Monday, May 25, 2015

فهم درست برخی آیات قرآن کریم



فهم درست برخی آیات قرآن کریم

احمد شماع‌زاده

برخی از آیه هایی که در ترجمه مرحوم الهی قمشه ای نادرست ترجمه و تفسیرشده بودند و آنها را در ضمن یک نقد مفصل زیر عنوان دفاع از ساحت مقدس قرآن به رشته تحریر دراورده ام بسیار مفصل است که شرح و تفسیر جداگانه برخی از آن آیات خود به نوشته هایی مفصل تبدیل شده اند. برخی دیگر را با تأکید بر داشتن تفسیری درست از فهم آن آیات و به منظور تکمیل فهرست آیات تفسیرشده توسط نگارنده در اینجا گرد آورده ام:

فهرست
1.    جهادگران،‌ دنيافروشند
2.    ثمانیه ازواج- زوجین اثنین
3.    آيا ‹من› با ‹ما› فرقي ندارد؟
4.    معناي ‹انظروا›
5.    سخـنــي لــغــو
6.    سجده‌كنندگان كيـهاني
7.    معناي ‹يوم› در قرآن
8.    معنـاي ‹كــتاب مبين›
9.    ســجـده بــر يــوســف
10.          آنگاه كه مؤمنين نااميدشوند
11.          مرگ قوم‌هاي ستمگر و بي‌دين
12.          جلوه‌هاي مـادي زنـدگي
13.          درهاي خودكار
14.          ‹رسول› منافقانه عمل‌نمي‌كند
15.          قوم برگزيده
16.          شناخت انس و جن
17.          رودست نمي‌خوريم
18.          همه چیز پیشبینی شده
19.          داعی رستاخیز
20.          خداوند هر خلافکاری را گمراه نمیکند

یک- جهادگران دنیافروشند
فليقاتل في سبيل‌الله الذين يشرون الحيوه‌الدنيا بالآخره(نساء: 74 )
ترجمة الهي‌قمشه‌اي: مؤمنان بايد در راه خدا با آنانكه حيات مادي دنيا را بر آخرت گزيدند جهاد كنند
ترجمة درست: پس بايد كه جهادكنند در راه خدا آنانكه مي‌فروشند زندگاني دنيا را به آخرت.
توجه: در اين ترجمه ملاك قرآني واژة شري كه در بالا به آن اشاره‌شد، مورد توجه قرارگرفته.
محور آيه جهادگرانند، و اشاره به كساني كه بايد با آنها ستيزه شود نمي‌بينيم؛ درصورتي‌كه ترجمه از كساني يادمي‌كند كه بايد با آنان ستيز شود. اگر دقت‌كنيد متوجه‌مي‌شويد كه تا چه اندازه كلام خداوند منحرف‌شده‌. گذشته از معناي نوشتاري، اگر مسلمانان بخواهند به اين ترجمه عمل‌كنند، فاجعه‌اي رخ‌خواهدداد؛ زيرا اگر بناباشد هركس زندگي دنيا را بر آخرت برگزيند، با او به جنگ‌وستيز برخيزند، و او را بكشند، هرج‌ومرج و ناامني همة جهان اسلام را فراخواهدگرفت.

مفهوم كلي ترجمه با هيچ‌يك از آموزه‌هاي ديني و قرآني همخواني ندارد. در همين ايران خودمان، هركس هرروزه مي‌تواند چندين نفر را ببيند كه زندگاني دنيا را بر آخرت برگزيده‌اند، پس با چه مجوزي بايد با آنان به جهادبرخيزيم؟ با اين مجوز قرآني كه به ما فرمان‌مي‌دهد:
ولاتسبّواالذين يدعون من دون‌الله فيسبّواالله عدواً بغير علم(انعام: 108)
ترجمه: دشنام ‌مدهيد كساني را كه مي‌خوانند غيرخدا را، پس(اگر چنين‌كنيد) آنان نيز دشنام‌ مي‌دهند خدا را از روي دشمني، ‌نادانسته.

عبارت آخر آيه، نكتة بسيار مهمي دربردارد؛‌ يعني اگر كسي خدا را بشناسد، به خدا دشنام نمي‌دهد؛ و اگر دشنام دهد، بدانيد كه از روي ناداني بوده‌است و شما موجب اهانت وي به خداوند شده‌ايد. پس كسي كه كاري به كار شما ندارد، شما هم كاري به كار او نداشته باشيد (لكم دينكم ولي دين) مگر بخواهيد از راه مسالمت آميز او را به سوي خدا بكشانيد.
يا با مجوّز اين آيه كه مي‌فرمايد: من كان يريد حرث‌الاخره نزد له في حرثه و من كان يريد حرث‌الدّنيا نؤته منها و ما له في‌الاخره من نصيب.(شوري: 20)
ترجمه: كسي كه درخواست‌كرد كشتة آخرت را مي‌افزاييم براي او در كشتزارش؛ و كسي كه درخواست‌كرد كشتة دنيا را مي‌دهيم او را از آن و نيست براي او در آخرت بهره‌اي.

بدين ترتيب مي‌بينيم و لمس‌مي‌كنيم كه شيوه‌هاي رفتاري سفارش‌شدة قرآني، تا چه اندازه با مفاهيم و شيوه‌هاي نادرستي كه از قرآن برداشت مي‌كنيم، متفاوت است.

