياهچاله را مينماياند.»
اندازههاي
سياهچالهها
چون ‹جرم
خورشيد› مقياس اندازهگيري سياهچاله است، از نظر اندازه پنج دسته سياهچاله داريم:
1.كوچك كه چندبرابر خورشيدند.
2.متوسط كه چندصدبرابر خورشيدند.
3.بزرگ كه چندميليونبرابر خورشيدند.
4.بسياربزرگ كه چندصد ميليون برابر
خورشيدند.
5.بسياربسياربزرگ كه بيش از يك ميليارد برابر خورشيدند.
مورد چهارم را اخيراً يافتهاند؛ و مشاهدهكردهاند كه از آن گاز
متصاعدميشدهاست.(3)
مورد پنجم را محققان دانشگاه مريلند گزارش كردهاند: در مركز
كهكشانN.G.C و در فاصلة يكصدميليون سال
نوري از زمين، يك سياهچاله بسياربسياربزرگ وجوددارد كه 2/1 ميليارد برابر خورشيد
است. آنان براي اولين بار گريز انرژي از ميدان قوي گرانش سياهچالههاي بسياربزرگ
را رصدكردند. به گفتة رينولدز انرژي توليدشده در طول اين فرايند، گازهاي اطراف را
كه دماي آنها حدود يك ميليارد درجه است، داغترميكند.(4)
نكتة عجيب اينجاست كه از اين سياهچالهها گاز و انرژي بيرون ميآمده
كه اين موضوع با ويژگيهايي كه پيش از اين براي سياهچالهها ميگفتند همخواني
ندارد.
سیاهچاله ها
شکلهای مختلفی نیز دارند که در این تصویر NASAمشخص شده اند.
TheSwarm
Explanation: What do you call a group of black holes ... a flock, a brace, a swarm? Monitoring a region around the center of our Galaxy, astronomers have indeed found evidence for a surprisingly large number of variable x-ray sources - likely black holes or neutron stars in binary star systems - swarming around the Milky Way's own central supermassive black hole. Chandra Observatory combined x-ray image data from their monitoring program is shown above, with four variable sources circled and labeled A-D. While four sources may not make a swarm, these all lie within only three light-years of the central supermassive black hole known as Sgr A* (the bright source just above C). Their detection implies that a much larger concentration of black hole systems is present. Repeated gravitational interactions with other stars are thought to cause the black hole systems to spiral inward toward the Galactic Center region.
در توضیح بالا اشاره ای به سیاهچاله مرکز راه شیری شده است که
مناسب است از سیمای کهکشان خود و سیاهچاله
نسبتا قوی آن
نیز آگاه باشیم. در توضیح این شکل نیز بخشهای مهمتر سیاه شده اند:
Milky
Way Illustrated
Explanation: What does our Milky Way Galaxy look like from afar? Since we are stuck inside, and since opaque dust truncates our view in visible light, nobody knows for sure. Drawn above, however, is a good guess based on many different types of observations. In the Milky Way's center is a very bright core region centered on a large black hole. The Milky Way's bright central bulge is now thought to be an asymmetrical bar of relatively old and red stars. The outer regions are where the spiral arms are found, dominated in appearance by open clusters of young, bright, blue stars, by red emission nebula, and by dark dust. The spiral arms reside in a disk dominated in mass by relatively dim stars and loose gas composed mostly of hydrogen. What is not depicted is a huge spherical halo of invisible dark matter that dominates the mass of the Milky Way as well as the motions of stars away from the center.
فروپاشي
يك نظريه
پديدة
بالا نشان ميدهد كه فرضية ‹مانعشدن سياهچاله از خروج چيزي از آن› كه در تابستان
گذشته آشكارا توسط پديدآورنده آن پروفسور هاوكينگ اصلاح شد، كاملاً از اعتبار افتادهاست.
روز اول
مرداد 1383، شبكه اول صدا و سيما از منابع خبري انگليس گزارشكرد كه «پروفسور
استفان هاوكينگ در يك كنفرانس كيهانشناسي كه در دوبلين برگزارشدهبود، طي مقالهاي
اعلامكردهاست فرضية خود را مبني بر اينكه قدرت جاذبة سياهچالهها به آن اندازهاي
است كه حتي نور نميتواند از آن فراركند، پس از سي سال اصلاحكرده و به اين نتيجه
رسيدهاست كه سياهچالهها بهگونهاي عمل ميكنند كه گاهي ممكن است برخي اطلاعات،
قدرت گريز از آنها را داشتهباشند و برخي مواد ميتوانند از آن خارج شوند».