دو- ثمانیه ازواج- زوجین اثنین
در آيات 143 و 144 سورة انعام، دو نر يا دو ماده را دو جنس نر يا ماده ترجمه كرده و به‌جاي هشت جفتي كه قرآن ذكركرده، تنها چهار جفت چهارپا، تحويل خلق خدا مي‌شود!! مترجم از خود نمي‌پرسد چرا كلام خداوند را عوض‌كنم؟ شايد چيزي باشد كه من ندانم. گويي به همين منظور خداوند در پايان آية دوم(144) آورده‌است: آيا پس كسي ستمگرتر از آنكس هست كه به افتري بر خداوند دروغ‌مي‌بندد، تا گمراه‌كند‌ مردم را از روي بي‌دانشي؟ همانا كه خداوند هدايت‌نمي‌كند گروهي كه ستمگرند.
            اگر دقت‌كنيد متوجه‌مي‌شويد كه خداوند نامي از ‹كفار› و ‹مشركين› نمي‌آورد و از واژگاني عام مانند ‹گروهي›، ‹قومي› يا ‹ستمگر›، كه مسلمانان را نيز دربرمي‌گيرد، يادمي‌كند.
معناي هشت جفت، از يك ديدگاه:
هشت جفت چهارپای حلال گوشتي را كه خداوند از آنها يادكرده ممكن است به گونه زير باشد؛ با اين حال نمي‌توان گفت همين است و لاغير، بلكه نورافشاني‌هاي قرآن كريم مي‌تواند تا قيام قيامت نيز ادامه‌داشته‌باشد:
گوسفند، دو جفت، بز، دو جفت، شتر، دو جفت، گاو، دوجفت، كه روي‌هم مي‌شود هشت جفت.
حال اين سؤال پيش‌مي‌آيد كه چرا خداوند از هشت جفت از اين چهار نوع ياد مي‌كند، درصورتي كه تنها چهار جفت از آنها را ما مي‌بينيم و بيش از آن را نه مي‌بينيم و نه از آنها آگاهيم.‌
در اينجا مي‌خواهيم به ديدگاهي از قرآن كريم كه معمولاً ديگران نمي‌بينند،‌ بيشتر توجه‌كنيم، و آن اين است كه قرآن براي هر دو نوع جن و انس به‌گونه‌اي برابر فروفرستاده‌شده؛ و از آنجا كه جن‌ها نیز بر روي همين زمين ولي با يك فاصلة زماني، در دنيايي ديگر زندگي مي‌كنند، خداوند براي آنان به گونه‌اي جداگانه مانند همين چهارپايان آفريده‌است.
حتا در داستان حضرت نوح، خداوند سخن از دو جفت به ميان مي‌آورد، و به آن حضرت دستورمي‌دهد از همه جانداران در كشتي خود دو جفت گردآورد؛ نه از هر نوع يك جفت. و تأكيدمي‌كند كه: ‹زوجين‌اثنين›(دوجفت دوتايي)، يعني اينكه خداوند به هنگام تسويه زمين و پاك‌كردن ناپاكان و مشركين از روي زمين، آمار حيوانات و بويژه چهارپايان مفيد براي پايايي زندگي جن‌وانس‌هاي نيك بازمانده را برهم نمي‌زند، بلكه لزوم توازن و هماهنگي موجود در طبيعت را، بويژه در ارتباط با جن و انس همواره در نظر دارد.

اذا جاء امرنا و فارالتّنور قلنااحمل فيها من كل زوجين‌ اثنين(هود: 40)
فاذا جاء امرنا و فارالتّنور فاسلك فيها من كل زوجين اثنين(مؤمنون: 27)

و اين در حالي است كه ترجمة مرحوم الهي‌قمشه‌اي از اين دو آيه بدين گونه است:
ـ تو با خود از هر جفتي دو فرد(نر و ماده) با جميع زن و فرزندانت همراه بر(هود)
ـ پس در آن كشتي با خود نروماده‌اي از هرچيز جفتي همراه بر(مؤمنون)

به راحتي مي‌توان به دوربودن اين ترجمه از كلام خداوند و منظور‌هاي قرآن كريم پي‌برد.

سه- آیا "من" با "ما" فرقی ندارد؟
الا ان للله من في‌السموات و من في‌الارض و مايتّبع‌الذين يدعون من دون‌الله شركاء انّ يتبعون الاّالظّن و ان هم الاّ يخرصون.(يونس: 66)
معني ساده و بي‌پيراية آيه چنين است: آگاه باشيد كه همانا آنكه در آسمانها و آنكه در زمين است و آنچه را كه پيروي مي‌كنند آنانكه غيرخدا را شريكان خدا مي‌خوانند، از آن خداست. آنان پيروي نمي‌كنند، مگر گمان خود را و آنان جز آنكه دروغ‌‌مي‌گويند، چيزي ندارند.
حال به ترجمه آن مرحوم بازگشت ‌مي‌كنيم: آگاه‌ باش كه هر چه در همه آسمانها و زمين است ملك خداست و آنچه را مشركان از غير خدا پيروي ميكنند گمان باطلي بيش نيست وجز آنكه دروغي بافند كاري ندارند

اشكال ظاهري: آيه سه بخش دارد. كه هر بخش با يك علامت وقف جايز از هم جدا مي‌شوند. يكي از اشكالها كه به كل آيه ضربه ‌وارد كرده، اين‌است كه بخش دوم را كه دنباله بخش اول است و بدون آن مفهوم آيه از منظور خدا دور مي‌شود، به بخش سوم وصل كرده‌است. دليل اين كار نيز آن است كه مفهوم كلي آيه را درك نكرده‌است.

اشكال معنايي: خداوند در كل قرآن آيات بسياري دارد (از جمله آية 68 همين سوره) كه مي‌فرمايد: له ما في‌السموات و ما في‌الارض ولي منظور خداوند در آيه 66 سورة يونس، چيز ديگري است؛ وگرنه به جای واژة «من»، مانند ديگر آيه‌ها، واژة «ما» را به‌كارمي‌گرفت. منظور خداوند در اين آيه و آيه‌هاي مشابه، آن چيزي است كه مترجم به آن اعتقاد ندارد. يعني مسكوني‌بودن آسمانها؛ و اين موضوع را از آيات فراوان ديگري كه در اين زمينه آمده‌ و آن مرحوم به گونه ديگری ترجمه‌كرده‌است، مي‌توان دريافت.