پس از
نقل شنيداري اين اصلاحنظر، اكنون به نقل نوشتاري آن ميپردازيم:
«يكي از مشهورترين نظريههاي فضائي
عصر حاضر داير بر اينكه هيچ چيزي قادر به فرار از سياهچالهها نيست، توسط خالق اين
نظريه نقضشدهاست. استفان هاوكينگ فيزيكدان مشهور و استاد دانشگاه كمبريج ميگويد
نظرية مشهور او دربارة سياهچالهها تاكنون اشتباه بودهاست. وي در كنفرانسي با
موضوع جاذبه در دوبلين گفت كه او در نظريهاش داير بر اينكه هرچه كه به درون
سياهچالهها سقوطكند نابود ميشود، تجديدنظركردهاست… اكنون هاوكينگ به اين باور رسيدهاست كه
سفر به سياهچاله ممكن است؛ و چنانكه تاكنون تصورميشد، سفري يكطرفه نيست. ‹گري
گيبونز› فيزيكدان و استاد دانشگاه كمبريج گفت براساس تعريف تازة هاوكينگ، «افق
رويداد» سياهچالهها از مرز مشخصي كه كليه محتويات دروني سياهچاله را از جهان
بيرون مجزاكند، برخوردار نيست. تصورميشد زماني كه چيزي به داخل سياهچاله بيفتد
براي هميشه گم و ناپديدشدهاست و تنها اطلاعاتي كه دربارة سياهچاله باقي ميماند،
جرم و سرعت چرخش آن است. اما اين فرض با قوانين ‹فيزيك كوانتم› كه رفتار جهان
را در كوچكترين ابعاد توضيحميدهد، مغايراست. اين قوانين حكم ميكنند كه
اطلاعات نميتواند براي هميشه از دستبرود و نابودشود. اينكه اطلاعات ازدستبرود
يا نه، داراي پيامدهاي مهم علمي و فلسفي است».(5)
Where a
Black Hole Roams
Credit: I. Rodrigues and I. F. Mirabel (IAFE, SAp/CEA) et al., NRAO, AUI, NSF
(Orbit Illustration)
Credit: I. Rodrigues and I. F. Mirabel (IAFE, SAp/CEA) et al., NRAO, AUI, NSF
(Orbit Illustration)
Explanation: Black hole candidate XTE J1118+480 is known to roam the halo of our Milky Way Galaxy. This
exotic system - thought to be a stellar mass black hole consuming matter from a companion star - was discovered only
last year as a flaring celestial x-ray source. Suggestively termed a microquasar, recent radio and archival optical observations of its
motion through the sky have now allowed its orbit to
be calculated. Illustrated above, the black
hole's present galactic location is
indicated by the purple dot, with the Sun's position in
yellow. A mere 6,000 light-years from the Sun now, XTE J1118+480's orbit is
traced by the orange line, backtracked for some 230 million years into the past
based on models of the
Galaxy. Astronomers note this black
hole's orbit about the galactic center, looping high above and below the
Galaxy's plane of gas, dust,and stars, is
similar to orbits of globular star
clusters, ancient denizens of our
Galaxy. It seems likely that XTE
J1118+480 too has its origins in the early history
and halo of the Milky Way.
قرآن چه
ميگويد؟
انها ان
تك مثقال حبه من خردل فتكن في صخره او فيالسموات او فيالارض يأت
بهاالله(لقمان:16)
ترجمه:
همانا اگر ذرة ناچيزي پس باشد در جايي يا در آسمانها يا در زمين، خداوند آن را ميآورد.
عالمالغيبلايعزب
عنهمثقالذرّه فيالسمواتولافيالارضولااصغرمنذلكولااكبرالاّ فيكتاب
مبين(سبأ: 3)
ترجمه:
داناي ناپيدا، از او ذرّة ناچيزي وانميماند چه در آسمانها، وچه در زمين باشد، چه
كوچكتر از آن، و چه بزرگتر باشد. مگر در كتابي آشكارساز ثبت است.
يعني هيچ چيز از چرخة طبيعت بيرون نميرود. اگر هم چيزي ناپديد
شود براي ما ناپيداست؛ ولي نزد خداوند پيدا و حاضر است. از آيات ‹يفعل ما يشاء› و
‹فعّال لما يريد› نيز بر ميآيد كه اصل عدم قطعيت كه مبناي فيزيك كوانتمي است، در
امور كيهان از تأثير زيادي برخوردار است. و بسياري از امور را نيز نميتوان طبق
‹قوانين بنيادي طبيعت› يعني ‹سنن الهي› پيشبيني كرد. بنابراين متافيزيك با فيزيك
كوانتمي همخواني بيشتري دارد تا با فيزيك نسبيتي.
از سوي ديگر وجود سياهچاله با آموزههاي قرآني همخواني دارد؛
زيرا با توجه به ويژگيهايي كه دانشمندان براي سياهچاله برشمردند، چيزي كه مفهوم
سياهچاله را در قرآن برساند، ‹در›هاي آسمان است؛ و ويژگي ‹در› آن است كه دوسويه
باشد و نه تكسويه.
قرآن كريم در دو آيه بدهبستان يا دوسويگي ميان ‹آسمان› و ‹زمين›
يا جهان پيدا و پنهان را نيز تأييدكردهاست:
يعلم ما
يلج فيالارض و مايخرج منها و ماينزل منالسماء و مايعرج فيها(سبأ:2 و حديد:4)
در حالت
كنوني كه بدهبستان بين آسمان و زمين كم است، درهاي آسمان يا سياهچالهها بستهاند
و اگر روزي باز شوند، همه چيز را به درون خود ميكشند، چنانكه در روز قيامت چنين
خواهدشد:
يوم ينفخ
فيالصور فتأتون افواجاً و فتحت السماء فكانت ابواباً و سيرتالجبال فكانت سراباً(نبأ: 18تا 20 )
ترجمه:
روزي كه در صور دميدهشود، پس گروه، گروه ميآيند. و آسمان گشودهشود، پس آن را
درهايي است. و كوهها سرنگونشوند پس سرابي خواهندبود.