اشكالي ديگر: چون بخش دوم آيه را كه دنبالة بخش اول است، به بخش سوم وصل‌‌كرده، بخش دوم بدون فعل مانده و براي رهايي از اين مشكل به كلي‌گويي متوسل شده‌، چنانكه آمد.
الله اعلم بالامور؛ ولي آنچه كه از اين آيه برمي‌آيد، آن است كه:
1. آسمانها مانند زمين مسكوني است.
2. مالك كساني كه در آسمانها و زمين‌اند، و نيز مالك حتا آن چيزهايي كه مشركين مي‌پرستند، خداست.
3. مشركين هيچ چيزي از آن خود ندارند، ولي فكر مي‌كنند مالك چيزي هستند و بدين دليل به دروغ متوسل مي‌شوند.

چهار- معناي «انظروا»
قل‌انظروا ماذا في‌السموات‌والارض و ما تغني الايات و النذر عن قوم لايؤمنون.
ترجمة الهي قمشه‌اي: بگو در آسمانها و زمين به‌چشم عقل نظركنيد و بنگريد تا چه بسيار آيات حق و دلايل توحيد را مشاهده مي‌‌كنيد گرچه هرگز مردمي را كه بديدة عقل‌ و ايمان ننگرند دلايل و آيات الهي بي‌نياز نخواهدكرد.
ترجمة واژگاني: بگو نگاه‌كنيد چه‌چيزي در آسمانهاوزمين وجود دارد و آيات و انذارها، گروهي را كه ايمان نمي‌آورند، بي‌نياز نمي‌سازد.

ايرادهاي وارده بر ترجمة اين آيه:
با اضافه‌شدن «چشم عقل» به ترجمه، كلام حق محدود شده. زيرا ‹انظروا› معنايي عام دارد و شامل هر نوع نگاه‌كردني مي‌شود. چه با چشم سر باشد، چه با چشم عقل باشد، و چه با چشم‌مسلح(تلسكوپ). ‹نگاه‌كردن› يا ‹نگريستن› به معني ديدن با بصيرت و آگاهي، و معناي ‹نظر› است و نيازي به اضافه‌كردن «به‌چشم عقل» ندارد و واژة ‹ديدن› برابر ‹رؤيت› است.
با اين نوع ترجمه و شاخ‌وبرگهاي ديگري كه اضافه‌شده، ذهن خواننده از منظور نظر خداوند دورشده و به او تلقين شده كه منظور فقط تعقل در آيات الهي است (كه آيات بسياري در اين زمينه وجود دارد) و نه بهره‌گيري از وسايل مادي براي اين نگاه‌كردن ويژه.
اگر هم كسي پيداشود كه با چشم معمولي به آسمانها و زمين بنگرد، تاچه اندازه مي‌تواند در آسمانها، آيات الهي، و در زمين، انذارهاي الهي را كشف‌كند؟ و بالعكس اگر توضيح‌داده‌مي‌شد كه به مصداق لخلق‌السموات والارض اكبر من خلق‌الناس و لكن اكثرالناس لايعلمون (غافر: 57) با دانش كيهان‌شناسي و مشاهدة عظمت كيهان و «آيات» الهي آن، به عظمت خداوند بهتر مي‌توان پي‌برد، و يا به مصداق تمام آيات قرآن كه سيروافي‌الارض‌فانظرواكيف‌كان عاقبه دارند، با دانش باستان‌شناسي از «انذارها»ي خداوند بهتر مي‌توان آگاهي يافت، شايسته‌تر نبود؟

پنج- سخني لغو
در آية 206 سورة اعراف كه سجده‌دار است، واژة «الذين» ارواح و فرشتگان ترجمه‌شده. آيا فرشتگان مي‌توانند تكبركنند؟ اگر نتوانند كه نمي‌توانند، پس سخن لغوي به ساحت قرآن نسبت داده‌شده‌است. زيرا خداوند دارد با پيامبر سخن‌مي‌گويد. چه تناسبي میان پيامبر و ارواح و فرشتگان؟ بلكه اطلاق واژة ‹الذين› به انبياء و شهداء و صديقين،‌ شايسته است. آنان مصداق «احياء عند ربهم يرزقون»اند.
            همين موضوع درمورد آية 38 سورة فصلت كه اين آيه نيز سجده‌دار است‌، تكرارشده و ‹الذين› به ‹فرشتگان و قواي بينهايت عالم بالا› نسبت‌داده‌شده‌است. در اين آيه نيز خداوند ويژگي آنان را گذشته از اينكه ‹تكبرنمي‌كنند›، ‹گذر شب‌وروز بر آنها› ذكركرده، كه از صفات فرشتگان به‌دور است؛ و با ويژگي‌هاي شهداء و صالحين و صديقين مناسبت دارد.