و در
مورد وقايع پيش از قيامت ميفرمايد:
ولو
فتحنا عليهم باباً منالسماء فظلّوا فيه يعرجون لقالوا انما سكّرت ابصارنا بل نحن
قوم مسحورون (حجر: 14و15)
ترجمه:
اگر دري از آسمان برروي آنان ميگشوديم، پس همواره در آن بالاميرفتند. هراينه ميگفتند
همانا كه ديدگان ما بسته و چشم بندشدهايم، بلكه ما قومي جادوشدگانيم.
اين آيه نظر دانشمندان در مورد افق رويداد را براي ما تداعيميكند:
«لبة افق رويداد جايي است كه فضانورد شجاعي كه در آنجا گرفتارشده، تا ابد بيحركت
به نظرميرسد. در واقع رفتن فضانورد به سمت مركز داراي هيج حركتي نيست وماندن آرام
و متعالي روي لبة افق رويداد، نيز داراي هيچ سكوني نيست… و از عجايب دنيا اينكه تنها جايي كه نه در
رفتن حركت هست؛ و نه در ماندن سكون، همان لبة افق رويداد است.»(6) زيرا به عالم پنهان پيوسته است؛ و در اصل ‹دروازة عالم
بالاستي›.
از اين آيه و ديگر آيات مشابه درمييابيم كه از نظر قرآن، رسيدن
انسان به ‹افق رويداد› ممكن است؛ هرچند قرآن كريم نيز موضوع را مشروطكرده و تنها
يك مثال آورده، و براي پيش از روز قيامت مجوزي صادرنكرده، ولي آن را رد نيز
نكردهاست.
برمبناي نظرية پيشين هاوكينگ، ادغام فضا و زمان در پوست گردو،
همان چيزي است كه در سياهچاله روي ميدهد. به محض آنكه شخص به افق رويداد
سياهچاله برخورد ميكند، به نقطهاي ميرسد كه راه برگشتي براي آن وجودندارد.
اين مفهوم، معياري فيزيكي از سياهچالهها، به همان شيوهاي است كه تئوري گرانش
اينشتين يا تئوري نسبيت عام ارائهميكند… در مركز سياهچاله تكينگي وجوددارد… چنين تكينگيهايي هيچگاه در دسترس يا
عريان نيستند. سياهچالهها هميشه در پوشش افق رويداد سياهچاله پنهانشدهاند.(7)
اين سخنان هاوكينگ بسيار دقيق و درست بيان شده. وي سخن خود را با
مثالها و تعبيرهايي بيانكرده تا ديگران بفهمند، ولي بازهم ساده نشده، و كسي كه
با سخن قرآن آشناباشد، سادهتر موضوع را
درك ميكند، هرچند كه تعبيرهاي او با تعبيرهاي قرآني تفاوت بسياردارد.
او براي تفهيم وضعيت فضا ـ زمان در جهان پنهان، رسيدن فرضي انسان
به افق رويداد يك سياهچاله را بيانميكند، كه خداوند در اين زمينه مثالي براي
عروج فرضي و نزديكشدن يك انسان به درهاي آسمان آوردهاست. كوششي را كه وي در اين
راه بهخرجميدهد، از اين جهت كه به الهام قلبي شباهت بيشتري دارد تا به دانش
عقلي، قابل تحسين است.
Explanation: What makes the core of galaxy MCG-6-30-15 so bright?
Some astronomers believe the answer is a massive spinning
black hole. If so, this would be the first observational indication that it is possible to make a black hole act like a battery -- and tap into its rotational energy. MCG-6-30-15 is a distant galaxy that has recently been observed with the orbiting XMM-Newton
satellite in X-ray
light. These
observations show the galaxy's
nucleus not only to be very bright but
also to show evidence that much of the light is climbing out of a deep gravitational well. A spinning black hole could explain both effects. A strong magnetic field could
be the mediator transferring rotational energy from the black hole to the surrounding gas.
Pictured above is an
artist's illustration of a black hole surrounded by
an accretion
disk. For clarity, the illustration
does not include distorting
gravitational lens effects.
مرده زنده نميشود
از اين
مثالهاي علمي و قرآني ميتوان نتيجهگرفت كه چرا ميگويند ‹هيچكس به آن دنيا
نرفته كه بازگشتهباشد›. هنگامي كه روح از بدن جداميشود، تا زماني كه در همين
جهان پيدا(آسمان دنيا) هست، ممكن است بازگشتپذير باشد؛ ولي هنگامي كه به درهاي
آسمان(سياهچاله و افق آن) رسيد، يعني جايي از سياهچاله كه بهدليل گرانش قوي خود،
نور و حتي روح را كه از جنس نور است، در خود فروميبرد، تكينگي( رويدادي كه تنها
يك بار رويميدهد و قابل آزمايش نيست) رخدادهاست و ديگر جاي بازگشتي نميماند.