شش- سجده‌كنندگان كيهاني
الم تر انّ الله يسجدله من في‌السموات و من في‌الارض والشمس والقمر والنجوم(حج: 18)
ترجمة الهي قمشه‌اي: آيا (بچشم بصيرت) مشاهده‌ نكردي كه هر چه در آسمانها و در زمين است و خورشيد و ماه و ستارگان بسجدة خدا (و اطاعت او) مشغولند
همان‌گونه كه در گفتارهاي مختلف ياداوري‌شد، واژه‌نگاري قرآن كريم بسياردقيق است، و نبايد ترجمة قرآن را سرهم‌بندي كرد، و مفهوم‌هايي كلي را بيان داشت. يا با معناي واژگان، ‹باري‌به‌هرجهت› برخوردكرد. آنچه را كه خداوند براي آن رسول اكرم را مخاطب‌قرارمي‌دهد، با آنچه را كه براي آن همگان را مخاطب‌قرارمي‌دهد، تفاوت بسيارزيادي بويژه در ماهيت و چيستي آنها دارد.
هنگامي كه خداوند ‹اولم يروا›(آيا و هرگز نمي‌بينند) را به‌كارمي‌برد، مفعول جمله هرچه باشد براي همگان ديدني‌ است؛ ولي هنگامي كه ‹الم تر›(آيا هرگز نديدي) آمده و رسول اكرم مورد خطاب ‌واقع‌شده، مفعول جمله ممكن است ويژة پيامبر اكرم باشد و كس ديگري نتواند آنچه را او ديده و يا مي‌بيند، ببيند. مانند اين آيه كه براي حضرت ‹ابراهيم› آمده و براي مردم عادي هيچ‌گاه بيان‌نشده: كذلك نري ابراهيم ملكوت ‌السموات‌ والارض (اينچنين ملكوت كيهان را به ابراهيم نمايانديم).
بنابر همين اصل، مي‌بينيم آياتي كه گوياي مسكوني‌بودن كيهان هستند، يا خطابشان به رسول اكرم است، و يا مفهوم‌هايي كلي در آنها آمده، و هيچگاه مردم عادي مورد خطاب اين گونه آيه‌ها واقع‌نشده‌اند. پس نبايد در ترجمة خود، براي رسول اكرم ‹با چشم بصيرت› را بر كلام خدا اضافه‌كنيم، زيرا خداوند يا در شب معراج به او نمايانده، و يا آن حضرت مي‌توانسته كساني را كه همانند انسان داراي شعورند و در جاهايي از كيهان زندگي‌مي‌كنند، ببيند. 
            ترجمة اين آيه اشكال‌هاي ديگري دارد؛ از جمله ترجمه‌كردن ‹ما› به‌جاي ‹من› كه در بحث آيا ‹من› با ‹ما› فرقي ندارد؟ به آن پرداخته‌شد و نيازي به تكرار نيست. زيرا آن مرحوم، چون برخلاف نظر قرآن كريم، معتقد به مسكوني‌بودن ديگرسياره‌ها نبوده، جز برخي موارد، همة ‹من(انكه) في‌السموات›ها را ‹ما(آنچه يا هرچه) في‌السموات› ترجمه‌كرده‌است.

هفت- معناي «يوم» در قرآن
در آية 7 سورة هود، آسمانهاوزمين(كيهان) را در شش روز(دوره ـ‌ مرحله) آفريد را «در فاصله شش روز» ترجمه‌كرده كه معني مدت زمانی شش‌ روز كره زمين را مي‌رساند و مشخص نیست چرا فاصله را افزوده و آن را تحدید کرده است. درصورتي‌كه منظور خداوند به‌هيچ‌وجه چنين نيست؛ زيرا خداوند تنها در يكي دو جا كه خواسته كوتاهي عمر يك انسان را نسبت به روز قيامت به او ياداوري كند، اين واژه به اين معني به‌كاربرده: «يوماً او بعض يوم» و ‹يوم› در فرهنگ قرآن ‹دوره و مرحله› معني مي‌دهد. چنانكه مي‌فرمايد دوره(يوم) قيامت برابر است با پنجاه هزار سال، آن‌گونه(روزه کره زمین) كه شما مي‌شماريد.



هشت- معناي كتاب مبين
در آيه 6 سورة هود، «وما من دابه في‌الارض الاعلي‌الله رزقها و يعلم مستقره و مستودعها كل في كتاب مبين» كتاب مبين را ‹دفتر علم ازلي› ترجمه‌كرده كه اگر هم درست باشد براي هيچكس مفهوم نيست. درحالي‌كه خداوند در قرآن چيزي نمي‌آورد كه به كار كسي نيايد؛ بلكه به گونه‌اي سخن مي‌گويد كه همه از آن بهره‌مندشوند. هم يك كودك دبستاني و هم يك دانشمند.
معني ظاهري كتاب مبين، كتابي گويا، روشن، آشكار، بيان‌كننده، و غيره است و مي‌توان با يك مثال درست، حتي به يك كودك معني آن را فهماند.
خداوند در اين آيه به صراحت دارد از زمان حال سخن مي‌گويد و مي‌فرمايد هيچ جنبنده‌اي در زمين نيست، مگر آنكه روزي او بر خداست، و خداوند جايگاه هميشگي و موقت او را مي‌داند. سپس مي‌گويد همة اينها در كتابي(نكره به‌كاربرده‌شده) آشكار و گويا وجوددارد.
اگر منظور خداوند كتاب علم ازلي بود، اولاً آن را نكره به‌كارنمي‌برد زيرا معرفه بود. ثانيا لزومي نداشت كه جمله آخر را بيان‌كند، زيرا قبل ازآن گفته‌بود كه «مي‌داند». و معلوم است كه علم خداوند ازلي است. با يك مثال ساده، روشن‌مي‌شود كه كتاب مبين چيست:
مي‌دانيم هر مديري كه بخواهد رفت‌وآمد و وظيفه‌شناسي كاركنان خود را همواره و روزانه كنترل‌، و حق هركس را درست اداكند، اگر بتواند از دستگاههاي پيشرفته استفاده كند، يك دستگاه تلويزيون مداربسته مي‌خرد و كارمي‌گذارد.
سؤال اينجاست كه خداوند حكيم كه از سويي همه‌ كارهايش از روي حكمت است و از سوي ديگر «ابا‌الله ان يجري‌الامورالاّ باسبابها»، براي خود يك تلويزيون مداربستة ويژة خود (نه از نوع زميني آن) ندارد؟ بويژه اگر بخواهد در روز قيامت به ما نشان دهد، و حجت را بر ما تمام كند؟ العاقل يكفي بالاشاره.
همين اشكال(علم ازلي) بر ترجمة آية 8 سورة رعد نيز وارد است، بويژه آنكه خداوند گفته «من مي‌دانم(و نگفته تنها من مي‌دانم) در رحمها چيست» و ايشان ترجمه‌كرده «تنها خدا مي‌داند» و تصورنكرده كه روزي با ماموگرافي ديگران هم خواهنددانست.