هنگامي كه ‹روح›، آن جهاني شد، ديگر امكان ندارد اين جهاني شود،؛ زيرا در جهان
ناپيدا، يا خود روح ماهيتاً دگرگون ميشود كه راه بازگشتي ندارد؛ و يا فضا ـ زمان آنجا
به گونهاي است كه راه بازگشتي باقينميگذارد.(رجوعشود به مبحث ‹افق رويداد
چيست؟›) زيرا ويژگي آنجا(جهان پنهان)، ‹بودن› و ثابت ماندن است و ويژگي اينجا(جهان
پيدا)، ‹شدن› و دگرگوني است.
سري در
گريبان
همان
گونه كه در بالا آمد هم دوسويهبودن كاركرد سياهچاله با مثالهاي علمي و قرآني
مورد تأييدقرارگرفت، و هم تكسويه بودن آن. اين چگونهميشود؟ آيا چنين چيزي ممكن
است؟
پاسخ: در يك صورت ممكن است؛ و آن اين است كه سياهچالهها را به دو گونه
تقسيمبندي كنيم:
1. سياهچالههايي كه مستتقيماً به بخش 75 درصدي كيهان راه دارند.
2. سياهچالههايي كه به بخش 21 درصدي كيهان پيوستهاند.
در مقالة ‹سازمان كيهان› آورديم كه كيهانشناسان جهان ناپيدا را
كه پيش از اين مادة تاريك ناميدهبودند، با كشفي تازه به دو بخش تقسيمكرده و گفتهاند
75 درصد كيهان، از انرژي تاريك تشكيلشده و تنها بخشي 21 درصدي داراي مادة تاريك
است.
در آن
گفتار با توجه به آموزههاي قرآني، بخش 73 درصدي كيهان را با عرش و بخش 23 درصدي
آن را با ‹ملكوت› برابر دانستيم. بنابراين اگر سياهچالهها را به دو دسته تقسيمكرده
و نوعي از آن را كه منطبق بر نظرية سيسالة هاوكينگ است، سياهچالههاي متصل به بخش
73 درصدي و دستة ديگر را كه منطبق بر نظر تازة اوست، پيوسته به بخش 23 درصدي
بدانيم، پاسخ خود را يافته و درسي به كيهانشناسان دادهايم. بويژه آنكه در آن
گفتار، كاركرد جهان ملكوت(نورونيرو) و يكي از وظايف فرشتگان را ستارهسازي عنوانكرديم
كه با نظرية جديد پيرامون سياهچالهها همخواني دارد، نه با نظرية قديم. اگر چنين
فرضي درست باشد ميتوان بزرگي و كوچكي سياهچالهها را نيز در اين ارتباط دانست؛ و
بدين ترتيب اگر كيهانشناسان در آينده به يافتههاي ديگري دستيافتند، مشكل از
پيش رفعشدهاست.
دري در ميان
ممكن است
اين پرسش پيش آيد كه چگونه ستارهاي در ميانة اين جهان پيداي 4 درصدي ميميرد و ما
بپذيريم كه اين ستارة مرده، به دري از درهاي آسمان تبديلميشود؟ اگر دري باشد
بايد در حد فاصل دو جهان پيدا و ناپيدا باشد.
پاسخ: تمام كيهان و به تعبيري حلزون كيهاني يك كل منسجم و بههمپيوسته
را تشكيل ميدهند كه هيچ منفذ و جاي خالي در آن نيست. قرآن كريم ضمن آوردن يك آيه
اين موضوع را بيانكرده و مردم را به انديشيدن و پژوهش در سازمان كيهان و ستارگان
آن، تشويقكردهاست:
افلم
ينظروا اليالسّماء فوقهم كيف بنيناها و زيّنّاها و مالها من فروج(ق: 6)
ترجمه:
آيا نمينگرند به آسمان بالاي سرشان كه چگونه سازمانداديم و آراستيم آن را و هيچ
شكاف و جايتهي ندارد؟
همانگونه كه يك اتم غير از اجزاي سهگانة آن، داراي فضاي خالي
بسياري است ولي اين خاليبودن آشكار نيست، جهان پيداي ما نيز اگر در ظاهر جايخالي
دارد، ولي به گفتة قرآن همه بههمپيوسته و يكپارچه، همچون ظاهر يك اتم است.
خورشيدها همچون هستة اتم و سيارهها همچون الكترونها گرد خورشيدها ميگردند.