نه- سجده بر يوسف
خرّوا له سجدا و قال يا ابت هذا تأويل رؤياي من قبل قد جعلها ربي حقا
ترجمه الهي‌قمشه‌اي: و آنها بشكرانه(ديدار او) خدا را سجده‌ كردند. يوسف در آن حال پدر را گفت كه اين بود تعبير خوابيكه ازين پيش ديدم كه خداي من آن خواب را واقع و محقق گردانيد (يوسف:100)
ترجمه بي‌پيرايه: و همگي آنان بر او سجده‌كردند و او گفت اي پدر اين است تأويل خواب من كه پيش از اينكه پروردگارم آن را تحقق ببخشد، ديده‌بودم. خواب چه بود؟

به آية 4 بازگشت ‌مي‌كنيم: يا ابت اني رأيت احدعشر كوكبا والشمس والقمر رأيتهم لي ساجدين (اي پدر! من ديدم يازده ستاره و خورشيدوماه را ديدم بر من سجده‌كنان).
            يوسف در خواب يازده ستاره را ديد يعني يازده برادر، و خورشيد يعني پدر، و ماه يعني مادر را كه بر او سجده‌كردند. و پس از تحقق رؤيا مي‌گويد اكنون كه شما بر من سجده‌ كرديد، خواب من تعبيرشد.
خداوند دارد مي‌گويد كه در شريعت‌هاي پيشين سجده‌كردن بر بزرگان جايز بوده و بعدها حرام‌شده‌است، تا مردم و بويژه باستان‌شناسان و مردم‌شناسان تصورنكنند هرقومي كه بر بزرگان سجده‌مي‌كرده مشرك بوده‌است؛ و بدين وسيله مي‌خواهد بگويد ملا‌ك شرك در اقوام پيشين نمي‌تواند تنها سجده‌كردن باشد.
چنانكه مي‌دانيم حتي در دين مسيحيت ركوع بر بزرگان حرام نبوده، و در دين مبين اسلام حرام‌شده‌است؛ چنانكه در احوال جعفر طيار خوانده‌ايم؛ ولي مترجم كه متوجه چنين موضوعي‌ نشده، كلام خداوند را تغيير‌داده‌است.  

نتيجة ‹منطقي› از ترجمة مرحوم الهي‌قمشه‌اي:
1 ـ‌ يوسف در خواب ديد كه يازده ستاره(برادران) و خورشيد(پدر) و ماه(مادر) بر او سجده كردند.
2 ـ در عالم واقع همگي آنها بر ‹خدا› سجده‌كردند، و خواب درست تعبيرشد.
پس: يوسف = خدا 

ده- آنگاه كه مؤمنين نااميد شوند
ولو انّ قرآناً سيرت به‌الجبال او قطّعت به‌الارض او كلّم به‌الموتي بل‌الله الامر جميعاً افلم يايئس الذين آمنوا ان لويشاءالله لهدي‌الناس جميعاً ولايزال‌الذين كفروا تصيبهم بما صنعوا قارعه(رعد: 31)
ترجمة‌ الهي‌قمشه‌اي: و اگر كتابي با اعجاز بيان كوهها را به رفتار و مردگان را به گفتار آرد و زمين را از هم بشكافد همين قرآن با عظمت است آري فرمان همة عالم با خداست (هر چه خواهد بمشيت ازلي ميكند) آيا مؤمنان هنوز ندانسته ‌اند كه خدا اگر بخواهد همة مردم را هدايت ميكند (اين به مصلحت است زيرا) كافران بايد پيوسته از كردار زشتشان بكيفر وسركوبي رسند
ترجمه اشكال‌هاي فراواني دارد. آيه كاملاً از منظور خداوند دورشده‌است؛ و دست‌كم بايد چنين ترجمه‌مي‌شد:
«و اگر همانا قرآني(پديده‌اي بود كه) به وسيلة آن كوهها سرنگون‌شوند (سير= سرنگون‌شدن)، يا زمين شكافته‌شود، يا مردگان به سخن درايند، بلكه همه كارها با خداست، آيا پس آناني كه ايمان آورده‌اند، هرگز نااميد نمي‌شدند؟(چه نيازي است به اين‌همه تفاوت‌گذاري ميان آنان كه خالصانه ايمان‌آورده‌اند، و استدلال عيني آوردن براي کافران تا ايمان بياورند؟) اگر خدا مي‌خواست، همانا هدايت‌مي‌كرد همة مردم را و همواره كساني‌كه كفر ورزيدند، به خاطر آنچه كه انجام‌داده‌اند،‌ خروشي كوبنده نصيبشان مي‌شود و  » اين معني، با آيات پيش از اين آيه هماهنگي كامل دارد.
            متاًسفانه آقای بهاءالدين خرمشاهي نيز تقريباً همين‌گونه ترجمه‌كرده‌اند. رمز اين شباهت نيز به‌نظرمي‌رسد در اين باشد كه اينان ترجمه خود را از تفسيرهايي گرفته‌اند كه مفسرين، معناي كلي آيه را درك‌نكرده‌اند، در نتيجه معناي ‹يأس› را به‌جاي ‹نااميد‌شدن›، ‹ندانستن› گرفته‌اند، كه گاهگاهي در زبان عربي كاربرد پيدامي‌كند. درصورتي كه اين‌گونه ترجمه، آيه را بي‌محتوي كرده. دليلي هم وجودندارد كه در اين آيه، مخاطب، مؤمنان باشند؛ از عدالت و رحمت خداوند نيز به دور است كه از مؤمنيني كه خالصانه ايمان آورده‌اند شكايت داشته‌باشد.