در اين
زمينه توجه به يك نكتة علمي مفيد به نظرميرسد:
كلية
اجسام و اجرام، نيرويي بر يكديگر واردميكنند كه اين نيرو با جرم اجسام نسبت
مستقيم، و با مجذور فاصلة آنها نسبت معكوس دارد… نيوتن اين قاعده را دربارة كرات آسماني
تعميم داد و ثابت كرد كه هريك از كرات در مسير خود زير اثر نيروي جاذبه و دافعة
كرات ديگر هستند…
دانشمندان بعدي مانند ‹كلمب› اين قاعده را دربارة الكترونها و جرمهاي مغناطيسي
ثابتكردند و قانون كلمب كه بهطور كامل شبيه قانون جاذبه نيوتن است، اين موضوع
را آشكار ميسازد.(8)
بنابراين هنگامي كه ستارهاي ميميرد و سياهچالهاي به وجودميآيد
كه جرم آن بسياربسيار بيشتر از جرم ستارة نوتروني ميشود، ديگر نميتوان آن را با
معيارهاي اينجهاني مطابقت داد؛ و بيشتر آنجهاني ميشود. بويژه آنكه چون ما از
انتهاي سياهچاله و اينكه به كجا پيوستهاست
اطلاعي نداريم، شايستهتر آن است كه آن را به بخشهاي ناپيداي جهان كه
ويژگيهاي سياهچاله را دارند، نسبت دهيم؛ و بدين ترتيب ميتوان آن را ‹دري به سوي
آن جهان› ناميد. بدين ترتيب اين گفتة دانشمندان كه در بالا آمد، تأييدميگردد: و
اين يك ‹سوراخ فضائي› است كه تمام مواد جهان ما را به جهان ديگري تخليهميكند.
عروج انسان به
ژرفاي كيهان
«در سال 1930 اينشتين و همكارش ‹روسن› نشاندادند كه يك
سياهچاله ميتواند جهان ما را به جهان ديگري كه كاملاً با جهان ما متفاوت است،
متصلكند. در واقع، هنگامي كه وارد سياهچاله ميشويم، به تونلي قيفمانند با
فضا ـ زماني بسيار پيچيده واردميشويم، كه در انتهاي آن، تونل ديگري قراردارد كه
مثل تصوير آينهاي آن است، و سر ديگر تونل دوم ما را به همان جهان ديگري متصلميكند.
اين تونل كه در ابتدا نام پل اينشتين ـ روسن بر آن نهادهشدهبود، بعدها
‹كرمچاله› نامگرفت».
«سياهچاله
همچنين ميتواند دهانههاي راهرويي باشند كه يك نقطه از فضا ـ زمان در جهان خودمان
را به نقطهاي با فضا ـ زمان متفاوت در همين جهان متصلكنند… سادهترين سياهچالهها، سياهچالههايي
هستند كه چرخش و بار الكتريكي ندارند؛ و به افتخار اخترشناسي آلماني كه به توصيف
هندسة اين گونه سياهچالهها پرداختهاست، شوارتز شيلد ناميدهشدهاند».(9)
مقالة
زير نيز گوياي مسائلي است در زمينه ‹ابوابالسّماء› بودن ‹سياهچالگان› كه جهان ما
را به جهان يا جهانهاي ديگري پيوند ميدهد:
«سياهچالهها
ممكن است از راه تونلهايي در ‹فضا ـ زمان› راهي به كائنات(جهانهاي ديگر) به روي
ما بگشايند. به اعتقاد ‹اوموس اوري› از مؤسسة تكنولوژي كاليفرنيا پيشرفت در فيزيك
كوانتم، زمينة تونلزدن و عبور از سطح پيرامون يك سياهچاله و پاگذاشتن در قلمرو
ديگري از فضا و زمان را ميسرساختهاست. فيزيكدانان پنجاهسال است كه ميدانند شرح
و تعريف رياضي از يك سياهچاله در فضاي معمولي(فضاي مسطح) در واقع سياهچاله را به
صورت نوعي تونل يا پل تصويرميكند كه دو قلمرو جداازهم فضاي مسطح را به يكديگر
متصلميسازد. اينشتين بعضي از محاسبات پيشگامانه را در اين چارچوب انجامداد… اخيراً بعضي نظريهپردازان به بررسي
احتمال وجود چنين تونلهايي در ساختار و كالبد ‹فضا ـ زمان› پرداختهاند».
«نظريههاي
اخير، احتمال عبور از سد سياهچالهها را از راه نوع ديگري از تونلزدن يعني ‹تونل
كوانتمي› مطرحميسازند. براساس تئوري كوانتم، ذرهاي مانند يك الكترون ميتواند
از يك سد انرژي عبوركند».
«اوري
ميگويد هنگاميكه ما به يك نظريه قانعكنندة كوانتمي درباره جاذبه زمين دست
پيداكنيم، آن نظريه به ما خواهدگفت چگونه يك جسم مادي ميتواند از سد يك سياهچاله
بگذرد و وارد قلمرو ديگر ‹فضا ـ زمان› در وراي سياهچاله شود».
«او ميگويد:
بهنظرميرسد سياهچاله تونلي به جهان هاي ديگر باشد. در سال 1985 ‹كيپ ثورن›،
‹مايكل موريس› و ‹اولري يورتسور› در مؤسسة تكنولوژي كاليفرنيا در ‹پاسادنا› درمورد
احتمال انجام يك سفر بينستارهاي از راه ‹مارپيچها›ي فضائي بهتحقيقپرداختند.
اين گروه پس از حل معادلات مربوط به ميدان جاذبه، به اين نتيجه رسيدند كه
هرمارپيچي كه بتوان از درون آن به چنين سفري دستزد، بايد از مادة ناشناختهاي
تشكيلشدهباشد كه خواص ويژهاي مانند ‹فشار منفي› داشتهباشد. اما فيزيكدانان
تاكنون نتوانستهاند به وجود چنين مادهاي پيببرند».(10)
مطلب زير نيز در اين زمينه حرفهايي
براي گفتن دارد:
«زماني كه ‹كارل ساگان› ميخواست
روشي براي سفر فضا ـ زماني در رمان ‹تماس› بيابد، با ‹كيپ ثورن› كيهانشناس،
دربارة اين ايده تبادلنظركرد، كه براي ممكنكردن اين سفر، از سياهچالهها استفادهكند.
ثورن با اين روش مخالفبود و استدلالكرد كه نظرية نسبيت عمومي اينشتين امكان
بهوجودآمدن تنها يك ‹سوراخ كرم› را ميدهد؛ آنهم اگر تمدني كاملاً پيشرفته
موجود باشد كه بتواند انرژي منفي كافي براي بازنگهداشتن اين سوراخ را فراهمكند».(11)
عروج جسماني
پيامبر اكرم
با دقت و دوبارهخواني بخشهايي كه
زيرخطي دارند، به نكتههاي بيشتري پيميبريم. نكتههايي كه ما را در حل مسائل و
ناگفتههاي دينيمان ياري خواهدرساند. يكي از آنها موضوع عروج جسماني پيامبر
اكرم(ص) در شب معراج است. اهل تسنن به عروج جسماني اعتقادي ندارند. شيعه هم كه
اعتقاددارد، هنوز نتوانسته به مسائل پيرامون آن پاسخگويد؛ و هرگز نخواهد توانست
پاسخگويد، مگر با توانايي در حل مسائل علمي آن.
نگارنده با توجه به موارد زير:
ـ ابعاد و بزرگي كيهان و مسافتهاي
كيهاني بويژه آسمانهاي هفتگانه،
ـ انسان بودن پيامبر اكرم؛ و برحسب
برخي روايات، سايهنداشتن آن بزرگوار،
ـ اين حديث شريف، كه: انالله لايجريالامور
الا باسبابها(خداوند بهجريان نمياندازد كاري را مگر با وسيلة ويژهاش.)
ـ وسيلهاي كه آن بزرگوار را
سيرداده، ‹براق› ناميدهشده كه از مادة ‹برق› است؛ و وسيلهاي نوري نبوده،
همواره در اين انديشه بودم كه اگر
بخواهيم عروج جسماني آن حضرت را توجيه منطقي كنيم، چارهاي جز آن نداريم كه
بپذيريم در معراج جسماني، شكل جسم تغييركرده و جسم آن حضرت براي سير در ابعاد
كيهان، بهوسيلة ‹براق›، به شكل ديگري درامدهباشد. بنابراين اگر ما هم بهمانند
تصويركنندگان شمايلي كه برروي جلد كتابچههاي قديمي معراجنامه، تصوركنيم ‹براق›
وسيلهاي همچون اسبي بالدار بوده كه حضرت برآن سوارشده و به عروجپرداخته، پر بهبيراههرفتهايم
و به ساحت قدسي خداوند نيز ناروا بستهايم؛ زيرا چنين چيزي هرگز با عقل و قرآن سفارشكننده به تعقل
جوردرنميآيد.
گذشته از
اينكه اگر از اين زاويه به ‹معراج› پيامبر اكرم نگاهكنيم، آن را درحد كار جنها و
شياطين پايينآوردهايم. اينگونه اسبهاي بالدار در تاريخ كهن بسياري از تمدنها
يافت ميشود، و كاري متوسط است، و نه عالي همچون ‹معراج›.
معناي براق
چند واژة همقافيه با ‹براق› و
معناهايشان:
شجاع = كسيكه در خود دليري دارد. فرات = آبي كه در خود گوارايي دارد.
خمار = چیزی كه در
خود مستي دارد. فقاع = چيزيكه در خود
سرخيدارد.
اجاج = چيزي كه در خود تلخي دارد. رخام = چيزي كه در خود نرمي دارد.
پس، ‹براق›
يعني چيزي يا وسيلهاي كه در خود برق دارد.
بدين
ترتيب، براق بايد همان مارپيچي باشد كه ميتوان با سرعت ‹برق› و ‹الكترون› و با
معيارهاي كوانتمي از درون آن به سفري كيهاني دستزد، و دانشمندان دربارة چنين
وسيلة كيهانپيمايي گفتهاند: «بايد از مادة ناشناخته، با خواصّ ويژهاي تشكيلشدهباشد
كه ما هنوز به آن دستنيافتهايم».
نكتههاي مهمي كه در نظرهاي
دانشمندان آمد:
ـ پس از افق رويداد، همهچيز بههمميريزد.
مكان چندبعدي، همة بعدهاي خود را از دست ميدهد؛ يا يكبعدي ميشود. زمان چندبعدي
ميشود و شما ميتوانيد به اطراف زمان سفركنيد. و حتي به گذشته برويد. در درون افق
رويداد، حتي رياضيات و منطق بههمميريزد.