یازده- مرگ قوم‌هاي ستمگر و بي‌دين
در پايان آية 44 سورة هود، و پس از آنكه قوم نوح هلاك شده‌اند، خداوند مي‌فرمايد ‹بعدا للقوم‌الظالمين› و اين جمله را در پايان آيات 60 و 68 و پس از هلا‌كت اقوام هود و ثمود نيز تكرار مي‌كند.
همان‌گونه كه «اف‌ لكم» يعني اف بر شما، «بعداً لكم» نيز يعني مرگ بر شما. چه اين برواژه در میان عرب رایج باشد و یا برواژه ای قرآني باشد، از اين آيات معنای هلاك‌ باد(مرگ بر) قوم برمي‌آید، ولي اين ترجمه درسورة هود چنين ترجمه‌كرده:
44 : و فرمان هلاك ستمكاران دررسيد.
60 : هود از رحمت خدا دورشد.
68 : قوم ثمود چون به خداي خود كافر شدند، دور از رحمت ابدي خدا گرديدند.
و در آية 95 همين سوره يعني پس از هلاك‌شدن ‹اصحاب مدين› خداوند مي‌فرمايد: بعداً لمدين كما بعدت ثمود(هلاك باد قوم مدين چنانكه قوم ثمود هلاك‌شدند.) كه در ترجمه چنين آمده‌است: «اهل مدين هم مانند قوم ثمود از رحمت خدا دورشدند».
همين جمله در سوره مؤمنون در آيات 41 و 44 نيز تكرارمي‌شود، براي قوم‌الظالمين و لايؤمنون

دوازده- جلوه‌هاي مادّي زندگي
لاتمدّنّ عينيك ‌الي ‌ما متّعنا به ازواجاً منهم ولاتحزن ‌عليهم واخفض‌ جناحك للمؤمنين (حجر:88)
ترجمة الهي قمشه‌اي: چشم از اين متاع ناقابل دنيوي كه بطايفه‌ اي از مردم كافر براي امتحان داديم البته بپوش و بر اينان اندوه مخور و اهل ايمان را زير پروبال علم و حكمت خودگير (و باكمال حسن خلق بپروران)
ترجمه اين آيه نيز به مانند آية 105 سورة نساء كه در آغاز از آن سخن به‌ميان‌آمد، گمان بد به رسول اكرم واردمي‌سازد. اصولاً اين گونه ترجمه، نه‌تنها اهانت به رسول اكرم است كه اتهام بدسخن گفتن را به ساحت قرآن كريم نيز‌ واردمي‌سازد.

سه ترجمة ديگر از اين آيه:
ترجمة بهاءالدين خرمشاهي: به‌چيزي كه اصنافي از آنان را به آن بهره‌مندگردانيده‌ايم، چشم مدوز و غمخوار آنان مباش، و با مؤمنان فروتني‌كن.
المنجد نرم‌افزاري:
1 ـ هرگز به متاع ناچيزي كه به قومي در جلوة زندگي دنياي فاني داده‌ايم، چشم‌مگشا.
2 ـ چشمانت را به چيزهايي كه به كفار داده‌ايم، نگران مكن.

خفض‌جناح = باوقاروآرامي ـ فروتني(فرهنگ عميد)
مدّ نظره اليه = طمح ببصره اليه ـ المنجد (كتاب)
طمح ببصره اليه = كف دست بر ابرو نهاد و برداشت چشم، تا بنگرد آن را. ـ المنجد نرم‌افزاري
بنابراين، ترجمة واژه‌به‌واژة آيه چنين مي‌شود: چشمانت را مدوز به آنچه كه بهره‌مندساختيم به‌وسيلة آن گروه‌هايي از آنان را، و بر آنها اندوه مخور، و نسبت به مؤمنين آرام و فروتن‌باش. (این ترجمه هم اقناع کنننده نیست و جای تفکر بیشتر دارد)

تفسير اين جمله‌ها به اهلش بازمي‌گردد؛ كه تاريخ و سيره و غيره مي‌دانند. ولي آنچه كه نتيجة تدبري است كه قرآن به آن سفارش‌كرده، اين است كه در اين آيه خداوند، سه چيز را به پيامبر اكرم و به‌تبع آن، به مسلمانان و بویژه حاکمان مسلمان براي بهبود زندگاني مردم سفارش و ياداوري مي‌كند:
1 ـ چشم‌نداشتن به بهره‌هاي مادي زندگي برخي گروه‌ه‌ها و اشخاص.
2 ـ در زندگي مادي، چيزي وجودندارد كه انسان براي آن اندوهگين شود.
3 ـ فروتني نسبت به مسلمانان ويژگي مهمي براي در آسـايش و آرامش زيستن است.

بنابراين، اين آيه نظر كساني كه قرآن را تنها تاريخی و آخرتی مي‌پندارند، ردمي‌كند؛ چنانكه دو ترجمه از چهار ترجمه، اين آيه دنيايی را به كفار و مسائل صدر اسلام وصل‌كردند و آن را تاريخي و آخرتی جلوه‌دادند.

سیزده- درهاي خودكار
سورة زمر دو آية محوري(آيه‌اي كه نام سوره از آن گرفته‌شده) دارد: 71 و 73:
و سيق‌الذين كفروا الي جهنم زمراً حتي اذا جاءوها فتحت ابوابها و
و سيق‌الذين اتقوا ربهم الي‌الجنه زمراً حتي اذا جاءوها و فتحت ابوابها و

و رانده‌‌شوند آنانكه كفرورزيدند، به ‌سوي دوزخ گروه‌گروه، تا هنگامي‌كه برسند به آن، ‹گشوده‌شود› درهايش و
و رانده‌‌شوند آنانكه پرهيزگاري پروردگارشان را پيشه‌كردند، به سوي بهشت گروه‌گروه،‌ تا هنگامي‌كه برسند به آن، و ‹گشوده‌‌شود› درهايش و
‹فتحت› يك فعل مجهول است يعني فاعل ندارد، ولي مرحوم الهي‌قمشه‌اي در هر دو آيه آورده‌است:
ـ درهاي جهنم برويشان بگشايند
ـ درهاي بهشت برويشان با احترام بگشايند
ايشان تصوركرده كه خزنه يا نگهبانان بهشت يا جهنم درها را بر روي گروه‌های واردشونده مي‌گشايند؛ و اين درحالي‌است كه خداوند چنين نگفته و فعل مجهول به ‌كار برده، يعني اينكه درهاي بهشت و دوزخ خودكارند و نيازي به بازوبسته‌كردن آنها نيست. و معلوم نيست چرا ‹با احترام› به كلام خداوند افزوده ‌شده‌ است.
واژه ‹سيق› نيز مجهول است، به معني ‹رانده‌شوند›. ولي در ترجمة نامبرده آمده‌است:
‹به‌جانب دوزخ رانند›. ‹به سوي بهشت برند›. در اين ترجمه، هرچند فاعل ذكرنشده، ولي به‌گونه‌اي نگارش‌شده كه گويا كساني آنان را مي‌برند و يا مي‌رانند. درصورتي‌كه چون خداوند فعل جمله را مجهول به‌كاربرده، اين رانده‌شدن نيز مي‌تواند خودكار باشد، و طبق تسويه‌حساب آخرتي و روشن‌شدن وضعيت هرشخص، صورت‌گيرد.‌

چهارده- ‹رسول› منافقانه عمل‌نمي‌كند
فاصفح عنهم و قل سلام فسوف يعلمون(زخرف: 89)
ترجمة الهي‌قمشه‌آي: پاسخ ‌دهيم رسولا اكنون كه از ايمان قوم مأيوسي روي از آنها بگردان بگو بسلامت (تا بروند در ضلالت) كه بزودي (بركيفر كفر و عصيانشان ) آگاه مي شوند
            عجب ترجمه‌اي است!! گذشته از اينكه ‹درگذشتن› را ‹روي‌گرداندن› كه در تضاد با آن است، معني‌كرده، كل جمله را نيز به‌گونه‌اي ديگر دراورده. جالب است، از سويي مي‌گويد خداگفته بگو برويد به سلامت، بعد نتيجه‌گرفته كه ‹تا بروند به ضلالت›. عجيب نيست؟ بويژه هنگامي كه پيامبر به كسي بگويد بسلامت، واقعاً به سلامت خواهدرفت. و مگر پيامبر منافق است كه در ظاهر چيزي بگويد و در باطن چيز ديگري را براي بندگان خدا بخواهد و براي كلام خود ارزشي قائل‌نشود؟ البته اين تعبير ايشان است وگرنه منظور از ‹سلام› اين است كه ‹ما با يكديگر خصومت و دشمني نداريم›؛ چنانكه موضوع سورة ‹كافرون› نيز همين است.
            حتي ممكن است، منظور خداوند از ‹فسوف يعلمون› اين باشد كه به‌زودي آوازة گسترش اسلام جهان را فراخواهدگرفت، و كساني كه در برابر اسلام‌پذيري مقاومت‌ مي‌كردند، از كار خود پشيمان‌ خواهندشد. اين تعبير بيشتر با عقل همخواني دارد.
آقاي بهاءالدين خرمشاهي اين آيه را بي‌تكلف و بدون حاشيه‌پردازي و بزرگنمايي ترجمه‌كرده‌اند كه درستش نيز همين است: از ايشان درگذر و بگو سلام، زودا كه بدانند.
از همة اينها گذشته آيه‌هاي ديگري نيز داريم كه چنين توصيه‌اي را به پيامبر اكرم مي‌كنند، حتي در مورد آنانكه خيانت‌كرده‌اند كه بدتر از ايمان نياوردن است:
ولاتزال تطلع علي خائنه منهم الاّ قليلاً منهم فاعف عنهم واصفح(مائده: 13)
ترجمه: و همواره آگاه‌مي‌شوي بر خيانت‌پيشه‌گانشان مگر كمي از آنها، پس ببخش بر آنها و درگذر از آنها. و يا وان‌الساعه لاتيه فاصفح‌الصفح‌الجميل(حجر: 85 )

پانزده- قوم برگزيده
ولقد اخترناهم علي علم علي‌العالمين(دخان: 32)
ترجمة الهي‌قمشه‌اي: و آنها را در آندور بر عالميان بعلم و دانشي(كتاب آسماني تورات) برگزيديم.
در اين ترجمه، ‹در آندور› كه منظور ‹در آن دوره و مقطع زماني› است، بر كلام خداوند افزوده‌شده، و عبارت ‹علي علم› نادرست ترجمه‌شده. معناي اين عبارت كه در آيات ديگري از قرآن نيز آمده، به معني ‹آگاهانه و از روي دانش و نه بيهوده و بدون حساب‌وكتاب› است؛ و اينكه اين موضوع را به تورات نسبت‌داده، سخني بي‌ربط است.
خداوند در آيات بسياري، برگزيدگي و برتري‌بخشيدن به بني‌اسرائيل را بي‌آنكه براي آن مقطع زماني تعيين و مشخص‌كند، ياداورشده‌است؛‌ از آن‌جمله: آيات 47 و 122 سورة بقره، كه هردو آيه يكسانند، آية 140 سورة اعراف، و آية 16 سورة جاثيه.

شانزده- شناخت انس و جن در قرآن
لقد انزلنا اليكم كتباً فيه ذكركم افلاتعقلون(انبياء: 10)
ترجمة واژگاني: به‌درستي فروفرستاديم كتابي در آن است ياد شما آيا پس نمي‌انديشيد؟
هرگاه كسي اين آيه را بخواند، حتي اگر در آن تدبر نكند دستكم از خود مي‌پرسد اين چه كتابي است كه ذكر ما در آن است و پس از آن متوجه مي‌شود كه منظور همين قرآن است كه ذكر ‹جن و انس› در آن است.
پس منظور خداوند از اين آية كوتاه كه محورش بسيار كوتاهتر است: ‹فيه ذكركم› چيست؟
تنها با كمي دقت متوجه‌مي‌شويم كه منظور خداوند ياداوري وجود دو دانش ‹انسان‌شناسي› و ‹باستان‌شناسي› در قرآن است. و اين نظر با آيه‌هاي بعدي نيز تأييدمي‌گردد.