ـ بر اساس نظرية كوانتم، ذرهاي
مانند يك الكترون ميتواند از يك ‹سدّ انرژي› بگذرد… و هنگاميكه ما به يك نظريه قانعكنندة
كوانتمي درباره جاذبه زمين دست پيداكنيم، آن نظريه به ما خواهدگفت چگونه يك جسم
مادي ميتواند از سد يك سياهچاله بگذرد و وارد قلمرو ديگر فضا ـ زمان در وراي
سياهچاله شود.
از سوي
ديگر هاوكينگ معتقد است «با تركيب نظريههاي ‹نسبيت اينشتين› و ‹مكانيك كوانتمي›،
يك امكان تئوريك براي مسافرت در زمان بهوجودميآيد». مفهوم فيزيكي و فلسفي زمان
موضوعي است كه در طول تاريخ، توجه انديشمندان را در شرق و غرب جهان بهخودجلبكرده
و آنان را براي يافتن پاسخ بهتكاپوانداختهاست.(12)
اين نظرها بايد درست باشند زيرا:
ـ درصورتيكه عروج جسماني، كوانتمي
نباشد، حتي اگر نوري باشد. هنگامي كه از سد انرژي سياهچاله و گرانش يا جاذبة عجيب
آن بگذرد، همانند روح، ديگر بازگشتي نخواهدداشت؛ درصورتيكه حضرت به اين جهان
بازگشتهاست.
ـ عالم غيب يا جهان ناپيدا، با
معيارهاي كوانتمي مناسبت بيشتري دارد تا با معيارهاي نوري و فيزيك نسبيتي.
ـ اينكه در روايات آمده جبرئيل(ع) در
نيمة راه به پيامبر اكرم گفته تا اينجا را آمدهام و ديگر نميتوانم همراهيات
كنم؛ حقيقت دارد؛ زيرا جبرئيل كه از جنس نور است، تنها ميتواند سرعتي درحد سرعت
نور داشتهباشد؛ و به طور عادي نميتواند داراي سرعتهاي كوانتمي و الكتروني
باشد.
بنابراين،
ويژگيهاي منحصربهفردي كه پيامبر اكرم از نظر جسم،(احتمالاُ
سايهنداشتن) مقام(انسان كامل) و شرافت(اشرف آفريدهها) داشتهاند،
شايستگي آن را يافتهاند كه به «جايگاه» منحصربهفرد «قاب قوسين او ادني» نيز راهيابند.
گذشته از
همة اين ويژگيها، بازهم خداوند به حضرت لطفكرده و آشكارا ميفرمايد:
وهو بالافقالاعليثم دنا فتدلّيفكان قاب قوسيناو ادنيفاوحيالي
عبده مااوحي(نجم:7ـ 10)
ترجمه: و او در بالاترين افق(مرحله
ـ جايگاه)است؛ سپس پايينآمد. پس فروتنيكرد، از بالا به پايين
آمد و نزديكشد.(همة اينها معناي ‹تدلّي› است.) پس بهاندازهاي به يكديگر
نزديك شدند كه فاصلة آنها حدفاصل دو كمانة پشت به هم شد و بلكه كمتر. پس وحيكرد(در
گوشش چيزي گفت؛ بدون واسطة جبرئيل، براي اولين و آخرين بار ـ وه كه چه لحظهاي
بودهاست آن لحظه!! و چه لذتي بردهاست آن قطب هستي. جلالخالق!!) به سوي بندهاش(آري
بندهاش: يعني حتي رسول اكرم با آن مقام و منزلت كه به خدا رسيده، باز در مقام
بندگي خداوند درجاميزند و سر سوزني از خداگونگي و كارهايشدن در دستگاه آفرينش
به او نميرسد.) آنچه را كه به او وحيكرد.(ديگر كسي نبايد بپرسد كه وحي
چه بود، كه اين از اسرار هستي است. زيرا آنقدر مهم است كه بيواسطه و در
والاترين جايگاه هستي بيانشده و هيچكس حتي امين هميشگي يعني جبرئيل نيز نبايد
بداند. و اين است معناي اشرف آفريدهها بودن.)
پنبة وسواس بيرونكـن زگـوش تا بهگوشت آيد از گردون خـروش
پس محل
وحي گردد گوش جان وحـي چبود؟ گفـتن از حس نهان
مراحل
معراج
با توجه
به مطالبي كه آمد، مراحل معراج رسول اكرم به قرار زير است:
1. از مسجدالحرام به مسجدالاقصي
2. از مسجدالاقصي تا جايي كه جبرئيل او را همراهي كرد.(شايد
تا سدرهالمنتهي)
3. از آنجا كه حضرت به تنهايي به سفر فضائي ادامهداد؛ تا
آنجا كه او هم نتوانست برود.
4. آنجا ماند تا خداوند نزول اجلالكرد.
جالب توجه است كه بدانيم اين شرح معراج رسول اكرم در سورهاي
آمده كه خداوند در آية اول آن، با سه واژه و سوگندخوردن، اهميت و چگونگي تبديل يك
ستاره به دري از درهاي آسمان را به ما گوشزدكرد. همان دري كه با بازشدن يكي از
آنها، حضرت رسول اكرم عروجكرده، و همان دري كه خداوند گفت ‹اگر يكي از آنها را
بر روي مردم ميگشوديم، پس، همواره در آن بالاميرفتند و ميگفتند: ديدگان ما بسته
و چشم بندشدهايم، بلكه ما جادوشدگانيم›. پس ميبينيم كه اين آيات بهيكديگرپيوستهاند؛
و روابطي منطقي ميان آنها حاكم است.
نكتة
جالب ديگري كه از اين بحث بهدستميآيد، اين است كه در اين روند، نظر اهل تسنن
نيز ردميشود؛ زيرا اهل تسنن چون ابعاد كيهان را نميشناختهاند، تصوركردهاند با
اعلام روحانيبودن معراج پيامبر اكرم، از زير بار مسائل آن رهايي مييابند؛
درصورتيكه با شكوفايي علوم كيهانشناسي، مسأله بر آنها سختتر شدهاست؛ زيرا حتي
‹روح› كه از جنس ‹نور› است، نميتواند در مدت چند ساعت آسمانهاي هفتگانه را طيكند.
روح بيشترين سرعتي را كه ميتواند بپيمايد، همان است كه جبرئيل پيموده، و بازهم
از همراهي با حضرت بازماندهاست. يعني سيصد هزاركيلومتر در ثانيه، كه فصلمشترك
سرعت ملائكه و روح است. به همين دليل نزول ‹ملائكه› و ‹روح› در فرهنگ قرآن، معمولاً باهم است؛ چون از يك جنس و سنخ هستند؛
يعني هردو نورياند.
اين موضوع را از آية 5 سورة سجده نيز ميتوان دريافت. خداوند در
اين آيه ميفرمايد كه انجام رفتوبرگشت يك كار كيهاني، (كه معمولاً انجام اينگونه
امور با جبرئيل است) هزار سال زميني طول ميكشد. و با توجه به آية پيش از آن، ميخواهد
بگويد كه ربطي به كارهاي شخصي شما جن و انس ندارد كه رويهمرفته شصت، هفتاد سال
عمرميكنيد. و با توجه به آية پس از آن ميخواهد بگويد كه داناي ريزهكاريهاي دو
بخش كيهان، يعني جهانهاي ‹پيدا› و ‹پنهان› هم اوست؛ كه ‹عزيز› است و ‹رحيم› است؛
و در مشكلات و پيچيدگيها، از او و كلام او ياري بجوييد.
بازگشتها
1ـ از
آنجا كه در زبان انگليسي واژههاي ‹مارپيچي› و ‹حلزوني› از يكديگر جدا نشده، و
هردو واژه را بهجاي يكديگر بهكارميبرند، اين اشتباه در ترجمههاي فارسي نير
رعايتنشده، و متأسفانه به نوشتههاي فارسيزبان نيز سرايتكرده است. مارپيچي
شكلي است كه شبيه پيچش مار به گرد خود است يا چمبرهاي و مانند حلقة فيلم؛ درصورتيكه
حلزوني، شكلي است كه لاك يك حلزون طبيعي داراست؛ و اين دو تفاوت بسيارزيادي با
يكديگر دارند. تمام كهكشانهايي كه بهنام ‹مارپيچي› مشهورشدهاند، هيچيك شكل
مارپيچي ندارند بلكه همه حلزونيشكل هستند. بنابراين هرجا كه در متن مترجمين واژهاي
را مارپيچي ترجمه كردهاند، خوانندة محترم، حلزوني تصوركند.
2ـ
برخي منابع سياهچالگان به زبان فارسي:
ـ تاريخچة زمان ـ استفان هاوكينگ
ـ مادّه، انرژي و جهان هستي ـ دكتر منوچهر
بهرون، صص 254تا 257
ـ پـيـام يـونسـكـو ـ مــهـر 1365 ـ مقالة زندگي و مرگ ستارگان
ـ ماهنامة فضا ـ دي و بهمن 1370 ـ گفتوگو با كيهانشناس مسعود خيام
ـ ماهنامة دانشمند ـ فروردين1374 ـ مقالة
سياهچالهها آيا هستند؟
ـ برخي شمارههاي ماهنامة نجوم بويژه: خرداد
77
3 ـ
برنامة تلويزيوني مستند 5 ـ 17/10/83
4 ـ روزنامة كيهان 5/8/80
5 ـ روزنامة شرق ـ 7/5/83
6 ـ ماهنامة فضا ـ پيشين
7 – روزنامة شرق ـ جهان در پوست گردو
8 ـ ماهنامة فضا ـ آذر 1371 – مقالة سيبي كه دنيا را تكان داد
9ـ مجلة نجوم ـ شهريور 84
10 – ماهنامة فضا ـ دي و بهمن 1370ـ مقالة
تونلي به جهان ديگر
11 ـ روزنامة شرق، 16/10/83
12ـ تاريخچة زمان ـ هاوكينگ – صفحة ده(مقدمه) و نيز ميتوان به كتاب
ماده، انرژي و جهان هستي ـ مبحث ‹اتّساع زمان› رجوعكرد.