هفده- رو دست نمي‌خوريم
نحن قدّرنا بينكم‌الموت و ما نحن بمسبوقين(60) علي ان نبدل‌امثالكم و ننشئكم في ما لاتعلمون(واقعه:61)
ترجمة الهي قمشه‌اي: ما مرگ را بر همة خلق (باختلاف سن) مقدر ساختيم و هيچكس بر قدرت ما سبق نتواند برد(60) اگر بخواهيم هم شما را فاني كرده و خلقي ديگر مثل شما بيافرينيم و شما را بصورتي (در جهاني ديگر) كه اكنون از آن بيخبريد برمي انگيزيم (61)
ياداوري: ميان آية 60 و 61 ‹لا› وجوددارد. ‹لا› در ميان ‹نشانه‌هاي وقف›، نشانة ممنوع بودن وقف است و نبايد اين دو آيه را جدا از يكديگر خواند، و از همه مهمتر، ترجمه و تفسير كرد؛ بدين دليل كه معناي دو آيه دگرگون مي‌شود. در اين ترجمه اين قاعده رعايت‌نشده‌است.
ترجمة واژگاني: ما مقدركرديم ميان شما مرگ را و نيستيم ما رودست‌خورده بر اينكه بدل‌كنيم مانندگان شما را و نشو و نما دهيم شما را در آنچه نمي‌دانيد.
            با برابرگذاري اين دو ترجمه، بسياري چيزها روشن‌مي‌شود و نيازي نيست كه بگوييم تا چه اندازه كلام خداوند دگرگون‌شده‌است.

هجده- همه‌چيز پيش بيني شده
مااصاب من مصيبه في‌الارض و لا في‌انفسكم الاّ في كتاب من قبل ان نبرأها (حديد: 22)
ترجمة الهي قمشه‌اي: هررنج و مصيبتي كه در زمين (از قحطي و آفت و فقر و ستم) يا از نفس خويش بشما رسد همه در كتاب (لوح محفوظ) پيش از آنكه در دنيا ايجادكنيم ثبت است
ترجمة واژگاني: پيشامدنمي‌كند هيچ مصيبتي در زمين و نه در جان‌هايتان مگر در كتابي است، از پيش كه ايجادش‌كنيم.
نکته هایی را که در پرانتز آورده همه گمراه کننده اند زیرا فقر و ستم و امثال آنها نتیجه اعمال انسانهاست و اگر آنها را تقدیر بدانیم  جبر مطلق بر انسانها حاکم میشود و دیگر چیزی برای خداوند باقی نمیماند تا آدیمان را بیازماید که این خود مخالف سنت خداوند و آفرینش اوست.
            دو ترجمه را چندبار با يكديگر برابرگذاري‌كنيد تا متوجه‌شويد تا چه اندازه با يكديگر متفاوتند.

نوزده- داعي رستاخيز
فتول عنهم يوم يدع‌الدّاع الي شيء نكر(قمر: 6)
الهي قمشه‌اي: پس اي رسول روي از كافران بگردان تا روزي كه ندا كننده اي خلق را بعالمي حيرت‌آور و قيامتي هول‌ انگيز دعوت كند
            ايشان با افزودن ‹تا› كه در آيه نيست، معناي آيه را كاملاً تغييرداده. آيه چنين معني‌مي‌دهد: روبگردان از آنها روزي كه دعوت‌كننده(اسرافيل)، به‌سوي چيز ناشناخته‌اي دعوت‌مي‌كند. مشخص است كه ديگر شاخ‌وبرگ‌هاي افزوده‌شده به آيه همه اضافي است.
از اين جهت در كمانه ‹اسرافيل› را آورديم كه خداوند آن را معرفه(‹ال›‌دار) معرفي‌كرده‌است؛ و اين درحالي است كه ايشان آن را نكره ترجمه‌كرده: دعوت‌كننده‌اي.
از اين آيه معلوم مي‌شود كه در ‎آغاز رستاخيز، رسول اكرم از مؤمنين استقبال‌مي‌كند، ولي از كافران روي برمي‌گرداند. و چون مؤمنين استقبال‌مي‌شوند، از آن ناشناخته كمتر واهمه ‌دارند.

بیست- خداوند هر خلافكاري را گمراه نمي‌كند
روزي از تلويزيون قرائت آية 125 سورة انعام همراه با ترجمة زيرنويس آن پخش‌مي‌شد كه ظاهراً از ترجمه‌اي غير از ترجمة مرحوم الهي قمشه‌اي بود:
«فمن يردالله ان يهديه يشرح صدره للاسلام و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقاً حرجاً كانما يصعد في‌السّماء كذلك يجعل‌الله ‌الرجس علي‌الذين لايؤمنون»
در ترجمه آمده‌بود: «و هركه را كه خدا بخواهد ‹به دليل اعمال خلافش› گمراه‌كند»، كه ‹به دليل اعمال خلافش› اضافه‌شده، و اين تحريف كلام الهي‌است چرا كه خداوند در آخر آيه، خود دليل را آورده: « بدين ترتيب خداوند قرارمي‌دهد رجس را بر كساني كه ايمان نمي‌آورند».
بنابراين، عبارت افزوده‌شده، خود تهمتي است بر خداوند؛ زيرا خداوند هيچ‌گاه نگفته‌است اگر كسي اعمال خلافي داشته‌باشد من او را گمراه‌مي‌كنم؛ بلكه در بسياري آيات مي‌فرمايد اعمال خلاف و خطاهاي مردم را مي‌بخشم؛ و بسيار اتفاق‌افتاده كه توبة خلافكاران بزرگ روزگار را بخشيده‌است. نمونة آن ‹فضيل‌بن‌عياض› است. زيرا اعمال خلاف ممكن است از روي ناآگاهي باشد، ولي كساني كه ‹ايمان‌نمي‌آورند› و يا ‹نمي‌خواهند› ايمان بياورند، ديگر از روي ناآگاهي نيست، و خداوند چنين افرادي را هدايت‌ نخواهدكرد؛ و اينجاست كه ترجمه، خود ‹خلاف› بزرگي را دچارشده‌است؛ و مترجم آن، اگر زنده‌ باشد بايد كه توبه كند.